عبرتهاى انقلاب مشروطه _2
آرشیو
چکیده
متن
عبرت سوم: عدم تغییر اساسى نخبگان
داشتن مبانى مشروعیتى قوى از طرف یک نظام سیاسى، موجب اطاعتبیشتر مردم از آن حکومت و تثبیت پایههاى آن نظام مىشود .
اندیشه «فره ایزدى» در ایران، کهنترین اندیشهاى بود که پایههاى مشروعیت نظام را فراهم مىساخت . این اندیشه قدرت مطلق را به شخص پادشاه تفویض مىکرد . با چنین اختیارات گستردهاى بود که شاه تمام ظلمها و تعدیات، هتک جان و مال و نوامیس شهروندان را توجیه مىنمود . مردم هم بر اساس این فکر و اندیشه از پادشاه خود اطاعت مىکردند تا آن که آن قدر فشار بى عدالتىها در ایران زیاد شد که مردم با رغبتبه نداى عدالتطلبانه اسلام پاسخ مثبت دادند . در دوره ایران بعد از اسلام نیز عدالت جایگاه خود را کسب نکرد، و استبداد همچنان در ایران تداوم یافت . برخى متفکران و اندیشمندان اسلامى نیز در تقویت این ساختار نقش مهمى ایفا کردند; افرادى مثل فخرالدین رازى که بد گفتن به پادشاه ظالم را حرام مىدانست; چرا که به نظر او هر چند پادشاه ظالم باشد، خیرى که از او حاصل مىشود، بیشتر از شرى است که از فقدان او حاصل مىگردد . یا نجم الدین رازى، سلطنت را جانشین خداوند و نتیجه پیامبرى مىدانست و به نظر او سلطنت از پیامبرى هم برتر بود . حتى خواجه نظام الملک در نزدیک کردن بین فرهنگ فره ایزدى و پادشاهان نالایق سلجوقى کوشید .
در چنین جامعهاى قطعا دولتبرخاسته از جامعه نبود، بلکه برتر از جامعه بود . همه حقوق را در اختیار داشت، و طبق نظر خود هر میزان از آن را به هر کسى که مىخواست، مىداد . قانونى هم وجود نداشت و اوامر دولت استبدادى که خودسرانه صادر مىشد، در حکم قانون بود، و هرگاه هم مىخواست، آن را در راستاى منافع خودش تغییر مىداد . این یک نماى کلى از سیاست و حکومت در ایران تا دوران مشروطه بود . در جریان مشروطهخواهى این اندیشه به چالش کشیده شد و مشروعیت مدنى مطرح شد; یعنى مبناى اطاعت، توافق و رضایت گردید، اما حامیان اندیشه سنتى در مقابل این اندیشه مقاومت کردند . در اندیشه سیاسى جدید نخبگان، باید به آراى مردم، آزادى گروهها، قانون و احزاب سیاسى احترام گذاشت; اما در طول دوران مشروطه، فرهنگ سیاسى سنتى بر فرهنگ سیاسى جدید غلبه یافت و نخبگان سیاسى تلاش کردند که با حربههاى مختلف از توزیع قدرت سیاسى بین گروهها جلوگیرى نمایند . بر اساس فرهنگ سیاسى جدید، شاه باید مجلس را محترم مىشمرد و در چارچوب قانون اساسى به فعالیت مىپرداخت، اما غلبه فرهنگ سیاسى سنتى بر نخبگان و شاید عدم نفوذ فرهنگ سیاسى جدید در اندیشه نخبگان، باعثشد تا محمد على شاه مجلس را با کمک روسها به توپ ببندد . در انقلاب مشروطه روحانیون بر ضد سلاطین وقت و استبداد و مفاسد آنها و درباریانشان و همچنین در مقابل نفوذ اجنبىها قیام کردند . اما پس از پیروزى انقلاب، میان آنها اختلاف افتاد . استبداد با بهرهگیرى از این اختلاف و با تمسک قرار دادن راى شیخ فضل الله در خصوص مشروطه، به نام دفاع از دین اسلام، مجلس را به توپ بست .
نخبگان سیاسى حاکم بر ایران در دوره مشروطه، تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى و تحت تاثیر پدرسالارىهاى خانوادههاى ایرانى، اطاعت محض و بى چون و چرا را از توده مردم مىخواستند . آنها خواستار رابطه مرید و مرادى بودند . هیات حاکمه به جاى ترویج فرهنگ عقلانیت و تفکر در میان مردم، آنها را به فرهنگ کاریزمایى و عاطفى رهنمون مىساخت . نخبگان سیاسى ایران همچنین تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى به آراى مردم، احترامى نمىگذاشتند و به یک معنا در انتخابات دست مىبردند . یعنى در مقطع مشروطه، علىرغم نفوذ اندیشههاى جدید در افکار ایرانیان، نخبگان سیاسى ایران هنوز هم عادت نکرده بودند که باید به آراى مردم احترام گذاشت . مثلا در انتخابات مجلس پنجم، رضاخان با کمک و فشار ارتش و حکومتهاى نظامى، تعدادى از دست نشاندگان خود را از مجلس بیرون آورد . در واقع مجلس پنجم که مجلس خلع قاجاریه نام گرفت، با دخالتبسیار زیاد سردار سپه در راستاى اجراى سیاست جمهورىخواهى در مجلس، مخدوش شد . مرحوم ملک الشعراى بهار در این زمینه مىنویسد: «مجلس چهارم یکى از مجالس خوب ایران بود; انتخابات مجلس چهارم ظرف سه چهار سال تکمیل شد و قسمت عمدهاش در دوره زمامدارى وثوق الدوله جریان یافت و شک نداریم در تمام مدت مورد نظر دولت و اولیاى امور در انتخابات دخالت داشته است، اما اگر بخواهیم حقیقت را گفته باشیم باید اذعان نماییم، این معنى در مجلس اول، دوم، سوم و سایر ادوار نیز معمول بوده است .» (1) در خصوص تمایل دولتمردان ایران به مطلقه شدن قدرت، همین بس که پس از تعطیلى مجلس دوم به خاطر اولتیماتوم روسها، ناصرالملک انتخابات را تا سه سال تجدید نکرد . بد نیست در خصوص بى قانونى و عدم احترام نخبگان سیاسى به قانون هم به یک جمله از بهار اشاره نماییم، او مىنویسد: «در مجلس چهارم روزى مرحوم حاج آقا شیرازى، نطق داغى ایراد کرد مبنى بر این که باید رئیس الوزراءهایى که در ایام فترت خلاف قانون اساسى کارهایى کردهاند، محاکمه شوند . مشیرالدوله بى نهایت ناراحتشد و ضمن انتقاداتى از مجلس گفت: من قانون اساسى را براى مجلس مىخواهم نه مملکت را براى قانون اساسى و هرگاه پاى صلاح مملکت در میان باشد، من قانون اساسى را زیر پا لگد مىکنم .» (2) به دلیل همین خوى قدرتطلبى، بسیارى از درباریان بدون آن که اعتقادى به مشروطه داشته باشند، خود را در بین آزادى خواهان قرار دادند و رشته کشوردارى را به دست گرفتند . با حرکت مجاهدین در تبریز و پیروزى آنها در مرحله نخست جنگ و مقاومت، آنها در صدد بر آمدند با مشروطه خواهان پیوند بخورند . افرادى مثل آصف الدوله و خانواده قوام الملک در شیراز، انجمن ایالتى بر پا کردند . سیف الدوله حاکم خوزستان و شیخ خزعل، مواضع مشروطهخواهى نشان دادند . سعدوالدوله از اعضاى باغ شاه به میانجى گرى شاه و آزادى خواهان برخاست .
هنگامى که تهران به دست نیروهاى مشروطهخواه افتاد، بسیارى از وزیران و اعضاى کمیسیون فوق العاده، از ملازمان باغ شاه بودند و بسیارى از حکومت گران پیشین در ادارات دولتى دیده مىشدند . تعدادى از آنها در مجلس بودند و کمکم رشته کارها را به دست گرفتند . ناصرالملک نائب السلطنه، سپهدار تنکابنى رئیس الوزراء، فرمانفرما وزیر عدلیه، در نخستین دولت پس از فتح تهران، مخبرالسلطنه والى آذربایجان، عین الدوله وزیر داخله در دولت مستوفى الممالک، علاء السلطنه، مشیرالدوله، موتمن الملک و مستوفى الممالک از این قماش بودند . تهران به دست آزادىخواهانى چون ستارخان، فتح شد، ولى حکومتبه دست دیگران افتاد و میوهها را دیگران چیدند . انسجام اجتماعى حکومتگران و حمایت دول روس و انگلیس در تداوم نقش آنها تاثیر مهمى داشت . به طور کلى در مشروطیت ایران، تغییر گروه حکومتگر ناچیز بود، ترتیب گروه حاکم در مجالس اول و دوم تغییر بنیادى نیافت . گروه حکومتگر در راس امور اجرایى باقى مانده و طبقه حاکم متشکل از اشراف، اعیان و زمین داران بزرگ، قدرت سیاسى را همچنان حفظ کرد . (3) بنابراین عادت کردن نخبگان سیاسى ایران به شیوههاى استبدادى حکومت و نفوذ ضد انقلاب و فرصتطلب در حرکت مشروطه، در شکست آن نقش مهمى داشت .
