آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

استاد واعظ زاده در مصاحبه با مجلّه حوزه, شماره 141 مراجعه نکردنِ علماى شیعه را به روایات نبوى درج شده در کتابهاى اهل سنت, جمودِ فکرى و بزرگ ترین و نخستین مانع فکرى بر راه روشنفکرى در حوزه فقه شمرده است:
(بزرگ ترین مانع فکرى براى این نوع روشنفکرى [حوزوى] آن است که کسى بر عترت جمود بورزد و بگوید: قرآن و عترت و سنت را, که اهل سنت در کتابها از رسول اللّه(ص) نقل کرده اند, هیچ بینگارد. نادیده گرفتنِ سنت که الان در بین اهل تسنن و در کتابهاى شان هست, به این دلیل که ما عترت داریم و همین عترت از سنت کفایت مى کند, این جمود فکرى و اولین مانع فکرى در حوزه فقه است. )1
این گفتار:
نخست آن که, با مبانى پذیرفته شده در میان پیروان اهل بیت ناسازگار است.
دو دیگر, علماى شیعه در همه دوره هاى تاریخى, به سنت رسول خدا اهمیت ویژه داده و در استنباطها و اجتهادها به آن پاى بند بوده اند.
در نهایت, این سخن با مبانى و دیگر سخنان جناب استاد نیز تعارض دارد که در ضمن بحث یادآور خواهیم شد.
جداناپذیرى عترت از سنت
شیعه عترت را جداى از سنت نمى بیند. در نگاه و باور شیعه, عترت و سنت از یکدیگر جدا ناپذیرند. عترت, اساسى ترین مهم ترین و روشن ترین راه شناخت قرآن و رسیدن به سنت پیامبر(ص) است. به همین جهت در حدیث (ثقلین) که متواتر بین فریقین و از هر جهت بى شک و شبهه است, (عترت) به عنوان عدل قرآن و مرجع دینى امت شناسانده شده است. محب الدین طبرى در ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى, از زیدبن ارقم, از رسول خدا نقل کرده که فرمود:
(انى تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى احدهما اعظم من الاخر کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الى الارض, و عترتى, اهل بیتى و لن یتفرقا حتى یردا على الحوض فانظروا کیف تخلفونى فیهما. )2
من دو چیز گرانبها در میان شما به جا مى گذارم, تا وقتى به آن دو تمسک جویید, پس از من گمراه نخواهید شد: یکى از آن دو بزرگ تر از دیگر است: کتاب خدا ریسمانى کشیده شده از آسمان تا زمین. و عترتم, اهل بیتم. آن دو از یکدیگر جدا نشوند, تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند. بنگرید چگونه سفارش مرا در حق آن دو به جاى مى آورید.
این حدیث, با تعبیرها و سندهاى گوناگون وارد شده. بیش از بیست نفر صحابى پیامبر آن را نقل کرده اند. از طریق شیعه 82 سند و از طریق دیگر مذاهب 39 سند دارد.3
بر اساس همین اصل جداناپذیرى سنت و عترت, شاید بتوانیم بگوییم تعبیر: (کتاب اللّه و سنتى) که در پاره اى از منابع آمده, افزون بر آن که به تعبیر آقاى واعظ زاده در مصاحبه دیگرى با مجله حوزه (مرسل و غیر مستند)4 است, با تعبیر کتاب اللّه و عترتى تعارض ندارد و قابل جمع است. زیرا ناسازگارى بین عترت و سنت نیست. عترت, تفسیرکننده و روشنگر سنت است.
استاد شهید مطهرى (م ـ 1358) در این باره نوشته است.
(در ایّامى که ما در قم بودیم, اوایلى بود که مجله رسالة الاسلام, توسط دارالتقریب منتشر مى شد. در آن جا, یکى از علماى اهل تسنن, در مقاله اى این حدیث را به این شکل نقل کرده بود که پیغمبر فرمود: انى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه و سنتى.
مرحوم آیت اللّه بروجردى که در این گونه مسائل, بسیار عاقلانه فکر مى کرد, طلبه فاضلى به نام آقاى شیخ قوام وشنوه اى را, که خیلى اهل تتبع بود, راهنمایى کردند که این حدیث را از کتب اهل سنت, استخراج کنند که شاید در بیش از دویست کتاب از کتب معتبره موردِ اعتماد اهل سنت, نوشته اند که: پیامبر فرمود: (انى تارک فیکم الثقلین, کتاب اللّه و عترتى) و این حدیث در مقامات و جاهاى مختلف بوده. البته منظور این نیست که پیغمبر(ص) حتى یک بار هم نگفته است که: من دو چیز در میان شما مى گذارم: کتاب و سنت. چون منافاتى نیست بین کتاب و سنت و کتاب و عترت. زیرا عترت, براى بیان سنت است. صحبت این نیست که ما به سنت رجوع کنیم, یا عترت; بلکه عترت است که مبیّن واقعى سنت است و تمام سنت, نزد آنهاست.
