محمد بن عبد الرحمان بن قبه رازى متکلمى جلیل القدر (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ابو جعفر محمد بن عبدالرحمان بن قبه معروف به ابن قبه، از دانشمندان بزرگ و متکلمان حاذق امامى مذهب است. آگاهى ما از جزئیات زندگى او بسیار ناچیز است. از سال تولد و وفات و کیفیت نشو و نماى او و تعلیم و تعلمش، اساتید و شاگردانش به جز مقدار کمى که رجالى بزرگ نجاشى نوشته است اطلاعى دیگر در دست نیست.
نجاشى مىنویسد: او متکلمى عظیم القدر، نیکو عقیده، نیرومند و قوى پنجه در علم کلام بود. در ابتدا معتزلى مسلک بود سپس مستبصر شد و به مذهب امامیه درآمد، و کتابهایى در کلام دارد; از علم حدیث نیز بهرهاى داشت و ابن بطه از او روایت مىکند و نام او را در فهرست کسانى که از ایشان سماعى داشته ذکر کرده است.
تالیفات ابن قبه عبارت است از: 1.الانصاف فى الامامة; 2. المستثبت; نقض کتاب ابو القاسم بلخى; 3. الرد على الزیدیة; 4. الرد على ابى على الجبایى; 5. المسالة المفردة فى الامامة.
نجاشى به نقل حکایتى مىپردازد که در مجلس سید رضىرحمه الله و در محضر شیخ مفیدرحمه الله از ابو الحسین بن مهلوس علوى شنیده است. وى از ابو الحسین سوسنجردى (از بزرگان اصحاب امامى مذهب و از متکلمان صالح و شایسته است و کتابى در امامت تالیف کرده و به آن کتاب شهرت یافته است و پنجاه بار با پاى پیاده به زیارت خانهى خدا مشرف شده بود) روایت مىکند که گفت:
بعد از زیارت امام هشتم على بن موسى الرضا علیمها السلام به بلخ نزد ابو القاسم بلخى رفتم تا با او مراوده و گفتگویى داشته باشم. او مرا مىشناخت، همراه من کتاب ابى جعفر بن قبه در امامت همان کتاب معروف به «الانصاف» بود; ابو القاسم بلخى آن را گرفت مطالعه کرد و نقدى به نام «المسترشد فى الامامة» بر آن نوشت. در بازگشتم از بلخ به رى کتاب بلخى را بر ابن قبه عرضه کردم وى بر آن نقضى به نام «المستثبت فى الامامة» نوشتبه من داد، آن را براى ابو القاسم بلخى بردم مطالعه کرد، ردى به نام «نقض المستثبت» بر آن تالیف کرده به من داد، آن را به رى آوردم تا بر ابن قبه عرضه کنم لکن او از دنیا رفته بود. (1)
ابن ندیم مىنویسد: ابو جعفر محمد بن قبه از متکلمان شیعى وحاذقان آنان است کتاب «الانصاف فى الامامة» و «کتاب الامامة» از تالیفات اوست. (2)
شیخ طوسى در فهرست مىگوید: از متکلمان امامى مذهب و از حاذقان آنان است در ابتدا معتزلى بود سپس به مذهب امامیه گروید و در این مذهب صاحب بصیرت گشت، کتابهایى در امامت تالیف کرده که از جملهى آنها: کتاب «الانصاف» و کتاب «المستثبت» نقض کتاب «المسترشد» ابوالقاسم بلخى و کتاب تعریف زیدیه و غیر آنهاست. (3)
ابن داود و علامهى حلى نیز نام او را به بزرگى ستودهاند و گفتار شیخ و نجاشى را در بارهى وى نوشتهاند. (4) و شیخ حر عاملى از او به عنوان فقیه و متکلمى عظیمالشان امامى مذهب که صاحب تالیفاتى استیاد مىکند. (5)
ابن ابى الحدید او را متکلمى امامى مذهب، مؤلف کتاب مشهور «الانصاف» و از شاگردان ابوالقاسم بلخى مىداند که قبل از تولد سید رضى از دنیا رفته است. (6)
از ترجمهى ابو محمد حسن بن موسى نوبختى استفاده مىشود نامبرده با ابن قبه مراسلاتى داشته است و نوبختى دو جوابیه براى او نوشته است. (7) دیگر دانشمندان و علماى رجال نیز به همین مقدار در شرح زندگى او بسنده کردهاند، آنچه مسلم است وى قبل از تولد سید رضىرحمه الله (406-358) از دنیا رفته است; زیرا ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهجالبلاغه در پاسخ کسانى که خطبهى شقشقیه را از کلمات امیر مؤمنان علیه السلام نمىدانند مىنویسد: من قسمتهایى از این خطبه را در کتاب «الانصاف» ابن قبه دیدهام وى شاگرد ابو القاسم بلخى است و قبل از به دنیا آمدن سید رضى از دنیا رفت. (8) بلکه از نوشتهى نجاشى هویداست که وفات ابن قبه پیش از وفات ابو القاسم کعبى بلخى عبد الله بن احمد بن محمود (319-273) بوده است. در حاشیهى شافى عبد الزهراء حسینى سال وفاتش را 317 هجرى در خراسان ذکر کرده (9) ، ولى تاکنون دلیلى بر این تاریخ پیدا نکردهایم.
