نگاهى به ماهیت اقتصاد و رفتار اقتصادى بشر
آرشیو
چکیده
متن
انسان در عرصه زندگى خویش و در جهت نیل به سعادت، دستبه فعالیتهاى مختلفى مىزند تا مسیر حرکتخود را هموارتر سازد، که از جمله آنها، فعالیتهاى اقتصادى است .
به همین دلیل، توجه به ریشهها و شناخت ماهیت اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى - اگر چه به نحو اجمالى - مىتواند راهگشاى مطالعات و بررسىهاى عمیقتر در آینده باشد .
مقاله حاضر، به این منظور، در ابتدا با اشاره به انسان و ابعاد مختلف وى، به بیان لزوم اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى پرداخته و سپس ضمن طرح مباحث گوناگون اقتصادى به ماهیت اقتصاد و مسائل اقتصادى توجه نموده است، و از این رهگذر و در بخش سوم، به تبیین روابط اقتصادى ونظام حاصل از آنها مىگراید، و بالاخره، در بخش پایانى، پس از تشریح مبادله به عنوان یکى از مهمترین فعالیتهاى اقتصادى، به ارائه انواع سیستمهاى مبادلهاى پرداخته، تا در نهایت وضعیت عملکرد اقتصادى نوع بشر، از جهت ماهیت تا اندازهاى روشن گردد .
1 . لزوم اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى
سالیان درازى است که بشر بر روى کره خاکى ساکن شده است . تاریخ مدون و تحقیقات بررسىهاى باستانشناسى در اعماق تاریخ تا به عصر حجر، که سابقه تاریخى آن به پنج هزار سال قبل مىرسد، نشانگر این نکته است که بشر در عین حفظ موجودیت فردى خویش، غالبا به شکل گروهى و جمعى زندگى مىکرده است .
اقتصاد و فعالیت اقتصادى براى فرد و جامعه هردو داراى اهمیت است . براى فرد، از آن رو مهم است که آن را لمس مىکند و خود را با آن درگیر مىبیند .
براى جامعه نیز اهمیت فراوانى دارد; زیرا رشد، شکوفایى، رفاه، سعادت، قدرت، استقلال، عظمت و نیل به کمال مطلوب براى جامعه، همگى متاثر از مسائل اقتصادى است . و البته این مطلب به معناى زیر بنا بودن اقتصاد نمىباشد; بلکه صرفا اهمیتشایان آن را مىرساند .
براى پى بردن به اهمیت فعالیتهاى اقتصادى، توجه به این مطلب لازم است که انسان موجودى دو بعدى است و لذا داراى گرایشهاى گوناگون مادى و معنوى است .
انسان چارهاى ندارد، جز این که با استفاده از اختیار و حق انتخاب خدادادى، گرایشهاى معنوى خود را ضمن تامین گرایشهاى مادى و در وضعیتى متعادل پاسخ گوید و نیل به کمال نهایى و قرب الهى را از رهگذر زندگى مادى به دست آورد .
بنابراین انسان در میان دو نیروى متخاصم قرار گرفته است و با داشتن حق انتخاب، مجبور است مسیر زندگى خود را در دنیا، به سوى آخرت، طى نماید:
یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (انشقاق (84) ، آیه 6)
«اى آدمى، همانا تو به سوى پروردگارت، سخت کوشنده و روندهاى . پس او را دیدار خواهى کرد .»
وابتغ فیما اتیک الله الدار الاخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا . (قصص (28) ، آیه 77)
«و در آنچه خدا به تو داده است، سراى واپسین را بجوى و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن .»
پس زندگى دنیا، مرحلهاى استبراى پرورش استعدادها و زندگى آخرت مرحله برخوردارى از نتایج زندگى دنیوى است و در نتیجه، دنیا و نعمتهاى آن، وسیلهاى براى آزمایش انسان است و با چنین نگاهى، تمکن و رفاه، نه تنها پذیرفته شده، بلکه براى وصول به آن، تشویق نیز شده است .
درباره اهمیت اجتماعى فعالیتهاى اقتصادى نیز توجه به این مطلب راهگشاست که از گذشتههاى دور تاکنون، بشر در ادامه زندگانى خویش، همواره در تکاپوى تامین خواستههاى خویش بوده است . در این راه به موفقیتهاى چشمگیرى نیز دستیافته است و علت این توفیق، بیش از آن که به فعالیت انفرادى انسان مرتبط باشد، به اشتراک مساعى جمعى مربوط مىشود و از رهگذر تمتع جمعى از برکات و نعمتهاى زندگى، به موجودیت فعلى خویش از لحاظ پیشرفتهاى مادى دستیافته است و همیشه یکى از اهداف مهم جامعه، رفاه اعضا و نیل به حد اعلاى کمال مىباشد .