عبرت چهارم: ضرورت رعایت اصول و قواعد کثرت گرایى
احزاب سیاسى از متن یک جامعه بر مىخیزند و غالبا ویژگىهاى عمومى جامعه خود را دارا هستند . احزابى نیز که در ایران به وجود آمدند، در همان فضاى فرهنگى حاکم بر جامعه رشد کرده بودند و بسیارى از ویژگىهاى آن فرهنگ در سرلوحه رفتار آنها قرار گرفته بود . مصطفى فاتح در یک ارزیابى کلى از خصوصیات ایرانیان در کتاب «پنجاه سال نفت» مدعى است: «میهن و ملک و دین براى آنها پشیزى ارزش ندارد، معبود و مقصود آنها سیم و زر است، و هر کسى که مقاصد پلید آنها را تامین نماید، بندهوار به خدمتش مىایستند، و دروغ و تقلب و ریاکارى آنان مایه زندگى و محصول بدفهمى آنها از مکتب است .» بدون آن که بخواهیم نظر فاتح را به طور کامل بپذیریم یا رد کنیم، باید اذعان نماییم که برخى از ویژگىهاى ایرانیان را بیان نموده است که این ویژگىها در قالب احزاب سیاسى نیز خود را نشان مىدهد . در حالى که اساس کار حزب «جمع گرایى و ملى گرایى» است، احزاب سیاسى در ایران خود محورى و خودخواهى را پیشه خود قرار داده بودند .
بهار در کتاب خود مىنویسد: «کار ضعف صنوف سیاسى به جایى رسیده که جمع کثیرى از سیاسیون عالى مقام در تقرب به سردار سپه بر یکدیگر پیشى جسته و در این مسابقه خانمان سوز شرکت مىکردند .» (4)
یا مثلا تشکیل حزب تجدد در مجلس پنجم در راستاى استقرار مشروطیت نبود، بلکه درست در جهت مخالف آن، یعنى استقرار جمهورى رضاخان بود . اگر جمهوریتبا مخالفت افرادى چون مدرس مواجه نمىشد و به وجود مىآمد، نهایتا هم شکل سلطنتى به خود مىگرفت . عمر احزاب و گروههاى سیاسى پایان یافته بود و همان مىشد که نهایتا شد . پس در این جا مشخص است که احزاب سیاسى بیش از این که به منافع حزبى و ملى بیندیشند، در فکر نزدیک شدن به کانونهاى قدرت براى ارتزاق سیاسىاند .
از ویژگىهاى منفى دیگرى که احزاب سیاسى در این دوره دارا بودند، عدم تساهل و تسامح سیاسى و سعه صدر در این گروهها است . تساهل و تسامح یا سعه صدر یکى از ویژگىهاى مثبتى است که وجود آن خصیصه در یک فرد یا در اعضاى یک گروه، توان بردبارى و شکیبایى آن شخص یا گروه را نسبتبه چیزهایى که بدانها گرایشهاى منفى دارد، بالا مىبرد . خشونت وجه غالب در مناسبات اجتماعى و سیاسى ایرانیان بوده است; در حالى که در نزاعهاى سیاسى فقط باید از ابزار مندرج در قانون استفاده کرد و نه فراتر از آن . احزاب سیاسى این دوره تلقى خاصى از مبارزه در ذهن داشتند که مبتنى بر اصل ستیز بود . احزاب سیاسى به جاى رقابتبا یکدیگر به جنگ با یکدیگر مىپرداختند، به یکدیگر تهمت مىزدند و همدیگر را متهم مىکردند و احیانا از تهمتهاى دینى و تکفیر نیز کوتاهى نمىکردند .
بهار در این خصوص مىنویسد: «ضدیت و دشمنى بین این دو حزب از آغاز فتح تهران بروز کرد و کار به کشت و کشتار هم رسید . بالاخره سید عبدالله بهبهانى را کشتند و گفته شد که مجاهدین دمکرات او را کشتند .» (5)
احزاب سیاسى باید در جهت مشارکتهاى سیاسى مسالمتآمیز تلاش نموده، مبارزه سیاسى را از حالت قهرآمیز خارج سازند . در حالى که رویاروى یکدیگر مىایستادند و همدیگر را به باد فحش و ناسزا مىگرفتند . احزاب سیاسى به جاى مبارزه سیاسى صحیح به برخوردهاى حذفى و خشونتبار با یکدیگر مىپرداختند . احزاب سیاسى تحت تاثیر عوامل مختلف به جاى طرح تقاضاهاى خود، دسته دیگر و حزب دیگر را محکوم و تکفیر نموده و قادر به تحمل یکدیگر نبودند . نمونه عینى چنین رفتارى را مىتوان به هنگام بحث روى اعتبارنامه آقاى شیبانى از اعضاى حزب تجدد مشاهده کرد . به دنبال این امر یکى از اعضاى حزب تجدد به صورت مدرس سیلى زد که عمامهاش افتاد . بهار در این خصوص مىنویسد: «این حرکت زشتبود . اکثریت نباید جلو نطق اقلیت را بگیرند . دیگر این که ناطق اقلیت را بزنند; چه اقلیتى متکى به احساسات و عواطف تند است، اما اکثریت متکى به فکر و تعقل و استدلال و بردبارى است .» (6) روزنامه بهار در شماره 21 خود در صفحه 351 در این مورد چنین نوشت: «ما منتظریم ریاست محترم مجلس تحقیقات کامل نموده، تشخیص بدهند که منبع این سیاهکارىها کجاست؟ آیا اقلیت را باید از طریق فحش، بنده و مطیع ساخت؟ آیا قوه اکثریت که امروز در تمام عالم اولین قوه استباید در ایران به وسیله هتاکى و فحاشى و تهدید و افترا ابراز شود .»
بهار پس از بیان وقایع مجلس چهارم و چگونگى شکلگیرى احزاب در این دوره مىنویسد: «در این جا باید اقرار کرد که فاصله بین یک نهضت مرتجعانه و اصلاحطلبى بسیار قلیل مىنمود و استعداد قسمتى از افراد اکثریتبراى قبول حیله «فاناتیزم» و استعمال این سلاح قدیمى بر ضد حریف خیلى شدت داشت و سهلترین وسیله براى خرد کردن حریف بود . اما مرحوم مدرس - اعلى ا . . . مقامه - که جزء سردستگان حزب اصلاحطلب قرار داشت، اهل این حرفها نبود و وسعت مشرب او در سیاست او را از طبقه فاناتیک به طور کلى جدا ساخته بود .» (7)
حرکتهاى انفعالى یکى از آفتهاى گروهها و احزاب سیاسى است . احزاب سیاسى دوره مشروطه از این ویژگى برخوردار بودند . به طور مثال حزب اعتدالیون بر اساس یک حرکت انفعالى و در واکنش به تشکیل حزب عامیون و عقاید آنها شکل گرفت . در خصوص حزب عامیون نیز این که با آغاز مشروطیت در ایران دست کوچکى به نام اجتماعیون عامیون به رهبرى حیدرخان عمو اغلى عضو حزب سوسیال دمکرات روسیه در ایران به وجود آمد . ایدئولوژى و مرام نامه این حزب بر اساس حزب همت که شعبه مسلمانهاى حزب سوسیال دمکرات بود، تدوین و سعى شده بود که این مرامنامه با وضع ایران تطبیق شود . ولى چهارچوب آن عملا دست نخورده باقى ماند . در واقع اکثر مرام نامه و نظام نامههاى احزاب این دوره ترجمه است، و گاهى هم به علت عدم معادل سازى مناسب، عبارات نارساست . عبارتهایى همچون وزارت ارتزاق از این دسته هستند .
جانبدارى برخى از احزاب از قدرتهاى خارجى نیز این توهم را در اذهان به وجود مىآورد که آنها از خارج از کشور برنامه مىگیرند . در یک چنین فضایى، تئورى توطئه به آسانى رشد مىکرد . بر اساس نگرش توطئهاى، هیچ رویدادى در صحنه بین الملل غیر مترقبه و تصادفى نیست و بیگانگان تعزیه گردان حوادث سیاسى هستند . در چنین فضایى به سختى مىتوان از تساهل حرفى به میان آورد و تفاوتها، اکثرا سطحى و غیر منصفانه مىشود . بهار در کتاب خود مىنویسد: «جراید دمکرات از انقلاب لنین بسیار تمجید کردند و به دوستى آن دولت امیدوار بودند . مامورین دولت انگلیس روى خوش به ما نشان دادند، مخالفین هم از بس ما را به هوادارى انگلیس منسوب ساخته و از این راه خواسته بودند ما را منفور سازند، وسیلهاى به دست داده بودند که با دولت انگلیس کنار آییم و کشور خود را از شر دولتهاى بى عرضه و عوام فریب نجات بخشیم . ولى چه مىتوان کرد با ملتى که به منفىبافى بیشتر راغب است تا به کار کردن و تصمیم گرفتن و مردانه با یک عقیده روشن پیش رفتن .» (8)
یکى از ویژگىهاى اساسى احزاب سیاسى به عنوان یکى از ارکان جامعه مدنى، ایجاد پل ارتباطى بین تودهها و حکومت مىباشد . در واقع احزاب باید زمینه لازم براى مشارکت تودهها را در امر حکومت فراهم سازند; ولى یکى از بزرگترین ضعفهاى احزاب سیاسى در ایران عدم ارتباط آنان با انتخاب کنندگان و مردم از یک طرف، و دولت از طرف دیگر بود . حتى حزب دمکرات که مدعى عضویت افراد زیادى در خود بود، نتوانست ارتباط لازم را با طبقات حامى خود برقرار نماید . در ارتباط با دولت نیز شاه کماکان دولت را انتخاب مىکرد و دولت از مجلس راى اعتماد مىگرفت و وزراء به پشتیبانى احزاب نیاز چندانى نداشتند . پس مشخص است که عدم رعایت ضوابط دمکراتیک از طرف گروهها و احزابى که خود از قبل دمکراسى پدیدار شده بودند، وسیلهاى براى ناکامى مشروطه و مشروطهخواهى و فرو غلطیدن حکومت مشروطه به دامان استبداد رضاخانى و رضاشاهى شدند .
