آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

پرسش: آیا آیه ای در مورد احساسی بودن زن ها و منع آنان از برخی کارها آمده است؟؛ و حال آن که برخی از زنان شاید بسیار قوی و قاطع باشند!!
پاسخ: خداوند در قرآن مجید، به روح تجمل گرایی زن و عدم قدرت کافی ـ برگرفته از عاطفه و احساس ـ او بر اثبات مقاصد خویش ـ هنگام مخاصمه ـ چنین اشاره می فرماید: أوَ مَن یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مَبِینٍ[1]؛ «آیا کسی [را شریک خدا می کنند] که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگامِ] مجادله، بیانش غیر روشن است؟».[2]
مقصود از این که گفته می شود: جنبه احساسی و عاطفی در زنان بر جنبه تعقلی آنان غلبه دارد، نوع زن در برابر نوع مرد است؛ به گونه ای که اگر نگه داری طفلی را بر عهده ی مردی بسپارند، در این مورد به طور طبیعی زودتر از یک زن خسته می شود؛ همچنان که در برابر یک پرونده جنایی، زن بیش تر از مرد تحت تأثیر قرار می گیرد. این مطلب نیاز به استدلال ندارد؛ از این رو موارد استثنا ـ وجود زنان قاطع با نیروی عقلانی والا و مردان احساسی ـ برای شارع مقدس اساس وضع قانون نیست.
وقتی ثابت شد که زنان از نظر عاطفی از مردان قوی ترند و اموری را که به اعمال احساسات و عواطف، نیاز بیش تر دارد، بهتر انجام می دهند؛ از واگذاری اموری که برخورد احساسی، آسیب به آن ها می زند، احتراز شده و این گونه موارد به مردان محوّل می گردد، و این امر؛ یعنی‌ سپردن کار بر عهده ی کسی که توانایی انجام آن را دارد، توهین به زن، یا مرد محسوب نمی شود. در غیر این صورت واگذاری «پرستاری از اطفال» به زنان، توهین به مردان است؛ زیرا گفته می شود که در مردان، لیاقت و توانایی این کار وجود ندارد. در اسلام، ملاک عزت و افتخار، تقوا و پرهیزکاری است.[3] و عناوینی؛ همچون حکومت، قضاوت و ... ـ به تنهایی ـ کمال و افتخار انسان محسوب نمی شود، تا محروم بودن از آن، توهین به او تلقی گردد؛ و چه بسا قاضی و حاکمی که نزد خدا ارزشی ندارد، و بسا زنانی که نزد خدای متعال، از هزاران مرد ارزش بیش تری دارند.[4]
یک بانوی مسلمان می تواند در امتیازات دیگر دینی، ـ به جز حکومت، قضاوت و مانند آن ‌ـ پا به پای مردان پیش رود و اگر شایستگی نشان دهد، می تواند از مردان نیز پیشی گیرد؛ همچنان که حضرت آیةالله جوادی آملی می فرماید: «کمال انسان در آن است که ولی الله بشود و این مقام، اختصاصی به مرد یا زن ندارد».[5]
پرسش: چرا زنان نمی توانند قاضی شوند؟ آیا این مسأله تأیید نقص زن و محدود کردن او در یک عرصه نیست؟
پاسخ: تفاوت های طبیعی زنان با مردان، مسؤولیت های متفاوتی را بر عهده ی آنان می گذارد؛ چه بسا کارهایی را که مردان نمی توانند انجام دهند، ولی نقص آنان محسوب نمی شود؛ همچنان که قادر نبودن بر حمل وزنه ی صد کیلویی دلیل بر نقص فرد نمی باشد؛ زیرا هرکس به اندازه ی توانایی خود کار را انجام می دهد. قرآن نیز می فرماید: لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسَاً إلاّ وُسْعَهَا.... [6]
با توجه به سخن پیامبر اعظمع در می یابیم که قضاوت نکردن حق سلب شده از زن نیست، بلکه گزاردن تکلیفی سنگین بر عهده ی مردان است آن جا که در وصیت به امیرالمؤمنین علیع فرمود: «یا علی لیس علی المرأة جمعة و ... لا تولی القضاء[7]؛ ای علی نماز جمعه و قضاوت بر زن واجب نیست.» به این نکته باید توجه شود که اگر آن حضرت می فرمود: «لیس للمرأة الجمعة و تولی القضاء؛ سلب حق قضاوت معنا می گرفت؛ و حال آن که در بیان آن حضرت، حقی از زن سلب نشده است؛ در امر قضا علاوه بر علم، صفات دیگری؛ همچون: شجاعت، صراحت، دوری از احساسات و عواطف ظریف و لطیف لازم است، و فرض استثنا آن را از قانون خارج نمی سازد. علاوه بر این پسندیده ی عرف و قانون اجتماع نیست که انجام اموری را که بدو سپرده اند، بر عهده ی دیگری بگذارد؛ زیرا قرار گرفتن هر کس در پُست و جایگاه خود از بسیاری ناهنجاری ها جلوگیری می کند.