کتاب اللّه و عترتى, یعنى شما باید سنت مرا از عترت من تلقى کنید. علاوه بر این, خود همین که مى گوییم پیامبر(ص) فرمود: (انّى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى) سنت است. چون حدیث پیامبر است.
در هرحال آن شخص (حاج شیخ قوام) رساله اى در این زمینه تهیه کرد و آن را فرستاد به دارالتقریب مصر. دارالتقریب هم آن را چاپ و پخش کرد. )5
علاوه, در صورت تعارض, افزونِ بر متواتر بودن حدیثِ: (کتاب اللّه و عترتى) (کتاب اللّه و سنتى) خبر واحد است. برخى از علماى اهل سنت آن را مرسل (بدون سند) نقل کرده اند6 و راویان حدیث مستند آن نیز, تضعیف شده اند, مانند: اسماعیل بن ابى اویس, که آن را به ابن عباس نسبت داده. اسماعیل بن ابى اویس متهم به جعل حدیث است.7
وجود افراد غیر معتبر در سلسله سند این حدیث و متواتر بودن حدیث: (کتاب اللّه و عترتى) سبب شده که شمارى از علماى مذاهب, آن را مجعول و از ساخته هاى امویان براى از میدان به در کردن عترت بدانند.
حسن بن على سقاف از علماى شافعى, پس از تصحیح و تایید روایت: (کتاب اللّه و عترتى) تاکید کرده است:
(خبر کتاب اللّه و سنتى موضوع و مجعول است و اموى ها و پیروان آنان در جعل آن دست داشته اند.)8
عترت, آیینه تمام نماى سنت
سنت رسول خدا, ترجمان قرآن و آموزه هاى وحیانى است. در زمان حیات آن بزرگوار مردم گفتارش را مى شنیدند و آویزه گوش قرار مى دادند و رفتارش را مى دیدند, تلاش مى کردند رفتار خود را با رفتار آن حضرت برابر سازند.
امّا پس از حیات رسول خدا چه باید کرد؟ رسول خدا, براى پس از حیات خود, راه نشان داد و کسانى را شناساند که رفتار و گفتارشان آیینه تمام نماى سنت اوست. چون اینان, هیچ گاه از چهارچوب گفتار و رفتار رسول خدا, بیرون نمى روند, همیشه و در همه حال, در همان هاله نورانى حرکت مى کنند و سخن مى گویند. حاضر هستند تن به هر سختى بدهند, ولى به هیچ روى حاضر نیستند, گامى از سنت آن حضرت واپس بگذارند.
سنت رسول خدا, جز در صفحه این آیینه تمام نما و شفاف, نمى ماند, چون سنت, قرآن نیست که از گزندها در امان بماند. از این روى باید وجودهاى شریفى باشند و سینه هاى نورانى که آن نور, در چهره وجود و سیماى سینه آنان تبلور یابد.
على(ع) در شوراى شش نفره, بر اثر پافشارى بر عمل به قرآن و سنت رسول خدا, از خلافت محروم شد. على نمى توانست آیینه تمام نماى سنت نباشد که سنت نبوى به جز آیینه گرى او نمى ماند, دستخوش حوادث مى شد, از ذهنها رخت مى بست و از جلوى چشمها دور مى شد. او باید, در همه لحظه هاى زندگى, بویژه در دوران حکومت سنت رسول خدا را به تمام قد نمایش مى داد. از این روى قاطعانه خط مشى خود را اعلام کرد و آن این که آیینه تمام نماى سنت رسول خدا خواهد بود که جز این نمى تواند باشد:
(اسیر فیکم بکتاب اللّه و سنة نبیّه ما استطعت… اِنَّ کتاب اللّه و سنة نبیّه لایحتاج معهما الى اجیّرى احد. )9
به اندازه توان خود, به کتاب خدا و سنت پیامبر او عمل مى کنم. همانا با قرآن و سنت پیامبر خدا, نیازى به روش دیگران نیست.
به سیره و سخن تک تک دیگر معصومان اگر دقیق نگریسته شود, به روشنى دریافت خواهد شد که مو به مو بدون کوچک ترین کژى سیره و سخن آنان نمود و جلوه سیرت رسول خداست. چون چنین بود, حکمروایان, کسانى که با سنت رسول خدا فاصله داشتند و میانه اى نداشتند, با حضور این آیینه هاى تمام نما در بین مردم مخالفت مى کردند و با هر حرکتى که به حضور آنان بینجامد و یادآور نمود سنت رسول خدا باشد.
رسول خدا با این حدیث شریف (ثقلین) بناى باشکوهى را پى ریخت که امت اسلامى بى دغدغه و به دور از ابهام, به سرچشمه قرآن و سنت دسترسى داشته باشد و با در نگریستن به آیینه تمام نماى عترت, در هر شرایطى, قرآن و سنت را فهم کند و رازها و رمزهاى آنها را دریابد و به گمراهى گرفتار نیاید.
