بحران معرفتى در دانش سیاسى_2
آرشیو
چکیده
متن
د ـ ریشههاى ناکار آمدى علم سیاست در ایران
علوم سیاسى از همان آغاز شکلگیرى(1) و تاسیس در ایران با مشکلات اساسى مواجه بوده است و ریشه آن به ماهیت و کارکرد این علوم در شناخت قدرت سیاسى و روابط آن در جامعه باز مىگردد. هدف علوم سیاسى بررسى روابط قدرت در سطوح مختلف آن و چگونگى جابجائى آن مىباشد. بنابراین با مراکز اصلى قدرت از لحاظ نظرى و عملى در ارتباط است. این هدف در جوامع در حال توسعه که هنوز مفهوم سنتى قدرت در آن حاکم است با مشکلات متعددى روبرو مىشود. در این جوامع نظام سیاسى داراى نوعى انحصارطلبى در قدرت است و به هیچ عنوان حاضر به کاستن از انحصار خود در این زمینه نیست. علوم سیاسى در ایران، همواره از سوى نظام حاکم تحت فشار بوده است و هیچ گاه دولتها نتوانستهاند از مزایاى علوم سیاسى در حفظ ثبات و تعمیق جامعه پذیرى سیاسى بهرمند شوند، چرا که هرگز رابطه مثبت و عمیقى بین علم سیاست و نهاد دولت به وجود نیامده است.
حمید عنایت به عنوان یکى از اندیشمندان برجسته حوزه سیاست درباره علل ناکامى علوم سیاسى معتقد است که در ایران سرشت ستیز جوى علوم سیاسى مانعى اساسى در راه پیشرفت آن علم در علم ایران بوده است. (2)
سؤال این است که آیا واقعا علم سیاست به عنوان یک علم داراى سرشت ستیزه جوى هست؟ به عبارت دیگر این ستیزه جویى مربوط به ذات رشته سیاستشناسى است، یا اینکه ساختارهاى سیاسى در ایران موجب شناخته شدن این رشته به خصلت ستیزه جوئى شدهاند. تا آنجا که به علوم سیاسى به عنوان یک رشته از دانشهاى بشرى مربوط است، این رشته داراى سرشت خاص غیر علمى نیست و د رجوامع توسعه یافته به ویژه در آمریکا یکى از رشتههاى بسیار پر کاربرد در رفتا و عمل سیاسى است و حوزههاى مختلف داخلى و خارجى نقش اساسى در تعیین راهکارها و جهت گیریهاى دولتها دارد. به نظر مىرسد که در ایران ساختارهاى دولتى به نحوى بودهاند که نتوانستهاند یا نخواستهاند با این رشته ارتباط مثبت برقرار کنند. سیاست به عنوان یک رشته علمى همانند دیگر رشتههاى علوم هدفش کشف قوانین حاکم بر زندگى انسان (و در اینجا زندگى سیاسى انسان) و به خدمت گرفتن آنها براى ساختن جامعهاى پیشرفته، به سامان و با ثبات است. در چنین وضعیتى نمىتوان از سرشت ستیزه جوى علم سیاست یاد کرد.
در دیدگاه دیگرى، ساخت سیاسى به عنوان متغیر مستقل و مؤثر در عدم رشد و پیشرفت علوم سیاسى و ناکار کردى آن در نظر گرفته مىشود. براساس این نگرش تا اندازهاى زندگى سیاسى باز وآزاد مىتواند مشوق علم سیاست باشد، در صورتى که نظام سیاسى بسته باشد، علم سیاست نمىتواند نقشى ایفا کند و فایده آن روشن نیست. (3) بر این اساس در واقع ساختار غیر دموکراتیک نه خود داراى چنان ظرفیتى است که بتواند از دستاوردهاى علم سیاست بهره ببرد و نه قابلیت آنرا دارد که موجبات پیشرفت و توسعه نظرى و عملى آن را فراهم سازد. در واقع ساختار غیر دموکراتیک عملا خود را از یافتههاى پژوهشهاى سیاسى بىنیاز مىداند و خود را از آنها محروم مىکند طبعاً تمایلى هم به رشد و پیشرفت آنها ندارد. مشاهده وضعیت فعلى کشور در زمینه بهرهگیرى از علم سیاست و صاحب نظران و فارغالتحصیلان این رشته بیانگر این است که نظام سیاسى چندان اعتنائى به این رشته ندارد.
مرحوم عنایت از منظر دیگرى ریشه این مسأله را در فرهنگ سیاسى و فرهنگ عمومى حاکم در جامعه جستجو مىکند:
عوامل تضعیف علوم سیاسى هر چه باشند از متفرعات یک عامل کلى و بنیادى که در ایران معاصر به چشم مىخورد به شمار مىروند این عامل همان نبودن سنت مباحثه سیاسى است به صورت آزاد و در عین حال مقرو به مسئولیت این عامل منفى صرف نظر از موجباتش یک مانع اصلى در راه رشته علوم سیاسى ایران نبوده است. (4)
در واقع این امر ریشه تاریخى عمیق در ایران دارد که این امر هم در واقع محصول ساختار سیاسى است، چرا که فرهنگ سیاسى جامعه محصول ساختار سیاسى مىباشد. به هر حال مىتوان گفت که ساختار سیاسى اجتماعى ایران قابلیت چندانى براى ارتقاى علوم سیاسى در ایران و کارآمد شدن آن ندارد. به هر حال دلایل زیادى در ناکار آمدى و عقیم بودن علم سیاست در ایران مؤثر است که به بررسى اجمالى هر یک از آنها مىپردازیم.
1ـ فاصله بین تئورى و عمل در ایران:
به طور کلى عقلانیت در اندیشه از عقلانیت در عمل متفاوت است و عقلانیت اندیشه همواره عقلانیت عمل را تضمین نمىکند. صرف نظر از اینکه میزان پیشرفت علوم سیاسى در ایران و میزان قرابت آن با موضوعات مربوط به سیاست و حکومت در ایران اصولا بین تئورى و عمل فاصله شگفت انگیزى وجود دارد. از این نظر اصولا اندیشه و تحقیق مبناى رفتار سیاسى نیست. این امر وجوه مختلفى دارد. یکى از وجوه آن بى توجهى به پژوهشهاى سیاسى در تصمیمگیرىهاى سیاسى و حکومتى است. این امر موجب مىشود که پژوهشهاى سیاسى صرفا به ورزشهاى فکرى عدهاى اندیشمند و محقق تبدیل شود و آثار علمى آن به شدت محدود باشد. این امر زمینههاى سیاسى، اجتماعى عمیق در فرهنگ سیاسى ایران دارد و شکاف بین اندیشه و عمل شکافى تاریخى است. در واقع یک جامعه در شرایطى هویت علمى، تحقیقاتى پیدا مىکند که دو اصل را به صورت نهادى در کلیه نهادها و شبکههاى داخلى خود با اهمیت تلقى کند.
اول شناخت پدیدههاى انسانى و طبیعى و دوم کاربرد آنها براى منافع عمومى جامعه.
در شرایطى (تولید دانش) اولویت و اهمیت پیدا مىکند که جامعه در پى اکتساب راهحلهاى جدید، روشهاى نوین، اسلوبهاى بدیع و طرحهاى مشکل گشا و به فکر بهره بردارى از این شناخت باشد. یعنى این که شناخت به کاربرد بینجامد. بنابراین معیارهاى شناخت یک جامعه علمى و تحقیقاتى به ترتیب اولویت چنین است:
1ـ عملکرد و تصمیم گیریها در جامعه تابع شناخت باشد 2ـ توسعه به مفهوم بهینه سازى نیروهاى انسانى و مادى امرى جدى باشد 3ـ جامعه کارکرد گرا باشد 4ـ نظام آموزشى پویا و مرتب و رکن اساسى آن خلقیت و نوآورى باشد 5ـ محققان، متفکران و کارشناسان در تصمیم گیریها نقش کلیدى داشته باشند 6ـ جامعه در تمامى سطوح اجرائى قانونگذارى و برنامه ریزى آینده نگر باشد 7ـ ارتباط جامعه با محیط بین المللى از ماهیت رقابتى برخوردار باشد. (5) با نگاهى به وضعیت حاکم بر کشور به سادگى مىتوان تشخیص داد که هیچ یک از ویژگیهاى فوق در جامعه ایران مشاهده نمىشود. در واقع در کشور ما علم و عالم پدیدههاى تزیینى هستند. پدیدههائى نیستند که به حل مسائل و مشکلات کمک کنند. به همین دلیل است که ما این همه دانشگاه و مؤسسات تحقیقى داریم و این همه راجع به مسائل به صورت جدى وارد بحث مىشویم و بسیار خوب نقد مىکنیم اما این حجم عظیم بحث و نقد حداقل اثر را در تصمیمگیریهاى ما داشته است. فاصله بین یک شخص تحصیلکرده و یک شخص تصمیم گیرنده در کشور ما بسیار زیاد است. (6)
این امر موجب بروز پدیده فرار مغزها و گسترش فزاینده آن شده است هر چند که صاحبنظرانى هم که در این کشور مىمانند عملا به دلیل اینکه در حاشیه هستند هیچ گونه نقشى در برنامه ریزىها و استراتژیها و روند اجرائى کشور ندارند. این پدیده همچنین موجب حاکمیت فرهنگ ذهنیت گرائى مفرط در جامعه شده است که به جاى عقل و یافتههاى علمى برداشتهاى مبتنى بر تخیل مبناى تصمیمگیرى و اقدام است:
هنگامى که فرهنگ فکرى یک جامعه در حد قابل توجهى از تخیلات را داشته باشد نمىتواند صحیح و منطقى تفکر کند مشکل تخیل به ویژه در رشتههاى علوم انسانى خود نمائى مىکند. تخیل در حوزه سیاسى و اجتماعى زمینه نگاه خارج از تناسب و دور از واقعیات را فراهم مىکند. (7)
این نگاه تخیلآمیز در عرصه سیاست و روابط بین الملل به صورت محسوسى نمایان است و تصورات نخبگان سیاسى جمهورى اسلامى ایران و قدرت ملى و تأثیر گذارى آن به شدت با واقعیتهاى موجود تعارض دارد و ریشه اصلى این مسئله در بىتوجهى نسبت به واقعیتهاى بسیار ملموس عینى است.
بنابراین یک خانه تکانى در نظام مدیریتى کشور احساس مىشود. باید از ناهماهنگى میان تخصص و مسئولیتها کاسته شود و افراد متخصص واقعا در صحنه تصمیمگیرى کشور نقش داشته باشند.
2ـ غیر علمى بودن سیاست در ایران:
به طور کلى هدف علم کشف قانونمندیهاى حاکم بر طبیعت و استفاده از آنهاست. هدف علم سیاست هم کشف قانونمندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى است که در سه حوزه توصیف، تبیین و پیش بینى قابل تحقق است. همچنین مىتوان از دو قالب در این زمینه سخن گفت: 1ـ قالب تحلیلى 2ـ تجویزى. در قالب تحلیلى کارکرد علم، صرفاً تحلیل پدیدههاست که در آن روابط علمى بین یک پدیده و پدیدههاى دیگر مورد بررسى واقع مىشود. اما در قالب تجویزى پژوهشگر علوم سیاسى و روابط بین الملل از تحلیل صرف فراتر رفته و گام در عرصه تجویز و ارائه راهکارها و گزینههاى مختلف براى تصمیمگیرى سیاسى مىدهد. کارکرد اخیر داراى اهمیت بسیار زیادى است و در وضعیت و شرایط سیاسى، اجتماعى خاص امکان بروز پیدا مىکند. در واقع دانش سیاسى زمانى مىتواند در یک جامعه نقش تصمیم سازى را ایفا کند که روند تصمیمگیرى در یک جامعه روندى کاملا و یا حداقل بطور نسبى علمى و عقلائى باشد. یعنى علم به عنوان یک پدیده جدى در آن جامعه مورد توجه و مبناى رفتار سیاسى باشد.
