آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

عبرت سوم: عدم تغییر اساسى نخبگان
داشتن مبانى مشروعیتى قوى از طرف یک نظام سیاسى، موجب اطاعت‏بیشتر مردم از آن حکومت و تثبیت پایه‏هاى آن نظام مى‏شود .
اندیشه «فره ایزدى‏» در ایران، کهن‏ترین اندیشه‏اى بود که پایه‏هاى مشروعیت نظام را فراهم مى‏ساخت . این اندیشه قدرت مطلق را به شخص پادشاه تفویض مى‏کرد . با چنین اختیارات گسترده‏اى بود که شاه تمام ظلم‏ها و تعدیات، هتک جان و مال و نوامیس شهروندان را توجیه مى‏نمود . مردم هم بر اساس این فکر و اندیشه از پادشاه خود اطاعت مى‏کردند تا آن که آن قدر فشار بى عدالتى‏ها در ایران زیاد شد که مردم با رغبت‏به نداى عدالت‏طلبانه اسلام پاسخ مثبت دادند . در دوره ایران بعد از اسلام نیز عدالت جایگاه خود را کسب نکرد، و استبداد همچنان در ایران تداوم یافت . برخى متفکران و اندیشمندان اسلامى نیز در تقویت این ساختار نقش مهمى ایفا کردند; افرادى مثل فخرالدین رازى که بد گفتن به پادشاه ظالم را حرام مى‏دانست; چرا که به نظر او هر چند پادشاه ظالم باشد، خیرى که از او حاصل مى‏شود، بیشتر از شرى است که از فقدان او حاصل مى‏گردد . یا نجم الدین رازى، سلطنت را جانشین خداوند و نتیجه پیامبرى مى‏دانست و به نظر او سلطنت از پیامبرى هم برتر بود . حتى خواجه نظام الملک در نزدیک کردن بین فرهنگ فره ایزدى و پادشاهان نالایق سلجوقى کوشید .
در چنین جامعه‏اى قطعا دولت‏برخاسته از جامعه نبود، بلکه برتر از جامعه بود . همه حقوق را در اختیار داشت، و طبق نظر خود هر میزان از آن را به هر کسى که مى‏خواست، مى‏داد . قانونى هم وجود نداشت و اوامر دولت استبدادى که خودسرانه صادر مى‏شد، در حکم قانون بود، و هرگاه هم مى‏خواست، آن را در راستاى منافع خودش تغییر مى‏داد . این یک نماى کلى از سیاست و حکومت در ایران تا دوران مشروطه بود . در جریان مشروطه‏خواهى این اندیشه به چالش کشیده شد و مشروعیت مدنى مطرح شد; یعنى مبناى اطاعت، توافق و رضایت گردید، اما حامیان اندیشه سنتى در مقابل این اندیشه مقاومت کردند . در اندیشه سیاسى جدید نخبگان، باید به آراى مردم، آزادى گروه‏ها، قانون و احزاب سیاسى احترام گذاشت; اما در طول دوران مشروطه، فرهنگ سیاسى سنتى بر فرهنگ سیاسى جدید غلبه یافت و نخبگان سیاسى تلاش کردند که با حربه‏هاى مختلف از توزیع قدرت سیاسى بین گروه‏ها جلوگیرى نمایند . بر اساس فرهنگ سیاسى جدید، شاه باید مجلس را محترم مى‏شمرد و در چارچوب قانون اساسى به فعالیت مى‏پرداخت، اما غلبه فرهنگ سیاسى سنتى بر نخبگان و شاید عدم نفوذ فرهنگ سیاسى جدید در اندیشه نخبگان، باعث‏شد تا محمد على شاه مجلس را با کمک روس‏ها به توپ ببندد . در انقلاب مشروطه روحانیون بر ضد سلاطین وقت و استبداد و مفاسد آن‏ها و درباریانشان و همچنین در مقابل نفوذ اجنبى‏ها قیام کردند . اما پس از پیروزى انقلاب، میان آن‏ها اختلاف افتاد . استبداد با بهره‏گیرى از این اختلاف و با تمسک قرار دادن راى شیخ فضل الله در خصوص مشروطه، به نام دفاع از دین اسلام، مجلس را به توپ بست .
