شخصیت مفسر و متکلم بزرگ شیخ طبرسی در اندیشه ی بزرگان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شیخ طبرسی از مفسّران بزرگ و متکلّمان عالیمقام شیعهی امامیه است و اندیشههای تفسیری و کلامی او در تفسیر معروف خود «مجمع البیان» بسان خورشیدی میدرخشد. از این جهت در اینجا به درج مقالهای که در سیزده رجب1423 در سالن اجتماعات مدرسه «دارالشفا» القا گردیده، میپردازیم.
قال الله تبارک و تعالی: «اگلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ الله مَثلاً کَلمةً طَیِّبَةً کَشَجرةٍ طَیِّبَة اگصْلُها ثابِت وَفَرْعُها فِی السَّماء تُوءْتی اُکلها کُلّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَیَضْربُ اللهُ الاگمْثال لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتذَکَّرُون»(ابراهیم/2524)
«آیا ندیدی چگونه خداوند گفتار پاکیزه را، به درخت پاکیزه تشبیه کرده که ریشهی آن در زمین ثابت، و شاخهی آن در آسمان است، در هر زمان میوهی خود را به اذن پروردگارش میدهد، و خداوند برای مردم مثلها میزند، شاید متذکّر باشند».
امروز 13رجب 1423ه مصادف با سالروز ولادت پیشوای پرهیزکاران علی بن ابی طالبعلیه السلام میباشد و به یمن و برکت این مولود مسعود، بزرگداشت پیشوای مفسّران شیخ طبرسی در چنین روزی در این مکان مقدس (سالن اجتماعات دارالشفاء) برگزار میشود. تقارن این دو پدیده ایجاب میکند که دربارهی هر دو، سخن گفته شود ولی از آن جا که غرض اصلی از برگزاری این همایش، تبیین شخصیت استاد تفسیر شیخ طبرسی میباشد، بیشترین سخن رابه این بخش اختصاص میدهیم.
سخن گفتن دربارهی امیرموءمنان با یک مجلس و دو مجلس به جایی نمیرسد، او از نظر شخصیت دریای ناپیدا کرانه است. به این زودی به ساحل آن نمیتوان رسید ولی به مضمون شعر معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
از این جهت در حیات این بزرگمرد جهان خلقت پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به نکاتی اشاره میکنم:
1. او نخستین فردی است که به پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و این مطلبی است که محدّثان شیعی و سنّی بر آن اتّفاق نظر دارند، جز گروه دور از خاندان رسالت که نمیخواهند این فضیلت، دربارهی آن امام تجلّی کند.
رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم در حقّ او فرموده است: «أوّلکم وارداً علیّ الحوض، أوّلکم إسلاماً علیّ بن أبی طالب».(1)
«نخستین کسی که بر من در حوض کوثر وارد میشود نخستین فردی است که به من ایمان آورده و آن علی بن ابی طالب است».
این مطلب آن چنان مسلّم است که فزون از 65 دانشمند سنّی در کتابهای خود بر آن تصریح کردهاند.(2)
مسلّماً مقصود از این که او نخستین فردی است که به او ایمان آورده است همان ایمان رسمی در انظار مردم و بالاءخص بنیهاشم است و گرنه او از همان نخستین روزهای زندگی خویش در دامن پیامبر تربیت یافته و اسلام و ایمان با جان او عجین شده است، و لذا خود آن حضرت در حدیثی میفرماید: «و لقد صلّیتُ مع رسول الله قبلَ الناس بسبع سنین و أنا أوّل من صلّی به».
«من با رسول خدا پیش از همه مردم هفت سال نماز خواندم، و من نخستین کسی هستم که با او نماز گزارد».(3)
2. او نخستین کسی است که در
_______________________________
1. مستدرک حاکم:3/136.
2. به کتاب شریف «الغدیر»:3/221 235 مراجعه شود.
3. تاریخ طبری:2/213.
_______________________________
کعبه چشم به جهان گشود و در مسجد شربت شهادت نوشید، و تاکنون چنین فضیلتی از آنِ کسی نبوده است، و حضرت مسیحعلیه السلام هر چند در «بیت اللحم» متولد گشت، امّا به خاطر مسألهی «رفع»، شهادت در مسجد، نصیب او نگشت.
و به قول شاعر:
میسّر نگردد به کس این سعادت
به کعبه ولادت، به مسجد شهادت
3. او یگانه شخصی است که در تمام غزوات جز در غزوهی تبوک در رکاب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بوده و او را یاری کرده است. و در غزوهی تبوک به امر پیامبر در مدینه ماند، تا مراقب ترفندهای منافقان باشد.
4. او یگانه شخصیتی است که بسیاری از علوم اسلامی به او منتهی میشود و دانشمندان خود را رهین علوم و دانش او میدانند.
5. او نخستین کسی است که معارف شامخ اسلام را در خطب و کلمات خود بیان نمود و جامعه اسلامی را به تفکّر دعوت نمود.
ابن ابی الحدید در مقدمهی شرح نهج البلاغه دربارهی بهرهگیری علوم اسلامی از اندیشهی بلند او، داد سخن داده است.(4)
ولی من در این جا نکتهای را یادآور میشوم که در کلام بزرگان نیست و این نکته خود برای ما اسوه و الگو است و آن این که از امیرموءمنان حدود 13هزار خطبه و نامه و کلمات حکیمانه نقل شده که بخشی از آنها در «نهج البلاغه» و بخشی دیگر در «مستدرکات نهج البلاغه» و کتاب «غرر الحکم» نگارش «آمدی» است.
مسلّماً امیر موءمنان در برههای از عمر خود در حیات رسول خدا از این معارف و علوم آگاهی داشت، زیرا او باب علم نبی است، و هر کس بخواهد از علوم نبوی بهره بگیرد باید از این در وارد شود. چنان که پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها.(5)
ولی با این همه آگاهی، هرگز در
_______________________________
4. شرح نهج البلاغه:1/2017.
5. مستدرک حاکم:3/127.
_______________________________
عصر رسول خدا لب به سخن نگشود، خطابهای ایراد نکرد، فقط هنگامی که رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم او را به قضاوت و داوری به یمن فرستاد او در آنجا داوریهای شگفت انگیزی انجام داد که مورد قبول رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت.(6)
و این خود حاکی از تأدّب عظیم حضرت در برابر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است. به راستی کار بسیار مشکلی است که انسان آگاه از چنین دانشها، در طول عمر رسول خدا، لب به سخن نگشاید و ادب را رعایت کند.
این راه و روش برای همگان درس آموزنده است که انسان در محضر بزرگان سکوت برگزیند و مجال را به آنان بدهد.
در سالهای 1326 و 1327 در مدرسهی فیضیه در حجره مرحوم «صاحب الداری» شبهای پنجشنبه و جمعه بزرگان حوزه جلسه میکردند و مشکلات حوزه و طلاب را بررسی میکردند. یکی از اعضای آن جلسه حضرت امام (اعلی الله مقامه) بود. اتّفاقاً مرحوم آیة الله رفیعی قزوینی از قزوین به قم آمده بودند و در آن جلسه تصادفاً شرکت کرده بود، ناظر جلسه میگفت: از اوّل مجلس تا آخر، امام با کمال ادب در محضر استادش نشسته بود و هرگز سخن نگفت و مجال سخن را به استاد واگذار کرد.
اکنون دامن سخن را دربارهی امیرموءمنان کوتاه نموده و به بیان اصل موضوع میپردازیم:
امین الإسلام موءلف مجمع البیان
قهرمان گفتار ما امین الاسلام معروف به طبرسی نامش فضل فرزند حسن فرزند فضل میباشد و بیشترین شهرتش به «طبرسی» یا «امین الاسلام» میباشد.
