آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

شیخ طبرسی از مفسّران بزرگ و متکلّمان عالی‏مقام شیعه‏ی امامیه است و اندیشه‏های تفسیری و کلامی او در تفسیر معروف خود «مجمع البیان» بسان خورشیدی می‏درخشد. از این جهت در اینجا به درج مقاله‏ای که در سیزده رجب1423 در سالن اجتماعات مدرسه «دارالشفا» القا گردیده، می‏پردازیم.
قال الله تبارک و تعالی: «اگلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ الله مَثلاً کَلمةً طَیِّبَةً کَشَجرةٍ طَیِّبَة اگصْلُها ثابِت وَفَرْعُها فِی السَّماء تُوءْتی اُکلها کُلّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَیَضْربُ اللهُ الاگمْثال لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتذَکَّرُون»(ابراهیم/2524)
«آیا ندیدی چگونه خداوند گفتار پاکیزه را، به درخت پاکیزه تشبیه کرده که ریشه‏ی آن در زمین ثابت، و شاخه‏ی آن در آسمان است، در هر زمان میوه‏ی خود را به اذن پروردگارش می‏دهد، و خداوند برای مردم مثل‏ها می‏زند، شاید متذکّر باشند».
امروز 13رجب 1423ه مصادف با سالروز ولادت پیشوای پرهیزکاران علی بن ابی طالب‏علیه السلام می‏باشد و به یمن و برکت این مولود مسعود، بزرگداشت پیشوای مفسّران شیخ طبرسی در چنین روزی در این مکان مقدس (سالن اجتماعات دارالشفاء) برگزار می‏شود. تقارن این دو پدیده ایجاب می‏کند که درباره‏ی هر دو، سخن گفته شود ولی از آن جا که غرض اصلی از برگزاری این همایش، تبیین شخصیت استاد تفسیر شیخ طبرسی می‏باشد، بیشترین سخن رابه این بخش اختصاص می‏دهیم.
سخن گفتن درباره‏ی امیرموءمنان با یک مجلس و دو مجلس به جایی نمی‏رسد، او از نظر شخصیت دریای ناپیدا کرانه است. به این زودی به ساحل آن نمی‏توان رسید ولی به مضمون شعر معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
از این جهت در حیات این بزرگمرد جهان خلقت پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به نکاتی اشاره می‏کنم:
1. او نخستین فردی است که به پیامبر گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و این مطلبی است که محدّثان شیعی و سنّی بر آن اتّفاق نظر دارند، جز گروه دور از خاندان رسالت که نمی‏خواهند این فضیلت، درباره‏ی آن امام تجلّی کند.
رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم در حقّ او فرموده است: «أوّلکم وارداً علیّ الحوض، أوّلکم إسلاماً علیّ بن أبی طالب».(1)
«نخستین کسی که بر من در حوض کوثر وارد می‏شود نخستین فردی است که به من ایمان آورده و آن علی بن ابی طالب است».
این مطلب آن چنان مسلّم است که فزون از 65 دانشمند سنّی در کتاب‏های خود بر آن تصریح کرده‏اند.(2)
مسلّماً مقصود از این که او نخستین فردی است که به او ایمان آورده است همان ایمان رسمی در انظار مردم و بالاءخص بنی‏هاشم است و گرنه او از همان نخستین روزهای زندگی خویش در دامن پیامبر تربیت یافته و اسلام و ایمان با جان او عجین شده است، و لذا خود آن حضرت در حدیثی می‏فرماید: «و لقد صلّیتُ مع رسول الله قبلَ الناس بسبع سنین و أنا أوّل من صلّی به».
«من با رسول خدا پیش از همه مردم هفت سال نماز خواندم، و من نخستین کسی هستم که با او نماز گزارد».(3)
2. او نخستین کسی است که در
_______________________________
1. مستدرک حاکم:3/136.
2. به کتاب شریف «الغدیر»:3/221 235 مراجعه شود.
3. تاریخ طبری:2/213.
