چهار اثر کوتاه فارسی از ابوحامد غزالی
آرشیو
چکیده
متن
ابو حامد محمد غزالی(505-450)یکی از نویسندگان کثیر التّألیف ایرانی است.خود وی در یکی از نامههایش نوشته است که نزدیک به هفتاد اثر تألیف کرده است.ولی محقّقان معاصر بیش از چهار صد اثر را در فهرست آثار او ذکر کردهاند. 1 بیشتر آثار غزالی به عربی است. مهمترینو بزرگترین اثر فارسی او کیمیای سعادت است. 2 کتاب فارسی دیگری که به او نسبت داده شده است نصیحة اللوک است. 3 زاد آخرت نیز اثر مختصری است ا زاو در آداب عبادات. 4 بقای آثار فارسی غزالی که تاکنون به چاپ رسیده است نامهها و رساء لکوتاه است.مجموعهای از نامههای فارسی او را همراه با رساله«ای فرزند»یا«فرزند نامه»مرحوم عباس اقبال در یک مجلّد با عنوان مکاتیب فارسی غزالی(فضائل الانام من رسائل حجّة الاسلام)به چاپ رساندهاست. 5 «ردّ اباحیّه»(«الرّدّ علی الاباحیّه»)نیز رساله کوتاهی است که اوتو پرنسل(otto pretzl)آن را د مونیخ(1933 م)تصحیح و چاپ کرده است. 6
هر چند که تعداد آثار فارسی غزالی در مقایسه با آثار عربی او بسیار اندک است 7 ، اهمیت این آثار چه از برای شناخت نویسنده و آراء و عقاید او و چه از برای بررسی تاریخ نثر فارسی بسیار است.غزالی در واقع یکی از مهمترین و بهترین نویسندگان فارسی زبان در قرن پنجم هجری است.کیمیای سعادت او صرف نظر از مطالب شیوه دقیق تبویب آن، یکی از بهترین نمونههای نثر فارسی استدرباره نثر فارسی غزالی مرحوم عباس اقبال در مقدمه خود به تصحیح مکاتیب فارسی غزالی مینویسد:
نوشتههای فارسی غزالی از جهت سلاست انشاء و جزالت کلام و سهولت عبارت و خالی بودن از تکلّف و تصنّع از آثار بسیار فصیح و شیرین زبان ماست و اگر از جمیع جهات دیگر صرف نظر کنیم، باز از همین جهت که این آثار منثوره فارسی از یکی از بهترین ادوار تاریخی ما به یادگار مانده و به قلم یکی از بزرگترین دانشمندان ایران تحریر یافته شایسته همه گونه عنایت و استفاده است. 8
اهمیت غزالی در تاریخ تفکّر اسالمی موجب شده است که در قرن اخیر تعداد بسیاری از آثار او تصحیح و چاپ شود.در فهرستی که کامران فانی از آثار چاپی غزالی تا سال 1363 تهیه کرده است تعداد 57 عنوان ذکر شده است، ولی شک نیست که هنوز هم آثاری از این نویسنده هست که به صورت خطّی در کتابخانههای مختلف نگهداری میشود.این آثار چاپ نشده احتمالا بیشتر به عربی است، ولی از یافتن آثار فارسی چاپ نشده نیز نمیتوان ناامید بود.هر اثری که به زبان فارسی از ابو حامد پیدا شود، ولو اینکه رسالهای کوتاه یا فقط یک نامه باشد، به منزله گوهری است در گنجینه زبان فارسی، و همان گونه که مرحوم اقبال اظهار کرده«شایسته همه گونه عنایت و استفاده است».
چندی پیش نگارنده موفّق شد که به یک مجموعه خطّی بسیار ارزشمند، محفوظ در کتابخانه چستر بیتی، از طریق عکسی که از آن تهیّه شده ابود دسترسی پیدا کند.این مجموعه دارای چند اثر مهم به زبان عربی است که جان آربری در فهرست نسخههای خطّی کتابخانه چستر بیتی آنها را اجمالا معرفی کرده است. 9 در میان آثار عربی این مجموعه، چند اثر کوتاه فارسی نیز وجود دارد که فهرست نگار توجه چندانی به آنها نکرده است.یکی از این آثار مجموعه بیست و سه حکایت اخلاقی است که ما آن را در شماره پیش درهمین مجلّه چاپ کردیم.چهار رساله فارسی نیز از ابو حامد غزالی در این مجموعه درج شده است که در طی آنها ابو حامد به سؤالات گوناگونی که ظاهرا مریدان از او کردهاند پاسخ گفته، و لذا بعضی از این آثار به عنوان«فتواهای غزالی»معرفی شده است. 10 این رسالهها که تاکنون به چاپ نرسیده، و تا جایی که من میدانم هیچ کس از آنها خبر نداشته است.از زمره همان آثار ارزشمندی است که در گنجینه زبان فارسی حفظ شده است.این رسالهها را ما سعی خواهیم کرد جداگانه در این مجلّه معرفی و چاپ کنیم.اولین رساله یا فتوا که در اینجا معرفی میشود درباره سماع است.
فتوای غزالی درباره سماع
سماع یکی از موضوعات بحث انگیز در تاریخ تصوّف است و نویسندگان صوفی، بخصوص ایرانیان، آثرا متعدّدی در این باره تألیف کردهاند.بعضی از آثار به صورت رسالههای مستقل است و بعضی به صورت فصل یا بابی است از یک کتاب جامع.نوشتن این آثار در حدود یک قرن پیش از غزالی آغاز گشته است.نمونه بارز رسالههای مستقلی که درباره سماع قبل از غزالی نوشته شده است«کتاب السّماع»ابو عبد الرحمن سلمی(متوفّی 412)است که نگارنده اخیرا آن را تصحیح و همراه با اثر دیگری در همین باره از ابو منصور اصفهانی (متوفّی 418)به چاپ رسانده است. 11 ابو منصور اصفهانی نیز مانند سلمی رساله مستقلی در باب سماع تصنیف کرده بوده است که تاکنون پیدا نشده است.اثری که از وی به چاپ رساندهایم در واقع بابی است از کتاب جامع او در تصوّف به نام ادب الملوک.به طور کلی اکثر آثاری که پیش از غزالی و پس از او نوشته شده است به همین صورت بوده است و یکی از مهمترین و مفصلترین ابوابی که پیش از غزالی نوشته شده است باب سماع در کتاب اللّمع ابو نصر سراج است، کتابی که غزالی با آن کاملا آشنایی داشته و تحت تأثیر مطالب آن، از جمله مطالب مربوط به بحث سماع، واقع شده است. 12
غزالی مانند ابو نصر و اکثر نویسندگان صوفی بحث سماع را در ضمن دو اثر مهم خود یکی احیاء علوم الدین و دیگری کیمیای سعادت پیش کشیده است.مطالب کتاب کیمیا در واقع خلاصهای است از مطالب کتاب احیاء که نویسنده از برای خوانندگان فارسی زبان خود نوشته است.بحث سماع در احیاء علوم الدین بدون شک یکی از جامعترین و مفصّلترین و روشنترین بحثهایی است که در این باره نوشته شده است.غزالی با آشنایی عمیقی که به سوابق این موضوع داشته، همه مسائلی راکه پیش از او و در زمان او در تصوّف مطرح بوده پیش کشیده است.از این رو سخنان غزالی ما را با تاریخ این بحث، بخصوص در سنّت صوفیانه خراسان، آشنا میسازد.علاوه بر این، جامعیّت و تفصیل روشنی بحث غزالی در احیاء و کیمیا موجب شده است که نویسندگان بعدی نیز تحت تأثیر او قرار بگیرند، به طوری که کمتر نوشتهای را پس از غزالی میتوان پیدا کرد که در بحث سماع مستقیما یا من غیر مستقیم از غزالی متأثر نشده باشد.
موضوع سماع در تصوّف از قدیم مسائل متعدّدی را در بر میگرفته است.اوّلین و مهمترین مسأله مربوط به حلال و حرام بودن سماع است.این مسأله تقریبا در همه آثار اوّلیّهای که در این باب نوشته شده مطرح گشته است.حرام و حلال بودن سماع یک مسأله کلّی است که در ضمن آن چندین مسأله فرعی مطرح میشده است.آیا شنیدن قرآن با آواز بلند حلال است یا حرام؟خواندن شعر و شنیدن آن، موسیقی و پایکوبی و دست افشانی و خرقه دریدن در حین سماع از نظر شرعی جایز است یا نه؟اینها خود مسائلی است که به حلال و حرام بودن سماع مربوط میشود.از همین مسأله مسائل دیگری نیز پدید آمده است که بعضی از آنها ره روانشناسی مستمع و تأثیر آواز و موسیقی در انسان مربوط میشده است و بعضی به شرایط دایر کردن مجلس سماع و آداب آن.مسائل عمیق فلسفی و عرفانی دیگری هم در بحث سماع مطرح شده است:از جمله ماهیّت حسنو زیبایی و ماهیّت شعر و الفاظ و معانیی که شعرا به کار میبردند و قوّالان در مجالس سماع میخواندند.درباره این مسائل من در جای دیگر توضیح داده و سیر تاریخی آنها را تا حدودی بررسی کردهام، لذا در اینجا فقط به بررسی مطالب فتوای غزالی درباره سماع و مقایسه آن با مطالب کتاب فارسی او، کیمیا، خواهم پرداخت.
فتوای غزالی یک اثر مستقل است و از این حیث مانند«کتاب السّماع»سلمی است.در واقع«کتاب السّماع»سلمی نیز نوعی فتواست.علت پدید آمدن این دو اثر یک چیز است. شخصی از غزالی سؤال میکند که آیا سماع از لحاظ شرعی جایز است یا نه، و غزالی در صدد برمیآید که به این سؤال پاسخ گوید.انگیزه سلمی نیز در نوشتن رساله خود این بوده است که یکی از علماء ظاهری یا فقها منکر جایز بودن سماع شده، و سلمی در صدد بر آمده است که نشان دهد این حکم درست نیست، بلکه سماع در شرایطی میتواند جایز باشد.به طور کلی، رسالههای مستقلّی که در باب سماع نوشته شده است غالبا با همین انگیزه پدید آمده است.در فصول و ابواب هر یک از کتابهای جامع، نویسنده سعی میکند مسائل سماع را به طور کلّی مطرح کند، و با نظری«علمی»این بحث را پیش کشد.امّا در رسالههای مستقل، نویسندگان معمولا سعی کردهاند که به سؤال یاسؤالهای خاصّی که شاگردان و مریدان میکردهاند پاسخ گویند.اوّلین و مهمترین سؤالی که در قرون چهارم و پنجم پیش کشیده میشده است سؤال درباره حلال و حرام بودن سماع بوده است.رساله سلمی و فتوای غزالی، که میتوان آن را یک رساله تلقّی کرد، این معنی را به خوبی نشان میدهد.
مطالب فتوا یا رساله غزالی دقیقا پاسخ به سؤالی است که در ابتدای این اثر مطرح شده است.این سؤال ظاهرا از طرف یکی یا بعضی از مریدان غزالی پیش کشیده شده است.از او میپرسند که آیا سماع مباح است یا نه، واگر مباح است برای همه مباح است یا برای عدّهای خاص.در واقع سؤال کننده از قبل میدانسته است که سماع مطلقا حرام نیست، بلکه در شرایطی و برای بعضی مباح است، و حال در اینجا میخواهد بداند که این شرایط چیست.از روی این سؤال و همچنین پاسخی که امام میدهد می توان حدس زد که سؤال کننده یک صوفی مبتدی است.البته، همان طور که گفتیم، سماع مسائل متعدّدی داشته است، ولی مسأله اصلی برای سؤال کننده مسأله شرعی یعنی حلال و حرام بودن آن است.اولین مسألهای هم که غزالی در احیاء و کیمیا مطرح کرده مسأله حلال و حرام بودن سماع است، یعنی همین مسألهای که در اینجا به آن پاسخ گفته است.مطالب این فتوا دقیقا در فصل اول از باب اول کتاب کیمیا آمده است.و لذا ما سعی خواهیم کرد مطالب این فتوا را با مطالب همین بخش از کیمیا مقایسه کنیم.این مقایسه در ضمن ما را از صحّت انتساب این اثر به ابو حامد مطمئن میسازد.
