آشنایی با تاریخ ادیان ابراهیمی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
پیامآوران ریگزارهای حجر و احقاف
پس از نوح و پیش از ظهور ابراهیم، قرآن از دو قوم تاریخی عاد و ثمود نام میبرد که هود و صالح، میان آنان برانگیخته شدند، و تورات درباره این اقوام و رویدادهای دینی آنان ساکت است.
عاد و ثمود هر دو از فرزندان نوح بودند و پس از وی طغیان کردند. (1) این اقوام که در ریگزارهای شمال و جنوب پراکنده بودند، نزد مردمان حجاز شناخته شده بودند، و در اشعار دوره جاهلی از آنان حکایتها نقل شده بود.مدائن صالح از آثار قوم ثمود هنوز دستنخورده و زیبا و رازدار برجای مانده است و آن همه تاریخ پرفراز و نشیب را بر دوش خود حمل میکنند.
هود پیامبر احقاف
قوم هود در سرزمین احقاف زندگی میکردند؛سرزمینی که چهل و ششمین سوره 1.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، (تهران، انتشارات اساطیر)، ج 1، ص 155.قرآن، نام خود را از آن گرفته است.این سرزمین بنا به نوشته جغرافیانویسان مسلمان، به ریگزار جنوب عربستان، واقع در شمال«الرمله»، میان حضرموت و عمّان، یا در ناحیه «شجر»، بین نجد، احساء، حضرموت و عمّان، (1) گفته میشود و اعراب بیاباننشین جنوب عربستان، ناحیه کوهستانی ظفار، به سمت مغرب تا عدن را«برّ الاحقاف» مینامند، و حضرموت در مرکز آن قرار دارد. (2) و تلهای«حبش»و بناهای سنگی و ویرانههای حضرموت از آثار منسوب به قوم عاد است. (3)
عاد سیزده قبیله بودند (4) و بتهای صمود، صدا و دهنا را میپرستیدند (5) و آنان را «ذات العماد»میگفتند، چون ستونهای سنگی را از کوه تراشیده، به شهر میآوردند و بام خانههای خود را بر آنها بنا میکردند. (6) شدّاد که خود دستنشانده صحّاک بود، (7) بر آنان حکم میراند.
هود در میان عاد به رسالت رسید.او مردی بازرگان و نکور بود، و آنان را اندرز میداد. (8) به آنان میگفت:چرا در هر مکان به بیهودهسری، نشانی بنا میکنید؟و آبگیرها میسازید؟مگر جاودان خواهید ماند؟!و چون به خشم دست میگشایید، مانند گردنکشان سختی میکنید؟از خدا پروا کنید، و مرا فرمان برید، از خدا بپرهیزید که شما را به آنچه میدانید، کمک و یاری داد، شکا را به چهارپایان و پسران مدد کرد، و به بوستانها و چشمهسارها.من بر شما از عذاب روزی بزرگ بیمناکم. (9) خدای یکتا را 1.دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 506.
2.غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، ج 1، ذیل احقاف.
3.زرکلی، الاعلام، (چاپ اول)، ص 458، ذیل عاد.
4.راوندی، قصص الانبیا، (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی)، ص 89.
5.مقدّسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعی کدکنی، ج 1، ص 430.
6.راوندی، قصص الانبیا، ص 89.
7.مجمل التّواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، (تهران، کلاله خاور)، ص 187.
8.احقاف/21.
9.شعراء/135-128.
بپرستید، (1) از او آمرزش بخواهید، آن گاه به او بازگردید، توبه کنید، تا باران را بر شما پیاپی و فراوان بفرستد، و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید، و بزهکارانه پشت مکنید، و روی برنتابید. (2)
ولی مردم به اندرزهای هود گوش نمیدادند، او را سفیه و بیخرد میخواندند، و به او میگفتند که از بتپرستی دست نخواهد کشید.آنان آیات خدا را انکار میکردند و پیامبران را آزار میرسانیدند، و از گفتار آنان سرپیچی میکردند، و از ستمگران پیروی مینمودند و میگفتند:«سواه علینا أو عظت أم لم تکن من الواعظین» (3)
برای ما یکسان است، چه پند دهی، و چه از پند دهنگان نباشی.
و گفتند:ای هود، ما را دلیلی روشن نیاوردی، و ما به گفتار تو از خدایان خود دستبردار نیستیم و به تو ایمان نمیآوریم. (4) تو دیوانه شدهای و خدایان ما تو را گزند رساندهاند. (5)
شدّاد روزی از هود خواست تا بهشت را برای او توصیف کند، و هود بهشت را برای او توصیف نمود.شدّاد گفت:من خود چنین جایگاهی را بر زمین خواهم ساخت.او فرستاد تا زر و سیم و مشک و عنبر و معمار و بنّا و غلام و کنیز، از شهرها آوردند.باغی بیاراست، و قصرها در آن ساخت و جویها برآورد و غلامان و کنیزکان خوبروی در آن نشاند. (6)
وقتی قوم هود در فساد خود غرق شدند و ندای پیامبر خود را پاسخ مثبت ندادند، و در برابر خدا عصیان کردند، آسمان بر آنان نبارید و خشکسالی ایشان را به سختی 1.هود/50.
2.هود/52.
3.شعراء/136.
4.هود/53.
5.هود/54.
6.مجمل التّواریخ و القصص، ص 187.
____________________
واداشت (1) و تندبادهایی که عقیم خوانده میشود، رملها را به حرکت درآورد.طی هشت روز تمام آنها از هم پاشید و دیار آنان با خاک یکسان شد. (2)
صالح پیامبر حجر
قوم ثمود نیز چون عاد، از اقوام عرب قدیم بودند و در کتیبه سارگن، 715 سال پیش از میلاد، و نیز آثار کلاودیوس بطلمیوس به این قوم اشاره شده است.مرکز آنان«دومة الجندل»، «وادی القری»و سرزمین«حجر»بود (3) ولی در تمام شمال غربی حجاز و مملکت نبطیان، تا حوالی«العلاء»پراکنده بودند. (4) در قرآن چندین جا از این قوم یاد شده و پانزدهمین سوره قرآن، «حجر»نامیده شده است.
قوم ثمود خانههای خود را در صخرهها کنده بودند (5) و پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و الهو سلم در غزوه تبوک به این سرزمین پا نهاد و از این قوم یاد کرد.مدائن صالح که انبوهی از اتاقهای سنگی و زیبا را در صخرههای بلند کوههای اردن، در خود جای داده است، به آنان منسوب میباشد.
ثمود پس از عاد، به عمران و تمدّن دست یافتند و خداوند، صالح را به میان آنان برانگیخت.او در دهکده نمیماند، شبها در معبد و به دور از مردم به سر میبرد و صبحگاهان، میان مردم میآمد و آنان را اندرز میداد. (6) او میگفت:من برای شما پیامبری امین هستم، خدا را پرواز کنید، و مرا فرمان برید، من از شما مزدی نمیخواهیم، مزد من جزء بر پروردگار جهانیان نیست.آیا شما را در آنچه از نعمتها در اختیار دارید، ایمن خواهند 1.مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج 1، ص 43.
2.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 105-102.
3.حجر/82-80.
4.غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، ج 1، ذیل حجر.
5.شعراء/149.
6.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 168.
____________________
گذاشت؟در باغها و چشمهسارها؟کشتزارها و خرماهایی که میوه نازک و لطیف دارند؟و از کوهها استادانه خانه میتراشید، از خدا پروا کنید، و مرا فرمان بردید، و فرمان گزافکاران را گردن ننهید؛کسانی که در زمین تبهکاری میکنند و کار شایسته انجام نمیدهند. (1)
قوم ثمون سخنان صالح را نشنیدند و به او گفتند:تو جادو زدهای (2) ، تو آدمی چون ما نیستی.بزرگ آنان، جندع بن عمرو گفت:اگر راست میگویی نشانهای بیاور.شتری که دهماهه آبستن باشد و از میان صخره بیرون آید.
در این هنگام کوه شکافته شد و شتری بیرون آمد.جندع و کسانی که همراه او بودند، ایمان آوردند، و صالح از قوم خود خواست تا بگذراند شتر در زمین چرا کند و آسیبی به او نزنند. (3)
شتر صالح به هر سو میرفت، و از بوتهها میچرید و شیر میداد و بچه میزاد و هرچه میخواستند از شیر آن میدوشیدند.دو زن از خانوادههای اشراف ثمود به نامهای«عنیزه» و«ضدوق»که از آب نوشیدن شتر زیان میدیدند، دو مرد به نامهای«قدار بن سالف»و «مصدع»را فریفتند، تا شتر را بکشند.آن دو شتر را زخمی کرده، سپس نحرش نمودند.
این حادثه که نوعی نافرمانی بود، عذاب الهی را بر آنان فرود آورد.صالح از مردم خواست تا سه روز از خانههای خود بیرون نشوند.در بامداد روز«مونس»(پنجشنبه)، چهرههایشان زرد شد، و روز«اول»(یکشنبه)عذاب، ایشان را فراگرفت.عذاب، بانگی بود همراه طوفان و لرزههایی که همگان را هلاک کرد (4) و آنچه میکردند، هیچ سودی برای آنان نداشت. (5)
1.شعرا/152-143.
2.شعرا/153.
3.اعراف/72.
4.مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج 1، ص 434.
5.حجر/84.
____________________
پیامآوری بزرگ از«اور»و«اورشلیم»
ابراهیم، بزرگترین برزیگر بذرهای توحید و یگانهپرستی در همه تاریخ انسان، در دنیای سراسر شرکت و بتپرستی، جهل و تاریکی، بردگی و بندگی غیر خدا، برای خدا قیام کرد و برای گسیختن بند اوهام، رنجها کشید.او بتهای دستساز انسان را شکست، تا بتهای ذهنی را از تخت فرمانروایی بر سرنوشت انسان فرود آورد، انسان رها گردد و در فراخنای بیپایان عقل و فطرت خود، اوج گیرد.
او در حدود 20 قرن پیش از میلاد مسیح، در سرزمین بینالنهرین پا به جهان گذاشت. بینالنهرین در عصر ابراهیم جامعه شرکزدهای بود که زبونی و بیخردی را تا اعماق وجود خود رسوخ داده بود، و از رشد و تکامل در آن خبری نبود.ابراهیم راهی بس دراز و ناهموار در پیش رو داشت، تا بتواند موازنه و اعتدال را بر زندگی آنان حاکم گرداند و مردمان را با ملکوت بیعرض و طول آسمانها و زمین آشنا سازد.او یک تنه قیام نمود و محور همه نهضت خود را باور به خدای یگانه و تفکر توحیدی قرار داد.
ابراهیم در عصری میزیست که قدرتهای منطقه در رقابت با یکدیگر به سر میبردند، و در بینالنهرین، فرمانروایان سومر و آکد، از حاکمان کوچک دیگر، خراج میستاندند.در کرانههای مدیترانه، دریانوردان ثروتمند فنیقی، سکونت داشتند و در شمال، آسیای صغیر، حتّیان مستقر بودند، و آمنمحت(Amenemhet)، مؤسس سلسله دوازدهم، بر تخت سلطنت مصر حکومت میراند، و همه سرزمیهای نوبیا، جنوب دومین آبشار نیل، تا آن سوی شبه جزیره سینا و فلسطین و سوریّه را زیر فرمان داشت.این نظامهای اجتماعی فاسد، مردم را در تاریکیهای شرک و بتپرستی نگه داشته بودند و کسی را یارای تفکّر و اندیشه راستین نبود.