عبرت پنجم: ضرورت وجود طبقه متوسط
تجار در اوایل قرن سیزدهم تحت تاثیر عوامل داخلى و خارجى تحرک جدیدى پیدا کردند و از شیوه سنتى به شیوه جدید تغییر مسیر دادند . آنها در مرحله نخست، به تجارت کالا به ویژه در عرصه خارجى رونق بخشیدند و سپس توانستند در عرصه صنعتى نیز سرمایه گذارى کنند . بدین ترتیب تجار به طور روزافزونى در حیات اجتماعى و اقتصادى ایران اهمیتبیشترى مىیافتند و با وجود این، ساخت نظام سیاسى به گونهاى بود که موانع جدى در راه پیشرفت تجار ایرانى قرار داده بودند . بنابراین آنها تلاش مىکردند که ابتدا با تشکیل مجلس وکلاى تجار مانع تجاوز روز افزون نیروهاى مستبد داخلى و تهدید ملاکان و اعیان شوند; اما در نهایت این اقدام آنها با موفقیت همراه نشد . زیرا با دخالتهاى دولت و دسیسههاى اعیان و ملاکان این مجلس نتوانست تقاضاى تجار را برآورده سازد . تجار که تمامى مصائب خود را از حکومتخودکامه و استبداد و استعمار مىدانستند با همکارى علما و روشنفکران نظام قدیم را برچیدند . آنها مشروطه را برقرار کردند، ولى به علت ضعف تجار، مشروطهگران زیاد موفق نبودند .
تجار در این دوره در مقایسه با دورههاى قبلى شاهد موفقیتهاى زیادى در عرصه داخلى و خارجى بودند، اما با وجود این، تجار ایرانى نتوانستند در مقایسه با تجار غربى موفقیت چندانى به دست آورند . سلطه حکومتخودکامه بر بازاریان و اعمال فشار بر آنان و اموال و دارایشان مانند مصادره 000/800 تومان از حاج محمد محسین امین الضرب و یا اخاذىهاى دیگر از تجار باعث مىشد که تجار دلگرمى زیادى به کار خود نداشته باشند . از طرف دیگر گاه سرمایه تجار توسط سارقان در بین راه نیز به سرقت مىرفت . راههاى تجارى بسیار ناامن بودند . تاسیس بانک شاهنشاهى و بانک استقراضى روس نیز به ضرر تجار ایرانى بود . بانک شاهنشاهى گذشته از نشر اسکناس و تسلط بر بازار پولى کشور، در تجارت خارجى نیز نقش عمدهاى داشت و پس از چندى بر بازار مبادله ارزهاى خارجى تسلط کامل پیدا کرد و عملا صرافان ایرانى را از میدان رقابتخارج کرد . بانک استقراض روس نیز با عملکرد حمایتى از تجار خود زمینه نفوذ گسترش تجار روس را در ایران مهیا کرد . همچنین سیاست نابرابر گمرکى شرایط ناگوارى را براى تجار ایرانى در برابر تجار بیگانه ایجاد کرده بود . گرچه تجار ایرانى از اواخر قرن 13 و اوایل قرن 14 به کارهاى نوینى چون کارخانهسازى و . . . روى آوردند، ولى در این زمینه توفیقى نیافتند . به دلایل مختلف از جمله مسائل سیاسى و رفتار نابخردانه حامیان ایران و عدم احترام به مالکیتخصوصى افراد، سرمایه گذارى بلند مدت از طرف تجار ایران صورت نگرفت . کماکان کالاهاى صنعتى ایرانیان در مقایسه با کالاى مشابه خارجى توان رقابت نداشت .
با کاهش قیمت مواد خام، تجار ایرانى سست و ضعیف شدند، هر چند ضعف آنها به حدى نبود که آنها را از حرکتباز دارد، بلکه آنها در قیامهایى چون رژى و مشروطه نقش داشتند . ضعف طبقه تجار باعثشد تا بعد از انقلاب مشروطه براى آنها محدودیتهایى فراهم آید و تداوم این ضعفها یکى از علل شکست مشروطه بود . گرچه انقلاب مشروطه تا حدودى عرصه سیاسى را تغییر داد، اما این پیروزى در عرصه اقتصادى بسیار کم رنگ بود . تجار پس از انقلاب توانستند به موفقیتهایى در مجلس ستیابند، مانند: اخراج نوژبلژیکى، مخالفتبا گرفتن وام از کشورهاى استعمارگر و تلاش و بیان ضررهاى آن در مجلس توسط یکى از تجار معروف به نام معین التجار، و کنترل نفوذ و سلطه سرمایه گذارى در ایران، از این قبیل بود . آنها در تدوین متمم قانون اساسى هم سعى کردند با تثبیت امر مالکیت، روند گسترش تجارت را تسهیل نمایند . البته ناکامىهایى نیز داشتند، ناتوانى در تاسیس بانک ملى، و سختشدن شرایط مبادله کالا در بازار به دلیل اوضاع نابسامان داخلى، از آن جمله بود .
پس از به توپ بستن مجلس اول توسط محمد على شاه، راهها نیز ناامن شد، و بر امور تجارى اثر منفى بر جاى گذاشت . وضعیت نابسامان تجارت داخلى بر تجارت خارجى نیز تاثیر گذاشت . این وضعیتبراى تجار در دوره دوم مجلس نیز ادامه داشت . هر چند تجار در این دوره توانستند قوانینى را در جهت تثبیت موقعیتخود تصویب کنند، اما در مواردى نتوانستند به موفقیت نائل شوند . تداوم وضع نابسامان اجتماعى باعثشد که تجار نتوانند روند رو به زوال قبل از مشروطه را متوقف نمایند . بنابراین، عدم تعادل و تناسب صادرات و واردات در عرصه تجارت خارجى تداوم یافت و حتى بدتر شد . کسرى تراز پرداختى در این دوره به اوج خودش رسید . در کنار این امر همزمان با انقلاب مشروطه و دهه پس از آن نیز سرمایه داران خارجى بیش از پیش متوجه ایران شدند و به سرمایه گذارىهاى بزرگى دست زدند . وضعیت پیشین تجار در پس از انقلاب نیز تکرار شد; یعنى دوباره گرایش به تولید مواد خام و عرضه به بازارهاى جهانى . از طرف دیگر بحران مالى گریبان گیر دولتهاى مشروطه خواه بود، دولتها از برقرارى آرامش نیز ناتوان بودند . همه اینها دلایلى بود که تاجر ایرانى علاقهاى به سرمایه گذارى صنعتى نداشت .
تجار در مجلس اول تا حدودى توانستند خواستههاى خود را برآورده سازند; اما در مجلس دوم نقش کمترى ایفا نمودند . تجار که قبلا حمایت و همراهى اصناف را داشتند، در این دوره به علت تغییر قانون انتخابات، از حمایت اصناف محروم شدند . در عوض عدهاى از زمینداران جایگزین آنها شدند . ساختار نظام ایران اربابرعیتى بود و مسلما زمینداران علاقهاى به تغییر این نظام نداشتند . از طرف دیگر وضع نابسامان و آشفته کشور نیز مزید بر علتشده بود و جلو هر گونه اصلاحات را مىگرفت; چرا که از یک طرف دولتبا بحران مالى روبرو بود و از طرف دیگر نیروهاى بیگانه به ناآرامىها دامن مىزدند . تمام تلاش مجلس و احزاب، آن بود که براى رفع بحران، بحرانى که خارج از تحمل تجار بود، بکوشند . صنف تجار به دلایل مختلف در قبل و بعد از انقلاب به عنوان یکى از عناصر اصلى طبقه متوسط، زمینههاى شکست اصلاحات سیاسى انقلاب مشروطه را فراهم ساخت . (9)
عبرت ششم: فقدان امنیت ملى و نفوذ اجانب
فشار دو دولت روس و انگلیس بر جامعه ایران، مشروطه را به کام مرگ کشاند . آنها به دنبال مطامع استعمارى خود بودند، آنها قصد چپاول اموال مشرق زمین را داشتند . مشروطه، مردم ایران را نسبتبه این اهداف آگاه ساخت . از میان توده مردم مجاهدان به میدان آمدند و رهبران برجستهاى در میان آنها ظاهر شدند . حزب دمکرات تشکیل شد، اما دولتین روس و انگلیس براى جلوگیرى از قدرتگیرى این مردان با یکدیگر همدستشدند . آنها در سال 1907 طى قراردادى در خصوص مسائل ایران به توافق رسیدند و ایران را به نواحى قابل نفوذ براى دو طرف در شمال و جنوب تقسیم نمودند، و یک ناحیه بى طرف نیز در نواحى مرکزى ایران در نظر گرفتند . بر اساس این توافق بود که دست روسها در سرکوب انقلاب ایران باز گذاشته مىشد، و محمد على شاه با استعانت از قواى روس، مجلس اول را به توپ بست . دولتین روس و انگلیس کوشیدند حداقل حکومت قاجاریه را حفظ نمایند . فشار این دو دولت در زمان مجلس دوم نیز سنگینى مىکرد . درخواست وام ایران از دو کشور به دلیل شرایط سخت و پیشنهادى آنها ناموفق ماند و هنگامى که تلاش کرد از یک سازمان بین الملل وام بگیرد، آنها مانع شدند . شاهزاده ایران، تبعه روس به نام داراب میرزا با حمایت ماموران روس به روستاهاى حوالى زنجان حمله برد و در آن جا به تاخت و تاز پرداخت . در اصفهان رئیس نظمیه وابسته به روسیه، حاکم شهر شکرالله خان معتمد خاقان را مجروح کرد . در تهران یک تبعه روسیه، صنیع الدوله رئیس مالیه را کشت، و روسها در آستارا به بهانهاى یک روستا را غارت و قتل عام کردند .
