گفتاری در صدرا شناسی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
نظام فلسفی صدر المتألهین چونان هر سیستم متافیزیکی دیگری، مبتنی بر اصول و مسائل خاصی است که ساختار معرفتی آن را تشکیل میدهند و مباحث بعدی را از آن اصول اولیه میتوان به دست آورد.ملاصدرا هم مانند فلاسفه قبلی در ساختمان حکمت متعالیه پس از مباحث مقدماتی در تعریف فلسفه و تقسیم و غایت آن، در مسائل وجود شناختی وارد شده و با گذر از مبحث مفاهیم وجودی، در عوارض اولیه موجود به عنوان موضوع حکمت متعالیه، به بحث پرداخته است.وی در تعریف فلسفه گوید:
«فلسفه استکمال نفس انسانی است به معرفت حقایق موجودات بر آن حالی که هستند و حکم به وجود آن حقایق به تحقیق برهانی در حدی که وسع و قدرت فکری انسان میرسد.» 1
به عبارت دیگر، فلسفه عبارت است از یک سلسله بحثهای برهانی در خصوص 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 20.موجود(وجود)از حیث اینکه موجود است، بدون اینکه مقید به قید کمیت یا کیفیت شده باشد.
ملاصدرا بر مبنای مشرب خاص خود، مفهوم عام، فلسفه را با حکمت مرادف دانسته و آن را به صورت فلسفه دینی ارائه داده و سپس بر دو قسم، حکمت نظری و حکمت عملی اطلاق میکند:
«و از آنجا که انسان بر دو وجه آفریده شده، صورت معنوی امری و ماده حسی خلقی و برای نفس انسانی، دو جهت تعلق و تجرد است، لاجرم حکمت به حسب عمارت دو نشئه انسانی به اصلاح دو قوه منقسم به دو فن میشود:نظری تجردی و عملی تعلقی خلقی....» 1
حال که تعریف و تقسیمات فلسفه روشن شد، شرف وجودی آن در میان سایر معارف بشری که همان معرفت و آگاهی به حقایق وجودی باشد نیز به دست میآید.
بنابرانی، همانطور که گفته شد، نظام فکری ملاصدرا دربردارنده عناصر عقلانی در وجود شناسی بوده و سیستم کاملی از مکتب، فلسفی خاصی را عرضه میدارد.
حال باید به تبیین موضوع حکمت متعالیه که عبارت از وجود بما هو وجود است، پرداخت و ملاصدرا به همین منظور و به لحاظ اینکه پایه بحث مصداقی وجودات در مفاهیم آنان پیریزی میشود، به مفهوم وجود پرداخته و بداهت مفهومی آن را چونان اساس محکمی برای نظام فلسفی خود برمیگزیند، زیرا اگر مفهومی کسبی باشد، در توضیح آن به علوم دیگری نیاز است، در حالیکه فلسفه به عنوان علم کلّی و امّ العلوم معرفی شده و به این سبب، باید موضوع فلسفه که اعم موضوعات است، روشنتر از سایر موضوعات با شد.
ملاصدرا در تبیین بداهت وجود از قواعد منطقی استمداد میجوید و مینویسد:
«و بالجمله این علم به لحاظ مرتبه بالایی که در علوّ و شمولش دارد، از احوال موجود بماهو موجود و اقسام اولیه آن بحث میکند.پس واجب است که موجود مطلق 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 20.به خودش روشن بوده و از تعریف و اثبات بینیاز باشد، در غیر این صورت برای علم عام موضوع قرار نمیگیرد و همچنین است حال وجود در تعریف منطقی که یا به حد است یا به رسم و هر دو قسم تعریف حقیقی در وجود، باطل است.» 1
توضیح کلام ملاصدرا از این قرار است که در منطق به اثبات رسیده که تعریف یا به ذاتیات شئ است یا به عرضیات و به معرّفی که ذاتیات شئ مورد تعریف را بیان میکند، حد گفته میشود که اگر آیینه تمامنماز معرّف باشد و با جنس قریب و فصل قریب بیان شود، حد تام، و اگر به جنس بعید و فصل قریب بیان شود، حد ناقص نامیده میشود.اگر بعضی از صفات معرّف مجهول باشد، رسم متکفل بیان آن صفات مجهول است به اکمال در رسم تام و به اجمال در رسم ناقص که دربردارنده جنس بعید و عرض خاص است.از آنجا که مفهوم وجود فصل و جنس به معنی منطقی آنکه در کلیات خمس بیان میشود، ندارد، بنابراین، نمیتوان وجود را به تعاریف حقیقی تعریف کرد و اینگونه تعریف در ماهیات که به منزله فصول و اجناس منطقی هستند، جاری است.
پس از اثبات بداهت مفهوم وجود که در حقیقت، بنیاد معرفتشناختی فلسفه صدرائی است، بحث از اشتراک معنوی مفهوم وجود جریان پیدا میکند که به عنوان رکنی از ارکان نظریه محوری اصالت وجود به شمار میرود.مقدمات این بحث را فلسفه وامدار مسائل ادبی بوده و اینمسأله بر اساس استعمال لفظ در بیش از یک معنی یا عدم آن، وارد فلسفه شده است:
«مسأله این است که آیا وجود، مشترک لفظی است یا مشترک معنوی؟بدون شک لفظ وجود بر اشیاء زیاد حمل میشود:انسان موجود است، درخت موجود است، زمین موجود است...و هر گاه یک لفظ بر اشیاء متعددی صدق کند، یکی از این دو حال است: یا این است که آن لفظ، معانی مت عدد دارد و در هر مورد یک معنی و یک مفهوم از او قصد میشود؛مثل اینکه به مایع خوراکی که از پستان حیوانات خارج میشود، اشاره میکنیم و میگوییم، این شیر است و به حیوان درنده جنگلی که ضربالمثل شجاعت است نیز اشاره میکنیم و میگوییم شیر است و به دستگاهی که وسیله باز و بسته کردن آب است 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 25.نیز اشاره میکنیم و میگوییم شیر است.در این سه مورد ما یک لفظ درباره سه چیز مختلف به کار بردهایم، ولی در هر مورد یک معنی جداگانه از این لفظ قصد کردهایم.در اینجا اشتراک، لفظی است؛یعنی سه چیزی که این لفظ بر آنها نهاده شده است، فقط در این جهت با هم شریکند که یک لفظ در مورد همه آنها به کار برده میشود.
و یا این است که آن لفظ بیش از یک معنی و مفهوم ندارد، ولی آن معنی و مفهوم طوری است که عمومیت دارد و بر اشیاء متعدد صدق میکند؛مثل اینکه به زید اشاره میکنیم و میگوییم انسان است، به عمرو نیز اشاره میکنیم و میگوییم انسان است، به حسن نیز اشاره میکنیم و میگوییم انسان است.در اینجا لفظ انسان از یک معنی و خصوصیتی حکایت میکند که آن خصوصیت هم در زید هست و هم در عمرو و هم در حسن.پس آن چیزی که زید و عمرو و حسن در آن با یکدیگر شریکند، یک خصوصیتی است ماورای لفظ، و علت اینکه این لفظ در همه این موارد به کار برده میشود، این است که این لفظ نماینده معنایی است که آن معنی عام است و در موارد متعدد وجود دارد.» 1
گرچه صدر المتألهین به پیروی از فلاسفه پیشین، این مسأله را بدیهی دانسته است: «مشترک بودن(وجود)بین ماهیات نزدیک به(قضایای)اولی است»، ولی مؤیداتی را برای آن ذکر میکند.(اسفار، ج 1، ص 35)
حال که با اثبات بداهت و اشتراک معنوی مفهوم وجود، فکر با بنیان ذهنی وجودشناسی فلسفی انس گرفته، میتوان به ام المسائل و محور حکمیت متعالیه که نظریه اصالت حقیقت وجود است، پرداخت و تبیین معقولی از آن به دست داد.
«ملا صدرا با تثبیت حقیقت وجود بدان صورت که در زبان بشری انعکاس یافته است، به تمایزی روی میآورد که اساس هستیشناسی او را تشکیل میدهد و بخش عمده فلسفه اسلامی بعد از او را در ایران مشخص میکند و آن عبارت است از تمایز بین مفهوم وجود و حقیقت وجود.وقتی بحثی کلی در باره وجود مطرح میشود، معمولا مردم نمیدانند که آنها با دو سطح کاملا متفاوت از حقیقت که تمایز بین ذهن و 1.شهید مطهری، مجموعه آثار(شرح منظومه)، ج 5، ص 201.عین را در معرفت عقلی نشان میدهد، سروکار دارند.حکمت متعالیه بر روشن شدن این تمایز اولیه قبل از پرداختن به هر بحث دیگر در جهت تبیین مسائل مشکل فلسفی اصرار میورزد و از مفهوم و مصداق وجود سخن میگوید.وقتی شخصی میگوید این خانه وجود دارد، در مرحله قبل از تصور، مفهومی بیواسطه از وجود را درک میکند. وجود خانه که با این جمله به آن اشاره شد، بدیهی است.این مفهومی است که ذهن بیواسطه و مستقیم آن را میشناسد و در حقیقت از همه تصورات، بدیهیتر و از هر چیز دیگر، بیواسطهتر و معلومتر است.علم به وجود آنقدر بدیهی است که هر کسی از آنچه دارای معناست قبل از تصور در ذهنش به آن معرفت شهودی دارد.همه شناختهای استدلالی و مدرک درباره وجود بعد از معرفت شهودی پیدا میشود و مبتنی است بر آن ادراک بیواسطه وجود که در واقع در عربی با کلمه مفهوم فینفسه(مفهوم)، به معنای آنچه فهمیده شده بیان میشود.
