آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۵

چکیده

متن

از زمانی که متون فلسفی به دست اولین مترجمان مسلمان وارد فرهنگ و تمدن با عظمت اسلامی گردید، محققان و فلاسفه با گذر از اندیشه‏های یونانی، خود به ابتکار و ابداع نظریه‏های تازه‏ای در مسائل فلسفی دست یازیده، موجبات باروری و رشد تفکر فلسفی در جهان اسلام را شتاب بخشیدند.پس از حیات فیلسوف عرب«الکندی»، که به لحاظ شرایط زمانی خود در معرفی افکار فلاسفه یونان تلاش داشته، نخستین فیلسوف مستقل اسلامی ابو نصر فارابی، برخی از آرای پیشینیان را پذیرفت و به صورت خاصی با محیط فرهنگی خود منطبق کرد و«فلسفه اسلامی»را با اوصاف متمایزی بنیان نهاد.
فارابی با معرفی منطق ارسطو به دنیای اسلام، خود نیز افزوده‏هایی بر آن دارد؛ پی‏ریزی صناعات خمس و جای دادن خطابه و شعر در عنوان منطق از جمله ابتکارات وی در منطق بود و در فلسفه هم گذشته از ائتلاقی که میان بعضی از آموزه‏های دین و فلسفه برقرار کرد، با داخل کردن افکار نو افلاطونی در مکتب مشائی، خود صورت دیگری به فلسفه ارسطو داد و با طرح نظریه نبوت که نشأت گرفته از آرای افلاطون است.
اتوپیای او را در شکل آرمان شهری ارائه کرد که در آن، حاکم فیلسوفی است که به کمال عقل نظری و عقل عملی رسیده است.این شخص از نظر فارابی کسی جز نبی نمی‏تواند باشد.
بعد از وی، شیخ الرئیس ابو علی سینا با گسترش مسائل الهیات، بر پایه نظریه وجودی، در میان افکار فلسفی و نقادی آرای ارسطو و افلاطون، فلسفه اسلامی را در مسیری دیگر انداخته و نحله‏ای که آمیخته‏ای از مکتب مشائی و نوافلاطونی بود، در جهان اسلام عرضه داشت.در کنار این نحله، مکتب ارسطویی به روایت ابن رشد در غرب جهان اسلام(اندلس)نیز پای به عرصه وجود نهاد.
دوران دیگری از فلسفه اسلامی با ظهور مکتب اشراق در قرن ششم شروع می‏شود که علاوه بر انتقادهای شیخ اشراق بر نظریات مشائی ابن سینا، خود نیز ایرادهایی را بر منطق و فلسفه ارسطو مستقلا وارد کرد و به باروری و استقلال فلسفه اسلامی، در شکل اشراقی، افزود.
شیخ اشراق در آرای منطقی موفق به پی‏ریزی قواعد جدیدی شده، با ایراد بر تعاریف مشائی، منکر معرفت تام به حقایق اشیاء می‏شود و در ضمن بحث از قضایا، خود قضیه تازه‏ای به نام«ضروریه بتانه»را ابتکار می‏کند و در فلسفه نیز با ابتنای روش اشراقی در کنار استدلال صرف، در مقابل نظریه ترکب جسم از ماده و صورت، رای به بساطت جوهر جسمانی می‏دهد و با اثبات جوهر مستقلی به نام«جوهر مثالی و برزخی»شکل جدیدی از اقسام جواهر ارائه می‏دهد و مقولات ارسطویی را که در ده مقوله جای داشته، به چهار مقوله نسبت، کم، کیف و حرکت تقلیل می‏دهد، وی همچنین در بحث المعرفه، پای را از تابعیت افکار یونانی افلاطون و ارسطو فراتر گذاشته، با اعتقاد به این‏که ابصار در نتیجه مقابل شی‏ء مستنیر با چشم سالم محقق می‏شود، رؤیت را، بر مبنای اضافه اشراقی بین موضوع مدرک و شی‏ء مدرک، به اشراق ارجاع می‏دهد.
شیخ اشراق در حکمت اولی هم با وارد کردن نظریه‏های فلاسفه ایران باستان (پهلویین)در مکتب خود، نظام مابعدالطبیعی تازه‏ای بر مبنای تشکیک در حقیقت نور پی‏ریزی می‏کند و آن را تا بحث فرشته‏شناسی اشراقی می‏دهد.سیر تکاملی فلسفه اسلامی بعد از طی تحولاتی چند و گذر از«دوران فترت»و با زمینه‏سازی میرداماد، در قرن دهم به دست توانای فیلسوف بزرگ عالم اسلام، صدرالدین محمد شیرازی با تکیه بر میراث چند قرنی فلاسفه اسلامی و یونانی و نیز با ابتکارات خود وی، به مکتب جدیدی در فلسفه اسلامی انجامید.
وی که مکتب خود را در مقابل مکاتب مشائی و اشراقی«حکمت متعالیه»نامید، با پی‏ریزی وجودشناسی فراعقلانی(حکمت)، مسائل فراوانی را وارد مباحث فلسفی کرد.
صدرالمتألهین که پایه حکمت خود را بر دو اصل«اصالت وجود»و«تشکیک در وجود»قرار داده بود، توانست با ایجاد توافق در میان سه جریان مهم معرفتی و حیاتی، عرفانی و برهانی، مسائل فلسفی را که در فلسفه یونان و اسکندریه در دویست مسأله خلاصه می‏شدند، به حدود هفتصد مسأله برساند.
