گفتاری در صدرا شناسی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
از زمانی که متون فلسفی به دست اولین مترجمان مسلمان وارد فرهنگ و تمدن با عظمت اسلامی گردید، محققان و فلاسفه با گذر از اندیشههای یونانی، خود به ابتکار و ابداع نظریههای تازهای در مسائل فلسفی دست یازیده، موجبات باروری و رشد تفکر فلسفی در جهان اسلام را شتاب بخشیدند.پس از حیات فیلسوف عرب«الکندی»، که به لحاظ شرایط زمانی خود در معرفی افکار فلاسفه یونان تلاش داشته، نخستین فیلسوف مستقل اسلامی ابو نصر فارابی، برخی از آرای پیشینیان را پذیرفت و به صورت خاصی با محیط فرهنگی خود منطبق کرد و«فلسفه اسلامی»را با اوصاف متمایزی بنیان نهاد.
فارابی با معرفی منطق ارسطو به دنیای اسلام، خود نیز افزودههایی بر آن دارد؛ پیریزی صناعات خمس و جای دادن خطابه و شعر در عنوان منطق از جمله ابتکارات وی در منطق بود و در فلسفه هم گذشته از ائتلاقی که میان بعضی از آموزههای دین و فلسفه برقرار کرد، با داخل کردن افکار نو افلاطونی در مکتب مشائی، خود صورت دیگری به فلسفه ارسطو داد و با طرح نظریه نبوت که نشأت گرفته از آرای افلاطون است.
اتوپیای او را در شکل آرمان شهری ارائه کرد که در آن، حاکم فیلسوفی است که به کمال عقل نظری و عقل عملی رسیده است.این شخص از نظر فارابی کسی جز نبی نمیتواند باشد.
بعد از وی، شیخ الرئیس ابو علی سینا با گسترش مسائل الهیات، بر پایه نظریه وجودی، در میان افکار فلسفی و نقادی آرای ارسطو و افلاطون، فلسفه اسلامی را در مسیری دیگر انداخته و نحلهای که آمیختهای از مکتب مشائی و نوافلاطونی بود، در جهان اسلام عرضه داشت.در کنار این نحله، مکتب ارسطویی به روایت ابن رشد در غرب جهان اسلام(اندلس)نیز پای به عرصه وجود نهاد.
دوران دیگری از فلسفه اسلامی با ظهور مکتب اشراق در قرن ششم شروع میشود که علاوه بر انتقادهای شیخ اشراق بر نظریات مشائی ابن سینا، خود نیز ایرادهایی را بر منطق و فلسفه ارسطو مستقلا وارد کرد و به باروری و استقلال فلسفه اسلامی، در شکل اشراقی، افزود.
شیخ اشراق در آرای منطقی موفق به پیریزی قواعد جدیدی شده، با ایراد بر تعاریف مشائی، منکر معرفت تام به حقایق اشیاء میشود و در ضمن بحث از قضایا، خود قضیه تازهای به نام«ضروریه بتانه»را ابتکار میکند و در فلسفه نیز با ابتنای روش اشراقی در کنار استدلال صرف، در مقابل نظریه ترکب جسم از ماده و صورت، رای به بساطت جوهر جسمانی میدهد و با اثبات جوهر مستقلی به نام«جوهر مثالی و برزخی»شکل جدیدی از اقسام جواهر ارائه میدهد و مقولات ارسطویی را که در ده مقوله جای داشته، به چهار مقوله نسبت، کم، کیف و حرکت تقلیل میدهد، وی همچنین در بحث المعرفه، پای را از تابعیت افکار یونانی افلاطون و ارسطو فراتر گذاشته، با اعتقاد به اینکه ابصار در نتیجه مقابل شیء مستنیر با چشم سالم محقق میشود، رؤیت را، بر مبنای اضافه اشراقی بین موضوع مدرک و شیء مدرک، به اشراق ارجاع میدهد.
شیخ اشراق در حکمت اولی هم با وارد کردن نظریههای فلاسفه ایران باستان (پهلویین)در مکتب خود، نظام مابعدالطبیعی تازهای بر مبنای تشکیک در حقیقت نور پیریزی میکند و آن را تا بحث فرشتهشناسی اشراقی میدهد.سیر تکاملی فلسفه اسلامی بعد از طی تحولاتی چند و گذر از«دوران فترت»و با زمینهسازی میرداماد، در قرن دهم به دست توانای فیلسوف بزرگ عالم اسلام، صدرالدین محمد شیرازی با تکیه بر میراث چند قرنی فلاسفه اسلامی و یونانی و نیز با ابتکارات خود وی، به مکتب جدیدی در فلسفه اسلامی انجامید.
وی که مکتب خود را در مقابل مکاتب مشائی و اشراقی«حکمت متعالیه»نامید، با پیریزی وجودشناسی فراعقلانی(حکمت)، مسائل فراوانی را وارد مباحث فلسفی کرد.
صدرالمتألهین که پایه حکمت خود را بر دو اصل«اصالت وجود»و«تشکیک در وجود»قرار داده بود، توانست با ایجاد توافق در میان سه جریان مهم معرفتی و حیاتی، عرفانی و برهانی، مسائل فلسفی را که در فلسفه یونان و اسکندریه در دویست مسأله خلاصه میشدند، به حدود هفتصد مسأله برساند.
صدرا در ساختمان مکتب خویش مواد دیگری را وارد کرد که قبل از دوران نضج حکمت متعالیه در میان فلاسفه رایج نبود.مسائلی چون تقسیم وجود به مستقل و رابط، تقسیم وجود به لنفسه و لغیره، ارائه انتولوژیکی بحث حرکت، اثبات برهانی حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول و...از جمله ابتکارات صدرالمتألهین در حوزه فلسفه به شمار میروند.
زندگی ملاصدرا
محمد بن ابراهیم شیرازی، ملقب به صدرالمتألهین و مشهور به ملاصدرا در حدود سال 979 یا 980 ه ق در شیراز دیده به جهان گشود.او به واسطه محیط خانوادگی خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بودند و نیز استعداد فوقالعادهای که از همان اوان کودکی از آن برخوردار بود، تحصیل و تعلیم شایستهای داشت و بعد از گذراندن مراحل مقدماتی، برای تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان، که در آن زمان مرکزیت علمی و سیاسی ایران را از آن خود ساخته بود، گردید.
صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاء الدین عاملی(شیخ بهائی)به تحصیل علوم نقلی پرداخت تا زمانی که به درجه اجتهاد نایل آمد.او همچنین از استاد خود بهروش سنتی و معمول حوزههای دینی نقل حدیث میکرده است. 1
صدرالدین پس از طی مدارج عالی در علوم منقول به شاگردی میرداماد در آمد و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانی چند در محضر وی آموخت و به مراحل بلندی در میان همگنان خود نایل آمد تا حدی که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده، در یکی از رباعیات خود در منزلت علمی وی سرود:
صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون
بر علم تو داده است خراج افلاطون
در مسند تحقیق نیامد مثلش
یک سر ز گریبان طبیعت بیرون
ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشتههای متعارف آن روزگار که در حقیقت نخستین مرحله از زندگی وی را تشکیل میدهد، به علت مخالفت عدهای از علمای ظاهربین، ناچار شد اصفهان را ترک گوید و برای تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوی به قریه کهک در نزدیکی قم پناه برد.
مورخان و شرح حالنویسان از اساتیدی که راهبر ملاصدرا به علوم باطنی و تعلیمات صوفیانه باشند، گزارشی ندادهاند و معلوم نیست وی از چه کسانی اصول عرفانی را آموخته، اما قدر مسلم این است که ورود به دریای بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتی از این علوم که در جای جای نوشتههای ملاصدرا را به چشم میخورد، بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وی نبوده است.اگر چه صدرالمتألهین در هیچ کدام از سلسلههای صوفیه وارد نشده، ولی در آشنایی با عرفان و بویژه عرفان نظری محیالدین بن عربی که در آثار وی، همانند کتابهای سیدر حیدر آملی، زنگ تشیع به خود گرفته، دست در دست استادکار آزمودهای داشته است.
دوران خلوت گزینی و سلوک معنوی صدرالمتألهین که دوره دوم از دوران زندگی وی را شامل میشود، هفت سال و بنا به قولی پانزده سال به طول کشید تا اینکه ملاصدرا در اثر ریاضتهای شرعی و عبادتهای عارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضوری نایل آمد، چنان که خود مینویسد:
1.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص 4.
___________________
«فلما بقیت علی هذا الحال من الاستتار و الانزواء و الخمول و الاعتزال، زمانا مدیدا و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطول المجاهدات اشتعالا نوریا و التهب قلبی لکثرة الریاضات التهابا قویا ففاضت علیها انوار الملکوت و حلت بها خبایا الجبروت و لحقتها الاضواء الاحدیة و تدارکتها الالطاف الالهیة فاطلعت علی اسرار لم اکن اطلع علیها الی الآن و انکشف لی رموز لم تکن منکشفة هذا الانکشاف من البرهان، بل کل ما علمته من قبل البرهان عاینته مع زوائد بالشهود و العیان من الاسرار الالهیة و الحقایق الربانیة و الودائع اللاهوتیة و الخبایا الصمدانیة...» 1
همزمان با دوران خلوت گزینی، آوازه آخوند کمکم عالمگیر شد و به دنبال تأسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والی شیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشت و در مرحله سوم زندگیاش تا پایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافتههای متعالیه خود اشتغال ورزید.
ملاصدرا در طول عمر 70 ساله خود موفق به تألیف کتابهای ارزندهای در حکمت و فلسفه شد.بیشتر این آثار مربوط به دوران پایانی زندگیاش میشوند.
صدرالمتألهین در کنار کارهای تحقیقاتی موفق شد شاگردان نامداری همچون فیض کاشانی، فیاض لاهیجی، حسین تنکابنی و...را در عرصههای مختلف علمی و فلسفی تربیت کند؛شاگردانی که هر کدام در تاریخ علوم دینی و فلسفه و عرفان اسلامی، از جایگاه ویژهای برخوردارند.ملاصدرا به رغم مشاغل تدریس و تألیفی، از عالمان زاهد و عابد روزگار خود به شمار میآمد و بر حسب گزارش تذکرهنویسان، در طول عمر خویش هفت بار پیاده به زیارت حج رفت تا اینکه در سال 1050 ه ق/1640 م در بازگشت از هفتمین سفر خانه خدا در بصره به جوار حقتعالی شتافت.
