آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

مقاله‌ با اعتراض‌ به‌ متدلوژی‌ انفعالی‌ در بحث‌ از مفهوم‌ «تسامح» آغاز شده‌ و «نظریة‌ تولرانس» را پاسخی‌ لیبرالی‌ و غربی‌ به‌ مشکلی‌ اروپایی‌ و مسیحی‌ می‌خواند و بتفصیل‌ توضیح‌ می‌دهد که‌ نه‌ مسئله‌ جامعة‌ اسلامی‌ ما، عیناً‌ مسئلة‌ جامعة‌ مسیحی‌ اروپا در سده‌های‌ پیشین‌ یا کنونی‌ است‌ و نه‌ مدارای‌ اسلامی، تولرانس‌ غربی‌ است. سپس‌ اثبات‌ می‌کند که‌ بدون‌ نیاز به‌ تولرانس‌ و سهل‌انگاری‌ و نسبی‌گرایی، و ضمن‌ حفظ‌ ایمان‌ و یقین‌ و حساسیت‌ و غیرت‌ دینی، می‌توان‌ با سایرین‌ مدارا کرد و خشونت‌ را صرفاً‌ در موارد اضطراری‌ اعمال‌ نمود.

متن

‌ چرا باید ما نقطة‌ شروع‌ بحث‌ در باب‌ «تساهل» را همان‌ نقطه‌ای‌ قرار دهیم‌ که‌ جامعه‌شناسان‌ و علمای‌ سیاست‌ در غرب‌ قرار داده‌اند؟ و چرا پس‌ از مرور نظریات‌ آنان‌ در باب‌ تالرنس‌(Tolerance)  با همان‌ نگاه، در پی‌ همسو نشان‌ دادن‌ اسلام‌ با آنان‌ برآئیم؟1 آیا نقطة‌ عزیمت‌ دیگری‌ نیست؟ آیا نمی‌توان‌ با دیدی‌ مستقل‌ و با اتکا بر مبانی‌ اعتقادی‌ خود شیوة‌ برخورد با مشکلاتی‌ را که‌ دیگران‌ با «تالرنس» کوشیده‌اند آنها را حل‌ کنند، بیابیم‌ و با این‌ روش، از گفت‌وگوهای‌ بیهوده‌ یا کم‌ ثمر، اتلاف‌ فرصتها، وارد شدن‌ در نزاعهای‌ لفظی‌ و مباحثی‌ که‌ چه‌ بسا ریشة‌ بسیاری‌ از آنها در تفاوت‌ نظر یا اختلاف‌ در برداشت‌ خود غربیان‌ از این‌ موضوع‌ است، رهایی‌ یابیم‌ و به‌ زبان‌ و بیانی‌ برخاسته‌ از فرهنگ‌ و باورهای‌ خودی، مسئله‌ را تبیین‌ کنیم‌ و زمینه‌های‌ حل‌ مسئله‌ را - اگر واقعاً‌ مسئله‌ای‌ وجود داشته‌ باشد - فراهم‌ آوریم؟2
به‌ جای‌ اینکه‌ به‌ این‌ سؤ‌ال‌ بپردازیم‌ که‌ «نظر اسلام‌ دربارة‌ حدود و ثغور و کم‌ و کیف‌ تالرنس‌ چیست؟» سئوال‌ را این‌ گونه‌ طرح‌ کنیم‌ که‌ «اسلام، مشکلاتی‌ را که‌ در نظام‌ فکری‌ لیبرالی‌ با "تالرنس"، پاسخ‌ داده‌ شده، چگونه‌ حل‌ کرده‌ است‌ و آیا اساساً‌ در نظام‌ اندیشة‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ اسلام، چنان‌ مشکلاتی‌ رخ‌ می‌نماید یا خیر»؟
دیدگاه‌ لیبرالی‌ برای‌ پاسخ‌ به‌ این‌ سئوال‌ که: «هر انسانی‌ با اعتقاد راسخ‌ به‌ باورهای‌ خود، چگونه‌ باید با کسانی‌ که‌ دارای‌ عقاید متضاد هستند، برخورد کند که‌ هم‌ آزادی‌ اندیشه‌ در جامعه‌ مخدوش‌ نشود و هم‌ خشونت‌ و برخورد رخ‌ ندهد؟» به‌ طرح‌ تساهل‌ پرداخت. در حقیقت‌ مسئلة‌ اصلی‌ این‌ است‌ که‌ برای‌ حفظ‌ آزادی‌ فکر و در عین‌ حال، پیشگیری‌ از خشونت‌ و تشنج‌ در جامعه‌ که‌ از پافشاری‌ انسان‌های‌ ناهم‌اندیش‌ و مختلف‌الفکر و اصرار هر کدام‌ بر حقانیت‌ دریافتهای‌ خود ناشی‌ می‌شود، چه‌ باید کرد؟
اصل‌ فرض، از نظر اسلام‌ کاملاً‌ پذیرفته‌ است‌ زیرا اسلام، مقولة‌ دین‌ و باور را مقوله‌ای‌ می‌داند که‌ با اجبار و اکراه‌ سازگار نیست. اصل‌ «لا اکراه‌ فی‌الدین»،3 یک‌ اصل‌ تکوینی‌ است‌ نه‌ یک‌ فرمان‌ تشریعی. یعنی‌ مقوله‌ پذیرش‌ دین‌ و باور، اصولاً‌ مقوله‌ای‌ اکراه‌پذیر نیست. البته‌ طبق‌ آیة‌ شریفة‌ «قد تبین‌ الرشد من‌ الغی»،4 راه‌ رشد و تکامل، از گمراهی‌ و سرگردانی، کاملاً‌ مشخص‌ است‌ و بامبانی‌ انسان‌شناسی‌ اسلام، هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند خود یا دیگران‌ را فریب‌ دهد و وانمود کند که‌ اصول‌ حق، برایش‌ بکلی‌ مجهول‌ و مبهم‌ است. «بل‌ الانسان‌ علی‌ نفسه‌ بصیرةٌ‌ ولو القی‌ معاذیره».5