1. تاریخ ولادت او
مترجمان تاریخ وفات او را 548ه نوشتهاند بدون این که تاریخ تولّد او را تعیین کنند، و شاید برای بیشترین آنها تاریخ ولادت مجهول بود، ولی میتوان از قراین موجود در خود تفسیر، تاریخ ولادت او را به دست آورد . اینک بیان این مطلب:
_______________________________
6. ذخائر العقبی، محب الدین طبری:84؛ کنز العمال:2/393؛ وسائل الشیعة:19/175.
_______________________________
1. او در آخر اوّلین جزء از اجزای دهگانهی تفسیر آنگاه که از تفسیر آیه «فمن خافَ مِنْ موصٍ جَنفاً أو إثماً فأصلح فلا إثمَ علیه إنّ الله غفور رحیم» فارغ میشود مینویسد:
فرغ من تألیفه یوم السبت لثلاث بقین من شعبان سنة 530ه.(7)
موءلف از نگارش این جزء (جزء نخست از اجزای دهگانه) در 27 شعبان 530ه فارغ گردید.
2. او در مقدمه کتاب مینویسد: وقد ذرّف سنی علی الستین واشتعل الرأس شیباً.(8)
من وقتی به نگارش این کتاب دست مییازم که سنّم از شصت گذشته و سرم سفید شده است.
در لغت عرب هرگاه بگویند «ذرّف الستین» بمعنی سنم به شصت رسید، و اگر بگویند :« ذرّف سنی علی الستین» به معنی از شصت بالا زده است.
3. با توجه به آنچه که در مقدمه میگوید: سنّ او به هنگام نگارش کتاب فزون از شصت بود، باید گفت سن او در آن زمان حدود 61 ویا 62 بوده است. و هرگاه نگارش جزء نخست یک سال طول کشیده باشد در این صورت وی در سال 530 شصت و سه ساله بوده است. این که گفتیم نگارش یک جزء یک سال طول کشیده سخن دور از حقیقت نیست، زیرا او مجموع اجزای دهگانه را در هفت سال نوشته است و از نگارش این کتاب در سال 536 ه فارغ گشته است و چون نگارش کتاب در آغاز مشکلتر از اواسط و اواخر آن است طبعاً تحدید زمان نگارش جزء نخست، به یک سال دور از حقیقت نخواهد بود.
4. هرگاه ما مقدار سن او را به هنگام پایان یافتن جلد اوّل، از تاریخ نگارش آن کم کنیم، ولادت او به دست میآید، و معلوم میشود که او در سال 467 دیده به جهان گشوده است، چنان که میگوییم467=63-530 و اگر هم در
_______________________________
7. مجمع البیان:1/270.
8. مجمع البیان:1/10، المقدمة.
_______________________________
این محاسبه، مسامحه کوچکی رخ دهد، ضرری به تخمین تاریخ ولادت او نمیزند.
2. جاودانگی کتاب مجمع البیان
برخی از کتابها خصیصهی جاودانگی دارند و مسلّماً این جاودانگی مربوط به نقاط قوتی است که در خود کتاب موجود است و هرگز نمیتوان از طریق تبلیغات به کتابی جنبه جاودانگی داد.
برخی از کتابها در همان روز انتشار در گوشهی کتابخانه منزوی میشود و کسی سراغ آن نمیرود، و برخی احیاناً به کتابخانه نیز راه پیدا نکرده و در دست ناشر باقی میماند، در حالی که برخی دیگر موجی در میان دانشمندان و علاقمندان ایجاد میکند و تا مدتی مورد علاقه خوانندگان قرار میگیرد امّا سپس قوس نزولی آن آغاز میشود، ولی برخی از کتابها حالت جاودانگی به خود میگیرد و مرور زمان، گرد نسیان بر آن نمینشاند. مثلاً میتوان گفت: کتاب «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی از کتابهای جاودانه است که مرور زمان از عظمت آن نکاسته است. حتی فرانسویها برای ترجمه فقه و حقوق شیعه، این کتاب را برگزیدند. اگر شرایع جزو کتب جاودانه در سرزمین فقه است، کتاب «مجمع البیان لعلوم القرآن» در گسترهی تفسیر از جاودانگی خاصی برخوردار میباشد. از نگارش این کتاب قریب 9 قرن میگذرد هنوز در میان کتابهای تفسیری مانند ستارهی زهره میدرخشد و مفسّران خودْ را بینیاز از مراجعه به آن نمیدانند.
در یکی از سفرهای خود به ترکیه در دانشکدهی الهیات اسلامبول، به استادی برخوردم که رشتهی تدریس آن تفسیر بود؛ او مرا به اتاق خود هدایت کرد و کتاب مجمع را نشانم داد که از مراجع تفسیری اوست.
راه دور نرویم آنگاه که «جماعة التقریب» تصمیم بر چاپ و نشر «مجمع البیان» در مصر گرفت، شیخ ازهر به نام «عبد المجید سلیم» دست اندرکاران را به نشر این تفسیر تشویق نمود و دربارهی مجمع البیان چنین نوشت:
«هو کتاب جلیل الشأن، غزیر العلم، کثیر الفوائد، حسن الترتیب، لا أحسبنی مبالغاً إذا قلت انّه فی مقدمة کتب التفسیر التی تعدّ مراجع لعلومه وبحوثه.
ولقد قرأت فی هذا الکتاب کثیراً، و رجعت إلیه فی مواطن عدیدة، فوجدته حلاّلَ معضلات، کشّافَ مبهمات. و وجدت صاحبهرحمه الله عمیقَ التفکر، عظیم التدبّر، متمکّناً من علمه، قویاً فی اُسلوبه وتعبیره، شدید الحرص علی أن یَحُلّ للناس کثیراً من المسائل التی یفیدهم علمها».
«این کتاب عالی مقام سرشار از علم و دانش است، مشتمل بر فواید زیادی است، و از نظر تبویب و تنظیم مطالب، اعجاب انگیز است. من خود را مبالغه گو نمیدانم که اگر بگویم این کتاب در پیشاپیش کتابهای تفسیری است که به عنوان مرجع مورد مراجعه قرار میگیرند.
من این کتاب را مکرر خوانده و بارها به او مراجعه کردهام، این کتاب را حلاّل مشکلات، بیانگر مبهمات یافتم و موءلف آن در نظر من، دارای فکری عمیق، و تدبّری عظیم است و در اسلوب و تعبیر قوی و نیرومند بوده،و همّتش بر این بوده است که برای مردم مسایلی را مطرح کند و چیزهایی بنویسد که آگاهی از آن مفید باشد».
این گفتار یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است که ریاست بزرگترین دانشگاهها را بر عهده داشت.
تعریف این فرد را باید تعریف خودی دانست. او از پایهگذاران تقریب بین مذاهب است که نسبت به شیعه دید خوبی دارد، ولی باید ببینیم دیگران چه میگویند، آنان که نسبت به شیعه چنین دیدی نداشته و از یک منظر تنگی بر این مذهب مینگرند.
مقصود از این فرد، محمد حسین ذهبی موءلف کتاب «التفسیر والمفسّرون» میباشد. او وزیر اوقاف مصر در عهد «سادات» بود و در سال 1356ش به دست مجاهدان مصری به قتل رسید و من در آن ایّام در مصر بودم، خطیبان نماز جمعه دربارهی او داد سخن میدادند.