صدرا در ساختمان مکتب خویش مواد دیگری را وارد کرد که قبل از دوران نضج حکمت متعالیه در میان فلاسفه رایج نبود.مسائلی چون تقسیم وجود به مستقل و رابط، تقسیم وجود به لنفسه و لغیره، ارائه انتولوژیکی بحث حرکت، اثبات برهانی حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول و...از جمله ابتکارات صدرالمتألهین در حوزه فلسفه به شمار می‏روند.
زندگی ملاصدرا
محمد بن ابراهیم شیرازی، ملقب به صدرالمتألهین و مشهور به ملاصدرا در حدود سال 979 یا 980 ه ق در شیراز دیده به جهان گشود.او به واسطه محیط خانوادگی خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بودند و نیز استعداد فوق‏العاده‏ای که از همان اوان کودکی از آن برخوردار بود، تحصیل و تعلیم شایسته‏ای داشت و بعد از گذراندن مراحل مقدماتی، برای تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان، که در آن زمان مرکزیت علمی و سیاسی ایران را از آن خود ساخته بود، گردید.
صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاء الدین عاملی(شیخ بهائی)به تحصیل علوم نقلی پرداخت تا زمانی که به درجه اجتهاد نایل آمد.او همچنین از استاد خود به‏روش سنتی و معمول حوزه‏های دینی نقل حدیث می‏کرده است. 1
صدرالدین پس از طی مدارج عالی در علوم منقول به شاگردی میرداماد در آمد و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانی چند در محضر وی آموخت و به مراحل بلندی در میان همگنان خود نایل آمد تا حدی که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده، در یکی از رباعیات خود در منزلت علمی وی سرود:
صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون
بر علم تو داده است خراج افلاطون
در مسند تحقیق نیامد مثلش
یک سر ز گریبان طبیعت بیرون
ملاصدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشته‏های متعارف آن روزگار که در حقیقت نخستین مرحله از زندگی وی را تشکیل می‏دهد، به علت مخالفت عده‏ای از علمای ظاهربین، ناچار شد اصفهان را ترک گوید و برای تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوی به قریه کهک در نزدیکی قم پناه برد.
مورخان و شرح حال‏نویسان از اساتیدی که راهبر ملاصدرا به علوم باطنی و تعلیمات صوفیانه باشند، گزارشی نداده‏اند و معلوم نیست وی از چه کسانی اصول عرفانی را آموخته، اما قدر مسلم این است که ورود به دریای بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتی از این علوم که در جای جای نوشته‏های ملاصدرا را به چشم می‏خورد، بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وی نبوده است.اگر چه صدرالمتألهین در هیچ کدام از سلسله‏های صوفیه وارد نشده، ولی در آشنایی با عرفان و بویژه عرفان نظری محی‏الدین بن عربی که در آثار وی، همانند کتابهای سیدر حیدر آملی، زنگ تشیع به خود گرفته، دست در دست استادکار آزموده‏ای داشته است.
دوران خلوت گزینی و سلوک معنوی صدرالمتألهین که دوره دوم از دوران زندگی وی را شامل می‏شود، هفت سال و بنا به قولی پانزده سال به طول کشید تا این‏که ملاصدرا در اثر ریاضتهای شرعی و عبادتهای عارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضوری نایل آمد، چنان که خود می‏نویسد:
1.سید جلال الدین آشتیانی، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، ص 4.
___________________
«فلما بقیت علی هذا الحال من الاستتار و الانزواء و الخمول و الاعتزال، زمانا مدیدا و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطول المجاهدات اشتعالا نوریا و التهب قلبی لکثرة الریاضات التهابا قویا ففاضت علیها انوار الملکوت و حلت بها خبایا الجبروت و لحقتها الاضواء الاحدیة و تدارکتها الالطاف الالهیة فاطلعت علی اسرار لم اکن اطلع علیها الی الآن و انکشف لی رموز لم تکن منکشفة هذا الانکشاف من البرهان، بل کل ما علمته من قبل البرهان عاینته مع زوائد بالشهود و العیان من الاسرار الالهیة و الحقایق الربانیة و الودائع اللاهوتیة و الخبایا الصمدانیة...» 1
همزمان با دوران خلوت گزینی، آوازه آخوند کم‏کم عالمگیر شد و به دنبال تأسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والی شیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشت و در مرحله سوم زندگی‏اش تا پایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافته‏های متعالیه خود اشتغال ورزید.
ملاصدرا در طول عمر 70 ساله خود موفق به تألیف کتابهای ارزنده‏ای در حکمت و فلسفه شد.بیشتر این آثار مربوط به دوران پایانی زندگی‏اش می‏شوند.
صدرالمتألهین در کنار کارهای تحقیقاتی موفق شد شاگردان نامداری همچون فیض کاشانی، فیاض لاهیجی، حسین تنکابنی و...را در عرصه‏های مختلف علمی و فلسفی تربیت کند؛شاگردانی که هر کدام در تاریخ علوم دینی و فلسفه و عرفان اسلامی، از جایگاه ویژه‏ای برخوردارند.ملاصدرا به رغم مشاغل تدریس و تألیفی، از عالمان زاهد و عابد روزگار خود به شمار می‏آمد و بر حسب گزارش تذکره‏نویسان، در طول عمر خویش هفت بار پیاده به زیارت حج رفت تا این‏که در سال 1050 ه ق/1640 م در بازگشت از هفتمین سفر خانه خدا در بصره به جوار حق‏تعالی شتافت.