هیچکدام از تالیفات ابن قبه باقى نمانده استبا اینکه ابن ابى الحدید و قبل از وى قطب راوندى و بعد از او ابن میثم بحرانى کتاب «الانصاف» او را دیدهاند. حاج آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: از مصادر الانوار میرزا محمد اخبارى استفاده مىشود کتاب «الانصاف» در کتابخانهى او بوده است و شاید در کتابهاى حفیدش میرزا عنایت الله معاصر یافتشود. (10)
خوشبختانه قسمتى از تالیفات ابن قبه در لابهلاى کتب دیگر آمده است، شیخ صدوقرحمه الله در کمالالدین در دو جا عین مطالب از ابن قبه را آورده است:یکى در رد ابو الحسن على بن احمد بن شبار که منکر غیبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف بوده (صفحهى53تا 63) و دیگرى در رد ابو زید علوى رسالهى «رد زیدیه»ى ابن قبه را که در حدود سىو دو صفحه است و سید مرتضى در شافى، در ردقاضى عبدالجبار از کلمات ابن قبه استفاده کرده و در صفحهى 126، جلد دوم مىنویسد: ما در جواب مؤلف (صاحب کتاب مغنى قاضى عبدالجبار معتزلى) عین کلمات ابو جعفر ابنقبه را مىآوریم. و در دنبالهى آن مىنویسد: این الفاظ از ابن قبه بود اگر چه ما در اول این فصل به ایراد معناى کلام او پرداختیم و جمیع الفاظش را نیاوردیم. ظاهر این عبارت بیانگر آن است که تمام آنچه در این فصل (از صفحهى 65تا 128) آورده است از ابن قبه گرفته است. در الفصول المختارة نیز مطلبى را از کتاب «الانصاف» ابن قبه براى استادش شیخ مفید نقل مىکند: «ابن قبه رحمة الله علیه در کتاب انصاف مىنویسد:
شیخى از معتزله منکر استعمال عرب واژهى مولى را در سید و امام بود، من براى او شعر اخطل را خواندم:
فما وجدت فیها قریش لامرها
اعف و اولى من ابیک و امجدا
و اورى بزندیه و لو کان غیره
عداة اختلاف الناس اکدى و اصلدا
فاصبحت مولاها من الناس کلهم
و اخرى قریش ان تهاب و تحمدا (11)
بیشتر اهمیت و شهرت ابن قبه در بین علماى شیعهى متاخر از جهت اشکالى است که او در امکان تعبد به ظن مطرح کرده بلکه تعبد به آن را محال مىداند، اگر چه عین کلمات ابن قبه در دست نیست ولى مضمون استدلالش در این باب بازگشتبه دو دلیل دارد:
1. عمل کردن به خبر واحد و تعبد به ظن مستلزم تحلیل حرام و تحریم حلال مىشود; زیرا ممکن است آنچه را مخبر به حلیتش خبر مىدهد در واقع حرام باشد و یا بر عکس، خبر از حلیتحرامى دهد.