عترت و تلاش در حفظ سنت
وقتى انسان به کارنامه درخشان عترت پس از رسول خدا مى نگرد, به اعجاز روایت رسول خدا پى مى برد که فرمود:
(انى تارک فیکم الثقلین, کتاب اللّه و عترتى)
جان فشانیهاى عترت در حفظ سنت, راه روشن فهم و درک قرآن و چگونگى پیاده کردن و عمل به آن ها, زوایاى این اعجاز بزرگ را روشن مى کند که اگر عترت نبود, دسترسى به سنت چسان ممکن بود و چسان ممکن بود آن را حفظ کرد و از گرداب فتنه ها بیرون کشید و مشعل راه امت اسلامى ساخت. پس از پیامبر(ص) دستهاى پیدا و پنهان, به هر دلیل و توجیهى, به رویارویى با سنت برخاستند و به تلاشى گسترده دست زدند تا سخنان رسول خدا را از دور خارج سازند.
ذهبى مى نویسد:
(ان الصدیق جمع الناس بعد وفاة نبیهم. فقال: انکم تحدثون عن رسول اللّه احادیث تختلفون فیها و الناس بعدکم اشّد اختلافاً فلاتحدثوا عن رسول اللّه شیئاً فمن سألکم فقولوا بیننا و بینکم کتاب اللّه فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه. )10
ابوبکر, پس از رحلت رسول خدا, خطبه خواند و گفت: همانا شمااز رسول خدا احادیثى را نقل مى کنید و در آن اختلاف مى ورزید و پس از شما, مردم بیش تر اختلاف خواهند ورزید. پس هرگز حدیثى از رسول خدا نقل نکنید و هرکس از شما پرسید, به او بگویید: بین ما و شما, کتاب خداست. پس حلال آن را حرام و حرام آن را حرام بشمارید.
(قالت عائشة: جمع ابى الحدیث عن رسول اللّه فکانت خمسمائة حدیث, فبات لیلةً یتقلبُ کثیراً قالت: فغمنى فقلت: تتقلب لشکوى لِشىءٍ بلغک فلمّا أصبح قال: اى بنیةُ هلمى الاحادیث التى عندک فجئته بها فدعا بنار فأحرقها. )11
عایشه گفت: پدرم سخنان رسول خدا را جمع آورى کرد, تا به پانصد حدیث رسید شبى خوابید, در حالى که بسیار از این پهلو به آن پهلو مى گردید.
عایشه گفت: اندوهناک شدم.
گفتم: ناراحتى اى دارى, یا خبر ناراحت کننده اى به تو رسیده است؟
چون بامداد رسید, مرا صدا زد و گفت: دخترم! احادیثى را که نزد تو به امانت سپرده ام, بیاور.
من احادیث را آوردم.
آن گاه آن ها در آتش سوزاند.
خلیفه دوم, در جلوگیرى از ضبط و نشر روایات رسول خدا, بیش از خلیفه اول, شدت عمل به خرج مى داد.
زهرى, از عروة بن زبیر نقل مى کند:
(ان عمر بن الخطاب اراد ان یکتُبَ السنن فاستفتى اصحاب رسول اللّه, صلى اللّه علیه و آله, فى ذلک فأشار و اعلیه ان یکتُبها. فطفق عمر, رضى اللّه عنه, یستخیرُ اللّه فیها شهراً, ثم اصبح یوماً و قد عزم اللّه له فقال: انّى کنت ارید ان أکتُبَ السنن و انى ذکرت قوماً کانوا قبلکم کتبوا کتاباً فأکبوا علیها و ترکوا کتاب اللّه و انّى واللّه لاأشوب کتاب اللّه بشىء ابدا. )12
عمربن خطاب بر آن شد سنن پیامبر را گرد آورد. در این باره, با یاران پیامبر رایزنى کرد. همگى گفتند: آن را گرد آورد. عمر, یک ماه در این باره از خدا طلب خیر و راهنمایى کرد. پس روزى صبح کرد و خداوند اراده اش را استوار ساخت, رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من قصد داشتم سنن پیامبر را بنویسم به یاد آوردم گذشتگان کتابهایى نوشته و همه سعى شان متوجه آن کتابها بود و کتاب خدا را رها کردند. به خدا قسم, من کتاب خدا را با چیز دیگر درهم نمى آمیزم.
کسانى که به نقل احادیث پیامبر مبادرت مى کردند مجازات مى کرد و اجازه نمى داد آنان ازمدینه خارج شوند.13
این سیاست در دوره عثمان و دوره معاویه نیز ادامه پیدا کرد.14
سیاست بازدارندگى از نگارش و نشر روایات رسول خدا تا روزگار عمربن عبدالعزیز ادامه پیدا کرد و جامعه اسلامى بویژه پیروان مکتب خلفا, در حدود 90 سال از نقل و ضبط سنت پیامبر محروم بودند در دوره عمربن عبدالعزیز (98 هـ) ثبت و نشر احادیث نبوى آزاد شد. وى, ابوبکر بن حزم را مأمور کرد احادیث پیامبر را گرد آورد. این فاصله طولانى میان رحلت پیامبر و آزاد شدن احادیث نبوى, آسیبهاى جدّى به معارف دینى وارد ساخت و بر اثر ممنوع بودن کتابت حدیث و سرگرمى مردم به فتوحات خارجى, بخش درخور توجهى از احادیث سنن توسط صحابه و تابعین به دست فراموشى سپرده شد15 و میدان براى تحریف گران و سیاست بازان باز شد.
