آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم الحمدللّه‏ وسلام علی عباده الذین اصطفی محمد و آله الطاهرین
خُلق و خُلُق، به معنای خوی و صفت نفسانی است که منشأ رفتار نیک و بد آدمی می‏گردد.
حال، آیا این صفت نفسانی، خود منشأ ذاتی دارد، بدین معنی که از ساختار درونی انسان سرچشمه می‏گیرد، تا هر کاری انجام می‏دهد، نمودی از صفات درونی و ساختار باطنی وی باشد، و در واقع چهره درونی خود را آشکار می‏سازد، و مقهور ساخت باطنی خود می‏باشد؟
در این صورت، تربیت چه نقشی می‏تواند ایفا کند، یا تعالیم انبیاء چه تأثیری می‏توانند داشته باشند؟
یا آن که صفات نفسانی اکتسابی و تغییرپذیر بوده، اساسا بر اثر تربیت خانواده و جامعه و پیروی از عادات موروثی، حاصل گشته، قابل تبدیل می‏باشند؟
به کار بردن خُلق در لغت عربی که از ریشه خَلق گرفته شده، حاکی از آن است که عرب بر این باور بوده که منشأ صفات نفسانی، ذاتی و فطری است، و این گونه صفات مانند دیگر ویژگیهای وجود انسان، در حیطه آفرینش وی قرار داشته و از اختیار او بیرون است. طبق همین باور است که آنان برای کردارهای زشت خویش، عذرتراشی نموده، می‏گویند:
«ربَّنا غلبت علینا شقوتنا وکُنّا قومضالّین.»مؤمنون / 106
پروردگارا، ناهنجاری درونی بر ما چیره گشت تا مردمی گمراه شویم.
در برابر، به کار بردن خوی در زبان فارسی، که از خو گرفتن اخذ شده، و طبع ثانوی انسان را فراهم می‏سازد و قابل تغییر می‏باشد، می‏رساند که ایرانیان اخلاق را حالت اکتسابی دانسته، که بر اثر تربیت خانواده و جو حاکم به دست می‏آید. بیشتر جوامع دور از فرهنگ و تمدن، خود را مقهور طبیعت پنداشته، عقیده جبر، کم و بیش بر اندیشه آنان حاکم بوده است.
بدین سان اگر قرآن، این واژه را به کار برده، به عنوان همگونی با زبان قوم بوده، که صفات درونی را با این نام یاد می‏کرده‏اند، و این بدان معنی نیست که منشأ این نامگذاری را هم باور داشته باشد.
منطق قرآن بر آن است که انسانها در اصل آفرینش از یک گوهرند. استعدادها و نیروهای سازنده در همه انسانها یکسان آفریده شده و هدف از خلقت، تهذیب و تربیت انسان است. وسائل رسیدن به این هدف نیز برای همه یکسان فراهم شده و این با خود اوست که از آن چگونه بهره‏مند شود.
به علاوه، رغبت در کار نیک را، طبع اوّلین و حالت مستقیم انسان قرار داده، و میل به شرّ و تباهی را حالت ثانوی و انحرافی او دانسته است. انسان، ذاتا خوبیها را می‏خواهد و زیباییها را می‏جوید. از بدیها گریزان و از زشتیها روی گردان است.
خداوند به انسان قدرت اراده و اختیار داده و او را آزاد آفریده است، تا با خواست خود خوبیها را انجام دهد، و از بدیها دوری گزیند و بدین سان شایستگی خود را در انتخاب اصلح نشان دهد.
انسان مانند دیگر آفریده‏ها نیست که از روز نخست مدار چرخش او مشخص شده باشد، بلکه این خود انسان است که راه را برای خود انتخاب می‏کند و مسیر حیات خویش را مشخص می‏سازد.1
از این رو، خداوند به انسان عقل و قدرت اندیشه داده، و دست او را در انتخاب اصلح باز گذارده است، تا بتواند استعداد و شایستگی خود را به فعلیت برساند و از این راه، مقام خلافت الهی را، که در حوزه ابداع و سازندگی اوست، جلوه‏گر سازد و امانت خداوندی را که در فطرت او به ودیعت نهاده شده، تحقق بخشد.
آری انبیاء و شرایع الهی نیز ـ طبق تقاضای خود انسان2 ـ به یاری او شتافته‏اند تا کمک و مددکار او باشند و در گرداب حوادث او را یاری رسانند.
از این رو، مسأله اخلاق یک مسأله فرعی نیست، بلکه در پیوند با هدف آفرینش انسان است، و در پهنای شریعت، گسترده می‏باشد و تمامی بایدها و نبایدها، در قلمرو علم اخلاق گرد آمده است: «إنما بُعثتُ لأُتمّم مکارم الاخلاق».3
بحث پیرامون اخلاق، مسائلی را با عنوان پیشفرض یا اصول موضوعه می‏طلبد، که پایه و مبانی علم اخلاق را تشکیل می‏دهد، از جمله مسائل: استطاعت و اختیار، سعادت و شقاوت، حسن و قبح عقلی، هدف از بعثت انبیاء، نقش فطرت و عقل، و مسأله خلود در حیات، که برخی به اجمال و برخی بتفصیل مورد بحث قرار می‏گیرد.
تعریف اخلاق
اخلاق، جمع خُلْق و خُلُق، به معنای خوی و صفات نفسانی است که حالت رسوخ4 یافته باشد، بدین معنی که در اعماق درون نفوذ کرده، به ساختار درونی شکل داده و رنگ و بوی ویژه‏ای به آن بخشیده است. همین شکل یافتن ساختار درونی، موجب می‏گردد تا کردار و گفتار و حتی پندار آدمی، رنگ و بوی درون را بیابد از کوزه برون هر آن تراود که در اوست: «وَکُلُّ اناءٍ بالّذی فیه یَنْضَحُ».
لذا اخلاق ریشه درونی دارد و اعمال برونی نمایانگر ساختار درونی انسان است.5 رفتار نیک، حاکی از پاکی درون است و رفتار بد، حاکی از آلودگی باطن.
در قرآن از هر دو گونه رفتار نیک و بد، با نام خُلُق یاد می‏کند:
درباره پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏فرماید: «وإنّک لعلی خُلُق عظیم» قلم / 4
و درباره قوم هود، آن جا که به او گفتند: « سواء علینا أَوَعظت أم لم تکن من الواعظین»؛ «چه پند و اندرز دهی یا ندهی، بر ما یکسان است» می‏فرماید: «ان هذا إلاّ خُلُق الاوّلین» (شعراء / 137)؛ «این همان شیوه ناپسند نیاکان ایشان است که به ارث برده‏اند».
از این‏رو، خلق و خوی، به شیوه درونی گفته می‏شود که در روش و رفتار انسان مؤثّر باشد؛ خواه پسندیده یا ناپسند بوده باشد.
لذا پیامبر اسلام، برای تکمیل اخلاق پسندیده آمده است: «انما بُعثت لاتمّم مکارم الأخلاق».
برگزیده شدم تا خلق و خوی پسندیده را در جامعه به کمال رسانم.
بدین جهت، علم اخلاق را حکمت عملی گویند. حکمت، بینش درونی است که رفتار آدمی را متعادل می‏سازد و این بینش از پاکی باطن به دست می‏آید.
مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام فرموده است: «قُرنتِ الحکمة بالعصمة.»6
حکمت ـ که همان بینش درونی است ـ با عصمت ـ یعنی باز داشته شدن از آلودگیهای اعمال پلید ـ قرین است.
مسأله «تهذیب نفس» در همین رابطه مطرح می‏باشد، تا بینش حکمت فراهم گردد و به دنبال آن، تربیت عملی و عصمت پدید آید. لذا هدف از تعالیم دینی، نخست پاکی درون و سپس تعدیل در رفتار می‏باشد.
خداوند می‏فرماید:
«مایرید اللّه‏ لیجعل علیکم من حرج ولکن یرید لیطهّرکم و لیتمّ نعمته علیکم لعلّکم تشکرون»مائده / 6
تکالیفی که بر شما روا می‏دارد، نمی‏خواهد شما را به دشواری وا دارد، بلکه می‏خواهد شما را پاکیزه گرداند و پاک نگاه دارد و از این راه، عنایت خویش را بر شما بگستراند، باشد تا سپاسگزار باشید؛ (یعنی به بزرگی و ارزش این نعمت پی ببرید.)
«هو الذی بعث فی الأمّیین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته ویزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمة»جمعه / 2
پیامبری از میان آنان برگزید، تا آیات الهی را بر آنان فرا خواند، و آنان را پاک سازد، و شریعت و حکمت بیاموزد.
در این آیه، هدف بعثت را سه چیز برشمرده است:
1ـ تزکیه، به معنای پاک ساختن و آراسته نمودن، و همان تطهیر باطن از آلودگیهاست تا موجب آراسته شدن گردد.
2ـ تعلیم کتاب؛ یعنی شریعت که مجموعه فرائض نبشته بر مکلّفان است.
3ـ آموزش حکمت؛ یعنی بینش درونی، که مستقیما بر روش و رفتار انسان اثر گذار باشد.
همین بینش درونی و حکمت، غایة الغایات شمرده می‏شود و هدف اصلی شرایع الهی می‏باشد. البته با اعتباری دیگر، هدف تزکیه است که بر اثر تعلیم شریعت و حصول بینش به دست می‏آید. لذا خداوند می‏فرماید:
«یؤتی الحکمة من یشاءُ ومن یؤتَ الحکمة فقد أُوتی خیرا کثیرا»بقره /269
خداوند هر که را شایسته دید، حکمت را به او عنایت می‏فرماید و هر که حکمت را دریافت نمود هر آینه بر انبوهی از ارزشها دست یافته است.
البته این شایستگی را انسان باید خود فراهم سازد:
«والذین اهتدوا زادهم هدیً وآتاهم تقواهم»محمد /17
کسانی که در راه هدایت گام برداشتند، بر هدایتشان می‏افزاییم، و راه پرهیز از آلودگیها را به آنان می‏آموزیم.
راه پرهیز از آلودگیها، همان حکمت به معنای بینش است؛ زیرا تقوا یک گونه تعهّددرونی است که از بینش صحیح به دست می‏آید.
«وأن لو استقاموا علی الطریقة لأسقیناهم ماءً غدقا»جن /16
اگر بر راستی و درستی استقامت ورزند، هر آینه آب زلال و گوارا به آنان می‏نوشانیم (که کنایه از بینش و حکمت سرشار است.)
بدین‏سان می‏توان علم اخلاق را این گونه وصف کرد:
«شناخت شیوه‏هایی است که درون آدمی را پاک و آراسته می‏سازد و سبب می‏شود تا رفتار و گفتار و حتی پندار او، مانند درون او پاک و آراسته گردد.»
«و نفسٍ و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها. قدأفلح من زکّاها. وقد خاب من دسّاها»شمس /12ـ9
خداوند که انسان را آفرید، شناخت زشتیها و زیباییها را در نهاد او قرار داد. رستگارند کسانی که درون و رفتار خود را پاک نگاه دارند. و نگون‏بخت‏اند کسانی که در فرومایگی خویش بکوشند.
مرحوم سید عبداللّه‏ شبر، اخلاق را چنین تعریف نموده است:
«فالخُلُق عبارة عن هیأةٍ للنفس، راسخةٍ، تصدر عنها الأفعال بسهولةٍ ویُسرٍ.»7
خلق و خوی، حالت نفسانی است که در اعماق وجود آدمی نفوذ دارد ـ یعنی ساختار درونی او را شکل داده است ـ به گونه‏ای که رفتار او که متناسب با ساختار درونی اوست بآسانی انجام می‏گیرد؛ زیرا وفق طبیعت شکل یافته او می‏باشد.
همین حالت یا صفت راسخه (نفوذ یافته) را در اصطلاح مَلَکه گویند؛ زیرا سراسر وجود انسان را فراگرفته و بر ساختار درونی او سلطه کامل یافته است. لذا اگر خلق و خوی او پسندیده باشد، رفتار نیک از وی با سهولت انجام می‏گیرد و اگر ناپسند باشد، کردار زشت را بآسانی انجام می‏دهد.
امام صادق علیه‏السلام در این‏باره می‏فرماید:
«انّ السریرة اذا صحّت قویت العلاینته.»8
اگر درون متعادل گردید، بیرون نیرومند می‏شود.
هدف اخلاق
هدف از اخلاق، رسیدن به کمالات معنوی و دست یافتن به مقام والای کرامت انسانی است که در آفرینش برای وی منظور گردیده است. سعادت انسان در دو جهان، به کمالات وی بستگی دارد.مسأله «فوز» (نیل به هدف) و «فلاح» (رستگاری از وابستگیهای دست و پاگیر) که در قرآن مطرح گردیده است، هدف از اخلاق و آراسته شدن به اخلاق کریمه را نشان می‏دهد. به علاوه خواهیم گفت که قرآن، راه رسیدن به این هدف را کاملاً روشن ساخته، و طریقه دستیابی به این مقصد نهایی را بخوبی هموار نموده است، و با ترغیب و تشویق کامل، انسان را به سوی هدفش سوق داده و رهنمون گشته است.
واژه فلاح و مشتقات آن، در قرآن فراوان به کار رفته و آن را کمال مقصود و هدف از تربیت انسان، و تخلّق او به اخلاق کریمه دانسته است:
«قد أفلح من تزکّی»اعلی/ 14
«قد أفلح من زکّاها»شمس / 9
به یقین، رستگار کسی است، که درون خود را پاک و آراسته گرداند.
