یاد خورشید (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«از مهمترین خصوصیات امسال، این است که مصادف با صدمین سال ولادت امام بزرگوار ما است. به همین مناسبت جا دارد که این سال را، سال امام خمینی قدسسره بدانیم و بنامیم. فقط نامیدن و عنوان کافی نیست، باید انشاءاللّه همه سعی کنند شخصیت بزرگوار امام خمینی را با همان ابعاد عظیم، بدرستی شناسایی کنند و خصوصیات آن را انشاءاللّه در زندگی خود و زندگی ملت و عرض و طول معنوی کشور اعمال و پیاده کنند.»1
در دورهای غریب که غربت دیانت را در همه عرصههای ذهنی و عملی ملتهای جهان نظاره میکردیم و غرب با توجّه به شکوهی ظاهری که در پرتو تمدنِ فراهم آمده از مدرنیته، در اوج غروری کاذب قرار گرفته بود، با استفاده از شبکههای پیدا و پنهان ارتباطی خویش، تلاشی گسترده در تحمیل ارزشها و باورها و الگوهای رفتاری خویش به ملتهای جهان داشت و قدسیتزدایی از چهره دین را بشدت ترویج کرده و دین را از صحنه زندگی ملتها خارج ساخته بود و نیز ملتهای جهان را به باوری چنین واداشته بود که دیگر دوران دین سپری شده و باید از صحنه خارج شود، ناگاه بزرگمردی از سلاله ابراهیم علیهالسلام و از نسل پاکان تاریخ، که فقاهت و دیانت را با سیاست و حکومت درهم آمیخته بود و عرفان شکوهمندش، همه باورهای سیاستبازان را سست و متزلزل ساخت، در شرق معنوی و نورانی به نورانیّت دیانت، قد برافراشت. او با ارائه تئوری حکومت دینی، تعریفی نو و نمادین را از اسلام ارائه کرد و از رهگذر آن، انقلاب دینی، الهی را به وجود آورد و نسلهای خفته را روح عزّت، شهامت و قدرت مقابله و برخورد بخشید و آنان را به مقابله با غرب آلوده به ظلمت مادیّت واداشت. او احیاگری بزرگ است که تمام احیاگران نستوه تاریخ را در مقابل عظمت روح و کاری که انجام داد، به کرنش واداشت. او، امام خمینی، حسنه الهی در عصر ما و خورشید حقیقت است که این بار از شرق نورانی طلوع کرد و میرود تا غرب فرورفته در گرداب مادیّت را به فضل و منّ الهی رها سازد.
گرچه امروز، امام خمینی، آن روح نستوه و بلند انسانیت و ذوب شده در اسلام، جسمش در میان ما نیست، امّا راه او و صحیفه نوری که گشوده و انقلاب و حکومتی که به وجود آورده، همچنان فریاد بغضآلود ملتهای ستمدیده را علیه استکبار سلطهگر برمیآورد. انقلاب او توانست باورهای دینی مردم را از حد مسائل قدسی و فردی محض فراتر برَد و جنبه سیاسی و اینجهانی احکام اسلامی را با حفظ جنبههای نورانی آن، بنمایاند و زمینهساز ظهور دوباره اقتدار دینی گردد و مسیر رستگاری و حیات معنایی را برای ملتها به ارمغان آورد.
کار او و حرکت و اخلاص او، حکومت و انقلاب و نظام او، از همان آغاز طلیعههای پیروزیش، ذهنهای پویا و خلاق ملتهای زیر ستم ایدئولوژیهای تباهگر جهان را به تأمّل واداشت و در حوزه احیای معرفت دینی، تأثیری شگرف برجای گذاشت.
طرح مسأله حکومت و دولت، از مهمترین دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب شکوهمند آن خورشید فروزان حقیقت بود که برای نسل تشنه و سردرگم معاصر، راهی به سوی حقیقتها گشود و هم اکنون نیز هر چه بر عمر انقلاب اسلامی میگذرد، پرتوهای روشنگرش، بیش از پیش به اعماق قلب ملتها در بلوکهای استعماری جهان رسوخ میکند.
از این پس، اندیشههای والای خمینی کبیر است که راه ملتهای ستمدیده جهان را ترسیم میکند و ما در راستای این امر و با لبیک به پیام خلف صالحش حضرت آیةاللّه العظمی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، به یادمانِ آن خورشید نورانی، ویژهنامه ولایت فقیه را گشودیم تا در انجام این مهم، به اندازه توان، سهمی داشته باشیم.
و اینک به فرازهایی از این اندیشه سترگ اشاره میکنیم:
1 ـ تصویر حکومت در گردونه زمان
دیرینه تاریخی بشر گواه این حقیقت است که تلاش برای دستیابی به بهترین شیوه حکومت، و نیز شناخت اصول و مبانی آن و کشف اندیشههایی که انسان را در راه رسیدن به حکومت مطلوب و آرمانهای والا در زمینه قسط و عدالت مبتنی بر حق یاری رساند، دارای ریشهای فطری و طبیعی است؛ زیرا تکامل اجتماعی انسان در سایه حکومتی سالم امکانپذیر است.
انسان همیشه خود را نیازمند سازمان و نهادی دیده است که بر جمع انسانها نظارت کند؛ هر چند در مدیریتها تنوع و تفاوت وجود داشته باشد. این نگاه فراتر از مکتبها و اندیشههای سیاسی، نگاهی فرابشری است که در همه ادوار زندگی آدمی به چشم میخورد.
به جرأت میتوان گفت تاریخ آرمانِ سیاست و جامعه برین، همزاد آدمی و همراه تاریخ انسان است و همین عامل اساسی در ریشهدار کردن موضوع حکومت در زندگی انسان نقش داشته، به گونهای که به رغم تحولات در گذشته و حال بشر کمترین کاستی در این موضوع به وجود نیامده است، بلکه با پیچیدگی اجتماعات اهمیّت بیشتری یافته، آنسان که دولت و حکومت جزء جداییناپذیر زندگی بشر به شمار آمده است.
مورخان اندیشه سیاسی به اتفاق بر این سخن تأکید دارند که پیشینه تفکر سیاسی و اندیشهورزی در چگونگی مدیریت جامعه، به آغازه زندگی جمعی انسانها بازمیگردد و همین عامل، به پیدایش مکتبهای سیاسی گوناگون انجامیده و مزرع رویش رشتههای فراوانی در علوم سیاسی همچون: فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی، نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی، فقه سیاسی، حقوق سیاسی، جامعهشناسی سیاسی، اقتصاد سیاسی، جغرافیای سیاسی، تاریخ سیاسی و .. گشته است که خود نشان گونهگونی و گستردگی این واقعیت است.
جدای از فطری و طبیعی بودن مسأله حکومت، دین نیز در راستای تأمین این نیاز فطری، برای حکومت اصول و قواعدی را بیان کرده است؛ زیرا خداوند پیامبران خود را برای تنظیم امور مربوط به معاش و معاد انسانها ارسال فرموده است، تا مردم در سایه راهنمایی پیشوایان الهی، زندگی معقول و متعالی داشته باشند.
وقتی دین درباره جزئیترین مسائل فردی انسان احکام بسیاری بیان میکند، نمیتواند در مورد حکومت که از ارکان تکامل و تعالی نظام انسانی است، ساکت باشد و طرحی ارائه ندهد؟ سیره عملی انبیا نیز لزوم حکومت را امری ثابت و تغییرناپذیر مینمایاند.
2 ـ اسلام عرصهگاه عینیّت دیانت و سیاست
این که اسلام سیاسیترین جهانبینی توحیدی را دارد، از ادّعاهایی است که کمتر کسی در آن میتواند تردید کند. بداهت و قطعیت این ویژگی برای اسلام تا بدان جاست که معاندان نیز گاه برای مشوّه جلوه دادن وجهه معنوی و اصالت الهی آن، به سیاسی بودن اسلام تمسّک جستهاند .
