آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

‌    ‌59. در کنار شما هستم‌ برای‌ قیام‌ علیه‌ شاه‌

یک‌ نمونه‌ از سوءتفاهم‌ و نیز گفت‌وگوهایی‌ که‌ میان‌ سایر مشروطه‌خواهان‌ دینی‌ و شیخ‌ در برهه‌ای‌ از زمان‌ بوجود آمد و شیخ‌ در حین‌ گفت‌وگو در رفع‌ سوءتفاهم‌ می‌کوشید، ملاقات‌ آیت‌ا... طباطبایی‌ و آیت‌ا... بهبهانی‌ با وی‌ بود که‌ در آن‌ با کمال‌ تواضع، صبر و سعة‌ صدر به‌ سخنان‌ آنان‌ گوش‌ فرا می‌داد و سپس‌ با هوشیاری‌ کامل‌ سیاسی‌ در جهت‌ ایجاد تفاهم‌ و وحدت‌ و برادری‌ می‌کوشید.
اینک‌ به‌ آنچه‌ برخی‌ مورخین‌ در این‌ باب‌ اشاره‌ کرده‌اند، به‌ عنوان‌ نمونه‌ نقل‌ می‌کنیم‌ که‌ گزارش‌ مذاکره‌ای‌ میان‌ سیدین‌ سندین‌ با مرحوم‌ شیخ‌ نوری‌ است.
«پس‌ از آنی‌ که‌ دو سه‌ روز در این‌ باب‌ سخن‌ راندند عاقبت‌ صلاح‌ پیشرفت‌ کار خویش‌ بر آن‌ دیدند که‌ با هر طریقی‌ که‌ بتوانند جناب‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا... مجتهد نوری‌ را با خود همرأی‌ و همراه‌ سازند زیرا که‌ می‌دانستند با ضدیت‌ و مخالفت‌ با جناب‌ شیخ، کار برای‌ اینحضرات‌ پیشرفت‌ ندارد. جمله‌گی‌ اینحضرات‌ این‌ رأی‌ را تصویب‌ کردند. بر حسب‌ مشورت‌ و صلاح‌اندیشی‌ یک‌ روزه‌ هر دو سید بزرگوار به‌ منزل‌ جناب‌ حاج‌ شیخ‌ رفتند و ایشان‌ بعد از تعارفات‌ و اظهار یگانگی‌ که‌ نسبت‌ به‌ علمأ مزبور فرمودند، سیدین‌ محرمانه‌ طرح‌ سخن‌ کردند و با هزاران‌ اندیشه‌ مقاصد خویش‌ را با جناب‌ شیخ‌ عرضه‌ داشتند که: با مخالفت‌ شما کار پیشرفت‌ ندارد. اگر شما با ما همراهی‌ بفرمائید اقدامات‌ ما بی‌حاصل‌ نخواهد شد و اگر نفرمایید کار پیش‌ نمی‌رود و در زیر فشار این‌ شاهزاده‌ مغرور و متهور خواهیم‌ ماند.
تقریباً‌ این‌ دو سید بزرگوار یکی‌ دو ساعت‌ در این‌ باب‌ سخن‌ راندند و حاج‌ شیخ‌ گوش‌ می‌داد تا سخن‌ ایشان‌ تمام‌ و انتظار جواب‌ داشتند. در این‌ وقت‌ چون‌ شیخ‌ نوری‌ بیانات‌ آقایانرا شنید و اثر ترس‌ و بیم‌ در ایشان‌ بدید بحالشان‌ رقت‌ آورد و فرمود:
«بیانات‌ و فرمایشات‌ شما را شنیدم‌ و شما را هم‌ تنها نمی‌گذارم‌ و نوع‌ خود را ضایع‌ و مفتضح‌ نمی‌خواهم‌ و توهین‌ شریعت‌ را بر خود نمی‌پسندم. هر زمانی‌ که‌ شما اقداماتی‌ کردید من‌ فوری‌ با شما در هر جا که‌ بفرمایید حاضرم. نیک‌ و بد شما متعلق‌ به‌ من‌ است‌ و هیچوقت‌ شما را تنها نمی‌گذارم‌ و لکن‌ آنقدر می‌گویم‌ که‌ کار را به‌ اندازه‌ای‌ سخن‌ نگیرید که‌ اسباب‌ توهین‌ شرع‌ و افتضاح‌ علمأ فراهم‌ شود.