«قد أفلح المؤمنون»مؤمنون / 1
به یقین، کسانی رستگار هستند که دین را باور داشته، آن را پذیرفته باشند.
«واتقوا اللّه‏ لعلّکم تفلحون»
آل عمران / 13
خدا را پروا داشته باشید؛ باشد تا رستگار شوید.
«واذکروا اللّه‏ کثیرا لعلّکم تفلحون»جمعه / 10
خدا را همواره به یاد دارید ـ خود را پیوسته در محضر او بدانید ـ باشد تا رستگار شوید.
«واعبدوا اللّه‏ وافعلوا الخیر لعلّکم تفلحون»حج / 77
خدا را بپرستید و کار نیک انجام دهید؛ باشد تا رستگار شوید.
«ومن یُوقَ شُحَّ نفسه فأولئک هم المفلحون»حشر / 9
هر که از آز و تنگنای نفس، خود را نگاه داشت، هر آینه رستگار خواهد بود.
«فأمّا من تاب و آمن و عمل صالحا فعسی أن یکون من المفلحین»قصص /67
هر که به سوی خدا بازگشت نموده، به او ایمان آورد و کار نیک انجام داد، باشد تا از زمره رستگاران گردد.
«ولتکن منکم أمّة یدعون إلی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر وأولئک هم المفلحون»آل عمران / 104
از شما ـ امت مسلمان ـ گروهی باشند که همواره به نیکی فراخوانند و از زشتیها نکوهش کنند، آن گاه است که اینان رستگار خواهند بود.
در ابتدای سوره بقره پس از ستایش از پرهیزکاران و شمارش اوصاف آنان (ایمان به ماورای طبیعت، برپاداشتن نماز، کمک به مستمندان، پذیرفتن وحی و شرایع تمامی پیامبران) گوید:
«أولئک علی هدیً من ربّهم وأولئک هم المفلحون»
اینانند که راه هدایت الهی را جسته و رستگارانند.
از این‏رو، غایت و هدف از تهذیب نفس و حسن رفتار، همانا فلاح و رستگاری است.
راغب اصفهانی، فلاح را به معنای دست یافتن به سعادتهای دنیوی و اخروی دانسته، به آیات یاد شده اشاره می‏نماید.
توان راهیابی به هدف
از دیدگاه قرآن، هرگونه تلاش انسان، بویژه در راه رسیدن به سعادت و کمال، به نتیجه می‏رسد و در صورت پی‏گیر شدن به هدف مطلوب خواهد رسید.
در جای خود یادآور می‏شویم که انسان خود سرنوشت ساز خویشتن است و خود اوست که آینده خود را، خوب یا بد، با تلاشی که انجام می‏دهد، می‏سازد. قلم تقدیر به دست خود اوست تا بر صفحه زندگی خود رقم زند:
«وأن لیس للانسان إلاّ ما سعی. وأنّ سعیه سوف یری. ثم یجزاه الجزاءَ الأوفی»نجم / 41ـ39
«من اهتدی فإنّما یهتدی لنفسه و من ضلّ فانّما یضّل علیها ولا تزر وازرة وزر اخری»اسراء / 15
«قد جاء کم بصائر من ربّکم فمن أبصر فلنفسه و من عمی فعلیها»انعام / 104
«إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها»اسراء / 7
«من عمل صالحا فلنفسه ومن أساء فعلیها»فصّلت / 46
«ومن تزکّی فإنما یتزکّی لنفسه»
فاطر/18
«فمن یعمل مثقال ذرّة خیرا یره. و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّا یره»زلزال / 8ـ7
«هل تُجْزَون إلاّ بما کنتم تکسبون»یونس / 52
«من یعمل سوءً یُجز به»نساء / 123
این آیات همگی این حقیقت را یادآور می‏شوند که نتایج کارهای انسان ـ خوب یا بد ـ هدر نمی‏رود و به خود او باز می‏گردد.
در این آیات، بویژه گوشزد می‏کند که هدف از تکلیف، ارتقای خود انسان است، وگرنه خداوند از هر چیز و هر کس بی نیاز است:
«من شکر فانّما یشکر لنفسه و من کفر فإنّ ربّی غنیّ حمید»نمل /40
هر که ارزش این گونه تعالیم را درک کند، و انجام دهد، برای خود و ساختن خود بوده است، و هر که نادیده بگیرد، بداند که خداوند از هر که و هر چهبی‏نیاز و سرافراز است.
از این رو، تلاش هیچ کس بیهوده و بدون پاداش نخواهد بود.
«إنّا لا نضیع أجر من أحسن عملاً»کهف /30
«إنّه من یتّق ویصبر فإنّ اللّه‏ لایُضیع أجر المحسنین»یوسف /90
«وما کان اللّه‏ لیضیع ایمانکم إنّ اللّه‏ بالناس لرؤف رحیم»بقره /143
به علاوه، تکلیف از سوی حکیم، دربردارنده هدفی است که در جهت تضمین سعادت و خیرخواهی مکلّف، صادر گشته، و به گونه‏ای است که بدان می‏توان رسید و گرنه تکلیف، عبث و بیهوده بود.
همین تکلیف، دلیل بر آن است که انسان، خود نقش مؤثری در راه رسیدن به هدف دارد و گرنه محال است که خداوند تکلیفی کند که راه رسیدن به هدف آن تکلیف بسته باشد، یا انجام آن تکلیف ممتنع باشد.
و هرگونه تکلیف به محال (در صورت عدم امکان وصول به هدف) یا تکلیف محال (اگر انسان دارای اختیار نبوده و قادر بر انجام یا ترک تکیلف نباشد) از حکیم متعال، قبیح و ممتنع است.
راه رسیدن به کمال
در قرآن می‏فرماید:
«یا أیّها الذین آمنوا إن تتّقوا اللّه‏َ یَجْعَل لکم فرقانا»انفال / 29
آیه خطاب به مؤمنان است: اگر تقوا پیشه کنید (و در زندگی با تعهد رفتار نمایید) درون شما شفّافیّت یافته، بینش تشخیص حق از باطل را خواهید یافت، و این همان «حکمت» است که فرمود:
«ومن یُؤتی الحکمة فقد أُوتی خیرا کثیرا»بقره /269
هر که حکمت بهره او گردد، بر بهترین کمال انسانی دست یافته است.
از این‏رو، از دیدگاه قرآن، راه رسیدن به کمال، که هدف نهایی تربیت دینی و اخلاقی است، همان ایمان و عمل صالح است. اگر ایمان کامل شود و عمل صالح خالصانه انجام گیرد، قرب به حضرت حق، تدریجا حاصل گردد:
«إنّ الذین آمنو وعملوا الصّالحات أولئک هم خیرُ البریّة»بیّنه /7
کسانی که در زندگی خدا را باور داشته، پیوسته کارهای نیک انجام دهند، هر آینه بهترین مردمان می‏باشند.
پس راه رسیدن به کمال انسانی، باور صحیح داشتن و عمل نیک انجام دادن است و این همان «تقوا» است که عبارت است از: پروا داشتن خدا، و تعهد در رفتار و کردار.
لذا نقطه آغازین حرکت به سوی کمال، ایمان راستین به ذات حق است، سپس استقامت بر این باور، و حرکت در راهی که ایمان به آن جهت می‏دهد.
«إنّ الذین قالوا ربّنا اللّه‏ ثمَّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة أن لاتخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنّة التی کنتم توعدون»
فصّلت /30
کسانی که خدا را باور داشتند، و بر این باور استقامت ورزیدند، فرشتگان رحمت بر آنان نازل گشته، نوید آرامش می‏دهند.
«الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه‏ ألا بذکر اللّه‏ تطمئنّ القلوب»رعد /28
دارندگان ایمان، دلهایی آکنده از آرامش به یاد خدا دارند. یاد خدا همواره آرامش بخش دلهاست.
خلاصه سخن این که رفتار تعهّد گونه آدمی را به سرچشمه حیات و بینش درونی می‏رساند و سبب می‏شود پیوسته عنایت حق بر سر او سایه افکند.
«واتّقوا اللّه‏ ویعلّمکم اللّه‏»بقره /282
با پروا باشید؛ خدا رهنمای شماست.
«واتقوا اللّه‏ واعلموا انّ اللّه‏ مع المتّقین»بقره /194
با پروا باشید، و بدانید همواره خداوند باشماست.
تقوا، یعنی پروا و پروا، تعهّدی است که از باور آدمی برخاسته باشد؛ لذا پروا، خلاصه‏ای است از ایمان صحیح و عمل صالح. همین پروا بر درجات کمال انسانی می‏افزاید.
در نتیجه، حرکت به سوی کمال، از ایمان که یک باور است، شروع می‏شود، و تمامی اعمال و رفتار انسان را جهت می‏دهد و در نهایت به هدف مقصود می‏رساند، لذا راه رسیدن به کمال، تنها همان عمل به شریعت است:
«یا ایها الذین آمنوا استجیبوا للّه‏ وللرسول إذا دعاکم لما یحییکم»انفال /24
حیات معنوی آدمی، در گرو فرمانبرداری از دستورات شرع است.
جایگاه اخلاق
در منطق مادی‏گرایان، جایگاهی برای اخلاق وجود ندارد، بلکه آن را مخلّ به حیات، و مانع از رسیدن به لذتهای زندگی می‏شمارند. آنها سعادت را در دست یافتن به لذایذ زندگی مادی می‏دانند و اخلاق که جنبه معنوی دارد، از این دیدگاه مردود شناخته شده است.
در برابر، از دیدگاه قرآن و تعالیم اسلامی، اخلاق از جایگاهی والا برخوردار بوده و سراسر زندگی انسان را فرا گرفته است.
حیات، در انحصار ماده نبوده، دارای جنبه مادی و معنوی می‏باشد؛ زیرا انسان،خود تنها موجودی مادی نیست و ترکیبی از جسم و روح است، به گونه‏ای که از یکدیگر جدا شدنی نیستند، از این رو، نمی‏توان جنبه‏های معنوی حیات را نادیده گرفت و به آن تنها با دید مادی نگریست.
همان گونه که جنبه جسمانی انسان به تغذیه نیاز دارد، جنبه روحانی او نیز نیازمند تغذیه است، و تغذیه روح، همان رعایت اصول اخلاقی است. اگر اخلاق نباشد، درون آدمی اشباع نمی‏شود، و خواسته روحی او برآورده نمی‏گردد.
انسانهایی که تنها با دید مادی به حیات می‏نگرند و پیوسته در پی برآورده ساختن خواسته جسمانی خویش می‏باشند، همواره در درون خود، یک تیرگی احساس می‏کنند و عطش سوزانی همیشه آنان را رنج می‏دهد:
«ومن أعرض عن ذکری فإنّ له معیشةً ضنکا»طه /124
هر که در زندگی خدا را یادآور نباشد، هر آینه زندگی بر او دشوار خواهد بود و احساس تنگنایی در درون خویش می‏نماید.
چنین کسی از زندگی لذّت نمی‏برد و پیوسته با نگرانی دست به گریبان است.
«یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللّه‏ و لتنظر نفسٌ ما قدّمت لغدٍ واتقوا اللّه‏ إن اللّه‏ خبیر بما تعملون. ولاتکونوا کالذین نسوا اللّه‏ فأنساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون»
حشر /20ـ19
خدا را پروا داشته باشید و در اندیشه فردای خویش باشید ـ امروز نگر نباشید ـ و از کسانی نباشید که خدا را در زندگی به دست فراموشی سپردند، (آن گاه خداوند آنان را به عقوبتی سخت و دشوار دچار نمود) که در نتیجه خود را فراموش کردند(یعنی فراموش کردند که انسان هستند و انسانیت از میان آنان رخت بر بست) آنان به حقیقت بدکاران عالمند.
جامعه‏ای که در آن، خدا و معنویت فراموش شود، در حقیقت، کرامت انسانیت به دست فراموشی سپرده شده است. چنین جامعه‏ای تنها در اندیشه خوردن و آشامیدن و پرداختن به فریبهای زندگی است، و هیچ گونه عاطفه و انصاف و احساس کرامت انسانی، در این جامعه وجود ندارد؛ همچون درندگان و چپاولگران، از هرگونه جنایت و تجاوز، روی‏گردان نیستند و با دست خویش، زندگی را به جهنمی سوزان مبدل می‏سازند و خود در آن آتش می‏سوزند و می‏گدازند.
افراد چنین جامعه‏ای ـ که خدا و معنویت در آن حضور ندارد ـ هرگز از زندگی لذّت نمی‏برند، بلکه هرگز احساس حیات نمی‏کنند؛ زیرا لذت حیات، هنگامی است که با کرامت همراه باشد. حیات توأم با رذالت، سقوط در گنداب عفونت و ناپاکی است.
خداوند می‏فرماید:
«یا أیّها الذین آمنوا استجیبوا للّه‏ و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم واعلموا انّ اللّه‏ یحول بین المرء وقلبه وانّه الیه تحشرون»
انفال /24
آیه خطاب به مؤمنان است تا آنچه را که خدا و رسول می‏گویند، از جان و دل پذیرا باشند؛ یعنی آن را کاملاً باور داشته، برنامه زندگی خویش قرار دهند. آن گاه در وصف آنچه خدا و رسول می‏گویند ـ یعنی شریعت ـ با عنوان «لما یحییکم» یاد می‏کند؛ یعنی در پیروی از شریعت، دست یافتن به حیات است. حیات واقعی را انسان آن گاه می‏یابد که به دستورات شرع گردن نهد؛ زیرا در آن هنگام است که حیات را احساس می‏کند و از آن لذت می‏برد، چه این که حیات در پرتو شریعت، از کرامت و والایی انسانیت برخوردار است.