منابع نظریات ملاصدرا
حکمت الهی که به وسیله صدرالمتألهین در قرن دهم دگرگونی اساسی یافت، و 1.صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة، ج 1، ص 8.عده‏ای از صاحب نظران آن را یک جهش در فلسفه اسلامی نامیده‏اند 1 ، همانند دیگر افکار فلسفی علمی، مبتنی بر افکار فلاسفه و عرفای پیش از خود بوده و نشأت گرفته از تعالیمی دینی است که در آیات الهی و روایات پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و ائمه اطهار علیهم السّلام آمده است.ملاصدرا با تکیه بر این منابع و مآخذ بود که موفق به پی‏ریزی مکتب فلسفی خاص خود گردید.
استاد سید جلال الدین آشتیانی از شارحان معاصر افکار آخوند، در بیان حکمت خاص ملاصدرا می‏نویسد:
«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت حقایق و محققان از اهل افکار و انظار و آراء و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ صوفیه و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت و هر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفی ممشای دیگران می‏پرداخت...ملاصدرا به واسطه غور در مکتب فلسفی اعم از اشراقی و مشائی و تدرب در علوم اهل کشف و احاطه بر مأثورات وارده در شریعت حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافی از جمیع مشارب و افکار، خود مؤسس طریقه‏ای شد که بر جمیع مشارب و مآرب فلسفی فلسفی ترجیح دارد.افکار عمیق شیخ رئیس و سایر اتباع مشاء و آراء افلاطونیان جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آراء و افکار حکمای اشراقی و رواقی در کتب تحقیقی او هضم شده است و سعه افکار و تحقیقات او همه را فرا گرفته...» 2
بنابراین، اهم منابع و مآخذ افکار صدرالمتألهین را می‏توان در چهار مبدأ اساسی جست که عبارتند از:
1.فلسفه مشاء و بویژه افکار ابن سینا که به صورت ترکیبی از فلسفه یونان و آرای نوافلاطونی در میان اندیشه‏وران مسلمان منشأ فلسفه مشائی اسلامی گردیده است.
2.حکمت اشراق که در قرن ششم به دست شیخ شهاب‏الدین سهروردی با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه اندیشه‏های فلسفی حکمای ایران باستان به وجود آمده بود.
1.شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 13، ص 249.
2.به نقل از مقدمه اسناد آشتیانی بر الشواهد الربوبیه، ص هفده و یک.
___________________
3.مکتب عرفانی محی‏الدین عربی که دربردارنده جنبه‏های نظری یافته‏های شهودی بوده و شکل تکامل یافته‏ای از تصوف روشمند را عرضه داشته است.
4.تعالیم اسلام که در منابع دینی به آنها اشاره شده و در حقیقت اساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل می‏دهد.
حال برای آن‏که میزان وامداری ملاصدرا به افکار عرفانی و فلسفی پیش از خود مشخص شود، مستقلامواضعی را که وی از مکاتب قبلی به ارث برده و مواردی که خود بر آن آرا و نظریات افزوده تا کاخ رفیع و سترگی به نام«حکمت متعالیه»در حیات تعقلی مسلمانان برافراشته است، به بحث می‏گذاریم تا در نهایت با تشخیص پایه‏های معرفتی و مآخذ افکار حکمی این فیلسوف عارف مشرب ایرانی، عصاره آرای متعالی و ابتکاری وی در منظر محققان و دوستداران فلسفه اسلامی گذارده شود.
مبانی عرفانی صدرالمتألهین
مآخذ و مواردی که ملاصدرا را در بیان مسائل حکمت متعالیه وامدار مباحث عرفانی و شهودات ذوقی و واردات قلبی است و در مواضعی از نوشته‏های وی نقش بسته، یا در بیان توافق اشراقات عرفانی با براهین فلسفی است و یا این‏که ناظر به مسائل فلسفی‏ای است که بر پایه یافته‏های شخصی و انوار قلبی بنا گردیده و به صورت استدلالی ارائه شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سه‏گانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل می‏دهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محی‏الدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شده، و یا مواردی است که صدرالمتألهین از کتب اصلی عرفانی در توضیح و تبیین نظریات خود بهره برده است.
