امام علی (ع) و اصلاحات اقتصادی
آرشیو
چکیده
متن
حضرت امیر(ع) در خطبة 131 نهجالبلاغه هدف از حکومت خود را چنین بیان مینماید:
«اللهم انک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسةً فی سلطانٍ و لا التماس شییء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک؛ بار خدایا تو میدانی، آنچه از ما سر زد، نه برای همچشمی بود و نه رقابت در قدرت و نه خواستیم از این دنیای ناچیز افزون به چنگ آوریم. بلکه میخواستیم نشانههای دین تو را که دگرگون شده بود بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امان مانند و آن حدود که تعطیل شده بود، جاری گردد.»(1)
امام(ع)، امنیت بندگان ستمدیده و برپا شدن حدود الهی را اثر بازگرداندن سنتهای الهی و اصلاح بلاد، بیان کردهاند. مسلماً مقصود از اصلاح در این کلام، اصلاح نظام اجتماعی حاکم بر بلاد مسلمین بهوسیلة پیاده کردن قرآن و سنت پیامبر(ص) است زیرا چنین اصلاحی چنان آثاری را به دنبال دارد.
ایشان در جای دیگری هدف خود را از قبول حکومت، بپاداری قوانین شریعت، اعلام میکنند:
«اللهم انک تعلم انی لم أرد الامرة و لا علو الملک و الریاسة و انما اردت القیام بحدودک و الادأ لشرعک و وضع الامور فی مواضعها و توفیر الحقوق علی اهلها و المضی علی منهاج نبیک و ارشاد الضال الی أنوار هدایتک؛(2) خدایا تو میدانی من فرمانروایی و نشستن بر کرسی پادشاهی و ریاست را اراده نکردهام. و آنچه که اراده کردهام تنها برپا داشتن حدود تو و تحقق شرع تو و قرار دادن امور در جای خود و رساندن حقوق به صاحبان آنها و حرکت بر روش پیامبر(ص) و هدایت گمراه به انوار توست.»
در بینش آن حضرت، جامعه وقتی اصلاح میگردد که حق در آن اقامه شود و مردم، حقوق یکدیگر را ادأ کنند و حاکمان، حق مردم را بدهد و مردم، حقوق حاکم را رعایت کند و این حقوق نیز بهوسیلة خداوند متعال، تعیین میگردد. شریعت الهی مشتمل بر احکام و قوانینی است که بیانگر حقوق مذکور است. پس جامعه وقتی اصلاح میگردد که شریعت الهی، محقق شود. ایشان در خطبة 207 میفرماید که حق همواره دو سویه است. سپس میفرمایند خداوند برای مردم، حقوقی نسبت به یکدیگر وضع کرده و بزرگترین آن، حقوق متقابلِ مردم و دولت اسلامی است.
«فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الا باستقامة الرعیة فاذا ادت الرعیة الی الوالی حقه و ادت الیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذلک الزمان...؛ پس رعیت صلاح نپذیرد الا والیان صلاح پذیرند و والیان به صلاح نیایند، مگر به راستی و درستی رعیت. زمانی که رعیت حق خود را نسبت به والی بگزارد و والی نیز حق خود را نسبت به رعیت ادا نماید. حق در میان آنها عزت مییابد و طرق واضح دین برپا میشود و نشانههای عدالت استقامت مییابد و سنتهای پیامبر(ص) در مسیر خود افتد و اجرا گردد و در نتیجه روزگار اصلاح شود.»(3)
همچنین:
«فی حمل عبادا علی احکام ا استیفأ الحقوق و کل الرفق؛(4) در واداشتن بندگان خداوندی بر احکام الهی استیفأ حقوق و کمال لطف تضمین شده است.»
اقامة شریعت الهی و استیفای حقوق اصلاحات حقیقی است. «الشریعة صلاح البریه»(5) یعنی شریعت اسلام، صلاح مردم است زیرا موجب استیفأ حقوق میگردد.
اصلاحات علوی در اقتصاد
اصلاحات اقتصادی از دیدگاه حضرت امیر(ع)، عبارت است از:
«احیأ مجدد تعالیم و دستورات اسلام و از میان برداشتن بدعتها در حوزة بینشها و منشهای اقتصادی مردم و کارگزاران به منظور برقراری عدالت اقتصادی.»
بر این اساس، اصلاحات اقتصادی آن حضرت در نظام اقتصادی را باید در دو محور پی گرفت؛ یکی اصلاح بینشها و دیگری اصلاح منشها و رفتارها. در هر دو زمینه نیز ابتدا باید انحرافات را پیش از حکومت آن حضرت، تشخیص داد و پس از آن به بیان اقدامات اصلاحی ایشان پرداخت.
پس از وفات پیامبر(ص) تا زمانی که امام علی(ع) زمام حکومت را بهدست گرفتند دو انحراف اساسی رخ داد که آن حضرت تمام سعی و تلاش خود را بر اصلاح این دو انحراف، صرف کردند. اول انحراف در بینشهای اقتصادی بود. در بینش مسلمانان بهجای آنکه آخرت اصل و هدف و دنیا فرع و وسیله باشد، مسئله برعکس شده بود. مردم به دنیا روی آورده و آخرت را فراموش کرده بودند. دنیا بیش از آخرت دلهای آنها را تسخیر کرده بود. مردم در ترک آخرت و دوستی دنیا یکدله شده بودند تا جایی که میپنداشتند که تحصیل رزق بر آنها واجب است و بهجای آوردن واجبات از آنها ساقط شده است.
حضرت برای مبارزه با این انحراف دو روش را در پیش گرفتند؛ از سویی با بیانات تکان دهنده وسیله بودن دنیا و هدف بودن آخرت را بارها و بارها به مردم گوشزد مینمودند و از سوی دیگر با سیرة عملی و زُهد بیبدیل خود بیارزشی دنیا را به مردم نشان میدادند.
انحراف دوم انحراف منشها و رفتارهای مردم و کارگزاران از الگوهایی بود که پیامبر(ص) آن الگوهای رفتاری را در قالب و دستورات شریعت برای دستیابی به اهداف مورد نظر اسلام بهویژه تحقق عدالت اقتصادی در جامعه، معرفی کرده بودند و در طی حکومت خود سعی در تثبیت و نهادینه کردن آن الگوها نمودند. از سویی انفاق و صدقه و وقف در بین مردم کاهش یافته بود. تجمع ثروت و مال اندوزی جای انفاق مال و رسیدگی به فقرأ و نیازمندان جامعه را گرفته بود. و از سوی دیگر خلفا و کارگزاران نظام اسلامی در توزیع فرصتها و ثروتهایی که در اختیار داشتند تبعیض قائل میشدند و عدالت را رعایت نمیکردند. البته این انحرافات ناشی از انحراف در بینشها بود که پیشتر بیان کردیم.
حضرت برای اصلاح رفتارهای مردم از سویی مردم را با زبان به انفاقات و صدقات و اعمال خیر تشویق مینمود و از سوی دیگر با عمل خود مردم را به این کارها فرا میخواندند. همچنین برای تحقق عدالت و توزیع عادلانة فرصتهای شغلی و درآمدها و بیتالمال، اقدامات اصلاحی حضرت چنین بود:
1. تعویض کارگزاران و روی کار آوردن افراد صالح
2. جلوگیری از انحراف کارگزاران
3. بازگرداندن اموال بیتالمال
4. تقسیم اموال بیتالمال بین مردم به نحو تساوی
5. تعجیل در تقسیم بیتالمال
انحراف در بینش
در بینش قرآنی، انسان، موجودی مرکب از روح و بدن است.(6) هدف از آفرینش انسان آن است که به سعادت رسیده و به قلة کمال انسانی (عبودیت) دست یابد.(7) جسم مرکب روح برای صعود به این قله است. بنابراین انسان باید به دنیا و مظاهر آن (اموال و ثروتها) و اولاد بعنوان وسیله برای آن هدف متعالی نگاه کند و این امور، ارزش استقلالی برای او نیابند تا هدف اصلی فراموش گردد.
پیامبر(ص) در طول حیات خود این بینش قرآنی را تبلیغ و ترویج کردند و افرادی را تربیت کردند که حاضر بودند برای رسیدن به آن هدف متعالی از جان و مال خود بگذرند و گذشتند. فداکاری انصار و به عهده گرفتن تأمین زندگی بسیار از مهاجرین در سالهای اول هجرت، ایثارهای اصحاب پیامبر(ص) در جنگها و بحرانها، صبر آنها، در مشکلات و سختیها و گرسنگیها، همه و همه به پشتوانة این بینش صورت میگرفت. پس از پیامبر(ص) این بینش به تدریج در جامعة اسلامی تغییر کرد. دنیا اصالت یافت. در نتیجه مال دوستی و ثروتپرستی رواج یافت و آخرت فراموش شد. پیامبر(ص) در زمان حیات خود از این انحراف خبر داده بود. ایشان خطاب به حضرت علی(ع) میفرمایند:
«یا علی این مردم [پس از من] فریفتة دارائیهای خود شوند و از اینکه دین خدا را پذیرفتهاند بر خدای منت نهند و رحمت او را تمنا کنند و از خشم او خود را در امان پندارند. با شبهتهای دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیند نام نهند و حلال کنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند...»(8)
حضرت علی(ع) نیز این انحراف را بارها گوشزد کردند:
«یاد مرگ از دلهایتان رخت بربسته و آرزوهای دروغین شما را در برگرفته، تا آنجا که دنیا بیش از آخرت دلهایتان را تسخیر کرده است. آری، دنیای زودگذر شما را از آخرت، که بیشک آمدنی است، دور کرده است. هر آینه شما برادران دینی هستید، چیزی جر ناپاکی درون و زشتی باطن میان شما جدایی نیفکنده است. از این روست که یکدیگر را در امور یاری نمیکنید و خیر یکدیگر را نمیخواهید و به یکدیگر چیزی نمیبخشید و با هم دوستی نمیورزید... چیست که به اندک چیزی از دنیا که بهدست میآورید، شادمان میشوید و از آن همه که از آخرت از دست میدهید، اندوهگین نمیگردید... بهگونهای که گویی دنیا جای درنگ همیشگی شماست و نعمت دنیا برایتان ماندنی است... در ترک آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم دادهاید و دین هر یک از شما به مقدار یک بار لیسیدن بر زبان شما گشته است.[در بیالتفاتی و آسودگی خاطر نسبت به اوامر خدا] همانند کارگری هستید که کار خود به پایان رساند و خشنودی سرور خویش حاصل کرده است.»(9)
چنانچه از عبارات حضرت بر میآید:
1. در آن دوره، اصالت یافتن دنیا و هدف شدن آن بهصورت یک بینش عمومی درآمده بود. زیرا حضرت فرمودند: «در ترک آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم دادهاید.»
2. اثر چنین بینشی در رفتارها ظاهر شده و بهصورت لذت پرستی و خودخواهی بروز میکند. لذت پرستان خودخواه دیگران را در مشکلات کمک نمیکنند و خیر دیگران را تنها در صورتی میخواهند که به نفع خودشان باشد. انفاق نمیکنند و تنها با کسانی رابطه دوستی برقرار مینمایند که لذت و نفع آنها را در این دنیا تأمین کنند.
حضرت در خطبة شقشقیه علت بوجود آمدن ناکثین و مارقین و قاسطین را همین امر بیان میکند:
«دنیا در نظر اینها آراسته جلوه میکرد و زر و زیورهای آن فریبشان داده بود.»(10)
البته این انحراف به تدریج و در طول 25 سال خلافت غیر معصوم در جامعة اسلامی رخ داد و فتوحات بسیار و غنائم فراوان بدست آمده از جنگها در طول این مدت، زمینه ساز انحراف مزبور بود.
وجود چنین انحرافی در جامعة اسلامی، خطر بزرگی و مانعی اساسی برای حرکت به سمت اهداف متعالی اسلام و بهویژه عدالت اقتصادی محسوب میگشت. اسلام، دین هدایت جامعه بهسوی فلاح و سعادت دنیا و آخرت است و برای هدایت جامعه و حرکت آن در این مسیر دستورات فراوانی در حوزههای مختلف حیات انسان داده است. این دستورات بر اساس جهانبینی خاصی استوار است. و یکی از مهمترین اصول جهانبینی اسلام که به منزلة ضمانت اجرای درونی برای تحقق آن دستورات است، این است که دنیا وسیله و آخرت، هدف است. اگر انسانها بینشی داشته باشند میتوانند اعمال و رفتار خود را براساس الگوهای پیشنهادی اسلام سامان دهند و در جهت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه حرکت کنند. در این حالت است که میتوانند اموال خود را بدون انتظار منافع، قرض دهند، وقف کنند، ببخشند و ایثار کنند، با یکدیگر در جهت رفع مشکلات اقتصادی یکدیگر همکاری کنند، خمس دهند، زکات دهند و ربا نگیرند و خلاصه اسلامی رفتار کنند. اما درصورتی که دنیا را هدف بدانند و آخرت را به فراموشی بسپارند رفتارهای خود را براساس الگوهای این بینش سامان دهند، لذتجویی، نفعپرستی و خودخواهی و مالدوستی، رباخواری، رشوهخواری و دستگیری نکردن از فقرأ، کنز ثروت و... را اقتضأ میکند و موجب بوجود آمدن فقر و نابرابری در جامعه میشود. درحقیقت این دو بینش متضاد دو نظام رفتاری متضاد را نتیجه میدهد که اهداف متضادی را دنبال میکنند.
متأسفانه در زمان ما نیز این انحراف در جوامع انسانی مشهود است. در اکثر کشورهای غیرمسلمان اصل نفعپرستی و لذتجویی بهعنوان یک ارزش پذیرفته شده و زیربنأ نظامات اجتماعی آنان قرار گرفته است. نظام سرمایهداری که نظام حاکم بر بیشتر این کشورهاست براساس فائدهگرایی بنتامی استوار است که میگوید: «طبیعت، انسان را تحت سلطة دو خداوندگار مقریه قرار داده است. لذت و ألم... ایندو و بر همة اعمال و اقوال و اندیشههای ما حاکمند.»(11) مقصود بنتام از لذت و ألم، نوع مادی آن است. و او ارزشهای انسانی را تنها براساس لذت مادی، تفسیر میکند. هر عملی که فرد طبیعتاً از آن لذت میبرد خوب و خیر است وگرنه بد و شر.
گرچه فائدهگرایی بنتامی در اواخر قرن هیجدهم میلادی مطرح گشته و پس از آن در قرن 19 و 20 توسط برخی فلاسفه مانند استوارت میل (1856 - 1873 م) والگزندر بین (1818 - 1903 م) و سیج ویک (1838 - 1900)، جورج ادوارد مور (1873 - 1958) دستخوش تغییراتی شده است.(12) ولی گزارههای اصلی معرفی شده توسط بنتام آسیب ندیده است.(13) و در قرن بیستم نیز در منازعات نظری در محدوده اقتصاد و جامعهشناسی و اخلاق و فلسفة سیاسی حاکمیت خود را بهخوبی نشان میدهد.(14) صرف نظر از بحثهای نظری، نظامات اجتماعی حاکم بر بسیاری کشورهای صنعتی براساس این بینش سامان یافته است، حاکمیت این بینش در حوزة اقتصاد بسیار فراگیر است. متأسفانه نظام اقتصادی حاکم بر بسیاری از کشورهای اسلامی نیز شباهتهای بسیاری با نظام سرمایهداری از این جهت دارد. گرچه ممکن است در این کشورها فائدهگرایی و نفعپرستی در مجامع و مباحث علمی، نفی شود ولی در عمل، الگوهای رفتاری و نظامهای اقتصادی تحت تأثیر این دو میباشند. فائدهگرایی و نفعپرستی در درون جوامع اسلامی امروز نیز ریشه دوانده و نیاز به اصلاحات علوی دارد.
اصلاحات انقلابی علی(ع)
حضرت امیر(ع) در خطبهها و کلمات فراوانی پرده از حقیقت دنیا برداشته و آثار مخرب هدف قرار دادن دنیا و دل بستن به آن را بیان میدارند و برای بیدار کردن مردم از خواب غفلت و یادآوری آخرت خطبههای تکاندهندهای ایراد میفرمایند. این خطبهها و کلمات آنقدر فراوانند که اگر همة آنها را نقل کنیم خود کتابی قطور میشود. از اینرو بهنقل نمونههایی اکتفا میکنیم:
«دنیا سرای فنا و رنج و دگرگونیها و عبرتهاست. برای فناست زیرا که همواره کمان خود را به زه کرده، تیرهایش خطا نمیرود و زخمش بهبود نمییابد... سرای رنج است زیرا آدمی گرد آورد آنچه را نمیخورد و بنا کند آنچه را که در آن سکنا نمیگزیند... سرای دگرگونیهاست، زیرا یکی را بینی که روزگاری بر نعمت و مال او رشک میبرند و امروز به بیچارگیش ترحم میکنند و یکی را بینی که روزگاری بر بیچارگیش ترحم میکردند و امروز بر نعمت و مالش رشک میبرند... دنیا برای عبرتهاست زیرا انسان را آرزویی است و آن آرزو را رویاروی میبیند بناگاه مرگ در میرسد و آرزو را بر باد میدهد. نه دیگر آرزو فراچنگ میآید و نه آرزومند از چنگ مرگ رهایی مییابد.
منزه است خدا، چه فریبنده است شادمانی دنیا و چه عطش افزاست سیراب کردنش و چه گرم است سایة آن. آن را که میآید باز نتوان گردید و گذشته را باز نتوان یافت. ... بدانید که کاستن از دنیا و افزودن به آخرت بهتر است از کاستن از آخرت و افزودن به دنیا چه بسا آنچه کاسته شده سودمند افتد و آنچه افزون شده زیانآور.»(15)
«ای بندگان خدا، شما را وصیت میکنم که این دنیا را ترک گوئید، که شما را ترک خواهد گفت، هر چند، راضی به ترک او نباشد و جسمتان را کهنه میکند، هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشید. ... پس در عزت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواستههای آن بر خود مبالید.»(16)
در خطبهای دیگر حضرت حال کسی را بیان میکنند که عمری دنیا و مظاهر آن را مقصد و مقصود خود قرار داده و اکنون در حال جان کندن است:
«سکرات مرگ، یک سو، حسرت از دست نهادن فرصتها در سوی دیگر. دست و پایش سست گردد و رنگش دگرگون شود... به یاد اموالی میافتد که گردآورده و برای بهدست آوردنشان چشم خود میبسته که حلال از حرام باز نشناسد. ... میداند که زمان جدایی فرارسیده و پس از او مال و خواستة او برای میراث خواران میماند و آنها از آن متنعم و بهرهمند خواهند شد. آری، بار مظلمه بر دوش اوست و میراث نصیب دیگران.»(17)
یادآور میشویم که از دیدگاه حضرت علی(ع)، دنیا مذموم نیست و کسی را فریب نمیدهد بلکه دنیاپرستی انسان و دل به دنیا بستن و آن را هدف قرار دادن و از آن عبرت نگرفتن مذموم است. حضرت امیر در کلامی به این مطلب تصریح فرموده میفرماید:
به راستی دنیا تو را نفریفته، تو خود فریفتة آن شدهای. دنیا هر چیز را که از آن عبرتی توان گرفت، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود. دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده میدهد، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید و یا فریبت دهد. ... دنیا چه خوش سرایی است ولی برای کسی که بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایی است ولی برای کسی که آن را وطن اصلی خویش نداند.»(18)
انحراف در رفتار اجتماعی
کسانی که آخرت را هدف و دنیا را وسیله میشمارند در همة عرصههای زندگی حلالها و حرامهای الهی را رعایت میکنند، قوانین الهی را زیر پا نمیگذارند؛ رشوه نمیگیرند، رباخواری نمیکنند، در معامله دروغ نمیگویند، اسراف نکرده و به تجمع و تکاثر ثروت نمیپردازند و رفتارهای خود را براساس الگوهایی که اسلام ارائه کرده است سامان میدهند؛ اموال خود را با وقف کردن و انفاق کردن و قرضالحسنه دادن ذخیرة آخرت خود میکنند. به فقرا رسیدگی میکنند خمس و زکاتی که بر عهده دارند میپردازند و...
اما در زمان حضرت علی(ع) بتدریج بینشها تغییر یافته و رفتار حاکمان و نیز مردم از الگوهای مطلوب اسلامی فاصله گرفته بود.
«به هر کجا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر آیا جز فقیری که از فقر خود رنج میبرد یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران میکند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل میورزد تا بر ثروتش بیفزاید، یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها گران شده است، چیز دیگریخواهی دید. اخیار و صالحان کجایند؟ آزادگان و بخشندگان چه شدهاند؟ کجایند آنان که در داد و ستد پارسایی میکردند و راه و روشی پاکیزه داشتند؟ آیا نه چنین است که همگی از این جهان پست و زودگذر و آمیخته به تیرگی و رنج رخت به جهان دیگر بردهاند؟ و شما بهجای آنها ماندهاید. در میان گروهی فرومایگان، که لبها از به هم خوردن و بردن نامشان و نکوهش اعمالشان ننگ دارد. در این حال باید گفت: انا و انا الیه راجعون»(19)
حضرت در این کلام وضعیت جامعة زمان خود را بسیار وخیم ترسیم میکنند. از این کلام ویژگیهای زیر برای جامعة زمان آن حضرت استفاده میشود.
الف) طبقاتی شدن جامعه
از این کلام استفاده میشود که در زمان حضرت امیر(ع) مردم به دو طبقة فقیر و ثروتمند تقسیم شده و طبقات متوسط یا نبودند و یا کم بودند یکی از علل چنین اختلافی آن بود که ثروتمندان جامعه بهجای آنکه حق نعمتی را که خداوند به آنها داده است ادا کنند و حقوق الهی - خمس و زکات - را بپردازند و از فقرا با انفاقات و اعمال خیری چون قرضالحسنه وقف، دستگیری کنند، بخل ورزیده و برای افزایش ثروت خود تلاش میکردند. این انحراف در رفتارها نتیجة انحراف در بینشها بود که پیشتر بیان کردیم. ایشان در یکی از سخنرانیها میفرمایند:
«از بذل مال در راه کسی که خود آن را روزی شما کرده بود بُخل ورزیدید.»(20)
«بدانید خدایتان رحمت کناد، شما در زمانی هستید که حقگویان در آن اندکاند و زبانها در گفتن راست ناتوان و جویندگان حق بیمقدارند. مردم این زمان به نافرمانی خدا کمر بستهاند. جوانانشان بدخویند و پیرانشان گنهکارند و عالمانشان منافقاند و قاریانشان سودجوی و چاپلوساند. خردان بزرگان را ارج نمینهند و توانگران بینوایان را یاری نمیرسانند.»(21)
دست آورد این بحث برای ما آن است که جامعهای که در آن عدالت اقتصادی وجود ندارد یعنی از سویی عدة زیادی در فقر بهسر میبرند و از سوی دیگر عدة قلیلی ثروتهای جامعه را در اختیار دارند و بین خود دست بهدست میکنند، جامعهای است منحرف که از الگوی مطلوب اسلامی فاصله زیادی دارد و نیازمند اصلاحات علوی است.
ب) عدم رعایت تقوا در بازار و معاملات
حضرت امیر(ع) به این مطلب که «مردم زمان او کمر به نافرمانی خدا بستهاند»، به عبارات گوناگونی تصریح فرمودهاند.(22)
در کلام دیگری حضرت علی(ع) بهنقل از پیامبر(ص) دربارة اوضاع پس از پیامبر(ص) به خصوص رباخواری و رشوهخواری تصریح میفرمایند:
«با شبهتهای دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیذ نام نهند و حلال کنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند...»(23)
حضرت علی(ع) برای برخورد با انحرافات مزبور و اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) موعظه مردم به رعایت احکام و قوانین الهی و انفاق مال و دستگیری از فقرا و اجتناب از کنز مال و ربا و.... شاید کمتر خطبهای در نهجالبلاغه از امر به اطاعت اوامر خداوند و رعایت تقوی و ورع خالی باشد.