در جامعه ایران به دلایل مختلف علم سیاست از صحنه عمل سیاسى به شدت دور مىباشد و معلوم نیست که مراد از آموزش و پژوهش علوم سیاسى در ایران چیست؟ واقعا مراد از پژوهشهاى علوم سیاسى در ایران چیست؟ و این تحقیقات در پى حل کدام مسائل هستند؟ آیا صرفا ورزشى فکرى براى عدهاى محقق محسوب مىشود و در هر صورت به بایگانى سپرده مىشود؟ آیا علوم سیاسى داراى کارکرد تحلیلى صرف است یا مىتواند کارکرد تجویزى هم داشته باشد؟ پژوهشگر سیاسى با چه هدفى پژوهش خود را هدایت کند؟
باید گفت که اصولا سیاست در ایران اعم از داخلى و خارجى امرى غیر علمى است و این به معناى بى توجهى به علوم سیاسى و بى فایده ماندن تحقیقات آنهاست. بین سیاستمداران و صاحبنظران سیاسى، فاصله وسیعى از لحاظ جهان بینى، نگرشها، اهداف و مبانى فکرى وجود دارد و نگرش نخبگان سیاسى در ایران امروز نگرشى فلسفى و مبتنى بر مفروضههاى غیر قابل تغییر و تفسیرى است که یافتههاى علمى هیچ گونه تأثیرى در این پیش فرضهاى سیاستمداران نشان نمىگذارد. در نتیجه تحقیقات علم سیاست در عمل نمىتواند راهکارى را براى سیاستمداران نشان دهد، چرا که اصولا به این راهکارها بى توجه هستند. علاوه بر این اصولا نخبگان سیاسى نسبت به صاحبنظران علم سیاست با بدبینى نگاه مىکنند و آنها را متعلق به جهانبینى غربى مىدانند و همه اینها عوامل اساسى هستند که مىتوانند مانع از رشد دانش سیاسى در ایران شوند.
3ـ بى اعتمادى و بى توجهى به رشته سیاسى:
بعد از انقلاب اسلامى جریانهاى فکرى مختلفى درباره علوم سیاسى به وجود آمد(8) اما در مجموع جریانهاى انقلابى به دنبال اسلامى کردن علوم سیاسى همچون دیگر علوم انسانى بودند. مفروض اصلى آنها این بود که معارف انسانى و اجتماعى موجود مبتنى بر پیش فرضها، مبانى و مبادى خاص خود هستند و از نوع هستىشناسى، شناختشناسى و انسانشناسى هر مکتب متأثر مىشوند. از این رو انتظار این بود که علوم اجتماعى اسلامیزه شده و از لحاظ محتوائى تغییرات اساسى کند.(9) به همین دلیل هم اساتید علوم سیاسى موجود یا منزوى شده یا به خارج کشور رفتند یا بر کنار گردیدند و تلاش شد که در رشته علوم سیاسى واحدهائى با محتواى اسلامى تعبیه شود. همچنین در راستاى این اقدامات دفترى تحت دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تاسیس گردید تا در جهت تولید علومى با محتوا و مبانى و جهتگیرى اسلامى تلاش کند. در این میان آن چه که مورد غفلت واقع شده ماهیت علمى رشته سیاسى بود. در واقع در آن مقطع با علوم سیاسى به مشابه یک ایدئولوژى برخورد شد که در خدمت جوامع غربى قرار دارد و باید علوم سیاسى ایجاد شود که در خدمت انقلاب اسلامى باشد. بنابراین دولت پس از انقلاب اسلامى رویکرد چندان مثبتى نسبت به علوم سیاست و مهمتر از آن صاحبنظران سیاسى آن دوره پیدا نکرد چرا که صاحبنظران سیاسى آن دوره در بستر فکرى غرب آموزش دیده بودند و در بستر سیاسى، اجتماعى دوره پهلوى به اندیشههاى خود شکل داده بودند و به دلیل همین سنت فکرى و بستر آموزشى خود نمىتوانستند چندان مورد اعتماد دولت انقلابى باشند. فراتر از همه اینها اصولا دولت پس از انقلاب به دنبال یک خانه تکانى اساسى در دانشگاه بود و در جریان انقلاب فرهنگى روند آن به اجرا در آمد ولى در این میان علوم سیاسى به دلیل ارتباط مستقیم آن با عرصه حکومت و سیاست داخلى و خارجى هم مورد بدبینى بیشترى بود و مورد بىمهرى و طرد بیشترى واقع شد.
با نگاهى اجمالى به فرایند تصمیمگیرى در کشور و ساخت تصمیم گیرندگان به سادگى مىتواند این بىتوجهى و بىاعتمادى را نشان دهد. یکى از وجوه این بىاعتمادى شکاف بین اندیشه و شناخت با میدانهاى تصمیمگیرىهاى سیاسى است. فاصله بین مناصب سیاسى با موقعیتهاى تحصیلى و عدم همخوانى مسئولیتها با تخصصها مىباشد. در ایران به ندرت صاحبنظران سیاسى به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در مقام تصمیمگیرى قرار دارند و معمولا سطح تحصیلات مدیران در جامعه به شدت پائین است و مشاغل سیاسى به هیچ عنوان بر حسب صلاحیت علمى و تخصصى و اطلاعات آنها در عرصه علوم سیاسى و روابط بینالملل واگذار نمىشود. البته اغلب مدیران پس از انقلاب با استفاده از موقعیتهاى سیاسى خود مدرک دیپلم خود را به مدرکهاى دکترى و فوق دکترى تبدیل کردهاند.(10) ولى این مدرکها به هیچ عنوان بیانگر صلاحیتهاى علمى و تخصصى و فکرى آنها نمىباشد. بسیارى از این مدرکهاى تحصیلى در علوم سیاسى و روابط بینالملل اعطا شده است.
وجه سوم این مسئله جو غالب در بىتوجهى به صاحبنظران است. همان طور که گفته شد جامعه ما جامعهاى غیر علمى است و اغلب نخبگان سیاسى آن، خود را در علوم مختلف و احکام متعدد صاحبنظر و اهل فن مىدانند و بدون این که در زمینه مهندسى اجتماعى و سیاسى حتى یک کتاب هم خوانده باشند، هیچ صاحبنظرى را در این زمینه به شاگردى هم نمىپذیرند(11) بنابراین مىتوان گفت که با وجود اهمیت علوم سیاسى و روابط بین الملل و کارائى نظرى و علمى بالاى آن در دنیاى امروز صاحبنظران و پژوهشگران ایران هیچ گونه نقشى در اداره امور کشور ندارند. به نظر مىرسد که این مسئله علاوه بر اینکه لطمات سنگینى به منافع ملى کشور وارد کرده و مىکند خود مانع مهمى در پیشرفت و توسعه علوم سیاسى در ایران محسوب مىشود. در این وضعیت طبیعى است که در عرصه سیاستگذارى داخلى و خارجى آزمودههاى سیاسى را بارها و بارها دوباره مىآزماییم و پروسه سعى و خطا بارها تکرار مىشود:
متأسفانه علم (در) تاریخ معاصر ما به مهندسى و پزشکى محدود بوده است و در صحنه اقتصاد، سیاست و فرهنگ ورود جدى نداشته است. نتیجه این فرایند طولانى در عرصه فکرى کشور از هم گیت هنگى رابطه میان علم و تصمیمگیرى است. پزشک قلب مهندس معدن و دندان پزشک به طور منطقى نمىتوانند پیرامون روندهاى تکلیفى و تجارى در امتداد بین الملل (و هر بحث دیگر سیاسى و بینالمللى) به اجماع برسند. (12)
این بىتوجهى به علوم سیاسى موجب شده است که همه این مراکز و مؤسسات آموزشى و پژوهشى مرتبط با این رشته در واقع فاقد گونه آثار مثبت عملى باشند.
4ـ غیر بومى بودن علوم سیاسى:
صرف نظر از نوع نگاه حکومت به رشتههاى علوم سیاسى و روابط بینالملل، سؤال این است که این پژوهشها تا چه حدى با واقعیتها و معضلات سیاسى مبتلا به جامعه ایران مطابقت دارد و تا چه حدى این پژوهشها جنبه عملى دارند؟ آیا آنها حل المسائلى و راهبردى و راه حل یاب هستند؟ به نظر مىرسد که بخش عمده تحقیقات سیاسى فاقد این ویژگیها مىباشد.
علوم سیاسى از زمان شکلگیرى آن در جوامع غربى تأثیر عمیقى در زندگى سیاسى و اجتماعى آن جوامع داشته است و این روند همواره رو به تزاید بوده است در یکى از کتابهاى قدیمى در مورد علم سیاست در آمریکا در مورد کارکرد این علم این گونه آمده است:
در آمریکا هدف علم سیاست تنها این نیست که قوانین علمى حکمروائى سیاسى بر انسان را فرمول بندى کند بلکه تعیین یک راه و طریق زندگى خوب، هنر زندگى جمعى با روح همراهى و معاضدت آن است. (13)
بر این اساس همواره هدف علم سیاست علاوه بر کشف قانونمندیهاى زندگى سیاسى تعیین راه زندگى جمعى نیز هست، حوزهاى که معضل اساسى در جامعه ما است. در واقع این مسئله و چارهجوئى نمىتواند تحقق پیدا کند مگر از این طریق که علوم سیاسى بتواند درباره مسائل و معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه که در آن زندگى مىکند ارتباط برقرار کند در حالى که تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى در ایران جنبه بومى بسیار کمرنگى داشته است و این امر هم داراى وجوه مختلفى هست به طور کلى بین واقعیات زندگى سیاسى ایران و مطالب علم سیاست فاصله وجود دارد از این جهت مىتوان گفت که از آنجا که علم سیاست پاسخى به واقعیات اجتماعى نمىدهد، در وضع بحرانى به سر مىبرد بحران وقتى پیدا مىشود که یک علم یا پدیده، نتواند کار ویژههاى خود را انجام دهد. بنابراین چون بین علم سیاست و جامعه سیاسى در ایران شکاف عمیقى وجود دارد و این دو با یکدیگر پیوند نخوردهاند، مىتوان گفت که علم سیاست در یک وضعیت بحرانى است.(14)
در این زمینه باید به این پرسش اساسى پاسخ گفت که ناکارآئىها و غفلتهاى پژوهشهاى علم سیاست تا چه حد ناشى از مفروضات ارزشى و شرایط خاص انقلابى روزگار بوده است و تا چه اندازه ناشى از مبانى تئوریک، فلسفى و متدولوژیک حاکم بر علم سیاست در ایران بوده است؟
به نظر مىرسد که نمىتوان این ناکارآمدى را تنها بر شرایط سیاسى ویژه قبل از انقلاب یا دو دهه پس از انقلاب نسبت داده و به کلى از پارادایم تئوریک و متدولوژیک حاکم بر آن رفع اتهام کرد. در حال حاضر بحرانهاى اجتماعى و پرسشهاى فراوان سیاسى ناشى از آن بر رشته علوم سیاسى در ایران سنگینى مىکند و آن را به چالش فرا مىخواند ولى متأسفانه رشته علوم سیاسى پاسخى در خور آنها نداده است بنابراین عدم تناسب با شرایط ایران و پاسخگویى به نیازهاى ملى عناصر اساسى هستند که رشته علوم سیاسى فاقد آنها است این امر علاوه بر رشته علوم سیاسى در بین متخصصین این رشته نیز مشاهده مىشود. بنابراین بطور کلى این رشته در پاسخگویى به معضلات سیاسى اجتماعى جامعه ایران ناکارآمد نشان داده است این خصلت عدم بومى بودن در زمینههاى مختلفى از جمله تئورى، موضوعات، پرسشها و شاخصها باید مورد توجه واقع شود.