این موارد سه‏گانه که مبانی عرفانی حکمت متعالیه را تشکیل می‏دهند، عمدتا از کتابهای فصوص الحکم و الفتوحات المکیة شیخ اکبر محی‏الدین بن عربی، شرح فصوص الحکم عارف قیصری، مصباح الانس ابن فناری و تمهیدالقواعد ابن ترکه استفاده شده‏اند. در کنار این منابع، شهودات عرفانی و یافته‏های وجدانی که بر مبنای علم حضوری و ادراک بی‏واسطه شکل یافته‏اند و عاری از جایگزینی ما بالعرض به ما بالذات هستند -همان‏طور که این امر در علم حصولی نیز جریان دارد-مؤیدهای محکمی برای ملاصدرا در مقام گردآوری نظریات خود به شمار می‏آمده‏اند.بنابراین، مطالب عرفانی آراو نظریات حکمی صدرالمتألهین در سه بخش قابل تقسیم‏بندی و ارائه می‏باشند:
الف.توافق عرفان و برهان و قرآن
پژوهش در نحوه ارتباط بین عرفان و فلسفه و عدم مخالفت بین شهودات شخصی با استدلالات عینی فلاسفه، از دیرباز مورد توجه محققان و عالمان بوده و هر کدام به فراخور معلومات خود در این زمینه سخن گفته‏اند.اما قهرمان تطبیق الهامات عرفانی با مسائل فلسفی ملاصدراست که به شکل وسیع و با عنایتی خاص، مطالب عرفان را هماهنگ با استدلال فلسفی یافته است.وی در این زمینه مکاشفات عرفانی را که خالی از مقام برهانی باشد، از قبیل تخیلات شعری دانسته و عدم تطبیق کلام عرفا را با قوانین صحیح برهانی و مقدمات حقه حکمی ناشی از قصور ناظرین می‏داند و مرتبه مکاشفات را فوق مرتبه برهان در افاده یقین به شمار می‏آورد...(اسفار، ج 2، ص 315)
صدرالمتألهین همچنین در موارد دیگری بعد از بیان مسائلی از حکمت و عرفان، تحقیق آن را شایسته کسانی می‏داند که با تضلع در وادی فلسفه، اهل کشف و شهود هم باشند؛مثلا در بحث از سریان عشق و حیات و شعور در همه موجودات و در عشق هیولی به صورت به ناتوانی شیخ الرئیس اشاره کرده و تحقیق آن را مختص به کسانی دانسته است که جامع وجدان عرفانی و مؤمن به کتاب و سنت هستند و اختصاص این امر را با توفیقات الهی به خود منسوب داشته است.(اسفار، ج 7، ص 153)این مطلب را عارف کبیر ابن عربی هم یادآور شده و آن را نحوه‏ای از توافق کشف و ایمان دانسته، هم چنان که ملاصدرا نیز بحث خود را در هماهنگی برهان و ایمان شمرده است، بر این پایه که عارف و حکیم اتفاقا معیار را ایمان و وحی دانسته‏اند و به آن تمسک جسته‏اند.
در موارد دیگری صدرالمتألهین بعد از تضرع به درگاه الهی و دریافت شهودی مسأله‏ای از مسائل حکمت، آن را مطابق با برهان یافته و در مقام بیان آن، از شیوه استدلالی بهره جسته و آن را به صورت فلسفی ارائه داده است.وی در مقدمه اسفار گزارش تغییر احوال خود را در اثر خلوت گزینی و سلوک معنوی به سبک خاص خود می‏نگارد-در بخش مربوط به زندگینامه آخوند اشاره شد-و در دستیابی به قول حق در مسأله مهم‏اصالت وجود و اعتباریت ماهیات که در اثر کشف شهودی و اشراق قلبی به آن نایل شده است، می‏گوید:
«...ما در گذشته مصر بودیم بر اصالت ماهیات و اعتباریت وجود، تا این‏که خداوند ما را هدایت و برهانش را عیان کرد و برای ما در غایت روشنایی منکشف گردید که امر بر عکس آن چیزی است که پنداشته بودیم....»(اسفار، ج 1، ص 8)
او توفیق حل معضل اتحاد عاقل و معقول را هم در اثر توسل به درگاه خداوند و بعد از تضرع و انابه به حق‏تعالی می‏داند و در مقام تبیین، آن را به شکل استدلالی عرضه می‏کند.بنابراین، از نظر ملاصدرا راههای وصول به حقیقت اسرار شرایع و معرفت امور منحصر به برهان و شهود است:
«...بلکه طریق معرفت این اسرار منحصر به دو راه است:یا راه ابرار، یعنی اقامه جمیع عبادات و تأکید بر برپایی عدالت و پالایش وسوسه‏های عادی و یا راه مقربین، یعنی عمل کنندگان ریاضتهای عملی و توجه قوای ادراکی به جانب ذات ربوبی و صافی آینه نفس ناطقه و پیرایش آن از آلودگی به اخلاق رذیله....»(اسفار، ج 1، ص 361)
صدرالمتألهین در مواضع دیگری سخن از تطبیق برهان با قوانین شریعت به میان می‏آورد و هیچ‏گونه مباینتی میان استدلالهای فلسفی و اعتقادات دینی نمی‏بیند، چونان که در میان عالمان دینی هم اشاره شده که«هر چیزی که شرع به آن حکم کند، عقل هم به آن حکم می‏کند و هر چیزی که عقل به آن حکم کند، شرع هم به آن حکم می‏کند»، ملاصدرا نیز سخن از توافق عقل و شرع به میان می‏آورد و در ذیل بحث از دوام فیض باری و حدوث عالم می‏نویسد:
«در گذشته بارها اشاره کردیم که حکمت مخالفتی با شرایع حقه الهی ندارد، بلکه مقصود از آنها معرفتی واحد یعنی همان شناخت حق اول و صفات و افعالش می‏باشد.این معرفت گاهی از راه وحی و رسالت یا همان نبوت حاصل می‏شود و گاهی از راه سلوک و کسب دانش یا همان حکمت و ولایت حاصل می‏شود و آن‏که سخن از مخالفت مقاصد حکمت و شریعت می‏گوید، کسی است که آگاهی از تطبیق خطابات شرعی با براهین حکمی ندارد.»(اسفار، ج 7، ص 326)او در بحث از تجرد نفس و...نیز به عدم مخالفت برهان و قرآن اشاره کرده، گوید:
«...همانا شرع و عقل در این مسأله با هم توافق دارند، همان طور که در سایر مباحث حکمی نیز این توافق هست، حاشا از شریعت حقه الهی که احکامش مصادم با معارف یقینی ضروری باشد و وای بر فلسفه‏ای که قوانین آن غیر مطابق با کتاب و سنت باشد.» (اسفار، ج 8، ص 303)
ب.بهره‏مندی صدرالمتألهین از آثار عرفانی
از جمله مواردی که ملاصدرا در آنها وامدار عارفان بوده مطالبی است که از آثار و کتب بزرگان علم عرفان در بیان نظرات خود استفاده کرده است.همین از مهمترین نکات در«صدراشناسی»به شمار می‏رود و نمایانگر اهمیت مطالب عرفانی در میان فلاسفه مسلمان می‏باشد.بنا به گفته مرحوم آقا سید علی قاضی تبریزی، «ملاصدرا هر چه دارد از محی‏الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است». 1
موارد زیر را می‏توان به عنوان نمونه‏هایی از استفاده ملاصدرا از آثار عرفانی ذکر کرد:
در بحث وجود ذهنی که در مکتب صدرایی از اهمیت بسزایی برخوردار می‏باشد و آن جا که اشکالهایی که متوجه این مسأله بوده، به دست ملاصدرا گشوده شده است، وی در تأیید گفتار خود به سخنان ابن عربی در فص اسحاقیه تمسک جسته است(اسفار، ج 1، ص 226).کلام ابن عربی که گفتار صدرا ناظر به آن بوده، درباره اصل و اساس عالم خیال بوده که بر آگاهان در مسائل فلسفی روشن است که دو مسأله عالم خیال و وجود ذهنی در حکمت متعالیه ارتباط استواری با هم دارند.