جامعه‏ای که شریعت بر آن حاکم است، در واقع کرامت انسانی بر آن حکومت می‏کند.
لذا در پایان آیه به عنوان تهدید می‏فرماید: «واعلموا أنّ اللّه‏ یحول بین المرء و قلبه»
«قلب» در اصطلاح قرآنی، همان شخصیت والای انسانی است که در صورت دور داشتن شریعت از زندگی، میان آدمی و انسانیت فاصله ایجاد می‏گردد، و در واقع، انسانیت و مقام کرامت انسانی به دست فراموشی سپرده می‏شود.
اسلام در تمامی شؤون زندگی فردی و اجتماعی، جایگاه اخلاق را در کنار تکالیف و مقررات، ملحوظ داشته است و در همه دستورات شرعی، جنبه‏های اخلاقی به چشم می‏خورد:
«انّ اللّه‏ یأمر بالعدل و الاحسان»
نحل /90
عدل، همان رعایت قوانین عدل الهی است که برای تنظیم حیات، مشخص گردیده، ولی در کنار آن، مسأله «احسان» نیز مطرح می‏شود که رعایت جوانب اخلاقی است. بایستی در برخوردها، بزرگوارانه رفتار نمود و نسبت به یکدیگر گذشت داشت و در جهت نیکی به دیگران گام برداشت.
درباره زناشوییِ سرانجام نیافته، در سوره بقره می‏خوانیم:
«وأن تعفوا أقرب للتقوی ولاتَنْسَوا الفضل بینکم»بقره / 237
اگر گذشت داشته باشید، به پرهیزکاری و تعهد اخلاقی نزدیکتر است. هر آینه فضیلت اندیشی را درمیان خود نادیده نگیرید.
یعنی سخت‏گیر و خرده‏گیر نباشید، که حتما زن نصف مهر را مطالبه کند، و شوهر نیز بیش از نصف آن را پرداخت نکند. در آن صورت، رعایت مُرِّ قانون است و طبق عدل رفتار شده، ولی مسأله احسان و رعایت کرامت و بزرگواری انسان چه می‏شود؟
مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه می‏نویسد:
«ای لاتترکوا الأخذ بالفضل والاحسان بینکم، والافضال، فتأخذوا بِمُرِّ الحکم و استیفاء الحقوق علی الکمال.»9
خداوند در این آیه، حکمی را که مطابق عدل است بیان داشته که هیچ کدام از زن و شوهر حقِّ سرپیچی از آن را ندارند و آن، بازگشت به «نصف المهر» است. سپس در صدد بیان رعایت فضیلت آمده و آنان را به مراعات آن فراخوانده است.
در واقع، از ویژگیهای شرایع الهی این است که در سه بعد تنظیم شده است: تضمین حقوق افراد، رعایت حقوق عامه و حفظ کرامت انسان.
در قوانین بشری، هر چند با کمال دقت و امانت وضع شده باشد، تنها روابط افراد در جهت حفظ منافع آنها، و مصلحت جامعه، مورد نظر بوده و مسأله اخلاق و معنویت، در آنها جایی ندارد، ولی در قوانین شریعت، علاوه بر دو بعد یاد شده که طبعا به کاملترین شکل تنظیم یافته، معنویت انسان و مقام والای کرامت او نیز ملحوظ شده است.
لذا اخلاق در قوانین الهی، به عنوان یک ارزش والای انسانی، نقش ارزنده‏ای را در زندگی فردی و اجتماعی ایفا می‏کند.
در بحث «اعجاز تشریعی قرآن» در این باره، بتفصیل سخن گفته‏ایم.10
بدین منظور، اسلام مسأله «برادری» (أخوّت اسلامی) را ـ که مستلزم برابری و مساوات است ـ با کمال عنایت مطرح کرده، با شدت در تمامی مراحل زندگی انسانها آن را دنبال می‏کند:
«إنّما المؤمنون اخوة، فأصلحوا بین أخَویکم»حجرات /10
و درباره رعایت شؤون ایتام می‏فرماید:
«وإن تخالطوهم فإخوانکم واللّه‏ یعلم المفسد من المصلح»بقره /220
«فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخوانا»آل عمران / 103
در تبیین حرمت غیبت، غیبت‏شونده را برادر غیبت‏کننده می‏شمارد که بیشتر جنبه روانی و عاطفی را گوشزد می‏کند، و این خود شیواترین بازدارنده است.
«أیحبّ أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه»حجرات /12
حتّی در مسائل جزایی ـ که شدیدترین مسائل به شمار می‏رود ـ ملاحظه می‏شود که مسأله برادری و اخوت را مطرح می‏نماید؛ مثلاً در برخورد با مسأله «قتل» که حس انتقام در میان است، و باید با شدیدترین لحنی با آن برخورد نمود، و با آن که کشتن یک انسان را معادل کشتن همه انسانها دانسته:
«من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنّما قتل الناس جمیعا»مائده /32
و با آن که برای اولیای مقتول یک گونه سلطه قاهرانه بر قاتل قرار داده:
«و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیّه سلطانا فلا یُسرف فی القتل انّه کان منصورا»
اسراء / 32
با وجود همه اینها، مشاهده می‏شود که مسأله «اخوّت» را پیش کشیده و اولیای مقتول را برادران قاتل شمرده است، تا در این گونه مواقع حساس، علاوه بر مسأله عدالت و برابری، نظرها را به مسأله «عطوفت» و برادری اسلامی نیز معطوف دارد:
«یا أیها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی الحرّ بالحرّ والعبد بالعبد والأنثی بالأنثی فمن عفی له من أخیه شیی‏ء فاتّباع بالمعروف واداء إلیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم ورحمة فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم. ولکم فی القصاص حیوة یا اولی الألباب لعلّکم تتقون»
بقره /179ـ178
روی سخن را به قاتل نموده، به او گوشزد می‏کند: اگر از جانب برادر تو ـ مقصود ولیّ مقتول است ـ مقداری چشمپوشی شد، تو هم اکنون حالت نرمش داشته، در تأدیه بازمانده «دیه» کوتاهی نورز.
این بهترین و شیواترین شیوه‏ای است که قرآن در تنظیم روابط افراد جامعه به کار می‏برد تا انسانها تنها با دید سودجویی به مسائل ننگرند، بلکه موضوع کرامت انسانی را همواره مدنظر داشته باشند.
خلاصه سخن این که اخلاق از دیدگاه اسلام، پشتوانه‏ای مستحکم برای تنظیم روابط خانواده، و جامعه و حتی روابط بین الملل به شمار می‏رود و هیچ گاه و در هیچ مورد، مسأله اخلاق و معنویت و کرامت انسانی، نادیده گرفته نشده است و این یکی از امتیازات والای شریعت الهی می‏باشد.
امکان تربیت و مسأله جبر
شاید گفته شود: خُلق و خوی که یک حالت درونی و صفت نفسانی است، همانند خَلق و صورت جسمانی، قابل تغییر نیست؛ پس همان‏گونه که صورت زشت و زیبا و ترکیب اندام، تغییرپذیر نمی‏باشد، سیرت نیک و بد و حالت درونی نیز تغییرپذیر نخواهد بود و هر که بر هر خلق و خویی آفریده شده، بر همان حالت استوار خواهد ماند.
در حدیث نبوی آمده است:
«السّعیدُ مَنْ سعد فی بَطْنِ أُمّه، والشَّقیُّ مَنْ شَقِیَ فی بَطْنِ أُمِّه.»11
هر که درونی پاک و آراسته دارد، از روز نخست بر همان آفریده شده، و هر که درونی تیره و آلوده دارد، از پایه آفرینش اوست.
در کتابهای حدیثی اهل سنت، با کمی اختلاف در تعبیر چنین آمده است:
«جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ فَلا مَقدورَ بَعْدَ سَبْقِ تَقْدِیرٍ.»12
قلم سرنوشت همان گونه که در ازل رقم زد، تغییرپذیر نیست و هرگونه کوشش، پس از سابقه تقدیر، میسّر نمی‏باشد.
در صحیح مسلم آمده است: پس از چهل روز که بر «جنین» در شکم مادر گذشت، فرشته گماشته شده گوید:
«یا ربّ، ما رزقه؟ و ما أجله؟ و ما خلقُه؟ ثُمَّ یجعله اللّه‏ شقیّا او سعیدا.»13
از روزی و اجل او، و نیز از خلق و خوی او، می‏پرسد تا چگونه سرنوشت او را تعیین کند؟ آن گاه خداوند هر که را بخواهد، شقّی یا سعید قرار می‏دهد.
پس همان‏گونه که روزی و اجل به دست قلم تقدیر سپرده شده، خلق و خوی هر کس نیز به دست سرنوشت سپرده است.
سند و متن این احادیث، در پایان این بخش، بررسی می‏شود.
این گونه احادیث که بر حسب ظاهر، جبر در زندگی را می‏رسانند و انسان را تابع سرنوشتی می‏دانند که از پیش تعیین شده است، بر فرض صحّت صدور، باید به گونه‏ای توجیه یا تأویل برده شوند، وگرنه مردود شناخته می‏شوند؛ زیرا برخلاف ظاهر بلکه صریح قرآن کریم هستند و با عقل و فطرت، و حکمت در تکلیف ناسازگار می‏باشند.
قرآن، آدمی را دارای خرد و اندیشه، و توانایی بر ایجاد و ابداع، و صاحب اراده و اختیار می‏داند.
انسان خود، سرنوشت خویش را می‏نگارد و مسیر حیات خویش را مشخص می‏سازد، و طبق اراده و خواست خود، راه صعود بر درجات کمال، یا هبوط در درکات ضلال را انتخاب می‏کند و مانند دیگر موجودات نیست، تادر گردونه نظام قرار گرفته، با چرخش آن حرکت کند.
خداوند می‏فرماید: «وأَنْ لَیْسَ للانسانِ إلاّ ما سَعَی. وأنّ سَعیهُ سَوْفَ یُرَی. ثُمَّ یُجزاهُ الجَزاءَ الاَوفی»نجم / 41ـ39
بهره انسان همان است که خود به دست آورده، و طبق آن بازرسی خواهد شد و بهترین پاداش را دریافت خواهد نمود.
بر پایه همان باور جاهلیت است که تبهکاران ـ برای آن که خود را مسؤول تبهکاری خویش نگیرند ـ می‏گویند: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شقوتنا وکنّا قوما ضالّین»مؤمنون /106
پروردگارا، تیرگی درونی بر ما چیره گشت، تا گمراه شویم.
ولی خداوند، این عذر تراشی نابجا را نمی‏پذیرد، و آنان را مورد نکوهش قرار می‏دهد:
«ألم تکن آیاتی تتلی علیکم فکنتم بها تکذّبون»مؤمنون /105
آیا دستورات ما بر شما عرضه نمی‏شد، و شما (از روی درک و اختیار) آن را تکذیب نموده، زیر بار تکلیف نمی‏رفتید؟!
این نکوهش، دلیل بر اختیار است؛ زیرا اگر از خود، اختیاری نداشتند، جای نکوهش نبود.
امام صادق علیه‏السلام در ذیل آیه یاد شده می‏فرماید: «بأعمالهم شَقُوا.»14
یعنی: این تیرگی درونی، که از آن سخن می‏گویند، بر اثر کارهای زشتی است که به آن دست زده و آن را برای خود فراهم ساخته‏اند؛ بنابراین، شقاوت باطنی که از آن یاد می‏کنند، دستاورد خود آنان است.
خداوند هنگامی که آدمی را از بهشت به سوی زمین گسیل داشت، به او یادآور شد:
«قال اهبطا منها جمیعا بعضکم لبعضٍ عدوٌّ فإمّا یأتینّکم منّی هُدیً فمن اتّبع هدای فلا یضلُّ ولایَشقی. وَمَن أعرض عن ذکری فإنّ له معیشةً ضنکا و نحشُرُه یوم القیامة أعمی. قال رَبِّ لم حَشرتنی أعمی وقد کنتُ بَصیرا. قال کذلک أَتَتْکَ آیاتنا فَنسیتها وکذلک الیوم تنسی. و کذلک نجزی من أسرف ولم یؤمن بآیات ربّه ولعذاب الآخرة أشدّ وأبقی»طه /127ـ123
در این آیات، آدم و حوا مورد خطاب قرار گرفته‏اند، ولی مقصود همه انسانهاست که جایگاه آنان زمین است؛ لذا ضمیر مثنّی را به ضمیر جمع مبدل نموده و همه انسانها را مورد خطاب قرار داده است:
راه هدایت و زندگی سعادت بخش را به شما ارائه خواهیم داد، پس هر که آن را پیروی کند، گمراه و سرگردان و تیره بخت نخواهد گردید و هر که از آن رو گردان شد هر آینه زندگی دشواری را خواهد گذرانید و در روز واپسین با چشم و دل کور به‏پا خیزد. گوید: پروردگارا، چرا کور شده‏ام، در صورتی که بینا بوده‏ام؟ خداوند در جواب او گوید: این چنین بوده است که آیات و دلایل خود را به سوی تو فرستادیم، ولی تو آنها را نادیده گرفتی ـ و همچون کوران با آن برخورد نمودی ـ در نتیجه امروز هم همچون کوران برپا خاسته، نادیده گرفته شده‏ای.
همین گونه رفتار خواهد شد با کسانی که در زندگی زیاده‏روی کرده، از حدود بندگی فراتر رفته، و به آیات الهی ایمان نیاورند. در این جهان با دشواری روز می‏گذرانند، و کیفر آخرت سخت‏تر و با تداوم بیشتر خواهد بود.