به هر حال انسان براى بقا و حیات خویش به امورى نیاز دارد که وسیله معاش مىباشند و احتیاجات و خواستههاى مادى وى را شکل مىدهند; مانند غذا، لباس و مسکن، ضمن آن که به امور دیگرى نیز محتاج است که مورد درخواست او مىباشند; مواردى مانند امور خانوادگى، فرهنگى، معنوى، دینى، سیاسى، اجتماعى و . . .
حال این سؤال مطرح مىشود که: خواست و نیاز چیست؟ آیا این دو، یکى هستند، یا با هم متفاوتند؟
روشن است که غالبا «خواست» در مواردى عامتر از «نیاز» به کار مىرود; گرچه گاهى نیز در یک معنا به کار برده مىشوند .
در هر حال خواستهها و احتیاجات بشرى، طبیعى و غیر قابل اجتنابند; ضمن آن که به گونهاىاند که همچنان و هماره تجدید مىشوند . با رفع امروزى آنها، فردا دگر بار، دوباره رخ مىنمایند; همچنان که محدود به احتیاجات اساسى و ضرورى نیز نمىشوند انسان به این موارد قانع نیست; بلکه داراى خواستههایى نامحدود و بى حدو حصر است . همین طور، تامین یک سرى خواستهها، خواستههایى دیگر به دنبال دارند . گرچه در نظر صحیح و صائب، نعمتهاى الهى و منابع بالقوه در اختیار بشر براى زندگى همراه با رفاه انسان و تامین خواستههاى معقول و متعارف او، کافى به نظر مىرسد (البته در وضعیتى که ظلم و کفران نباشد و به شکلى بهینه و کارآمد از موهبتهاى الهى استفاده گردد) لکن خواستههاى نامحدود و نیز عدم فعلیتبسیارى از منابع خدادادى مسئله کمیابى را نمایانتر مىسازد . (1)
راه حل معضل کمیابى چیست؟
عدهاى بر این عقیدهاند که سعادت انسان در سیطره او برخواستههاست و بایستى عنان امیال خویش را در دستبگیرد .
در مقابل، گروهى معتقدند که خوشبختى در تامین خواستهها تا سرحد امکان است . به نظر مىرسد که هردو نظر راه افراط و تفریط را پیمودهاند .
بر همین اساس، دسته سومى، راه میانه را در گزینش خواستهها مىدانند; چه در بعد فردى و چه در اصطکاک با دیگر افراد و جامعه .
بنابراین ما با مانعى به نام کمیابى روبروییم . کمیابى ما را به انتخاب وا مىدارد و انتخاب ما، زندگى حال و آینده ما را رقم مىزند و سعى بشر در این رهگذر، همواره بر این بوده است که براى تامین خواستهها و احتیاجات خود، حداقل تلاش و هزینه را به کار بندد و حداکثر نتیجه را کسب نماید و این خود یک اصل اقتصادى است . (2)
2 . ماهیت اقتصاد و مسائل اقتصادى
امور اقتصادى شامل مسائل و مباحث گوناگونى مىشودو از این جهت نیز، تقسیم بندىهاى مختلفى براى مباحث اقتصادى ارائه گردیده است . (3)
از جمله این موارد، «اقتصاد تحلیلى» یا همان علم اقتصاد است . تلاش دانشمندان اقتصادى در این علم، بر مطالعه رفتارهاى اقتصادى بشر متمرکز است تا بتوانند فعالیتها و حوادث اقتصادى را تجزیه و تحلیل کرده، با علتیابى و کشف ارتباط میان واقعیات اقتصادى، موفق به پیش بینى گردند .
از سوى اقتصاد دانان، تعاریف مختلف و متنوعى در مورد اقتصاد ارائه گردیده است (4) و کم و بیش نیز مورد نقد و بررسى قرار گرفتهاند . (5) ولى شاید رساترین آنها تعریف پل ساموئلسن باشد:
علم اقتصاد، عبارت از بررسى روشهایى است که بشر با وسیله یا بدون وسیله پول براى به کار بردن منابع کمیاب به منظور تولید کالاها و خدمات در طى زمان و همچنین براى توزیع کالاها و خدمات بین افراد و گروهها در جامعه به منظور مصرف در زمان حال و آینده، انتخاب مىکند . (6)
این تعریف هم چندان دقیق نیست و بر آن اشکالاتى نیز وارد شده است . (7) ساموئلسن، خود نیز این چنین به این مطلب اذعان مىنماید:
«به طور خلاصه هیچ کدام از تعاریف علم اقتصاد دقیق نیست و چنین تعریف دقیقى هم ضرورت ندارد» (8) .