نخبگان سیاسى حاکم بر ایران در دوره مشروطه، تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى و تحت تاثیر پدرسالارى‏هاى خانواده‏هاى ایرانى، اطاعت محض و بى چون و چرا را از توده مردم مى‏خواستند . آن‏ها خواستار رابطه مرید و مرادى بودند . هیات حاکمه به جاى ترویج فرهنگ عقلانیت و تفکر در میان مردم، آن‏ها را به فرهنگ کاریزمایى و عاطفى رهنمون مى‏ساخت . نخبگان سیاسى ایران همچنین تحت تاثیر فرهنگ سیاسى سنتى به آراى مردم، احترامى نمى‏گذاشتند و به یک معنا در انتخابات دست مى‏بردند . یعنى در مقطع مشروطه، على‏رغم نفوذ اندیشه‏هاى جدید در افکار ایرانیان، نخبگان سیاسى ایران هنوز هم عادت نکرده بودند که باید به آراى مردم احترام گذاشت . مثلا در انتخابات مجلس پنجم، رضاخان با کمک و فشار ارتش و حکومت‏هاى نظامى، تعدادى از دست نشاندگان خود را از مجلس بیرون آورد . در واقع مجلس پنجم که مجلس خلع قاجاریه نام گرفت، با دخالت‏بسیار زیاد سردار سپه در راستاى اجراى سیاست جمهورى‏خواهى در مجلس، مخدوش شد . مرحوم ملک الشعراى بهار در این زمینه مى‏نویسد: «مجلس چهارم یکى از مجالس خوب ایران بود; انتخابات مجلس چهارم ظرف سه چهار سال تکمیل شد و قسمت عمده‏اش در دوره زمامدارى وثوق الدوله جریان یافت و شک نداریم در تمام مدت مورد نظر دولت و اولیاى امور در انتخابات دخالت داشته است، اما اگر بخواهیم حقیقت را گفته باشیم باید اذعان نماییم، این معنى در مجلس اول، دوم، سوم و سایر ادوار نیز معمول بوده است .» (1) در خصوص تمایل دولتمردان ایران به مطلقه شدن قدرت، همین بس که پس از تعطیلى مجلس دوم به خاطر اولتیماتوم روس‏ها، ناصرالملک انتخابات را تا سه سال تجدید نکرد . بد نیست در خصوص بى قانونى و عدم احترام نخبگان سیاسى به قانون هم به یک جمله از بهار اشاره نماییم، او مى‏نویسد: «در مجلس چهارم روزى مرحوم حاج آقا شیرازى، نطق داغى ایراد کرد مبنى بر این که باید رئیس الوزراءهایى که در ایام فترت خلاف قانون اساسى کارهایى کرده‏اند، محاکمه شوند . مشیرالدوله بى نهایت ناراحت‏شد و ضمن انتقاداتى از مجلس گفت: من قانون اساسى را براى مجلس مى‏خواهم نه مملکت را براى قانون اساسى و هرگاه پاى صلاح مملکت در میان باشد، من قانون اساسى را زیر پا لگد مى‏کنم .» (2) به دلیل همین خوى قدرت‏طلبى، بسیارى از درباریان بدون آن که اعتقادى به مشروطه داشته باشند، خود را در بین آزادى خواهان قرار دادند و رشته کشوردارى را به دست گرفتند . با حرکت مجاهدین در تبریز و پیروزى آن‏ها در مرحله نخست جنگ و مقاومت، آنها در صدد بر آمدند با مشروطه خواهان پیوند بخورند . افرادى مثل آصف الدوله و خانواده قوام الملک در شیراز، انجمن ایالتى بر پا کردند . سیف الدوله حاکم خوزستان و شیخ خزعل، مواضع مشروطه‏خواهى نشان دادند . سعدوالدوله از اعضاى باغ شاه به میانجى گرى شاه و آزادى خواهان برخاست .
هنگامى که تهران به دست نیروهاى مشروطه‏خواه افتاد، بسیارى از وزیران و اعضاى کمیسیون فوق العاده، از ملازمان باغ شاه بودند و بسیارى از حکومت گران پیشین در ادارات دولتى دیده مى‏شدند . تعدادى از آن‏ها در مجلس بودند و کم‏کم رشته کارها را به دست گرفتند . ناصرالملک نائب السلطنه، سپهدار تنکابنى رئیس الوزراء، فرمانفرما وزیر عدلیه، در نخستین دولت پس از فتح تهران، مخبرالسلطنه والى آذربایجان، عین الدوله وزیر داخله در دولت مستوفى الممالک، علاء السلطنه، مشیرالدوله، موتمن الملک و مستوفى الممالک از این قماش بودند . تهران به دست آزادى‏خواهانى چون ستارخان، فتح شد، ولى حکومت‏به دست دیگران افتاد و میوه‏ها را دیگران چیدند . انسجام اجتماعى حکومت‏گران و حمایت دول روس و انگلیس در تداوم نقش آنها تاثیر مهمى داشت . به طور کلى در مشروطیت ایران، تغییر گروه حکومت‏گر ناچیز بود، ترتیب گروه حاکم در مجالس اول و دوم تغییر بنیادى نیافت . گروه حکومت‏گر در راس امور اجرایى باقى مانده و طبقه حاکم متشکل از اشراف، اعیان و زمین داران بزرگ، قدرت سیاسى را همچنان حفظ کرد . (3) بنابراین عادت کردن نخبگان سیاسى ایران به شیوه‏هاى استبدادى حکومت و نفوذ ضد انقلاب و فرصت‏طلب در حرکت مشروطه، در شکست آن نقش مهمى داشت .