پس آنچه از سوی خداست، ارائه راه هدایت است، و این با خود انسان است که راه الهی را برگزیند یا نپذیرد و پیامد هر یک از دو راه را برای خود فراهم سازد:
«اِنّا هدیناه السبیل إمّا شاکرا وامّا کفورا»انسان /3
راه را به او آموختیم، حال سپاسگزار باشد ـ و آن را برگزیند ـ یا ناسپاسی کند و آن را نادیده بگیرد.
«وهدیناه النجدین»بلد /10
هر دو راه کمال و ضلال را به او رهنمون شدیم.
بدین‏سان از دیدگاه قرآن، انسان در انتخاب راه اصلح، خود مختار است و هیچ گونه قهر و جبری در کار نیست.
«وقل الحقّ من ربّکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر»کهف /29
راه حق، از سوی خداوند به مردم ارائه شده است، پس هر که خواست، ایمان آورد، و هر که خواست، کفر ورزد.
«لااکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ»بقره /256
دین، اکراه بردار نیست و راه صلاح از راه فساد، خود پیداست.
خداوند هر که راه حق را انتخاب کند، سعید شمرده و هر که راه باطل را برگزیند، شقی دانسته است:
«یوم یأت لاتَکلَّمُ نفسٌ إلا بإذنه. فمنهم شقیٌّ وسعید. فأمّا الّذین شَقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق. خالدین فیها مادامت السماوات والارض إلاّ ماشاء ربّک انّ ربّک فعّال لما یرید. و امّا الذین سعدوا ففی الجنّة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض إلاّ ماشاء ربّک عطاءً غیر مجذوذ»
هود /108ـ106
در آن روز، مردم دو دسته‏اند: برخی شقی و نگونبخت، و برخی سعید و خوشبخت. گروه اشقیا در آتش بسوزند، و گروه سعداء در بهشت متنعم گردند.
پرواضح است که شقاوت مایه دوزخ، و سعادت موجب رضوان الهی می‏گردد و اگراین شقاوت و سعادت، نتیجه دستاورد خود انسان نباشد، مستوجب دوزخ و رضوان نخواهد گردید.
آیاتی از این گونه در قرآن بسیار است و می‏نمایاند که انسان خود مسؤول اعمال خویشتن است و راه صواب و خطا را خود انتخاب می‏کند:
«وَلَتُسْألُنَّ عَمّا کُنتم تَعملون»
نحل /93
«و إنّه لذکرٌ لَکَ ولقومک وسوف تُسألون»زخرف /44
«وَقِفوهم إنّهم مسؤولون»صافات /24
در اصل، فرستادن انبیا و شرایع الهی، و وعد و وعید، و ترغیب و ترهیب، و امر و نهی، و ثواب و عقاب و هر گونه تکلیف و نیز کوشش اصلاح طلبان خیرخواه، در طول زندگی بشر، دلیل بر امکان تربیت است و این که انسان مقهور سرنوشت از پیش تعیین شده نیست و گرنه تمامی این تلاشها بیهوده و برخلاف حکمت الهی می‏بود؛ زیرا تکلیف براساس حکمت، آزمایش و اختبار است، و اختبار بدون اختیار شایسته نیست.
فطرت و وجدان بشری بخوبی گواهی می‏دهد که در انتخاب راه آزاد است و خود را مقهور هیچ عاملی نمی‏بیند.
تجربه نیز نشان داده است که انسان در دشوارترین شرایط نامساعد، می‏تواند تغییر جهت دهد و خود را به دست جریان نسپارد.
آری، شرایط مساعد و نامساعد، برای افراد یا گروهها متفاوت است و این اختلاف شرایط امری عارضی است وگرنه همه انسانها در آفرینش از یک گوهرند.
این شرایط متفاوت، در ایجاد استعدادهای گوناگون نقش دارند، ولی نه تا سرحدّ الجاء، که اگر انسان بخواهد، نتواند خود را از چنگال شرایط موجود نجات بخشد.
انسان، دارای اراده‏ای قوی و تصمیمی فولادین است که می‏تواند بر تمامی موانع سر راه خود، پیروز گردد.
انسان، دارای اراده نیرومندی است که می‏تواند با تمامی شرایط نامساعد مبارزه کند و بر آن چیره گردد.
انسان، بیچاره نیست، بلکه خود چاره‏ساز است؛ به شرط آن که افسار خود را به دست خواسته‏های پست نسپارد و خود را حقیر و زبون نسازد.
اگر در قرآن، گاه از ضعف و زبونی انسان سخن گفته، در رابطه با همین حالت است:
«یرید اللّه‏ لیبیّن لکم و یهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم واللّه‏ علیهم حکیم. واللّه‏ یرید أن یتوب علیکم و یرید الذین یتّبعون الشهوات أن تمیلوا میل عظیما. یرید اللّه‏ أن یخفّف عنکم و خلق الإنسان ضعیفا»نساء /28ـ26
در این آیه، خداوند سه بار اراده و خواست خود را نسبت به انسان و حفظ کرامت او ابراز داشته و در ضمن گوشزد کرده، کسانی که به دنبال خواسته‏های نفسانی هستند، می‏کوشند تا جامعه انسانی را به انحراف بکشانند.
ولی خداوند ـ که از آفریده خود آگاه است ـ می‏داند که انسان، چندان تاب مقاومت در مقابل شهوات را ندارد؛ لذا سختگیری ـ در تکالیف ـ نشان نمی‏دهد و به کمک او می‏شتابد.
در این میان، علاوه بر رأفت و رحمت و شفقت پروردگار بر بندگان خویش، علم و حکمت الهی نیز بخوبی جلوه‏گر شده است.
نقش ایمان در اخلاق
از آن جا که ایمان، پایه تمامی ارزشهای اخلاقی را تشکیل می‏دهد و مؤثرترین عامل در ایجاد انگیزه برای انجام اعمال صالح است، لذا ایمان را نقطه آغاز حرکت به سوی کمال انسانی می‏شماریم.
اگر ایمان صحیح و استوار باشد، انسان را خود بخود به سوی کمالات سوق می‏دهد، مشروط بر آن که ظاهری و بی پایه نباشد: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولمّا یدخل الایمان فی قلوبکم»حجرات /14
اعراب ـ کسانی که چندان با مبادی معرفت و ارزشهای انسانی آشنایی ندارند ـ گفتند: ایمان آورده‏ایم. به آنها بگو: هرگز ایمان نیاورده‏اید، بلکه بگویید: تسلیم شده‏ایم، و زود است تا ایمان در دلهای شما جایگزین شود.
«یا ایها الذین آمَنُوا آمِنُوا باللّه‏ ورسوله والکتاب الذی نَزَّل علی رسوله والکتاب الذی انزل من قبل و من یکفر باللّه‏ و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر فقد ضلّ ضلالاً بعیدا»نساء /136
ای کسانی که به ظاهر ایمان آورده‏اید، به درستی و راستی ایمان آورید، و هیچ گونه تبعیض ـ طبق دلخواه ـ در ایمان روا ندارید و هر که کفر ورزد، کاملاً دور افتاده و گمراه گشته است.
لذا در سوره انفال به جای واژه «آمنوا»، «استجیبوا» به کار برده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا للّه‏ وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم»انفال /24
یعنی گرچه به ظاهر ایمان آورده‏اید، ولی با جان و دل آنچه را که شریعت برای احیای شما آورده است بپذیرید.
بنابراین، اساس و پایه همه خوبیها، ایمان به خدا و پذیرفتن شریعت است. در غیر این صورت خطر گمراه شدن و دورافتادن از جاده مستقیم وجود دارد.
ایمان، یک باور است و حالت نفسانی به شمار می‏رود، ولی چون از روی اراده و اختیار انجام می‏گیرد، یک عمل اختیاری به حساب می‏آید. از ظواهر آیات قرآنی، که به ایمان آوردن دستور داده، به دست می‏آید که آن یک عمل کاملاً اختیاری است؛ گرچه باطنی بوده، و به قلب مربوط می‏باشد.
ایمان تنها علم و یقین نیست؛ زیرا ممکن است علم به گونه غیر اختیاری حاصل گردد، ولی ایمان چنین نیست. انسان تا هنگامی که خود نخواهد، ایمان نمی‏آورد؛ البته به مقدمات و دواعی نیاز دارد؛ از جمله: علم و شناخت که منشأ وداعی بر ایمان می‏گردد. انسان تا علم و معرفت پیدا نکند، نمی‏تواند ایمان صحیح و استواری داشته باشد، ولی ملازمه و رابطه عِلّی و معلولی میان علم و ایمان وجود ندارد. ممکن است انسان علم و یقین پیدا کند، ولی نمی‏خواهد یا به جهاتی نمی‏تواند باور کند و ایمان بیاورد؛ از جمله، غلبه هوای نفس و فریبهای شیطانی، سدّ راه و مانع ایمان آوردن می‏گردد:
«وجَحَدوا بها واستَیْقَتَنْها أنفسهم ظُلما وعُلُوّا»نمل /14
فرعونیان با آن که دریافته بودند، پیام موسی علیه‏السلام حقّ است، ولی به جهت خودخواهی و حس برتری‏جویی، و ستم روا داشتن، ناباوری نشان می‏دادند.
پس نتیجه می‏گیریم که ایمان یک عمل اختیاری و مربوط به قلب است، که علم و معرفت می‏تواند منشأ و داعی بر آن بوده باشد. آری موانعی در پیش است که باید در رفع آن بکوشد؛ لذا می‏تواند ایمان، در دایره اخلاق، بلکه سرمنشأ آن قرار گیرد و انسان را به سوی کمالات انسانی سوق دهد.
از این رو، برای کسب کمالات و تخلُّق به اخلاق کریمه، نخست علم و معرفت باید باشد تا ایمانی استوار به وجود بیاورد، و نقطه آغازین حرکت به سوی کمال شود:
«ومن یؤمن باللّه‏ یهد قلبه»تغابن / 11
هر که از روی حقیقت به خدا ایمان آورد، مورد عنایت حق قرار می‏گیرد و در درون او بینشی تابناک به وجود می‏آورد.
شرایط ایمان مؤثر
ایمانی می‏تواند نقطه آغازین حرکت به سوی کمال باشد که بر پایه برهان استوار بوده و براساس بینش فراتر از ماده بنا نهاده شده باشد و حیات را جاوید بداند. به علاوه، همبسته با عمل صالح باشد. اینها شرایطی است که ایمان را حقیقت می‏بخشد و منشأ جهش در یک انسان آزاده می‏گردد.
اینک به شرح این شرایط می‏پردازیم:
پایه استوار
ایمانی که از محیط زندگی الهام گرفته، یا بر اثر پیروی از خانواده و نیاکان به دست آمده باشد، بیشتر جنبه تحمیلی یافته، چندان در حرکت به سوی کمال مؤثر نخواهد بود.
آری، اگر سرمنشأ ایمان، بینش بوده باشد، مؤثر خواهد بود، و یک عمل (نفسانی) اختیاری، و مایه جهش به سوی کمالات خواهد گردید.
ایمان، آن گاه اختیاری و موجب جهش خواهد بود که از روی تحقیق نه تقلید به دست آمده، و علم و معرفت داعی بر آن بوده باشد؛ لذا قرآن کریم به علم و علماء ارزش فوق العاده داده، و آن را یگانه منشأ ایمان صحیح دانسته است:
«إنما یخشیَ اللّه‏ من عباده العلماءُ»
فاطر / 28
دانش پیشگانند که خدا را یافته از او پروا دارند.
«ویری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربّک هو الحق»سبأ / 6
دانش ورزان بخوبی درمی‏یابند، پیامی که بر تو فرستاده شده، حق و درست است.
«شهد اللّه‏ انّه لا اله الا هو والملائکة و اولوالعلم قائما بالقسط»آل‏عمران /18
خدا و فرشتگان و دارندگان علم و دانش، به وحدانیت حضرت حق و عدل او گواهی می‏دهند.
در این آیه، دارندگان علم، در ردیف فرشتگان و پروردگار قرار گرفته‏اند؛ زیرا علم و دانش، آنان را به مرتبه‏ای رسانده که حقیقت را آشکارا لمس می‏کنند.
«بل هو آیات بیّنات فی صدور الذین اوتوا العلم»عنکبوت /49
«یرفع اللّه‏ الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات»مجادله /11
آری کسانی ایمان نمی‏آورند، که از دانش و بینش بهره‏ای ندارند:
«بل کذّبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله»یونس /39
ایمان به غیب
از دیدگاه قرآن، ایمانی ارزش دارد و موجب جهش به کمال انسانی می‏گردد، که خدا را منظور داشته، او را حاضر و ناظر بداند، و خود را در محضر او ببیند و باور داشته باشد که روز واپسینی هست که هر کس جزای عمل خویش را می‏بیند، و پیامد رفتار و کردارش در آن روز، دامنگیرش می‏شود.
چنین ایمانی، سبب می‏گردد تا انساندر رفتار و کردارش، راست و استوار باشد و شیوه‏های درست و پسندیده انتخاب کند و به سوی اخلاق کریمه روآورد.
مسأله «ایمان به غیب» که در قرآن مطرح گردیده، یکی از مسائل اساسی و زیربنایی است که در ساختن انسان نقش مؤثر دارد.