«خداوند با دلایل واضح خود برای شما جای عذر باقی نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برایتان بیان فرموده که چه کارهایی را خوش دارد و چه کارهایی را خوش ندارد، تا از آنچه خوش دارد، پیروی کنید و از آنچه ناخوش دارد اعراض نمایید... بدانید ای بندگان خدا که مؤمن حلال میشمارد در این سال، چیزی را که در نخستین سال حلال میشمرد و حرام میداند، در این سال چیزی را که در نخستین سال حرام میدانست بدعتهایی که مردم در دین نهادهاند، حرامی را بر شما حلال نمیکند، بلکه حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام کرده.»(24)
«اطاعت از خدای تعالی را به مثابة جامعة زیرین خود سازید نه جامعة روئین. بلکه درون جان خود جای دهید. نهتنها جامعة زیرین که در درون قلب خود برید.»(25)
«از دامهای شیطان حذر کنید و از گودالهای سهمناک دشمنی دوری گزینید. لقمههای حرام را به شکمهای خود داخل نکنید. زیرا آنکه نافرمانی را بر شما حرام کرده و راه فرمانبرداری را برایتان هموار ساخته، شما را میبیند.»(26)
افزون بر این، امام علی(ع) در کلمات فراوانی مردم را از مالی که از حرام بدست میآید برحذر داشتهاند؛ «پاکترین مالها مالی است که از راه حلال بدست آید»(27) و دستور به حفظ شکم از لقمة حرام دادهاند.(28) از ربا نهی کرده میفرمودند گیرندة ربا و دهندة آن و نویسنده معامله ربوی و شاهد بر آن در [ارتکاب به این حرام] یکسانند.(29)
همچنین ایشان همواره مردم را به انفاق مال دعوت نموده و میفرمودند:
«کسی که خدا به او مالی ارزانی داشته، باید که به خویشاوندان برساند و مهمانیهای نیکو دهد و اسیران و گرفتاران را از بند برهاند و به فقیران و وامداران چیزی عطا کند و باید دستیابی به ثواب، بر حقوقی که برعهده دارد و سختیها شکیبایی ورزد.»(30)
ایشان مردم را از کنز مال از راه حرام برحذر داشته و تجمع ثروت را تقبیح میکردند:
«ای فرزند آدم هرچه بیش از روزی هر روزت کسب کنی، خزانهدار آن برای دیگری هستی»(31)
«ای مردم از خدا بترسید، چهبسا آرزومندی که به آرزویش نرسد و چه بسا کسی که بنایی آورد و در آن زیستن نتواند کرد و چه بسا گردآورندهای که بگذارد و بگذرد. شاید آنرا به ناروا گرد آورده است یا حق کسی است که آنرا به او نداده، یا از حرام بدستش آورده و گناهش به گردن اوست و بارش بر دوش اوست.»(32)
«بزرگترین حسرتها در روز قیامت، حسرت کسی است که در نافرمانی خداوند مالی گرد آورد و دیگری آن را به ارث برد و در راه خدای سبحان انفاقش کند و به بهشت رود و آن مرد نخستین را به سبب آن به دوزخ برند.»(33)
همچنین اغنیا را به دستگیری از فقرأ سفارش کرده و میفرمودند:
«همانا خداوند در اموال مردم ثروتمند به قدری که فقرای آنها را تأمین کند، واجب کرده است. پس اگر فقرا تلف شوند یا به مشقت بیفتند و یا برهنه بمانند، به سبب اموالی است که اغنیأ از پرداخت آن دریغ میورزند، پس همانا خداوند برای این کار در رستاخیز از آنان حساب میکشد و به این سبب آنها را به عذاب دردناک گرفتار میسازد.»(34)
ایشان مردم را از اسراف و تبذیر اموال نهی نموده و میفرمودند:
«بخشیدن مال به کسی که حق او نباشد خود گونهای تبذیر و اسراف است که بخشنده را در این جهان برمیافرازد و در آن دنیا پست میسازد. در میان مردم مکرمش میدارد و در نزد خدا خوار میگرداند. هر کس دارایی خود را بیجا صرف کند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزاری آنها محرومش گرداند.»(35)
ج) ارائة الگوی عملی به مردم
حضرت امیر(ع) در جایگاه امامت و رهبری جامعه قرار داشت و دارای شخصیت مذهبی و سیاسی در جامعه بود. مردم به او اقتدا میکردند و از اعمال او الگوبرداری مینمودند. از اینرو حضرت با رفتار خود الگوی مطلوب اسلامی را به نمایش گذارده و از مردم میخواستند که در جهت این الگوی مطلوب حرکت کنند گرچه هرگز نمیتوانند درست مثل او باشند.
کم مصرف کردن، تلاش بیوقفه در تولید و بذل درآمد آن در راه خدا سه ویژگی بارز این الگوی رفتاری بود. ایشان دربارة طعام و لباس خود به عثمانبن حنیف چنین میفرمایند:
«اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنی و ازاری و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا به پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید. به خدا سوگند از دنیای شما پاره زری نیندوختهام و از همه غنائم آن مالی ذخیره نکردهام. و بهجای این جامه، که اینک کهنه شده است جامهای دیگر آماده نساختهام.»(36)
«عبدابن أبی رافع نقل میکند که روز عیدی نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم، ایشان کیسة چرمی را که در آن مهر شده بود آورده و باز کردند، در آن نان جوی خشک و خرد شده بود، حضرت آنرا خوردند. از ایشان پرسیدم: چرا در کیسه را مهر کردهاید؟ فرمودند: خوف آن داشتم که پسرانم آنرا به روغن آغشته کنند.(37)
ابن ابی الحدید میگوید: لباس علی(ع) گاهی با پوست و گاهی با لیف خرما وصله میشد و کفشهای او از لیف خرما بود و لباس کرباس کلفت میپوشید و وقتی میدید آستین آن بلند است آنرا با شمشیر میبرید، و نمیدوخت و همواره آنرا میپوشید تا وقتیکه از آن تنها تار بدون پود باقی میماند. وقتی نان را با خورشت میخورد، خورشت او سرکه یا نمک بود، بالاتر از این برخی گیاهان روئیده از زمین بود و اگر میخواست از این هم بهتر باشد کمی از شیر شتر میخورد. خیلی کم گوشت میخورد و میفرمود شکمهای خود را قبر حیوانات نکنید.»(38)
گرچه همانگونه که حضرت فرمودند مردم را یارای آن نیست که چون علی(ع) زندگی کنند و زهد بورزند ولی وقتی رهبر جامعه چنین زندگی کند قطعاً مردمی که او را الگوی خود میدانند، تبذیر و اسراف نکرده و در زندگی دنیا سادهزیستی و اعتدال در مصرف را پیش میگیرند و از تجملگرایی پرهیز مینمایند، فقرأ به او اقتدأ میکنند و ثروت، ثروتمندان را به طغیان وانمیدارد لذا میفرمایند:
«خداوند مرا امام خلقش قرار داد و بر من واجب نمود که نفسم و طعام و شراب و لباسم را در حد ضعیفان از مردم قرار دهم تا آنکه فقیر به من اقتدأ کند و ثروتمند طغیان نکند.»(39)
همچنین حضرت امیر کار و تلاش بسیار مینمود ایشان نخلستانهای متعددی را بهدست خود ایجاد کرد و چاههای متعددی را حفر نمود.
امام صادق(ع) فرمود: «مردی حضرت امیر(ع) را دید که به مقدار 60 صاعت (یا یک بار شتر) هستة خرما به دوش میکشد. پرسید این چیست که به دوش میکشی؟ حضرت فرمود: صدهزار درخت خرماست. اگر خدا بخواهد. آن مرد گفت: حضرت امیر هستههای خرما را در زمین کاشت و یکی از آن هستهها را هم رها نکرد.»(40)
و فرمود: «امیرالمؤمنین علی(ع) بیل میزد و زمین را آمادة زراعت مینمود.»(41)
ابن ابی الحدید دربارة آن حضرت میگوید:
«همواره با دستش کار میکرد و زمین را زراعت میکرد، آب بیرون میکشید و نخل خرما میکاشت و همة این امور را وجود شریف ایشان خودش مستقیماً انجام میداد.»(42)
حضرت زمینهای زیادی را آباد کرد و چاههای زیادی را حفر کرد ولی همه را در راه خدا صدقه داد(43) و وقف نمود. مکرر نقل شده است که حضرت امیر(ع) از درآمدی که با کار خودش بدست آورد هزار بنده آزاد نمود.(44) خانهاش را در مدینه به بنیزریق صدقه داد.(45)
د) نظارت بر اقتصاد و مجازات زیادهخواهان و قانونشکنان
علی(ع) برای آنکه مردم در معاملات خود احکام خدا را رعایت کنند شخصاً به بازار رفته و مردم را به رعایت تقوای الهی در معاملات امر میفرمود و بر اجرای احکام الهی نظارت میکرد و درصورتی که کسی تخلف مینمود او را با تازیانه تنبیه میکرد. امام باقر(ع) در اینباره میفرماید:
«امیرالمؤمنین(ع) در کوفه هر روز صبح زود حرکت میکرد و در بازارهای کوفه، بازار به بازار میگردید و همراه او تازیانهای بر دوشش بود که دو لبه داشت و «السبیبه» نامیده میشد، ایشان بر اهل هر بازاری ایستاده و ندا میکرد: ای گروه تجار از خدای عزیز و بزرگ بترسید. وقتی اهل آن بازار صدای حضرت را میشنیدند هرچه در دست داشتند رها کرده و گوشها را تیز کرده و با قلبهایشان به سخنان او گوش میدادند. سپس حضرت میفرمود: در طلب خیر پیش گیرید و با آسان گرفتن [بر بندگان خدا] تبرک جوئید و به خریداران نزدیک شوید و خود را به حلم و بردباری زینت دهید، از قسم خوردن بپرهیزید و از دروغ گفتن دوری جویید و ظلم نکنید و با مظلومان انصاف بهخرج دهید، به ربا نزدیک نشوید، در کیل و وزن کردن حق آنرا وفا کنید، [کم نفروشید] و اجناس مردم را کمتر از آنچه هست برندارید و در زمین فساد نکنید حضرت علی(ع) در همة بازارها میگردید و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به امور مردم جلوس میفرمود.»(46)
حضرت همچنین بر قیمتها نظارت میکردند(47) و کسی که کمفروشی یا غش در معامله میکرد تازیانه میزدند(48) و ندا سر میدادند که هر کس انواع ماهی بدون فلس را بفروشد با این تازیانه او را خواهم زد.(49) ایشان با احتکار کالاهای مورد نیاز مردم نیز به شدت مبارزه میکرد:
«نهی امیرالمؤمنین(ع) عن العکرة فی الامصار»(50)
علی(ع) از احتکار در شهرها نهی میفرمودند.»
شیوع انحراف مزبور از عمومیت فرمان آن حضرت استفاده میشود حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از تحقق این حرام، با محتکر به شدت برخورد میکرد. ابن حزم نقل میکند که علی(ع) طعام احتکار شدهای را که معادل یک صد هزار، ارزش داشت به آتش کشید.(51) همچنین از حبیش چنین نقل میکند:
«علی بن ابیطالب(ع) خرمنهای متعددی را که من میان نخلها و درختهای کوفه احتکار کرده بودم همه را به آتش کشید، اگر چنین نمیکرد معادل عایدات کوفه سود میبردم.»(52)
حضرت به کارگزاران خود؛ مانند رفاعه(53) و مالک اشتر(54)، سفارش میکند که از احتکار نهی کرده و محتکر را مجازات نمایند.
احتکار رفتاری است که از دنیاگرایی و سودپرستی ناشی میشود و در حقیقت یکی از آثار انحراف در بینشها است. احتکار موجب کمیابی کالاهای مورد نیاز مردم و افزایش قیمت آن میگردد.(55) لذا مانعی بر سر راه تحقق عدالت اقتصادی محسوب میشود. از اینرو حضرت با آن برخورد شدید میکردند.
بدین ترتیب حضرت امیر(ع) با دو انحراف پیش گفته برخورد کرده و در جهت اصلاح آن دو عمل میکرد. این بحث دستاورد مهمی برای زمان ما دارد. اگر بخواهیم مردم از رفتارهای اقتصادی خود از اسلام منحرف نشوند و دستورات آنرا اجرأ کنند و در نتیجه بازاری سالم داشته باشیم که در آن ربا داده نمیشود دروغ گفته نمیشود و کسی به دیگری ظلم نمیکند و قیمتها در آن بازار عادلانه است، و اگر بخواهیم مردمی کم مصرف پرتلاش و با بازده بالا تربیت کنیم و اگر بخواهیم کاری کنیم که در جامعه فقر ریشه کن شود و ثروتمندان به دستگیری از فقرأ همت گمارند، برای تحقق امور فوق سه اقدام اصلاحی لازم است اولاً باید به تعلیم و تربیت مردم دربارة احکام اسلام و آثار گناه در این زمینه بپردازند.
ثانیاً حاکمان و رهبران سیاسی و اخلاقی جامعه یعنی کسانی که مردم به آنها اقتدأ میکنند، خود به احکام اسلام عمل کرده و ساده زیستی و زهد را پیشه کنند و کم مصرف و پرتلاش باشند.
اقدام اصلاحی سوم نظارت جدی و دقیق بر بازارها برای جلوگیری از تخلفات از احکام و دستورات الهی است. جای چنین نهادی در کشور ما خالی است. منظور نهادی است که نهتنها بر قیمتها نظارت نماید و با گرانفروشی مبارزه کند، بلکه بر رعایت همه واجبات و محرمات الهی در حوزة بازار نظارت کند و متخلفین را به تناسب جرمشان مجازات نماید. چنین نهادی که در حقیقتجویی از نهاد امر به معروف و نهی از منکر است و یک نهاد دولتی است در تاریخ تمدن اسلامی سابقهای طولانی و ممتد دارد. فقهأ اهل تسنن از چنین نهادی بهعنوان نهاد حسبه یا احتساب نام میبرند و بر شرعیت آن در آیات امر به معروف و نهی از منکر استدلال میکنند. این فقیهان بحثهای مفصلی دربارة وظائف این نهاد و شرائط محتسب کردهاند.(56) به هرحال جای چنین نهادی در کشور ما خالی است. سزاوار است در سال امیرالمؤمنین(ع) ما نیز به این وجود شریف اقتدا کرده و نهاد نظارت شرعی و اقتصادی بر بازار را ایجاد کنیم.
فساد دولتمردان
پس از پیامبر(ع) خلافت از سیر اصلی و الهی خود خارج شد و سه انحراف عمده در رفتار خلفا و کارگزاران حکومت رخ داد که موجب تشدید فقر و نابرابری در جامعه گشت. بیشتر تحلیلگران تاریخ دوران خلفأ این انحرافات را علت اصلی قیام مردم و قتل عثمان برشمردهاند. انحرافات مزبور عبارتند از:
1. حکومت دنیاپرستان و توزیع ناعادلانه فرصتهای شغلی
2. توزیع ناعادلانه بیتالمال
3. نگهداری بیتالمال تا پایان سال
در این نوشتار آثار اقتصادی انحرافات مزبور را به تناسب موضوع بحث خود بررسی میکنیم و از آثار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایندو چشمپوشی مینمائیم.
1. حکومت دنیا پرستان و توزیع ناعادلانه فرصتهای شغلی
این انحراف در زمان عثمان به اوج خود میرسد. عثمان برخلاف خلفای پیشین حتی در ظاهر نیز زهد را رعایت نمیکرد و در دنیاپرستی تقیه نمینمود. حضر امیر(ع) دربارة عثمان تعبیراتی دارند که شاهد خوبی بر این مدعاست.
«آنگاه سومی برخاست، درحالی که از پرخوارگی باد به پهلو افکنده بود و چونان ستوری که همی جز خوردن در اصطبل نداشت.»(57)
و دربارة سیرة حکومتی عثمان میفرماید:
«او به استبداد و خودکامگی فرمان میراند و استبداد و خودکامگیاش سبب تباهی کارها شد.»(58)
طبوری از عبدابن عامر نقل میکند:
«در ماه رمضان با عثمان افطار میکردم، برای ما غذایی بهتر و لطیفتر از غذای عمر آوردند؛ بر سفرة عثمان هر شب ماهیچة خوب و گوشت بزغاله مشاهده کردم و هرگز عمر را ندیدم که نان از آرد الک کرده بخورد و یا گوشت گوسفند بخورد مگر گوشت گوسفند پیر. لذا از عثمان دربارة این تفاوت سؤال کردم. جواب داد: یرحم ا عمر، چه کسی طاقت دارد مثل او رفتار کند!»(59)
همچنین انساب الاشراف از سلیم ابی عامر نقل میکند که:
«بر دوش عثمان عبای پشمی سیاهی را دیدم که 100 دینار میارزید.»(60)
افزون بر این عثمان، مناصب حکومتی را نیز به خویشاوندان خود و افرادی که صلاحیتی برای این کار نداشتند میسپرد و آنها نیز از این منصب سوء استفاده میکردند. البته از گفتگویی که بین عثمان و حضرت علی(ع) نقش شده استفاده میشود که انتصاب افراد ناصالح در رأس امور حکومت در بلاد از زمان عمر آغاز شد. تنها فرق در این بود که اگر کسی کار خطایی میکرد عمر او را تنبیه و تبعید میکرد ولی عثمان در مقابل خطاهای خویشاوندانش رفق و مدارا مینمود.(61) به همین دلیل در زمان عثمان، خویشاوندان او برای سوء استفاده از مناصب خود مجال وسیعتری در اختیار داشتند. عثمان حکم بر عاص و مروانبن حکم و حارثبن حکم را نزد خود خواند(62) و ولیدبن عقبهبن ابی محیط را بر کوفه و عبدابن أبی سرح را بر مصر، و معاویةبن ابیسفیان را بر شام و عبدابن عامر را بر بصره ولایت داد.(63)
طبری از امام علی(ع) نقل میکند که فرمود: عثمان نمیخواست کسی او را نصیحت کند، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزید، هر یک از آنها به تکهای از زمین چسبیده بود و خراج آن را میخورد و اهل آن سرزمین را خوار میکرد.(64)
میتوان بهوضوح نتیجه گرفت که هر یک از والیان عثمان نیز در دائرة ولایت خود مناصب و فرصتهای شغلی را بین اطرافیان و طرفداران خود تقسیم کرده و دیگران را محروم میساختند.
وقتی از زاویة عدالت اقتصادی به این انحراف بنگریم، درمییابیم که این انحراف عامل مهمی در تشدید فقر و نابرابری در آن زمان بوده است. زیرا این انحراف موجب میگشت که بهتدریج ثروتهای جامعه در نزد عدهای محدود که بهنوعی به دستگاه حکومت وابسته بودند جمع شود و بقیه سهمی در آن ثروتها نداشته باشند. همچنین این انحراف زمینهساز انحراف دیگر یعنی توزیع ناعادلانه بیتالمال بود که در بحث بعدی از آن سخن خواهیم گفت.
2. توزیع ناعادلانه بیتالمال
بیتالمال نام یک مکان نیست بلکه به وجوهی گفته میشود که به خزانه دولت وارد میگردد و باید صرف مصالح مسلمین شود.(65)
ابوعبید اموال بیتالمال را به سه قسم؛ فیء، خمس و صدقه، تقسیم مینماید. مقصود از صدقه همان زکات است که از طلا و نقره و شتر، گاو، گوسفند و حبوبات و میوهجات گرفته میشود(66) و باید در اصناف هشتگانهای که خداوند متعال در سوره توبه آیه 60 برشمرده است مصرف شود و بین همة مسلمین تقسیم نمیشود. فیء شامل جزیه و خراج زمینهایی که با جنگ بهدست مسلمانان افتاد و خراج زمینهای صلحی میشود. اینگونه اموال باید صرف مصالح مسلمین شود و مخصوص فقرأ نیست، خمس نبرد در زمان پیامبر(ص) خلفأ شامل یک پنجم غنائم بهدست آمده در جنگ با کفار، معادن، آنچه از ته دریا با غواصی بهدست میآید و گنج میشد. برخی فقهأ اهل تسنن خمس را ملحق به فیء کرده و برخی دیگر میگویند باید در اصناف پنجگانهای که در قرآن تصریح شده صرف شود.(67)
در بین فقهأ شیعه نیز در کیفیت صرف وجوه مختلف بیتالمال و حدود اختیارات امام المسلمین در صرف آن اختلاف است(68) ولی در این مطلب همه اتفاق دارند که وجوه مربوط به بیتالمال (خمس، زکات، جزیه، خراج، درآمد انفال و...) به دو وجه مصرف میشوند؛ بخشی از آنها صرف عناوین خاصی میشود مانند، فقرأ، مساکین، در راه ماندگان، مقروضین، سالخوردگان، بیماران، کارگزاران، قضات، نظامیان و... و بخشی دیگر باید یا میتواند صرف مصالح عامة مسلمین شود. که گاهی از آن به اموال مسلمین یا ثروتهای عامه یا عمومی تعبیر میشود. در صدر اسلام این بخش بین مردم تقسیم میشد. و این نوع از وجوه است که موضوع بحث ما در این قسمت است.
کتانی در کتاب تراتیب الاداریة از ابویوسف نقل میکند که در زمان حضرت رسول(ص) ترتیب مشخصی در تقسیم بیتالمال وجود نداشت(69) ولی حضرت علی(ع) بارها به این مطلب تصریح کردند که حضرت رسول(ص) بیتالمال را بهصورت مساوی بین مردم تقسیم میکرد.(70) پس از آن ابوبکر نیز در تقسیم بیتالمال به حضرت رسول(ص) اقتدا کرده و کسی را بر دیگری مقدم نمیداشت.(71) تبعیض در تقسیم بیتالمال از زمان عمر آغاز شد. عمر مردم را براساس دو ملاک؛ تقدم در اسلام و تقرب به حضرت رسول(ص) تقسیم کرد. و به کسانی که دارای سابقة بیشتری در اسلام بودند و یا از جهت نَسَبی به پیامبر(ص) نزدیکتر بودند سهم بیشتری داد. طبق روایات اهل تسنن به عباسبن عبدالمطلب سالانه هفت هزار درهم و به عائشه 12 هزار درهم و به سایر ازواج حضرت رسول(ص) سالانه 10 هزار درهم به جنگجویان بدر چهار یا پنج هزار درهم و برای مهاجرین قبل از فتح مکه سه هزار درهم و برای مهاجرین بعد از فتح مکه دوهزار درهم پرداخت میکرد و بقیة مردم را براساس قرائت قرآن و سابقة جهاد در راه خدا تقسیم میکرد و هر که از این دو جهت سابقة بیشتری داشت سهم بیشتری از بیتالمال را دریافت میکرد.(72) این انحراف از سنت حضرت رسول(ص) با توجه به کثرت فتوحات و غنائم و فیء در زمان عمر دو اثر داشت؛
1. بینش دنیاپرستی را تقویت میکرد. در حقیقت مجاهدین و سابقین در دین أجر خود را در همین دنیا دریافت میکردند. ابوبکر معتقد بود که سابقة در دین یا جهاد یک امتیاز بزرگ است که باید أجر آن را خداوند متعال بدهد و موجب استحقاق سهم بیشتر از بیتالمال نمیگردد ولی عمر عکس آنرا اعتقاد داشت. وقتی عمر به خلافت رسید براساس اعتقاد خود عمل کرد و با عمل خود بینش خود را در جامعه تثبیت کرد. و بدین ترتیب زمینه برای سالها حکومت عثمان آماده شد.
2. به تدریج موجب بوجود آمدن قشری ثروتمند و مرفه در جامعة مسلمین گردید و در جامعة آن روز اختلاف طبقاتی بوجود آمد. این اختلاف بعدها در زمان عثمان به اوج خود رسید. عثمان حتی از سیره عمر نیز تبعیت نکرد بلکه بیتالمال را به خویشاوندان و نزدیکان خود میبخشید. نمونههای بسیار زیادی از بخششهای بیرویة عثمان در تاریخ نقل شده است که برخی از آنها را در اینجا نقل میکنیم.
عثمان عموی خود حکم بن عاص را که پیامبر(ص) او را از مدینه بیرون کرده بود برگرداند و سیصد هزار درهم صدقات قبیله قضاعه را به او بخشید.(73) و خمس غنائم اغریقیه را که دو میلیارد و پانصد و بیست هزار دینار بود به پسر عموی خود مروان بن حکم بخشید(74) و فدک را نیز که میراث حضرت فاطمه علیهاالسلام بود به او داد.(75) و صد هزار درهم(76) و نیز مکانی را بهنام مهزور - مکان بازار مدینه - به حارث بن حکم پسر عموی دیگرش بخشید.(77)
و به داماد خود عبدابن خالد نهصدهزار درهم از بیتالمال بخشید(78) و سعیدبن عاص که از نزدیکانش بود و در خانه او بزرگ شده بود صد هزار درهم از بیتالمال بخشید.(79) بقیه بخششهای عثمان از بیتالمال در جدول زیر آمده است:(80)
1. اباسفیان بن حرب 000/200 درهم
2. عبدا بن أبی سرح یک پنجم خمس غنائم آفریقا در جنگ اول
3. زید بن ثابت 000/10 دینار و برخی باغهای نخل مدینه
4. ربیعة بن الحارث 000/100 درهم یا دینار
5. طلحة بن عبیدا 000/200 دینار و زمینی در کوفه
6. زبیر بن عوام 000/600 درهم یا دینار از اموال اصفهان
همانگونه که ملاحظه میشود عثمان حتی زکات را که باید صرف گروههایی میشد که در قرآن ذکر شده به دیگران میبخشید. علامه امینی در الغدیر میفرماید:
عثمان رای آزادی دربارة بیتالمال و مشتعقین آن داشت. او مغالطه میکرد که مال، مال خداست و خود را ولی مسلمین میشمرد لذا بیتالمال را در هرجا که میخواست صرف میکرد و هر کاری که میخواست در این حال انجام میداد.(81)
در طول حکومت عثمان برخی افراد دارای ثروتهای هنگفتی شدند.(82) برای نمونه درباره زید بن ثابت نقل شده که وقتی مرد آنقدر طلا و نقره داشت که با تبر آنرا خرد میکردند افزون بر این اموال و زمینهایی داشت که صد هزار دینار میارزید.(83) عبدالرحمن بن عوف در وقتیکه وفات کرد یک میلیون و نهصد و بیست هزار دینار ثروت داشت.(84) زبیر در هر یک از بصره، مصر، کوفه و اسکندریه خانه داشت و مالش بعد از وفاتش 50 هزار دینار بود و هزار اسب و هزار کنیز و هزار بنده داشت. طلحه از غلات عراق روزی هزار دینار درآمد داشت. سعد بن ابی وقاص خانهای از سنگ گران قیمت عقیق ساخت و یعلی بن حنیه در هنگام مرگ، پانصد هزار دینار و زمینها و مطالبات زیادی داشت که قیمت آن به سیصد هزار دینار میرسید.(85) ظاهراً ثروت عثمان از همه بیشتر بود. در تاریخ نقل شده که وقتی عثمان کشته شد سه میلیارد و پانصد هزار درهم و صد و پنجاه هزار دینار و هزار شتر در ربذة و به قیمت دویست هزار دینار اموال در برادیس و خیبر و وادی القری داشت.(86)
3. عدم توزیع اموال عمومی تا پایان سال
در زمان حضرت رسول(ص) اموالی که بهعنوان اموال عاقه وارد بیتالمال میشد بیدرنگ بین مردم تقسیم میفرمود و آن اموال را نگه نمیداشت.(87) ابوبکر نیز در زمان خلافت خود از این سیره پیروی کرد ولی عمر از این سیره سرباز زد و تصمیم گرفت اموالی که به تدریج وارد بیتالمال میشود تا پایان سال نگه داشته و آنگاه هر چه جمعآوری میشود یکباره بین همه مردم تقسیم نماید.(88)
لذا اسمأ مهاجرین و انصار و بقیة مردم را در دفاتری ثبت کرده و برای آنها براساس ملاکهای پیشین حقوقهای سالانه مختلفی وضع نمود.(89)
آثار اقتصادی این انحرافات
در اثر دو انحراف اول، فقر در جامعه مسلمین افزون گشت و توزیع درآمد و ثروت به شدت نابرابر شد. در حقیقت اموالی که میبایست برای تأمین فقرأ جامعه و مصالح مسلمین خرج میشد نصیب عدهای محدود گشت. بدیهی است که وقتی عثمان رفتارش چنان باشد که گذشت کارگزاران او نیز در مناطق دیگر همان سیره را بهمراتب شدیدتر از عثمان اعمال کنند. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که در آن دوران فقر و نابرابری در همه سرزمینهای اسلامی گسترش یافته بود.