عبرت چهارم: ضرورت رعایت اصول و قواعد کثرت گرایى
احزاب سیاسى از متن یک جامعه بر مى‏خیزند و غالبا ویژگى‏هاى عمومى جامعه خود را دارا هستند . احزابى نیز که در ایران به وجود آمدند، در همان فضاى فرهنگى حاکم بر جامعه رشد کرده بودند و بسیارى از ویژگى‏هاى آن فرهنگ در سرلوحه رفتار آن‏ها قرار گرفته بود . مصطفى فاتح در یک ارزیابى کلى از خصوصیات ایرانیان در کتاب «پنجاه سال نفت‏» مدعى است: «میهن و ملک و دین براى آن‏ها پشیزى ارزش ندارد، معبود و مقصود آن‏ها سیم و زر است، و هر کسى که مقاصد پلید آن‏ها را تامین نماید، بنده‏وار به خدمتش مى‏ایستند، و دروغ و تقلب و ریاکارى آنان مایه زندگى و محصول بدفهمى آن‏ها از مکتب است .» بدون آن که بخواهیم نظر فاتح را به طور کامل بپذیریم یا رد کنیم، باید اذعان نماییم که برخى از ویژگى‏هاى ایرانیان را بیان نموده است که این ویژگى‏ها در قالب احزاب سیاسى نیز خود را نشان مى‏دهد . در حالى که اساس کار حزب «جمع گرایى و ملى گرایى‏» است، احزاب سیاسى در ایران خود محورى و خودخواهى را پیشه خود قرار داده بودند .
بهار در کتاب خود مى‏نویسد: «کار ضعف صنوف سیاسى به جایى رسیده که جمع کثیرى از سیاسیون عالى مقام در تقرب به سردار سپه بر یکدیگر پیشى جسته و در این مسابقه خانمان سوز شرکت مى‏کردند .» (4)
یا مثلا تشکیل حزب تجدد در مجلس پنجم در راستاى استقرار مشروطیت نبود، بلکه درست در جهت مخالف آن، یعنى استقرار جمهورى رضاخان بود . اگر جمهوریت‏با مخالفت افرادى چون مدرس مواجه نمى‏شد و به وجود مى‏آمد، نهایتا هم شکل سلطنتى به خود مى‏گرفت . عمر احزاب و گروه‏هاى سیاسى پایان یافته بود و همان مى‏شد که نهایتا شد . پس در این جا مشخص است که احزاب سیاسى بیش از این که به منافع حزبى و ملى بیندیشند، در فکر نزدیک شدن به کانون‏هاى قدرت براى ارتزاق سیاسى‏اند .
از ویژگى‏هاى منفى دیگرى که احزاب سیاسى در این دوره دارا بودند، عدم تساهل و تسامح سیاسى و سعه صدر در این گروه‏ها است . تساهل و تسامح یا سعه صدر یکى از ویژگى‏هاى مثبتى است که وجود آن خصیصه در یک فرد یا در اعضاى یک گروه، توان بردبارى و شکیبایى آن شخص یا گروه را نسبت‏به چیزهایى که بدان‏ها گرایش‏هاى منفى دارد، بالا مى‏برد . خشونت وجه غالب در مناسبات اجتماعى و سیاسى ایرانیان بوده است; در حالى که در نزاع‏هاى سیاسى فقط باید از ابزار مندرج در قانون استفاده کرد و نه فراتر از آن . احزاب سیاسى این دوره تلقى خاصى از مبارزه در ذهن داشتند که مبتنى بر اصل ستیز بود . احزاب سیاسى به جاى رقابت‏با یکدیگر به جنگ با یکدیگر مى‏پرداختند، به یکدیگر تهمت مى‏زدند و همدیگر را متهم مى‏کردند و احیانا از تهمت‏هاى دینى و تکفیر نیز کوتاهى نمى‏کردند .
بهار در این خصوص مى‏نویسد: «ضدیت و دشمنى بین این دو حزب از آغاز فتح تهران بروز کرد و کار به کشت و کشتار هم رسید . بالاخره سید عبدالله بهبهانى را کشتند و گفته شد که مجاهدین دمکرات او را کشتند .» (5)
احزاب سیاسى باید در جهت مشارکت‏هاى سیاسى مسالمت‏آمیز تلاش نموده، مبارزه سیاسى را از حالت قهرآمیز خارج سازند . در حالى که رویاروى یکدیگر مى‏ایستادند و همدیگر را به باد فحش و ناسزا مى‏گرفتند . احزاب سیاسى به جاى مبارزه سیاسى صحیح به برخوردهاى حذفى و خشونت‏بار با یکدیگر مى‏پرداختند . احزاب سیاسى تحت تاثیر عوامل مختلف به جاى طرح تقاضاهاى خود، دسته دیگر و حزب دیگر را محکوم و تکفیر نموده و قادر به تحمل یکدیگر نبودند . نمونه عینى چنین رفتارى را مى‏توان به هنگام بحث روى اعتبارنامه آقاى شیبانى از اعضاى حزب تجدد مشاهده کرد . به دنبال این امر یکى از اعضاى حزب تجدد به صورت مدرس سیلى زد که عمامه‏اش افتاد . بهار در این خصوص مى‏نویسد: «این حرکت زشت‏بود . اکثریت نباید جلو نطق اقلیت را بگیرند . دیگر این که ناطق اقلیت را بزنند; چه اقلیتى متکى به احساسات و عواطف تند است، اما اکثریت متکى به فکر و تعقل و استدلال و بردبارى است .» (6) روزنامه بهار در شماره 21 خود در صفحه 351 در این مورد چنین نوشت: «ما منتظریم ریاست محترم مجلس تحقیقات کامل نموده، تشخیص بدهند که منبع این سیاهکارى‏ها کجاست؟ آیا اقلیت را باید از طریق فحش، بنده و مطیع ساخت؟ آیا قوه اکثریت که امروز در تمام عالم اولین قوه است‏باید در ایران به وسیله هتاکى و فحاشى و تهدید و افترا ابراز شود .»