سیدین‌ هم‌ چون‌ از طرف‌ شیخ‌ نوری‌ اطمینان‌ حاصل‌ کردند، قرار کار را دادند که‌ در روز حرکت‌ و هیجان، شیخ‌ را اطلاع‌ دهند و همرأی‌ یکدیگر کار را از پیش‌ بردارند. این‌ بود که‌ آن‌ دو بزرگوار خوشوقت‌ و شادمان‌ برخواستند و از نزد شیخ‌ بیرون‌ رفتند. پس‌ از آنی‌ که‌ جنابان‌ آقا میرزا سیدمحمد مجتهد و آقا میرزا سیدعبدا... مجتهد از حضرت‌ مستطاب‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌ا... مجتهد نوری‌ اطمینان‌ حاصل‌ کردند در اواخر سنه‌ یک‌ هزار و سیصد و بیست‌ و سیم‌ از هجرت، علمأ مزبور لوای‌ طغیان‌ برافراشتند و ندای‌ عام‌ در دادند و جمعیت‌ ملی‌ هم‌ چون‌ حاضر و مستعد بودند، فوری‌ حسب‌الامر علمأ محترم‌ حاضر گردیدند.»
‌    ‌60 . «نه» به‌ شاه‌ و شاهزاده‌
شیخ‌فضل‌ا... در کنار سایر علمأ علیه‌ دستگاه‌ استبداد، عَلَم‌ برافراشت‌ و با جمعی‌ معتنابه‌ از علمأ انقلابی، در اعتراض‌ به‌ حکومت‌ استبداد، به‌ قم‌ رفتند و چون‌ می‌دانست‌ که‌ تحت‌ تعقیب‌ عمال‌ شاه‌ قرار گرفته‌ و احتمالاً‌ در بین‌ راه، بازداشت‌ و حبس‌ خواهند شد، این‌ هجرت‌ انقلابی‌ و اعتراضی‌ با سرعت‌ غافلگیرانه‌ صورت‌ گرفت.
گزارش‌ این‌ سفر را چنین‌ می‌خوانیم:
«جناب‌ حاج‌شیخ‌ فضل‌ا... نوری‌ از دیروز که‌ علمأ در مسجد سر می‌کردند، هر قدر شاهزاده‌ به‌ حضرت‌ شیخ‌ پیام‌ فرستاد که‌ تا اینجا بیائید، شیخ‌ جواب‌ سخت‌ بداد. در مغرب‌ روز دوم‌ هیجان، حضرت‌ شیخ‌ و آقا سیدمحمد و آقا سیدعبدا... و چند نفر دیگر به‌ سمت‌ قم‌ حرکت‌ و با درشکه‌ و کالسکه‌ راه‌ روان‌ شدند و هر قدر که‌ در قوه‌ اسب‌ و سورچی‌ بود شلاق‌ کش‌ می‌رفتند، زیرا که‌ از غرور صدارت، اضطراب‌ داشتند و خطر را می‌دیدند. در سه‌ ساعتی‌ شب‌ به‌ حضرت‌ اشرف‌ والا شاهزاده‌ صدارت‌ عظمی‌ خبر دادند که‌ علمأ، در وقت‌ مغرب‌ به‌ طرف‌ قم‌ رفتند. حضرت‌ والا لختی‌ تفکر فرمود، دید خبط‌ عمده‌ کرده‌ زیرا که‌ اگر علمأ وارد قم‌ شوند فتنه‌ بزرگ‌ است‌ و جلوگیری‌ میسر نیست. این‌ بود که‌ در سه‌ ساعتی‌ شب‌ جمعی‌ را متعاقب‌ علمأ گسیل‌ داشت‌ که‌ هر جا به‌ آنها برسند بافتضاح‌ آنان‌ را به‌ شهر باز آرند. اما علمای‌ جلیل‌ با کمال‌ تعجیل‌ براندند تا به‌ آستان‌ دختر موسی‌ابن‌ جعفر سلام‌الله‌ علیها برآسودند. در آنوقت‌ علمای‌ قم‌ در مقام‌ پذیرایی‌ برآمدند و در ظاهر و باطن‌ با علمأ محترم‌ طهران‌ همرأی‌ و همزبان‌ شدند. در این‌ ایام‌ در قم‌ بمرور ندای‌ مشروطیت‌ شنیده‌ می‌شد اما تا طهران‌ بودند فقط‌ ذکر عدالتخانه‌ بود حرفی‌ از مشروطیت‌ نبود.»