از سوی دیگر مال و ثروت بیش از حد، اغنیأ را به رفاهزدگی، تجملگرایی و دنیاپرستی بیشتر دعوت میکرد و این خود موجب تداول بیشتر ثروت در دست اغنیأ میشد. در حقیقت دنیاپرستی زمینه تشدید نابرابری را فراهم مینمود، نابرابری و دنیاپرستی اغنیا را تقویت میکرد. افزون بر همه اینها تأخیر در تقسیم اموال عامه و نگهداری آن تا پایان سال دو اثر را به دنبال داشت:
1. در طول مدت یک سال اموالی که از اطراف و اکناف میرسید در بیتالمال کنز میشد و در نتیجه در اقتصاد جریان پیدا نمیکرد. از منظر عدالت اقتصادی این تاخیر موجب میشد که اموال بهصورت فوری بهدست نیازمندان و مردم نرسد و پخش نگردد و لذا رفع فقر و نیاز مردم به تأخیر افتد.
2. در پایان سال حجم زیادی از اموال که یک سال ذخیره شده بود و غالباً بهصورت درهم و دینار پول یکباره در جامعه - بین افراد خاصی - تقسیم میشد. در این شرایط انتظار آن است که قیمتها افزایش یابد و افزایش قیمتها بر فقر فقیران بیافزاید.
بهنظر میرسد در اسلام پخش اموال - در مقابل کنز آن - یک قاعدة اساسی و پذیرفته شده در اموال شخصی و بیتالمال است. لذا پیامبر(ص) از کنز اموال شخصی نهی میفرمودند(90) و در اموال بیتالمال نیز کنز را جائز نمیشمردند اگر به اندازه کوه احد در نزد من طلا باشد مرا خوشحال خواهد کرد این امر که سه روز بر من بگذر و هیچ مقداری از آن نزد من باقی نماند.(91)
فریاد علی(ع)
یکی از انگیزههای اصلی حضرت امیر(ع) از پذیرش حکومت آن بود که فقر را ریشه کن کرده و عدالت اجتماعی را در جامعه برقرار سازد. لذا فرمود:
«بدانید، سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمیبود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان (و در روایتی دیگر از اولیأ امور) پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم خاموشی نگزینند افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکرد....»(92)
از اینرو در طول حکومت خود همواره با ظلم ستیز کرده ریشههای فقر و نابرابری را یکی پس از دیگری میخشکاندند. لذا با انحرافات پیش گفته نیز بهصورت صریح و قاطع مبارزه کردند و در جهت اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) عزل کارگزاران ناصالح و انتخاب عمال صالح
ما به این اقدام از بعد اقتصادی مینگریم و تاثیر آنرا در توزیع درآمدها و ثروتهای جامعه مورد بررسی قرار خواهیم داد. حضرت پس از بیعت، تصمیم خود را بر تغییر کارگزاران اعلام کردند:
«سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش به هم درآمیخته و غربال میشوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانههایی که در دیگ میریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبر شوند. پس پستترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان پستترینتان واپس ماندگانتان پیش افتند و پیش گرفتگانتان واپس رانده شوند...»(93)
و پس از آن فرمان عزل همة عمال عثمان را به غیر از ابوموسی اشعری صادر کرد.(94) و افراد دیگری را جایگزین آنان نمود. قیسبن سعدبن عباده انصاری را استاندار مصر، عثمانبن حنیف انصاری را استاندار بصره، عمارةبن شهاب را استاندار کوفه و عبیدابن عباس را استاندار یمن و سهلبن حنیف را استاندار شام معرفی نمود.(95) و برای بقیة مناطق نیز والیانی برگزید و افرادی را نیز مأمور اخذ خراج و صدقات مناطق مختلف نمود.(96)
بطور کلی کارگزاران منتخب حضرت علی(ع) را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:(97)
1. کارگزاران متدین و مورد اطمینان که دارای صلاحیتهای لازم برای اداره امور نیز بودند. همچون مالک اشتر، عبدا بن عباس و قیس به سعد بن عباده.
2. کارگزاران متدین و مورد اطمینان که در اداره امور از قوت و صلاحیتهای لازم برخوردار نبودند. همچون محمد بن ابی بکر، ابو ایوب انصاری و سهل بن حنیف و عبیدا بن عباس و عثمان بن حنیف.
3. کارگزاران غیرمتدین که دارای تخصیص و قدرت مدیریت بودند و مانند زیادبن ابید منذربن جارود، لغمان بن عجلان، یزید بن حجیه و مصغلة بن هبیرة و قعقاع بن شور. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا حضرت علی(ع) از گروه دوم و سوم برای اداره امور استفاده میکرد؟
پاسخ این سؤال در واقعیتهای تلخ زمان حضرت نهفته است؛ در آن زمان مناطق بسیاری تحت سیطره حکومت اسلام بود درحالی که افراد دسته اول انگشت شما ربودند. از اینرو حضرت چارهای جز استفاده از دسته دوم و سوم نداشت. ولی برای آنکه خطای ایندو گروه بهویژه گروه سوم به حداقل برسد بر اعمال آنها دقیقاً نظارت میکرد و فرد خطا کننده را شدیداً مجازات مینمود.
جماعتی از جمله مغیرةبن شعبه به حضرت پیشنهاد کردند که استانداران پیشین را و از جمله معاویه را بر منصب خود تثبیت نماید و پس از آنکه اوضاع سامان یافت آنها را عزل کند ولی حضرت با استناد به آیه (مَا کُنتُ مُتَّخِذِ المُضِلٍّینَ عَضُداً)(98) با این پیشنهاد بطور قاطع مخالفت مینمود.(99) بیتردید حضرت نمیتوانستند عدهای فاسق و دنیاپرست را که با او بیعت نکردهاند و فرمان او نمیبرند، بر جان و مال مسلمین مسلط کنند زیرا در این صورت در ظلم آنها مشارکت کرده بودند.
ب) مراقبت از کارگزاران و تنبیه خطاکار
حضرت امیر(ع) به شدت مراقب اعمال کارگزاران خود بود و برای این کار جاسوسانی را همچون کعببن مالک گمارده بود.(100) همچنین در عهدنامة ایشان به مالک اشتر آمده است: «در اعمال کارگزاران خود کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان برگمار. زیرا مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وا میدارد. و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را خیانت نیالایند. هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است بازخواست نمایی. سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ را بر گردنش آویزی.»(101)
حضرت امیر خود به آنچه به مالک سفارش نمود عمل میکرد. در تاریخ موارد متعددی نقل شده که حضرت از خطای کارگزاران خود با خبر گشته و آنها را توبیخ یا تنبیه کردند. همچنین نامههای متعددی در نهجالبلاغه وجود دارد که در آنها حضرت کارگزاران خطاکار را توبیخ کردهاند.(102)
علت خطای برخی کارگزاران و نظارت شدید و توبیخ آن حضرت را پیشتر بیان کردیم. درحقیقت حضرت امیر(ع) با توجه به ندرت افراد مؤمن و مدیر و وسعت حکومت اسلامی چارهای جز این نداشت.
ج) استرداد اموال بیتالمال
حضرت امیر(ع) دو روز پس از بیعت خطبهای خواندند و در آن تصمیم خود را برای استرداد اموال بیتالمال، به مردم اعلام کردند و فرمودند:
«همانا هر زمینی [از زمینهای بیتالمال]، را که عثمان بخشیده است و هر مالی از اموال خدا را که به افراد داده است به بیتالمال برمیگردد زیرا حق پیشین را چیزی باطل نمیکند، اگر چیزی را که عثمان بخشیده کابین زنان کرده باشند و در شهرها پراکنده ساخته باشند، بهجای خود بازخواهم گردانید. زیرا که در دادگری گشایش است و آنکه از دادگری به تنگ آید از ستمی که بر او میرود بیشتر به تنگ آید.»(103)
سپس حضرت فرمان دادند که همة سلاحها و شتران صدقه را که در خانة عثمان بود به بیتالمال برگردانند و از تصرف در اموال عثمان خودداری کنند و فرمان دادند که هرجا به اموال بیتالمال برخوردند که جزء بخششهای عثمان بود آنرا به بیتالمال برگردانند.(104)
د) مساوات در تقسیم بیتالمال
حضرت علی(ع) همانگونه که در ابتدا اعلام فرمود هدفش احیأ سنت پیامبر(ص) و از بین بردن بدعتها بود. از اینرو در تقسیم بیتالمال نیز به پیامبر(ص) اقتدا کرده و صدقات را صرف اصناف خاصی که در قرآن ذکر شده میفرمود و فیء را بهنحو تساوی بین مردم تقسیم میکرد. در روز دوم خلافت خود در ضمن خطبهای که خواندند چنین فرمودند:
«آگاه باشید هر مردی از مهاجرین و انصار از اصحاب رسول خدا(ص) که خود را بهخاطر همراهیش با پیامبر(ص) برتر از دیگران میبیند بداند که برتری روشن در روز آخرت در نزد خداست و ثواب و اجر آن بر عهدة خداست. و هر مردی که دعوت خدا و رسولش را اجابت کرده و روش ما را تصدیق و به دین ما وارد شده و رو به قبلة ما نموده است، همانا حقوق و حدود الهی بر او واجب میگردد. بنابراین شما بندگان خدا و این اموال نیز مال خداست که بین شما به نحو تساوی تقسیم میشود، هیچکس را بر دیگری برتری نیست، برای تقواپیشهگان در نزد خداوند بهترین پاداش و برترین ثواب است، خداوند دنیا را پاداش و ثواب متقین قرار نداده است و آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است فردا صبح نزد ما بیایید تا مالی که نزد ماست بین شما تقسیم کنیم و هیچکس غائب نشود مسلمان حر چه عرب باشد و چه عجم چه قبلاً مشمول عطأ خلیفه بوده و چه نبوده است، حاضر شود...»(105)
فردا همه حاضر شدند و به هر فرد 3 دینار رسید.(106)
بسیاری از اصحاب که در زمان عمر و عثمان از بخششهای ویژه برخوردار بودند از قبیل سهلبن حنیف، طلحه، زبیر، عبدابن عمر، سعدبن عاص، مروانبن حکم و دیگران به روش حضرت اعتراض کردند. حضرت جواب فرمودند:
«اما در این فیء هیچکس را بر دیگری ترجیحی نیست، و خداوند پیش از این آنرا تقسیم کرده است،(107) پس فیء مال خداست و شما بندگان مسلمان خدایید و این کتاب خداست که به آن اقرار کرده و تسلیم شدهاید،(108) و سیرة پیامبر(ص) ما نیز بین ما روشن است، پس هر کس راضی نیست هرچه میخواهد بکند، همانا کسی که به فرامین خداوند عمل مینماید و به حکم خدا حکم میکند از چیزی نمیهراسد.»(109)
حضرت علی(ع) به دنبال طلحه و زبیر فرستاده و از آنها سؤال میکند که چرا از کار من کراهت دارید و خلاف کار من رأی میدهید. این دو در پاسخ گفتند:
«بهخاطر اینکه خلاف عمربن خطاب در تقسیم بیتالمال عمل میکنی، تو حق ما را مانند دیگران قرار دادی و اموال و زمینهایی را که خداوند متعال به وسیلة شمشیرها و نیزههای ما و تاخت و تاز ما با اسبهایمان و پاهایمان نصیب مسلمین نمود و تبلیغات ما در آنجا واقع شد و آنها را به زور و فشار از کسانی که اسلام را تنها با زور پذیرفتند گرفتیم، بین ما و کسانی که با ما برابر نیستند بهصورت مساوی تقسیم کردی.»
حضرت در جواب فرمودند:
«پیش از این قومی به اسلام پیشی گرفته و آنرا با شمشیرها و نیزههای خود یاری کردند ولی رسول خدا(ص) سهم بیشتری به آنها نداد و آنها را بهخاطر سبقت در اسلام برتری نداد، خداوند سبحان اجر اعمال سبقتگیرندگان و مجاهدان را در روز قیامت خواهد داد.»(110)
در گفتگوی دیگری حضرت در جواب این دو میفرمایند:
«من نمیتوانم در بیتالمال تصرف کنم. بیتالمال متعلق به مسلمین است و من خازن و امین آنها هستم. اگر میخواهید به منبر روم و آنچه از بیتالمال میخواهید از مردم درخواست کنم اگر اجازه دادند به شما میدهم.»(111)
حضرت امیر(ع) به والیان خود نیز دستور میداد که بیتالمال را به نحو تساوی بین مردم تقسیم نمایند.(112) در احتجاجات حضرت دو نکتة مهم بهچشم میخورد که لازم به توضیح است: یکی آنکه حضرت با کسانی روبرو بود که دنیا را هدف قرار داده و سبقت در دین و مجاهدت در راه خدا را ملاک سهمبری از بیتالمال میدانستند و حضرت که براساس بینش قرآنی، آخرت را هدف و دنیا را وسیله میدانستند میفرمودند خداوند اجرا این امتیازات را در آخرت خواهد داد و اما این امتیازات ملاک سهمبری از بیتالمال نیست. ملاک سهمبری مربوط به بعد مادی و دنیوی ما انسانهاست و از این بعد همه برابریم.
دیگر آنکه حضرت حق برابر در برخورداری از بیتالمال را جزء ثابتات اسلام میدانند که تغییر شرایط موجب تغییر آن نمیشود. در مقابل کسانی بودند که فکر میکردند خلیفه در تقسیم بیتالمال مختار است و هرگونه تشخیص داد میتواند رفتار کند. حضرت علی(ع) برای رد این مدعی و اثبات غیرقابل تغییر بودن روش تقسیم بیتالمال به کتاب و سنت حضرت رسول(ص) استناد فرمودند. این مطلب برای ما بسیار مهم است. از آن جهت که اگر تساوی حق مردم از بیتالمال جزء ثابتات اسلام باشد دولت امروز نیز در سیاستهای مالی و بودجهریزی باید این اصل را در نظر بگیرد. البته همانگونه که گذشت این در مورد اموال فیء و غنیمت است که به جمیع مسلمین تعلق دارد و شامل وجوهی مانند خمس، زکات و در زمان ما درآمد حاصل از فروش نفت که جزء انفال است، نمیشود؛ زیرا بخشی از این وجوه در عناوین خاص مانند فقرأ، مساکین، در راه ماندگان، مقروضین و... باید صرف شود و برخی دیگر متعلق به امام(ع) است که باید صرف مصالح اسلام و مسلمین گردد و حاکم اسلامی میتواند به نیابت از امام معصوم(ع) آن را در اموری که به مصلحت مسلمین است مانند راهها، پلها و بیمارستانها و بهداشت و آموزش و... صرف نماید. با این همه، اگر حاکم اسلامی صلاح بداند که درآمد انفاق را بین مردم تقسیم کند، باید تساوی را رعایت نماید.
ه') تعجیل در تقسیم بیتالمال
حضرت علی(ع) با این بدعت - تأخیر در تقسیم بیتالمال تا پایان سال - نیز مقابله کرد و سنت پیامبر(ص) - تعجیل در تقسیم بیتالمال - را احیا نمود. از ایشان چنین نقل شده است:
«خلیل من رسول خدا که درود و سلام خدا بر او باد هیچ مالی را تا فردا حبس نمیکرد و ابوبکر نیز چنین میکرد ولی نظر عمر این بود که دفاتر مالی ایجاد کند و تقسیم مال را از سالی به سال دیگر تأخیر اندازد. و اما من همان کاری را میکنم که خلیل من رسول خدا انجام داد.»(113)
در ادامه روایت، آمده است که حضرت علی(ع) جمعه به جمعه اموال را تقسیم میکرد. و در روایت دیگر نقل شده است که جمعهها در بیتالمال چیزی نبود و حضرت امیر(ع) در پنجشنبه اموال رسیده را تقسیم میکرد و سپس جاروب کرده و آب میپاشید و در آن دو رکعت نماز میخواند.(114)
همانگونه که پیشتر متذکر شدیم تعجیل در تقسیم بیتالمال موجب پخش و تداول تدریجی اموال در جامعه و تسریع در رفع نیاز نیازمندان و مردم میشود. و لذا به رفع فقر کمک شایانی مینماید.
مقاومت در برابر علی(ع)
اصلاحات علوی با دو مانع بزرگ روبرو بود:
1. دنیاپرستی و مالدوستی فراگیر گشته و خاص و عام را دربر گرفته بود. یعنی انحراف در بینشها بیش از حد عمیق و وسیع شده بود. هم خواص و اصحاب پیامبر به جز عدهای محدود براساس اصالت دنیا حرف میزدند. موضعگیری میکردند و استدلال مینمودند و هم عامة مردم براساس اصالت دنیا حرف میشنیدند و بهدنبال خواص حرکت میکردند. و این انحراف بهقدری عمیق بود که گوشهای دل را برای شنیدن مواعظ و پندهای حضرت، بسته بود. و قلبها را از پذیرش عدالت باز میداشت بهویژه عدة کثیری از اصحاب پیامبر(ص) در طول این مدت به ثروتهای هنگفتی رسیده و در دنیا غرق شده بودند و اینها
بزرگترین مانع اصلاحات علوی بودند. حضرت امیر(ع) در روز دوم پس از بیعت خطبهای ایراد کرده و به این سد بزرگ تصریح میفرماید:
«آگاه باشید که مردانی از شما که دنیا آنها را در خود غرق کرده و زمینهایی را تصاحب کرده و نهرهایی شکافتهاند و بر اسبهای زیبا سوار شدهاند و دختر بچههای زیباروی را در بر گرفتهاند، و این زندگی برای آنها عار و ننگ شده است. هنگامی که آنها را از آنچه در آن فرو رفتهاند بازدارم و آنها را بهسوی حقوقی که خود میدانند بکشانم، بر این کار سرزنش کرده و آنرا زشت شمرده و میگویند: ابن ابی طالب ما را از حقوق خود محروم کرد.»(115)
2. بدعتها در طول زمان سنت شده بود. حضرت در خطبهای به این مطلب تصریح کرده میفرمایند:
«ولات قبل از من اعمالی را که مخالف سنت رسول خدا(ص) بود عمداً انجام دادهاند درحالی که عهد او را شکسته و سنت او را تغییر دادند و اگر من مردم را بر ترک آن بدعتها مجبور نمایم و سنتها را بهجای خود و به آنچه در زمان حضرت(ص) بود برگرداندم، سپاهیان من از اطراف من پراکنده شده تا جایی که تنها بمانم یا تعداد قلیلی از پیروان من که فضل مرا میشناسند و از کتاب خدا و سنت رسول ا(ص) وجوب امامت مرا دریافتهاند، باقی بمانند.»
سپس حضرت بدعتها را که سنت شدهاند یک یک بیان کرده و یکی از آن بدعتها را تقسیم ناعادلانه بیتالمال که موجب دست بدست شدن اموال در دست اغنیا میشود برمیشمارد.(116)
ابن ابی الحدید در اینباره سؤالی را طرح کرده و جواب میدهد. سؤال آن است که چرا وقتی ابوبکر بیتالمال را به نحو تساوی تقسیم کرد با او مخالفتی نشد ولی با امیرالمؤمنین علی(ع) مخالفت کردند؟ حاصل جواب وی آن است که در طول 22 سال خلافت عمر و عثمان سنت پیامبر(ص) به فراموشی سپرده شده بود و خواص با تقسیم ناعادلانه درآمد عادت کرده بودند و از این طریق سالها بهرهمند بودند و لذا وقتی حضرت علی(ع) خواست روش پیامبر(ص) را اجرا کند با آن مخالفت ورزیدند.(117)
یک پرسش
آیا شعار عدالت اقتصادی (رفع فقر و توازن ثروت) مانع رشد و توسعه اقتصادی نیست؟ جوابهای متعددی برای این سؤال وجود دارد؛
1. حضرت به رشد و توسعة اقتصادی نیز توجه داشتند لذا در نامة خود به مالک اشتر میفرمایند: «باید بیش از تحصیل خراج در اندیشة آبادانی زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هرکه خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.»(118)
2. در بینش حضرت عدالت هدف اصلی نظام اقتصادی اسلام است و رشد و توسعة مطلوب بدون عدالت محقق نخواهد شد. حضرت در اینباره میفرمایند:
«ما عمرت البلدان بمثل العدل.»(119) «بهوسیلة اقامة عدل برکات الهی چندبرابر میشود»
«بالعدل تتضاعف البرکات»(120) «بهوسیلة اقامة عدل برکات الهی چندبرابر میشود»
3. در بینش آن حضرت عدالت اقتصادی به مفهوم اسلامی آن(121) حق مردم است و مردم میتوانند این حق را مطالبه کنند و متولیان امور نیز واجب است این حق را بدهند. فقرأ در اموال ثروتمندان(122) و در بیتالمال(123) حق دارند و باید حق آنها داده شود لذا نمیتوان به بهانة پرداختن به رشد و توسعه این حق را از آنان دریغ داشت. بنابراین:
1. هدف اصلی اصلاحات اقتصادی آن حضرت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه بود.
2. زیربنای فلسفی حرکت اصلاحی آن حضرت اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا است.
3. برنامة آن حضرت، تصحیح بینشها و منشها براساس تعالیم اسلام است.
4. سیاست اصلاحات آن حضرت؛
الف) تبیین تعالیم و دستورات اسلام در جامعه
ب) عمل به دستورات اسلام و ارائة الگوی عملی
ج) نظارت بر اجرای دستورات اسلام
همانگونه که گذشت حضرت امیر هم بر بازارها و مردم نظارت میفرمود و هم بر اعمال کارگزاران خود.
پیام علی(ع) برای امروز ما
جامعة امروز ما از جهاتی شبیه جامعة حضرت امیر(ع) است. دوران انقلاب تا پیش از صلح را میتوان به زمان پیامبر(ص) تشبیه کرد. مردم برای دفاع از دین و دستیابی به ثواب اخروی از جان و مال خود به سادگی میگذشتند. اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا یک بینش فراگیر بود. مردم و مسئولین بیشتر به فکر پیاده کردن نظامات اسلامی و عمل به دستورات اسلام بودند. مردم از جهت رفتارهای مصرفی غالباً قانع و ساده بودند و اسراف و تبذیر در جامعه کم شده بود و از جهت کار و تلاش، به انگیزههای حقوقی چون دفاع از اسلام، حفظ نظام و پیشرفت آن کار میکردند. البته همه چنین نبودند ولی غالب افراد چنین بودند. مسئولین نیز در زندگی شخصی خود غالباً ساده زیست و زاهد بودند و نهایت دقت را در مصرف بیتالمال مینمودند. پس از پذیرش قطعنامة 598 و فروکش نمودن جو جهاد و ایثار و شهادت بهتدریج انحرافاتی در نظام اجتماعی ما پیش آمد که روزبهروز در حال گسترش و تعمیق است. برخی از این انحرافات که داخل در حوزة مباحث ما در این مقاله است عبارتند از:
1. انحراف بینشها
اصالت دنیا، منفعتپرستی و خودخواهی جایگزین اصالت آخرت، کار به انگیزة ثواب اخروی و ایثار میشود. اگر با این انحراف مقابله نشود، روزبهروز گسترش خواهد یافت.
2. انحراف رفتارها
الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت منفعت مادی شخصی جایگزین الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت آخرت میگردد. بهتدریج ملاحظه میشود که هر کس به فکر منافع شخصی خود است و مصالح اجتماعی و اهداف نظام را فراموش کرده است. هر کس به دنبال آن است که درآمد بیشتری کسب کرده و زندگی مرفهتری برای خود فراهم آورد. این انحراف در مسئولین درجة دوم بیشتر ملاحظه میشود. نسبت به استفاده خصوصی از بیتالمال حساسیتهای اوایل انقلاب وجود ندارد و اسراف و اتراف در مردم و مسئولین بیشتر بهچشم میخورد.
3. سست شدن اعتقاد نسبت به نظامات اسلامی
گرچه در سطح رهبری و مسئولین درجة یک نظام این اعتقاد به نحو راسخ وجود دارد که اسلام دارای نظام ادارة جوامع و از جمله نظام اقتصادی است ولی این اعتقاد بهویژه در مورد نظام اقتصادی و مدیران و کارگزاران سطح پایینتر روزبهروز کمرنگتر و سستتر میشود. و گرایش به سمت نظامهای اقتصادی غربی بیشتر میگردد.