از لحاظ تئورى زمینه بسیارى از نظرات علوم سیاسى جوامع غربى و برخاسته از تاریخ غرب است و پژوهشگران علوم سیاسى ایران است که قبل از استفاده از این تئوریها معلوم کند تا چه حدى این تئوریها قابل تطبیق بر مسائل ایران است. براى مسائل تئورى رئالیسم مىتواند سیاست خارجى ایران را مورد تبیین قرار دهد. (15)
از لحاظ موضوعات یکى از وجوه اصلى باید تمرکز بر موضوعات مرتبط با حوزه سیاست در ایران باشد. بنابراین شناخت مسائل و مشکلات جامعه و سیاست در ایران گامى اساسى در این راه است. این در حالى است که حجم مقالات علوم سیاسى درباره ایران بسیار اندک است.
البته تاکید بر بومى کردن علوم سیاسى به مفهوم برداشت تنگ نظرانه از علم و تفکیک به آن علم سیاسى غربى و اسلامى نیست. چرا که علم حد و مرز جغرافیایى ندارد و دست آوردهاى علمى در هر کجا و به هر صورت که باشند، مفید و قابل اتکا هستند. بومى شدن علوم سیاسى به مفهوم ایجاد تغییرات متدولوژیک و موضوعى است که بتواند معضلات خاص جامعه ایران را مرتفع کند. بنابراین هدف تمرکز بر موضوعات مربوطه به حوزه سیاست در ایران است که البته با روشهاى علمى عام قابل تحقیق و بررسى است چرا که ما در جهانى زندگى مىکنیم که الگوهاى محلى وجود دارد ولى راه حلهاى محلى وجود ندارد. (16) البته شرایط سیاسى ـ اجتماعى جامعه در این زمینه هم تعیین کننده مىباشد.
این مسئله در زمینه سیاست خارجى هم مطرح است. رئالیسم به عنوان یکى از نظریههاى غالب در روابط بین الملل اصولاً نظریهاى غربى است. در این رستا برخى معتقدند که رئالیسم نمىتواند سیاست خارجى ایران را که مبتنى بر دار الاسلام است، توضیح دهد. (17) و برخى هم معتقدند که رئالیسم مىتواند این نیاز را برآورده سازد. (17) در این زمینه باید گفت که در علوم سیاسى و روابط بین الملل هدف صرفاً تحلیل نیست، اگر کارکرد علوم سیاسى و روابط بین الملل در زمینه سیاست خارجى فقط تحلیل بود، براساس تاریخ سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، رئالیسم منظر مناسبى براى تحلیل سیاست خارجى ایران نخواهد بود و باید از رهیافت ایده آلیسم استفاده کرد که البته آن هم با جرح و تعدیلهاى زیادى باید صورت بگیرد. اما یکى از اهداف مهم علوم سیاسى و روابط بین الملل ارائه راهبرد است. نظریه همانطور که ملهم از واقعیت است، به طور تجویزى مىتواند به سیاست خارجى جهت داده و راهبرد آن را مشخص کند. از این نظر که هر تئورى داراى دو کارکرد اساسى تحلیل و تجویز مىباشد، متخصصین علوم سیاسى و روابط بین الملل مىتوانند با استناد به عناصر نظریه رئالیسم به مسئولان کشور در زمینه سیاست خارجى ارائه طریق دهند. کما اینکه حاکم شدن نگرش رئالیستى در پژوهشهاى روابط بین الملل در ایران به تدریج موجب تغییرات اساسى در رویکرد اجرائى سیاست خارجى کشور به سوى واقعگرایى شد.
5ـ عقب ماندگى نسبت به سطح جهانى علم سیاست:
محتواى علوم سیاسى فعلى در ایران هم از لحاظ نظرى و از لحاظ عملى در وضعیت وخیمى به سر مىبرد. از لحاظ نظرى دیدگاههاى نظرى جدیدى در این رشته مطرح شده است و این نظریات جایگاهى در ایران پیدا نکردهاند از این جهت علم سیاست در ایران وضعیت منسوخ و رو به زوالى دارد. علوم سیاسى سنتى رو به زوال هستند تحولات جدیدى در شناخت و دانش سیاسى به وجود آمده که آموزش علم سیاست در ایران منعکس نشده است. (18)
از لحاظ عملى آموزش علوم سیاسى به شدت با نیازهاى داخلى کشور فاصله دارد و در عین حال به طور کلى جنبه کاربردى آن به شدت پایین است. در حال حاضر علوم سیاسى در ایران کمتر جنبه کاربردى دارد و شاید از این لحاظ هیچ تأثیرى در سیاستگذارى عمومى کشور نداشته باشد چرا که نه تحقیقات و پژوهشهاى علوم سیاسى و روابط بینالملل با این محوریت شکل مىگیرند و نه اصولاً سیاستگذاران به یافتههاى این پژوهشها توجهى دارند. البته در سالهاى اخیر تحقیقات علمى در سیاست خارجى کشور آثار مثبتى بر جاى گذاشته است و در روند اجراى امور مهم تاثیر گذار بوده است همین امر هم از لحاظ اجرا و تأمین اهداف سیاست خارجى آثار خود را نشان داده است. با این حال در کل جنبه کاربردى علوم سیاسى در ایران به شدت پایین است این در حالى است که در دنیا علم و سیاستگذارى با یکدیگر به طور فزایندهاى پیوند خوردهاند و علوم سیاستگذارى به عنوان شاخهاى جدید از رشتههاى علوم سیاسى تأسیس شده است که هدف آن ارایه طریق براى سیاستگذارى عمومى است و این رشته پیشرفت بسیارى کرده است. (19) علوم سیاستگذارى به مطالعه سیاستها و عملکردهاى مشخص دولت در زمینهى گوناگون چون سیاست کشاورزى، سیاست تکنولوژیک، سیاست بهداشتى، و همچنین زیر مجموعههاى گوناگون هر یک از این موارد مىپردازد. علوم سیاستگذارى مىتواند شناخت عملى ما را در زمینه سیاستهاى بخش عمومى گسترش دهد؛ محتوا و جوهره دخالتهاى دولت در امور جامعه را باز شناسد و در یک کلام، از فعالیتهاى بخش عمومى به صورت خرد سخن بگوید: دولت چه جنبههایى از امور عمومى را به عهده مىگیرد؟ سیاسى یا ادارى؟ منطقهاى یا ملى؟ چگونه ؟
علوم سیاستگذارى بخشى از جنبش عقلایى کردن زندگى بشرى و عقلایى عمل کردن بشر است که به کمک آن انسان سعى مىکند به تسلط روز افزونى بر زندگى اجتماعى خویش دست یابد به طور کلى باید گفت علوم سیاستگذارى به شدت جنبه کاربردى دارند و علوم سیاسى جنبه نظرى پر رنگى دارند علوم سیاسى به مباحث کلى و مجردى چون آزادى، جنگ، صلح، نظریات سیاسى و... مىپردازد ولى علوم سیاستگذارى ما را به عرصه فعالیتهاى خرد و ادارى دولت که نمود عینىتر دارد مىکشاند.
علوم سیاسى در ایران به ویژه در امور مربوط به دولت در حیطه نظرپردازى محض باقیمانده است و این نظریهها هم به دلیل فضاى بسته سیاسى چندان عمیق نیست و نتوانسته است به تمامى مطالب بپردازد و از لحاظ تاریخى این پژوهشها هیچ کمکى به اعتلا کشور ما نکرده است. در سیاست خارجى هم با وجود تحولات جدید وضعیت چندان مطلوب نبوده است و موضوعات مهمى چون امنیت، منافع ملى و مقولههاى مختلف دیگر نتوانستهاند در تحقیقات علوم سیاسى و روابط بینالملل جایگاهى پیدا کنند.
6ـ بى توجهى به اهمیت آموزش عام علم سیاست:
آموزش سیاسى به صورت عام براى توده مردم و به صورت تخصصى براى دانشجویان علم سیاست و روابط بین الملل از اهمیت خاص برخوردار است. آموزش سیاسى عام یکى از مهمترین روشهاى تقویت جامعهپذیرى سیاسى است.
در واقع هدف اصلى در علم سیاست ایجاد آموزش مناسب براى شهروندان است. هر شهروند باید بداند که حکومت کشورش چگونه عمل مىکند. و او چه نقشى در پیشبرد اهداف حکومت خود مىتواند داشته باشد. بنابراین رشته علوم سیاسى علاوه بر کارکرد فنى و تخصصى، کارکرد عامترى هم دارد.
علم سیاست یعنى بحث علمى از حقایق سیاسى در ذات خود یک هدف است زیرا که شناخت حقایق غایت تفکر انسان است. در طبیعت و پدیدههاى اجتماعى از آغاز آن تاکنون است. لکن علم سیاست در عین حال وسیلهاى است که یک هدف دیگر یعنى راهنمایى انسان در زندگى اجتماعى. (20)
البته این نوع آموزش و راهنمایى از حساسیت و پیچیدگى خاصى برخوردار است و نباید آن را با تبلیغات سیاسى که بخش دیگر از روشهاى جامعه پذیرى سیاسى است اشتباه کرد. متأسفانه در ایران به این بعد از آموزش سیاسى هم بىتوجهى خاصى صورت مىگیرد. در فرایند ادغام سیاسى، یکپارچگى ملى و وحدت ملى یکى از عناصر اساسى آموزش سیاسى است که تنها از طریق متخصصین این رشته مىتواند تحقق پیدا کند ولى در کشور ما به دلیل اینکه بین آموزش سیاسى و تبلیغ سیاسى تفاوتى قائل نمىشود به شدت و سرعت این اقدامات جنبه ایدئولوژیک به خود مىگیرد و همین امر موجب مىشود که فرهنگ سیاسى جامعه به نحوى شکل بگیرد که با نظام سیاسى موجود در تعارض قرار بگیرد. توجه به این بعد مهم و کارکرد اساسى علم سیاست در جامعه ایران اهمیت حیاتى دارد و البته این امر فرع بر اعتبار بخشیدن به علوم سیاسى به عنوان یک رشته علمى است.
بنابراین آموزش سیاسى باید داراى شرایطى باشد که از جمله آنها این است که این آموزش بر دو پایه علم و آزادى استوار باشد و دوم نقش اندک دولت و واگذارى این آموزش به نهادهاى مدنى و شخصیتهاى مستقل فرهنگى است»
اما آموزش سیاسى تخصصى، جنبه حرفهاى دارد و کسانى که در این رشتهها به صورت تخصصى آموزش مىبینند از شرایط متفاوتى برخوردارند. وفادارى متخصصین علوم سیاسى به ارزشهاى نظام سیاسى از اهمیت خاصى برخوردار است. در واقع بخش عمدهاى از کارکرد آموزش عمومى سیاست بر عهده این افراد مىباشد و این فرایند آموزشى در صورتى مىتواند در جامعهپذیرى سیاسى تأثیر مثبت داشته باشد که این افراد به ارزشهاى نظام سیاسى و ثبات سیاسى وفادار باشند و منافع ملى کشور از هر چیز دیگرى براى آنها اهمیت بیشترى داشته باشد. در عین حال این امر و میزان توافق متخصصین علوم سیاسى با ارزشهاى سیاسى جامعه به عوامل زیادى بستگى دارد که جنبه اصلى آن نوع آموزشى است که آنها در دانشگاه دیدهاند. در صورتى که آموزش حرفهاى و تخصصى علم سیاست هم جنبه ایدئولوژیک و اجبارى به خود بگیرد، علاوه بر این که استعداد و خلاقیت دانشجویان را نابود خواهد کرد. بلکه به نوعى موجب دورى آنان از ارزشهاى سیاسى مورد تبلیغ نظام سیاسى خواهد شد.