_______________________________
کعبه چشم به جهان گشود و در مسجد شربت شهادت نوشید، و تاکنون چنین فضیلتی از آنِ کسی نبوده است، و حضرت مسیح‏علیه السلام هر چند در «بیت اللحم» متولد گشت، امّا به خاطر مسأله‏ی «رفع»، شهادت در مسجد، نصیب او نگشت.
و به قول شاعر:
میسّر نگردد به کس این سعادت
به کعبه ولادت، به مسجد شهادت
3. او یگانه شخصی است که در تمام غزوات جز در غزوه‏ی تبوک در رکاب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بوده و او را یاری کرده است. و در غزوه‏ی تبوک به امر پیامبر در مدینه ماند، تا مراقب ترفندهای منافقان باشد.
4. او یگانه شخصیتی است که بسیاری از علوم اسلامی به او منتهی می‏شود و دانشمندان خود را رهین علوم و دانش او می‏دانند.
5. او نخستین کسی است که معارف شامخ اسلام را در خطب و کلمات خود بیان نمود و جامعه اسلامی را به تفکّر دعوت نمود.
ابن ابی الحدید در مقدمه‏ی شرح نهج البلاغه درباره‏ی بهره‏گیری علوم اسلامی از اندیشه‏ی بلند او، داد سخن داده است.(4)
ولی من در این جا نکته‏ای را یادآور می‏شوم که در کلام بزرگان نیست و این نکته خود برای ما اسوه و الگو است و آن این که از امیرموءمنان حدود 13هزار خطبه و نامه و کلمات حکیمانه نقل شده که بخشی از آنها در «نهج البلاغه» و بخشی دیگر در «مستدرکات نهج البلاغه» و کتاب «غرر الحکم» نگارش «آمدی» است.
مسلّماً امیر موءمنان در برهه‏ای از عمر خود در حیات رسول خدا از این معارف و علوم آگاهی داشت، زیرا او باب علم نبی است، و هر کس بخواهد از علوم نبوی بهره بگیرد باید از این در وارد شود. چنان که پیامبر گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها.(5)
ولی با این همه آگاهی، هرگز در
_______________________________
4. شرح نهج البلاغه:1/2017.
5. مستدرک حاکم:3/127.
_______________________________
عصر رسول خدا لب به سخن نگشود، خطابه‏ای ایراد نکرد، فقط هنگامی که رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم او را به قضاوت و داوری به یمن فرستاد او در آنجا داوری‏های شگفت انگیزی انجام داد که مورد قبول رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت.(6)
و این خود حاکی از تأدّب عظیم حضرت در برابر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است. به راستی کار بسیار مشکلی است که انسان آگاه از چنین دانش‏ها، در طول عمر رسول خدا، لب به سخن نگشاید و ادب را رعایت کند.
این راه و روش برای همگان درس آموزنده است که انسان در محضر بزرگان سکوت برگزیند و مجال را به آنان بدهد.
در سال‏های 1326 و 1327 در مدرسه‏ی فیضیه در حجره مرحوم «صاحب الداری» شب‏های پنجشنبه و جمعه بزرگان حوزه جلسه می‏کردند و مشکلات حوزه و طلاب را بررسی می‏کردند. یکی از اعضای آن جلسه حضرت امام (اعلی الله مقامه) بود. اتّفاقاً مرحوم آیة الله رفیعی قزوینی از قزوین به قم آمده بودند و در آن جلسه تصادفاً شرکت کرده بود، ناظر جلسه می‏گفت: از اوّل مجلس تا آخر، امام با کمال ادب در محضر استادش نشسته بود و هرگز سخن نگفت و مجال سخن را به استاد واگذار کرد.
اکنون دامن سخن را درباره‏ی امیرموءمنان کوتاه نموده و به بیان اصل موضوع می‏پردازیم:
امین الإسلام موءلف مجمع البیان
قهرمان گفتار ما امین الاسلام معروف به طبرسی نامش فضل فرزند حسن فرزند فضل می‏باشد و بیشترین شهرتش به «طبرسی» یا «امین الاسلام» می‏باشد.
