ولایت مطلقه، نظامسازى اجتهادى
آرشیو
چکیده
متن
حضرت امام خمینى (قدس سره) اشارات صریحى به ولایت مطلقه فقیه داشته واختیارات ولى فقیه را محدود به احکام فرعى و قهرا به قوانین بشرى،مثل قانون اساسى نیز ندانستهاند.ولى فقیه مىتواند بر اساس مصالح اسلام و مسلمین، موقتا حکم به تعطیلیک حکم شرعى اعم از عبادى و غیر عبادى نماید و یا اصلى از اصولقانون اساسى را، به اقتضاى مصالح عمومى، موقتا نادیده بگیرد. مىتوان ولایت مطلقه فقیه را برآیند قهرى التزام به دو مقدمه زیر دانست: مقدمه اول: اسلام داراى نظام فراگیر زندگى (نظام اجتماعى) است، وبراى اداره امور مردم، نظامات سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و ...(زیرنظامهاى نظام اجتماعى) ارائه کرده است. مقدمه دوم: عهدهدار مستقیم اجراى نظام اجتماعى اسلام، فقیه عادل،مدیر، مدبر و آشنا به زمان است. حضرت امام (ره) هر دو مقدمه یاد شده را یادآور شدهاند. ایشان در یکىاز سخنرانیهاى خود مىفرمایند: «مذهب اسلام از هنگام ظهورش، متعرض نظامهاى حاکم در جامعه بوده استو خود داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است کهبراى تمامى ابعاد و شئون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاصى دارد وجز آن را <.lغpënjیطغ é•×dv mkd•v êcpf
(1) مقدمه دوم را نیز بارهاتصریح کردهاند (2) و خود عملا مسئولیتساماندهى نظام اسلامى راپذیرفتند. این دو مقدمه منطقا به التزام به ولایت مطلقه فقیه مىانجامد و فرقىنمىکند که در بحث ولایت فقیه، قائل به انتصاب و ولایتباشیم و یاانتخاب و وکالت. براساس هر دو مبنا با التزام به دو مقدمه پیشگرفته،محدود انگاشتن وظائف به احکام شرعى یا قانون اساسى ناموجه است. نخست لازم مىبینیم که مفهوم نظام و نظام اجتماعى را بررسى کنیم. «نظام، مجموعهاى از اجزاى به هم وابسته است که در راه نیل بههدفهاى معینى با هم هماهنگى دارند.» (3)
این مفهوم از سه جزء تشکیلشده است: 1. مجموعهاى از اجزا; 2. اهداف معین; 3. هماهنگى اجزا در جهت اهداف. این تعریف آنچنان عمومیت دارد که نظامات تکوینى (نظام آفرینش)،نظامات مصنوعى مانند حاکم بر اجزاى یک ماشین و نظامات اجتماعىرا شامل مىشود. در نظام اجتماعى، اجزاى نظام، رفتار مردم و دولتاست. در حقیقت نظام اجتماعى، طرحى براى تنظم رفتارهاى مردم و دولتدر ارتباط با یکدیگر براى دستیابى به اهداف معین است.زیربناى هر نظام اجتماعى که به دستبشر تدوین مىشود، جهانبینى وارزشهاى مکتبى پذیرفته شده از سوى کسانى است که آن نظام را تدوینکردهاند. جهانبینىها و ارزشها، در تعیین اهداف نظام اجتماعى وچگونگى تنظیم رفتارها نقش اساسى دارند. پس عنصر دیگرى در تعریف نظاماجتماعى وارد مىشود که همانا مبانى ارزشى است. بنابراین مىتوان نظام اجتماعى را چنین تعریف کرد: «نظام اجتماعى، طرح تنظیم رفتارهاى مردم و دولت در ارتباط با هم وبه صورت هماهنگ، براى دستیابى به اهداف معین، بر اساس مبانى ارزشىمشخص است; با این توضیح که مبانى ارزشى نیز برآیند جهانبینى است.»