مسأله مهم دیگر، ضرورت آگاهى یافتن و بینش غنى داشتن دانشجویان علم سیاست است تا این دانش و بینش بتواند بر رفتار سیاسى آنها نیز اثر بگذارد. چگونگى تعریف قدرت و درک و فهم سیاست طبعاً تأثیر مهمى بر رفتار سیاسى افراد مىگذارد. افرادى که از قدرت سیاسى شناخت درستى ندارند، نه مىتوانند رابطه مثبتى با نظام سیاسى کشور برقرار کنند و نه مىتوانند رفتار سیاسى خود را معقول کنند. معمولاً کسانى که داراى شناخت سیاسى عمیق و گستردهاى هستند نسبت به تحولات سریع و ذهنى در جامعه و سیاست نظر خوشى ندارند، چرا که مىدانند تحول در سیاست و فرهنگ زمانى مىتواند مؤثر باشد که به طور تدریجى و براساس برنامهریزى مختلف صورت بگیرد.
7ـ معضلات اساتید و دانش جویان :
مرحوم حمید عنایت سالهاى پیش فقدان کتابهاى درسى مناسب، اساتید واجد الشرایط و عدم آشنایى دانشجویان با زبان انگلیسى را از جمله موانع پیشرفت علوم سیاسى مىدانست. (21) امروزه با وجود اینکه کتابهاى بسیارى به فارسى برگردانده شده است به دلیل عدم انطباق بسیارى از این آثار با شرایط سیاسى اجتماعى ایران که در بحث غیر بومى بودن به آن پرداختیم. این آثار تحول اساسى در وضعیت علم سیاست در ایران از لحاظ علمى و کاربردى به وجود نیامده است. ولى وضع اساتید و دانشجویان نسبت به سابق از برخى جهات بدتر شده است. در حال حاضر در ایران بسیارى از اساتید علوم سیاسى و روابط بین الملل در مراکز آموزش متعدد اعم از دولتى و آزاد تدریس مىکنند و یا براى درآمد بیشتر اقدام به پژوهشهاى متعدد و کم ارزش مىکنند. بسیارى از آنها فاقد انگیزههاى علمى و اجتماعى لازم هستند. حقوق اساتید دانشگاه نسبت به مشاغل دیگر بسیار پایین است و همین امر موجب اشتغالات متعدد آنان براى تأمین زندگى مىشود این امر موجب مىشود که اصولا نوآورى اندیشه و نظریهپردازى در نظام آموزشى و پژوهشى ایران هیچ جایگاهى نداشته باشد. همچنین این وضعیت در گسترش و شیوع گسترده پدیده بسیار زیانبار فرار مغزها نیز به شدت اثر گذار بوده است. این در حالى است که ایران بعنوان یک کشور ثروتمند مىتواند شرایط لازم را براى رفاه اساتید دانشگاه فراهم کند.
وضع دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته علوم سیاسى و روابط بینالملل از این هم وخیمتر است .
در این زمینه جایگاه فارغالتحصیلان علوم سیاسى در نظام سیاسى ادارى معلوم نیست و با وجود این که معمولا دانشجویان این رشته داراى توانمندیهاى علمى و اجرایى بالا هستند استفاده چندانى از آنها صورت نمىگیرد و بسیارى از آنها اشتغال روشنى ندارند.
در مورد زبان انگلیسى باید گفت که با وجود اینکه در ایران در رشته علوم سیاسى زبان انگلیسى زبان دوم محسوب مىشود در حال حاضر بسیارى از دانشجویان این رشته آشنایى زیادى با این زبان ندارند در نتیجه از دسترسى به متون اصلى و جدید این رشته محروم هستند و حتى این امر در حال حاضر به تدریج در حال سرایت کردن به اساتید مىباشد. بدین گونه بخش عمدهاى از اساتید در داخل کشور تربیت مىشوند (اعم از دانشگاه دولتى و آزاد) چندان مسلط به زبان انگلیسى نیستند و نخواهند بود و این در آینده عوارض زیادى خواهد داشت. علاوه بر این روحیات و خلقیات دانشجویان نیز در این رشته چندان مطلوب نیست. نه دانشجویان شور و شوق تحصیل، تحقیق و تفکر دارند و نه اساتید مىتوانند خالق این شور و شوق باشند و اصولا اساتید براى خود چنین رسالتى قائل نیستند و اغلب به یک روش آموزشى که معمولا یکنواخت و خالى از ظرافت و خلاقیت است عادت کردهاند و همین امر موجب مىشود که بى میلى موجود در دانشجویان تشدید شود. البته اساتیدى هستند که هم خود سرشار از انرژى و خلاقیت هستند و این خلاقیت را به دانشجویان هم منتقل مىکنند و معمولا دانشجویانى که تحت تعلیم این قبیل اساتید بودهاند هم از وضع تحصیلى خود راضى بودند و هم توانایىهاى علمى تحقیقى قابل ملاحظهاى پیدا کردهاند ولى در هر حال روند غالب همان است که گفته شد.
نتیجهگیرى:
در این مقاله ریشههاى بحران در تولید دانش سیاسى مورد مطالعه قرار گرفت و زمینههاى فکرى، تاریخى و سیاسى اجتماعى آن مورد توجه قرار گرفت. بخشى از این بحران در جامعه معلول ماهیت رشته علوم سیاسى در ایران و روششناسى حاکم بر آن است که با توجه به اینکه در جامعه ایران همواره روشهاى عقلى و نقلى حاکم بوده است، جایگاه چندانى براى مطرح شدن روشهاى علمى وجود نداشته و ندارد. از سوى دیگر تنوع هرج و مرج گونه روش شناختى که محصول وضعیت حاکم بر جوامع غربى است، مزید بر علت شده و شناخت سیاسى را در جامعه دچار ناکارآمدى کرده است. از سوى دیگر بحران محصول ساختار سیاسى کشور است. از لحاظ تاریخى ساختار حاکم در جامعه ایران ساختار ضد علم بوده است و تحولات عظیم در این زمینه در دنیا و حاکمیت علم تأثیرى در جامعه ما نداشته است. در این زمینه علم سیاست بیشتر دچار غفلت و گاه غضب و بى مهرى ساختار سیاسى قرار گرفته است. و این خود داراى چند عامل اساسى است. اولاً اینکه ساختار سیاسى ما بیشتر تحت تسلط رشتههاى فنى و پزشکى بوده است. دوم اینکه سیاست مداران اعتمادى به علماى سیاسى ندارند و سوم اینکه اصولاً نخبگان سیاسى نیاز به دانش سیاسى را در خود احساس نمىکنند و خود را در این زمینه بسیار غنى مىبینند.
بخش دیگر بحران مربوط به خود دانش سیاسى جارى در ایران است که اولاً چندان دانش پویا و کار آمدى نیست و ثانیاً نه از لحاظ روشى، نه از لحاظ موضوعى و نه از لحاظ محتوا چندان با وضعیت سیاسى اجتماعى حاکم در ایران سازگارى ندارد. بى توجهى ساختار سیاسى به اهمیت آموزش سیاسى در ایجاد جامعه پذیرى سیاسى و تعمیق پیوند بین دولت و ملت و تأکید بیشتر بر امر تبلیغات نیز در این زمینه مؤثر مىباشد. دست آخر هم وضعیت اساتید و دانشجویان علم سیاست است که چندان مطلوب نیست، که بلکه از حیث تسلط علمى، پویایى فکرى، خلاقیتهاى ذهنى و عملى و میزان آشنایى با زبانهاى بیگانه و نیز در مورد سطح درآمد و نوع اشتغال در وضعیت ناامید کنندهاى هستند.
به نظر مىرسد که براى ایجاد تحرک و پویایى در تولید دانش سیاسى در وهله اول زدودن این نگرش که علم سیاست در ایران علم ضد حکومتى و ضد ساختارى است از اهمیت اساسى برخوردار است. باید این مسئله روشن شود که علم سیاست رشتهاى از علوم است که هدف آن کشف قانون مندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى جامعه است و از این طریق مىتواند اساس تصمیم گیریهاى کلان در سیاستهاى داخلى و خارجى باشد و در واقع کارکرد آن بعنوان یک علم یافتن راه حل براى معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه است و در صورتى که حکومت به آن بعنوان یک علم نگاه کند، رابطه متقابل و مثبت بسیار سازندهاى بین این رشته و ساختار سیاسى ایجاد خواهد شد و این امر مىتواند زمینه ساز رشد و پیشرفت این علوم و به تبع آن پیشرفت ایران باشد.
پىنوشتها:
1ـ درباره تاریخ تأسیس علوم سیاسى در ایران ر.ک. علیرضا ازغندى، علم سیاستى در ایران، انتشارات باز، 1378، صص 124 ـ 85.
2ـ داود غرایاق زندى، (به اهتمام) حمید عنایت پدر علم سیاست ایران، انتشارات بقعه، 1381، ص 324.
3ـ حسین بشیریه، پیشین، صص 263 ـ 262.
4ـ داود غرایاق زندى، پیشین، ص 321.
5ـ محمود سریع القلم، فرهنگ علمى و فرهنگ سیاسى، مجله سیاست علمى و پژوهشى، شماره 1، بهار 1370، ص 48.
6ـ محمود سریع القلم (سخنرانى)، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 14، زمستان 1380، ص 649.
7ـ روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، پیشین، ص 170.
8ـ ر.ک حشمت زاده، محمد باقر، وضعیت علم سیاست در ایران، فصلنامه علوم سیاسى، سال پنجم، شماره هجدهم، تابستان 81، ص 220.
9ـ همان، ص 221.
10ـ ر.ک محمد جواد لاریجانى، کاوشهاى نظرى در سیاست خارجى، نشر مشکوة، 1376. همچنین لاریجانى (میزگرد)، مجله کتاب نقد، شماره 27 ـ 26، بهار و تابستان 82، ص 257.
11ـ محمد رضا تاجیک، نخبگان ایران در تعطیلات تابستانى، روزنامه شرق، 23 شهریور ماه 82، شماره 17، صفحه 4.
12ـ محمود سریع القلم، روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، نشر و پژوهش فرزان، 1378، ص 84.
13ـ جمعى از نویسندگان، آشنایى با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتى، تهران، امیرکبیر، 1351، جلد اول، ص 245.
14ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 262.
15ـ کیومرث اشتریان، بومى کردن علوم سیاسى در ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، شماره 47، بهار 79، ص 115.
16ـ فصلنامه مطالعات راهبردى، پیشین، ص 651.
17ـ کیومرث اشتریان، پیشین، ص 114.
18ـ محمد کاظم سجاد پور، گفتارهایى در زمینه سیاست خارجى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1382، ص 134.
19ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 261.
20ـ کیومرث اشتریان، علوم سیاستگذارى و دستاوردهاى آن براى ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، شماره 37، تابستان 76، ص 44.
21ـ به نقل از داوود فیرحى، درآمدى بر ضرورت و هدف علم سیاست، فصلنامه علوم سیاسى، شماره 6، پائیز 1372.