1. تاریخ ولادت او
مترجمان تاریخ وفات او را 548ه نوشته‏اند بدون این که تاریخ تولّد او را تعیین کنند، و شاید برای بیشترین آنها تاریخ ولادت مجهول بود، ولی می‏توان از قراین موجود در خود تفسیر، تاریخ ولادت او را به دست آورد . اینک بیان این مطلب:
_______________________________
6. ذخائر العقبی، محب الدین طبری:84؛ کنز العمال:2/393؛ وسائل الشیعة:19/175.
_______________________________
1. او در آخر اوّلین جزء از اجزای دهگانه‏ی تفسیر آنگاه که از تفسیر آیه «فمن خافَ مِنْ موصٍ جَنفاً أو إثماً فأصلح فلا إثمَ علیه إنّ الله غفور رحیم» فارغ می‏شود می‏نویسد:
فرغ من تألیفه یوم السبت لثلاث بقین من شعبان سنة 530ه.(7)
موءلف از نگارش این جزء (جزء نخست از اجزای دهگانه) در 27 شعبان 530ه فارغ گردید.
2. او در مقدمه کتاب می‏نویسد: وقد ذرّف سنی علی الستین واشتعل الرأس شیباً.(8)
من وقتی به نگارش این کتاب دست می‏یازم که سنّم از شصت گذشته و سرم سفید شده است.
در لغت عرب هرگاه بگویند «ذرّف الستین» بمعنی سنم به شصت رسید، و اگر بگویند :« ذرّف سنی علی الستین» به معنی از شصت بالا زده است.
3. با توجه به آنچه که در مقدمه می‏گوید: سنّ او به هنگام نگارش کتاب فزون از شصت بود، باید گفت سن او در آن زمان حدود 61 ویا 62 بوده است. و هرگاه نگارش جزء نخست یک سال طول کشیده باشد در این صورت وی در سال 530 شصت و سه ساله بوده است. این که گفتیم نگارش یک جزء یک سال طول کشیده سخن دور از حقیقت نیست، زیرا او مجموع اجزای دهگانه را در هفت سال نوشته است و از نگارش این کتاب در سال 536 ه فارغ گشته است و چون نگارش کتاب در آغاز مشکل‏تر از اواسط و اواخر آن است طبعاً تحدید زمان نگارش جزء نخست، به یک سال دور از حقیقت نخواهد بود.
4. هرگاه ما مقدار سن او را به هنگام پایان یافتن جلد اوّل، از تاریخ نگارش آن کم کنیم، ولادت او به دست می‏آید، و معلوم می‏شود که او در سال 467 دیده به جهان گشوده است، چنان که می‏گوییم467=63-530 و اگر هم در
_______________________________
7. مجمع البیان:1/270.
8. مجمع البیان:1/10، المقدمة.
_______________________________
این محاسبه، مسامحه کوچکی رخ دهد، ضرری به تخمین تاریخ ولادت او نمی‏زند.
2. جاودانگی کتاب مجمع البیان
برخی از کتاب‏ها خصیصه‏ی جاودانگی دارند و مسلّماً این جاودانگی مربوط به نقاط قوتی است که در خود کتاب موجود است و هرگز نمی‏توان از طریق تبلیغات به کتابی جنبه جاودانگی داد.