البته بحث آسیبشناسی نظام اقتصادی ایران بهوسیلة مقایسه با نظام اقتصادی اسلام، بحث بسیار مفصلی است که در قالب یک تحقیق جداگانه میگنجد و نیاز به ذکر اسناد و مدارک و دلایل کافی دارد. ما تنها به مهمترین انحرافات آن هم بهصورت اجمال و گذرا اشاره کردیم تا بتوانیم رهنمودها و پیامهای اصلاحات علوی را ذکر کنیم. با توجه به آنچه گذشت اگر بخواهیم در مسیر اصلاحات علوی ره بپیماییم باید سیاستهای اصلاحی زیر را در پیش گیریم:
1. سرمایهگذاری کلان در جهت تحقیق و تبیین نظامات اسلامی از جمله نظام اقتصادی آن و ارائة این نظامات در قالبهایی که قابلیت تحقق در عصر ما را داشته باشند.
2. تبلیغات وسیع و هماهنگ پیرامون تعالیم و دستورات اسلامی جهت تصحیح بینشها و رفتارها و نهادینه نمودن بینشها و الگوهای رفتاری اسلامی.
3. نظارت دقیق بر حسن اجرای احکام و دستورات اسلامی در بخش خصوصی و بازارها و جلوگیری از ارتکاب به حرامهای الهی همچون ربا، احتکار، گرانفروشی و غش در معاملات و...
4. نظارت دقیق بر رفتار کارگزاران و مسئولین نظام برای جلوگیری از سوءاستفاده از بیتالمال و حیف و میل آن و نیز برای کنترل توزیع عادلانه آن.
کتابنامه
. شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالجیل بیروت - لبنان، الطبعة الاولی 1407 ه' 1987 م.
. الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، السید علی خان الشیرازی، مؤسسة الوفأ، بیروت، الطبعة الثانیه 1403 ه' 1983 م.
. بحارالانوار، المجلسی رحمةا مؤسسة الوفاة، دار احیأ التراث العربی، بیروت، لبنان، الطبعة الثالثة المصححة 1403 ه' 1983 م ج، 6 و 32 و 40 و 28 و 31.
. کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، حسامالدین الهندی البرهان فوری، ضبطه و فتر غربیه الشیخ بکری حیانی، صححه و وضع فهارسه و مفتاحه الشیخ صفوة السقأ مکتبة التراث الاسلامی حلب، الطبعة الاولی، 1397 ه' 1944 م.
. هانی الاخبار، علی بن الحسن بن بابویه القمی، عنی بتصحیح علی اکبر الغفاری مؤسسة النشر الاسلامی، 1361 (ه'. ش).
. الارشاد فی معرفة حجج ا علی العباد، للشیخ المفید، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاة التراث، المؤتمر العالمی لألغیة الشیخ المفید، الطبعة الاولی - رجب 1413 ه'.
. السنن الکبری، البیهقی، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه بیروت، لبنان، الطبعة الاولی 1414 ه' 1994 م.
. الکافی، للشیخ الکلینی، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری دار صعب - دار التعارف، بیروت.
. من لا یحضره الفقیه، للشیخ الصدوق، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الثانیه.
. تهذیب الاحکام، شیخ الطوسی، صححه و عقل علیه السید حسن الموسی الخراسانی، دار صعب - دار التعارف، بیروت، 1401 ه' = 1981 م
. الامالی، للشیخ الصدوق، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة و مؤسسة البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ه'.ق.
. أمالی، للشیخ المعنیه، تحقیق الحسین استاد ولی - علی اکبر الغفاری، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، المطبعة الاسلامیة، 1403 ه'.ق.
. فضائل الصحابة، احمدبن محمد بن حنبل، حققه و خرج احادیثه و حتی ا بن محمد عباس، دارالعلم الطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1403 ه' = 1983 م.
. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمدبن محمدالطبری المکی، حققه و علق علیه أکرالبوشی، قرأه و قدم علیه محمود الارناؤوط، مکتبه الصحابة، جدة، الطبعة الاولی، 1415 - 1995.
. دعائمالاسلام قاضی ابی حنیفة النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف بمعث، الطبعة الثانیة.
. مکارم الاخلاق، الشیخ الطبرسی، تحقیق علأ آل جعفر، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1414 ه'.
. تاریخ الطبری، محمدبن جریر الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار سویدان، بیروت، لبنان.
. انساب الاشراف، البلاذری، حققه و قدم له، سهیل زکار، ریاض زرکلی، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1417 ه'. 1996 م.
. البدایة و النهایة، الحافظ ابن کثیر، مکتبة المعارف، بیروت.
. الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، حققه علی شیری، دار احیأ التراث العربی، بیروت - لبنان، الطبعة الرابعة، 1398 ه'. = 1978 م.
. تاریخ الیعقوبی، احمدبن ابی بعقوب بن جعفربن وهب ابن واضح الکاتب العباسی، دار صادر، بیروت.
. الجمل، للشیخ المفید، مکتبة الداوری، قم - ایران.
. المعارف، لابن قتیبه، حققه دکتور ثروث عکاشة، دار المعارف بصر، الطبعة الثانیة.
. کتاب الفتوح، أحمدبن اعثم الکوفی، تحقیق علی شیری، دار الاضرأ، الطبعة الاولی، 1411 ه'. 1991 م.
. مروج الذهب، المسعودی، بتحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، م. السعادة بمعر، الطبعة الرابعة، 1384 ه'. 1964 م.
. الطبقات الکبری، لابن سعد، دار صادر، بیروت.
. تاریخالاسلام، محمدبن أحمدبن عثمان الذهبی، تحقیق الدکتور عمر عبدالسلام تدمری، دار الکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1407 ه'. 1987 م.
. الامالی، ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی (شیخ الطوسی)، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه - مؤسسة البعثه، دار الثقافة، الطبعة الاولی، 1414 ه'.
. الختصاص، الشیخ المفید، صحة و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1414 ه'.
. المناقب، ابن شهرآشوب، مؤسسة انتشارات العلامه، المطبعة العمیة بقم.
. بشارة المصطفی، محمدبن ابی القاصم محمدبن علی (الطبری)، المطبعة الحیدریة و مکتبتها فی النجف الاشرف، الطبعة الثانیة، 1338 ه'. 1963 م.
. کتاب سلیمبن قیس الهلالی، تحقیق الشیخ محمدباقر الانصاری الزنجانی الخوئینی، نشر الهادی، الطبعة الاولی، 1415 ه'. ق، 1373 ه'. ش.
. الاحتجاج، احمدبن علیبن ابیطالب الطبرسی، تحقیق الشیخ ابراهیم البهادری و الشیخ محمدهادی به، انتشارات اسوة، الطبعة الاولی، 1413 ه'.
. تحف العقول عن آل الرسول، حسنبن علیبن الحسینبن شعبة الحرانی، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1416 ه'.ق.
. موسوعة السیاسة، اسسها الدکتور عبدالوهاب الکیالی، الطبعة الثالثة، المؤسسة العربیه للدراسات و النشر، بیروت، 1990 م.
. فرهنگ توصیفی لغات و اصطلاحات علوم اقتصادی، حسن گلریز، چاپ اول، مرکز آموزش بانکداری بانک مرکزی، 1368.
. فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، منوچهر فرهنگ، چاپ اول، نشر البرز، 1993 م.
. توسعه اقتصادی در جهان سوم، مایکل تودارو، ترجمه غلامعلی فرجادی، چاپ هشتم، مؤسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه، 1378 ه'.ش.
. نوسازی و توسعه، شیاماچاران دوب، ترجمه مرتضی قرهباغیان و مصطفی ضرغامی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
. لسان العرب، ابن منظور، نشر أدب الحوزه، قم، 1405 ق. = 1363 ه'.
. اقرب الموارد، سعید الجوزی الشرتونی البنانی، من منشورات مؤسسة النصر.
. تاج العروس، محمدمرتضی الزیبدیی، الطبعة الاولی، دار مکتبة الحیاة، بیروت، 1306 ه'.
. معجم الوسیط، ابراهیم نیس، عبدالحلیم منصر، عطیه الصوالحی محمد خلف ا احمد.
. المیزان، علامه طباطبایی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
. بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، شهید مرتضی مطهری، چاپ 25، انتشارات صدرا، 1378.
. المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه، کاظم محمدی، محمد دشتی، چاپ پنجم، مؤسسد النشر الاسلامی، 1417 ه'.
. نهجالبلاغه، سید شریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بنیاد نهجالبلاغه، 1376 ه'.ش.
. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، شرح جمالالدین محمد خوانساری، با مقدمه، تصحیح و تعلیق میرجلالالدین حسینی ارموی، چاپ چهارم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، مرداد 1373.
. فرهنگ اقتصادی، سیاوش مریدی - علیرضا نوزری، چاپ اول، مؤسسه کتاب پیشبرد و انتشارات نگاه، 1373.
. تاریخ فلسفه، ج 8، بنتام تا راسل، فردریک کاپلستون، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، چاپ دوم، انتشارات سروش، 1376.
. تاریخ تحلیل اقتصادی، شومپیتر، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز، 1375.
. نظام اقتصادی اسلام، مبانی فلسفی، سیدحسین میزمعزی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378.
. نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، سیدحسین میرمعزی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، بهار 1378.
. موسوعة الامام علیبن ابیطالب(ع)، محمد الریشهری، بمساعدة محمدکاظم الطباطبایی، محمدالطباطبایی، الطبعة الاولی، دار الحدیث، 1421 ه'. ق.
. السیاسة الاقتصادیه و النظم المالیة الفقه الاسلامی، احمد الحصری، الطبعة الاولی، دار الکتب العربی، 1982 م.
. الاحکام السلطانیه، للقاضی ابی یعلی محمدبن الحسین الفرأ الحنبیلی، تصحیح محمود حسن، بیروت، دارالفکر، 1414 ه'.
. کتاب الاموال، ابوعبید قاسمبن سلام، تحقیق محمدخلیل هراس، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، 1406 ه'.
. التراتیب الاداریه، عبدالهی الکتانی، دار الکتاب العربی.
. کتاب الخراج، للقاضی ابو یوسف و یحییبن آدم القرشی و ابن رجب الحنبلی، بیروت، دار المعرفه.
. قطور الاوضاع الاقتصادیه فی عصر الرسالة و الراشدین، نجمان یاسین، الطبعة الاولی، دارالشؤون الثقافیه العامة، العراق، بغداد، 1411 ه'. 1991 م.
. الغدیر، علامه امینی، چاپ اول، تحقیق و نشر مرکز للدراسات الاسلامیه، ج 8، 1416 ه'. 1995 م.
. الحیاة، محمدرضا الحکیمی، محمدالحکیمی، علی الحکیمی، الطبعة السادسة، مکتب نشر الثقافة الاسلامیه (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، طهران، 1411 ه'.ق، 1370 ه'.ش.
. لغتنامة دهخدا، علیاکبر دهخدا، چاپ اول، مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
. اقتصادنا، الشهید آیةا محمدباقر الصدر رحمةا، تحقیق مکتب الاعلام الاسلامی - فرع خراسان، الطبعة الاولی، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، 1417 ه'.ق، 1375 ش.
. پول و نظامهای پولی به ضمیمه تاریخ پول از آغاز اسلام تا زمان غیبت، بخش فرهنگی جامعة مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375.
. رسائل الشیعه، الحر العاملی رحمةا، تحقیق مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، لاحیأ التراث، الطبعة الاولی، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لاحیأ التراث، بیروت، 1413 ه'. = 1993 م.
. المحلی، علیبن احمدبن سعیدبن حزم، منشورات المکتب التجاری للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت.
. ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، غازی عنایة، الطبعة الاولی، دار النغائس، بیروت، 1412 ه'. 1992.
.1997 Oxford Dictionary of Economics, John Black, Oxford university press, .
The New Palcrave Diction Aty of Mony and Finance, Peter Newman, Murray Milcate, John Eatwell,. .1992The Macmillan press Limi tted,
Encyclopaedic Dictionary of Economics, G.C. Pande- D.M. Mithani, First Edition, Anmol publications. .1990New Delhi,
پینوشتها:
.1 نهجالبلاغه، سیدشریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج 1، خطبه 131، ص 136.
.2 ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 299، ح 414؛ السید علی خان الشیرازی، الدرجات الرفیعه، ص 38.
.3 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 207، ص 224.
.4 شرح غرور درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 410، ح 6524.
.5 همان ج 1، ص 183، ح 698.
.6 سوره حجر (15)، آیه 28 و 29؛ سوره سجده، آیه 9 و سوره مؤمنون، آیه 14-12.
.7 ذاریات (51)، آیه 56؛ سوره جمعه، آیه 2.
.8 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 155، ص 162؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 241، ح 191؛ حسامالدین هندی، کنزالعمال، ج 16، ص 195، ح 44216.
.9 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 112، ج 1، ص 117، با تصرفاتی در ترجمه از ناحیهی نویسنده.
.10 همان، خطبه 3، ص 16؛ علی بن الحسین بابویه القمی، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المعنه، الارشاد، ج 1، ص 289؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 458، ح 105.
.11 فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، از بنتام تا راسل، ج 8، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، ص 24.
.12 ر. ک: سیدحسین میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، صص 47 - 61.
.31770. John Eatwell, The New Palgrave-A Dictionary of Economics, p
.14 ر. ک: شوپیتر، تاریخ تحلیل اقتصادی، ترجمه فریدون فاطمی، ج 1، ص 171.
.15 السید الشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 113، صص 118 - 119.
.16 همان، خطبه 98، ص 97.
.17 همان، خطبه 108، ص 110 و خطبه 110، ص 113 و خطبه 112، ص 116 و خطبه 132، ص 137 و خطبه 177، ص 191 و خطبه 212، ص 227 و خطبه 217، ص 235 و خطبه 232، ص 250 و خطبه 233، ص 253 و خطبه 194، ص 213 و خطبه 133، ص 138 و خطبه 159، ص 166 و خطبه 160، ص 169.
.18 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 214، ص 233.
.19 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 129، ص 134.
.20 همان، خطبه 116، ص 122.
.21 همان، خطبه 224، ص 240 و خطبه 112، ص 117؛ شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 3، ص 69، 3857.
.22 ر.ک: شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 488، ح 6704 و ص 490، ح 6706 و 6707 و ص 492، ح 6710 و 6711؛ السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 224، ص 240.
.23 السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج1، خطبه 155، ص 162.
.24 السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 175، ص 186 و 188.
.25 همان، خطبه 189، ص 307.
.26 همان، خطبه 151، ص 155.
.27 شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 2، ص 391، ح 2956 و ص 408، ح 308 همچنین ر.ک: همان ج 3، ص 255، ح 4407 و ج 5 ص، 321، ح 8559 و ج 2، ص 427، ح 3144.
.28 ر. ک: همان، ج 2، ص 178، ح 2284 و ج 3، ص 251، ح 4389.
.29 کلینی، الکافی، ج 5، ص 144، باب الربا، حدیث 2، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1376.
.30 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 142، ص 144، همچنین ر. ک: همان، خطبه 23، ص 29 دربارة انفاق مال به ابواب زیر از کتاب شرح غرر و درر آمدی، ج 7 مراجعه کنید:
باب العطأ، ص 247، باب القرض، ص 322، باب الانفاق، ص 395، باب المواسات، ص 404، باب الصدقه، ص 202 و باب البذل، ص 31 و باب الجرد، ص 47.
.31 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، کلمات قصار، شماره 183، ص 393.
.32 همان، شماره 336، ص 426.
.33 همان، شماره 421، ص 444، و ر. ک: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 4، ص 593، ح 7109.
.34 حکیمی، الحیات، ج 3، ص 309؛ البیهقی، السنن الکبری، ج 7، ص 37، ح 13206، عن محمدبن علی؛ حسامالدین الهندی، کنز العمال، ج 6، ص 6528، ح 16840.
.35 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 126، ص 131 و همچنین ر. ک: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 7، باب التبذیر، ص 31 و باب الاسراف، ص 159.
.36 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 45، ص 314.
.37 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 26.
.38 همان، همچنین دربارة لباس و طعام و خانة علی(ع) رجوع شود به موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، صص 343 - 365.
.39 کلینی، کافی رحمةا، ج 5، ص 410، ح 1؛ مجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 40، ص 336، ح 17.
.40 کلینی، فروغ کافی، ج 5، ص 74، حدیث 6، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367.
.41 همان، حدیث 3.
.42 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 147.
.43 ر. ک: تاریخ المدینه، ج 1، صص 319 - 229، باب صدقات علی بن ابیطالب رضیا عنه.
.44 موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، ص 377، ح 4648 تا 4652.
.45 الشیخ الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 9، ص 131، ح 560؛ الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 248، ح 5588.
.46 کلینی رحمةا، الکافی، ج 5، ص 151، ح 3؛ الشیخ الطوسی رحمةا، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 6، ح 17، الشیخ المفید، الامالی، ص 197، ح 31؛ الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 193، ح 3726، الشیخ الصدوق، الامالی، ص 578، ح 809.
.47 احمدبن محمدبن حنبل، فضائل الصحابه، ج 1، ص 547، ح 919؛ احمدبن محمد الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 192.
.48 النعمانبن محمد الیتمی، دعائمالاسلام، ج 2، ص 538، ح 1913.
.49 الشیخ الطبرسی، مکارم الاخلاق، ج 1، ص 249، ح 740.
.50 الحر العاملی رحمةا ، وسائل الشیعه، ج 17، باب 27، از ابواب آداب التجارة، ص 426، ح 9.
.51 ابن حزم، المحلی، ج 6، ص 65-64، مسئله 1567.
.52 همان.
.53 قاضی ابی حنیفه، دعائمالاسلام، ج 2، ص 36، حدیث 80.
.54 فیضالاسلام نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.
.55 آثار منفی احتکار در بازار در کتاب زیر ببینید:
غازی عثایة، ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، ص 60 - 62.
.56 ر.ک: احمد الحصری، السیاسةالاقتصادیة و النظم المالیه فی الفقه الاسلامی، صص 397 - 420؛ ابی یصلی محمد بن الحسین الفرأ، الاحکام السطانیه، صص 320 - 347.
.57 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 3، ص 15.
.58 همان، خطبة 30، ص 37.
.59 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 401.
.60 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 102.
.61 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 338؛ ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 276؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 175؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 168.
.62 الدیلمی، ارشاد القلوب، ص 321؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 86، ح 3.
.63 المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 343، ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 299؛ بحارالانوار، تحقیق میرزا محمود یوسفی الغروی، ج 31، صص 230 - 238.
.64 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 406.
.65 محمدبن الحسین الغرأ، الاحکام السلطانیه، ص 282؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 201.
.66 فقهأ شیعه موارد زکات را طلا و نقره و اغنام ثلاثه و گندم و جو، کشمش و خرما برمیشمارند.
.67 ر. ک: ابوعبید، کتاب الاموال، ص 23؛ ابی یعلی محمدبن الحسین الفرا، الاحکام السلطانیه، ص 282 - 284.
لازم به ذکر است که فقهأ شیعه خمس فوائد کسب را نیز لازم میدانند.
.68 بین فقهأ شیعه و سنی در اجزأ بیتالمال و فروعات فقهی دربارة موارد اخذ و کیفیت صرف آن اختلافاتی وجود دارد که داخل شدن در آنها مناسب عنوان بحث ما نیست علاقهمندان میتوانند در اینباره به کتاب جواهر الکلام، و کتاب الاموال ابوعبید (پیشین) دربارة نظرات اهل تسنن رجوع نمایند.
.69 الکتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 224.
.70 ر. ک: موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 106 - 116.
.71 ر. ک: ابو یوسف و یحیی بن آدم و ابن رجب، کتاب الخراج، ص 42؛ ابوعبید، کتاب الاموال، ص 276.
.72 محمدبن الحسین، الاحکام السلطانیه، ص 266 - 268؛ الکتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 225 - 230؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 5، صص 37 - 42.
.73 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی العدید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 35.
.74 احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 165 و 166.
.75 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195 و المعارف لابن قبیة: 195.
.76 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 199.
.77 همان، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195.
.78 احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 168؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 195، چهارصد هزار درهم نقل کرده است؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 345 و ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 279، پنجاه هزار درهم نقل کردهاند؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج 2، ص 370 سیصد هزار درهم نقل کرده و بعید نیست این اختلاف بهخاطر بخششهای متعدد عثمان به عبدا بن خالد باشد.
.79 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 35.
.80 ر.ک: الرشیهری، موسوعةامام علی(ع)، ج 3، صص 153-146؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 31، صص 264 - 267.
.81 علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 336.
.82 بخمان یاسین، تطور الاوضاح الاقتصادیة فی عصر الرسالة و الراشدین، صص 295 - 299.
.83 مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 342.
.84 الریشهری، موسوعةالامام علی(ع)، ج 3، ص 150 و 151، ح 11210 - 1124.
.85 مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 341 و 342.
.86 ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 76؛ الذهبی، تاریخالاسلام، ج 3، ص 461؛ ابن کثیر، ابدایة و النهایة، ج 7، ص 192.
.87 ابوعبید، الاموال، تحقیق محمد خلیلی هراس، ص 264-262.
.88 المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 100، ص 60، ح 9.
.89 ابو عبید، الاموال، ص -235 240؛ قاضی ابی یعلی، الاحکام السلطانیه، ص 265 - 268.
.90 (اَلَّذینَ یَکنزونَ الذهبَ والفضة والا یُنفقونها فی سیبلِ اِ فبشٍّرهُم بِعذابٍ أَلیمٍ) التوبه (9): 34.
.91 ابو عبید، الاموال، ص 660، حدیث 611.
.92 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 3، ج 1، ص 16؛ علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص 298، شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 6، ص 256، ح 10149.
.93 سیدالشریفالرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 16، ج 1، ص 22.
.94 احمدبن ابی بعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.
.95 ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار بیروت، 1399 - 1379 م، ج 3، ص 201 و البدایة و النهایة، ابنکثیر، دارالمعرفة، چاپ چهارم، 1419 - 1998، ج 4، صص 245 و 246.
.96 ر. ک: الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 10، القسم السادس عشر.
.97 این تقسیمبندی از کتاب موسوعه الامام علی، ج 10، تحلیل فی طبقات عماله، صص 11-7، اخذ شده است.
.98 «من آن نیستم که گمراهان را همکار خود بگیرم.»؛ سورة کهف (18): 51.
.99 الطوسی، أمالی، ص 87، ح 133؛ محمدبن ابی القاسم محمدبن علی (الطبری)، بشارة المصطفی، ص 263؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 195؛ همچون ر. ک: الشیخ المفید رحمةا الاختصاص، ص 150؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 40، ص 105؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 439؛ المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 364 و ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 306 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 229.
.100 المسعودی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 204، در موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 138، در پاورقی آمده است که صحیح مالکبن کعب است زیرا کعببن مالک با علی(ع) بیعت نکرده ولی مالکبن کعب از عمال آن حضرت بود.
.101 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 328 - 329.
.102 الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 140 - 157.
.103 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 269.
.104 همان، ص 270.
.105 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 37؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 32، ص 17، ح 7، الشیخ الطوسی رحمةا، الامالی، ص 727، ح 1530.
.106 همان.
.107 اشاره به سورة حشر (59): آیة 7.
.108 اشاره به سورة حجرات آیة 13.
.109 مراجع مذکور در پاورقی 105.
.110 همان منبع.
.111 الشیخ المفید، الجمل، ص 88.
.112 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامة 43، ص 313.
.113 محمدالریشهری، موسوعة الامام علیبن ابیطالب(ع)، ص 191؛ ح 1498.
.114 ر. ک: همان، ص 190، ح 1462.
.115 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 36؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
.116 الکلینی رحمةا، الکافی، ج 8، ص 58، ح 21؛ الطبرسی رحمةا الاحتجاج، ج 1، ص 626، ح 146، کتاب سلیمبن قیس، ج 2، ص 718، ح 18.
.117 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 36؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
.118 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 329.
.119 محمدرضا الحکیمی، السیاة، ج 6، ص 407.
.120 همان، ص 332.
.121 ر. ک: میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، صص 108 - 129.
.122 محمدرضا حکیمی، الحیاة، ج 3، ص 309.
.123 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجم آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.
«اللهم انک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسةً فی سلطانٍ و لا التماس شییء من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک و تقام المعطلة من حدودک؛ بار خدایا تو میدانی، آنچه از ما سر زد، نه برای همچشمی بود و نه رقابت در قدرت و نه خواستیم از این دنیای ناچیز افزون به چنگ آوریم. بلکه میخواستیم نشانههای دین تو را که دگرگون شده بود بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امان مانند و آن حدود که تعطیل شده بود، جاری گردد.»(1)
امام(ع)، امنیت بندگان ستمدیده و برپا شدن حدود الهی را اثر بازگرداندن سنتهای الهی و اصلاح بلاد، بیان کردهاند. مسلماً مقصود از اصلاح در این کلام، اصلاح نظام اجتماعی حاکم بر بلاد مسلمین بهوسیلة پیاده کردن قرآن و سنت پیامبر(ص) است زیرا چنین اصلاحی چنان آثاری را به دنبال دارد.
ایشان در جای دیگری هدف خود را از قبول حکومت، بپاداری قوانین شریعت، اعلام میکنند:
«اللهم انک تعلم انی لم أرد الامرة و لا علو الملک و الریاسة و انما اردت القیام بحدودک و الادأ لشرعک و وضع الامور فی مواضعها و توفیر الحقوق علی اهلها و المضی علی منهاج نبیک و ارشاد الضال الی أنوار هدایتک؛(2) خدایا تو میدانی من فرمانروایی و نشستن بر کرسی پادشاهی و ریاست را اراده نکردهام. و آنچه که اراده کردهام تنها برپا داشتن حدود تو و تحقق شرع تو و قرار دادن امور در جای خود و رساندن حقوق به صاحبان آنها و حرکت بر روش پیامبر(ص) و هدایت گمراه به انوار توست.»