انسانی که به این حیات تنها با دید مادی نگاه می‏کند، و به ماورای آن عقیده‏مند نیست، نمی‏تواند بجز منافع مادی و زودگذر (متاع عاجل) به چیزی دیگر بیندیشد، لذا اخلاق و ارزشهای والای انسانی، نمی‏تواند مدّنظر او باشد. وی می‏پندارد زندگی تنها همین چند روز دنیاست، که باید بهره کامل ببرد، و هرگونه ایثار و گذشت و رعایت حقوق دیگران، برای او مفهومی ندارد.
«وقالوا ماهی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین»انعام / 29
«وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیی و ما یهلکنا الا الدهر وما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنّون»جاثیه / 24
آنها هستی را در همین زندگی دانسته، روز واپسینی قایل نبودند. می‏پندارند: زندگی همین جهان مادی است، برخی می‏میرند و برخی به وجود می‏آیند، و این روزگار است که چنین می‏کند ـ مانند دیگر موجودات، گیاهان و حیوانات ـ البته چنین می‏پندارند؛ زیرا بینش و آگاهی و شناخت ندارند.
ولی خداوند درباره متقین (انسانهای متعهد و باپروا) چنین می‏گوید:
«هدیً للمتّقین. الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون. والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون. اولئک علی هدیً من ربّهم واولئک هم المفلحون»بقره / 5ـ1
نخستین صفتی که برای متقین یادآور می‏شود، ایمان به غیب است، و این که در پس جهان ماده، جهانی گسترده‏تر و جاویدان وجود دارد. آنان خدا را در تمامی ذرات جهان جلوه گر می‏بینند، لذا به درگاه او نیایش برده، از بذل مال در راه او دریغ نمی‏ورزند و به تمامی شرایع الهی گردن می‏نهند. آنها روز واپسین را باور دارند. و اینانند که ره یافته و رستگار خواهند بود.
حیات جاوید
شواهد عقلی و نقلی دلالت دارند که انسان برای زندگی در این چند روزه کوتاه آفریده نشده و مانند گیاهان نیست، تا بروید و بخشکد و نابود شود. یا مانند حیوانات که می‏آیند و می‏روند؛ بلکه انسان، موجودی است جاوید:
«ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء».15
برای رفتن و نابود شدن آفریده نشده‏اید، بلکه برای ماندن و جاودانه بودن آفریده شده‏اید.
مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام می‏فرماید:
«ففیها اختبرتم ولغیرها خلقتم.»16
در این جهان برای آزمایش آمده‏اید، و برای جهانی دیگر آفریده شده‏اید.
«انما هذه الحیوة الدنیا متاع و انّ الاخرة هی دار القرار»غافر / 39
زندگی این جهان، صرفا بهره بری چند روزه است، ولی سرای دیگر جایگاه ماندنی است.
«و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب وانّ الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون»عنکبوت / 64
زندگی در این جهان بازیچه‏ای بیش نیست، ولی حیات حقیقی در سرای دیگر است.
«والآخرة خیر وابقی» اعلی / 17
مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام فرموده است:
«عبادَ اللّه‏، اللّه‏ اللّه‏ فی أعزّ الانفس علیکم، وأحبّها الیکم، فإن اللّه‏ قد أوضح لکم سبیل الحقّ وأنار طرقه، فشقوةٌ لازمة، او سعادة دائمة، فتزوّدوا فی أیام الفناء لأیّام البقاء.»17
عمل صالح
ایمان، هنگامی پایدار است که آثار آن در رفتار و کردار انسان نمودار گردد، و گرنه ایمانی پوشالی و بی پایه است، و نمی‏تواند مؤثر بوده باشد؛ لذا در قرآن، عمل صالح همراه ایمان قرار گرفته است، تا نشانه و اثر مثبت آن بوده باشد:
«الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب»رعد / 29
«لیخرج الذین آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الی النور»طلاق / 11
«من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیوة طیّبة»نحل / 97
«ومن یأته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلی»طه / 75
«فامّا من تاب و آمن و عمل صالحا فعسی ان یکون من المفلحین»قصص / 67
از این‏رو، گفتار اعراب را که مدعی ایمان بودند، نمی‏پذیرد:
«قالت الأعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم»حجرات / 14
آن گاه، ایمان واقعی را چنین وصف می‏کند:
«إنّما المؤمنون الذین آمنوا باللّه‏ و رسوله ثمَّ لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم وأنفسهم فی سبیل اللّه‏ أولئک هم الصادقون»
حجرات /10
نیّت پاک
یکی از اساسیترین عوامل مؤثر در بها دادن به ارزشهای اخلاقی، نیت و انگیزه عمل است. شاید بتوان گفت، این از ویژگیهای نظام اخلاقی اسلام است که «نیّت» را به عنوان اساس ارزش اخلاقی و منشأ خوبیها و بدیها معرفی کرده است؛ در حالی که در دیگر مکتبهای اخلاقی یا بیشتر آنها چندان توجهی به نیت و نقش مؤثر آن در رنگ دادن به عمل نشده است.
از آن جا که هر عمل اخلاقی، اختیاری است و با اراده شخص عامل انجام می‏شود، نمی‏تواند بدون انگیزه و نیت خاص باشد و هر کار که از روی اختیار انجام گیرد، داعی یا انگیزه‏ای برای انجام آن کار خاص، در نفس فاعل آن وجود دارد که سبب می‏شود تا فاعل، آن کار خاص را ترک نکند، و یا به جای آن، کار دیگری را انجام ندهد. پس در واقع، هیچ کار اختیاری بدون انگیزه در فاعل آن، انجام نمی‏گیرد.
لذا این پرسش پیش می‏آید: آیا عمل اخلاقی، که ذاتا عملی صالح و شایسته است و حسن فعلی دارد، علاوه بر حسن فعلی، باید حسن فاعلی نیز داشته باشد؟ یعنی همان جهت حسن عمل و ارزش اخلاقی که دارد، فاعل را واداشته که آن عمل را انجام دهد؟
مثلاً اگر عمل اخلاقی موردنظر، خدمت به خلق است، و ارزش آن به سبب یاری رساندن به نیازمندان است، آیا باید انگیزه فاعل نیز همین جهت باشد، تا عمل او را یک عمل اخلاقی منتسب به او تلقی نمود، یا آن که صرف نیک بودن نفس عمل کافی است؟
از دیدگاه اسلام، صرف نیکو بودن ذات عمل، کافی نیست و حسن فعلی، باید همراه با حسن فاعلی باشد. چه بسا، انگیزه وداعی فاعل، سوء استفاده از شهرت و خودنمایی باشد، و در پسِ پرده زیبای عمل نیک، چهره کریه و منظره زشتی پنهان بوده باشد.
بنابراین، آثار کارهای اخلاقی، یعنی کمال و تعالی روح آدمی، بر حسن فاعلی و نیت پاک و اخلاص در عمل، مترتّب می‏شود. پس این نیت است که به عمل شکل می‏دهد و مایه سعادت یا شقاوت فاعل می‏گردد.
در قرآن کریم، در این باره اشاراتی وجود دارد؛ از جمله:
«قل کلٌّ یعمل علی شاکلته، فربّکم أعلم بمن هو أهدی سبیلاً»اسراء / 84
هر که بر طبق ساختار درونی خود رفتار می‏کند، خداوند می‏داند کدام یک، راه بهتر برده‏اید.
و نیز آیه: «لایؤاخذکم اللّه‏ باللّغو فی أیمانکم و لکن یؤاخذکم بما کسبت قلوبکم»بقره / 225
خداوند شما را به سوگندهای بیهوده بازخواست نمی‏کند، ولی شما را به آنچه در درون خود فراهم کرده‏اید باز خواست می‏کند.
ما درون را بنگریم و حال را     نی برون را بنگریم و قال را
و آیه: «وان تبدوا فی أنفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه‏ فیفغر لمن یشاء و یعذّب من یشاء واللّه‏ علی کل شی‏ءٍ قدیر»بقره / 284
آنچه در دل دارید، چه آشکار سازید و چه پنهان، خداوند به همان شما را بازخواست می‏کند. آن گاه هر که شایسته باشد می‏بخشد، و هر که شایسته نباشد عقوبت می‏کند. خداوند بر همه چیز توانا است.
و آیه:«یا ایّها الذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس ولایؤمن باللّه‏ والیوم الآخر»
بقره /264
احسان و صدقه‏های خویش را با منت گذاردن و آزار رساندن تباه نسازید؛ مانند کسی که برای خودنمایی بذل و بخشش می‏کند و به خدا و روز واپسین ایمان ندارد.
نیز در بسیاری از روایات از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اطهار صلوات اللّه‏ علیهم آمده است:
«لا عمل الا بنیّة» یا «إنما الأعمال بالنیّات»18؛ یعنی هرگونه عملی، چه نیک و چه بد، چهره واقعی آن را، انگیزه فاعل شکل می‏دهد.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:
«النیّة أفضل من العمل. ألا و انّ النیّة هی العمل.» ثمَّ تلا قوله تعالی: «قل کلٌّ یعمل علی شاکلته»19 یعنی: «علی نیّته.»20
نیّت نیک، از کار نیک والاتر است. همانا حقیقت عمل را نیت تشکیل می‏دهد. آن گاه این آیه را تلاوت نمود: «قل کلٌّ یعمل علی شاکلته»(هر کس بر وفق ساختار درونی خود رفتار کند). فرمود: یعنی: بر وفق نیت و انگیزه خویش عمل می‏کند.
و از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل نموده که فرموده باشد: «وکلٌّ عامل یعمل علی نیّته.»21
هر کس بر وفق نیت خویش عمل می‏کند.
امام موسی بن جعفر به روایت از پدران خود از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است:
«إنّما الأعمال بالنیّات. ولکلّ امری‏ءٍ مانوی. فمن غزا ابتغاء ماعند اللّه‏، فقد وقع اجره علی اللّه‏ عزّوجلّ و من غزا یرید عرض الدنیا، او نوی عقالاً، لم یکن له الا ما نوی.»22
کردارها با نیّت مشخص می‏شود و به هر کس آنچه قصد کرده، می‏رسد. اگر کسی در جهاد شرکت کند، تا خشنودی حق را به دست آورد، پاداش او با ذات حق است و اگر برای به دست آوردن غنیمتی راه افتاده، سهم او همان خواهد بود؛ زیرا نصیب هر کس همان است که قصد کرده است.
مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام به روایت از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است:
«لاقول إلاّ بعمل و لاقول و لاعمل إلاّ بنیّة ولاقول و لا عمل و لانیّة إلاّ بإصابة السنّة.»23
گفتار را عمل مشخص می‏کند. گفتار و عمل را، نیت شکل می‏دهد. گفتار و کردار و نیت، آن گاه ارزشمند است که بر پایه مبانی شریعت بوده باشد.
در این حدیث شریف، معیار ارزش عمل، همسویی با شرع ذکر شده است؛ زیرا عمل باید صالح و شایسته باشد و شایستگی یک عمل آن گاه است که عقل و شرع بر آن توافق داشته باشند.
امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:
«وکل عمل تعمله للّه‏، فلیکن نقیّا من الدنس.»24
هر کار را که برای خشنودی خدا انجام می‏دهی، کوشش کن تا از آلودگی پاکیزه باشد.
و نیز می‏فرماید:
«الإبقاء علی العمل حتی یخلص، اشدّ من العمل والعمل الخالص: الذی لاترید أن یحمدک علیه أحدٌ إلاّ اللّه‏ عزّوجلّ.»25
نگاه داشتن عمل، تا خالص بماند، از خود عمل مشکلتر است؛ زیرا ممکن است، کاری ـ عبادت یا احسان ـ بآسانی انجام شود، ولی دور داشتن آن از وساوس شیطانی و خواسته‏های نفسانی، کاری بس دشوار است.
آن گاه می‏فرماید: عمل خالص آن است که نخواهی کسی جز خدا از تو ستایش کند.
والاترین گوهر کلام در این زمینه، سخن مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام است:
«وبالإخلاص یکون الخلاص.»26
با جدّیت در اخلاص عمل، می‏توان خود را (از چنگال عفریت نفس) نجات داد.
رضایت حقّ
در قرآن کریم، معیار ارزشها را رضایت حق دانسته است: آنگاه یک عمل، عمل صالح خواهد بود که علاوه بر نیت پاک، خشنودی حق تعالی را نیز در پی داشته باشد:
«وما تنفقوا من خیر فلأنفسکم ومتنفقون إلاّ ابتغاء وجه اللّه‏ وما تنفقوا من خیر یوَفَّ الیکم وأنتم لاتظلمون»بقره /272
آنچه بذل و بخشش کنید، به سود شماست، ولی در صورتی که وجه اللّه‏ را جویا باشید و هر چه انفاق کنید، نهایتا عاید خودتان می‏گردد و هیچ گونه حقی از شما ضایع نمی‏گردد.
«والذین صبروا ابتغاء وجه ربّهم وأقاموا الصلوة وأنفقوا ممّا رزقناهم سرّا وعلانیة»
رعد /22
کسانی که برای رضایت حق، شکیبایی نمودند و نماز را به‏پا داشتند، و از بذل مال در راه خدا چه پنهان و چه آشکار دریغ نورزیدند....
«وَسَیُجَنّبها الأتقی. الذی یؤتی ماله یتزکّی. وما لاحد عنده من نعمةٍ تجزی. إلاّ ابتغاء وجه ربّه الأعلی ولسوف یرضی»
لیل / 21ـ17
هر آینه از آتش دوزخ دور است کسی که پروای او بیشتر، و از اموال خود، در راه خدا بذل می‏کند تا تزکیه و پاک گردد. و کسی بر او حقی ندارد تا پاداش آن باشد. مگر به دست آوردن رضای حق، و زود است که خشنود گردد.