22ـ داوود غرایاق زندى، پیشین، ص 324.
علوم سیاسى از همان آغاز شکلگیرى(1) و تاسیس در ایران با مشکلات اساسى مواجه بوده است و ریشه آن به ماهیت و کارکرد این علوم در شناخت قدرت سیاسى و روابط آن در جامعه باز مىگردد. هدف علوم سیاسى بررسى روابط قدرت در سطوح مختلف آن و چگونگى جابجائى آن مىباشد. بنابراین با مراکز اصلى قدرت از لحاظ نظرى و عملى در ارتباط است. این هدف در جوامع در حال توسعه که هنوز مفهوم سنتى قدرت در آن حاکم است با مشکلات متعددى روبرو مىشود. در این جوامع نظام سیاسى داراى نوعى انحصارطلبى در قدرت است و به هیچ عنوان حاضر به کاستن از انحصار خود در این زمینه نیست. علوم سیاسى در ایران، همواره از سوى نظام حاکم تحت فشار بوده است و هیچ گاه دولتها نتوانستهاند از مزایاى علوم سیاسى در حفظ ثبات و تعمیق جامعه پذیرى سیاسى بهرمند شوند، چرا که هرگز رابطه مثبت و عمیقى بین علم سیاست و نهاد دولت به وجود نیامده است.
حمید عنایت به عنوان یکى از اندیشمندان برجسته حوزه سیاست درباره علل ناکامى علوم سیاسى معتقد است که در ایران سرشت ستیز جوى علوم سیاسى مانعى اساسى در راه پیشرفت آن علم در علم ایران بوده است. (2)
سؤال این است که آیا واقعا علم سیاست به عنوان یک علم داراى سرشت ستیزه جوى هست؟ به عبارت دیگر این ستیزه جویى مربوط به ذات رشته سیاستشناسى است، یا اینکه ساختارهاى سیاسى در ایران موجب شناخته شدن این رشته به خصلت ستیزه جوئى شدهاند. تا آنجا که به علوم سیاسى به عنوان یک رشته از دانشهاى بشرى مربوط است، این رشته داراى سرشت خاص غیر علمى نیست و د رجوامع توسعه یافته به ویژه در آمریکا یکى از رشتههاى بسیار پر کاربرد در رفتا و عمل سیاسى است و حوزههاى مختلف داخلى و خارجى نقش اساسى در تعیین راهکارها و جهت گیریهاى دولتها دارد. به نظر مىرسد که در ایران ساختارهاى دولتى به نحوى بودهاند که نتوانستهاند یا نخواستهاند با این رشته ارتباط مثبت برقرار کنند. سیاست به عنوان یک رشته علمى همانند دیگر رشتههاى علوم هدفش کشف قوانین حاکم بر زندگى انسان (و در اینجا زندگى سیاسى انسان) و به خدمت گرفتن آنها براى ساختن جامعهاى پیشرفته، به سامان و با ثبات است. در چنین وضعیتى نمىتوان از سرشت ستیزه جوى علم سیاست یاد کرد.
در دیدگاه دیگرى، ساخت سیاسى به عنوان متغیر مستقل و مؤثر در عدم رشد و پیشرفت علوم سیاسى و ناکار کردى آن در نظر گرفته مىشود. براساس این نگرش تا اندازهاى زندگى سیاسى باز وآزاد مىتواند مشوق علم سیاست باشد، در صورتى که نظام سیاسى بسته باشد، علم سیاست نمىتواند نقشى ایفا کند و فایده آن روشن نیست. (3) بر این اساس در واقع ساختار غیر دموکراتیک نه خود داراى چنان ظرفیتى است که بتواند از دستاوردهاى علم سیاست بهره ببرد و نه قابلیت آنرا دارد که موجبات پیشرفت و توسعه نظرى و عملى آن را فراهم سازد. در واقع ساختار غیر دموکراتیک عملا خود را از یافتههاى پژوهشهاى سیاسى بىنیاز مىداند و خود را از آنها محروم مىکند طبعاً تمایلى هم به رشد و پیشرفت آنها ندارد. مشاهده وضعیت فعلى کشور در زمینه بهرهگیرى از علم سیاست و صاحب نظران و فارغالتحصیلان این رشته بیانگر این است که نظام سیاسى چندان اعتنائى به این رشته ندارد.
مرحوم عنایت از منظر دیگرى ریشه این مسأله را در فرهنگ سیاسى و فرهنگ عمومى حاکم در جامعه جستجو مىکند:
عوامل تضعیف علوم سیاسى هر چه باشند از متفرعات یک عامل کلى و بنیادى که در ایران معاصر به چشم مىخورد به شمار مىروند این عامل همان نبودن سنت مباحثه سیاسى است به صورت آزاد و در عین حال مقرو به مسئولیت این عامل منفى صرف نظر از موجباتش یک مانع اصلى در راه رشته علوم سیاسى ایران نبوده است. (4)
در واقع این امر ریشه تاریخى عمیق در ایران دارد که این امر هم در واقع محصول ساختار سیاسى است، چرا که فرهنگ سیاسى جامعه محصول ساختار سیاسى مىباشد. به هر حال مىتوان گفت که ساختار سیاسى اجتماعى ایران قابلیت چندانى براى ارتقاى علوم سیاسى در ایران و کارآمد شدن آن ندارد. به هر حال دلایل زیادى در ناکار آمدى و عقیم بودن علم سیاست در ایران مؤثر است که به بررسى اجمالى هر یک از آنها مىپردازیم.
1ـ فاصله بین تئورى و عمل در ایران:
به طور کلى عقلانیت در اندیشه از عقلانیت در عمل متفاوت است و عقلانیت اندیشه همواره عقلانیت عمل را تضمین نمىکند. صرف نظر از اینکه میزان پیشرفت علوم سیاسى در ایران و میزان قرابت آن با موضوعات مربوط به سیاست و حکومت در ایران اصولا بین تئورى و عمل فاصله شگفت انگیزى وجود دارد. از این نظر اصولا اندیشه و تحقیق مبناى رفتار سیاسى نیست. این امر وجوه مختلفى دارد. یکى از وجوه آن بى توجهى به پژوهشهاى سیاسى در تصمیمگیرىهاى سیاسى و حکومتى است. این امر موجب مىشود که پژوهشهاى سیاسى صرفا به ورزشهاى فکرى عدهاى اندیشمند و محقق تبدیل شود و آثار علمى آن به شدت محدود باشد. این امر زمینههاى سیاسى، اجتماعى عمیق در فرهنگ سیاسى ایران دارد و شکاف بین اندیشه و عمل شکافى تاریخى است. در واقع یک جامعه در شرایطى هویت علمى، تحقیقاتى پیدا مىکند که دو اصل را به صورت نهادى در کلیه نهادها و شبکههاى داخلى خود با اهمیت تلقى کند.
اول شناخت پدیدههاى انسانى و طبیعى و دوم کاربرد آنها براى منافع عمومى جامعه.
در شرایطى (تولید دانش) اولویت و اهمیت پیدا مىکند که جامعه در پى اکتساب راهحلهاى جدید، روشهاى نوین، اسلوبهاى بدیع و طرحهاى مشکل گشا و به فکر بهره بردارى از این شناخت باشد. یعنى این که شناخت به کاربرد بینجامد. بنابراین معیارهاى شناخت یک جامعه علمى و تحقیقاتى به ترتیب اولویت چنین است:
1ـ عملکرد و تصمیم گیریها در جامعه تابع شناخت باشد 2ـ توسعه به مفهوم بهینه سازى نیروهاى انسانى و مادى امرى جدى باشد 3ـ جامعه کارکرد گرا باشد 4ـ نظام آموزشى پویا و مرتب و رکن اساسى آن خلقیت و نوآورى باشد 5ـ محققان، متفکران و کارشناسان در تصمیم گیریها نقش کلیدى داشته باشند 6ـ جامعه در تمامى سطوح اجرائى قانونگذارى و برنامه ریزى آینده نگر باشد 7ـ ارتباط جامعه با محیط بین المللى از ماهیت رقابتى برخوردار باشد. (5) با نگاهى به وضعیت حاکم بر کشور به سادگى مىتوان تشخیص داد که هیچ یک از ویژگیهاى فوق در جامعه ایران مشاهده نمىشود. در واقع در کشور ما علم و عالم پدیدههاى تزیینى هستند. پدیدههائى نیستند که به حل مسائل و مشکلات کمک کنند. به همین دلیل است که ما این همه دانشگاه و مؤسسات تحقیقى داریم و این همه راجع به مسائل به صورت جدى وارد بحث مىشویم و بسیار خوب نقد مىکنیم اما این حجم عظیم بحث و نقد حداقل اثر را در تصمیمگیریهاى ما داشته است. فاصله بین یک شخص تحصیلکرده و یک شخص تصمیم گیرنده در کشور ما بسیار زیاد است. (6)
این امر موجب بروز پدیده فرار مغزها و گسترش فزاینده آن شده است هر چند که صاحبنظرانى هم که در این کشور مىمانند عملا به دلیل اینکه در حاشیه هستند هیچ گونه نقشى در برنامه ریزىها و استراتژیها و روند اجرائى کشور ندارند. این پدیده همچنین موجب حاکمیت فرهنگ ذهنیت گرائى مفرط در جامعه شده است که به جاى عقل و یافتههاى علمى برداشتهاى مبتنى بر تخیل مبناى تصمیمگیرى و اقدام است:
هنگامى که فرهنگ فکرى یک جامعه در حد قابل توجهى از تخیلات را داشته باشد نمىتواند صحیح و منطقى تفکر کند مشکل تخیل به ویژه در رشتههاى علوم انسانى خود نمائى مىکند. تخیل در حوزه سیاسى و اجتماعى زمینه نگاه خارج از تناسب و دور از واقعیات را فراهم مىکند. (7)
این نگاه تخیلآمیز در عرصه سیاست و روابط بین الملل به صورت محسوسى نمایان است و تصورات نخبگان سیاسى جمهورى اسلامى ایران و قدرت ملى و تأثیر گذارى آن به شدت با واقعیتهاى موجود تعارض دارد و ریشه اصلى این مسئله در بىتوجهى نسبت به واقعیتهاى بسیار ملموس عینى است.
بنابراین یک خانه تکانى در نظام مدیریتى کشور احساس مىشود. باید از ناهماهنگى میان تخصص و مسئولیتها کاسته شود و افراد متخصص واقعا در صحنه تصمیمگیرى کشور نقش داشته باشند.
2ـ غیر علمى بودن سیاست در ایران:
به طور کلى هدف علم کشف قانونمندیهاى حاکم بر طبیعت و استفاده از آنهاست. هدف علم سیاست هم کشف قانونمندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى است که در سه حوزه توصیف، تبیین و پیش بینى قابل تحقق است. همچنین مىتوان از دو قالب در این زمینه سخن گفت: 1ـ قالب تحلیلى 2ـ تجویزى. در قالب تحلیلى کارکرد علم، صرفاً تحلیل پدیدههاست که در آن روابط علمى بین یک پدیده و پدیدههاى دیگر مورد بررسى واقع مىشود. اما در قالب تجویزى پژوهشگر علوم سیاسى و روابط بین الملل از تحلیل صرف فراتر رفته و گام در عرصه تجویز و ارائه راهکارها و گزینههاى مختلف براى تصمیمگیرى سیاسى مىدهد. کارکرد اخیر داراى اهمیت بسیار زیادى است و در وضعیت و شرایط سیاسى، اجتماعى خاص امکان بروز پیدا مىکند. در واقع دانش سیاسى زمانى مىتواند در یک جامعه نقش تصمیم سازى را ایفا کند که روند تصمیمگیرى در یک جامعه روندى کاملا و یا حداقل بطور نسبى علمى و عقلائى باشد. یعنى علم به عنوان یک پدیده جدى در آن جامعه مورد توجه و مبناى رفتار سیاسى باشد.