منابع نظریات ملاصدرا
حکمت الهی که به وسیله صدرالمتألهین در قرن دهم دگرگونی اساسی یافت، و 1.صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، ج 1، ص 8.عدهای از صاحب نظران آن را یک جهش در فلسفه اسلامی نامیدهاند 1 ، همانند دیگر افکار فلسفی علمی، مبتنی بر افکار فلاسفه و عرفای پیش از خود بوده و نشأت گرفته از تعالیمی دینی است که در آیات الهی و روایات پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و ائمه اطهار علیهم السّلام آمده است.ملاصدرا با تکیه بر این منابع و مآخذ بود که موفق به پیریزی مکتب فلسفی خاص خود گردید.
استاد سید جلال الدین آشتیانی از شارحان معاصر افکار آخوند، در بیان حکمت خاص ملاصدرا مینویسد:
«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت حقایق و محققان از اهل افکار و انظار و آراء و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ صوفیه و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت و هر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفی ممشای دیگران میپرداخت...ملاصدرا به واسطه غور در مکتب فلسفی اعم از اشراقی و مشائی و تدرب در علوم اهل کشف و احاطه بر مأثورات وارده در شریعت حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافی از جمیع مشارب و افکار، خود مؤسس طریقهای شد که بر جمیع مشارب و مآرب فلسفی فلسفی ترجیح دارد.افکار عمیق شیخ رئیس و سایر اتباع مشاء و آراء افلاطونیان جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آراء و افکار حکمای اشراقی و رواقی در کتب تحقیقی او هضم شده است و سعه افکار و تحقیقات او همه را فرا گرفته...» 2
بنابراین، اهم منابع و مآخذ افکار صدرالمتألهین را میتوان در چهار مبدأ اساسی جست که عبارتند از:
1.فلسفه مشاء و بویژه افکار ابن سینا که به صورت ترکیبی از فلسفه یونان و آرای نوافلاطونی در میان اندیشهوران مسلمان منشأ فلسفه مشائی اسلامی گردیده است.
2.حکمت اشراق که در قرن ششم به دست شیخ شهابالدین سهروردی با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه اندیشههای فلسفی حکمای ایران باستان به وجود آمده بود.
1.شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 13، ص 249.
2.به نقل از مقدمه اسناد آشتیانی بر الشواهد الربوبیه، ص هفده و یک.
___________________
3.مکتب عرفانی محیالدین عربی که دربردارنده جنبههای نظری یافتههای شهودی بوده و شکل تکامل یافتهای از تصوف روشمند را عرضه داشته است.
4.تعالیم اسلام که در منابع دینی به آنها اشاره شده و در حقیقت اساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل میدهد.
حال برای آنکه میزان وامداری ملاصدرا به افکار عرفانی و فلسفی پیش از خود مشخص شود، مستقلامواضعی را که وی از مکاتب قبلی به ارث برده و مواردی که خود بر آن آرا و نظریات افزوده تا کاخ رفیع و سترگی به نام«حکمت متعالیه»در حیات تعقلی مسلمانان برافراشته است، به بحث میگذاریم تا در نهایت با تشخیص پایههای معرفتی و مآخذ افکار حکمی این فیلسوف عارف مشرب ایرانی، عصاره آرای متعالی و ابتکاری وی در منظر محققان و دوستداران فلسفه اسلامی گذارده شود.
مبانی عرفانی صدرالمتألهین
مآخذ و مواردی که ملاصدرا را در بیان مسائل حکمت متعالیه وامدار مباحث عرفانی و شهودات ذوقی و واردات قلبی است و در مواضعی از نوشتههای وی نقش بسته، یا در بیان توافق اشراقات عرفانی با براهین فلسفی است و یا اینکه ناظر به مسائل فلسفیای است که بر پایه یافتههای شخصی و انوار قلبی بنا گردیده و به صورت استدلالی ارائه شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سهگانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل میدهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محیالدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سهگانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل میدهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محیالدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شدهاند. در کنار این منابع، شهودات عرفانی و یافتههای وجدانی که بر مبنای علم حضوری و ادراک بیواسطه شکل یافتهاند و عاری از جایگزینی ما بالعرض به ما بالذات هستند -همانطور که این امر در علم حصولی نیز جریان دارد-مؤیدهای محکمی برای ملاصدرا در مقام گردآوری نظریات خود به شمار میآمدهاند.بنابراین، مطالب عرفانی آراو نظریات حکمی صدرالمتألهین در سه بخش قابل تقسیمبندی و ارائه میباشند:
الف.توافق عرفان و برهان و قرآن
پژوهش در نحوه ارتباط بین عرفان و فلسفه و عدم مخالفت بین شهودات شخصی با استدلالات عینی فلاسفه، از دیرباز مورد توجه محققان و عالمان بوده و هر کدام به فراخور معلومات خود در این زمینه سخن گفتهاند.اما قهرمان تطبیق الهامات عرفانی با مسائل فلسفی ملاصدراست که به شکل وسیع و با عنایتی خاص، مطالب عرفان را هماهنگ با استدلال فلسفی یافته است.وی در این زمینه مکاشفات عرفانی را که خالی از مقام برهانی باشد، از قبیل تخیلات شعری دانسته و عدم تطبیق کلام عرفا را با قوانین صحیح برهانی و مقدمات حقه حکمی ناشی از قصور ناظرین میداند و مرتبه مکاشفات را فوق مرتبه برهان در افاده یقین به شمار میآورد...(اسفار، ج 2، ص 315)
صدرالمتألهین همچنین در موارد دیگری بعد از بیان مسائلی از حکمت و عرفان، تحقیق آن را شایسته کسانی میداند که با تضلع در وادی فلسفه، اهل کشف و شهود هم باشند؛مثلا در بحث از سریان عشق و حیات و شعور در همه موجودات و در عشق هیولی به صورت به ناتوانی شیخ الرئیس اشاره کرده و تحقیق آن را مختص به کسانی دانسته است که جامع وجدان عرفانی و مؤمن به کتاب و سنت هستند و اختصاص این امر را با توفیقات الهی به خود منسوب داشته است.(اسفار، ج 7، ص 153)این مطلب را عارف کبیر ابن عربی هم یادآور شده و آن را نحوهای از توافق کشف و ایمان دانسته، هم چنان که ملاصدرا نیز بحث خود را در هماهنگی برهان و ایمان شمرده است، بر این پایه که عارف و حکیم اتفاقا معیار را ایمان و وحی دانستهاند و به آن تمسک جستهاند.
در موارد دیگری صدرالمتألهین بعد از تضرع به درگاه الهی و دریافت شهودی مسألهای از مسائل حکمت، آن را مطابق با برهان یافته و در مقام بیان آن، از شیوه استدلالی بهره جسته و آن را به صورت فلسفی ارائه داده است.وی در مقدمه اسفار گزارش تغییر احوال خود را در اثر خلوت گزینی و سلوک معنوی به سبک خاص خود مینگارد-در بخش مربوط به زندگینامه آخوند اشاره شد-و در دستیابی به قول حق در مسأله مهماصالت وجود و اعتباریت ماهیات که در اثر کشف شهودی و اشراق قلبی به آن نایل شده است، میگوید:
«...ما در گذشته مصر بودیم بر اصالت ماهیات و اعتباریت وجود، تا اینکه خداوند ما را هدایت و برهانش را عیان کرد و برای ما در غایت روشنایی منکشف گردید که امر بر عکس آن چیزی است که پنداشته بودیم....»(اسفار، ج 1، ص 8)
او توفیق حل معضل اتحاد عاقل و معقول را هم در اثر توسل به درگاه خداوند و بعد از تضرع و انابه به حقتعالی میداند و در مقام تبیین، آن را به شکل استدلالی عرضه میکند.بنابراین، از نظر ملاصدرا راههای وصول به حقیقت اسرار شرایع و معرفت امور منحصر به برهان و شهود است:
«...بلکه طریق معرفت این اسرار منحصر به دو راه است:یا راه ابرار، یعنی اقامه جمیع عبادات و تأکید بر برپایی عدالت و پالایش وسوسههای عادی و یا راه مقربین، یعنی عمل کنندگان ریاضتهای عملی و توجه قوای ادراکی به جانب ذات ربوبی و صافی آینه نفس ناطقه و پیرایش آن از آلودگی به اخلاق رذیله....»(اسفار، ج 1، ص 361)
صدرالمتألهین در مواضع دیگری سخن از تطبیق برهان با قوانین شریعت به میان میآورد و هیچگونه مباینتی میان استدلالهای فلسفی و اعتقادات دینی نمیبیند، چونان که در میان عالمان دینی هم اشاره شده که«هر چیزی که شرع به آن حکم کند، عقل هم به آن حکم میکند و هر چیزی که عقل به آن حکم کند، شرع هم به آن حکم میکند»، ملاصدرا نیز سخن از توافق عقل و شرع به میان میآورد و در ذیل بحث از دوام فیض باری و حدوث عالم مینویسد:
«در گذشته بارها اشاره کردیم که حکمت مخالفتی با شرایع حقه الهی ندارد، بلکه مقصود از آنها معرفتی واحد یعنی همان شناخت حق اول و صفات و افعالش میباشد.این معرفت گاهی از راه وحی و رسالت یا همان نبوت حاصل میشود و گاهی از راه سلوک و کسب دانش یا همان حکمت و ولایت حاصل میشود و آنکه سخن از مخالفت مقاصد حکمت و شریعت میگوید، کسی است که آگاهی از تطبیق خطابات شرعی با براهین حکمی ندارد.»(اسفار، ج 7، ص 326)او در بحث از تجرد نفس و...نیز به عدم مخالفت برهان و قرآن اشاره کرده، گوید:
«...همانا شرع و عقل در این مسأله با هم توافق دارند، همان طور که در سایر مباحث حکمی نیز این توافق هست، حاشا از شریعت حقه الهی که احکامش مصادم با معارف یقینی ضروری باشد و وای بر فلسفهای که قوانین آن غیر مطابق با کتاب و سنت باشد.» (اسفار، ج 8، ص 303)
ب.بهرهمندی صدرالمتألهین از آثار عرفانی
از جمله مواردی که ملاصدرا در آنها وامدار عارفان بوده مطالبی است که از آثار و کتب بزرگان علم عرفان در بیان نظرات خود استفاده کرده است.همین از مهمترین نکات در«صدراشناسی»به شمار میرود و نمایانگر اهمیت مطالب عرفانی در میان فلاسفه مسلمان میباشد.بنا به گفته مرحوم آقا سید علی قاضی تبریزی، «ملاصدرا هر چه دارد از محیالدین دارد و در کنار سفره او نشسته است». 1
موارد زیر را میتوان به عنوان نمونههایی از استفاده ملاصدرا از آثار عرفانی ذکر کرد:
در بحث وجود ذهنی که در مکتب صدرایی از اهمیت بسزایی برخوردار میباشد و آن جا که اشکالهایی که متوجه این مسأله بوده، به دست ملاصدرا گشوده شده است، وی در تأیید گفتار خود به سخنان ابن عربی در فص اسحاقیه تمسک جسته است(اسفار، ج 1، ص 226).کلام ابن عربی که گفتار صدرا ناظر به آن بوده، درباره اصل و اساس عالم خیال بوده که بر آگاهان در مسائل فلسفی روشن است که دو مسأله عالم خیال و وجود ذهنی در حکمت متعالیه ارتباط استواری با هم دارند.