در مقابل مفهوم ذهنی وجود، علم کامل به حقیقت وجود، مشکلترین چیز است، زیرا این علم نیاز به آمادگی روحانی دارد که لااقل همه مردم از آن برخوردار نیستند. هر که عقل سلیم داشته باشد از حقیقت وجود درکی روشن دارد، اما این درک تنها به شکل کاملا صوری آن است.هر انسانی که به مرحله ادراک بیواسطه رسیده باشد، میداند که وقتی میبیند خانهای وجود دارد، وجود خانه تنها تصوری در ذهن او نیست، بلکه حقیقتی مستقل از او نیز هست.» 1
اصالت وجود
هر چیز واقعی، به تحلیل ذهنی، دارای دو حیثیت بوده که از آنها به وجود و ماهیت تعبیر شده است.حیثیت وجودی وجه مشترک اشیا را تشکیل داده و حیثیت ماهوی به سبب تمایز شیئی از شئ دیگر بوده و غیر از حیثیت وجودی است.در میان فلاسفه، توجه به دوران امر بین اصالت یکی از دو حیثیت به معنی تحقق خارجی آن و اعتباریت 1.سید حسن نصر، «ما بعد الطبیعه صدر الدین شیرازی و فلسفه اسلامی در ایران دوره قاجار»، ترجمه جواد قاسمی، مجله مشکوة، شماره 32، 1371 ش، ص 43-42.دیگری که نسبت واقعیت خارجی به آن عرضی باشد، برای نخستین بار از سوی میرداماد طرح شد و به واسطه انگارههای اشراقی، وی به اصالت ماهیات و اعتباریت وجود قائل شد.ملاصدرا در ابتدایت تحصیل خود پیرو استاد بوده، ولی در سیر تکامل علمی خویش، به اصالت وجود قائل شده و آن را بر پایه دلایل محکمی به اثبات رسانید.همچنانکه خود میگوید:
«...من خودم نخست به اصالت ماهیت قائل بودم و سخت از آن دفاع میکردم، تا اینکه به توفیق الهی برایم روشن شد که امر برعکس(توهم من)است و وجودات حقایق متأصله واقع در عین هستند.» 1
پیش از ملا صدراهو میرداماد)مسأله به شکل ابتدایی ذیل زیادتی وجود بر ماهیت در خارج مطرح بود که مختار گروهی از مشایین بوده و ایرادات شیخ اشراق بر اصالت وجود -به آن معنی که از زیادتی در خارج مورد نظر بود-به توالی فاسده قائلیت به زیادتی ناظر بوده و اصالت یکی از دو حیثیت(وجود، ماهیت)که از زمان صدر المتألهین در فلسفه مورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است.
صدر المتألهین در بیان نظریه خود گوید:
«وجود سزاوارترین چیزی است به تحقق در خارج، زیرا ماسوای وجود به سبب وجود، متحقق و موجود در اعیان و در اذهان است.پس اوست که به وسیله او هر صاحب حقیقتی به حقیقت خویش میرسد.بنابراین، چگونه وجود امری اعتباری است، چنانکه آنانکه از مشاهده وجود محجوب ماندهاند، چنین تصور کردهاند، و نیز بدین علت که وجود، مجعول بالذات است نه آنچه که به نام ماهیت نامیده میشود.» 2
وی سپس براهینی را در اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تقریر میکند که بعضی از آنها تأسیسی و برخی دیگر حلی بوده است:
«از ادلهای که صاحب اسفار در بعضی از تصنیفات خود برای اثبات اصالت وجود بیان فرموده آن است که...اگر لحاظ کنیم ماهیت را با قطع نظر از وجود و عدم؛یعنی 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 1 ص 49.
2.صدر الدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، ص 6.
______________________
مقصور باشد نظر ما فقط به ذات ماهیت بدون ملاحظه وجود و عدم در او، ماهیت به این لحاظ نه موجود و نه معدوم است.اگر وجود امری خارجی نباشد، ثبوت وجود از برای ماهیت محال است و ممکن نیست حمل کنیم موجود را بر ماهیت، به جهت آنکه ثبوت هر مفهومی از برای هر موضوعی، فرع ثبوت مثبت له و وجود موضوع است.وجود اگر اعتباری باشد و ماهیت هم که بحسب نفس ذات و جوهر حقیقت وجود را ندارد، ضم مفهوم اعتباری به مفهوم اعتباری دیگر، سبب و موجب اتصاف ماهیت به وجود نمیگردد و ماهیت از حد استوا خارج نمیشود.» 1
با اثبات اصالت وجود که سنگ بنای افکار ملاصدرا به شمار میرود، شماری از دیگر مسائل فلسفی نیز چهره تازهای به خود میگیرند؛مانند اینکه مسأله تشکیک در وجودات به صورت جدیدی طرح و حل شده و ملاصدرا با عدول از تباین ذاتی موجودات که اعتقاد مشایین بر آن قرار داشته، وجود را در سراسر قلمرو هستی جز یک حقیقت یگانه که سلسله مراتب و شدت و ضعف دارد، دانسته است.(اسفار، ج 1، ص 70)همچنین با اثبات وحدت تشکیکی وجود، تقسیمات اولیه آن به شکلی خاص مورد بحث واقع میشود.
گزارشی از این مباحث را سید حسین نصر به شرح زیر میآورد:
«یکی از این تقسیمات، تقسیم وجود به وجود ارتباطی و وجود نفسی است.وجود ارتباطی، وجودی است که موضوع را به محمول ربط میدهد:«انسان حیوان ناطق است.»وجود نفسی، وجودی است مستقل و قائم به ذات و صرفا وسیله ربط دو حد یک قضیه نیست.این مقوله از وجود که وجود فی ذاته دارد، به نوبه خود به سه نوع تقسیم میشود:نوعی که در عالم خارج، صفت چیز دیگری نیست و جوهر نامیده میشود؛ نوعی که صفت چیز دیگری است و عرض خوانده میشود، و سرانجام نوعی که جز خود علتی ندارد؛یعنی وجود خداوند.البته ملاصدرا از دیدگاهی دیگر وجود تمام موجودات، جز خداوند را وجود رابط میداند و تنها وجود حق تعالی است که به خودی خود موجود است.
1.سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 90.
______________________
تقسیمبندی دیگری که ملاصدرا میپذیرد، تقسیم وجود به واجب و ممکن و ممتنع است.این تقسیمبندی را تمام فلاسفه و بسیاری از متکلمین اسلامی که پس از ابنسینا آمده و از او پیروی کردهاند، پذیرفتهاند.هر گاه عقل به موجودی بنگرد که معنی وجود، لازم ذات او باشد و این وجود را علتی خارج از ذات او باعث نشده باشد، چنین موجودی را واجب الوجود مینامند.اگر موجودی به علتی خارج از ذات خود نیاز داشته باشد، آن را ممکن الوجود گویند.البته امکان هم به ماهیت و هم به وجود او تعلق دارد.امکان ماهیت او همان نسبت اوست به وجود خاصش و امکان وجود او نسبت او با واجب الوجود است.پس میبینیم که وجود هر چیزی متکی به وجود خداست و علم به هر چیزی متکی به علم به ریشه و اصل وجودی آن است.از آنجا که اصل و پایه واجب الوجود شناخته نیست، پس علم به وجود موجودات نیز ناشناخته میماند و ما تنها به ماهیات میتوانیم علم پیدا کنیم.این ماهیات، چنانکه دیدیم، تعیناتی است کهبر وجود عارض شده و ذهن آنها را انتزاع کرده است.عقل با دیدن هر چیز بلافاصله آن را به وجود و ماهیت تجزیه و تقسیم میکند؛ماهیتی که جز حد و تعین وجود نیست.تنها در ذات باری است که چنین تجزیهای ممکن نیست، زیرا وجود مطلق فاقد ماهیت است.میتوان گفت که ماهیت ندارد، یا وجود او عین ماهیت یا ذاتش است.» 1
بحث قوه و فعل و اثبات حرکت جوهری(اسفار، ج 3، ص 61)، مبحث علت و معلول و سنخیت آنها(اسفار، ج 2، ص 27)در امور عامه و انیت صرفه حق تعالی(اسفار، ج 6، ص 48)، وحدت حقه حقیقه حق در مسائل الهیات خاص و همچنین معاد جسمانی (اسفار، ج 9، ص 185)و تجرد خیال به نحو ابتکاری(الشواهد الربوبیه، ص 197)در علم النفس فلسفی از مباحث دیگری هستند که به تبع اصالت وجود در مکتب ملاصدرا به شکل جدیدی تقریر شدهاند.