او در این کتاب، تفاسیر مهمّی راکه علمای اسلام نوشتهاند،مورد نقد و بررسی قرار داده و به نقاط قوّت و ضعف آنها اشاره میکند و به حق باید گفت: دربارهی هر کتابی که داوری کرده آن را به دقت خوانده است. او در بخش شیعه، برخی از تفاسیر شیعی را مورد بررسی قرار داده و از آن جمله کتاب «مجمع البیان» شیخ طبرسی است. او با تمام تنگ نظری که نسبت به تفاسیر و عقاید شیعه دارد نتوانسته عظمت این تفسیر را منکر شود، بلکه به نقاط قوّت این تفسیر چنین اشاره میکند:
«والحقّ انّ تفسیر الطبرسی بصرف النظر عمّا فیه من نزعات تشیّعیّة، و آراء اعتزالیة، کتاب عظیم فی بابه، یدلّ علی تبحّر صاحبه فی فنون مختلفة من العلم والمعرفة، والکتاب یجری علی الطریقة التی أوضحها لنا صاحبه فی تناسق تامّ، و ترتیب جمیل، و هو مجید فی کلّ ناحیة من النواحی التی یتکلّم عنها، فإذا تکلّم عن القراءات و وجوهها أجاد، وإذا تکلّم عن المعانی اللغویة للمفرد أجاد، وإذا تکلّم عن أسباب النزول و شرح القصص استوفی الأقوال و أفاض، وإذا تکلّم عن الأحکام تعرّض لمذاهب الفقهاء و جهر بمذهبه و نصره إن کانت هناک مخالفة منه للفقهاء، وإذا ربط بین الاعلیها السلامیات آخی بین الجمل، و أوضح لنا عن حسن السبک وجمال النظم، و إذا عرض لمشکلات القرآن أذهب الاشکال و أراح البال، وهو ینقل أقوال من تقدّمه من المفسّرین مغزوة لأصحابها، ویرجح ویوجه ما یختار منها. إلی أن قال: والحقّ أن یقال : انّه لیس غالیاً فی تشیّعه ولا متطرّفاً فی عقیدته».(9)
«حق این است است که تفسیر طبرسی با قطع نظر از آرای شیعی و اعتزالی که در آن هست، در باب خود کتاب عظیمی است که از تبحّر موءلّف آن در فنون مختلف، حکایت میکند.
این کتاب در نگارش مطلب ترتیب بسیار جالب و زیبا دارد، او در هر ناحیهای که سخن میگوید به خوبی
_______________________________
9.التفسیر والمفسّرون:2/104.
_______________________________
سخن میگوید، مثلاً آنگاه که دربارهی قرائت و علل آنها سخن میگوید، به زیبایی سخن میگوید، آنگاه که در معانی لغوی مفردات قرآن بحث میکند بحث را به زیبایی انجام میدهد، آنگاه که در شأن نزول آیات و شرح قصص امم پیشین سخن میگوید، آرا و اقوال را به صورت مستوفی نقل میکند، آنگاه که در احکام شرعی که از آیات استفاده میشود سخن میگوید به بیان نظریات فقها میپردازد و مذهب خود را نیز آشکارا بیان میکند و اگر بین نظر او و دیگر فقها خلافی در کار باشد به تأیید نظریه خود میپردازد.
آنگاه که به بیان ارتباط آیات میپردازد به زیبایی از عهدهی آن بر میآید و در نتیجه از حسن سبک و زیبایی نظم قرآن پرده برمیدارد، آنگاه که به مشکلات قرآن میپردازد، اشکال را از بن برکنده و به انسان آسایش میبخشد، او اقوال پیشینیان از مفسّران را نقل میکند و آنچه که در نظر او استوار است ترجیح میدهد.
تا این که میگوید:
او در تشیّع غالی نبوده و در عقیدهی خود متطرّف و فزون از حد نیست».
3. حق شناسی موءلف
طبرسی از نگارش مجمع البیان در سال 536ه فارغ گردیده، در حالی که زمخشری از نگارش کشّاف در سال 528ه فارغ گشته است.طبرسی مدّعی است که به هنگام نگارش مجمع البیان از کشّاف زمخشری آگاه نبوده و آن را ندیده است، ولی بعداً که از تفسیر زمخشری آگاه شد و آن را مورد بررسی قرار داد، نتیجه گرفت که نکاتی در کشّاف هست که در مجمع نیامده؛ همچنان که نکاتی در مجمع است که در کشّاف نیامده است، چه بهتر تفسیری جدید بنویسد و نکات هر دو کتاب را گرد آورد، از این جهت کتابی به نام «جامع الجوامع» نوشت و نکات هر دو کتاب را در آن گرد آورد. در اینجا شیخ شلتوت در مقدمهی خود بر کتاب «مجمع» از واقعیتی پرده برمیدارد و آن این که مرحوم طبرسی در این ادّعا که «به هنگام نگارش
مجمع کشّاف را ندیده بود» کاملاً راستگو بوده و آن را به محک آزمایش میزند. وی میگوید: من میخواهم این مطلب را از مراجعه به این دو کتاب به دست آورم که آیا واقعاً به هنگام نگارش مجمع، کشّاف در اختیارش نبوده؛ از این جهت به نقطهای مراجعه میکند که آنجا محلّ تلاقی آرای شیعی و اعتزالی است، و آن آیات مربوط به جبر است که مسلّماً شیعه و معتزله باید در تفسیر این آیات تلاش علمی کنند؛ زیرا هر دو گروه قایل به اختیار هستند و لذا میگوید: من برای تفسیر این دو آیه از سوره بقره به این دو کتاب مراجعه کردم و دیدم هریک به گونهای این دو آیه را تفسیر کرده که ارتباطی با دیگری ندارد و اگر موءلف مجمع، کشّاف را دیده بود، قطعاً از برخی از استشهادها و بیانات او کمک میگرفت، امّا هر چه مینگریم کوچکترین نشانه در این مورد نمیبینیم، این دو آیه عبارتند از:
«اِنّ الّذین کَفَرُوا سَواء عَلَیْهِمْ ءَاگنْذَرْتَهُمْ اگمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُوءْمِنُونَ* خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی اگبْصارِهِمْ غشاوَة وَلَهُمْ عَذاب عَظِیم»(بقره/76).
«آنان که کفر ورزیده، خواه آنان را بیم دهی یا ندهی، ایمان نمیآورند. خدا به دلهای آنان و گوشهای آنها مهر زده و بر دیدگان آنان پرده است و برای آنان عذاب عظیم است».
مسلّماً مضمون این آیه از جاهایی است که طبرسی شیعی و زمخشری معتزلی در مورد آن سخن دارند و باید به نوعی تفسیر کنند تا شبههی جبر را حل کنند.
ولی مرحوم شیخ طبرسی در دو مورد سخن گفته است:
1. «فهم لا یُوءْمِنُون» در تفسیر آن یادآور شده است که علم پیشین الهی مانع از تکلیف نیست.
2. در مورد «ختم» سخن گفته است و برای آن چهار وجه ذکر کرده و وجه چهارم را برگزیده و یادآور شده که مقصود این است که این افراد کافر در مرحلهای قرار گرفتند که از قلب خود بهره نمیگیرند، همچنان که از چشم و گوش خود استفاده نمیکنند، و در حقیقت این عدم بهرهگیری به خاطر گناهان فراوان است که انجام دادند و در نتیجه ابزار شناخت آنان از بهرهداری وامانده است.