حرکت جوهری که توسط صدرالمتألهین به شکل استدلالی در فلسفه اسلامی ابتکار شده، بعد از تقویت آن با براهین محکم، مویدبه منابع دینی گردیده، با تأییدات شهودی از هر سه منبع عرفانی و برهانی و قرآنی بهرهمند شده است.لذا آخوند در بیان مسأله فوق در میان عارفان، سخنانی از ابن عربی نقل کرده، گوید:«پس به تحقیق گفته است محقق 1.به نقل از:حسنزاده آملی، عرفان و حکمت، ص 41.
کاشف محیالدین عربی در بعض ابواب فتوحات مکیه...»(اسفار ج 5، ص 246).او سپس در تطبیق حرکت جوهری خود با تجدد امثال که در میان اهل عرفان مطرح است و در تطبیق با آیات قرآن میگوید:
«تحقیقا براهینی بر تجدد طبایع جسمیه و حرکات جوهری اقامه شده و جمیع این طبایع متحرکند به سوی مبدأ اعلی، به ارتقاء از محل جسمیت به عالم عقلی و منزل علوی بر سبیل تدرج...و برای عالم همانند انسان، عمری طبیعی است بر نحوی که کتاب الهی مدت آن را پنجاه هزار سال گفته است:(تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة).»(اسفار ج 7، ص 171)
این گفتار ملاصدرا ناظراست به کلام محیالدین در فصوص الحکم. 1
در تحقیق علم اجمالی حقتعالی در عین کشف تفصیلی، تعبیراتی را از فتوحات مکیه باب سیصد و هفتاد و هفت نقل میکند و در ادامه بحث میگوید:
«غرض از نقل آن اینکه این شیخ عارف به نور مکاشفه برایش روشن شده که ترکیب در معانی و محمولات عقلی منافی با احدیت وجود نیست....»(اسفار، ج 6، ص 288)
ملاصدرا در اسناد حدیث تردد به حق سبحانه و تعالی، در ذیل بحث از اراده ازلی خداوند، تحقیقی ارزنده ارائه میدهد(اسفار ج 6، ص 379)، که ناظر به سخنان محیالدین در باب سیصد و شانزده از فتوحات مکیه است.
صدرالمتألهین در بحث از نسخ کتاب و محو و اثبات در آن، کلام خود را مستند به یافتههای عرفانی ابن عربی در فتوحات مکیه، باب سیصد و شانزده میکند و در انتهای نقل خود میگوید:
«از آن روی در این باب تنها به نقل گفتار او بسنده کردیم که کلامی تحقیقی نزد صاحب بصیرت است، و متعرض شرح معانی و حل رموز و تطبیق برهان نشدیم برای اینکه در مواضع مختلف این کتاب آنچه ذکر شده برای هر کس که در آنان تدبر ورزد بسنده میکند، بخصوص آنچه در مباحث علم اجمالی و تفصیلی حق به اشیای مذکور 1.ابن عربی، فصوص الحکم، (انتشارات الزهرا)، ص 124.است.»(اسفار، ج 7، ص 50)
صدرالمتألهین در بحث از تفاوت کتابت مخلوق با کتابت خالق که در بروز و ظهور از جهت باطن و غیب به ظاهر و شهادت بوده و در کتابت خالق اول با چشم خیال درک میشود و بعد با چشم حس، در حالی که در کتابت مخلوق اول به چشم حس درک و بعد با چشم خیالی ادراک میشود، پس از بیان مطالب، مؤیداتی از فتوحات مکیه ابن عربی را نقل میکند.موید اول حدیثی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و موید دوم حکایتی از حال یک سادهدل است(اسفار، ج 7، ص 25)داستان دوم هم از فتوحات مکیه و درباره همین بحث است که ملاصدرا در مفاتیح الغیب نقل کرده 1 و در این بحث هم هماهنگی عرفان و برهان در محضر قرآن عرضه شده است.
از جمله مواضعی که صدرالمتألهین بیشترین بهره را از اهل عرفان برده، مبحث علت و معلول اسفار است که در میان شارحان افکار وی به«عرفانیات اسفار»مشهور شده است.
ج.مکاشفات شخصی صدرالمتألهین و ارائه برهانی مسائل حکمی
بخش دیگری از منابع عرفانی ملاصدرا در مکاشفات وی خلاصه میشوند که پایههای تأیید کننده محکمی برای عرضه مسائل حکمی در بیان استدلالی آنها به شمار میروند و ما جهت پرهیز از اطاله کلام تنها به چند مورد از آنها در مواد اصلی حکمت متعالیه، که یقینا موارد زیادی را شامل میشوند، بسنده میکنیم:
اتحاد عاقل و معقول که برای اولین بار توسط فرفوریوس در مورد نحوه علم خداوند به کار رفته و در میان فلاسفه اسلامی، شیخالرئیس 2 و اکثر مشائین با آن مخالفت کردهاند، در حکمت متعالیه گذشته از آنکه مورد تأیید قرار گرفته، به توسعه آن در اقسام علم حتی ادراک حسی نیز سرایت داده شده و بعد از دستیابی به حقیقت آنکه از راه 1.رک:صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، (انتشارات مولی)، ص 38.
2.رک:ابن سینا، الاشارات و التنبیهات(باشرح خواجه)، ج 3، ص 295.
___________________
مکاشفات شخصی برای صدرالمتألهین پیدا شد، براهین محکمی در اتحاد عاقل و معقول اقامه شده است.(اسفار، ج 3، ص 313)
قاعده امکان اشرف که قبل از ملاصدرا از مباحث فرعی قاعده«الواحد لا یصدر عنه الا الواحد»بوده، در حکمت متعالیه با استمداد از اشراقات عرفانی حل شده و خود اصل محکمی برای مسائل دیگر فلسفی به شمار رفته است.ملاصدرا در اشاره به اشکالی که متوجه این قاعده بوده، توفیق حل آن را به اشراقات قلبی خود میداند.(اسفار، ج 7، ص 255)
دستیابی به اصالت وجود که پایه و بنیان حکمت متعالیه را تشکیل میدهد و فلسفه را در میان مسلمانان دچار تحولی بنیادی کرده و مرحله تازهای را گشوده که بر اساس آن معضلات بسیاری از اعتقادات و مسائل فلسفی حل شده است و بنا به گفته حکیم فرزانه استاد سید جلال الدین آشتیانی، «انکار اصالت وجود در عقلیات، نظیر انکار ولایت کلیه علی بن ابیطالب روحی له الفداء در اعتقادات میباشد»، 1 و از جایگاه ویژهای در میان مسائل حکمی برخوردار است و به عبارتی محور نظام فلسفی ملاصدرا بوده، به واسطه اشراقات شخصی و مکاشفات قلبی وی به دست آمده و سپس به شکل استدلالی ارائه شده است.
عناصر مشائی در حکمت متعالیه
در میان مآخذی که مورد استفاده گسترده ملاصدرا در پیریزی مکتب فلسفی خویش قرار گرفته، عناصری از فلسفه مشائی به نحو بارزی به چشم میخورد.آخوند با تعبیر«شیخ فلاسفه اسلام»و«فاضل الفلاسفه»از ابن سینا نام برده و در بحثهای فلسفی از مراجعه به آثار وی خود را بینیاز نمیدانسته است.با این حال، انتقاداتی هم بر شیخ الرئیس وارد کرده که این نکات انتقادی حاکمی از ارتقای علمی ملاصدرا میباشد؛مثلا در بحث از مراتب تشکیکی قوای نفس در نزدیک به هفده مورد از عجز ذهنی ابن سینا در 1.سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر عرفان و فلسفه، (چاپ دوم)، ص 60.حل این معضلات اظهار تعجب میکند(اسفار، ج 9، ص 109)و در جای دیگری عدم دستیابی ابن سینا به مسائل عالی الهیات را اشتغال شیخ الرئیس به علوم جزئی میداند. 1
با این حال، ملاصدرا در مواضعی وامدار تحقیقات ارزنده ابن سینا بوده و با تمسک به پژوهشهای عمیق وی به حل معضلاتی در مباحث فلسفی دست یافته است؛نظیر بحث از سریان عشق الهی در جمیع موجودات امکانی که ردپایی از رساله عشق ابن سینا در آن بوضوح پیداست و البته با پرورش و تکمیل این بحث به دست توانای ملاصدرا و استحکام آن بر مبنای نظریه اصالت وجود، روند بحث حالتی خاص به خود گرفته و مسائل جدیدی را مورد مداقه قرار داده است.(اسفار، ج 7، ص 148)
ملاصدرا در بحث از اثبات وحدت حقیقی عالم امکان و عدم کارآیی اصول موضوعه علوم تجربی در بیان این مسأله فلسفی، از ترتیب علّی و معلولی که از مسائل فلسفی صرف است، استفاده کرده است(اسفار، ج 7، ص 113)، همان طور که شیخ الرئیس هم بحث از اثبات روابط علّی و معلولی را ورای طور حس دانسته است. 2
ملاصدرا در اشاره به هبوط نفس از عالم قدسی بعد از نقل آیات و احادیث مربوط به این امر، پس از ذکر اقوال حکمای پیشین به قصیده عینیه ابن سینا استناد جسته است(اسفار، ج 8، ص 357).