سیاسی بودن اسلام ارتباطی به سیاسی شدن مسلمانان در یکی دو سده اخیر ندارد، بلکه صفتی است که با ظهور آن تولد یافته و در تمامی دوران پر فراز و نشیب حیات اسلام با آن قرین و همراه بوده است.
این مدّعا نخست بر محتوای اصیلترین متون دینی، یعنی قرآن و احادیث نبوی متکی است، چنان که قرآن از خلافت آدم و داوود، امامت ابراهیم و وزارت هارون یاد میکند و از مفاهیمی چون قوم، طاغوت، استضعاف، استکبار، قتال و جهاد سخن به میان میآورد. اینها همه گواه این حقیقتند که اسلام تنها به پندهای اخلاقی بسنده نکرده، بلکه با تعلیم توده رسالت خود را آغاز کرده و سپس با نهادهای حکمرانی درافتاده و پایان کار نیز برپایی حکومت بوده است. تحلیل کلامی این سخن این است که تئوریها و مکتبهایی که به زندگی انسان نظر دارند، نمیتوانند جمع زیستی وی را ندیده انگارند؛ چنان که حتی نظریهپردازان اخلاقی محض نیز درباره حکومت و سیاست جامعه داوری میکنند.
دوم: علاوه بر این، سیره و روش عملی رهبران اسلام در طول تاریخ نیز بر اهتمام به این امر تأکید مینماید.
توصیه قرآن به مسلمانان در این که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را سرمشق والا و اسوه حسنه خویش قرار دهند و همچون او که حکومتی اسلامی برمبنای تعالیم الهی بنا نهاد آنان نیز در این راه تلاش نمایند، راه هرگونه عذر را بر بیتفاوتی سیاسی یک مسلمان میبندد.
سوم: عملی شدن بسیاری از احکام دینی، مستلزم حصول شرایطی است که جز با تشکیل حکومت و از طریق حاکمیّت دینمدار صورت تحقق نمیگیرد. پذیرش حکومتی که به اصول و مقررات دینی پایبند نباشد، توأم با تعطیل شدن ابواب متعدّدی از فقه و احکام دینی است؛ از اینرو، هر مسلمان موظف به تلاش برای تأمین آن شرایط (حکومت) به عنوان مقدمه واجب میباشد.
در طول تاریخ همواره دو پرسش مهم سیاسی فراروی مسلمانان بوده که برخاسته از تعالیم قرآن است. «یکی این که چه کسی شایسته حکومت است و دیگر آن که حجّت اطاعت از حاکم وقت چیست؟
پاسخ این دو پرسش هماره انسان مسلمان را در عمل به وظیفه دینی دفاع از رژیم متمایل به اسلام و یا تکلیف الهی براندازی حاکم جور وادار کرده است. دعوتِ پیامبر اسلام در نخستین دوره تبلیغیاش در مکّه، شکل یک جنبش سیاسی علیه ملأ و مترفان قریش و در دوران پس از هجرت و استقرار در مدینه، بتدریج قالبهای یک حکومت دینی را پیدا کرد که توأمان درصدد انتشار دین جدید و توسعه قلمرو جغرافیایی خویش بود.»
از درهمآمیختگی دین و سیاست در اسلام، نتایج و آثاری برآمد که این دین را در حوزه اندیشه و در عرصه عمل و همچنین در قلمرو فردی و میدان اجتماعی از دیگر ادیان بزرگ جهان متمایز ساخت.
مسأله اندماج دین و سیاست در طرح نظری و تحقق خارجی اسلام، صبغه سیاسی منحصربهفردی به آن بخشیده و چنان وجهه دینی خاصی به حکومتهای مسلمانان در طول تاریخ داده که کمتر نظیری برای آن در دیگر ادیان و تمدنها میتوان یافت. به همین سبب، بیراهه نخواهد بود اگر بررسی دین و دولت از همین نقطه آغاز شود.
بر این اساس هیچ مبنا و توجیهی برای جداانگاشتن امور دینی از امور سیاسی در اسلام وجود ندارد و به نظر میرسد این تلقی اصیلترین تفسیر از سنت بالغه الهی باشد. در اسلام هیچگونه جدایی میان دین و سیاست خدا و حکومت وجود ندارد، بلکه هدف دولت، تنها تحقّق آرمانهای دینی است. به تعبیر یکی از اندیشمندان، همزیستی دین و دولت در اسلام همانند نخ قرمزی است بر روی پارچه تاریخ اسلام که بخوبی خودنمایی میکند. به گفته سید جعفر کشفی از علمای عصر قاجار: «الدین و الملک توأمان لایتم احدهما الا بالآخر.»2
در دوران معاصر و در عصر غلبه تبلیغاتی سکولار منشانه، امام خمینی تلفیقی شفاف و روشن را میان دین و سیاست پدید آورد و پرداختن به سیاست را امری بایسته و غیرقابل انفکاک با اصل شریعت معرفی نمودند.
3 ـ جایگاه حکومت در منظر اسلام
یکی از تجلیات پرنمود اسلام، عنصر حکومت است؛ عنصری که در تمام قانونمندیهای اسلام نهفته شده و فلسفه این اندیشه کلی این است که اسلام یک دین فراگیر و فراملی است و به حکومت به چشم ضرورت مینگرد. در واقع، از نگاه اسلام حکومت یک نیاز است و از معدود افراد یا جنبشها که بگذریم، اکثریّت قریب به اتفاق مسلمانان بر وجوب آن تأکید داشتهاند.
متفکران شیعی و سنّی بر ضرورت حکومت اجماع دارند.
بغدادی عالم سنّی مذهب در اینباره میگوید:
«جمهور اصحابنا من المتکلّمین و الفقهاء مع الشیعة والخوارج و اکثر المعتزلة بوجوب الإمامة.»3
عامه مسلمانان از فرقههای مختلف بر ضرورت حکومت اتفاق دارند.
علاّمه حلّی، عالم شیعی مذهب میفرماید:
«اجمع العقلاء کافّة علی الوجوب فی الجملة خلافا للأزارقه و الأصفریة و غیرهم من الجوارخ.»4
همه اندیشمندان اسلامی بجز گروههای اندک بی نامونشان، بر حکومت به عنوان یک ضرورت اجماع دارند.
دیگر اندیشمندان و ملل و نحلنویسان اسلامی نیز مانند این ادعا را یاد کرده و در همین راستا سخن گفتهاند.5 جالب توجّه این است که به رغم مجادلات مربوط به حکومت که در سقیفه به سال یازده هجری صورت گرفت و تا هنگام قتل عثمان گهگاه بروزی دوباره مییافت و با همه آشوبهایی که جامعه اسلامی را فراگرفت، هیچ موردی در تاریخ اسلام دیده نمیشود که مسلمانان در وجوب حکومت تردید داشته باشند. این که گاه برخی افراد انزوای سیاسی اختیار کرده یا در باب شخصیتهای دستاندرکار حکومت حرف و سخنی داشتهاند، هرگز به معنای تشکیک در اصل حکومت نبوده است.
معدود افرادی نیز که ضرورت حکومت را چه در شکل فرد یا در قالب گروه، مورد تردید قرار دادهاند، در سنجش با اکثریّت قریب به اتفاق مسلمانان از وزن و اعتباری درخور برخوردار نبوده و یا هیچ گاه نتوانستهاند در یک مجموعه منسجم و بهم پیوسته مخالفت با امر حکومت را ادّعا کنند. مهمتر آن که این عده اندک در قالب افراد یا گروهها، حضور و اثری چندان مستمر و مؤثر نیز در تاریخ نداشتهاند؛ از اینرو، با صرفنظر کردن از آنان میتوان با قاطعیت اجماع و اتفاق مسلمانان را بر ضرورت حکومت استنباط کرد.