برخی از کتاب‏ها در همان روز انتشار در گوشه‏ی کتابخانه منزوی می‏شود و کسی سراغ آن نمی‏رود، و برخی احیاناً به کتابخانه نیز راه پیدا نکرده و در دست ناشر باقی می‏ماند، در حالی که برخی دیگر موجی در میان دانشمندان و علاقمندان ایجاد می‏کند و تا مدتی مورد علاقه خوانندگان قرار می‏گیرد امّا سپس قوس نزولی آن آغاز می‏شود، ولی برخی از کتاب‏ها حالت جاودانگی به خود می‏گیرد و مرور زمان، گرد نسیان بر آن نمی‏نشاند. مثلاً می‏توان گفت: کتاب «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی از کتاب‏های جاودانه است که مرور زمان از عظمت آن نکاسته است. حتی فرانسوی‏ها برای ترجمه فقه و حقوق شیعه، این کتاب را برگزیدند. اگر شرایع جزو کتب جاودانه در سرزمین فقه است، کتاب «مجمع البیان لعلوم القرآن» در گستره‏ی تفسیر از جاودانگی خاصی برخوردار می‏باشد. از نگارش این کتاب قریب 9 قرن می‏گذرد هنوز در میان کتاب‏های تفسیری مانند ستاره‏ی زهره می‏درخشد و مفسّران خودْ را بی‏نیاز از مراجعه به آن نمی‏دانند.
در یکی از سفرهای خود به ترکیه در دانشکده‏ی الهیات اسلامبول، به استادی برخوردم که رشته‏ی تدریس آن تفسیر بود؛ او مرا به اتاق خود هدایت کرد و کتاب مجمع را نشانم داد که از مراجع تفسیری اوست.
راه دور نرویم آنگاه که «جماعة التقریب» تصمیم بر چاپ و نشر «مجمع البیان» در مصر گرفت، شیخ ازهر به نام «عبد المجید سلیم» دست اندرکاران را به نشر این تفسیر تشویق نمود و درباره‏ی مجمع البیان چنین نوشت:
«هو کتاب جلیل الشأن، غزیر العلم، کثیر الفوائد، حسن الترتیب، لا أحسبنی مبالغاً إذا قلت انّه فی مقدمة کتب التفسیر التی تعدّ مراجع لعلومه وبحوثه.
ولقد قرأت فی هذا الکتاب کثیراً، و رجعت إلیه فی مواطن عدیدة، فوجدته حلاّلَ معضلات، کشّافَ مبهمات. و وجدت صاحبه‏رحمه الله عمیقَ التفکر، عظیم التدبّر، متمکّناً من علمه، قویاً فی اُسلوبه وتعبیره، شدید الحرص علی أن یَحُلّ للناس کثیراً من المسائل التی یفیدهم علمها».
«این کتاب عالی مقام سرشار از علم و دانش است، مشتمل بر فواید زیادی است، و از نظر تبویب و تنظیم مطالب، اعجاب انگیز است. من خود را مبالغه گو نمی‏دانم که اگر بگویم این کتاب در پیشاپیش کتاب‏های تفسیری است که به عنوان مرجع مورد مراجعه قرار می‏گیرند.
من این کتاب را مکرر خوانده و بارها به او مراجعه کرده‏ام، این کتاب را حلاّل مشکلات، بیانگر مبهمات یافتم و موءلف آن در نظر من، دارای فکری عمیق، و تدبّری عظیم است و در اسلوب و تعبیر قوی و نیرومند بوده،و همّتش بر این بوده است که برای مردم مسایلی را مطرح کند و چیزهایی بنویسد که آگاهی از آن مفید باشد».
این گفتار یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است که ریاست بزرگترین دانشگاه‏ها را بر عهده داشت.
تعریف این فرد را باید تعریف خودی دانست. او از پایه‏گذاران تقریب بین مذاهب است که نسبت به شیعه دید خوبی دارد، ولی باید ببینیم دیگران چه می‏گویند، آنان که نسبت به شیعه چنین دیدی نداشته و از یک منظر تنگی بر این مذهب می‏نگرند.
مقصود از این فرد، محمد حسین ذهبی موءلف کتاب «التفسیر والمفسّرون» می‏باشد. او وزیر اوقاف مصر در عهد «سادات» بود و در سال 1356ش به دست مجاهدان مصری به قتل رسید و من در آن ایّام در مصر بودم، خطیبان نماز جمعه درباره‏ی او داد سخن می‏دادند.