هر کسی‌ با عقل‌ سلیم‌ و به‌ دور از اغراض، با حقایق‌ اسلام‌ مواجه‌ شود و آنها را بشناسد قطعاً‌ خواهد پذیرفت، زیرا نظام‌ فکری‌ و عملی‌ اسلام، با فطرت‌ و ساختار درونی‌ انسان، هماهنگ‌ است:
«فاقم‌ وجهک‌ للدین‌ حنیفاً‌ فطرة‌ الله‌ التی‌ فطر الناس‌ علیها لاتبدیل‌ لخلق‌ الله‌ ذلک‌ الدین‌ القیم».6
بنابراین‌ بی‌اعتقادی‌ و پایبند نبودن‌ به‌ اسلام، پذیرفته‌ نیست: «ان‌ الدین‌ عندالله‌ الاسلام»،7 «و من‌ یبتغ‌ غیرالاسلام‌ دیناً‌ فلن‌ یقبل‌ منه‌ و هو فی‌ الاخرة‌ من‌ الخاسرین».8
پس‌ مسلمان، نمی‌تواند بپذیرد که‌ غیر اسلام‌ هم‌ «حق» است.اما آیا این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ با هر غیرمسلمانی‌ در آویزد و او را وادار به‌ قبول‌ اسلام‌ کند؟ براساس‌ «لااکراه‌ فی‌الدین»، چنین‌ نیست‌ بلکه‌ تلاش‌ می‌کند اصول‌ اسلام‌ را برای‌ دیگران‌ تبیین‌ کند و انسانهای‌ دیگری‌ را نیز با راه‌ خدا آشنا سازد. این‌ تلاش، هرگز با انگیزة‌ «همرنگ‌ کردن‌ یک‌ فرد با خود» و «تقویت‌ متعصبانة‌ گروه‌ و فرقه‌ و هواداران‌ ایدئولوژی‌ خودی» نیست‌ زیرا انگیزه‌های‌ نفسانی‌ و استکباری‌ مورد قبول‌ اسلام‌ نمی‌باشد. همچنین‌ برای‌ این‌ دعوت‌ الاهی، نه‌ پاداشی‌ از طرف‌ مقابل‌ می‌خواهد و نه‌ انتظار دارد که‌ قطعاً‌ و فوراً‌ پذیرفته‌ شود زیرا باور دارد که‌ «انک‌ لاتهدی‌ من‌ احببت‌ و لکن‌ الله‌ یهدی‌ من‌ یشأ».9
پس‌ در باب‌ اعتقادات‌ به‌ هیچ‌ وجه، «غیر اسلام» را برحق‌ نمی‌داند ولی‌ این‌ باور، موجب‌ تحمیل‌ اسلام‌ به‌ دیگران‌ نمی‌شود بلکه‌ برای‌ او ایجاد وظیفه‌ می‌کند که‌ در حد‌ توان‌ خود، سعی‌ کند دیگری‌ را به‌ حقیقت‌ فرا خواند و او را نیز به‌ فلاح‌ نزدیک‌ کند. زیرا او نیز انسان‌ و برخوردار از کرامت‌ انسانی10 و بنابراین‌ دارای‌ حق‌ انسانی‌ است‌ و اگر متقابلاً‌ او همین‌ حق‌ را برای‌ فرد مسلمان، قائل‌ و بدان‌ پایبند باشد اسلام، مانع‌ برقراری‌ رابطة‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ با او نمی‌شود. در اسلام‌ توصیه‌ شده‌ است‌ که‌ به‌ غیرمسلمان‌ نیز نیکی‌ شود:
«لا ینهیکم‌ الله‌ عن‌ الذین‌ لم‌ یقاتلوکم‌ فی‌ الدین‌ و لم‌ یخرجوکم‌ من‌ دیارکم‌ ان‌ تبروهم‌ و تقسطوا الیهم، ان‌ الله‌ یحب‌ المقسطین».11
البته‌ اگر غیرمسلمان، این‌ حق‌ انسانی‌ را متقابلاً‌ برای‌ فرد مسلمان‌ قائل‌ نباشد، اسلام‌ راه‌ مقابله‌ به‌ مثل‌ را توصیه‌ می‌کند:12

‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌عدم‌ اکراه‌ در اسلام‌
رابطة‌ مسلمان‌ با غیرمسلمان:‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌+
‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌تبلیغ‌ و دعوت‌ به‌ اسلام‌

‌    ‌در صورت‌ پذیرش‌ -- تنظیم‌ رابطه‌ دو مسلمان‌

‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌درصورت‌ رعایت‌ حقوق‌انسانی‌متقابل:(برقرای‌رابطه‌باحفظ‌اعتقادات‌ + نیکی‌به‌آن‌فرد)
در صورت‌ عدم‌ پذیرش‌
‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌‌    ‌در صورت‌ عدم‌ رعایت‌ حقوق‌ انسانی‌ متقابل: (مقابله‌ به‌ مثل)

ملاحظه‌ می‌شود که‌ در هیچیک‌ از این‌ مراحل، سهل‌انگاری‌ صورت‌ نپذیرفته‌ است. و اما در رابطة‌ دو فرد مسلمان‌ که‌ در برداشتهای‌ اعتقادی، فقهی‌ یا اجتماعی‌ خود، اختلاف‌ عقیده‌ دارند اسلام، راه‌ گفت‌وگو و بحث‌ و تحقیق‌ را باز گذارده‌ است‌ که‌ هر مسلمانی‌ بتواند به‌ برداشتهای‌ عمیقتری‌ از اسلام‌ برسد و همین‌ اختلاف‌ نظرها و تفاوت‌ برداشتها را، رحمتی‌ برای‌ امت‌ می‌داند: «اختلاف‌ امتی‌ رحمةٌ».