2. بین خبر دادن از خدا و خبر دادن از رسول خدا ملازمه هست، همانگونه که خبر واحد در اخبار از خدا به اجماع باطل است پس ملازم آن هم باطل است. (12)
شیخ طوسى به این قول بدون اشاره به دلیلش در عدة الاصول تصریح و آن را رد مىکند (13) و دیگر دانشمندان و فقهاى امامى مذهب که به حجیتخبر واحد معتقدند ادلهى ابن قبه را به نقد کشیدهاند.
در پایان این نوشتار گوشهاى از استدلال ابن قبه در ایراد بر ابى زید علوى را متذکر مىشویم تا حذاقت و تیزبینى و مهارت و استادى او را در علم کلام دریابیم.
ابوعلى زیدى در کتاب «الاشهاد» خود مىنویسد: زیدیه و امامیه معتقدند که حجت و خلیفهى پیامبر باید از فرزندان فاطمهى زهراعلیها السلام باشد. دلیل این اعتقاد، گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حجة الوداع و قبل از رحلتش در مرضى که به دنبال آن از دنیا رفت; ذکر شده است:«ایها الناس قد خلفت فیکم کتاب الله و عترتی الا! انهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض، الا! و انکم لن تضلوا ما استمسکتم بهما» (اى مردم دو چیز را در میان شما به یادگار مىگذارم آن دو چیزى که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نشوید، و آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد گردند.) سپس امامیه مخالفت اجماع کرده و امامت را در بطن خاصى از عترت (در ذریهى امام حسین علیه السلام) و آن هم براى مردى از آن نسل در هر عصر قائلند.
ابن قبه مىنویسد:«این کلام گهربار رسول گرامى اسلام دلالتى روشن و برهانى واضح بر اعتقاد امامیه و بطلان اعتقاد زیدیه است; زیرا روایتشریف بیانگر این است که حجتخدا بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از عجم یا طوایف عرب نیستبلکه امامت فقط در عترت او است و براى معرفى کردن امام، عترت را قرین کتاب قرار داده فرمود: «الا و انهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» هیچگاه میان قرآن و عترت افتراق و جدایى نخواهد افتاد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند; پس فهمیدیم که اولا حجت از کتاب جدا نخواهد شد و ثانیا اگر دستبه دامن چنین حجتى بزنیم گمراه نخواهیم شد و ثالثا: کسى که از کتاب جدا نشود، اطاعت از او بر امت واجب است.
اگر حجتبخواهد از کتاب خدا جدا نباشد به حکم عقل باید عالم به قرآن و ناسخ و منسوخ خاص و عام، واجب و مستحب، محکم و متشابه آن باشد تا هر چیزى از قرآن را در جاى خود به کار گیرد تقدیم و تاخیرى انجام ندهد و واجب است عالم به جمیع احکام دین و معارف شرع باشد تا در مواردى که بین امت اختلاف در تاویل و تفسیر کتاب و سنت استبتوان به او مراجعه کرد و حق و واقع را از او گرفت و از سویى اگر حجتبعد از پیامبر چیزى از احکام و معارف را نداند دیگر اطمینانى به او نیست ممکن است ناسخ را به جاى منسوخ، متشابه را به جاى محکم و مستحب را به جاى واجب بگیرد در این حال او از کتاب جدا شده، شرط وجوب اطاعت را دارا نخواهد بود و با دیگر مردمان مساوى است. بنابر این به حکم این حدیثشریف، اعتقاد امامیه صحیح است که حجتباید از عترت پیامبر باشد در حالى که معصوم و جامع تمام علوم و معارف و امین بر کتاب خداست. اگر چنین فردى با این ویژگیها در امامان زیدى هست آن را به ما معرفى کنید تا از او متابعت کنیم و گرنه حق سزاوارتر است تا پیروى شود. (14)
پىنوشتها:
1. رجال النجاشی، ص 376.
2. فهرست ندیم، ص 225.
3.الفهرست للطوسى، شماره 597.
4. رجال ابن داود، ش1440، ص 177; خلاصة الرجال، ص 143.
5. تذکرة المتبحرین، ص 597.
6. شرح نهج البلاغه:1/206.
7. رجال النجاشی، ص 63.
8. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید:1/206.
9. الشافى:2/126.