در حالی که زمخشری همین موضوع را در کشّاف مطرح کرده است. او مسأله را از طریق استعاره و مجاز حل کرده و برای کلام خود از اشعار عرب بهره گرفته است، و در مقایسهی عبارات هر دو مفسّر، به روشنی میتوان گفت: هیچیک از آن دو، از تألیف دیگری در این مرحله آگاه نبوده است.(10) و به حق باید طبرسی را از دو نظر ستود:
1. حق شناسی طبرسی که آشکار میگوید: نکاتی در کشّاف دیدم که جای آن در مجمع خالی است، هر چند در مجمع نیز نکاتی هست که در کشّاف وجود ندارد و همین سبب شده است، کتابی بنویسم که نکات هر دو را در آن گرد آورد.
2. مرحوم طبرسی با این عمل حجاب عظیمی را که در میان ما حاکم است پاره کرده و آن حجاب «معاصرت» است. معمولاً معاصر نسبت به اندیشهها و آثار معاصر کم اعتنا بوده و چندان به آن اظهار علاقه نمیکند، ولی مرحوم طبرسی این حجاب را نادیده گرفته و به واقعیت نه به پندار، ارزش قایل شده است.
در میان ما افراد محقق و موءلّف تا زندهاند چندان قدر و قیمت ندارند، امّا آنگاه که رخ در نقاب خاک کشیدند ثناخوانی شروع شده و بزرگداشتها آغاز میگردد.
این تنها موردی نیست که طبرسی حق دیگران را در نظر گرفته و در برابر آن خضوع میکند بلکه در مقدّمهی تفسیر دربارهی شیخ طوسی و تفسیر تبیان او چنین خضوعی را انجام داده است، او میگوید:
اصحاب ما در تفسیر کتابهای روایی نوشته و قسمت اعظم آنها بسیار مختصر و موجز است. من در این میان به تفسیری از اصحاب برنخوردم که به بسط معانی و کشف اسرار قرآن دست یازد جز آنچه که شیخ اجل و سعید ابوجعفر محمد بن حسن طوسی در این مورد به نام تبیان نوشته است، سپس او کتاب تبیان را این چنین تعریف میکند:
فانّه الکتاب الذی یُقتبس منه ضیاءُ الحقّ، ویلوح علیه رواء الصدق، وقد
_______________________________
10. مقدمه مجمع البیان:1/2625.
_______________________________
تضمّن من المعانی الاسرار البدیعة، واحتضن من الألفاظ اللغةَ الوسیعة، ولم یقنع بتدوینها دون تبیینها،ولا بتعمیقها دون تحقیقها،وهو القدوة استقصی بأنواره، واطأ مواقع آثاره.(11)
«تبیان کتابی است که روشنی حق از آن اقتباس میشود، و زیبایی صدق به آن میوزد، او از نظر معانی اسرار بدیعی را دربرگرفته و از نظر الفاظ،لغت گسترده را دربردارد.
او به گردآوری مطالب بدون این که آنها را تبیین کند یا به آرایش آنها بدون این که بشکافد، اکتفا نکرده. او پیشوایی است که از نور آن بهره میگیرم، و پا به جای آثار آن میگذارم».
در اینجا میتوان به عظمت روحی شیخ طبرسی پی برد که انسانی است امین و حق شناس و واقع بین و حقیقت گرا. حجابهای دروغین مانع از بینش او نشده و به حقیقت بیش از همه چیز عاشق و علاقمند است.
4. از تبیان تا المیزان
در اینجا یک حقیقت تلخی است که باید بدان اشاره کرد و شاید برای آیندگان مفید و سودمند باشد، و آن این که: نخستین تفسیر علمی شیعه که در اختیار ما هست تفسیر تبیان شیخ طوسی است و از تفاسیر قبلی مانند تفسیر هشت جلدی شریف رضی و غیره اطّلاعی در دست نیست و آخرین تفسیری که امروز به او مراجعه میشود تفسیر المیزان است، و میان نگارش این دو کتاب تقریباً ده قرن میگذرد.
مسلّماً میان این دو تفسیر تفاسیر زیادی نوشته شده، امّا متأسّفانه رشد تفسیری ما بسان رشد فقهی ما نبوده است. مثلاً میان کتاب فقهی شیخ طوسی به نام «النهایة» یا کتاب دیگر فقهی او به نام «المبسوط» و کتاب «جواهر» یا فقه شیخ انصاری فاصله بسیار مشهود است و حاکی از آن است که فقه شیعی در این دوره رشد
_______________________________
11. مجمع البیان:1/6، مقدمه.
_______________________________
زیادی کرده، در حالی که این فاصله میان این دو کتاب بسیار کم است و اگر ما بحثهای فلسفی و اجتماعی و تاریخی المیزان را از آن برداریم تفاوت این دو تفسیر چندان چشمگیر نیست، و چیزی که به تفسیر دوم برتری بخشیده همان بحثهای جانبی کتاب «المیزان» است. جای شگفت است که از زمان مرحوم محقق اردبیلی (م993) نویسندهی کتاب «زبدة البیان فی آیات الأحکام» تا عصر مرحوم بلاغی (1284 1352) تفسیر جامعی بر قرآن در نجف اشرف نوشته نشده است در حالی که حوزهی نجف باید پرچم ثقلین را به دست گیرد و پیشتاز علوم قرآن و حدیث نبوی و عترت طاهر او باشد.
5. فقاهت شیخ طبرسی
شیخ طبرسی هر چند به تفسیر اشتهار دارد ولی در فقه نیز استاد بلا منازع است و آرای فقهی او در کتابهای فقها وارد شده و در تفسیر خود به هنگام تفسیر آیات احکام، به بیان مبانی فقهی اشاره میکند.
شگفت این است که او در پرتو کتاب شریف خلاف شیخ طوسی، کتاب «وفاق» را نوشته و از درون جنگ و نزاع، صلح و صفا تولید کرده است؛ زیرا شیخ طوسی کتابی به نام «الخلاف» نوشته و در آن کتاب آرای مخالف فقها را نقل کرده است، و قبل از شیخ طوسی سیّد مرتضی نیز به این عمل دست یازیده است.
ولی شیخ طبرسی از کتاب خلاف، آراء وفاق را درآورده سپس به مخالف اشاره کرده، و اثبات کرده است که فقه شیعی در اکثر مسایل با اکثر فقهای اهل سنّت موافق بوده، و آن چنان نیست که شیعه به صورت یک فقه شاذ در برابر آرای دیگران ظهور کرده باشد، و نام کتاب را به نام «الموءتلف من المختلف» نهاده است.
6. جامعیت مجمع البیان
کتاب مجمع البیان تفسیری بزرگ و حاوی مباحث عظیمی است که هر کدام میتواند به صورت کتابی جداگانه منتشر شود. در میان مطالب مختلف، بخش کلامی مجمع بسیار پربار و سودمند است. اگر فرد محققی با صبر و حوصله مجموع مبانی کلامی این کتاب را تنظیم کند، خود میتواند اثر زیبا وجالبی باشد.
7. شجره طیّبه
در پایان اضافه میکنم که بیت «طبرسی» بیت علم و دانش بوده و پیوسته در اعصار گوناگون، مانند شجره طیّبه مثمر ثمر بوده است.چه این که، فرزند عزیز او به نام «رضی الدین ابو نصر حسن بن الفضل» موءلّف کتاب «مکارم الأخلاق» است که کراراً در ایران و مصر چاپ شده است. نوهی او ابو الفضل علی بن الحسن است که موءلّف کتاب «مشکاة الأنوار» میباشد. از این جهت در آغاز سخن، آیهی مربوط به «شجره طیبه» عنوان سخن قرار گرفت، تا به یکی از مصادیق آن، که بیت مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) است، اشاره شده باشد.