ولى اهل بیت پیامبر, از همان روز رحلت پیامبر, به حفظ و ضبط و نقل روایات پیامبر همت گماشتند و یاد و خاطره و سیرت پیامبر خدا را زنده نگهداشتند. ائمه(ع) بارها فرموده اند: دانشهاى ما و آن چه مى گوییم, از جدمان پیامبر است که سینه به سینه به ما رسیده و مانند گنجینه اى پرارزش از آن, در نزد اجداد ما, نگهدارى شده است.
امام باقر(ع) به جابر درباره منابع دانش عترت فرمود:
(ولکنّا نحدثکم باحادیث نکنزها عن رسول اللّه(ص) کما یکنز هؤلاء ذهبهم و فضّتهم. )16
این دانشها احادیثى است که از پیامبر(ص) ذخیره کرده ایم, چنانکه دیگران سیم و زر خود را پنهان مى کنند.
و یا:
(ولکنّا حدّثنا ببینّة من ربّنا بیّنها لنبیّه(ص) فبیّنه لنا. )
و یا:
(ولکنّا نفتیهم بآثار من رسول اللّه(ص) و اصول علم عندنا, نتوارثها.)17
(کابراً عن کابر, نکنزها کما یکنز هولاء ذهبهم و فضّتهم. )
از سرچشمه هاى همیشه جوشانِ دانش اهل بیت کتاب على بن ابى طالب است و مصحف شریف فاطمه زهرا(ع).
کتاب امام على, کتابى بوده بزرگ, در هفت ذراع: (صحیفة طولها سبعون ذراع. )18 (و انه کتاب مدرج عظیم)19 این کتاب, دربردارنده مطالبى است که حضرت رسول بر على بن ابى طالب املا کرده و آن حضرت نوشته است, در مسائل اعتقادى, فقهى مورد نیاز مردم.20
این در نزد امامان, موجود بوده است.21
ائمه اطهار, در برابر موج مخالفت با نشر روایات رسول خدا, ایستادند و در هر مجلس و نشستى که با یاران خود داشتند, سخنان رسول خدا را براى آنان نقل و شرح کردند که در کتابهاى روایى و تاریخى, این حرکت بزرگ سنت گسترى, بازتاب یافته است.
شیعیان اهل بیت, سنن پیامبر و گفته هاى على و دیگر ائمه را نوشته و نشر مى دادند.22
بخش عمده سیره, غزوه ها و سفرهاى پیامبر, بویژه سفر حجه الوداع است که توسط امام على, امام باقر و امام صادق(ع) براى مردم شرح شده و اکنون در منابع حدیثى موجود است.
امام رضا(ع) در سفر خراسان, در شهرهاى بین راه, روایتهاى پیامبر را به استناد پدران خود براى مردم حجاز, عراق و خراسان نقل مى فرمود:
(وکان لاینزل بلداً الاّ قصده الناس یستفتونه فى معالم دینهم فیجیبهم و یحدثهم الکثیر من آبائه عن على(ع) عن رسول اللّه, صلى اللّه علیه و آله. )23
امام رضا در هر شهر و آبادى که فرود مى آمد, مردم به سراغش مى رفتند و از معارف دین شان از آن بزرگوار مى پرسیدند. امام به آنان پاسخ مى داد و بسیار روایات پیامبر را به نقل از پدران خویش از على(ع) براى مردم نقل مى فرمود.
از آن روى که امامان معصوم, سینه هاشان گنجور سخنان دُرَربار و زندگى آفرین رسول خدا بود, امام صادق(ع) بارهاى بار به جویندگان دانش مى فرمود, سنت و احادیث پیامبر در نزد ما است و هرکس خواهان معارف و آداب و سیرت پیامبر است, نزد ما بیاید.
امام, به مدعیان فقاهت که گمان مى کردند دانایند و از نیازهاى دینى مردم آگاهى دارند و از سر نادانى سخنانى مى گویند, مى فرمود:
(یظن هؤلاء الذین یدعون انهم فقهاء علماء و انّهم قداثبتوا جمیع الفقه و الدین فما یحتاج الیه الامه. و لیس کل علم رسول اللّه علموه و لاصار الیهم من رسول اللّه و لاعرفوه و ذلک ان الشى من الحلال و الحرام و الاحکام یرد علیهم فیسالون عنه و لایکون عندهم فیه اثر عن رسول اللّه(ص). )24
آنانى که خود را از فقیهان و علماى اسلام مى انگارند و مى پندارند که تمامى مسائل فقهى و دینى و همه نیازهاى دینى مردم را مى دانند, بر همه دانشهاى آگاهى ندارند و چیزى از پیامبر به آنها نرسیده است و علم رسول خدا را نشناخته اند. زیرا وقتى که از احکام از حلال و حرام از آنان پرسیده مى شود, حدیثى از پیامبر در این باره نزد آنان وجود ندارد.