ثانیاً‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ اجازه‌ نمی‌دهد مسلمانان‌ با یکدیگر به‌ نزاع‌ بپردازند.13
البته‌ این‌ امر، مستلزم‌ تردید و مسامحه‌ای‌ از سوی‌ دو طرف‌ نسبت‌ به‌ تشخیص‌ خود نیست. در عین‌ اینکه‌ هر یک‌ براساس‌ حکمت‌ و استدلال، یافتة‌ خود را موجه‌ و معتبر می‌داند، نظر دیگری‌ را نیز می‌شنود و برای‌ تعمیق‌ و یا اصلاح‌ برداشتهای‌ خود، از آن‌ استفاده‌ می‌کند یا در متقاعد ساختن‌ دیگری‌ می‌کوشد، در عین‌ حال‌ در بینش‌ قرآن، برای‌ هر فرد، در هر سطحی‌ از ایمان‌ و علم‌ که‌ باشد، راه‌ اصلاح‌ و تعمیق‌ برداشتهایش‌ فراهم‌ است: «و قل‌ رب‌ زدنی‌ علماً»،14 «یا ایهاالذین‌ آمنوا، آمنوا بالله‌ و رسوله».15
بنابراین‌ مسلمان، از اینکه‌ برداشتها و یافته‌های‌ مسلمان‌ دیگری‌ را هم‌ بشنود و از این‌ راه‌ ایمان‌ و آگاهی‌ خود را افزایش‌ دهد و اصلاح‌ یا تحکیم‌ نماید، ابائی‌ نخواهد داشت‌ و این‌ به‌ معنی‌ شکاکیت‌ در یافته‌های‌ فعلی‌ نخواهد بود.
چنانچه‌ در مورد احکام‌ عملی‌ اسلام‌ نیز هر مجتهدی‌ با اجتهاد خویش، به‌ تکالیف‌ پی‌ می‌برد اما حق‌ اجتهاد دیگری‌ را نفی‌ نمی‌کند و او را ملزم‌ به‌ رعایت‌ یافته‌های‌ اجتهادی‌ خود نمی‌سازد. هر کس‌ آنچه‌ را حجت‌ شرعی‌ می‌داند انجام‌ می‌دهد و در عین‌ حال‌ قبول‌ می‌کند که‌ فرد دیگری‌ به‌ حجت‌ شرعی‌ دیگری‌ قائل‌ است‌ و در صورتی‌ که‌ این‌ دو مقلد باشند باز هر یک‌ می‌پذیرد که‌ دیگری‌ برطبق‌ نظر مرجع‌ خود، وظیفة‌ عملی‌ خویش‌ را انجام‌ دهد و بدون‌ اینکه‌ تردیدی‌ در صحت‌ عمل‌ خود پیدا کند، عمل‌ دیگری‌ را هم‌ منطبق‌ با حجت‌ شرعی‌ دیگری‌ می‌شمارد. البته‌ در هیچ‌ کدام‌ از این‌ حالات، نه‌ مسامحه‌ای‌ لازم‌ است‌ و نه‌ تساهلی‌ بلکه‌ هر کدام‌ به‌ عنوان‌ بخشی‌ از وظیفة‌ خود، رابطة‌ برادری‌ و اخوت‌ اسلامی‌ را ملاک‌ قرار می‌دهند.16
در مورد اختلافات‌ فرقه‌های‌ اسلامی‌ نیز به‌ همین‌ قرار است‌ و ضمن‌ باز بودن‌ راه‌ بررسی‌ و اجتهاد، رابطة‌ برادری‌ و همکاری، اصل‌ است‌ اما نه‌ از باب‌ تساهل‌ در اعتقادات‌ بلکه‌ به‌ عنوان‌ وظیفه‌ مسلم‌ دینی.
آنچه‌ گفتیم، بیشتر در سطح‌ روابط‌ بین‌ افراد بود و در سطح‌ جامعه، وظیفة‌ اصلی‌ حکومت‌ اسلامی، زمینه‌سازی‌ برای‌ اجرای‌ احکام‌ اسلام‌ است.17 حکومت، زمینه‌ای‌ فراهم‌ خواهد ساخت‌ که‌ عموم‌ افراد جامعه، اعم‌ از مسلمان‌ یا غیرمسلمان‌ و اعم‌ از مسلمانان‌ هم‌اندیش‌ و یا ناهم‌اندیش‌ بتوانند به‌ تشخیص‌ خود عمل‌ کنند.
در رابطة‌ با سایر دولت‌ها و جوامع‌ نیز حکومت‌ اسلامی، از همین‌ منظر و به‌ عنوان‌ تکلیف، وظیفة‌ «دعوت» را انجام‌ می‌دهد و به‌ شرط‌ قبول‌ و التزام‌ به‌ روابط‌ انسانی‌ متقابل، با آنان‌ رابطه‌ برقرار می‌کند و در مواردی‌ که‌ پیمان‌شکنی‌ کنند و اصول‌ انسانی‌ متقابل‌ را نقض‌ نمایند، مجازات‌ می‌کند. همچنین‌ حکومت‌ اسلامی‌ موظف‌ است‌ در امور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی،... که‌ مربوط‌ به‌ سرنوشت‌ جامعه‌ است، بنابر وظیفه‌ای‌ که‌ قرآن‌ کریم‌ تعیین‌ کرده‌ است، به‌ مشورت‌ و استفاده‌ از کلیة‌ امکانات‌ ذهنی‌ و علمی‌ جامعه‌ بپردازد.18 بنابراین‌ بدون‌ هیچ‌گونه‌ تساهل‌ و تسامح‌ نسبت‌ به‌ اصول‌ و فروع‌ دین، راه‌ را برای‌ اظهار نظرها و ارائة‌ راه‌حلها، انتقادها و دیدگاه‌های‌ مختلف‌ باز می‌گذارد تا از بین‌ آنها، بهترین‌ راه‌ حل‌ برای‌ مسائل‌ و معضلات‌ اقتصادی، سیاسی‌ و اجتماعی‌ جامعه‌ یافت‌ شود. چنین‌ وظیفه‌ای‌ که‌ در سنت‌ و سیرة‌ رسول‌ اکرم(ص) به‌ آن‌ اشاره‌ شده، در قانون‌ اساسی‌ نیز انعکاس‌ یافته‌ است. در عین‌ حال، در کلیة‌ موارد فوق‌ دعوت‌ به‌ خیر، امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر به‌ عنوان‌ یک‌ وظیفة‌ دینی، قطعی‌ است‌ و نمی‌توان‌ از آن‌ چشم‌پوشی‌ کرد.19 فرد و جامعة‌ اسلامی، موظف‌اند برای‌ هدایت‌ دیگران، حفظ‌ و تعمیق‌ سلامت‌ معنوی‌ جامعه، حفظ‌ اصول‌ و ارزش‌ها و اشاعة‌ رفتارهای‌ اخلاقی‌ و مثبت، حساسیت‌ داشته‌ و در صورت‌ مشاهدة‌ هرگونه‌ ناهنجاری، طبق‌ اصول‌ و ضوابطی‌ که‌ در احکام‌ دین‌ تبیین‌ شده‌ است، به‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر بپردازند.