حرکت جوهری که توسط صدرالمتألهین به شکل استدلالی در فلسفه اسلامی ابتکار شده، بعد از تقویت آن با براهین محکم، مویدبه منابع دینی گردیده، با تأییدات شهودی از هر سه منبع عرفانی و برهانی و قرآنی بهره‏مند شده است.لذا آخوند در بیان مسأله فوق در میان عارفان، سخنانی از ابن عربی نقل کرده، گوید:«پس به تحقیق گفته است محقق 1.به نقل از:حسن‏زاده آملی، عرفان و حکمت، ص 41.
کاشف محی‏الدین عربی در بعض ابواب فتوحات مکیه...»(اسفار ج 5، ص 246).او سپس در تطبیق حرکت جوهری خود با تجدد امثال که در میان اهل عرفان مطرح است و در تطبیق با آیات قرآن می‏گوید:
«تحقیقا براهینی بر تجدد طبایع جسمیه و حرکات جوهری اقامه شده و جمیع این طبایع متحرکند به سوی مبدأ اعلی، به ارتقاء از محل جسمیت به عالم عقلی و منزل علوی بر سبیل تدرج...و برای عالم همانند انسان، عمری طبیعی است بر نحوی که کتاب الهی مدت آن را پنجاه هزار سال گفته است:(تعرج الملائکة و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنة).»(اسفار ج 7، ص 171)
این گفتار ملاصدرا ناظراست به کلام محی‏الدین در فصوص الحکم. 1
در تحقیق علم اجمالی حق‏تعالی در عین کشف تفصیلی، تعبیراتی را از فتوحات مکیه باب سیصد و هفتاد و هفت نقل می‏کند و در ادامه بحث می‏گوید:
«غرض از نقل آن این‏که این شیخ عارف به نور مکاشفه برایش روشن شده که ترکیب در معانی و محمولات عقلی منافی با احدیت وجود نیست....»(اسفار، ج 6، ص 288)
ملاصدرا در اسناد حدیث تردد به حق سبحانه و تعالی، در ذیل بحث از اراده ازلی خداوند، تحقیقی ارزنده ارائه می‏دهد(اسفار ج 6، ص 379)، که ناظر به سخنان محی‏الدین در باب سیصد و شانزده از فتوحات مکیه است.
صدرالمتألهین در بحث از نسخ کتاب و محو و اثبات در آن، کلام خود را مستند به یافته‏های عرفانی ابن عربی در فتوحات مکیه، باب سیصد و شانزده می‏کند و در انتهای نقل خود می‏گوید:
«از آن روی در این باب تنها به نقل گفتار او بسنده کردیم که کلامی تحقیقی نزد صاحب بصیرت است، و متعرض شرح معانی و حل رموز و تطبیق برهان نشدیم برای این‏که در مواضع مختلف این کتاب آنچه ذکر شده برای هر کس که در آنان تدبر ورزد بسنده می‏کند، بخصوص آنچه در مباحث علم اجمالی و تفصیلی حق به اشیای مذکور 1.ابن عربی، فصوص الحکم، (انتشارات الزهرا)، ص 124.است.»(اسفار، ج 7، ص 50)
صدرالمتألهین در بحث از تفاوت کتابت مخلوق با کتابت خالق که در بروز و ظهور از جهت باطن و غیب به ظاهر و شهادت بوده و در کتابت خالق اول با چشم خیال درک می‏شود و بعد با چشم حس، در حالی که در کتابت مخلوق اول به چشم حس درک و بعد با چشم خیالی ادراک می‏شود، پس از بیان مطالب، مؤیداتی از فتوحات مکیه ابن عربی را نقل می‏کند.موید اول حدیثی از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم و موید دوم حکایتی از حال یک ساده‏دل است(اسفار، ج 7، ص 25)داستان دوم هم از فتوحات مکیه و درباره همین بحث است که ملاصدرا در مفاتیح الغیب نقل کرده 1 و در این بحث هم هماهنگی عرفان و برهان در محضر قرآن عرضه شده است.
از جمله مواضعی که صدرالمتألهین بیشترین بهره را از اهل عرفان برده، مبحث علت و معلول اسفار است که در میان شارحان افکار وی به«عرفانیات اسفار»مشهور شده است.