در جامعه ایران به دلایل مختلف علم سیاست از صحنه عمل سیاسى به شدت دور مىباشد و معلوم نیست که مراد از آموزش و پژوهش علوم سیاسى در ایران چیست؟ واقعا مراد از پژوهشهاى علوم سیاسى در ایران چیست؟ و این تحقیقات در پى حل کدام مسائل هستند؟ آیا صرفا ورزشى فکرى براى عدهاى محقق محسوب مىشود و در هر صورت به بایگانى سپرده مىشود؟ آیا علوم سیاسى داراى کارکرد تحلیلى صرف است یا مىتواند کارکرد تجویزى هم داشته باشد؟ پژوهشگر سیاسى با چه هدفى پژوهش خود را هدایت کند؟
باید گفت که اصولا سیاست در ایران اعم از داخلى و خارجى امرى غیر علمى است و این به معناى بى توجهى به علوم سیاسى و بى فایده ماندن تحقیقات آنهاست. بین سیاستمداران و صاحبنظران سیاسى، فاصله وسیعى از لحاظ جهان بینى، نگرشها، اهداف و مبانى فکرى وجود دارد و نگرش نخبگان سیاسى در ایران امروز نگرشى فلسفى و مبتنى بر مفروضههاى غیر قابل تغییر و تفسیرى است که یافتههاى علمى هیچ گونه تأثیرى در این پیش فرضهاى سیاستمداران نشان نمىگذارد. در نتیجه تحقیقات علم سیاست در عمل نمىتواند راهکارى را براى سیاستمداران نشان دهد، چرا که اصولا به این راهکارها بى توجه هستند. علاوه بر این اصولا نخبگان سیاسى نسبت به صاحبنظران علم سیاست با بدبینى نگاه مىکنند و آنها را متعلق به جهانبینى غربى مىدانند و همه اینها عوامل اساسى هستند که مىتوانند مانع از رشد دانش سیاسى در ایران شوند.
3ـ بى اعتمادى و بى توجهى به رشته سیاسى:
بعد از انقلاب اسلامى جریانهاى فکرى مختلفى درباره علوم سیاسى به وجود آمد(8) اما در مجموع جریانهاى انقلابى به دنبال اسلامى کردن علوم سیاسى همچون دیگر علوم انسانى بودند. مفروض اصلى آنها این بود که معارف انسانى و اجتماعى موجود مبتنى بر پیش فرضها، مبانى و مبادى خاص خود هستند و از نوع هستىشناسى، شناختشناسى و انسانشناسى هر مکتب متأثر مىشوند. از این رو انتظار این بود که علوم اجتماعى اسلامیزه شده و از لحاظ محتوائى تغییرات اساسى کند.(9) به همین دلیل هم اساتید علوم سیاسى موجود یا منزوى شده یا به خارج کشور رفتند یا بر کنار گردیدند و تلاش شد که در رشته علوم سیاسى واحدهائى با محتواى اسلامى تعبیه شود. همچنین در راستاى این اقدامات دفترى تحت دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تاسیس گردید تا در جهت تولید علومى با محتوا و مبانى و جهتگیرى اسلامى تلاش کند. در این میان آن چه که مورد غفلت واقع شده ماهیت علمى رشته سیاسى بود. در واقع در آن مقطع با علوم سیاسى به مشابه یک ایدئولوژى برخورد شد که در خدمت جوامع غربى قرار دارد و باید علوم سیاسى ایجاد شود که در خدمت انقلاب اسلامى باشد. بنابراین دولت پس از انقلاب اسلامى رویکرد چندان مثبتى نسبت به علوم سیاست و مهمتر از آن صاحبنظران سیاسى آن دوره پیدا نکرد چرا که صاحبنظران سیاسى آن دوره در بستر فکرى غرب آموزش دیده بودند و در بستر سیاسى، اجتماعى دوره پهلوى به اندیشههاى خود شکل داده بودند و به دلیل همین سنت فکرى و بستر آموزشى خود نمىتوانستند چندان مورد اعتماد دولت انقلابى باشند. فراتر از همه اینها اصولا دولت پس از انقلاب به دنبال یک خانه تکانى اساسى در دانشگاه بود و در جریان انقلاب فرهنگى روند آن به اجرا در آمد ولى در این میان علوم سیاسى به دلیل ارتباط مستقیم آن با عرصه حکومت و سیاست داخلى و خارجى هم مورد بدبینى بیشترى بود و مورد بىمهرى و طرد بیشترى واقع شد.
با نگاهى اجمالى به فرایند تصمیمگیرى در کشور و ساخت تصمیم گیرندگان به سادگى مىتواند این بىتوجهى و بىاعتمادى را نشان دهد. یکى از وجوه این بىاعتمادى شکاف بین اندیشه و شناخت با میدانهاى تصمیمگیرىهاى سیاسى است. فاصله بین مناصب سیاسى با موقعیتهاى تحصیلى و عدم همخوانى مسئولیتها با تخصصها مىباشد. در ایران به ندرت صاحبنظران سیاسى به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در مقام تصمیمگیرى قرار دارند و معمولا سطح تحصیلات مدیران در جامعه به شدت پائین است و مشاغل سیاسى به هیچ عنوان بر حسب صلاحیت علمى و تخصصى و اطلاعات آنها در عرصه علوم سیاسى و روابط بینالملل واگذار نمىشود. البته اغلب مدیران پس از انقلاب با استفاده از موقعیتهاى سیاسى خود مدرک دیپلم خود را به مدرکهاى دکترى و فوق دکترى تبدیل کردهاند.(10) ولى این مدرکها به هیچ عنوان بیانگر صلاحیتهاى علمى و تخصصى و فکرى آنها نمىباشد. بسیارى از این مدرکهاى تحصیلى در علوم سیاسى و روابط بینالملل اعطا شده است.
وجه سوم این مسئله جو غالب در بىتوجهى به صاحبنظران است. همان طور که گفته شد جامعه ما جامعهاى غیر علمى است و اغلب نخبگان سیاسى آن، خود را در علوم مختلف و احکام متعدد صاحبنظر و اهل فن مىدانند و بدون این که در زمینه مهندسى اجتماعى و سیاسى حتى یک کتاب هم خوانده باشند، هیچ صاحبنظرى را در این زمینه به شاگردى هم نمىپذیرند(11) بنابراین مىتوان گفت که با وجود اهمیت علوم سیاسى و روابط بین الملل و کارائى نظرى و علمى بالاى آن در دنیاى امروز صاحبنظران و پژوهشگران ایران هیچ گونه نقشى در اداره امور کشور ندارند. به نظر مىرسد که این مسئله علاوه بر اینکه لطمات سنگینى به منافع ملى کشور وارد کرده و مىکند خود مانع مهمى در پیشرفت و توسعه علوم سیاسى در ایران محسوب مىشود. در این وضعیت طبیعى است که در عرصه سیاستگذارى داخلى و خارجى آزمودههاى سیاسى را بارها و بارها دوباره مىآزماییم و پروسه سعى و خطا بارها تکرار مىشود:
متأسفانه علم (در) تاریخ معاصر ما به مهندسى و پزشکى محدود بوده است و در صحنه اقتصاد، سیاست و فرهنگ ورود جدى نداشته است. نتیجه این فرایند طولانى در عرصه فکرى کشور از هم گیت هنگى رابطه میان علم و تصمیمگیرى است. پزشک قلب مهندس معدن و دندان پزشک به طور منطقى نمىتوانند پیرامون روندهاى تکلیفى و تجارى در امتداد بین الملل (و هر بحث دیگر سیاسى و بینالمللى) به اجماع برسند. (12)
این بىتوجهى به علوم سیاسى موجب شده است که همه این مراکز و مؤسسات آموزشى و پژوهشى مرتبط با این رشته در واقع فاقد گونه آثار مثبت عملى باشند.
4ـ غیر بومى بودن علوم سیاسى:
صرف نظر از نوع نگاه حکومت به رشتههاى علوم سیاسى و روابط بینالملل، سؤال این است که این پژوهشها تا چه حدى با واقعیتها و معضلات سیاسى مبتلا به جامعه ایران مطابقت دارد و تا چه حدى این پژوهشها جنبه عملى دارند؟ آیا آنها حل المسائلى و راهبردى و راه حل یاب هستند؟ به نظر مىرسد که بخش عمده تحقیقات سیاسى فاقد این ویژگیها مىباشد.
علوم سیاسى از زمان شکلگیرى آن در جوامع غربى تأثیر عمیقى در زندگى سیاسى و اجتماعى آن جوامع داشته است و این روند همواره رو به تزاید بوده است در یکى از کتابهاى قدیمى در مورد علم سیاست در آمریکا در مورد کارکرد این علم این گونه آمده است:
در آمریکا هدف علم سیاست تنها این نیست که قوانین علمى حکمروائى سیاسى بر انسان را فرمول بندى کند بلکه تعیین یک راه و طریق زندگى خوب، هنر زندگى جمعى با روح همراهى و معاضدت آن است. (13)
بر این اساس همواره هدف علم سیاست علاوه بر کشف قانونمندیهاى زندگى سیاسى تعیین راه زندگى جمعى نیز هست، حوزهاى که معضل اساسى در جامعه ما است. در واقع این مسئله و چارهجوئى نمىتواند تحقق پیدا کند مگر از این طریق که علوم سیاسى بتواند درباره مسائل و معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه که در آن زندگى مىکند ارتباط برقرار کند در حالى که تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى در ایران جنبه بومى بسیار کمرنگى داشته است و این امر هم داراى وجوه مختلفى هست به طور کلى بین واقعیات زندگى سیاسى ایران و مطالب علم سیاست فاصله وجود دارد از این جهت مىتوان گفت که از آنجا که علم سیاست پاسخى به واقعیات اجتماعى نمىدهد، در وضع بحرانى به سر مىبرد بحران وقتى پیدا مىشود که یک علم یا پدیده، نتواند کار ویژههاى خود را انجام دهد. بنابراین چون بین علم سیاست و جامعه سیاسى در ایران شکاف عمیقى وجود دارد و این دو با یکدیگر پیوند نخوردهاند، مىتوان گفت که علم سیاست در یک وضعیت بحرانى است.(14)
در این زمینه باید به این پرسش اساسى پاسخ گفت که ناکارآئىها و غفلتهاى پژوهشهاى علم سیاست تا چه حد ناشى از مفروضات ارزشى و شرایط خاص انقلابى روزگار بوده است و تا چه اندازه ناشى از مبانى تئوریک، فلسفى و متدولوژیک حاکم بر علم سیاست در ایران بوده است؟
به نظر مىرسد که نمىتوان این ناکارآمدى را تنها بر شرایط سیاسى ویژه قبل از انقلاب یا دو دهه پس از انقلاب نسبت داده و به کلى از پارادایم تئوریک و متدولوژیک حاکم بر آن رفع اتهام کرد. در حال حاضر بحرانهاى اجتماعى و پرسشهاى فراوان سیاسى ناشى از آن بر رشته علوم سیاسى در ایران سنگینى مىکند و آن را به چالش فرا مىخواند ولى متأسفانه رشته علوم سیاسى پاسخى در خور آنها نداده است بنابراین عدم تناسب با شرایط ایران و پاسخگویى به نیازهاى ملى عناصر اساسى هستند که رشته علوم سیاسى فاقد آنها است این امر علاوه بر رشته علوم سیاسى در بین متخصصین این رشته نیز مشاهده مىشود. بنابراین بطور کلى این رشته در پاسخگویى به معضلات سیاسى اجتماعى جامعه ایران ناکارآمد نشان داده است این خصلت عدم بومى بودن در زمینههاى مختلفى از جمله تئورى، موضوعات، پرسشها و شاخصها باید مورد توجه واقع شود.