اسلام شغل و حرفه را به منزله ی مسؤولیت اجتماعی می داند؛ از همین رو هرگاه یکی از منصب های اجتماعی مورد نیاز جامعه فاقد مأمور و مسؤول باشد؛ بر مسلمانان واجب کفایی است که آن را تأمین کنند؛ چرا که نگرش اسلام به اشتغالات اجتماعی به منزله ی تکلیف است و چنانچه در این جهت کاستی پیش آید باید جبران شود. براین اساس بسیاری از امور جامعه به حوزه ی زنان مربوط می شود که اگر زنان به قدر کفایت در آن حوزه ها وارد نشوند، برای جبران نقیصه مردان عهده دار امور بانوان می گردند که در این صورت بسیاری از مشکلات اجتماعی و اخلاقی بروز می کند و چه بسا حدود الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ بنابراین آیا بهتر نیست که زنان در حوزه های مربوط وارد شوند تا جامعه به تزلزل کشیده نشود؟!
از دیدگاه فقها نیز قضاوت زن مورد بررسی قرار گرفته و دو نظریه ی متفاوت در این زمینه ارایه شده است:
برخی از فقیهان نام آور امامیه، مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن ادریس و حمزةبن علی بن زهرة تصریح به شرطیّت مرد بودن قاضی و عدم صلاحیّت زن برای قضاوت نکرده اند و برخی دیگر، نظیر: قاضی ابن البرّاج، محقق حلی، علامه حلّی و شهید اول و صاحب جواهر و شیخ انصاری، مرد بودن قاضی را در شمار شرایط قاضی شمرده اند؛ بنابراین در زمینه ی عدم شایستگی زن برای قضاوت، در بین فقها اجماعی وجود ندارد.[8]
آیةالله جوادی آملی این مطلب را چنین می نگارد: «در برخی از امور حضور زن نارواست و امر او در آن نافذ نیست؛ نظیر جایی که مستلزم تماس نامحرمانه با نامحرم و مانند آن باشد، این گونه موارد که سهم مختص مرد است داوری زن در آن صحیح نیست، اما در مواردی که مخصوص زنان است، یا مشترک بین زن و مرد بوده، یا مخصوص مردان می باشد، لکن مستلزم هیچ محذوری از قبیل تماس با نامحرم نمی باشد، دلیل روشنی بر اشتراط ذکورت یافت نمی شود،... البته مطلب مزبور در جایی است که زن واجد همه شرایط قضا از جهت علم و عدل و مانند آن باشد؛ بنابراین اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسید و دارای ملکه عدالت بود و شرایط دیگری که در قضا و اوصاف قاضی معتبر است واجد بود و خواست تصدی قضای زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امرمسلمین و رهبری جامعه اسلامی را بر عهده دارد، متعهد شود از نظر بزرگانی چون مقدس اردبیلی مانعی ندارد».[9]
و با بیان دیگری نیز می نویسد:
«مسأله ی قضا هم مانند مسأله ی اجتهاد است، و از آن جا که قضا اجرای حدود را به همراه دارد، لذا گفته اند که زنان می توانند به فقاهت بپردازند و قاضی تربیت کنند، اما قضا که یک سمت اجرایی است را نپذیرند. زن می تواند همه ی مسایل حقوقی اسلام را مجتهداً استنباط کند و شاگردانی تربیت کند که در مسند قضا بنشینند، اما خود، در مقام فصل دعوا و خصومت و اجرای حد به شمشیر دست نبرد. زن می تواند در مقام اجتهاد همتای صاحب جواهر بشود و مرجع تقلید و قاضی تربیت کند، در جمع دانشجویان دانشکده ی حقوق تدریس کند، اما خودش مرجع تقلید و قاضی نشود. در هر حال مانع و محذور در مقام اجرا و به دلیل تزاحم با احکام دیگر می باشد وگرنه، همه ی ادلّه ی اشتراط ذکورت در مقام قضا قابل خدشه است».[10]