پس وقتى مىگوییم: اسلام داراى نظام اجتماعى است، بدین معناست که اسلامطرحى را براى تنظیم رفتارها و روابط مردم با یکدیگر و با دولت،هماهنگ با اهدافى که براى اجتماعات بشرى در نظر گرفته است، ارائهنموده است. این طرح، لزوما مبتنى بر جهانبینى اسلامى و ارزشهاست، کهدر قالب احکام، برنامهها و قوانین فقهى به معناى عام آن بیانشده است. از طرفى فقیه عادل، مدیر، مدبر و آشنا به عناصر زمان و مکان، که ازمجراى خاص خود انتخاب مىشود، علاوه بر بنیان نهادن طرح مزبور،عهدهدار بىواسطه پیادهکردن آن نیز هست. ولى فقیه مىتواند طرح موردنیاز را از رهگذر مشاوره با فقها واهل تحقیق سامان دهد. بدیهى استکه اجراى چنین طرح فراگیر و همهجانبهاى، نیازمند به کارگیرى قواىسهگانه و همراهى توده مردم است; یعنى توجه مسئولیت مستقیم بهولى فقیه، بدین معنا نیست که او به تنهایى به امور فوق بپردازد. بلکهدستگاه حکومتى که در راس آن ولى فقیه قرار دارد، زیر نظر او بهانجام این امور همت مىگمارد. گاه در مقام اجراى طرح فوق، تزاحماتىپدید آید که منحصر به حوزه احکام نیست; بلکه احیانا بین اهداف، و یامیان اهداف و مبانى ارزشى با احکام نیز تزاحم مىافتد. پیشتر دواصطلاح تزاحم و تعارض را که در اصول فقه رایج است توضیح دهیم: (4) تزاحم، هنگامى است که دو حکم هر یک جداگانه براى دو عنوان وضعشود و آن دو عنوان به حسب اتفاق بر مصداق واحدى در خارج منطبق شوند;به گونهاى که انجام هر دو حکم در یک زمان ممکن نباشد. مثلا اگر شارعمقدس، از طرفى حکم وجوب را براى عنوان نماز، و از سوى دیگر حکم حرمترا براى "غصب" جعل کند، براى مکلفى که مىخواهد در آخرین فرصت ممکن،نماز عصر را بخواند و جز زمین غصبى، جایى براى اقامه ندارد، دو حکموجوب نماز و حرمت غصب در آن واحد متوجه او مىشود; یعنى نماز خواندندر زمین غصبى براى چنین مکلفى، هم واجب است و هم حرام، اینجاست کهگفته مىشود بین دو حکم (وجوب نماز و حرمت غصب) تزاحم شده است.قاعده عقلى در باب تزاحم، تقدیم اهم بر مهم است. در تزاحم، اهمیتیکحکم نسبتبه حکم دیگر را ادله شرعى معلوم مىکند. در مثال یاد شده،اگر فقیه از ادله وجوب نماز و حرمت غصب، اهمیت نماز را نسبتبه غصباستنباط کرد، حکم مىکند که چنین مکلفى باید نماز خود را بخواند وغصب، مادامى که با واجب اهم، در تزاحم است، حرام نیست. اما تعارض،آن است که بین ادلهاى که فقیه بدان دسترسى دارد، حاصل آید. براىمثال، گاهى از دو روایت، دو حکم مخالف براى یک موضوع برمىآید. مثلاروایتى، وجوب نماز جمعه در زمان غیبت معصوم را بازگو کند، و روایتدیگر بر حرمت آن صحه گذارد. قاعده در باب "تعارض"، ترجیح روایتى استکه از مرجحاتى در سند یا دلالت، برخوردار است. از این ترجیحات در کتباصولى، به تفصیل بحثشده است. البته در متن شریعت، تعارضى وجودندارد. زیرا خداوند حکیم و عالم مطلق، دو حکم متعارض را جعلنمىکند. در حقیقت، تعارض در مرحله اثبات و کشف احکام، بین ادلهموجود، در نظر فقیه واقع مىشود. "تزاحم" و "تعارض" در فقه ما درگستره احکام فرعى فقهى که عمدتا مربوط به افعال مکلفان است رخمىدهد. ولى در مورد طرح نظرى نظام اجتماعى اسلام نیز هر دوممکنالوقوع است. زیرا ممکن است در مقام استنباط این طرح، بین ادلهتعارض باشد، و یا در مقام اجراء آن تزاحم روى دهد. آنچه در این بحث، مورد نظر ماست و در ماهیت استدلال نگارنده، بر ولایتمطلقه فقیه نقش دارد، تزاحم است. از همین رو، این نوشتار را بداناختصاص مىدهیم. اصولا "تزاحم" از خصوصیات عالم واقعیات اجتماعى و طبیعى است. طرحنظرى یک نظام اجتماعى که مشتمل بر اهداف، مبانى ارزشى و احکام است،وقتى فرصتبروز در خارج مىیابد، مبتلا به تزاحمى فراتر از دائرهاحکام فرعى فقهى که مربوط به افعال مکلف است مىشود، و دامنه آنتا احکام سیاسى، اهداف و ارزشها مىگسترد. ابتلا به تزاحم تنها در طرحنظرى اسلام نیست; بلکه هر طرح نظرى دیگرى از نظام اجتماعى، ممکن نیستبه تمام اجزا و قوانین آن در عالم خارج پیاده شود، بدون اینکه بهتزاحم گرفتار آید. تزاحم، بمعناى مشکل نظرى یا تناقض در مکتب سیاسى نیستبلکه مشکلعملى ناشى از شرائط اجتماعى است. براى روشن شدن بحث، مثالى در موردنظام اقتصادى که یکى از زیرنظامهاى نظام اجتماعى است مىزنیم. عدالتتوزیعى، رفع فقر، رشد اقتصادى، عدم اجحاف در قیمتها و رفع بیکارى ازاهداف مشترک بسیارى نظامهاى اقتصادى (5) ، از جمله نظام اقتصادى اسلاماست.