به طوری کلی، رأی غزالی در باب جایز بودن یا جایز نبودن سماع از لحاظ شرعی هم در احیاء و کیمیا و هم در این رساله یا فتوا یکی است.وی در این رساله کم و بیش همان استدلالی را که در دو کتاب دیگر خود کرده است مطرح میکند، و به همان احادیث استناد می کند، و حکایتی را از یکی از مشایخ سلف(شیخ ابو القاسم کرکانی)عینا تکرار میکند، و حتی گاهی عین عباراتی را که در کیمیا به کار بردهاست در اینجا نیز ذکر میکند.
از نظر ابو حامد، سماع به خودی خود نه حلال است و نه حرام.حلال و حرام بودن سماع به ضوع روحی یا حل شنونده بستگی دارد.از این روست که در کیمیا میگوید:«حکم سماع از دل باید گرفت» 13 ، و در این فتوا همین مطلب را با همین عبارت بیان می کند و میگوید: «حکم وی از دل باید گرفت».به عبارت دیگر، وقتی میخواهیم درباره سماع از لحاظ شرعی حکم کنیم، باید دل شنونده و وضع باطنی و روحی او را در نظر بگیریم.
وضع باطنی و روحی شنونده را چگونه میتوان در نظر گرفت؟در پاسخ به این سؤال، غزالی در کیمیا و«فتوا»مستمعان(مردم)را به چند دسته تقسیم میکند.ملاک اصلی او در این تقسیم عشق است.مستمع یا عاشق است یا عاشق نیست؛و عشاق یا عاشق خداست یا عاشق خلق خدا.غزالی ابتدا مستمعی را در نظر میگیر که عاشق نیست.برای چنین شخصی سماع مباح است، مشروط بر اینکه جوانب شرعی را رعایت کند، مثلا از آلات موسیقی حرام استفاده نکند یا از روی عادت به سماع نپردازد، یا نوحهخوانی نکند.و اما مستمع عاشق اگر عاشق خلق باشد، سماع برایش حرام است و اگر عاشق حق باشد، سماع برایش نه تنها جایز بلکه در شرایطی لازم است.
این بود خلاصه نظر غزالی درباره حلا لو حرام بودن سماعولی بیان غزالی در احیاء از یک سو و در کیمیا و فتوا از سوی دیگر فرق دارد.مطالبی که وی در کیمیا و«فتوا»به زبان فارسی گفته است بسیار به هم نزدیک است.در«فتوا»مستمان را به چهار دسته تقسیم میکند: 1.اهل فغلت که از عشق بویی نبردهاند.
2.کسانی که به درد عشق مبتلایند، اما عشق ایشان به مخلوق است.
3.کسانی که عاشقاند، و معشوق ایشان خالق است.
4.کسانی که عاشقاند، و معشوق ایشان خالق است.
در کیمیا همین تقسیمبندی با اندک اختلافی انجام گرفته است.در«فتوا»مردم را با توجّه به وضع عمومی ایشان(البته وضع باطنی)تقسیم کرده است، ولی در کیمیا آنان را با توجّه به وضع ایشان در حین سماع یا شنیدن تقسیم میکند، بدین گونه که سماع کننده یا 1.«غفلت شنود و بر طریق بازی»، یا 2.در حالی شنود که در دل او صفتی مذموم باشد، مثلا دوستی زنی یا کودکی در دل داشته باشد، یا 3.در حالی شنود که در دل وی صفتی محمد باشد.
قسم اوّل و دوّم در کیمیا و؛فتوا»تقریبا یکی است.اما قسم سوّم در کیمیا شامل قسم سوّم و چهارم در«فتوا»ست.در واقع غزالی قسم سوّم کیمیا را به چهار دسته فرعی یا چهار نوع تقسیم میکند:
نوع اوّل:حاجیانی که شوق خانه خدای را در دل دارند.
نوع دوهم:کسانی که اندوهگیناند و به سماع نوحه میپردازند.
نوع سوّم:کسانی که دلشادند و در عروسی و ولیمه و عقیقه و مراجعت یاران از سفر یا در ایّام عید به سماع میپردازند.
نوع چهار:کساین که عشق خدا دردل دارند.
چنانکه ملاحظه میشود، نوع دوّم در اینجا جزو صنف دوّم در فتواست.نوع اوّل و سوّم جزو صنف سوّم، و بالاخره نوع چهارم عینا به عنوان صنف چهارم در فتوا ذکر گردیده است.
بنابراین، اختلاف میان«فتوا»و کیمیا فقط در تقسیمبندی است، والاّ مطلبی که غزالی بیان کرده و حکمی که در مورد اقسام مختلف صادر کرده است یکی است.
تقسیم غزالی از اصناف مستمعان یا اقسام سماع ناظر به یک نکته مهم در بحث سماع است.موضوع سماع و مسائل ان به طور کلّی یکی از مباحث تصوّف است، و تقریبا همه نویسندگان از همین نظرگاه این موضوع را بررسی کردهاند.شخصی هم که در«فتوا»درباره اباحه سماع از غزالی سؤال کرده است، یکی از مریدان امام است، یعنی از اهل تصوف است. غزالی نیز در پاسخ به سؤال او این نکته را دقیقا در نظر داشته است.اما روش غزالی در این بحث صرفا صوفیانه نیست، و این ناشی از نحوه تفکّر او به طور کلّی است.غزالی مسلما یک صوفی است و در سالهای آخر عمر خود، پس از مراجعت به خراسان، زندگی خود را وقف سیر و سلوک و ارشاد مریدان کرده بوده است.اما در عین حال، علائق قبلی او به علوم ظاهری و فقه و کلام همچنان در او باقی بوده است.به همین دلیل کتابهای احیاء و کیمیا، هر چند که جنبه صوفیانه دارد، خالی از جنبههای فقهی و شرعی به طور کلّی نیست.به عبارت دیگر، غزالی در این آثار فقط صوفیه را مخاطب قرار نمیدهد.او عموم مسلمانان را در نظر میگیرد و سعی میکند مسائل دینی را به طور کلی، و البته از دیدگاه باطنی و صوفیانه، برای ایشان روشن نماید.در بحث سماع نیز دقیقا همین شیوه را دنبال میکند، و لذا در فتوای خود، مسأله حرام و حلال بودن را فقط برای صوفیّه حل نمیکند، بلکه عموم مستمعان را در نظر میگیرد و با توجّه به احوال ایشان، خواه احوال عرفانی باشد خواه غیر عرفانی، حکم خاصّی صادر میکند.
غزالی هر چند که مسأله حلال و حرم بودن سماع را از دیدگاه کلّی و برای همه مردم بررسی میکند، توجه اصلی او به جنبه صوفیانه این بحث است، و لذا رساله او(یعنی همین فتوا)عمدتا یک اثر صوفیانه است.این جنبه صوفیانه را در دید کلی او نیز میتوان ملاحظه کرد.بر اساس همین دید کلی است که وی مسأله سماع را از لحاظ وضع روحی و قلبی مستمع و تأثیر سماع در او در نظر میگیرد، و از این طریق بیشتر به روانشناسی سماع عنایت میورزد.
و اما مطالب خاصّ صوفیانه در این رساله کوتاه از جایی آغاز میشود که نویسنده میخواهد حکم شرعی را در حق اهل تصوّف(صنف چهارم)بیان کند.پارهای از این مطالب را وی در آثار دیگر خود، از جمله کیمیا، نیز بیان کرده است.سماع برای صوفیّه، از نظر غزالی، نوعی عبادت و طاعت استا.وسیله و شیوهای است عملی برای نزدیکی به خدا.
به همین دلیل ابو حامد سماع را برای صوفیّه نه تنها جایز بلکه در شرایطی لازم میداند. توضیحاتی که وی درباره این شرایط میدهد هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ اجتماعی درخور توجه است.
غزالی در شرح شرایط سماع در تصوّف یک تقسیم دوگانه دیگر را نیز در نظر میگیرد، بدین معنی که وی اهل تصوّف را به دو دسته تقسیم میکند، یکی مبتدیان و دیگر منتهیان شرکت کردن در مجالس سماع برای دسته دوم، یعنی منتهیان، یا به قول غزالی«پیران پخته» جایز است؛اما مبتدیان، یا به قول او«نو مریدان»، فقط در صورتی میتوانند در این مجالس شرکت کنند که پیر حاضر باشد و به ایشان اجازه دهد.غزالی در اینجا سه دلیل برای ضرورت حضور پیر ذکر میکند که یکی از آنها بخصوص از لحاظ تاریخ ادبیات و فلسفه شعر فارسی درخورد توجه است.
ضرورت حضور پیر درمجلس سماع ناشی از اشعاری است که قوّال در مجلس سماع میخوانده است.زبان این اشعار مشخّص نشده است، ولی به احتمال زیاد در زمان غزالی خواندن اشعار فارسی در مجالس صوفیّه، بخصوص در خراسان، مرسوم شده بوده است. ماهیّت این ابیات را غزالی به اشاره بیان کرده است.این ابیات ظاهرا و عمدتا ابیات عاشقانه بوده است، ابیاتی که شاعر، در مقام عاشقی، به وصف معشوق میپرداخته است 14 این ابیا عاشقانه از نظر غزالی جنبه رمزی یا«سمبولیک»داشته است.معشوق انسانی بوده است که شاعر اجزا بدن او، بخصوص سر و روی او و زلف و چشم و خد و خال او را وصف میکرده است ولی مستمع میبایست این اوصاف را به عنوان رمز و«سمبل»در نظر بگیرد.مشکلی که پیش میآمده است این بوده که مبتدیان همیشه قادر نبودند که این معانی رمزی را درک کنند و لذا پیر میبایست حضور داشته باشد و تا این معانی را برای ایشان توضیح دهد.
نکته دیگر این است که مبتدی با شنیدن این اوصاف احتملا صورتی در خیال مجسّم میکرده است، و این صورت خیالی چه بسا موجب میشده است که وی در دام تشبیه گرفتار شود.به عبارت دیگر، در حالت اوّل مستمع اوصافی را کهدر شعر میشنیده است به مخلوق حمل میکرده است، و در حالت دوّم صورتی را که نباید به خالق نسبت میداده به او نسبت میداده است.حضور پیر ارشاد او موجب میشده است که نو مرید از هر دو اشتباه مصون بماند.
در فصلی که غزالی در بخش آخر رساله آورده است به چند نکته صوفیانه نیز اشاره کرده است.یکی از آنها مربوط به وضع مجالس سماع در عصر غزالی و مسائلی است که از لحاظ شرعی و اجتماعی در خصوص این مجالس مطرح میشده است.این طور که پیداست در این مجلس فقط صوفیّه شرکت نمیکردند، بکله«از همه جنسی»حاضر میشدند.ظاهرا یکی از عللی که موجب شده است غزالی در فتوای خود همه اصناف را در نظر بگیرد همین است. غزالی به این مجالس با نظری انتقادی نگاه میکند.مجالسی که بعضی از صوفیّه تشکیل میدادند و اقسام مردم در آن شرکت میکردند و زنان هم در پشت بامها به تماشا میپرداختند نه تنها شرعی نبوده بلکه باعث گناه میشده است، گناهی بزرگ.
این که عادت است درین روزگار که جمعی پراگنده به سماع بنشینند و زنان نظّاره فرا بام آیند، از کبایر عظیم است و لعنت از آسمان بر جمله آن اهل مجلس متواتر بود.