ما در این جا دامن سخن را کوتاه کرده و از مقام شامخ امام مفسّران پوزش طلبیده که نتوانستیم یک دهم حقوق آن را در این گرد هم آیی ادا کنیم. به امید این که روزی به صورت گسترده دربارهی این مرد بزرگ سخن بگوییم؛ ان شاء الله.
قال الله تبارک و تعالی: «اگلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ الله مَثلاً کَلمةً طَیِّبَةً کَشَجرةٍ طَیِّبَة اگصْلُها ثابِت وَفَرْعُها فِی السَّماء تُوءْتی اُکلها کُلّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَیَضْربُ اللهُ الاگمْثال لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتذَکَّرُون»(ابراهیم/2524)
«آیا ندیدی چگونه خداوند گفتار پاکیزه را، به درخت پاکیزه تشبیه کرده که ریشهی آن در زمین ثابت، و شاخهی آن در آسمان است، در هر زمان میوهی خود را به اذن پروردگارش میدهد، و خداوند برای مردم مثلها میزند، شاید متذکّر باشند».
امروز 13رجب 1423ه مصادف با سالروز ولادت پیشوای پرهیزکاران علی بن ابی طالبعلیه السلام میباشد و به یمن و برکت این مولود مسعود، بزرگداشت پیشوای مفسّران شیخ طبرسی در چنین روزی در این مکان مقدس (سالن اجتماعات دارالشفاء) برگزار میشود. تقارن این دو پدیده ایجاب میکند که دربارهی هر دو، سخن گفته شود ولی از آن جا که غرض اصلی از برگزاری این همایش، تبیین شخصیت استاد تفسیر شیخ طبرسی میباشد، بیشترین سخن رابه این بخش اختصاص میدهیم.
سخن گفتن دربارهی امیرموءمنان با یک مجلس و دو مجلس به جایی نمیرسد، او از نظر شخصیت دریای ناپیدا کرانه است. به این زودی به ساحل آن نمیتوان رسید ولی به مضمون شعر معروف:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
از این جهت در حیات این بزرگمرد جهان خلقت پس از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به نکاتی اشاره میکنم:
1. او نخستین فردی است که به پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، و این مطلبی است که محدّثان شیعی و سنّی بر آن اتّفاق نظر دارند، جز گروه دور از خاندان رسالت که نمیخواهند این فضیلت، دربارهی آن امام تجلّی کند.
رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم در حقّ او فرموده است: «أوّلکم وارداً علیّ الحوض، أوّلکم إسلاماً علیّ بن أبی طالب».(1)
«نخستین کسی که بر من در حوض کوثر وارد میشود نخستین فردی است که به من ایمان آورده و آن علی بن ابی طالب است».
این مطلب آن چنان مسلّم است که فزون از 65 دانشمند سنّی در کتابهای خود بر آن تصریح کردهاند.(2)
مسلّماً مقصود از این که او نخستین فردی است که به او ایمان آورده است همان ایمان رسمی در انظار مردم و بالاءخص بنیهاشم است و گرنه او از همان نخستین روزهای زندگی خویش در دامن پیامبر تربیت یافته و اسلام و ایمان با جان او عجین شده است، و لذا خود آن حضرت در حدیثی میفرماید: «و لقد صلّیتُ مع رسول الله قبلَ الناس بسبع سنین و أنا أوّل من صلّی به».
«من با رسول خدا پیش از همه مردم هفت سال نماز خواندم، و من نخستین کسی هستم که با او نماز گزارد».(3)
2. او نخستین کسی است که در
_______________________________
1. مستدرک حاکم:3/136.
2. به کتاب شریف «الغدیر»:3/221 235 مراجعه شود.
3. تاریخ طبری:2/213.
_______________________________
کعبه چشم به جهان گشود و در مسجد شربت شهادت نوشید، و تاکنون چنین فضیلتی از آنِ کسی نبوده است، و حضرت مسیحعلیه السلام هر چند در «بیت اللحم» متولد گشت، امّا به خاطر مسألهی «رفع»، شهادت در مسجد، نصیب او نگشت.
و به قول شاعر:
میسّر نگردد به کس این سعادت
به کعبه ولادت، به مسجد شهادت
3. او یگانه شخصی است که در تمام غزوات جز در غزوهی تبوک در رکاب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بوده و او را یاری کرده است. و در غزوهی تبوک به امر پیامبر در مدینه ماند، تا مراقب ترفندهای منافقان باشد.
4. او یگانه شخصیتی است که بسیاری از علوم اسلامی به او منتهی میشود و دانشمندان خود را رهین علوم و دانش او میدانند.
5. او نخستین کسی است که معارف شامخ اسلام را در خطب و کلمات خود بیان نمود و جامعه اسلامی را به تفکّر دعوت نمود.
ابن ابی الحدید در مقدمهی شرح نهج البلاغه دربارهی بهرهگیری علوم اسلامی از اندیشهی بلند او، داد سخن داده است.(4)
ولی من در این جا نکتهای را یادآور میشوم که در کلام بزرگان نیست و این نکته خود برای ما اسوه و الگو است و آن این که از امیرموءمنان حدود 13هزار خطبه و نامه و کلمات حکیمانه نقل شده که بخشی از آنها در «نهج البلاغه» و بخشی دیگر در «مستدرکات نهج البلاغه» و کتاب «غرر الحکم» نگارش «آمدی» است.
مسلّماً امیر موءمنان در برههای از عمر خود در حیات رسول خدا از این معارف و علوم آگاهی داشت، زیرا او باب علم نبی است، و هر کس بخواهد از علوم نبوی بهره بگیرد باید از این در وارد شود. چنان که پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أنا مدینة العلم و علیٌّ بابها.(5)
ولی با این همه آگاهی، هرگز در
_______________________________
4. شرح نهج البلاغه:1/2017.
5. مستدرک حاکم:3/127.
_______________________________
عصر رسول خدا لب به سخن نگشود، خطابهای ایراد نکرد، فقط هنگامی که رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم او را به قضاوت و داوری به یمن فرستاد او در آنجا داوریهای شگفت انگیزی انجام داد که مورد قبول رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت.(6)
و این خود حاکی از تأدّب عظیم حضرت در برابر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است. به راستی کار بسیار مشکلی است که انسان آگاه از چنین دانشها، در طول عمر رسول خدا، لب به سخن نگشاید و ادب را رعایت کند.
این راه و روش برای همگان درس آموزنده است که انسان در محضر بزرگان سکوت برگزیند و مجال را به آنان بدهد.
در سالهای 1326 و 1327 در مدرسهی فیضیه در حجره مرحوم «صاحب الداری» شبهای پنجشنبه و جمعه بزرگان حوزه جلسه میکردند و مشکلات حوزه و طلاب را بررسی میکردند. یکی از اعضای آن جلسه حضرت امام (اعلی الله مقامه) بود. اتّفاقاً مرحوم آیة الله رفیعی قزوینی از قزوین به قم آمده بودند و در آن جلسه تصادفاً شرکت کرده بود، ناظر جلسه میگفت: از اوّل مجلس تا آخر، امام با کمال ادب در محضر استادش نشسته بود و هرگز سخن نگفت و مجال سخن را به استاد واگذار کرد.
اکنون دامن سخن را دربارهی امیرموءمنان کوتاه نموده و به بیان اصل موضوع میپردازیم:
امین الإسلام موءلف مجمع البیان
قهرمان گفتار ما امین الاسلام معروف به طبرسی نامش فضل فرزند حسن فرزند فضل میباشد و بیشترین شهرتش به «طبرسی» یا «امین الاسلام» میباشد.