در بینش آن حضرت، جامعه وقتی اصلاح میگردد که حق در آن اقامه شود و مردم، حقوق یکدیگر را ادأ کنند و حاکمان، حق مردم را بدهد و مردم، حقوق حاکم را رعایت کند و این حقوق نیز بهوسیلة خداوند متعال، تعیین میگردد. شریعت الهی مشتمل بر احکام و قوانینی است که بیانگر حقوق مذکور است. پس جامعه وقتی اصلاح میگردد که شریعت الهی، محقق شود. ایشان در خطبة 207 میفرماید که حق همواره دو سویه است. سپس میفرمایند خداوند برای مردم، حقوقی نسبت به یکدیگر وضع کرده و بزرگترین آن، حقوق متقابلِ مردم و دولت اسلامی است.
«فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاة و لا تصلح الولاة الا باستقامة الرعیة فاذا ادت الرعیة الی الوالی حقه و ادت الیها حقها عز الحق بینهم و قامت مناهج الدین و اعتدلت معالم العدل و جرت علی أذلالها السنن فصلح بذلک الزمان...؛ پس رعیت صلاح نپذیرد الا والیان صلاح پذیرند و والیان به صلاح نیایند، مگر به راستی و درستی رعیت. زمانی که رعیت حق خود را نسبت به والی بگزارد و والی نیز حق خود را نسبت به رعیت ادا نماید. حق در میان آنها عزت مییابد و طرق واضح دین برپا میشود و نشانههای عدالت استقامت مییابد و سنتهای پیامبر(ص) در مسیر خود افتد و اجرا گردد و در نتیجه روزگار اصلاح شود.»(3)
همچنین:
«فی حمل عبادا علی احکام ا استیفأ الحقوق و کل الرفق؛(4) در واداشتن بندگان خداوندی بر احکام الهی استیفأ حقوق و کمال لطف تضمین شده است.»
اقامة شریعت الهی و استیفای حقوق اصلاحات حقیقی است. «الشریعة صلاح البریه»(5) یعنی شریعت اسلام، صلاح مردم است زیرا موجب استیفأ حقوق میگردد.
اصلاحات علوی در اقتصاد
اصلاحات اقتصادی از دیدگاه حضرت امیر(ع)، عبارت است از:
«احیأ مجدد تعالیم و دستورات اسلام و از میان برداشتن بدعتها در حوزة بینشها و منشهای اقتصادی مردم و کارگزاران به منظور برقراری عدالت اقتصادی.»
بر این اساس، اصلاحات اقتصادی آن حضرت در نظام اقتصادی را باید در دو محور پی گرفت؛ یکی اصلاح بینشها و دیگری اصلاح منشها و رفتارها. در هر دو زمینه نیز ابتدا باید انحرافات را پیش از حکومت آن حضرت، تشخیص داد و پس از آن به بیان اقدامات اصلاحی ایشان پرداخت.
پس از وفات پیامبر(ص) تا زمانی که امام علی(ع) زمام حکومت را بهدست گرفتند دو انحراف اساسی رخ داد که آن حضرت تمام سعی و تلاش خود را بر اصلاح این دو انحراف، صرف کردند. اول انحراف در بینشهای اقتصادی بود. در بینش مسلمانان بهجای آنکه آخرت اصل و هدف و دنیا فرع و وسیله باشد، مسئله برعکس شده بود. مردم به دنیا روی آورده و آخرت را فراموش کرده بودند. دنیا بیش از آخرت دلهای آنها را تسخیر کرده بود. مردم در ترک آخرت و دوستی دنیا یکدله شده بودند تا جایی که میپنداشتند که تحصیل رزق بر آنها واجب است و بهجای آوردن واجبات از آنها ساقط شده است.
حضرت برای مبارزه با این انحراف دو روش را در پیش گرفتند؛ از سویی با بیانات تکان دهنده وسیله بودن دنیا و هدف بودن آخرت را بارها و بارها به مردم گوشزد مینمودند و از سوی دیگر با سیرة عملی و زُهد بیبدیل خود بیارزشی دنیا را به مردم نشان میدادند.
انحراف دوم انحراف منشها و رفتارهای مردم و کارگزاران از الگوهایی بود که پیامبر(ص) آن الگوهای رفتاری را در قالب و دستورات شریعت برای دستیابی به اهداف مورد نظر اسلام بهویژه تحقق عدالت اقتصادی در جامعه، معرفی کرده بودند و در طی حکومت خود سعی در تثبیت و نهادینه کردن آن الگوها نمودند. از سویی انفاق و صدقه و وقف در بین مردم کاهش یافته بود. تجمع ثروت و مال اندوزی جای انفاق مال و رسیدگی به فقرأ و نیازمندان جامعه را گرفته بود. و از سوی دیگر خلفا و کارگزاران نظام اسلامی در توزیع فرصتها و ثروتهایی که در اختیار داشتند تبعیض قائل میشدند و عدالت را رعایت نمیکردند. البته این انحرافات ناشی از انحراف در بینشها بود که پیشتر بیان کردیم.
حضرت برای اصلاح رفتارهای مردم از سویی مردم را با زبان به انفاقات و صدقات و اعمال خیر تشویق مینمود و از سوی دیگر با عمل خود مردم را به این کارها فرا میخواندند. همچنین برای تحقق عدالت و توزیع عادلانة فرصتهای شغلی و درآمدها و بیتالمال، اقدامات اصلاحی حضرت چنین بود:
1. تعویض کارگزاران و روی کار آوردن افراد صالح
2. جلوگیری از انحراف کارگزاران
3. بازگرداندن اموال بیتالمال
4. تقسیم اموال بیتالمال بین مردم به نحو تساوی
5. تعجیل در تقسیم بیتالمال
انحراف در بینش
در بینش قرآنی، انسان، موجودی مرکب از روح و بدن است.(6) هدف از آفرینش انسان آن است که به سعادت رسیده و به قلة کمال انسانی (عبودیت) دست یابد.(7) جسم مرکب روح برای صعود به این قله است. بنابراین انسان باید به دنیا و مظاهر آن (اموال و ثروتها) و اولاد بعنوان وسیله برای آن هدف متعالی نگاه کند و این امور، ارزش استقلالی برای او نیابند تا هدف اصلی فراموش گردد.
پیامبر(ص) در طول حیات خود این بینش قرآنی را تبلیغ و ترویج کردند و افرادی را تربیت کردند که حاضر بودند برای رسیدن به آن هدف متعالی از جان و مال خود بگذرند و گذشتند. فداکاری انصار و به عهده گرفتن تأمین زندگی بسیار از مهاجرین در سالهای اول هجرت، ایثارهای اصحاب پیامبر(ص) در جنگها و بحرانها، صبر آنها، در مشکلات و سختیها و گرسنگیها، همه و همه به پشتوانة این بینش صورت میگرفت. پس از پیامبر(ص) این بینش به تدریج در جامعة اسلامی تغییر کرد. دنیا اصالت یافت. در نتیجه مال دوستی و ثروتپرستی رواج یافت و آخرت فراموش شد. پیامبر(ص) در زمان حیات خود از این انحراف خبر داده بود. ایشان خطاب به حضرت علی(ع) میفرمایند:
«یا علی این مردم [پس از من] فریفتة دارائیهای خود شوند و از اینکه دین خدا را پذیرفتهاند بر خدای منت نهند و رحمت او را تمنا کنند و از خشم او خود را در امان پندارند. با شبهتهای دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیند نام نهند و حلال کنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند...»(8)
حضرت علی(ع) نیز این انحراف را بارها گوشزد کردند:
«یاد مرگ از دلهایتان رخت بربسته و آرزوهای دروغین شما را در برگرفته، تا آنجا که دنیا بیش از آخرت دلهایتان را تسخیر کرده است. آری، دنیای زودگذر شما را از آخرت، که بیشک آمدنی است، دور کرده است. هر آینه شما برادران دینی هستید، چیزی جر ناپاکی درون و زشتی باطن میان شما جدایی نیفکنده است. از این روست که یکدیگر را در امور یاری نمیکنید و خیر یکدیگر را نمیخواهید و به یکدیگر چیزی نمیبخشید و با هم دوستی نمیورزید... چیست که به اندک چیزی از دنیا که بهدست میآورید، شادمان میشوید و از آن همه که از آخرت از دست میدهید، اندوهگین نمیگردید... بهگونهای که گویی دنیا جای درنگ همیشگی شماست و نعمت دنیا برایتان ماندنی است... در ترک آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم دادهاید و دین هر یک از شما به مقدار یک بار لیسیدن بر زبان شما گشته است.[در بیالتفاتی و آسودگی خاطر نسبت به اوامر خدا] همانند کارگری هستید که کار خود به پایان رساند و خشنودی سرور خویش حاصل کرده است.»(9)
چنانچه از عبارات حضرت بر میآید:
1. در آن دوره، اصالت یافتن دنیا و هدف شدن آن بهصورت یک بینش عمومی درآمده بود. زیرا حضرت فرمودند: «در ترک آخرت و دوستی دنیا دست اتحاد به هم دادهاید.»
2. اثر چنین بینشی در رفتارها ظاهر شده و بهصورت لذت پرستی و خودخواهی بروز میکند. لذت پرستان خودخواه دیگران را در مشکلات کمک نمیکنند و خیر دیگران را تنها در صورتی میخواهند که به نفع خودشان باشد. انفاق نمیکنند و تنها با کسانی رابطه دوستی برقرار مینمایند که لذت و نفع آنها را در این دنیا تأمین کنند.
حضرت در خطبة شقشقیه علت بوجود آمدن ناکثین و مارقین و قاسطین را همین امر بیان میکند:
«دنیا در نظر اینها آراسته جلوه میکرد و زر و زیورهای آن فریبشان داده بود.»(10)
البته این انحراف به تدریج و در طول 25 سال خلافت غیر معصوم در جامعة اسلامی رخ داد و فتوحات بسیار و غنائم فراوان بدست آمده از جنگها در طول این مدت، زمینه ساز انحراف مزبور بود.
وجود چنین انحرافی در جامعة اسلامی، خطر بزرگی و مانعی اساسی برای حرکت به سمت اهداف متعالی اسلام و بهویژه عدالت اقتصادی محسوب میگشت. اسلام، دین هدایت جامعه بهسوی فلاح و سعادت دنیا و آخرت است و برای هدایت جامعه و حرکت آن در این مسیر دستورات فراوانی در حوزههای مختلف حیات انسان داده است. این دستورات بر اساس جهانبینی خاصی استوار است. و یکی از مهمترین اصول جهانبینی اسلام که به منزلة ضمانت اجرای درونی برای تحقق آن دستورات است، این است که دنیا وسیله و آخرت، هدف است. اگر انسانها بینشی داشته باشند میتوانند اعمال و رفتار خود را براساس الگوهای پیشنهادی اسلام سامان دهند و در جهت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه حرکت کنند. در این حالت است که میتوانند اموال خود را بدون انتظار منافع، قرض دهند، وقف کنند، ببخشند و ایثار کنند، با یکدیگر در جهت رفع مشکلات اقتصادی یکدیگر همکاری کنند، خمس دهند، زکات دهند و ربا نگیرند و خلاصه اسلامی رفتار کنند. اما درصورتی که دنیا را هدف بدانند و آخرت را به فراموشی بسپارند رفتارهای خود را براساس الگوهای این بینش سامان دهند، لذتجویی، نفعپرستی و خودخواهی و مالدوستی، رباخواری، رشوهخواری و دستگیری نکردن از فقرأ، کنز ثروت و... را اقتضأ میکند و موجب بوجود آمدن فقر و نابرابری در جامعه میشود. درحقیقت این دو بینش متضاد دو نظام رفتاری متضاد را نتیجه میدهد که اهداف متضادی را دنبال میکنند.
متأسفانه در زمان ما نیز این انحراف در جوامع انسانی مشهود است. در اکثر کشورهای غیرمسلمان اصل نفعپرستی و لذتجویی بهعنوان یک ارزش پذیرفته شده و زیربنأ نظامات اجتماعی آنان قرار گرفته است. نظام سرمایهداری که نظام حاکم بر بیشتر این کشورهاست براساس فائدهگرایی بنتامی استوار است که میگوید: «طبیعت، انسان را تحت سلطة دو خداوندگار مقریه قرار داده است. لذت و ألم... ایندو و بر همة اعمال و اقوال و اندیشههای ما حاکمند.»(11) مقصود بنتام از لذت و ألم، نوع مادی آن است. و او ارزشهای انسانی را تنها براساس لذت مادی، تفسیر میکند. هر عملی که فرد طبیعتاً از آن لذت میبرد خوب و خیر است وگرنه بد و شر.
گرچه فائدهگرایی بنتامی در اواخر قرن هیجدهم میلادی مطرح گشته و پس از آن در قرن 19 و 20 توسط برخی فلاسفه مانند استوارت میل (1856 - 1873 م) والگزندر بین (1818 - 1903 م) و سیج ویک (1838 - 1900)، جورج ادوارد مور (1873 - 1958) دستخوش تغییراتی شده است.(12) ولی گزارههای اصلی معرفی شده توسط بنتام آسیب ندیده است.(13) و در قرن بیستم نیز در منازعات نظری در محدوده اقتصاد و جامعهشناسی و اخلاق و فلسفة سیاسی حاکمیت خود را بهخوبی نشان میدهد.(14) صرف نظر از بحثهای نظری، نظامات اجتماعی حاکم بر بسیاری کشورهای صنعتی براساس این بینش سامان یافته است، حاکمیت این بینش در حوزة اقتصاد بسیار فراگیر است. متأسفانه نظام اقتصادی حاکم بر بسیاری از کشورهای اسلامی نیز شباهتهای بسیاری با نظام سرمایهداری از این جهت دارد. گرچه ممکن است در این کشورها فائدهگرایی و نفعپرستی در مجامع و مباحث علمی، نفی شود ولی در عمل، الگوهای رفتاری و نظامهای اقتصادی تحت تأثیر این دو میباشند. فائدهگرایی و نفعپرستی در درون جوامع اسلامی امروز نیز ریشه دوانده و نیاز به اصلاحات علوی دارد.
اصلاحات انقلابی علی(ع)
حضرت امیر(ع) در خطبهها و کلمات فراوانی پرده از حقیقت دنیا برداشته و آثار مخرب هدف قرار دادن دنیا و دل بستن به آن را بیان میدارند و برای بیدار کردن مردم از خواب غفلت و یادآوری آخرت خطبههای تکاندهندهای ایراد میفرمایند. این خطبهها و کلمات آنقدر فراوانند که اگر همة آنها را نقل کنیم خود کتابی قطور میشود. از اینرو بهنقل نمونههایی اکتفا میکنیم:
«دنیا سرای فنا و رنج و دگرگونیها و عبرتهاست. برای فناست زیرا که همواره کمان خود را به زه کرده، تیرهایش خطا نمیرود و زخمش بهبود نمییابد... سرای رنج است زیرا آدمی گرد آورد آنچه را نمیخورد و بنا کند آنچه را که در آن سکنا نمیگزیند... سرای دگرگونیهاست، زیرا یکی را بینی که روزگاری بر نعمت و مال او رشک میبرند و امروز به بیچارگیش ترحم میکنند و یکی را بینی که روزگاری بر بیچارگیش ترحم میکردند و امروز بر نعمت و مالش رشک میبرند... دنیا برای عبرتهاست زیرا انسان را آرزویی است و آن آرزو را رویاروی میبیند بناگاه مرگ در میرسد و آرزو را بر باد میدهد. نه دیگر آرزو فراچنگ میآید و نه آرزومند از چنگ مرگ رهایی مییابد.
منزه است خدا، چه فریبنده است شادمانی دنیا و چه عطش افزاست سیراب کردنش و چه گرم است سایة آن. آن را که میآید باز نتوان گردید و گذشته را باز نتوان یافت. ... بدانید که کاستن از دنیا و افزودن به آخرت بهتر است از کاستن از آخرت و افزودن به دنیا چه بسا آنچه کاسته شده سودمند افتد و آنچه افزون شده زیانآور.»(15)
«ای بندگان خدا، شما را وصیت میکنم که این دنیا را ترک گوئید، که شما را ترک خواهد گفت، هر چند، راضی به ترک او نباشد و جسمتان را کهنه میکند، هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشید. ... پس در عزت و افتخار این جهان با یکدیگر رقابت مکنید و به زیورها و خواستههای آن بر خود مبالید.»(16)
در خطبهای دیگر حضرت حال کسی را بیان میکنند که عمری دنیا و مظاهر آن را مقصد و مقصود خود قرار داده و اکنون در حال جان کندن است:
«سکرات مرگ، یک سو، حسرت از دست نهادن فرصتها در سوی دیگر. دست و پایش سست گردد و رنگش دگرگون شود... به یاد اموالی میافتد که گردآورده و برای بهدست آوردنشان چشم خود میبسته که حلال از حرام باز نشناسد. ... میداند که زمان جدایی فرارسیده و پس از او مال و خواستة او برای میراث خواران میماند و آنها از آن متنعم و بهرهمند خواهند شد. آری، بار مظلمه بر دوش اوست و میراث نصیب دیگران.»(17)
یادآور میشویم که از دیدگاه حضرت علی(ع)، دنیا مذموم نیست و کسی را فریب نمیدهد بلکه دنیاپرستی انسان و دل به دنیا بستن و آن را هدف قرار دادن و از آن عبرت نگرفتن مذموم است. حضرت امیر در کلامی به این مطلب تصریح فرموده میفرماید:
به راستی دنیا تو را نفریفته، تو خود فریفتة آن شدهای. دنیا هر چیز را که از آن عبرتی توان گرفت، برایت آشکار ساخت و از فواید عدالت آگاهت نمود. دنیا که تو را به دردمند شدن تن و نقصان نیرو وعده میدهد، صادقتر و وفادارتر از آن است که به تو دروغ گوید و یا فریبت دهد. ... دنیا چه خوش سرایی است ولی برای کسی که بدان دل نبندد و چه دلپذیر جایی است ولی برای کسی که آن را وطن اصلی خویش نداند.»(18)
انحراف در رفتار اجتماعی
کسانی که آخرت را هدف و دنیا را وسیله میشمارند در همة عرصههای زندگی حلالها و حرامهای الهی را رعایت میکنند، قوانین الهی را زیر پا نمیگذارند؛ رشوه نمیگیرند، رباخواری نمیکنند، در معامله دروغ نمیگویند، اسراف نکرده و به تجمع و تکاثر ثروت نمیپردازند و رفتارهای خود را براساس الگوهایی که اسلام ارائه کرده است سامان میدهند؛ اموال خود را با وقف کردن و انفاق کردن و قرضالحسنه دادن ذخیرة آخرت خود میکنند. به فقرا رسیدگی میکنند خمس و زکاتی که بر عهده دارند میپردازند و...
اما در زمان حضرت علی(ع) بتدریج بینشها تغییر یافته و رفتار حاکمان و نیز مردم از الگوهای مطلوب اسلامی فاصله گرفته بود.
«به هر کجا که خواهی چشم بگردان و مردم را بنگر آیا جز فقیری که از فقر خود رنج میبرد یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران میکند یا بخیلی که در ادای حق خدا بخل میورزد تا بر ثروتش بیفزاید، یا متمردی که گوشش برای شنیدن اندرزها گران شده است، چیز دیگریخواهی دید. اخیار و صالحان کجایند؟ آزادگان و بخشندگان چه شدهاند؟ کجایند آنان که در داد و ستد پارسایی میکردند و راه و روشی پاکیزه داشتند؟ آیا نه چنین است که همگی از این جهان پست و زودگذر و آمیخته به تیرگی و رنج رخت به جهان دیگر بردهاند؟ و شما بهجای آنها ماندهاید. در میان گروهی فرومایگان، که لبها از به هم خوردن و بردن نامشان و نکوهش اعمالشان ننگ دارد. در این حال باید گفت: انا و انا الیه راجعون»(19)
حضرت در این کلام وضعیت جامعة زمان خود را بسیار وخیم ترسیم میکنند. از این کلام ویژگیهای زیر برای جامعة زمان آن حضرت استفاده میشود.
الف) طبقاتی شدن جامعه
از این کلام استفاده میشود که در زمان حضرت امیر(ع) مردم به دو طبقة فقیر و ثروتمند تقسیم شده و طبقات متوسط یا نبودند و یا کم بودند یکی از علل چنین اختلافی آن بود که ثروتمندان جامعه بهجای آنکه حق نعمتی را که خداوند به آنها داده است ادا کنند و حقوق الهی - خمس و زکات - را بپردازند و از فقرا با انفاقات و اعمال خیری چون قرضالحسنه وقف، دستگیری کنند، بخل ورزیده و برای افزایش ثروت خود تلاش میکردند. این انحراف در رفتارها نتیجة انحراف در بینشها بود که پیشتر بیان کردیم. ایشان در یکی از سخنرانیها میفرمایند:
«از بذل مال در راه کسی که خود آن را روزی شما کرده بود بُخل ورزیدید.»(20)
«بدانید خدایتان رحمت کناد، شما در زمانی هستید که حقگویان در آن اندکاند و زبانها در گفتن راست ناتوان و جویندگان حق بیمقدارند. مردم این زمان به نافرمانی خدا کمر بستهاند. جوانانشان بدخویند و پیرانشان گنهکارند و عالمانشان منافقاند و قاریانشان سودجوی و چاپلوساند. خردان بزرگان را ارج نمینهند و توانگران بینوایان را یاری نمیرسانند.»(21)
دست آورد این بحث برای ما آن است که جامعهای که در آن عدالت اقتصادی وجود ندارد یعنی از سویی عدة زیادی در فقر بهسر میبرند و از سوی دیگر عدة قلیلی ثروتهای جامعه را در اختیار دارند و بین خود دست بهدست میکنند، جامعهای است منحرف که از الگوی مطلوب اسلامی فاصله زیادی دارد و نیازمند اصلاحات علوی است.
ب) عدم رعایت تقوا در بازار و معاملات
حضرت امیر(ع) به این مطلب که «مردم زمان او کمر به نافرمانی خدا بستهاند»، به عبارات گوناگونی تصریح فرمودهاند.(22)
در کلام دیگری حضرت علی(ع) بهنقل از پیامبر(ص) دربارة اوضاع پس از پیامبر(ص) به خصوص رباخواری و رشوهخواری تصریح میفرمایند:
«با شبهتهای دروغ و هواهای سهوآمیز، حرام خدا را حلال شمارند و شراب را نبیذ نام نهند و حلال کنند و ربا را عنوان خرید و فروش دهند. رشوه را هدیه خوانند...»(23)
حضرت علی(ع) برای برخورد با انحرافات مزبور و اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) موعظه مردم به رعایت احکام و قوانین الهی و انفاق مال و دستگیری از فقرا و اجتناب از کنز مال و ربا و.... شاید کمتر خطبهای در نهجالبلاغه از امر به اطاعت اوامر خداوند و رعایت تقوی و ورع خالی باشد.
«خداوند با دلایل واضح خود برای شما جای عذر باقی نگذاشته و حجت را بر شما تمام کرده است و برایتان بیان فرموده که چه کارهایی را خوش دارد و چه کارهایی را خوش ندارد، تا از آنچه خوش دارد، پیروی کنید و از آنچه ناخوش دارد اعراض نمایید... بدانید ای بندگان خدا که مؤمن حلال میشمارد در این سال، چیزی را که در نخستین سال حلال میشمرد و حرام میداند، در این سال چیزی را که در نخستین سال حرام میدانست بدعتهایی که مردم در دین نهادهاند، حرامی را بر شما حلال نمیکند، بلکه حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام کرده.»(24)
«اطاعت از خدای تعالی را به مثابة جامعة زیرین خود سازید نه جامعة روئین. بلکه درون جان خود جای دهید. نهتنها جامعة زیرین که در درون قلب خود برید.»(25)
«از دامهای شیطان حذر کنید و از گودالهای سهمناک دشمنی دوری گزینید. لقمههای حرام را به شکمهای خود داخل نکنید. زیرا آنکه نافرمانی را بر شما حرام کرده و راه فرمانبرداری را برایتان هموار ساخته، شما را میبیند.»(26)
افزون بر این، امام علی(ع) در کلمات فراوانی مردم را از مالی که از حرام بدست میآید برحذر داشتهاند؛ «پاکترین مالها مالی است که از راه حلال بدست آید»(27) و دستور به حفظ شکم از لقمة حرام دادهاند.(28) از ربا نهی کرده میفرمودند گیرندة ربا و دهندة آن و نویسنده معامله ربوی و شاهد بر آن در [ارتکاب به این حرام] یکسانند.(29)
همچنین ایشان همواره مردم را به انفاق مال دعوت نموده و میفرمودند:
«کسی که خدا به او مالی ارزانی داشته، باید که به خویشاوندان برساند و مهمانیهای نیکو دهد و اسیران و گرفتاران را از بند برهاند و به فقیران و وامداران چیزی عطا کند و باید دستیابی به ثواب، بر حقوقی که برعهده دارد و سختیها شکیبایی ورزد.»(30)
ایشان مردم را از کنز مال از راه حرام برحذر داشته و تجمع ثروت را تقبیح میکردند:
«ای فرزند آدم هرچه بیش از روزی هر روزت کسب کنی، خزانهدار آن برای دیگری هستی»(31)
«ای مردم از خدا بترسید، چهبسا آرزومندی که به آرزویش نرسد و چه بسا کسی که بنایی آورد و در آن زیستن نتواند کرد و چه بسا گردآورندهای که بگذارد و بگذرد. شاید آنرا به ناروا گرد آورده است یا حق کسی است که آنرا به او نداده، یا از حرام بدستش آورده و گناهش به گردن اوست و بارش بر دوش اوست.»(32)
«بزرگترین حسرتها در روز قیامت، حسرت کسی است که در نافرمانی خداوند مالی گرد آورد و دیگری آن را به ارث برد و در راه خدای سبحان انفاقش کند و به بهشت رود و آن مرد نخستین را به سبب آن به دوزخ برند.»(33)
همچنین اغنیا را به دستگیری از فقرأ سفارش کرده و میفرمودند:
«همانا خداوند در اموال مردم ثروتمند به قدری که فقرای آنها را تأمین کند، واجب کرده است. پس اگر فقرا تلف شوند یا به مشقت بیفتند و یا برهنه بمانند، به سبب اموالی است که اغنیأ از پرداخت آن دریغ میورزند، پس همانا خداوند برای این کار در رستاخیز از آنان حساب میکشد و به این سبب آنها را به عذاب دردناک گرفتار میسازد.»(34)
ایشان مردم را از اسراف و تبذیر اموال نهی نموده و میفرمودند:
«بخشیدن مال به کسی که حق او نباشد خود گونهای تبذیر و اسراف است که بخشنده را در این جهان برمیافرازد و در آن دنیا پست میسازد. در میان مردم مکرمش میدارد و در نزد خدا خوار میگرداند. هر کس دارایی خود را بیجا صرف کند و به نااهلش ببخشد، خداوند از سپاسگزاری آنها محرومش گرداند.»(35)
ج) ارائة الگوی عملی به مردم
حضرت امیر(ع) در جایگاه امامت و رهبری جامعه قرار داشت و دارای شخصیت مذهبی و سیاسی در جامعه بود. مردم به او اقتدا میکردند و از اعمال او الگوبرداری مینمودند. از اینرو حضرت با رفتار خود الگوی مطلوب اسلامی را به نمایش گذارده و از مردم میخواستند که در جهت این الگوی مطلوب حرکت کنند گرچه هرگز نمیتوانند درست مثل او باشند.