«ومثل الّذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات اللّه‏ و تثبیتا من أنفسهم کمثل جنّةٍ بِرَبْوَةٍ أصابها و ابل فآتت اکلها ضعفین فإن لم یُصبها وابل فطلّ واللّه‏ بما تعملون بصیر»بقره / 265
حکایت کسانی که اموال خود را در راه به دست آوردن خشنودی خدا، و استواری دلهایشان (تا آرامش خاطر پیدا کرده، حس انسانیت خود را اشباع کرده باشند) انفاق می‏کنند، مانند باغی است که بر زمین پهناور بلندی قرار گرفته، تا رگبار تند بر آن ببارد و دو چندان ثمر دهد، یا غباری بر آن ببارد. (کنایه از عنایت الهی است که بر حسب استعداد وی بر او افاضه می‏شود) و خداوند به آنچه انجام می‏دهید بیناست (یعنی، از نیت شما آگاه است.)
«و ما آتیتم من زکاةٍ تریدون وجه اللّه‏ فأولئک هم المضعفون»روم / 39
آنچه زکات داده‏اید، به انگیزه آن که رضایت حقّ را فراهم آورید، آنان که چنین کرده‏اند، افزون یافتگانند.
آیات در این زمینه بسیار است، که نیت پاک و انگیزه جلب رضایت حق، به عمل ارزش می‏دهد؛ زیرا چنین کسی، در راستای حقّ و حقیقت و بر وفق فطرت و مقام کرامت انسانی، گام برداشته واین همان «سبیل اللّه‏» (راه الهی) و «صراط مستقیم» است.
لذا چنین انسانی، به سوی کمالمقصود حرکت کرده و خود را از پستیها و تاریکیهای جسمانی رهانیده است.
«اللّه‏ ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»بقره / 258
در واقع، شریعت بدین منظور آمده است، تا انسانها را از تاریکیها رهانیده، به سوی روشنایی و نور جاودان رهنمون سازد:
«قد جاءکم من اللّه‏ نور و کتاب مبین، یهدی به اللّه‏ من اتّبع رضوانه سُبُلَ السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور بإذنه و یهدیهم الی صراط المستقیم»
مائده / 16ـ15
قطعا برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است. خدا هر که را از خشنودی او پیروی کند، به وسیله آن (کتاب) به راههای سلامت رهنمون می‏شود و به توفیق خویش، آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون می‏برد و به راهی راست هدایتشان می‏کند.
آفت «ریا»
ریا و خودنمایی، از خطرناکترین آفات اعمال صالح به شمار می‏رود. اگر در اعمالی که جنبه احسان و انساندوستی دارند، «ریا» راه یابد، ارزش خود را از دست می‏دهند. در این صورت، عملی که انگیزه آن، خودنمایی باشد، نمی‏تواند از خلق و خوی نیک فاعل حکایت کند، بلکه تنها خودپسندی و خودنمایی است که یک صفت ناپسند به شمار می‏رود.
بویژه اگر عمل انجام شده، از اعمال قربی (که مایه قرب و نزدیک شدن به خدا) باشد، با آلوده شدن به ریا، واژگون می‏گردد و ضدّ ارزش می‏شود، و هر آنچه انجام شده، به طور کامل به هدر می‏رود و نابود می‏شود:
«یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی کالذی ینفق ماله رئاء الناس ولایؤمن باللّه‏ والیوم الآخر فمثله کمثل صفوان علیه تراب فأصابه وابل فترکه صلدا لایقدرون علی شی‏ء ممّا کسبوا واللّه‏ لایهدی القوم الکافرین»بقره / 264
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، بخشش و نیکی که به کسی روا می‏دارید، با منت گذاردن و تحقیر نمودن طرف، آن را تباه نکنید، مانند کسانی که به انگیزه ریا و خودنمایی بخشش و احسانی انجام می‏دهند، ولی خدا و روز واپسین را باور ندارند. مَثَل چنین رفتار خود پسندانه، مثل سنگ صافی است که اندکی خاک یا غبار بر آن باشد، و رگبار تند باران آن را بشوید. و هر آنچه به گمان خود، فراهم ساخته از دست بدهند.
«مثل الذین کفروا بربّهم أعمالهم کرمادٍ اشتدّت به الریح فی یوم عاصف لایقدرون ممّا کسبوا علی شی‏ء ذلک هو الضلال البعید»ابراهیم / 18
مَثَل کسانی که خدا را باور ندارند (و طبعا در کارهای به ظاهر نیک، خدا را منظور نمی‏دارند و از روی حس خودخواهی انجام می‏دهند) کارهایشان مانند خاکستری است که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد؛ چیزی از آن فراهم ساخته‏ها برایشان باقی نمی‏ماند، و همه چیز آنها به باد می‏رود و این همان گمراهی است که از راه کاملاً به دور افتاده‏اند.
در اصول کافی روایات فراوانی در نکوهش ریا و این که موجب «حبط» و نابودی عمل می‏شود، آورده‏است که برخی از آنها را یاد می‏کنیم:
از امام صادق علیه‏السلام پیرامون آیه «فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملاً صالحا ولایشرک بعبادة ربّه احدا» (کهف / 110) روایت کرده که حضرت فرمود:
«الرّجل یعمل شیئا من الثواب لایطلب به وجه اللّه‏، إنّما یطلب تزکیة الناس، یشتهی أن یسمع به الناس. فهذا الذی أشرک بعبادة ربّه.
ثمّ قال: ما من عبد، أسرّ خیرا فذهبت الأیّام أبدا حتی یظهر اللّه‏ له خیرا. وما من عبدٍ یُسِرُّ شرّا فذهبت الأیّام حتی یظهر اللّه‏ له شرّا.»27
ترجمه آیه چنین است:
هر که امید دارد که در محضر حقّ حضور یابد، پس کار نیک انجام دهد. و هرگز در پرستش پروردگار کسی را شریک نگرداند.
در این حدیث شریف، شرک در عبادت را تعمیم داده، و بدین سان هر که در کارهایش غیر خدا را منظور دارد نیز مشمول این آیه است.
لذا حضرت می‏فرماید: کسی، کاری را که «ثواب» شمرده می‏شود (عملی که مورد خشنودی خداست و خداوند بر آن پاداش قرار داده) انجام می‏دهد، ولی خشنودی خداوند، منظور وی نیست، بلکه تنها برای آن است که مردم او را ستایش کنند و او را فردی شایسته و پاک بشمرند و خواسته او این است که آوازه نیکی او فراگیر گردد. چنین کسی در پرستش حقّ شرک ورزیده است.
آن گاه فرمودند: هر که کار نیک کند و آن را پنهان دارد، چندی نمی‏گذرد تا خداوند نیکی او را برملا می‏سازد. و همچنین پنهان داشتن کار شرّ که به زیان جامعه است، سرانجام روزی آشکار می‏گردد.
محمدبن عرفه از امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام روایت می‏کند که آن حضرت فرمود:
«ویحک یا ابن عرفة، إعملوا لغیر ریاء ولاسُمعة. فإنّه من عمل لغیر اللّه‏ وکله اللّه‏ الی ما عمل. ویحک، ما عمل احد عملاً إلاّ ردّاه اللّه‏، إن خیرا فخیر، وان شرّا فشرّ.»28
برای خودنمایی و آوازه شهرت کاری انجام ندهید. هر که برای غیر خدا کاری انجام دهد، خداوند او را بر آنچه کرده وامی‏گذارد. هر که هرگونه عملی انجام دهد، خداوند عمل او را همان گونه ـ که نیّت داشته ـ آراسته می‏گرداند؛ اگر نیّت خیر داشته، عمل او زیبا و پسندیده جلوه‏گر می‏شود و اگر نیّت شرّ داشته، به همان گونه جلوه می‏کند.
در صحیحه عمربن یزید آمده است: با حضرت صادق علیه‏السلام شام می‏خوردیم، که این آیه را تلاوت فرمود: «بل الانسان علی نفسه بصیرة، ولو ألقی معاذیره» (قیامت /14)؛ انسان بر خویشتن و آنچه می‏کند آگاه است؛ گرچه عذرتراشی کند.
آن گاه فرمود: چرا برخی از مردم یک «عمل قربی» (و کاری را که مایه خشنودی خداوند و موجب تقرب به سوی او است) بر حسب ظاهر، برای تقرّب به خدا انجام می‏دهند، و برخلاف آنچه خدا از دل آنان آگاه است، گمان می‏برند.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده است:
«من أسرّ سریرةً ردّاه اللّه‏ رداءها، إن خیرا فخیر، وإن شرّا فشرّ.»29
هر که چیزی را پنهان دارد، خداوند پوشش شایسته آن را بر آن می‏آراید؛ اگر نیّت خیر داشته، با لباسی زیبا و اگر نیّت شر داشته، با لباسی زشت، جلوه گر می‏سازد.
همچنین حضرت صادق علیه‏السلام فرموده است:
«من أظهر للناس ما یحبّ اللّه‏، وبارز اللّه‏ بما کرهه، لقی اللّه‏ وهو ماقتٌ له.»30
هر که کاری کند، و چنین وانمود نماید که کار خداپسندانه انجام می‏دهد، ولی در پیشگاه خدا با چهره زشت و کریه جلوه داده است، خدا را در حالی ملاقات می‏کند (در محضر حق حضور می‏یابد) که خداوند بر او غضبناک است.
دو پرسش
در رابطه با «ریا» و خودنمایی، دو سؤال قابل طرح است:
1ـ در قرآن و روایات، انجام آشکار برخی از اعمال صالح، از جمله صدقات، روا شمرده شده، بلکه گاه ترغیب شده است. آیا این امر با نکوهشی که از خودنمایی و تظاهر گردیده، منافات ندارد؟
2ـ برخی افراد، اعمالی خیرخواهانه انجام می‏دهند، که انگیزه آنان، حسّ عطوفت و مهربانی و انساندوستی است. یا از روی علاقه به علم و دانش پژوهی، کارهایی انجام می‏دهند که به نفع جامعه بشری است و در پیشرفت علم و تمدن مؤثر می‏باشد. و چه بسا چنین افرادی، باورهای دینی ندارند، و انگیزه‏های خدایی برایشان مطرح نیست.
حال آیا چنین اعمالی، می‏تواند از حسن فاعلی حکایت کند یا در پیشگاه الهی مورد قبول افتد و فاعلان آن مستوجب پاداش گردند؟
*در پاسخ پرسش نخست، باید گفت: اظهار غیر از تظاهر است.
چه بسا اظهار داشتن کار نیک (آشکارا انجام دادن) موجب تشویق دیگران گردد، و حسن فعلی و حسن فاعلی هر دو سبب شود تا در دیگران انگیزه به وجود آورد، و مایه «اشاعه معروف» و گسترش یافتن کار نیک گردد. در این صورت، خود این اظهار داشتن، یک نوع تبلیغ و دعوت به انجام عمل نیک است و عمل صالح محسوب می‏گردد.
لذا انگیزه چنین کسی، نه فقط در اصل عمل، بلکه در اظهار و آشکار ساختن آن نیز خشنودی خدا و ترویج از نیکوکاری است، ولی تظاهر، تنها خودنمایی است و شخص متظاهر انگیزه‏ای جز شهرت و مطرح کردن خویش ندارد.
در آیه شریفه می‏خوانیم:
«ان تبدوا الصَّدقات فنعمّا هی و إن تخفوها وتؤتوها الفقراء فهو خیر لکم ویکفّر عنکم سیّئاتکم واللّه‏ بما تعملون خبیر»
بقره / 271
اگر بذل و احسان را آشکارا انجام دهید، بسی خوب است، ولی اگر پنهانی به مستمندان برسانید، بهتر خواهد بود و پوششی بر گناهان (قابل آمرزش) شما خواهد گردید. البته خداوند به آنچه انجام می‏دهید آگاه است.
البته بهتر بودن «اخفاء» برای آن است که شیطان، در آن، راه رخنه نیابد.
در صحیحه زراره از امام محمدبن علی باقر علیه‏السلام آمده است:
«قال: سألته عن الرّجل یعمل الشی‏ء من الخیر، فیراه إنسان فیَسُرُّه ذلک؟ فقال: لابأس، مامن أحد إلاّ وهو یحبّ أن یظهر له فی الناس الخیر، إذا لم یکن صنع ذلک لذلک.»31
گوید: پرسیدم: کسی کار خوبی انجام می‏دهد و دیگری آن را می‏بیند، و دیدن او وی را خشنود می‏سازد؟
فرمود: باکی نیست، هر کسی دوست دارد که در میان مردم به خوبی نمود کند، به شرط آن که انگیزه او چنین نباشد؛ (یعنی انگیزه اصلی او خشنودی خداست و برای رضایت حقّ عمل نیک را انجام داده است.)
لذا در قرآن، صدقه پنهان و آشکار، هر دو مورد ستایش قرار گرفته است:
«والذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرّا وعلانیة فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون»بقره / 274
در کتاب کافی از امام صادق علیه‏السلام روایت کرده، که آن حضرت فرموده است:
«إنّ صدقة اللیل تطفئ غضب الربّ و تمحو الذنب العظیم و تهوّن الحساب و صدقة النهار تثمر المال و تزید فی العمر.»32
و از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده است:
کسی از ایشان پرسید: کاری پنهانی انجام می‏دهم و دوست ندارم کسی بر آن آگاه شود، ولی گاه می‏شود برخی از آن آگاه می‏شوند و من خرسند می‏شوم؟
حضرت فرمودند: «لک أجران؛ أجر السرّ وأجر العلانیة.»33
در تفسیر صافی از امام صادق علیه‏السلام این روایت را آورده است:
«فی قوله تعالی: «و ان تخفوها...» قال: هی سوی الزکاة، إنّ الزکاة علانیة غیر سرّ».