او در این کتاب، تفاسیر مهمّی راکه علمای اسلام نوشته‏اند،مورد نقد و بررسی قرار داده و به نقاط قوّت و ضعف آنها اشاره می‏کند و به حق باید گفت: درباره‏ی هر کتابی که داوری کرده آن را به دقت خوانده است. او در بخش شیعه، برخی از تفاسیر شیعی را مورد بررسی قرار داده و از آن جمله کتاب «مجمع البیان» شیخ طبرسی است. او با تمام تنگ نظری که نسبت به تفاسیر و عقاید شیعه دارد نتوانسته عظمت این تفسیر را منکر شود، بلکه به نقاط قوّت این تفسیر چنین اشاره می‏کند:
«والحقّ انّ تفسیر الطبرسی بصرف النظر عمّا فیه من نزعات تشیّعیّة، و آراء اعتزالیة، کتاب عظیم فی بابه، یدلّ علی تبحّر صاحبه فی فنون مختلفة من العلم والمعرفة، والکتاب یجری علی الطریقة التی أوضحها لنا صاحبه فی تناسق تامّ، و ترتیب جمیل، و هو مجید فی کلّ ناحیة من النواحی التی یتکلّم عنها، فإذا تکلّم عن القراءات و وجوهها أجاد، وإذا تکلّم عن المعانی اللغویة للمفرد أجاد، وإذا تکلّم عن أسباب النزول و شرح القصص استوفی الأقوال و أفاض، وإذا تکلّم عن الأحکام تعرّض لمذاهب الفقهاء و جهر بمذهبه و نصره إن کانت هناک مخالفة منه للفقهاء، وإذا ربط بین الاعلیها السلام‏یات آخی بین الجمل، و أوضح لنا عن حسن السبک وجمال النظم، و إذا عرض لمشکلات القرآن أذهب الاشکال و أراح البال، وهو ینقل أقوال من تقدّمه من المفسّرین مغزوة لأصحابها، ویرجح ویوجه ما یختار منها. إلی أن قال: والحقّ أن یقال : انّه لیس غالیاً فی تشیّعه ولا متطرّفاً فی عقیدته».(9)
«حق این است است که تفسیر طبرسی با قطع نظر از آرای شیعی و اعتزالی که در آن هست، در باب خود کتاب عظیمی است که از تبحّر موءلّف آن در فنون مختلف، حکایت می‏کند.
این کتاب در نگارش مطلب ترتیب بسیار جالب و زیبا دارد، او در هر ناحیه‏ای که سخن می‏گوید به خوبی
_______________________________
9.التفسیر والمفسّرون:2/104.
_______________________________
سخن می‏گوید، مثلاً آنگاه که درباره‏ی قرائت و علل آنها سخن می‏گوید، به زیبایی سخن می‏گوید، آنگاه که در معانی لغوی مفردات قرآن بحث می‏کند بحث را به زیبایی انجام می‏دهد، آنگاه که در شأن نزول آیات و شرح قصص امم پیشین سخن می‏گوید، آرا و اقوال را به صورت مستوفی نقل می‏کند، آنگاه که در احکام شرعی که از آیات استفاده می‏شود سخن می‏گوید به بیان نظریات فقها می‏پردازد و مذهب خود را نیز آشکارا بیان می‏کند و اگر بین نظر او و دیگر فقها خلافی در کار باشد به تأیید نظریه خود می‏پردازد.
آنگاه که به بیان ارتباط آیات می‏پردازد به زیبایی از عهده‏ی آن بر می‏آید و در نتیجه از حسن سبک و زیبایی نظم قرآن پرده برمی‏دارد، آنگاه که به مشکلات قرآن می‏پردازد، اشکال را از بن برکنده و به انسان آسایش می‏بخشد، او اقوال پیشینیان از مفسّران را نقل می‏کند و آنچه که در نظر او استوار است ترجیح می‏دهد.
تا این که می‏گوید:
او در تشیّع غالی نبوده و در عقیده‏ی خود متطرّف و فزون از حد نیست».