1. تاریخ ولادت او
مترجمان تاریخ وفات او را 548ه نوشتهاند بدون این که تاریخ تولّد او را تعیین کنند، و شاید برای بیشترین آنها تاریخ ولادت مجهول بود، ولی میتوان از قراین موجود در خود تفسیر، تاریخ ولادت او را به دست آورد . اینک بیان این مطلب:
_______________________________
6. ذخائر العقبی، محب الدین طبری:84؛ کنز العمال:2/393؛ وسائل الشیعة:19/175.
_______________________________
1. او در آخر اوّلین جزء از اجزای دهگانهی تفسیر آنگاه که از تفسیر آیه «فمن خافَ مِنْ موصٍ جَنفاً أو إثماً فأصلح فلا إثمَ علیه إنّ الله غفور رحیم» فارغ میشود مینویسد:
فرغ من تألیفه یوم السبت لثلاث بقین من شعبان سنة 530ه.(7)
موءلف از نگارش این جزء (جزء نخست از اجزای دهگانه) در 27 شعبان 530ه فارغ گردید.
2. او در مقدمه کتاب مینویسد: وقد ذرّف سنی علی الستین واشتعل الرأس شیباً.(8)
من وقتی به نگارش این کتاب دست مییازم که سنّم از شصت گذشته و سرم سفید شده است.
در لغت عرب هرگاه بگویند «ذرّف الستین» بمعنی سنم به شصت رسید، و اگر بگویند :« ذرّف سنی علی الستین» به معنی از شصت بالا زده است.
3. با توجه به آنچه که در مقدمه میگوید: سنّ او به هنگام نگارش کتاب فزون از شصت بود، باید گفت سن او در آن زمان حدود 61 ویا 62 بوده است. و هرگاه نگارش جزء نخست یک سال طول کشیده باشد در این صورت وی در سال 530 شصت و سه ساله بوده است. این که گفتیم نگارش یک جزء یک سال طول کشیده سخن دور از حقیقت نیست، زیرا او مجموع اجزای دهگانه را در هفت سال نوشته است و از نگارش این کتاب در سال 536 ه فارغ گشته است و چون نگارش کتاب در آغاز مشکلتر از اواسط و اواخر آن است طبعاً تحدید زمان نگارش جزء نخست، به یک سال دور از حقیقت نخواهد بود.
4. هرگاه ما مقدار سن او را به هنگام پایان یافتن جلد اوّل، از تاریخ نگارش آن کم کنیم، ولادت او به دست میآید، و معلوم میشود که او در سال 467 دیده به جهان گشوده است، چنان که میگوییم467=63-530 و اگر هم در
_______________________________
7. مجمع البیان:1/270.
8. مجمع البیان:1/10، المقدمة.
_______________________________
این محاسبه، مسامحه کوچکی رخ دهد، ضرری به تخمین تاریخ ولادت او نمیزند.
2. جاودانگی کتاب مجمع البیان
برخی از کتابها خصیصهی جاودانگی دارند و مسلّماً این جاودانگی مربوط به نقاط قوتی است که در خود کتاب موجود است و هرگز نمیتوان از طریق تبلیغات به کتابی جنبه جاودانگی داد.
برخی از کتابها در همان روز انتشار در گوشهی کتابخانه منزوی میشود و کسی سراغ آن نمیرود، و برخی احیاناً به کتابخانه نیز راه پیدا نکرده و در دست ناشر باقی میماند، در حالی که برخی دیگر موجی در میان دانشمندان و علاقمندان ایجاد میکند و تا مدتی مورد علاقه خوانندگان قرار میگیرد امّا سپس قوس نزولی آن آغاز میشود، ولی برخی از کتابها حالت جاودانگی به خود میگیرد و مرور زمان، گرد نسیان بر آن نمینشاند. مثلاً میتوان گفت: کتاب «شرایع الاسلام» مرحوم محقّق حلّی از کتابهای جاودانه است که مرور زمان از عظمت آن نکاسته است. حتی فرانسویها برای ترجمه فقه و حقوق شیعه، این کتاب را برگزیدند. اگر شرایع جزو کتب جاودانه در سرزمین فقه است، کتاب «مجمع البیان لعلوم القرآن» در گسترهی تفسیر از جاودانگی خاصی برخوردار میباشد. از نگارش این کتاب قریب 9 قرن میگذرد هنوز در میان کتابهای تفسیری مانند ستارهی زهره میدرخشد و مفسّران خودْ را بینیاز از مراجعه به آن نمیدانند.
در یکی از سفرهای خود به ترکیه در دانشکدهی الهیات اسلامبول، به استادی برخوردم که رشتهی تدریس آن تفسیر بود؛ او مرا به اتاق خود هدایت کرد و کتاب مجمع را نشانم داد که از مراجع تفسیری اوست.
راه دور نرویم آنگاه که «جماعة التقریب» تصمیم بر چاپ و نشر «مجمع البیان» در مصر گرفت، شیخ ازهر به نام «عبد المجید سلیم» دست اندرکاران را به نشر این تفسیر تشویق نمود و دربارهی مجمع البیان چنین نوشت:
«هو کتاب جلیل الشأن، غزیر العلم، کثیر الفوائد، حسن الترتیب، لا أحسبنی مبالغاً إذا قلت انّه فی مقدمة کتب التفسیر التی تعدّ مراجع لعلومه وبحوثه.
ولقد قرأت فی هذا الکتاب کثیراً، و رجعت إلیه فی مواطن عدیدة، فوجدته حلاّلَ معضلات، کشّافَ مبهمات. و وجدت صاحبهرحمه الله عمیقَ التفکر، عظیم التدبّر، متمکّناً من علمه، قویاً فی اُسلوبه وتعبیره، شدید الحرص علی أن یَحُلّ للناس کثیراً من المسائل التی یفیدهم علمها».
«این کتاب عالی مقام سرشار از علم و دانش است، مشتمل بر فواید زیادی است، و از نظر تبویب و تنظیم مطالب، اعجاب انگیز است. من خود را مبالغه گو نمیدانم که اگر بگویم این کتاب در پیشاپیش کتابهای تفسیری است که به عنوان مرجع مورد مراجعه قرار میگیرند.
من این کتاب را مکرر خوانده و بارها به او مراجعه کردهام، این کتاب را حلاّل مشکلات، بیانگر مبهمات یافتم و موءلف آن در نظر من، دارای فکری عمیق، و تدبّری عظیم است و در اسلوب و تعبیر قوی و نیرومند بوده،و همّتش بر این بوده است که برای مردم مسایلی را مطرح کند و چیزهایی بنویسد که آگاهی از آن مفید باشد».
این گفتار یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است که ریاست بزرگترین دانشگاهها را بر عهده داشت.
تعریف این فرد را باید تعریف خودی دانست. او از پایهگذاران تقریب بین مذاهب است که نسبت به شیعه دید خوبی دارد، ولی باید ببینیم دیگران چه میگویند، آنان که نسبت به شیعه چنین دیدی نداشته و از یک منظر تنگی بر این مذهب مینگرند.
مقصود از این فرد، محمد حسین ذهبی موءلف کتاب «التفسیر والمفسّرون» میباشد. او وزیر اوقاف مصر در عهد «سادات» بود و در سال 1356ش به دست مجاهدان مصری به قتل رسید و من در آن ایّام در مصر بودم، خطیبان نماز جمعه دربارهی او داد سخن میدادند.