بهار پس از بیان وقایع مجلس چهارم و چگونگى شکل‏گیرى احزاب در این دوره مى‏نویسد: «در این جا باید اقرار کرد که فاصله بین یک نهضت مرتجعانه و اصلاح‏طلبى بسیار قلیل مى‏نمود و استعداد قسمتى از افراد اکثریت‏براى قبول حیله «فاناتیزم‏» و استعمال این سلاح قدیمى بر ضد حریف خیلى شدت داشت و سهل‏ترین وسیله براى خرد کردن حریف بود . اما مرحوم مدرس - اعلى ا . . . مقامه - که جزء سردستگان حزب اصلاح‏طلب قرار داشت، اهل این حرف‏ها نبود و وسعت مشرب او در سیاست او را از طبقه فاناتیک به طور کلى جدا ساخته بود .» (7)
حرکت‏هاى انفعالى یکى از آفت‏هاى گروه‏ها و احزاب سیاسى است . احزاب سیاسى دوره مشروطه از این ویژگى برخوردار بودند . به طور مثال حزب اعتدالیون بر اساس یک حرکت انفعالى و در واکنش به تشکیل حزب عامیون و عقاید آن‏ها شکل گرفت . در خصوص حزب عامیون نیز این که با آغاز مشروطیت در ایران دست کوچکى به نام اجتماعیون عامیون به رهبرى حیدرخان عمو اغلى عضو حزب سوسیال دمکرات روسیه در ایران به وجود آمد . ایدئولوژى و مرام نامه این حزب بر اساس حزب همت که شعبه مسلمان‏هاى حزب سوسیال دمکرات بود، تدوین و سعى شده بود که این مرام‏نامه با وضع ایران تطبیق شود . ولى چهارچوب آن عملا دست نخورده باقى ماند . در واقع اکثر مرام نامه و نظام نامه‏هاى احزاب این دوره ترجمه است، و گاهى هم به علت عدم معادل سازى مناسب، عبارات نارساست . عبارت‏هایى همچون وزارت ارتزاق از این دسته هستند .
جانبدارى برخى از احزاب از قدرت‏هاى خارجى نیز این توهم را در اذهان به وجود مى‏آورد که آن‏ها از خارج از کشور برنامه مى‏گیرند . در یک چنین فضایى، تئورى توطئه به آسانى رشد مى‏کرد . بر اساس نگرش توطئه‏اى، هیچ رویدادى در صحنه بین الملل غیر مترقبه و تصادفى نیست و بیگانگان تعزیه گردان حوادث سیاسى هستند . در چنین فضایى به سختى مى‏توان از تساهل حرفى به میان آورد و تفاوت‏ها، اکثرا سطحى و غیر منصفانه مى‏شود . بهار در کتاب خود مى‏نویسد: «جراید دمکرات از انقلاب لنین بسیار تمجید کردند و به دوستى آن دولت امیدوار بودند . مامورین دولت انگلیس روى خوش به ما نشان دادند، مخالفین هم از بس ما را به هوادارى انگلیس منسوب ساخته و از این راه خواسته بودند ما را منفور سازند، وسیله‏اى به دست داده بودند که با دولت انگلیس کنار آییم و کشور خود را از شر دولت‏هاى بى عرضه و عوام فریب نجات بخشیم . ولى چه مى‏توان کرد با ملتى که به منفى‏بافى بیشتر راغب است تا به کار کردن و تصمیم گرفتن و مردانه با یک عقیده روشن پیش رفتن .» (8)
یکى از ویژگى‏هاى اساسى احزاب سیاسى به عنوان یکى از ارکان جامعه مدنى، ایجاد پل ارتباطى بین توده‏ها و حکومت مى‏باشد . در واقع احزاب باید زمینه لازم براى مشارکت توده‏ها را در امر حکومت فراهم سازند; ولى یکى از بزرگ‏ترین ضعف‏هاى احزاب سیاسى در ایران عدم ارتباط آنان با انتخاب کنندگان و مردم از یک طرف، و دولت از طرف دیگر بود . حتى حزب دمکرات که مدعى عضویت افراد زیادى در خود بود، نتوانست ارتباط لازم را با طبقات حامى خود برقرار نماید . در ارتباط با دولت نیز شاه کماکان دولت را انتخاب مى‏کرد و دولت از مجلس راى اعتماد مى‏گرفت و وزراء به پشتیبانى احزاب نیاز چندانى نداشتند . پس مشخص است که عدم رعایت ضوابط دمکراتیک از طرف گروه‏ها و احزابى که خود از قبل دمکراسى پدیدار شده بودند، وسیله‏اى براى ناکامى مشروطه و مشروطه‏خواهى و فرو غلطیدن حکومت مشروطه به دامان استبداد رضاخانى و رضاشاهى شدند .
