ماهیت کلامى نبوت اسرائیلى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مساله پیامبر اسرائیلى از زمانهاى گذشته مورد گفتگو و حمله و دفاع و پرس وجو بوده است . در سرتاسر تاریخ تفکر غربى، پیامبران کتاب مقدس، به عنوان اشخاص بىهمتایى شناخته شدهاند که ظهور ناگهانى آنها در اسرائیل باستانى، تاثیرى بر بسط و گسترش یهودیت و مسیحت داشته است. این پیامبران نوآوران و مبدعان اخلاقى و معنوى در نظر گرفته شدهاند که نظراتشان الهیات یهودى و مسیحى را شکل داده است. مخصوصا در مسیحیت، این انبیا به عنوان وحى آورندگان و الهام یافتگان آینده شاخته شدهاند که مکاشفات و غیبگوییهاى آنها بیانگر ظهور مسیح گردیده است.
این شناخت و عقیده همواره با انتقاد و حملات دانشمندان رو به رو شده است از دیدگاه آنها نبوت فقط مربوط به پیش گویى مسیح نبوده است، بلکه پیامبران داراى اشکال و صور مختلف بودهاند. گاهى آنان آفرینندگان صورتى کاملا عقلانى ویا انسانهاى جذبهاى که اعمالشان غیر قابل کنترل است و یا ماموران مذهبى با وظایف منظمى در آیین پرستش اسرائیلى، یا به عنوان مشاوران (رایزنان) سیاسى زیرک ، یا به عنوان مکاتب عرفانى مستقل و یا به عنوان رهبران سنن مذهبى اسرائیل بودهاند. (1)
در حقیقت دوره نبوت اسرائیلى نشان دهندهى تمدنى است که در بنى اسرائیل بنیانگذارى شد. در این سلسله بزرگ از نام بردن ابراهیم به عنوان نبى (2) یا پدر (3) و موسى به عنوان سرمشق و نمونه پیامبران تردید نشده است.البته بعدها به هنگام استقرار در کنعان است که پیامبرى استمرار پیدا مىکند (4) و این تداوم پیامبرى به مسیحیت منجر مىشود. فهور مىنویسد: «روح نبوت، نمک دین است و در این روح، ما وحدت حقیقى عهد عتیق را درک مىنماییم». (5)
نبوت ابراهیمى یک حرکت پویا و مردمى بود و مهمترین خصیصه نبوت مردمى، قیام بر علیه بندگى و بردگى انسانها و کوشش در راه رستگارى همراه با آزادى و رهایى واقعى آنهاست. پیامبران اسرائیلى چنان سخن گفتهاند که گویى خود خداست که سخن مىگوید و شاید در حال جذبه و خلسه (6) و یا در حالتبیخودى متحیر و غرق رؤیا (7) و گاه با لمس آتش سوزان. (8)
هر کوششى براى فهم دقیق این حالات پیامبران طبعا ناقص خواهد بود، زیرا این تجارب مافوق طبیعى پیامبران،تجاربى است که ماهیتا خصوصى و شخصى بوده و قابل رسیدگى و مداقه عمومى نمىباشد. انبیا نیز راجع به ماهیت وحى که درک کردهاند بسیار کم سخن گفتهاند، چیزى بیشتر از رؤیاى اولیهى که دیدهاند یا کلماتى که شنیدهاند، توصیف نمىکنند ولى متون کتاب مقدس پیامهایى که انبیا در طول مواجهشان با خدا، دریافت کردهاند را بیان مىدارند.