این است که حرکت ابراهیم فراوطنی و فراتاریخی شد و در همه ظرفهای زمانی معنی یافت، و امروزه بیش از دو میلیارد مسلمان، مسیحی و یهودی، ابراهیم را پایهگذار مکتب توحیدی Monotheisme میدانند.اهتمام قرآن، تورات و انجیل، به مطالعه عمیق حیات پربار ابراهیم، مبیّن جایگاه بلند و بیمانند این پیامآور بزرگ در نزد خدا و نقش حیاتی او در تحوّل جوامع انسانی است.
عقاد، نویسنده برجسته و نامدار مصری، در مقام بیان جایگاه ابراهیم و نقش سرنوشتساز او در تکامل حیات معنوی انسان مینویسد:
«مورّخین در خصوص اکتشافاتی که مجرای تاریخ انسان را دگرگون کردهاند، زیاد سخن راندهاند، ولی به نظر میرسد که هیچ مورّخی نتواند پیروزی بزرگتر و با اثر ماندنیتر از تعالیم ابراهیم را ارائه دهد.» (1)
دعوت ابراهیم خلیل، توأم با توحید و عدل الهی و توجّه به معاد و فوق طبیعت بود. هیچ یک از اکتشافاتی چون کشف آتش، تسخیر حیوانات، تسخیر نیروی مهیب برق یا انرژی اتمی، به اندازه تعالیم ابراهیم، تأثیر مثبت و سازنده در حیات آدمی نداشته است. ظهور انسانی چون ابراهیم، به معنی بزرگترین پیروزی آدمی بر جهان باطن و جهان ظاهر، و سبب دگرگونی مقیاسهای فکری و علایق انسانی و قوانین حاکم بر جامعه بود.هیچ یک از انبیای پیشین به سان ابراهیم، به طور منسجم و مبتنی بر پژوهش و تحقیق، راه دو قطب اسای زندگی، یعنی مبدأ و معاد را به انسان ننمایانده است.
زندگی و اندیشه ابراهیم
ابراهیم در زبان عبری«ابرهام»و به معنی«پدر جماعت بسیار» (2) است.در 25 سوره قرآن و 69 بار از ابراهیم یاد شده است.اعراب از طریق اسحاق به ابراهیم میرسند.
ابراهیم پس از هزار و هشتاد و یک سال از توفان نوح، در روزگار فرمانروایی نمرود ابن کوش، از کارگزاران بیور اسب(اژدهاک یا صحّاک) (3) در شهر اور کلدانیان (4) یا 1.عباس محمود العقّاد، ابراهیم ابوالأنبیاء، مقدمه.
2.سهیلی، التعریف و الاعلام فیما ابهم من الاسماء و الاعلام فی القرآن الکریم، تحقیق عبد الله مهنّا، (بیروت، دار الکتاب العلمیة، 1407 ق)ص 20.
3.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، (موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی)، ج 2، ص 4؛ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 14-13.
4.تورات، سفر پیدایش، باب 11، ص 30-28.
____________________
شوش (1) ، یا کوثی (2) و یا حرّان، چشم به جهان گشود.
پدر ابراهیم به روایت تورات«تارح»یا«تارخ»، فرزند«ناحور»بود، و به روایت قرآن «آزر» (3) نام داشت.برخی آزر را تبدیل یافته تارح دانستهاند. (4) عموم مفسّران شیعی، آزر را جدّ مادری یا عموی ابراهیم معرفی کردهاند.وی ریاست بتخانه و وزارت نمرود را به عهده داشته و یکی از برگزیدگان بوده است.تارح یا آزر، ابرام، ناحور و هاران را آورد، و هاران لوط را. (5) برخی از مورّخان اسلامی، لوط را خواهرزاده ابراهیم معرفی کردهاند. دینوری پدر لوط را مردی از شهر«سدوم»میداند. (6)
قوم ابراهیم اجرام آسمانی را پرستش میکردند. (7) این نکته با توجّه به آنچه در قرآن درباره استدلال ابراهیم بر بطلان پرستش ماه و خورشید و ستارگان آمده بخوبی قابل درک است.نوشتهاند، «اور»مرکز پرستش خدای ماه به نام«نانّا»بوده که سامیان آن را «سین»مینامیدند. (8)
منجمان به نمرود گفتند:در کشورش کودکی پدید آید که دینش را عیب گیرد، و خودش را نکوهش کند و بتهایش را درهم شکند و قدرتش را ضعیف کند.نمرود بر حکومت خود بیمناک شد، و دستور داد تمام زنان آبستن را به زندان اندازند.مادر ابراهیم چون نشانی از آبستنی نداشت، زندانی نشد. (9)
1.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 3؛ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 13.
2.یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل کوثی.
3.تورات، سفر پیدایش، بابهای 25-11؛انعام/84.
4.جفری، آرتور، واژههای دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدهای، (تهران، انتشارات توس، 1372)، ص 111.
5.تورات سفر پیدایش، باب 11، ص 28-27.
6.ابو حنیفه دینوری، اخبار الطّوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص 32.
7.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 127.
8.دائرة المارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 499، ذیل ابراهیم خلیل.
9.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 5.
____________________
در آن زمان رسم بود که زنان حائضه (1) از شوهران خود جدا زندگی میکردند.او به این بهانه از خانه خارج شد و ابراهیم را درون غاری بزاد. (2) از آن پس پیوسته پنهانی به غار میرفت، و به نوزاد خود رسیدگی میکرد.هنوز پانزده ماه از عمر ابراهیم نگذشته بود که به تفکّر پرداخت و درون غار با ذهنی صاف و تهی از اوهام و اندیشههای ضدّ و نقیض، در اندیشه فرو رفت.او یکبار به مادر خود گفت، مرا از این غار بیرون ببر تا جهان را ببینم.مادرش نیز شبانگاه او را از غار بیرون برد. (3)
قرآن تصویر زیبایی از برخورد ابراهیم با پدیدههای پیرامون خود به دست میدهد. ابراهیم در سیمای انسان اولیّهای شناسانده میشود، که زندگی خود را در نقبی یا غاری گذرانیده است، و هرگز چشمش به ستارگان و افلاک نیفتاده است.او از دیدن دنیای شگفتانگیز اجرام آسمانی و جهانهای دور دست، حیرتزده شد، و در دریای تحیّر غرق گردید.هر یک از این گویهای زیبا و نورانی که به دلیل بزرگی و درخشندگی، توجّهش را جلب میکردند، ابراهیم او را خدای خود میخواند، ولی چون سخت خردورز بود، دگرگونی و ناپایداری آنها، او را از این اندیشه نومید میکرد و اندیشه دیگری در او زاده میشد.وقتی از همه رویگردان شد، به کسی روی آورد که همه این پدیدههای ناپایدار را آفریده است. (4)
ابراهیم به سن بلوغ رسید و به میان مردم فرود آمد، و به مطالعه احوال و مذاهب آنان و پراکندگی آراء و چگونگی عبادتهایشان پرداخت.او که با ملکوت الهی مأنوس بود، بتپرستی و ستارهپرستی را پسندیده نیافت.روزی از آزر پرسید:
«یا ابت لم تعبد ما لا یسمع، ولا یبصر و لا یغنی عنک شیئا» (5)
ای پدر چرا چیزی را که چشم و گوش ندارد، و هیچ نیازی را نمیتواند از تو رفع 1.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 119.
2.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 7.
3.همان مأخذ.
4.انعام/79-76.
5.مریم/42.
____________________
کند، پرستش میکنی؟
و به او گفت:به آزر اندرز داد:شیطان را هرگز پرستش نکن که او به خدای خود عصیان کرد.من میترسم خدای مهربان تو را قهر کند و در آتش دوزخ با ابلیس همدم باشی. (1) و به قوم خود گفت:
«ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون» (2)
این پیکرههای بیروح چیست که به نام خدا آنها را میپرستید؟و عمری را در آن ماندهاید؟!
جواب آنها این بود که ما پرستش بتها را از پدران خود فراگرفتهایم. (3) ابراهیم به آنان گفت:شما و پدرانتان همه سخت در گمراهی هستید. (4)
آزر از در تهدید آمد و به ابراهیم گفت:
«أراغب انت عن ءالهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنیملیّا» (5)
تو از خدایان من رویگردان شدهای؟اگر دست از مخالفت بتها برنداری، تو را سنگسار میکنم، یا سالها باید از من دور باشی.
ابراهیم در مقابل این تهدید از در مهربانی درآمد و در پاسخ سخنان درشت آزر، به او سلام کرد و وعده استغفارش داد، و در پایان گفت:در صورتی که به راه خدا نیاید، او و قومش را ترک خواهد کرد و از پرستش خدا دست برنخواهد داشت. (6)
ابراهیم با اقوام دیگری هم که ستاره و آفتاب و ماه را پرستش میکردند، به گفتگو مینشست تا اینکه آنان را به حق ملزم کرد و داستان ستیز او با کیش بتپرستی 1.مریم/45/43.
2.انبیا/52.
3.انبیا/53.
4.شعراء/77-69، صافات/87-83.
5.مریم/48-47.
____________________
و ستارهپرستی، در همهجا منتشر شد.
روزی که همه مردم برای انجام مراسم دینی خود به خارج شهر رفته بودند، ابراهیم به عذر بیماری، همراه آنان نرفت و در شهر ماند.او تبری با خود برداش، و به بتکده رفت.بتها درون بتکده، بر حسب منزلت و جایگاهی که در جهانبینی مردمان آن سرزمین داشتند، کنار هم چیده شده بودند و بزرگترین آنها بالاتر از همه قرار داشت.بتپرستان خوراک نزد بتها گذاشته بودند.ابراهیم به بتها رو کرد و گفت:
«الا تأکلون»؟!نمیخورید؟چون از بتها جوابی نیامد، رو به آنها کرد و گفت:
«مالکم لا ینطقون، فراغ علیهم ضربا بالیمین» (1)
با دست راست ضربتی به آنها وارد آورد.همه بتها را با تبر شکست، و بت بزرگ را سالم گذاشت و از بتخانه بیرون رفت.
جشن دینی به پایان رسید و مردم به شهر برگشتند.آنان با دیدن بتهای شکسته به خشم آمدند، و از خود پرسیدند:
«من فعل هذا بالهتنا إنّه لمن الظّالمین» (2)
کسی که چنین کاری کرده، بیگمان از ستمکاران است، و باید به کیفر برسد، و چون ابراهیم قبلا به بتپرستان گفته بود:
«تاللّه لاکیدنّ اصنامکم بعد أن تولّو مدبرین» (3)
بتهایتان را خواهم شکست، همه توجهها به سوی او جلب شد.آنان گفتند:ما زا جوانمردی به نام ابراهیم شنیدیم که از بتهای ما سخن میگفت. (4)
نمرود خواست تا ابراهیم را نزد او برند.بتپرستان به ابراهیم گفتند:
«أانت فعلت هذا بآلهتنا یا ابراهیم» (5)
1.صافات/93-91.
2.انبیا/59.
3.انبیا/57.
4.انبیا/60.
5.انبیا/62.
____________________
تو با خدایان ما چنین کردی؟ابراهیم گفت:این کار را بزرگ بتها کرده است.اگر بتها سخن میگویند، از آنها بپرسید. (1)
مردم از او خواستند تا واقعیت را با آنان در میان بگذارد.ابراهیم گفت:افّ بر شما، خدای جهان را رها کرده و بتهایی که هیچ سود و زیانی ندارند، پرستش میکنید؟!مگر شما عقل خود را به کار نمیاندازید؟ (2)
نمرود به ابراهیم گفت:میدانی خدایی که میپرستی کیست؟
ابراهیم جواب داد:پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند.
نمرود گفت:من هم زنده میکنم و میمیرانم.
