آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1. اگر علم کلام، به علم بیان دلائل و حجم عقلی عقاید دینی گفته شود، این علم، یک علم ارتباطی است و زمانی به وجود می آید که دین بسط تاریخی خود را پیدا می کند و یا تحولات نوی در آن دین رخ می دهد و این دین وارد ساختار ارتباطی اجتماعی می شود و آن گاه است که خود به خود سؤالات و مبتدعات دینی رخ می نماید و علم کلام برای جواب گویی به وجود می آید.
 2. علم کلام زمانی به وجود می آید که دین از حالت دینی تبدیل به حالت زبانی - زمانی جامعه می شود؛ یعنی اقتضای زمانی جامعه، آن را از راه زبانی شدنِ دین به وجود می آورد. و به عبارتی دیگر، مقتضیاتِ زمانی را زبان به وجود می آورد که محمل دین در آن جامعه است؛ پس هرگاه دین در اثر بسط تاریخی و زمانی، به ساختار زبانی تبدیل شود، آن گاه خود، بدعت ها و شبهات را به وجود می آورد و علت، آن است که زبان ها به شدت پویا هستند و مقولات و مفاهیم زبانی، معانی دین را دچار قبض و یا بسط مفهومی می کنند که خود این مرکز شبهه است.
 3. حال اگر کسی به زبان اصالت دهد و دین را تابع مطلقِ زبانی و ارتباطی کند، مرکز تولید بدعت خواهد شد؛ مثل بنی امیه که عرب گرایی را به شدت ترویج دادند و زبان را که محمل قومیت و ملیت بود، در مرکز قرار دادند و دین را براساس ملیت و قومیت تفسیر کردند و اینجاست که دین یهود که یک دین قومی است (دینی که براساس قوم یهود بنا شده است) وارد صحنه می شود و اسرائیلیات را وارد دین اسلام می کند؛ چرا که خودِ دین یهود یک دین بدعت گذار و دین زبان محور است (دین عبری محورِ زبانی). پس علم کلام اسلامی برای رد این بدعت ها وارد صحنه شد.
 4. کسانی که به شدت از بدعت گرایی فرار می کنند، دین را وارد مقوله عدم ارتباطی و غیرزبانی می کنند و لذا سکوت و جدایی از روابط اجتماعی را پیشنهاد می کنند و گوشه گیری را برمی گزینند. آنها جامعه را با تولیدات مفاهیم زبانی سبب بی ایمانی می دانند پس دیگر احتیاج به استدلال و کلام نمی بینند و صرف خارج دین از ساختِ ارتباطی - اجتماعی آن را سالم سازی می کنند؛ پس آنها به علم کلام وقعی ننهاده و آن را غیرضروری و تلف کننده وقت می دانند.
 5. تاریخ ادیان را می توان براساس ساختِ ارتباطی دین ترسیم کرد؛ اینکه دین چقدر ارتباطی و زبانی شده و یا عدم ارتباطی و ساختار ضدزبانی و سکوت شده است. چرا که زبان و زمان با هم ارتباط منسجم دارند؛ پس سکوت و سکون از یک طرف و ارتباط و تحرک از طرف دیگر لازم و ملزوم یکدیگرند. یا دین دچار فرآیند ارتباطی - زبانی و تحرک می شود، یا دچار عدم ارتباطات و سکونی و سکوتی می شود. و ادوار تاریخیِ دین در هر کشور و قوم دارای این دو دوره متضاد و مکمل می باشند (مثل اواخر دوره قرن اول هجری و سپس قرن دوم هجری در جهان اسلام و ایران).
 6. در اسلام و جهان اسلام، اولین مقوله تشکیکی در بعد زبانی رخ داد، که آیا این کتاب کلامی اسلام؛ یعنی قرآن حادث و مخلوق است یا قدیم. از این جهت که کلام است، پس حادث است. و از این باب که دین است، پس قدیم است و جنگ پویایی و زمانی و زبانی با عدم پویایی و عدم ارتباطی اوج گرفت که علم کلام این گونه به وجود آمد و نام کلام به خود گرفت؛ یعنی تبارشناسی علم کلام علم ارتباطی است که سعی در ورود دین به جهان ارتباطی می کند و سعی می کند تا با مقتضیات زمانی و زبانی روبرو شده و دین را قوت ارتباطی داده و آن را وارد فرآیند ارتباطی جامعه کند.
 7. پس علم کلام یک علم پیش رو، آینده نگر و آینده محور است و هرگاه علم کلام در یک دین، قوی شد، آن دین، ارتباطی و پویا خواهد شد و اگر آن دین دچار فقر کلامی شود، آن دین غیر ارتباطی، غیرپویا و متحجر می شود و این عدم پویایی، ایمانی تلقی می شود و ایمان محوری در مقابل عقل محوری واقع می شود و فقهِ آن دین، محور محافظت ایمانی پیدا می کند، نه زندگی محوری و جنگ فقه و زندگی به وجود می آید. و چون زندگی در انسان ها محوری اساسی است؛ پس دین در ساخت ارتباطی - اجتماعی ضعیف می شود، که خود این عدم ارتباط به عنوان یک اصل واقع شده و به شدت آن روزافزون، افزوده می شود (مَثَل بارز آن، قرون وسطی مسیحی است).