در عین اختلافى که نظامهاى اقتصادى گوناگون، از جهت ارزشگذارى و روشدستیابى به اهداف مزبور با هم دارند، در این اهداف مشترکند. مامعتقدیم بین اهداف مزبور از جهت نظرى، تعارضى نیست; ولى ممکن است دروضعیتخاص زمانى و مکانى، عدالت توزیعى، رشد اقتصادى را برنتابد;یعنى دستیابى به نرخى از رشد اقتصادى، بر فدا کردن عدالت توزیعىاستوار باشد. همچنین ممکن است در یک موقعیت ویژه، رشد اقتصادى بهقیمت افزایش نرخ تورم تمام شود، و گاهى بالعکس، تثبیت قیمتها رکود وافزایش نرخ بیکارى را درپى داشته باشد. این گونه چالشها هماره دربسیارى از کشورها و از جمله در ایران واقع شده است. گاهى مسئله ازاین مهمتر مىشود; یعنى ممکن است دستیابى به اهداف نظام اقتصادى، مارا از اهداف نظام سیاسىدورنماید. مثلا ممکن است دستیابى به رشداقتصادى، ما را از رسیدن به استقلال سیاسى بازدارد یا بعکس. گاهى بین مبانى نظام اقتصادى اسلام و اهداف آن تزاحم رخ مىدهد. براىمثال، در اسلام، مالکیتخصوصى محترم شمرده شده است. و هیچ کس حتىدولتحق تصرف در اموال شخصى مردم را در شرائط عادى ندارد. ولىممکن است در شرائطى، احترام به مالکیتخصوصى، زنجیره عدالت توزیعىرا از هم گسیخته کند; مانند موقعیتى که اصلاح توزیع درآمد و ثروت درجامعه، تنها با بستن مالیات بر سرمایههاى مردم و توزیع آن بین فقراممکن باشد. در اینگونه تزاحمات که فراتر از حوزه احکام فرعى فقهى هستندقاعده عقلى در باب "تزاحم" (تقدیم اهم و تعطیل مهم; مادامى که تزاحموجود دارد) اجراء مىگردد. طبعا و ناگزیر، تشخیص اهم و حکم به تقدم آن و تعطیل مهم، بر عهدهولى فقیه و رئیس حکومت است. اوست که در هر شرایطى براساس شناختى کهاز اسلام و قوانین آن و اهداف و مبانى نظامهاى اسلامى دارد. باید اینمسئولیت را به انجام رساند. آرى; مسئولیت تشخیص و بازیابى مصداقهاىتزاحم، در حوزههاى مختلف سیاسى، فرهنگى و اقتصادى، فقط متوجه ولىفقیه نیست.بلکه ایشان به عنوان رئیس حکومت، چنین امر مهمى را اداره مىکند;یعنى مىتواند با متخصصان به شور نشیند و از نظر اجرایى، سیستمىمناسب براى تامین این مهم، راه اندازد و اولویتبندى کند. مصلحت اسلام و مسلمین نیز که ولى فقیه براساس آن حکم مىنماید وواجبى را موقتا تعطیل مىکند معنایى جز تقدیم امر اهم بر مهمندارد. اصولا مصلحت، یک مفهوم "واقعى ارزشى" است و وقتى مىگوییممصلحت آن است که چنین شود، این حکم را براساس ارزشها و اهداف ازپیشپذیرفته، صادر کردهایم. مصلحت اسلام و مسلمین، آن است که با حفظارزشها و اصول اسلامى، به سمت اهداف، بشتابیم، و در این حرکت، اگرتزاحمى بین احکام، اصول یا اهداف رخ نمود، تقدیم مصلحت اهم بر مهم،به تشخیص و مسئولیت ولى فقیه است. بنابراین هیچ کس حتى حضرت امام(ره) بر آن نبود که ولى فقیه مىتواندبر اساس مصالحى که شخصا و با قطع نظر از آموزههاى اسلام تشخیص مىدهد ویا بر اساس منافع شخصى، حکم واجبى را تعطیل یا حرامى را مباح گرداندو یا اجراء قانونى را به تاخیر اندازد. حضرت امام (ره) هماره تعبیر"مصالح اسلام و مسلمین"، "مصالح کشور و اسلام"، "مصالح کشور اسلامى"، وامثال آن را به کار مىبرند. ضمیمه اسلام در همه این تعابیر، بدانمعناست که مقصود، مصالحى است که اسلام براى جامعه در نظر گرفته است،و ولى فقیه به عنوان یک مجتهد آگاه و تیزبین، این مصالح را براساسفهم خود از دین و جامعه، تشخیص مىدهد. حضرت امام (ره) در قسمتى از نامه خود مىنویسند: حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را خود با مردم بسته، در موقعى که آنقرارداد، خلاف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و مىتواندهر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلاماست، مادامى که چنین است، از آن جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حجکه از فرائض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامىدانست، موقتا جلوگیرى کند. (6)