کم مصرف کردن، تلاش بیوقفه در تولید و بذل درآمد آن در راه خدا سه ویژگی بارز این الگوی رفتاری بود. ایشان دربارة طعام و لباس خود به عثمانبن حنیف چنین میفرمایند:
«اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنی و ازاری و از همه طعامهایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا به پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید. به خدا سوگند از دنیای شما پاره زری نیندوختهام و از همه غنائم آن مالی ذخیره نکردهام. و بهجای این جامه، که اینک کهنه شده است جامهای دیگر آماده نساختهام.»(36)
«عبدابن أبی رافع نقل میکند که روز عیدی نزد امیرالمؤمنین(ع) رفتم، ایشان کیسة چرمی را که در آن مهر شده بود آورده و باز کردند، در آن نان جوی خشک و خرد شده بود، حضرت آنرا خوردند. از ایشان پرسیدم: چرا در کیسه را مهر کردهاید؟ فرمودند: خوف آن داشتم که پسرانم آنرا به روغن آغشته کنند.(37)
ابن ابی الحدید میگوید: لباس علی(ع) گاهی با پوست و گاهی با لیف خرما وصله میشد و کفشهای او از لیف خرما بود و لباس کرباس کلفت میپوشید و وقتی میدید آستین آن بلند است آنرا با شمشیر میبرید، و نمیدوخت و همواره آنرا میپوشید تا وقتیکه از آن تنها تار بدون پود باقی میماند. وقتی نان را با خورشت میخورد، خورشت او سرکه یا نمک بود، بالاتر از این برخی گیاهان روئیده از زمین بود و اگر میخواست از این هم بهتر باشد کمی از شیر شتر میخورد. خیلی کم گوشت میخورد و میفرمود شکمهای خود را قبر حیوانات نکنید.»(38)
گرچه همانگونه که حضرت فرمودند مردم را یارای آن نیست که چون علی(ع) زندگی کنند و زهد بورزند ولی وقتی رهبر جامعه چنین زندگی کند قطعاً مردمی که او را الگوی خود میدانند، تبذیر و اسراف نکرده و در زندگی دنیا سادهزیستی و اعتدال در مصرف را پیش میگیرند و از تجملگرایی پرهیز مینمایند، فقرأ به او اقتدأ میکنند و ثروت، ثروتمندان را به طغیان وانمیدارد لذا میفرمایند:
«خداوند مرا امام خلقش قرار داد و بر من واجب نمود که نفسم و طعام و شراب و لباسم را در حد ضعیفان از مردم قرار دهم تا آنکه فقیر به من اقتدأ کند و ثروتمند طغیان نکند.»(39)
همچنین حضرت امیر کار و تلاش بسیار مینمود ایشان نخلستانهای متعددی را بهدست خود ایجاد کرد و چاههای متعددی را حفر نمود.
امام صادق(ع) فرمود: «مردی حضرت امیر(ع) را دید که به مقدار 60 صاعت (یا یک بار شتر) هستة خرما به دوش میکشد. پرسید این چیست که به دوش میکشی؟ حضرت فرمود: صدهزار درخت خرماست. اگر خدا بخواهد. آن مرد گفت: حضرت امیر هستههای خرما را در زمین کاشت و یکی از آن هستهها را هم رها نکرد.»(40)
و فرمود: «امیرالمؤمنین علی(ع) بیل میزد و زمین را آمادة زراعت مینمود.»(41)
ابن ابی الحدید دربارة آن حضرت میگوید:
«همواره با دستش کار میکرد و زمین را زراعت میکرد، آب بیرون میکشید و نخل خرما میکاشت و همة این امور را وجود شریف ایشان خودش مستقیماً انجام میداد.»(42)
حضرت زمینهای زیادی را آباد کرد و چاههای زیادی را حفر کرد ولی همه را در راه خدا صدقه داد(43) و وقف نمود. مکرر نقل شده است که حضرت امیر(ع) از درآمدی که با کار خودش بدست آورد هزار بنده آزاد نمود.(44) خانهاش را در مدینه به بنیزریق صدقه داد.(45)
د) نظارت بر اقتصاد و مجازات زیادهخواهان و قانونشکنان
علی(ع) برای آنکه مردم در معاملات خود احکام خدا را رعایت کنند شخصاً به بازار رفته و مردم را به رعایت تقوای الهی در معاملات امر میفرمود و بر اجرای احکام الهی نظارت میکرد و درصورتی که کسی تخلف مینمود او را با تازیانه تنبیه میکرد. امام باقر(ع) در اینباره میفرماید:
«امیرالمؤمنین(ع) در کوفه هر روز صبح زود حرکت میکرد و در بازارهای کوفه، بازار به بازار میگردید و همراه او تازیانهای بر دوشش بود که دو لبه داشت و «السبیبه» نامیده میشد، ایشان بر اهل هر بازاری ایستاده و ندا میکرد: ای گروه تجار از خدای عزیز و بزرگ بترسید. وقتی اهل آن بازار صدای حضرت را میشنیدند هرچه در دست داشتند رها کرده و گوشها را تیز کرده و با قلبهایشان به سخنان او گوش میدادند. سپس حضرت میفرمود: در طلب خیر پیش گیرید و با آسان گرفتن [بر بندگان خدا] تبرک جوئید و به خریداران نزدیک شوید و خود را به حلم و بردباری زینت دهید، از قسم خوردن بپرهیزید و از دروغ گفتن دوری جویید و ظلم نکنید و با مظلومان انصاف بهخرج دهید، به ربا نزدیک نشوید، در کیل و وزن کردن حق آنرا وفا کنید، [کم نفروشید] و اجناس مردم را کمتر از آنچه هست برندارید و در زمین فساد نکنید حضرت علی(ع) در همة بازارها میگردید و سپس برمیگشت و برای رسیدگی به امور مردم جلوس میفرمود.»(46)
حضرت همچنین بر قیمتها نظارت میکردند(47) و کسی که کمفروشی یا غش در معامله میکرد تازیانه میزدند(48) و ندا سر میدادند که هر کس انواع ماهی بدون فلس را بفروشد با این تازیانه او را خواهم زد.(49) ایشان با احتکار کالاهای مورد نیاز مردم نیز به شدت مبارزه میکرد:
«نهی امیرالمؤمنین(ع) عن العکرة فی الامصار»(50)
علی(ع) از احتکار در شهرها نهی میفرمودند.»
شیوع انحراف مزبور از عمومیت فرمان آن حضرت استفاده میشود حضرت امیر(ع) برای جلوگیری از تحقق این حرام، با محتکر به شدت برخورد میکرد. ابن حزم نقل میکند که علی(ع) طعام احتکار شدهای را که معادل یک صد هزار، ارزش داشت به آتش کشید.(51) همچنین از حبیش چنین نقل میکند:
«علی بن ابیطالب(ع) خرمنهای متعددی را که من میان نخلها و درختهای کوفه احتکار کرده بودم همه را به آتش کشید، اگر چنین نمیکرد معادل عایدات کوفه سود میبردم.»(52)
حضرت به کارگزاران خود؛ مانند رفاعه(53) و مالک اشتر(54)، سفارش میکند که از احتکار نهی کرده و محتکر را مجازات نمایند.
احتکار رفتاری است که از دنیاگرایی و سودپرستی ناشی میشود و در حقیقت یکی از آثار انحراف در بینشها است. احتکار موجب کمیابی کالاهای مورد نیاز مردم و افزایش قیمت آن میگردد.(55) لذا مانعی بر سر راه تحقق عدالت اقتصادی محسوب میشود. از اینرو حضرت با آن برخورد شدید میکردند.
بدین ترتیب حضرت امیر(ع) با دو انحراف پیش گفته برخورد کرده و در جهت اصلاح آن دو عمل میکرد. این بحث دستاورد مهمی برای زمان ما دارد. اگر بخواهیم مردم از رفتارهای اقتصادی خود از اسلام منحرف نشوند و دستورات آنرا اجرأ کنند و در نتیجه بازاری سالم داشته باشیم که در آن ربا داده نمیشود دروغ گفته نمیشود و کسی به دیگری ظلم نمیکند و قیمتها در آن بازار عادلانه است، و اگر بخواهیم مردمی کم مصرف پرتلاش و با بازده بالا تربیت کنیم و اگر بخواهیم کاری کنیم که در جامعه فقر ریشه کن شود و ثروتمندان به دستگیری از فقرأ همت گمارند، برای تحقق امور فوق سه اقدام اصلاحی لازم است اولاً باید به تعلیم و تربیت مردم دربارة احکام اسلام و آثار گناه در این زمینه بپردازند.
ثانیاً حاکمان و رهبران سیاسی و اخلاقی جامعه یعنی کسانی که مردم به آنها اقتدأ میکنند، خود به احکام اسلام عمل کرده و ساده زیستی و زهد را پیشه کنند و کم مصرف و پرتلاش باشند.
اقدام اصلاحی سوم نظارت جدی و دقیق بر بازارها برای جلوگیری از تخلفات از احکام و دستورات الهی است. جای چنین نهادی در کشور ما خالی است. منظور نهادی است که نهتنها بر قیمتها نظارت نماید و با گرانفروشی مبارزه کند، بلکه بر رعایت همه واجبات و محرمات الهی در حوزة بازار نظارت کند و متخلفین را به تناسب جرمشان مجازات نماید. چنین نهادی که در حقیقتجویی از نهاد امر به معروف و نهی از منکر است و یک نهاد دولتی است در تاریخ تمدن اسلامی سابقهای طولانی و ممتد دارد. فقهأ اهل تسنن از چنین نهادی بهعنوان نهاد حسبه یا احتساب نام میبرند و بر شرعیت آن در آیات امر به معروف و نهی از منکر استدلال میکنند. این فقیهان بحثهای مفصلی دربارة وظائف این نهاد و شرائط محتسب کردهاند.(56) به هرحال جای چنین نهادی در کشور ما خالی است. سزاوار است در سال امیرالمؤمنین(ع) ما نیز به این وجود شریف اقتدا کرده و نهاد نظارت شرعی و اقتصادی بر بازار را ایجاد کنیم.
فساد دولتمردان
پس از پیامبر(ع) خلافت از سیر اصلی و الهی خود خارج شد و سه انحراف عمده در رفتار خلفا و کارگزاران حکومت رخ داد که موجب تشدید فقر و نابرابری در جامعه گشت. بیشتر تحلیلگران تاریخ دوران خلفأ این انحرافات را علت اصلی قیام مردم و قتل عثمان برشمردهاند. انحرافات مزبور عبارتند از:
1. حکومت دنیاپرستان و توزیع ناعادلانه فرصتهای شغلی
2. توزیع ناعادلانه بیتالمال
3. نگهداری بیتالمال تا پایان سال
در این نوشتار آثار اقتصادی انحرافات مزبور را به تناسب موضوع بحث خود بررسی میکنیم و از آثار سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایندو چشمپوشی مینمائیم.
1. حکومت دنیا پرستان و توزیع ناعادلانه فرصتهای شغلی
این انحراف در زمان عثمان به اوج خود میرسد. عثمان برخلاف خلفای پیشین حتی در ظاهر نیز زهد را رعایت نمیکرد و در دنیاپرستی تقیه نمینمود. حضر امیر(ع) دربارة عثمان تعبیراتی دارند که شاهد خوبی بر این مدعاست.
«آنگاه سومی برخاست، درحالی که از پرخوارگی باد به پهلو افکنده بود و چونان ستوری که همی جز خوردن در اصطبل نداشت.»(57)
و دربارة سیرة حکومتی عثمان میفرماید:
«او به استبداد و خودکامگی فرمان میراند و استبداد و خودکامگیاش سبب تباهی کارها شد.»(58)
طبوری از عبدابن عامر نقل میکند:
«در ماه رمضان با عثمان افطار میکردم، برای ما غذایی بهتر و لطیفتر از غذای عمر آوردند؛ بر سفرة عثمان هر شب ماهیچة خوب و گوشت بزغاله مشاهده کردم و هرگز عمر را ندیدم که نان از آرد الک کرده بخورد و یا گوشت گوسفند بخورد مگر گوشت گوسفند پیر. لذا از عثمان دربارة این تفاوت سؤال کردم. جواب داد: یرحم ا عمر، چه کسی طاقت دارد مثل او رفتار کند!»(59)
همچنین انساب الاشراف از سلیم ابی عامر نقل میکند که:
«بر دوش عثمان عبای پشمی سیاهی را دیدم که 100 دینار میارزید.»(60)
افزون بر این عثمان، مناصب حکومتی را نیز به خویشاوندان خود و افرادی که صلاحیتی برای این کار نداشتند میسپرد و آنها نیز از این منصب سوء استفاده میکردند. البته از گفتگویی که بین عثمان و حضرت علی(ع) نقش شده استفاده میشود که انتصاب افراد ناصالح در رأس امور حکومت در بلاد از زمان عمر آغاز شد. تنها فرق در این بود که اگر کسی کار خطایی میکرد عمر او را تنبیه و تبعید میکرد ولی عثمان در مقابل خطاهای خویشاوندانش رفق و مدارا مینمود.(61) به همین دلیل در زمان عثمان، خویشاوندان او برای سوء استفاده از مناصب خود مجال وسیعتری در اختیار داشتند. عثمان حکم بر عاص و مروانبن حکم و حارثبن حکم را نزد خود خواند(62) و ولیدبن عقبهبن ابی محیط را بر کوفه و عبدابن أبی سرح را بر مصر، و معاویةبن ابیسفیان را بر شام و عبدابن عامر را بر بصره ولایت داد.(63)
طبری از امام علی(ع) نقل میکند که فرمود: عثمان نمیخواست کسی او را نصیحت کند، خاصان اهل دروغ و نیرنگ را برگزید، هر یک از آنها به تکهای از زمین چسبیده بود و خراج آن را میخورد و اهل آن سرزمین را خوار میکرد.(64)
میتوان بهوضوح نتیجه گرفت که هر یک از والیان عثمان نیز در دائرة ولایت خود مناصب و فرصتهای شغلی را بین اطرافیان و طرفداران خود تقسیم کرده و دیگران را محروم میساختند.
وقتی از زاویة عدالت اقتصادی به این انحراف بنگریم، درمییابیم که این انحراف عامل مهمی در تشدید فقر و نابرابری در آن زمان بوده است. زیرا این انحراف موجب میگشت که بهتدریج ثروتهای جامعه در نزد عدهای محدود که بهنوعی به دستگاه حکومت وابسته بودند جمع شود و بقیه سهمی در آن ثروتها نداشته باشند. همچنین این انحراف زمینهساز انحراف دیگر یعنی توزیع ناعادلانه بیتالمال بود که در بحث بعدی از آن سخن خواهیم گفت.
2. توزیع ناعادلانه بیتالمال
بیتالمال نام یک مکان نیست بلکه به وجوهی گفته میشود که به خزانه دولت وارد میگردد و باید صرف مصالح مسلمین شود.(65)
ابوعبید اموال بیتالمال را به سه قسم؛ فیء، خمس و صدقه، تقسیم مینماید. مقصود از صدقه همان زکات است که از طلا و نقره و شتر، گاو، گوسفند و حبوبات و میوهجات گرفته میشود(66) و باید در اصناف هشتگانهای که خداوند متعال در سوره توبه آیه 60 برشمرده است مصرف شود و بین همة مسلمین تقسیم نمیشود. فیء شامل جزیه و خراج زمینهایی که با جنگ بهدست مسلمانان افتاد و خراج زمینهای صلحی میشود. اینگونه اموال باید صرف مصالح مسلمین شود و مخصوص فقرأ نیست، خمس نبرد در زمان پیامبر(ص) خلفأ شامل یک پنجم غنائم بهدست آمده در جنگ با کفار، معادن، آنچه از ته دریا با غواصی بهدست میآید و گنج میشد. برخی فقهأ اهل تسنن خمس را ملحق به فیء کرده و برخی دیگر میگویند باید در اصناف پنجگانهای که در قرآن تصریح شده صرف شود.(67)
در بین فقهأ شیعه نیز در کیفیت صرف وجوه مختلف بیتالمال و حدود اختیارات امام المسلمین در صرف آن اختلاف است(68) ولی در این مطلب همه اتفاق دارند که وجوه مربوط به بیتالمال (خمس، زکات، جزیه، خراج، درآمد انفال و...) به دو وجه مصرف میشوند؛ بخشی از آنها صرف عناوین خاصی میشود مانند، فقرأ، مساکین، در راه ماندگان، مقروضین، سالخوردگان، بیماران، کارگزاران، قضات، نظامیان و... و بخشی دیگر باید یا میتواند صرف مصالح عامة مسلمین شود. که گاهی از آن به اموال مسلمین یا ثروتهای عامه یا عمومی تعبیر میشود. در صدر اسلام این بخش بین مردم تقسیم میشد. و این نوع از وجوه است که موضوع بحث ما در این قسمت است.
کتانی در کتاب تراتیب الاداریة از ابویوسف نقل میکند که در زمان حضرت رسول(ص) ترتیب مشخصی در تقسیم بیتالمال وجود نداشت(69) ولی حضرت علی(ع) بارها به این مطلب تصریح کردند که حضرت رسول(ص) بیتالمال را بهصورت مساوی بین مردم تقسیم میکرد.(70) پس از آن ابوبکر نیز در تقسیم بیتالمال به حضرت رسول(ص) اقتدا کرده و کسی را بر دیگری مقدم نمیداشت.(71) تبعیض در تقسیم بیتالمال از زمان عمر آغاز شد. عمر مردم را براساس دو ملاک؛ تقدم در اسلام و تقرب به حضرت رسول(ص) تقسیم کرد. و به کسانی که دارای سابقة بیشتری در اسلام بودند و یا از جهت نَسَبی به پیامبر(ص) نزدیکتر بودند سهم بیشتری داد. طبق روایات اهل تسنن به عباسبن عبدالمطلب سالانه هفت هزار درهم و به عائشه 12 هزار درهم و به سایر ازواج حضرت رسول(ص) سالانه 10 هزار درهم به جنگجویان بدر چهار یا پنج هزار درهم و برای مهاجرین قبل از فتح مکه سه هزار درهم و برای مهاجرین بعد از فتح مکه دوهزار درهم پرداخت میکرد و بقیة مردم را براساس قرائت قرآن و سابقة جهاد در راه خدا تقسیم میکرد و هر که از این دو جهت سابقة بیشتری داشت سهم بیشتری از بیتالمال را دریافت میکرد.(72) این انحراف از سنت حضرت رسول(ص) با توجه به کثرت فتوحات و غنائم و فیء در زمان عمر دو اثر داشت؛
1. بینش دنیاپرستی را تقویت میکرد. در حقیقت مجاهدین و سابقین در دین أجر خود را در همین دنیا دریافت میکردند. ابوبکر معتقد بود که سابقة در دین یا جهاد یک امتیاز بزرگ است که باید أجر آن را خداوند متعال بدهد و موجب استحقاق سهم بیشتر از بیتالمال نمیگردد ولی عمر عکس آنرا اعتقاد داشت. وقتی عمر به خلافت رسید براساس اعتقاد خود عمل کرد و با عمل خود بینش خود را در جامعه تثبیت کرد. و بدین ترتیب زمینه برای سالها حکومت عثمان آماده شد.
2. به تدریج موجب بوجود آمدن قشری ثروتمند و مرفه در جامعة مسلمین گردید و در جامعة آن روز اختلاف طبقاتی بوجود آمد. این اختلاف بعدها در زمان عثمان به اوج خود رسید. عثمان حتی از سیره عمر نیز تبعیت نکرد بلکه بیتالمال را به خویشاوندان و نزدیکان خود میبخشید. نمونههای بسیار زیادی از بخششهای بیرویة عثمان در تاریخ نقل شده است که برخی از آنها را در اینجا نقل میکنیم.
عثمان عموی خود حکم بن عاص را که پیامبر(ص) او را از مدینه بیرون کرده بود برگرداند و سیصد هزار درهم صدقات قبیله قضاعه را به او بخشید.(73) و خمس غنائم اغریقیه را که دو میلیارد و پانصد و بیست هزار دینار بود به پسر عموی خود مروان بن حکم بخشید(74) و فدک را نیز که میراث حضرت فاطمه علیهاالسلام بود به او داد.(75) و صد هزار درهم(76) و نیز مکانی را بهنام مهزور - مکان بازار مدینه - به حارث بن حکم پسر عموی دیگرش بخشید.(77)
و به داماد خود عبدابن خالد نهصدهزار درهم از بیتالمال بخشید(78) و سعیدبن عاص که از نزدیکانش بود و در خانه او بزرگ شده بود صد هزار درهم از بیتالمال بخشید.(79) بقیه بخششهای عثمان از بیتالمال در جدول زیر آمده است:(80)
1. اباسفیان بن حرب 000/200 درهم
2. عبدا بن أبی سرح یک پنجم خمس غنائم آفریقا در جنگ اول
3. زید بن ثابت 000/10 دینار و برخی باغهای نخل مدینه
4. ربیعة بن الحارث 000/100 درهم یا دینار
5. طلحة بن عبیدا 000/200 دینار و زمینی در کوفه
6. زبیر بن عوام 000/600 درهم یا دینار از اموال اصفهان
همانگونه که ملاحظه میشود عثمان حتی زکات را که باید صرف گروههایی میشد که در قرآن ذکر شده به دیگران میبخشید. علامه امینی در الغدیر میفرماید:
عثمان رای آزادی دربارة بیتالمال و مشتعقین آن داشت. او مغالطه میکرد که مال، مال خداست و خود را ولی مسلمین میشمرد لذا بیتالمال را در هرجا که میخواست صرف میکرد و هر کاری که میخواست در این حال انجام میداد.(81)
در طول حکومت عثمان برخی افراد دارای ثروتهای هنگفتی شدند.(82) برای نمونه درباره زید بن ثابت نقل شده که وقتی مرد آنقدر طلا و نقره داشت که با تبر آنرا خرد میکردند افزون بر این اموال و زمینهایی داشت که صد هزار دینار میارزید.(83) عبدالرحمن بن عوف در وقتیکه وفات کرد یک میلیون و نهصد و بیست هزار دینار ثروت داشت.(84) زبیر در هر یک از بصره، مصر، کوفه و اسکندریه خانه داشت و مالش بعد از وفاتش 50 هزار دینار بود و هزار اسب و هزار کنیز و هزار بنده داشت. طلحه از غلات عراق روزی هزار دینار درآمد داشت. سعد بن ابی وقاص خانهای از سنگ گران قیمت عقیق ساخت و یعلی بن حنیه در هنگام مرگ، پانصد هزار دینار و زمینها و مطالبات زیادی داشت که قیمت آن به سیصد هزار دینار میرسید.(85) ظاهراً ثروت عثمان از همه بیشتر بود. در تاریخ نقل شده که وقتی عثمان کشته شد سه میلیارد و پانصد هزار درهم و صد و پنجاه هزار دینار و هزار شتر در ربذة و به قیمت دویست هزار دینار اموال در برادیس و خیبر و وادی القری داشت.(86)
3. عدم توزیع اموال عمومی تا پایان سال
در زمان حضرت رسول(ص) اموالی که بهعنوان اموال عاقه وارد بیتالمال میشد بیدرنگ بین مردم تقسیم میفرمود و آن اموال را نگه نمیداشت.(87) ابوبکر نیز در زمان خلافت خود از این سیره پیروی کرد ولی عمر از این سیره سرباز زد و تصمیم گرفت اموالی که به تدریج وارد بیتالمال میشود تا پایان سال نگه داشته و آنگاه هر چه جمعآوری میشود یکباره بین همه مردم تقسیم نماید.(88)
لذا اسمأ مهاجرین و انصار و بقیة مردم را در دفاتری ثبت کرده و برای آنها براساس ملاکهای پیشین حقوقهای سالانه مختلفی وضع نمود.(89)
آثار اقتصادی این انحرافات
در اثر دو انحراف اول، فقر در جامعه مسلمین افزون گشت و توزیع درآمد و ثروت به شدت نابرابر شد. در حقیقت اموالی که میبایست برای تأمین فقرأ جامعه و مصالح مسلمین خرج میشد نصیب عدهای محدود گشت. بدیهی است که وقتی عثمان رفتارش چنان باشد که گذشت کارگزاران او نیز در مناطق دیگر همان سیره را بهمراتب شدیدتر از عثمان اعمال کنند. بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که در آن دوران فقر و نابرابری در همه سرزمینهای اسلامی گسترش یافته بود.