پرسش: آیا از نظر قرآن کریم می توان با زنان مشورت کرد؟
پاسخ: از دیدگاه قرآن، افراد انسانچه مرد و چه زن از نظر حقیقت انسانیت و مسایل ارزشی یکسانند و هیچ یک بر دیگری جز به تقوا و عمل صالح برتری ندارد: ... إنَّ أکْرَمَکُمْ عِندَاللهِ أتْقَیکُمْ...[11]؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أوْ أنثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أجْرَهُم بِأحْسَنِ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ[12]؛ «هرکس ـ از مرد یا زن ـ کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه ای، حیات [حقیقی] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد».
قرآن همچنان که از مردان شایسته، مانند: لقمان حکیم سخن می گوید، از زنان شایسته ؛ همچون حضرت مریمس[13] و همسر فرعون[14] یاد می کند.
همان گونه که مردان، صاحب اندیشه، اراده و اختیارند و برای رسیدن به رشد و قرب الهی، وظایف و تکالیفی بر عهده دارند، زن ها نیز این گونه اند؛‌ گرچه در برخی احکام و وظایف با یکدیگر متفاوتند.
در پاسخ به این سؤال که آیا در تعیین مشاور نیز میان زن و مرد تفاوت است؛ یعنی فقط باید با مردان مشورت کرد و مشورت با زنان جایز نیست؟، می گوییم:
آیات ذیل به موضوع مشورت پرداخته است:
1. به پیامبر دستور داده شد تا با مسلمانان مشورت کند: ...وَشَاوِرْهُمْ فِی الأمْرِ....[15]
2. مشورت نمودن با یکدیگر یکی از ویژگی های مسلمانان است: ... وَأمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ....[16]
3. مشورت کردن پدر و مادر در مورد بازگیری کودک از شیر خوردن: ...فإنْ أرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا....[17]
4. برای شنیدن سخنان دیگران و انتخاب بهترین سخن: ... فَبَشِّّر عَبَادِ „ الّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ....[18]
علامه طباطبایی قدس سره آیه ی چهارم را از نظر معنا نزدیک به آیه ی دوّم می داند.[19]
روایات زیادی نیز بر امر مشورت تأکید می کند و استبداد رأی را نکوهیده می داند.[20]
مشورت با زنان در برخی روایات منع شده است و عبارت هایی؛ همچون «إیّاکم و مشاورة النّساء؛[21] از مشورت با زنان دوری کنید». و نیز: «شاوروا النّساء و خالفوهنّ[22]؛ با زنان مشورت کنید و با نظر آنان مخالفت نمایید» به چشم می خورد.[23]
لکن از مجموع این آیات و روایات می توان نتیجه گرفت:
برای انتخاب مشاور، زن بودن مانع نیست؛ همان گونه که مرد بودن شرط آن نمی باشد؛‌ زیرا در روایاتی که به شرایط مشاور اشاره می فرماید، «مرد بودن» شرط نیست، بلکه از صفاتی؛ همچون عقل، علم، تجربه، تقوا و خیرخواهی سخن به میان آورده است و به مشورت نکردن با شخص بخیل، ترسو و حریص نیز اشاره شده است.[24]
افزون بر این، آیه ی سوم، مشورت زن و مرد را در امر کودک شایسته دانسته است و عبارت برخی از روایات، مشورت با زنان را هم در بر می گیرد، مانند: «الحزم أن تستشیر ذاالرّأی وتطیع أمره[25]؛ دوراندیشی آن است که با صاحب اندیشه مشورت نمایی و آنچه گفت پیروی کنی»؛ تعبیر «صاحب اندیشه» شامل مرد و زن می شود، و نیز «شاور ذوی العقول...[26]؛ با صاحبان عقل مشورت کن!» که عبارت «صاحبان عقل» هردو گروه مردان و زنان را در بر می گیرد».