مسلما مصلحتى که موجب تعطیل امر عبادىچون حجیا غیرعبادى مىشود، باید از مصلحت موجود در آن امر عبادى یاغیرعبادى مهمتر باشد.دراین موارد بین مصلحت امر عبادى یا غیرعبادى با مصالح مهمتر کشوراسلامى یا مصالح اسلام تزاحم واقع مىشود، و ولى فقیه بر اساس تعالیماسلام، مصلحت اهم را تشخیص داده و آن را بر "مهم" مقدم مىکند. مصالح کشور اسلامى نیز چیزى جز اهداف و ارزشهاى که اسلام ترسیم کرده،نیست. بدینترتیب، "حکم حکومتى"، چیزى جز حکم به تقدیم اهم و تعطیلمهم در موارد تزاحم نیست; تزاحمى که منطقه آن بسیار فراختر از احکامفرعى فقهى است و شامل اهداف، اصول و ارزشها نیز مىشود. بنابراین اگر بگوییم: اسلام داراى نظام روشمند اجتماعى است، وولى فقیه، مسئول اجراى آن است، باید براى ولى فقیه، اختیاراتى را درنظر گیریم که بتواند از عهده حل تزاحمات برآید. اگر جز این رابپذیریم، نظام اجتماعى اسلام را در بنبستى تنگ نهادهایم. حتى کسانىکه ولى فقیه را منتخب مردم بدانند، از پذیرش ولایت مطلقه، ناچارند.همچنین فرقى نمىکند که بگوییم فقیهى که انتخاب یا انتصاب مىشود،وکیل مردم استیا برآنان ولایت دارد. زیرا این تزاحمات در هر صورت رخمىدهند; یعنى حتى اگر کسى، فقیه را منتخب و وکیل مردم بداند، چناناختیاراتى براى فقیه ولى، اجتنابناپذیر است. زیرا مردم باید وکالتدهند که رهبر، مجرى اسلام باشد، و جامعه را براساس اسلام، اداره کند. پیادهکردن اسلام و نظام اجتماعى آن، از رهگذر حل چنین تزاحماتىمىگذرد. بنابراین باید به او حق حکم نمودن براساس قاعده عقلى بابتزاحم که امضاى شارع را نیز در پاى خود دارد، بدهیم. بلکه حتى اگرکسانى اختیارات ولى فقیه را به مرزهاى قانون اساسى محدود کنند، بازهم باب تزاحم گشوده است. زیرا بین پارهاى از اصول قانون اساسى کهبرگرفته از اسلام است، درمرحله عمل، تزاحم به وجود خواهد آمد. دراینجا نیز ولى فقیه باید اختیار تقدیم "اصل اهم" و تعطیل اصل مهمرا داشته باشد. به باور نگارنده، اگر دو مقدمه نخست مقاله، مقبولافتد، تصور تزاحم فراتر از احکام فرعى فقهى، این واقعیت رامىنمایاند که نمىتوان دایره اختیارات ولى فقیه را مقید به احکام شرعیا قانون اساسى کرد. با این بیان روشن مىگردد که مطلق انگاشتناختیارات ولى فقیه، با حکومت قانون و اسلام، منافاتى ندارد و حکومتىکه براساس ولایت مطلقه فقیه است، حکومتخودمدارانه شخص نیست.زیرا در مواردى که ولى فقیه، حکمى را تعطیل مىکند، به موجب تزاحم یامصالح برتر اجتماعى است، و شرع و عقل نیز دست او را در اجراى قاعدهباب تزاحم (تقدیم اهم و تعطیل مهم) باز مىگذارد.
در پایان، اشاره به نکتهاى خالى از فایده نیست. حضرت امام (ره) پس ازاینکه مىفرماید:«ولى فقیه مىتواند حج و هر امر عبادى یا غیر عبادى را که مخالف مصالحاسلام است، تعطیل نماید و قراردادهایى که چنیناند یک طرفه لغونماید» جملهاى دارند که کمتر به آن توجه شده است. ایشان پس از بیاناین همه اختیارات مىافزایند: و بالاتر از آن هم مسائلى است که مزاحمتنمىکنم. (7)
منظور حضرت امام (ره) چیست؟ متاسفانه در زمان حیات ایشانکسى از آن فقیه وارسته نپرسید که این مسائل کدامند، و اگرپرسیدهاند، پاسخ امام (ره) بر ما پوشیده است. به نظر ما بر اساس آنچه گذشتبالاتر از تعطیل حج و امور عبادى وغیر عبادى و بالاتر از فسخ یک طرفه قراردادها که همگى مربوط به احکامفقهى مىباشند، این است که ولى فقیه مىتواند هدف یا ارزشى را به خاطرتزاحم با اهداف و ارزشهاى برتر تعطیل نماید. براى مثال اگر از آیاتو روایات چنین برآید که استقلال سیاسى مهمتر از رشد و توسعه اقتصادىو کاهش فقر در جامعه است، در صورت تزاحم این دو هدف عمده، حاکممىتواند از انجام اقداماتى که توسعهآفرین است، ولى استقلال سیاسىکشور را مخدوش مىکند، جلوگیرى نماید. به عبارت دیگر، "هدف مهم" رامادامى که تزاحم هست، تعطیل و موقتا فداى هدف مهمتر کند و این کارىاست که همه عقلاء مىکنند و باید بکنند. تفاوت در ملاک "اهم بودن" است.
جمعبندى
1. اسلام داراى نظام اجتماعى بسیار شامل و فراگیرى است. 2. فقیه عالم و عادل و مدیر و مدبر و آگاه به زمان، مسئول مستقیماجراى نظام اجتماعى است و این کار را به کمک کارشناسان انجام مىدهد. 3. در مقام پیاده کردن نظام، بین اهداف و اصول و ارزشها و احکام وقوانین، چه بسا تزاحم واقع مىشود. 4. قاعده عقلیه و شرعیه در باب تزاحم، تقدیم اهم بر مهم است. 5. مصلحت مسلمین، چیزى جز تحقق نظام اسلامى و حرکت در مسیر اهداف آن،براساس اصول و ارزشها و احکام اسلام نیست و در صورت تزاحم، مصلحت درتقدیم اهم و تعطیل موقت "مهم" است. 6. حکم حکومتى که بر اساس مصالح اسلام و مسلمین صادر مىشود، در واقع،حکم به تقدیم اهم در گستره دراز دامن تزاحمات است. 7. بر این اساس، اگر اختیارات ولى فقیه را مقید به چهارچوب احکامفرعى یا قانون اساسى کنیم، و راهحلى براى این تزاحمات ارائهننمائیم، اجراء نظام اجتماعى با مشکل روبروست. 8. آنچه گفتیم تنها بر اساس قول به ولایت و انتصاب فقیه نیست; حتى اگرکسانى قائل به وکالت و انتخاب نیز باشند، نتایجیاد شده، پذیرفتنى وصواب است.