‌    ‌61 . و اینک‌ «نه» به‌ مشروطة‌ انگلیسی‌
اما مدتی‌ که‌ گذشت‌ و خط‌ انحراف‌ در سطح‌ خو‌اص‌ و سیاسیون‌ جنبش، تشدید شد و از خارج‌ نیز مورد حمایت‌ قدرتهایی‌ چون‌ انگلیس‌ و... قرار گرفت، شیخ، موضع‌ قاطع‌ گرفت‌ و فریاد افشاگری‌ برداشت. شیخ‌ که‌ از رهبران‌ تحصن‌ قم‌ علیه‌ استبداد شاهی‌ و دفاع‌ از عدالت‌ و مشروطیت‌ و آزادیهای‌ شرعی‌ بود، این‌ بار رهبری‌ تحصنی‌ در اعتراض‌ به‌ خط‌ انحراف‌ و غربگرایان‌ نفوذی‌ میان‌ انقلابیون‌ را بر عهده‌ گرفت‌ و بد نیست‌ مفاد گفت‌وگو و ملاقات‌ دیگری‌ را نیز که‌ میان‌ سیدین‌ سندین‌ طباطبایی‌ و بهبهانی‌ با شیخ‌ به‌ قصد منصرف‌ نمودن‌ شیخ‌ از ادامة‌ این‌ تحصن‌ صورت‌ گرفت، اجمالاً‌ بدانیم. گروهی‌ از علمأ با جلوداری‌ طباطبایی‌ و بهبهانی‌ به‌ دیدار شیخ‌ می‌آیند تا به‌ اصطلاح‌ خود، رفع‌ سوءتفاهم‌ و حل‌ اختلاف‌ داخلی‌ میان‌ مشروطه‌خواهان‌ کرده‌ و صف‌ ضد‌ استبداد را دوباره‌ بهم‌ بردوزند. در این‌ جلسه، جمعی‌ از حضار و علمأ، دوباره‌ با شیخ، از مشروطه‌ و آزادی‌ و حریت، سخن‌ می‌گویند ولی‌ شیخ‌ با هشیاری، جمع‌ را به‌ تأمل‌ فراخواند که‌ باید واضح‌ شود که‌ کدام‌ مشروطه؟ و کدام‌ آزادی؟:
«جمعیت، مخلوط‌ و درهم، گفتند: مراد ما مشروطه‌ و مجلس‌ شورای‌ ملی‌ است. شیخ‌ اظهار کردند یکی‌ یکی‌ بفرمائید که‌ مطلب‌ آشکار شود، آقای‌ طباطبایی‌ گفتند مراد ما کلیةً‌ از این‌ شورش‌ و هیجان‌ و اقدامات، دو مسئله‌ است: در صورتیکه‌ مراد و مقصد ما زود حاصل‌ می‌گشت‌ همان‌ نکته‌ وصول‌ اخذ پول‌ بود، حال‌ که‌ کار بخوبی‌ برای‌ ما پیشرفت‌ کرده‌ مراد و مقصد ما متحداً‌ تغییر سلطنت‌ مستقله‌ است‌ به‌ مشروطه‌ و مراد از مشروطه، تعیین‌ رسوم‌ معین‌ است‌ برای‌ شخص‌ پادشاه‌ که‌ هیچوقت‌ نتواند پول‌ ملت‌ را تفریط‌ به‌ مخارج‌ باطل‌ و مصارف‌ بی‌حاصل‌ صرف‌ کند و دور بریزد. وزرا حدودشان، تعیین‌ و مواجب‌ هر یکی‌ آشکار و همه‌ مسئول‌ جمیع‌ هستند و تعارفات‌ نیز موقوف‌ شود. وزرائی‌ که‌ این‌ مدت‌ مردم‌ را چاپیده‌ و همیشه‌ فعال‌ مایشأ بوده‌اند امروز جز تمکین‌ و تسلیم‌ چاره‌ ندارند. مشروطه، که‌ ما می‌خواهیم، اینستکه‌ بندگان‌ خدا که‌ آزاد، خلق‌ شده‌اند از قید اسارت‌ خلاص‌ خواهند شد و از زیر فشار چندین‌ هزار ساله‌ نجات‌ خواهند یافت. مشروطه‌ چیزیست‌ که‌ عامه، طعم‌ حریت‌ و آزادی‌ خواهند چشید، بیان‌ و قلم، آزاد خواهد گشت، مردم‌ متحد خواهند شد، مساوات‌ و مواسات‌ در مملکت‌ پدید خواهد