ظاهرا تشکیل همین مجالس بوده است که مسأله حرام و حلال بودن سماع را در میان علمای اسلام و از جمله مشایخ صوفیّه همچنان حادّ نگه میداشته است. 15
زمان نارش فتوا و نسبت آن با کیمیا
یکی از مسائلی که در خصوص آثار غزالی مطرح است مسأله زمان نگارش و تقدّم و تأخّر آنها نسبت به یکدیگر است.در مورد فتوای غزالی در خصوص سماع نیز میتوان این مسأله را مطرح کرد و بخصوص نسبت آن را با دو کتاب احیاء و کیمیا بررسی کرد.
این فتوا محقّقا مربوط به دوره دوّم زندگی ابو حامد یعنی پس از انقلاب روحی او در سال 486 است، چه آثار صوفیانه غزالی از جمله احیاء و کیمیا در این دوره نوشته شده است.احیاء نخستین اثر صوفیانه غزالی است که نگارش آن حتّی پیش از مراجعت او به خراسان آغاز گشته است.کتاب کیمیا که بر اساس احیاء تألیف شده است متعلّق به دورانی است که غزالی به خراسان آمده و به ارشاد مریدان ایرانی و فارسی زبان خود پرداخته است.فتوای او درباره سماع نیز مربوط به همین دوره است.مخاطب غزالی یک ایرانی فارسی زبان است، و لذا این فتوا در ایران و پس از احیاء نوشته شده است.مریدی که درباره اباحه سماع از او فتوا خواسته است تسلّطی به زبان عربی نداشته و نمیتوانسته است مستقیما به کتاب احیاء مراجعه کند.همین نکته زمان نگارش این فتوا را نسبت به زمان نگارش کیمیا روشن میسازد.
زمان نگارش فتوا میبایست پیش از زمان تألیف کیمیا باشد، زیرا اگر کیمیا قبال نوشته شده بود، دلیلی نداشت که مرید او باز هم از او در این مورد استفتا کند.بنابرین، غزالی مطالب این رساله را از روی کیمیا نقل نکرده است، بلکه بر عکس، وی این«فتوا»را نوشته بوده، و سپس وقتی در صدد تألیف کتاب جامع خود به فارسی بر آمده، از مطالب این رساله در کتاب خود نیز استفاده کرده است.
در مورد شباهت مطالب«فتوا»و مطالب کیمیا قبلا سخن فتهایم.این شباهت و نزدیکی به حدی است که هیچ تردیدی در مورد صحّت انتساب این اثر به غزالی باقی نمیگذارد.الفاظ و جملات این دو اثر گاهی به حدّی به هم نزدیک است که خواننده احساس میکند نویسنده متن یکی از این دو اثر را در مقابل خود گذاشته و به تألیف اثر دیگر پرداخته است، و البته منتهی که الگو قرار گرفته است متن فتواست.یکی از این عبارت و جملات مشابه را قبلا نقل کردیم، و در اینجا توجه خوانندگان را به چند مورد دیگر جلب میکنیم:
فتوی:اگر کسی را این دوستی با زن و کنیزک خویش است، سماع وی را حلال است.اگر طلاق دهد و بفروشد و عشق بماند سماع حرام گردد.
کیمیا:اگر این عشق را با زن خویش بود یا کنیزک خویش، از جمله تمتّع دنیا بود و مباح بود، تا آنگاه که طلاق دهد یا بفروشد آنگاه حرام شود(ص 478).
فتوی:اگر قومی باشند که مادر و پدر ایشان را رضا ندهند به حج و غزا، این سماع کردن در پیش ایشان حرام است که این شوق ایشان را ناپسندیده است و سماع آن را زیادت گرداند.
کیمیا:اما کسی را که مادر و پدر دارد و دستوری ندهند یا به سبب دیگر وی را حج نشاید کرد، آروز نبود که این سماع کند و این آرزو در دل خویش قوی گرداند(ص 478).
فتوی:لذّت گوش ایشان در سماع همچون لذّت چشم ایشان باشد در سبزه و آب روان و شکوفه.
کیمیا:آواز خوش در حق گوش همچون سبزه و آب روان و شکوفه است در حق چشم(ص 474).
نسخه خطی و تصحیح رساله
متن این اثر مبتنی بر نسخه خطّی منحصر به فردی است که قبلا معرفی کردیم.این فتوا در صفحات 141 تا 143 مجموعه خطّی مزبور(چستر بیتی، ش 6382)درج شده است، و بلافاصله پس از آن آثار دیگر غزالی آمده است.نام کاتب مجموعه محمد بن علی المکارم ممون القزوینی الزّاکانی است و خطّ او سنخ خوش و خواناست.کتابت نسخه در سالهای 7-806 ه ق انجام گرفته است.در استنساخ و تصحیح این آثار خانم ژاله باختر به من کمک کردند و با دقّتی که صرف کردند توانستند صورت صحیح چند کلمه مبهم و ناخوانا را تشخیص دهند.در رسم الخط نسخه نیز سرکش گاف و نقطههای چ و پ وجود ندارد و نقطه دال معجمه نیز به ندرت گذاشته شده است.فعل«است»نیز به کلمه ما قبل خود متّصل بوده است که ما آن را مطابق رسم الخط جدید جدا کردهایم.کلماتی چون«چنانک»، «آنک»، «حیوة»، «زکوة»، «ابو القسم»را به صورت«چنانکه»، «آنکه»، «حیات»«زکات»، «ابو القاسم» آوردهایم.
آثار دیگر غزالی را از روی این مجموعه استنساخ و تصحیح کردهایم که ان شاء الله به تدریج و به ترتیب در شمارههای آینده این مجلّه معرفی و چاپ خواهیم کرد.
یادداشتها
(1).بنگرید به«فهرست آثار چاپی غزالی»نوشته کامران فانی، در معارف، دوره اوّل، ش 3، آذر-اسفند 63، ص 210-209.از آثار غزالی چند فهرست تهیّه شده که جامعترین آنها یکی فهرست موریس بوییژ(m.bouyges) است و دیگر فهرست عبد الرحمن بدوی.بوییژ 389 عنوان و بدوی 457 عنون ذکر کردهاند.مشخصات این دو فهرست چنین است:
maurice bouyges,essai de chronologie des auvres de al-ghazali,beyrouth,1959;
عبد الرحمن بدوی، مؤلّفات الغزالی، چاپ دوّم، کویت، 1977.
(2).کیمیای سعادت تاکنون چند بار به چاپ رسیده است.آخرین چاپ این اثر، که در اینجا مورد استفاده قرار گرفته است، چاپ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، در دو جلد، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، 1364 است.
(3).نصیحة الملوک، به تصحیح جلال الدین همایی، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، 1351.
(4).زاد آخرت، به تصحیح مراد اورنگ، تهران، 1352.
(5).مکاتیب فارسی غزالی به نام فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، به تصحیح عباس اقبال، تهران، چاپ اول، 1333، چاپ دوم، 1362.متن؛فرزند نامه»که به ضمیمه این کتاب چاپ شده است، مستقلا با نام خلاصة التّصانیف (به اهتمام سید برهان الدین احمد، حیدر آباد دکن، [بی تا])چاپ شده است.
(6).این رساله را آقای دانش پژوه در زمینه ایرانشناسی، به کوشش چنگیز پهلوان و وحید نوشیروانی، تهران، 1364، ص 118-119، تجدید چاپ کرده است.
(7).در فهرست بوییژ(ص 189)هشت اثر فارسی ذکر شدهاست:1.قصیده زائرجه(کذا)؛2.کلمات تقریر مقامات؛ 3.کیمیاء سعادت؛4.هشت فائده از حاتم اصم؛5.انوار حکمت؛6.رساله در بیان اعتقادی سنی جماعه(کذا):7. زاد آخرت؛8.فرزند نامه.
(8).مکاتیب، ص 4.
(9).بنگرید به
j.a.arberry,the chester beaty library,a handlist of the arabic manuscripts,vol.iii,dublin,1958,pp.78-81.
10).غزالی فتواهای متعدّدی داشته است، و حتی مجموعهای هم از این فتاوی تهیه شده بوده است(بنگرید به مؤلفات الغزالی، ص 44).ولی آنچه از این فتاوی تاکنون شناخته شده است همه به زبان عربی بوده است.معروفترین فتوای غزالی فتوایی است که در آن گفته است«لا یجوز لعن المسلم اصلا و من لعن مسلما فهو ملعون»(همان، ص 47).
(11).«دو اثر کهن در سماع»(از ابو عبد الرحمن سلمی و ابو منصور اصفهانی)با تصحیح و مقدمه نصر الله پور جوادی، معارف، دوره پنجم، ش 3، آذر-اسفند 1367.
(12).درباره تاریخ بحث سماع در تصوّف و دستهبندی آثاری که در این باره نوشته شده است، بنگرید به مقدمه نگارنده بر«دو اثر کهن در سماع»در مجله معارف، دوره پنجم، شماره 3، ص 50-3، آذر-اسفند 67.
(13)نمونهای چند از این ابیات را غزالی در کیمیا نقل کرده است.یکی از آنها این است:
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفت
تا بو که به تفصیل سر جمله برآرم
خندید به من بر سر زلفینک مشکین
یک پیچ پیچیده و غلط کرد شمارم
(کیمیا، ج 1، ص 484)
(15).غزالی درباره این مجالس و مسائل اجتماعی و شرعی در خصوص آنها توضیحات بیشتری در کیمیا داده است.
فتوای حجة الاسلام ابو حامد غزالی
(درباره سماع)
السؤال:چه گوید 1 خواجه امام اجل حجّة الاسلام اندر سماع غنا و رخصت اندر آن و اباحت آن، و اگر مباح است به چشه شرط مباح است و کرا مباح بود؟به تفصیل جواب دهد.
الجواب، و باللّه التّوفیق:فتوی در سماع آن است که مباح است، که درست شده است در صحاج که:دو کنیزک در خانه مصطفی صلّی الله علیه و سلّم قول خواندهاند نزدیک عایشه. 1 ولکن معنی این فتوی نه آن باشد که همه کسی را مباح بود و همه وقتی مباح بود، همچنان که اگر کسی از بیع پرسد، گوییم که بیع مباح است و ربا حرام، و معنی نه آن بود که بیع بهمه وقتی و همه جایی مباح بود، که بیع انگور بکسی که در خمر کند حرام بود، و بیع سلاح بکسی که راه زند حرام بود؛و درزیی مباح بود، لکن دوختن قباء دیبا و کلاه دیبا برای مردان حرام بود. همچنین در اباحت سماع نیز شروط است.
و خلق در سماع بر چهار صنفاند:
صنف اول:اهل فغلت چون[...]و بازاریان و کسانی که دل ایشان از عشق خالق و مخلوق خالی بود و از اندوره دین و دنیا خالی.و سماع در حق این قوم از گوش در نگذرد و فرا دل نرسد.و لذّت گوش ایشان در سماع همچون لذّت چشم ایشان باشد در سبزه و آب روان و شکوفه.و این مباح است و از جمله لذّات دنیاست، اگر چه لهو بازی است-«انّما الحیوة الدنیا لعب و لهو»(محمد، 36).
و این قوم اهل لهو لعباند و درجه ایشان به درجه بهایم نزدیک است، و تماشا کردن در لذّات دنیا به ایشان لایق بود.و آگاهی ایشان از سماع نزدیک بود به آگاهی اشتر از حدا.پس این سماع ایشان را مباح بود، چون در وی چنگ و بربط و رودها و مزامیر و نای عراقی و چیزهایی که شعار فسّاق است نباشد.و شاهین از شعار فسّاق نیست، و از جمله مباحات است.
ولکن این سماع نیز بدان شرط مباح بود که به عادت نگیرد و مواظبت نکند.چون عادت گیرند بر دوام، از جمله صغائر گردد همچنانکه از گناهها چیزهاست که صغیره است و اگر بر آن اصرار و مداومت نماید کبیره شود.همچنین از مباحات چیزهاست که با اصرا رو مداومت 2 (1).این کلمه را کاتب سر هم نوشته و در اینجا آن را«جکونه»یا«جکوند»و در رساله دوّم«جکونه»نوشته است.