البته پذیرش حکومت و اجماع بر آن به مثابه قبول پایههای یکسان توجیهی نیست، بلکه آنچه میتوان به اختصار یادآور شد این است که از سوی متفکران اسلامی دو پایه اصلی بر ضرورت حکومت اقامه شده است: یکی عقل و دیگری سَمْع یا شرع، که طرفداران این دو پایه به طور اصولی در دو مکتب فکری ـ کلامی گرد آمدهاند.
ریزهکاریها و ظرایف مباحث در باب مسائل کلامی در چارچوب امر حکومت بتدریج و با قوام جامعه اسلامی و گسترش آن پیش آمد و در چنین مقطعی بود که متفکران و دستاندرکاران حکومت و اندیشه حکومتی و یا کلامی با رجوع به حوادث تاریخی و بیانات صحابه سعی نمودند اصل موضوع و صورتبندیهای آن را شرح و بسط دهند.
در این میان، امام خمینی در مبانی اندیشه سیاسی خویش، حکومت را محوریترین اصل اسلامی و در راستای توحید و ولایت کلی الهی مطرح نمودند و پیاده شدن اسلام را به طور کامل، مشروط به آن دانستند.
4 ـ خاستگاه مشروعیت
بدیهیترین موضوع در تحلیل ساختاری هر حکومتی این واقعیت است که حاکمان سیاسی، قدرت و اختیار خود را از کجا به دست آوردهاند؟ آیا قدرتشان بر اراده ملی تکیه دارد، یا از منابع دیگری سرچشمه گرفته است؟
در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر دو مبنای همسو و هماهنگ، یکی اعتقاد به مبانی ارزشی و دیگری اتکای به آرای عمومی، تکیه شده است.6
در اسلام معیار مسؤولیت، کاردانی و دینداری و به عبارت دیگر تعهد و تخصص در جهت رعایت حقوق و مصالح مردم است. بدیهی است تا کسی کاردان نباشد، نمیتواند کارایی داشته باشد و تا کسی دیندار و متعهد نباشد، با جریان و حرکت دینی جامعه هماهنگ نخواهد شد. افزون بر این دو شرط، برتری در آگاهی و تقوا نیز معیاری اساسی است. در واقع، تفاوت اساسی نظام اسلامی با دیگر نظامها در همین حقیقت نهفته است.
در نظام اسلامی مبنای مسؤولیتها بلوغ است؛ یعنی براساس دارا بودن صلاحیت و برتری تقوایی و نیز کاردانی و آگاهی از مسائل مورد نیاز، مسؤولیت واگذار میشود، امّا در نظامهای غیر الهی، ریاستها و مدیریتها با حکم و ابلاغ شخص بالاتر صورت میگیرد. از اینرو، در نظام اسلامی، مسؤولیت یعنی تکلیف، و در نظام غیراسلامی، یعنی مزدوری. در آن جا مدیر احساس مسؤولیت میکند و در این جا وی تنها در اندیشه رسیدن به سود است؛ خواه سود مادی، خواه اجتماعی.
در نظام ولایی، تلاش و کوشش و کار، از مهمترین شکل گرفته تا سادهترین گونه آن، تنها جنبه ادای تکلیف دارد و وسیله تقرب به حق و تکامل معنوی انسان به شمار میرود.
«در نگرش عمومی شیعه دوازده امامیان امامت در زمره اصول شرع بوده و توجیه و تفسیر آن براساس قاعده لطف میباشد.»7
در این بینش، خلافت و یا امامت در اساس جانشینی عالیه صاحب شرع در اداره امور مسلمانان و جامعه اسلامی است و طبعا مشروعیت آن باید در چنین ارتباطی مورد سنجش و بررسی قرار گیرد.
«این نگاه یعنی پذیرش امامت براساس قاعده لطف و براساس نص، مفهوم مشروعیت را در چارچوب ویژهای جای داده است که امام در صورت تحقق حکومتش و فعلیت یافتن آن مشروعیتی الهی دارد و رأی و بیعت مردم و پذیرش آنان نقش مقبولیتی و زمینهسازی به فعلیت رساندن آن را داراست و در مشروعیت آن هیچگونه تأثیری ندارد؛ زیرا مسأله مقبولیت تنها در ارتباط با فعلیت امر حکومت موضوعیت پیدا میکند.»8
در نگاه اسلام، مشروعیت ولایت و حکومت از ولایت ربوبی خداوند سرچشمه میگیرد و هیچگونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی مشروعیت نمییابد و هرگونه مشروع دانستن حکومتی جز از این راه، نوعی شرک در ربوبیت و ولایت تشریعی خداست. به دیگر سخن، خدا از ولایت مطلقه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در قرآن (احزاب آیه 6) یاد میکند و ولایت امامان معصوم نیز قرین ولایت خدا و رسول (مائده/55) آمده و به هنگام غیبت معصوم، جانشینی آنان به فقها سپرده شده است؛ کسانی که به احکام اسلامی و سنت رسول خدا علم دارند و با قدرت اجتهاد از قرآن و سنت، احکام الهی و وظایف مردم را استنباط میکنند که روایات مختلفی گواه این حقیقت است.9
بنابراین، ولایت فقیه امتداد همان ولایت پیامبر و ائمه علیهمالسلام است؛ زیرا در دوران غیبت مسأله زعامت نادیده گرفته نشده است. جامعه بشری برای ساماندهی زندگی اجتماعی خود همواره مسؤول و یا مسؤولان اجرایی را نیاز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجرای صحیح عدالت اجتماعی باشند و نمیتوان آن را مخصوص دوران حضور دانست. اگر شریعت امتداد دارد، مسؤولیت اجرایی و نظارت نیز ادامه دارد و ولایت فقیه امتداد زعامت سیاسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام است.
متفکران و فقیهان شیعه برای اثبات ولایت فقیه و مشروعیّت حکومت ولایتی که از مهمترین مباحث حکومت دینی ولایی است، با نگاه کلامی و فقهی به سه دسته از براهین تمسک جستهاند:
یکی عقلی محض که در آن تنها از مقدمات عقلی استفاده میشود چون: تشکیل حکومت برای تأمین نیازمندیهای اجتماعی ـ جلوگیری از هرج و مرج، فساد و اختلال نظام ـ ماهیت اسلام تمام ابعاد حیات آدمی را در برمیگیرد اعم از عادی، مالی، اقتصادی و ... ـ احکام اسلام تا قیامت نسخ نمیشود ـ تحقق احکام اسلام بدون حکومت پیاده نمیشود، برپایی حکومت و اجرای قوانین اسلام بدون دستگاه اجرایی غیرممکن است، رئیس حکومت باید متخصص، کارشناس و اسلامشناس باشد و... و دوم دلایل نقلی چون مقبوله عمربن حنظله، مشهوره ابیخدیجه، وراثت و امانتداری فقها از نبی اکرم و... .
سوم ماهیت و اهداف اسلام که اگر اسلام دینی جامع، جاودان، جهانی و دارای آرمانهایی همچون حاکمیّت صالحان و جهانشمول شدن تفکر توحیدی و اقامه عدالت اجتماعی و احیای حدود الهی است و حاکم اسلامی و حکومت عهدهدار تأمین این آرمانهاست، جز در پرتو ولایت فقیه کارشناس کاردان، مدیر، مدبّر، عادل و باتقوا در دوره غیبت، عملی شدن اهداف یاد شده امکانپذیر نیست. این اصل متین و بنیادی را باید از اندیشههای روشنگر امام خمینی دانست که خود میزانی بر رخداد عظیم انقلاب اسلامی گردید.