مرجعیت علمى عترت
رسول خدا, عترت را مرجع علمى براى اهل اسلام قرار داد. مرجعیت آنان را در این حدیث شریف به روشنى اعلام کرد و آنان را مدار و سنگ زیرین وحدت امت اسلامى قرار داد. متکلمان سنى و شیعه, یکى از دلائل ضرورت امامت را از بین بردن اختلافهاى داخلى میان مسلمانان شمرده اند.25
پس از پیامبر فتنه هاى بسیارى در میان مسلمانان در فهم پاره اى از آیات قرآن, چگونگى اجراى احکام دین و نیز بر سر تفسیر سنن منسوب به پیامبر, پدید آمد و این اختلافها سبب گردید مذهبهاى گوناگون فقهى پدید آید و چه بسا, پیروان مذاهب یکدیگر را تکفیر مى کردند.
طه حسین مى نویسد:
(به زودى فتنه مسلمانان را فرا گرفت و اختلاف آنان به سختى کشید تا آن جا که یکدیگر را کافر شمردند و فرقه هاى مختلف در طول تاریخ, حدیث فراوان از رسول اکرم(ص) روایت کرده اند; چه هر فرقه اى مى خواست ثابت کند که تمسک او به سنت پیغمبر از فرقه هاى دیگر بیش تر است. خطبایى هم پیدا شدند که براى موعظه کردن مردم و بیم دادن مى نشستند و حدیث فراوان مى خواندند. بسیارى از اینان آن چه را پیغمبر نگفته بود, به او نسبت مى دادند, تا مردم را [به گمان خود] به کار نیک وادارند و از بدیها باز دارند. اینان, دروغ بستن بر پیغمبر را در مقام موعظه کردن مسلمانان و امر به معروف و نهى از منکر, روا مى دانستند… پس دروغ پردازان و کسانى که سوءنیت داشتند, پیدا شدند و در نقل حدیث زیاده روى کردند و دروغ فراوان گفتند. )26
عترت مهم ترین و شایسته ترین مرجعى است که مى تواند به این اختلافها پایان بدهد و سنتهاى راستین را از آن چه به پیامبر نسبت داده اند, سوا کند.
امروز نیز مرجعیت علمى خاندان پیامبر, کارگشا, زمینه ساز وحدت و مهم ترین کانونى است که مى تواند همه مسلمانان را پیرامون کلام و فقه اسلام گرد آورد و نیازهاى اجتماعى امت پیامبر را برطرف سازد و به اختلاف فقهى بین مذاهب پایان دهد.
شهید مطهرى, این نکته را از استادش آیت اللّه بروجردى این چنین نقل مى کند:
(یادم هست که مرحوم آیت اللّه بروجردى, همیشه این مطلب را گوشزد مى کردند که: دو مطلب است. این دو مطلب را از یکدیگر تفکیک بکنید. آن وقت اختلافات ما با سنى ها حل ّ مى شود… یکى مسأله خلافت و زعامت و دیگر مساله امامت.
در مورد خلافت و امامت, ما مى گوییم بعد از پیغمبر آن کس که مى بایست زمامدار مى شد, حضرت امیر(ع) است. آنها مى گویند: نه, ابوبکر است. این یک اختلاف.
مسأله دیگر مسأله امامت است. یعنى ما تنها روى شأن زمامدارى و حکومت پیغمبر, بحث نمى کنیم. پیغمبر شأن دیگرى هم داشت و آن اینکه پیغمبر بود و مبین احکام. ما این حساب را باید بکنیم که بعد از پیغمبر مرجع احکام کیست؟ یعنى قول چه کسى براى ما حجت است؟
بعد ایشان مى گفتند که: در بعضى از روایات, نص در این است که پیامبر فرمود: على(ع) بعد از من خلیفه و زمامدار است. بعضى دیگر مطلب را علاوه مى کنند, مى گویند: رسول اکرم فرمود: على بعد از من مرجع احکام است. ما به سنى ها مى گوییم که ما یک بحثى با شما داریم راجع به زمامدارى بعد از پیغمبر, ولى این موضوع گذشته است, نه حضرت على وجود دارد که زمامدار باشد و نه ابوبکر. پرونده این موضوع را مى بندیم… ولى یک مسأله دیگر هست و آن این که قول چه کسى بعد از پیغمبر حجت است؟
حدیث (انى تارک فیکم الثقلین, کتاب اللّه و عترتى)27 مقام مرجعیت علمى عترت را بیان مى کند و آن امروز به درد ما مى خورد. یعنى الان ما باید در یاد گرفتن احکام ببینیم عترت چه گفته است.)28
آقاى واعظ زاده در سال 70, در مصاحبه با مجله حوزه, همین نکته را به بیانى دیگر از استادش آیت اللّه بروجردى نقل کرده است:
(امروز مسلمین نیاز ندارند که بدانند کى خلیفه بود و کى نبود. آن چه نیاز مسلمانان است این است که: بدانند از چه مأخذى احکام گرفته مى شود. آنان مى گویند: قرآن و سنت, ما مى گوییم قرآن و عترت. بنابراین, امروز که نه حکومت اسلامى است و نه خلافتى, ما مى توانیم حرف خود را به کرسى بنشانیم و بگوییم مرجع مشکلات مردم (ائمه اهل بیت) هستند. سیاستهاى حامى خلافت که قبلاً عامل تفرقه و مانع از شنیدن حرف حق ما بودند, فعلاً وجود ندارند. حرف ما گوش شنوا در بین اهل سنت خواهد داشت.) 29
جمود علماى شیعه بر قرآن و عترت
استاد واعظ زاده, به جاى واژه جمود در فراز:
(بزرگ ترین مانع فکرى براى این نوع روشنفکرى, آن است که کسى بر عترت جمود بورزد. )
بهتر بود که مى گفت بسنده کردن بر عترت. چون این فراز افزون بر ناهمخوانى با روش عالمان شیعه در طول تاریخ, به گونه اى توهین آمیز است که بى گمان, آیت اللّه واعظ زاده چنین قصدى نداشته است.