«أفضل من شاورت ذوالتّجارب[27]؛ برترین مشاوران، صاحبان تجربه هستند»؛ از عبارت صاحبان تجربه زن و مرد استفاده می شود».
مشورت نمودن در امور خانواده، اجتماع و نیز کارهای شخصی رحجان عقلی دارد و تأکید آیات و روایات ارشاد به حکم عقل است. حال که نیمی از اعضای خانواده و جامعه را زنان تشکیل می دهند و بخشی از بار مسؤولیت خانواده و جامعه بر عهده ی آنان است، چگونه می توان بدون نظرخواهی از آنان، محیط خانواده و جامعه را سامان دهی مطلوب نمود؟! علاوه بر این برخی از امور خانواده و جامعه، مربوط به زنان است و یکی از شرایط مشاور این است که از علم و تجربه برخوردار باشد و زنان در امور مربوط به خودشان از علم و تجربه ای بیش از مردان برخوردارند، پس باید با آنان مشورت کرد.
از آن جا که از نظر فقهی مشورت کردن و عمل نمودن به آن واجب نیست که ترک آن حرمت داشته باشد و مشورت با زن نیز تحریم نشده است؛ نسبت به حدود و ثغور مشورت، عقل انسان نیز مستقل است؛ همچنان که عقل می گوید: با مرد کم خرد و کم تجربه مشورت نکن، با انسان ترسو مشورت ننما، با مرد کهن سالی که توان ذهنی اش را از دست داده مشوت نکن، درباره ی مشورت با زنان نیز می گوید: در مسایلی که احساسات و عواطف زن نمی تواند بر عقل او تأثیر بگذارد، مشورت کن و در مواردی که احساسات و عواطف زن دخالت می کند، ولی این دخالت مصلحت دارد، مانند: مسأله رضاع نیز مشورت کن.
اگر بخواهیم همه ی احکام عقلی را جمع بندی کنیم؛ نتیجه این می شود که چون اصلی ترین عنصر دخیل در یک مشاوره ی خوب، عقل و تجربه است که در مردان به دلیل کم رنگ بودن احساسات لطیف و عواطف ظریف، این دو عنصر بیشتر وجود دارد؛ از این رو مشورت با مردان ترجیح دارد با آن که زن های مجرّب نیز از اصل صلاحیت در مشاوره برخوردارند.
برخی از روایاتی که مشورت با زنان را نهی کرده اند، از نظر سند ضعیف هستند. برخی نیز اگرچه به صورت کلی از مشورت با زنان منع کرده اند، ولی مصداق خاصی را در نظر دارند. مراد برخی دیگر از روایات در منع مشورت با زنان، مشورت در همه کارها نیست، بلکه مشورت در اموری است که می بایست مخفی بماند و افشا نشود. همچنان که آمده است: النّس لایشاورن فی النّجوی [28]؛ در راز با زنان مشورت نمی شود.
مواردی از روایات نیز به جهت آن که عواطف و احساسات در زن ها قوی است و گاهی هنگام مشورت عاطفه و احساس بر آنان چیره می شود و حال آن که باید آن امور با تعقل و تدبیر پیش رود.