5 ـ ولایت فقیه در یک چشمانداز
ولایت فقیه امروزه از مباحث مهم علوم سیاسی و پدیده درخور درنگ در جهان معاصر است که گرچه در بُعد نظری سابقهای طولانی دارد، امّا حضور و عینیت خارجی آن به پیروزی انقلاب اسلامی ایران برمیگردد. البته پیش و پس از انقلاب اسلامی صدها کتاب و رساله تحقیقاتی در داخل و خارج درباره آن به رشته تحریر درآمده، ولی هنوز هم ناگفتههای بسیاری در این زمینه باقی است؛ زیرا ولایت فقیه چیزی جز تجلّی ارزشهای اسلام نیست؛ ارزشهایی که جایگاهی ممتاز و بیبدیل دارد و چونان روحی در کالبد نظام اسلامی است.
ولایت فقیه مترقیترین نمود حکومت دینی، تداوم امامت اسلامی و کلیدیترین و حساسترین سندی است که با کمک آن میتوان امّتی را به ساحل نجات رساند. ولایت فقیه عامل مشروعیّت بخشیدن به حکومت اسلامی و ساختار نظام دینی است، و ولیّفقیه قله رفیعی است که چشمهسارهای معارف دینیاش نشاط مذهبی میبخشد تا نهال آموزشهای اسلامی در افق جان مؤمنان جوانه زند و شکوفههای تقوا و پاکی بر شاخسار وجودشان شکفته گردد.
ولیّ فقیه حافظ احکام و ارزشهای اسلامی از هرگونه انحراف و نگهبان سلامت دینی جامعه و پاسدار مکتبی نظام و هویت اسلامی آن است و اوست که هرگونه کجروی، انحراف، بدعت و تفسیر به رأی از اسلام را شناسایی و آن را برای مردم تبیین مینماید.
ولیّفقیه عامل وحدت جامعه و محور وحدت امت اسلامی در فراز و نشیبهاست و آنان را از فروغلتیدن در غرقاب مخاطرهآمیز اختلاف بازمیدارد و به ساحل نجاتبخش همدلی و همگنی رهنمون میگردد.
سخن پایانی
طرح حکومت برمبنای ایدئولوژی دینی در این زمان از جمله دستاوردهایی است که امام قدسسره و دیگر علمای پیشین به ارمغان آوردهاند. تلاش و کوششی که علمای پارسا در به ثمر رساندن آن مبذول داشته و سالیانی دراز را به روشنگری و آگاهیبخشی جامعه پرداختهاند، بر کسی پوشیده نیست. هدف آنها ایجاد مدینه فاضلهای بود که پیامبران برای برپایی آن قیام نمودند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز رسالت اصلیاش برپایی حکومتی بود که انسانها براساس آن، راه خوشبختی و نیکفرجامی را بپیمایند.
اینک زمان گفتمانها در عرصههای منطقی و اصولی است. دیگر خرافهگویی و خرافهپرستی در بستر فکری جایی ندارد. جوانان و حوزویان ما بیش از هر زمان نیاز به آگاهی دارند. دانشمندان و آگاهان جامعه باید با تشکیل محافل علمی، و نگارش کتب و مقالات استوار و روزآمد، تئوری حکومت دینی را پردازش نمایند و دگراندیشان را از عرصه ورود به دین برانند و دیدگاههای ناب اسلامی را ترویج نمایند.
در مرحله کنونی بیش از هر زمان جامعه ما نیازمند به گفتمانهای علمی و فرهنگی و دینی است و به سبب غفلت یا کوتاهی کردن دانشمندان، زمینه سؤالهای فراوان بیجواب برای نسل جوان به وجود آمده است.
وقوع حوادث جانبی و روند فزاینده سیاسی در کوتاه مدت و درازمدت به اعتراف منابع معاند خارجی، در جهت به زانو درآوردن انقلاب براساس تئوری استحاله فرهنگی است.
امروز استراتژی استحاله از درون توسط پتانسیلهای سرگردان و بیهدف، تئوری جدیدی است که طراحان تهاجم فرهنگی روی آن برنامهریزی و سرمایهگذاری کردهاند. استراتژی دشمن، کشاندن قشر فعال جامعه یعنی نسل جوان به حالت انفعال و پذیرش بیچون و چرای افکار منحط و منحرف است. از مسائل مهم فکری ما امروز موضوع ولایت فقیه است. گرچه امروز درباره ولایت فقیه کارهای سترگی انجام گرفته، امّا هنوز این گوهر گرانبها نیازمند باز پیرایی، بازپژوهی و سامانبخشی جدی است. باید پرسشهای نوپیدایی که امروز نظام اسلامی را به چالش میطلبد و دشواریهایی که نظام با آن روبرو است، با نگاه نظریهپردازانه و روشنفکرانه اسلامی پاسخ داده شود.
اینک ما در سطح کلان در جهان اسلام شاهد دو پدیده درخور توجّه در حوزه سیاست هستیم:
1 ـ نگرش منفی نسبت به سیاست دینی که سابقهای بلند داشته و در برخی جامعهها دوران بلوغ خود را میگذراند و با تمامی ادیان بویژه اسلام رودرروست. لازمه این نگرش، انزوای سیاسی تفکر دینی و کاهش تحرک ایمان مذهبی است که این تهاجم برون دینی، فرزانگان مسلمان را به پژوهش عمیق و جدی فرامیخواند تا به تبیین و استحکام باورهای خویش بپردازند و توان دفاع معقول را بیابند.
2 ـ حضور اندیشه مبتنی بر ولایت فقیه. چنان که یاد شد، این پدیده هر چند از بُعد نظری سابقه طولانی دارد و تطوراتی را پشت سر گذاشته که نشان پویایی و ریشهدار بودن آن است، امّا حضور عینی و خارجی آن به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بازمیگردد. این امر نیز دانشوران حقیقی را به تفکر و تأمل فرامیخواند تا بتوانند آن را فراتر از حوزه فقاهت شیعی و در رویارویی با سایر تئوریهای سیاسی اسلامی و غیراسلامی عرضه کنند.
این دو پدیده تنها دو مسأله علمی ـ سیاسی نیست، بلکه در عرضه کلان تفکرات به بستری فراخ از میراث دینی و مذهبی برمیخورد و نفی و اثبات آن بر این دامنه گسترده اثر میگذارد. گرچه بیش و کم در کتابها و مطبوعات به گونهای سطحی یا عمیق، به اجمال و تفصیل در اینباره بحثهایی مطرح میشود، امّا مطالعه ویژه و کارشناسانه و روزآمد آن، باری بر زمین مانده است.
تحقیق در اندیشههای سیاسی اسلام، و تبیین اندیشههای سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، فراهمسازی بستر گفتوگوهای علمی در عرصه سیاست دینی، اندیشهورزی عرصه سیاست و سیاست دینی را به کمک میطلبد.
آنچه در ویژهنامه حکومت دینی و ولایت فقیه شاهد هستید، تلاشی هر چند ناچیز در راستای این هدف مقدس است. امید آن که این تحفه کوچک در اقناع علمی جویندگان حقیقت سودمند افتد و رهتوشهای باشد بر شناخت آرمانهای بلند امام خمینی؛ همو که سرود عزّت اسلام و رهایی و سربلندی ملتهای مسلمان را در دوران معاصر سر داد.
امید است که سال امام خمینی، سال آشنایی هر چه بیشتر با اهداف بلند آن سفرکرده که صدها قافله دل همره اوست، باشد.
پینوشتها
10 . از پیام نوروزی حضرت آیةاللّه خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، روزنامه رسالت، 14 فروردین 1378، ص 4.
11 . برگرفته از: ملاصدرا، المسائل القدسیه، تصحیح جلالالدین آشتیانی، (1359).
12 . اصول الدین، ص271.
13 . الفین، ص11.
14 . حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت خلافت، ص40.
15 . قانون اساسی، اصل 1 و 56.
16 . کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه شعرانی، ص507.
17 . صالحی نجفآبادی، حکومت صالحان، ص 44-43.