ابراهیم پرسید:چگونه؟
نمرود دستور داد دو مرد محکوم را آوردند؛یکی را آزاد کرد و دیگری را به قتل رساند.
ابراهیم گفت:خدای من خورشید را از مشرق برمیآورد، تو آن را از مغرب بیرون آور.نمرود درمانده شد و دستور داد تا او را بسوزانند و خدایان خود را یاری کنند. (3)
ابراهیم در میان آتش
به دستور نمرود، مردم هیزم انبوهی گرد آوردند و آن را افروختند.ابراهیم را فراز دیواری که آتش را احاطه کرده بود، بردند و او را درون لهیب آتش افکندند، ولی به آتش دستور رسید:
«یا نار کونی بردا و سلما علی إبراهیم» (4)
ای آتش برای ابراهیم سرد و سالم باش.
1.انبیا/63.
2.انبیا/67-66.
3.انبیا/68.
4.انبیا/69.
____________________
ابراهیم در پی این آزمون، عنوان«خلیل الرّحمن»یافت.او به رغم این همه فشار و خفقان، دست از تبلیغ ایین خود برنداشت و عدهای به او باور آوردند. (1)
ستیز ابراهیم با بتپرستی در چارچوب شکستن بتها محصور نشد.او در واقع با بانیان دروغین مذهب و ساختار ظالمانه جامعه که به منظور تأمین اهداف مادی و حیوانی محورهای قدرت و طبقات حاکمه به وجود آمده بود، ستیز میکرد.او عملا در برابر منافع کسانی قرار گرفت که از آبشخور جهل انسان به نوا میرسیدند.
ابراهیم بتشکن، در منطق نیز با نظام بردهداری سر ناسازگاری داشت، فاصله طبقاتی را زیر سؤال میبرد، و با دستگاه عریض و طویل و فریبکارانه کاهنان و کهانت در ستیز بود.شکستن بتهای جامعه بتپرست و ستارهپرست بینالنهرین، که هر کدام نماینده یک مجمع بزرگ و ارزشهای استوار بودند، جسارت عظیمی را میطلبید، ولی آوازه ابراهیم، از شکستن این چند سنگ به دست نیامده است.او نهضتی را آغاز کرد که با هر بتی و با هر انگاره منجم کنندهای، در طول چهل قرن گذشته درگیر بود.او با شکستن بت، هر نوع سنت بازدارنده و اندیشه ارتجاعی را شکست.
حرکت ابراهیم با توجّه به موقعیت حسّاس بین النّهرین، در جغرافیای مدنیتهای آن روز، یک حرکت با طول موج جهانی است، و در همه اقطار انعکاس ماندگار پیدا کرد.
هجرت دینی
منازعه ابراهیم با قوم پدر و فرمانروای معاصرش او را به مهاجرتی واداشت که در تاریخ ادیان سامی دارای اهمیت خاص است.در قرآن از مبدأ و مقصد جغرافیایی این هجرت سخنی نیست، ولی علل این هجرت بخوبی روشن شده است.در سفر پیدایش، درباره علل این مهاجرت سخنی به میان نیامده و حرکت به سوی حران به پدر ابراهیم نسبت داده شده است. (2)
1.ممتحنه/4.
2.تورات، سفر پیدایش، باب 11، ص 38-32.
____________________
ابراهیم همراه آزر، لوط و ساره که پیش از حرکت به سوی سرزمینهای مقدس با او ازدواج کرده بود به حرّان رفت.شهری که در بینالنّهرین و بین اورفه و رأس عین قرار داشت.حرّان امروزه در قسمت جنوب شرقی ترکیه واقع است و نام آن در کتیبههای میخی به صورت«حرانو»به معنی«راه»آمده است که حاکی از موقعیت مهم آن به عنوان یک مرکز تجاری است، و بیشتر به عنوان مرکز پرستش«سین»، خدای ماه معروف بود و پادشاهان آشور در آراستن معبد آن میکوشیدند.
در انجمن حنفا و صابئان
زمان ورود ابراهیم به حرّان، صابئان و حنفا که حاملان ریشههای کهنتر تفکرات توحیدی بودند، در آن جا فعّالیت میکردند.عازیمون، شیث و ادریس از آموزگاران این تفکّر و جهانبینی شمرده میشدند، (1) ولی این بینشها به شرک آلوده شده بودند.
شهرستانی در ملل و نحل در تمایز مذهب صائبان و حنفا مینویسد:مدار مذهب صائبان بر تعصب روحانیان و مدار مذهب حنفا بر تعصب بشر جسمانی است. (2)
شهرستانی بتفصیل اختلاف نظر صابئان و حنفا را در جلد دوم ملل و نحل نقل میکند. (3)
در فکر صابئان حران بارقهای از اندیشههای توحیدی با بتپرستی در هم آمیخته بود. ابو ریحان در آثار الباقیه مینویسد:
ما زا ایشان بیش از این نمیدانیم که آنها مردمی هستند که خداوند را یگانه میدانند و از زشتیها او را تنزیه میکنند و او را به سلوب متصف میکنند نه به ایجاب، مثل اینکه میگویند:خداوند محدود نمیشود، دیده نمیگردد، ستم نمیکند، و او را به آسمان حسنی میخوانند، ولی به طریق مجاز، زیرا نزد آنها خداوند دارای صفتی نیست و تدبیر عالم را به فلک و اجرام آن نسبت میدهند و به حیات و نطق و سمع و بصر افلاک باور 1.غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج 2، ص 1544.
2.توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل، تألیف ابو الفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ترجمه حالقداد هاشمی، تصحیح سیدمحمد رضا جلالی نائینی، (تهران، 1358)، ج 1، ص 361.
3.همان مأخذ، ج 2، ص 56-10.
____________________
دارند. (1)
وی در جای دیگر مینویسد:صابئین حران دارای هیاکل و اصنام به نام خورشید بودهاند.او از کتاب«بیوت عبادات»اثر ابو معشر بلخی نقل میکند که هیکل بعلبک نیز برای صنم خورشید بوده و هیکل حرّان برای ماه و«ترع عوازی»صنم زهره. (2) «ارانی»، «اغثاذیمون»، «هرمس»و«سولون»از چهرههای برجسته حرانیان بودند. (3)
بعضی از صابئان تحت تأثیر آموزههای ابراهیم قرار گرفته، از تفکر او پیروی کردند و همراه وی به مصر رفتند.آنان در عهد فراعنه در مصر سکونت داشتند، و مقارن هجرت یهود، همراه آنان از مصر به کنعان مهاجرت کردند.
برخی از متون مکشوفه نشان میدهد که هجرت ابراهیم به حرّان باید در حدود سال 1850 ق م، یا کمی پس از آن روی داده باشد. (4) او پس از مرگ آزر که به حال کفر از جهان چشم فروبست، (5) همراه لوط و ساره، از حرّان به فلسطین مهاجرت کرد.او در مسیر خود به شهر اورفه رفت، و از طریق تدمر(پالمیرا)به دمشق وارد شد، و از آن جا عازم فلسطین گردید.ابراهیم تا«شکیم»که امروزه«بلاطه»خوانده میشود، و نیز ناحیه «بلوطستان موره»پیش رفت و در آن جا قربانگاهی بنا کرد. (6) آن گاه به شرق بیت ئیل کوچ نمود، و در آن جا نیز مذبحی ساخت، و راه خود را به سوی جنوب ادامه داد.
ابراهیم اولین آموزگار هجرت، در معنی دقیق آن است.پیش از ابراهیم، تاریخ کس دیگری را به یاد ندارد که در راه عقیده، جلای وطن کرده، به سرزمینهای ناشناخته روی آورده باشد.او در ترویج اعتقادات خود، بیابانهای خشک و ریگزارهای بیپایان را درنوردید، از کشوری به کشور دیگر رفت و سختیهای بیشماری را تحمّل نمود.او چشم 1.ابو ریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص 295.
2.همان مأخذ.
3.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، امیر کبیر، 1366)، ص 566-565.
4.ژرژرو، بینالنهرین باستان، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهری، ص 215.
5.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 21.
6.تورات، سفر پیدایش، باب 12، ص 7-5.
____________________
به هدایت الهی دوخته بود، و به یاران خود میگفت:
«انّی ذاهب الی ربّی سیهدین» (1)
من به سوی پروردگارم میروم، و او مرا راهنمایی خواهد کرد.
ابراهیم عطر یگانگی و یگانهپرستی را میان مدنیتهای کهن پاشید و مشام انسانهای شرکزده را با این بوی خوش حیات آشنا کرد.
ابراهیم پس از مسیر طولانی، به کنعان رسید.قرآن از هجرت وی به کنعان چنین یاد میکند:
«و نجّیناه و لوطا الی الارض الّتی بارکنا فیها للعالمین» (2)
هنگام ورود ابراهیم به کنعان، قحط سال سختی بود.دیدن این وضعیت او را متأثر کرد و به ناگزیر راه مصر را در پیش گرفت. (3)
برخی ورود ابراهیم به مصر را زمان حکومت نخستین فرعون سلسله 12 فراعنه، یعنی دوره حکومت آمنمحت اول دانستهاند، که با توجه به تاریخی که برای حکومت او تعیین شده، درست به نظر نمیرسد.بر همین پایه میتوان حدس زد که ورود به مصر در زمان حکمرانی آمنمحت دوم(1929-1897 ق م)بوده است.
تورات از ورود ابراهیم به مصر، چنین گزارش میکند:
«چون نزدیک مصر شد، به زن خود سارا گفت اینک میدانم که تو زن نیکو منظر هستی، همانا چون اهل مصر تو را ببینند، گویند این زوجه اوست.سپس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی، تا به خاطر تو برای من خیریت بشود، و جانم به سبب تو زنده ماند، و به مجرد ورود ابرام به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوشمنظر است.» (4)
مورخان ضمن اذعان به تحریف این بخش از گزارش تورات، مینویسند، وقتی از او 1.صافات/99.
2.انبیا/71.
3.تورات، سفر پیدایش، باب 12، ص 10-9.
4.همان مأخذ، ص 14-11.
____________________
درباره ساره پرسیده شد، ابراهیم گفت:او خواهر من است و منظور ابراهیم خواهر دینی بود. (1)
فرعون وقتی دریافت او همسر ابراهیم است، از خواسته خود دست کشید و هاجر را به عنوان کنیز به ساره بخشید. (2)
مدت زمان اقامت ابراهیم در مصر معلوم نیست.به نظر میرسد زمان اقامت وی چندان طولانی نیوده است.بعضی او را ناقل علوم کلدانیان به مصر دانستهاند.
بازگشت به کنعان
ابراهیم پس از مدتی، با خانواده خویش از مصر بیرون رفت، و همراه سارا و لوط از طریق صحرای نقب و شبه جزیره سینا به فلسطین بازگشت و در میان بیت ئیل و«عای» مقام گرفت. (3)
چون مواشی ابراهیم و لوط افزون شده بود و چراگاه کوچک بود، لوط به اردن رفت و در شهر سدوم ساکن گردید. (4) و ابراهیم به حبرون که امروزه به یاد ابراهیم، شهر الخلیل نامیده میشود، کوچ کرد، و در بلوطستان مهرا، یکی از محلات حبرون مقیم شد و آن جا قربانگاه دیگری ساخت. (5)
سرزمینهایی که در تصرف لوط بود، در دستهای نزدیک رودخانه اردن و شهر سدوم (Sodom)و عمورا(Gomorrah)، واقع شده بود.در این اوقات، میان نمرودیان و ساکنان سدوم و شهرهای دیگر درّه اردن، جنگ درافتاد.چون لوط نیز با ساکنان سدوم همپیمان 1.ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 13.