از سوی دیگر مال و ثروت بیش از حد، اغنیأ را به رفاهزدگی، تجملگرایی و دنیاپرستی بیشتر دعوت میکرد و این خود موجب تداول بیشتر ثروت در دست اغنیأ میشد. در حقیقت دنیاپرستی زمینه تشدید نابرابری را فراهم مینمود، نابرابری و دنیاپرستی اغنیا را تقویت میکرد. افزون بر همه اینها تأخیر در تقسیم اموال عامه و نگهداری آن تا پایان سال دو اثر را به دنبال داشت:
1. در طول مدت یک سال اموالی که از اطراف و اکناف میرسید در بیتالمال کنز میشد و در نتیجه در اقتصاد جریان پیدا نمیکرد. از منظر عدالت اقتصادی این تاخیر موجب میشد که اموال بهصورت فوری بهدست نیازمندان و مردم نرسد و پخش نگردد و لذا رفع فقر و نیاز مردم به تأخیر افتد.
2. در پایان سال حجم زیادی از اموال که یک سال ذخیره شده بود و غالباً بهصورت درهم و دینار پول یکباره در جامعه - بین افراد خاصی - تقسیم میشد. در این شرایط انتظار آن است که قیمتها افزایش یابد و افزایش قیمتها بر فقر فقیران بیافزاید.
بهنظر میرسد در اسلام پخش اموال - در مقابل کنز آن - یک قاعدة اساسی و پذیرفته شده در اموال شخصی و بیتالمال است. لذا پیامبر(ص) از کنز اموال شخصی نهی میفرمودند(90) و در اموال بیتالمال نیز کنز را جائز نمیشمردند اگر به اندازه کوه احد در نزد من طلا باشد مرا خوشحال خواهد کرد این امر که سه روز بر من بگذر و هیچ مقداری از آن نزد من باقی نماند.(91)
فریاد علی(ع)
یکی از انگیزههای اصلی حضرت امیر(ع) از پذیرش حکومت آن بود که فقر را ریشه کن کرده و عدالت اجتماعی را در جامعه برقرار سازد. لذا فرمود:
«بدانید، سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمیبود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان (و در روایتی دیگر از اولیأ امور) پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ظالم و گرسنگی مظلوم خاموشی نگزینند افسار حکومت را بر گردنش میافکندم و رهایش میکرد....»(92)
از اینرو در طول حکومت خود همواره با ظلم ستیز کرده ریشههای فقر و نابرابری را یکی پس از دیگری میخشکاندند. لذا با انحرافات پیش گفته نیز بهصورت صریح و قاطع مبارزه کردند و در جهت اصلاح آنها اقدامات زیر را انجام دادند:
الف) عزل کارگزاران ناصالح و انتخاب عمال صالح
ما به این اقدام از بعد اقتصادی مینگریم و تاثیر آنرا در توزیع درآمدها و ثروتهای جامعه مورد بررسی قرار خواهیم داد. حضرت پس از بیعت، تصمیم خود را بر تغییر کارگزاران اعلام کردند:
«سوگند به کسی که محمد را به حق فرستاده است، در غربال آزمایش به هم درآمیخته و غربال میشوید تا صالح از فاسد جدا گردد. یا همانند دانههایی که در دیگ میریزند، تا چون به جوش آید، زیر و زبر شوند. پس پستترین شما بالاترین شما شود و بالاترینتان پستترینتان واپس ماندگانتان پیش افتند و پیش گرفتگانتان واپس رانده شوند...»(93)
و پس از آن فرمان عزل همة عمال عثمان را به غیر از ابوموسی اشعری صادر کرد.(94) و افراد دیگری را جایگزین آنان نمود. قیسبن سعدبن عباده انصاری را استاندار مصر، عثمانبن حنیف انصاری را استاندار بصره، عمارةبن شهاب را استاندار کوفه و عبیدابن عباس را استاندار یمن و سهلبن حنیف را استاندار شام معرفی نمود.(95) و برای بقیة مناطق نیز والیانی برگزید و افرادی را نیز مأمور اخذ خراج و صدقات مناطق مختلف نمود.(96)
بطور کلی کارگزاران منتخب حضرت علی(ع) را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:(97)
1. کارگزاران متدین و مورد اطمینان که دارای صلاحیتهای لازم برای اداره امور نیز بودند. همچون مالک اشتر، عبدا بن عباس و قیس به سعد بن عباده.
2. کارگزاران متدین و مورد اطمینان که در اداره امور از قوت و صلاحیتهای لازم برخوردار نبودند. همچون محمد بن ابی بکر، ابو ایوب انصاری و سهل بن حنیف و عبیدا بن عباس و عثمان بن حنیف.
3. کارگزاران غیرمتدین که دارای تخصیص و قدرت مدیریت بودند و مانند زیادبن ابید منذربن جارود، لغمان بن عجلان، یزید بن حجیه و مصغلة بن هبیرة و قعقاع بن شور. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا حضرت علی(ع) از گروه دوم و سوم برای اداره امور استفاده میکرد؟
پاسخ این سؤال در واقعیتهای تلخ زمان حضرت نهفته است؛ در آن زمان مناطق بسیاری تحت سیطره حکومت اسلام بود درحالی که افراد دسته اول انگشت شما ربودند. از اینرو حضرت چارهای جز استفاده از دسته دوم و سوم نداشت. ولی برای آنکه خطای ایندو گروه بهویژه گروه سوم به حداقل برسد بر اعمال آنها دقیقاً نظارت میکرد و فرد خطا کننده را شدیداً مجازات مینمود.
جماعتی از جمله مغیرةبن شعبه به حضرت پیشنهاد کردند که استانداران پیشین را و از جمله معاویه را بر منصب خود تثبیت نماید و پس از آنکه اوضاع سامان یافت آنها را عزل کند ولی حضرت با استناد به آیه (مَا کُنتُ مُتَّخِذِ المُضِلٍّینَ عَضُداً)(98) با این پیشنهاد بطور قاطع مخالفت مینمود.(99) بیتردید حضرت نمیتوانستند عدهای فاسق و دنیاپرست را که با او بیعت نکردهاند و فرمان او نمیبرند، بر جان و مال مسلمین مسلط کنند زیرا در این صورت در ظلم آنها مشارکت کرده بودند.
ب) مراقبت از کارگزاران و تنبیه خطاکار
حضرت امیر(ع) به شدت مراقب اعمال کارگزاران خود بود و برای این کار جاسوسانی را همچون کعببن مالک گمارده بود.(100) همچنین در عهدنامة ایشان به مالک اشتر آمده است: «در اعمال کارگزاران خود کاوش نمای و جاسوسانی از مردم راستگوی و وفادار به خود بر آنان برگمار. زیرا مراقبت نهایی تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیت وا میدارد. و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را خیانت نیالایند. هرگاه یکی از ایشان دست به خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدان گواهی دادند، همین خبرها تو را بس است. باید به سبب خیانتی که کرده تنش را به تنبیه بیازاری و از کاری که کرده است بازخواست نمایی. سپس خوار و ذلیلش سازی و مهر خیانت بر او زنی و ننگ را بر گردنش آویزی.»(101)
حضرت امیر خود به آنچه به مالک سفارش نمود عمل میکرد. در تاریخ موارد متعددی نقل شده که حضرت از خطای کارگزاران خود با خبر گشته و آنها را توبیخ یا تنبیه کردند. همچنین نامههای متعددی در نهجالبلاغه وجود دارد که در آنها حضرت کارگزاران خطاکار را توبیخ کردهاند.(102)
علت خطای برخی کارگزاران و نظارت شدید و توبیخ آن حضرت را پیشتر بیان کردیم. درحقیقت حضرت امیر(ع) با توجه به ندرت افراد مؤمن و مدیر و وسعت حکومت اسلامی چارهای جز این نداشت.
ج) استرداد اموال بیتالمال
حضرت امیر(ع) دو روز پس از بیعت خطبهای خواندند و در آن تصمیم خود را برای استرداد اموال بیتالمال، به مردم اعلام کردند و فرمودند:
«همانا هر زمینی [از زمینهای بیتالمال]، را که عثمان بخشیده است و هر مالی از اموال خدا را که به افراد داده است به بیتالمال برمیگردد زیرا حق پیشین را چیزی باطل نمیکند، اگر چیزی را که عثمان بخشیده کابین زنان کرده باشند و در شهرها پراکنده ساخته باشند، بهجای خود بازخواهم گردانید. زیرا که در دادگری گشایش است و آنکه از دادگری به تنگ آید از ستمی که بر او میرود بیشتر به تنگ آید.»(103)
سپس حضرت فرمان دادند که همة سلاحها و شتران صدقه را که در خانة عثمان بود به بیتالمال برگردانند و از تصرف در اموال عثمان خودداری کنند و فرمان دادند که هرجا به اموال بیتالمال برخوردند که جزء بخششهای عثمان بود آنرا به بیتالمال برگردانند.(104)
د) مساوات در تقسیم بیتالمال
حضرت علی(ع) همانگونه که در ابتدا اعلام فرمود هدفش احیأ سنت پیامبر(ص) و از بین بردن بدعتها بود. از اینرو در تقسیم بیتالمال نیز به پیامبر(ص) اقتدا کرده و صدقات را صرف اصناف خاصی که در قرآن ذکر شده میفرمود و فیء را بهنحو تساوی بین مردم تقسیم میکرد. در روز دوم خلافت خود در ضمن خطبهای که خواندند چنین فرمودند:
«آگاه باشید هر مردی از مهاجرین و انصار از اصحاب رسول خدا(ص) که خود را بهخاطر همراهیش با پیامبر(ص) برتر از دیگران میبیند بداند که برتری روشن در روز آخرت در نزد خداست و ثواب و اجر آن بر عهدة خداست. و هر مردی که دعوت خدا و رسولش را اجابت کرده و روش ما را تصدیق و به دین ما وارد شده و رو به قبلة ما نموده است، همانا حقوق و حدود الهی بر او واجب میگردد. بنابراین شما بندگان خدا و این اموال نیز مال خداست که بین شما به نحو تساوی تقسیم میشود، هیچکس را بر دیگری برتری نیست، برای تقواپیشهگان در نزد خداوند بهترین پاداش و برترین ثواب است، خداوند دنیا را پاداش و ثواب متقین قرار نداده است و آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است فردا صبح نزد ما بیایید تا مالی که نزد ماست بین شما تقسیم کنیم و هیچکس غائب نشود مسلمان حر چه عرب باشد و چه عجم چه قبلاً مشمول عطأ خلیفه بوده و چه نبوده است، حاضر شود...»(105)
فردا همه حاضر شدند و به هر فرد 3 دینار رسید.(106)
بسیاری از اصحاب که در زمان عمر و عثمان از بخششهای ویژه برخوردار بودند از قبیل سهلبن حنیف، طلحه، زبیر، عبدابن عمر، سعدبن عاص، مروانبن حکم و دیگران به روش حضرت اعتراض کردند. حضرت جواب فرمودند:
«اما در این فیء هیچکس را بر دیگری ترجیحی نیست، و خداوند پیش از این آنرا تقسیم کرده است،(107) پس فیء مال خداست و شما بندگان مسلمان خدایید و این کتاب خداست که به آن اقرار کرده و تسلیم شدهاید،(108) و سیرة پیامبر(ص) ما نیز بین ما روشن است، پس هر کس راضی نیست هرچه میخواهد بکند، همانا کسی که به فرامین خداوند عمل مینماید و به حکم خدا حکم میکند از چیزی نمیهراسد.»(109)
حضرت علی(ع) به دنبال طلحه و زبیر فرستاده و از آنها سؤال میکند که چرا از کار من کراهت دارید و خلاف کار من رأی میدهید. این دو در پاسخ گفتند:
«بهخاطر اینکه خلاف عمربن خطاب در تقسیم بیتالمال عمل میکنی، تو حق ما را مانند دیگران قرار دادی و اموال و زمینهایی را که خداوند متعال به وسیلة شمشیرها و نیزههای ما و تاخت و تاز ما با اسبهایمان و پاهایمان نصیب مسلمین نمود و تبلیغات ما در آنجا واقع شد و آنها را به زور و فشار از کسانی که اسلام را تنها با زور پذیرفتند گرفتیم، بین ما و کسانی که با ما برابر نیستند بهصورت مساوی تقسیم کردی.»
حضرت در جواب فرمودند:
«پیش از این قومی به اسلام پیشی گرفته و آنرا با شمشیرها و نیزههای خود یاری کردند ولی رسول خدا(ص) سهم بیشتری به آنها نداد و آنها را بهخاطر سبقت در اسلام برتری نداد، خداوند سبحان اجر اعمال سبقتگیرندگان و مجاهدان را در روز قیامت خواهد داد.»(110)
در گفتگوی دیگری حضرت در جواب این دو میفرمایند:
«من نمیتوانم در بیتالمال تصرف کنم. بیتالمال متعلق به مسلمین است و من خازن و امین آنها هستم. اگر میخواهید به منبر روم و آنچه از بیتالمال میخواهید از مردم درخواست کنم اگر اجازه دادند به شما میدهم.»(111)
حضرت امیر(ع) به والیان خود نیز دستور میداد که بیتالمال را به نحو تساوی بین مردم تقسیم نمایند.(112) در احتجاجات حضرت دو نکتة مهم بهچشم میخورد که لازم به توضیح است: یکی آنکه حضرت با کسانی روبرو بود که دنیا را هدف قرار داده و سبقت در دین و مجاهدت در راه خدا را ملاک سهمبری از بیتالمال میدانستند و حضرت که براساس بینش قرآنی، آخرت را هدف و دنیا را وسیله میدانستند میفرمودند خداوند اجرا این امتیازات را در آخرت خواهد داد و اما این امتیازات ملاک سهمبری از بیتالمال نیست. ملاک سهمبری مربوط به بعد مادی و دنیوی ما انسانهاست و از این بعد همه برابریم.
دیگر آنکه حضرت حق برابر در برخورداری از بیتالمال را جزء ثابتات اسلام میدانند که تغییر شرایط موجب تغییر آن نمیشود. در مقابل کسانی بودند که فکر میکردند خلیفه در تقسیم بیتالمال مختار است و هرگونه تشخیص داد میتواند رفتار کند. حضرت علی(ع) برای رد این مدعی و اثبات غیرقابل تغییر بودن روش تقسیم بیتالمال به کتاب و سنت حضرت رسول(ص) استناد فرمودند. این مطلب برای ما بسیار مهم است. از آن جهت که اگر تساوی حق مردم از بیتالمال جزء ثابتات اسلام باشد دولت امروز نیز در سیاستهای مالی و بودجهریزی باید این اصل را در نظر بگیرد. البته همانگونه که گذشت این در مورد اموال فیء و غنیمت است که به جمیع مسلمین تعلق دارد و شامل وجوهی مانند خمس، زکات و در زمان ما درآمد حاصل از فروش نفت که جزء انفال است، نمیشود؛ زیرا بخشی از این وجوه در عناوین خاص مانند فقرأ، مساکین، در راه ماندگان، مقروضین و... باید صرف شود و برخی دیگر متعلق به امام(ع) است که باید صرف مصالح اسلام و مسلمین گردد و حاکم اسلامی میتواند به نیابت از امام معصوم(ع) آن را در اموری که به مصلحت مسلمین است مانند راهها، پلها و بیمارستانها و بهداشت و آموزش و... صرف نماید. با این همه، اگر حاکم اسلامی صلاح بداند که درآمد انفاق را بین مردم تقسیم کند، باید تساوی را رعایت نماید.
ه') تعجیل در تقسیم بیتالمال
حضرت علی(ع) با این بدعت - تأخیر در تقسیم بیتالمال تا پایان سال - نیز مقابله کرد و سنت پیامبر(ص) - تعجیل در تقسیم بیتالمال - را احیا نمود. از ایشان چنین نقل شده است:
«خلیل من رسول خدا که درود و سلام خدا بر او باد هیچ مالی را تا فردا حبس نمیکرد و ابوبکر نیز چنین میکرد ولی نظر عمر این بود که دفاتر مالی ایجاد کند و تقسیم مال را از سالی به سال دیگر تأخیر اندازد. و اما من همان کاری را میکنم که خلیل من رسول خدا انجام داد.»(113)
در ادامه روایت، آمده است که حضرت علی(ع) جمعه به جمعه اموال را تقسیم میکرد. و در روایت دیگر نقل شده است که جمعهها در بیتالمال چیزی نبود و حضرت امیر(ع) در پنجشنبه اموال رسیده را تقسیم میکرد و سپس جاروب کرده و آب میپاشید و در آن دو رکعت نماز میخواند.(114)
همانگونه که پیشتر متذکر شدیم تعجیل در تقسیم بیتالمال موجب پخش و تداول تدریجی اموال در جامعه و تسریع در رفع نیاز نیازمندان و مردم میشود. و لذا به رفع فقر کمک شایانی مینماید.
مقاومت در برابر علی(ع)
اصلاحات علوی با دو مانع بزرگ روبرو بود:
1. دنیاپرستی و مالدوستی فراگیر گشته و خاص و عام را دربر گرفته بود. یعنی انحراف در بینشها بیش از حد عمیق و وسیع شده بود. هم خواص و اصحاب پیامبر به جز عدهای محدود براساس اصالت دنیا حرف میزدند. موضعگیری میکردند و استدلال مینمودند و هم عامة مردم براساس اصالت دنیا حرف میشنیدند و بهدنبال خواص حرکت میکردند. و این انحراف بهقدری عمیق بود که گوشهای دل را برای شنیدن مواعظ و پندهای حضرت، بسته بود. و قلبها را از پذیرش عدالت باز میداشت بهویژه عدة کثیری از اصحاب پیامبر(ص) در طول این مدت به ثروتهای هنگفتی رسیده و در دنیا غرق شده بودند و اینها
بزرگترین مانع اصلاحات علوی بودند. حضرت امیر(ع) در روز دوم پس از بیعت خطبهای ایراد کرده و به این سد بزرگ تصریح میفرماید:
«آگاه باشید که مردانی از شما که دنیا آنها را در خود غرق کرده و زمینهایی را تصاحب کرده و نهرهایی شکافتهاند و بر اسبهای زیبا سوار شدهاند و دختر بچههای زیباروی را در بر گرفتهاند، و این زندگی برای آنها عار و ننگ شده است. هنگامی که آنها را از آنچه در آن فرو رفتهاند بازدارم و آنها را بهسوی حقوقی که خود میدانند بکشانم، بر این کار سرزنش کرده و آنرا زشت شمرده و میگویند: ابن ابی طالب ما را از حقوق خود محروم کرد.»(115)
2. بدعتها در طول زمان سنت شده بود. حضرت در خطبهای به این مطلب تصریح کرده میفرمایند:
«ولات قبل از من اعمالی را که مخالف سنت رسول خدا(ص) بود عمداً انجام دادهاند درحالی که عهد او را شکسته و سنت او را تغییر دادند و اگر من مردم را بر ترک آن بدعتها مجبور نمایم و سنتها را بهجای خود و به آنچه در زمان حضرت(ص) بود برگرداندم، سپاهیان من از اطراف من پراکنده شده تا جایی که تنها بمانم یا تعداد قلیلی از پیروان من که فضل مرا میشناسند و از کتاب خدا و سنت رسول ا(ص) وجوب امامت مرا دریافتهاند، باقی بمانند.»
سپس حضرت بدعتها را که سنت شدهاند یک یک بیان کرده و یکی از آن بدعتها را تقسیم ناعادلانه بیتالمال که موجب دست بدست شدن اموال در دست اغنیا میشود برمیشمارد.(116)
ابن ابی الحدید در اینباره سؤالی را طرح کرده و جواب میدهد. سؤال آن است که چرا وقتی ابوبکر بیتالمال را به نحو تساوی تقسیم کرد با او مخالفتی نشد ولی با امیرالمؤمنین علی(ع) مخالفت کردند؟ حاصل جواب وی آن است که در طول 22 سال خلافت عمر و عثمان سنت پیامبر(ص) به فراموشی سپرده شده بود و خواص با تقسیم ناعادلانه درآمد عادت کرده بودند و از این طریق سالها بهرهمند بودند و لذا وقتی حضرت علی(ع) خواست روش پیامبر(ص) را اجرا کند با آن مخالفت ورزیدند.(117)
یک پرسش
آیا شعار عدالت اقتصادی (رفع فقر و توازن ثروت) مانع رشد و توسعه اقتصادی نیست؟ جوابهای متعددی برای این سؤال وجود دارد؛
1. حضرت به رشد و توسعة اقتصادی نیز توجه داشتند لذا در نامة خود به مالک اشتر میفرمایند: «باید بیش از تحصیل خراج در اندیشة آبادانی زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هرکه خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی.»(118)
2. در بینش حضرت عدالت هدف اصلی نظام اقتصادی اسلام است و رشد و توسعة مطلوب بدون عدالت محقق نخواهد شد. حضرت در اینباره میفرمایند:
«ما عمرت البلدان بمثل العدل.»(119) «بهوسیلة اقامة عدل برکات الهی چندبرابر میشود»
«بالعدل تتضاعف البرکات»(120) «بهوسیلة اقامة عدل برکات الهی چندبرابر میشود»
3. در بینش آن حضرت عدالت اقتصادی به مفهوم اسلامی آن(121) حق مردم است و مردم میتوانند این حق را مطالبه کنند و متولیان امور نیز واجب است این حق را بدهند. فقرأ در اموال ثروتمندان(122) و در بیتالمال(123) حق دارند و باید حق آنها داده شود لذا نمیتوان به بهانة پرداختن به رشد و توسعه این حق را از آنان دریغ داشت. بنابراین:
1. هدف اصلی اصلاحات اقتصادی آن حضرت تحقق عدالت اقتصادی در جامعه بود.
2. زیربنای فلسفی حرکت اصلاحی آن حضرت اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا است.
3. برنامة آن حضرت، تصحیح بینشها و منشها براساس تعالیم اسلام است.
4. سیاست اصلاحات آن حضرت؛
الف) تبیین تعالیم و دستورات اسلام در جامعه
ب) عمل به دستورات اسلام و ارائة الگوی عملی
ج) نظارت بر اجرای دستورات اسلام
همانگونه که گذشت حضرت امیر هم بر بازارها و مردم نظارت میفرمود و هم بر اعمال کارگزاران خود.
پیام علی(ع) برای امروز ما
جامعة امروز ما از جهاتی شبیه جامعة حضرت امیر(ع) است. دوران انقلاب تا پیش از صلح را میتوان به زمان پیامبر(ص) تشبیه کرد. مردم برای دفاع از دین و دستیابی به ثواب اخروی از جان و مال خود به سادگی میگذشتند. اصالت آخرت و وسیله بودن دنیا یک بینش فراگیر بود. مردم و مسئولین بیشتر به فکر پیاده کردن نظامات اسلامی و عمل به دستورات اسلام بودند. مردم از جهت رفتارهای مصرفی غالباً قانع و ساده بودند و اسراف و تبذیر در جامعه کم شده بود و از جهت کار و تلاش، به انگیزههای حقوقی چون دفاع از اسلام، حفظ نظام و پیشرفت آن کار میکردند. البته همه چنین نبودند ولی غالب افراد چنین بودند. مسئولین نیز در زندگی شخصی خود غالباً ساده زیست و زاهد بودند و نهایت دقت را در مصرف بیتالمال مینمودند. پس از پذیرش قطعنامة 598 و فروکش نمودن جو جهاد و ایثار و شهادت بهتدریج انحرافاتی در نظام اجتماعی ما پیش آمد که روزبهروز در حال گسترش و تعمیق است. برخی از این انحرافات که داخل در حوزة مباحث ما در این مقاله است عبارتند از:
1. انحراف بینشها
اصالت دنیا، منفعتپرستی و خودخواهی جایگزین اصالت آخرت، کار به انگیزة ثواب اخروی و ایثار میشود. اگر با این انحراف مقابله نشود، روزبهروز گسترش خواهد یافت.
2. انحراف رفتارها
الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت منفعت مادی شخصی جایگزین الگوهای رفتاری مبتنی بر اصالت آخرت میگردد. بهتدریج ملاحظه میشود که هر کس به فکر منافع شخصی خود است و مصالح اجتماعی و اهداف نظام را فراموش کرده است. هر کس به دنبال آن است که درآمد بیشتری کسب کرده و زندگی مرفهتری برای خود فراهم آورد. این انحراف در مسئولین درجة دوم بیشتر ملاحظه میشود. نسبت به استفاده خصوصی از بیتالمال حساسیتهای اوایل انقلاب وجود ندارد و اسراف و اتراف در مردم و مسئولین بیشتر بهچشم میخورد.
3. سست شدن اعتقاد نسبت به نظامات اسلامی
گرچه در سطح رهبری و مسئولین درجة یک نظام این اعتقاد به نحو راسخ وجود دارد که اسلام دارای نظام ادارة جوامع و از جمله نظام اقتصادی است ولی این اعتقاد بهویژه در مورد نظام اقتصادی و مدیران و کارگزاران سطح پایینتر روزبهروز کمرنگتر و سستتر میشود. و گرایش به سمت نظامهای اقتصادی غربی بیشتر میگردد.