18 . اصول کافی، ج1، ص37، الفقهاء امناء الرسل... و مقبوله عمربن حنظله (وسائل، ج18، ص99)، و انّ مجاری الامور بایدی العلماء، (تحفالعقول، ص169)، العلماء حکام علی الناس، (غررالحکم، ج1، ص 20).
در دورهای غریب که غربت دیانت را در همه عرصههای ذهنی و عملی ملتهای جهان نظاره میکردیم و غرب با توجّه به شکوهی ظاهری که در پرتو تمدنِ فراهم آمده از مدرنیته، در اوج غروری کاذب قرار گرفته بود، با استفاده از شبکههای پیدا و پنهان ارتباطی خویش، تلاشی گسترده در تحمیل ارزشها و باورها و الگوهای رفتاری خویش به ملتهای جهان داشت و قدسیتزدایی از چهره دین را بشدت ترویج کرده و دین را از صحنه زندگی ملتها خارج ساخته بود و نیز ملتهای جهان را به باوری چنین واداشته بود که دیگر دوران دین سپری شده و باید از صحنه خارج شود، ناگاه بزرگمردی از سلاله ابراهیم علیهالسلام و از نسل پاکان تاریخ، که فقاهت و دیانت را با سیاست و حکومت درهم آمیخته بود و عرفان شکوهمندش، همه باورهای سیاستبازان را سست و متزلزل ساخت، در شرق معنوی و نورانی به نورانیّت دیانت، قد برافراشت. او با ارائه تئوری حکومت دینی، تعریفی نو و نمادین را از اسلام ارائه کرد و از رهگذر آن، انقلاب دینی، الهی را به وجود آورد و نسلهای خفته را روح عزّت، شهامت و قدرت مقابله و برخورد بخشید و آنان را به مقابله با غرب آلوده به ظلمت مادیّت واداشت. او احیاگری بزرگ است که تمام احیاگران نستوه تاریخ را در مقابل عظمت روح و کاری که انجام داد، به کرنش واداشت. او، امام خمینی، حسنه الهی در عصر ما و خورشید حقیقت است که این بار از شرق نورانی طلوع کرد و میرود تا غرب فرورفته در گرداب مادیّت را به فضل و منّ الهی رها سازد.
گرچه امروز، امام خمینی، آن روح نستوه و بلند انسانیت و ذوب شده در اسلام، جسمش در میان ما نیست، امّا راه او و صحیفه نوری که گشوده و انقلاب و حکومتی که به وجود آورده، همچنان فریاد بغضآلود ملتهای ستمدیده را علیه استکبار سلطهگر برمیآورد. انقلاب او توانست باورهای دینی مردم را از حد مسائل قدسی و فردی محض فراتر برَد و جنبه سیاسی و اینجهانی احکام اسلامی را با حفظ جنبههای نورانی آن، بنمایاند و زمینهساز ظهور دوباره اقتدار دینی گردد و مسیر رستگاری و حیات معنایی را برای ملتها به ارمغان آورد.
کار او و حرکت و اخلاص او، حکومت و انقلاب و نظام او، از همان آغاز طلیعههای پیروزیش، ذهنهای پویا و خلاق ملتهای زیر ستم ایدئولوژیهای تباهگر جهان را به تأمّل واداشت و در حوزه احیای معرفت دینی، تأثیری شگرف برجای گذاشت.
طرح مسأله حکومت و دولت، از مهمترین دستاوردهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی انقلاب شکوهمند آن خورشید فروزان حقیقت بود که برای نسل تشنه و سردرگم معاصر، راهی به سوی حقیقتها گشود و هم اکنون نیز هر چه بر عمر انقلاب اسلامی میگذرد، پرتوهای روشنگرش، بیش از پیش به اعماق قلب ملتها در بلوکهای استعماری جهان رسوخ میکند.
از این پس، اندیشههای والای خمینی کبیر است که راه ملتهای ستمدیده جهان را ترسیم میکند و ما در راستای این امر و با لبیک به پیام خلف صالحش حضرت آیةاللّه العظمی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، به یادمانِ آن خورشید نورانی، ویژهنامه ولایت فقیه را گشودیم تا در انجام این مهم، به اندازه توان، سهمی داشته باشیم.
و اینک به فرازهایی از این اندیشه سترگ اشاره میکنیم:
1 ـ تصویر حکومت در گردونه زمان
دیرینه تاریخی بشر گواه این حقیقت است که تلاش برای دستیابی به بهترین شیوه حکومت، و نیز شناخت اصول و مبانی آن و کشف اندیشههایی که انسان را در راه رسیدن به حکومت مطلوب و آرمانهای والا در زمینه قسط و عدالت مبتنی بر حق یاری رساند، دارای ریشهای فطری و طبیعی است؛ زیرا تکامل اجتماعی انسان در سایه حکومتی سالم امکانپذیر است.
انسان همیشه خود را نیازمند سازمان و نهادی دیده است که بر جمع انسانها نظارت کند؛ هر چند در مدیریتها تنوع و تفاوت وجود داشته باشد. این نگاه فراتر از مکتبها و اندیشههای سیاسی، نگاهی فرابشری است که در همه ادوار زندگی آدمی به چشم میخورد.
به جرأت میتوان گفت تاریخ آرمانِ سیاست و جامعه برین، همزاد آدمی و همراه تاریخ انسان است و همین عامل اساسی در ریشهدار کردن موضوع حکومت در زندگی انسان نقش داشته، به گونهای که به رغم تحولات در گذشته و حال بشر کمترین کاستی در این موضوع به وجود نیامده است، بلکه با پیچیدگی اجتماعات اهمیّت بیشتری یافته، آنسان که دولت و حکومت جزء جداییناپذیر زندگی بشر به شمار آمده است.
مورخان اندیشه سیاسی به اتفاق بر این سخن تأکید دارند که پیشینه تفکر سیاسی و اندیشهورزی در چگونگی مدیریت جامعه، به آغازه زندگی جمعی انسانها بازمیگردد و همین عامل، به پیدایش مکتبهای سیاسی گوناگون انجامیده و مزرع رویش رشتههای فراوانی در علوم سیاسی همچون: فلسفه سیاسی، اندیشه سیاسی، نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی، فقه سیاسی، حقوق سیاسی، جامعهشناسی سیاسی، اقتصاد سیاسی، جغرافیای سیاسی، تاریخ سیاسی و .. گشته است که خود نشان گونهگونی و گستردگی این واقعیت است.
جدای از فطری و طبیعی بودن مسأله حکومت، دین نیز در راستای تأمین این نیاز فطری، برای حکومت اصول و قواعدی را بیان کرده است؛ زیرا خداوند پیامبران خود را برای تنظیم امور مربوط به معاش و معاد انسانها ارسال فرموده است، تا مردم در سایه راهنمایی پیشوایان الهی، زندگی معقول و متعالی داشته باشند.
وقتی دین درباره جزئیترین مسائل فردی انسان احکام بسیاری بیان میکند، نمیتواند در مورد حکومت که از ارکان تکامل و تعالی نظام انسانی است، ساکت باشد و طرحی ارائه ندهد؟ سیره عملی انبیا نیز لزوم حکومت را امری ثابت و تغییرناپذیر مینمایاند.
2 ـ اسلام عرصهگاه عینیّت دیانت و سیاست
این که اسلام سیاسیترین جهانبینی توحیدی را دارد، از ادّعاهایی است که کمتر کسی در آن میتواند تردید کند. بداهت و قطعیت این ویژگی برای اسلام تا بدان جاست که معاندان نیز گاه برای مشوّه جلوه دادن وجهه معنوی و اصالت الهی آن، به سیاسی بودن اسلام تمسّک جستهاند .
سیاسی بودن اسلام ارتباطی به سیاسی شدن مسلمانان در یکی دو سده اخیر ندارد، بلکه صفتی است که با ظهور آن تولد یافته و در تمامی دوران پر فراز و نشیب حیات اسلام با آن قرین و همراه بوده است.