با همة‌ تمهیدات‌ پیش‌بینی‌ شده، همچنان، احتمال‌ کشمکش‌ بین‌ مسلمانان‌ وجود دارد و در آن‌ صورت، همه‌ وظیفه‌ دارند به‌ اصلاح‌ بین‌ برادران‌ دینی‌ خود بپردازند20 و از نزاع‌ پیشگیری‌ کنند و اگر گروهی‌ متجاوز باشند، باید با آنان‌ برخورد و مقابله‌ شود21 و نهایتاً‌ در موارد اختلاف‌ نظر در جامعة‌ اسلامی، در موارد مربوط‌ به‌ ادارة‌ جامعه‌ یا غیر آن، مسئله‌ را به‌ احکام‌ الهی‌ و تشخیص‌ رسول‌ اکرم(ص) و یا ولی‌ امر احاله‌ دهند تا او به‌ حل‌ اختلاف‌ بپردازد.22
آزادی‌ بیان، نیز تا جایی‌ که‌ برای‌ صلاح‌ و خیر امت‌ اسلامی‌ و زمینه‌سازی‌ رشد و تعالی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ مسلمانان‌ استفاده‌ شود، حکومت‌ اسلامی‌ مدافع‌ آن‌ باید باشد ولی‌ هنگامی‌ که‌ از آزادی‌ بیان‌ برای‌ ایجاد تفرقه‌ و یا تبلیغات‌ سوء علیه‌ عقاید و باورهای‌ راستین‌ اسلامی‌ استفاده‌ شود، حکومت‌ اسلامی‌ قطعاً‌ مانع‌ آن‌ خواهد شد و البته‌ مصالح‌ جامعه‌ را رعایت‌ خواهد کرد. آنچه‌ ارزش‌ مطلق‌ دارد، تعالی‌ و تکامل‌ انسان‌ است‌ که‌ در پرتو اجرای‌ احکام‌ دین‌ حاصل‌ خواهد شد و آزادی‌ اگر زمینه‌ساز چنین‌ تکامل‌ و رشدی‌ باشد، به‌ عنوان‌ ابزاری‌ برای‌ رشد و ارتقا، پذیرفتنی‌ است.23 در تاریخ‌ اسلام، مرز میان‌ این‌ دو نوع‌ آزادی، کاملاً‌ روشن‌ است‌ و ضمن‌ اینکه‌ مباحثه‌های‌ علمی‌ و مناظره‌های‌ مذهبی‌ جریان‌ داشته‌ با اقدامات‌ و جریان‌هایی‌ که‌ موجب‌ سستی‌ عقاید دینی‌ می‌شده، از قبیل‌ ارتداد یا اد‌عای‌ نبوت، به‌ شدت‌ برخورد می‌شده‌ است. البته‌ صرف‌ ارتداد قلبی‌ - به‌ معنی‌ بازگشت‌ از باورهای‌ اسلامی‌ در دل، بدون‌ اظهار آن‌ - نه‌ قابل‌ اثبات‌ است‌ و نه‌ حکمی‌ فقهی‌ بر آن‌ مترتب‌ می‌باشد ولی‌ در مورد اعلان‌ و اظهار آن‌ که‌ عامل‌ تشویش‌ جامعة‌ اسلامی‌ است، احکام‌ فقهی‌ وجود دارد و برای‌ مسلمان‌ یا جامعة‌ اسلامی، به‌ هیچ‌ وجه‌ قابل‌ تسامح‌ نخواهد بود و این‌ قاطعیت، ناشی‌ از واقع‌ بینی‌ اسلام‌ است‌ که‌ راه‌ اخلال‌ در جامعة‌ اسلامی‌ را به‌ روی‌ مغرضان‌ بسته‌ است.
اصول‌ مؤ‌کد اخلاقی‌ اسلام، از قبیل‌ حلم‌ و بردباری،24 مدارا با مخالفان‌ و جاهلان،25 حمل‌ به‌ صحت‌ فصل‌ مؤ‌من،26 عدم‌ تجسس، غیبت‌ و تهمت،27 خودداری‌ از سوءظن28 و... زمینة‌ تحقق‌ راه‌های‌ پیش‌بینی‌ شدة‌ اسلامی‌ را فراهم‌ می‌سازد.
اینک‌ پاسخ‌ سئوالی‌ که‌ در اول‌ این‌ مقاله‌ مطرح‌ شد، تا حدودی‌ روشن‌ گشت: اسلام‌ برای‌ حل‌ مشکلی‌ که‌ لیبرالیسم، تالرنس‌ را برای‌ حل‌ آن‌ برگزیده‌ است، بدون‌ اینکه‌ دچار تساهل‌ شود، راه‌های‌ روشن‌ پیش‌بینی‌ کرده‌ است‌ و در صورتی‌ که‌ جامعة‌ اسلامی‌ با این‌ نگرش، آشنا و بدان‌ ملتزم‌ باشند، اختلاف‌ برداشتها و نظرها در اصول‌ و فروع‌ دین، نه‌ موجب‌ نقض‌ و سلب‌ آزادی‌ها در جامعه‌ می‌شود و نه‌ اسباب‌ تشنج‌ و خشونت‌ را فراهم‌ می‌سازد. آنچه‌ مهم‌ است‌ تنقیح‌ و تبیین‌ این‌ اصول‌ برای‌ جامعه‌ و پایبندی‌ عملی‌ بدان‌ است.