2.همان مأخذ.
3.تورات، سفر پیدایش، باب 13، ص 5-1.
4.تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، (چاپ اول:تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)، ج 1، ص 33.
5.تورات، سفر پیدایش، باب 13، ص 18-7.
____________________
بود، در آن شرکت جست.خود لوط و همه قبیله وی به دست سپاهیان نمرود، اسیر شدند. ابراهیم از این ماجرا آگاه شد، و شب هنگام به آنان تاخت، و همه را از پا درآورد، و اهل سدوم را رهانید.
انهدام سدوم
ساکنان سدوم و عمورا، آدمهای ناپاکی بودند و راه را بر مسافران میبستند و با آنان کارهای زشت انجام میدادند.در این میان، کوشش لوط به جایی نمیرسید، تا اینکه وی از خدا خواست تا آنان را مجازات کند.خداوند فرشتگانی را به صورت انسان فرستاد. فرشتگان ابتدا به سراغ ابراهیم رفتند، و به او که از خداوند فرزند صالح خواسته بود، (1) بشارت دادند که دارای فرزند خواهد شد.سارا که حاضر بود، خندید و گفت، وای بر من و شویم، هر دو پیریم، چگونه دارای فرزند خواهیم شد؟ (2) فرشتگان گفتند:آیا از حکم خدا به شگفت میشود؟از این رو، وقتی فرزند او به دنیا آمد، او را«اسحاق»(خندان) نامید.آن گاه فرشتگان نزد لوط رفتند و همانند مهمانی به خانه او فرود آمدند.در شهر سدوم چهار هزار نفر سکونت داشتند و صبغه، عمره، ادما، صبوبم و بالغ، از روستاهای آن بود. (3)
فرشتگان به لوط گفتند:شبانه با خاندانت از این شهر بیرون روید، و پشت خود را ننگرید.قوم لوط تبهکارانه شبانه پیرامون خانه لوط گرد آمدند، و جوانان تازهوارد را خواستند.هنگام سحر لوط با خاندان خود بیرون رفت، زن او به پشت سر خود نگریست، و زشتکاران را با افروختن چراغ، از وجود تازهواردان، به خانه لوط با خبر ساخت، هلاک شد، و بقیه نجات یافتند و شهر زیر و رو شد. (4)
1.تورات، سفر پیدایش، باب 15، ص 4-1.
2.همان مأخذ، باب 11، ص 31.
3.ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 15.
4.هود/82.
____________________
در این ایام، ابراهیم به جنوب کوچ کرد و میان قارش و سور در«جرار»که آثار آن«تلّ ابو هریر»، کشف شده است، منزل گرفت. (1) ابی ملک پادشاه جرار، ابراهیم را مالها داد و او را مخیّر کرد تا در قلمرو او هر جا که خواهد، ساکن شود. (2)
ذبیح خدا
اسماعیل در 86 سالگی ابراهیم، از هاجر به دنیا آمد.سارا که هنوز فرزندی برای شوی خود نیاورده بود، از این رویداد، اندوهگین گردید، و خدا در 100 سالگی وی، اسحاق را به او داد. (3) سارا چون اسحاق را از شیر باز گرفت، از هاجر و اسماعیل رویگردان شد و گفت:زاده«امه»نمیتواند همانند فرزند من، وارث تو شود.او از ابراهیم خواست تا هاجر را از خود دور سازد.ابراهیم بر حسب الهامات الهی، هاجر و اسماعیل چهارده ماهه را به مکه آورد و تورات از این مکان به صحرای فاران یاد میکند. (4)
ابراهیم، اسماعیل، و هاجر را بر جای نهاد.هاجر به ابراهیم گفت:ما را به چه کسی میسپاری؟ابراهیم گفت:به خدا، و خود بازگشت.اسماعیل سخت تشنه بود، و هاجر به صفا رفت و بنگریست، چیزی ندید، و این عمل را هفت بار تکرار شد.اسماعیل از تشنگی پاشنه بر زمین سود، و از زیر پای او آب زمزم جاری شد. (5)
اسماعیل بزرگ شد و ابراهیم مأمور شد، فرزند خود را به قربانگاه برد، و او را قربانی کند.ابراهیم اسماعیل را به کوع ثبیر برد و به او گفت.:
«یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک فانظر ماذا تری؟قال یا أبت افعل ما تؤمر، ستجدنی 1.دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 503.
2.تورات، سفر پیدایش، باب 20.
3.همان مأخذ، باب 21، ص 5 و باب 17، ص 7.
4.همان مأخذ، باب 12، ص 15-10.
5.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 190.
____________________
ان شاء اللّه من الصّابرین.» (1)
ای فرزند، من در خواب دیدهام که تو را در راه خدا قربان میکنم، بنگر که در این کار چه میبینی؟گفت:پدر جان، هر چه را که خدا به تو فرمان داده، به انجام برسان، اگر خدا بخواهد، مرا از بندگان شکیبا خواهی یافت.
در روایات اسلامی آمده است اسماعیل به پدر گفت:وقتی خواستی مرا قربانی کنی دست و پایم را محکم ببند، تا چیزی از خون من تو را آلوده نکند و اجر من به هدر نرود. کارد خود را تیز کن تا سر مرا به آسانی ببرد.وقتی که خواستی مرا بخوابانی، صورت مرا بپوشان، چون میترسم که در حین عمل چشمت به چهعره من بیفتد و دلت به رحم آید، و رحم و شفقت، میان تو و اجرای فرمان خدا حایل شود.پس از کشتن، اگر دادن پیراهن من به مادرم موجب تسلّی او میشود، پیراهنم را به او بدهید. (2)
ابراهیم فرزند را به روی درافکند (3) و کار خود را با گلوی فرزند آشنا کرد، ولی کارد نبرید، ابراهیم دوباره لبه کارد را تیز کرد، ندا آمد:
«ان یا ابراهیم قد صدقت الرّویا» (4)
ای ابراهیم فرمانی را که در عالم رؤیا به تو داده شده بود، به راستی انجام دادی.
ابراهیم قوچی را به جای فرزندش قربانی کرد.
بر اساس روایت تورات، ذبیح اسحاق بود، و پدر او را برای قربانی به زمین «موریا»برد. (5) در قرآن نیز چنانکه اشاره شد، از قربانی یاد شده، (6) ولی نامی از او برده نشده است.
1.صافات/102.
2.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 51.
3.صافات/103.
4.صافات/105.
5.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 14-2.
6.صافات/107-101.
____________________
پس از ذبح که به دستور الهی قربانی کردن حیوان جانشین ذبح انسان شد، ابراهیم در بئر شبع، همان جا که به روایت عهد عتیق اسماعیل و هاجر ساکن شدند، مقام گرفت. (1)
خانهای به نام خدا و برای مردم
ابراهیم مأمور شد همراه اسماعیل، خانه خدا را در سرزمین مکه بنا کند؛سرزمینی خشک و دور از دسترس شهوات، هواها، سیاستها و تجارتها.آن دو که در نبرد با اهریمنان نفس و جامعه پیروز شده بودند، کعبه را ساختند، و از آن پس کسی این مقام را نیافت. کعبه، نخستین خانهای بود که برای پرستش خدا در نظر گرفته شده بود.در این عصر ساکنان مصر، خورشید و گاو و نیز ازوریس، ایزیس، و حوریس را پرستش میکردند، و در برابر پیکره این خدایان به سجده میافتادند، و آشوریان خدای شمس، و اهل کنعان خدای لعل، و اهل نواحی غزّه«داجون»و عمونیان«عشتار»را نیایش میکردند.ابراهیم خانهای ساخت تهی از خدایان و برای پرستش خدای نامیرا و به منظور تکامل معنوی انسان از مرحله صورتپرستی به مرحله درک معانی و توجه به خدایی که منشأ هر کمال و زیبایی است.
مؤلف مجمل التّواریخ و القصص، از تاج التراجم نقل میکند:موقع ساختن خانه کعبه، ابراهیم به سریانی سخن میگفت، و اسماعیل به عربی.آن دو زبان یکدیگر را میفهمیدند، ولی هر کدام به زبان خود جواب میگفتند.ابراهیم به سریانی میگفت: «هبلی کبیا»؛سنگ به من بده، و اسماعیل میگف:«هاک الحجر»؛سنگ بستان. (2)
ابراهیم که پیر و سالمند بود، گاهی بر روی سنگی مینشست، در آخر آن را برداشت و در ساختمان کعبه به کار برد، آن جا را«مقام ابراهیم»خواندند. (3)
پس از ساخته شدن خانه خدا، ابراهیم به دستور خدا بانگ برآورد:ای مردم، خداوند 1.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 19.
2.مجمل التواریخ و القصص، ص 192.
3.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 37.
____________________
حج بیت العتیق را بر شما واجب کرده است.گلبانگ او به گوش همه انسانها رسیده، آنان در پاسخ گفتند:لبیک، لبیک.او با مردم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و شب را به روز رساند، و سپیده با آنان نماز گزارد، و رهسپار عرفه شد.در آن جا بود که وقتی خورشید به سوی باختر روی آورد، ابراهیم نماز گزارد، و سپس از غروب همراه یاران خود به مزدلفه رسید، و از آن جا به محلّ رمی جمره رفت، و محل قربانی را به مردم نشان داد. (1)
چنین بود که خداوند ابراهیم را پس از آزمایشهای مختلف، پیشوای خلق قرار داد و چون ابراهیم خواست که این پیشوایی به ذرّیه او نیز عطا شود، خداوند فرمود:عهد من به ستمکاران نمیرسد. (2) آن گاه ابراهیم فرزند خود را به خدا سپرد.او گفت:
«اللهم انی اسکنت ابنی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم» (3)
خدایا پسرم را در درّه خشکی نزد خانه محترمت جای دادم.
او با این بینش دینی، توانست، به مدت چهار هزار سال در قلب مدنیتهای بزرگ بشری جای داشته باشد و گستردهترین و ماندنیترین امپراتوری معنوی جهان را تأسیس کند.
غروب خلیل
ابراهیم به وقت مرگ، صد و هفتاد و پنج ساله و به قولی دویست ساله بود.جسم او را نزدیک قبر ساره، در کشتزار حبرون به خاک سپردند. (4) و هاجر در حجر دفن گردید. (5) اسماعیل از سیده، دختر مضاض بن عمرو، جرهمی دوازده پسر آورد به نامهای:نابت، 1.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 39-38.
2.بقره/124.
3.ابراهیم/37.
4.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 1، 2، 15، 16، 19.
5.تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج 1، ص 35.
____________________
قیدار، دبال، مبثا، مسمغ، دما، ماس، وادر، طور، نفیس، طمار و قیدمان. (1) و خود به امر خدا، میان مردم حضرموت و یمن رفت، و پنجاه سال میان بتپرستان به تبلیغ پرداخت، و در پایان عمر برای زیارت برادر خود اسحاق به اورشلیم رفت و همان جا در صد و سی سالگی از دنیا رفت و او را نزد پدر دفن کردند. (2) در روایات اسلامی، عمر اسماعیل صد و هفتاد و سه و مدفن او مکه یاد شده است. (3)
1.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 235.
2.مجمل التواریخ و القصص، ص 193.
3.عبد الوهاب النجار، قصص الانبیاء، ص 109.
پس از نوح و پیش از ظهور ابراهیم، قرآن از دو قوم تاریخی عاد و ثمود نام میبرد که هود و صالح، میان آنان برانگیخته شدند، و تورات درباره این اقوام و رویدادهای دینی آنان ساکت است.