10. الذریعه:2/396.
11. الفصول المختارة، ص 22.
12.معارج الاصول، 141; قوانین الاصول:1/432; فرائد الاصول، ص 24.
13. عدة الاصول:1/297.
14.کمال الدین، ص 94.
نجاشى مىنویسد: او متکلمى عظیم القدر، نیکو عقیده، نیرومند و قوى پنجه در علم کلام بود. در ابتدا معتزلى مسلک بود سپس مستبصر شد و به مذهب امامیه درآمد، و کتابهایى در کلام دارد; از علم حدیث نیز بهرهاى داشت و ابن بطه از او روایت مىکند و نام او را در فهرست کسانى که از ایشان سماعى داشته ذکر کرده است.
تالیفات ابن قبه عبارت است از: 1.الانصاف فى الامامة; 2. المستثبت; نقض کتاب ابو القاسم بلخى; 3. الرد على الزیدیة; 4. الرد على ابى على الجبایى; 5. المسالة المفردة فى الامامة.
نجاشى به نقل حکایتى مىپردازد که در مجلس سید رضىرحمه الله و در محضر شیخ مفیدرحمه الله از ابو الحسین بن مهلوس علوى شنیده است. وى از ابو الحسین سوسنجردى (از بزرگان اصحاب امامى مذهب و از متکلمان صالح و شایسته است و کتابى در امامت تالیف کرده و به آن کتاب شهرت یافته است و پنجاه بار با پاى پیاده به زیارت خانهى خدا مشرف شده بود) روایت مىکند که گفت:
بعد از زیارت امام هشتم على بن موسى الرضا علیمها السلام به بلخ نزد ابو القاسم بلخى رفتم تا با او مراوده و گفتگویى داشته باشم. او مرا مىشناخت، همراه من کتاب ابى جعفر بن قبه در امامت همان کتاب معروف به «الانصاف» بود; ابو القاسم بلخى آن را گرفت مطالعه کرد و نقدى به نام «المسترشد فى الامامة» بر آن نوشت. در بازگشتم از بلخ به رى کتاب بلخى را بر ابن قبه عرضه کردم وى بر آن نقضى به نام «المستثبت فى الامامة» نوشتبه من داد، آن را براى ابو القاسم بلخى بردم مطالعه کرد، ردى به نام «نقض المستثبت» بر آن تالیف کرده به من داد، آن را به رى آوردم تا بر ابن قبه عرضه کنم لکن او از دنیا رفته بود. (1)
ابن ندیم مىنویسد: ابو جعفر محمد بن قبه از متکلمان شیعى وحاذقان آنان است کتاب «الانصاف فى الامامة» و «کتاب الامامة» از تالیفات اوست. (2)
شیخ طوسى در فهرست مىگوید: از متکلمان امامى مذهب و از حاذقان آنان است در ابتدا معتزلى بود سپس به مذهب امامیه گروید و در این مذهب صاحب بصیرت گشت، کتابهایى در امامت تالیف کرده که از جملهى آنها: کتاب «الانصاف» و کتاب «المستثبت» نقض کتاب «المسترشد» ابوالقاسم بلخى و کتاب تعریف زیدیه و غیر آنهاست. (3)
ابن داود و علامهى حلى نیز نام او را به بزرگى ستودهاند و گفتار شیخ و نجاشى را در بارهى وى نوشتهاند. (4) و شیخ حر عاملى از او به عنوان فقیه و متکلمى عظیمالشان امامى مذهب که صاحب تالیفاتى استیاد مىکند. (5)
ابن ابى الحدید او را متکلمى امامى مذهب، مؤلف کتاب مشهور «الانصاف» و از شاگردان ابوالقاسم بلخى مىداند که قبل از تولد سید رضى از دنیا رفته است. (6)
از ترجمهى ابو محمد حسن بن موسى نوبختى استفاده مىشود نامبرده با ابن قبه مراسلاتى داشته است و نوبختى دو جوابیه براى او نوشته است. (7) دیگر دانشمندان و علماى رجال نیز به همین مقدار در شرح زندگى او بسنده کردهاند، آنچه مسلم است وى قبل از تولد سید رضىرحمه الله (406-358) از دنیا رفته است; زیرا ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهجالبلاغه در پاسخ کسانى که خطبهى شقشقیه را از کلمات امیر مؤمنان علیه السلام نمىدانند مىنویسد: من قسمتهایى از این خطبه را در کتاب «الانصاف» ابن قبه دیدهام وى شاگرد ابو القاسم بلخى است و قبل از به دنیا آمدن سید رضى از دنیا رفت. (8) بلکه از نوشتهى نجاشى هویداست که وفات ابن قبه پیش از وفات ابو القاسم کعبى بلخى عبد الله بن احمد بن محمود (319-273) بوده است. در حاشیهى شافى عبد الزهراء حسینى سال وفاتش را 317 هجرى در خراسان ذکر کرده (9) ، ولى تاکنون دلیلى بر این تاریخ پیدا نکردهایم.