اگر شمارى از محدثان و فقهاى شیعه, کم تر به منابع اهل سنت رجوع کرده اند, از سر تعصب کور و جمود فکرى نبوده است, بلکه افزون بر آن که احادیث پیامبر در نزد ائمه معصومین موجود بوده و آن چه را بیان مى فرموده اند, همان بوده که رسول اکرم فرموده اند, علماى شیعه, به نص ّ حدیث ثقلین, گفتار و سیرت ائمه اطهار را نیز به مانند سخن پیامبر حجت مى دانند و دوره تشریع در نظر آنان نزدیک به سه سده را دربرمى گیرد و انبوه روایتهاى صادره از ائمه اطهار و موضع گیریهاى آنان در برابر دگرگونیهاى گوناگون و مسائل نوپیدا و… علماى شیعه را از مراجعه به فتاوى دیگران و یا داده هاى شبه عقلى, مانند قیاس, بى نیاز مى سازد. پس مراجعه نکردن آن دسته از فقهاى شیعه به منابع دیگر مذاهب به دلیل استغناى علمى است که به برکت عترت از دیگران دارند.
شیخ طوسى در مقدمه مبسوط در این باره نوشته است:
(من همواره از مخالفان و کسانى که از فقیهان درباره فروع فقهى کار کرده اند, مى شنوم که فقه یاران امامى ما را سبک مى شمرند و آن را به اندک بودن فروع و کمى مسائل منسوب مى دارند و مى گویند: اینان اهل کاست و فزودند و کسى که قیاس و اجتهاد را نفى کند راهى به سوى تکثیر مسائل و تفریع بر اصول ندارد; زیرا بیش ترین بخش مسائل از این دو راه به دست مى آید.
این سخنان, معلولِ ناآگاهى ایشان از مذاهب ما و کمى تأمل ایشان درباره اصول ماست. اگر ایشان, با نظر دقت, به اخبار و فقه ما مى نگریستند, مى دانستند که همه مسائلى که از آن یاد کرده اند, در اخبار ما موجود است. و درباره آنها نصوص آشکار در گفتارهاى امامان است که سخن شان, مانند سخن پیامبر(ص) حجت است و ایشان را در باب همه مسائل گفته هاست, یا خصوصاً یا عموماً و یا به تصریح و یا به اشاره.
امّا فروع فقهى فراوانى که آنان در کتابهاى خود گرد آورده اند, همگى در اصول ما جاى دارد و اصول فراگیر آن فروع مى باشد و در مذهب ما داراى راه حلى روشن است. و این, نه بر وجه قیاس, بلکه بر شیوه اى که مایه علم و دانشى مى شود که عمل بدان واجب مى گردد و راه پویش به سوى آن همواره مى شود. مانند: بنابر اصل و برائت ذمّه و جز آن.)30
افزون بر این که روشن شد سیره علماى شیعه در مراجعه به کتاب و عترت و هیچ انگارى آن چه در کتابهاى اهل سنت آمده, از روى جمود نبوده, بلکه از روى بى نیازى بوده است, با این حال, این سخن که (علماى شیعه) (سنت) را که اهل تسنن در کتابها از رسول خدا نقل کرده اند هیچ بینگارند. درست نیست. با واقعیتهاى تاریخى و سیره علماى پیشین و پسین, سازگارى ندارد. علماى پیشین هماره به منابع دیگر مذاهب مراجعه و از آنها استفاده کرده اند. زیرا به باور اینان, چه بسا پاره اى از احادیث نبوى و یا روایتهاى صادر از ائمه درگذر زمان از میان رفته باشد و یا روایتهاى درج و ثبت شده در کتابهاى اهل سنت, به زمینه صدور روایات ائمه کمک کند. از این روى علماى شیعه در احکام فقهى و دریافت سنن پیامبر, به منابعه حدیثى و تاریخى اهل سنت رجوع کرده و مى کنند.
شیخ طوسى در عدة الاصول ضرورت رجوع به کتابهاى حدیثى دیگر فرق اسلامى را اصلى از اصول فقه دانسته و یادآور شده که علماى ما برابر آن عمل مى کردند.