امیرالمؤمنینع مشخصات زنانی را که می توان با آن ها مشورت نمود، ذکر می فرماید: إیّاک و مشاورة النّس الاّ من جربّت بکمال عقله[29]؛ از مشورت با زنان بپرهیز؛ مگر با زنانی که کمال عقل آنان را تجربه کرده ای!.
پس با توجّه به آیات و روایات، مشورت با زنانی که شرایط مشاور را دارا باشند، هیچ مانعی ندارد. در امور تربیتی، فرهنگی و مدیریتی نیز استفاده از زنان کارشناس و با تجربه مانعی ندارد.[30]
پرسش: چرا هیچ یک از پیامبران و امامان زن نبوده اند؟
پاسخ: رسالت و نبوت، یک مأموریت تبلیغی و مسؤولیت اجرایی است که معمولاً، اختلاط و معاشرت با مردم را می طلبد. درگیری با شرایط اجتماعی، جهاد و مبارزه با ظالمان، انس با پیروان و حضور دایمی در متن و بطن جامعه از لوازم رسالت و نبوت است و اختصاصی به مرد یا زن ندارد؛ چرا که در تاریخ، زنان بزرگ نیز به مقام ولی اللهی رسیده اند. حضرت فاطمه زهرس، حضرت مریم، آسیه، حضرت خدیجه، حضرت زینب و حضرت معصومه:، از آن جمله اند، اما این که زنی، پیامبر نشده است؛ به این علت است که نظر خدای متعال بر این است که زن مستور و محجوب بماند، تا جامعه عفاف خود را بازیابد. آیةالله جوادی آملی ضمن بیانات مفصل در دو کتاب به این سؤال پاسخ داده اند که خلاصه ی آن چنین است:
«کارهای اجرایی سنگین همچون نبوت که حضور در جنگ و صلح و ... را می طلبد، هم برای زن معمولاً مشکل است و هم با این سیاست کلی مستور و محجوب بودن ناسازگار، لذا این که پیامبران همه مردند، معنایش این نیست که زنان از کمال بی بهره اند، بلکه کمال در ولایت است که هر دو بهره مندند».[31]
و نیز: « اگر چه پیغمبر کسی است که وحی بر او نازل می شود، اما این گونه نیست که هر کس وحی دریافت کرد، پیغمبر باشد، چون وحی گاهی ابنایی است و گاهی تشریعی. چه این که نبوت گاهی ابنایی است و گاه نبوت تشریعی. قرآن کریم مسأله ی نبوت تشریعی را که به صورت رسالت بیان می شود، چون یک کار اجرایی است و حشر با مردم را همراه دارد و رهبری جنگ و صلح و دریافت مسایل مالی و توزیع اموال و تنظیم کار جامعه را بر عهده دارد، این نوع نبوت را در اختیار مردها قرار داده و در سوره ی یوسف و سوره ی نحل می فرماید: وَمَا أرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إلاَّ رِجَالاً نُوحِی إلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إن کُنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ[32]؛ یعنی رسالت یک کار اجرایی است و ما قبل از تو ای پیامبرع هیچ کس را جز مرد به عنوان رسول نفرستادیم و فقط به مردها وظیفه ی رسالت دادیم. پس رسالت، به معنای رهبری جامعه، بیان حلال و حرام، واجب و مستحب، مکروه و مباح و مانند آن، نبوت خاصی است که چون مقام اجرایی است به عهده ی مردها گذاشته شده است، ولی نبوت ابنایی بدین مفهوم است که فردی از طریق وحی مطلع شود که در جهان چه می گذرد، آینده ی جهان چیست؟ و آینده ی خودش را ببیند و از آینده ی دیگران نیز با خبر شود، و این نوع از نبوت، به ولایت بر می گردد، نه به نبوت تشریعی و رسالت اجرایی. اگرچه این نوع از نبوت پشتوانه ی هرگونه نبوت و رسالت تشریعی است، اما اختصاص به مردان ندارد و زنان نیز می توانند به این مقام دست یابند».[33]
در مورد منصب امامت نیز علاوه بر دلایل عدم نبوت زنان باید گفت:
1. امامان از جانب خداوند تعیین می شوند و انتخاب آن ها حتی به دست پیامبر هم نیست.