هیچکدام از تالیفات ابن قبه باقى نمانده استبا اینکه ابن ابى الحدید و قبل از وى قطب راوندى و بعد از او ابن میثم بحرانى کتاب «الانصاف» او را دیدهاند. حاج آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: از مصادر الانوار میرزا محمد اخبارى استفاده مىشود کتاب «الانصاف» در کتابخانهى او بوده است و شاید در کتابهاى حفیدش میرزا عنایت الله معاصر یافتشود. (10)
خوشبختانه قسمتى از تالیفات ابن قبه در لابهلاى کتب دیگر آمده است، شیخ صدوقرحمه الله در کمالالدین در دو جا عین مطالب از ابن قبه را آورده است:یکى در رد ابو الحسن على بن احمد بن شبار که منکر غیبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف بوده (صفحهى53تا 63) و دیگرى در رد ابو زید علوى رسالهى «رد زیدیه»ى ابن قبه را که در حدود سىو دو صفحه است و سید مرتضى در شافى، در ردقاضى عبدالجبار از کلمات ابن قبه استفاده کرده و در صفحهى 126، جلد دوم مىنویسد: ما در جواب مؤلف (صاحب کتاب مغنى قاضى عبدالجبار معتزلى) عین کلمات ابو جعفر ابنقبه را مىآوریم. و در دنبالهى آن مىنویسد: این الفاظ از ابن قبه بود اگر چه ما در اول این فصل به ایراد معناى کلام او پرداختیم و جمیع الفاظش را نیاوردیم. ظاهر این عبارت بیانگر آن است که تمام آنچه در این فصل (از صفحهى 65تا 128) آورده است از ابن قبه گرفته است. در الفصول المختارة نیز مطلبى را از کتاب «الانصاف» ابن قبه براى استادش شیخ مفید نقل مىکند: «ابن قبه رحمة الله علیه در کتاب انصاف مىنویسد:
شیخى از معتزله منکر استعمال عرب واژهى مولى را در سید و امام بود، من براى او شعر اخطل را خواندم:
فما وجدت فیها قریش لامرها
اعف و اولى من ابیک و امجدا
و اورى بزندیه و لو کان غیره
عداة اختلاف الناس اکدى و اصلدا
فاصبحت مولاها من الناس کلهم
و اخرى قریش ان تهاب و تحمدا (11)
بیشتر اهمیت و شهرت ابن قبه در بین علماى شیعهى متاخر از جهت اشکالى است که او در امکان تعبد به ظن مطرح کرده بلکه تعبد به آن را محال مىداند، اگر چه عین کلمات ابن قبه در دست نیست ولى مضمون استدلالش در این باب بازگشتبه دو دلیل دارد:
1. عمل کردن به خبر واحد و تعبد به ظن مستلزم تحلیل حرام و تحریم حلال مىشود; زیرا ممکن است آنچه را مخبر به حلیتش خبر مىدهد در واقع حرام باشد و یا بر عکس، خبر از حلیتحرامى دهد.
2. بین خبر دادن از خدا و خبر دادن از رسول خدا ملازمه هست، همانگونه که خبر واحد در اخبار از خدا به اجماع باطل است پس ملازم آن هم باطل است. (12)
شیخ طوسى به این قول بدون اشاره به دلیلش در عدة الاصول تصریح و آن را رد مىکند (13) و دیگر دانشمندان و فقهاى امامى مذهب که به حجیتخبر واحد معتقدند ادلهى ابن قبه را به نقد کشیدهاند.