3. حق شناسی موءلف
طبرسی از نگارش مجمع البیان در سال 536ه فارغ گردیده، در حالی که زمخشری از نگارش کشّاف در سال 528ه فارغ گشته است.طبرسی مدّعی است که به هنگام نگارش مجمع البیان از کشّاف زمخشری آگاه نبوده و آن را ندیده است، ولی بعداً که از تفسیر زمخشری آگاه شد و آن را مورد بررسی قرار داد، نتیجه گرفت که نکاتی در کشّاف هست که در مجمع نیامده؛ همچنان که نکاتی در مجمع است که در کشّاف نیامده است، چه بهتر تفسیری جدید بنویسد و نکات هر دو کتاب را گرد آورد، از این جهت کتابی به نام «جامع الجوامع» نوشت و نکات هر دو کتاب را در آن گرد آورد. در اینجا شیخ شلتوت در مقدمه‏ی خود بر کتاب «مجمع» از واقعیتی پرده برمی‏دارد و آن این که مرحوم طبرسی در این ادّعا که «به هنگام نگارش
مجمع کشّاف را ندیده بود» کاملاً راست‏گو بوده و آن را به محک آزمایش می‏زند. وی می‏گوید: من می‏خواهم این مطلب را از مراجعه به این دو کتاب به دست آورم که آیا واقعاً به هنگام نگارش مجمع، کشّاف در اختیارش نبوده؛ از این جهت به نقطه‏ای مراجعه می‏کند که آنجا محلّ تلاقی آرای شیعی و اعتزالی است، و آن آیات مربوط به جبر است که مسلّماً شیعه و معتزله باید در تفسیر این آیات تلاش علمی کنند؛ زیرا هر دو گروه قایل به اختیار هستند و لذا می‏گوید: من برای تفسیر این دو آیه از سوره بقره به این دو کتاب مراجعه کردم و دیدم هریک به گونه‏ای این دو آیه را تفسیر کرده که ارتباطی با دیگری ندارد و اگر موءلف مجمع، کشّاف را دیده بود، قطعاً از برخی از استشهادها و بیانات او کمک می‏گرفت، امّا هر چه می‏نگریم کوچک‏ترین نشانه در این مورد نمی‏بینیم، این دو آیه عبارتند از:
«اِنّ الّذین کَفَرُوا سَواء عَلَیْهِمْ ءَاگنْذَرْتَهُمْ اگمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُوءْمِنُونَ* خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی اگبْصارِهِمْ غشاوَة وَلَهُمْ عَذاب عَظِیم»(بقره/76).
«آنان که کفر ورزیده، خواه آنان را بیم دهی یا ندهی، ایمان نمی‏آورند. خدا به دلهای آنان و گوشهای آنها مهر زده و بر دیدگان آنان پرده است و برای آنان عذاب عظیم است».
مسلّماً مضمون این آیه از جاهایی است که طبرسی شیعی و زمخشری معتزلی در مورد آن سخن دارند و باید به نوعی تفسیر کنند تا شبهه‏ی جبر را حل کنند.
ولی مرحوم شیخ طبرسی در دو مورد سخن گفته است:
1. «فهم لا یُوءْمِنُون» در تفسیر آن یادآور شده است که علم پیشین الهی مانع از تکلیف نیست.
2. در مورد «ختم» سخن گفته است و برای آن چهار وجه ذکر کرده و وجه چهارم را برگزیده و یادآور شده که مقصود این است که این افراد کافر در مرحله‏ای قرار گرفتند که از قلب خود بهره نمی‏گیرند، همچنان که از چشم و گوش خود استفاده نمی‏کنند، و در حقیقت این عدم بهره‏گیری به خاطر گناهان فراوان است که انجام دادند و در نتیجه ابزار شناخت آنان از بهره‏داری وامانده است.
در حالی که زمخشری همین موضوع را در کشّاف مطرح کرده است. او مسأله را از طریق استعاره و مجاز حل کرده و برای کلام خود از اشعار عرب بهره گرفته است، و در مقایسه‏ی عبارات هر دو مفسّر، به روشنی می‏توان گفت: هیچیک از آن دو، از تألیف دیگری در این مرحله آگاه نبوده است.(10) و به حق باید طبرسی را از دو نظر ستود:
1. حق شناسی طبرسی که آشکار می‏گوید: نکاتی در کشّاف دیدم که جای آن در مجمع خالی است، هر چند در مجمع نیز نکاتی هست که در کشّاف وجود ندارد و همین سبب شده است، کتابی بنویسم که نکات هر دو را در آن گرد آورد.