پىنوشتها:
1) صحیفه نور، ج 4، ص 167168 2) براى نمونه رجوع شود به: امامخمینى(ره) ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، ص 40-39. 3) چالزوست چرچمن، نظریه سیستمها، ترجمه رشید اصلانى، نشر مرکزمدیریت دولتى، چاپ دوم، 1369، ص 26. 4) براى بحث تزاحم و تعارض رجوع کنید به:مصباح الاصول. تقریرات بحث آیه الله خوئى (ره)، به قلم سید محمد سرور واعظ حسینى بهبودى، منشورات مکتبة الداورى، ج 3، ص 357-346. 5) ر.ک: Comparative Enonomic Systems, SCHITZER 5th eeition, P67 6) صحیفه نور، ج 21، ص 34. 7) همان.
(1) مقدمه دوم را نیز بارهاتصریح کردهاند (2) و خود عملا مسئولیتساماندهى نظام اسلامى راپذیرفتند. این دو مقدمه منطقا به التزام به ولایت مطلقه فقیه مىانجامد و فرقىنمىکند که در بحث ولایت فقیه، قائل به انتصاب و ولایتباشیم و یاانتخاب و وکالت. براساس هر دو مبنا با التزام به دو مقدمه پیشگرفته،محدود انگاشتن وظائف به احکام شرعى یا قانون اساسى ناموجه است. نخست لازم مىبینیم که مفهوم نظام و نظام اجتماعى را بررسى کنیم. «نظام، مجموعهاى از اجزاى به هم وابسته است که در راه نیل بههدفهاى معینى با هم هماهنگى دارند.» (3)
این مفهوم از سه جزء تشکیلشده است: 1. مجموعهاى از اجزا; 2. اهداف معین; 3. هماهنگى اجزا در جهت اهداف. این تعریف آنچنان عمومیت دارد که نظامات تکوینى (نظام آفرینش)،نظامات مصنوعى مانند حاکم بر اجزاى یک ماشین و نظامات اجتماعىرا شامل مىشود. در نظام اجتماعى، اجزاى نظام، رفتار مردم و دولتاست. در حقیقت نظام اجتماعى، طرحى براى تنظم رفتارهاى مردم و دولتدر ارتباط با یکدیگر براى دستیابى به اهداف معین است.زیربناى هر نظام اجتماعى که به دستبشر تدوین مىشود، جهانبینى وارزشهاى مکتبى پذیرفته شده از سوى کسانى است که آن نظام را تدوینکردهاند. جهانبینىها و ارزشها، در تعیین اهداف نظام اجتماعى وچگونگى تنظیم رفتارها نقش اساسى دارند. پس عنصر دیگرى در تعریف نظاماجتماعى وارد مىشود که همانا مبانى ارزشى است. بنابراین مىتوان نظام اجتماعى را چنین تعریف کرد: «نظام اجتماعى، طرح تنظیم رفتارهاى مردم و دولت در ارتباط با هم وبه صورت هماهنگ، براى دستیابى به اهداف معین، بر اساس مبانى ارزشىمشخص است; با این توضیح که مبانى ارزشى نیز برآیند جهانبینى است.»
پس وقتى مىگوییم: اسلام داراى نظام اجتماعى است، بدین معناست که اسلامطرحى را براى تنظیم رفتارها و روابط مردم با یکدیگر و با دولت،هماهنگ با اهدافى که براى اجتماعات بشرى در نظر گرفته است، ارائهنموده است. این طرح، لزوما مبتنى بر جهانبینى اسلامى و ارزشهاست، کهدر قالب احکام، برنامهها و قوانین فقهى به معناى عام آن بیانشده است. از طرفى فقیه عادل، مدیر، مدبر و آشنا به عناصر زمان و مکان، که ازمجراى خاص خود انتخاب مىشود، علاوه بر بنیان نهادن طرح مزبور،عهدهدار بىواسطه پیادهکردن آن نیز هست. ولى فقیه مىتواند طرح موردنیاز را از رهگذر مشاوره با فقها واهل تحقیق سامان دهد. بدیهى استکه اجراى چنین طرح فراگیر و همهجانبهاى، نیازمند به کارگیرى قواىسهگانه و همراهى توده مردم است; یعنى توجه مسئولیت مستقیم بهولى فقیه، بدین معنا نیست که او به تنهایى به امور فوق بپردازد. بلکهدستگاه حکومتى که در راس آن ولى فقیه قرار دارد، زیر نظر او بهانجام این امور همت مىگمارد. گاه در مقام اجراى طرح فوق، تزاحماتىپدید آید که منحصر به حوزه احکام نیست; بلکه احیانا بین اهداف، و یامیان اهداف و مبانى ارزشى با احکام نیز تزاحم مىافتد. پیشتر دواصطلاح تزاحم و تعارض را که در اصول فقه رایج است توضیح دهیم: (4) تزاحم، هنگامى است که دو حکم هر یک جداگانه براى دو عنوان وضعشود و آن دو عنوان به حسب اتفاق بر مصداق واحدى در خارج منطبق شوند;به گونهاى که انجام هر دو حکم در یک زمان ممکن نباشد. مثلا اگر شارعمقدس، از طرفى حکم وجوب را براى عنوان نماز، و از سوى دیگر حکم حرمترا براى "غصب" جعل کند، براى مکلفى که مىخواهد در آخرین فرصت ممکن،نماز عصر را بخواند و جز زمین غصبى، جایى براى اقامه ندارد، دو حکموجوب نماز و حرمت غصب در آن واحد متوجه او مىشود; یعنى نماز خواندندر زمین غصبى براى چنین مکلفى، هم واجب است و هم حرام، اینجاست کهگفته مىشود بین دو حکم (وجوب نماز و حرمت غصب) تزاحم شده است.