(و ان لم یکن من الفرقة المحقه خبر یوافق ذلک و لایخالفه و لایعرف لهم قول فیه, وجب ایضا العمل به, لما روى عن الصادق, علیه السلام, انه قال: (اذا نزلت بکم حادثه لاتجدون حکمها فیما روؤا عنّا فانظروا الى ما رووا عن على, علیه السلام, فاعملوا به.)31 ولاجل ما قلنا عملت الطائفه بما رواه حفص بن غیاث و غیاث بن کلوب و نوح بن دراج و السکونى و غیرهم من العامه عن ائمتنا علیهم السلام فیما لم ینکروه و لم یکن عندهم خلافه.)32
اگر روایتى از عامه بر موضوعى وارد شد و از میان شیعه خبرى بر موافقت و یا بر مخالفت آن وجود نداشت و فتوایى در آن مساله نیز وجود نداشت, واجب است به آن خبر عامى عمل شود و دلیل آن, روایتى است از امام صادق:
هرگاه حادثه اى براى شما روى داد که حکم آن را در آن چه از ما روایت شده نمى یابید, به آن چه آنان [عامه] از على(ع) روایت کرده اند, نظر کنید و بدان جامه عمل پوشید.
و به همین جهت, علماى شیعه به روایتهاى حفص بن غیاث و غیاث بن کلوب و نوح بن دراج و سکونى و دیگر راویان عامه از ائمه ما, در مواردى که انکار نکرده و برخلاف آن روایتى نبوده, عمل کرده اند.
شیخ طوسى در نوشته ها و پژوهشهاى علمى خود, به فتاوى و روایات دیگر مذاهب توجه ویژه داشته, روایتها و فتاوى آنان را در کتابهاى خود ذکر کرده است. در کتاب فقهى شیخ در کتاب خلاف, تفسیر تبیان و مبسوط اقوال دیگر مذاهب را یاد کرده است. در کتاب فقهى مبسوط, دیدگاه هاى دیگر مذاهب در هر مسأله اى به روشنى بیان شده, تا آن جا که شمارى از علماى اهل سنت, آن را منبع مورد اطمینان در بیان دیدگاه مذهب خود یافته و به آن مراجعه مى کرده اند:
استاد واعظ زاده در گفت و گوى با مجله حوزه مى گوید:
(مرحوم بروجردى, کتاب (مبسوط) شیخ طوسى را به عنوان هدیه, براى شیخ عبدالمجید سلیم, رئیس وقت الازهر, فرستاده بود. این کتاب در او چنان اثر گذاشته بود که در اواخر عمرش گفته بود:
چه آن موقع که مفتى سرزمین مصر بودم و چه بعد, که عضو لجنه افتاء الازهر بودم, هرگاه مى خواستم به کمیسیون فتوا بروم براى نظر دادن در مسأله اى, حتما قبل از رفتن, کتاب مبسوط را مطالعه مى کردم. )33
علامه حلى نیز, چنین بود. او, از روى انصاف دیدگاه هاى مخالف را طرح مى کرد. در کتاب تذکره الفقهاء, نهج الحق و… عقاید فقهى و کلامى اربابان دیگر مذاهب را بدون تعصب و پیش داورى نقل کند و در مواردى از آنها پاسخ مى گوید.
به گواهى تاریخ نگاران, و تذکره نویسان, شیعه و اهل سنت, علاّمه حلى پا از دایره حق و حقیقت بیرون نمى نهاد در گفت و گو و مناظره با علماى دیگر مذاهب, بسیار برخورد نرم و مهرآمیز داشت بزرگان همه مذاهب بویژه صحابه رسول خدا, با احترام و ادب یاد مى کرد.34
هم در میان استادان و هم در میان شاگردان علامه حلّى جمع زیادى از علماى دیگر مذاهب, دیده مى شوند. نجم الدین شافعى, شیخ برهان الدین نسفى. جمال الدین نحوى, عز الدین فاروقى و ابن صباع حنفى, از استادان علامه بوده اند.
علامه حلى در اجازه کبیره اش به آل زهره نوشته است:
(محمد بن محمد کیشى از بهترین علماى شافعى بود و در بحث و مناظره از باانصاف ترین افراد. من در نزد او درس خوانده ام. گاه بر او ایرادهایى مى گرفتم, او در اندیشه فرو مى رفت و گاه مى گفت: مهلت بده تا بیندیشم. چند روز مى گذشت. گاه پاسخ مى داد و گاه مى گفت از پاسخ عاجزم. )35
از معاصران, آیت اللّه بروجردى نیز همین روش را داشت. ایشان لازم مى دانست براى فهم روایتهاى اهل بیت, باید به فتاوى و روایات اهل سنت رجوع کرد.