از لحاظ تئورى زمینه بسیارى از نظرات علوم سیاسى جوامع غربى و برخاسته از تاریخ غرب است و پژوهشگران علوم سیاسى ایران است که قبل از استفاده از این تئوریها معلوم کند تا چه حدى این تئوریها قابل تطبیق بر مسائل ایران است. براى مسائل تئورى رئالیسم مىتواند سیاست خارجى ایران را مورد تبیین قرار دهد. (15)
از لحاظ موضوعات یکى از وجوه اصلى باید تمرکز بر موضوعات مرتبط با حوزه سیاست در ایران باشد. بنابراین شناخت مسائل و مشکلات جامعه و سیاست در ایران گامى اساسى در این راه است. این در حالى است که حجم مقالات علوم سیاسى درباره ایران بسیار اندک است.
البته تاکید بر بومى کردن علوم سیاسى به مفهوم برداشت تنگ نظرانه از علم و تفکیک به آن علم سیاسى غربى و اسلامى نیست. چرا که علم حد و مرز جغرافیایى ندارد و دست آوردهاى علمى در هر کجا و به هر صورت که باشند، مفید و قابل اتکا هستند. بومى شدن علوم سیاسى به مفهوم ایجاد تغییرات متدولوژیک و موضوعى است که بتواند معضلات خاص جامعه ایران را مرتفع کند. بنابراین هدف تمرکز بر موضوعات مربوطه به حوزه سیاست در ایران است که البته با روشهاى علمى عام قابل تحقیق و بررسى است چرا که ما در جهانى زندگى مىکنیم که الگوهاى محلى وجود دارد ولى راه حلهاى محلى وجود ندارد. (16) البته شرایط سیاسى ـ اجتماعى جامعه در این زمینه هم تعیین کننده مىباشد.
این مسئله در زمینه سیاست خارجى هم مطرح است. رئالیسم به عنوان یکى از نظریههاى غالب در روابط بین الملل اصولاً نظریهاى غربى است. در این رستا برخى معتقدند که رئالیسم نمىتواند سیاست خارجى ایران را که مبتنى بر دار الاسلام است، توضیح دهد. (17) و برخى هم معتقدند که رئالیسم مىتواند این نیاز را برآورده سازد. (17) در این زمینه باید گفت که در علوم سیاسى و روابط بین الملل هدف صرفاً تحلیل نیست، اگر کارکرد علوم سیاسى و روابط بین الملل در زمینه سیاست خارجى فقط تحلیل بود، براساس تاریخ سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، رئالیسم منظر مناسبى براى تحلیل سیاست خارجى ایران نخواهد بود و باید از رهیافت ایده آلیسم استفاده کرد که البته آن هم با جرح و تعدیلهاى زیادى باید صورت بگیرد. اما یکى از اهداف مهم علوم سیاسى و روابط بین الملل ارائه راهبرد است. نظریه همانطور که ملهم از واقعیت است، به طور تجویزى مىتواند به سیاست خارجى جهت داده و راهبرد آن را مشخص کند. از این نظر که هر تئورى داراى دو کارکرد اساسى تحلیل و تجویز مىباشد، متخصصین علوم سیاسى و روابط بین الملل مىتوانند با استناد به عناصر نظریه رئالیسم به مسئولان کشور در زمینه سیاست خارجى ارائه طریق دهند. کما اینکه حاکم شدن نگرش رئالیستى در پژوهشهاى روابط بین الملل در ایران به تدریج موجب تغییرات اساسى در رویکرد اجرائى سیاست خارجى کشور به سوى واقعگرایى شد.
5ـ عقب ماندگى نسبت به سطح جهانى علم سیاست:
محتواى علوم سیاسى فعلى در ایران هم از لحاظ نظرى و از لحاظ عملى در وضعیت وخیمى به سر مىبرد. از لحاظ نظرى دیدگاههاى نظرى جدیدى در این رشته مطرح شده است و این نظریات جایگاهى در ایران پیدا نکردهاند از این جهت علم سیاست در ایران وضعیت منسوخ و رو به زوالى دارد. علوم سیاسى سنتى رو به زوال هستند تحولات جدیدى در شناخت و دانش سیاسى به وجود آمده که آموزش علم سیاست در ایران منعکس نشده است. (18)
از لحاظ عملى آموزش علوم سیاسى به شدت با نیازهاى داخلى کشور فاصله دارد و در عین حال به طور کلى جنبه کاربردى آن به شدت پایین است. در حال حاضر علوم سیاسى در ایران کمتر جنبه کاربردى دارد و شاید از این لحاظ هیچ تأثیرى در سیاستگذارى عمومى کشور نداشته باشد چرا که نه تحقیقات و پژوهشهاى علوم سیاسى و روابط بینالملل با این محوریت شکل مىگیرند و نه اصولاً سیاستگذاران به یافتههاى این پژوهشها توجهى دارند. البته در سالهاى اخیر تحقیقات علمى در سیاست خارجى کشور آثار مثبتى بر جاى گذاشته است و در روند اجراى امور مهم تاثیر گذار بوده است همین امر هم از لحاظ اجرا و تأمین اهداف سیاست خارجى آثار خود را نشان داده است. با این حال در کل جنبه کاربردى علوم سیاسى در ایران به شدت پایین است این در حالى است که در دنیا علم و سیاستگذارى با یکدیگر به طور فزایندهاى پیوند خوردهاند و علوم سیاستگذارى به عنوان شاخهاى جدید از رشتههاى علوم سیاسى تأسیس شده است که هدف آن ارایه طریق براى سیاستگذارى عمومى است و این رشته پیشرفت بسیارى کرده است. (19) علوم سیاستگذارى به مطالعه سیاستها و عملکردهاى مشخص دولت در زمینهى گوناگون چون سیاست کشاورزى، سیاست تکنولوژیک، سیاست بهداشتى، و همچنین زیر مجموعههاى گوناگون هر یک از این موارد مىپردازد. علوم سیاستگذارى مىتواند شناخت عملى ما را در زمینه سیاستهاى بخش عمومى گسترش دهد؛ محتوا و جوهره دخالتهاى دولت در امور جامعه را باز شناسد و در یک کلام، از فعالیتهاى بخش عمومى به صورت خرد سخن بگوید: دولت چه جنبههایى از امور عمومى را به عهده مىگیرد؟ سیاسى یا ادارى؟ منطقهاى یا ملى؟ چگونه ؟
علوم سیاستگذارى بخشى از جنبش عقلایى کردن زندگى بشرى و عقلایى عمل کردن بشر است که به کمک آن انسان سعى مىکند به تسلط روز افزونى بر زندگى اجتماعى خویش دست یابد به طور کلى باید گفت علوم سیاستگذارى به شدت جنبه کاربردى دارند و علوم سیاسى جنبه نظرى پر رنگى دارند علوم سیاسى به مباحث کلى و مجردى چون آزادى، جنگ، صلح، نظریات سیاسى و... مىپردازد ولى علوم سیاستگذارى ما را به عرصه فعالیتهاى خرد و ادارى دولت که نمود عینىتر دارد مىکشاند.
علوم سیاسى در ایران به ویژه در امور مربوط به دولت در حیطه نظرپردازى محض باقیمانده است و این نظریهها هم به دلیل فضاى بسته سیاسى چندان عمیق نیست و نتوانسته است به تمامى مطالب بپردازد و از لحاظ تاریخى این پژوهشها هیچ کمکى به اعتلا کشور ما نکرده است. در سیاست خارجى هم با وجود تحولات جدید وضعیت چندان مطلوب نبوده است و موضوعات مهمى چون امنیت، منافع ملى و مقولههاى مختلف دیگر نتوانستهاند در تحقیقات علوم سیاسى و روابط بینالملل جایگاهى پیدا کنند.
6ـ بى توجهى به اهمیت آموزش عام علم سیاست:
آموزش سیاسى به صورت عام براى توده مردم و به صورت تخصصى براى دانشجویان علم سیاست و روابط بین الملل از اهمیت خاص برخوردار است. آموزش سیاسى عام یکى از مهمترین روشهاى تقویت جامعهپذیرى سیاسى است.
در واقع هدف اصلى در علم سیاست ایجاد آموزش مناسب براى شهروندان است. هر شهروند باید بداند که حکومت کشورش چگونه عمل مىکند. و او چه نقشى در پیشبرد اهداف حکومت خود مىتواند داشته باشد. بنابراین رشته علوم سیاسى علاوه بر کارکرد فنى و تخصصى، کارکرد عامترى هم دارد.
علم سیاست یعنى بحث علمى از حقایق سیاسى در ذات خود یک هدف است زیرا که شناخت حقایق غایت تفکر انسان است. در طبیعت و پدیدههاى اجتماعى از آغاز آن تاکنون است. لکن علم سیاست در عین حال وسیلهاى است که یک هدف دیگر یعنى راهنمایى انسان در زندگى اجتماعى. (20)
البته این نوع آموزش و راهنمایى از حساسیت و پیچیدگى خاصى برخوردار است و نباید آن را با تبلیغات سیاسى که بخش دیگر از روشهاى جامعه پذیرى سیاسى است اشتباه کرد. متأسفانه در ایران به این بعد از آموزش سیاسى هم بىتوجهى خاصى صورت مىگیرد. در فرایند ادغام سیاسى، یکپارچگى ملى و وحدت ملى یکى از عناصر اساسى آموزش سیاسى است که تنها از طریق متخصصین این رشته مىتواند تحقق پیدا کند ولى در کشور ما به دلیل اینکه بین آموزش سیاسى و تبلیغ سیاسى تفاوتى قائل نمىشود به شدت و سرعت این اقدامات جنبه ایدئولوژیک به خود مىگیرد و همین امر موجب مىشود که فرهنگ سیاسى جامعه به نحوى شکل بگیرد که با نظام سیاسى موجود در تعارض قرار بگیرد. توجه به این بعد مهم و کارکرد اساسى علم سیاست در جامعه ایران اهمیت حیاتى دارد و البته این امر فرع بر اعتبار بخشیدن به علوم سیاسى به عنوان یک رشته علمى است.
بنابراین آموزش سیاسى باید داراى شرایطى باشد که از جمله آنها این است که این آموزش بر دو پایه علم و آزادى استوار باشد و دوم نقش اندک دولت و واگذارى این آموزش به نهادهاى مدنى و شخصیتهاى مستقل فرهنگى است»
اما آموزش سیاسى تخصصى، جنبه حرفهاى دارد و کسانى که در این رشتهها به صورت تخصصى آموزش مىبینند از شرایط متفاوتى برخوردارند. وفادارى متخصصین علوم سیاسى به ارزشهاى نظام سیاسى از اهمیت خاصى برخوردار است. در واقع بخش عمدهاى از کارکرد آموزش عمومى سیاست بر عهده این افراد مىباشد و این فرایند آموزشى در صورتى مىتواند در جامعهپذیرى سیاسى تأثیر مثبت داشته باشد که این افراد به ارزشهاى نظام سیاسى و ثبات سیاسى وفادار باشند و منافع ملى کشور از هر چیز دیگرى براى آنها اهمیت بیشترى داشته باشد. در عین حال این امر و میزان توافق متخصصین علوم سیاسى با ارزشهاى سیاسى جامعه به عوامل زیادى بستگى دارد که جنبه اصلى آن نوع آموزشى است که آنها در دانشگاه دیدهاند. در صورتى که آموزش حرفهاى و تخصصى علم سیاست هم جنبه ایدئولوژیک و اجبارى به خود بگیرد، علاوه بر این که استعداد و خلاقیت دانشجویان را نابود خواهد کرد. بلکه به نوعى موجب دورى آنان از ارزشهاى سیاسى مورد تبلیغ نظام سیاسى خواهد شد.