و قال علیه‏السلام : «کلّ ما فرض اللّه‏ علیک فإعلانه افضل من إسراره. و ما کان تطوّعا فإسراره افضل من إعلانه. ولو أنّ رجلاً حمل زکاة ماله علی عاتقه فقسّمها علانیة، کان ذلک حسنا جمیلاً.»
و عن الباقر علیه‏السلام فی قوله عزّوجلّ: «ان تبدوا الصدقات فنعمّا هی...» قال:«یعنی الزکاة المفروضة». وفی قوله «وان تخفوها و تؤتوها الفقراء» قال: «یعنی النافلة إنّهم کانوا یستحبّون اظهار الفرائض و کتمان النوافل».34
در تفسیر قمی آمده است:
«الزکاة المفروضة تُخرج علانیةً وتدفَع علانیةً وبعد ذلک غیر الزکاة ان دفعته سرّا فهو افضل.»35
محقق اردبیلی می‏فرماید: مشهور میان فقها آن است که اظهار در فرایض اولی است؛ بویژه در واجبات مالی که ذاتا آشکار است و مخصوصا برای کسانی که متهم به ترک واجب هستند؛ زیرا که دفع تهمت از خود، کاری پسندیده است. به علاوه این کار موجب می‏گردد تا دیگران از او پیروی کنند.
آری در غیر فرایض، اخفاء بهتر است، تا از هرگونه آلودگی ریا مصون باشد.36
علامه مجلسی نیز در بحار الانوار می‏نویسد: پنهان داشتن کار نیک بهتر از آشکار ساختن آن است. و در هر یک از پنهان داشتن و آشکار ساختن، وجه پسندیده‏ای وجود دارد:
فایده آشکار ساختن، همانا ترغیب و تشویق دیگران به انجام کار نیک است.
و فایده پنهان داشتن، دوری جستن از راه یافتن ریا می‏باشد.
خداوند، هر دو گونه را مورد ستایش قرار داده؛ گرچه پنهان داشتن را بهتر دانسته است.37
*در پاسخ پرسش دوم باید گفت: آنچه مورد نکوهش قرار گرفته، تظاهر و خودنمایی است، که از ارزش عمل می‏کاهد. ولی انگیزه‏هایی که منشأ آن، حسّ خیرخواهی و انساندوستی، یا عشق به دست آوردن حقیقت و علاقه به علم و دانش بوده باشد در واقع اینها برخاسته از فطرت اصیل انسانی و اندیشه‏های پاکی است که خداوند در نهاد انسانها قرار داده است.
بنابراین، چنین «انگیزه‏ها» و خواسته‏هایی حرکتی است که از فطرت الهی نشأت گرفته، و در «صراط مستقیم» که خداوند پیش روی انسان قرار داده، در جریان می‏باشد.
خداوند، انسان را به گونه‏ای آفریده است که چنین انگیزه‏هایی، او را به چنین کارهایی هدایت کند. پس خواسته، خواسته الهی و حرکت در جاده مستقیم الهی است.
در واقع چنین انسانهایی، به ندای فطرت خویش لبیک گفته و خواسته‏های الهی را تحقق بخشیده‏اند؛ از این رو، علاوه بر حسن عملی، حسن فاعلی نیز محرز و مسلّم می‏باشد و بعید می‏نماید که چنین افرادی، از خدا بیگانه باشند.
انسانهایی که این گونه اندیشه‏های والا دارند، از درونی پاک و بی آلایش برخوردارند و همین پاکی درون و اندیشه‏های تابناک، آنان را با خدا آشنا می‏سازد و نمی‏توان باور نمود که به ذات حق ایمان ندارند.
به علاوه، درون پاک و بی آلایش، آدمی را آراسته و با تعهد می‏سازد، تا مشمول آیه «إنّما یتقبّلُ اللّه‏ُ من المتّقین» (مائده /27) گردد و از لطف و عنایت الهی، دور می‏باشد که چنین افراد شایسته‏ای را بدون پاداش گذارد!
اطلاق آیات قرآنی و برخی از روایات نیز از بهره‏مند شدن نیکوکاران از کردار نیک خویش حکایت دارد:
1ـ «نصیب برحمتنا من نشاءُ ولانُضیع أجرالمحسنین» یوسف /56
رحمت و عنایت الهی شامل هر که شایسته است می‏گردد، و پاداش نیکوکاران ضایع نمی‏گردد، (و نادیده گرفته نمی‏شود).
2ـ «انّ الذین آمنوا و عملوا الصّالحات إنّا لانضیع أجر من احسن عملاً»کهف / 30هر که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده، ما پاداش نیکوکاران را تباه نمی‏سازیم.
گرچه صدر آیه در رابطه با مؤمنان می‏باشد، ولی ذیل آیه با عنوان کبرای کلی مطرح شده که دایره گسترش آن فراتر از مورد صدر است.
3 ـ «إنّه من یتّق ویصبر، فانّ اللّه‏ لایضیع أجر المحسنین»یوسف / 90
4 ـ«واصبر فإنّ اللّه‏ لایضیع اجر المحسنین»توبه / 120
6 ـ «والذین یمسّکون بالکتاب واقاموا الصلوة إنّا لانضیع أجر المصلحین»
اعراف / 170
7ـ «فاستجاب لهم ربّهم أنّی لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی»
آل عمران /195
تمامی این آیات، درباره موارد خاصی نازل شده، ولی عبارت «کار شایسته کسی را هیچ گاه نادیده نگرفته و تباه نمی‏سازیم» جنبه عمومیت دارد، و کبرای استدلال می‏باشد، و به گونه استدلالی مطرح شده است.
به علاوه، آیاتی که به طور عموم اعلام نموده «هر که خوبی کند به او باز می‏گردد، و هر که بدی کند به خود کرده است»، به عدل و حکمت الهی نظر دارد:
«فمن یعمل مثقال ذرّةٍ خیرا یره. ومن یعمل مثقال ذرّةٍ شرّا یره»زلزله /8ـ7
هر که به اندازه سنگینی یک ذرّه کار نیک کند، آن را خواهد دید. و هر که به همان اندازه کار بد کند، آن را خواهد چشید.
«من عمل صالحا فلنفسه و من أساء فعلیها و ما ربّک بظلّام للعبد»فصلت /46
هر که کار نیک کند، برای خود کرده و هر که کار بد نماید، بر زیان خود نموده است. خداوند هرگز بر بندگان خود، ستم روا نمی‏دارد.
«و تُوَفّی کلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَهُم لایظلمون»نحل /111
هر که هر گونه کاری انجام داده، آن را دریافت می‏دارد و بر هیچ کس ستمی نمی‏شود.
از این گونه آیات فراوان است که براساس آنها عدل الهی ایجاب می‏کند، تا هر که نیکی کند و نیک اندیش باشد، او را نیک بشمرد و در مقابل آن که فرومایه است، بد شمرده شود.
پس هر نیکی که از نیک اندیشی حکایت دارد، باید در قانون عدل الهی، برای خود حسابی بازکرده باشد:
«و ماربّک بظلّام للعبید»
آری آنان که در پیشگاه الهی جایگاهی ندارد، فرومایگانند.
شاهد بر این مدَّعا روایتی است که صدوق علیه الرحمة در خصال آورده است:
«بهشت را هشت در است که اولین در، برای انبیاء و صدّیقین است. دومین در، برای شهدا و صالحین، پنج در، برای مؤمنان راستین. هشتمین در، برای دیگر مردم که با حق و حقیقت در ستیز نباشند...»38
ممکن است گفته شود: در برخی آیات، ایمان شرط شده است:
«فمن یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلاکفران لسعیه و إنّا له لکاتبون»انبیاء /94
هر که کار نیکی را انجام دهد و با ایمان باشد، کوشش‏او نادیده گرفته نمی‏شود و برای او ثبت و ضبط می‏گردد (یعنی ضایع و تباه نمی‏گردد).
«و من یعمل من الصالحات و هو مؤمن فلا یخاف ظلما و لا هضما»طه /112
هر که از کارهای نیک انجام دهد و دارای ایمان باشد، پس از هر گونه ستم درباره خویش و پایمال شدن حق خود نهراسد (یعنی حق او هدر نمی‏رود.)
«و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنّة ولایظلمون نقیرا»نساء /124
هر که کار نیک کند، چه مرد باشد، چه زن و از زمره مؤمنان باشد، شایسته رفتن به بهشت گردیده، و به اندازه باریکی مویی بر آنها ستم نمی‏شود.
«انّما یتقبّل اللّه‏ من المتّقین»
مائده /27
خداوند فقط از پرهیزکاران می‏پذیرد.
«لیسوا سواءً من اهل الکتاب أمّة قائمة یتلون آیات اللّه‏ آناء اللّیل و هم یسجدون. یؤمنون باللّه‏ والیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و أولئک من الصالحین. وما یفعلوا من خیر فلن یکفروه واللّه‏ علیم بالمتّقین»
آل عمران /115ـ113
پس از آن که اعمال نیک را بر شمرده و انجام دهندگان آن را از صالحان دانسته، گوید: هر کار نیکی که انجام دهند، پوشیده نخواهد ماند، و نادیده نخواهد گرفته شد.
و در پایان اضافه می‏کند: خداوند از حالت متّقین (پرواداران پرهیزکار) آگاه است.
و این می‏رساند که شایستگی اعمال، در صورتی است که از منبع تقوا نشأت گرفته باشد.
آیاتی از این گونه، نیز بسیار است.
در تفسیر و توجیه این آیات، به گونه‏ای که با آیات پیش برخورد نداشته باشد، باید گفت که این آیات جنبه منفی «قید» را نظر دارند؛ یعنی مواردی که جنبه بی‏ایمانی، جنبه‏های دیگر را در آنان منتفی ساخته است.
انسانهایی مورد نظر هستند که ندای فطرت در آنها خاموش شده، دید عقل آنان کور گشته و مسأله‏ای به نام انسانیت یا شرف و کرامت انسانی در میان آنان مطرح نیست و این بی ایمانی کاشف از فقدان همه چیز در آنهاست:
«فإنها لاتعمی الأبصار ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور»حج / 46
«لیقولَنَّ الذین کفروا إن أنتم إلا مبطلون کذلک یطبع اللّه‏ علی قلوب الذین لایعلمون»
روم / 59
«کذلک یطبع اللّه‏ علی قلب کلّ متکبّر جبّار»غافر / 35
جامعه بی‏ایمان، از دیدگاه قرآن، جامعه کوردلان است؛ لذا جامعه‏ای که بینش و اندیشه بر آن حاکم باشد، از ایمان به خدا، با دل و جان، استقبال می‏کند.
«انّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب أو ألقی السمع و هو شهید»ق /37
«من خشی الرحمن بالغیب و جاء بقلب منیب»ق /33
«وانّ من شیعته لابراهیم اذ جاء ربّه بقلب سلیم»صافات / 84
از این‏رو، سلامت قلب حاکی از بیداری فطرت و بینش عقل است، و آدمی را به سوی حق راه می‏برد.
به علاوه که اسلام، علم و دانش را مایه بینش فطری دانسته، حس حق‏گرایی را در انسان برمی انگیزد و این دانشمندانند که حقیقت را یافته، به سوی حضرت حق رهسپار می‏باشند و در همین حرکت به سوی حق، شرف و کرامت انسانی و تمامی صفات عالیه را همراه دارند.
«شهد اللّه‏ انّه لا اله الاّ هو والملائکة واوالوالعلم قائما بالقسط»آل عمران /18
«و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیک من ربّک هو الحقّ و یهدی الی صراط العزیز الحمید»سبأ /6
«بل هو آیات بیّنات فی صدور الذین اوتوا العلم و ما یجحد بآیاتنا إلاّ الظالمون»
عنکبوت /49
«انّما یخشی اللّه‏َ من عباده العلماءُ»
فاطر / 29
و آیات فراوان دیگری که دانشمندان را در صف مقدم دین‏باوران قرار داده‏اند.
در نتیجه، انسانهای آزاده که دستخوش هوی و هوس قرار نگرفته، شرافت و کرامت‏انسانی خود را نگاه داشته، با فطرتی بیدار و بینشی استوار، بویژه دانشمندان دانش‏پژوه، قطعا حقیقت ایمان را دریافته‏اند و دین باوری آنان سرلوحه حیات انسانی آنان می‏باشد و هرگونه صفات خجسته انسانی در آنان فراهم است. بنابراین آنان کاستی ندارند، که اعمال صالحه ایشان مقبول حق قرار نگیرد.
موافقت با سنت
مهمترین شرط پذیرش اعمال صالح آن است که با سنت الهی، موافق باشد و آن گونه که خدا خواسته، انجام گیرد و از بدعتها و آلودگیها پاکیزه باشد؛ از جمله آلودگیها، خودبینی و خودپسندی و تحقیر دیگران است. و زیانبارترین آفات در این زمینه، بدعت گذاری و رفتار بر خلاف سنتهای جاری الهی است، که در واقع برخلاف فطرت و بینش عقلانی حرکت کردن می‏باشد.
مثلاً، احسان بر دیگران و نادیده گرفتن بستگان مستمند، برخلاف سنت الهی است و عقل و فطرت سلیم، آن را ناپسند می‏دارد؛ لذا کاملاً تأکید شده است، تا در انجام اعمال صالح، سنتهای الهی و رهنمود عقل و فطرت رعایت شود.