قاعده عقلى در باب تزاحم، تقدیم اهم بر مهم است. در تزاحم، اهمیتیکحکم نسبتبه حکم دیگر را ادله شرعى معلوم مىکند. در مثال یاد شده،اگر فقیه از ادله وجوب نماز و حرمت غصب، اهمیت نماز را نسبتبه غصباستنباط کرد، حکم مىکند که چنین مکلفى باید نماز خود را بخواند وغصب، مادامى که با واجب اهم، در تزاحم است، حرام نیست. اما تعارض،آن است که بین ادلهاى که فقیه بدان دسترسى دارد، حاصل آید. براىمثال، گاهى از دو روایت، دو حکم مخالف براى یک موضوع برمىآید. مثلاروایتى، وجوب نماز جمعه در زمان غیبت معصوم را بازگو کند، و روایتدیگر بر حرمت آن صحه گذارد. قاعده در باب "تعارض"، ترجیح روایتى استکه از مرجحاتى در سند یا دلالت، برخوردار است. از این ترجیحات در کتباصولى، به تفصیل بحثشده است. البته در متن شریعت، تعارضى وجودندارد. زیرا خداوند حکیم و عالم مطلق، دو حکم متعارض را جعلنمىکند. در حقیقت، تعارض در مرحله اثبات و کشف احکام، بین ادلهموجود، در نظر فقیه واقع مىشود. "تزاحم" و "تعارض" در فقه ما درگستره احکام فرعى فقهى که عمدتا مربوط به افعال مکلفان است رخمىدهد. ولى در مورد طرح نظرى نظام اجتماعى اسلام نیز هر دوممکنالوقوع است. زیرا ممکن است در مقام استنباط این طرح، بین ادلهتعارض باشد، و یا در مقام اجراء آن تزاحم روى دهد. آنچه در این بحث، مورد نظر ماست و در ماهیت استدلال نگارنده، بر ولایتمطلقه فقیه نقش دارد، تزاحم است. از همین رو، این نوشتار را بداناختصاص مىدهیم. اصولا "تزاحم" از خصوصیات عالم واقعیات اجتماعى و طبیعى است. طرحنظرى یک نظام اجتماعى که مشتمل بر اهداف، مبانى ارزشى و احکام است،وقتى فرصتبروز در خارج مىیابد، مبتلا به تزاحمى فراتر از دائرهاحکام فرعى فقهى که مربوط به افعال مکلف است مىشود، و دامنه آنتا احکام سیاسى، اهداف و ارزشها مىگسترد. ابتلا به تزاحم تنها در طرحنظرى اسلام نیست; بلکه هر طرح نظرى دیگرى از نظام اجتماعى، ممکن نیستبه تمام اجزا و قوانین آن در عالم خارج پیاده شود، بدون اینکه بهتزاحم گرفتار آید. تزاحم، بمعناى مشکل نظرى یا تناقض در مکتب سیاسى نیستبلکه مشکلعملى ناشى از شرائط اجتماعى است. براى روشن شدن بحث، مثالى در موردنظام اقتصادى که یکى از زیرنظامهاى نظام اجتماعى است مىزنیم. عدالتتوزیعى، رفع فقر، رشد اقتصادى، عدم اجحاف در قیمتها و رفع بیکارى ازاهداف مشترک بسیارى نظامهاى اقتصادى (5) ، از جمله نظام اقتصادى اسلاماست.در عین اختلافى که نظامهاى اقتصادى گوناگون، از جهت ارزشگذارى و روشدستیابى به اهداف مزبور با هم دارند، در این اهداف مشترکند. مامعتقدیم بین اهداف مزبور از جهت نظرى، تعارضى نیست; ولى ممکن است دروضعیتخاص زمانى و مکانى، عدالت توزیعى، رشد اقتصادى را برنتابد;یعنى دستیابى به نرخى از رشد اقتصادى، بر فدا کردن عدالت توزیعىاستوار باشد. همچنین ممکن است در یک موقعیت ویژه، رشد اقتصادى بهقیمت افزایش نرخ تورم تمام شود، و گاهى بالعکس، تثبیت قیمتها رکود وافزایش نرخ بیکارى را درپى داشته باشد. این گونه چالشها هماره دربسیارى از کشورها و از جمله در ایران واقع شده است. گاهى مسئله ازاین مهمتر مىشود; یعنى ممکن است دستیابى به اهداف نظام اقتصادى، مارا از اهداف نظام سیاسىدورنماید. مثلا ممکن است دستیابى به رشداقتصادى، ما را از رسیدن به استقلال سیاسى بازدارد یا بعکس. گاهى بین مبانى نظام اقتصادى اسلام و اهداف آن تزاحم رخ مىدهد. براىمثال، در اسلام، مالکیتخصوصى محترم شمرده شده است. و هیچ کس حتىدولتحق تصرف در اموال شخصى مردم را در شرائط عادى ندارد. ولىممکن است در شرائطى، احترام به مالکیتخصوصى، زنجیره عدالت توزیعىرا از هم گسیخته کند; مانند موقعیتى که اصلاح توزیع درآمد و ثروت درجامعه، تنها با بستن مالیات بر سرمایههاى مردم و توزیع آن بین فقراممکن باشد. در اینگونه تزاحمات که فراتر از حوزه احکام فرعى فقهى هستندقاعده عقلى در باب "تزاحم" (تقدیم اهم و تعطیل مهم; مادامى که تزاحموجود دارد) اجراء مىگردد. طبعا و ناگزیر، تشخیص اهم و حکم به تقدم آن و تعطیل مهم، بر عهدهولى فقیه و رئیس حکومت است. اوست که در هر شرایطى براساس شناختى کهاز اسلام و قوانین آن و اهداف و مبانى نظامهاى اسلامى دارد. باید اینمسئولیت را به انجام رساند. آرى; مسئولیت تشخیص و بازیابى مصداقهاىتزاحم، در حوزههاى مختلف سیاسى، فرهنگى و اقتصادى، فقط متوجه ولىفقیه نیست.