حرکت جوهری
«از جمله افکار بسیار ارزنده صدر المتألهین که چهره فلسفه را تغییر میدهد و در 1.صدر الدین شیرازی(ملا صدرا)، سید حسن نصر، (تاریخ فلسفه در اسلام، ج 2)ص 484.واقع چهره جهان را در دید و نظر ما دگرگون میسازد، اثبات حرکت جوهریه است؛ یعنی جواه راین عالم و به تبع اعراض عالم، در یک تغیر دائم و مستمر است و اساسا ثبات در عالم طبیعت وجود ندارد.پس آنچه قبلا از قول فلاسفه گتیم که موجود یا ثابت مطلق است(مجردات)و یا متغیر مطلق است، (مقولات چهارگانه معروف)و یا ثابت نسبی و متغیر نسبی است که جنبه ثبات بر جنبه تغیر فزونی مییابد(شش مقوله دیگر خصوصا اساسیترین آنها یعنی جوهر)درست نیست.این تقسیم به شکل دیگر باید صورت بگیرد و آن اینکه موجود یا ثابت مطلق است و یا متغیر مطلق، مجردات مساوی با ثباتند و مادیات مساوی با حرکت و تغییر تدریجی، و اساسا نحوه وجود دو گونه است:وجود ثابت و مجرد، و دیگر وجود سیال و مادی.» 1
فلاسفه پیش از ملاصدرا حرکت را در چهار مقوله عرضی کم، کیف، وضع و این قائل بودند و به واسطه اشکالی که از ناحیه بقای موضوع حرکت متوجه آنان بوده، حرکت در مقوله جوهر را منکر شده بودند.صدر المتألهین بر اساس تقسیم موجود از حیث اینکه موجود است به وجود ثابت و وجود سیال، حرکت را از خواص موجودات جسمانی(سیال)برشمرد و همانطور که عرض از لحاظ وجودی وابسته به جوهر است، حرکت مقولات عرضی را نیز از حرکت در جوهر ناشی دانست.(اسفار، ج 3، ص 61)
ابنسینا تغییر در تحول در جوهر را به معنی کون و فساد میدانسته و بر حسب اینکه با تغییر ذات شئ(جوهر)تبدل در شئ لازم میآید، منکر حرکت در جوهر میشود. 2
مراد شیخ الرئیس این است که به حکم عقل، موضوع حرکت در تمام زمان حرکت هم موجود باید باشد و هم در ذات و حقیقت خود ثابت و محفوظ، تا گفته شود این موجود ثابت الذات در صفتی از صفات رو به کمال حرکت میکند؛نظیر حرکت در اعراض چهارگانه که موضوع آنها جسم است که در همه حال ثابت میباشد.با این فرض، حرکت در جوهر معقول نیست، زیرا موضوع حرکت جوهری، ذات و حقیقت نوعیه هر جسمی است که نزد قائلان به حرکت جوهری در هر آنی تغییر و تبدل میپذیرد.
1.شهید مطهری، مجموعه، آثار، ج 13، ص 269.
2.رک:ابنسینا، دانشنامه علایی، ص 3.
______________________
این اشکال از آنجا ناشی شده که حرکت را از اعراض خارجی دانستهاند، در حالی که در مکتب ملاصدرا حرکت از عوارض تحلیلیه وجود بوده و همان سیلان وجود جوهر و عرض است نه عرضی در کنار سایر اعراض و به عبارتی، مفهوم حرکت داخل در معقولات ثانیه فلسفی است:
«چنین مفهومی نیاز به موضوع که برای اعراض اثبات شده، ندارد و تنها میتوان منشأ انتزاع آن را که همان وجود سیال جوهری یا عرضی است، موضوع آن به شمار آورد به معنایی که موضوع به عوارض تحلیلیه، نسبت داده میشود؛یعنی موضوعی که وجود خارجی آن، عین عارض است و انفکاک بین آنها جز در ظرف تحلیل ذهن، محال است.بنابراین، هنگامی که میگوییم:جوهری دگرگون میشود، مانند آن است که بگوییم:رنگ سیب(و نه خود سیب)تغییر مییابد، و روشن است که در جریان تحول رنگ، رنگ ثابتی وجود ندارد که تحول به آن، نسبت داده شود.و حتی موضوع مستقلی که به حرکت عرضی، نسبت داده میشود به لحاظ عرض بودن است نه به لحاظ حرکت بودن، و از این روی، اگر اعراض مورد حرکت ساکن هم باشند، نیازمند به موضوع خواهند بود، چنانکه رنگ سیب، خواه ثابت باشد و خواه در حال تغییر، نیازمند به خود سیب میباشد.
حاصل آنکه:حرکت و ثبات، دو وصف تحلیلی برای وجود سیال و ثابت هستند و چنین اوصافی نیاز به موصوف عینی مستقل از وصف ندارد و همچنانکه وصف ثبات، عرضی نیست که در خارج، عارض موجودی شود به گونهای که صرفنظر از عروض آن، متصف به عدم ثبات باشد، وصف حرکت هم عرضی خارجی نیست که بر وجود خاصی عارض شود به گونهای که صرف نظر از عروض آن، متصف به ثبات و عدم حرکت باشد.و به تعبیر اصطلاحی، عوارض تحلیلیه، نیازی به موضوع مستقلی ندارند، بلکه وجود آنها عین وجود معروضشان میباشد.شایسته است در اینجا به نکته ظریفی اشاره کنیم که بنابر اصالت وجود، باید حرکت را به عنوان«عارض تحلیلی»به وجود، نسبت داد و نسبت دادن آن به ماهیت جوهر یا عرض، نسبتی بالعرض میباشد.» 1
1.محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 332.
______________________
بنابراین، مراد از حرکت جوهری عبارت است از طلب کمال جدیدی از سوی موجودات در سیر صعودی و تکاملی خود، که این امر با سلب نقائص کسب میشود:
«به عقیده صدر المتألهین، جسم طبیعی در هر لباسی که هست، خواه به صورت جماد، خواه به صورت گیاه و خواه به صورت حیوان و غیره، همیشه در حرکت و تغییر است.در عالم ماده و طبیعت، سکون و ثبات وجود ندارد.سکون و ثبات، مختص عالم عقل و عوالم الهی است.جوهر عالم ماده یعنی صورت جسم طبیعی، امری است ذاتا متغیر و متجدد.بنابراین، جوهر یعنی گوهر و حقیقت هوا، آب، خاک، سنگ، کلیه معادن، انواع گیاهها، و انواع حیوانها، امر سیال و گذرایی است که تدریجا موجود میشود و معدوم میگردد؛عینا مانند زمان.همانطور که زمان یک امر ثابت الاجزاء نیست، بلکه وجود و عدمش دست به گردن یکدیگر است و وجود هر جزئی ملازم با عدم جزء دیگر است و در عین حال، زمان یک امر واحد متصل مستمر تدریجی است، همینطور، اصل جوهر عالم ماده در ذات خود یک امر واحد متصل مستمر تدریجی است و دائما در حدوث و انقضاء است؛یعنی موجود میشود و معدوم میگردد، وجود و عدمش آمیخته به یکدیگر است.این عالم از وجود و عدم، مرگ و زندگی و بالاخره از حرکت تشکیل یافته.جوهر این عالم که همه نقشها و صورتها بر آن طرح شده، مانند آب جاری است که دائما در سیلان و جریان است و در عین حال، صورتهایی که در آب افتاده، به نظر ثابت و برقرار میآید:
شد مبدل آب این جو چند بار
عکس ماه و عکس اختر بر قرار 1
ملاصدرا در قبول حرکت جوهری از عرفا و نظریه تجدد امثال متأثر بوده و حتی دستیابی به تقریر خود از حرکت جوهری را به عنایت الهی میداند و میگوید:
«ما نه به مطالعه کتابهای موروث حکما، بلکه به قوه مستفاد از ملکوت اعلا استخراج کردهایم که حرکت در جوهر واقع است و طبایع اجسام نوعی پیوسته در ذات خود در حال تجدد و تبدلاند.» 2
1.حسینعلی راشد، دو فیلسوف شرق و غرب، ص 49.
2.صدر الدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، ص 239.
______________________
با این حال، ملاصدرا از لحاظ معرفتی این نظریه خویش را بر اصول چندی نظیر اصالت وجود، و تقسیم وجود به ثابت و سیال مبتنی میکند و در اثبات آن براهین نقضی و تأسیسی متعددی را اقامه کرده است که مهمترین آنها تابع بودن عرض نسبت به جوهر در تغییر و ثبات است.وی در این باره مینویسد:
«حرکات عرضی که دارای وجود سیال و متغیرند، بدون تردید معلول طبایع و صور نوعیه موضوعات خود هستند و این اصل قابل انکار نیست که علت هر امر متغیر باید متغیر باشد و الا مستلزم تخلف معلول از علت خواهد بود که محال است.بنابراین، طبایع و صور جوهریه که علل و اسباب مباشر و نزدیک حرکات عرضی هستند، خود نیز دارای وجود متغیر و جوهر متجددند، هر چند که از حیث مایهت، ثابت و پابرجا هستند، چون ذاتی تغییرپذیر نیست.» 1
بنابراین، روشن میشود که حرکت از نظر ملاصدرا امری بنیادین است، زیرا که ذاتی موجودات مادی و حتی اثیری است و زمان تابع آن است، برخلاف نظر فلاسفه پیشین که حرکت را تابع زمان میدانستند 2 و بر این اساس به بعد چهارم ماده میتوان دست یافت. 3
«ملاصدرا با استفاده از اصل حرکت جوهری، بسیاری از مسائل باریک طبیعی و ما بعدالطبیعی از جمله رابطه میان ثبات و تغییر خلق عالم، آفرینش نفس و مسائل گوناگون مربوط به معاد را توضیح میدهد و روشن میسازد.این اصل را در واقع باید به منزله یکی از ویژگیهای اساسی و ممتاز نظریهپردازی او به شمار آورد.» 4
اتحاد عاقل و معقول
مراد از این اصطلاح، بیان یگانگی عاقل یا عالم(نفس-ذهن)با دانستههای خود 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 61.
2.رک:تاریخ فلسفه در اسلام، ج 2، ص 501.
3.رک:صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 40(حاشیه علامه طباطبائی).
4.سید حسن نصر، صدر الدین شیرازی، ص 489.
______________________
است.در ظرف ذهن، علم عین معلوم و عقل(-تعقل)عین معقول است و بین اینها و عاقل یا نفس اتحاد برقرار است.به عبارت دیگر، نه نفس جدا از معقولات خود میتواند نفس باشد و نه معقولات جدا از نفس یا عاقل، وجودی دارند.