کبیره صغیره شود، چنانک در صحاح است که در ایام عید قومی از زنگیان در مسجد رسول صلی اللّه علیه و سلّم به شمشیر و سپربازی میکردند.رسول صلی الله علیه و سلّم عایشه را دستوری داد تا در ایشان نظاره کند، و با وی بهم بر پای ایستاد بر پیش در حجره، تا وی میدید. و معلوم است که اگر کسی بر دوام از مسجد جای بازی سلاح سازد حرام بود، ولیکن چون نادر بود و وقت عید بود، رخصت داد. (2)
صنف دوم:کسانی که دل ایشان خالی نباشد از رنجی ناپسندیده، یا دوستی مخلوقی که آن دوستی حرام باشد، سماع در حق ایشان حرام محض است، چه سماع آن آتش بر افروزد و تیز گرداند.و صفات ناپسندیده را از بیخ بباید کند و محو باید کرد.چگونه روا باشد، که آن صفت را قویتر و گرمتر گرداند؟پس هر که دل وی را به هیچ مخلوق التفات است که دیدار آن مخلوق بر وی حرام است، سماع بر وی حرام است.و اگر کسی را این دوستی با زن و کنیزک خویش است، سماع وی را حلال است.اگر طلاق دهد و بفروشد و عشق بماند، سماع حرام گردد.
و بدین سبب است که سماع نوحه حرام است که تأسف بر گذشته و قضای آسمانی حرام است. (3) قال الله تعالی:لکیلا تأسوا علی ما فاتکم(حدید، 23).و نوحه[را]سبب آن بود که اندوه مرد بدان تازه شود و تیز گردد، پس بدین سبب حرام است، بل که شاهین زدن در لشکر غازیان که روی به غزا دارند نشاید، که آن دل رقیق کند و از اهل و خانه یاد دهد، و باشد که از راه باز گردد.
صنف سوم:کسانی که در دل ایشان شادی و اندوهی مباح باشد.و بدین سبب سماع مباح بود در عروسی و ولیمه و عید و قدوم غایب از سفر.و بدین سبب در وقت آمدن رسول علیه السلام در مدینه دف زدند، و در خانه رسول بهوقت عروسی، که این شادی پسندیده است. و اگر سببی بود که شادی زیادت شود، روا بود.و بدین سبب بود که ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه آواز آن دو کنیزک بشنید، انکار کرد و گفت:«أمزمار من مزامیر الشیطان فی بیت رسول الله!»رسول صلّی الله علیه و سلّم گفت:«بگذارد، که روز عید است»یعنی وقت شادی است. (4) و شادی کردن به کودکان درین وقت لایق بود، و مساع شادی را زیادت کند.
و مثل این سبب روا بود سماع طبل و بیت حاجیان و غازیان بابتداء سفر، که آن شوق را به خانه خدای تعالی و بکشتن دشمنان دین بجنباند، و این شوق محمود است و پسندیده.پس اگر قومی باشند که مارد و پدر ایشان را رضا ندهند به حج و غزا، این سماع کردن در پیش ایشان حرام است، که این شوق را ناپسندیده است، و سماع آن را زیادت گرداند.
پس از این جمله معلوم شد که فتوای سماع از دل باید پرسید، که صفت دل دارد و حکم وی تبع دل است.
صنف[چهارم]:اهل تصوّف و دین و کسانی که دل ایشان از رنج و راحت و اندوه و شادی آغشته بود و جز دوستی ایزد تعالی بر دل ایشان چیزی غلبه ندارد سماع در حق ایشان از جمله قربات و طاعات بود که اندر میان سماع کارهای تو گشاده شود و صفای بسیار پدید آید و آن آتش که آهسته گشته باشد تیز شود.و هر صفت که محمود است سعی کردن در قوت و زیادت آن قربت بود.و هیچ چیز در تقویت و تصفیه آن احوال دل آن اثر ندارد که سماع.
اما این مسلم کرا باشد؟پیران پخته را، کهقدم ایشان در راه دین راسخ شده باشد.
اما نو مرید را نشاید که سماع کند، الاّ به اشارت پیریت و به حضرت وی، برای سه سبب: یکی آنکه چون در بیت قول صفات مخلوق شنود، باشد که قوّت آن ندارد که در حق تعالی آن فهم کند، چنانکه به جلال او لایق بود.و باشد که خیالی در پیش او آید که حق تعالی از ان منزّه بود، و از آن سبب به کفر اوفتد، و این پیر داند که آن مرید را این قدم هست یا نه.
دوّم آنکه چون نزدیک عهد بود به شهوت و غفلت (5) ، و ریاضت تمام نیافته باشد، سماع وی را روز غفلت و ریاضت با یاد دهد و تقاضای آن در وی تازه شود.و پیر داند که مرید ازین پاک شده است یا نه.اما مرید خود را نتواند شناخت به حقیقت.
و سوّم آنکه باشد که تقاضایی که در وی میباشد (6) از تعبیه شهوت نفس است، و وی پندارد که از قوّت ارادت و شوق حق است، و سماع قوت آن تعبیه بقیّت گردد، و غذاء آن شود، و بقاء آن صفت در وی پیدا و پرورده میشود، چنانکه وی نداند.و این نیز هم پیر تواند شناخت.و برای این بود که علی حلاج یکی از عزیزان مریدان شیخ ابو القاسم کرکانی 1 قدّس اللّه سرّه بود.از وی دستوری خواست که تقاضای سماع در وی پدید آمده بود.گفت: «سه شبانروز بباید نشست، چنانکه هیچ طعام و شراب نخوری.آنگاه اگر این تقاضا بماند، سماع روا بود».پس سه شبانروز بنشست.آن تقاضا بر جای بود.وی را رخصت داد، که بدانست که آن تقاضا به حق است، به نفس نیست. (7)
فصل
بدان که جواب تمام آن است که سماع گاه حرام بود و گاه طاعت بود و گاه مباح بود، و حکم (1).در اصل:ابو القسم کرکان.
وی اهل سماع باشند، و گمان به دیگران آن است که نه اهل غفلتاند، این سماع مباح بود.و وی از دل باید گرفت.و حکم هر صنفی از اصناف دلها گفته آمد جداگانه.اما غالب آن بود که در مجلس سماع از همه جنسی مردم باشند.فتوی آن است که چون خداوند مجلس و خواص اگر معلوم شود که در میان قوم کسانیاند که دل ایشان به عشق مخلوقی آلوده است، سماع نشاید، که طاعت به شرط آن روا باشد که به سبب آن معصیتی کرده نباید.و پس اگر این معنی به یقین ندانند اولتیر ان بود که گمان نیکو برند و سماع حرام نشود.اما از مهمات دین باشد که پیشین مجلس پاک کنند و جز یا اهل دل ننشینند تا ثمره سماع پیدا شود، که دلهای پراگنده صفای حال دیگران بشولیده کند.
و همانا این سخن که میرود چون افسانه است که هیچ جای دلهای سوخته در کار دین نمانده است.الاّ ما شاء الله.و اگر جایی باشد نادر، چون پیری و جمعی از مریدان نباشند و ترتیبی نبود، سماع جز آفت نباشد.درین روزگار راه سلام اولیتر، که در سماع خطری هول است که هر کسی قوّت آن ندارد.و مثال وی چون دریاست که آنکه غوّاصی داند به جواهر رسد، و آنکه نداند در چنگالنهنگ بماند و هلاک شود، فلا تعدل بالسلامة شیئا.
اما این که عادت است درین روزگار که جمعی پراگنده به سماع بنشینند و زنان نظّاره فرا بام آیند، از کبایر عظیم است و لعنت از آسمان بر جمله آن اهل مجلس متواتر بود.و آنجا سور و عرس ابلیس بود و شیاطین به بسیاری فسق و معصیت آن شادی بکنند، که بدین و عبادت صد ساله پیران روزگار، همانا کفارت این یک مجلس را کفایت نبود، چه مثال زنان و مردان جوان چون آتش است و پنبه، و مثال سماع چون در دمیدن در آتش تا تیز شود، چه دل مردان و زنان از شهوت و التفات به یکدیگر خالی نبود.و باشد که این اجتماع سبب آن بود که عشقها پدید آید و کیمیای فسادی گردد، که سالها به سبب آن فسق میبود، و[هر]که خواهد بنیابت شیطان زراعت کند و تخم فساد و فسق در دل مردان و زنان مسلمانان پراگند، هیچ طریق نیست وی را چنانکه زنان و مردان را جمع کند و قوّالی بنشاند.و چنانکه بر اهل دین واجب است بر اهل خرابات حسبت کردن، واجب است بر اهل این مجلس حسبت گردن[و] لازم است، که ابتداء تخم خرابات ازینجا بر آمد.والسّلام.
یادداشتها
(1).از عایشه چند حدیث مبنی بر اباحه سماع روایت شده است که ابو حامد خود آنها را در کتابهای احیاء علوم الدّین («آداب السّماع و الوجد».باب اول)و کیمیای سعادت(به تصحیح حسین خدیو جم.ج 1، تهران، 1364، ص 7-475)نقل کرده است.یکی از آنها داستان دو کنیزکی است که در خانه مشغول غنا بودهاند و پیغمبر(ص) برایشان وارد میشود و اجازه میدهد تا ایشان به کار خود ادامه دهند.در دنباله آمده است که ابو بکر در صحنه حاضر میشود و با تعج میگوید:«أمزمار من مزامیر الشّیطان فی بیت رسول الله.»ولی پیغمبر(ص) میفرماید:«دعهما یا ابا بکر.فانّها ایّام عید».این حدیث و احادیث دیگر عایشه را اکثر نویسندگان صوفیّه در آثار خود در بحث سماع نقل کردهاند(بنگرید به«دو اثر کهن در سماع»از ابو عبد الرّحمن سلمی و ابو منصور اصفهانی، به تصحیح و با مقدمه نصر اللّه پور جوادی، در معارف، دوره پنجم، ش 3، آذر-اسفند 67، ص 61-60 و یادداشت 22 در صفحه 90-69).
غزالی در اینجا بحث حرام و حلال بودن سماع را با اشاره به حدیث عایشه و دو کنیزک آغاز کرده، و این دقیقا کاری است که ابن خرداد به(متوفی 300)در کتاب اللهو و الملاهی انجام داده است(بنگرید به مختار من کتاب اللهو و و الملاهی، لابن خرداد به، به تصحیح اغناطیوس عبده حلیفه، بیروت، 1969، ص 13).
(2).داستان بازی زنگیان با شمشیر و سپر در مسجد و نگاه کردن عایشه به ایشان همراه پیغمبر(ص)به عنوان دلیلی بر اباحه رقس حرکات خاص در احیاء ذکر شده است.غزالی از قول عایشه نقل میکند که:
...و اللّه لقد رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقوم علی باب حجرتی و الحبشة یلعبون بحرابهم فی مسجد رسول اللّه صلّی الله علیه و سلّم و هو یسترنی بثوبه-او بردائه-لکی أنظر الی لعبهم ثمّ یقول من اجلی حتی اکون انا الذی انصرف.
(احیاء، ج 2، ص 8-277)
در کیمیا نیز ترجمه این داستان بدین صورت آمده است:
عایشه روایت میکند که:روز عید زنگیان در مسجد بازی میکردند، رسول(ص)مرا گفت:خواهی که ببینی؟گفتم: خواهم.بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار بگفت که:بس نباشد؟و من گفتم:نه.
(3).در مورد نوحه و احادیثی که در حرمت آن پدید آمده است بنگرید به بحث مستوفای ژویین بال در g.h.a.juynboll,muslim tradition,camebridge,1983,pp.96-108.
(4).رجوع کنید به یادداشت 1.