بنابراین اقتصاد به هماهنگ ساختن امکانات و احتیاجات در ابعاد زمانى و مکانى در حوزهها و چهارچوبهاى واحدهاى اقتصادى، اقتصاد ملى، گروه کشورها و اقتصادهاى منطقهاى و نیز اقتصاد بین المللى مىپردازد . به این شکل که افراد و سازمانهاى جامعه براى تولید، مبادله و مصرف کالاها و خدمات، چگونه منابع کمیاب را به کار مىگیرند تا به نیازها و خواستههاى بشر پاسخ داده شود .
اقتصاد، رفتار و رابطه انسان را با اشیا و امور اقتصادى مورد احتیاج و خواست او، مورد مطالعه قرار مىدهد .
پس اقتصاد، قبل از هر چیز مطالعه رفتار انسانى در تعامل با امور و اشیاى اقتصادى مورد درخواست وى براى زندگى و رفاه، مىباشد و به دلیل اجتماعى بودن انسان، دانشى اجتماعى است .
بر همین اساس، اهمیتبارز مسائل اقتصادى در این واقعیت غیر قابل انکار نهفته است که نوع انسانها و اکثر قریب به اتفاق آنان، در صدد تامین خواستهها و احتیاجات خویش هستند و درک، بیان و پیش بینى رفتار اقتصادى بشر، از طریق مطالعات اقتصادى ممکن مىگردد; زیرا اقتصاد با بررسى عوامل تاثیر گذار بر فعالیتهاى اقتصادى، به توصیف و تحلیل مسائل اقتصادى مىپردازد و با ارائه شیوهها و راههایى در قالب سیاستهاى اقتصادى، در صدد بهبود وضع زندگى اقتصادى بشر است .
از یک سو، به مسائل و امور روزمره زندگى شخصى افراد از لحاظ اقتصادى مىپردازد و از سوى دیگر، به بررسى و تجزیه و تحلیل مباحثسیاسى و عمومى در جنبههاى مختلف اقتصادى اقدام مىنماید و مواردى مانند بازار و کسب و کار را مورد مطالعه قرار مىدهد و خلاصه، اساسىترین مسائلى را که جوامع از جنبه اقتصادى با آنها درگیرند، مورد کنکاش و بررسى قرار مىدهد .
همچنان که در مباحث اقتصادى معروف است، چند سؤال اساسى در اقتصاد مطرح است: چه چیزى؟ چه مقدار؟ چگونه؟ براى چه کسى؟ این سؤالات در حوزههاى گوناگون اقتصادى اعم از تولید، مبادله و مصرف، وجود دارد و از این رهگذر به تجزیه و تحلیل شرایط و روابط و نیز مطالعه و بررسى فعالیتها و روانههاى اقتصادى مىپردازند .
انسان براى پاسخ دادن به نیازها و خواستههاى خویش و در جهتبرطرف نمودن آنها، ناچار دستبه فعالیت مىزندو از این طریق، امور اقتصادى خود را اداره مىنماید . این عمل، فعالیت اقتصادى است . (9)
بنابراین فعالیت اقتصادى بر اساس نیاز و خواست انسان به کالاها و خدمات شکل مىگیرد . در نتیجه مىتوان گفت که فعالیت اقتصادى، هنگامى است که عوامل اقتصادى (افراد یا گروهها)، در صدد تامین احتیاجات و خواستههاى اقتصادى خویش باشند و براى افزایش رفاه خود اقدام نمایند . (10)
عوامل اقتصادى، کسانى هستند که به صورت فردى یا گروهى در فعالیت اقتصادى شرکت مىجویند; مانند تولید کنندگان و مصرف کنندگان . (11)
عملیاتى که عوامل اقتصادى انجام مىدهند، همان فعالیتهاى اقتصادىاند که ممکن استبا پول یا بدون پول صورت پذیرد .
عملیات عمده عوامل اقتصادى و فعالیتهاى اساسى اقتصادى آنان، شامل مواردى مانند تولید، مبادله و مصرف مىگردد . (12)
فعالیتهاى اقتصادى از سوى عوامل اقتصادى، فرآیند گردش فعالیت اقتصادى را موجب مىشود; به صورتى که منابع و عوامل تولید از طرف خانوارها به سمتبنگاهها و مؤسسات جریان پیدا مىکندو در مقابل کالاها و خدمات از سوى بنگاهها و مؤسسات به طرف خانوارها در جریان خواهد بود .