البته بحث آسیبشناسی نظام اقتصادی ایران بهوسیلة مقایسه با نظام اقتصادی اسلام، بحث بسیار مفصلی است که در قالب یک تحقیق جداگانه میگنجد و نیاز به ذکر اسناد و مدارک و دلایل کافی دارد. ما تنها به مهمترین انحرافات آن هم بهصورت اجمال و گذرا اشاره کردیم تا بتوانیم رهنمودها و پیامهای اصلاحات علوی را ذکر کنیم. با توجه به آنچه گذشت اگر بخواهیم در مسیر اصلاحات علوی ره بپیماییم باید سیاستهای اصلاحی زیر را در پیش گیریم:
1. سرمایهگذاری کلان در جهت تحقیق و تبیین نظامات اسلامی از جمله نظام اقتصادی آن و ارائة این نظامات در قالبهایی که قابلیت تحقق در عصر ما را داشته باشند.
2. تبلیغات وسیع و هماهنگ پیرامون تعالیم و دستورات اسلامی جهت تصحیح بینشها و رفتارها و نهادینه نمودن بینشها و الگوهای رفتاری اسلامی.
3. نظارت دقیق بر حسن اجرای احکام و دستورات اسلامی در بخش خصوصی و بازارها و جلوگیری از ارتکاب به حرامهای الهی همچون ربا، احتکار، گرانفروشی و غش در معاملات و...
4. نظارت دقیق بر رفتار کارگزاران و مسئولین نظام برای جلوگیری از سوءاستفاده از بیتالمال و حیف و میل آن و نیز برای کنترل توزیع عادلانه آن.
کتابنامه
. شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالجیل بیروت - لبنان، الطبعة الاولی 1407 ه' 1987 م.
. الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، السید علی خان الشیرازی، مؤسسة الوفأ، بیروت، الطبعة الثانیه 1403 ه' 1983 م.
. بحارالانوار، المجلسی رحمةا مؤسسة الوفاة، دار احیأ التراث العربی، بیروت، لبنان، الطبعة الثالثة المصححة 1403 ه' 1983 م ج، 6 و 32 و 40 و 28 و 31.
. کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، حسامالدین الهندی البرهان فوری، ضبطه و فتر غربیه الشیخ بکری حیانی، صححه و وضع فهارسه و مفتاحه الشیخ صفوة السقأ مکتبة التراث الاسلامی حلب، الطبعة الاولی، 1397 ه' 1944 م.
. هانی الاخبار، علی بن الحسن بن بابویه القمی، عنی بتصحیح علی اکبر الغفاری مؤسسة النشر الاسلامی، 1361 (ه'. ش).
. الارشاد فی معرفة حجج ا علی العباد، للشیخ المفید، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاة التراث، المؤتمر العالمی لألغیة الشیخ المفید، الطبعة الاولی - رجب 1413 ه'.
. السنن الکبری، البیهقی، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، دارالکتب العلمیه بیروت، لبنان، الطبعة الاولی 1414 ه' 1994 م.
. الکافی، للشیخ الکلینی، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری دار صعب - دار التعارف، بیروت.
. من لا یحضره الفقیه، للشیخ الصدوق، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الثانیه.
. تهذیب الاحکام، شیخ الطوسی، صححه و عقل علیه السید حسن الموسی الخراسانی، دار صعب - دار التعارف، بیروت، 1401 ه' = 1981 م
. الامالی، للشیخ الصدوق، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیة و مؤسسة البعثة، الطبعة الاولی، 1417 ه'.ق.
. أمالی، للشیخ المعنیه، تحقیق الحسین استاد ولی - علی اکبر الغفاری، جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، المطبعة الاسلامیة، 1403 ه'.ق.
. فضائل الصحابة، احمدبن محمد بن حنبل، حققه و خرج احادیثه و حتی ا بن محمد عباس، دارالعلم الطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1403 ه' = 1983 م.
. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمدبن محمدالطبری المکی، حققه و علق علیه أکرالبوشی، قرأه و قدم علیه محمود الارناؤوط، مکتبه الصحابة، جدة، الطبعة الاولی، 1415 - 1995.
. دعائمالاسلام قاضی ابی حنیفة النعمان بن محمد التمیمی المغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، دارالمعارف بمعث، الطبعة الثانیة.
. مکارم الاخلاق، الشیخ الطبرسی، تحقیق علأ آل جعفر، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی، 1414 ه'.
. تاریخ الطبری، محمدبن جریر الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار سویدان، بیروت، لبنان.
. انساب الاشراف، البلاذری، حققه و قدم له، سهیل زکار، ریاض زرکلی، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1417 ه'. 1996 م.
. البدایة و النهایة، الحافظ ابن کثیر، مکتبة المعارف، بیروت.
. الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، حققه علی شیری، دار احیأ التراث العربی، بیروت - لبنان، الطبعة الرابعة، 1398 ه'. = 1978 م.
. تاریخ الیعقوبی، احمدبن ابی بعقوب بن جعفربن وهب ابن واضح الکاتب العباسی، دار صادر، بیروت.
. الجمل، للشیخ المفید، مکتبة الداوری، قم - ایران.
. المعارف، لابن قتیبه، حققه دکتور ثروث عکاشة، دار المعارف بصر، الطبعة الثانیة.
. کتاب الفتوح، أحمدبن اعثم الکوفی، تحقیق علی شیری، دار الاضرأ، الطبعة الاولی، 1411 ه'. 1991 م.
. مروج الذهب، المسعودی، بتحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، م. السعادة بمعر، الطبعة الرابعة، 1384 ه'. 1964 م.
. الطبقات الکبری، لابن سعد، دار صادر، بیروت.
. تاریخالاسلام، محمدبن أحمدبن عثمان الذهبی، تحقیق الدکتور عمر عبدالسلام تدمری، دار الکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1407 ه'. 1987 م.
. الامالی، ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی (شیخ الطوسی)، تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه - مؤسسة البعثه، دار الثقافة، الطبعة الاولی، 1414 ه'.
. الختصاص، الشیخ المفید، صحة و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1414 ه'.
. المناقب، ابن شهرآشوب، مؤسسة انتشارات العلامه، المطبعة العمیة بقم.
. بشارة المصطفی، محمدبن ابی القاصم محمدبن علی (الطبری)، المطبعة الحیدریة و مکتبتها فی النجف الاشرف، الطبعة الثانیة، 1338 ه'. 1963 م.
. کتاب سلیمبن قیس الهلالی، تحقیق الشیخ محمدباقر الانصاری الزنجانی الخوئینی، نشر الهادی، الطبعة الاولی، 1415 ه'. ق، 1373 ه'. ش.
. الاحتجاج، احمدبن علیبن ابیطالب الطبرسی، تحقیق الشیخ ابراهیم البهادری و الشیخ محمدهادی به، انتشارات اسوة، الطبعة الاولی، 1413 ه'.
. تحف العقول عن آل الرسول، حسنبن علیبن الحسینبن شعبة الحرانی، صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری، مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة الرابعة، 1416 ه'.ق.
. موسوعة السیاسة، اسسها الدکتور عبدالوهاب الکیالی، الطبعة الثالثة، المؤسسة العربیه للدراسات و النشر، بیروت، 1990 م.
. فرهنگ توصیفی لغات و اصطلاحات علوم اقتصادی، حسن گلریز، چاپ اول، مرکز آموزش بانکداری بانک مرکزی، 1368.
. فرهنگ بزرگ علوم اقتصادی، منوچهر فرهنگ، چاپ اول، نشر البرز، 1993 م.
. توسعه اقتصادی در جهان سوم، مایکل تودارو، ترجمه غلامعلی فرجادی، چاپ هشتم، مؤسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه، 1378 ه'.ش.
. نوسازی و توسعه، شیاماچاران دوب، ترجمه مرتضی قرهباغیان و مصطفی ضرغامی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
. لسان العرب، ابن منظور، نشر أدب الحوزه، قم، 1405 ق. = 1363 ه'.
. اقرب الموارد، سعید الجوزی الشرتونی البنانی، من منشورات مؤسسة النصر.
. تاج العروس، محمدمرتضی الزیبدیی، الطبعة الاولی، دار مکتبة الحیاة، بیروت، 1306 ه'.
. معجم الوسیط، ابراهیم نیس، عبدالحلیم منصر، عطیه الصوالحی محمد خلف ا احمد.
. المیزان، علامه طباطبایی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت.
. بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالة اخیر، شهید مرتضی مطهری، چاپ 25، انتشارات صدرا، 1378.
. المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه، کاظم محمدی، محمد دشتی، چاپ پنجم، مؤسسد النشر الاسلامی، 1417 ه'.
. نهجالبلاغه، سید شریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بنیاد نهجالبلاغه، 1376 ه'.ش.
. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحدبن محمد تمیمی آمدی، شرح جمالالدین محمد خوانساری، با مقدمه، تصحیح و تعلیق میرجلالالدین حسینی ارموی، چاپ چهارم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، مرداد 1373.
. فرهنگ اقتصادی، سیاوش مریدی - علیرضا نوزری، چاپ اول، مؤسسه کتاب پیشبرد و انتشارات نگاه، 1373.
. تاریخ فلسفه، ج 8، بنتام تا راسل، فردریک کاپلستون، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، چاپ دوم، انتشارات سروش، 1376.
. تاریخ تحلیل اقتصادی، شومپیتر، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز، 1375.
. نظام اقتصادی اسلام، مبانی فلسفی، سیدحسین میزمعزی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، 1378.
. نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، سیدحسین میرمعزی، چاپ اول، کانون اندیشه جوان، بهار 1378.
. موسوعة الامام علیبن ابیطالب(ع)، محمد الریشهری، بمساعدة محمدکاظم الطباطبایی، محمدالطباطبایی، الطبعة الاولی، دار الحدیث، 1421 ه'. ق.
. السیاسة الاقتصادیه و النظم المالیة الفقه الاسلامی، احمد الحصری، الطبعة الاولی، دار الکتب العربی، 1982 م.
. الاحکام السلطانیه، للقاضی ابی یعلی محمدبن الحسین الفرأ الحنبیلی، تصحیح محمود حسن، بیروت، دارالفکر، 1414 ه'.
. کتاب الاموال، ابوعبید قاسمبن سلام، تحقیق محمدخلیل هراس، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، 1406 ه'.
. التراتیب الاداریه، عبدالهی الکتانی، دار الکتاب العربی.
. کتاب الخراج، للقاضی ابو یوسف و یحییبن آدم القرشی و ابن رجب الحنبلی، بیروت، دار المعرفه.
. قطور الاوضاع الاقتصادیه فی عصر الرسالة و الراشدین، نجمان یاسین، الطبعة الاولی، دارالشؤون الثقافیه العامة، العراق، بغداد، 1411 ه'. 1991 م.
. الغدیر، علامه امینی، چاپ اول، تحقیق و نشر مرکز للدراسات الاسلامیه، ج 8، 1416 ه'. 1995 م.
. الحیاة، محمدرضا الحکیمی، محمدالحکیمی، علی الحکیمی، الطبعة السادسة، مکتب نشر الثقافة الاسلامیه (دفتر نشر فرهنگ اسلامی)، طهران، 1411 ه'.ق، 1370 ه'.ش.
. لغتنامة دهخدا، علیاکبر دهخدا، چاپ اول، مؤسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372.
. اقتصادنا، الشهید آیةا محمدباقر الصدر رحمةا، تحقیق مکتب الاعلام الاسلامی - فرع خراسان، الطبعة الاولی، مکتب الاعلام الاسلامی، مرکز النشر، 1417 ه'.ق، 1375 ش.
. پول و نظامهای پولی به ضمیمه تاریخ پول از آغاز اسلام تا زمان غیبت، بخش فرهنگی جامعة مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1375.
. رسائل الشیعه، الحر العاملی رحمةا، تحقیق مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، لاحیأ التراث، الطبعة الاولی، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام لاحیأ التراث، بیروت، 1413 ه'. = 1993 م.
. المحلی، علیبن احمدبن سعیدبن حزم، منشورات المکتب التجاری للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت.
. ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، غازی عنایة، الطبعة الاولی، دار النغائس، بیروت، 1412 ه'. 1992.
.1997 Oxford Dictionary of Economics, John Black, Oxford university press, .
The New Palcrave Diction Aty of Mony and Finance, Peter Newman, Murray Milcate, John Eatwell,. .1992The Macmillan press Limi tted,
Encyclopaedic Dictionary of Economics, G.C. Pande- D.M. Mithani, First Edition, Anmol publications. .1990New Delhi,
پینوشتها:
.1 نهجالبلاغه، سیدشریف الرضی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج 1، خطبه 131، ص 136.
.2 ابنابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 299، ح 414؛ السید علی خان الشیرازی، الدرجات الرفیعه، ص 38.
.3 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 207، ص 224.
.4 شرح غرور درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 410، ح 6524.
.5 همان ج 1، ص 183، ح 698.
.6 سوره حجر (15)، آیه 28 و 29؛ سوره سجده، آیه 9 و سوره مؤمنون، آیه 14-12.
.7 ذاریات (51)، آیه 56؛ سوره جمعه، آیه 2.
.8 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 155، ص 162؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 241، ح 191؛ حسامالدین هندی، کنزالعمال، ج 16، ص 195، ح 44216.
.9 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 112، ج 1، ص 117، با تصرفاتی در ترجمه از ناحیهی نویسنده.
.10 همان، خطبه 3، ص 16؛ علی بن الحسین بابویه القمی، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المعنه، الارشاد، ج 1، ص 289؛ الطبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 458، ح 105.
.11 فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، از بنتام تا راسل، ج 8، ترجمه بهأالدین خرمشاهی، ص 24.
.12 ر. ک: سیدحسین میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، صص 47 - 61.
.31770. John Eatwell, The New Palgrave-A Dictionary of Economics, p
.14 ر. ک: شوپیتر، تاریخ تحلیل اقتصادی، ترجمه فریدون فاطمی، ج 1، ص 171.
.15 السید الشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 113، صص 118 - 119.
.16 همان، خطبه 98، ص 97.
.17 همان، خطبه 108، ص 110 و خطبه 110، ص 113 و خطبه 112، ص 116 و خطبه 132، ص 137 و خطبه 177، ص 191 و خطبه 212، ص 227 و خطبه 217، ص 235 و خطبه 232، ص 250 و خطبه 233، ص 253 و خطبه 194، ص 213 و خطبه 133، ص 138 و خطبه 159، ص 166 و خطبه 160، ص 169.
.18 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 214، ص 233.
.19 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 129، ص 134.
.20 همان، خطبه 116، ص 122.
.21 همان، خطبه 224، ص 240 و خطبه 112، ص 117؛ شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 3، ص 69، 3857.
.22 ر.ک: شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 4، ص 488، ح 6704 و ص 490، ح 6706 و 6707 و ص 492، ح 6710 و 6711؛ السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 224، ص 240.
.23 السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج1، خطبه 155، ص 162.
.24 السیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 175، ص 186 و 188.
.25 همان، خطبه 189، ص 307.
.26 همان، خطبه 151، ص 155.
.27 شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 2، ص 391، ح 2956 و ص 408، ح 308 همچنین ر.ک: همان ج 3، ص 255، ح 4407 و ج 5 ص، 321، ح 8559 و ج 2، ص 427، ح 3144.
.28 ر. ک: همان، ج 2، ص 178، ح 2284 و ج 3، ص 251، ح 4389.
.29 کلینی، الکافی، ج 5، ص 144، باب الربا، حدیث 2، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1376.
.30 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 142، ص 144، همچنین ر. ک: همان، خطبه 23، ص 29 دربارة انفاق مال به ابواب زیر از کتاب شرح غرر و درر آمدی، ج 7 مراجعه کنید:
باب العطأ، ص 247، باب القرض، ص 322، باب الانفاق، ص 395، باب المواسات، ص 404، باب الصدقه، ص 202 و باب البذل، ص 31 و باب الجرد، ص 47.
.31 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، کلمات قصار، شماره 183، ص 393.
.32 همان، شماره 336، ص 426.
.33 همان، شماره 421، ص 444، و ر. ک: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 4، ص 593، ح 7109.
.34 حکیمی، الحیات، ج 3، ص 309؛ البیهقی، السنن الکبری، ج 7، ص 37، ح 13206، عن محمدبن علی؛ حسامالدین الهندی، کنز العمال، ج 6، ص 6528، ح 16840.
.35 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 126، ص 131 و همچنین ر. ک: شرح غرر و درر آمدی، خوانساری، ج 7، باب التبذیر، ص 31 و باب الاسراف، ص 159.
.36 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 45، ص 314.
.37 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 26.
.38 همان، همچنین دربارة لباس و طعام و خانة علی(ع) رجوع شود به موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، صص 343 - 365.
.39 کلینی، کافی رحمةا، ج 5، ص 410، ح 1؛ مجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 40، ص 336، ح 17.
.40 کلینی، فروغ کافی، ج 5، ص 74، حدیث 6، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1367.
.41 همان، حدیث 3.
.42 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 147.
.43 ر. ک: تاریخ المدینه، ج 1، صص 319 - 229، باب صدقات علی بن ابیطالب رضیا عنه.
.44 موسوعة الامام علی(ع)، ج 9، ص 377، ح 4648 تا 4652.
.45 الشیخ الطوسی، تهذیب الاحکام، ج 9، ص 131، ح 560؛ الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 248، ح 5588.
.46 کلینی رحمةا، الکافی، ج 5، ص 151، ح 3؛ الشیخ الطوسی رحمةا، تهذیب الاحکام، ج 7، ص 6، ح 17، الشیخ المفید، الامالی، ص 197، ح 31؛ الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 193، ح 3726، الشیخ الصدوق، الامالی، ص 578، ح 809.
.47 احمدبن محمدبن حنبل، فضائل الصحابه، ج 1، ص 547، ح 919؛ احمدبن محمد الطبری، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص 192.
.48 النعمانبن محمد الیتمی، دعائمالاسلام، ج 2، ص 538، ح 1913.
.49 الشیخ الطبرسی، مکارم الاخلاق، ج 1، ص 249، ح 740.
.50 الحر العاملی رحمةا ، وسائل الشیعه، ج 17، باب 27، از ابواب آداب التجارة، ص 426، ح 9.
.51 ابن حزم، المحلی، ج 6، ص 65-64، مسئله 1567.
.52 همان.
.53 قاضی ابی حنیفه، دعائمالاسلام، ج 2، ص 36، حدیث 80.
.54 فیضالاسلام نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.
.55 آثار منفی احتکار در بازار در کتاب زیر ببینید:
غازی عثایة، ضوابط تنظیم الاقتصاد فی السوق الاسلامی، ص 60 - 62.
.56 ر.ک: احمد الحصری، السیاسةالاقتصادیة و النظم المالیه فی الفقه الاسلامی، صص 397 - 420؛ ابی یصلی محمد بن الحسین الفرأ، الاحکام السطانیه، صص 320 - 347.
.57 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 1، خطبه 3، ص 15.
.58 همان، خطبة 30، ص 37.
.59 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 401.
.60 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 102.
.61 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 338؛ ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 276؛ البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 175؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 168.
.62 الدیلمی، ارشاد القلوب، ص 321؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 86، ح 3.
.63 المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 343، ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 299؛ بحارالانوار، تحقیق میرزا محمود یوسفی الغروی، ج 31، صص 230 - 238.
.64 الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 406.
.65 محمدبن الحسین الغرأ، الاحکام السلطانیه، ص 282؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 201.
.66 فقهأ شیعه موارد زکات را طلا و نقره و اغنام ثلاثه و گندم و جو، کشمش و خرما برمیشمارند.
.67 ر. ک: ابوعبید، کتاب الاموال، ص 23؛ ابی یعلی محمدبن الحسین الفرا، الاحکام السلطانیه، ص 282 - 284.
لازم به ذکر است که فقهأ شیعه خمس فوائد کسب را نیز لازم میدانند.
.68 بین فقهأ شیعه و سنی در اجزأ بیتالمال و فروعات فقهی دربارة موارد اخذ و کیفیت صرف آن اختلافاتی وجود دارد که داخل شدن در آنها مناسب عنوان بحث ما نیست علاقهمندان میتوانند در اینباره به کتاب جواهر الکلام، و کتاب الاموال ابوعبید (پیشین) دربارة نظرات اهل تسنن رجوع نمایند.
.69 الکتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 224.
.70 ر. ک: موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 106 - 116.
.71 ر. ک: ابو یوسف و یحیی بن آدم و ابن رجب، کتاب الخراج، ص 42؛ ابوعبید، کتاب الاموال، ص 276.
.72 محمدبن الحسین، الاحکام السلطانیه، ص 266 - 268؛ الکتانی، التراتیب الاداریه، ج 1، ص 225 - 230؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج 5، صص 37 - 42.
.73 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی العدید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 35.
.74 احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 165 و 166.
.75 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195 و المعارف لابن قبیة: 195.
.76 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 199.
.77 همان، ص 198؛ ابن قتیبة، المعارف، ص 195.
.78 احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 168؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 195، چهارصد هزار درهم نقل کرده است؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 345 و ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 279، پنجاه هزار درهم نقل کردهاند؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج 2، ص 370 سیصد هزار درهم نقل کرده و بعید نیست این اختلاف بهخاطر بخششهای متعدد عثمان به عبدا بن خالد باشد.
.79 البلاذری، انساب الاشراف، ج 6، ص 137؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 35.
.80 ر.ک: الرشیهری، موسوعةامام علی(ع)، ج 3، صص 153-146؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 31، صص 264 - 267.
.81 علامه امینی، الغدیر، ج 8، ص 336.
.82 بخمان یاسین، تطور الاوضاح الاقتصادیة فی عصر الرسالة و الراشدین، صص 295 - 299.
.83 مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 342.
.84 الریشهری، موسوعةالامام علی(ع)، ج 3، ص 150 و 151، ح 11210 - 1124.
.85 مسعودی، مروج الذهب، ج 2، صص 341 و 342.
.86 ابن سعد، طبقات الکبری، ج 3، ص 76؛ الذهبی، تاریخالاسلام، ج 3، ص 461؛ ابن کثیر، ابدایة و النهایة، ج 7، ص 192.
.87 ابوعبید، الاموال، تحقیق محمد خلیلی هراس، ص 264-262.
.88 المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 100، ص 60، ح 9.
.89 ابو عبید، الاموال، ص -235 240؛ قاضی ابی یعلی، الاحکام السلطانیه، ص 265 - 268.
.90 (اَلَّذینَ یَکنزونَ الذهبَ والفضة والا یُنفقونها فی سیبلِ اِ فبشٍّرهُم بِعذابٍ أَلیمٍ) التوبه (9): 34.
.91 ابو عبید، الاموال، ص 660، حدیث 611.
.92 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 3، ج 1، ص 16؛ علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار، ج 1، ص 362؛ الشیخ المفید، الارشاد، ج 1، ص 298، شرح غرر و درآمدی، خوانساری، ج 6، ص 256، ح 10149.
.93 سیدالشریفالرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، خطبه 16، ج 1، ص 22.
.94 احمدبن ابی بعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 179.
.95 ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار بیروت، 1399 - 1379 م، ج 3، ص 201 و البدایة و النهایة، ابنکثیر، دارالمعرفة، چاپ چهارم، 1419 - 1998، ج 4، صص 245 و 246.
.96 ر. ک: الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 10، القسم السادس عشر.
.97 این تقسیمبندی از کتاب موسوعه الامام علی، ج 10، تحلیل فی طبقات عماله، صص 11-7، اخذ شده است.
.98 «من آن نیستم که گمراهان را همکار خود بگیرم.»؛ سورة کهف (18): 51.
.99 الطوسی، أمالی، ص 87، ح 133؛ محمدبن ابی القاسم محمدبن علی (الطبری)، بشارة المصطفی، ص 263؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 195؛ همچون ر. ک: الشیخ المفید رحمةا الاختصاص، ص 150؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 40، ص 105؛ الطبری، تاریخ الطبری، ج 4، ص 439؛ المسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 364 و ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 306 و ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 7، ص 229.
.100 المسعودی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 204، در موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، ص 138، در پاورقی آمده است که صحیح مالکبن کعب است زیرا کعببن مالک با علی(ع) بیعت نکرده ولی مالکبن کعب از عمال آن حضرت بود.
.101 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 328 - 329.
.102 الریشهری، موسوعة الامام علی(ع)، ج 4، صص 140 - 157.
.103 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 269.
.104 همان، ص 270.
.105 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 37؛ المجلسی رحمةا، بحارالانوار، ج 32، ص 17، ح 7، الشیخ الطوسی رحمةا، الامالی، ص 727، ح 1530.
.106 همان.
.107 اشاره به سورة حشر (59): آیة 7.
.108 اشاره به سورة حجرات آیة 13.
.109 مراجع مذکور در پاورقی 105.
.110 همان منبع.
.111 الشیخ المفید، الجمل، ص 88.
.112 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامة 43، ص 313.
.113 محمدالریشهری، موسوعة الامام علیبن ابیطالب(ع)، ص 191؛ ح 1498.
.114 ر. ک: همان، ص 190، ح 1462.
.115 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 36؛ المجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
.116 الکلینی رحمةا، الکافی، ج 8، ص 58، ح 21؛ الطبرسی رحمةا الاحتجاج، ج 1، ص 626، ح 146، کتاب سلیمبن قیس، ج 2، ص 718، ح 18.
.117 ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 7، ص 36؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 32، ص 16، ح 7.
.118 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجمه آیتی، ج 2، نامه 53، ص 329.
.119 محمدرضا الحکیمی، السیاة، ج 6، ص 407.
.120 همان، ص 332.
.121 ر. ک: میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، اهداف و انگیزهها، صص 108 - 129.
.122 محمدرضا حکیمی، الحیاة، ج 3، ص 309.
.123 سیدالشریف الرضی، نهجالبلاغه، ترجم آیتی، ج 2، نامه 53، ص 331.