بنابراین تجربه پیامبرانه مطابق با فهم یهودى، تجربهاى است که براى افراد به هنگام برخوردارى از روح الهى، رخ مىدهد و کلماتى را که پیامبران در این حالت دریافت کردهاند، کلمات انسانى و بشرى نیست، بلکه به منزله سخنان الهى است و پیامبران فقط واسطههایى هستند که سخنان الهى به واسطهى آنها به این جهان نازل مىشود و در این هنگام آنها احساس مىکردند که چارهاى ندارند جز این که پیام خدا را ابلاغ کنند و همانطور که در مورد اشعیا کلمه الهى به منزله یک «اخگر سوزاننده» قلمداد شده است که بر زبانش واقع شده تا این که آن را ابلاغ نماید. (9)
جامعه اسرائیلى از آن روى حجیت و اقتدار پیامبران اصیل را پذیرفت که آنها برخوردار از یهوه،خداى اسرائیل بودهاند و پیامبران دروغین جدى گرفته نشدهاند و در سفر تثنیه مرگ تاوان جرم پیامبرانى است که به نام خدایان دیگر سخن گفتهاند. (10)
از طرفى دیگر حجیت پیامبر به سنت کلامى مورد قبول اسرائیل وابسته بوده است و از آنجا که سنن کلامى اسرائیل در هر نقطهاى متفاوت بود، یک پیامبر داراى شخصیت و قدرت در سنتخویش بود اما در جاى دیگر از حجیت و اقتدار برخوردار نبود. مثلا عاموس نبى ساکن یهودا، نابودى پادشاهى افرائیمى را پیشگویى کرده است ولى «امصیا» کاهن «بیتئیل»عاموس را متهم به خیانت کرده و از او مىخواهد که به یهودا باز گردد و براى آنان در عبادتگاه پادشاه و مقر سلطنت او نبوت نکند. (11) یا ارمیا نبى سقوط اورشلیم را پیشگویى کرده و از نظر ماموران و درباریان که اورشلیم را جایگاه واقعى ابدى خدا داشته، سخنانش خیانت آمیز و او را مستحق مرگ دانستهاند. (12) لذا او اقتدار پیامبرانه نداشته و او را دیوانه خواندهاند. (13)
از طرفى دیگر پیامبران مقتدر، افرادى بودند که کلماتشان همیشه روى داده است. این نکته مخصوصا در مورد پیامبرانى صدق مىکند که «شبیه موسى» بودند. اینان ارتباط بیشترى با خدا داشتند تا پیامبران معمولى و الهاماتشان بیشتر قابل اطمینان بود و در کتاب مقدس تحقق الهاماتشان و اخبار غیبىشان همواره مورد اشاره قرار گرفته است. (14) مشخصه خاص این نبىها این است که اولا به یک خداى تنها متکى هستند و براى یک قوم رسالتخاص دارند. آنها فقط در یک مرحلهى معین و براى یک سؤال مشخص به پیشگویى و پیش بینى نمىپردازند; بلکه آنها از جانب یهوه رسالتیافتهاند که قوم او را هدایت نموده و به اجراى دستورات یهوه تشویق کنند; و در صورت لزوم آنها را از انحراف بازداشته و نظر یهوه و اخطار او را اعلام نمایند; این نبىها نیز با یهوه تماس گرفته و از او راهنمایى طلب مىکنند. کارى که نیز قضات و شاهان عمل نمودهاند و به خصوص داوود بارها با یهوه تماس مستقیم برقرار ساخته است و خداوند که مالک و وارث این قوم است، خود نیز دخالت کرده و از طریق انبیا دستورات لازم حیات امتخویش را بیان مىکند. (15)
خصوصیت این نبىهاى صاحب نام یهوه این است که اغلب با هیئتحاکمه درافتادند و با نظام اجتماعى و اخلاقى جامعه مخالفت ورزیدند و آنها واقعا طالب اصلاح و تحول جامعه بودهاند، موسى در برابر فرعون قد علم مىکند و مردم را از بار بردگى او آزاد مىسازد و ده فرمان خدا را که همه جنبههاى اجتماعى و انسانى را دارد، به آنها ابلاغ مىکند. عاموس، میکا، ارمیا، اشعیا سعى مىکنند راه موسى را بپیمایند و با هیئتهاى حاکمه به مبارزه برخیزند.