او در این کتاب، تفاسیر مهمّی راکه علمای اسلام نوشتهاند،مورد نقد و بررسی قرار داده و به نقاط قوّت و ضعف آنها اشاره میکند و به حق باید گفت: دربارهی هر کتابی که داوری کرده آن را به دقت خوانده است. او در بخش شیعه، برخی از تفاسیر شیعی را مورد بررسی قرار داده و از آن جمله کتاب «مجمع البیان» شیخ طبرسی است. او با تمام تنگ نظری که نسبت به تفاسیر و عقاید شیعه دارد نتوانسته عظمت این تفسیر را منکر شود، بلکه به نقاط قوّت این تفسیر چنین اشاره میکند:
«والحقّ انّ تفسیر الطبرسی بصرف النظر عمّا فیه من نزعات تشیّعیّة، و آراء اعتزالیة، کتاب عظیم فی بابه، یدلّ علی تبحّر صاحبه فی فنون مختلفة من العلم والمعرفة، والکتاب یجری علی الطریقة التی أوضحها لنا صاحبه فی تناسق تامّ، و ترتیب جمیل، و هو مجید فی کلّ ناحیة من النواحی التی یتکلّم عنها، فإذا تکلّم عن القراءات و وجوهها أجاد، وإذا تکلّم عن المعانی اللغویة للمفرد أجاد، وإذا تکلّم عن أسباب النزول و شرح القصص استوفی الأقوال و أفاض، وإذا تکلّم عن الأحکام تعرّض لمذاهب الفقهاء و جهر بمذهبه و نصره إن کانت هناک مخالفة منه للفقهاء، وإذا ربط بین الاعلیها السلامیات آخی بین الجمل، و أوضح لنا عن حسن السبک وجمال النظم، و إذا عرض لمشکلات القرآن أذهب الاشکال و أراح البال، وهو ینقل أقوال من تقدّمه من المفسّرین مغزوة لأصحابها، ویرجح ویوجه ما یختار منها. إلی أن قال: والحقّ أن یقال : انّه لیس غالیاً فی تشیّعه ولا متطرّفاً فی عقیدته».(9)
«حق این است است که تفسیر طبرسی با قطع نظر از آرای شیعی و اعتزالی که در آن هست، در باب خود کتاب عظیمی است که از تبحّر موءلّف آن در فنون مختلف، حکایت میکند.
این کتاب در نگارش مطلب ترتیب بسیار جالب و زیبا دارد، او در هر ناحیهای که سخن میگوید به خوبی
_______________________________
9.التفسیر والمفسّرون:2/104.
_______________________________
سخن میگوید، مثلاً آنگاه که دربارهی قرائت و علل آنها سخن میگوید، به زیبایی سخن میگوید، آنگاه که در معانی لغوی مفردات قرآن بحث میکند بحث را به زیبایی انجام میدهد، آنگاه که در شأن نزول آیات و شرح قصص امم پیشین سخن میگوید، آرا و اقوال را به صورت مستوفی نقل میکند، آنگاه که در احکام شرعی که از آیات استفاده میشود سخن میگوید به بیان نظریات فقها میپردازد و مذهب خود را نیز آشکارا بیان میکند و اگر بین نظر او و دیگر فقها خلافی در کار باشد به تأیید نظریه خود میپردازد.
آنگاه که به بیان ارتباط آیات میپردازد به زیبایی از عهدهی آن بر میآید و در نتیجه از حسن سبک و زیبایی نظم قرآن پرده برمیدارد، آنگاه که به مشکلات قرآن میپردازد، اشکال را از بن برکنده و به انسان آسایش میبخشد، او اقوال پیشینیان از مفسّران را نقل میکند و آنچه که در نظر او استوار است ترجیح میدهد.
تا این که میگوید:
او در تشیّع غالی نبوده و در عقیدهی خود متطرّف و فزون از حد نیست».
3. حق شناسی موءلف
طبرسی از نگارش مجمع البیان در سال 536ه فارغ گردیده، در حالی که زمخشری از نگارش کشّاف در سال 528ه فارغ گشته است.طبرسی مدّعی است که به هنگام نگارش مجمع البیان از کشّاف زمخشری آگاه نبوده و آن را ندیده است، ولی بعداً که از تفسیر زمخشری آگاه شد و آن را مورد بررسی قرار داد، نتیجه گرفت که نکاتی در کشّاف هست که در مجمع نیامده؛ همچنان که نکاتی در مجمع است که در کشّاف نیامده است، چه بهتر تفسیری جدید بنویسد و نکات هر دو کتاب را گرد آورد، از این جهت کتابی به نام «جامع الجوامع» نوشت و نکات هر دو کتاب را در آن گرد آورد. در اینجا شیخ شلتوت در مقدمهی خود بر کتاب «مجمع» از واقعیتی پرده برمیدارد و آن این که مرحوم طبرسی در این ادّعا که «به هنگام نگارش
مجمع کشّاف را ندیده بود» کاملاً راستگو بوده و آن را به محک آزمایش میزند. وی میگوید: من میخواهم این مطلب را از مراجعه به این دو کتاب به دست آورم که آیا واقعاً به هنگام نگارش مجمع، کشّاف در اختیارش نبوده؛ از این جهت به نقطهای مراجعه میکند که آنجا محلّ تلاقی آرای شیعی و اعتزالی است، و آن آیات مربوط به جبر است که مسلّماً شیعه و معتزله باید در تفسیر این آیات تلاش علمی کنند؛ زیرا هر دو گروه قایل به اختیار هستند و لذا میگوید: من برای تفسیر این دو آیه از سوره بقره به این دو کتاب مراجعه کردم و دیدم هریک به گونهای این دو آیه را تفسیر کرده که ارتباطی با دیگری ندارد و اگر موءلف مجمع، کشّاف را دیده بود، قطعاً از برخی از استشهادها و بیانات او کمک میگرفت، امّا هر چه مینگریم کوچکترین نشانه در این مورد نمیبینیم، این دو آیه عبارتند از:
«اِنّ الّذین کَفَرُوا سَواء عَلَیْهِمْ ءَاگنْذَرْتَهُمْ اگمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُوءْمِنُونَ* خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی اگبْصارِهِمْ غشاوَة وَلَهُمْ عَذاب عَظِیم»(بقره/76).
«آنان که کفر ورزیده، خواه آنان را بیم دهی یا ندهی، ایمان نمیآورند. خدا به دلهای آنان و گوشهای آنها مهر زده و بر دیدگان آنان پرده است و برای آنان عذاب عظیم است».
مسلّماً مضمون این آیه از جاهایی است که طبرسی شیعی و زمخشری معتزلی در مورد آن سخن دارند و باید به نوعی تفسیر کنند تا شبههی جبر را حل کنند.
ولی مرحوم شیخ طبرسی در دو مورد سخن گفته است:
1. «فهم لا یُوءْمِنُون» در تفسیر آن یادآور شده است که علم پیشین الهی مانع از تکلیف نیست.
2. در مورد «ختم» سخن گفته است و برای آن چهار وجه ذکر کرده و وجه چهارم را برگزیده و یادآور شده که مقصود این است که این افراد کافر در مرحلهای قرار گرفتند که از قلب خود بهره نمیگیرند، همچنان که از چشم و گوش خود استفاده نمیکنند، و در حقیقت این عدم بهرهگیری به خاطر گناهان فراوان است که انجام دادند و در نتیجه ابزار شناخت آنان از بهرهداری وامانده است.
در حالی که زمخشری همین موضوع را در کشّاف مطرح کرده است. او مسأله را از طریق استعاره و مجاز حل کرده و برای کلام خود از اشعار عرب بهره گرفته است، و در مقایسهی عبارات هر دو مفسّر، به روشنی میتوان گفت: هیچیک از آن دو، از تألیف دیگری در این مرحله آگاه نبوده است.(10) و به حق باید طبرسی را از دو نظر ستود:
1. حق شناسی طبرسی که آشکار میگوید: نکاتی در کشّاف دیدم که جای آن در مجمع خالی است، هر چند در مجمع نیز نکاتی هست که در کشّاف وجود ندارد و همین سبب شده است، کتابی بنویسم که نکات هر دو را در آن گرد آورد.