این اصطلاح را نخستین بار فرفوزیوس در مورد نحوه علم خداوند به کار برده و در میان فلاسفه اسلامی، شیخ الرئیس(اشارات، ج 3، ص 295)و بیشتر مشایین با آن مخالفت کردهاند.ملاصدرا در حکمت متعالیه با توسعه آن به اقسام علم حتی ادراک حسی، اتحاد عاقل و معقول را تأیید نموده و براهین محکمی را بر آن اقامه کرده است.(اسفار، ج 3، ص 321)
استاد آشتیانی در اینباره مینویسد:
«از مسائلی که حکمای دوره اسلامی آن را شدیدا انکار نمودهاند و صدر المتألهین آن را برهانی نموده است، مسأله اتحاد عاقل و معقول است.شیخ الرئیس و اتباع او مقدماتی را که اثبات اتحاد عاقل و معقول بر آن مقدمات توقف دارد، تحصیل نکرده و چون آن مقدمات را صدر المتألهین به نحو أعلی و اتم اثبات نموده است، اتحاد عاقل و معقول را که از نفایس فلسفه الهی است و در موارد زیادی مبانی مهمهای را نتیجه داده است، قبول فرموده است.» 1
ملاصدرا در بیان انحصار حل مسأله اتحاد عاقل و معقول به خویش مینویسد:
«مسأله عاقل بودن نفس برای صور معقوله اشیا از پیچیدهترین مسائل حکمت است که تا به امروز احدی از علمای اسلام آن را نتوانسته منقّح سازد و ما چون دشواری این مسأله را دیدیم و در اشکال جوهریت و عرضیت علم در جوهر تأمل کردیم و در کتب قوم بخصوص کتابهای ابنسینا مانند شفا، نجات، اشارات، و عیون الحکمه و غیر اینها مطلبی را نیافتم که تشنه را سیراب کند و بیمار را شفا دهد، بلکه در کتابهای شاگردان و اتباع شیخ الرئیس مثل بهمنیار و محقق طوسی و غیر اینها از حکمای متأخر هم مطلبی نیافتم که به آن تحویل گردد...پس به سوی مسبّب الاسباب متوجه شدم به توجه جبلّی و به مسهّل امور سخت تضرع نمودم به تضرع غریزی، تا اینکه به گشایش این امر نائل 1.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ص 98.شدم...پس از خزانه علم الهی برایم فضل حلّ این مسأله و علم جدیدی افاضه شد....» 1
ملاصدرا پس از دستیابی به حل این مسأله روشن کرده که هر ادراکی فقط به طریق اتحاد بین مدرک و مدرک است و عقلی که کلیه اشیا را تعقل میکند، خود عین کلیه اشیاست و این است آنچه ما در صدد اثبات آن بودیم و هر کس که با دیده انصاف بنگرد، خواهد فهمید که نفس آگاه، همان نفس جاهل ناآگاه نیست.(الشواهد الربوبیه، ص 244)
مقدماتی را که آخوند برای اثبات اتحاد عاقل و معقول ذکر کرده، عبارتند از:اصالت وجود، حدوث جسمانی نفس، نفس ناطقه کل قواست، ترکیب اتحادی ماده و صورت و....
شهید مطهری در تبیین نظریه ملاصدرا درباره اتحاد عاقل و معقول مینویسد:
«فرضیه او بر این اساس است که نفس در ابتدا علم به ذات خودش دارد، وقتی که علم به غیر پیدا میکند این علم به غیر پیدا کردن، به منزله گسترده شدن نفس است؛یعنی نفس یکی حقیقتی است که قابل توسعه و قابل گسترش و گسترده شدن است؛نظیر حرفی که ما در باب اجسام اگر قائل به حرکت جوهر بشویم، میگویمم.در آنجا چه میگوییم؟میگوییم خود جوهر گسترش پیدا کرده است.اینجا هم یک چیزی است نظیر آن، ولی به این شکل....» 2
به عبارت دیگر، ملاصدرا بر اساس تقسیم علم به علم حضوری و حصولی و با پیروی از شیخ اشراق در شمول علم حضوری به علم مجرد به ذات خود و علم علت به معلول و معلول به علت، برخلاف فلاسفه مشاء، علم خداوند به موجودات را همان علم حضوری به ذات اشیا دانسته است، نه آنکه ارتسام صور موجودات باشد و از آنجا که علم حق تعالی مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفی، وجود حق کامل و بدون نقص است، این علم هم از هر جهت کامل بوده، بنابراین، خداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود، در واقع علم او بر جمیع موجودات است.از این رو، نفس هم چون چیزی را 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 312.
2.شهید مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 53.
______________________
تعقل کند، عین صورت عقلی آن میگردد و در مقام وجودی عاقل عین صورت معقول میشود و اتحاد عاقل و معقول را باید همانند اتحاد هیولی و صورت دانست.از نظر اخلاقی و حکمت عملی هم اتحاد عاقل و معقول دارای ثمره بوده و هر کس که داناتر است، انسانتر است و علم و اندیشه و تعقل و آموختهها و به طور کلی اخلاق و فرهنگ انسانی که بخش اعظم آن آگاهانه و با کوشش کسب میشود، با گوهر جان آدمی پیوند مییابد و غایت قصوی اتحاد عاقل و معقول، قرین شدن عمل صالح با فرزانگی است.
از جمله ادلهای که ملاصدرا بر نظریه خویش اقامه کرده است، میتوان از برهان تضایف نام برد.(المشاعر، ص 249)
مثل افلاطونی
بحث مثل یکی از معضلات فلسفه بوده و هر یک از فلاسفه به تناسب مبانی معرفتی خود به رد یا قبول آن اقدام کردهاند.ملاصدرا نخست به بیان اصل نظریه مثل میپردازد و میگوید:
«برای هر یک از انواع جسمانی فردی کامل و تام در عالم ابداع هست که او اصل و مبدأ است و دیگر افراد نوع، فروع و شاخهها و آثار اویند، و او به واسطه تمام و کامل بودنش نیاز به ماده و محلی که تعلق بدان داشته باشد، ندارد-برعکس این(فرد مادی)- زیرا این به واسطه ضعف و نقصش نیاز به ماده در ذات و در فعلش دارد.» 1
افلاطون نظریه خویش را به کمک تمثیلی بیان میکند:
«او غاری را توصیف میکند که از دهانه به درون سراشیب است...در اتنهای آن گروهی از مردم از کودکی طوری زنجیر شدهاند که فقط قادرند به جلو بنگرند.به فاصلهای پشت سر زندانیان، آتشی روشن است.کمی نزدیکتر ولی باز پشت سرشان، دیوار کوتاهی است که در امتداد آن کسان دیگری بعضی مصنوعات و مجسمههای آدمیان و جانوران را با خود حمل میکنند.یگانه واقعیتی که به زندانیان عرضه میشود، سایههای آلات و مصنوعات روی دیوار روبروست که به علت نور آتش ایجاد میشود، 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 2، ص 62.و طنین صداهای کسانی که آن اشیا را حمل میکنند.آموزش و پرورش هنگامی آغاز میشود که یکی از زندانیان را رها سازند و مجبور کنند که آن سربالایی را بپیماید و به نور خورشید برسد.در هر یک از مراحل پیاپی این راه، زندانی در معرض واقعیت بیشتری قرار میگیرد-یعنی اول آلات و مصنوعات و سپس آتش را میبیند-اما چون اسیر عادت است و نور چشمانش را میزند، هنوز گمان میکند که آنچه پیشتر دیده است، واقعیتر است.سرانجام از غار بیرون میرود و چون مرحله به مرحله با وضع تازه سازگار میشود، میتواند پیشرفت کند و از رؤیت سایهها و انعکاس اشیا در آب، و از رؤیت شبانگاهی آسمان و ستارگان و ماه، به رؤیت خورشید و پرتو آفتاب روز نائل شود.
غرض از این تمثیل، ارائه تصویری مجازی و جزء بجزء از هستیشناسی نوین افلاطون-یعنی نظریه مثل-است و فرقی که به موجب آن، بین واقعیت حقیقی و بازتابها یا تصاویر آن گذاشته میشود، و همچنین معرفی نظام آموزش و پرورش که شخص به یاری آن، و مانند زندانی آزاد شدهای که رهسپار بیرون است، به درک واقعیت حقیقی کامیاب میشود.اما این تصویر مجازی نیز مانند تمثیلهای هومر، کمکم حیات مستقل پیدا میکند.
افلاطون در ادامه سخن شرح میدهد که پس از بازگشت زندانی به غاری که عامه بشر در آن به سر میبرند، چه بر او میگذرد.زندانی بازگشته، از ترک این واقعیت نویافته اکراه دارد و به هیچ وجه نمیخواهد وارد فعالیتهای جامعه شود و آنقدر سازگار شدن برایش دشوار است که چهرهای خندهآور پیدا میکند.» 1
در میان فلاسفه مسلمان، ابنسینا نظریه مثل را به وجود طبایع نوعی در خارج و کلّی منطبق بر اشخاص حمل کرده و با آن مخالفت نموده(الهیات شفا، ص 317)و شیخ اشراق آن را همان اشباح مثالی مقداری موجود در عالم مثال دانسته و در اثبات آن به قاعده امکان اشرف تمسک جسته است(شرح حکمه الاشراق، ص 251)، اما همانطور که ملاصدرا خود اذعان دارد:
1.جان جی.کینی، افلاطون، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 57.
______________________
«گمان نمیکننم در طی این زمانهای طولانی، کسی به مقصود و عمق اندیشه آن مرد بزرگ(افلاطون)و دیگر کسان که هم تراز اویند به یقینی برسند جز یکی از فقرای گمنام منزوی.» 1
در این باره استاد آشتیانی مینویسد:
«وی از سه طریق بر وجود صور مفارقه و مثل نوریه استدلال کرده است:اول از جهت حرکت...طریق دوم از ناحیه ادراک است...و طریق سوم از جهت آثار است.» 2
1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 507.