همچنین صدرالمتألهین در بیان مقدمات اثبات معاد جسمانی به مناسبت محل بحث، سخن از عدم تعدد وجود به میان آورده(اسفار، ج 9، ص 188)و این استناد ملاصدرا ناظر است به کلام شیخ در حکمت مشرقیه که خواجه نصیرالدین طوسی هم بر آن شرحی آورده است. 3
ابو نصر فارابی فیلسوف مشائی دیگری است که توجه ملاصدرا را به خود جلب کرده و آرا و افکار وی در کتابهای صدرالمتألهین موضوع بحث و تحقیق قرار گرفته است. 1.رک:صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی الهیات الشفاء، ص 176.
2.ابن سینا، شفاء، الالهیات، ص 8.
3.به نقل از:شرح الاشارات، ج 3، ص 63.
___________________
از جمله این مباحث بطلان اولویت است که ملاصدرا بعد از اثبات حکم نفی اولیت ذاتی در تأیید سخن خود به فصوص الحکم فارابی استناد جسته است.(اسفار، ج 3، ص 201)
صدرا در بحث از معانی عقل و بعد از توضیح انحای عقل نظری، سخنی طولانی از فارابی را نقل کرده، گوید:
«...در آن نصوص صریحی بر اتحاد عاقل و معقول و بر امکان صیرورت انسان است که عقل بسیط فعالی شود که با معقولات خود متحد گشته است....»(اسفار، ج 3، ص 427)
گذشته از فارابی و ابن سینا که ملاصدرا با تعبیر«شیخان»از آنها نام میبرد، سخنان فلاسفه دیگری چون بهمنیار، ابو العباس لوکری و دیگران هم مورد استفاده ملاصدرا قرار داشته است، اما با این حال، مهمترین موضعی که ملاصدرا در آن وامدار فلسفه مشائین بوده، بحث از جواهر و اعراض است که وی در مقابل اشراقیون و اعتقاد آنان به مقولات پنجگانه، نظریه مقولات دهگانه ارسطویی را پذیرفته و بتفصیل در تبیین آن کوشیده است، ولی ملاصدرا در این مسأله هم مانند دیگر مسائل با گذر از افکار مشائی با نظریات ابتکاری دست یافته است؛همانند نظری که در بیان ماده ازلی برگزیده که به نظریه اشراقیون در مورد اثبات ماده لطیف نزدیک بوده و در قالب نظریه ماده و صورت مشائی بیان شده است.
مسائل اشراقی در مکتب صدرالمتألّهین
سومین منبع از مآخذ صدرالمتألهین در پیریزی بنای مکتب خود، افکار اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی است که در مسائل مهمی چون مثل افلاطونی و عالم مثال، بیتأثیر در آرای ملاصدرا نبوده است.با اینکه ملاصدرا در اصلیترین مسأله نظیر اصالت وجود و اعتباریت ماهیات با شیخ اشراق مخالفت ورزیده، اما در عین حال در مسائلی چند، نظریات شیخ اشراق را وارد حکمت متعالیه کرده است.
اولین مسأله اشراقی که در مکتب ملاصدرا توجه محققان را به خود جلب میکند، تطبیق تمهیدات بحث وجودشناسی بر نورشناسی اشراقی است.ملاصدرا در طرح بداهت مفهوم وجود که از اصول مبنایی فلسفه وی به شمار میرود، آن را با بحث نور وظاهر بذاته و مظهر لغیره بودنش به تطبیق میگذارد. 1 لذا هر حکمی که بر نور در حکمت اشراق حمل میشود، همان حکم در حکمت متعالیه بر وجود قابلیت حمل دارد.
چنان که گفته شد، ملاصدرا در مسائلی نظیر اثبات مثل افلاطونی(اسفار، ج 2، ص 46)و اتحاد عاقل و معقول(اسفار، ج 3، ص 312)و چند مسأله اشراقی دیگر به مصاف مشائین رفته و خردهگیریهایی بر بزرگان فلسفه مشائی اسلامی نظیر فارابی و ابن سینا دارد.
عالم مثال به معنای مثل منفصل و برزخ نزولی هم از مسائلی است که در حکمت اشراق مطرح بوده و ملاصدرا با پذیرش اصل آنکه مورد انکار مشائین بوده، در کنار دو عالم مادی و عقلی و با اصطلاحاتی در نظریه اشراقیون-با وفاداری به اصل وجودی عالم مثال-به اثبات تجرد نفس در مقام خیال و تجرد صور خیالی که ملازم با ثبوت آن در مرتبه مثالی برای نفس میباشد، پرداخته است.(اسفار، ج 3، ص 475)
منابع دینی حکمت متعالیه
گذشته از مآخذ سهگانه عرفانی، مشائی و اشراقی در بنیان حکمت متعالیه، ملاصدرا با عنایت خاصی که به تعالیم اسلام داشته و به اعتباری، فلسفهای در خدمت تبیین فرا عقلانی(-حکمت)دین پدید آورده، در مواردی از آموزههای دینی در مبادی معرفتی مکتب خود استمداد جسته است.این موارد به تفکیک عبارتند از:
الف.تشریح و توضیح جریان سیال هستی، که با تکیه بر وحی به واسطه اتصال به مبدأ غیبی عالم بهتر از هر معرفتی به حقیقت آن دسترسی دارد.ملاصدرا در این موضوع در کنار شرح کافی و تفسیر بعضی از سور قرآنی، دو کتاب مهم اسرار الآیات و مفاتیح الغیب را تألیف کرده است؛او مثلا عوالم وجودی را با استشهاد به قرآن، آیاتی از بطون قرآنی و انوار جمال الهی شمرده است. 2
1.صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، ص 283.
2.مفاتیح الغیب، صدرالدین شیرازی، ص 23.
___________________
ب.استفاده تأییدی بر اصول فلسفی خویش که یا به ابتکار خود در حکمت متعالیه مورد بحث بوده-نظیر حرکت جوهری که ملاصدرا در کنار اثبات برهانی آن، مؤیداتی را برای آن از آیات الهی میآورد-(اسفار، ج 3، ص 110)و یا اینکه مقوله مورد نظر از مباحث عامه فلسفه است، چون تبیین طبیعت و زمان و مکان در امور عامه و مسائل الهی خاص، مثل صفات خداوند که در فلسفه ملاصدرا از اهمیت خاصی برخوردار است. صدرالمتألهین در تقریر ابتکاری خود از برهان صدیقین نیز وامدار مباحث دینی است. (اسفار، ج 6، ص 14)
ج.بالاخره تبیین و تأویل حکمی از حقایق دینی و آموزههای اعتقادی چون قضا و قدر و لوح و قلم و...که قسمت عمدهای از الهیات اخص در حکمت ملاصدرا را تشکیل میدهند و در زمینه اعتقاداتی که مربوط به معادشناسی میشود، آیات و روایاتی که هبوط نفسی از عالم قدسی را عنوان کردهاند، و همچنین احادیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم و امام علی علیه السّلام نظیر:«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»و«اعلم ان الصورة الانسانیة هی اکبر»مورد استناد ملاصدرا قرار داشتهاند.
با ذکر نمونههایی از منابع دینی صدرالمتألهین در حکمت متعالیه معلوم میشود که گذشته از اینکه ملاصدرا سعی داشته فلسفهای در خدمت تبیین اصول اعتقادی دین بنیاد کند، در عین حال با استمداد از مسائل دینی خواسته است که به تشریح و توضیح مباحث فلسفی دست یازد و امور مابعدالطبیعی را در اتصال به مبدأ اولی آن به محک اصول عقلانی بزند.
دیگر منابع معرفتی ملاصدرا
گذشته از منابع چهارگانه اصلی حکمت متعالیه، در مراجعه به آثار و تألیفات ملاصدرا خصوصا اسفار اربعه، مواردی از آرا و افکار عدهای از فلاسفه یونانی و اسکندرانی نیز در میان مآخذ فکری وی جلوه میکنند که در این میان بیشترین سهم از آن افلاطون و ارسطو میباشد که بدون وساطت آثار ابن سینا و دیگر فلاسفه مسلمان، مواردی چند از کتب و آثار آنان مورد استفاده ملاصدرا قرار گرفته است.در مواضعی، سخنان افلوطین به سبب اشتباهی که از ناحیه انتساب کتاب«اثولوجیا»به ارسطو در میان فلاسفه مسلمان مشهور بوده، به نام ارسطو گزارش شدهاند.
ملاصدرا در تکریم و احترام ارسطو به حدی پیش میرود که حتی چهره دینی نیز به او میدهد. 1 او در اسفار در ذیل بحث از قوای نفس در منزل ارسطو سخنانی میآورد که حاکی از احترام وی است.(اسفار، ج 9، ص 109)
آنچه از تحقیقات امروزی روشن شده این است که آن چهرهای که ملاصدرا و دیگر بزرگان فلسفه اسلامی از ارسطو ترسیم میکردند، مبتنی بر کتاب اثولوجیا بوده که به اشتباه آن را به ارسطو منتسب میکردند.بنابراین، آن شخصی که مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی به عنوان صاحب نور باطن و قوه کشف حقایق و...او را ستوده است، گذشته از اینکه با فلسفه خشک استدلالی ارسطو قابل جمع نبوده و با احوالاتی که از وی در مراجعه به پرستشگاههای خدایان یونانی گزارش شده، بیشتر معرف سیمای افلوطین است تا ارسطو یا هر فیلسوف مشائی مشرب دیگر.
افلاطون فیلسوف یونانی دیگری است که با عنوان«افلاطون الهی»و«افلاطون شریف»مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی گذشته از بحث«مثل»که از منظر اشراقیون به بحث در آن پرداخته، در بحث از ابطال تناسخ از طریق ارسطو روی بر میگرداند و به شیوه افلاطون مراجعه میکند(اسفار، ج 9، ص 6)و در بعضی مواضع مستقیما از آثار افلاطون نقل میکند؛نظیر بحث از علت هبوط.