این مدّعا نخست بر محتوای اصیلترین متون دینی، یعنی قرآن و احادیث نبوی متکی است، چنان که قرآن از خلافت آدم و داوود، امامت ابراهیم و وزارت هارون یاد میکند و از مفاهیمی چون قوم، طاغوت، استضعاف، استکبار، قتال و جهاد سخن به میان میآورد. اینها همه گواه این حقیقتند که اسلام تنها به پندهای اخلاقی بسنده نکرده، بلکه با تعلیم توده رسالت خود را آغاز کرده و سپس با نهادهای حکمرانی درافتاده و پایان کار نیز برپایی حکومت بوده است. تحلیل کلامی این سخن این است که تئوریها و مکتبهایی که به زندگی انسان نظر دارند، نمیتوانند جمع زیستی وی را ندیده انگارند؛ چنان که حتی نظریهپردازان اخلاقی محض نیز درباره حکومت و سیاست جامعه داوری میکنند.
دوم: علاوه بر این، سیره و روش عملی رهبران اسلام در طول تاریخ نیز بر اهتمام به این امر تأکید مینماید.
توصیه قرآن به مسلمانان در این که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را سرمشق والا و اسوه حسنه خویش قرار دهند و همچون او که حکومتی اسلامی برمبنای تعالیم الهی بنا نهاد آنان نیز در این راه تلاش نمایند، راه هرگونه عذر را بر بیتفاوتی سیاسی یک مسلمان میبندد.
سوم: عملی شدن بسیاری از احکام دینی، مستلزم حصول شرایطی است که جز با تشکیل حکومت و از طریق حاکمیّت دینمدار صورت تحقق نمیگیرد. پذیرش حکومتی که به اصول و مقررات دینی پایبند نباشد، توأم با تعطیل شدن ابواب متعدّدی از فقه و احکام دینی است؛ از اینرو، هر مسلمان موظف به تلاش برای تأمین آن شرایط (حکومت) به عنوان مقدمه واجب میباشد.
در طول تاریخ همواره دو پرسش مهم سیاسی فراروی مسلمانان بوده که برخاسته از تعالیم قرآن است. «یکی این که چه کسی شایسته حکومت است و دیگر آن که حجّت اطاعت از حاکم وقت چیست؟
پاسخ این دو پرسش هماره انسان مسلمان را در عمل به وظیفه دینی دفاع از رژیم متمایل به اسلام و یا تکلیف الهی براندازی حاکم جور وادار کرده است. دعوتِ پیامبر اسلام در نخستین دوره تبلیغیاش در مکّه، شکل یک جنبش سیاسی علیه ملأ و مترفان قریش و در دوران پس از هجرت و استقرار در مدینه، بتدریج قالبهای یک حکومت دینی را پیدا کرد که توأمان درصدد انتشار دین جدید و توسعه قلمرو جغرافیایی خویش بود.»
از درهمآمیختگی دین و سیاست در اسلام، نتایج و آثاری برآمد که این دین را در حوزه اندیشه و در عرصه عمل و همچنین در قلمرو فردی و میدان اجتماعی از دیگر ادیان بزرگ جهان متمایز ساخت.
مسأله اندماج دین و سیاست در طرح نظری و تحقق خارجی اسلام، صبغه سیاسی منحصربهفردی به آن بخشیده و چنان وجهه دینی خاصی به حکومتهای مسلمانان در طول تاریخ داده که کمتر نظیری برای آن در دیگر ادیان و تمدنها میتوان یافت. به همین سبب، بیراهه نخواهد بود اگر بررسی دین و دولت از همین نقطه آغاز شود.
بر این اساس هیچ مبنا و توجیهی برای جداانگاشتن امور دینی از امور سیاسی در اسلام وجود ندارد و به نظر میرسد این تلقی اصیلترین تفسیر از سنت بالغه الهی باشد. در اسلام هیچگونه جدایی میان دین و سیاست خدا و حکومت وجود ندارد، بلکه هدف دولت، تنها تحقّق آرمانهای دینی است. به تعبیر یکی از اندیشمندان، همزیستی دین و دولت در اسلام همانند نخ قرمزی است بر روی پارچه تاریخ اسلام که بخوبی خودنمایی میکند. به گفته سید جعفر کشفی از علمای عصر قاجار: «الدین و الملک توأمان لایتم احدهما الا بالآخر.»2
در دوران معاصر و در عصر غلبه تبلیغاتی سکولار منشانه، امام خمینی تلفیقی شفاف و روشن را میان دین و سیاست پدید آورد و پرداختن به سیاست را امری بایسته و غیرقابل انفکاک با اصل شریعت معرفی نمودند.
3 ـ جایگاه حکومت در منظر اسلام
یکی از تجلیات پرنمود اسلام، عنصر حکومت است؛ عنصری که در تمام قانونمندیهای اسلام نهفته شده و فلسفه این اندیشه کلی این است که اسلام یک دین فراگیر و فراملی است و به حکومت به چشم ضرورت مینگرد. در واقع، از نگاه اسلام حکومت یک نیاز است و از معدود افراد یا جنبشها که بگذریم، اکثریّت قریب به اتفاق مسلمانان بر وجوب آن تأکید داشتهاند.
متفکران شیعی و سنّی بر ضرورت حکومت اجماع دارند.
بغدادی عالم سنّی مذهب در اینباره میگوید:
«جمهور اصحابنا من المتکلّمین و الفقهاء مع الشیعة والخوارج و اکثر المعتزلة بوجوب الإمامة.»3
عامه مسلمانان از فرقههای مختلف بر ضرورت حکومت اتفاق دارند.
علاّمه حلّی، عالم شیعی مذهب میفرماید:
«اجمع العقلاء کافّة علی الوجوب فی الجملة خلافا للأزارقه و الأصفریة و غیرهم من الجوارخ.»4
همه اندیشمندان اسلامی بجز گروههای اندک بی نامونشان، بر حکومت به عنوان یک ضرورت اجماع دارند.
دیگر اندیشمندان و ملل و نحلنویسان اسلامی نیز مانند این ادعا را یاد کرده و در همین راستا سخن گفتهاند.5 جالب توجّه این است که به رغم مجادلات مربوط به حکومت که در سقیفه به سال یازده هجری صورت گرفت و تا هنگام قتل عثمان گهگاه بروزی دوباره مییافت و با همه آشوبهایی که جامعه اسلامی را فراگرفت، هیچ موردی در تاریخ اسلام دیده نمیشود که مسلمانان در وجوب حکومت تردید داشته باشند. این که گاه برخی افراد انزوای سیاسی اختیار کرده یا در باب شخصیتهای دستاندرکار حکومت حرف و سخنی داشتهاند، هرگز به معنای تشکیک در اصل حکومت نبوده است.
معدود افرادی نیز که ضرورت حکومت را چه در شکل فرد یا در قالب گروه، مورد تردید قرار دادهاند، در سنجش با اکثریّت قریب به اتفاق مسلمانان از وزن و اعتباری درخور برخوردار نبوده و یا هیچ گاه نتوانستهاند در یک مجموعه منسجم و بهم پیوسته مخالفت با امر حکومت را ادّعا کنند. مهمتر آن که این عده اندک در قالب افراد یا گروهها، حضور و اثری چندان مستمر و مؤثر نیز در تاریخ نداشتهاند؛ از اینرو، با صرفنظر کردن از آنان میتوان با قاطعیت اجماع و اتفاق مسلمانان را بر ضرورت حکومت استنباط کرد.
البته پذیرش حکومت و اجماع بر آن به مثابه قبول پایههای یکسان توجیهی نیست، بلکه آنچه میتوان به اختصار یادآور شد این است که از سوی متفکران اسلامی دو پایه اصلی بر ضرورت حکومت اقامه شده است: یکی عقل و دیگری سَمْع یا شرع، که طرفداران این دو پایه به طور اصولی در دو مکتب فکری ـ کلامی گرد آمدهاند.
