چکیده

متن

 


دنیاى غرب پس از رنسانس با گرایش به مادیگرى افسار گسیخته، قدرت (Power) را محور سیاست، اجتماع و نظامى گرى قرار داد. تفسیر و تأویل عالم و آدم نیز بر همین پایه شکل گرفت. هدف، رسیدن به قدرت شد؛ قدرت نرم (Soft power) و یا سخت (Hard power). نظامیان و سیاستمداران غرب، سرمست از شراب قدرت به «استعمار» و «استثمار» ملل دیگر پرداختند، بدمستى شان هر روز فزون تر و استعمار، «نو» و نوتر شد و امروز به فرانوین رسیده است! افسوس که هشیاران عالم بر او حدّى جارى نکردند و یا شاید هشیارى نبود!

با انقلابِ جهت گیرى آدم و عالم، دیگر هدایت الهى و سعادت و معنویت مفهومى نداشت مگر در خدمتگزارى به مادیت تا مقبول طبع سرمایه داران شود!

پیامدهاى منفى «گفتمان قدرت طلبى»تنها گریبان ملل غیر اروپایى را نگرفت بلکه فقر و فساد و تبعیض ناشى از حاکمیت «لویاتان هاى قدرت» غربیان را نیز به ستوه آورد.

گفتمان توجیه گر ظلم پادشاهان مستبد که «قدرت مطلق» خود را بر مبناى گزاره «انسان، گرگ انسان است»، مشروع جلوه مى داد، کژ کارکردى خود را بدانجا رساند تا این فرضیه در اذهان شکل گرفت که: قدرت متمرکز، فساد آور است!

اندیشمندان غربى براى حل این معضل به تکاپو افتادندو سرانجام «تجزیه قدرت» را حلال مشکلات یافته و بر این پى، پایه «تفکیک قوا» را با تغییر ساختار نظام سیاسى بنا نهادند. هم اکنون نیز درِ قدرت در دنیاى غرب بر همین پاشنه مى چرخد.

پرسش این است: آیا فساد قدرت حقیقتا ناشى از تمرکز آن است و حل معضل را باید در تجزیه قدرت جُست؟ یا اینکه متغیر دیگرى نقش آفرین اصلى است؟

واقعیت این است که «وحدت قدرت» یا «کثرت آن» دو کارکرد متضاد در طول تاریخ داشته است؛ اولى منفى و دومى مثبت:

از سویى قدرتِ مطلق و متمرکز ابزار دست دیکتاتورها، فرعون ها و دزدان دین و دنیاى مردم بوده است که با زر و زور و تزویر تا رمق داشتند، به غارتگرى پرداختند و راه و رسم خدمتگزارى برانداختند.

همین مفسدان با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» با تجزیه قدرت رقیب، آن را از کارایى انداختند، یعنى «قدرت منتشر» را در خدمت «قدرت متمرکز» قرار دادند.

از جهتى دیگر، «قدرت منتشر» آنجا که مجالى یافت، کارکرد سوء و پیامدهاى منفى خود را نشان داد: اختلاف، سوء فرماندهى و مدیریت، به نتیجه نرسیدن کارها و درنهایت ناکارآمدى سیستم.

در کنار چهره منفى قدرت، سیماى مثبت آن را نیز دیده ایم. وحدتِ قدرت و تمرکز آن، وحدت فرماندهى و مدیریتِ با اقتدار را به دنبال داشته است، از ظهور ضعف ها و ناکارآمدى سیستم جلوگیرى کرده و با تبیین راهبردها و تأکید بر راهکارهاى مثبت، کارهاى بزرگ را در زمان کوتاه به نتیجه رسانده است.

نمونه کارکرد و پیامدهاى مثبت ولایت مطلق را در حاکمیت انبیاء عظام الهى، امامان معصوم و علماى پارسا مى بینیم.

همچنین باید از کارکرد مثبت «قدرت متکثر» بویژه در مقابله با زیاده طلبى حاکمان ناصالح یاد کرد، چون مانع بزرگى بر سر راه دیکتاتورها و الیگارشى وابسته به آن ها بوده است.

بنابراین قدرت در عینیت، موجودى ژانوسى یا دو چهره است و ما را به دو فرضیه متضاد رهنمون مى سازد:

1. قدرت متمرکز و منتشر هر دو فساد آورند.

2. قدرت متمرکز و منتشر هر دو کمال آورند.

حقیقت چیست؟ کدام یک را باید مبنا گرفت و چه باید کرد؟

حقیقت آن است که کارکردها و پیامدهاى منفى یا مثبت قدرت، ناشى از تمرکز یا انتشار و نیز وحدت یا کثرت آن نیست، هرچند در حد خود تأثیر گذار است، بلکه متغیر اصلى و نقش آفرین را باید جاى دیگرى جست و آن «رابطه قدرت با معنویت» است.

معنویت به معناى رویگردانى از وابستگى به دنیا درعین بهره گیرى از آن، توجه به نیازهاى روحى و باطنى، خدایى شدن، تهذیب نفس، سیر و سلوک عرفانى و توجه به حیات اخروى است.