گشت، مشروطه‌ چیزیست‌ که‌ قانونی‌ وضع‌ خواهد شد که‌ شاه‌ و مجلس‌ و تمام‌ وزارتخانه‌ها و ادارات، هر یکی‌ در حدود خود رفتار خواهند کرد، تمام‌ تجارتخانه‌ها را محدود خواهد کرد، خلاصه‌ مشروطه‌ چیزیست‌ که‌ تمام‌ کارهای‌ دولتی‌ و ملتی‌ و شرع‌ و عرف‌ وزارع‌ و فلاح‌ و غیره‌ را محدود خواهد کرد که‌ هیچکس‌ بدون‌ امر قانون‌ نتواند سخنی‌ بگوید و کاری‌ بکند. یکسات‌ تمام، آقای‌ طباطبایی، فواید و محسنات‌ مشروطه‌ را و آزادی‌ مطلقه‌ را بیان‌ کردند. نوبت‌ به‌ بیان‌ شیخ‌ نوری‌ رسید، گفتند:
فوائدیکه‌ برای‌ مشروطه‌ برشمردید همه، خوب‌ و کسی‌ را حرفی‌ نیست‌ و لکن‌ خیلی‌ در ابتدای‌ کار تند نروید که‌ می‌ترسم‌ درمانید. الان‌ که‌ تمام‌ علمأ محترم‌ طهران‌ و طلاب‌ و وعاظ‌ حاضرند و مطلب‌ مرا می‌شنوند، بطور اختصار به‌ همه‌ می‌گویم: همه‌ بدانند اینکه‌ حدودی‌ برای‌ پادشاه‌ و وزرا تعیین‌ شود، خیلی‌ خوب‌ و بجا است‌ و کسی‌ حق‌ ندارند تکذیب‌ کند اما اینکه‌ فرمودید آزادی‌ تامه‌ و حریت‌ مطلقه‌ پدیدار خواهد گشت‌ باز هم‌ می‌گویم‌ این‌ حرف‌ از اصل، غلط‌ است‌ که‌ آزادی، مطلقه‌ و بی‌قید و شرط‌ باشد. از همه‌ شماها تمنی‌ دارم‌ که‌ سخنی‌ نگوئید که‌ رخنه‌ در دین‌ وارد آید، آنوقت‌ اجانب‌ بر ما سخریه‌ خواهند نمود اما قانونی‌ که‌ فرمودید وضع‌ خواهد شد، بسیار خوب‌ است‌ ولی‌ قانون‌ ما در هزار و سیصد و اندی‌ سال‌ قبل‌ نوشته‌ و بما داده‌ شده‌ و امروز اگر بخواهند قانونی‌ بنویسند باید مطابقه‌ با قرآن‌ و قانون‌ محمد و شریعت‌ احمدی‌ داشته‌ باشد. اینکه‌ فرمودید برای‌ شرع‌ نیز حدودی‌ خواهد بود این‌ را نیز بدانید که‌ برای‌ شرع، حد‌ی‌ نیست.
چون‌ سخن‌ جناب‌ شیخ‌ نوری‌ به‌ این‌ جا رسید علمأ و طلاب‌ همگی‌ سخنان‌ او را تصدیق‌ کردند. آقای‌ طباطبایی‌ دید در اینجا نمی‌تواند با شیخ‌ گفت‌وگو کند و می‌دانست‌ که‌ مغلوب‌ خواهد شد بناچار از در دیگر برآمده‌ و گفت: می‌دانید که‌ مراد ما پیشرفت‌ کار بود که‌ بحمدالله‌ کار به‌ مراد ما شد فعلاً‌ می‌خواهیم‌ با فشاری‌ ثانوی، رفع‌ شر‌ ظالمان‌ از سر ما شود و اگر بتوانیم‌ مملک‌ را آباد و رعیت‌ را آسوده‌ کنیم‌ وانگهی‌ به‌ طهران‌ که‌ رفتیم‌ هر طور پیش‌ آمد بصلاح‌ و مشورت‌ یکدیگر رفتار خواهد شد و در طهران‌ هر طریقی‌ که‌ میل‌ شما باشد و دستور بدهید البته‌ خارج‌ از امر و اجازه‌ جنابعالی‌ نخواهیم‌ بود. در حقیقت، این‌ اول‌ خدعه‌ای‌ بود که‌ برخی‌ علمأ اعلام‌ نسبت‌ به‌ شیخ‌ نوری‌ کردند.