2. مرحوم طبرسی با این عمل حجاب عظیمی را که در میان ما حاکم است پاره کرده و آن حجاب «معاصرت» است. معمولاً معاصر نسبت به اندیشهها و آثار معاصر کم اعتنا بوده و چندان به آن اظهار علاقه نمیکند، ولی مرحوم طبرسی این حجاب را نادیده گرفته و به واقعیت نه به پندار، ارزش قایل شده است.
در میان ما افراد محقق و موءلّف تا زندهاند چندان قدر و قیمت ندارند، امّا آنگاه که رخ در نقاب خاک کشیدند ثناخوانی شروع شده و بزرگداشتها آغاز میگردد.
این تنها موردی نیست که طبرسی حق دیگران را در نظر گرفته و در برابر آن خضوع میکند بلکه در مقدّمهی تفسیر دربارهی شیخ طوسی و تفسیر تبیان او چنین خضوعی را انجام داده است، او میگوید:
اصحاب ما در تفسیر کتابهای روایی نوشته و قسمت اعظم آنها بسیار مختصر و موجز است. من در این میان به تفسیری از اصحاب برنخوردم که به بسط معانی و کشف اسرار قرآن دست یازد جز آنچه که شیخ اجل و سعید ابوجعفر محمد بن حسن طوسی در این مورد به نام تبیان نوشته است، سپس او کتاب تبیان را این چنین تعریف میکند:
فانّه الکتاب الذی یُقتبس منه ضیاءُ الحقّ، ویلوح علیه رواء الصدق، وقد
_______________________________
10. مقدمه مجمع البیان:1/2625.
_______________________________
تضمّن من المعانی الاسرار البدیعة، واحتضن من الألفاظ اللغةَ الوسیعة، ولم یقنع بتدوینها دون تبیینها،ولا بتعمیقها دون تحقیقها،وهو القدوة استقصی بأنواره، واطأ مواقع آثاره.(11)
«تبیان کتابی است که روشنی حق از آن اقتباس میشود، و زیبایی صدق به آن میوزد، او از نظر معانی اسرار بدیعی را دربرگرفته و از نظر الفاظ،لغت گسترده را دربردارد.
او به گردآوری مطالب بدون این که آنها را تبیین کند یا به آرایش آنها بدون این که بشکافد، اکتفا نکرده. او پیشوایی است که از نور آن بهره میگیرم، و پا به جای آثار آن میگذارم».
در اینجا میتوان به عظمت روحی شیخ طبرسی پی برد که انسانی است امین و حق شناس و واقع بین و حقیقت گرا. حجابهای دروغین مانع از بینش او نشده و به حقیقت بیش از همه چیز عاشق و علاقمند است.
4. از تبیان تا المیزان
در اینجا یک حقیقت تلخی است که باید بدان اشاره کرد و شاید برای آیندگان مفید و سودمند باشد، و آن این که: نخستین تفسیر علمی شیعه که در اختیار ما هست تفسیر تبیان شیخ طوسی است و از تفاسیر قبلی مانند تفسیر هشت جلدی شریف رضی و غیره اطّلاعی در دست نیست و آخرین تفسیری که امروز به او مراجعه میشود تفسیر المیزان است، و میان نگارش این دو کتاب تقریباً ده قرن میگذرد.
مسلّماً میان این دو تفسیر تفاسیر زیادی نوشته شده، امّا متأسّفانه رشد تفسیری ما بسان رشد فقهی ما نبوده است. مثلاً میان کتاب فقهی شیخ طوسی به نام «النهایة» یا کتاب دیگر فقهی او به نام «المبسوط» و کتاب «جواهر» یا فقه شیخ انصاری فاصله بسیار مشهود است و حاکی از آن است که فقه شیعی در این دوره رشد
_______________________________
11. مجمع البیان:1/6، مقدمه.
_______________________________
زیادی کرده، در حالی که این فاصله میان این دو کتاب بسیار کم است و اگر ما بحثهای فلسفی و اجتماعی و تاریخی المیزان را از آن برداریم تفاوت این دو تفسیر چندان چشمگیر نیست، و چیزی که به تفسیر دوم برتری بخشیده همان بحثهای جانبی کتاب «المیزان» است. جای شگفت است که از زمان مرحوم محقق اردبیلی (م993) نویسندهی کتاب «زبدة البیان فی آیات الأحکام» تا عصر مرحوم بلاغی (1284 1352) تفسیر جامعی بر قرآن در نجف اشرف نوشته نشده است در حالی که حوزهی نجف باید پرچم ثقلین را به دست گیرد و پیشتاز علوم قرآن و حدیث نبوی و عترت طاهر او باشد.
5. فقاهت شیخ طبرسی
شیخ طبرسی هر چند به تفسیر اشتهار دارد ولی در فقه نیز استاد بلا منازع است و آرای فقهی او در کتابهای فقها وارد شده و در تفسیر خود به هنگام تفسیر آیات احکام، به بیان مبانی فقهی اشاره میکند.
شگفت این است که او در پرتو کتاب شریف خلاف شیخ طوسی، کتاب «وفاق» را نوشته و از درون جنگ و نزاع، صلح و صفا تولید کرده است؛ زیرا شیخ طوسی کتابی به نام «الخلاف» نوشته و در آن کتاب آرای مخالف فقها را نقل کرده است، و قبل از شیخ طوسی سیّد مرتضی نیز به این عمل دست یازیده است.
ولی شیخ طبرسی از کتاب خلاف، آراء وفاق را درآورده سپس به مخالف اشاره کرده، و اثبات کرده است که فقه شیعی در اکثر مسایل با اکثر فقهای اهل سنّت موافق بوده، و آن چنان نیست که شیعه به صورت یک فقه شاذ در برابر آرای دیگران ظهور کرده باشد، و نام کتاب را به نام «الموءتلف من المختلف» نهاده است.
6. جامعیت مجمع البیان
کتاب مجمع البیان تفسیری بزرگ و حاوی مباحث عظیمی است که هر کدام میتواند به صورت کتابی جداگانه منتشر شود. در میان مطالب مختلف، بخش کلامی مجمع بسیار پربار و سودمند است. اگر فرد محققی با صبر و حوصله مجموع مبانی کلامی این کتاب را تنظیم کند، خود میتواند اثر زیبا وجالبی باشد.
7. شجره طیّبه
در پایان اضافه میکنم که بیت «طبرسی» بیت علم و دانش بوده و پیوسته در اعصار گوناگون، مانند شجره طیّبه مثمر ثمر بوده است.چه این که، فرزند عزیز او به نام «رضی الدین ابو نصر حسن بن الفضل» موءلّف کتاب «مکارم الأخلاق» است که کراراً در ایران و مصر چاپ شده است. نوهی او ابو الفضل علی بن الحسن است که موءلّف کتاب «مشکاة الأنوار» میباشد. از این جهت در آغاز سخن، آیهی مربوط به «شجره طیبه» عنوان سخن قرار گرفت، تا به یکی از مصادیق آن، که بیت مرحوم طبرسی (رضوان الله علیه) است، اشاره شده باشد.
ما در این جا دامن سخن را کوتاه کرده و از مقام شامخ امام مفسّران پوزش طلبیده که نتوانستیم یک دهم حقوق آن را در این گرد هم آیی ادا کنیم. به امید این که روزی به صورت گسترده دربارهی این مرد بزرگ سخن بگوییم؛ ان شاء الله.