قدرت اگر بر پایه معنویت استوار شود و در خدمت معرفت و عرفان الهى قرار گیرد، وحدت یا کثرت آن، کارکرد و دستاورد مثبت دارد و البته تمرکز قدرت در این صورت کارسازتر است، اما قدرت منقطع از وحى و معنویت الهى، نتیجه اش منفى است، متمرکز باشد یا پراکنده و البته فساد قدرت مطلق بسیار بیشتر است.

با الهام از رهنمودهاى امام خمینى(ره) درباره قدرت و معنویت، دو فرمول زیر صادق اند:

فساد انسان، کژ کارکردى و پیامدهاى منفى = معنویت الهى ــ قدرت

SPIRITUALITY Þ CORRAUPTIONــPOWER

کمال انسان، خدمتگزارى و کارآمدى = معنویت الهى + قدرت

POWER + SPIRITUALITY Þ PERFECTION

قدرت یک جامعه، همانا در مردم، حاکمان، نیروهاى اجتماعى، نیروهاى مسلح و مانند آن تجلى مى یابد. روشن است یکى از مهم ترین ارکان قدرت، نیروهاى مسلح یک کشورند، بنابراین فرمول هاى یاد شده درباره آنها نیز صادق است. یعنى اگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، بسیج مستضعفین، ارتش و نیروهاى انتظامى معنویت الهى را پشتوانه قدرت خود قرار دهند، هر اندازه بر توان خود بیفزایند خدمتگزارى بیشترى نصیب جامعه، انقلاب و اسلام خواهند کرد.

امام خمینى به خوبى دو چهره قدرت را ترسیم مى کند، آنجا که مى فرماید:

قدرت اگر در دست انسان کامل باشد، کمال براى ملتها ایجاد مى کند. اگر قدرت در دست انبیاء باشد، اولیاء باشد، باعث مى شود که سلامت در جهان تحقق پیدا کند، کمال در جهان تحقق پیدا کند.

قدرت در دست ظالم دنیا را به فساد مى کشاند و اگر چنانچه در رتبه هاى پایین هم بیاییم، قدرت در دست یک نفر انسانى که از آن قدرت هاى بزرگ بهره ندارد، در همان محیطى که قدرت دارد، آنجا را به فساد مى کشاند.

بنابراین نقش آفرین اصلى در بازى قدرت، معنویت است. معنویت و عرفان صحیح عامل از خود گذشتگى، ایثار و خدمتگزارى در راه حق است، بزرگ مردان صاحب قدرت معنوى بیشترین خدمتها را به بشریت کرده اند:

مردان بزرگ که خدمتهاى بزرگ براى ملت هاى خود کرده اند، اکثریت ساده زیست و بى علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند، براى حفظ و یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مى دهند و در مقابل زور و قدرتهاى شیطانى خاضع و نسبت به توده هاى ضعیف، ستمکار و زورگو هستند.

معنویت، کلید فتح درهاى عظیم مشکلات و درمان بسیارى از دردهاى فردى و اجتماعى است.

معنویت است که روح پاک، شجاع و آزادمنش مى آفریند. توجه به خدا، اخلاق نیک، عرفان و آخرت است که در کیفیت بخشى و توسعه منابع انسانى بویژه در نیروهاى مسلح نقش اساسى دارد.

خدا محورى، خداحاضرى و خداناظرى است که یک فرمانده، یک مسئول و یک رزمنده را کارآمد ساخته، توان یک لشکر را در ظرف وجودى یک فرد متبلور مى سازد.

شکوفایى و تعالى بعد قدسى انسان با معنویت گرایى است و گرنه نتیجه، حیوانیت و یا پست تر از آن است: اُولئکَ کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلَّ

آنان که جام جانشان با زلال معنویت الهى پر شده است و درس مقامات معنوى را از محضر اولیاء الهى و رهبران صالح فرا گرفته اند، ظفر آفرین صحنه هاى بحران، جنگ و مصائب اند.

با طلوع شمس معنویت همه ظلمت ها و حجاب ها محو مى شوند و با غروب آن، زمان میدان دارى تاریکى، امواج هالک و گرداب هائل شهوت فرا مى رسد.

فرد فاقد معنویت، فردى میان تهى، غافل از مکر دشمن و پیشاپیش، شکست خورده معرکه جهاد اکبر و اصغر است و چه بسا سرباز بالقوه دشمن در اردوگاه خودى؛ چون بى توجهى به معنویت و حرکت لجام گسیخته در مسیر مادیت، نتیجه اى جز وابستگى هر چه بیشتر به دنیا و چه بسا وابستگى به دشمن ندارد!

اما رفعت مقام معنوى، به معناى رویگردانى کامل از مادیت و دنیا نیست، چون خود انحراف دیگرى است، وَ لاتَنْسَ نَصیبَکَ مِنْ الدُّنْیا.