از طرف دیگر در کتاب مقدس به صراحت گناهان و زشتیها را به پیامبر نسبت مىدهد. اخلاقى که تورات از انبیاى بنىاسرائیل بازگو مىکند، احیانا دروغ و نیرنگ، تجاوز و خدعه، حتى زنا در آن دیده مىشود که این موارد عصمت عملى انبیا را خدشهدار مىسازد (16) و یا روىآورى سلیمان علیه السلام به بتپرستى که علاوه بر خدشهدار شدن عصمت عملى، عصمت اعتقادى او را نیز جریحهدار مىکند. (17)
در مرکز ساختار اجتماعى، پیامبرانى بودند که به عنوان «پیامبران مرکزى» یا «نبىهاى دربارى» شناسایى شدهاند، آنها فعالیتهایشان را در قلمرو سلطنتى انجام مىدادند و به خاطر موقعیت اجتماعیشان از حیثیت و احترام بسیارى برخوردار شده بودند و توسط رهبران اسرائیلى، مقتدر و داراى حجیتبودهاند نظیر غمیا و غزرا و هزقل، که غمیا شرابدار و ساقى «خشایارشا» پادشاه ایران است و از جانب او مامور ساختن معبد اورشلیم مىگردد و بالاخره از طرف پادشاه به فرماندارى یودا منصوب مىشود. (18)
در رسالت نبىهاى دربارى یا روحانیت پس از تبعید بنىاسرائیل به بابل، در شمار مهمترین وظایف مؤمنین تجدید ساختن معبد، اجراى خدمات شعائرى ، تقدیم قربانى شایسته یهود و برقرار داشتن جشنهاى مذهبى و مراعات دقیق حدود و قوانین و شعایر مذهبى... ذکر شده است و به عنوان مهمترین نوآورى و دستور اجتماعى عدم امتزاج با اقوام دیگر مطرح گردیده است. اغلب این نبىهاى پس از تبعید داراى رسالتشخصى نیستند و کتبى که به آنها نسبت داده مىشود جزوههاى کوچکى است که گاهى از یکى دو صفحه تجاوز نمىکند. (19)
شیوه و مرام آنها، این بوده که به حفظ اخلاقیات عمومى و به حفظ و ابقاى ترتیب موجود جامعه علاقمند بودند و به طور کلى با تغییرات ریشهاى که موجب تزلزل و بىثباتى جامعه شود، مخالف بودهاند. در حالى که پیامبران حاشیهاى از اصلاحات اساسى و ریشهاى در ساختار اجتماعى حمایت مىکردهاند و هدفشان تجدید ارزشهاى اجتماعى و مذهبى قدیمى بوده است که جامعه فعلى آن را طرد مىنموده است; هرگاه تقاضاهایشان را صریحا عنوان مىکردند، دشمنان جامعه محسوب شده و به آنها تهمت نبوت کاذب مىزدند. (20)
انبیاى پس از تبعید از نبوت زبانى (شفاهى) روى گردانیده و روى به نوشتن آوردند. نویسندگان واقعى رسالات کتاب مقدس همین نبىهاى بعد از تبعیدند که نبىهاى کاهن مشربند.
در بابل و اورشلیم کاهنان و کاتبان و ربانیون و احبار در زمینهى امور ادبى کوشش بلیغ مىکردند که کلمات انبیاى متاخر و کتب ایشان را به نسخههاى متعدد تحریر کنند و در میان مردم پخش مىکردند و صحف انبیا مانند ملاکى نبى و عوبدیا و حزقیال و حجى و زکریا و اشعیا را عینا استنساخ کردند و همچنین کتب انبیاى قدیمى را نوشتند. (21)
تعلیمات انبیا، گفتار و رفتار ایشان در میان قوم خودشان و در دورههاى بعد حتى در میان اقوام و ملل دیگر تاثیر عمیقى داشت. این تعلیمات مایهى اصلى آموزش عیسویان قرار گرفت. تعلیمات آنها مایه وحدت و همبستگى جامعه یهود واقع گشتبه صورتى که قصد از بعثت انبیا در کتاب مقدس اصلاح شؤون جامعه و اطاعت از خداوند قلمداد شده است و سرانجام وعدهى روزى که دنیا روى آرامش را ببیند و مسیح موعود ظهور کند.
پىنوشتها:
1. آشتیانى، جلال الدین، تحقیقى در دین یهود، تهران، نشر دانش، چاپ دوم، 1368.
2. پیدایش20: 7.
3. مزمور 105:6.
4. تثنیه18:1519.
5. تحقیقى در دین یهود، ص 334.
6. حزقیال4:13.
7. حزقیال3:15.
8. اشعیا6:67.
9. همان.
10. تثنیه18:20. اطلاق واژه نبى در قرآن فقط بر افرادى است که از جانب خدا برگزیده شدهاند و وحى را به مردم مىرسانند ولى در کتاب مقدس این واژه اعم است و بر افراد مختلف از جمله اشخاص فریبکار که براى هواهاى نفسانى و یا مقاصد دیگر نبوت مىکردند، شامل مىشود.
11.عاموس7: 913.
12. ارمیا 26.
13. ارمیا26: 28 24.
14. اعداد12: 18 1; تثنیه18: 22 15.
15. تحقیقى در دین یهود، ص 332.