(5).عبارت«نزدیک عهد»ظاهرا از تعبیر«حدیث عهد»گرفته شده است که در احادیث مختلف به کار رفته است.از جمله:«ان قریشا حدیث عهد بجاهلیّة»یا«کنت حدیث عهد بعرس»(بنگرید به المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث، و نسنک، ج 4، ص 403).
(6).یعنی تقاضا و میلی که به سماع دارد از روی شهوت و هوای نفس است نه از روی حق طلبی و شوق.
(7).این داستان را ابو حامد در کیمیای سعادت(ج 1، ص 480)نیز نقل کرده است.شیخ ابو القاسم کرکانی از مشایخ بزرگ خراسان در قرن پنجم است و استاد غزالی، ابو علی فارمدی(ف.477)از مریدان او بده است.
هر چند که تعداد آثار فارسی غزالی در مقایسه با آثار عربی او بسیار اندک است 7 ، اهمیت این آثار چه از برای شناخت نویسنده و آراء و عقاید او و چه از برای بررسی تاریخ نثر فارسی بسیار است.غزالی در واقع یکی از مهمترین و بهترین نویسندگان فارسی زبان در قرن پنجم هجری است.کیمیای سعادت او صرف نظر از مطالب شیوه دقیق تبویب آن، یکی از بهترین نمونههای نثر فارسی استدرباره نثر فارسی غزالی مرحوم عباس اقبال در مقدمه خود به تصحیح مکاتیب فارسی غزالی مینویسد:
نوشتههای فارسی غزالی از جهت سلاست انشاء و جزالت کلام و سهولت عبارت و خالی بودن از تکلّف و تصنّع از آثار بسیار فصیح و شیرین زبان ماست و اگر از جمیع جهات دیگر صرف نظر کنیم، باز از همین جهت که این آثار منثوره فارسی از یکی از بهترین ادوار تاریخی ما به یادگار مانده و به قلم یکی از بزرگترین دانشمندان ایران تحریر یافته شایسته همه گونه عنایت و استفاده است. 8
اهمیت غزالی در تاریخ تفکّر اسالمی موجب شده است که در قرن اخیر تعداد بسیاری از آثار او تصحیح و چاپ شود.در فهرستی که کامران فانی از آثار چاپی غزالی تا سال 1363 تهیه کرده است تعداد 57 عنوان ذکر شده است، ولی شک نیست که هنوز هم آثاری از این نویسنده هست که به صورت خطّی در کتابخانههای مختلف نگهداری میشود.این آثار چاپ نشده احتمالا بیشتر به عربی است، ولی از یافتن آثار فارسی چاپ نشده نیز نمیتوان ناامید بود.هر اثری که به زبان فارسی از ابو حامد پیدا شود، ولو اینکه رسالهای کوتاه یا فقط یک نامه باشد، به منزله گوهری است در گنجینه زبان فارسی، و همان گونه که مرحوم اقبال اظهار کرده«شایسته همه گونه عنایت و استفاده است».
چندی پیش نگارنده موفّق شد که به یک مجموعه خطّی بسیار ارزشمند، محفوظ در کتابخانه چستر بیتی، از طریق عکسی که از آن تهیّه شده ابود دسترسی پیدا کند.این مجموعه دارای چند اثر مهم به زبان عربی است که جان آربری در فهرست نسخههای خطّی کتابخانه چستر بیتی آنها را اجمالا معرفی کرده است. 9 در میان آثار عربی این مجموعه، چند اثر کوتاه فارسی نیز وجود دارد که فهرست نگار توجه چندانی به آنها نکرده است.یکی از این آثار مجموعه بیست و سه حکایت اخلاقی است که ما آن را در شماره پیش درهمین مجلّه چاپ کردیم.چهار رساله فارسی نیز از ابو حامد غزالی در این مجموعه درج شده است که در طی آنها ابو حامد به سؤالات گوناگونی که ظاهرا مریدان از او کردهاند پاسخ گفته، و لذا بعضی از این آثار به عنوان«فتواهای غزالی»معرفی شده است. 10 این رسالهها که تاکنون به چاپ نرسیده، و تا جایی که من میدانم هیچ کس از آنها خبر نداشته است.از زمره همان آثار ارزشمندی است که در گنجینه زبان فارسی حفظ شده است.این رسالهها را ما سعی خواهیم کرد جداگانه در این مجلّه معرفی و چاپ کنیم.اولین رساله یا فتوا که در اینجا معرفی میشود درباره سماع است.
فتوای غزالی درباره سماع
سماع یکی از موضوعات بحث انگیز در تاریخ تصوّف است و نویسندگان صوفی، بخصوص ایرانیان، آثرا متعدّدی در این باره تألیف کردهاند.بعضی از آثار به صورت رسالههای مستقل است و بعضی به صورت فصل یا بابی است از یک کتاب جامع.نوشتن این آثار در حدود یک قرن پیش از غزالی آغاز گشته است.نمونه بارز رسالههای مستقلی که درباره سماع قبل از غزالی نوشته شده است«کتاب السّماع»ابو عبد الرحمن سلمی(متوفّی 412)است که نگارنده اخیرا آن را تصحیح و همراه با اثر دیگری در همین باره از ابو منصور اصفهانی (متوفّی 418)به چاپ رسانده است. 11 ابو منصور اصفهانی نیز مانند سلمی رساله مستقلی در باب سماع تصنیف کرده بوده است که تاکنون پیدا نشده است.اثری که از وی به چاپ رساندهایم در واقع بابی است از کتاب جامع او در تصوّف به نام ادب الملوک.به طور کلی اکثر آثاری که پیش از غزالی و پس از او نوشته شده است به همین صورت بوده است و یکی از مهمترین و مفصلترین ابوابی که پیش از غزالی نوشته شده است باب سماع در کتاب اللّمع ابو نصر سراج است، کتابی که غزالی با آن کاملا آشنایی داشته و تحت تأثیر مطالب آن، از جمله مطالب مربوط به بحث سماع، واقع شده است. 12
غزالی مانند ابو نصر و اکثر نویسندگان صوفی بحث سماع را در ضمن دو اثر مهم خود یکی احیاء علوم الدین و دیگری کیمیای سعادت پیش کشیده است.مطالب کتاب کیمیا در واقع خلاصهای است از مطالب کتاب احیاء که نویسنده از برای خوانندگان فارسی زبان خود نوشته است.بحث سماع در احیاء علوم الدین بدون شک یکی از جامعترین و مفصّلترین و روشنترین بحثهایی است که در این باره نوشته شده است.غزالی با آشنایی عمیقی که به سوابق این موضوع داشته، همه مسائلی راکه پیش از او و در زمان او در تصوّف مطرح بوده پیش کشیده است.از این رو سخنان غزالی ما را با تاریخ این بحث، بخصوص در سنّت صوفیانه خراسان، آشنا میسازد.علاوه بر این، جامعیّت و تفصیل روشنی بحث غزالی در احیاء و کیمیا موجب شده است که نویسندگان بعدی نیز تحت تأثیر او قرار بگیرند، به طوری که کمتر نوشتهای را پس از غزالی میتوان پیدا کرد که در بحث سماع مستقیما یا من غیر مستقیم از غزالی متأثر نشده باشد.
موضوع سماع در تصوّف از قدیم مسائل متعدّدی را در بر میگرفته است.اوّلین و مهمترین مسأله مربوط به حلال و حرام بودن سماع است.این مسأله تقریبا در همه آثار اوّلیّهای که در این باب نوشته شده مطرح گشته است.حرام و حلال بودن سماع یک مسأله کلّی است که در ضمن آن چندین مسأله فرعی مطرح میشده است.آیا شنیدن قرآن با آواز بلند حلال است یا حرام؟خواندن شعر و شنیدن آن، موسیقی و پایکوبی و دست افشانی و خرقه دریدن در حین سماع از نظر شرعی جایز است یا نه؟اینها خود مسائلی است که به حلال و حرام بودن سماع مربوط میشود.از همین مسأله مسائل دیگری نیز پدید آمده است که بعضی از آنها ره روانشناسی مستمع و تأثیر آواز و موسیقی در انسان مربوط میشده است و بعضی به شرایط دایر کردن مجلس سماع و آداب آن.مسائل عمیق فلسفی و عرفانی دیگری هم در بحث سماع مطرح شده است:از جمله ماهیّت حسنو زیبایی و ماهیّت شعر و الفاظ و معانیی که شعرا به کار میبردند و قوّالان در مجالس سماع میخواندند.درباره این مسائل من در جای دیگر توضیح داده و سیر تاریخی آنها را تا حدودی بررسی کردهام، لذا در اینجا فقط به بررسی مطالب فتوای غزالی درباره سماع و مقایسه آن با مطالب کتاب فارسی او، کیمیا، خواهم پرداخت.
فتوای غزالی یک اثر مستقل است و از این حیث مانند«کتاب السّماع»سلمی است.در واقع«کتاب السّماع»سلمی نیز نوعی فتواست.علت پدید آمدن این دو اثر یک چیز است. شخصی از غزالی سؤال میکند که آیا سماع از لحاظ شرعی جایز است یا نه، و غزالی در صدد برمیآید که به این سؤال پاسخ گوید.انگیزه سلمی نیز در نوشتن رساله خود این بوده است که یکی از علماء ظاهری یا فقها منکر جایز بودن سماع شده، و سلمی در صدد بر آمده است که نشان دهد این حکم درست نیست، بلکه سماع در شرایطی میتواند جایز باشد.به طور کلی، رسالههای مستقلّی که در باب سماع نوشته شده است غالبا با همین انگیزه پدید آمده است.در فصول و ابواب هر یک از کتابهای جامع، نویسنده سعی میکند مسائل سماع را به طور کلّی مطرح کند، و با نظری«علمی»این بحث را پیش کشد.امّا در رسالههای مستقل، نویسندگان معمولا سعی کردهاند که به سؤال یاسؤالهای خاصّی که شاگردان و مریدان میکردهاند پاسخ گویند.اوّلین و مهمترین سؤالی که در قرون چهارم و پنجم پیش کشیده میشده است سؤال درباره حلال و حرام بودن سماع بوده است.رساله سلمی و فتوای غزالی، که میتوان آن را یک رساله تلقّی کرد، این معنی را به خوبی نشان میدهد.
مطالب فتوا یا رساله غزالی دقیقا پاسخ به سؤالی است که در ابتدای این اثر مطرح شده است.این سؤال ظاهرا از طرف یکی یا بعضی از مریدان غزالی پیش کشیده شده است.از او میپرسند که آیا سماع مباح است یا نه، واگر مباح است برای همه مباح است یا برای عدّهای خاص.در واقع سؤال کننده از قبل میدانسته است که سماع مطلقا حرام نیست، بلکه در شرایطی و برای بعضی مباح است، و حال در اینجا میخواهد بداند که این شرایط چیست.از روی این سؤال و همچنین پاسخی که امام میدهد می توان حدس زد که سؤال کننده یک صوفی مبتدی است.البته، همان طور که گفتیم، سماع مسائل متعدّدی داشته است، ولی مسأله اصلی برای سؤال کننده مسأله شرعی یعنی حلال و حرام بودن آن است.اولین مسألهای هم که غزالی در احیاء و کیمیا مطرح کرده مسأله حلال و حرام بودن سماع است، یعنی همین مسألهای که در اینجا به آن پاسخ گفته است.مطالب این فتوا دقیقا در فصل اول از باب اول کتاب کیمیا آمده است.و لذا ما سعی خواهیم کرد مطالب این فتوا را با مطالب همین بخش از کیمیا مقایسه کنیم.این مقایسه در ضمن ما را از صحّت انتساب این اثر به ابو حامد مطمئن میسازد.
به طوری کلی، رأی غزالی در باب جایز بودن یا جایز نبودن سماع از لحاظ شرعی هم در احیاء و کیمیا و هم در این رساله یا فتوا یکی است.وی در این رساله کم و بیش همان استدلالی را که در دو کتاب دیگر خود کرده است مطرح میکند، و به همان احادیث استناد می کند، و حکایتی را از یکی از مشایخ سلف(شیخ ابو القاسم کرکانی)عینا تکرار میکند، و حتی گاهی عین عباراتی را که در کیمیا به کار بردهاست در اینجا نیز ذکر میکند.