فعالیتهاى اقتصادى و عملیات عوامل اقتصادى و در نتیجه گردش فعالیت اقتصادى، منجر به ایجاد روابطى بین آنها مىگردد و از همین رو، وجود روابط و مناسبات اقتصادى ضرورى مىنماید .
3 . روابط و نظام اقتصادى
همان طور که گفته شد، در جریان فعالیتهاى اقتصادى که بین انسانها با یکدیگر و نیز در میان انسانها و سازمانهاى مختلف یا بین سازمانها با همدیگر صورت مىگیرد، روابط اقتصادى به وجود مىآید .
محدوده روابط اقتصادى به میزان گستردگى و وسعت اجتماعات بشرى، پیشرفت جوامع، تنوع فعالیتها، پیچیدگى روابط و دیگر عوامل بستگى دارد .
در هر اجتماعى، تقسیم کار ممکن نیست مگر آن که فعالان و عوامل اقتصادى مختلف، داراى روابط نزدیک با یکدیگر باشندو هر یک محصول کار و فعالیتخود را در دسترس سایرین قرار دهد و هر قدر جامعه پیشرفت و نشو و نماى بیشترى کند تقسیم کار بیشترى خواهد داشت .
پیدایش روابط اقتصادى، به تقسیم کار و تخصص کمک مىکند; ضمن آن که هرچه تقسیم کار و تخصص نیز بیشتر گردد، بر توسعه روابط اقتصادى مىافزاید . همچنان که روابط بیشتر بین عوامل و فعالان اقتصادى، منجر به احتیاج بیشتر آنها به یکدیگر و تقسیم کار و تخصص بیشتر خواهد شد .
اما روابط بین افراد، گروهها و سازمانها، شکل دهنده سیستم و نظام اجتماعى است . شهید صدر در این باره مىنویسد:
مردم در زندگانى اجتماعى خویش با دو کار مختلف سرو کار دارند: یکى از آن دو کار، عمل تولید و دیگرى عمل توزیع است . تودهها از یک طرف درگیر جنگ با طبیعت، به خاطر مهار کردن آن و برآوردن نیازهاى خویش مىشوند . در این جنگ، تودهها تا آن جا که اطلاعات و تجربههایشان اجازه مىدهد، به ابزار تولید، مجهز و مسلح مىگردند، و از طرفى دیگر این تودهها میان خویش پیوند و روابط معینى را به وجود مىآورند که طبق این روابط، رابطه افراد با یکدیگر در شؤون مختلف زندگى مشخص مىگردد و همین روابط است که ما آن را سیستم اجتماعى مىنامیم . بنابراین افراد در کار تولید نیازهاى خویش را از طبیعتبرآورده مىسازندو طبق نظام حاکم بر اجتماع که روابط را بین آنان معین مىکنند، آن بهرهها را میان خویش تقسیم مىکنند . (13)
سیستم اجتماعى خود مشتمل بر اجزایى است که از جمله آنها، سیستم اقتصادى است و متشکل از روابط اقتصادى مىباشد .
بنابراین نظام اقتصادى را چنین مىتوان تعریف کرد:
«مجموعه هماهنگ از نهادهاى حقوقى و اجتماعى که در بطن آن برخى وسایل سازمانیافته به پیروى از برخى از انگیزههاى برتر به منظور برقرارى تعادل اقتصادى مورد استفاده قرار گرفته است .» (14)
و در عباراتى دیگر، چنین تعریف شده است:
«مراد ما از نظام اقتصادى، کلیه ابزارهاى نهادى است که از طریق آنها منابع ملى براى پاسخ گویى به خواستهاى بشرى به کار گرفته مىشود . مقصود ما از نهادها، اساسا قوانین کشور و نیز عادات، اخلاق و عرف جامعه است . (15)
در این جا در صدد نقد و بررسى تعریفها نیستم و صرفا به همین مقدار آشنایى با سیستم اقتصادى بسنده مىکنیم .