ریزهکاریها و ظرایف مباحث در باب مسائل کلامی در چارچوب امر حکومت بتدریج و با قوام جامعه اسلامی و گسترش آن پیش آمد و در چنین مقطعی بود که متفکران و دستاندرکاران حکومت و اندیشه حکومتی و یا کلامی با رجوع به حوادث تاریخی و بیانات صحابه سعی نمودند اصل موضوع و صورتبندیهای آن را شرح و بسط دهند.
در این میان، امام خمینی در مبانی اندیشه سیاسی خویش، حکومت را محوریترین اصل اسلامی و در راستای توحید و ولایت کلی الهی مطرح نمودند و پیاده شدن اسلام را به طور کامل، مشروط به آن دانستند.
4 ـ خاستگاه مشروعیت
بدیهیترین موضوع در تحلیل ساختاری هر حکومتی این واقعیت است که حاکمان سیاسی، قدرت و اختیار خود را از کجا به دست آوردهاند؟ آیا قدرتشان بر اراده ملی تکیه دارد، یا از منابع دیگری سرچشمه گرفته است؟
در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر دو مبنای همسو و هماهنگ، یکی اعتقاد به مبانی ارزشی و دیگری اتکای به آرای عمومی، تکیه شده است.6
در اسلام معیار مسؤولیت، کاردانی و دینداری و به عبارت دیگر تعهد و تخصص در جهت رعایت حقوق و مصالح مردم است. بدیهی است تا کسی کاردان نباشد، نمیتواند کارایی داشته باشد و تا کسی دیندار و متعهد نباشد، با جریان و حرکت دینی جامعه هماهنگ نخواهد شد. افزون بر این دو شرط، برتری در آگاهی و تقوا نیز معیاری اساسی است. در واقع، تفاوت اساسی نظام اسلامی با دیگر نظامها در همین حقیقت نهفته است.
در نظام اسلامی مبنای مسؤولیتها بلوغ است؛ یعنی براساس دارا بودن صلاحیت و برتری تقوایی و نیز کاردانی و آگاهی از مسائل مورد نیاز، مسؤولیت واگذار میشود، امّا در نظامهای غیر الهی، ریاستها و مدیریتها با حکم و ابلاغ شخص بالاتر صورت میگیرد. از اینرو، در نظام اسلامی، مسؤولیت یعنی تکلیف، و در نظام غیراسلامی، یعنی مزدوری. در آن جا مدیر احساس مسؤولیت میکند و در این جا وی تنها در اندیشه رسیدن به سود است؛ خواه سود مادی، خواه اجتماعی.
در نظام ولایی، تلاش و کوشش و کار، از مهمترین شکل گرفته تا سادهترین گونه آن، تنها جنبه ادای تکلیف دارد و وسیله تقرب به حق و تکامل معنوی انسان به شمار میرود.
«در نگرش عمومی شیعه دوازده امامیان امامت در زمره اصول شرع بوده و توجیه و تفسیر آن براساس قاعده لطف میباشد.»7
در این بینش، خلافت و یا امامت در اساس جانشینی عالیه صاحب شرع در اداره امور مسلمانان و جامعه اسلامی است و طبعا مشروعیت آن باید در چنین ارتباطی مورد سنجش و بررسی قرار گیرد.
«این نگاه یعنی پذیرش امامت براساس قاعده لطف و براساس نص، مفهوم مشروعیت را در چارچوب ویژهای جای داده است که امام در صورت تحقق حکومتش و فعلیت یافتن آن مشروعیتی الهی دارد و رأی و بیعت مردم و پذیرش آنان نقش مقبولیتی و زمینهسازی به فعلیت رساندن آن را داراست و در مشروعیت آن هیچگونه تأثیری ندارد؛ زیرا مسأله مقبولیت تنها در ارتباط با فعلیت امر حکومت موضوعیت پیدا میکند.»8
در نگاه اسلام، مشروعیت ولایت و حکومت از ولایت ربوبی خداوند سرچشمه میگیرد و هیچگونه ولایتی جز با انتساب به نصب و اذن الهی مشروعیت نمییابد و هرگونه مشروع دانستن حکومتی جز از این راه، نوعی شرک در ربوبیت و ولایت تشریعی خداست. به دیگر سخن، خدا از ولایت مطلقه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در قرآن (احزاب آیه 6) یاد میکند و ولایت امامان معصوم نیز قرین ولایت خدا و رسول (مائده/55) آمده و به هنگام غیبت معصوم، جانشینی آنان به فقها سپرده شده است؛ کسانی که به احکام اسلامی و سنت رسول خدا علم دارند و با قدرت اجتهاد از قرآن و سنت، احکام الهی و وظایف مردم را استنباط میکنند که روایات مختلفی گواه این حقیقت است.9
بنابراین، ولایت فقیه امتداد همان ولایت پیامبر و ائمه علیهمالسلام است؛ زیرا در دوران غیبت مسأله زعامت نادیده گرفته نشده است. جامعه بشری برای ساماندهی زندگی اجتماعی خود همواره مسؤول و یا مسؤولان اجرایی را نیاز دارد تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجرای صحیح عدالت اجتماعی باشند و نمیتوان آن را مخصوص دوران حضور دانست. اگر شریعت امتداد دارد، مسؤولیت اجرایی و نظارت نیز ادامه دارد و ولایت فقیه امتداد زعامت سیاسی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام است.
متفکران و فقیهان شیعه برای اثبات ولایت فقیه و مشروعیّت حکومت ولایتی که از مهمترین مباحث حکومت دینی ولایی است، با نگاه کلامی و فقهی به سه دسته از براهین تمسک جستهاند:
یکی عقلی محض که در آن تنها از مقدمات عقلی استفاده میشود چون: تشکیل حکومت برای تأمین نیازمندیهای اجتماعی ـ جلوگیری از هرج و مرج، فساد و اختلال نظام ـ ماهیت اسلام تمام ابعاد حیات آدمی را در برمیگیرد اعم از عادی، مالی، اقتصادی و ... ـ احکام اسلام تا قیامت نسخ نمیشود ـ تحقق احکام اسلام بدون حکومت پیاده نمیشود، برپایی حکومت و اجرای قوانین اسلام بدون دستگاه اجرایی غیرممکن است، رئیس حکومت باید متخصص، کارشناس و اسلامشناس باشد و... و دوم دلایل نقلی چون مقبوله عمربن حنظله، مشهوره ابیخدیجه، وراثت و امانتداری فقها از نبی اکرم و... .
سوم ماهیت و اهداف اسلام که اگر اسلام دینی جامع، جاودان، جهانی و دارای آرمانهایی همچون حاکمیّت صالحان و جهانشمول شدن تفکر توحیدی و اقامه عدالت اجتماعی و احیای حدود الهی است و حاکم اسلامی و حکومت عهدهدار تأمین این آرمانهاست، جز در پرتو ولایت فقیه کارشناس کاردان، مدیر، مدبّر، عادل و باتقوا در دوره غیبت، عملی شدن اهداف یاد شده امکانپذیر نیست. این اصل متین و بنیادی را باید از اندیشههای روشنگر امام خمینی دانست که خود میزانی بر رخداد عظیم انقلاب اسلامی گردید.
5 ـ ولایت فقیه در یک چشمانداز
ولایت فقیه امروزه از مباحث مهم علوم سیاسی و پدیده درخور درنگ در جهان معاصر است که گرچه در بُعد نظری سابقهای طولانی دارد، امّا حضور و عینیت خارجی آن به پیروزی انقلاب اسلامی ایران برمیگردد. البته پیش و پس از انقلاب اسلامی صدها کتاب و رساله تحقیقاتی در داخل و خارج درباره آن به رشته تحریر درآمده، ولی هنوز هم ناگفتههای بسیاری در این زمینه باقی است؛ زیرا ولایت فقیه چیزی جز تجلّی ارزشهای اسلام نیست؛ ارزشهایی که جایگاهی ممتاز و بیبدیل دارد و چونان روحی در کالبد نظام اسلامی است.