منظور ما از معنویت، توجه به روحانیت و سیر و سلوک الهى و اسلامى است نه مانند آنچه مرتاضان هندى و دیگران انجام مى دهند.

همان گونه که مادى گرایى صرف، انحراف است، معنویت گرایى صرف نیز. انسان موجودى مادى ـ معنوى است، هر دو ساحت او باید کمال یابد، رشد و توسعه تک بعدى، کاریکاتورى مضحک از فرد ترسیم مى کند. انزوا گرایى و عزلت گزینى از اجتماع و سیاست از نظر اسلام مردود است: لا رُهآبانِیَّةَ فى اَلْاِسْلامِ

البته توصیه بزرگان دین، آن است که مادیت باید در پناه معنویت، تابعى از آن و خدمتگزار بعد قدسى انسان باشد. عکس این مطلب خطاست. رهنمود امام خمینى (ره) به نیروهاى مسلح چنین است:

اسلام مادیت را تبع معنویت مى کند، مى خواهد مادیت را مهار کند، معنوى، صورت معنوى به آن بدهد، لشکر اسلام قبل از اینکه توجه به مادیت بکنند به معنویت توجه مى کردند.

ارتش اسلام، ارتش هدایت است. سردارهاى اسلام اساتید اخلاق بودند.

سپاه... باید از جهت اخلاق نمونه باشد.

پیرو همین خط صحیح امام خمینى(ره) است که جانشین شایسته او، امام خامنه اى مدظله العالى بر حفظ «قدرت معنوى» که رکن اصلى هویت سپاه است، تأکید دو چندان دارند و از توطئه دشمن براى تضعیف آن پرده بر مى دارند:

امروز سپاه درخت تناورى است با برکات زیاد و ریشه طولانى، اما در عین حال مى شود این بازو را از کار انداخت. از کار انداختن این بازو با این است که عناصر مشخصه اصلى سپاه از او گرفته شود؛ یعنى اخلاص، پارسایى، تعبد، بى اعتنایى به زخارف دنیوى. اینها اگر از سپاه گرفته شود، سپاه از کار مى افتد.

افزودن قدرت نرم افزارى و سخت افزارى سپاه در حد توان ضرورى است، اما باید در خدمت قدرت معنوى الهى آن باشد. فرمان این است که نگذاریم هویت معنوى سپاه تضعیف شود.

بصیرت، شجاعت، توان فوق العاده، تکلیف گرایى، اعتماد به نفس، شور و حال عارفانه، انس با قرآن، ولایت مدارى، مردم دوستى، شهادت طلبى، پرهیز از وابستگى به دنیا، اخلاص، تعبد، استقامت در جهاد اکبر و اصغر و مانند آن، همه در پرتو توحید، خداحاضرى، خداناظرى و در یک کلام توجه به معنویت الهى حاصل مى شود. حفظ، استمرار و تقویت آمادگى هاى معنوى و مجهز شدن به سلاح هاى ایمانى در کنار تقویت عِدّه و عُدّه است که ضامن پیروزى است.

نتیجه سخن این که:

1. قدرت همراه با معنویت، کمال آور و فقدان آن موجب فساد است.

2. نیروهاى مسلح در نظام اسلامى، ضرورى است براساس آیه شریفه وَ اَعِدُّوا لَهُمْ ما اِسْتَطَعْتُمْ من قوة، در حدّ توان در کسب قدرت مادى و معنوى بکوشند، اما آنچه اصل است، قدرت معنوى، اتصال به خدا یعنى منبع همه قدرتهاست.

3. بقاى نیروهاى مسلح اسلامى بویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، در پاسدارى از «هویت معنوى» آن است که خود مشروط به «پاسدارى از پاسدارى» است.

انتظار فرمانده معظم کل قوا در شانزدهمین مجمع از سپاه، همین بوده و توقع امام خمینى(ره) نیز چنین است:

آن چیزى که از شما پاسدارها و سایر رفقاى خودتان و همه پاسدارهاى ایران، من توقع دارم این است که آن جهات لطیف اسلامى را حفظ کنید، انسان اگر چنانچه آن جهت روحانیت اسلام را، آن جهت معنویت اسلام را حفظ بکند. یک آدم مى شود صدتا، یک آدم مى شود هزار تا! مالک اشتر یک نفر نبود، مالک اشتر یک آدمى بود که یک لشکر بود و بیشتر؛ حضرت امیر(ع) یک نفر نبود، همه عالم بود، همه چیز بود روى آن جهات معنویت و واقعیتى که داشت.

اهمیت و ضرورت حفظ، تقویت و استمرار قدرت معنوى در نیروهاى مسلح بویژه سپاه، ما را بر آن داشت تا جهت گیرى مقالات این شماره از فصلنامه حصون را به سمت «پاسدارى از پاسدارى» سوق دهیم. حجاب سخن را از رخ اندیشه با شعر حافظ پرده بر مى داریم، آنجا که فرمود:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود     ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

سردبیر

تبلیغات