2.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ص 194.
«فلسفه استکمال نفس انسانی است به معرفت حقایق موجودات بر آن حالی که هستند و حکم به وجود آن حقایق به تحقیق برهانی در حدی که وسع و قدرت فکری انسان میرسد.» 1
به عبارت دیگر، فلسفه عبارت است از یک سلسله بحثهای برهانی در خصوص 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 20.موجود(وجود)از حیث اینکه موجود است، بدون اینکه مقید به قید کمیت یا کیفیت شده باشد.
ملاصدرا بر مبنای مشرب خاص خود، مفهوم عام، فلسفه را با حکمت مرادف دانسته و آن را به صورت فلسفه دینی ارائه داده و سپس بر دو قسم، حکمت نظری و حکمت عملی اطلاق میکند:
«و از آنجا که انسان بر دو وجه آفریده شده، صورت معنوی امری و ماده حسی خلقی و برای نفس انسانی، دو جهت تعلق و تجرد است، لاجرم حکمت به حسب عمارت دو نشئه انسانی به اصلاح دو قوه منقسم به دو فن میشود:نظری تجردی و عملی تعلقی خلقی....» 1
حال که تعریف و تقسیمات فلسفه روشن شد، شرف وجودی آن در میان سایر معارف بشری که همان معرفت و آگاهی به حقایق وجودی باشد نیز به دست میآید.
بنابرانی، همانطور که گفته شد، نظام فکری ملاصدرا دربردارنده عناصر عقلانی در وجود شناسی بوده و سیستم کاملی از مکتب، فلسفی خاصی را عرضه میدارد.
حال باید به تبیین موضوع حکمت متعالیه که عبارت از وجود بما هو وجود است، پرداخت و ملاصدرا به همین منظور و به لحاظ اینکه پایه بحث مصداقی وجودات در مفاهیم آنان پیریزی میشود، به مفهوم وجود پرداخته و بداهت مفهومی آن را چونان اساس محکمی برای نظام فلسفی خود برمیگزیند، زیرا اگر مفهومی کسبی باشد، در توضیح آن به علوم دیگری نیاز است، در حالیکه فلسفه به عنوان علم کلّی و امّ العلوم معرفی شده و به این سبب، باید موضوع فلسفه که اعم موضوعات است، روشنتر از سایر موضوعات با شد.
ملاصدرا در تبیین بداهت وجود از قواعد منطقی استمداد میجوید و مینویسد:
«و بالجمله این علم به لحاظ مرتبه بالایی که در علوّ و شمولش دارد، از احوال موجود بماهو موجود و اقسام اولیه آن بحث میکند.پس واجب است که موجود مطلق 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 20.به خودش روشن بوده و از تعریف و اثبات بینیاز باشد، در غیر این صورت برای علم عام موضوع قرار نمیگیرد و همچنین است حال وجود در تعریف منطقی که یا به حد است یا به رسم و هر دو قسم تعریف حقیقی در وجود، باطل است.» 1
توضیح کلام ملاصدرا از این قرار است که در منطق به اثبات رسیده که تعریف یا به ذاتیات شئ است یا به عرضیات و به معرّفی که ذاتیات شئ مورد تعریف را بیان میکند، حد گفته میشود که اگر آیینه تمامنماز معرّف باشد و با جنس قریب و فصل قریب بیان شود، حد تام، و اگر به جنس بعید و فصل قریب بیان شود، حد ناقص نامیده میشود.اگر بعضی از صفات معرّف مجهول باشد، رسم متکفل بیان آن صفات مجهول است به اکمال در رسم تام و به اجمال در رسم ناقص که دربردارنده جنس بعید و عرض خاص است.از آنجا که مفهوم وجود فصل و جنس به معنی منطقی آنکه در کلیات خمس بیان میشود، ندارد، بنابراین، نمیتوان وجود را به تعاریف حقیقی تعریف کرد و اینگونه تعریف در ماهیات که به منزله فصول و اجناس منطقی هستند، جاری است.
پس از اثبات بداهت مفهوم وجود که در حقیقت، بنیاد معرفتشناختی فلسفه صدرائی است، بحث از اشتراک معنوی مفهوم وجود جریان پیدا میکند که به عنوان رکنی از ارکان نظریه محوری اصالت وجود به شمار میرود.مقدمات این بحث را فلسفه وامدار مسائل ادبی بوده و اینمسأله بر اساس استعمال لفظ در بیش از یک معنی یا عدم آن، وارد فلسفه شده است:
«مسأله این است که آیا وجود، مشترک لفظی است یا مشترک معنوی؟بدون شک لفظ وجود بر اشیاء زیاد حمل میشود:انسان موجود است، درخت موجود است، زمین موجود است...و هر گاه یک لفظ بر اشیاء متعددی صدق کند، یکی از این دو حال است: یا این است که آن لفظ، معانی مت عدد دارد و در هر مورد یک معنی و یک مفهوم از او قصد میشود؛مثل اینکه به مایع خوراکی که از پستان حیوانات خارج میشود، اشاره میکنیم و میگوییم، این شیر است و به حیوان درنده جنگلی که ضربالمثل شجاعت است نیز اشاره میکنیم و میگوییم شیر است و به دستگاهی که وسیله باز و بسته کردن آب است 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعة، ج 1، ص 25.نیز اشاره میکنیم و میگوییم شیر است.در این سه مورد ما یک لفظ درباره سه چیز مختلف به کار بردهایم، ولی در هر مورد یک معنی جداگانه از این لفظ قصد کردهایم.در اینجا اشتراک، لفظی است؛یعنی سه چیزی که این لفظ بر آنها نهاده شده است، فقط در این جهت با هم شریکند که یک لفظ در مورد همه آنها به کار برده میشود.
و یا این است که آن لفظ بیش از یک معنی و مفهوم ندارد، ولی آن معنی و مفهوم طوری است که عمومیت دارد و بر اشیاء متعدد صدق میکند؛مثل اینکه به زید اشاره میکنیم و میگوییم انسان است، به عمرو نیز اشاره میکنیم و میگوییم انسان است، به حسن نیز اشاره میکنیم و میگوییم انسان است.در اینجا لفظ انسان از یک معنی و خصوصیتی حکایت میکند که آن خصوصیت هم در زید هست و هم در عمرو و هم در حسن.پس آن چیزی که زید و عمرو و حسن در آن با یکدیگر شریکند، یک خصوصیتی است ماورای لفظ، و علت اینکه این لفظ در همه این موارد به کار برده میشود، این است که این لفظ نماینده معنایی است که آن معنی عام است و در موارد متعدد وجود دارد.» 1
گرچه صدر المتألهین به پیروی از فلاسفه پیشین، این مسأله را بدیهی دانسته است: «مشترک بودن(وجود)بین ماهیات نزدیک به(قضایای)اولی است»، ولی مؤیداتی را برای آن ذکر میکند.(اسفار، ج 1، ص 35)
حال که با اثبات بداهت و اشتراک معنوی مفهوم وجود، فکر با بنیان ذهنی وجودشناسی فلسفی انس گرفته، میتوان به ام المسائل و محور حکمیت متعالیه که نظریه اصالت حقیقت وجود است، پرداخت و تبیین معقولی از آن به دست داد.
«ملا صدرا با تثبیت حقیقت وجود بدان صورت که در زبان بشری انعکاس یافته است، به تمایزی روی میآورد که اساس هستیشناسی او را تشکیل میدهد و بخش عمده فلسفه اسلامی بعد از او را در ایران مشخص میکند و آن عبارت است از تمایز بین مفهوم وجود و حقیقت وجود.وقتی بحثی کلی در باره وجود مطرح میشود، معمولا مردم نمیدانند که آنها با دو سطح کاملا متفاوت از حقیقت که تمایز بین ذهن و 1.شهید مطهری، مجموعه آثار(شرح منظومه)، ج 5، ص 201.عین را در معرفت عقلی نشان میدهد، سروکار دارند.حکمت متعالیه بر روشن شدن این تمایز اولیه قبل از پرداختن به هر بحث دیگر در جهت تبیین مسائل مشکل فلسفی اصرار میورزد و از مفهوم و مصداق وجود سخن میگوید.وقتی شخصی میگوید این خانه وجود دارد، در مرحله قبل از تصور، مفهومی بیواسطه از وجود را درک میکند. وجود خانه که با این جمله به آن اشاره شد، بدیهی است.این مفهومی است که ذهن بیواسطه و مستقیم آن را میشناسد و در حقیقت از همه تصورات، بدیهیتر و از هر چیز دیگر، بیواسطهتر و معلومتر است.علم به وجود آنقدر بدیهی است که هر کسی از آنچه دارای معناست قبل از تصور در ذهنش به آن معرفت شهودی دارد.همه شناختهای استدلالی و مدرک درباره وجود بعد از معرفت شهودی پیدا میشود و مبتنی است بر آن ادراک بیواسطه وجود که در واقع در عربی با کلمه مفهوم فینفسه(مفهوم)، به معنای آنچه فهمیده شده بیان میشود.