اینها نمونههایى از جنایات و مداخلات یک دولتبیگانه در ایران بود . از طرف دیگر دولت انگلیس به بهانه ناامنى راههاى جنوب کشور با دادن اولتیماتوم به ایران، نیروى نظامى جنوب را تاسیس کرد . محمد على میرزا هم با حمایت از روسها به سوى پایتخت لشکر کشى کرد و پس از آن که این حرکت دفع شد، دو دولتبر ایران فشار آوردند تا مستمرى شاه مخلوع را بپردازد . بى اعتنایى مورگان شوستر خزانه دار آمریکایى به توازن قدرت در ایران، باعثشد تا دولت روسیه و وابستگانش واکنش شدیدى نشان دهند . روسها به ایران اولتیماتوم دادند، و انگلیس هم با آنها همراهى کرد . اما مجلس زیر بار نمىرفت . نهایتا دولت صمصام السلطنه بختیارى براى رهایى از این مخمصه مجلس را منحل کرد و دوره موسوم به «فترت» آغاز شد . روسها شهرهاى تبریز، رشت، انزلى و مشهد را با خشونت و قساوت سرکوب کردند، و آذربایجان و گیلان عملا به اشغال نظامى درآمد . محاکمههاى نظامى، پیگرد و اعدام تعدادى از آزادىخواهان و حبس یا تبعید برخى گروهها، مؤید این مطلب بود . روسیه قصد نداشت نیروهایش را از ایران خارج سازد . از انحلال مجلس دوم تا وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به سال 1917 دو دولت بزرگ حاکم بر امور ایران بودند .
جنگ جهانى اول نیز در شرایطى آغاز شد که ایران در بدترین شرایط اقتصادى و سیاسى قرار داشت . اما به خاطر موقعیت ژئوپلتیکىاش ایجاب مىکرد که هر چه زودتر موضع صریح و روشنى در قبال جنگ اتخاذ نماید . مستوفى الممالک رئیس الوزراء نخست فرمان بى طرفى ایران در جنگ را به امضاى احمد شاه رساند . این عاقلانهترین سیاست ممکن بود، اما ایران از اقتدار کافى براى حفط بى طرفى خود برخوردار نبود . اولین ناقض بى طرفى ایران، دولت عثمانى بود . او مدعى بود که تا زمانى که ایالات ایران در اشغال نظامى روسهاست، این نقض بى طرفى است و دولت عثمانى نمىتواند بى طرفى ایران را در جنگ جدى و مؤثر بشناسد . اندکى پس از ورود قشون عثمانى روسیه به ایران، نیروهاى انگلیس نیز به بهانه جلوگیرى از انهدام تاسیسات نفتى خوزستان وارد بحرین در خلیج فارس شدند .
ایران نیازمند یک ارتش قوى و مجهز بود تا بتواند از بى طرفى خود دفاع نماید، که عملا فاقد آن بود . نفوذ متحدین و پیشرفت آنها در جنگ باعثشد که براى حل این معضل چارهاى بیندیشند . امضاى قرارداد محرمانه 1915 به معناى تقسیم جهان میان متفقین بود . در خصوص مسئله ایران نیز توافق شده بود که منطقه بر اساس قرارداد 1907 به سهم بریتانیا ملحق شود . به دنبال این توافق بریگارد قزاق در شمال به دیوزیون مبدل و در جنوب ایران (S . P . R) توسط انگلیسها تشکیل گردید . در نتیجه اشغال ایران جنبه رسمى یافت . تجاوزات متحدین و متفقین به شکل افسارگسیختهاى جامعه ایران را به سر حد جنگ داخلى، طغیان سیاسى و آشوب ملى پیش برد و آن را تا مرز اضمحلال اقتصادى کشاند .
پایان جنگ جهانى اول براى ایرانیان نوید بخش نبود; چرا که فقر اقتصادى، آشوب سیاسى و آشفتگى ادارى، در ایران حاکم شده بود . آنچه در این میان، عرصه را بر نیروهاى سیاسى ایران تنگتر ساخت، خروج روسیه از صحنه سیاسى ایران به دنبال انقلاب اکتبر بود . روسیه پس از انقلاب، اکثر نواحى اشغالى ایران را مسترد کرد و به قول مرحوم بهار، طنابى از دو طرف کشیده مىشد و گلوى ایران را مىفشرد . این طناب از یک طرف رها شد، اما انگلیسىها قصد داشتند از این موقعیت در راستاى منافع خود بهره جویند; به همین دلیل قرارداد 1919 را به امضاى دولت وثوق الدوله رساندند .
آشفتگى صحنه سیاسى و اقتصادى ایران و خاطرات بد ایرانیان از دوره مشروطه و خونریزىها و جنگهایى که در این مقطع صورت گرفت، باعث دلزدگى ایرانیان از حکومت مشروطه شد و نوعى گرایش عمومى جهتبه قدرت رسیدن یک شخص مقتدر براى سامان دادن به اوضاع نابسامان در ایران شکل گرفت . در شرایطى که بى نظمى و هرج و مرج بر یک جامعه مستولى شود، شرایط براى بروز یک دیکتاتور هم فراهم مىشود . شرایط ناشى از مشروطه و تحولات پس از آن فضاى سیاسى حاکم بر ایران را به نحوى تغییر داد که نه تنها توده مردم بلکه تمامى گروههاى سیاسى و غیر سیاسى نیز ظهور یک منجى را براى سامان دادن به اوضاع ایران آرزو مىکردند . بهار در این مورد مىنویسد: «کمال مطلوب همه پیدا شد . دولت فعال و با دوامى بود که با صلاحیت و پاکدامنى و جرات بیاید و شروع به اصلاحات کند و نظم و سنقى به کارها بدهد و از هرج و مرج جلوگیرى کند . این فکر ده سال بود در نظرها جاى کرده بود .» (10) بر همین اصول بود که دیکتاتورى رضاخانى و سپس رضاشاهى در ایران شکل گرفت و بساط مشروطه را به کلى برانداخت .
فرجام سخن
بى شک انقلاب مشروطه یکى از تحولات مهم تاریخ ایران است . این انقلاب علىرغم ناکامى آن، در تحلیل نهایى توانست تغییرات زیادى را در ایران خصوصا از بعد سیاسى فراهم آورد . این امر پایه حرکتهاى دمکراتیک بعدى را در تاریخ معاصر ایران نهاد . اما این انقلاب نتوانستبه تمام خواستهها و اهداف خود دستیابد . بررسى و تحلیل علل عدم موفقیت این حرکت مىتواند راهکارهاى مناسبى براى تحولات سیاسى ایران خصوصا در عصر حاضر فراهم آورد . به همین دلیل پرداختن به این امر خالى از فایده نخواهد بود . نکته قابل ذکر این که، برخى از مورخان نقطه عطف شکست مشروطهخواهى را در ایران، در اولتیماتوم روسها به ایران و پایان مجلس دوم و آغاز استبداد ناصرالملکى مىپندارند، اما به نظر نگارنده براى تحلیل علل شکست مشروطه باید تحولات بعد از این مقطع را نیز در نظر داشت; یعنى همان عواملى که شرایط صعود رضاخان را براى تاج و تختسلطنت فراهم آورد . آرى هر چند مشروطه خواهى در بیدارى ایرانیان نقش بسزایى داشت، اما به علل مقدر نتوانستبه تمامى اهداف خود دستیابد و نهایتا بر خرابههاى ناشى از مشروطه خواهى، پایههاى استبداد رضاخانى بنا شد .
پىنوشتها:
1. خلیل الله سردار آبادى، «موانع تکوین جامعه مدنى در دوره رضاشاه 1320 - 1304» (پایان نامه کارشناسى ارشد)، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، نیم سال دوم 76 - 1375 .
2. همان منبع، ص 306 .
3. سهراب یزدانى، پیشین، صص 144 - 140 .
4. محمد تقى بهار، پیشین، جلد اول، ص 351 .
5. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 11 .
6. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 36 .
7. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 132 .
8. همان منبع، ج 1، ص 17 و 18 .
9. عباس سلیمان نژاد، «ضعف طبقه متوسط و مشروطیت» ، پایان نامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، سال 1377 .
10. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 30 .
داشتن مبانى مشروعیتى قوى از طرف یک نظام سیاسى، موجب اطاعتبیشتر مردم از آن حکومت و تثبیت پایههاى آن نظام مىشود .
اندیشه «فره ایزدى» در ایران، کهنترین اندیشهاى بود که پایههاى مشروعیت نظام را فراهم مىساخت . این اندیشه قدرت مطلق را به شخص پادشاه تفویض مىکرد . با چنین اختیارات گستردهاى بود که شاه تمام ظلمها و تعدیات، هتک جان و مال و نوامیس شهروندان را توجیه مىنمود . مردم هم بر اساس این فکر و اندیشه از پادشاه خود اطاعت مىکردند تا آن که آن قدر فشار بى عدالتىها در ایران زیاد شد که مردم با رغبتبه نداى عدالتطلبانه اسلام پاسخ مثبت دادند . در دوره ایران بعد از اسلام نیز عدالت جایگاه خود را کسب نکرد، و استبداد همچنان در ایران تداوم یافت . برخى متفکران و اندیشمندان اسلامى نیز در تقویت این ساختار نقش مهمى ایفا کردند; افرادى مثل فخرالدین رازى که بد گفتن به پادشاه ظالم را حرام مىدانست; چرا که به نظر او هر چند پادشاه ظالم باشد، خیرى که از او حاصل مىشود، بیشتر از شرى است که از فقدان او حاصل مىگردد . یا نجم الدین رازى، سلطنت را جانشین خداوند و نتیجه پیامبرى مىدانست و به نظر او سلطنت از پیامبرى هم برتر بود . حتى خواجه نظام الملک در نزدیک کردن بین فرهنگ فره ایزدى و پادشاهان نالایق سلجوقى کوشید .
در چنین جامعهاى قطعا دولتبرخاسته از جامعه نبود، بلکه برتر از جامعه بود . همه حقوق را در اختیار داشت، و طبق نظر خود هر میزان از آن را به هر کسى که مىخواست، مىداد . قانونى هم وجود نداشت و اوامر دولت استبدادى که خودسرانه صادر مىشد، در حکم قانون بود، و هرگاه هم مىخواست، آن را در راستاى منافع خودش تغییر مىداد . این یک نماى کلى از سیاست و حکومت در ایران تا دوران مشروطه بود . در جریان مشروطهخواهى این اندیشه به چالش کشیده شد و مشروعیت مدنى مطرح شد; یعنى مبناى اطاعت، توافق و رضایت گردید، اما حامیان اندیشه سنتى در مقابل این اندیشه مقاومت کردند . در اندیشه سیاسى جدید نخبگان، باید به آراى مردم، آزادى گروهها، قانون و احزاب سیاسى احترام گذاشت; اما در طول دوران مشروطه، فرهنگ سیاسى سنتى بر فرهنگ سیاسى جدید غلبه یافت و نخبگان سیاسى تلاش کردند که با حربههاى مختلف از توزیع قدرت سیاسى بین گروهها جلوگیرى نمایند . بر اساس فرهنگ سیاسى جدید، شاه باید مجلس را محترم مىشمرد و در چارچوب قانون اساسى به فعالیت مىپرداخت، اما غلبه فرهنگ سیاسى سنتى بر نخبگان و شاید عدم نفوذ فرهنگ سیاسى جدید در اندیشه نخبگان، باعثشد تا محمد على شاه مجلس را با کمک روسها به توپ ببندد . در انقلاب مشروطه روحانیون بر ضد سلاطین وقت و استبداد و مفاسد آنها و درباریانشان و همچنین در مقابل نفوذ اجنبىها قیام کردند . اما پس از پیروزى انقلاب، میان آنها اختلاف افتاد . استبداد با بهرهگیرى از این اختلاف و با تمسک قرار دادن راى شیخ فضل الله در خصوص مشروطه، به نام دفاع از دین اسلام، مجلس را به توپ بست .
نخبگان سیاسى حاکم بر ایران در دوره مشروطه، تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى و تحت تاثیر پدرسالارىهاى خانوادههاى ایرانى، اطاعت محض و بى چون و چرا را از توده مردم مىخواستند . آنها خواستار رابطه مرید و مرادى بودند . هیات حاکمه به جاى ترویج فرهنگ عقلانیت و تفکر در میان مردم، آنها را به فرهنگ کاریزمایى و عاطفى رهنمون مىساخت . نخبگان سیاسى ایران همچنین تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى به آراى مردم، احترامى نمىگذاشتند و به یک معنا در انتخابات دست مىبردند . یعنى در مقطع مشروطه، علىرغم نفوذ اندیشههاى جدید در افکار ایرانیان، نخبگان سیاسى ایران هنوز هم عادت نکرده بودند که باید به آراى مردم احترام گذاشت . مثلا در انتخابات مجلس پنجم، رضاخان با کمک و فشار ارتش و حکومتهاى نظامى، تعدادى از دست نشاندگان خود را از مجلس بیرون آورد . در واقع مجلس پنجم که مجلس خلع قاجاریه نام گرفت، با دخالتبسیار زیاد سردار سپه در راستاى اجراى سیاست جمهورىخواهى در مجلس، مخدوش شد . مرحوم ملک الشعراى بهار در این زمینه مىنویسد: «مجلس چهارم یکى از مجالس خوب ایران بود; انتخابات مجلس چهارم ظرف سه چهار سال تکمیل شد و قسمت عمدهاش در دوره زمامدارى وثوق الدوله جریان یافت و شک نداریم در تمام مدت مورد نظر دولت و اولیاى امور در انتخابات دخالت داشته است، اما اگر بخواهیم حقیقت را گفته باشیم باید اذعان نماییم، این معنى در مجلس اول، دوم، سوم و سایر ادوار نیز معمول بوده است .» (1) در خصوص تمایل دولتمردان ایران به مطلقه شدن قدرت، همین بس که پس از تعطیلى مجلس دوم به خاطر اولتیماتوم روسها، ناصرالملک انتخابات را تا سه سال تجدید نکرد . بد نیست در خصوص بى قانونى و عدم احترام نخبگان سیاسى به قانون هم به یک جمله از بهار اشاره نماییم، او مىنویسد: «در مجلس چهارم روزى مرحوم حاج آقا شیرازى، نطق داغى ایراد کرد مبنى بر این که باید رئیس الوزراءهایى که در ایام فترت خلاف قانون اساسى کارهایى کردهاند، محاکمه شوند . مشیرالدوله بى نهایت ناراحتشد و ضمن انتقاداتى از مجلس گفت: من قانون اساسى را براى مجلس مىخواهم نه مملکت را براى قانون اساسى و هرگاه پاى صلاح مملکت در میان باشد، من قانون اساسى را زیر پا لگد مىکنم .» (2) به دلیل همین خوى قدرتطلبى، بسیارى از درباریان بدون آن که اعتقادى به مشروطه داشته باشند، خود را در بین آزادى خواهان قرار دادند و رشته کشوردارى را به دست گرفتند . با حرکت مجاهدین در تبریز و پیروزى آنها در مرحله نخست جنگ و مقاومت، آنها در صدد بر آمدند با مشروطه خواهان پیوند بخورند . افرادى مثل آصف الدوله و خانواده قوام الملک در شیراز، انجمن ایالتى بر پا کردند . سیف الدوله حاکم خوزستان و شیخ خزعل، مواضع مشروطهخواهى نشان دادند . سعدوالدوله از اعضاى باغ شاه به میانجى گرى شاه و آزادى خواهان برخاست .
هنگامى که تهران به دست نیروهاى مشروطهخواه افتاد، بسیارى از وزیران و اعضاى کمیسیون فوق العاده، از ملازمان باغ شاه بودند و بسیارى از حکومت گران پیشین در ادارات دولتى دیده مىشدند . تعدادى از آنها در مجلس بودند و کمکم رشته کارها را به دست گرفتند . ناصرالملک نائب السلطنه، سپهدار تنکابنى رئیس الوزراء، فرمانفرما وزیر عدلیه، در نخستین دولت پس از فتح تهران، مخبرالسلطنه والى آذربایجان، عین الدوله وزیر داخله در دولت مستوفى الممالک، علاء السلطنه، مشیرالدوله، موتمن الملک و مستوفى الممالک از این قماش بودند . تهران به دست آزادىخواهانى چون ستارخان، فتح شد، ولى حکومتبه دست دیگران افتاد و میوهها را دیگران چیدند . انسجام اجتماعى حکومتگران و حمایت دول روس و انگلیس در تداوم نقش آنها تاثیر مهمى داشت . به طور کلى در مشروطیت ایران، تغییر گروه حکومتگر ناچیز بود، ترتیب گروه حاکم در مجالس اول و دوم تغییر بنیادى نیافت . گروه حکومتگر در راس امور اجرایى باقى مانده و طبقه حاکم متشکل از اشراف، اعیان و زمین داران بزرگ، قدرت سیاسى را همچنان حفظ کرد . (3) بنابراین عادت کردن نخبگان سیاسى ایران به شیوههاى استبدادى حکومت و نفوذ ضد انقلاب و فرصتطلب در حرکت مشروطه، در شکست آن نقش مهمى داشت .