عبرت پنجم: ضرورت وجود طبقه متوسط
تجار در اوایل قرن سیزدهم تحت تاثیر عوامل داخلى و خارجى تحرک جدیدى پیدا کردند و از شیوه سنتى به شیوه جدید تغییر مسیر دادند . آن‏ها در مرحله نخست، به تجارت کالا به ویژه در عرصه خارجى رونق بخشیدند و سپس توانستند در عرصه صنعتى نیز سرمایه گذارى کنند . بدین ترتیب تجار به طور روزافزونى در حیات اجتماعى و اقتصادى ایران اهمیت‏بیشترى مى‏یافتند و با وجود این، ساخت نظام سیاسى به گونه‏اى بود که موانع جدى در راه پیشرفت تجار ایرانى قرار داده بودند . بنابراین آنها تلاش مى‏کردند که ابتدا با تشکیل مجلس وکلاى تجار مانع تجاوز روز افزون نیروهاى مستبد داخلى و تهدید ملاکان و اعیان شوند; اما در نهایت این اقدام آنها با موفقیت همراه نشد . زیرا با دخالت‏هاى دولت و دسیسه‏هاى اعیان و ملاکان این مجلس نتوانست تقاضاى تجار را برآورده سازد . تجار که تمامى مصائب خود را از حکومت‏خودکامه و استبداد و استعمار مى‏دانستند با همکارى علما و روشنفکران نظام قدیم را برچیدند . آنها مشروطه را برقرار کردند، ولى به علت ضعف تجار، مشروطه‏گران زیاد موفق نبودند .
تجار در این دوره در مقایسه با دوره‏هاى قبلى شاهد موفقیت‏هاى زیادى در عرصه داخلى و خارجى بودند، اما با وجود این، تجار ایرانى نتوانستند در مقایسه با تجار غربى موفقیت چندانى به دست آورند . سلطه حکومت‏خودکامه بر بازاریان و اعمال فشار بر آنان و اموال و دارایشان مانند مصادره 000/800 تومان از حاج محمد محسین امین الضرب و یا اخاذى‏هاى دیگر از تجار باعث مى‏شد که تجار دلگرمى زیادى به کار خود نداشته باشند . از طرف دیگر گاه سرمایه تجار توسط سارقان در بین راه نیز به سرقت مى‏رفت . راه‏هاى تجارى بسیار ناامن بودند . تاسیس بانک شاهنشاهى و بانک استقراضى روس نیز به ضرر تجار ایرانى بود . بانک شاهنشاهى گذشته از نشر اسکناس و تسلط بر بازار پولى کشور، در تجارت خارجى نیز نقش عمده‏اى داشت و پس از چندى بر بازار مبادله ارزهاى خارجى تسلط کامل پیدا کرد و عملا صرافان ایرانى را از میدان رقابت‏خارج کرد . بانک استقراض روس نیز با عملکرد حمایتى از تجار خود زمینه نفوذ گسترش تجار روس را در ایران مهیا کرد . همچنین سیاست نابرابر گمرکى شرایط ناگوارى را براى تجار ایرانى در برابر تجار بیگانه ایجاد کرده بود . گرچه تجار ایرانى از اواخر قرن 13 و اوایل قرن 14 به کارهاى نوینى چون کارخانه‏سازى و . . . روى آوردند، ولى در این زمینه توفیقى نیافتند . به دلایل مختلف از جمله مسائل سیاسى و رفتار نابخردانه حامیان ایران و عدم احترام به مالکیت‏خصوصى افراد، سرمایه گذارى بلند مدت از طرف تجار ایران صورت نگرفت . کماکان کالاهاى صنعتى ایرانیان در مقایسه با کالاى مشابه خارجى توان رقابت نداشت .