در مقابل مفهوم ذهنی وجود، علم کامل به حقیقت وجود، مشکلترین چیز است، زیرا این علم نیاز به آمادگی روحانی دارد که لااقل همه مردم از آن برخوردار نیستند. هر که عقل سلیم داشته باشد از حقیقت وجود درکی روشن دارد، اما این درک تنها به شکل کاملا صوری آن است.هر انسانی که به مرحله ادراک بیواسطه رسیده باشد، میداند که وقتی میبیند خانهای وجود دارد، وجود خانه تنها تصوری در ذهن او نیست، بلکه حقیقتی مستقل از او نیز هست.» 1
اصالت وجود
هر چیز واقعی، به تحلیل ذهنی، دارای دو حیثیت بوده که از آنها به وجود و ماهیت تعبیر شده است.حیثیت وجودی وجه مشترک اشیا را تشکیل داده و حیثیت ماهوی به سبب تمایز شیئی از شئ دیگر بوده و غیر از حیثیت وجودی است.در میان فلاسفه، توجه به دوران امر بین اصالت یکی از دو حیثیت به معنی تحقق خارجی آن و اعتباریت 1.سید حسن نصر، «ما بعد الطبیعه صدر الدین شیرازی و فلسفه اسلامی در ایران دوره قاجار»، ترجمه جواد قاسمی، مجله مشکوة، شماره 32، 1371 ش، ص 43-42.دیگری که نسبت واقعیت خارجی به آن عرضی باشد، برای نخستین بار از سوی میرداماد طرح شد و به واسطه انگارههای اشراقی، وی به اصالت ماهیات و اعتباریت وجود قائل شد.ملاصدرا در ابتدایت تحصیل خود پیرو استاد بوده، ولی در سیر تکامل علمی خویش، به اصالت وجود قائل شده و آن را بر پایه دلایل محکمی به اثبات رسانید.همچنانکه خود میگوید:
«...من خودم نخست به اصالت ماهیت قائل بودم و سخت از آن دفاع میکردم، تا اینکه به توفیق الهی برایم روشن شد که امر برعکس(توهم من)است و وجودات حقایق متأصله واقع در عین هستند.» 1
پیش از ملا صدراهو میرداماد)مسأله به شکل ابتدایی ذیل زیادتی وجود بر ماهیت در خارج مطرح بود که مختار گروهی از مشایین بوده و ایرادات شیخ اشراق بر اصالت وجود -به آن معنی که از زیادتی در خارج مورد نظر بود-به توالی فاسده قائلیت به زیادتی ناظر بوده و اصالت یکی از دو حیثیت(وجود، ماهیت)که از زمان صدر المتألهین در فلسفه مورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است.
صدر المتألهین در بیان نظریه خود گوید:
«وجود سزاوارترین چیزی است به تحقق در خارج، زیرا ماسوای وجود به سبب وجود، متحقق و موجود در اعیان و در اذهان است.پس اوست که به وسیله او هر صاحب حقیقتی به حقیقت خویش میرسد.بنابراین، چگونه وجود امری اعتباری است، چنانکه آنانکه از مشاهده وجود محجوب ماندهاند، چنین تصور کردهاند، و نیز بدین علت که وجود، مجعول بالذات است نه آنچه که به نام ماهیت نامیده میشود.» 2
وی سپس براهینی را در اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تقریر میکند که بعضی از آنها تأسیسی و برخی دیگر حلی بوده است:
«از ادلهای که صاحب اسفار در بعضی از تصنیفات خود برای اثبات اصالت وجود بیان فرموده آن است که...اگر لحاظ کنیم ماهیت را با قطع نظر از وجود و عدم؛یعنی 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 1 ص 49.
2.صدر الدین شیرازی، الشواهد الربوبیه، ص 6.
______________________
مقصور باشد نظر ما فقط به ذات ماهیت بدون ملاحظه وجود و عدم در او، ماهیت به این لحاظ نه موجود و نه معدوم است.اگر وجود امری خارجی نباشد، ثبوت وجود از برای ماهیت محال است و ممکن نیست حمل کنیم موجود را بر ماهیت، به جهت آنکه ثبوت هر مفهومی از برای هر موضوعی، فرع ثبوت مثبت له و وجود موضوع است.وجود اگر اعتباری باشد و ماهیت هم که بحسب نفس ذات و جوهر حقیقت وجود را ندارد، ضم مفهوم اعتباری به مفهوم اعتباری دیگر، سبب و موجب اتصاف ماهیت به وجود نمیگردد و ماهیت از حد استوا خارج نمیشود.» 1
با اثبات اصالت وجود که سنگ بنای افکار ملاصدرا به شمار میرود، شماری از دیگر مسائل فلسفی نیز چهره تازهای به خود میگیرند؛مانند اینکه مسأله تشکیک در وجودات به صورت جدیدی طرح و حل شده و ملاصدرا با عدول از تباین ذاتی موجودات که اعتقاد مشایین بر آن قرار داشته، وجود را در سراسر قلمرو هستی جز یک حقیقت یگانه که سلسله مراتب و شدت و ضعف دارد، دانسته است.(اسفار، ج 1، ص 70)همچنین با اثبات وحدت تشکیکی وجود، تقسیمات اولیه آن به شکلی خاص مورد بحث واقع میشود.
گزارشی از این مباحث را سید حسین نصر به شرح زیر میآورد:
«یکی از این تقسیمات، تقسیم وجود به وجود ارتباطی و وجود نفسی است.وجود ارتباطی، وجودی است که موضوع را به محمول ربط میدهد:«انسان حیوان ناطق است.»وجود نفسی، وجودی است مستقل و قائم به ذات و صرفا وسیله ربط دو حد یک قضیه نیست.این مقوله از وجود که وجود فی ذاته دارد، به نوبه خود به سه نوع تقسیم میشود:نوعی که در عالم خارج، صفت چیز دیگری نیست و جوهر نامیده میشود؛ نوعی که صفت چیز دیگری است و عرض خوانده میشود، و سرانجام نوعی که جز خود علتی ندارد؛یعنی وجود خداوند.البته ملاصدرا از دیدگاهی دیگر وجود تمام موجودات، جز خداوند را وجود رابط میداند و تنها وجود حق تعالی است که به خودی خود موجود است.
1.سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 90.
______________________
تقسیمبندی دیگری که ملاصدرا میپذیرد، تقسیم وجود به واجب و ممکن و ممتنع است.این تقسیمبندی را تمام فلاسفه و بسیاری از متکلمین اسلامی که پس از ابنسینا آمده و از او پیروی کردهاند، پذیرفتهاند.هر گاه عقل به موجودی بنگرد که معنی وجود، لازم ذات او باشد و این وجود را علتی خارج از ذات او باعث نشده باشد، چنین موجودی را واجب الوجود مینامند.اگر موجودی به علتی خارج از ذات خود نیاز داشته باشد، آن را ممکن الوجود گویند.البته امکان هم به ماهیت و هم به وجود او تعلق دارد.امکان ماهیت او همان نسبت اوست به وجود خاصش و امکان وجود او نسبت او با واجب الوجود است.پس میبینیم که وجود هر چیزی متکی به وجود خداست و علم به هر چیزی متکی به علم به ریشه و اصل وجودی آن است.از آنجا که اصل و پایه واجب الوجود شناخته نیست، پس علم به وجود موجودات نیز ناشناخته میماند و ما تنها به ماهیات میتوانیم علم پیدا کنیم.این ماهیات، چنانکه دیدیم، تعیناتی است کهبر وجود عارض شده و ذهن آنها را انتزاع کرده است.عقل با دیدن هر چیز بلافاصله آن را به وجود و ماهیت تجزیه و تقسیم میکند؛ماهیتی که جز حد و تعین وجود نیست.تنها در ذات باری است که چنین تجزیهای ممکن نیست، زیرا وجود مطلق فاقد ماهیت است.میتوان گفت که ماهیت ندارد، یا وجود او عین ماهیت یا ذاتش است.» 1
بحث قوه و فعل و اثبات حرکت جوهری(اسفار، ج 3، ص 61)، مبحث علت و معلول و سنخیت آنها(اسفار، ج 2، ص 27)در امور عامه و انیت صرفه حق تعالی(اسفار، ج 6، ص 48)، وحدت حقه حقیقه حق در مسائل الهیات خاص و همچنین معاد جسمانی (اسفار، ج 9، ص 185)و تجرد خیال به نحو ابتکاری(الشواهد الربوبیه، ص 197)در علم النفس فلسفی از مباحث دیگری هستند که به تبع اصالت وجود در مکتب ملاصدرا به شکل جدیدی تقریر شدهاند.
حرکت جوهری
«از جمله افکار بسیار ارزنده صدر المتألهین که چهره فلسفه را تغییر میدهد و در 1.صدر الدین شیرازی(ملا صدرا)، سید حسن نصر، (تاریخ فلسفه در اسلام، ج 2)ص 484.واقع چهره جهان را در دید و نظر ما دگرگون میسازد، اثبات حرکت جوهریه است؛ یعنی جواه راین عالم و به تبع اعراض عالم، در یک تغیر دائم و مستمر است و اساسا ثبات در عالم طبیعت وجود ندارد.پس آنچه قبلا از قول فلاسفه گتیم که موجود یا ثابت مطلق است(مجردات)و یا متغیر مطلق است، (مقولات چهارگانه معروف)و یا ثابت نسبی و متغیر نسبی است که جنبه ثبات بر جنبه تغیر فزونی مییابد(شش مقوله دیگر خصوصا اساسیترین آنها یعنی جوهر)درست نیست.این تقسیم به شکل دیگر باید صورت بگیرد و آن اینکه موجود یا ثابت مطلق است و یا متغیر مطلق، مجردات مساوی با ثباتند و مادیات مساوی با حرکت و تغییر تدریجی، و اساسا نحوه وجود دو گونه است:وجود ثابت و مجرد، و دیگر وجود سیال و مادی.» 1
فلاسفه پیش از ملاصدرا حرکت را در چهار مقوله عرضی کم، کیف، وضع و این قائل بودند و به واسطه اشکالی که از ناحیه بقای موضوع حرکت متوجه آنان بوده، حرکت در مقوله جوهر را منکر شده بودند.صدر المتألهین بر اساس تقسیم موجود از حیث اینکه موجود است به وجود ثابت و وجود سیال، حرکت را از خواص موجودات جسمانی(سیال)برشمرد و همانطور که عرض از لحاظ وجودی وابسته به جوهر است، حرکت مقولات عرضی را نیز از حرکت در جوهر ناشی دانست.(اسفار، ج 3، ص 61)
ابنسینا تغییر در تحول در جوهر را به معنی کون و فساد میدانسته و بر حسب اینکه با تغییر ذات شئ(جوهر)تبدل در شئ لازم میآید، منکر حرکت در جوهر میشود. 2
مراد شیخ الرئیس این است که به حکم عقل، موضوع حرکت در تمام زمان حرکت هم موجود باید باشد و هم در ذات و حقیقت خود ثابت و محفوظ، تا گفته شود این موجود ثابت الذات در صفتی از صفات رو به کمال حرکت میکند؛نظیر حرکت در اعراض چهارگانه که موضوع آنها جسم است که در همه حال ثابت میباشد.با این فرض، حرکت در جوهر معقول نیست، زیرا موضوع حرکت جوهری، ذات و حقیقت نوعیه هر جسمی است که نزد قائلان به حرکت جوهری در هر آنی تغییر و تبدل میپذیرد.