‌    ‌62 . علمأ مشروطه‌خواه، ارعاب‌ می‌شوند :
در مجلس، گفت‌وگوی‌ امضای‌ قانون‌ اساسی‌ پیش‌ آمد. کسانی‌ فشار آوردند که‌ علمأ باید بدون‌ تصرف، همین‌ قانون‌ را امضأ کنند چون‌ پیشرو جنبش‌ مشروطیت‌اند و امضأ ایشان‌ برای‌ ملت، سند است. هر قدر علمأ خواستند امضای‌ قانون‌ مزبور را که‌ در بوته‌ اجمال‌ و اهمال‌ بود به‌ تأخیر اندازند و موکول‌ بوقت‌ دیگر برای‌ دقت‌ بیشتر دارند، امکان‌پذیر نشد، قیل‌ و قال‌ از جمعیت‌ تماشاچی‌ و اطرافی‌ و وکلا بلند شد. آقا سیدعبدالله‌ اظهار داشتند از امضا نکردن‌ قانون‌ اساسی، قصدی‌ نبود غیر اینکه‌ از مردمان‌ خارج‌ و داخل‌ اگر ایرادی‌ دارند بگویند زیرا که‌ پس‌ از امضا، ایراد کسی‌ لابد محل‌ اعتنا نخواهد بود آنوقت‌ زبان‌ مردم‌ بر سر مجلس‌ دراز می‌ شود و دلیل‌ مسامحه‌ همین‌ است‌ و بس‌ چون‌ آقا سیدعبدالله‌ دید موقع‌ گفت‌وگو نیست‌ از زرنگی‌ که‌ داشت‌ قانون‌ اساسی‌ را خواست‌ و فوری‌ در حضورشان‌ گذاشتند، بدون‌ تصور و تاملی‌ امضأ و مهر کردند. نوبت‌ به‌ آقای‌ طباطبایی‌ رسید. مبهوت‌ مانده‌ بود با حال‌ تردید، آقا سیدعبدالله‌ سبقت‌ کرد و آهسته‌ به‌ آقای‌ طباطبایی‌ گفت‌ امروز روز تردید و قصور نیست، بدون‌ اینکه‌ جوابی‌ به‌ من‌ بدهید فوری‌ آن‌ را امضأ کرده‌ بعد جواب‌ مرا بگوئید. اگر ما دو نفر که‌ مصدر این‌ امر شناخته‌ شده‌ایم، امضأ نکنیم‌ صداها بلند می‌شود و شورش‌ در ملت‌ پیدا خواهد شد. این‌ بود که‌ آقای‌ طباطبایی‌ بدون‌ آنکه‌ سخنی‌ گوید مهر خود را بیرون‌ آورد و زیر مهر آقای‌ سیدعبدالله‌ را مهر کرد سپس‌ صدای‌ «زنده‌ باد سیدین‌ السندین» از اطراف‌ بلند شد.»
از این‌ گزارش‌ تاریخی، بوضوح‌ پیداست‌ که‌ چگونه‌ برخی‌ علمأ مشروطه‌خواه، شتابزده‌ و تحت‌ تأثیر ارعاب‌ و غوغا سالاری‌ سیاسی، دست‌ از محکم‌ کاری‌ و تعیین‌ دقیق‌ خط‌ مرزهای‌ فکری‌ برداشتند برخلاف‌ شیخ‌ شهید که‌ هرگز مرعوب‌ شعارهای‌ توخالی‌ قرار نگرفت‌ و با هشیاری‌ و دقت‌ و صلابت‌ در برابر جریان‌ غربگرا که‌ در انحراف‌ انقلاب‌ مشروطه‌ می‌کوشید، ایستاد و اظهار داشت‌ قانون‌ را امضأ نخواهد کرد مگر آنکه‌ ماده‌ مربوط‌ به‌ تضمین‌ شرعیت‌ قوانین‌ مجلس‌ و نظارت‌ علمأ اسلام‌ بر پارلمان‌ نیز در قانون‌ گنجانده‌ شود.