از نظر ابو حامد، سماع به خودی خود نه حلال است و نه حرام.حلال و حرام بودن سماع به ضوع روحی یا حل شنونده بستگی دارد.از این روست که در کیمیا میگوید:«حکم سماع از دل باید گرفت» 13 ، و در این فتوا همین مطلب را با همین عبارت بیان می کند و میگوید: «حکم وی از دل باید گرفت».به عبارت دیگر، وقتی میخواهیم درباره سماع از لحاظ شرعی حکم کنیم، باید دل شنونده و وضع باطنی و روحی او را در نظر بگیریم.
وضع باطنی و روحی شنونده را چگونه میتوان در نظر گرفت؟در پاسخ به این سؤال، غزالی در کیمیا و«فتوا»مستمعان(مردم)را به چند دسته تقسیم میکند.ملاک اصلی او در این تقسیم عشق است.مستمع یا عاشق است یا عاشق نیست؛و عشاق یا عاشق خداست یا عاشق خلق خدا.غزالی ابتدا مستمعی را در نظر میگیر که عاشق نیست.برای چنین شخصی سماع مباح است، مشروط بر اینکه جوانب شرعی را رعایت کند، مثلا از آلات موسیقی حرام استفاده نکند یا از روی عادت به سماع نپردازد، یا نوحهخوانی نکند.و اما مستمع عاشق اگر عاشق خلق باشد، سماع برایش حرام است و اگر عاشق حق باشد، سماع برایش نه تنها جایز بلکه در شرایطی لازم است.
این بود خلاصه نظر غزالی درباره حلا لو حرام بودن سماعولی بیان غزالی در احیاء از یک سو و در کیمیا و فتوا از سوی دیگر فرق دارد.مطالبی که وی در کیمیا و«فتوا»به زبان فارسی گفته است بسیار به هم نزدیک است.در«فتوا»مستمان را به چهار دسته تقسیم میکند: 1.اهل فغلت که از عشق بویی نبردهاند.
2.کسانی که به درد عشق مبتلایند، اما عشق ایشان به مخلوق است.
3.کسانی که عاشقاند، و معشوق ایشان خالق است.
4.کسانی که عاشقاند، و معشوق ایشان خالق است.
در کیمیا همین تقسیمبندی با اندک اختلافی انجام گرفته است.در«فتوا»مردم را با توجّه به وضع عمومی ایشان(البته وضع باطنی)تقسیم کرده است، ولی در کیمیا آنان را با توجّه به وضع ایشان در حین سماع یا شنیدن تقسیم میکند، بدین گونه که سماع کننده یا 1.«غفلت شنود و بر طریق بازی»، یا 2.در حالی شنود که در دل او صفتی مذموم باشد، مثلا دوستی زنی یا کودکی در دل داشته باشد، یا 3.در حالی شنود که در دل وی صفتی محمد باشد.
قسم اوّل و دوّم در کیمیا و؛فتوا»تقریبا یکی است.اما قسم سوّم در کیمیا شامل قسم سوّم و چهارم در«فتوا»ست.در واقع غزالی قسم سوّم کیمیا را به چهار دسته فرعی یا چهار نوع تقسیم میکند:
نوع اوّل:حاجیانی که شوق خانه خدای را در دل دارند.
نوع دوهم:کسانی که اندوهگیناند و به سماع نوحه میپردازند.
نوع سوّم:کسانی که دلشادند و در عروسی و ولیمه و عقیقه و مراجعت یاران از سفر یا در ایّام عید به سماع میپردازند.
نوع چهار:کساین که عشق خدا دردل دارند.
چنانکه ملاحظه میشود، نوع دوّم در اینجا جزو صنف دوّم در فتواست.نوع اوّل و سوّم جزو صنف سوّم، و بالاخره نوع چهارم عینا به عنوان صنف چهارم در فتوا ذکر گردیده است.
بنابراین، اختلاف میان«فتوا»و کیمیا فقط در تقسیمبندی است، والاّ مطلبی که غزالی بیان کرده و حکمی که در مورد اقسام مختلف صادر کرده است یکی است.
تقسیم غزالی از اصناف مستمعان یا اقسام سماع ناظر به یک نکته مهم در بحث سماع است.موضوع سماع و مسائل ان به طور کلّی یکی از مباحث تصوّف است، و تقریبا همه نویسندگان از همین نظرگاه این موضوع را بررسی کردهاند.شخصی هم که در«فتوا»درباره اباحه سماع از غزالی سؤال کرده است، یکی از مریدان امام است، یعنی از اهل تصوف است. غزالی نیز در پاسخ به سؤال او این نکته را دقیقا در نظر داشته است.اما روش غزالی در این بحث صرفا صوفیانه نیست، و این ناشی از نحوه تفکّر او به طور کلّی است.غزالی مسلما یک صوفی است و در سالهای آخر عمر خود، پس از مراجعت به خراسان، زندگی خود را وقف سیر و سلوک و ارشاد مریدان کرده بوده است.اما در عین حال، علائق قبلی او به علوم ظاهری و فقه و کلام همچنان در او باقی بوده است.به همین دلیل کتابهای احیاء و کیمیا، هر چند که جنبه صوفیانه دارد، خالی از جنبههای فقهی و شرعی به طور کلّی نیست.به عبارت دیگر، غزالی در این آثار فقط صوفیه را مخاطب قرار نمیدهد.او عموم مسلمانان را در نظر میگیرد و سعی میکند مسائل دینی را به طور کلی، و البته از دیدگاه باطنی و صوفیانه، برای ایشان روشن نماید.در بحث سماع نیز دقیقا همین شیوه را دنبال میکند، و لذا در فتوای خود، مسأله حرام و حلال بودن را فقط برای صوفیّه حل نمیکند، بلکه عموم مستمعان را در نظر میگیرد و با توجّه به احوال ایشان، خواه احوال عرفانی باشد خواه غیر عرفانی، حکم خاصّی صادر میکند.
غزالی هر چند که مسأله حلال و حرم بودن سماع را از دیدگاه کلّی و برای همه مردم بررسی میکند، توجه اصلی او به جنبه صوفیانه این بحث است، و لذا رساله او(یعنی همین فتوا)عمدتا یک اثر صوفیانه است.این جنبه صوفیانه را در دید کلی او نیز میتوان ملاحظه کرد.بر اساس همین دید کلی است که وی مسأله سماع را از لحاظ وضع روحی و قلبی مستمع و تأثیر سماع در او در نظر میگیرد، و از این طریق بیشتر به روانشناسی سماع عنایت میورزد.
و اما مطالب خاصّ صوفیانه در این رساله کوتاه از جایی آغاز میشود که نویسنده میخواهد حکم شرعی را در حق اهل تصوّف(صنف چهارم)بیان کند.پارهای از این مطالب را وی در آثار دیگر خود، از جمله کیمیا، نیز بیان کرده است.سماع برای صوفیّه، از نظر غزالی، نوعی عبادت و طاعت استا.وسیله و شیوهای است عملی برای نزدیکی به خدا.
به همین دلیل ابو حامد سماع را برای صوفیّه نه تنها جایز بلکه در شرایطی لازم میداند. توضیحاتی که وی درباره این شرایط میدهد هم از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ اجتماعی درخور توجه است.
غزالی در شرح شرایط سماع در تصوّف یک تقسیم دوگانه دیگر را نیز در نظر میگیرد، بدین معنی که وی اهل تصوّف را به دو دسته تقسیم میکند، یکی مبتدیان و دیگر منتهیان شرکت کردن در مجالس سماع برای دسته دوم، یعنی منتهیان، یا به قول غزالی«پیران پخته» جایز است؛اما مبتدیان، یا به قول او«نو مریدان»، فقط در صورتی میتوانند در این مجالس شرکت کنند که پیر حاضر باشد و به ایشان اجازه دهد.غزالی در اینجا سه دلیل برای ضرورت حضور پیر ذکر میکند که یکی از آنها بخصوص از لحاظ تاریخ ادبیات و فلسفه شعر فارسی درخورد توجه است.
ضرورت حضور پیر درمجلس سماع ناشی از اشعاری است که قوّال در مجلس سماع میخوانده است.زبان این اشعار مشخّص نشده است، ولی به احتمال زیاد در زمان غزالی خواندن اشعار فارسی در مجالس صوفیّه، بخصوص در خراسان، مرسوم شده بوده است. ماهیّت این ابیات را غزالی به اشاره بیان کرده است.این ابیات ظاهرا و عمدتا ابیات عاشقانه بوده است، ابیاتی که شاعر، در مقام عاشقی، به وصف معشوق میپرداخته است 14 این ابیا عاشقانه از نظر غزالی جنبه رمزی یا«سمبولیک»داشته است.معشوق انسانی بوده است که شاعر اجزا بدن او، بخصوص سر و روی او و زلف و چشم و خد و خال او را وصف میکرده است ولی مستمع میبایست این اوصاف را به عنوان رمز و«سمبل»در نظر بگیرد.مشکلی که پیش میآمده است این بوده که مبتدیان همیشه قادر نبودند که این معانی رمزی را درک کنند و لذا پیر میبایست حضور داشته باشد و تا این معانی را برای ایشان توضیح دهد.
نکته دیگر این است که مبتدی با شنیدن این اوصاف احتملا صورتی در خیال مجسّم میکرده است، و این صورت خیالی چه بسا موجب میشده است که وی در دام تشبیه گرفتار شود.به عبارت دیگر، در حالت اوّل مستمع اوصافی را کهدر شعر میشنیده است به مخلوق حمل میکرده است، و در حالت دوّم صورتی را که نباید به خالق نسبت میداده به او نسبت میداده است.حضور پیر ارشاد او موجب میشده است که نو مرید از هر دو اشتباه مصون بماند.
در فصلی که غزالی در بخش آخر رساله آورده است به چند نکته صوفیانه نیز اشاره کرده است.یکی از آنها مربوط به وضع مجالس سماع در عصر غزالی و مسائلی است که از لحاظ شرعی و اجتماعی در خصوص این مجالس مطرح میشده است.این طور که پیداست در این مجلس فقط صوفیّه شرکت نمیکردند، بکله«از همه جنسی»حاضر میشدند.ظاهرا یکی از عللی که موجب شده است غزالی در فتوای خود همه اصناف را در نظر بگیرد همین است. غزالی به این مجالس با نظری انتقادی نگاه میکند.مجالسی که بعضی از صوفیّه تشکیل میدادند و اقسام مردم در آن شرکت میکردند و زنان هم در پشت بامها به تماشا میپرداختند نه تنها شرعی نبوده بلکه باعث گناه میشده است، گناهی بزرگ.
این که عادت است درین روزگار که جمعی پراگنده به سماع بنشینند و زنان نظّاره فرا بام آیند، از کبایر عظیم است و لعنت از آسمان بر جمله آن اهل مجلس متواتر بود.
ظاهرا تشکیل همین مجالس بوده است که مسأله حرام و حلال بودن سماع را در میان علمای اسلام و از جمله مشایخ صوفیّه همچنان حادّ نگه میداشته است. 15
زمان نارش فتوا و نسبت آن با کیمیا
یکی از مسائلی که در خصوص آثار غزالی مطرح است مسأله زمان نگارش و تقدّم و تأخّر آنها نسبت به یکدیگر است.در مورد فتوای غزالی در خصوص سماع نیز میتوان این مسأله را مطرح کرد و بخصوص نسبت آن را با دو کتاب احیاء و کیمیا بررسی کرد.