2. مرحوم طبرسی با این عمل حجاب عظیمی را که در میان ما حاکم است پاره کرده و آن حجاب «معاصرت» است. معمولاً معاصر نسبت به اندیشه‏ها و آثار معاصر کم اعتنا بوده و چندان به آن اظهار علاقه نمی‏کند، ولی مرحوم طبرسی این حجاب را نادیده گرفته و به واقعیت نه به پندار، ارزش قایل شده است.
در میان ما افراد محقق و موءلّف تا زنده‏اند چندان قدر و قیمت ندارند، امّا آنگاه که رخ در نقاب خاک کشیدند ثناخوانی شروع شده و بزرگداشت‏ها آغاز می‏گردد.
این تنها موردی نیست که طبرسی حق دیگران را در نظر گرفته و در برابر آن خضوع می‏کند بلکه در مقدّمه‏ی تفسیر درباره‏ی شیخ طوسی و تفسیر تبیان او چنین خضوعی را انجام داده است، او می‏گوید:
اصحاب ما در تفسیر کتاب‏های روایی نوشته و قسمت اعظم آنها بسیار مختصر و موجز است. من در این میان به تفسیری از اصحاب برنخوردم که به بسط معانی و کشف اسرار قرآن دست یازد جز آنچه که شیخ اجل و سعید ابوجعفر محمد بن حسن طوسی در این مورد به نام تبیان نوشته است، سپس او کتاب تبیان را این چنین تعریف می‏کند:
فانّه الکتاب الذی یُقتبس منه ضیاءُ الحقّ، ویلوح علیه رواء الصدق، وقد
_______________________________
10. مقدمه مجمع البیان:1/2625.
_______________________________
تضمّن من المعانی الاسرار البدیعة، واحتضن من الألفاظ اللغةَ الوسیعة، ولم یقنع بتدوینها دون تبیینها،ولا بتعمیقها دون تحقیقها،وهو القدوة استقصی بأنواره، واطأ مواقع آثاره.(11)
«تبیان کتابی است که روشنی حق از آن اقتباس می‏شود، و زیبایی صدق به آن می‏وزد، او از نظر معانی اسرار بدیعی را دربرگرفته و از نظر الفاظ،لغت گسترده را دربردارد.
او به گردآوری مطالب بدون این که آنها را تبیین کند یا به آرایش آنها بدون این که بشکافد، اکتفا نکرده. او پیشوایی است که از نور آن بهره می‏گیرم، و پا به جای آثار آن می‏گذارم».
در اینجا می‏توان به عظمت روحی شیخ طبرسی پی برد که انسانی است امین و حق شناس و واقع بین و حقیقت گرا. حجاب‏های دروغین مانع از بینش او نشده و به حقیقت بیش از همه چیز عاشق و علاقمند است.
4. از تبیان تا المیزان
در اینجا یک حقیقت تلخی است که باید بدان اشاره کرد و شاید برای آیندگان مفید و سودمند باشد، و آن این که: نخستین تفسیر علمی شیعه که در اختیار ما هست تفسیر تبیان شیخ طوسی است و از تفاسیر قبلی مانند تفسیر هشت جلدی شریف رضی و غیره اطّلاعی در دست نیست و آخرین تفسیری که امروز به او مراجعه می‏شود تفسیر المیزان است، و میان نگارش این دو کتاب تقریباً ده قرن می‏گذرد.