‌    ‌63 . شیخ، علیه‌ غوغا سالاری‌ و بدنبال‌ شفافیت‌ تئوریک‌
نوبت‌ به‌ حاج‌ شیخ‌فضل‌ا... رسید. امضای‌ قانون‌ مزبور را از حاج‌ شیخ‌ خواستند. ایشان‌ جواب‌ دادند من‌ بایستی‌ روزی‌ چند در این‌ قوانین، غور و دقت‌ کنم‌ پس‌ از آن‌ اگر از وظیفه‌ شرعی‌ من‌ خارج‌ نباشد، مضایقه‌ از امضا ندارم‌ و الا بدون‌ تأمل، امضأ نخواهم‌ کرد.
خلاصه‌ بهر طریقی‌ بود حاج‌ شیخ‌ از میدان‌ علمأ بیرون‌ رفت‌ و مجلس‌ برهم‌ خورد. از این‌ روز به‌ بعد حاج‌شیخ‌ از مجلس‌ کناره‌ گرفت‌ و روزنامه‌ها و ملتیها، از آن‌ روز به‌ بعد بنای‌ بدگویی‌ را نسبت‌ به‌ شیخ‌فضل‌ا... گذاشتند. بعد از مدتی‌ که‌ در مجلس‌ حاضر نمی‌گشت، ورقه‌ای‌ از طرف‌ شیخ‌ نوری‌ در میان‌ مردم‌ منتشر کردند که‌ باید فصلی‌ در قانون‌ اساسی، مزید شود. چون‌ ورقه‌ مزبور به‌ دست‌ مردم‌ افتاد، جماعتی‌ خوب‌ می‌گفتند و تصویب‌ می‌کردند و گروهی‌ در مقام‌ تکذیب‌ و بدگویی‌ برآمدند تا اختلافاتی‌ در مردم‌ پدید شد. چون‌ این‌ ورقه‌ را وکلأ مجلس‌ دیدند و این‌ شرح‌ را خواندند، جمعی‌ از وکلأ هم‌ بصدا آمدند و سخت‌ برآشفتند که‌ ما مدتها صدمه‌ و محنت‌ کشیدیم‌ تا قانون‌ اساسی‌ را مرتب‌ داشتیم. اگر ما امروز این‌ فصل‌ را در قانون‌ اساسی‌ اضافه‌ کنیم‌ و بعد از این‌ هر روز یکی‌ از این‌ مردم‌ چیزی‌ می‌نویسند و ما باید اضافه‌ بر قانون‌ کنیم‌ پس‌ کار این‌ مجلس‌ این‌ طور پیشرفت‌ ندارد اما جمعی‌ از وکلأ هم‌ در این‌ فصل، ساکت‌ بودند و سکوت‌ آنها هم‌ باعث‌ اختلاف‌ رای‌ بود.
این‌ حرف‌ مدتها در مجلس‌ شورا موضوع‌ بحث‌ بود زیرا که‌ نه‌ رد کردن‌ این‌ فصل‌ را می‌توانستند و نه‌ در اضافه‌ کردنش‌ حاضر بودند، چون‌ مدتی‌ گذشت‌ اختلافات‌ کلی‌ در مردم‌ پدید گشت، آخر الامر جماعتی‌ با یکدیگر هم‌ عقیده‌ گفتند این‌ فصلی‌ را که‌ حاج‌ شیخ‌ معین‌ کرده‌اند باید در قانون‌ اساسی‌ اضافه‌ شود زیرا برای‌ ما ضرری‌ ندارد چون‌ فصلی‌ را که‌ حاج‌ شیخ‌ نوشته‌اند ماحصلش‌ این‌ است‌ که‌ باید پنج‌ نفر از مجتهدین‌ طراز اول‌ در مجلس‌ حضور داشته‌ باشند و در قوانین‌ موضوعه‌ نظارت‌ کنند.