ثقة الاسلام کلینی در اواخر کتاب «فضل العلم» از امام صادق از پدرانش از امام امیرالمؤمنین از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین روایت می‏کند:
«لاقول إلا بعمل. ولا قول ولا عمل إلاّ بنیّة. ولا قول ولا عمل و لانیّة إلاّ بإصابة السنّة.»39
گفتار بدون کردار راست نیاید، چنان که کردار بدون نیت شکل نگیرد. گفتار و کردار و نیت آن گاه درست آید که بر وفق سنت، یعنی شریعت الهی باشد.
شیخ مفید این روایت را در باب نیت صوم از کتاب المقنعة آورده است.40
شیخ طوسی نیز در تهذیب، این روایت را از امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام آورده است:
«لا قول إلا بعمل، و لا عمل إلا بنیّة، و لا نیّة إلا بإصابة السنّة.»
همچنین در کتاب امالی به واسطه امام رضا علیه‏السلام از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آورده است.41
ابوجعفر برقی در کتاب محاسن نیز طبق روایت کافی آورده است. ایشان همچنین روایت دیگری از امام سجاد علیه‏السلام دارد، که فرموده است:
«إنّ أفضل الاعمال ما عمل بالسنّة وإن قلّ.»42
بهترین اعمال، آن است که طبق سنّت انجام پذیرد؛ گر چه اندک باشد.
آفت «بدعت»
بدعت، دخالت در سنّت الهی، و به گونه‏ای تصحیح کردن یا تبصره زدن به شریعت الهی است که این خود، از قصور نظر، یا غرض‏ورزی حکایت می‏کند. در صورت اول، ضعف نشان دادن در مقابل وساوس شیطان است، و در صورت دوم به طور کامل در چنگال شیطان قرار گرفتن: «اِستحوذ علیهم الشیطانُ فأنساهم ذکر اللّه‏»مجادله /19
شیطان بر آنان چیره گشت، و یاد خدا را از دل آنان برد.
بدین‏سان بدعت‏گذاری در دین الهی، صف‏آرایی در جبهه شیطان، علیه جبهه حقّ است؛ لذا خداوند در ذیل آیه یاد شده می‏فرماید: «أولئک حزبُ الشیطان ألا إنّ حزبَ الشیطان هُمُ الخاسرون».
از این‏رو، حرکت در سایه بدعت، انحراف از سنت الهی و صراط مستقیم است.
شریعت الهی، کامل است و کاستی ندارد و هر گونه گمان تصحیح یا تبصره، فضولی و خروج از محدوده عبودیّت است و در واقع، پیروی از هوای نفس و نادیده گرفتن دستورات شرع به‏شمار می‏رود.
خداوند می‏فرماید:
«و من أضلُّ ممّن اتّبع هواه بغیر هُدَیً من اللّه‏»قصص /26
«بل اتّبع الذین ظلموا أهواءهم بغیر علم»روم /29
«ولا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل‏اللّه‏ إنّ الذین یَضلّون عن سبیل‏اللّه‏ لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»ص/ 26
«واستقم کما أُمرت ولاتتّبع أهواءَهم وقل آمنتُ بما أَنزل اللّه‏ من کتاب»
شوری /15
«ام لهم شرکاء شرعوا لهم من الدین ما لم یأذن به اللّه‏»شوری /21
«ثمّ جعلناک علی شریعة من الأمر فاتّبعها و لاتتّبع أهواء الذین لایعلمون. إنّهم لن یغنوا عنک من اللّه‏ شیئا»جاثیه /19ـ18
«أفمن کان علی بیّنة من ربّة کمن زیّن له سوء عمله واتّبعوا أهواءهم»محمّد /14
«إن یتّبعون إلاّ الظنّ و ما تهوی الأنفس و لقد جاءهم من ربّهم الهدی»نجم /23
تعریف بدعت
بدعت بر دو گونه است: بدعت در آفرینش و بدعت در شریعت.
الف. بدعت در آفرینش، آن است که برخلاف فطرت و اندیشه صحیح عقل حرکت نماید و هر آنچه متعارف عقلاست نادیده بگیرد. چنین انسانی، از طبیعت سالم برخوردار نیست و پیوسته رغبت دارد، برخلاف متعارف و مقتضای طبیعت عمل نماید.
این، یک نوع شذوذ روانی است که در برخی افراد یافت می‏شود، به گونه‏ای که همواره میل دارند در رفتار و کردار، و حتی طرز پوشیدن لباس و نحوه زندگی، برخلاف متعارف عمل کنند و خود را انگشت‏نما سازند.
از این‏رو، کارهایی که از نظر چنین افرادی، ارزش شمرده شود، در واقع فاقد ارزش است؛ زیرا ارزش، آن است که فطرت سلیم و عقل رشید و عرف عقلا، ارزش بداند، و کسانی که طبع سلیم ندارند، نمی‏توانند ارزشها را تشخیص دهند.
ب. بدعت در شریعت، مقدّس شمردن یا جنبه تقدّس دادن به عملی است که هیچ گونه رابطه‏ای با شرع ندارد، یا کارهایی که با عنوان «عمل قربی» انجام می‏شوند، در حالی که دلیلی بر مشروعیّت آنها بدین عنوان وجود ندارد؛ بویژه اعمالی که جنبه عبادتی پیدا کنند، در صورتی که عبادت مطلقا امری توقیفی است و باید به دلیل معتبری مستند باشد؛ از جمله: ادعیه و اوراد و اَذکار و خُتومات که سند شرعی نداشته باشد، بدعت است و حرام.
این گونه دخالتهای ناورا و جنبه تقدس دادن بیجا، یا عمل قربی شمردن بدون دلیل، از جمله اعمال شیطانی است که هدف، دگرگون ساختن دین و مشوَّه کردن چهره شریعت است. و این همان چیزی است که شیطان، در پی آن می‏باشد:
«و إن یدعون إلاّ شیطانا مریدا لعنه‏اللّه‏ و قال لأتّخذنَّ من عبادک نصیبا مفروضا و لاَءُضِلَّنَّهُم ولأُمَنِّینَّهُم ولآمُرنَّهُمْ فَلَیُبِتّکُنّ آذانَ الأنْعامِ43 ولآمُرنَّهُم فَلَیُغَیِّرَنَّ خَلْقَ اللّه‏ِ»
نساء /119
این گونه افراد پیرو شیطانند، که بر خود نهاده تا سهمی وافر از بندگان خدا را ـ که غفلت ورزیده‏اند ـ ویژه خود گرداند، آنها را گمراه سازد و به بدعت‏گذاری وادارد و در جهت آفرینش تغییر مسیر دهند.
خلاصه سخن آن که، کسانی که در دین خدا بدعت می‏گذارند و برخلاف سُنَن الهی رفتار می‏کنند، به یقین دستخوش هوی و هوس و بازیچه شیطان قرار گرفته‏اند. آنچه می‏پندارند و انجام می‏دهند، نه ارزش اخلاقی دارد و نه ارزش دینی، بلکه ضدّ ارزش است.
در تفسیر آیه «وأتوا البیوت من ابوابها و اتّقوا اللّه‏ لعلّکم تفلحون» (بقره /189) امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: «یعنی أن یأتی الأمر من وجهه، أیّ الأمور کان.»44
خداوند می‏فرماید: خانه‏ها را از در وارد شوید، خدا را پروا دارید؛ باشد تا رستگار گردید.
امام در تفسیر آیه می‏فرماید:
مقصود همه امور است که باید بر طریقه متعارف انجام داد، و هر گونه انحراف از جادّه مستقیم، بدعت و گمراهی است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که از برخی بدعتهای جاهلیّت ـ از جمله محروم ساختن دختران از میراث ـ ناراحت شده بود، فرمود:
«یا معشر المسلمین، إنّ أفضلَ الهُدی هُدی محمّدٍ، و خیر الحدیث کتاب اللّه‏ و شرّ الأمور مُحْدَثاتُها. ألا وکّل بدعةٍ ضلالة، و کلّ ضلالة نفی النار...»45
بهترین رهنمودها، رهنمود پیامبر است و بهترین گفتارها، کتاب خداست و بدترین کارها بدعتها و نوآوریها در دین خداست. هر بدعتی گمراهی است، و سرانجام گمراهی آتش دوزخ است.
مولا امیرمؤمنان علیه‏السلام درباره فرق میان سنّت و بدعت فرمودند:
«السُنّةُ ما سنّ رسول‏اللّه‏ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و البدعةُ ما أُحدث بعده.»
سنّت همان است که پیامبر اکرم تشریع فرموده و بدعت، نوآوری‏های پس از اوست.
خداوند درباره باورهای بی‏دلیل، که رنگ دینی به آن داده شده، می‏فرماید:
«إن عندکم من سلطان بهذا أتقولون علی اللّه‏ ما لاتعلمون قل إنّ الذین یفترون علی اللّه‏ الکذب لایفلحون»یونس /69
دلیل و حجّتی بر آنچه می‏پندارید ندارید، آیا چیزی را به خدا نسبت می‏دهید که نمی‏دانید!؟ کسانی که به دروغ بر خدا افترا زنند (به دروغ نسبتی به او دهند) هرگز رستگار نمی‏شوند.
نیز در همین زمینه (درباره باورهای ناروای یهودیان) گوید:
«قل اتّخذتم عنداللّه‏ عهدا فلن یخلف اللّه‏ عهده أم تقولون علی اللّه‏ ما لاتعلمون»بقره /80
آیا از خدا پیمانی گرفته‏اید تا تخلّف نکند، یا آن که بر خدا نسبتی را روامی‏دارید که خود نمی‏دانید؟!
پی‏نوشتها
1 . «وان لیس للانسان الاّ ماسعی» نجم /39.
2 . «وآتاکم من کل ما سألتموه» ابراهیم /34.
3 . طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 333.
4 . رسوخ به معنای نفوذ در اعماق قلب است.
5 . خواهیم گفت ساختار درونی هر انسانی ساخته خود اوست که در تربیت و تهذیب نفس خویش بکوشد. آن گاه سرمنشأ پندار نیک، گفتار نیک و رفتار نیک گردد. لذا این ساختار درونی اکتسابی است که با دست خود انسان فراهم می‏گردد.
6 . غررالحکم، به نقل از پیام قرآن، ج 7، ص 183.
7 . شبّر، کتاب الاخلاق، ص 10.
8 . اصول کافی، ج 2، ص 295، ح 11؛ بحارالانوار، ج 69، ص 289، ح 11.
9 . مجمع البیان، ج 2، ص 342.
10 . بنگرید به: التمهید، ج 6، ص 263 به بعد.
11 . عوالی اللئالی، ج 1، ص 35، ح 19؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 172؛ بحارالانوار، ج 5، ص 153.
12 . بنگرید به: جامع بخاری، ج 7، ص 5 و ج 8، ص 152؛ مسند احمد، ج 1، ص 293 و 303 و 307 و ج 2، ص 176 و 197.
13 . صحیح مسلم، ج 8، ص 46.
14 . توحید صدوق، ص 366.
15 . بحار الانوار، از اعتقادات صدوق، ج 6، ص 249؛ ج 37، ص 146؛ ج 68، ص 265.
16 . نهج البلاغه، خطبه 203.
17 . همان، خطبه 157.
18 . وسائل الشیعه، ج 1، ص 49ـ46.
19 . اسراء / 84.
20 . وسائل الشیعه، ج 1، ص 51، ح 5.
21 . همان، ص 50، ح 3؛ محاسن برقی، ج2، ص405، ح919/321.
22 . همان، ص 49، ح 10.
23 . همان، ص 47، ح 2.
24 . همان، ج 1، ص 61، ح 10.
25 . همان، ص 60، ح 4.
26 . همان، ص 59، ح 2.
27 . اصول کافی، ج 2، ص 294 ـ 293، ح 4.
28 . همان، ج 2، ص 294، ح 5.
29 . همان، ح 6.
30 . همان، ج 2، ص 295، ح 10.
31 . همان، ج 2، ص 297، ح 18.
32 . همان، ج 4، ص 9، ح 3.
33 . مرآة العقول، ج 10، ص 96.
34 . تفسیر صافی، ج 1، ص 229 ـ 228.
35 . تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم، ج 1، ص 93 ـ 92.
36 . محقق اردبیلی، زبدة البیان، ص 192.
37 . بحارالانوار، ج 69، ص 283.
38 . تلخیص از حدیث مفصلی است که صدوق در خصال (ج 2، ص 407 ـ 408، باب الثمانیه، ح 16) آورده است. و نیز در بحارالانوار، ج 8، ص39، ح 19 و ص 121 ـ 122، ح 12 و ج 69، ص 158 ـ 159، ح5.
39 . اصول کافی، ج 1، ص 70، ح 9؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 47، ح 2.
40 . المقنعة، ص 301.
41 . تهذیب الاحکام، ج 4، ص 186؛ امالی، ج 1، ص 347 ـ 346 و ص 396.
42 . محاسن برقی، ج 2، ص 348، ح 731 / 133 و 732 / 134.
43 . بتک: بریدن یا چاک دادن گوش چهارپایان، که طبق سنّت جاهلیّت، شعار حُرمت و تقدّس به شمار می‏رفت. به آیه 103 سوره مائده رجوع شود.
44 . بحارالانوار، ج2، ص 262، ج8، به نقل از: محاسن برقی.
45 . بحارالانوار، ج2، ص 263، ج12، به نقل از: امالی مفید.

تبلیغات