2. ارزش یا جایگاه معنوی امامت که همان عصمت است برای زنان نیز وجود دارد و فاطمه ی زهرس نمونه ی برای اثبات شایستگی زنان برای رسیدن به مقام عصمت و ولایت است.
3. امامت یک مسؤولیت اجرایی است که لازمه ی آن معاشرت و ارتباط مستقیم و مداوم با مردان و زنان و حضور گسترده در اجتماع است و این مسؤولیت با آنچه که خداوند از زنان خواسته است، منافات دارد. خداوند تحکیم بنیان خانواده را از زنان خواسته و شرکت در مجامع عمومی و اختلاط با مردان را بر آنان نمی پسندد. اگر زن امام باشد، به دلیل الگو بودن، به جای تأمین این هدف و خواست الهی زنان را تشویق خواهد کرد که هرچه بیشتر به این اختلاط دامن بزنند که مفاسد مترتب بر اختلاط زن و مرد بر کسی پوشیده نیست. ممکن است گفته شود که او امام و معصوم خواهد بود. جواب این است که او معصوم است و مرتکب گناه نمی شود، اما در مورد دیگران چه تضمینی وجود دارد که آلوده نشوند. البته این حرف به معنای این نیست که زنان در عرصه های اجتماعی فعالیت نکنند، بلکه مقصود این است که باید فعالیت های خود را در عرصه هایی که مربوط به زنان است، گسترش دهند و این عرصه ها کم نیست.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
[1]. الزخرف 43 : 18.
[2]. آیةالله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 21، ص 29.
[3]. الحجرات 49: 13.
[4]. ر.ک؛ مجموعه مقالات، علامه سید محمدحسین طباطبایی قدس سره، پرسش ها و پاسخ ها، ج 1، ص 339.
[5] . توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها در محضر حضرت آیةالله جوادی آملی، نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه، ص 89 و 90.
[6] . البقره2 : 286.
[7] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب القضاء، باب 2، از ابواب صفات القاضی.
[8] . آیةالله جوادی آملی، زن در آینه ی جلال و جمال، ص 348.
[9] . همان، ص 352.
[10]. همان، ص 403.
[11]. الحجرات 49 : 13.
[12]. النحل، 16 : 97.
[13]. آل عمران 3 : 42.
[14]. التحریم 66 : 11.
[15]. آل عمران 3 : 159. محدوده ی مشورت در امور مربوط به اداره ی جامعه و شیوه ی اجرای احکام است.
[16]. الشّوری42 : 38.
[17]. البقره 2 : 233.
[18]. الزّمر 39 : 18.
[19]. ر.ک؛ المیزان، ج 18، ص 63 .
[20]. ر.ک؛ همان، ص 81 ـ 66 .
[21]. کافی، ج 5 ، ص 517 .
[22]. حاجی نوری، مستدرک الوسایل، ج 8 ، ص 348.
[23]. کافی، ج 5 ، ص 517 و 518 .
[24]. ر.ک؛ شوری در قرآن و حدیث، ص 89 ـ 82 .
[25]. علامه مجلسی قدس سره، بحارالأنوار، ج 72، ص 105.
[26]. آمدی، غررالحکم، ص 442.
[27]. همان، ص 442.
[28]. کافی، ج 5 ، ص 518 .
[29]. ابوالفتح کراجکی، کنزالفواید، ج 1، ص 376.
[30]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج4، ص 56 و 57 .
[31]. با استفاده از توصیه ها، پرسش ها و پاسخ ها، آیةالله جوادی آملی، ص 89 ، نهاد رهبری در دانشگاه.
[32]. النّحل 16 : 43.
[33]. جوادی آملی، زن در آینه ی جلال و جمال، ص 167.

تبلیغات