عبرت چهارم: ضرورت رعایت اصول و قواعد کثرت گرایى
احزاب سیاسى از متن یک جامعه بر مىخیزند و غالبا ویژگىهاى عمومى جامعه خود را دارا هستند . احزابى نیز که در ایران به وجود آمدند، در همان فضاى فرهنگى حاکم بر جامعه رشد کرده بودند و بسیارى از ویژگىهاى آن فرهنگ در سرلوحه رفتار آنها قرار گرفته بود . مصطفى فاتح در یک ارزیابى کلى از خصوصیات ایرانیان در کتاب «پنجاه سال نفت» مدعى است: «میهن و ملک و دین براى آنها پشیزى ارزش ندارد، معبود و مقصود آنها سیم و زر است، و هر کسى که مقاصد پلید آنها را تامین نماید، بندهوار به خدمتش مىایستند، و دروغ و تقلب و ریاکارى آنان مایه زندگى و محصول بدفهمى آنها از مکتب است .» بدون آن که بخواهیم نظر فاتح را به طور کامل بپذیریم یا رد کنیم، باید اذعان نماییم که برخى از ویژگىهاى ایرانیان را بیان نموده است که این ویژگىها در قالب احزاب سیاسى نیز خود را نشان مىدهد . در حالى که اساس کار حزب «جمع گرایى و ملى گرایى» است، احزاب سیاسى در ایران خود محورى و خودخواهى را پیشه خود قرار داده بودند .
بهار در کتاب خود مىنویسد: «کار ضعف صنوف سیاسى به جایى رسیده که جمع کثیرى از سیاسیون عالى مقام در تقرب به سردار سپه بر یکدیگر پیشى جسته و در این مسابقه خانمان سوز شرکت مىکردند .» (4)
یا مثلا تشکیل حزب تجدد در مجلس پنجم در راستاى استقرار مشروطیت نبود، بلکه درست در جهت مخالف آن، یعنى استقرار جمهورى رضاخان بود . اگر جمهوریتبا مخالفت افرادى چون مدرس مواجه نمىشد و به وجود مىآمد، نهایتا هم شکل سلطنتى به خود مىگرفت . عمر احزاب و گروههاى سیاسى پایان یافته بود و همان مىشد که نهایتا شد . پس در این جا مشخص است که احزاب سیاسى بیش از این که به منافع حزبى و ملى بیندیشند، در فکر نزدیک شدن به کانونهاى قدرت براى ارتزاق سیاسىاند .
از ویژگىهاى منفى دیگرى که احزاب سیاسى در این دوره دارا بودند، عدم تساهل و تسامح سیاسى و سعه صدر در این گروهها است . تساهل و تسامح یا سعه صدر یکى از ویژگىهاى مثبتى است که وجود آن خصیصه در یک فرد یا در اعضاى یک گروه، توان بردبارى و شکیبایى آن شخص یا گروه را نسبتبه چیزهایى که بدانها گرایشهاى منفى دارد، بالا مىبرد . خشونت وجه غالب در مناسبات اجتماعى و سیاسى ایرانیان بوده است; در حالى که در نزاعهاى سیاسى فقط باید از ابزار مندرج در قانون استفاده کرد و نه فراتر از آن . احزاب سیاسى این دوره تلقى خاصى از مبارزه در ذهن داشتند که مبتنى بر اصل ستیز بود . احزاب سیاسى به جاى رقابتبا یکدیگر به جنگ با یکدیگر مىپرداختند، به یکدیگر تهمت مىزدند و همدیگر را متهم مىکردند و احیانا از تهمتهاى دینى و تکفیر نیز کوتاهى نمىکردند .
بهار در این خصوص مىنویسد: «ضدیت و دشمنى بین این دو حزب از آغاز فتح تهران بروز کرد و کار به کشت و کشتار هم رسید . بالاخره سید عبدالله بهبهانى را کشتند و گفته شد که مجاهدین دمکرات او را کشتند .» (5)
احزاب سیاسى باید در جهت مشارکتهاى سیاسى مسالمتآمیز تلاش نموده، مبارزه سیاسى را از حالت قهرآمیز خارج سازند . در حالى که رویاروى یکدیگر مىایستادند و همدیگر را به باد فحش و ناسزا مىگرفتند . احزاب سیاسى به جاى مبارزه سیاسى صحیح به برخوردهاى حذفى و خشونتبار با یکدیگر مىپرداختند . احزاب سیاسى تحت تاثیر عوامل مختلف به جاى طرح تقاضاهاى خود، دسته دیگر و حزب دیگر را محکوم و تکفیر نموده و قادر به تحمل یکدیگر نبودند . نمونه عینى چنین رفتارى را مىتوان به هنگام بحث روى اعتبارنامه آقاى شیبانى از اعضاى حزب تجدد مشاهده کرد . به دنبال این امر یکى از اعضاى حزب تجدد به صورت مدرس سیلى زد که عمامهاش افتاد . بهار در این خصوص مىنویسد: «این حرکت زشتبود . اکثریت نباید جلو نطق اقلیت را بگیرند . دیگر این که ناطق اقلیت را بزنند; چه اقلیتى متکى به احساسات و عواطف تند است، اما اکثریت متکى به فکر و تعقل و استدلال و بردبارى است .» (6) روزنامه بهار در شماره 21 خود در صفحه 351 در این مورد چنین نوشت: «ما منتظریم ریاست محترم مجلس تحقیقات کامل نموده، تشخیص بدهند که منبع این سیاهکارىها کجاست؟ آیا اقلیت را باید از طریق فحش، بنده و مطیع ساخت؟ آیا قوه اکثریت که امروز در تمام عالم اولین قوه استباید در ایران به وسیله هتاکى و فحاشى و تهدید و افترا ابراز شود .»
بهار پس از بیان وقایع مجلس چهارم و چگونگى شکلگیرى احزاب در این دوره مىنویسد: «در این جا باید اقرار کرد که فاصله بین یک نهضت مرتجعانه و اصلاحطلبى بسیار قلیل مىنمود و استعداد قسمتى از افراد اکثریتبراى قبول حیله «فاناتیزم» و استعمال این سلاح قدیمى بر ضد حریف خیلى شدت داشت و سهلترین وسیله براى خرد کردن حریف بود . اما مرحوم مدرس - اعلى ا . . . مقامه - که جزء سردستگان حزب اصلاحطلب قرار داشت، اهل این حرفها نبود و وسعت مشرب او در سیاست او را از طبقه فاناتیک به طور کلى جدا ساخته بود .» (7)
حرکتهاى انفعالى یکى از آفتهاى گروهها و احزاب سیاسى است . احزاب سیاسى دوره مشروطه از این ویژگى برخوردار بودند . به طور مثال حزب اعتدالیون بر اساس یک حرکت انفعالى و در واکنش به تشکیل حزب عامیون و عقاید آنها شکل گرفت . در خصوص حزب عامیون نیز این که با آغاز مشروطیت در ایران دست کوچکى به نام اجتماعیون عامیون به رهبرى حیدرخان عمو اغلى عضو حزب سوسیال دمکرات روسیه در ایران به وجود آمد . ایدئولوژى و مرام نامه این حزب بر اساس حزب همت که شعبه مسلمانهاى حزب سوسیال دمکرات بود، تدوین و سعى شده بود که این مرامنامه با وضع ایران تطبیق شود . ولى چهارچوب آن عملا دست نخورده باقى ماند . در واقع اکثر مرام نامه و نظام نامههاى احزاب این دوره ترجمه است، و گاهى هم به علت عدم معادل سازى مناسب، عبارات نارساست . عبارتهایى همچون وزارت ارتزاق از این دسته هستند .
جانبدارى برخى از احزاب از قدرتهاى خارجى نیز این توهم را در اذهان به وجود مىآورد که آنها از خارج از کشور برنامه مىگیرند . در یک چنین فضایى، تئورى توطئه به آسانى رشد مىکرد . بر اساس نگرش توطئهاى، هیچ رویدادى در صحنه بین الملل غیر مترقبه و تصادفى نیست و بیگانگان تعزیه گردان حوادث سیاسى هستند . در چنین فضایى به سختى مىتوان از تساهل حرفى به میان آورد و تفاوتها، اکثرا سطحى و غیر منصفانه مىشود . بهار در کتاب خود مىنویسد: «جراید دمکرات از انقلاب لنین بسیار تمجید کردند و به دوستى آن دولت امیدوار بودند . مامورین دولت انگلیس روى خوش به ما نشان دادند، مخالفین هم از بس ما را به هوادارى انگلیس منسوب ساخته و از این راه خواسته بودند ما را منفور سازند، وسیلهاى به دست داده بودند که با دولت انگلیس کنار آییم و کشور خود را از شر دولتهاى بى عرضه و عوام فریب نجات بخشیم . ولى چه مىتوان کرد با ملتى که به منفىبافى بیشتر راغب است تا به کار کردن و تصمیم گرفتن و مردانه با یک عقیده روشن پیش رفتن .» (8)
یکى از ویژگىهاى اساسى احزاب سیاسى به عنوان یکى از ارکان جامعه مدنى، ایجاد پل ارتباطى بین تودهها و حکومت مىباشد . در واقع احزاب باید زمینه لازم براى مشارکت تودهها را در امر حکومت فراهم سازند; ولى یکى از بزرگترین ضعفهاى احزاب سیاسى در ایران عدم ارتباط آنان با انتخاب کنندگان و مردم از یک طرف، و دولت از طرف دیگر بود . حتى حزب دمکرات که مدعى عضویت افراد زیادى در خود بود، نتوانست ارتباط لازم را با طبقات حامى خود برقرار نماید . در ارتباط با دولت نیز شاه کماکان دولت را انتخاب مىکرد و دولت از مجلس راى اعتماد مىگرفت و وزراء به پشتیبانى احزاب نیاز چندانى نداشتند . پس مشخص است که عدم رعایت ضوابط دمکراتیک از طرف گروهها و احزابى که خود از قبل دمکراسى پدیدار شده بودند، وسیلهاى براى ناکامى مشروطه و مشروطهخواهى و فرو غلطیدن حکومت مشروطه به دامان استبداد رضاخانى و رضاشاهى شدند .