عاد و ثمود هر دو از فرزندان نوح بودند و پس از وی طغیان کردند. (1) این اقوام که در ریگزارهای شمال و جنوب پراکنده بودند، نزد مردمان حجاز شناخته شده بودند، و در اشعار دوره جاهلی از آنان حکایتها نقل شده بود.مدائن صالح از آثار قوم ثمود هنوز دستنخورده و زیبا و رازدار برجای مانده است و آن همه تاریخ پرفراز و نشیب را بر دوش خود حمل میکنند.
هود پیامبر احقاف
قوم هود در سرزمین احقاف زندگی میکردند؛سرزمینی که چهل و ششمین سوره 1.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، (تهران، انتشارات اساطیر)، ج 1، ص 155.قرآن، نام خود را از آن گرفته است.این سرزمین بنا به نوشته جغرافیانویسان مسلمان، به ریگزار جنوب عربستان، واقع در شمال«الرمله»، میان حضرموت و عمّان، یا در ناحیه «شجر»، بین نجد، احساء، حضرموت و عمّان، (1) گفته میشود و اعراب بیاباننشین جنوب عربستان، ناحیه کوهستانی ظفار، به سمت مغرب تا عدن را«برّ الاحقاف» مینامند، و حضرموت در مرکز آن قرار دارد. (2) و تلهای«حبش»و بناهای سنگی و ویرانههای حضرموت از آثار منسوب به قوم عاد است. (3)
عاد سیزده قبیله بودند (4) و بتهای صمود، صدا و دهنا را میپرستیدند (5) و آنان را «ذات العماد»میگفتند، چون ستونهای سنگی را از کوه تراشیده، به شهر میآوردند و بام خانههای خود را بر آنها بنا میکردند. (6) شدّاد که خود دستنشانده صحّاک بود، (7) بر آنان حکم میراند.
هود در میان عاد به رسالت رسید.او مردی بازرگان و نکور بود، و آنان را اندرز میداد. (8) به آنان میگفت:چرا در هر مکان به بیهودهسری، نشانی بنا میکنید؟و آبگیرها میسازید؟مگر جاودان خواهید ماند؟!و چون به خشم دست میگشایید، مانند گردنکشان سختی میکنید؟از خدا پروا کنید، و مرا فرمان برید، از خدا بپرهیزید که شما را به آنچه میدانید، کمک و یاری داد، شکا را به چهارپایان و پسران مدد کرد، و به بوستانها و چشمهسارها.من بر شما از عذاب روزی بزرگ بیمناکم. (9) خدای یکتا را 1.دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 506.
2.غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، ج 1، ذیل احقاف.
3.زرکلی، الاعلام، (چاپ اول)، ص 458، ذیل عاد.
4.راوندی، قصص الانبیا، (مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی)، ص 89.
5.مقدّسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه شفیعی کدکنی، ج 1، ص 430.
6.راوندی، قصص الانبیا، ص 89.
7.مجمل التّواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، (تهران، کلاله خاور)، ص 187.
8.احقاف/21.
9.شعراء/135-128.
بپرستید، (1) از او آمرزش بخواهید، آن گاه به او بازگردید، توبه کنید، تا باران را بر شما پیاپی و فراوان بفرستد، و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید، و بزهکارانه پشت مکنید، و روی برنتابید. (2)
ولی مردم به اندرزهای هود گوش نمیدادند، او را سفیه و بیخرد میخواندند، و به او میگفتند که از بتپرستی دست نخواهد کشید.آنان آیات خدا را انکار میکردند و پیامبران را آزار میرسانیدند، و از گفتار آنان سرپیچی میکردند، و از ستمگران پیروی مینمودند و میگفتند:«سواه علینا أو عظت أم لم تکن من الواعظین» (3)
برای ما یکسان است، چه پند دهی، و چه از پند دهنگان نباشی.
و گفتند:ای هود، ما را دلیلی روشن نیاوردی، و ما به گفتار تو از خدایان خود دستبردار نیستیم و به تو ایمان نمیآوریم. (4) تو دیوانه شدهای و خدایان ما تو را گزند رساندهاند. (5)
شدّاد روزی از هود خواست تا بهشت را برای او توصیف کند، و هود بهشت را برای او توصیف نمود.شدّاد گفت:من خود چنین جایگاهی را بر زمین خواهم ساخت.او فرستاد تا زر و سیم و مشک و عنبر و معمار و بنّا و غلام و کنیز، از شهرها آوردند.باغی بیاراست، و قصرها در آن ساخت و جویها برآورد و غلامان و کنیزکان خوبروی در آن نشاند. (6)
وقتی قوم هود در فساد خود غرق شدند و ندای پیامبر خود را پاسخ مثبت ندادند، و در برابر خدا عصیان کردند، آسمان بر آنان نبارید و خشکسالی ایشان را به سختی 1.هود/50.
2.هود/52.
3.شعراء/136.
4.هود/53.
5.هود/54.
6.مجمل التّواریخ و القصص، ص 187.
____________________
واداشت (1) و تندبادهایی که عقیم خوانده میشود، رملها را به حرکت درآورد.طی هشت روز تمام آنها از هم پاشید و دیار آنان با خاک یکسان شد. (2)
صالح پیامبر حجر
قوم ثمود نیز چون عاد، از اقوام عرب قدیم بودند و در کتیبه سارگن، 715 سال پیش از میلاد، و نیز آثار کلاودیوس بطلمیوس به این قوم اشاره شده است.مرکز آنان«دومة الجندل»، «وادی القری»و سرزمین«حجر»بود (3) ولی در تمام شمال غربی حجاز و مملکت نبطیان، تا حوالی«العلاء»پراکنده بودند. (4) در قرآن چندین جا از این قوم یاد شده و پانزدهمین سوره قرآن، «حجر»نامیده شده است.
قوم ثمود خانههای خود را در صخرهها کنده بودند (5) و پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و الهو سلم در غزوه تبوک به این سرزمین پا نهاد و از این قوم یاد کرد.مدائن صالح که انبوهی از اتاقهای سنگی و زیبا را در صخرههای بلند کوههای اردن، در خود جای داده است، به آنان منسوب میباشد.
ثمود پس از عاد، به عمران و تمدّن دست یافتند و خداوند، صالح را به میان آنان برانگیخت.او در دهکده نمیماند، شبها در معبد و به دور از مردم به سر میبرد و صبحگاهان، میان مردم میآمد و آنان را اندرز میداد. (6) او میگفت:من برای شما پیامبری امین هستم، خدا را پرواز کنید، و مرا فرمان برید، من از شما مزدی نمیخواهیم، مزد من جزء بر پروردگار جهانیان نیست.آیا شما را در آنچه از نعمتها در اختیار دارید، ایمن خواهند 1.مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج 1، ص 43.
2.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 105-102.
3.حجر/82-80.
4.غلامحسین مصاحب، دائرةالمعارف فارسی، ج 1، ذیل حجر.
5.شعراء/149.
6.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 168.
____________________
گذاشت؟در باغها و چشمهسارها؟کشتزارها و خرماهایی که میوه نازک و لطیف دارند؟و از کوهها استادانه خانه میتراشید، از خدا پروا کنید، و مرا فرمان بردید، و فرمان گزافکاران را گردن ننهید؛کسانی که در زمین تبهکاری میکنند و کار شایسته انجام نمیدهند. (1)
قوم ثمون سخنان صالح را نشنیدند و به او گفتند:تو جادو زدهای (2) ، تو آدمی چون ما نیستی.بزرگ آنان، جندع بن عمرو گفت:اگر راست میگویی نشانهای بیاور.شتری که دهماهه آبستن باشد و از میان صخره بیرون آید.
در این هنگام کوه شکافته شد و شتری بیرون آمد.جندع و کسانی که همراه او بودند، ایمان آوردند، و صالح از قوم خود خواست تا بگذراند شتر در زمین چرا کند و آسیبی به او نزنند. (3)
شتر صالح به هر سو میرفت، و از بوتهها میچرید و شیر میداد و بچه میزاد و هرچه میخواستند از شیر آن میدوشیدند.دو زن از خانوادههای اشراف ثمود به نامهای«عنیزه» و«ضدوق»که از آب نوشیدن شتر زیان میدیدند، دو مرد به نامهای«قدار بن سالف»و «مصدع»را فریفتند، تا شتر را بکشند.آن دو شتر را زخمی کرده، سپس نحرش نمودند.
این حادثه که نوعی نافرمانی بود، عذاب الهی را بر آنان فرود آورد.صالح از مردم خواست تا سه روز از خانههای خود بیرون نشوند.در بامداد روز«مونس»(پنجشنبه)، چهرههایشان زرد شد، و روز«اول»(یکشنبه)عذاب، ایشان را فراگرفت.عذاب، بانگی بود همراه طوفان و لرزههایی که همگان را هلاک کرد (4) و آنچه میکردند، هیچ سودی برای آنان نداشت. (5)
1.شعرا/152-143.
2.شعرا/153.
3.اعراف/72.
4.مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج 1، ص 434.
5.حجر/84.
____________________
پیامآوری بزرگ از«اور»و«اورشلیم»
ابراهیم، بزرگترین برزیگر بذرهای توحید و یگانهپرستی در همه تاریخ انسان، در دنیای سراسر شرکت و بتپرستی، جهل و تاریکی، بردگی و بندگی غیر خدا، برای خدا قیام کرد و برای گسیختن بند اوهام، رنجها کشید.او بتهای دستساز انسان را شکست، تا بتهای ذهنی را از تخت فرمانروایی بر سرنوشت انسان فرود آورد، انسان رها گردد و در فراخنای بیپایان عقل و فطرت خود، اوج گیرد.
او در حدود 20 قرن پیش از میلاد مسیح، در سرزمین بینالنهرین پا به جهان گذاشت. بینالنهرین در عصر ابراهیم جامعه شرکزدهای بود که زبونی و بیخردی را تا اعماق وجود خود رسوخ داده بود، و از رشد و تکامل در آن خبری نبود.ابراهیم راهی بس دراز و ناهموار در پیش رو داشت، تا بتواند موازنه و اعتدال را بر زندگی آنان حاکم گرداند و مردمان را با ملکوت بیعرض و طول آسمانها و زمین آشنا سازد.او یک تنه قیام نمود و محور همه نهضت خود را باور به خدای یگانه و تفکر توحیدی قرار داد.
ابراهیم در عصری میزیست که قدرتهای منطقه در رقابت با یکدیگر به سر میبردند، و در بینالنهرین، فرمانروایان سومر و آکد، از حاکمان کوچک دیگر، خراج میستاندند.در کرانههای مدیترانه، دریانوردان ثروتمند فنیقی، سکونت داشتند و در شمال، آسیای صغیر، حتّیان مستقر بودند، و آمنمحت(Amenemhet)، مؤسس سلسله دوازدهم، بر تخت سلطنت مصر حکومت میراند، و همه سرزمیهای نوبیا، جنوب دومین آبشار نیل، تا آن سوی شبه جزیره سینا و فلسطین و سوریّه را زیر فرمان داشت.این نظامهای اجتماعی فاسد، مردم را در تاریکیهای شرک و بتپرستی نگه داشته بودند و کسی را یارای تفکّر و اندیشه راستین نبود.
این است که حرکت ابراهیم فراوطنی و فراتاریخی شد و در همه ظرفهای زمانی معنی یافت، و امروزه بیش از دو میلیارد مسلمان، مسیحی و یهودی، ابراهیم را پایهگذار مکتب توحیدی Monotheisme میدانند.اهتمام قرآن، تورات و انجیل، به مطالعه عمیق حیات پربار ابراهیم، مبیّن جایگاه بلند و بیمانند این پیامآور بزرگ در نزد خدا و نقش حیاتی او در تحوّل جوامع انسانی است.