اما در خصوص شناخت روابط اقتصادى به بیان مطلبى که شهید مطهرى در این ارتباط مطرح نموده، مىپردازیم:
روابط اقتصادى مانند سایر روابط اجتماعى، امور قراردادى است . در روابط اجتماعى مفاهیمى از قبیل ریاست و مرئوسیت و زوجیت و وجوب اطاعت و غیره، به میان مىآید و در روابط خاص اقتصادى، مفاهیمى از قبیل مالکیت، مملوکیت و حق و مبادله و غیره، به میان مىآید; یعنى همین که اشتراک مساعى و تقسیم کار ضرورت پیدا کرد، یک سلسله اعتبارات و مفاهیم اعتبارى و قانونى ضرورت پیدا مىکند . آن سلسله از مفاهیم اعتبارى که مربوط استبه تولید و تقسیم و توزیع ثروت و و سایل معاش، روابط اقتصادى نامیده مىشود . (16)
وى براى توضیح بیشتر موضوع، مىافزاید:
چون تولید نیز معمولا انفرادى نیست، اشتراکى و تعاونى است، قهرا روابط و مقررات خاصى را ایجاب مىکند . پس روابط اقتصادى و قانونى به روابطى که در باب تقسیم و توزیع و مصرف وسایل معاش ضرورت پیدا مىکند، منحصر نیست . یک سلسله روابط نیز خواه و ناخواه در تولید، میان افراد برقرار مىشود; مانند رابطه مزدبگیرى و فروش کار و مزارعه و غیره . پس روابط اقتصاد، از طرفى به واسطه تولید، و از طرفى به واسطه تقسیم و توزیع ثروت برقرار مىشود; یعنى چون ثروت غالبا در اول باید تولید، و سپس تقسیم و توزیع شده و همه به آن احتیاج دارند و وافر و رایگان نیست، قهرا روابط اقتصادى به میان مىآید . ولى روابط تولیدى مربوط استبه ارزش کار، و ارزشکار اختصاص ندارد به کارهایى که در تولید انجام مىگیرد . کارهاى غیر تولیدى، یعنى کارهاى فرهنگى و سیاسى - اجتماعى نیز ارزش دارد . در آن جا نیز روابط خاص اقتصادى به میان مىآید .» (17)
در زمینه انواع روابط اقتصادى نیز مىنویسد «روابط اقتصادى، دو نوع است: روابط تکوینى و طبیعى، و روابط اعتبارى و قانونى به عبارت دیگر، دو نوع اقتصاد داریم: اقتصاد طبیعى و اقتصاد برنامهاى .» (18)
با صرف نظر از اصطلاحات طبیعى، اعتبارى، تکوینى و برنامهاى و این نکته که این کلمات کاربردهاى متفاوت دارند، به توضیحى که شهید مطهرى در خصوص این دو نوع از روابط اقتصادى ارائه مىدهند، مىپردازیم:
روابط طبیعى عبارت است از یک سلسله روابط على و معلولى که خواه ناخواه در امور اقتصادى پیش مىآید; مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا و بها در اقتصاد آزاد و مبادلهاى، تورم پول، افزایش و کاهش قیمتها، بیکارى، بحران اقتصادى، سود، ضرر، مالیات، و امثال اینها اما روابط اعتبارى و قراردادى، عبارت است از قوانین مربوط به حقوق و مالکیتهاى شخصى یا اشتراکى . (19)
در کلمات و عبارات پارهاى از اقتصاد دانان نیز همین نظر به چشم مىخورد . از جمله مىتوان به این نمونه اشاره کرد که با اندکى تفاوت، در این خصوص چنین نظر خویش را ارائه مىنماید:
«اگر از قوانین اخلاقى در موضوع قیمت عادله، سود عادله، مزد منصفانه . . . بگذریم، قوانین اقتصادى را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
یک دسته قوانین و نظامات اقتصادى مخلوق اراده هیات اجتماعیه است که مجموعه قواعد حقوقى است در زمینه اقتصادى مثل قانون تثبیت قیمتها، قانون جلب سرمایههاى خارجى، قانون اصلاحات ارضى، مقررات مربوط به صادرات و واردات، قانون مربوط به حداقل مزد و غیره .»
«دسته دیگر قوانین و نظامات طبیعى و روابط منظم بین پدیدههاست که عقل آنها را کشف و منطق و تجربه آنها را تایید مىکند; مانند قانون نزولى بودن مطلوبیت نهایى، قانون جانشینى، قانون وحدت بها، قانون گرشام، قانون انگل، قانون عرضه و تقاضا، قانون بازارهاى ژان باتیستسه .» (20)
4 . مبادله و انواع آن
همان طور که قبلا بیان گردید، فعالیتهاى اقتصادى مختلفى وجود دارد; مانند تولید، توزیع و مصرف . از جمله فعالیتهاى اقتصادى، مبادله است . در خصوص مبادلات، هر دو نوع روابط اقتصادى که در گفتار قبلى بیان گردید، مطرح است .
در جوامع اولیه که تولید اصولا در جهت تامین مصارف شخصى صورت مىپذیرفت و احتیاجات انسانى در نهایتسادگى و ساطتبود، نیازى به مبادله کالاها و خدمات احساس نمىشده است و لذا داد و ستدى هم انجام نمىگرفته است .