با کاهش قیمت مواد خام، تجار ایرانى سست و ضعیف شدند، هر چند ضعف آنها به حدى نبود که آن‏ها را از حرکت‏باز دارد، بلکه آن‏ها در قیام‏هایى چون رژى و مشروطه نقش داشتند . ضعف طبقه تجار باعث‏شد تا بعد از انقلاب مشروطه براى آن‏ها محدودیت‏هایى فراهم آید و تداوم این ضعف‏ها یکى از علل شکست مشروطه بود . گرچه انقلاب مشروطه تا حدودى عرصه سیاسى را تغییر داد، اما این پیروزى در عرصه اقتصادى بسیار کم رنگ بود . تجار پس از انقلاب توانستند به موفقیت‏هایى در مجلس ست‏یابند، مانند: اخراج نوژبلژیکى، مخالفت‏با گرفتن وام از کشورهاى استعمارگر و تلاش و بیان ضررهاى آن در مجلس توسط یکى از تجار معروف به نام معین التجار، و کنترل نفوذ و سلطه سرمایه گذارى در ایران، از این قبیل بود . آنها در تدوین متمم قانون اساسى هم سعى کردند با تثبیت امر مالکیت، روند گسترش تجارت را تسهیل نمایند . البته ناکامى‏هایى نیز داشتند، ناتوانى در تاسیس بانک ملى، و سخت‏شدن شرایط مبادله کالا در بازار به دلیل اوضاع نابسامان داخلى، از آن جمله بود .
پس از به توپ بستن مجلس اول توسط محمد على شاه، راه‏ها نیز ناامن شد، و بر امور تجارى اثر منفى بر جاى گذاشت . وضعیت نابسامان تجارت داخلى بر تجارت خارجى نیز تاثیر گذاشت . این وضعیت‏براى تجار در دوره دوم مجلس نیز ادامه داشت . هر چند تجار در این دوره توانستند قوانینى را در جهت تثبیت موقعیت‏خود تصویب کنند، اما در مواردى نتوانستند به موفقیت نائل شوند . تداوم وضع نابسامان اجتماعى باعث‏شد که تجار نتوانند روند رو به زوال قبل از مشروطه را متوقف نمایند . بنابراین، عدم تعادل و تناسب صادرات و واردات در عرصه تجارت خارجى تداوم یافت و حتى بدتر شد . کسرى تراز پرداختى در این دوره به اوج خودش رسید . در کنار این امر همزمان با انقلاب مشروطه و دهه پس از آن نیز سرمایه داران خارجى بیش از پیش متوجه ایران شدند و به سرمایه گذارى‏هاى بزرگى دست زدند . وضعیت پیشین تجار در پس از انقلاب نیز تکرار شد; یعنى دوباره گرایش به تولید مواد خام و عرضه به بازارهاى جهانى . از طرف دیگر بحران مالى گریبان گیر دولت‏هاى مشروطه خواه بود، دولت‏ها از برقرارى آرامش نیز ناتوان بودند . همه این‏ها دلایلى بود که تاجر ایرانى علاقه‏اى به سرمایه گذارى صنعتى نداشت .
تجار در مجلس اول تا حدودى توانستند خواسته‏هاى خود را برآورده سازند; اما در مجلس دوم نقش کمترى ایفا نمودند . تجار که قبلا حمایت و همراهى اصناف را داشتند، در این دوره به علت تغییر قانون انتخابات، از حمایت اصناف محروم شدند . در عوض عده‏اى از زمین‏داران جایگزین آن‏ها شدند . ساختار نظام ایران ارباب‏رعیتى بود و مسلما زمین‏داران علاقه‏اى به تغییر این نظام نداشتند . از طرف دیگر وضع نابسامان و آشفته کشور نیز مزید بر علت‏شده بود و جلو هر گونه اصلاحات را مى‏گرفت; چرا که از یک طرف دولت‏با بحران مالى روبرو بود و از طرف دیگر نیروهاى بیگانه به ناآرامى‏ها دامن مى‏زدند . تمام تلاش مجلس و احزاب، آن بود که براى رفع بحران، بحرانى که خارج از تحمل تجار بود، بکوشند . صنف تجار به دلایل مختلف در قبل و بعد از انقلاب به عنوان یکى از عناصر اصلى طبقه متوسط، زمینه‏هاى شکست اصلاحات سیاسى انقلاب مشروطه را فراهم ساخت . (9)
عبرت ششم: فقدان امنیت ملى و نفوذ اجانب
فشار دو دولت روس و انگلیس بر جامعه ایران، مشروطه را به کام مرگ کشاند . آن‏ها به دنبال مطامع استعمارى خود بودند، آن‏ها قصد چپاول اموال مشرق زمین را داشتند . مشروطه، مردم ایران را نسبت‏به این اهداف آگاه ساخت . از میان توده مردم مجاهدان به میدان آمدند و رهبران برجسته‏اى در میان آن‏ها ظاهر شدند . حزب دمکرات تشکیل شد، اما دولتین روس و انگلیس براى جلوگیرى از قدرت‏گیرى این مردان با یکدیگر همدست‏شدند . آن‏ها در سال 1907 طى قراردادى در خصوص مسائل ایران به توافق رسیدند و ایران را به نواحى قابل نفوذ براى دو طرف در شمال و جنوب تقسیم نمودند، و یک ناحیه بى طرف نیز در نواحى مرکزى ایران در نظر گرفتند . بر اساس این توافق بود که دست روس‏ها در سرکوب انقلاب ایران باز گذاشته مى‏شد، و محمد على شاه با استعانت از قواى روس، مجلس اول را به توپ بست . دولتین روس و انگلیس کوشیدند حداقل حکومت قاجاریه را حفظ نمایند . فشار این دو دولت در زمان مجلس دوم نیز سنگینى مى‏کرد . درخواست وام ایران از دو کشور به دلیل شرایط سخت و پیشنهادى آن‏ها ناموفق ماند و هنگامى که تلاش کرد از یک سازمان بین الملل وام بگیرد، آن‏ها مانع شدند . شاهزاده ایران، تبعه روس به نام داراب میرزا با حمایت ماموران روس به روستاهاى حوالى زنجان حمله برد و در آن جا به تاخت و تاز پرداخت . در اصفهان رئیس نظمیه وابسته به روسیه، حاکم شهر شکرالله خان معتمد خاقان را مجروح کرد . در تهران یک تبعه روسیه، صنیع الدوله رئیس مالیه را کشت، و روس‏ها در آستارا به بهانه‏اى یک روستا را غارت و قتل عام کردند .