بلکه ایشان به عنوان رئیس حکومت، چنین امر مهمى را اداره مىکند;یعنى مىتواند با متخصصان به شور نشیند و از نظر اجرایى، سیستمىمناسب براى تامین این مهم، راه اندازد و اولویتبندى کند. مصلحت اسلام و مسلمین نیز که ولى فقیه براساس آن حکم مىنماید وواجبى را موقتا تعطیل مىکند معنایى جز تقدیم امر اهم بر مهمندارد. اصولا مصلحت، یک مفهوم "واقعى ارزشى" است و وقتى مىگوییممصلحت آن است که چنین شود، این حکم را براساس ارزشها و اهداف ازپیشپذیرفته، صادر کردهایم. مصلحت اسلام و مسلمین، آن است که با حفظارزشها و اصول اسلامى، به سمت اهداف، بشتابیم، و در این حرکت، اگرتزاحمى بین احکام، اصول یا اهداف رخ نمود، تقدیم مصلحت اهم بر مهم،به تشخیص و مسئولیت ولى فقیه است. بنابراین هیچ کس حتى حضرت امام(ره) بر آن نبود که ولى فقیه مىتواندبر اساس مصالحى که شخصا و با قطع نظر از آموزههاى اسلام تشخیص مىدهد ویا بر اساس منافع شخصى، حکم واجبى را تعطیل یا حرامى را مباح گرداندو یا اجراء قانونى را به تاخیر اندازد. حضرت امام (ره) هماره تعبیر"مصالح اسلام و مسلمین"، "مصالح کشور و اسلام"، "مصالح کشور اسلامى"، وامثال آن را به کار مىبرند. ضمیمه اسلام در همه این تعابیر، بدانمعناست که مقصود، مصالحى است که اسلام براى جامعه در نظر گرفته است،و ولى فقیه به عنوان یک مجتهد آگاه و تیزبین، این مصالح را براساسفهم خود از دین و جامعه، تشخیص مىدهد. حضرت امام (ره) در قسمتى از نامه خود مىنویسند: حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را خود با مردم بسته، در موقعى که آنقرارداد، خلاف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و مىتواندهر امرى را چه عبادى و یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلاماست، مادامى که چنین است، از آن جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حجکه از فرائض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامىدانست، موقتا جلوگیرى کند. (6)
مسلما مصلحتى که موجب تعطیل امر عبادىچون حجیا غیرعبادى مىشود، باید از مصلحت موجود در آن امر عبادى یاغیرعبادى مهمتر باشد.دراین موارد بین مصلحت امر عبادى یا غیرعبادى با مصالح مهمتر کشوراسلامى یا مصالح اسلام تزاحم واقع مىشود، و ولى فقیه بر اساس تعالیماسلام، مصلحت اهم را تشخیص داده و آن را بر "مهم" مقدم مىکند. مصالح کشور اسلامى نیز چیزى جز اهداف و ارزشهاى که اسلام ترسیم کرده،نیست. بدینترتیب، "حکم حکومتى"، چیزى جز حکم به تقدیم اهم و تعطیلمهم در موارد تزاحم نیست; تزاحمى که منطقه آن بسیار فراختر از احکامفرعى فقهى است و شامل اهداف، اصول و ارزشها نیز مىشود. بنابراین اگر بگوییم: اسلام داراى نظام روشمند اجتماعى است، وولى فقیه، مسئول اجراى آن است، باید براى ولى فقیه، اختیاراتى را درنظر گیریم که بتواند از عهده حل تزاحمات برآید. اگر جز این رابپذیریم، نظام اجتماعى اسلام را در بنبستى تنگ نهادهایم. حتى کسانىکه ولى فقیه را منتخب مردم بدانند، از پذیرش ولایت مطلقه، ناچارند.همچنین فرقى نمىکند که بگوییم فقیهى که انتخاب یا انتصاب مىشود،وکیل مردم استیا برآنان ولایت دارد. زیرا این تزاحمات در هر صورت رخمىدهند; یعنى حتى اگر کسى، فقیه را منتخب و وکیل مردم بداند، چناناختیاراتى براى فقیه ولى، اجتنابناپذیر است. زیرا مردم باید وکالتدهند که رهبر، مجرى اسلام باشد، و جامعه را براساس اسلام، اداره کند. پیادهکردن اسلام و نظام اجتماعى آن، از رهگذر حل چنین تزاحماتىمىگذرد. بنابراین باید به او حق حکم نمودن براساس قاعده عقلى بابتزاحم که امضاى شارع را نیز در پاى خود دارد، بدهیم. بلکه حتى اگرکسانى اختیارات ولى فقیه را به مرزهاى قانون اساسى محدود کنند، بازهم باب تزاحم گشوده است. زیرا بین پارهاى از اصول قانون اساسى کهبرگرفته از اسلام است، درمرحله عمل، تزاحم به وجود خواهد آمد. دراینجا نیز ولى فقیه باید اختیار تقدیم "اصل اهم" و تعطیل اصل مهمرا داشته باشد. به باور نگارنده، اگر دو مقدمه نخست مقاله، مقبولافتد، تصور تزاحم فراتر از احکام فرعى فقهى، این واقعیت رامىنمایاند که نمىتوان دایره اختیارات ولى فقیه را مقید به احکام شرعیا قانون اساسى کرد. با این بیان روشن مىگردد که مطلق انگاشتناختیارات ولى فقیه، با حکومت قانون و اسلام، منافاتى ندارد و حکومتىکه براساس ولایت مطلقه فقیه است، حکومتخودمدارانه شخص نیست.زیرا در مواردى که ولى فقیه، حکمى را تعطیل مىکند، به موجب تزاحم یامصالح برتر اجتماعى است، و شرع و عقل نیز دست او را در اجراى قاعدهباب تزاحم (تقدیم اهم و تعطیل مهم) باز مىگذارد.