طرفداران‌ تساهل‌ و تسامح‌ البته‌ از قاطعیت‌ احکام‌ اسلام‌ در برخورد با توطئه‌گران‌ و کسانی‌ که‌ از آزادیها سوءاستفاده‌ می‌کنند،29 خشنود نخواهند بود، ولی‌ برای‌ فرد یا جامعه‌ اسلامی، خشنودی‌ آنان‌ موضوعیتی‌ ندارد و ضمن‌ پایبندی‌ و صراحت‌ در تبیین‌ مواضع‌ اسلام،30 به‌ هیچ‌ وجه‌ خشنودی‌ خداوند متعال‌ را - که‌ با التزام‌ به‌ اجرای‌ احکام‌ اسلام‌ حاصل‌ می‌شود - قربانی‌ رضایت‌ آنان‌ نخواهد کرد و این‌ موضوع‌ را که‌ در قرآن‌ نیز به‌ آن‌ اشاره‌ شده، فراموش‌ نمی‌کند که‌ دشمنان‌ اسلام، تا هنگامی‌ که‌ مسلمانان‌ را به‌ کیش‌ خود وارد نسازند، دست‌ از سر آنان‌ برنخواهند داشت. تفاوتی‌ نمی‌کند که‌ این‌ کیش، مسیحیت‌ و یهودیت‌ باشد یا لیبرالیسم‌ و پرستش‌ آزادی.31
آنچه‌ بیان‌ شد، فقط‌ فهرستی‌ از صور مختلف‌ معامله‌ با کسانی‌ است‌ که‌ با مسلمانان، اختلاف‌ مسلک‌ دارند. به‌ نظر نگارنده، اسلام، به‌ طور روشن‌ و مستدل، برای‌ هر کدام‌ از این‌ حالات، راهی‌ را مشخص‌ کرده‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ به‌ تعارض‌ و خشونت‌ نینجامد، ضمن‌ اینکه‌ مسلمان‌ یا جامعة‌ اسلامی‌ هم‌ به‌ سهل‌انگاری‌ در امر دین، دچار نشوند.
در حالتی‌ که‌ باتزویر و توطئه، قصد تضعیف‌ اسلام‌ یا جامعة‌ اسلامی‌ باشد، فرد یا جامعة‌ اسلامی‌ از اظهار نظر صریح‌ طبق‌ متون‌ دینی، پروائی‌ نخواهد داشت. مسلمان‌ هیچ‌گاه‌ نباید چهره‌ای‌ عامه‌پسند یا غرب‌پسند از اسلام‌ ترسیم‌ نماید زیرا در این‌ صورت‌ آن‌ بخش‌ از دستورات‌ و احکام‌ اسلامی‌ که‌ صریحاً‌ مسلمانان‌ را به‌ عدم‌ مماشات‌ با کافران‌ و عدم‌ تساهل‌ در اجرای‌ دین‌ و نیز به‌ برخورد قاطع‌ با توطئه‌گران‌ و بدخواهان‌ اسلام‌ فرا می‌خواند، نادیده‌ گرفته‌ می‌شود.32
ما در این‌ نوشته‌ کوشیدیم‌ به‌ جای‌ پرداختن‌ به‌ این‌ سئوال‌ که‌ «حدود و شرایط‌ تالرنس‌ در اسلام‌ چیست؟»، به‌ این‌ سئوال‌ پاسخ‌ دهیم‌ که‌ «دیدگاه‌ اسلام‌ در برخورد مسلمان‌ یا جامعه‌ اسلامی‌ با مخالفان‌ و نامسلمانان‌ چیست»؟ و برای‌ پاسخ، کانون‌ بحث‌ را، صرفاً‌ بر مبانی‌ دیگران‌ قرار ندادیم‌ بلکه‌ سعی‌ کردیم‌ مستقل‌ از آنچه‌ جامعه‌شناسان‌ و سیاست‌دانان‌ لیبرال‌ مطرح‌ کرده‌اند، با استناد به‌ مبانی‌ اعتقادی‌ و انسان‌شناسی‌ اسلامی‌ و بررسی‌ متون‌ دینی، مسائل‌ واقعی‌ جامعة‌ خود را طرح‌ و برای‌ همانها راه‌ حل‌ اسلامی‌ پیدا کنیم. این‌ مقاله‌ البته‌ پاسخی‌ کامل‌ به‌ این‌ سئوال‌ نبود ولی‌ امید است‌ که‌ این‌ مختصر، زاویة‌ «نگاه‌ دیگری» نشان‌ داده‌ باشد.
حال‌ بد نیست‌ سؤ‌الی‌ را نیز با اصحاب‌ تساهل‌ و تسامح‌ در میان‌ گذاریم: «شما برای‌ برخورد با کسانی‌ که‌ در موضوع‌ تساهل‌ و تسامح، با شما اختلاف‌ نظر دارند، چه‌ راهی‌ را پیش‌ می‌گیرید؟» آیا تساهل‌ و تسامح‌ را - در هر معنایی‌ که‌ پذیرفته‌ باشید - در برخورد با مخالفان‌ تساهل‌ لیبرالی‌ در پیش‌ می‌گیرید یا برآنید که‌ راهی‌ جز قبول‌ این‌ تساهل‌ برای‌ آنان‌ وجود ندارد و با کسانی‌ که‌ این‌ تساهل‌ را نمی‌پذیرند، هیچ‌ تسامح‌ و تساهلی‌ را برنمی‌تابید؟! به‌ نظر می‌رسد اگر طرفداران‌ اصحاب‌ تساهل‌ و تسامح، در برخورد با اندیشه‌ها و دیدگاه‌ها، تساهل‌ و تسامح‌ داشته‌ باشند و حداقل‌ بنابر مبنایی‌ که‌ خود در مقام‌ تئوری‌ و به‌ صورت‌ نظری‌ پذیرفته‌اند، در عمل‌ با اندیشه‌ و یافته‌های‌ دیگران‌ به‌ تسامح‌ برخورد کنند، بخشی‌ از راه، طی‌ خواهد شد.