در گذشته دور و آن زمان که اجتماعات به صورت فامیلى بوده، کوشش انسان بر این بود تا آنچه را که براى زندگى شخصى خویش نیاز دارد، مانند پوشاک، مسکن و غذا، به طور مستقیم و بدون واسطه از طبیعتبه دست آورد . به تدریج که زندگى بشر رو به پیچیدگى گذاشت و اجتماعات پیشرفتهتر شکل گرفت و نیازها از تنوعى بالاتر برخوردار گشت، تخصصى شدن امور و تقسیم کار امرى اجتنابناپذیر گردید و از این طریق مبادله مطرح گردید . به گونهاى که تخصص، بدون وجود مبادله و داد و ستد، امرى دست نایافتنى بود . و مبادله و داد و ستد نیز بدون تخصص امرى لغو، زائد و بیهوده مىنمود .
این چنین بود که مبادله به عنوان مکمل تخصص و تقسیم کار وارد عرصه زندگى بشرى گردید و شایع گشت . هرکسى تولید خاصى را انجام مىداد و در آن کار، محصولاتى بیش از نیاز شخصى خویش تولید مىنمود و محصول مازاد خویش را با محصولات مازاد دیگران براى رفع سایر احتیاجات، مبادله مىنمود . بدین ترتیب تنوع و کثرت احتیاجات و نیز تقسیم کار و تخصصى شدن امور، مبادله را در مقیاسى وسیع پدید آورد .
در خصوص این مطلب، نویسندهاى، این گونه به موضوع مىپردازد:
«پس از آن که نیازهاى گوناگون پدید آمد و کالاهاى متنوع تولید گشت، مسئله مباده مطرح مىشود . بدیهى است که هیچ کس نمىتواند به تنهایى تمام حوایجخویش را برآورده سازد . لهذا در هر اجتماعى کارها بین افراد تقسیم مىشود . افراد و اصناف مختلف هریک حرفه بخصوصى را انتخاب مىنمایند . سپس هر کسى، کالاهاى مازاد بر مصرف خویش را که تولید نموده است، در اختیار دیگران مىگذارد و از کالاهاى تولیدى دیگران استفاده مىکند . بدین ترتیب تولید کننده و مصرف کننده به وسیله مبادله با یکدیگر ارتباط برقرار مىنمایند و بسیارى از مشکلات زندگى از میان برداشته مىشود .» (21)
ساموئلسن در این خصوص، چنین مىگوید:
بدون مبادله، تقسیم کار نمىتواند به میزان زیادى توسعه یابد . (22)
و در جایى دیگر، این موضوع را به این صورت مورد بحث قرار مىدهد:
«مبادلات پایاپاى، حاکى از بهبود کلى در وضعى است که در آن هرکس مجبور است همه کاره و هیچ کاره باشد . ما همگى مدیون آن دو بشر اولیه هستیم که ناگهان به ذهنشان رسید اگر یکى از آن دو از کالاى خویش، قسمتى به دیگرى بدهد و در مقابل قسمتى از کالاى او را بگیرد، کار و بار هردوشان بهتر مىگردد .» (23)
البته مبادله، خود، کارى اقتصادى است و مانند تولید و مصرف، فعالیت اقتصادى جداگانهاى به شمار است . شهید صدر در خصوص اهمیت مبادله و پیدایش تاریخى آن، چنین بحث مىکند:
گردش (مبادله) یکى از پایههاى اساسى امور اقتصادى مىباشد و از نظر اهمیت کمتر از تولید و توزیع نمىباشد; ولى از نظر تاریخى پس از آن دو قرار دارد; زیرا وجود تاریخى تولید و توزیع همیشه با وجود اجتماعى انسان مقترن بوده است، بدانسان که هر وقتیک اجتماع پدید مىآمد، لازم مىبود که براى آن که به حیات خود ادامه دهد و احتیاجات زندگى را برآورده سازد، با نوعى از انواع گوناگون تولید سروکار پیدا کند و ثروت تولید شده را با هر اسلوب توزیعى که روى آن توافق مىکرد، توزیع کند . به همین علت، حیات اجتماعى تودهها بدون تولید و توزیع غیرممکن است . اما مبادله به سان تولید و توزیع نمىباشد و لازم نیست که از روز نخست، حتما در حیات جامعه وجود داشته باشد; زیرا جوامع در اوان پیدایش خویش، غالبا بر اساس یک اقتصاد ابتدایى در بسته زندگانى مىکردندو آن عبارت از اقتصادى است که هر خانوادهاى در جامعه، همه نیازهاى خویش را، بدون کمک گرفتن از کوششهاى دیگران، برآورده مىسازد . این نوع اقتصاد تا آن گاه که هر تولیدکنندهاى با تولید خویش همه نیازهاى خود را مرتفع مىسازد، و به کالاهایى که تولید