ج.مکاشفات شخصی صدرالمتألهین و ارائه برهانی مسائل حکمی
بخش دیگری از منابع عرفانی ملاصدرا در مکاشفات وی خلاصه می‏شوند که پایه‏های تأیید کننده محکمی برای عرضه مسائل حکمی در بیان استدلالی آنها به شمار می‏روند و ما جهت پرهیز از اطاله کلام تنها به چند مورد از آنها در مواد اصلی حکمت متعالیه، که یقینا موارد زیادی را شامل می‏شوند، بسنده می‏کنیم:
اتحاد عاقل و معقول که برای اولین بار توسط فرفوریوس در مورد نحوه علم خداوند به کار رفته و در میان فلاسفه اسلامی، شیخ‏الرئیس 2 و اکثر مشائین با آن مخالفت کرده‏اند، در حکمت متعالیه گذشته از آن‏که مورد تأیید قرار گرفته، به توسعه آن در اقسام علم حتی ادراک حسی نیز سرایت داده شده و بعد از دستیابی به حقیقت آن‏که از راه 1.رک:صدرالدین شیرازی، مفاتیح الغیب، (انتشارات مولی)، ص 38.
2.رک:ابن سینا، الاشارات و التنبیهات(باشرح خواجه)، ج 3، ص 295.
___________________
مکاشفات شخصی برای صدرالمتألهین پیدا شد، براهین محکمی در اتحاد عاقل و معقول اقامه شده است.(اسفار، ج 3، ص 313)
قاعده امکان اشرف که قبل از ملاصدرا از مباحث فرعی قاعده«الواحد لا یصدر عنه الا الواحد»بوده، در حکمت متعالیه با استمداد از اشراقات عرفانی حل شده و خود اصل محکمی برای مسائل دیگر فلسفی به شمار رفته است.ملاصدرا در اشاره به اشکالی که متوجه این قاعده بوده، توفیق حل آن را به اشراقات قلبی خود می‏داند.(اسفار، ج 7، ص 255)
دستیابی به اصالت وجود که پایه و بنیان حکمت متعالیه را تشکیل می‏دهد و فلسفه را در میان مسلمانان دچار تحولی بنیادی کرده و مرحله تازه‏ای را گشوده که بر اساس آن معضلات بسیاری از اعتقادات و مسائل فلسفی حل شده است و بنا به گفته حکیم فرزانه استاد سید جلال الدین آشتیانی، «انکار اصالت وجود در عقلیات، نظیر انکار ولایت کلیه علی بن ابیطالب روحی له الفداء در اعتقادات می‏باشد»، 1 و از جایگاه ویژه‏ای در میان مسائل حکمی برخوردار است و به عبارتی محور نظام فلسفی ملاصدرا بوده، به واسطه اشراقات شخصی و مکاشفات قلبی وی به دست آمده و سپس به شکل استدلالی ارائه شده است.
عناصر مشائی در حکمت متعالیه
در میان مآخذی که مورد استفاده گسترده ملاصدرا در پی‏ریزی مکتب فلسفی خویش قرار گرفته، عناصری از فلسفه مشائی به نحو بارزی به چشم می‏خورد.آخوند با تعبیر«شیخ فلاسفه اسلام»و«فاضل الفلاسفه»از ابن سینا نام برده و در بحثهای فلسفی از مراجعه به آثار وی خود را بی‏نیاز نمی‏دانسته است.با این حال، انتقاداتی هم بر شیخ الرئیس وارد کرده که این نکات انتقادی حاکمی از ارتقای علمی ملاصدرا می‏باشد؛مثلا در بحث از مراتب تشکیکی قوای نفس در نزدیک به هفده مورد از عجز ذهنی ابن سینا در 1.سید جلال الدین آشتیانی، هستی از نظر عرفان و فلسفه، (چاپ دوم)، ص 60.حل این معضلات اظهار تعجب می‏کند(اسفار، ج 9، ص 109)و در جای دیگری عدم دستیابی ابن سینا به مسائل عالی الهیات را اشتغال شیخ الرئیس به علوم جزئی می‏داند. 1
با این حال، ملاصدرا در مواضعی وامدار تحقیقات ارزنده ابن سینا بوده و با تمسک به پژوهشهای عمیق وی به حل معضلاتی در مباحث فلسفی دست یافته است؛نظیر بحث از سریان عشق الهی در جمیع موجودات امکانی که ردپایی از رساله عشق ابن سینا در آن بوضوح پیداست و البته با پرورش و تکمیل این بحث به دست توانای ملاصدرا و استحکام آن بر مبنای نظریه اصالت وجود، روند بحث حالتی خاص به خود گرفته و مسائل جدیدی را مورد مداقه قرار داده است.(اسفار، ج 7، ص 148)
ملاصدرا در بحث از اثبات وحدت حقیقی عالم امکان و عدم کارآیی اصول موضوعه علوم تجربی در بیان این مسأله فلسفی، از ترتیب علّی و معلولی که از مسائل فلسفی صرف است، استفاده کرده است(اسفار، ج 7، ص 113)، همان طور که شیخ الرئیس هم بحث از اثبات روابط علّی و معلولی را ورای طور حس دانسته است. 2
ملاصدرا در اشاره به هبوط نفس از عالم قدسی بعد از نقل آیات و احادیث مربوط به این امر، پس از ذکر اقوال حکمای پیشین به قصیده عینیه ابن سینا استناد جسته است(اسفار، ج 8، ص 357).