حقانیت‌ مطلقی‌ که‌ اصحاب‌ تساهل‌ و تسامح‌ برای‌ خاستگاه‌ اصلی‌ این‌ اندیشه‌ قائلند و نظریات‌ و دیدگاه‌های‌ جامعه‌شناسان‌ و سیاستدانهای‌ لیبرال‌ غربی‌ را علم‌ مطلق‌ و حق‌ قطعی‌ می‌پندارند، مانع‌ بزرگی‌ است‌ بر سر راه‌ تسامح‌ و تساهل‌ با کسانی‌ که‌ دیدگاه‌های‌ اسلام‌ را در حل‌ مسائل‌ واقعی‌ جامعه‌ و پایه‌ریزی‌ جامعه‌ای‌ اندیشمند و متدین، کافی‌ می‌دانند و گذشت‌ زمان‌ و رشد فن‌آوری‌ و علوم‌ را در عصر جدید، دلیلی‌ بر نیاز مسلمانان‌ یا اسلام‌ به‌ دستاوردهای‌ فکری‌ دیگران، برای‌ تکمیل‌ رهاورد وحی!! نمی‌دانند. برخوردهای‌ تنگ‌نظرانه‌ و خصمانة‌ مدافعان‌ این‌ اندیشه‌ شکاف‌ عمیقی‌ را که‌ بین‌ ادعا و عمل‌ آنان‌ وجود دارد آشکار می‌سازد. بدیهی‌ است‌ که‌ در این‌ صورت، قبول‌ دعوت‌ آنان‌ به‌ تسامح‌ و تساهل، کمی‌ ساده‌لوحی‌ و زودباوری‌ خواهد بود.33
‌    ‌پی‌نوشتها :

-1 در قرآن‌ کریم، آیات‌ 23 تا 32 سورة‌ شعرأ، احتجاج‌ حضرت‌ موسی(ع) با فرعون‌ را نقل‌ می‌کند. نتیجه‌ای‌ که‌ از این‌ احتجاج‌ بدست‌ می‌آید، این‌ است‌ که‌ حضرت‌ موسی، برخلاف‌ فرعون‌ که‌ با تحقیر و ارعاب، سعی‌ می‌کند موسی(ع) را از ادامة‌ استدلال‌ خود باز دارد، همچنان‌ بیانات‌ خود را ادامه‌ می‌دهد و بدون‌ اینکه‌ در صدد رفع‌ اتهام‌ از خود برآید یا تسلیم‌ تحقیر و ارعاب‌ فرعون‌ گردد، او را به‌ همان‌ جایی‌ که‌ می‌خواهد، می‌کشاند و بالاخره‌ فرعون‌ تسلیم‌ استدلال‌ او می‌شود. البته‌ این‌ بدان‌ معنی‌ نیست‌ که‌ پیامبران‌ الهی‌ و پیروان‌ آنان، به‌ مناقشه‌ها و شبهات‌ منکران‌ و مخالفان، توجه‌ نمی‌کردند بلکه‌ نشان‌ می‌دهد که‌ پیامبران‌ الهی، در مسیر بیان‌ منطقی‌ و استدلالی‌ دعوت‌ خود، تحت‌ تأثیر جوسازی‌ها و شبهه‌ تراشی‌ها قرار نمی‌گرفتند. امروز نیز متفکران‌ ما در برابر مسائلی‌ که‌ مسائل‌ جدی‌ و مهم‌ دین‌ و جامعة‌ ما نیست، نباید تحت‌ تأثیر مباحث‌ و دیدگاه‌های‌ القایی، رسالت‌ خود را از یاد ببرند.
-2 البته‌ مسائل‌ دیگری‌ هم‌ بوده‌ است‌ که‌ در برخی‌ مقاطع، کسانی‌ بدون‌ توجه‌ به‌ خاستگاه‌ اصلی‌ آن‌ مسائل‌ و تفاوت‌ یا تعارض‌ اساسی‌ آنها با مبانی‌ اصیل‌ اسلامی، و با در نظر گرفتن‌ برخی‌ از مبانی‌ دیدگاه‌های‌ معارض، به‌ تبیین‌ نظر اسلام‌ در این‌ باره‌ پرداخته‌اند. مثلاً‌ زمانی‌ که‌ سوسیالیسم‌ مطرح‌ می‌شود، بسیاری‌ از متفکران‌ اسلامی‌ در صدد بررسی‌ نظر اسلام‌ دربارة‌ سوسیالیسم‌ برمی‌آیند، بدون‌ اینکه‌ با توجه‌ به‌ تفاوت‌های‌ آشکار مبنایی‌ و فلسفی‌ این‌ دو، مسئله‌ را به‌ طور ریشه‌ای‌ و مبنایی‌ مطرح‌ نمایند. در مورد اندیشة‌ فلسفی‌ اومانیسم‌ و یا جریان‌ اجتماعی‌ سیاسی‌ لیبرالیسم‌ نیز چنین‌ برخوردهایی‌ را دیده‌ایم. نه‌ اینکه‌ بگوییم‌ در مورد دیدگاه‌های‌ جدید باید بی‌تفاوت‌ باشیم، بلکه‌ ضمن‌ آگاهی‌ و توجه‌ به‌ دیدگاه‌های‌ دیگران، باید مسائل‌ را براساس‌ مبانی‌ خودمان‌ طرح‌ کنیم‌ و به‌ تبیین‌ و پاسخ‌ بپردازیم.
-3 آیة‌ 256 سورة‌ بقره، هیچ‌ اجبار و اکراهی‌ در دین‌ نیست.
-4 آیة‌ 256 سورة‌ بقره.
-5 آیات‌ 14 و 15 سورة‌ قیامت، بلکه‌ انسان‌ به‌ نفس‌ خودآگاه‌ است، اگر چه‌ عذر تراشی‌ کند.
-6 آیة‌ 30 سورة‌ روم، پس‌ روی‌ خویش‌ را به‌ سوی‌ دین‌ راست‌ قرار بده، دین‌ پرداخته‌ شدة‌ خداوند که‌ مردمان‌ را بر همان‌ خمیرمایه‌ آفرید، تبدیلی‌ برای‌ خلقت‌ الهی‌ نیست، این‌ است‌ دین‌ بپا دارنده‌ و استوار ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند.
