آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

ابو محمد شیبانی، کوفی، فقیه برجسته، متکلّم بنام شیعی، مدافع سرسخت امامت و ولایت، از خواصّ امام صادق و امام کاظم علیهما السلام است.
از تاریخ تولّد و وفات وجزئیات زندگی او، اطلاعی دقیق نداریم.فضل بن شاذان از شاگردان و معاصران وی گوید: هشام در اصل از کوفه، مولدش «واسط» و محلّ تجارتش «کرخ» بغداد بود.(1)
بعضی از نویسندگان (با توجه به روایتی که کشی از عمر بن یزید آورده و گفته پسر برادرم جهمی مذهب بود(2) و آنچه ابن ندیم گفته که در ابتدا از یاران جهم بن صفوان مقتول 128 هجری بود) (3) تاریخ تولّد او را در حدود 113 هجری حدس زده‏اند.(4) لیکن هر دو مطلب قابل تردید است؛ زیرا اوّلاً: به گفته تستری در قاموس الرجال، عمر بن یزید ازموالی فهد یا ثقیف و جدّ او ذبیان است در حالی که هشام فرزند حکم از موالیان کنده یا شیبان است(5) وثانیاً شیخ طوسی در فهرست، عین عبارات ابن ندیم را تکرار می‏کند و از نقل این قسمت که در ابتدا از یاران جهم بود خودداری کرده (6) و این خود، دلیل عدم ثبوت این نسبت است وثالثاً در هیچ یک از منابع اهل سنّت با عنادی که آنان با هشام دارند، چنین نسبتی را به او نداده‏اند. ودر فهرست ابن ندیم مطبوع نیز چنین مطلبی در حالات هشام دیده نشده ولی در تکمله فهرست آمده است.
کشی، تاریخ وفات او را از فضل بن شاذان در سال 179 هجری در ایّام خلافت
_______________________________
1و2 ابوعمرو کشی، اختیار معرفة الرجال، چاپ دانشگاه مشهد، 1348 ش، ص 255، 256.
3 ابن ندیم، فهرست، قاهره، مکتبة التجاریة الکبری، ص 263.
4 عبد الله نعمه، هشام بن الحکم، بیروت دار الفکر، 1405، ص 42.
5 تستری محمد تقی، قاموس الرجال، تهران مرکز نشر کتاب، 1345 ش.
6 طوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، منشورات رضی، قم، افست از منشورات مرتضویه نجف، ص 175.________________________________________
هارون عباسی گفته است(1)، در حالی که شیخ طوسی به زنده بودن هشام بعد از امام هفتم علیه السّلام تصریح می‏کند(شهادت امام علیه السّلام در 183 هجری بوده است) (2) و در فهرست به پیروی از ابن ندیم مرگ او را کمی بعد از نکبت برامکه (سال 187) آورده است و نجاشی آن را به سال 199 ذکر کرده است.(3) لیکن به نظر می‏رسد تاریخ کشی بیشتر به واقعیت نزدیک باشد بویژه با توجه به علّت مرگ هشام که در رجال کشی و اکمال الدین و غیر آن ذکر شده است.(4)
شخصیت هشام بن حکم از أوان جوانی شکل گرفته و امام صادق علیه السّلام او را برهمگنانِ سالمند و سالخورده مقدّم می‏دارد در حالی که تازه خطّی سیاه بر رخسارش نمودار شده بود و در باره او فرمود: «ناصرنا بقلبه و لسانه و یده» (5) ؛ با دل و زبان و دستش به یاری ما برخاست. امام علیه السّلام مناظره دیگر متکلّمان را نقد می‏کند و به هشام می‏گوید: مانند تویی باید با مردم مناظره کند و به او وعده شفاعت می‏دهد.(6) و از هشام جوان می‏خواهد کیفیت مباحثه خود را با عمرو بن عبید معتزلی در مجلسی که بزرگان شیعه حاضر بودند بیان کند، و پس از سخن گویی هشام، امام تبسّمی حاکی از رضایت بر لبانش نقش بسته، فرمود: از چه کسی چنین آموختی؟هشام گفت: از شما گرفتم و به آن، صورت برهان دادم. امام علیه السّلام فرمود: به خدا قسم این مطالب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است.(7) هشام تحت نظر مستقیم امام صادق علیه السّلام به عقاید و اصول کلامی آشنا می‏شود و راه مبارزه با افکار انحرافی را می‏آموزد. یکبار در سرزمین منا، پانصد مطلب کلامی را با امام علیه السّلام در میان گذاشته، جواب گرفته است(8) امام علیه‏السّلام در حقّ هشام دعایی می‏کند و از او متکلّمی می‏سازد که می‏گفت: به خدا سوگند تاکنون هیچ کس را یارای غلبه و پیروزی بر من نبوده است (9) و بار دیگر امام صادق علیه‏السّلام به او فرمود:ای هشام! تا زمانی که
_______________________________
1 کشی، رجال، ص 256.