16. پیدایش 9:12 به بعد; 38 30; 25: 34 25; 31: 11و12و20; باب 27; 35: 22; 49: 4; تثنیه21و 17; اعداد 20: 12; 27: 14; اول پادشاهان باب 11; باب 13 دوم پادشاهان23: 13; تثنیه 32: 115.
17. اول پادشاهان باب 11.
18. تحقیقى در دین یهود ص 339.
19. همان، ص 336.
20. The Encycolpedia of religion Vol 12,p21.
21.تاریخ جامع ادیان، ص 540.
این شناخت و عقیده همواره با انتقاد و حملات دانشمندان رو به رو شده است از دیدگاه آنها نبوت فقط مربوط به پیش گویى مسیح نبوده است، بلکه پیامبران داراى اشکال و صور مختلف بودهاند. گاهى آنان آفرینندگان صورتى کاملا عقلانى ویا انسانهاى جذبهاى که اعمالشان غیر قابل کنترل است و یا ماموران مذهبى با وظایف منظمى در آیین پرستش اسرائیلى، یا به عنوان مشاوران (رایزنان) سیاسى زیرک ، یا به عنوان مکاتب عرفانى مستقل و یا به عنوان رهبران سنن مذهبى اسرائیل بودهاند. (1)
در حقیقت دوره نبوت اسرائیلى نشان دهندهى تمدنى است که در بنى اسرائیل بنیانگذارى شد. در این سلسله بزرگ از نام بردن ابراهیم به عنوان نبى (2) یا پدر (3) و موسى به عنوان سرمشق و نمونه پیامبران تردید نشده است.البته بعدها به هنگام استقرار در کنعان است که پیامبرى استمرار پیدا مىکند (4) و این تداوم پیامبرى به مسیحیت منجر مىشود. فهور مىنویسد: «روح نبوت، نمک دین است و در این روح، ما وحدت حقیقى عهد عتیق را درک مىنماییم». (5)
نبوت ابراهیمى یک حرکت پویا و مردمى بود و مهمترین خصیصه نبوت مردمى، قیام بر علیه بندگى و بردگى انسانها و کوشش در راه رستگارى همراه با آزادى و رهایى واقعى آنهاست. پیامبران اسرائیلى چنان سخن گفتهاند که گویى خود خداست که سخن مىگوید و شاید در حال جذبه و خلسه (6) و یا در حالتبیخودى متحیر و غرق رؤیا (7) و گاه با لمس آتش سوزان. (8)
هر کوششى براى فهم دقیق این حالات پیامبران طبعا ناقص خواهد بود، زیرا این تجارب مافوق طبیعى پیامبران،تجاربى است که ماهیتا خصوصى و شخصى بوده و قابل رسیدگى و مداقه عمومى نمىباشد. انبیا نیز راجع به ماهیت وحى که درک کردهاند بسیار کم سخن گفتهاند، چیزى بیشتر از رؤیاى اولیهى که دیدهاند یا کلماتى که شنیدهاند، توصیف نمىکنند ولى متون کتاب مقدس پیامهایى که انبیا در طول مواجهشان با خدا، دریافت کردهاند را بیان مىدارند.
بنابراین تجربه پیامبرانه مطابق با فهم یهودى، تجربهاى است که براى افراد به هنگام برخوردارى از روح الهى، رخ مىدهد و کلماتى را که پیامبران در این حالت دریافت کردهاند، کلمات انسانى و بشرى نیست، بلکه به منزله سخنان الهى است و پیامبران فقط واسطههایى هستند که سخنان الهى به واسطهى آنها به این جهان نازل مىشود و در این هنگام آنها احساس مىکردند که چارهاى ندارند جز این که پیام خدا را ابلاغ کنند و همانطور که در مورد اشعیا کلمه الهى به منزله یک «اخگر سوزاننده» قلمداد شده است که بر زبانش واقع شده تا این که آن را ابلاغ نماید. (9)
جامعه اسرائیلى از آن روى حجیت و اقتدار پیامبران اصیل را پذیرفت که آنها برخوردار از یهوه،خداى اسرائیل بودهاند و پیامبران دروغین جدى گرفته نشدهاند و در سفر تثنیه مرگ تاوان جرم پیامبرانى است که به نام خدایان دیگر سخن گفتهاند. (10)