این‏ها نمونه‏هایى از جنایات و مداخلات یک دولت‏بیگانه در ایران بود . از طرف دیگر دولت انگلیس به بهانه ناامنى راه‏هاى جنوب کشور با دادن اولتیماتوم به ایران، نیروى نظامى جنوب را تاسیس کرد . محمد على میرزا هم با حمایت از روس‏ها به سوى پایتخت لشکر کشى کرد و پس از آن که این حرکت دفع شد، دو دولت‏بر ایران فشار آوردند تا مستمرى شاه مخلوع را بپردازد . بى اعتنایى مورگان شوستر خزانه دار آمریکایى به توازن قدرت در ایران، باعث‏شد تا دولت روسیه و وابستگانش واکنش شدیدى نشان دهند . روس‏ها به ایران اولتیماتوم دادند، و انگلیس هم با آن‏ها همراهى کرد . اما مجلس زیر بار نمى‏رفت . نهایتا دولت صمصام السلطنه بختیارى براى رهایى از این مخمصه مجلس را منحل کرد و دوره موسوم به «فترت‏» آغاز شد . روس‏ها شهرهاى تبریز، رشت، انزلى و مشهد را با خشونت و قساوت سرکوب کردند، و آذربایجان و گیلان عملا به اشغال نظامى درآمد . محاکمه‏هاى نظامى، پیگرد و اعدام تعدادى از آزادى‏خواهان و حبس یا تبعید برخى گروه‏ها، مؤید این مطلب بود . روسیه قصد نداشت نیروهایش را از ایران خارج سازد . از انحلال مجلس دوم تا وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به سال 1917 دو دولت بزرگ حاکم بر امور ایران بودند .
جنگ جهانى اول نیز در شرایطى آغاز شد که ایران در بدترین شرایط اقتصادى و سیاسى قرار داشت . اما به خاطر موقعیت ژئوپلتیکى‏اش ایجاب مى‏کرد که هر چه زودتر موضع صریح و روشنى در قبال جنگ اتخاذ نماید . مستوفى الممالک رئیس الوزراء نخست فرمان بى طرفى ایران در جنگ را به امضاى احمد شاه رساند . این عاقلانه‏ترین سیاست ممکن بود، اما ایران از اقتدار کافى براى حفط بى طرفى خود برخوردار نبود . اولین ناقض بى طرفى ایران، دولت عثمانى بود . او مدعى بود که تا زمانى که ایالات ایران در اشغال نظامى روس‏هاست، این نقض بى طرفى است و دولت عثمانى نمى‏تواند بى طرفى ایران را در جنگ جدى و مؤثر بشناسد . اندکى پس از ورود قشون عثمانى روسیه به ایران، نیروهاى انگلیس نیز به بهانه جلوگیرى از انهدام تاسیسات نفتى خوزستان وارد بحرین در خلیج فارس شدند .
ایران نیازمند یک ارتش قوى و مجهز بود تا بتواند از بى طرفى خود دفاع نماید، که عملا فاقد آن بود . نفوذ متحدین و پیشرفت آن‏ها در جنگ باعث‏شد که براى حل این معضل چاره‏اى بیندیشند . امضاى قرارداد محرمانه 1915 به معناى تقسیم جهان میان متفقین بود . در خصوص مسئله ایران نیز توافق شده بود که منطقه بر اساس قرارداد 1907 به سهم بریتانیا ملحق شود . به دنبال این توافق بریگارد قزاق در شمال به دیوزیون مبدل و در جنوب ایران (S . P . R) توسط انگلیس‏ها تشکیل گردید . در نتیجه اشغال ایران جنبه رسمى یافت . تجاوزات متحدین و متفقین به شکل افسارگسیخته‏اى جامعه ایران را به سر حد جنگ داخلى، طغیان سیاسى و آشوب ملى پیش برد و آن را تا مرز اضمحلال اقتصادى کشاند .