2 طوسی، محمد بن الحسن، رجال الطوسی، نجف منشورات حیدریه، 1380، ص 329، ش 18.
3 نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین قم، 1407، ص 433.
4 تستری، قاموس الرجال، ج9، ص 355.
5و 6و 7 کلینی محمد بن یعقوب، الکافی فی الفروع و الاُصول، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1367، ج1، ص 17، ح4 و ص169.
8 کشی، رجال، ص 270.
9 کلینی، کافی، ج1، ص 87، ح2.
________________________________________
ما را یاری دهی، به روح القدس موءید خواهی بود.(1)
آری، هشام که مخلصانه در راه اعلای حق قیام کرده بود و با استدلال و برهان وجدل به اثبات حقانیت پیشوایان خود می‏پرداخت و پرده از چهره کریه طاغوتیان برداشته، آنان را رسوا می‏کرد، شایسته چنین مدایحی از سوی آن امامان بزرگوار می‏باشد.
نبوغ علمی و زبان گویای هشام چنان عرصه را بر مخالفان تنگ کرده بود که هارون خلیفه عباسی پس از شنیدن مباحثات هشام با متکلّمان در اثبات حقانیّت علی و اولاد علی علیهم السلام رنگش سیاه شد و با چهره‏ای آکنده از خشم گفت: زبان او از صد هزار شمشیر برّنده خطرناکتر است(2)، به خدای سوگند او را می‏کشم و به آتش می‏سوزانم.(3)
حاضر جوابیهای هشام نقل زبانها شده بود. از او پرسیدند: آیا معاویه در غزوه بدر حاضر بود؟گفت: آری از طرف مقابل پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم(4). و می‏گفت: در شگفتم از این مردم کسی که خدا او را نصب کرده بود عزل کردند و آن را که خدا عزل کرد برگزیدند.(5)
مناظراتی که از هشام در کتابهای شیعه و سنی نقل شده بیانگر قدرت علمی و تیزهوشی ودرک عمیق و فکر پویای اوست (6)، به گونه‏ای که شهرستانی با آن همه تعصّب و عنادش نسبت به شیعه، در حقّ هشام می‏گوید:
«هذا هشام بن الحکم صاحب غور فی الاُصول، لا یجوز أن یغفل عن إلزاماته فانّ الرجل وراء ما یلزم به علی الخصم، دون ما یظهره من التشبیه» (7)؛ این هشام، صاحب اندیشه‏ای عمیق در اصول است نباید به آسانی از کنار اشکالاتی که بر معتزله کرده رد شد، او مردی است والاتر از آنچه در مقام جدل برای شکست دادن دشمن می‏گوید، اگر چه ظاهر کلامش بوی تشبیه می‏دهد لیکن مباحث او از تشبیه و تجسیم پاک است. شیخ مفید
_______________________________
1 مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، موءسسة الوفا بیروت، ج10، ص 293.
2 مجلسی، بحار، ج48، ص 202.
3 مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، چاپ جامعه مدرسین، ص 98.
4 طوسی، فهرست، ص 175.
5 عبد لله نعمه، هشام بن الحکم، ص 108.
6 مجلسی، بحار الأنوار، ج10، ص 234 به بعد؛ ج48، ص 189 به بعد؛ رجال کشی، ص 270 به بعد و....
7 شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل و النحل، بیروت دار المعرفة، ج1، ص 185.
8 مفید محمد بن نعمان، الفصول المختارة، چاپ کنگره مفید.
________________________________________
(8)، سید مرتضی(1)، نجاشی (2)، ابن ندیم (3) و شیخ طوسی (4) همه به جلالت و بزرگواری هشام و مقام و مرتبه علمی او، اشاره کرده‏اند و او را از اعلام و مراجعی می‏شمارند که شیعیان برای گرفتن فتوا در حلال و حرام و تعلیم احادیث و معارف به آنان مراجعه داشته‏اند. هشام در نزد این بزرگان از وثاقت و عدالتی برخوردار است که هیچ گاه نتوان بر او خرده گرفت. نوآوری‏های هشام در تثبیت امر امامت و ولایت، و برهانهای واضح و روشن او نمایانگر استادی او در علم کلام است.