همچنین صدرالمتألهین در بیان مقدمات اثبات معاد جسمانی به مناسبت محل بحث، سخن از عدم تعدد وجود به میان آورده(اسفار، ج 9، ص 188)و این استناد ملاصدرا ناظر است به کلام شیخ در حکمت مشرقیه که خواجه نصیرالدین طوسی هم بر آن شرحی آورده است. 3
ابو نصر فارابی فیلسوف مشائی دیگری است که توجه ملاصدرا را به خود جلب کرده و آرا و افکار وی در کتابهای صدرالمتألهین موضوع بحث و تحقیق قرار گرفته است. 1.رک:صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی الهیات الشفاء، ص 176.
2.ابن سینا، شفاء، الالهیات، ص 8.
3.به نقل از:شرح الاشارات، ج 3، ص 63.
___________________
از جمله این مباحث بطلان اولویت است که ملاصدرا بعد از اثبات حکم نفی اولیت ذاتی در تأیید سخن خود به فصوص الحکم فارابی استناد جسته است.(اسفار، ج 3، ص 201)
صدرا در بحث از معانی عقل و بعد از توضیح انحای عقل نظری، سخنی طولانی از فارابی را نقل کرده، گوید:
«...در آن نصوص صریحی بر اتحاد عاقل و معقول و بر امکان صیرورت انسان است که عقل بسیط فعالی شود که با معقولات خود متحد گشته است....»(اسفار، ج 3، ص 427)
گذشته از فارابی و ابن سینا که ملاصدرا با تعبیر«شیخان»از آنها نام می‏برد، سخنان فلاسفه دیگری چون بهمنیار، ابو العباس لوکری و دیگران هم مورد استفاده ملاصدرا قرار داشته است، اما با این حال، مهمترین موضعی که ملاصدرا در آن وامدار فلسفه مشائین بوده، بحث از جواهر و اعراض است که وی در مقابل اشراقیون و اعتقاد آنان به مقولات پنجگانه، نظریه مقولات دهگانه ارسطویی را پذیرفته و بتفصیل در تبیین آن کوشیده است، ولی ملاصدرا در این مسأله هم مانند دیگر مسائل با گذر از افکار مشائی با نظریات ابتکاری دست یافته است؛همانند نظری که در بیان ماده ازلی برگزیده که به نظریه اشراقیون در مورد اثبات ماده لطیف نزدیک بوده و در قالب نظریه ماده و صورت مشائی بیان شده است.
مسائل اشراقی در مکتب صدرالمتألّهین
سومین منبع از مآخذ صدرالمتألهین در پی‏ریزی بنای مکتب خود، افکار اشراقی شیخ شهاب الدین سهروردی است که در مسائل مهمی چون مثل افلاطونی و عالم مثال، بی‏تأثیر در آرای ملاصدرا نبوده است.با این‏که ملاصدرا در اصلی‏ترین مسأله نظیر اصالت وجود و اعتباریت ماهیات با شیخ اشراق مخالفت ورزیده، اما در عین حال در مسائلی چند، نظریات شیخ اشراق را وارد حکمت متعالیه کرده است.
اولین مسأله اشراقی که در مکتب ملاصدرا توجه محققان را به خود جلب می‏کند، تطبیق تمهیدات بحث وجودشناسی بر نورشناسی اشراقی است.ملاصدرا در طرح بداهت مفهوم وجود که از اصول مبنایی فلسفه وی به شمار می‏رود، آن را با بحث نور وظاهر بذاته و مظهر لغیره بودنش به تطبیق می‏گذارد. 1 لذا هر حکمی که بر نور در حکمت اشراق حمل می‏شود، همان حکم در حکمت متعالیه بر وجود قابلیت حمل دارد.
چنان که گفته شد، ملاصدرا در مسائلی نظیر اثبات مثل افلاطونی(اسفار، ج 2، ص 46)و اتحاد عاقل و معقول(اسفار، ج 3، ص 312)و چند مسأله اشراقی دیگر به مصاف مشائین رفته و خرده‏گیریهایی بر بزرگان فلسفه مشائی اسلامی نظیر فارابی و ابن سینا دارد.
عالم مثال به معنای مثل منفصل و برزخ نزولی هم از مسائلی است که در حکمت اشراق مطرح بوده و ملاصدرا با پذیرش اصل آن‏که مورد انکار مشائین بوده، در کنار دو عالم مادی و عقلی و با اصطلاحاتی در نظریه اشراقیون-با وفاداری به اصل وجودی عالم مثال-به اثبات تجرد نفس در مقام خیال و تجرد صور خیالی که ملازم با ثبوت آن در مرتبه مثالی برای نفس می‏باشد، پرداخته است.(اسفار، ج 3، ص 475)
منابع دینی حکمت متعالیه
گذشته از مآخذ سه‏گانه عرفانی، مشائی و اشراقی در بنیان حکمت متعالیه، ملاصدرا با عنایت خاصی که به تعالیم اسلام داشته و به اعتباری، فلسفه‏ای در خدمت تبیین فرا عقلانی(-حکمت)دین پدید آورده، در مواردی از آموزه‏های دینی در مبادی معرفتی مکتب خود استمداد جسته است.این موارد به تفکیک عبارتند از:
الف.تشریح و توضیح جریان سیال هستی، که با تکیه بر وحی به واسطه اتصال به مبدأ غیبی عالم بهتر از هر معرفتی به حقیقت آن دسترسی دارد.ملاصدرا در این موضوع در کنار شرح کافی و تفسیر بعضی از سور قرآنی، دو کتاب مهم اسرار الآیات و مفاتیح الغیب را تألیف کرده است؛او مثلا عوالم وجودی را با استشهاد به قرآن، آیاتی از بطون قرآنی و انوار جمال الهی شمرده است. 2
1.صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمة الاشراق، ص 283.