-7 آیة‌ 19 سورة‌ آل‌ عمران، همانا دین‌ [حق‌ و قابل‌ قبول] نزد خدا، فقط‌ اسلام‌ است.
-8 آیة‌ 85 سورة‌ ال‌ عمران، و هر کسی‌ جز اسلام‌ دینی‌ برگزیند، هرگز از او پذیرفته‌ نخواهد شد و او در آخرت‌ از زیانکاران‌ است.
-9 آیة‌ 56 سورة‌ قصص، ای‌ پیامبر! تو نمی‌توانی‌ هر که‌ را دوست‌ داشته‌ باشی‌ هدایت‌ کنی، بلکه‌ همانا خداست‌ که‌ هر که‌ را بخواهد، هدایت‌ می‌کند.
-10 آیة‌ 70 سورة‌ اسرأ، لقد کرمنا بنی‌آدم، همانا فرزندان‌ آدم‌ را کرامت‌ و ارزش‌ بخشیدیم.
-11 آیة‌ 8 سورة‌ ممتحنه، خداوند شما را باز نمی‌دارد از کسانی‌ که‌ با شما به‌ پیکار در دین‌ نپرداختند و شما را از سرزمین‌تان‌ بیرون‌ نکردند، که‌ با آنان‌ نیکی‌ کنید و به‌ قسط‌ و عدل‌ رفتار کنید. همانا خداوند اهل‌ قسط‌ و عدل‌ را دوست‌ دارد.
-12 آیة‌ 194 سورة‌ بقره‌ که‌ صریحاً‌ دستور می‌دهد: فمن‌ اعتدی‌ علیکم‌ فاعتدوا علیه‌ بمثل‌ ما اعتدی‌ علیکم: هر که‌ به‌ شما ستم‌ و تعدی‌ کند، به‌ همان‌ اندازه‌ که‌ به‌ شما ستم‌ روا داشته‌ است، تلافی‌ کنید.
-13 آیة‌ 46 سورة‌ انفال، و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب‌ ریحکم، باهم‌ به‌ نزاع‌ و درگیری‌ نپردازید که‌ در این‌ صورت‌ سست‌ می‌شوید و شوکت‌ شما از دست‌ می‌رود.
-14 آیة‌ 114 سورة‌ کهف، و بگو پرورگارا! دانش‌ مرا بیفزای.
-15 آیة‌ 134 سورة‌ نسأ، ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید، به‌ خدا و رسول‌ او ایمان‌ بیاورید. همچنین‌ آیة‌ 17 سورة‌ محمد، که‌ افزایش‌ هدایت‌ را از طرف‌ خداوند متعال، برای‌ هدایت‌ خواهان، وعده‌ داده‌ است.
-16 آیة‌ 10 سورة‌ حجرات، انما المؤ‌منون‌ اخوة، همانا مؤ‌منین، با هم‌ برادرند.
-17 آیات‌ 44، 45 و 47 سورة‌ مائده‌ با تأکید بر اینکه‌ موازین‌ حکومت، باید «ما انزل‌ الله» باشد کسانی‌ را که‌ از این‌ حکم‌ سرپیچی‌ کنند، کافر، فاسق‌ و ظالم‌ می‌دانند.
-18 آیة‌ 159 سورة‌ آل‌ عمران، و شاورهم‌ فی‌ الامر، در امر حکومت‌ با آنان‌ به‌ مشورت‌ بپرداز.
-19 آیات‌ فراوانی‌ در قرآن‌ کریم‌ و از جمله‌ آیة‌ 110 سورة‌ آل‌ عمران، که‌ امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر را برای‌ امت‌ اسلامی، ملاک‌ برتری‌ آن‌ بر سایر جوامع‌ و امت‌ها می‌شمارد: کنتم‌ خیر امة‌ للناس‌ تأمرون‌ بالمعروف‌ و تنهون‌ عن‌ المنکر و تؤ‌منون‌ بالله، شما بهترین‌ امتی‌ هستید که‌ به‌ مردم‌ عرضه‌ شدید، امر به‌ معروف‌ می‌کنید و نهی‌ از منکر می‌نمایید و به‌ خدا ایمان‌ آورده‌اید.
-20 آیة‌ 10 سورة‌ حجرات، انا المؤ‌منون‌ اخوة‌ فاصلحوا بین‌ اخویکم، همانا مؤ‌منین‌ با هم‌ برادرند، بنابراین‌ به‌ اصلاح‌ بین‌ دو برادرتان‌ [که‌ با هم‌ به‌ نزاع‌ پرداخته‌اند] بپردازید.
-21 آیة‌ 9 سورة‌ حجرات، و ان‌ طائفتان‌ من‌ المؤ‌منین‌ اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان‌ بغت‌ احدیهما علی‌ الاخری، فقاتلوا التی‌ تبغی‌ حتی‌ تفی‌ الی‌ امرالله،فان‌ فأت‌ فاصلحوا بینهما بالعدل‌ و اقسطوا، ان‌ الله‌ یحب‌ المقسطین، و اگر دو گروه‌ از مؤ‌منین‌ با یکدیگر به‌ پیکار پرداختند، بین‌ آنها سازش‌ و صلح‌ برقرار کنید، پس‌ اگر گروهی‌ از آنان‌ به‌ دیگری‌ تجاوز کرد، با گروه‌ متجاوز پیکار کنید تا به‌ امر خدا برگردد و گردن‌ نهد. پس‌ اگر برگشت، بین‌ آن‌ دو گروه‌ به‌ عدل‌ و داد سازش‌ برقرار کنید و به‌ قسط‌ و عدل‌ رفتار کنید، خداوند اهل‌ قسط‌ و عدل‌ را دوست‌ دارد.
-22 آیة‌ 59 سورة‌ نسأ، فان‌ تنازعتم‌ فی‌ شییٍ‌ فردوه‌ الی‌ الله‌ و الرسول، پس‌ اگر در چیزی‌ خواستید با هم‌ به‌ نزاع‌ بپردازید، آن‌ را به‌ خدا و رسول‌ او ارجاع‌ کنید. البته‌ در این‌ آیه، منصب‌ ولایی‌ حضرت‌ رسول(ص) مورد نظر است.