‌    ‌64. مقاومت‌ برای‌ تصویب‌ «شورای‌ فقهأ» در قانون‌ اساسی‌
بعد از آنکه‌ مذاکرات‌ طولانی‌ شد یکروز باصرار علمأ، حاج‌ شیخ‌ را به‌ مجلس‌ آوردند. آقایان‌ بهبهانی‌ و طباطبایی‌ خیلی‌ با او گفت‌وگو کردند که‌ از این‌ فصل‌ بگذرند و ما را بزحمت‌ دچار نسازند و قانونی‌ را که‌ با هزاران‌ زحمت، مرمت‌ داشته‌اند از هم‌ نریزند و جماعتی‌ را با خود، طرف‌ قرار ندهند. در تمام‌ این‌ حرفها حاج‌ شیخ‌ ساکت‌ بود. آیت‌ا... طباطبایی‌ شخصاً‌ در مقام‌ نصیحت‌ برآمدند که‌ از این‌ قصد و خیالات‌ صرف‌ نظر نمائید، امروز دیگر روزی‌ نیست‌ که‌ بشود این‌ حرفها را زد و ایراد و اعتراض‌ کرد خصوصاً‌ به‌ شما می‌گویم‌ صدمه‌ و مخاطره‌ فراهم‌ نیاورید و بگذارید این‌ مردم‌ محنت‌ دیده‌ در صدد اصلاح‌ امورات‌ خود برآیند و خرابیهای‌ گذشته‌ را مرتب‌ نمایند. حاج‌ شیخ‌فضل‌الله‌ جواب‌ می‌گوید که‌ تکلیف‌ شرعی‌ من‌ غیر از این‌ است‌ که‌ شما می‌گوئید. من‌ از کشته‌ شدن‌ در راه‌ دین‌ هم‌ خوف‌ و اندیشه‌ ندارم. راضی‌ هستم‌ مرا با نفت‌ آتش‌ بزنند و رخنه‌ در دین‌ اسلام‌ و مذهب‌ جعفری‌ ننمایند. و این‌ ورقه‌ را که‌ من‌ نوشته‌ام‌ میل‌ دارید ببرید بر قانون‌ اساسی‌ ضمیمه‌ بنمائید، میل‌ هم‌ ندارید، خود دانید، ربطی‌ به‌ من‌ ندارد، تکلیف‌ شرعی‌ من‌ این‌ بود که‌ نوشتم‌ اما آنقدر به‌ شما می‌گویم‌ نوعی‌ نکنید که‌ مورد سخریُّه‌ اجانب‌ و تسلط‌ خوارج‌ شوید و دشمن‌ بر ما مسلط‌ گردد.
در این‌ باب‌ گفتگو زیاد کردند. از آن‌ روز به‌ بعد دیگر حاج‌ شیخ‌ در مجلس‌ حاضر نشد، در باب‌ فصل‌ مزبور بعد از مدتی‌ مذاکرات‌ عاقبت‌ صلاح‌ دیدند که‌ فصل‌ مزبور را مهر نمایند.
‌    ‌65. تشدید جنگ‌روانی‌ و تبلیغاتی‌ علیه‌ شیخ‌ (ترور شخصیت):
بی‌پرده‌ به‌ او فحش‌ می‌نوشتند چون‌ جمعیت‌ خوارج، جمعیت‌ ملی‌ را برضد یکدیگر دیدند میدانی‌ بدست‌ آوردند و بنای‌ تحریک‌ را گذاشتند، طرفین‌ را بر ضد یکدیگر بخواندند و افسون‌ و افسانه‌ خوارج‌ در این‌ دو گروه‌ مسلمان، اثری‌ پیدا کرد که‌ همه‌ نوع‌ در پی‌ افتضاح‌ یکدیگر بودند. باندازه‌ای‌ به‌ حاج‌ شیخ‌ در جراید، بد می‌نوشتند که‌ شاگردان‌ ایشان‌ و هواخواهانش‌ را طاقت‌ صبر نماند، بهر طریقی‌ که‌ بود، شیخ‌ آنها را امر به‌ صبر می‌کرد. قریب‌ سه‌ ماه‌ نیز به‌ همین‌ حرفها گذشت‌ و ضدیت‌ این‌ دو گروه‌ گاهی‌ با نهایت‌ شدت‌ بود و بعض‌ اوقات‌ هم‌ تخفیف‌ پیدا می‌کرد. آقا سیدعبدالله‌ و میرزا سیدمحمد آن‌ روزها طرف‌ اعتماد مجلس‌ وقت‌ بودند به‌ خلاف‌ حاج‌ شیخ‌ فضل‌الله‌ که‌ این‌ ایام‌ دیگر کلیةً‌ از مجلس، کناره‌ داشته‌ و پا به‌ مجلس‌ شورا نمی‌گذاردند.
‌     

تبلیغات