آقاى واعظ زاده در مصاحبه با مجله حوزه مى گوید:
(مرحوم بروجردى, معتقد بود که: با مراجعه به فتاواى و روایات اهل سنت, بهتر مى توان روایات ائمه را فهمید و فتوا داد. ایشان بر این عقیده بودند که: فقه شیعه, به منزله حاشیه اى است بر فقه اهل سنت; زیرا در آن زمان, فتواى رایج و رسمى از آنِ فقهاى اهل سنت بوده است. مردم, با توجه به فتواى رایج و رسمى از ائمه اطهار(عج) سوال مى کرده اند و آن بزرگواران پاسخ مى گفتند. ایشان, مراجعه به فتاواى اهل سنت را از مقدمات فتوا مى دانستند; از این روى, مى فرمودند:
توجه به روایات و فتاوى اهل سنت, شیوه قدماى ما بوده است. قدماى ما نه تنها به مسائل خلاف توجه مى کردند که حفظ آن را نیز لازم مى شمردند. لذا قدماى ما مسائل خلاف را حفظ بودند. روى همین باور بود که مرحوم بروجردى به کتاب خلاف شیخ طوسى حاشیه زدند و آن را چاپ کردند. پس از ایشان, این سنت حسنه, یعنى رجوع به کتب قدما, فتاواى و روایات اهل سنت مرسوم شد. حوزه علمیه قم, در این بُعد پیشتاز بود. نجف نیز به پیروى از حوزه قم, به این مسأله توجه کرد.
حضرت آیت اللّه بروجردى, در این امر خود را مبتکر نمى دانست و اشاره مى کرد: روش قدماى از فقهاى ما بر این بوده است. به عنوان نمونه از سیدمرتضى, شیخ طوسى و… یاد مى کرد که آنان, آراء و نظرات گوناگون و دلائل علماى اهل سنت را در کتب فقهى خود نقل و آن چه را مخالف مى دانستند, نقد مى کردند. )36
پس روشن شد, که سخن استاد در رجوع نکردن حوزویان به منابع روایى اهل سنت, بیش تر, شاید, ناظر به حوزه معاصر و آن هم به شمارى از کسانى جز رهروان راه و تفکر آیت اللّه بروجردى, است وگرنه آموزش دیدگان مکتب آیت اللّه بروجردى, جداى از مسأله تقریب و تألیف بین مسلمانان, براى استفاده و شناسایى شأن صدور روایات ائمه(ع) و فتاواى پیشینیان, به منابع روایى و فتوایى دیگر مذاهب رجوع کرده و مى کنند.
پى نوشتها:
1. مجله حوزه, شماره 141/26.
2. جامع احادیث الشیعه, ج 1/62.
3. کنز العمال, ج 1/172; صواعق المعرقه, ابن حجر/148; اصول الاستنباط, سیدعلى نقى حیدرى/24, دارالکتب الاسلامیة.
4. مجله حوزه, شماره 43.
5. امامت و رهبرى, شهید مطهرى/74, 75, صدرا.
6. سیره ابن هشام, ج 4/603.
7. تهذیب التهذیب, ج 1/271.
8. صحیح صفة صلاة النبى/289.
9. تاریخ یعقوبى, ج 2/162.
10. تذکرة الحفاظ, شمس الدین ذهبى, ج 1/3.
11. کنز العمال, ج 1/285, حدیث 29460; تذکرة الحفاظ, ذهبى, ج 1/5.
12. کنز العمال, ج 10/291 ـ 292, حدیث 29474.
13. المصنف, ابن ابى شیبه, ج 1/6, تذکره الحفاظ, ج 1/7.
14. ر. ک: مراة العقول, ج 1/32.
15. شیعه در اسلام, علامه طباطبایى/40.
16. بحارالانوار, علامه مجلسى ج 2/172.
17. همان.
18. الذریعه, آقابزرگ تهرانى, ج 2/306; اعیان الشیعه, ج 1/243.
19. رجال نجاشى/360, قم 966.
20. کافى, ج 7/176.
21. مروج الذهب, مسعودى, ج 5/82, شماره 3079.
22. الطبقات الکبرى, ج 3/209; کتاب سلیم بن قیس هلالى, تحقیق محمدباقر انصارى/320 نشر دلیل ما.
23. بحارالانوار, ج 49 / 95.
24. تفسیر عیاشى, ج 2/321.
25. کشف المراد, علامه حلى/362, جامعه مدرسین.
26. آیینه اسلام, دکته طه حسین, ترجمه دکتر محمدابراهیم آیتى/191 شرکت سهامى انتشار.
27. صحیح مسلم, جزء 7/122.
28. مجموعه آثار شهید مطهرى, ج 21/125. صدرا.
29. مجله حوزه, شماره 43 ـ 44/210.
30. المبسوط فى فقه الامامیه, شیخ طوسى, ج 1/2, المکتبة المرتضویه; مجله حوزه شماره 5/37.
31. وسائل الشیعه, ج 27/91 آل البیت; بحارالانوار ج 2/253.
32. العده فى اصول الفقه, شیخ طوسى, ج 1/149, طبع ستاره قم.
33. مجله حوزه, شماره 43/223.
34. مجله حوزه, شماره 12/120.
35. اعیان الشیعه, ج 5 / 402.
36. مجله حوزه, شماره 43/215.

تبلیغات