عبرت پنجم: ضرورت وجود طبقه متوسط
تجار در اوایل قرن سیزدهم تحت تاثیر عوامل داخلى و خارجى تحرک جدیدى پیدا کردند و از شیوه سنتى به شیوه جدید تغییر مسیر دادند . آنها در مرحله نخست، به تجارت کالا به ویژه در عرصه خارجى رونق بخشیدند و سپس توانستند در عرصه صنعتى نیز سرمایه گذارى کنند . بدین ترتیب تجار به طور روزافزونى در حیات اجتماعى و اقتصادى ایران اهمیتبیشترى مىیافتند و با وجود این، ساخت نظام سیاسى به گونهاى بود که موانع جدى در راه پیشرفت تجار ایرانى قرار داده بودند . بنابراین آنها تلاش مىکردند که ابتدا با تشکیل مجلس وکلاى تجار مانع تجاوز روز افزون نیروهاى مستبد داخلى و تهدید ملاکان و اعیان شوند; اما در نهایت این اقدام آنها با موفقیت همراه نشد . زیرا با دخالتهاى دولت و دسیسههاى اعیان و ملاکان این مجلس نتوانست تقاضاى تجار را برآورده سازد . تجار که تمامى مصائب خود را از حکومتخودکامه و استبداد و استعمار مىدانستند با همکارى علما و روشنفکران نظام قدیم را برچیدند . آنها مشروطه را برقرار کردند، ولى به علت ضعف تجار، مشروطهگران زیاد موفق نبودند .
تجار در این دوره در مقایسه با دورههاى قبلى شاهد موفقیتهاى زیادى در عرصه داخلى و خارجى بودند، اما با وجود این، تجار ایرانى نتوانستند در مقایسه با تجار غربى موفقیت چندانى به دست آورند . سلطه حکومتخودکامه بر بازاریان و اعمال فشار بر آنان و اموال و دارایشان مانند مصادره 000/800 تومان از حاج محمد محسین امین الضرب و یا اخاذىهاى دیگر از تجار باعث مىشد که تجار دلگرمى زیادى به کار خود نداشته باشند . از طرف دیگر گاه سرمایه تجار توسط سارقان در بین راه نیز به سرقت مىرفت . راههاى تجارى بسیار ناامن بودند . تاسیس بانک شاهنشاهى و بانک استقراضى روس نیز به ضرر تجار ایرانى بود . بانک شاهنشاهى گذشته از نشر اسکناس و تسلط بر بازار پولى کشور، در تجارت خارجى نیز نقش عمدهاى داشت و پس از چندى بر بازار مبادله ارزهاى خارجى تسلط کامل پیدا کرد و عملا صرافان ایرانى را از میدان رقابتخارج کرد . بانک استقراض روس نیز با عملکرد حمایتى از تجار خود زمینه نفوذ گسترش تجار روس را در ایران مهیا کرد . همچنین سیاست نابرابر گمرکى شرایط ناگوارى را براى تجار ایرانى در برابر تجار بیگانه ایجاد کرده بود . گرچه تجار ایرانى از اواخر قرن 13 و اوایل قرن 14 به کارهاى نوینى چون کارخانهسازى و . . . روى آوردند، ولى در این زمینه توفیقى نیافتند . به دلایل مختلف از جمله مسائل سیاسى و رفتار نابخردانه حامیان ایران و عدم احترام به مالکیتخصوصى افراد، سرمایه گذارى بلند مدت از طرف تجار ایران صورت نگرفت . کماکان کالاهاى صنعتى ایرانیان در مقایسه با کالاى مشابه خارجى توان رقابت نداشت .
با کاهش قیمت مواد خام، تجار ایرانى سست و ضعیف شدند، هر چند ضعف آنها به حدى نبود که آنها را از حرکتباز دارد، بلکه آنها در قیامهایى چون رژى و مشروطه نقش داشتند . ضعف طبقه تجار باعثشد تا بعد از انقلاب مشروطه براى آنها محدودیتهایى فراهم آید و تداوم این ضعفها یکى از علل شکست مشروطه بود . گرچه انقلاب مشروطه تا حدودى عرصه سیاسى را تغییر داد، اما این پیروزى در عرصه اقتصادى بسیار کم رنگ بود . تجار پس از انقلاب توانستند به موفقیتهایى در مجلس ستیابند، مانند: اخراج نوژبلژیکى، مخالفتبا گرفتن وام از کشورهاى استعمارگر و تلاش و بیان ضررهاى آن در مجلس توسط یکى از تجار معروف به نام معین التجار، و کنترل نفوذ و سلطه سرمایه گذارى در ایران، از این قبیل بود . آنها در تدوین متمم قانون اساسى هم سعى کردند با تثبیت امر مالکیت، روند گسترش تجارت را تسهیل نمایند . البته ناکامىهایى نیز داشتند، ناتوانى در تاسیس بانک ملى، و سختشدن شرایط مبادله کالا در بازار به دلیل اوضاع نابسامان داخلى، از آن جمله بود .
پس از به توپ بستن مجلس اول توسط محمد على شاه، راهها نیز ناامن شد، و بر امور تجارى اثر منفى بر جاى گذاشت . وضعیت نابسامان تجارت داخلى بر تجارت خارجى نیز تاثیر گذاشت . این وضعیتبراى تجار در دوره دوم مجلس نیز ادامه داشت . هر چند تجار در این دوره توانستند قوانینى را در جهت تثبیت موقعیتخود تصویب کنند، اما در مواردى نتوانستند به موفقیت نائل شوند . تداوم وضع نابسامان اجتماعى باعثشد که تجار نتوانند روند رو به زوال قبل از مشروطه را متوقف نمایند . بنابراین، عدم تعادل و تناسب صادرات و واردات در عرصه تجارت خارجى تداوم یافت و حتى بدتر شد . کسرى تراز پرداختى در این دوره به اوج خودش رسید . در کنار این امر همزمان با انقلاب مشروطه و دهه پس از آن نیز سرمایه داران خارجى بیش از پیش متوجه ایران شدند و به سرمایه گذارىهاى بزرگى دست زدند . وضعیت پیشین تجار در پس از انقلاب نیز تکرار شد; یعنى دوباره گرایش به تولید مواد خام و عرضه به بازارهاى جهانى . از طرف دیگر بحران مالى گریبان گیر دولتهاى مشروطه خواه بود، دولتها از برقرارى آرامش نیز ناتوان بودند . همه اینها دلایلى بود که تاجر ایرانى علاقهاى به سرمایه گذارى صنعتى نداشت .
تجار در مجلس اول تا حدودى توانستند خواستههاى خود را برآورده سازند; اما در مجلس دوم نقش کمترى ایفا نمودند . تجار که قبلا حمایت و همراهى اصناف را داشتند، در این دوره به علت تغییر قانون انتخابات، از حمایت اصناف محروم شدند . در عوض عدهاى از زمینداران جایگزین آنها شدند . ساختار نظام ایران اربابرعیتى بود و مسلما زمینداران علاقهاى به تغییر این نظام نداشتند . از طرف دیگر وضع نابسامان و آشفته کشور نیز مزید بر علتشده بود و جلو هر گونه اصلاحات را مىگرفت; چرا که از یک طرف دولتبا بحران مالى روبرو بود و از طرف دیگر نیروهاى بیگانه به ناآرامىها دامن مىزدند . تمام تلاش مجلس و احزاب، آن بود که براى رفع بحران، بحرانى که خارج از تحمل تجار بود، بکوشند . صنف تجار به دلایل مختلف در قبل و بعد از انقلاب به عنوان یکى از عناصر اصلى طبقه متوسط، زمینههاى شکست اصلاحات سیاسى انقلاب مشروطه را فراهم ساخت . (9)
عبرت ششم: فقدان امنیت ملى و نفوذ اجانب
فشار دو دولت روس و انگلیس بر جامعه ایران، مشروطه را به کام مرگ کشاند . آنها به دنبال مطامع استعمارى خود بودند، آنها قصد چپاول اموال مشرق زمین را داشتند . مشروطه، مردم ایران را نسبتبه این اهداف آگاه ساخت . از میان توده مردم مجاهدان به میدان آمدند و رهبران برجستهاى در میان آنها ظاهر شدند . حزب دمکرات تشکیل شد، اما دولتین روس و انگلیس براى جلوگیرى از قدرتگیرى این مردان با یکدیگر همدستشدند . آنها در سال 1907 طى قراردادى در خصوص مسائل ایران به توافق رسیدند و ایران را به نواحى قابل نفوذ براى دو طرف در شمال و جنوب تقسیم نمودند، و یک ناحیه بى طرف نیز در نواحى مرکزى ایران در نظر گرفتند . بر اساس این توافق بود که دست روسها در سرکوب انقلاب ایران باز گذاشته مىشد، و محمد على شاه با استعانت از قواى روس، مجلس اول را به توپ بست . دولتین روس و انگلیس کوشیدند حداقل حکومت قاجاریه را حفظ نمایند . فشار این دو دولت در زمان مجلس دوم نیز سنگینى مىکرد . درخواست وام ایران از دو کشور به دلیل شرایط سخت و پیشنهادى آنها ناموفق ماند و هنگامى که تلاش کرد از یک سازمان بین الملل وام بگیرد، آنها مانع شدند . شاهزاده ایران، تبعه روس به نام داراب میرزا با حمایت ماموران روس به روستاهاى حوالى زنجان حمله برد و در آن جا به تاخت و تاز پرداخت . در اصفهان رئیس نظمیه وابسته به روسیه، حاکم شهر شکرالله خان معتمد خاقان را مجروح کرد . در تهران یک تبعه روسیه، صنیع الدوله رئیس مالیه را کشت، و روسها در آستارا به بهانهاى یک روستا را غارت و قتل عام کردند .