از طرفى دیگر حجیت پیامبر به سنت کلامى مورد قبول اسرائیل وابسته بوده است و از آنجا که سنن کلامى اسرائیل در هر نقطهاى متفاوت بود، یک پیامبر داراى شخصیت و قدرت در سنتخویش بود اما در جاى دیگر از حجیت و اقتدار برخوردار نبود. مثلا عاموس نبى ساکن یهودا، نابودى پادشاهى افرائیمى را پیشگویى کرده است ولى «امصیا» کاهن «بیتئیل»عاموس را متهم به خیانت کرده و از او مىخواهد که به یهودا باز گردد و براى آنان در عبادتگاه پادشاه و مقر سلطنت او نبوت نکند. (11) یا ارمیا نبى سقوط اورشلیم را پیشگویى کرده و از نظر ماموران و درباریان که اورشلیم را جایگاه واقعى ابدى خدا داشته، سخنانش خیانت آمیز و او را مستحق مرگ دانستهاند. (12) لذا او اقتدار پیامبرانه نداشته و او را دیوانه خواندهاند. (13)
از طرفى دیگر پیامبران مقتدر، افرادى بودند که کلماتشان همیشه روى داده است. این نکته مخصوصا در مورد پیامبرانى صدق مىکند که «شبیه موسى» بودند. اینان ارتباط بیشترى با خدا داشتند تا پیامبران معمولى و الهاماتشان بیشتر قابل اطمینان بود و در کتاب مقدس تحقق الهاماتشان و اخبار غیبىشان همواره مورد اشاره قرار گرفته است. (14) مشخصه خاص این نبىها این است که اولا به یک خداى تنها متکى هستند و براى یک قوم رسالتخاص دارند. آنها فقط در یک مرحلهى معین و براى یک سؤال مشخص به پیشگویى و پیش بینى نمىپردازند; بلکه آنها از جانب یهوه رسالتیافتهاند که قوم او را هدایت نموده و به اجراى دستورات یهوه تشویق کنند; و در صورت لزوم آنها را از انحراف بازداشته و نظر یهوه و اخطار او را اعلام نمایند; این نبىها نیز با یهوه تماس گرفته و از او راهنمایى طلب مىکنند. کارى که نیز قضات و شاهان عمل نمودهاند و به خصوص داوود بارها با یهوه تماس مستقیم برقرار ساخته است و خداوند که مالک و وارث این قوم است، خود نیز دخالت کرده و از طریق انبیا دستورات لازم حیات امتخویش را بیان مىکند. (15)
خصوصیت این نبىهاى صاحب نام یهوه این است که اغلب با هیئتحاکمه درافتادند و با نظام اجتماعى و اخلاقى جامعه مخالفت ورزیدند و آنها واقعا طالب اصلاح و تحول جامعه بودهاند، موسى در برابر فرعون قد علم مىکند و مردم را از بار بردگى او آزاد مىسازد و ده فرمان خدا را که همه جنبههاى اجتماعى و انسانى را دارد، به آنها ابلاغ مىکند. عاموس، میکا، ارمیا، اشعیا سعى مىکنند راه موسى را بپیمایند و با هیئتهاى حاکمه به مبارزه برخیزند.
از طرف دیگر در کتاب مقدس به صراحت گناهان و زشتیها را به پیامبر نسبت مىدهد. اخلاقى که تورات از انبیاى بنىاسرائیل بازگو مىکند، احیانا دروغ و نیرنگ، تجاوز و خدعه، حتى زنا در آن دیده مىشود که این موارد عصمت عملى انبیا را خدشهدار مىسازد (16) و یا روىآورى سلیمان علیه السلام به بتپرستى که علاوه بر خدشهدار شدن عصمت عملى، عصمت اعتقادى او را نیز جریحهدار مىکند. (17)
در مرکز ساختار اجتماعى، پیامبرانى بودند که به عنوان «پیامبران مرکزى» یا «نبىهاى دربارى» شناسایى شدهاند، آنها فعالیتهایشان را در قلمرو سلطنتى انجام مىدادند و به خاطر موقعیت اجتماعیشان از حیثیت و احترام بسیارى برخوردار شده بودند و توسط رهبران اسرائیلى، مقتدر و داراى حجیتبودهاند نظیر غمیا و غزرا و هزقل، که غمیا شرابدار و ساقى «خشایارشا» پادشاه ایران است و از جانب او مامور ساختن معبد اورشلیم مىگردد و بالاخره از طرف پادشاه به فرماندارى یودا منصوب مىشود. (18)