ولایت فقیه مترقیترین نمود حکومت دینی، تداوم امامت اسلامی و کلیدیترین و حساسترین سندی است که با کمک آن میتوان امّتی را به ساحل نجات رساند. ولایت فقیه عامل مشروعیّت بخشیدن به حکومت اسلامی و ساختار نظام دینی است، و ولیّفقیه قله رفیعی است که چشمهسارهای معارف دینیاش نشاط مذهبی میبخشد تا نهال آموزشهای اسلامی در افق جان مؤمنان جوانه زند و شکوفههای تقوا و پاکی بر شاخسار وجودشان شکفته گردد.
ولیّ فقیه حافظ احکام و ارزشهای اسلامی از هرگونه انحراف و نگهبان سلامت دینی جامعه و پاسدار مکتبی نظام و هویت اسلامی آن است و اوست که هرگونه کجروی، انحراف، بدعت و تفسیر به رأی از اسلام را شناسایی و آن را برای مردم تبیین مینماید.
ولیّفقیه عامل وحدت جامعه و محور وحدت امت اسلامی در فراز و نشیبهاست و آنان را از فروغلتیدن در غرقاب مخاطرهآمیز اختلاف بازمیدارد و به ساحل نجاتبخش همدلی و همگنی رهنمون میگردد.
سخن پایانی
طرح حکومت برمبنای ایدئولوژی دینی در این زمان از جمله دستاوردهایی است که امام قدسسره و دیگر علمای پیشین به ارمغان آوردهاند. تلاش و کوششی که علمای پارسا در به ثمر رساندن آن مبذول داشته و سالیانی دراز را به روشنگری و آگاهیبخشی جامعه پرداختهاند، بر کسی پوشیده نیست. هدف آنها ایجاد مدینه فاضلهای بود که پیامبران برای برپایی آن قیام نمودند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز رسالت اصلیاش برپایی حکومتی بود که انسانها براساس آن، راه خوشبختی و نیکفرجامی را بپیمایند.
اینک زمان گفتمانها در عرصههای منطقی و اصولی است. دیگر خرافهگویی و خرافهپرستی در بستر فکری جایی ندارد. جوانان و حوزویان ما بیش از هر زمان نیاز به آگاهی دارند. دانشمندان و آگاهان جامعه باید با تشکیل محافل علمی، و نگارش کتب و مقالات استوار و روزآمد، تئوری حکومت دینی را پردازش نمایند و دگراندیشان را از عرصه ورود به دین برانند و دیدگاههای ناب اسلامی را ترویج نمایند.
در مرحله کنونی بیش از هر زمان جامعه ما نیازمند به گفتمانهای علمی و فرهنگی و دینی است و به سبب غفلت یا کوتاهی کردن دانشمندان، زمینه سؤالهای فراوان بیجواب برای نسل جوان به وجود آمده است.
وقوع حوادث جانبی و روند فزاینده سیاسی در کوتاه مدت و درازمدت به اعتراف منابع معاند خارجی، در جهت به زانو درآوردن انقلاب براساس تئوری استحاله فرهنگی است.
امروز استراتژی استحاله از درون توسط پتانسیلهای سرگردان و بیهدف، تئوری جدیدی است که طراحان تهاجم فرهنگی روی آن برنامهریزی و سرمایهگذاری کردهاند. استراتژی دشمن، کشاندن قشر فعال جامعه یعنی نسل جوان به حالت انفعال و پذیرش بیچون و چرای افکار منحط و منحرف است. از مسائل مهم فکری ما امروز موضوع ولایت فقیه است. گرچه امروز درباره ولایت فقیه کارهای سترگی انجام گرفته، امّا هنوز این گوهر گرانبها نیازمند باز پیرایی، بازپژوهی و سامانبخشی جدی است. باید پرسشهای نوپیدایی که امروز نظام اسلامی را به چالش میطلبد و دشواریهایی که نظام با آن روبرو است، با نگاه نظریهپردازانه و روشنفکرانه اسلامی پاسخ داده شود.
اینک ما در سطح کلان در جهان اسلام شاهد دو پدیده درخور توجّه در حوزه سیاست هستیم:
1 ـ نگرش منفی نسبت به سیاست دینی که سابقهای بلند داشته و در برخی جامعهها دوران بلوغ خود را میگذراند و با تمامی ادیان بویژه اسلام رودرروست. لازمه این نگرش، انزوای سیاسی تفکر دینی و کاهش تحرک ایمان مذهبی است که این تهاجم برون دینی، فرزانگان مسلمان را به پژوهش عمیق و جدی فرامیخواند تا به تبیین و استحکام باورهای خویش بپردازند و توان دفاع معقول را بیابند.
2 ـ حضور اندیشه مبتنی بر ولایت فقیه. چنان که یاد شد، این پدیده هر چند از بُعد نظری سابقه طولانی دارد و تطوراتی را پشت سر گذاشته که نشان پویایی و ریشهدار بودن آن است، امّا حضور عینی و خارجی آن به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بازمیگردد. این امر نیز دانشوران حقیقی را به تفکر و تأمل فرامیخواند تا بتوانند آن را فراتر از حوزه فقاهت شیعی و در رویارویی با سایر تئوریهای سیاسی اسلامی و غیراسلامی عرضه کنند.
این دو پدیده تنها دو مسأله علمی ـ سیاسی نیست، بلکه در عرضه کلان تفکرات به بستری فراخ از میراث دینی و مذهبی برمیخورد و نفی و اثبات آن بر این دامنه گسترده اثر میگذارد. گرچه بیش و کم در کتابها و مطبوعات به گونهای سطحی یا عمیق، به اجمال و تفصیل در اینباره بحثهایی مطرح میشود، امّا مطالعه ویژه و کارشناسانه و روزآمد آن، باری بر زمین مانده است.
تحقیق در اندیشههای سیاسی اسلام، و تبیین اندیشههای سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه، فراهمسازی بستر گفتوگوهای علمی در عرصه سیاست دینی، اندیشهورزی عرصه سیاست و سیاست دینی را به کمک میطلبد.
آنچه در ویژهنامه حکومت دینی و ولایت فقیه شاهد هستید، تلاشی هر چند ناچیز در راستای این هدف مقدس است. امید آن که این تحفه کوچک در اقناع علمی جویندگان حقیقت سودمند افتد و رهتوشهای باشد بر شناخت آرمانهای بلند امام خمینی؛ همو که سرود عزّت اسلام و رهایی و سربلندی ملتهای مسلمان را در دوران معاصر سر داد.
امید است که سال امام خمینی، سال آشنایی هر چه بیشتر با اهداف بلند آن سفرکرده که صدها قافله دل همره اوست، باشد.
پینوشتها
10 . از پیام نوروزی حضرت آیةاللّه خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، روزنامه رسالت، 14 فروردین 1378، ص 4.
11 . برگرفته از: ملاصدرا، المسائل القدسیه، تصحیح جلالالدین آشتیانی، (1359).
12 . اصول الدین، ص271.
13 . الفین، ص11.
14 . حاتم قادری، تحول مبانی مشروعیت خلافت، ص40.
15 . قانون اساسی، اصل 1 و 56.
16 . کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه شعرانی، ص507.
17 . صالحی نجفآبادی، حکومت صالحان، ص 44-43.
18 . اصول کافی، ج1، ص37، الفقهاء امناء الرسل... و مقبوله عمربن حنظله (وسائل، ج18، ص99)، و انّ مجاری الامور بایدی العلماء، (تحفالعقول، ص169)، العلماء حکام علی الناس، (غررالحکم، ج1، ص 20).