1.شهید مطهری، مجموعه، آثار، ج 13، ص 269.
2.رک:ابنسینا، دانشنامه علایی، ص 3.
______________________
این اشکال از آنجا ناشی شده که حرکت را از اعراض خارجی دانستهاند، در حالی که در مکتب ملاصدرا حرکت از عوارض تحلیلیه وجود بوده و همان سیلان وجود جوهر و عرض است نه عرضی در کنار سایر اعراض و به عبارتی، مفهوم حرکت داخل در معقولات ثانیه فلسفی است:
«چنین مفهومی نیاز به موضوع که برای اعراض اثبات شده، ندارد و تنها میتوان منشأ انتزاع آن را که همان وجود سیال جوهری یا عرضی است، موضوع آن به شمار آورد به معنایی که موضوع به عوارض تحلیلیه، نسبت داده میشود؛یعنی موضوعی که وجود خارجی آن، عین عارض است و انفکاک بین آنها جز در ظرف تحلیل ذهن، محال است.بنابراین، هنگامی که میگوییم:جوهری دگرگون میشود، مانند آن است که بگوییم:رنگ سیب(و نه خود سیب)تغییر مییابد، و روشن است که در جریان تحول رنگ، رنگ ثابتی وجود ندارد که تحول به آن، نسبت داده شود.و حتی موضوع مستقلی که به حرکت عرضی، نسبت داده میشود به لحاظ عرض بودن است نه به لحاظ حرکت بودن، و از این روی، اگر اعراض مورد حرکت ساکن هم باشند، نیازمند به موضوع خواهند بود، چنانکه رنگ سیب، خواه ثابت باشد و خواه در حال تغییر، نیازمند به خود سیب میباشد.
حاصل آنکه:حرکت و ثبات، دو وصف تحلیلی برای وجود سیال و ثابت هستند و چنین اوصافی نیاز به موصوف عینی مستقل از وصف ندارد و همچنانکه وصف ثبات، عرضی نیست که در خارج، عارض موجودی شود به گونهای که صرفنظر از عروض آن، متصف به عدم ثبات باشد، وصف حرکت هم عرضی خارجی نیست که بر وجود خاصی عارض شود به گونهای که صرف نظر از عروض آن، متصف به ثبات و عدم حرکت باشد.و به تعبیر اصطلاحی، عوارض تحلیلیه، نیازی به موضوع مستقلی ندارند، بلکه وجود آنها عین وجود معروضشان میباشد.شایسته است در اینجا به نکته ظریفی اشاره کنیم که بنابر اصالت وجود، باید حرکت را به عنوان«عارض تحلیلی»به وجود، نسبت داد و نسبت دادن آن به ماهیت جوهر یا عرض، نسبتی بالعرض میباشد.» 1
1.محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 332.
______________________
بنابراین، مراد از حرکت جوهری عبارت است از طلب کمال جدیدی از سوی موجودات در سیر صعودی و تکاملی خود، که این امر با سلب نقائص کسب میشود:
«به عقیده صدر المتألهین، جسم طبیعی در هر لباسی که هست، خواه به صورت جماد، خواه به صورت گیاه و خواه به صورت حیوان و غیره، همیشه در حرکت و تغییر است.در عالم ماده و طبیعت، سکون و ثبات وجود ندارد.سکون و ثبات، مختص عالم عقل و عوالم الهی است.جوهر عالم ماده یعنی صورت جسم طبیعی، امری است ذاتا متغیر و متجدد.بنابراین، جوهر یعنی گوهر و حقیقت هوا، آب، خاک، سنگ، کلیه معادن، انواع گیاهها، و انواع حیوانها، امر سیال و گذرایی است که تدریجا موجود میشود و معدوم میگردد؛عینا مانند زمان.همانطور که زمان یک امر ثابت الاجزاء نیست، بلکه وجود و عدمش دست به گردن یکدیگر است و وجود هر جزئی ملازم با عدم جزء دیگر است و در عین حال، زمان یک امر واحد متصل مستمر تدریجی است، همینطور، اصل جوهر عالم ماده در ذات خود یک امر واحد متصل مستمر تدریجی است و دائما در حدوث و انقضاء است؛یعنی موجود میشود و معدوم میگردد، وجود و عدمش آمیخته به یکدیگر است.این عالم از وجود و عدم، مرگ و زندگی و بالاخره از حرکت تشکیل یافته.جوهر این عالم که همه نقشها و صورتها بر آن طرح شده، مانند آب جاری است که دائما در سیلان و جریان است و در عین حال، صورتهایی که در آب افتاده، به نظر ثابت و برقرار میآید:
شد مبدل آب این جو چند بار
عکس ماه و عکس اختر بر قرار 1
ملاصدرا در قبول حرکت جوهری از عرفا و نظریه تجدد امثال متأثر بوده و حتی دستیابی به تقریر خود از حرکت جوهری را به عنایت الهی میداند و میگوید:
«ما نه به مطالعه کتابهای موروث حکما، بلکه به قوه مستفاد از ملکوت اعلا استخراج کردهایم که حرکت در جوهر واقع است و طبایع اجسام نوعی پیوسته در ذات خود در حال تجدد و تبدلاند.» 2
1.حسینعلی راشد، دو فیلسوف شرق و غرب، ص 49.
2.صدر الدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، ص 239.
______________________
با این حال، ملاصدرا از لحاظ معرفتی این نظریه خویش را بر اصول چندی نظیر اصالت وجود، و تقسیم وجود به ثابت و سیال مبتنی میکند و در اثبات آن براهین نقضی و تأسیسی متعددی را اقامه کرده است که مهمترین آنها تابع بودن عرض نسبت به جوهر در تغییر و ثبات است.وی در این باره مینویسد:
«حرکات عرضی که دارای وجود سیال و متغیرند، بدون تردید معلول طبایع و صور نوعیه موضوعات خود هستند و این اصل قابل انکار نیست که علت هر امر متغیر باید متغیر باشد و الا مستلزم تخلف معلول از علت خواهد بود که محال است.بنابراین، طبایع و صور جوهریه که علل و اسباب مباشر و نزدیک حرکات عرضی هستند، خود نیز دارای وجود متغیر و جوهر متجددند، هر چند که از حیث مایهت، ثابت و پابرجا هستند، چون ذاتی تغییرپذیر نیست.» 1
بنابراین، روشن میشود که حرکت از نظر ملاصدرا امری بنیادین است، زیرا که ذاتی موجودات مادی و حتی اثیری است و زمان تابع آن است، برخلاف نظر فلاسفه پیشین که حرکت را تابع زمان میدانستند 2 و بر این اساس به بعد چهارم ماده میتوان دست یافت. 3
«ملاصدرا با استفاده از اصل حرکت جوهری، بسیاری از مسائل باریک طبیعی و ما بعدالطبیعی از جمله رابطه میان ثبات و تغییر خلق عالم، آفرینش نفس و مسائل گوناگون مربوط به معاد را توضیح میدهد و روشن میسازد.این اصل را در واقع باید به منزله یکی از ویژگیهای اساسی و ممتاز نظریهپردازی او به شمار آورد.» 4
اتحاد عاقل و معقول
مراد از این اصطلاح، بیان یگانگی عاقل یا عالم(نفس-ذهن)با دانستههای خود 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 61.
2.رک:تاریخ فلسفه در اسلام، ج 2، ص 501.
3.رک:صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 40(حاشیه علامه طباطبائی).
4.سید حسن نصر، صدر الدین شیرازی، ص 489.
______________________
است.در ظرف ذهن، علم عین معلوم و عقل(-تعقل)عین معقول است و بین اینها و عاقل یا نفس اتحاد برقرار است.به عبارت دیگر، نه نفس جدا از معقولات خود میتواند نفس باشد و نه معقولات جدا از نفس یا عاقل، وجودی دارند.