 8. چون زندگی رخ می نماید و واقعیت های خود را تحمیل بر دین می کند و زمان و زبان دو بنیاد زندگی می باشند؛ پس زمان و زبان خودشان را بر دین تحمیل کرده و دین پاسخگو را می طلبند و این جاست که متکلمین دینی به صحنه می آیند و خلق می شوند. و سعی می کنند دین را یک مقوله ارتباطی قلمداد کنند و مفاهیم زبانی و ارتباطی زندگی روزمره را وارد دین کرده و دین را بازتولید زمانی و زبانی کنند و پویایی دین و حضور اجتماعی آن را رقم زنند، مثل آکونیاس مسیحی در قرون وسطی، که از ایمان گرایی اگوستینی رد شد و وارد جهان استدلالی جدیدی با منطق و روش شناسی زبانی شد.
 9. جنگ ایمان گرایی مسیحی و عقل گرایی یهودی - یونانی در غرب، مبانی کلامی و جنگ های کلامی بسیاری تشکیل داده که به اشکال متفاوت تجلی پیدا کرده است، مثل جنگ کاتولیسمِ ایمانی و پرتستانتیزیم عقلی، یا جنگ سوسیالیسم فرانسوی با فردگرایی لیبرالیستی آنگلوساکسونی و یا جنگ پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم های آلمانی و فرانسوی با فلسفه تحلیلی زبانی آنگلوساکسونی و جنگ فلسفه ترکیبی ایمانی اروپای متصل با فلسفه تحلیلی زبانی اروپای منفصل. پس آنچه ما به عنوان مکتب های فلسفی در غرب می بینیم، هر کدام از آنها دارای مبانی کلامی خاص خود می باشند.
 10. مکاتب کلامی و سپس فلسفی هر کدام زمان و مکانی را ترسیم می کنند و سعی در ترکیب زمان و مکان و تاریخ و جغرافیا به گونه ای خاص هستند تا بتوانند به فهمی از آینده و ترسیم آن نائل آیند. مکاتب فلسفی ملهم از دین مسیحی، مثل فلسفه های اروپای متصل که به فلسفه های ایده آلیستی و پدیدارشناختی مشهور هستند. اصالت بر مکان در مقابل زمان می دهند و زمان را در قالب مکان تفسیر می کنند؛ پس پیشرفت ملی را ترسیم کرده و آن را در قالب دولت های ملی و هویت ملی تجسم می بخشند، برعکس فلسفه یهودی محور، مثل آنچه در آنگلوساکسون ها رخ داده، که به زمان اصالت داده می شود و مکان را تابعی از زمان دانسته، پس بی مکانی و جهانی شدن را ترسیم کرده اند.
 11. طیف فلسفه های یهودی و مسیحی، جنگ های سالیان سال تا جنگ جهانی اول و دوم را به وجود آورد، که هنوز ادامه دارد. این جنگ های نرم و سخت، طیف های مبانی این فلسفه ها را نیز به وجود آورد، که تنوع فلسفی و کلامی غرب را رقم زد. این تنوع فلسفی - کلامی به بازتولید جوامع غربی نیز در جهت آینده نگری نیز تنوع بخشید و فلسفه های یهودی محورِ جهان آینده را یک جهان کروی (Global) دیدند و فلسفه ها و کلام های مسیحی جهان را جهان های متفاوت، متنوع و دائره های تو در تو (Intercultural) دیدند.
 12. جهانی و کروی دیدنِ زمین، جهان آینده را بی مکان ترسیم کردند و فقط زمان و زبان را اصالت بخشیدند و گفتند: آنچه هست فقط آینده است و پویایی، زمان و زبان و ارتباطات اصل است و جهانی سازی را براساس آنها ترسیم کردند و جغرافیا را فدای تاریخ و ثبات مکانی را فدای پویایی زمانی کردند؛ پس جنگ ها و ناآرامی های بنیادی و مداوم را مطرح ساختند؛ مثل (جنگ تمدن ها، جنگ جهان و جنگ 2012 و آرماگدون)، ولی فلسفه های مسیحی که مکان را مطرح کردند (Dasein) و به آن اصالت بخشیدند و این نوع پیشرفت گرایی افراطیِ آنگلوساکسونی را قبول نکردند و آن را ضد ملیت و ضد قومیت شمردند و پسامدرنیسم را مطرح کردند (در مقابل ادامه مدرنیسم در جهانی شدن، مثل اندیشه گیدنز انگلیسی) که اصالت بخشیدن به فرهنگ ها و قومیت و ملیت ها در پی دارد.

تبلیغات