این فتوا محقّقا مربوط به دوره دوّم زندگی ابو حامد یعنی پس از انقلاب روحی او در سال 486 است، چه آثار صوفیانه غزالی از جمله احیاء و کیمیا در این دوره نوشته شده است.احیاء نخستین اثر صوفیانه غزالی است که نگارش آن حتّی پیش از مراجعت او به خراسان آغاز گشته است.کتاب کیمیا که بر اساس احیاء تألیف شده است متعلّق به دورانی است که غزالی به خراسان آمده و به ارشاد مریدان ایرانی و فارسی زبان خود پرداخته است.فتوای او درباره سماع نیز مربوط به همین دوره است.مخاطب غزالی یک ایرانی فارسی زبان است، و لذا این فتوا در ایران و پس از احیاء نوشته شده است.مریدی که درباره اباحه سماع از او فتوا خواسته است تسلّطی به زبان عربی نداشته و نمیتوانسته است مستقیما به کتاب احیاء مراجعه کند.همین نکته زمان نگارش این فتوا را نسبت به زمان نگارش کیمیا روشن میسازد.
زمان نگارش فتوا میبایست پیش از زمان تألیف کیمیا باشد، زیرا اگر کیمیا قبال نوشته شده بود، دلیلی نداشت که مرید او باز هم از او در این مورد استفتا کند.بنابرین، غزالی مطالب این رساله را از روی کیمیا نقل نکرده است، بلکه بر عکس، وی این«فتوا»را نوشته بوده، و سپس وقتی در صدد تألیف کتاب جامع خود به فارسی بر آمده، از مطالب این رساله در کتاب خود نیز استفاده کرده است.
در مورد شباهت مطالب«فتوا»و مطالب کیمیا قبلا سخن فتهایم.این شباهت و نزدیکی به حدی است که هیچ تردیدی در مورد صحّت انتساب این اثر به غزالی باقی نمیگذارد.الفاظ و جملات این دو اثر گاهی به حدّی به هم نزدیک است که خواننده احساس میکند نویسنده متن یکی از این دو اثر را در مقابل خود گذاشته و به تألیف اثر دیگر پرداخته است، و البته منتهی که الگو قرار گرفته است متن فتواست.یکی از این عبارت و جملات مشابه را قبلا نقل کردیم، و در اینجا توجه خوانندگان را به چند مورد دیگر جلب میکنیم:
فتوی:اگر کسی را این دوستی با زن و کنیزک خویش است، سماع وی را حلال است.اگر طلاق دهد و بفروشد و عشق بماند سماع حرام گردد.
کیمیا:اگر این عشق را با زن خویش بود یا کنیزک خویش، از جمله تمتّع دنیا بود و مباح بود، تا آنگاه که طلاق دهد یا بفروشد آنگاه حرام شود(ص 478).
فتوی:اگر قومی باشند که مادر و پدر ایشان را رضا ندهند به حج و غزا، این سماع کردن در پیش ایشان حرام است که این شوق ایشان را ناپسندیده است و سماع آن را زیادت گرداند.
کیمیا:اما کسی را که مادر و پدر دارد و دستوری ندهند یا به سبب دیگر وی را حج نشاید کرد، آروز نبود که این سماع کند و این آرزو در دل خویش قوی گرداند(ص 478).
فتوی:لذّت گوش ایشان در سماع همچون لذّت چشم ایشان باشد در سبزه و آب روان و شکوفه.
کیمیا:آواز خوش در حق گوش همچون سبزه و آب روان و شکوفه است در حق چشم(ص 474).
نسخه خطی و تصحیح رساله
متن این اثر مبتنی بر نسخه خطّی منحصر به فردی است که قبلا معرفی کردیم.این فتوا در صفحات 141 تا 143 مجموعه خطّی مزبور(چستر بیتی، ش 6382)درج شده است، و بلافاصله پس از آن آثار دیگر غزالی آمده است.نام کاتب مجموعه محمد بن علی المکارم ممون القزوینی الزّاکانی است و خطّ او سنخ خوش و خواناست.کتابت نسخه در سالهای 7-806 ه ق انجام گرفته است.در استنساخ و تصحیح این آثار خانم ژاله باختر به من کمک کردند و با دقّتی که صرف کردند توانستند صورت صحیح چند کلمه مبهم و ناخوانا را تشخیص دهند.در رسم الخط نسخه نیز سرکش گاف و نقطههای چ و پ وجود ندارد و نقطه دال معجمه نیز به ندرت گذاشته شده است.فعل«است»نیز به کلمه ما قبل خود متّصل بوده است که ما آن را مطابق رسم الخط جدید جدا کردهایم.کلماتی چون«چنانک»، «آنک»، «حیوة»، «زکوة»، «ابو القسم»را به صورت«چنانکه»، «آنکه»، «حیات»«زکات»، «ابو القاسم» آوردهایم.
آثار دیگر غزالی را از روی این مجموعه استنساخ و تصحیح کردهایم که ان شاء الله به تدریج و به ترتیب در شمارههای آینده این مجلّه معرفی و چاپ خواهیم کرد.
یادداشتها
(1).بنگرید به«فهرست آثار چاپی غزالی»نوشته کامران فانی، در معارف، دوره اوّل، ش 3، آذر-اسفند 63، ص 210-209.از آثار غزالی چند فهرست تهیّه شده که جامعترین آنها یکی فهرست موریس بوییژ(m.bouyges) است و دیگر فهرست عبد الرحمن بدوی.بوییژ 389 عنوان و بدوی 457 عنون ذکر کردهاند.مشخصات این دو فهرست چنین است:
maurice bouyges,essai de chronologie des auvres de al-ghazali,beyrouth,1959;
عبد الرحمن بدوی، مؤلّفات الغزالی، چاپ دوّم، کویت، 1977.
(2).کیمیای سعادت تاکنون چند بار به چاپ رسیده است.آخرین چاپ این اثر، که در اینجا مورد استفاده قرار گرفته است، چاپ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، در دو جلد، به کوشش حسین خدیو جم، تهران، 1364 است.
(3).نصیحة الملوک، به تصحیح جلال الدین همایی، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران، 1351.
(4).زاد آخرت، به تصحیح مراد اورنگ، تهران، 1352.
(5).مکاتیب فارسی غزالی به نام فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، به تصحیح عباس اقبال، تهران، چاپ اول، 1333، چاپ دوم، 1362.متن؛فرزند نامه»که به ضمیمه این کتاب چاپ شده است، مستقلا با نام خلاصة التّصانیف (به اهتمام سید برهان الدین احمد، حیدر آباد دکن، [بی تا])چاپ شده است.
(6).این رساله را آقای دانش پژوه در زمینه ایرانشناسی، به کوشش چنگیز پهلوان و وحید نوشیروانی، تهران، 1364، ص 118-119، تجدید چاپ کرده است.
(7).در فهرست بوییژ(ص 189)هشت اثر فارسی ذکر شدهاست:1.قصیده زائرجه(کذا)؛2.کلمات تقریر مقامات؛ 3.کیمیاء سعادت؛4.هشت فائده از حاتم اصم؛5.انوار حکمت؛6.رساله در بیان اعتقادی سنی جماعه(کذا):7. زاد آخرت؛8.فرزند نامه.
(8).مکاتیب، ص 4.
(9).بنگرید به
j.a.arberry,the chester beaty library,a handlist of the arabic manuscripts,vol.iii,dublin,1958,pp.78-81.
10).غزالی فتواهای متعدّدی داشته است، و حتی مجموعهای هم از این فتاوی تهیه شده بوده است(بنگرید به مؤلفات الغزالی، ص 44).ولی آنچه از این فتاوی تاکنون شناخته شده است همه به زبان عربی بوده است.معروفترین فتوای غزالی فتوایی است که در آن گفته است«لا یجوز لعن المسلم اصلا و من لعن مسلما فهو ملعون»(همان، ص 47).
(11).«دو اثر کهن در سماع»(از ابو عبد الرحمن سلمی و ابو منصور اصفهانی)با تصحیح و مقدمه نصر الله پور جوادی، معارف، دوره پنجم، ش 3، آذر-اسفند 1367.
(12).درباره تاریخ بحث سماع در تصوّف و دستهبندی آثاری که در این باره نوشته شده است، بنگرید به مقدمه نگارنده بر«دو اثر کهن در سماع»در مجله معارف، دوره پنجم، شماره 3، ص 50-3، آذر-اسفند 67.
(13)نمونهای چند از این ابیات را غزالی در کیمیا نقل کرده است.یکی از آنها این است:
گفتم بشمارم سر یک حلقه زلفت
تا بو که به تفصیل سر جمله برآرم
خندید به من بر سر زلفینک مشکین
یک پیچ پیچیده و غلط کرد شمارم
(کیمیا، ج 1، ص 484)
(15).غزالی درباره این مجالس و مسائل اجتماعی و شرعی در خصوص آنها توضیحات بیشتری در کیمیا داده است.
فتوای حجة الاسلام ابو حامد غزالی
(درباره سماع)
السؤال:چه گوید 1 خواجه امام اجل حجّة الاسلام اندر سماع غنا و رخصت اندر آن و اباحت آن، و اگر مباح است به چشه شرط مباح است و کرا مباح بود؟به تفصیل جواب دهد.
الجواب، و باللّه التّوفیق:فتوی در سماع آن است که مباح است، که درست شده است در صحاج که:دو کنیزک در خانه مصطفی صلّی الله علیه و سلّم قول خواندهاند نزدیک عایشه. 1 ولکن معنی این فتوی نه آن باشد که همه کسی را مباح بود و همه وقتی مباح بود، همچنان که اگر کسی از بیع پرسد، گوییم که بیع مباح است و ربا حرام، و معنی نه آن بود که بیع بهمه وقتی و همه جایی مباح بود، که بیع انگور بکسی که در خمر کند حرام بود، و بیع سلاح بکسی که راه زند حرام بود؛و درزیی مباح بود، لکن دوختن قباء دیبا و کلاه دیبا برای مردان حرام بود. همچنین در اباحت سماع نیز شروط است.
و خلق در سماع بر چهار صنفاند:
صنف اول:اهل فغلت چون[...]و بازاریان و کسانی که دل ایشان از عشق خالق و مخلوق خالی بود و از اندوره دین و دنیا خالی.و سماع در حق این قوم از گوش در نگذرد و فرا دل نرسد.و لذّت گوش ایشان در سماع همچون لذّت چشم ایشان باشد در سبزه و آب روان و شکوفه.و این مباح است و از جمله لذّات دنیاست، اگر چه لهو بازی است-«انّما الحیوة الدنیا لعب و لهو»(محمد، 36).
و این قوم اهل لهو لعباند و درجه ایشان به درجه بهایم نزدیک است، و تماشا کردن در لذّات دنیا به ایشان لایق بود.و آگاهی ایشان از سماع نزدیک بود به آگاهی اشتر از حدا.پس این سماع ایشان را مباح بود، چون در وی چنگ و بربط و رودها و مزامیر و نای عراقی و چیزهایی که شعار فسّاق است نباشد.و شاهین از شعار فسّاق نیست، و از جمله مباحات است.
ولکن این سماع نیز بدان شرط مباح بود که به عادت نگیرد و مواظبت نکند.چون عادت گیرند بر دوام، از جمله صغائر گردد همچنانکه از گناهها چیزهاست که صغیره است و اگر بر آن اصرار و مداومت نماید کبیره شود.همچنین از مباحات چیزهاست که با اصرا رو مداومت 2 (1).این کلمه را کاتب سر هم نوشته و در اینجا آن را«جکونه»یا«جکوند»و در رساله دوّم«جکونه»نوشته است.