-23 از آیة‌ 157 سورة‌ اعراف، که‌ در آن‌ برداشتن‌ غل‌ و زنجیرها از اهداف‌ پیامبر اکرم(ص) شمرده‌ شده، فهمیده‌ می‌شود که‌ این‌ آزادی، برای‌ انتخاب‌ معروف‌ و ایمان‌ به‌ خدا است، نه‌ بی‌تعهدی‌ در برابر ارزش‌های‌ انسانی.
-24 در آیة‌ 14 سورة‌ بقره‌ و آیه‌ 75 سورة‌ هود، حلم‌ یکی‌ از صفات‌ پسندیدة‌ حضرت‌ ابراهیم(ص) به‌ شمار می‌آید و آیة‌ 4 سورة‌ ممتحنه‌ نیز، حضرت‌ ابراهیم‌ را به‌ عنوان‌ مقتدای‌ مسلمانان‌ که‌ باید او را اسوه‌ و الگوی‌ خود قرار دهند، معرفی‌ نموده‌ است.
-25 آیات‌ 63 و 72 سورة‌ فرقان، در وصف‌ «عباد الرحمان» یا (بندگان‌ واقعی‌ خدا)، آنان‌ را اهل‌ مدارا و برخورد سالم‌ با جاهلان‌ و بزرگواری‌ و گذشت‌ در برابر عمل‌ لغو می‌داند.
-26 آیة‌ 94 نسأ: و لا تقولوا لمن‌ القی‌ الیکم‌ الس‌لام‌ لست‌ مؤ‌مناً‌ به‌ کسی‌ که‌ سلام‌ می‌کند، نگویید که‌ مؤ‌من‌ نیستی.
-27 آیة‌ 12 سورة‌ حجرات‌ صریحاً‌ مؤ‌منان‌ را از تجسس‌ و غیبت‌ نهی‌ می‌کند.
-28 آیة‌ 12 سروة‌ حجرات، یا ایها الذین‌ آمنوا اجتبنوا کثیراً‌ من‌ الظن، ان‌ بعض‌ الظن‌ اثم، ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید! از ظن‌ و گمان، بسیار بپرهیزید، همانا برخی‌ از گمانها، گناه‌ است.
-29 آیة‌ 73 سورة‌ توبه‌ و آیة‌ 9 سوره‌ تحریم، یا ایها النبی‌ جاهد الکفار و المنافقین‌ و اغلظ‌ علیهم، ای‌ پیامبر! با کفار و منافقان‌ به‌ جهاد و مبارزه‌ بپرداز و بر آنان‌ درشتی‌ و سخت‌گیری‌ کن. همچنین‌ آیة‌ 29 سورة‌ فتح، یکی‌ از خصوصیات‌ پیامبر(ص) و امت‌ او را، «اشدأ علی‌ الکفار»، (سخت‌گیری‌ بر کافران) می‌شمارد.
-30 سورة‌ کافرون، نمونه‌ای‌ از اعلام‌ صریح‌ مواضع‌ عقیدتی‌ را نشان‌ می‌دهد: لکم‌ دینکم‌ ولی‌ دین، دین‌ و آیین‌ شما برای‌ شما و دین‌ من، برای‌ من‌ باشد.
-31 آیة‌ 120 سورة‌ بقره، ولن‌ ترضی‌ عنک‌ الیهود و لاالنصاری‌ حتی‌ تتبع‌ ملتهم، و هرگز یهود و نصاری‌ از تو راضی‌ نخواهند شد تا اینکه‌ از آیین‌ آنان‌ پیروی‌ کنی.
-32 در قرآن‌ کریم، بر تمسک‌ و عمل‌ به‌ کلیه‌ احکام‌ الهی‌ و عدم‌ تبعیض‌ و تفکیک‌ در دستورات‌ و توصیه‌های‌ مختلف‌ اسلام،تأکید شده‌ است‌ و این‌ همان‌ ویژگی‌ «مجموعة‌ واحد و به‌ هم‌ پیوسته» بودن‌ اسلام‌ است. از جمله‌ آیة‌ 150 سورة‌ نسأ، کسانی‌ را که‌ به‌ برخی‌ از آیات‌ الهی‌ ایمان‌ می‌آورند و برخی‌ را انکار می‌کنند و راه‌ میانه‌ را در پیش‌ می‌گیرند، شدیداً‌ سرزنش‌ نموده‌ است.
-33 در آیات‌ 204 تا 206 سورة‌ بقره، چنین‌ کسانی‌ به‌ خوبی‌ معرفی‌ شده‌اند:
و من‌ الناس‌ من‌ یعجبک‌ قوله‌ فی‌ الحیوة‌ الدینا و یشهدالله‌ علی‌ ما فی‌ قلبه‌ و هوالدالخصام، و اذا تولی‌ سعی‌ فی‌الارض‌ لیفسد فیها و یهلک‌ الحرث‌ و النسل‌ و الله‌ لا یحب‌ الفساد. و اذا قیل‌ له‌ اتق‌ الله‌ اخذته‌ العزة‌ بالاثم، فحسبه‌ جهنم‌ و بئس‌ المهاد، و از مردمان‌ کسی‌ هست‌ که‌ گفتارش‌ در زندگی‌ دنیایی، تو را به‌ شگفتی‌ وا می‌دارد و خدا را بر آنچه‌ در دلش‌ هست‌ شاهد می‌گیرد در حالی‌ که‌ او سخت‌ترین‌ دشمنان‌ است. و هنگامی‌ که‌ سرپرستی‌ زمین‌ را برعهده‌ گیرد، بکوشد تا آن‌ را به‌ تباهی‌ بکشد و کشاورزی‌ و نسل‌ را نابود سازد و حال‌ آنکه‌ خداوند تباهی‌ و فساد را دوست‌ ندارد و هنگامی‌ که‌ به‌ او گفته‌ شود «تقوای‌ الهی‌ داشته‌ باش»، او را تکبر به‌ گناه‌ بگیرد، پس‌ جهنم‌ برای‌ او کافی‌ است‌ و چه‌ بد جایگاهی‌ است.

تبلیغات