اینها نمونههایى از جنایات و مداخلات یک دولتبیگانه در ایران بود . از طرف دیگر دولت انگلیس به بهانه ناامنى راههاى جنوب کشور با دادن اولتیماتوم به ایران، نیروى نظامى جنوب را تاسیس کرد . محمد على میرزا هم با حمایت از روسها به سوى پایتخت لشکر کشى کرد و پس از آن که این حرکت دفع شد، دو دولتبر ایران فشار آوردند تا مستمرى شاه مخلوع را بپردازد . بى اعتنایى مورگان شوستر خزانه دار آمریکایى به توازن قدرت در ایران، باعثشد تا دولت روسیه و وابستگانش واکنش شدیدى نشان دهند . روسها به ایران اولتیماتوم دادند، و انگلیس هم با آنها همراهى کرد . اما مجلس زیر بار نمىرفت . نهایتا دولت صمصام السلطنه بختیارى براى رهایى از این مخمصه مجلس را منحل کرد و دوره موسوم به «فترت» آغاز شد . روسها شهرهاى تبریز، رشت، انزلى و مشهد را با خشونت و قساوت سرکوب کردند، و آذربایجان و گیلان عملا به اشغال نظامى درآمد . محاکمههاى نظامى، پیگرد و اعدام تعدادى از آزادىخواهان و حبس یا تبعید برخى گروهها، مؤید این مطلب بود . روسیه قصد نداشت نیروهایش را از ایران خارج سازد . از انحلال مجلس دوم تا وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به سال 1917 دو دولت بزرگ حاکم بر امور ایران بودند .
جنگ جهانى اول نیز در شرایطى آغاز شد که ایران در بدترین شرایط اقتصادى و سیاسى قرار داشت . اما به خاطر موقعیت ژئوپلتیکىاش ایجاب مىکرد که هر چه زودتر موضع صریح و روشنى در قبال جنگ اتخاذ نماید . مستوفى الممالک رئیس الوزراء نخست فرمان بى طرفى ایران در جنگ را به امضاى احمد شاه رساند . این عاقلانهترین سیاست ممکن بود، اما ایران از اقتدار کافى براى حفط بى طرفى خود برخوردار نبود . اولین ناقض بى طرفى ایران، دولت عثمانى بود . او مدعى بود که تا زمانى که ایالات ایران در اشغال نظامى روسهاست، این نقض بى طرفى است و دولت عثمانى نمىتواند بى طرفى ایران را در جنگ جدى و مؤثر بشناسد . اندکى پس از ورود قشون عثمانى روسیه به ایران، نیروهاى انگلیس نیز به بهانه جلوگیرى از انهدام تاسیسات نفتى خوزستان وارد بحرین در خلیج فارس شدند .
ایران نیازمند یک ارتش قوى و مجهز بود تا بتواند از بى طرفى خود دفاع نماید، که عملا فاقد آن بود . نفوذ متحدین و پیشرفت آنها در جنگ باعثشد که براى حل این معضل چارهاى بیندیشند . امضاى قرارداد محرمانه 1915 به معناى تقسیم جهان میان متفقین بود . در خصوص مسئله ایران نیز توافق شده بود که منطقه بر اساس قرارداد 1907 به سهم بریتانیا ملحق شود . به دنبال این توافق بریگارد قزاق در شمال به دیوزیون مبدل و در جنوب ایران (S . P . R) توسط انگلیسها تشکیل گردید . در نتیجه اشغال ایران جنبه رسمى یافت . تجاوزات متحدین و متفقین به شکل افسارگسیختهاى جامعه ایران را به سر حد جنگ داخلى، طغیان سیاسى و آشوب ملى پیش برد و آن را تا مرز اضمحلال اقتصادى کشاند .
پایان جنگ جهانى اول براى ایرانیان نوید بخش نبود; چرا که فقر اقتصادى، آشوب سیاسى و آشفتگى ادارى، در ایران حاکم شده بود . آنچه در این میان، عرصه را بر نیروهاى سیاسى ایران تنگتر ساخت، خروج روسیه از صحنه سیاسى ایران به دنبال انقلاب اکتبر بود . روسیه پس از انقلاب، اکثر نواحى اشغالى ایران را مسترد کرد و به قول مرحوم بهار، طنابى از دو طرف کشیده مىشد و گلوى ایران را مىفشرد . این طناب از یک طرف رها شد، اما انگلیسىها قصد داشتند از این موقعیت در راستاى منافع خود بهره جویند; به همین دلیل قرارداد 1919 را به امضاى دولت وثوق الدوله رساندند .
آشفتگى صحنه سیاسى و اقتصادى ایران و خاطرات بد ایرانیان از دوره مشروطه و خونریزىها و جنگهایى که در این مقطع صورت گرفت، باعث دلزدگى ایرانیان از حکومت مشروطه شد و نوعى گرایش عمومى جهتبه قدرت رسیدن یک شخص مقتدر براى سامان دادن به اوضاع نابسامان در ایران شکل گرفت . در شرایطى که بى نظمى و هرج و مرج بر یک جامعه مستولى شود، شرایط براى بروز یک دیکتاتور هم فراهم مىشود . شرایط ناشى از مشروطه و تحولات پس از آن فضاى سیاسى حاکم بر ایران را به نحوى تغییر داد که نه تنها توده مردم بلکه تمامى گروههاى سیاسى و غیر سیاسى نیز ظهور یک منجى را براى سامان دادن به اوضاع ایران آرزو مىکردند . بهار در این مورد مىنویسد: «کمال مطلوب همه پیدا شد . دولت فعال و با دوامى بود که با صلاحیت و پاکدامنى و جرات بیاید و شروع به اصلاحات کند و نظم و سنقى به کارها بدهد و از هرج و مرج جلوگیرى کند . این فکر ده سال بود در نظرها جاى کرده بود .» (10) بر همین اصول بود که دیکتاتورى رضاخانى و سپس رضاشاهى در ایران شکل گرفت و بساط مشروطه را به کلى برانداخت .
فرجام سخن
بى شک انقلاب مشروطه یکى از تحولات مهم تاریخ ایران است . این انقلاب علىرغم ناکامى آن، در تحلیل نهایى توانست تغییرات زیادى را در ایران خصوصا از بعد سیاسى فراهم آورد . این امر پایه حرکتهاى دمکراتیک بعدى را در تاریخ معاصر ایران نهاد . اما این انقلاب نتوانستبه تمام خواستهها و اهداف خود دستیابد . بررسى و تحلیل علل عدم موفقیت این حرکت مىتواند راهکارهاى مناسبى براى تحولات سیاسى ایران خصوصا در عصر حاضر فراهم آورد . به همین دلیل پرداختن به این امر خالى از فایده نخواهد بود . نکته قابل ذکر این که، برخى از مورخان نقطه عطف شکست مشروطهخواهى را در ایران، در اولتیماتوم روسها به ایران و پایان مجلس دوم و آغاز استبداد ناصرالملکى مىپندارند، اما به نظر نگارنده براى تحلیل علل شکست مشروطه باید تحولات بعد از این مقطع را نیز در نظر داشت; یعنى همان عواملى که شرایط صعود رضاخان را براى تاج و تختسلطنت فراهم آورد . آرى هر چند مشروطه خواهى در بیدارى ایرانیان نقش بسزایى داشت، اما به علل مقدر نتوانستبه تمامى اهداف خود دستیابد و نهایتا بر خرابههاى ناشى از مشروطه خواهى، پایههاى استبداد رضاخانى بنا شد .
پىنوشتها:
1. خلیل الله سردار آبادى، «موانع تکوین جامعه مدنى در دوره رضاشاه 1320 - 1304» (پایان نامه کارشناسى ارشد)، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، نیم سال دوم 76 - 1375 .
2. همان منبع، ص 306 .
3. سهراب یزدانى، پیشین، صص 144 - 140 .
4. محمد تقى بهار، پیشین، جلد اول، ص 351 .
5. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 11 .
6. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 36 .
7. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 132 .
8. همان منبع، ج 1، ص 17 و 18 .
9. عباس سلیمان نژاد، «ضعف طبقه متوسط و مشروطیت» ، پایان نامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، سال 1377 .
10. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 30 .