2.مفاتیح الغیب، صدرالدین شیرازی، ص 23.
___________________
ب.استفاده تأییدی بر اصول فلسفی خویش که یا به ابتکار خود در حکمت متعالیه مورد بحث بوده-نظیر حرکت جوهری که ملاصدرا در کنار اثبات برهانی آن، مؤیداتی را برای آن از آیات الهی می‏آورد-(اسفار، ج 3، ص 110)و یا این‏که مقوله مورد نظر از مباحث عامه فلسفه است، چون تبیین طبیعت و زمان و مکان در امور عامه و مسائل الهی خاص، مثل صفات خداوند که در فلسفه ملاصدرا از اهمیت خاصی برخوردار است. صدرالمتألهین در تقریر ابتکاری خود از برهان صدیقین نیز وامدار مباحث دینی است. (اسفار، ج 6، ص 14)
ج.بالاخره تبیین و تأویل حکمی از حقایق دینی و آموزه‏های اعتقادی چون قضا و قدر و لوح و قلم و...که قسمت عمده‏ای از الهیات اخص در حکمت ملاصدرا را تشکیل می‏دهند و در زمینه اعتقاداتی که مربوط به معادشناسی می‏شود، آیات و روایاتی که هبوط نفسی از عالم قدسی را عنوان کرده‏اند، و همچنین احادیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم و امام علی علیه السّلام نظیر:«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»و«اعلم ان الصورة الانسانیة هی اکبر»مورد استناد ملاصدرا قرار داشته‏اند.
با ذکر نمونه‏هایی از منابع دینی صدرالمتألهین در حکمت متعالیه معلوم می‏شود که گذشته از این‏که ملاصدرا سعی داشته فلسفه‏ای در خدمت تبیین اصول اعتقادی دین بنیاد کند، در عین حال با استمداد از مسائل دینی خواسته است که به تشریح و توضیح مباحث فلسفی دست یازد و امور مابعدالطبیعی را در اتصال به مبدأ اولی آن به محک اصول عقلانی بزند.
دیگر منابع معرفتی ملاصدرا
گذشته از منابع چهارگانه اصلی حکمت متعالیه، در مراجعه به آثار و تألیفات ملاصدرا خصوصا اسفار اربعه، مواردی از آرا و افکار عده‏ای از فلاسفه یونانی و اسکندرانی نیز در میان مآخذ فکری وی جلوه می‏کنند که در این میان بیشترین سهم از آن افلاطون و ارسطو می‏باشد که بدون وساطت آثار ابن سینا و دیگر فلاسفه مسلمان، مواردی چند از کتب و آثار آنان مورد استفاده ملاصدرا قرار گرفته است.در مواضعی، سخنان افلوطین به سبب اشتباهی که از ناحیه انتساب کتاب«اثولوجیا»به ارسطو در میان فلاسفه مسلمان مشهور بوده، به نام ارسطو گزارش شده‏اند.
ملاصدرا در تکریم و احترام ارسطو به حدی پیش می‏رود که حتی چهره دینی نیز به او می‏دهد. 1 او در اسفار در ذیل بحث از قوای نفس در منزل ارسطو سخنانی می‏آورد که حاکی از احترام وی است.(اسفار، ج 9، ص 109)
آنچه از تحقیقات امروزی روشن شده این است که آن چهره‏ای که ملاصدرا و دیگر بزرگان فلسفه اسلامی از ارسطو ترسیم می‏کردند، مبتنی بر کتاب اثولوجیا بوده که به اشتباه آن را به ارسطو منتسب می‏کردند.بنابراین، آن شخصی که مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی به عنوان صاحب نور باطن و قوه کشف حقایق و...او را ستوده است، گذشته از این‏که با فلسفه خشک استدلالی ارسطو قابل جمع نبوده و با احوالاتی که از وی در مراجعه به پرستشگاههای خدایان یونانی گزارش شده، بیشتر معرف سیمای افلوطین است تا ارسطو یا هر فیلسوف مشائی مشرب دیگر.
افلاطون فیلسوف یونانی دیگری است که با عنوان«افلاطون الهی»و«افلاطون شریف»مورد توجه ملاصدرا قرار داشته و وی گذشته از بحث«مثل»که از منظر اشراقیون به بحث در آن پرداخته، در بحث از ابطال تناسخ از طریق ارسطو روی بر می‏گرداند و به شیوه افلاطون مراجعه می‏کند(اسفار، ج 9، ص 6)و در بعضی مواضع مستقیما از آثار افلاطون نقل می‏کند؛نظیر بحث از علت هبوط.
فیلسوفان دیگری چون اسکندر افرودیسی، آغاثاذیمون، انباذقلس، انکساغورس، ثالیس الملطی(طالس)، ذیمقراطیس، سقراط فیثاغورث، قرمانیطس و هرمس از جمله حکمای یونانی و اسکندرانی هستند که ملاصدرا در منظومه عظیم فلسفه متعالیه خود به افکار آنها نظر داشته است، چونان که در میان متکلمان اسلامی اشخاصی چون جلال الدین دوانی، دبیران کاتبی، ابو حامد غزالی، فخر رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، تفتازانی و از پیشینیان به نظام، اشعری و...جنبه‏های دیگری از افکار و آرای ملاصدرا را به خود مشغول داشته‏اند.
1.رک:صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج 3، ص 105.

تبلیغات