در پایان، اشاره به نکتهاى خالى از فایده نیست. حضرت امام (ره) پس ازاینکه مىفرماید:«ولى فقیه مىتواند حج و هر امر عبادى یا غیر عبادى را که مخالف مصالحاسلام است، تعطیل نماید و قراردادهایى که چنیناند یک طرفه لغونماید» جملهاى دارند که کمتر به آن توجه شده است. ایشان پس از بیاناین همه اختیارات مىافزایند: و بالاتر از آن هم مسائلى است که مزاحمتنمىکنم. (7)
منظور حضرت امام (ره) چیست؟ متاسفانه در زمان حیات ایشانکسى از آن فقیه وارسته نپرسید که این مسائل کدامند، و اگرپرسیدهاند، پاسخ امام (ره) بر ما پوشیده است. به نظر ما بر اساس آنچه گذشتبالاتر از تعطیل حج و امور عبادى وغیر عبادى و بالاتر از فسخ یک طرفه قراردادها که همگى مربوط به احکامفقهى مىباشند، این است که ولى فقیه مىتواند هدف یا ارزشى را به خاطرتزاحم با اهداف و ارزشهاى برتر تعطیل نماید. براى مثال اگر از آیاتو روایات چنین برآید که استقلال سیاسى مهمتر از رشد و توسعه اقتصادىو کاهش فقر در جامعه است، در صورت تزاحم این دو هدف عمده، حاکممىتواند از انجام اقداماتى که توسعهآفرین است، ولى استقلال سیاسىکشور را مخدوش مىکند، جلوگیرى نماید. به عبارت دیگر، "هدف مهم" رامادامى که تزاحم هست، تعطیل و موقتا فداى هدف مهمتر کند و این کارىاست که همه عقلاء مىکنند و باید بکنند. تفاوت در ملاک "اهم بودن" است.
جمعبندى
1. اسلام داراى نظام اجتماعى بسیار شامل و فراگیرى است. 2. فقیه عالم و عادل و مدیر و مدبر و آگاه به زمان، مسئول مستقیماجراى نظام اجتماعى است و این کار را به کمک کارشناسان انجام مىدهد. 3. در مقام پیاده کردن نظام، بین اهداف و اصول و ارزشها و احکام وقوانین، چه بسا تزاحم واقع مىشود. 4. قاعده عقلیه و شرعیه در باب تزاحم، تقدیم اهم بر مهم است. 5. مصلحت مسلمین، چیزى جز تحقق نظام اسلامى و حرکت در مسیر اهداف آن،براساس اصول و ارزشها و احکام اسلام نیست و در صورت تزاحم، مصلحت درتقدیم اهم و تعطیل موقت "مهم" است. 6. حکم حکومتى که بر اساس مصالح اسلام و مسلمین صادر مىشود، در واقع،حکم به تقدیم اهم در گستره دراز دامن تزاحمات است. 7. بر این اساس، اگر اختیارات ولى فقیه را مقید به چهارچوب احکامفرعى یا قانون اساسى کنیم، و راهحلى براى این تزاحمات ارائهننمائیم، اجراء نظام اجتماعى با مشکل روبروست. 8. آنچه گفتیم تنها بر اساس قول به ولایت و انتصاب فقیه نیست; حتى اگرکسانى قائل به وکالت و انتخاب نیز باشند، نتایجیاد شده، پذیرفتنى وصواب است.
پىنوشتها:
1) صحیفه نور، ج 4، ص 167168 2) براى نمونه رجوع شود به: امامخمینى(ره) ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، ص 40-39. 3) چالزوست چرچمن، نظریه سیستمها، ترجمه رشید اصلانى، نشر مرکزمدیریت دولتى، چاپ دوم، 1369، ص 26. 4) براى بحث تزاحم و تعارض رجوع کنید به:مصباح الاصول. تقریرات بحث آیه الله خوئى (ره)، به قلم سید محمد سرور واعظ حسینى بهبودى، منشورات مکتبة الداورى، ج 3، ص 357-346. 5) ر.ک: Comparative Enonomic Systems, SCHITZER 5th eeition, P67 6) صحیفه نور، ج 21، ص 34. 7) همان.