مسأله مهم دیگر، ضرورت آگاهى یافتن و بینش غنى داشتن دانشجویان علم سیاست است تا این دانش و بینش بتواند بر رفتار سیاسى آنها نیز اثر بگذارد. چگونگى تعریف قدرت و درک و فهم سیاست طبعاً تأثیر مهمى بر رفتار سیاسى افراد مىگذارد. افرادى که از قدرت سیاسى شناخت درستى ندارند، نه مىتوانند رابطه مثبتى با نظام سیاسى کشور برقرار کنند و نه مىتوانند رفتار سیاسى خود را معقول کنند. معمولاً کسانى که داراى شناخت سیاسى عمیق و گستردهاى هستند نسبت به تحولات سریع و ذهنى در جامعه و سیاست نظر خوشى ندارند، چرا که مىدانند تحول در سیاست و فرهنگ زمانى مىتواند مؤثر باشد که به طور تدریجى و براساس برنامهریزى مختلف صورت بگیرد.
7ـ معضلات اساتید و دانش جویان :
مرحوم حمید عنایت سالهاى پیش فقدان کتابهاى درسى مناسب، اساتید واجد الشرایط و عدم آشنایى دانشجویان با زبان انگلیسى را از جمله موانع پیشرفت علوم سیاسى مىدانست. (21) امروزه با وجود اینکه کتابهاى بسیارى به فارسى برگردانده شده است به دلیل عدم انطباق بسیارى از این آثار با شرایط سیاسى اجتماعى ایران که در بحث غیر بومى بودن به آن پرداختیم. این آثار تحول اساسى در وضعیت علم سیاست در ایران از لحاظ علمى و کاربردى به وجود نیامده است. ولى وضع اساتید و دانشجویان نسبت به سابق از برخى جهات بدتر شده است. در حال حاضر در ایران بسیارى از اساتید علوم سیاسى و روابط بین الملل در مراکز آموزش متعدد اعم از دولتى و آزاد تدریس مىکنند و یا براى درآمد بیشتر اقدام به پژوهشهاى متعدد و کم ارزش مىکنند. بسیارى از آنها فاقد انگیزههاى علمى و اجتماعى لازم هستند. حقوق اساتید دانشگاه نسبت به مشاغل دیگر بسیار پایین است و همین امر موجب اشتغالات متعدد آنان براى تأمین زندگى مىشود این امر موجب مىشود که اصولا نوآورى اندیشه و نظریهپردازى در نظام آموزشى و پژوهشى ایران هیچ جایگاهى نداشته باشد. همچنین این وضعیت در گسترش و شیوع گسترده پدیده بسیار زیانبار فرار مغزها نیز به شدت اثر گذار بوده است. این در حالى است که ایران بعنوان یک کشور ثروتمند مىتواند شرایط لازم را براى رفاه اساتید دانشگاه فراهم کند.
وضع دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته علوم سیاسى و روابط بینالملل از این هم وخیمتر است .
در این زمینه جایگاه فارغالتحصیلان علوم سیاسى در نظام سیاسى ادارى معلوم نیست و با وجود این که معمولا دانشجویان این رشته داراى توانمندیهاى علمى و اجرایى بالا هستند استفاده چندانى از آنها صورت نمىگیرد و بسیارى از آنها اشتغال روشنى ندارند.
در مورد زبان انگلیسى باید گفت که با وجود اینکه در ایران در رشته علوم سیاسى زبان انگلیسى زبان دوم محسوب مىشود در حال حاضر بسیارى از دانشجویان این رشته آشنایى زیادى با این زبان ندارند در نتیجه از دسترسى به متون اصلى و جدید این رشته محروم هستند و حتى این امر در حال حاضر به تدریج در حال سرایت کردن به اساتید مىباشد. بدین گونه بخش عمدهاى از اساتید در داخل کشور تربیت مىشوند (اعم از دانشگاه دولتى و آزاد) چندان مسلط به زبان انگلیسى نیستند و نخواهند بود و این در آینده عوارض زیادى خواهد داشت. علاوه بر این روحیات و خلقیات دانشجویان نیز در این رشته چندان مطلوب نیست. نه دانشجویان شور و شوق تحصیل، تحقیق و تفکر دارند و نه اساتید مىتوانند خالق این شور و شوق باشند و اصولا اساتید براى خود چنین رسالتى قائل نیستند و اغلب به یک روش آموزشى که معمولا یکنواخت و خالى از ظرافت و خلاقیت است عادت کردهاند و همین امر موجب مىشود که بى میلى موجود در دانشجویان تشدید شود. البته اساتیدى هستند که هم خود سرشار از انرژى و خلاقیت هستند و این خلاقیت را به دانشجویان هم منتقل مىکنند و معمولا دانشجویانى که تحت تعلیم این قبیل اساتید بودهاند هم از وضع تحصیلى خود راضى بودند و هم توانایىهاى علمى تحقیقى قابل ملاحظهاى پیدا کردهاند ولى در هر حال روند غالب همان است که گفته شد.
نتیجهگیرى:
در این مقاله ریشههاى بحران در تولید دانش سیاسى مورد مطالعه قرار گرفت و زمینههاى فکرى، تاریخى و سیاسى اجتماعى آن مورد توجه قرار گرفت. بخشى از این بحران در جامعه معلول ماهیت رشته علوم سیاسى در ایران و روششناسى حاکم بر آن است که با توجه به اینکه در جامعه ایران همواره روشهاى عقلى و نقلى حاکم بوده است، جایگاه چندانى براى مطرح شدن روشهاى علمى وجود نداشته و ندارد. از سوى دیگر تنوع هرج و مرج گونه روش شناختى که محصول وضعیت حاکم بر جوامع غربى است، مزید بر علت شده و شناخت سیاسى را در جامعه دچار ناکارآمدى کرده است. از سوى دیگر بحران محصول ساختار سیاسى کشور است. از لحاظ تاریخى ساختار حاکم در جامعه ایران ساختار ضد علم بوده است و تحولات عظیم در این زمینه در دنیا و حاکمیت علم تأثیرى در جامعه ما نداشته است. در این زمینه علم سیاست بیشتر دچار غفلت و گاه غضب و بى مهرى ساختار سیاسى قرار گرفته است. و این خود داراى چند عامل اساسى است. اولاً اینکه ساختار سیاسى ما بیشتر تحت تسلط رشتههاى فنى و پزشکى بوده است. دوم اینکه سیاست مداران اعتمادى به علماى سیاسى ندارند و سوم اینکه اصولاً نخبگان سیاسى نیاز به دانش سیاسى را در خود احساس نمىکنند و خود را در این زمینه بسیار غنى مىبینند.
بخش دیگر بحران مربوط به خود دانش سیاسى جارى در ایران است که اولاً چندان دانش پویا و کار آمدى نیست و ثانیاً نه از لحاظ روشى، نه از لحاظ موضوعى و نه از لحاظ محتوا چندان با وضعیت سیاسى اجتماعى حاکم در ایران سازگارى ندارد. بى توجهى ساختار سیاسى به اهمیت آموزش سیاسى در ایجاد جامعه پذیرى سیاسى و تعمیق پیوند بین دولت و ملت و تأکید بیشتر بر امر تبلیغات نیز در این زمینه مؤثر مىباشد. دست آخر هم وضعیت اساتید و دانشجویان علم سیاست است که چندان مطلوب نیست، که بلکه از حیث تسلط علمى، پویایى فکرى، خلاقیتهاى ذهنى و عملى و میزان آشنایى با زبانهاى بیگانه و نیز در مورد سطح درآمد و نوع اشتغال در وضعیت ناامید کنندهاى هستند.
به نظر مىرسد که براى ایجاد تحرک و پویایى در تولید دانش سیاسى در وهله اول زدودن این نگرش که علم سیاست در ایران علم ضد حکومتى و ضد ساختارى است از اهمیت اساسى برخوردار است. باید این مسئله روشن شود که علم سیاست رشتهاى از علوم است که هدف آن کشف قانون مندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى جامعه است و از این طریق مىتواند اساس تصمیم گیریهاى کلان در سیاستهاى داخلى و خارجى باشد و در واقع کارکرد آن بعنوان یک علم یافتن راه حل براى معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه است و در صورتى که حکومت به آن بعنوان یک علم نگاه کند، رابطه متقابل و مثبت بسیار سازندهاى بین این رشته و ساختار سیاسى ایجاد خواهد شد و این امر مىتواند زمینه ساز رشد و پیشرفت این علوم و به تبع آن پیشرفت ایران باشد.
پىنوشتها:
1ـ درباره تاریخ تأسیس علوم سیاسى در ایران ر.ک. علیرضا ازغندى، علم سیاستى در ایران، انتشارات باز، 1378، صص 124 ـ 85.
2ـ داود غرایاق زندى، (به اهتمام) حمید عنایت پدر علم سیاست ایران، انتشارات بقعه، 1381، ص 324.
3ـ حسین بشیریه، پیشین، صص 263 ـ 262.
4ـ داود غرایاق زندى، پیشین، ص 321.
5ـ محمود سریع القلم، فرهنگ علمى و فرهنگ سیاسى، مجله سیاست علمى و پژوهشى، شماره 1، بهار 1370، ص 48.
6ـ محمود سریع القلم (سخنرانى)، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 14، زمستان 1380، ص 649.
7ـ روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، پیشین، ص 170.
8ـ ر.ک حشمت زاده، محمد باقر، وضعیت علم سیاست در ایران، فصلنامه علوم سیاسى، سال پنجم، شماره هجدهم، تابستان 81، ص 220.
9ـ همان، ص 221.
10ـ ر.ک محمد جواد لاریجانى، کاوشهاى نظرى در سیاست خارجى، نشر مشکوة، 1376. همچنین لاریجانى (میزگرد)، مجله کتاب نقد، شماره 27 ـ 26، بهار و تابستان 82، ص 257.
11ـ محمد رضا تاجیک، نخبگان ایران در تعطیلات تابستانى، روزنامه شرق، 23 شهریور ماه 82، شماره 17، صفحه 4.
12ـ محمود سریع القلم، روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، نشر و پژوهش فرزان، 1378، ص 84.
13ـ جمعى از نویسندگان، آشنایى با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتى، تهران، امیرکبیر، 1351، جلد اول، ص 245.
14ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 262.
15ـ کیومرث اشتریان، بومى کردن علوم سیاسى در ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، شماره 47، بهار 79، ص 115.
16ـ فصلنامه مطالعات راهبردى، پیشین، ص 651.
17ـ کیومرث اشتریان، پیشین، ص 114.
18ـ محمد کاظم سجاد پور، گفتارهایى در زمینه سیاست خارجى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1382، ص 134.
19ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 261.
20ـ کیومرث اشتریان، علوم سیاستگذارى و دستاوردهاى آن براى ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، شماره 37، تابستان 76، ص 44.
21ـ به نقل از داوود فیرحى، درآمدى بر ضرورت و هدف علم سیاست، فصلنامه علوم سیاسى، شماره 6، پائیز 1372.
22ـ داوود غرایاق زندى، پیشین، ص 324.