عقاد، نویسنده برجسته و نامدار مصری، در مقام بیان جایگاه ابراهیم و نقش سرنوشتساز او در تکامل حیات معنوی انسان مینویسد:
«مورّخین در خصوص اکتشافاتی که مجرای تاریخ انسان را دگرگون کردهاند، زیاد سخن راندهاند، ولی به نظر میرسد که هیچ مورّخی نتواند پیروزی بزرگتر و با اثر ماندنیتر از تعالیم ابراهیم را ارائه دهد.» (1)
دعوت ابراهیم خلیل، توأم با توحید و عدل الهی و توجّه به معاد و فوق طبیعت بود. هیچ یک از اکتشافاتی چون کشف آتش، تسخیر حیوانات، تسخیر نیروی مهیب برق یا انرژی اتمی، به اندازه تعالیم ابراهیم، تأثیر مثبت و سازنده در حیات آدمی نداشته است. ظهور انسانی چون ابراهیم، به معنی بزرگترین پیروزی آدمی بر جهان باطن و جهان ظاهر، و سبب دگرگونی مقیاسهای فکری و علایق انسانی و قوانین حاکم بر جامعه بود.هیچ یک از انبیای پیشین به سان ابراهیم، به طور منسجم و مبتنی بر پژوهش و تحقیق، راه دو قطب اسای زندگی، یعنی مبدأ و معاد را به انسان ننمایانده است.
زندگی و اندیشه ابراهیم
ابراهیم در زبان عبری«ابرهام»و به معنی«پدر جماعت بسیار» (2) است.در 25 سوره قرآن و 69 بار از ابراهیم یاد شده است.اعراب از طریق اسحاق به ابراهیم میرسند.
ابراهیم پس از هزار و هشتاد و یک سال از توفان نوح، در روزگار فرمانروایی نمرود ابن کوش، از کارگزاران بیور اسب(اژدهاک یا صحّاک) (3) در شهر اور کلدانیان (4) یا 1.عباس محمود العقّاد، ابراهیم ابوالأنبیاء، مقدمه.
2.سهیلی، التعریف و الاعلام فیما ابهم من الاسماء و الاعلام فی القرآن الکریم، تحقیق عبد الله مهنّا، (بیروت، دار الکتاب العلمیة، 1407 ق)ص 20.
3.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، (موسسه مطبوعاتی علی اکبر علمی)، ج 2، ص 4؛ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 14-13.
4.تورات، سفر پیدایش، باب 11، ص 30-28.
____________________
شوش (1) ، یا کوثی (2) و یا حرّان، چشم به جهان گشود.
پدر ابراهیم به روایت تورات«تارح»یا«تارخ»، فرزند«ناحور»بود، و به روایت قرآن «آزر» (3) نام داشت.برخی آزر را تبدیل یافته تارح دانستهاند. (4) عموم مفسّران شیعی، آزر را جدّ مادری یا عموی ابراهیم معرفی کردهاند.وی ریاست بتخانه و وزارت نمرود را به عهده داشته و یکی از برگزیدگان بوده است.تارح یا آزر، ابرام، ناحور و هاران را آورد، و هاران لوط را. (5) برخی از مورّخان اسلامی، لوط را خواهرزاده ابراهیم معرفی کردهاند. دینوری پدر لوط را مردی از شهر«سدوم»میداند. (6)
قوم ابراهیم اجرام آسمانی را پرستش میکردند. (7) این نکته با توجّه به آنچه در قرآن درباره استدلال ابراهیم بر بطلان پرستش ماه و خورشید و ستارگان آمده بخوبی قابل درک است.نوشتهاند، «اور»مرکز پرستش خدای ماه به نام«نانّا»بوده که سامیان آن را «سین»مینامیدند. (8)
منجمان به نمرود گفتند:در کشورش کودکی پدید آید که دینش را عیب گیرد، و خودش را نکوهش کند و بتهایش را درهم شکند و قدرتش را ضعیف کند.نمرود بر حکومت خود بیمناک شد، و دستور داد تمام زنان آبستن را به زندان اندازند.مادر ابراهیم چون نشانی از آبستنی نداشت، زندانی نشد. (9)
1.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 3؛ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 13.
2.یاقوت حموی، معجم البلدان، ذیل کوثی.
3.تورات، سفر پیدایش، بابهای 25-11؛انعام/84.
4.جفری، آرتور، واژههای دخیل در قرآن مجید، ترجمه فریدون بدهای، (تهران، انتشارات توس، 1372)، ص 111.
5.تورات سفر پیدایش، باب 11، ص 28-27.
6.ابو حنیفه دینوری، اخبار الطّوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص 32.
7.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 127.
8.دائرة المارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 499، ذیل ابراهیم خلیل.
9.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 5.
____________________
در آن زمان رسم بود که زنان حائضه (1) از شوهران خود جدا زندگی میکردند.او به این بهانه از خانه خارج شد و ابراهیم را درون غاری بزاد. (2) از آن پس پیوسته پنهانی به غار میرفت، و به نوزاد خود رسیدگی میکرد.هنوز پانزده ماه از عمر ابراهیم نگذشته بود که به تفکّر پرداخت و درون غار با ذهنی صاف و تهی از اوهام و اندیشههای ضدّ و نقیض، در اندیشه فرو رفت.او یکبار به مادر خود گفت، مرا از این غار بیرون ببر تا جهان را ببینم.مادرش نیز شبانگاه او را از غار بیرون برد. (3)
قرآن تصویر زیبایی از برخورد ابراهیم با پدیدههای پیرامون خود به دست میدهد. ابراهیم در سیمای انسان اولیّهای شناسانده میشود، که زندگی خود را در نقبی یا غاری گذرانیده است، و هرگز چشمش به ستارگان و افلاک نیفتاده است.او از دیدن دنیای شگفتانگیز اجرام آسمانی و جهانهای دور دست، حیرتزده شد، و در دریای تحیّر غرق گردید.هر یک از این گویهای زیبا و نورانی که به دلیل بزرگی و درخشندگی، توجّهش را جلب میکردند، ابراهیم او را خدای خود میخواند، ولی چون سخت خردورز بود، دگرگونی و ناپایداری آنها، او را از این اندیشه نومید میکرد و اندیشه دیگری در او زاده میشد.وقتی از همه رویگردان شد، به کسی روی آورد که همه این پدیدههای ناپایدار را آفریده است. (4)
ابراهیم به سن بلوغ رسید و به میان مردم فرود آمد، و به مطالعه احوال و مذاهب آنان و پراکندگی آراء و چگونگی عبادتهایشان پرداخت.او که با ملکوت الهی مأنوس بود، بتپرستی و ستارهپرستی را پسندیده نیافت.روزی از آزر پرسید:
«یا ابت لم تعبد ما لا یسمع، ولا یبصر و لا یغنی عنک شیئا» (5)
ای پدر چرا چیزی را که چشم و گوش ندارد، و هیچ نیازی را نمیتواند از تو رفع 1.محمد باقر مجلسی، حیاة القلوب، ج 1، ص 119.
2.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 7.
3.همان مأخذ.
4.انعام/79-76.
5.مریم/42.
____________________
کند، پرستش میکنی؟
و به او گفت:به آزر اندرز داد:شیطان را هرگز پرستش نکن که او به خدای خود عصیان کرد.من میترسم خدای مهربان تو را قهر کند و در آتش دوزخ با ابلیس همدم باشی. (1) و به قوم خود گفت:
«ما هذه التّماثیل الّتی انتم لها عاکفون» (2)
این پیکرههای بیروح چیست که به نام خدا آنها را میپرستید؟و عمری را در آن ماندهاید؟!
جواب آنها این بود که ما پرستش بتها را از پدران خود فراگرفتهایم. (3) ابراهیم به آنان گفت:شما و پدرانتان همه سخت در گمراهی هستید. (4)
آزر از در تهدید آمد و به ابراهیم گفت:
«أراغب انت عن ءالهتی یا ابراهیم لئن لم تنته لارجمنک و اهجرنیملیّا» (5)
تو از خدایان من رویگردان شدهای؟اگر دست از مخالفت بتها برنداری، تو را سنگسار میکنم، یا سالها باید از من دور باشی.
ابراهیم در مقابل این تهدید از در مهربانی درآمد و در پاسخ سخنان درشت آزر، به او سلام کرد و وعده استغفارش داد، و در پایان گفت:در صورتی که به راه خدا نیاید، او و قومش را ترک خواهد کرد و از پرستش خدا دست برنخواهد داشت. (6)
ابراهیم با اقوام دیگری هم که ستاره و آفتاب و ماه را پرستش میکردند، به گفتگو مینشست تا اینکه آنان را به حق ملزم کرد و داستان ستیز او با کیش بتپرستی 1.مریم/45/43.
2.انبیا/52.
3.انبیا/53.
4.شعراء/77-69، صافات/87-83.
5.مریم/48-47.
____________________
و ستارهپرستی، در همهجا منتشر شد.
روزی که همه مردم برای انجام مراسم دینی خود به خارج شهر رفته بودند، ابراهیم به عذر بیماری، همراه آنان نرفت و در شهر ماند.او تبری با خود برداش، و به بتکده رفت.بتها درون بتکده، بر حسب منزلت و جایگاهی که در جهانبینی مردمان آن سرزمین داشتند، کنار هم چیده شده بودند و بزرگترین آنها بالاتر از همه قرار داشت.بتپرستان خوراک نزد بتها گذاشته بودند.ابراهیم به بتها رو کرد و گفت:
«الا تأکلون»؟!نمیخورید؟چون از بتها جوابی نیامد، رو به آنها کرد و گفت:
«مالکم لا ینطقون، فراغ علیهم ضربا بالیمین» (1)
با دست راست ضربتی به آنها وارد آورد.همه بتها را با تبر شکست، و بت بزرگ را سالم گذاشت و از بتخانه بیرون رفت.
جشن دینی به پایان رسید و مردم به شهر برگشتند.آنان با دیدن بتهای شکسته به خشم آمدند، و از خود پرسیدند:
«من فعل هذا بالهتنا إنّه لمن الظّالمین» (2)
کسی که چنین کاری کرده، بیگمان از ستمکاران است، و باید به کیفر برسد، و چون ابراهیم قبلا به بتپرستان گفته بود:
«تاللّه لاکیدنّ اصنامکم بعد أن تولّو مدبرین» (3)
بتهایتان را خواهم شکست، همه توجهها به سوی او جلب شد.آنان گفتند:ما زا جوانمردی به نام ابراهیم شنیدیم که از بتهای ما سخن میگفت. (4)
نمرود خواست تا ابراهیم را نزد او برند.بتپرستان به ابراهیم گفتند:
«أانت فعلت هذا بآلهتنا یا ابراهیم» (5)
1.صافات/93-91.
2.انبیا/59.
3.انبیا/57.
4.انبیا/60.
5.انبیا/62.
____________________
تو با خدایان ما چنین کردی؟ابراهیم گفت:این کار را بزرگ بتها کرده است.اگر بتها سخن میگویند، از آنها بپرسید. (1)
مردم از او خواستند تا واقعیت را با آنان در میان بگذارد.ابراهیم گفت:افّ بر شما، خدای جهان را رها کرده و بتهایی که هیچ سود و زیانی ندارند، پرستش میکنید؟!مگر شما عقل خود را به کار نمیاندازید؟ (2)
نمرود به ابراهیم گفت:میدانی خدایی که میپرستی کیست؟
ابراهیم جواب داد:پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند.
نمرود گفت:من هم زنده میکنم و میمیرانم.
ابراهیم پرسید:چگونه؟
نمرود دستور داد دو مرد محکوم را آوردند؛یکی را آزاد کرد و دیگری را به قتل رساند.