فیلسوفان دیگری چون اسکندر افرودیسی، آغاثاذیمون، انباذقلس، انکساغورس، ثالیس الملطی(طالس)، ذیمقراطیس، سقراط فیثاغورث، قرمانیطس و هرمس از جمله حکمای یونانی و اسکندرانی هستند که ملاصدرا در منظومه عظیم فلسفه متعالیه خود به افکار آنها نظر داشته است، چونان که در میان متکلمان اسلامی اشخاصی چون جلال الدین دوانی، دبیران کاتبی، ابو حامد غزالی، فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، تفتازانی و از پیشینیان به نظام، اشعری و...جنبههای دیگری از افکار و آرای ملاصدرا را به خود مشغول داشتهاند.
1.رک:صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج 3، ص 105.
فارابی با معرفی منطق ارسطو به دنیای اسلام، خود نیز افزودههایی بر آن دارد؛ پیریزی صناعات خمس و جای دادن خطابه و شعر در عنوان منطق از جمله ابتکارات وی در منطق بود و در فلسفه هم گذشته از ائتلاقی که میان بعضی از آموزههای دین و فلسفه برقرار کرد، با داخل کردن افکار نو افلاطونی در مکتب مشائی، خود صورت دیگری به فلسفه ارسطو داد و با طرح نظریه نبوت که نشأت گرفته از آرای افلاطون است.
اتوپیای او را در شکل آرمان شهری ارائه کرد که در آن، حاکم فیلسوفی است که به کمال عقل نظری و عقل عملی رسیده است.این شخص از نظر فارابی کسی جز نبی نمیتواند باشد.
بعد از وی، شیخ الرئیس ابو علی سینا با گسترش مسائل الهیات، بر پایه نظریه وجودی، در میان افکار فلسفی و نقادی آرای ارسطو و افلاطون، فلسفه اسلامی را در مسیری دیگر انداخته و نحلهای که آمیختهای از مکتب مشائی و نوافلاطونی بود، در جهان اسلام عرضه داشت.در کنار این نحله، مکتب ارسطویی به روایت ابن رشد در غرب جهان اسلام(اندلس)نیز پای به عرصه وجود نهاد.
دوران دیگری از فلسفه اسلامی با ظهور مکتب اشراق در قرن ششم شروع میشود که علاوه بر انتقادهای شیخ اشراق بر نظریات مشائی ابن سینا، خود نیز ایرادهایی را بر منطق و فلسفه ارسطو مستقلا وارد کرد و به باروری و استقلال فلسفه اسلامی، در شکل اشراقی، افزود.
شیخ اشراق در آرای منطقی موفق به پیریزی قواعد جدیدی شده، با ایراد بر تعاریف مشائی، منکر معرفت تام به حقایق اشیاء میشود و در ضمن بحث از قضایا، خود قضیه تازهای به نام«ضروریه بتانه»را ابتکار میکند و در فلسفه نیز با ابتنای روش اشراقی در کنار استدلال صرف، در مقابل نظریه ترکب جسم از ماده و صورت، رای به بساطت جوهر جسمانی میدهد و با اثبات جوهر مستقلی به نام«جوهر مثالی و برزخی»شکل جدیدی از اقسام جواهر ارائه میدهد و مقولات ارسطویی را که در ده مقوله جای داشته، به چهار مقوله نسبت، کم، کیف و حرکت تقلیل میدهد، وی همچنین در بحث المعرفه، پای را از تابعیت افکار یونانی افلاطون و ارسطو فراتر گذاشته، با اعتقاد به اینکه ابصار در نتیجه مقابل شیء مستنیر با چشم سالم محقق میشود، رؤیت را، بر مبنای اضافه اشراقی بین موضوع مدرک و شیء مدرک، به اشراق ارجاع میدهد.
شیخ اشراق در حکمت اولی هم با وارد کردن نظریههای فلاسفه ایران باستان (پهلویین)در مکتب خود، نظام مابعدالطبیعی تازهای بر مبنای تشکیک در حقیقت نور پیریزی میکند و آن را تا بحث فرشتهشناسی اشراقی میدهد.سیر تکاملی فلسفه اسلامی بعد از طی تحولاتی چند و گذر از«دوران فترت»و با زمینهسازی میرداماد، در قرن دهم به دست توانای فیلسوف بزرگ عالم اسلام، صدرالدین محمد شیرازی با تکیه بر میراث چند قرنی فلاسفه اسلامی و یونانی و نیز با ابتکارات خود وی، به مکتب جدیدی در فلسفه اسلامی انجامید.
وی که مکتب خود را در مقابل مکاتب مشائی و اشراقی«حکمت متعالیه»نامید، با پیریزی وجودشناسی فراعقلانی(حکمت)، مسائل فراوانی را وارد مباحث فلسفی کرد.
صدرالمتألهین که پایه حکمت خود را بر دو اصل«اصالت وجود»و«تشکیک در وجود»قرار داده بود، توانست با ایجاد توافق در میان سه جریان مهم معرفتی و حیاتی، عرفانی و برهانی، مسائل فلسفی را که در فلسفه یونان و اسکندریه در دویست مسأله خلاصه میشدند، به حدود هفتصد مسأله برساند.
صدرا در ساختمان مکتب خویش مواد دیگری را وارد کرد که قبل از دوران نضج حکمت متعالیه در میان فلاسفه رایج نبود.مسائلی چون تقسیم وجود به مستقل و رابط، تقسیم وجود به لنفسه و لغیره، ارائه انتولوژیکی بحث حرکت، اثبات برهانی حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول و...از جمله ابتکارات صدرالمتألهین در حوزه فلسفه به شمار میروند.
زندگی ملاصدرا
محمد بن ابراهیم شیرازی، ملقب به صدرالمتألهین و مشهور به ملاصدرا در حدود سال 979 یا 980 ه ق در شیراز دیده به جهان گشود.او به واسطه محیط خانوادگی خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بودند و نیز استعداد فوقالعادهای که از همان اوان کودکی از آن برخوردار بود، تحصیل و تعلیم شایستهای داشت و بعد از گذراندن مراحل مقدماتی، برای تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان، که در آن زمان مرکزیت علمی و سیاسی ایران را از آن خود ساخته بود، گردید.
صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاء الدین عاملی(شیخ بهائی)به تحصیل علوم نقلی پرداخت تا زمانی که به درجه اجتهاد نایل آمد.او همچنین از استاد خود بهروش سنتی و معمول حوزههای دینی نقل حدیث میکرده است. 1
صدرالدین پس از طی مدارج عالی در علوم منقول به شاگردی میرداماد در آمد و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانی چند در محضر وی آموخت و به مراحل بلندی در میان همگنان خود نایل آمد تا حدی که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده، در یکی از رباعیات خود در منزلت علمی وی سرود:
صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون
بر علم تو داده است خراج افلاطون
در مسند تحقیق نیامد مثلش
یک سر ز گریبان طبیعت بیرون
ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشتههای متعارف آن روزگار که در حقیقت نخستین مرحله از زندگی وی را تشکیل میدهد، به علت مخالفت عدهای از علمای ظاهربین، ناچار شد اصفهان را ترک گوید و برای تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوی به قریه کهک در نزدیکی قم پناه برد.
مورخان و شرح حالنویسان از اساتیدی که راهبر ملاصدرا به علوم باطنی و تعلیمات صوفیانه باشند، گزارشی ندادهاند و معلوم نیست وی از چه کسانی اصول عرفانی را آموخته، اما قدر مسلم این است که ورود به دریای بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتی از این علوم که در جای جای نوشتههای ملاصدرا را به چشم میخورد، بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وی نبوده است.اگر چه صدرالمتألهین در هیچ کدام از سلسلههای صوفیه وارد نشده، ولی در آشنایی با عرفان و بویژه عرفان نظری محیالدین بن عربی که در آثار وی، همانند کتابهای سیدر حیدر آملی، زنگ تشیع به خود گرفته، دست در دست استادکار آزمودهای داشته است.
دوران خلوت گزینی و سلوک معنوی صدرالمتألهین که دوره دوم از دوران زندگی وی را شامل میشود، هفت سال و بنا به قولی پانزده سال به طول کشید تا اینکه ملاصدرا در اثر ریاضتهای شرعی و عبادتهای عارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضوری نایل آمد، چنان که خود مینویسد:
1.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص 4.
___________________
«فلما بقیت علی هذا الحال من الاستتار و الانزواء و الخمول و الاعتزال، زمانا مدیدا و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطول المجاهدات اشتعالا نوریا و التهب قلبی لکثرة الریاضات التهابا قویا ففاضت علیها انوار الملکوت و حلت بها خبایا الجبروت و لحقتها الاضواء الاحدیة و تدارکتها الالطاف الالهیة فاطلعت علی اسرار لم اکن اطلع علیها الی الآن و انکشف لی رموز لم تکن منکشفة هذا الانکشاف من البرهان، بل کل ما علمته من قبل البرهان عاینته مع زوائد بالشهود و العیان من الاسرار الالهیة و الحقایق الربانیة و الودائع اللاهوتیة و الخبایا الصمدانیة...» 1
همزمان با دوران خلوت گزینی، آوازه آخوند کمکم عالمگیر شد و به دنبال تأسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والی شیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشت و در مرحله سوم زندگیاش تا پایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافتههای متعالیه خود اشتغال ورزید.
ملاصدرا در طول عمر 70 ساله خود موفق به تألیف کتابهای ارزندهای در حکمت و فلسفه شد.بیشتر این آثار مربوط به دوران پایانی زندگیاش میشوند.
صدرالمتألهین در کنار کارهای تحقیقاتی موفق شد شاگردان نامداری همچون فیض کاشانی، فیاض لاهیجی، حسین تنکابنی و...را در عرصههای مختلف علمی و فلسفی تربیت کند؛شاگردانی که هر کدام در تاریخ علوم دینی و فلسفه و عرفان اسلامی، از جایگاه ویژهای برخوردارند.ملاصدرا به رغم مشاغل تدریس و تألیفی، از عالمان زاهد و عابد روزگار خود به شمار میآمد و بر حسب گزارش تذکرهنویسان، در طول عمر خویش هفت بار پیاده به زیارت حج رفت تا اینکه در سال 1050 ه ق/1640 م در بازگشت از هفتمین سفر خانه خدا در بصره به جوار حقتعالی شتافت.