کبیره صغیره شود، چنانک در صحاح است که در ایام عید قومی از زنگیان در مسجد رسول صلی اللّه علیه و سلّم به شمشیر و سپربازی میکردند.رسول صلی الله علیه و سلّم عایشه را دستوری داد تا در ایشان نظاره کند، و با وی بهم بر پای ایستاد بر پیش در حجره، تا وی میدید. و معلوم است که اگر کسی بر دوام از مسجد جای بازی سلاح سازد حرام بود، ولیکن چون نادر بود و وقت عید بود، رخصت داد. (2)
صنف دوم:کسانی که دل ایشان خالی نباشد از رنجی ناپسندیده، یا دوستی مخلوقی که آن دوستی حرام باشد، سماع در حق ایشان حرام محض است، چه سماع آن آتش بر افروزد و تیز گرداند.و صفات ناپسندیده را از بیخ بباید کند و محو باید کرد.چگونه روا باشد، که آن صفت را قویتر و گرمتر گرداند؟پس هر که دل وی را به هیچ مخلوق التفات است که دیدار آن مخلوق بر وی حرام است، سماع بر وی حرام است.و اگر کسی را این دوستی با زن و کنیزک خویش است، سماع وی را حلال است.اگر طلاق دهد و بفروشد و عشق بماند، سماع حرام گردد.
و بدین سبب است که سماع نوحه حرام است که تأسف بر گذشته و قضای آسمانی حرام است. (3) قال الله تعالی:لکیلا تأسوا علی ما فاتکم(حدید، 23).و نوحه[را]سبب آن بود که اندوه مرد بدان تازه شود و تیز گردد، پس بدین سبب حرام است، بل که شاهین زدن در لشکر غازیان که روی به غزا دارند نشاید، که آن دل رقیق کند و از اهل و خانه یاد دهد، و باشد که از راه باز گردد.
صنف سوم:کسانی که در دل ایشان شادی و اندوهی مباح باشد.و بدین سبب سماع مباح بود در عروسی و ولیمه و عید و قدوم غایب از سفر.و بدین سبب در وقت آمدن رسول علیه السلام در مدینه دف زدند، و در خانه رسول بهوقت عروسی، که این شادی پسندیده است. و اگر سببی بود که شادی زیادت شود، روا بود.و بدین سبب بود که ابو بکر صدیق رضی اللّه عنه آواز آن دو کنیزک بشنید، انکار کرد و گفت:«أمزمار من مزامیر الشیطان فی بیت رسول الله!»رسول صلّی الله علیه و سلّم گفت:«بگذارد، که روز عید است»یعنی وقت شادی است. (4) و شادی کردن به کودکان درین وقت لایق بود، و مساع شادی را زیادت کند.
و مثل این سبب روا بود سماع طبل و بیت حاجیان و غازیان بابتداء سفر، که آن شوق را به خانه خدای تعالی و بکشتن دشمنان دین بجنباند، و این شوق محمود است و پسندیده.پس اگر قومی باشند که مارد و پدر ایشان را رضا ندهند به حج و غزا، این سماع کردن در پیش ایشان حرام است، که این شوق را ناپسندیده است، و سماع آن را زیادت گرداند.
پس از این جمله معلوم شد که فتوای سماع از دل باید پرسید، که صفت دل دارد و حکم وی تبع دل است.
صنف[چهارم]:اهل تصوّف و دین و کسانی که دل ایشان از رنج و راحت و اندوه و شادی آغشته بود و جز دوستی ایزد تعالی بر دل ایشان چیزی غلبه ندارد سماع در حق ایشان از جمله قربات و طاعات بود که اندر میان سماع کارهای تو گشاده شود و صفای بسیار پدید آید و آن آتش که آهسته گشته باشد تیز شود.و هر صفت که محمود است سعی کردن در قوت و زیادت آن قربت بود.و هیچ چیز در تقویت و تصفیه آن احوال دل آن اثر ندارد که سماع.
اما این مسلم کرا باشد؟پیران پخته را، کهقدم ایشان در راه دین راسخ شده باشد.
اما نو مرید را نشاید که سماع کند، الاّ به اشارت پیریت و به حضرت وی، برای سه سبب: یکی آنکه چون در بیت قول صفات مخلوق شنود، باشد که قوّت آن ندارد که در حق تعالی آن فهم کند، چنانکه به جلال او لایق بود.و باشد که خیالی در پیش او آید که حق تعالی از ان منزّه بود، و از آن سبب به کفر اوفتد، و این پیر داند که آن مرید را این قدم هست یا نه.
دوّم آنکه چون نزدیک عهد بود به شهوت و غفلت (5) ، و ریاضت تمام نیافته باشد، سماع وی را روز غفلت و ریاضت با یاد دهد و تقاضای آن در وی تازه شود.و پیر داند که مرید ازین پاک شده است یا نه.اما مرید خود را نتواند شناخت به حقیقت.
و سوّم آنکه باشد که تقاضایی که در وی میباشد (6) از تعبیه شهوت نفس است، و وی پندارد که از قوّت ارادت و شوق حق است، و سماع قوت آن تعبیه بقیّت گردد، و غذاء آن شود، و بقاء آن صفت در وی پیدا و پرورده میشود، چنانکه وی نداند.و این نیز هم پیر تواند شناخت.و برای این بود که علی حلاج یکی از عزیزان مریدان شیخ ابو القاسم کرکانی 1 قدّس اللّه سرّه بود.از وی دستوری خواست که تقاضای سماع در وی پدید آمده بود.گفت: «سه شبانروز بباید نشست، چنانکه هیچ طعام و شراب نخوری.آنگاه اگر این تقاضا بماند، سماع روا بود».پس سه شبانروز بنشست.آن تقاضا بر جای بود.وی را رخصت داد، که بدانست که آن تقاضا به حق است، به نفس نیست. (7)
فصل
بدان که جواب تمام آن است که سماع گاه حرام بود و گاه طاعت بود و گاه مباح بود، و حکم (1).در اصل:ابو القسم کرکان.
وی اهل سماع باشند، و گمان به دیگران آن است که نه اهل غفلتاند، این سماع مباح بود.و وی از دل باید گرفت.و حکم هر صنفی از اصناف دلها گفته آمد جداگانه.اما غالب آن بود که در مجلس سماع از همه جنسی مردم باشند.فتوی آن است که چون خداوند مجلس و خواص اگر معلوم شود که در میان قوم کسانیاند که دل ایشان به عشق مخلوقی آلوده است، سماع نشاید، که طاعت به شرط آن روا باشد که به سبب آن معصیتی کرده نباید.و پس اگر این معنی به یقین ندانند اولتیر ان بود که گمان نیکو برند و سماع حرام نشود.اما از مهمات دین باشد که پیشین مجلس پاک کنند و جز یا اهل دل ننشینند تا ثمره سماع پیدا شود، که دلهای پراگنده صفای حال دیگران بشولیده کند.
و همانا این سخن که میرود چون افسانه است که هیچ جای دلهای سوخته در کار دین نمانده است.الاّ ما شاء الله.و اگر جایی باشد نادر، چون پیری و جمعی از مریدان نباشند و ترتیبی نبود، سماع جز آفت نباشد.درین روزگار راه سلام اولیتر، که در سماع خطری هول است که هر کسی قوّت آن ندارد.و مثال وی چون دریاست که آنکه غوّاصی داند به جواهر رسد، و آنکه نداند در چنگالنهنگ بماند و هلاک شود، فلا تعدل بالسلامة شیئا.
اما این که عادت است درین روزگار که جمعی پراگنده به سماع بنشینند و زنان نظّاره فرا بام آیند، از کبایر عظیم است و لعنت از آسمان بر جمله آن اهل مجلس متواتر بود.و آنجا سور و عرس ابلیس بود و شیاطین به بسیاری فسق و معصیت آن شادی بکنند، که بدین و عبادت صد ساله پیران روزگار، همانا کفارت این یک مجلس را کفایت نبود، چه مثال زنان و مردان جوان چون آتش است و پنبه، و مثال سماع چون در دمیدن در آتش تا تیز شود، چه دل مردان و زنان از شهوت و التفات به یکدیگر خالی نبود.و باشد که این اجتماع سبب آن بود که عشقها پدید آید و کیمیای فسادی گردد، که سالها به سبب آن فسق میبود، و[هر]که خواهد بنیابت شیطان زراعت کند و تخم فساد و فسق در دل مردان و زنان مسلمانان پراگند، هیچ طریق نیست وی را چنانکه زنان و مردان را جمع کند و قوّالی بنشاند.و چنانکه بر اهل دین واجب است بر اهل خرابات حسبت کردن، واجب است بر اهل این مجلس حسبت گردن[و] لازم است، که ابتداء تخم خرابات ازینجا بر آمد.والسّلام.
یادداشتها
(1).از عایشه چند حدیث مبنی بر اباحه سماع روایت شده است که ابو حامد خود آنها را در کتابهای احیاء علوم الدّین («آداب السّماع و الوجد».باب اول)و کیمیای سعادت(به تصحیح حسین خدیو جم.ج 1، تهران، 1364، ص 7-475)نقل کرده است.یکی از آنها داستان دو کنیزکی است که در خانه مشغول غنا بودهاند و پیغمبر(ص) برایشان وارد میشود و اجازه میدهد تا ایشان به کار خود ادامه دهند.در دنباله آمده است که ابو بکر در صحنه حاضر میشود و با تعج میگوید:«أمزمار من مزامیر الشّیطان فی بیت رسول الله.»ولی پیغمبر(ص) میفرماید:«دعهما یا ابا بکر.فانّها ایّام عید».این حدیث و احادیث دیگر عایشه را اکثر نویسندگان صوفیّه در آثار خود در بحث سماع نقل کردهاند(بنگرید به«دو اثر کهن در سماع»از ابو عبد الرّحمن سلمی و ابو منصور اصفهانی، به تصحیح و با مقدمه نصر اللّه پور جوادی، در معارف، دوره پنجم، ش 3، آذر-اسفند 67، ص 61-60 و یادداشت 22 در صفحه 90-69).
غزالی در اینجا بحث حرام و حلال بودن سماع را با اشاره به حدیث عایشه و دو کنیزک آغاز کرده، و این دقیقا کاری است که ابن خرداد به(متوفی 300)در کتاب اللهو و الملاهی انجام داده است(بنگرید به مختار من کتاب اللهو و و الملاهی، لابن خرداد به، به تصحیح اغناطیوس عبده حلیفه، بیروت، 1969، ص 13).
(2).داستان بازی زنگیان با شمشیر و سپر در مسجد و نگاه کردن عایشه به ایشان همراه پیغمبر(ص)به عنوان دلیلی بر اباحه رقس حرکات خاص در احیاء ذکر شده است.غزالی از قول عایشه نقل میکند که:
...و اللّه لقد رأیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم یقوم علی باب حجرتی و الحبشة یلعبون بحرابهم فی مسجد رسول اللّه صلّی الله علیه و سلّم و هو یسترنی بثوبه-او بردائه-لکی أنظر الی لعبهم ثمّ یقول من اجلی حتی اکون انا الذی انصرف.
(احیاء، ج 2، ص 8-277)
در کیمیا نیز ترجمه این داستان بدین صورت آمده است:
عایشه روایت میکند که:روز عید زنگیان در مسجد بازی میکردند، رسول(ص)مرا گفت:خواهی که ببینی؟گفتم: خواهم.بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار بگفت که:بس نباشد؟و من گفتم:نه.
(3).در مورد نوحه و احادیثی که در حرمت آن پدید آمده است بنگرید به بحث مستوفای ژویین بال در g.h.a.juynboll,muslim tradition,camebridge,1983,pp.96-108.
(4).رجوع کنید به یادداشت 1.
(5).عبارت«نزدیک عهد»ظاهرا از تعبیر«حدیث عهد»گرفته شده است که در احادیث مختلف به کار رفته است.از جمله:«ان قریشا حدیث عهد بجاهلیّة»یا«کنت حدیث عهد بعرس»(بنگرید به المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث، و نسنک، ج 4، ص 403).
(6).یعنی تقاضا و میلی که به سماع دارد از روی شهوت و هوای نفس است نه از روی حق طلبی و شوق.
(7).این داستان را ابو حامد در کیمیای سعادت(ج 1، ص 480)نیز نقل کرده است.شیخ ابو القاسم کرکانی از مشایخ بزرگ خراسان در قرن پنجم است و استاد غزالی، ابو علی فارمدی(ف.477)از مریدان او بده است.