مسلّماً میان این دو تفسیر تفاسیر زیادی نوشته شده، امّا متأسّفانه رشد تفسیری ما بسان رشد فقهی ما نبوده است. مثلاً میان کتاب فقهی شیخ طوسی به نام «النهایة» یا کتاب دیگر فقهی او به نام «المبسوط» و کتاب «جواهر» یا فقه شیخ انصاری فاصله بسیار مشهود است و حاکی از آن است که فقه شیعی در این دوره رشد
_______________________________
11. مجمع البیان:1/6، مقدمه.
_______________________________
زیادی کرده، در حالی که این فاصله میان این دو کتاب بسیار کم است و اگر ما بحث‏های فلسفی و اجتماعی و تاریخی المیزان را از آن برداریم تفاوت این دو تفسیر چندان چشمگیر نیست، و چیزی که به تفسیر دوم برتری بخشیده همان بحث‏های جانبی کتاب «المیزان» است. جای شگفت است که از زمان مرحوم محقق اردبیلی (م993) نویسنده‏ی کتاب «زبدة البیان فی آیات الأحکام» تا عصر مرحوم بلاغی (1284 1352) تفسیر جامعی بر قرآن در نجف اشرف نوشته نشده است در حالی که حوزه‏ی نجف باید پرچم ثقلین را به دست گیرد و پیشتاز علوم قرآن و حدیث نبوی و عترت طاهر او باشد.
5. فقاهت شیخ طبرسی
شیخ طبرسی هر چند به تفسیر اشتهار دارد ولی در فقه نیز استاد بلا منازع است و آرای فقهی او در کتاب‏های فقها وارد شده و در تفسیر خود به هنگام تفسیر آیات احکام، به بیان مبانی فقهی اشاره می‏کند.
شگفت این است که او در پرتو کتاب شریف خلاف شیخ طوسی، کتاب «وفاق» را نوشته و از درون جنگ و نزاع، صلح و صفا تولید کرده است؛ زیرا شیخ طوسی کتابی به نام «الخلاف» نوشته و در آن کتاب آرای مخالف فقها را نقل کرده است، و قبل از شیخ طوسی سیّد مرتضی نیز به این عمل دست یازیده است.
ولی شیخ طبرسی از کتاب خلاف، آراء وفاق را درآورده سپس به مخالف اشاره کرده، و اثبات کرده است که فقه شیعی در اکثر مسایل با اکثر فقهای اهل سنّت موافق بوده، و آن چنان نیست که شیعه به صورت یک فقه شاذ در برابر آرای دیگران ظهور کرده باشد، و نام کتاب را به نام «الموءتلف من المختلف» نهاده است.
6. جامعیت مجمع البیان
کتاب مجمع البیان تفسیری بزرگ و حاوی مباحث عظیمی است که هر کدام می‏تواند به صورت کتابی جداگانه منتشر شود. در میان مطالب مختلف، بخش کلامی مجمع بسیار پربار و سودمند است. اگر فرد محققی با صبر و حوصله مجموع مبانی کلامی این کتاب را تنظیم کند، خود می‏تواند اثر زیبا وجالبی باشد.
7. شجره طیّبه
در پایان اضافه می‏کنم که بیت «طبرسی» بیت علم و دانش بوده و پیوسته در اعصار گوناگون، مانند شجره طیّبه مثمر ثمر بوده است.چه این که، فرزند عزیز او به نام «رضی الدین ابو نصر حسن بن الفضل» موءلّف کتاب «مکارم الأخلاق» است که کراراً در ایران و مصر چاپ شده است. نوه‏ی او ابو الفضل علی بن الحسن است که موءلّف کتاب «مشکاة الأنوار» می‏باشد. از این جهت در آغاز سخن، آیه‏ی مربوط به «شجره طیبه» عنوان سخن قرار گرفت، تا به یکی از مصادیق آن، که بیت مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) است، اشاره شده باشد.
ما در این جا دامن سخن را کوتاه کرده و از مقام شامخ امام مفسّران پوزش طلبیده که نتوانستیم یک دهم حقوق آن را در این گرد هم آیی ادا کنیم. به امید این که روزی به صورت گسترده درباره‏ی این مرد بزرگ سخن بگوییم؛ ان شاء الله.

تبلیغات