هشام، تألیفات ارزشمندی داشته که بیشتر آنها در علم کلام است، نجاشی و شیخ طوسی و ابن ندیم، نزدیک به سی کتاب از تألیفات او را برشمرده‏اند ولی متأسّفانه هیچ یک از آنها به دست ما نرسیده است. از نام کتابها معلوم می‏گردد که بیشتر آنها مربوط به مناظرات هشام با طوایف دیگر است. اگر این مجموعه در اثر جهالت و نادانی، یا اختناق و فشار دستگاه حاکمه وقت از بین نرفته بود هر آینه می‏توانستیم به قدرت والای او و فکر عمیق و اندیشه ژرف هشام پی ببریم. کتابهای کلامی او عبارتند از: امامت، دلالت بر حدوث اجسام، ردّ بر زنادقه، ردّ بر اصحاب اثنین، ردّ بر هشام جوالیقی، ردّ بر اصحاب طبایع، کتاب توحید، کتاب شیخ وغلام در توحید، تدبیر در امامت، کتاب امامت مفضول، کتاب وصیت و ردّ منکران آن، کتاب اختلاف مردم در امامت، کتاب جبر و قدر، کتاب حکمین، کتاب ردّ بر معتزله در طلحه و زبیر، کتاب قدر، کتاب استطاعت، کتاب معرفت، کتاب ردّ شیطان طاق، ردّ معتزله، ردّ ارسطا طالیس در توحید، مجالس در توحید و کتاب مجالس در امامت. علاوه بر اینها در رشته‏های دیگر نیز تألیفاتی داشته است که از جمله آن: در اخبار و فقه، کتاب علل تحریم و کتاب فرائض و اصل؛ در منطق کتاب میزان و میدان و در اصول فقه، کتاب الفاظ را نگاشته است.
هشام در زمان خود مورد حسادت دوست و دشمن قرار گرفته (5) و از تهمت و افتراهای آنان در امان نماند، گروهی او را تکفیر وگروهی او را ملحد (6)، گروهی او را غالی(7) و سرانجام عدّه‏ای به او نسبت تجسیم داده(8)، بر چهره این دانشمند بزرگ غباری از
_______________________________
1 علم الهدی سید مرتضی، الشافی فی الإمامة، تهران، موءسسة الصادق، 1410، ص 83 85.
2 نجاشی، رجال، ص 433.
3 ابن ندیم، فهرست، ص 263.
4 طوسی، فهرست، ص 175.
5 رجال کشی، ص 270، ح 486.
6 رجال کشی، ص 279، ح500.
7 شهرستانی، ملل و نحل، ج1،ص 185.
8 اشعری، محمد بن اسماعیل، مقالات الإسلامیین، چاپ هلموت ریتر، ص 32، 205، 207، 210، 304 و521.
________________________________________
شایعه پوشانیده اند؛ به گونه‏ای که نه تنها نویسندگان مغرض اهل سنّت بلکه دوستان ناصح بی‏خبر از همه جا آن افتراها راتکرار کردند. از مهمترین این نسبتها، نسبت تجسیم است که به واسطه معتزله، نظّام وجاحظ به کتابها راه یافت(1) و سرانجام اشعری در مقالات الإسلامیین (2) و پس از او بغدادی (3) و ابن حزم (4) و دیگران این یاوه‏ها را تکرار کرده در حالی که هیچ یک از این نسبتها صحیح نیست و شخص هشام راوی روایاتی است که در نفی جسمیت حق تعالی وارد شده است (5). ما بررسی این اتهامات را به مقاله‏ای دیگر واگذار می‏کنیم و در اینجا فقط به اساس این تهمت که در کتاب شهرستانی به آن تصریح شده اشاره می‏کنیم: وی در نفی اتهام تجسیم از هشام می‏گوید: زمانی با علاّف مجادله‏ای داشت به او گفت: تو که معتقدی خداوند عالم به علم است و علم ذاتی اوست ومخلوقات نیز عالم به علمند و مباینت خدا با محدثات در این است که علم او ذاتی است وعلم آنان غیر ذاتی، و گویی او داناست نه مانند دیگر دانایان، پس بگو: خداوند جسم است نه مانند اجسام دیگر، صورت است نه مانند صور دیگر، برای او قدر واندازه است نه مانند قدر دیگران و ... (6). این بیان شهرستانی بهترین دلیل بر این است که هشام اگر چنین کلامی را گفته باشد در مقام جدل ومناظره گفته است واین حاکی از اعتقاد او نیست(7).
_______________________________
1 سید مرتضی، الشافی فی الإمامة، ج1، ص 83 85.
2 اشعری، منابع مذکور.
3 بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، بیروت دار المعرفة، ص 66 به بعد.
4 ابن حزم، الفصل فی الأهواء والملل، بیروت دار الجیل، ج2، ص 29 و ج5، ص 40.
5 خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، ج19، ص 294؛ کلینی، ج1، ص 83.
6 شهرستانی ملل و نحل، ج1، ص 185.
7 خوانندگان محترم می‏توانند برای آگاهی بیشتر به الشافی فی الإمامة ( ج 1، ص 84) و فصول مختاره ، ص285 ومعجم رجال الحدیث ج 19، ص 271 به بعد، تنقیح المقال، ج3، ص 301به بعد ؛ قاموس الرجال ج9، ص 350 و تراثنا شماره 19 و ... مراجعه کنند.

تبلیغات