منابع نظریات ملاصدرا
حکمت الهی که به وسیله صدرالمتألهین در قرن دهم دگرگونی اساسی یافت، و 1.صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، ج 1، ص 8.عدهای از صاحب نظران آن را یک جهش در فلسفه اسلامی نامیدهاند 1 ، همانند دیگر افکار فلسفی علمی، مبتنی بر افکار فلاسفه و عرفای پیش از خود بوده و نشأت گرفته از تعالیمی دینی است که در آیات الهی و روایات پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و ائمه اطهار علیهم السّلام آمده است.ملاصدرا با تکیه بر این منابع و مآخذ بود که موفق به پیریزی مکتب فلسفی خاص خود گردید.
استاد سید جلال الدین آشتیانی از شارحان معاصر افکار آخوند، در بیان حکمت خاص ملاصدرا مینویسد:
«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت حقایق و محققان از اهل افکار و انظار و آراء و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ صوفیه و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت و هر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفی ممشای دیگران میپرداخت...ملاصدرا به واسطه غور در مکتب فلسفی اعم از اشراقی و مشائی و تدرب در علوم اهل کشف و احاطه بر مأثورات وارده در شریعت حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافی از جمیع مشارب و افکار، خود مؤسس طریقهای شد که بر جمیع مشارب و مآرب فلسفی فلسفی ترجیح دارد.افکار عمیق شیخ رئیس و سایر اتباع مشاء و آراء افلاطونیان جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آراء و افکار حکمای اشراقی و رواقی در کتب تحقیقی او هضم شده است و سعه افکار و تحقیقات او همه را فرا گرفته...» 2
بنابراین، اهم منابع و مآخذ افکار صدرالمتألهین را میتوان در چهار مبدأ اساسی جست که عبارتند از:
1.فلسفه مشاء و بویژه افکار ابن سینا که به صورت ترکیبی از فلسفه یونان و آرای نوافلاطونی در میان اندیشهوران مسلمان منشأ فلسفه مشائی اسلامی گردیده است.
2.حکمت اشراق که در قرن ششم به دست شیخ شهابالدین سهروردی با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه اندیشههای فلسفی حکمای ایران باستان به وجود آمده بود.
1.شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 13، ص 249.
2.به نقل از مقدمه اسناد آشتیانی بر الشواهد الربوبیه، ص هفده و یک.
___________________
3.مکتب عرفانی محیالدین عربی که دربردارنده جنبههای نظری یافتههای شهودی بوده و شکل تکامل یافتهای از تصوف روشمند را عرضه داشته است.
4.تعالیم اسلام که در منابع دینی به آنها اشاره شده و در حقیقت اساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل میدهد.
حال برای آنکه میزان وامداری ملاصدرا به افکار عرفانی و فلسفی پیش از خود مشخص شود، مستقلامواضعی را که وی از مکاتب قبلی به ارث برده و مواردی که خود بر آن آرا و نظریات افزوده تا کاخ رفیع و سترگی به نام«حکمت متعالیه»در حیات تعقلی مسلمانان برافراشته است، به بحث میگذاریم تا در نهایت با تشخیص پایههای معرفتی و مآخذ افکار حکمی این فیلسوف عارف مشرب ایرانی، عصاره آرای متعالی و ابتکاری وی در منظر محققان و دوستداران فلسفه اسلامی گذارده شود.
مبانی عرفانی صدرالمتألهین
مآخذ و مواردی که ملاصدرا را در بیان مسائل حکمت متعالیه وامدار مباحث عرفانی و شهودات ذوقی و واردات قلبی است و در مواضعی از نوشتههای وی نقش بسته، یا در بیان توافق اشراقات عرفانی با براهین فلسفی است و یا اینکه ناظر به مسائل فلسفیای است که بر پایه یافتههای شخصی و انوار قلبی بنا گردیده و به صورت استدلالی ارائه شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سهگانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل میدهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محیالدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سهگانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل میدهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محیالدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شدهاند. در کنار این منابع، شهودات عرفانی و یافتههای وجدانی که بر مبنای علم حضوری و ادراک بیواسطه شکل یافتهاند و عاری از جایگزینی ما بالعرض به ما بالذات هستند -همانطور که این امر در علم حصولی نیز جریان دارد-مؤیدهای محکمی برای ملاصدرا در مقام گردآوری نظریات خود به شمار میآمدهاند.بنابراین، مطالب عرفانی آراو نظریات حکمی صدرالمتألهین در سه بخش قابل تقسیمبندی و ارائه میباشند:
الف.توافق عرفان و برهان و قرآن
پژوهش در نحوه ارتباط بین عرفان و فلسفه و عدم مخالفت بین شهودات شخصی با استدلالات عینی فلاسفه، از دیرباز مورد توجه محققان و عالمان بوده و هر کدام به فراخور معلومات خود در این زمینه سخن گفتهاند.اما قهرمان تطبیق الهامات عرفانی با مسائل فلسفی ملاصدراست که به شکل وسیع و با عنایتی خاص، مطالب عرفان را هماهنگ با استدلال فلسفی یافته است.وی در این زمینه مکاشفات عرفانی را که خالی از مقام برهانی باشد، از قبیل تخیلات شعری دانسته و عدم تطبیق کلام عرفا را با قوانین صحیح برهانی و مقدمات حقه حکمی ناشی از قصور ناظرین میداند و مرتبه مکاشفات را فوق مرتبه برهان در افاده یقین به شمار میآورد...(اسفار، ج 2، ص 315)
صدرالمتألهین همچنین در موارد دیگری بعد از بیان مسائلی از حکمت و عرفان، تحقیق آن را شایسته کسانی میداند که با تضلع در وادی فلسفه، اهل کشف و شهود هم باشند؛مثلا در بحث از سریان عشق و حیات و شعور در همه موجودات و در عشق هیولی به صورت به ناتوانی شیخ الرئیس اشاره کرده و تحقیق آن را مختص به کسانی دانسته است که جامع وجدان عرفانی و مؤمن به کتاب و سنت هستند و اختصاص این امر را با توفیقات الهی به خود منسوب داشته است.(اسفار، ج 7، ص 153)این مطلب را عارف کبیر ابن عربی هم یادآور شده و آن را نحوهای از توافق کشف و ایمان دانسته، هم چنان که ملاصدرا نیز بحث خود را در هماهنگی برهان و ایمان شمرده است، بر این پایه که عارف و حکیم اتفاقا معیار را ایمان و وحی دانستهاند و به آن تمسک جستهاند.
در موارد دیگری صدرالمتألهین بعد از تضرع به درگاه الهی و دریافت شهودی مسألهای از مسائل حکمت، آن را مطابق با برهان یافته و در مقام بیان آن، از شیوه استدلالی بهره جسته و آن را به صورت فلسفی ارائه داده است.وی در مقدمه اسفار گزارش تغییر احوال خود را در اثر خلوت گزینی و سلوک معنوی به سبک خاص خود مینگارد-در بخش مربوط به زندگینامه آخوند اشاره شد-و در دستیابی به قول حق در مسأله مهماصالت وجود و اعتباریت ماهیات که در اثر کشف شهودی و اشراق قلبی به آن نایل شده است، میگوید:
«...ما در گذشته مصر بودیم بر اصالت ماهیات و اعتباریت وجود، تا اینکه خداوند ما را هدایت و برهانش را عیان کرد و برای ما در غایت روشنایی منکشف گردید که امر بر عکس آن چیزی است که پنداشته بودیم....»(اسفار، ج 1، ص 8)
او توفیق حل معضل اتحاد عاقل و معقول را هم در اثر توسل به درگاه خداوند و بعد از تضرع و انابه به حقتعالی میداند و در مقام تبیین، آن را به شکل استدلالی عرضه میکند.بنابراین، از نظر ملاصدرا راههای وصول به حقیقت اسرار شرایع و معرفت امور منحصر به برهان و شهود است:
«...بلکه طریق معرفت این اسرار منحصر به دو راه است:یا راه ابرار، یعنی اقامه جمیع عبادات و تأکید بر برپایی عدالت و پالایش وسوسههای عادی و یا راه مقربین، یعنی عمل کنندگان ریاضتهای عملی و توجه قوای ادراکی به جانب ذات ربوبی و صافی آینه نفس ناطقه و پیرایش آن از آلودگی به اخلاق رذیله....»(اسفار، ج 1، ص 361)
صدرالمتألهین در مواضع دیگری سخن از تطبیق برهان با قوانین شریعت به میان میآورد و هیچگونه مباینتی میان استدلالهای فلسفی و اعتقادات دینی نمیبیند، چونان که در میان عالمان دینی هم اشاره شده که«هر چیزی که شرع به آن حکم کند، عقل هم به آن حکم میکند و هر چیزی که عقل به آن حکم کند، شرع هم به آن حکم میکند»، ملاصدرا نیز سخن از توافق عقل و شرع به میان میآورد و در ذیل بحث از دوام فیض باری و حدوث عالم مینویسد:
«در گذشته بارها اشاره کردیم که حکمت مخالفتی با شرایع حقه الهی ندارد، بلکه مقصود از آنها معرفتی واحد یعنی همان شناخت حق اول و صفات و افعالش میباشد.این معرفت گاهی از راه وحی و رسالت یا همان نبوت حاصل میشود و گاهی از راه سلوک و کسب دانش یا همان حکمت و ولایت حاصل میشود و آنکه سخن از مخالفت مقاصد حکمت و شریعت میگوید، کسی است که آگاهی از تطبیق خطابات شرعی با براهین حکمی ندارد.»(اسفار، ج 7، ص 326)او در بحث از تجرد نفس و...نیز به عدم مخالفت برهان و قرآن اشاره کرده، گوید:
«...همانا شرع و عقل در این مسأله با هم توافق دارند، همان طور که در سایر مباحث حکمی نیز این توافق هست، حاشا از شریعت حقه الهی که احکامش مصادم با معارف یقینی ضروری باشد و وای بر فلسفهای که قوانین آن غیر مطابق با کتاب و سنت باشد.» (اسفار، ج 8، ص 303)
ب.بهرهمندی صدرالمتألهین از آثار عرفانی
از جمله مواردی که ملاصدرا در آنها وامدار عارفان بوده مطالبی است که از آثار و کتب بزرگان علم عرفان در بیان نظرات خود استفاده کرده است.همین از مهمترین نکات در«صدراشناسی»به شمار میرود و نمایانگر اهمیت مطالب عرفانی در میان فلاسفه مسلمان میباشد.بنا به گفته مرحوم آقا سید علی قاضی تبریزی، «ملاصدرا هر چه دارد از محیالدین دارد و در کنار سفره او نشسته است». 1
موارد زیر را میتوان به عنوان نمونههایی از استفاده ملاصدرا از آثار عرفانی ذکر کرد:
در بحث وجود ذهنی که در مکتب صدرایی از اهمیت بسزایی برخوردار میباشد و آن جا که اشکالهایی که متوجه این مسأله بوده، به دست ملاصدرا گشوده شده است، وی در تأیید گفتار خود به سخنان ابن عربی در فص اسحاقیه تمسک جسته است(اسفار، ج 1، ص 226).کلام ابن عربی که گفتار صدرا ناظر به آن بوده، درباره اصل و اساس عالم خیال بوده که بر آگاهان در مسائل فلسفی روشن است که دو مسأله عالم خیال و وجود ذهنی در حکمت متعالیه ارتباط استواری با هم دارند.