این اصطلاح را نخستین بار فرفوزیوس در مورد نحوه علم خداوند به کار برده و در میان فلاسفه اسلامی، شیخ الرئیس(اشارات، ج 3، ص 295)و بیشتر مشایین با آن مخالفت کردهاند.ملاصدرا در حکمت متعالیه با توسعه آن به اقسام علم حتی ادراک حسی، اتحاد عاقل و معقول را تأیید نموده و براهین محکمی را بر آن اقامه کرده است.(اسفار، ج 3، ص 321)
استاد آشتیانی در اینباره مینویسد:
«از مسائلی که حکمای دوره اسلامی آن را شدیدا انکار نمودهاند و صدر المتألهین آن را برهانی نموده است، مسأله اتحاد عاقل و معقول است.شیخ الرئیس و اتباع او مقدماتی را که اثبات اتحاد عاقل و معقول بر آن مقدمات توقف دارد، تحصیل نکرده و چون آن مقدمات را صدر المتألهین به نحو أعلی و اتم اثبات نموده است، اتحاد عاقل و معقول را که از نفایس فلسفه الهی است و در موارد زیادی مبانی مهمهای را نتیجه داده است، قبول فرموده است.» 1
ملاصدرا در بیان انحصار حل مسأله اتحاد عاقل و معقول به خویش مینویسد:
«مسأله عاقل بودن نفس برای صور معقوله اشیا از پیچیدهترین مسائل حکمت است که تا به امروز احدی از علمای اسلام آن را نتوانسته منقّح سازد و ما چون دشواری این مسأله را دیدیم و در اشکال جوهریت و عرضیت علم در جوهر تأمل کردیم و در کتب قوم بخصوص کتابهای ابنسینا مانند شفا، نجات، اشارات، و عیون الحکمه و غیر اینها مطلبی را نیافتم که تشنه را سیراب کند و بیمار را شفا دهد، بلکه در کتابهای شاگردان و اتباع شیخ الرئیس مثل بهمنیار و محقق طوسی و غیر اینها از حکمای متأخر هم مطلبی نیافتم که به آن تحویل گردد...پس به سوی مسبّب الاسباب متوجه شدم به توجه جبلّی و به مسهّل امور سخت تضرع نمودم به تضرع غریزی، تا اینکه به گشایش این امر نائل 1.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ص 98.شدم...پس از خزانه علم الهی برایم فضل حلّ این مسأله و علم جدیدی افاضه شد....» 1
ملاصدرا پس از دستیابی به حل این مسأله روشن کرده که هر ادراکی فقط به طریق اتحاد بین مدرک و مدرک است و عقلی که کلیه اشیا را تعقل میکند، خود عین کلیه اشیاست و این است آنچه ما در صدد اثبات آن بودیم و هر کس که با دیده انصاف بنگرد، خواهد فهمید که نفس آگاه، همان نفس جاهل ناآگاه نیست.(الشواهد الربوبیه، ص 244)
مقدماتی را که آخوند برای اثبات اتحاد عاقل و معقول ذکر کرده، عبارتند از:اصالت وجود، حدوث جسمانی نفس، نفس ناطقه کل قواست، ترکیب اتحادی ماده و صورت و....
شهید مطهری در تبیین نظریه ملاصدرا درباره اتحاد عاقل و معقول مینویسد:
«فرضیه او بر این اساس است که نفس در ابتدا علم به ذات خودش دارد، وقتی که علم به غیر پیدا میکند این علم به غیر پیدا کردن، به منزله گسترده شدن نفس است؛یعنی نفس یکی حقیقتی است که قابل توسعه و قابل گسترش و گسترده شدن است؛نظیر حرفی که ما در باب اجسام اگر قائل به حرکت جوهر بشویم، میگویمم.در آنجا چه میگوییم؟میگوییم خود جوهر گسترش پیدا کرده است.اینجا هم یک چیزی است نظیر آن، ولی به این شکل....» 2
به عبارت دیگر، ملاصدرا بر اساس تقسیم علم به علم حضوری و حصولی و با پیروی از شیخ اشراق در شمول علم حضوری به علم مجرد به ذات خود و علم علت به معلول و معلول به علت، برخلاف فلاسفه مشاء، علم خداوند به موجودات را همان علم حضوری به ذات اشیا دانسته است، نه آنکه ارتسام صور موجودات باشد و از آنجا که علم حق تعالی مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفی، وجود حق کامل و بدون نقص است، این علم هم از هر جهت کامل بوده، بنابراین، خداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود، در واقع علم او بر جمیع موجودات است.از این رو، نفس هم چون چیزی را 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 312.
2.شهید مطهری، شرح مبسوط منظومه، ج 2، ص 53.
______________________
تعقل کند، عین صورت عقلی آن میگردد و در مقام وجودی عاقل عین صورت معقول میشود و اتحاد عاقل و معقول را باید همانند اتحاد هیولی و صورت دانست.از نظر اخلاقی و حکمت عملی هم اتحاد عاقل و معقول دارای ثمره بوده و هر کس که داناتر است، انسانتر است و علم و اندیشه و تعقل و آموختهها و به طور کلی اخلاق و فرهنگ انسانی که بخش اعظم آن آگاهانه و با کوشش کسب میشود، با گوهر جان آدمی پیوند مییابد و غایت قصوی اتحاد عاقل و معقول، قرین شدن عمل صالح با فرزانگی است.
از جمله ادلهای که ملاصدرا بر نظریه خویش اقامه کرده است، میتوان از برهان تضایف نام برد.(المشاعر، ص 249)
مثل افلاطونی
بحث مثل یکی از معضلات فلسفه بوده و هر یک از فلاسفه به تناسب مبانی معرفتی خود به رد یا قبول آن اقدام کردهاند.ملاصدرا نخست به بیان اصل نظریه مثل میپردازد و میگوید:
«برای هر یک از انواع جسمانی فردی کامل و تام در عالم ابداع هست که او اصل و مبدأ است و دیگر افراد نوع، فروع و شاخهها و آثار اویند، و او به واسطه تمام و کامل بودنش نیاز به ماده و محلی که تعلق بدان داشته باشد، ندارد-برعکس این(فرد مادی)- زیرا این به واسطه ضعف و نقصش نیاز به ماده در ذات و در فعلش دارد.» 1
افلاطون نظریه خویش را به کمک تمثیلی بیان میکند:
«او غاری را توصیف میکند که از دهانه به درون سراشیب است...در اتنهای آن گروهی از مردم از کودکی طوری زنجیر شدهاند که فقط قادرند به جلو بنگرند.به فاصلهای پشت سر زندانیان، آتشی روشن است.کمی نزدیکتر ولی باز پشت سرشان، دیوار کوتاهی است که در امتداد آن کسان دیگری بعضی مصنوعات و مجسمههای آدمیان و جانوران را با خود حمل میکنند.یگانه واقعیتی که به زندانیان عرضه میشود، سایههای آلات و مصنوعات روی دیوار روبروست که به علت نور آتش ایجاد میشود، 1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 2، ص 62.و طنین صداهای کسانی که آن اشیا را حمل میکنند.آموزش و پرورش هنگامی آغاز میشود که یکی از زندانیان را رها سازند و مجبور کنند که آن سربالایی را بپیماید و به نور خورشید برسد.در هر یک از مراحل پیاپی این راه، زندانی در معرض واقعیت بیشتری قرار میگیرد-یعنی اول آلات و مصنوعات و سپس آتش را میبیند-اما چون اسیر عادت است و نور چشمانش را میزند، هنوز گمان میکند که آنچه پیشتر دیده است، واقعیتر است.سرانجام از غار بیرون میرود و چون مرحله به مرحله با وضع تازه سازگار میشود، میتواند پیشرفت کند و از رؤیت سایهها و انعکاس اشیا در آب، و از رؤیت شبانگاهی آسمان و ستارگان و ماه، به رؤیت خورشید و پرتو آفتاب روز نائل شود.
غرض از این تمثیل، ارائه تصویری مجازی و جزء بجزء از هستیشناسی نوین افلاطون-یعنی نظریه مثل-است و فرقی که به موجب آن، بین واقعیت حقیقی و بازتابها یا تصاویر آن گذاشته میشود، و همچنین معرفی نظام آموزش و پرورش که شخص به یاری آن، و مانند زندانی آزاد شدهای که رهسپار بیرون است، به درک واقعیت حقیقی کامیاب میشود.اما این تصویر مجازی نیز مانند تمثیلهای هومر، کمکم حیات مستقل پیدا میکند.
افلاطون در ادامه سخن شرح میدهد که پس از بازگشت زندانی به غاری که عامه بشر در آن به سر میبرند، چه بر او میگذرد.زندانی بازگشته، از ترک این واقعیت نویافته اکراه دارد و به هیچ وجه نمیخواهد وارد فعالیتهای جامعه شود و آنقدر سازگار شدن برایش دشوار است که چهرهای خندهآور پیدا میکند.» 1
در میان فلاسفه مسلمان، ابنسینا نظریه مثل را به وجود طبایع نوعی در خارج و کلّی منطبق بر اشخاص حمل کرده و با آن مخالفت نموده(الهیات شفا، ص 317)و شیخ اشراق آن را همان اشباح مثالی مقداری موجود در عالم مثال دانسته و در اثبات آن به قاعده امکان اشرف تمسک جسته است(شرح حکمه الاشراق، ص 251)، اما همانطور که ملاصدرا خود اذعان دارد:
1.جان جی.کینی، افلاطون، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 57.
______________________
«گمان نمیکننم در طی این زمانهای طولانی، کسی به مقصود و عمق اندیشه آن مرد بزرگ(افلاطون)و دیگر کسان که هم تراز اویند به یقینی برسند جز یکی از فقرای گمنام منزوی.» 1
در این باره استاد آشتیانی مینویسد:
«وی از سه طریق بر وجود صور مفارقه و مثل نوریه استدلال کرده است:اول از جهت حرکت...طریق دوم از ناحیه ادراک است...و طریق سوم از جهت آثار است.» 2
1.صدر الدین شیرازی، الأسفار الأربعه، ج 3، ص 507.
2.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، ص 194.