ابراهیم گفت:خدای من خورشید را از مشرق برمیآورد، تو آن را از مغرب بیرون آور.نمرود درمانده شد و دستور داد تا او را بسوزانند و خدایان خود را یاری کنند. (3)
ابراهیم در میان آتش
به دستور نمرود، مردم هیزم انبوهی گرد آوردند و آن را افروختند.ابراهیم را فراز دیواری که آتش را احاطه کرده بود، بردند و او را درون لهیب آتش افکندند، ولی به آتش دستور رسید:
«یا نار کونی بردا و سلما علی إبراهیم» (4)
ای آتش برای ابراهیم سرد و سالم باش.
1.انبیا/63.
2.انبیا/67-66.
3.انبیا/68.
4.انبیا/69.
____________________
ابراهیم در پی این آزمون، عنوان«خلیل الرّحمن»یافت.او به رغم این همه فشار و خفقان، دست از تبلیغ ایین خود برنداشت و عدهای به او باور آوردند. (1)
ستیز ابراهیم با بتپرستی در چارچوب شکستن بتها محصور نشد.او در واقع با بانیان دروغین مذهب و ساختار ظالمانه جامعه که به منظور تأمین اهداف مادی و حیوانی محورهای قدرت و طبقات حاکمه به وجود آمده بود، ستیز میکرد.او عملا در برابر منافع کسانی قرار گرفت که از آبشخور جهل انسان به نوا میرسیدند.
ابراهیم بتشکن، در منطق نیز با نظام بردهداری سر ناسازگاری داشت، فاصله طبقاتی را زیر سؤال میبرد، و با دستگاه عریض و طویل و فریبکارانه کاهنان و کهانت در ستیز بود.شکستن بتهای جامعه بتپرست و ستارهپرست بینالنهرین، که هر کدام نماینده یک مجمع بزرگ و ارزشهای استوار بودند، جسارت عظیمی را میطلبید، ولی آوازه ابراهیم، از شکستن این چند سنگ به دست نیامده است.او نهضتی را آغاز کرد که با هر بتی و با هر انگاره منجم کنندهای، در طول چهل قرن گذشته درگیر بود.او با شکستن بت، هر نوع سنت بازدارنده و اندیشه ارتجاعی را شکست.
حرکت ابراهیم با توجّه به موقعیت حسّاس بین النّهرین، در جغرافیای مدنیتهای آن روز، یک حرکت با طول موج جهانی است، و در همه اقطار انعکاس ماندگار پیدا کرد.
هجرت دینی
منازعه ابراهیم با قوم پدر و فرمانروای معاصرش او را به مهاجرتی واداشت که در تاریخ ادیان سامی دارای اهمیت خاص است.در قرآن از مبدأ و مقصد جغرافیایی این هجرت سخنی نیست، ولی علل این هجرت بخوبی روشن شده است.در سفر پیدایش، درباره علل این مهاجرت سخنی به میان نیامده و حرکت به سوی حران به پدر ابراهیم نسبت داده شده است. (2)
1.ممتحنه/4.
2.تورات، سفر پیدایش، باب 11، ص 38-32.
____________________
ابراهیم همراه آزر، لوط و ساره که پیش از حرکت به سوی سرزمینهای مقدس با او ازدواج کرده بود به حرّان رفت.شهری که در بینالنّهرین و بین اورفه و رأس عین قرار داشت.حرّان امروزه در قسمت جنوب شرقی ترکیه واقع است و نام آن در کتیبههای میخی به صورت«حرانو»به معنی«راه»آمده است که حاکی از موقعیت مهم آن به عنوان یک مرکز تجاری است، و بیشتر به عنوان مرکز پرستش«سین»، خدای ماه معروف بود و پادشاهان آشور در آراستن معبد آن میکوشیدند.
در انجمن حنفا و صابئان
زمان ورود ابراهیم به حرّان، صابئان و حنفا که حاملان ریشههای کهنتر تفکرات توحیدی بودند، در آن جا فعّالیت میکردند.عازیمون، شیث و ادریس از آموزگاران این تفکّر و جهانبینی شمرده میشدند، (1) ولی این بینشها به شرک آلوده شده بودند.
شهرستانی در ملل و نحل در تمایز مذهب صائبان و حنفا مینویسد:مدار مذهب صائبان بر تعصب روحانیان و مدار مذهب حنفا بر تعصب بشر جسمانی است. (2)
شهرستانی بتفصیل اختلاف نظر صابئان و حنفا را در جلد دوم ملل و نحل نقل میکند. (3)
در فکر صابئان حران بارقهای از اندیشههای توحیدی با بتپرستی در هم آمیخته بود. ابو ریحان در آثار الباقیه مینویسد:
ما زا ایشان بیش از این نمیدانیم که آنها مردمی هستند که خداوند را یگانه میدانند و از زشتیها او را تنزیه میکنند و او را به سلوب متصف میکنند نه به ایجاب، مثل اینکه میگویند:خداوند محدود نمیشود، دیده نمیگردد، ستم نمیکند، و او را به آسمان حسنی میخوانند، ولی به طریق مجاز، زیرا نزد آنها خداوند دارای صفتی نیست و تدبیر عالم را به فلک و اجرام آن نسبت میدهند و به حیات و نطق و سمع و بصر افلاک باور 1.غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج 2، ص 1544.
2.توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل، تألیف ابو الفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، ترجمه حالقداد هاشمی، تصحیح سیدمحمد رضا جلالی نائینی، (تهران، 1358)، ج 1، ص 361.
3.همان مأخذ، ج 2، ص 56-10.
____________________
دارند. (1)
وی در جای دیگر مینویسد:صابئین حران دارای هیاکل و اصنام به نام خورشید بودهاند.او از کتاب«بیوت عبادات»اثر ابو معشر بلخی نقل میکند که هیکل بعلبک نیز برای صنم خورشید بوده و هیکل حرّان برای ماه و«ترع عوازی»صنم زهره. (2) «ارانی»، «اغثاذیمون»، «هرمس»و«سولون»از چهرههای برجسته حرانیان بودند. (3)
بعضی از صابئان تحت تأثیر آموزههای ابراهیم قرار گرفته، از تفکر او پیروی کردند و همراه وی به مصر رفتند.آنان در عهد فراعنه در مصر سکونت داشتند، و مقارن هجرت یهود، همراه آنان از مصر به کنعان مهاجرت کردند.
برخی از متون مکشوفه نشان میدهد که هجرت ابراهیم به حرّان باید در حدود سال 1850 ق م، یا کمی پس از آن روی داده باشد. (4) او پس از مرگ آزر که به حال کفر از جهان چشم فروبست، (5) همراه لوط و ساره، از حرّان به فلسطین مهاجرت کرد.او در مسیر خود به شهر اورفه رفت، و از طریق تدمر(پالمیرا)به دمشق وارد شد، و از آن جا عازم فلسطین گردید.ابراهیم تا«شکیم»که امروزه«بلاطه»خوانده میشود، و نیز ناحیه «بلوطستان موره»پیش رفت و در آن جا قربانگاهی بنا کرد. (6) آن گاه به شرق بیت ئیل کوچ نمود، و در آن جا نیز مذبحی ساخت، و راه خود را به سوی جنوب ادامه داد.
ابراهیم اولین آموزگار هجرت، در معنی دقیق آن است.پیش از ابراهیم، تاریخ کس دیگری را به یاد ندارد که در راه عقیده، جلای وطن کرده، به سرزمینهای ناشناخته روی آورده باشد.او در ترویج اعتقادات خود، بیابانهای خشک و ریگزارهای بیپایان را درنوردید، از کشوری به کشور دیگر رفت و سختیهای بیشماری را تحمّل نمود.او چشم 1.ابو ریحان بیرونی، آثار الباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، ص 295.
2.همان مأخذ.
3.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمد رضا تجدد، (تهران، امیر کبیر، 1366)، ص 566-565.
4.ژرژرو، بینالنهرین باستان، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهری، ص 215.
5.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 21.
6.تورات، سفر پیدایش، باب 12، ص 7-5.
____________________
به هدایت الهی دوخته بود، و به یاران خود میگفت:
«انّی ذاهب الی ربّی سیهدین» (1)
من به سوی پروردگارم میروم، و او مرا راهنمایی خواهد کرد.
ابراهیم عطر یگانگی و یگانهپرستی را میان مدنیتهای کهن پاشید و مشام انسانهای شرکزده را با این بوی خوش حیات آشنا کرد.
ابراهیم پس از مسیر طولانی، به کنعان رسید.قرآن از هجرت وی به کنعان چنین یاد میکند:
«و نجّیناه و لوطا الی الارض الّتی بارکنا فیها للعالمین» (2)
هنگام ورود ابراهیم به کنعان، قحط سال سختی بود.دیدن این وضعیت او را متأثر کرد و به ناگزیر راه مصر را در پیش گرفت. (3)
برخی ورود ابراهیم به مصر را زمان حکومت نخستین فرعون سلسله 12 فراعنه، یعنی دوره حکومت آمنمحت اول دانستهاند، که با توجه به تاریخی که برای حکومت او تعیین شده، درست به نظر نمیرسد.بر همین پایه میتوان حدس زد که ورود به مصر در زمان حکمرانی آمنمحت دوم(1929-1897 ق م)بوده است.
تورات از ورود ابراهیم به مصر، چنین گزارش میکند:
«چون نزدیک مصر شد، به زن خود سارا گفت اینک میدانم که تو زن نیکو منظر هستی، همانا چون اهل مصر تو را ببینند، گویند این زوجه اوست.سپس مرا بکشند و تو را زنده نگاه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی، تا به خاطر تو برای من خیریت بشود، و جانم به سبب تو زنده ماند، و به مجرد ورود ابرام به مصر، اهل مصر آن زن را دیدند که بسیار خوشمنظر است.» (4)
مورخان ضمن اذعان به تحریف این بخش از گزارش تورات، مینویسند، وقتی از او 1.صافات/99.
2.انبیا/71.
3.تورات، سفر پیدایش، باب 12، ص 10-9.
4.همان مأخذ، ص 14-11.
____________________
درباره ساره پرسیده شد، ابراهیم گفت:او خواهر من است و منظور ابراهیم خواهر دینی بود. (1)
فرعون وقتی دریافت او همسر ابراهیم است، از خواسته خود دست کشید و هاجر را به عنوان کنیز به ساره بخشید. (2)
مدت زمان اقامت ابراهیم در مصر معلوم نیست.به نظر میرسد زمان اقامت وی چندان طولانی نیوده است.بعضی او را ناقل علوم کلدانیان به مصر دانستهاند.
بازگشت به کنعان
ابراهیم پس از مدتی، با خانواده خویش از مصر بیرون رفت، و همراه سارا و لوط از طریق صحرای نقب و شبه جزیره سینا به فلسطین بازگشت و در میان بیت ئیل و«عای» مقام گرفت. (3)
چون مواشی ابراهیم و لوط افزون شده بود و چراگاه کوچک بود، لوط به اردن رفت و در شهر سدوم ساکن گردید. (4) و ابراهیم به حبرون که امروزه به یاد ابراهیم، شهر الخلیل نامیده میشود، کوچ کرد، و در بلوطستان مهرا، یکی از محلات حبرون مقیم شد و آن جا قربانگاه دیگری ساخت. (5)
سرزمینهایی که در تصرف لوط بود، در دستهای نزدیک رودخانه اردن و شهر سدوم (Sodom)و عمورا(Gomorrah)، واقع شده بود.در این اوقات، میان نمرودیان و ساکنان سدوم و شهرهای دیگر درّه اردن، جنگ درافتاد.چون لوط نیز با ساکنان سدوم همپیمان 1.ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 13.