حرکت جوهری که توسط صدرالمتألهین به شکل استدلالی در فلسفه اسلامی ابتکار شده، بعد از تقویت آن با براهین محکم، مویدبه منابع دینی گردیده، با تأییدات شهودی از هر سه منبع عرفانی و برهانی و قرآنی بهرهمند شده است.لذا آخوند در بیان مسأله فوق در میان عارفان، سخنانی از ابن عربی نقل کرده، گوید:«پس به تحقیق گفته است محقق 1.به نقل از:حسنزاده آملی، عرفان و حکمت، ص 41.
کاشف محیالدین عربی در بعض ابواب فتوحات مکیه...»(اسفار ج 5، ص 246).او سپس در تطبیق حرکت جوهری خود با تجدد امثال که در میان اهل عرفان مطرح است و در تطبیق با آیات قرآن میگوید:
«تحقیقا براهینی بر تجدد طبایع جسمیه و حرکات جوهری اقامه شده و جمیع این طبایع متحرکند به سوی مبدأ اعلی، به ارتقاء از محل جسمیت به عالم عقلی و منزل علوی بر سبیل تدرج...و برای عالم همانند انسان، عمری طبیعی است بر نحوی که کتاب الهی مدت آن را پنجاه هزار سال گفته است:(تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة).»(اسفار ج 7، ص 171)
این گفتار ملاصدرا ناظراست به کلام محیالدین در فصوص الحکم. 1
در تحقیق علم اجمالی حقتعالی در عین کشف تفصیلی، تعبیراتی را از فتوحات مکیه باب سیصد و هفتاد و هفت نقل میکند و در ادامه بحث میگوید:
«غرض از نقل آن اینکه این شیخ عارف به نور مکاشفه برایش روشن شده که ترکیب در معانی و محمولات عقلی منافی با احدیت وجود نیست....»(اسفار، ج 6، ص 288)
ملاصدرا در اسناد حدیث تردد به حق سبحانه و تعالی، در ذیل بحث از اراده ازلی خداوند، تحقیقی ارزنده ارائه میدهد(اسفار ج 6، ص 379)، که ناظر به سخنان محیالدین در باب سیصد و شانزده از فتوحات مکیه است.
صدرالمتألهین در بحث از نسخ کتاب و محو و اثبات در آن، کلام خود را مستند به یافتههای عرفانی ابن عربی در فتوحات مکیه، باب سیصد و شانزده میکند و در انتهای نقل خود میگوید:
«از آن روی در این باب تنها به نقل گفتار او بسنده کردیم که کلامی تحقیقی نزد صاحب بصیرت است، و متعرض شرح معانی و حل رموز و تطبیق برهان نشدیم برای اینکه در مواضع مختلف این کتاب آنچه ذکر شده برای هر کس که در آنان تدبر ورزد بسنده میکند، بخصوص آنچه در مباحث علم اجمالی و تفصیلی حق به اشیای مذکور 1.ابن عربی، فصوص الحکم، (انتشارات الزهرا)، ص 124.است.»(اسفار، ج 7، ص 50)
صدرالمتألهین در بحث از تفاوت کتابت مخلوق با کتابت خالق که در بروز و ظهور از جهت باطن و غیب به ظاهر و شهادت بوده و در کتابت خالق اول با چشم خیال درک میشود و بعد با چشم حس، در حالی که در کتابت مخلوق اول به چشم حس درک و بعد با چشم خیالی ادراک میشود، پس از بیان مطالب، مؤیداتی از فتوحات مکیه ابن عربی را نقل میکند.موید اول حدیثی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و موید دوم حکایتی از حال یک سادهدل است(اسفار، ج 7، ص 25)داستان دوم هم از فتوحات مکیه و درباره همین بحث است که ملاصدرا در مفاتیح الغیب نقل کرده 1 و در این بحث هم هماهنگی عرفان و برهان در محضر قرآن عرضه شده است.
از جمله مواضعی که صدرالمتألهین بیشترین بهره را از اهل عرفان برده، مبحث علت و معلول اسفار است که در میان شارحان افکار وی به«عرفانیات اسفار»مشهور شده است.
ج.مکاشفات شخصی صدرالمتألهین و ارائه برهانی مسائل حکمی
بخش دیگری از منابع عرفانی ملاصدرا در مکاشفات وی خلاصه میشوند که پایههای تأیید کننده محکمی برای عرضه مسائل حکمی در بیان استدلالی آنها به شمار میروند و ما جهت پرهیز از اطاله کلام تنها به چند مورد از آنها در مواد اصلی حکمت متعالیه، که یقینا موارد زیادی را شامل میشوند، بسنده میکنیم:
اتحاد عاقل و معقول که برای اولین بار توسط فرفوریوس در مورد نحوه علم خداوند به کار رفته و در میان فلاسفه اسلامی، شیخالرئیس 2 و اکثر مشائین با آن مخالفت کردهاند، در حکمت متعالیه گذشته از آنکه مورد تأیید قرار گرفته، به توسعه آن در اقسام علم حتی ادراک حسی نیز سرایت داده شده و بعد از دستیابی به حقیقت آنکه از راه 1.رک:صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، (انتشارات مولی)، ص 38.
2.رک:ابن سینا، الاشارات و التنبیهات(باشرح خواجه)، ج 3، ص 295.
___________________
مکاشفات شخصی برای صدرالمتألهین پیدا شد، براهین محکمی در اتحاد عاقل و معقول اقامه شده است.(اسفار، ج 3، ص 313)
قاعده امکان اشرف که قبل از ملاصدرا از مباحث فرعی قاعده«الواحد لا یصدر عنه الا الواحد»بوده، در حکمت متعالیه با استمداد از اشراقات عرفانی حل شده و خود اصل محکمی برای مسائل دیگر فلسفی به شمار رفته است.ملاصدرا در اشاره به اشکالی که متوجه این قاعده بوده، توفیق حل آن را به اشراقات قلبی خود میداند.(اسفار، ج 7، ص 255)
دستیابی به اصالت وجود که پایه و بنیان حکمت متعالیه را تشکیل میدهد و فلسفه را در میان مسلمانان دچار تحولی بنیادی کرده و مرحله تازهای را گشوده که بر اساس آن معضلات بسیاری از اعتقادات و مسائل فلسفی حل شده است و بنا به گفته حکیم فرزانه استاد سید جلال الدین آشتیانی، «انکار اصالت وجود در عقلیات، نظیر انکار ولایت کلیه علی بن ابیطالب روحی له الفداء در اعتقادات میباشد»، 1 و از جایگاه ویژهای در میان مسائل حکمی برخوردار است و به عبارتی محور نظام فلسفی ملاصدرا بوده، به واسطه اشراقات شخصی و مکاشفات قلبی وی به دست آمده و سپس به شکل استدلالی ارائه شده است.
عناصر مشائی در حکمت متعالیه
در میان مآخذی که مورد استفاده گسترده ملاصدرا در پیریزی مکتب فلسفی خویش قرار گرفته، عناصری از فلسفه مشائی به نحو بارزی به چشم میخورد.آخوند با تعبیر«شیخ فلاسفه اسلام»و«فاضل الفلاسفه»از ابن سینا نام برده و در بحثهای فلسفی از مراجعه به آثار وی خود را بینیاز نمیدانسته است.با این حال، انتقاداتی هم بر شیخ الرئیس وارد کرده که این نکات انتقادی حاکمی از ارتقای علمی ملاصدرا میباشد؛مثلا در بحث از مراتب تشکیکی قوای نفس در نزدیک به هفده مورد از عجز ذهنی ابن سینا در 1.سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر عرفان و فلسفه، (چاپ دوم)، ص 60.حل این معضلات اظهار تعجب میکند(اسفار، ج 9، ص 109)و در جای دیگری عدم دستیابی ابن سینا به مسائل عالی الهیات را اشتغال شیخ الرئیس به علوم جزئی میداند. 1
با این حال، ملاصدرا در مواضعی وامدار تحقیقات ارزنده ابن سینا بوده و با تمسک به پژوهشهای عمیق وی به حل معضلاتی در مباحث فلسفی دست یافته است؛نظیر بحث از سریان عشق الهی در جمیع موجودات امکانی که ردپایی از رساله عشق ابن سینا در آن بوضوح پیداست و البته با پرورش و تکمیل این بحث به دست توانای ملاصدرا و استحکام آن بر مبنای نظریه اصالت وجود، روند بحث حالتی خاص به خود گرفته و مسائل جدیدی را مورد مداقه قرار داده است.(اسفار، ج 7، ص 148)
ملاصدرا در بحث از اثبات وحدت حقیقی عالم امکان و عدم کارآیی اصول موضوعه علوم تجربی در بیان این مسأله فلسفی، از ترتیب علّی و معلولی که از مسائل فلسفی صرف است، استفاده کرده است(اسفار، ج 7، ص 113)، همان طور که شیخ الرئیس هم بحث از اثبات روابط علّی و معلولی را ورای طور حس دانسته است. 2
ملاصدرا در اشاره به هبوط نفس از عالم قدسی بعد از نقل آیات و احادیث مربوط به این امر، پس از ذکر اقوال حکمای پیشین به قصیده عینیه ابن سینا استناد جسته است(اسفار، ج 8، ص 357).
همچنین صدرالمتألهین در بیان مقدمات اثبات معاد جسمانی به مناسبت محل بحث، سخن از عدم تعدد وجود به میان آورده(اسفار، ج 9، ص 188)و این استناد ملاصدرا ناظر است به کلام شیخ در حکمت مشرقیه که خواجه نصیرالدین طوسی هم بر آن شرحی آورده است. 3
ابو نصر فارابی فیلسوف مشائی دیگری است که توجه ملاصدرا را به خود جلب کرده و آرا و افکار وی در کتابهای صدرالمتألهین موضوع بحث و تحقیق قرار گرفته است. 1.رک:صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی الهیات الشفاء، ص 176.