در پایان این نوشتار گوشهاى از استدلال ابن قبه در ایراد بر ابى زید علوى را متذکر مىشویم تا حذاقت و تیزبینى و مهارت و استادى او را در علم کلام دریابیم.
ابوعلى زیدى در کتاب «الاشهاد» خود مىنویسد: زیدیه و امامیه معتقدند که حجت و خلیفهى پیامبر باید از فرزندان فاطمهى زهراعلیها السلام باشد. دلیل این اعتقاد، گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حجة الوداع و قبل از رحلتش در مرضى که به دنبال آن از دنیا رفت; ذکر شده است:«ایها الناس قد خلفت فیکم کتاب الله و عترتی الا! انهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض، الا! و انکم لن تضلوا ما استمسکتم بهما» (اى مردم دو چیز را در میان شما به یادگار مىگذارم آن دو چیزى که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نشوید، و آن دو از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد گردند.) سپس امامیه مخالفت اجماع کرده و امامت را در بطن خاصى از عترت (در ذریهى امام حسین علیه السلام) و آن هم براى مردى از آن نسل در هر عصر قائلند.
ابن قبه مىنویسد:«این کلام گهربار رسول گرامى اسلام دلالتى روشن و برهانى واضح بر اعتقاد امامیه و بطلان اعتقاد زیدیه است; زیرا روایتشریف بیانگر این است که حجتخدا بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از عجم یا طوایف عرب نیستبلکه امامت فقط در عترت او است و براى معرفى کردن امام، عترت را قرین کتاب قرار داده فرمود: «الا و انهما لن یفترقا حتى یردا علی الحوض» هیچگاه میان قرآن و عترت افتراق و جدایى نخواهد افتاد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند; پس فهمیدیم که اولا حجت از کتاب جدا نخواهد شد و ثانیا اگر دستبه دامن چنین حجتى بزنیم گمراه نخواهیم شد و ثالثا: کسى که از کتاب جدا نشود، اطاعت از او بر امت واجب است.
اگر حجتبخواهد از کتاب خدا جدا نباشد به حکم عقل باید عالم به قرآن و ناسخ و منسوخ خاص و عام، واجب و مستحب، محکم و متشابه آن باشد تا هر چیزى از قرآن را در جاى خود به کار گیرد تقدیم و تاخیرى انجام ندهد و واجب است عالم به جمیع احکام دین و معارف شرع باشد تا در مواردى که بین امت اختلاف در تاویل و تفسیر کتاب و سنت استبتوان به او مراجعه کرد و حق و واقع را از او گرفت و از سویى اگر حجتبعد از پیامبر چیزى از احکام و معارف را نداند دیگر اطمینانى به او نیست ممکن است ناسخ را به جاى منسوخ، متشابه را به جاى محکم و مستحب را به جاى واجب بگیرد در این حال او از کتاب جدا شده، شرط وجوب اطاعت را دارا نخواهد بود و با دیگر مردمان مساوى است. بنابر این به حکم این حدیثشریف، اعتقاد امامیه صحیح است که حجتباید از عترت پیامبر باشد در حالى که معصوم و جامع تمام علوم و معارف و امین بر کتاب خداست. اگر چنین فردى با این ویژگیها در امامان زیدى هست آن را به ما معرفى کنید تا از او متابعت کنیم و گرنه حق سزاوارتر است تا پیروى شود. (14)
پىنوشتها:
1. رجال النجاشی، ص 376.
2. فهرست ندیم، ص 225.
3.الفهرست للطوسى، شماره 597.
4. رجال ابن داود، ش1440، ص 177; خلاصة الرجال، ص 143.
5. تذکرة المتبحرین، ص 597.
6. شرح نهج البلاغه:1/206.
7. رجال النجاشی، ص 63.
8. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید:1/206.
9. الشافى:2/126.
10. الذریعه:2/396.
11. الفصول المختارة، ص 22.
12.معارج الاصول، 141; قوانین الاصول:1/432; فرائد الاصول، ص 24.
13. عدة الاصول:1/297.
14.کمال الدین، ص 94.