پایان جنگ جهانى اول براى ایرانیان نوید بخش نبود; چرا که فقر اقتصادى، آشوب سیاسى و آشفتگى ادارى، در ایران حاکم شده بود . آنچه در این میان، عرصه را بر نیروهاى سیاسى ایران تنگ‏تر ساخت، خروج روسیه از صحنه سیاسى ایران به دنبال انقلاب اکتبر بود . روسیه پس از انقلاب، اکثر نواحى اشغالى ایران را مسترد کرد و به قول مرحوم بهار، طنابى از دو طرف کشیده مى‏شد و گلوى ایران را مى‏فشرد . این طناب از یک طرف رها شد، اما انگلیسى‏ها قصد داشتند از این موقعیت در راستاى منافع خود بهره جویند; به همین دلیل قرارداد 1919 را به امضاى دولت وثوق الدوله رساندند .
آشفتگى صحنه سیاسى و اقتصادى ایران و خاطرات بد ایرانیان از دوره مشروطه و خونریزى‏ها و جنگ‏هایى که در این مقطع صورت گرفت، باعث دلزدگى ایرانیان از حکومت مشروطه شد و نوعى گرایش عمومى جهت‏به قدرت رسیدن یک شخص مقتدر براى سامان دادن به اوضاع نابسامان در ایران شکل گرفت . در شرایطى که بى نظمى و هرج و مرج بر یک جامعه مستولى شود، شرایط براى بروز یک دیکتاتور هم فراهم مى‏شود . شرایط ناشى از مشروطه و تحولات پس از آن فضاى سیاسى حاکم بر ایران را به نحوى تغییر داد که نه تنها توده مردم بلکه تمامى گروه‏هاى سیاسى و غیر سیاسى نیز ظهور یک منجى را براى سامان دادن به اوضاع ایران آرزو مى‏کردند . بهار در این مورد مى‏نویسد: «کمال مطلوب همه پیدا شد . دولت فعال و با دوامى بود که با صلاحیت و پاکدامنى و جرات بیاید و شروع به اصلاحات کند و نظم و سنقى به کارها بدهد و از هرج و مرج جلوگیرى کند . این فکر ده سال بود در نظرها جاى کرده بود .» (10) بر همین اصول بود که دیکتاتورى رضاخانى و سپس رضاشاهى در ایران شکل گرفت و بساط مشروطه را به کلى برانداخت .
فرجام سخن
بى شک انقلاب مشروطه یکى از تحولات مهم تاریخ ایران است . این انقلاب على‏رغم ناکامى آن، در تحلیل نهایى توانست تغییرات زیادى را در ایران خصوصا از بعد سیاسى فراهم آورد . این امر پایه حرکت‏هاى دمکراتیک بعدى را در تاریخ معاصر ایران نهاد . اما این انقلاب نتوانست‏به تمام خواسته‏ها و اهداف خود دست‏یابد . بررسى و تحلیل علل عدم موفقیت این حرکت مى‏تواند راه‏کارهاى مناسبى براى تحولات سیاسى ایران خصوصا در عصر حاضر فراهم آورد . به همین دلیل پرداختن به این امر خالى از فایده نخواهد بود . نکته قابل ذکر این که، برخى از مورخان نقطه عطف شکست مشروطه‏خواهى را در ایران، در اولتیماتوم روس‏ها به ایران و پایان مجلس دوم و آغاز استبداد ناصرالملکى مى‏پندارند، اما به نظر نگارنده براى تحلیل علل شکست مشروطه باید تحولات بعد از این مقطع را نیز در نظر داشت; یعنى همان عواملى که شرایط صعود رضاخان را براى تاج و تخت‏سلطنت فراهم آورد . آرى هر چند مشروطه خواهى در بیدارى ایرانیان نقش بسزایى داشت، اما به علل مقدر نتوانست‏به تمامى اهداف خود دست‏یابد و نهایتا بر خرابه‏هاى ناشى از مشروطه خواهى، پایه‏هاى استبداد رضاخانى بنا شد .
پى‏نوشت‏ها:
1. خلیل الله سردار آبادى، «موانع تکوین جامعه مدنى در دوره رضاشاه 1320 - 1304» (پایان نامه کارشناسى ارشد)، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، نیم سال دوم 76 - 1375 .
2. همان منبع، ص 306 .
3. سهراب یزدانى، پیشین، صص 144 - 140 .
4. محمد تقى بهار، پیشین، جلد اول، ص 351 .
5. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 11 .
6. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 36 .
7. محمد تقى بهار، پیشین، ج 1، ص 132 .
8. همان منبع، ج 1، ص 17 و 18 .
9. عباس سلیمان نژاد، «ضعف طبقه متوسط و مشروطیت‏» ، پایان نامه کارشناسى ارشد، تهران، دانشگاه تربیت مدرس، سال 1377 .
10. محمد تقى بهار، پیشین، ج 2، ص 30 .

تبلیغات