2.ابن سینا، شفاء، الالهیات، ص 8.
3.به نقل از:شرح الاشارات، ج 3، ص 63.
___________________
از جمله این مباحث بطلان اولویت است که ملاصدرا بعد از اثبات حکم نفی اولیت ذاتی در تأیید سخن خود به فصوص الحکم فارابی استناد جسته است.(اسفار، ج 3، ص 201)
صدرا در بحث از معانی عقل و بعد از توضیح انحای عقل نظری، سخنی طولانی از فارابی را نقل کرده، گوید:
«...در آن نصوص صریحی بر اتحاد عاقل و معقول و بر امکان صیرورت انسان است که عقل بسیط فعالی شود که با معقولات خود متحد گشته است....»(اسفار، ج 3، ص 427)
گذشته از فارابی و ابن سینا که ملاصدرا با تعبیر«شیخان»از آنها نام میبرد، سخنان فلاسفه دیگری چون بهمنیار، ابو العباس لوکری و دیگران هم مورد استفاده ملاصدرا قرار داشته است، اما با این حال، مهمترین موضعی که ملاصدرا در آن وامدار فلسفه مشائین بوده، بحث از جواهر و اعراض است که وی در مقابل اشراقیون و اعتقاد آنان به مقولات پنجگانه، نظریه مقولات دهگانه ارسطویی را پذیرفته و بتفصیل در تبیین آن کوشیده است، ولی ملاصدرا در این مسأله هم مانند دیگر مسائل با گذر از افکار مشائی با نظریات ابتکاری دست یافته است؛همانند نظری که در بیان ماده ازلی برگزیده که به نظریه اشراقیون در مورد اثبات ماده لطیف نزدیک بوده و در قالب نظریه ماده و صورت مشائی بیان شده است.
مسائل اشراقی در مکتب صدرالمتألّهین
سومین منبع از مآخذ صدرالمتألهین در پیریزی بنای مکتب خود، افکار اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی است که در مسائل مهمی چون مثل افلاطونی و عالم مثال، بیتأثیر در آرای ملاصدرا نبوده است.با اینکه ملاصدرا در اصلیترین مسأله نظیر اصالت وجود و اعتباریت ماهیات با شیخ اشراق مخالفت ورزیده، اما در عین حال در مسائلی چند، نظریات شیخ اشراق را وارد حکمت متعالیه کرده است.
اولین مسأله اشراقی که در مکتب ملاصدرا توجه محققان را به خود جلب میکند، تطبیق تمهیدات بحث وجودشناسی بر نورشناسی اشراقی است.ملاصدرا در طرح بداهت مفهوم وجود که از اصول مبنایی فلسفه وی به شمار میرود، آن را با بحث نور وظاهر بذاته و مظهر لغیره بودنش به تطبیق میگذارد. 1 لذا هر حکمی که بر نور در حکمت اشراق حمل میشود، همان حکم در حکمت متعالیه بر وجود قابلیت حمل دارد.
چنان که گفته شد، ملاصدرا در مسائلی نظیر اثبات مثل افلاطونی(اسفار، ج 2، ص 46)و اتحاد عاقل و معقول(اسفار، ج 3، ص 312)و چند مسأله اشراقی دیگر به مصاف مشائین رفته و خردهگیریهایی بر بزرگان فلسفه مشائی اسلامی نظیر فارابی و ابن سینا دارد.
عالم مثال به معنای مثل منفصل و برزخ نزولی هم از مسائلی است که در حکمت اشراق مطرح بوده و ملاصدرا با پذیرش اصل آنکه مورد انکار مشائین بوده، در کنار دو عالم مادی و عقلی و با اصطلاحاتی در نظریه اشراقیون-با وفاداری به اصل وجودی عالم مثال-به اثبات تجرد نفس در مقام خیال و تجرد صور خیالی که ملازم با ثبوت آن در مرتبه مثالی برای نفس میباشد، پرداخته است.(اسفار، ج 3، ص 475)
منابع دینی حکمت متعالیه
گذشته از مآخذ سهگانه عرفانی، مشائی و اشراقی در بنیان حکمت متعالیه، ملاصدرا با عنایت خاصی که به تعالیم اسلام داشته و به اعتباری، فلسفهای در خدمت تبیین فرا عقلانی(-حکمت)دین پدید آورده، در مواردی از آموزههای دینی در مبادی معرفتی مکتب خود استمداد جسته است.این موارد به تفکیک عبارتند از:
الف.تشریح و توضیح جریان سیال هستی، که با تکیه بر وحی به واسطه اتصال به مبدأ غیبی عالم بهتر از هر معرفتی به حقیقت آن دسترسی دارد.ملاصدرا در این موضوع در کنار شرح کافی و تفسیر بعضی از سور قرآنی، دو کتاب مهم اسرار الآیات و مفاتیح الغیب را تألیف کرده است؛او مثلا عوالم وجودی را با استشهاد به قرآن، آیاتی از بطون قرآنی و انوار جمال الهی شمرده است. 2
1.صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، ص 283.
2.مفاتیح الغیب، صدرالدین شیرازی، ص 23.
___________________
ب.استفاده تأییدی بر اصول فلسفی خویش که یا به ابتکار خود در حکمت متعالیه مورد بحث بوده-نظیر حرکت جوهری که ملاصدرا در کنار اثبات برهانی آن، مؤیداتی را برای آن از آیات الهی میآورد-(اسفار، ج 3، ص 110)و یا اینکه مقوله مورد نظر از مباحث عامه فلسفه است، چون تبیین طبیعت و زمان و مکان در امور عامه و مسائل الهی خاص، مثل صفات خداوند که در فلسفه ملاصدرا از اهمیت خاصی برخوردار است. صدرالمتألهین در تقریر ابتکاری خود از برهان صدیقین نیز وامدار مباحث دینی است. (اسفار، ج 6، ص 14)
ج.بالاخره تبیین و تأویل حکمی از حقایق دینی و آموزههای اعتقادی چون قضا و قدر و لوح و قلم و...که قسمت عمدهای از الهیات اخص در حکمت ملاصدرا را تشکیل میدهند و در زمینه اعتقاداتی که مربوط به معادشناسی میشود، آیات و روایاتی که هبوط نفسی از عالم قدسی را عنوان کردهاند، و همچنین احادیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم و امام علی علیه السّلام نظیر:«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»و«اعلم ان الصورة الانسانیة هی اکبر»مورد استناد ملاصدرا قرار داشتهاند.
با ذکر نمونههایی از منابع دینی صدرالمتألهین در حکمت متعالیه معلوم میشود که گذشته از اینکه ملاصدرا سعی داشته فلسفهای در خدمت تبیین اصول اعتقادی دین بنیاد کند، در عین حال با استمداد از مسائل دینی خواسته است که به تشریح و توضیح مباحث فلسفی دست یازد و امور مابعدالطبیعی را در اتصال به مبدأ اولی آن به محک اصول عقلانی بزند.
دیگر منابع معرفتی ملاصدرا
گذشته از منابع چهارگانه اصلی حکمت متعالیه، در مراجعه به آثار و تألیفات ملاصدرا خصوصا اسفار اربعه، مواردی از آرا و افکار عدهای از فلاسفه یونانی و اسکندرانی نیز در میان مآخذ فکری وی جلوه میکنند که در این میان بیشترین سهم از آن افلاطون و ارسطو میباشد که بدون وساطت آثار ابن سینا و دیگر فلاسفه مسلمان، مواردی چند از کتب و آثار آنان مورد استفاده ملاصدرا قرار گرفته است.در مواضعی، سخنان افلوطین به سبب اشتباهی که از ناحیه انتساب کتاب«اثولوجیا»به ارسطو در میان فلاسفه مسلمان مشهور بوده، به نام ارسطو گزارش شدهاند.
ملاصدرا در تکریم و احترام ارسطو به حدی پیش میرود که حتی چهره دینی نیز به او میدهد. 1 او در اسفار در ذیل بحث از قوای نفس در منزل ارسطو سخنانی میآورد که حاکی از احترام وی است.(اسفار، ج 9، ص 109)
آنچه از تحقیقات امروزی روشن شده این است که آن چهرهای که ملاصدرا و دیگر بزرگان فلسفه اسلامی از ارسطو ترسیم میکردند، مبتنی بر کتاب اثولوجیا بوده که به اشتباه آن را به ارسطو منتسب میکردند.بنابراین، آن شخصی که مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی به عنوان صاحب نور باطن و قوه کشف حقایق و...او را ستوده است، گذشته از اینکه با فلسفه خشک استدلالی ارسطو قابل جمع نبوده و با احوالاتی که از وی در مراجعه به پرستشگاههای خدایان یونانی گزارش شده، بیشتر معرف سیمای افلوطین است تا ارسطو یا هر فیلسوف مشائی مشرب دیگر.
افلاطون فیلسوف یونانی دیگری است که با عنوان«افلاطون الهی»و«افلاطون شریف»مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی گذشته از بحث«مثل»که از منظر اشراقیون به بحث در آن پرداخته، در بحث از ابطال تناسخ از طریق ارسطو روی بر میگرداند و به شیوه افلاطون مراجعه میکند(اسفار، ج 9، ص 6)و در بعضی مواضع مستقیما از آثار افلاطون نقل میکند؛نظیر بحث از علت هبوط.
فیلسوفان دیگری چون اسکندر افرودیسی، آغاثاذیمون، انباذقلس، انکساغورس، ثالیس الملطی(طالس)، ذیمقراطیس، سقراط فیثاغورث، قرمانیطس و هرمس از جمله حکمای یونانی و اسکندرانی هستند که ملاصدرا در منظومه عظیم فلسفه متعالیه خود به افکار آنها نظر داشته است، چونان که در میان متکلمان اسلامی اشخاصی چون جلال الدین دوانی، دبیران کاتبی، ابو حامد غزالی، فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، تفتازانی و از پیشینیان به نظام، اشعری و...جنبههای دیگری از افکار و آرای ملاصدرا را به خود مشغول داشتهاند.
1.رک:صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج 3، ص 105.