در رسالت نبىهاى دربارى یا روحانیت پس از تبعید بنىاسرائیل به بابل، در شمار مهمترین وظایف مؤمنین تجدید ساختن معبد، اجراى خدمات شعائرى ، تقدیم قربانى شایسته یهود و برقرار داشتن جشنهاى مذهبى و مراعات دقیق حدود و قوانین و شعایر مذهبى... ذکر شده است و به عنوان مهمترین نوآورى و دستور اجتماعى عدم امتزاج با اقوام دیگر مطرح گردیده است. اغلب این نبىهاى پس از تبعید داراى رسالتشخصى نیستند و کتبى که به آنها نسبت داده مىشود جزوههاى کوچکى است که گاهى از یکى دو صفحه تجاوز نمىکند. (19)
شیوه و مرام آنها، این بوده که به حفظ اخلاقیات عمومى و به حفظ و ابقاى ترتیب موجود جامعه علاقمند بودند و به طور کلى با تغییرات ریشهاى که موجب تزلزل و بىثباتى جامعه شود، مخالف بودهاند. در حالى که پیامبران حاشیهاى از اصلاحات اساسى و ریشهاى در ساختار اجتماعى حمایت مىکردهاند و هدفشان تجدید ارزشهاى اجتماعى و مذهبى قدیمى بوده است که جامعه فعلى آن را طرد مىنموده است; هرگاه تقاضاهایشان را صریحا عنوان مىکردند، دشمنان جامعه محسوب شده و به آنها تهمت نبوت کاذب مىزدند. (20)
انبیاى پس از تبعید از نبوت زبانى (شفاهى) روى گردانیده و روى به نوشتن آوردند. نویسندگان واقعى رسالات کتاب مقدس همین نبىهاى بعد از تبعیدند که نبىهاى کاهن مشربند.
در بابل و اورشلیم کاهنان و کاتبان و ربانیون و احبار در زمینهى امور ادبى کوشش بلیغ مىکردند که کلمات انبیاى متاخر و کتب ایشان را به نسخههاى متعدد تحریر کنند و در میان مردم پخش مىکردند و صحف انبیا مانند ملاکى نبى و عوبدیا و حزقیال و حجى و زکریا و اشعیا را عینا استنساخ کردند و همچنین کتب انبیاى قدیمى را نوشتند. (21)
تعلیمات انبیا، گفتار و رفتار ایشان در میان قوم خودشان و در دورههاى بعد حتى در میان اقوام و ملل دیگر تاثیر عمیقى داشت. این تعلیمات مایهى اصلى آموزش عیسویان قرار گرفت. تعلیمات آنها مایه وحدت و همبستگى جامعه یهود واقع گشتبه صورتى که قصد از بعثت انبیا در کتاب مقدس اصلاح شؤون جامعه و اطاعت از خداوند قلمداد شده است و سرانجام وعدهى روزى که دنیا روى آرامش را ببیند و مسیح موعود ظهور کند.
پىنوشتها:
1. آشتیانى، جلال الدین، تحقیقى در دین یهود، تهران، نشر دانش، چاپ دوم، 1368.
2. پیدایش20: 7.
3. مزمور 105:6.
4. تثنیه18:1519.
5. تحقیقى در دین یهود، ص 334.
6. حزقیال4:13.
7. حزقیال3:15.
8. اشعیا6:67.
9. همان.
10. تثنیه18:20. اطلاق واژه نبى در قرآن فقط بر افرادى است که از جانب خدا برگزیده شدهاند و وحى را به مردم مىرسانند ولى در کتاب مقدس این واژه اعم است و بر افراد مختلف از جمله اشخاص فریبکار که براى هواهاى نفسانى و یا مقاصد دیگر نبوت مىکردند، شامل مىشود.
11.عاموس7: 913.
12. ارمیا 26.
13. ارمیا26: 28 24.
14. اعداد12: 18 1; تثنیه18: 22 15.
15. تحقیقى در دین یهود، ص 332.
16. پیدایش 9:12 به بعد; 38 30; 25: 34 25; 31: 11و12و20; باب 27; 35: 22; 49: 4; تثنیه21و 17; اعداد 20: 12; 27: 14; اول پادشاهان باب 11; باب 13 دوم پادشاهان23: 13; تثنیه 32: 115.
17. اول پادشاهان باب 11.
18. تحقیقى در دین یهود ص 339.
19. همان، ص 336.
20. The Encycolpedia of religion Vol 12,p21.
21.تاریخ جامع ادیان، ص 540.