2.همان مأخذ.
3.تورات، سفر پیدایش، باب 13، ص 5-1.
4.تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، (چاپ اول:تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363)، ج 1، ص 33.
5.تورات، سفر پیدایش، باب 13، ص 18-7.
____________________
بود، در آن شرکت جست.خود لوط و همه قبیله وی به دست سپاهیان نمرود، اسیر شدند. ابراهیم از این ماجرا آگاه شد، و شب هنگام به آنان تاخت، و همه را از پا درآورد، و اهل سدوم را رهانید.
انهدام سدوم
ساکنان سدوم و عمورا، آدمهای ناپاکی بودند و راه را بر مسافران میبستند و با آنان کارهای زشت انجام میدادند.در این میان، کوشش لوط به جایی نمیرسید، تا اینکه وی از خدا خواست تا آنان را مجازات کند.خداوند فرشتگانی را به صورت انسان فرستاد. فرشتگان ابتدا به سراغ ابراهیم رفتند، و به او که از خداوند فرزند صالح خواسته بود، (1) بشارت دادند که دارای فرزند خواهد شد.سارا که حاضر بود، خندید و گفت، وای بر من و شویم، هر دو پیریم، چگونه دارای فرزند خواهیم شد؟ (2) فرشتگان گفتند:آیا از حکم خدا به شگفت میشود؟از این رو، وقتی فرزند او به دنیا آمد، او را«اسحاق»(خندان) نامید.آن گاه فرشتگان نزد لوط رفتند و همانند مهمانی به خانه او فرود آمدند.در شهر سدوم چهار هزار نفر سکونت داشتند و صبغه، عمره، ادما، صبوبم و بالغ، از روستاهای آن بود. (3)
فرشتگان به لوط گفتند:شبانه با خاندانت از این شهر بیرون روید، و پشت خود را ننگرید.قوم لوط تبهکارانه شبانه پیرامون خانه لوط گرد آمدند، و جوانان تازهوارد را خواستند.هنگام سحر لوط با خاندان خود بیرون رفت، زن او به پشت سر خود نگریست، و زشتکاران را با افروختن چراغ، از وجود تازهواردان، به خانه لوط با خبر ساخت، هلاک شد، و بقیه نجات یافتند و شهر زیر و رو شد. (4)
1.تورات، سفر پیدایش، باب 15، ص 4-1.
2.همان مأخذ، باب 11، ص 31.
3.ابو الفداء، المختصر فی اخبار البشر، ج 1، ص 15.
4.هود/82.
____________________
در این ایام، ابراهیم به جنوب کوچ کرد و میان قارش و سور در«جرار»که آثار آن«تلّ ابو هریر»، کشف شده است، منزل گرفت. (1) ابی ملک پادشاه جرار، ابراهیم را مالها داد و او را مخیّر کرد تا در قلمرو او هر جا که خواهد، ساکن شود. (2)
ذبیح خدا
اسماعیل در 86 سالگی ابراهیم، از هاجر به دنیا آمد.سارا که هنوز فرزندی برای شوی خود نیاورده بود، از این رویداد، اندوهگین گردید، و خدا در 100 سالگی وی، اسحاق را به او داد. (3) سارا چون اسحاق را از شیر باز گرفت، از هاجر و اسماعیل رویگردان شد و گفت:زاده«امه»نمیتواند همانند فرزند من، وارث تو شود.او از ابراهیم خواست تا هاجر را از خود دور سازد.ابراهیم بر حسب الهامات الهی، هاجر و اسماعیل چهارده ماهه را به مکه آورد و تورات از این مکان به صحرای فاران یاد میکند. (4)
ابراهیم، اسماعیل، و هاجر را بر جای نهاد.هاجر به ابراهیم گفت:ما را به چه کسی میسپاری؟ابراهیم گفت:به خدا، و خود بازگشت.اسماعیل سخت تشنه بود، و هاجر به صفا رفت و بنگریست، چیزی ندید، و این عمل را هفت بار تکرار شد.اسماعیل از تشنگی پاشنه بر زمین سود، و از زیر پای او آب زمزم جاری شد. (5)
اسماعیل بزرگ شد و ابراهیم مأمور شد، فرزند خود را به قربانگاه برد، و او را قربانی کند.ابراهیم اسماعیل را به کوع ثبیر برد و به او گفت.:
«یا بنیّ انّی اری فی المنام انّی اذبحک فانظر ماذا تری؟قال یا أبت افعل ما تؤمر، ستجدنی 1.دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 503.
2.تورات، سفر پیدایش، باب 20.
3.همان مأخذ، باب 21، ص 5 و باب 17، ص 7.
4.همان مأخذ، باب 12، ص 15-10.
5.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 190.
____________________
ان شاء اللّه من الصّابرین.» (1)
ای فرزند، من در خواب دیدهام که تو را در راه خدا قربان میکنم، بنگر که در این کار چه میبینی؟گفت:پدر جان، هر چه را که خدا به تو فرمان داده، به انجام برسان، اگر خدا بخواهد، مرا از بندگان شکیبا خواهی یافت.
در روایات اسلامی آمده است اسماعیل به پدر گفت:وقتی خواستی مرا قربانی کنی دست و پایم را محکم ببند، تا چیزی از خون من تو را آلوده نکند و اجر من به هدر نرود. کارد خود را تیز کن تا سر مرا به آسانی ببرد.وقتی که خواستی مرا بخوابانی، صورت مرا بپوشان، چون میترسم که در حین عمل چشمت به چهعره من بیفتد و دلت به رحم آید، و رحم و شفقت، میان تو و اجرای فرمان خدا حایل شود.پس از کشتن، اگر دادن پیراهن من به مادرم موجب تسلّی او میشود، پیراهنم را به او بدهید. (2)
ابراهیم فرزند را به روی درافکند (3) و کار خود را با گلوی فرزند آشنا کرد، ولی کارد نبرید، ابراهیم دوباره لبه کارد را تیز کرد، ندا آمد:
«ان یا ابراهیم قد صدقت الرّویا» (4)
ای ابراهیم فرمانی را که در عالم رؤیا به تو داده شده بود، به راستی انجام دادی.
ابراهیم قوچی را به جای فرزندش قربانی کرد.
بر اساس روایت تورات، ذبیح اسحاق بود، و پدر او را برای قربانی به زمین «موریا»برد. (5) در قرآن نیز چنانکه اشاره شد، از قربانی یاد شده، (6) ولی نامی از او برده نشده است.
1.صافات/102.
2.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 51.
3.صافات/103.
4.صافات/105.
5.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 14-2.
6.صافات/107-101.
____________________
پس از ذبح که به دستور الهی قربانی کردن حیوان جانشین ذبح انسان شد، ابراهیم در بئر شبع، همان جا که به روایت عهد عتیق اسماعیل و هاجر ساکن شدند، مقام گرفت. (1)
خانهای به نام خدا و برای مردم
ابراهیم مأمور شد همراه اسماعیل، خانه خدا را در سرزمین مکه بنا کند؛سرزمینی خشک و دور از دسترس شهوات، هواها، سیاستها و تجارتها.آن دو که در نبرد با اهریمنان نفس و جامعه پیروز شده بودند، کعبه را ساختند، و از آن پس کسی این مقام را نیافت. کعبه، نخستین خانهای بود که برای پرستش خدا در نظر گرفته شده بود.در این عصر ساکنان مصر، خورشید و گاو و نیز ازوریس، ایزیس، و حوریس را پرستش میکردند، و در برابر پیکره این خدایان به سجده میافتادند، و آشوریان خدای شمس، و اهل کنعان خدای لعل، و اهل نواحی غزّه«داجون»و عمونیان«عشتار»را نیایش میکردند.ابراهیم خانهای ساخت تهی از خدایان و برای پرستش خدای نامیرا و به منظور تکامل معنوی انسان از مرحله صورتپرستی به مرحله درک معانی و توجه به خدایی که منشأ هر کمال و زیبایی است.
مؤلف مجمل التّواریخ و القصص، از تاج التراجم نقل میکند:موقع ساختن خانه کعبه، ابراهیم به سریانی سخن میگفت، و اسماعیل به عربی.آن دو زبان یکدیگر را میفهمیدند، ولی هر کدام به زبان خود جواب میگفتند.ابراهیم به سریانی میگفت: «هبلی کبیا»؛سنگ به من بده، و اسماعیل میگف:«هاک الحجر»؛سنگ بستان. (2)
ابراهیم که پیر و سالمند بود، گاهی بر روی سنگی مینشست، در آخر آن را برداشت و در ساختمان کعبه به کار برد، آن جا را«مقام ابراهیم»خواندند. (3)
پس از ساخته شدن خانه خدا، ابراهیم به دستور خدا بانگ برآورد:ای مردم، خداوند 1.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 19.
2.مجمل التواریخ و القصص، ص 192.
3.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 37.
____________________
حج بیت العتیق را بر شما واجب کرده است.گلبانگ او به گوش همه انسانها رسیده، آنان در پاسخ گفتند:لبیک، لبیک.او با مردم نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند و شب را به روز رساند، و سپیده با آنان نماز گزارد، و رهسپار عرفه شد.در آن جا بود که وقتی خورشید به سوی باختر روی آورد، ابراهیم نماز گزارد، و سپس از غروب همراه یاران خود به مزدلفه رسید، و از آن جا به محلّ رمی جمره رفت، و محل قربانی را به مردم نشان داد. (1)
چنین بود که خداوند ابراهیم را پس از آزمایشهای مختلف، پیشوای خلق قرار داد و چون ابراهیم خواست که این پیشوایی به ذرّیه او نیز عطا شود، خداوند فرمود:عهد من به ستمکاران نمیرسد. (2) آن گاه ابراهیم فرزند خود را به خدا سپرد.او گفت:
«اللهم انی اسکنت ابنی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم» (3)
خدایا پسرم را در درّه خشکی نزد خانه محترمت جای دادم.
او با این بینش دینی، توانست، به مدت چهار هزار سال در قلب مدنیتهای بزرگ بشری جای داشته باشد و گستردهترین و ماندنیترین امپراتوری معنوی جهان را تأسیس کند.
غروب خلیل
ابراهیم به وقت مرگ، صد و هفتاد و پنج ساله و به قولی دویست ساله بود.جسم او را نزدیک قبر ساره، در کشتزار حبرون به خاک سپردند. (4) و هاجر در حجر دفن گردید. (5) اسماعیل از سیده، دختر مضاض بن عمرو، جرهمی دوازده پسر آورد به نامهای:نابت، 1.کامل ابن اثیر، ترجمه ابو القاسم حالت، ج 2، ص 39-38.
2.بقره/124.
3.ابراهیم/37.
4.تورات، سفر پیدایش، باب 22، ص 1، 2، 15، 16، 19.
5.تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، ج 1، ص 35.
____________________
قیدار، دبال، مبثا، مسمغ، دما، ماس، وادر، طور، نفیس، طمار و قیدمان. (1) و خود به امر خدا، میان مردم حضرموت و یمن رفت، و پنجاه سال میان بتپرستان به تبلیغ پرداخت، و در پایان عمر برای زیارت برادر خود اسحاق به اورشلیم رفت و همان جا در صد و سی سالگی از دنیا رفت و او را نزد پدر دفن کردند. (2) در روایات اسلامی، عمر اسماعیل صد و هفتاد و سه و مدفن او مکه یاد شده است. (3)
1.تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، ج 1، ص 235.
2.مجمل التواریخ و القصص، ص 193.
3.عبد الوهاب النجار، قصص الانبیاء، ص 109.