مىکند، اکتفا مىورزد، زمینهاى براى مبادله ندارد . بلکه نقش فعال مبادله در سطح اقتصادى وقتى آغاز مىشود که نیازهاى انسان پیوسته متنوع باشد و رشد کند، و کالاهایى که در زندگانى خویش بدان نیاز دارد، متنوع باشد . بدین سان هر فردى، دیگر به تنهایى نمىتواند همه آن کالایى که بدان نیاز دارد و داراى انواع و اشکال مختلفى است، تولید کند . لذا جامعه مجبور مىشود که کار را بین افراد خود تقسیم کند و با این ترتیب هر تولید کنندهاى یا هر دستهاى از تولید کنندگان، در تولید یکى از کالاهاى مختلف، که مىتواند بهتر از کالاهاى دیگر تولید کند، تخصص پیدا مىکند . از طرفى نیازهاى دیگر خویش را با مبادله کالاى اضافى خویش که تولید کرده با کالاهایى که دیگران تولید کردهاند، مرتفع مىسازد . از این رهگذر، مبادله در حیات اقتصادى، به علت این که وسیلهاى براى برآوردن نیازهاى تولید کنندگان است، رواج پیدا مىکند . به وسیله مبادله، دیگر این اجبار از بین مىرود که مىباید هر تولید کنندهاى همه نیازهاى خویش را مستقیما با تولیدى که مىکند، مرتفع سازد . بدین سان، مبادله براى گشایش ورفاه زندگى و پاسخ گویى به گسترش نیازها و ره سپردن تولید به سوى تخصص و تکامل، به وجود مىآید .» (24)
آنچه مطرح شد، اشاره به اهمیت مبادله در بدو پیدایش آن بود . امروزه با پیچیدگىهاى بسیار زیاد امور زندگانى و تنوع زاید الوصف احتیاجات و خواستههاى بشرى و تقسیم کار و تخصص در حد نهایت امور اقتصادى، مبادله از اهیمت درخور، قابل توجه و غیر قابل انکارى برخوردار است . مطلب ذیل به این موضوع مىپردازد:
در قرن حاضر، سیستم اقتصاد و جریان تولید کالاها و خدمات و نحوه مصرف درآمدهاى حاصل شده از آن، روز به روز پیچیدهتر مىگردد . در شکل توسعه یافته این جریان هر شخص تمام احتیاجات و نیازهاى مادى خود را به تنهایى تامین نمىنماید . او طى یک فرایند تولید - در آمد - مصرف، همواره از تولید دیگران استفاده مىکند و در این راستا خود را به عنوان یک عامل تولید به سیستم تولیدى کشور ارائه مىدهد . (25)
ساموئلسن به این مطلب، چنین اذعان مىنماید:
«در اجتماعات اقتصادى جدید، این جریان به توان n مىرسد . هیچ کس در این اجتماعات نیست که ذرهاى از آنچه مصرف مىکند، خودش ساخته باشد» . (26)
اما در خصوص انواع مبادله، به طور کلى و در یک تقسیم بندى اولیه، دو نوع سیستم ذکر مىشود:
1 . سیستم مبادله تهاترى یا پایاپاى; 2 . سیستم مبادله نقدى و بر اساس پول . (27)
مبادله تهاترى: داد و ستد کالاها و خدمات با یکدیگر استبدون اینکه واسطهاى به نام پول وجود داشته باشد . از نظر تاریخى، این نوع مبادله، قدیمىترین شکل داد و ستد است و شرایطى دارد که در بیان ذیل آمده است:
«براى انجام معامله تهاترى، دو شرط لازم است: اولا وجود شخصى که در مکانى مستقر و مالک کالاى خاص مورد نیازى باشد و دیگر این که این شخص در قبال کالاى عرضهشده مایل به مبادله کالاى خود باشد .» (28)
چنین دادوستدى یعنى مبادله تهاترى، قادر به این نبود که تسهیلات چندانى در زندگى اقتصادى انسان بهوجود آورد و همه نیازها را برطرف سازد ولذا با گذشت زمان و پیشرفتبشر، افزایش تخصص و تقسیم کار و تنوع نیازها، گردش و دادوستد نیز مشکلتر و پیچیدهتر گردید; به نحوى که مبادله تهاترى و پایاپاى با چندین مشکل عمده روبرو گردید . این مشکلات در عبارات ذیل چنین مطرح شده است:
این نوع معامله، چند اشکال دارد:
اول . هرچه کارها تخصصىتر گردد و نیازها تنوع یابد، هماهنگ بودن نیاز فروشنده و خریدار مشکلتر صورت مىگیرد . چهبسا کسى که گندم تولید نموده و مىخواهد با کالایى دیگر تعویض نماید، کالاى مورد نیاز خویش را نزد کسى بیابد که او نیازى به گندم او ندارد و هکذا .
دوم . دشوارى دیگر در توافق و تناسب اشیاى مورد مبادله است . مثلا اسب و مرغ، هرگز با یکدیگر تناسب ندارند . کسى که نیاز به یک مرغ دارد، نمىتواند براى خریدن مرغ، اسب خود را در ازاى آن بپردازد .
سوم . مشکل دیگر، تعیین ارزش کالاهاى مورد مبادله است . (29)
در بیانى دیگر، به مشکلات موجود در معاملات پایاپاى، به نحوى کاملتر پرداخته شده است .
«عمدهترین معایب و دشوارىهاى اقتصاد پایاپاى را مىتوان در نه گروه کلى به شرح زیر طبقهبندى نمود:
1 . نیاز متقابل; 2 . تعدد مبادلات غیرلازم; 3 . حمل و نقل کالاها; 4 . غیرقابل تقسیم بودن برخى کالاها; 5 . دشوارى مبادله برخى خدمات; 6 . فسادپذیرى برخى کالاها; 7 . محدودیت در تقسیم و تخصیص کار; 8 . محدودیت تولید و بازار; 9 . محدودیت در مبادله نسیه .» (30)
وجود چنین مشکلاتى و نظایر آن، بهتدریج انسان را به فکر استفاده از وسیلهاى به نام پول رهنمون ساخت و از آن به بعد، مبادله نوع دوم، یعنى معامله نقدى و بر اساس پول، شکل گرفت و آغاز گردید . در این وضعیت، تمامى معضلات ناشى از معاملات پایاپاى برطرف گردید . بیان ذیل، به این مطلب، تصریح مىنماید:
«جانشین شدن پول، در گردش معاملات به جاى کالا، همه معضلاتى را که از نوع معاملات تهاترى پدید مىآمد، حل کرد و مشکلات را مرتفع ساخت .» (31)
ساموئلسن، این موضوع را تایید کرده، مىافزاید:
«بدون استفاده از پول، تقسیم کار به نحوى که در حال حاضر وجود دارد، غیرممکن خواهد بود .» (32)
و در ادامه مىنویسد:
«معاملات بر اساس پایاپاى ساده، آنقدر اشکال بهوجود مىآورد که تقسیم کار دقیق و پیشرفته بدون استفاده از یک وسیله مهم یعنى پول، اساسا قابل تصور نیست .» (33)
بنابراین، گریزى از وسیلهاى به نام پول و انجام مبادلات بر اساس آن نبوده، همچنان که در گفتار ذیل به آن اشاره گردیده است:
زندگى اقتصادى چون به سطح توسعه معین برسد، توسل همهسویه به پول الزامى مىشود . تقسیم کار و تخصص فعالیتها، لزوما موجب مبادله مىشود . اما این مبادله، به نوبه خود مسئله عدم تلاقى آرزوها، میان اطراف مبادله را مطرح مىسازد . . . اقتصاد چون به توسعه گرایش پیدا کند، چندجانبه مىشود; ولى به دخالت ابزار واسطه مبادلات یعنى پول، نیازمند مىشود . (34)
نقشآفرینى پول به همینجا ختم نگردید; بلکه سیستمى جدید و دورهاى نوین را باعث گردید که همان سیستم اعتبارى و دوره اقتصاد اعتبارى است . این امر در بیان ذیل، مورد تصریح قرار گرفته است:
«برخى دیگر از اندیشمندان اقتصادى، تاریخ اقتصاد را از نظر اهمیت نقش پول به سه دوره تقسیم کردهاند:
1 . دوره اقتصاد پایاپاى: . . . پول در دادوستد روزمره جامعه، نقشى ندارد .
2 . دوره اقتصاد پولى: . . . پول به عنوان وسیله مبادله وارد زندگى اقتصادى بشر شده است .
3 . دوره اقتصاد اعتبارى: دورهاى است که نه فقط پول در زندگى روزمره انسان وارد شده، بلکه مناسبات پیچیده اعتبارى، دادوستد را به یک هنر ظریف و فن دقیق مبدل کرده است .» (35)
از همین رو است که بعضى از اندیشمندان، پول را پدیده تمدن نامیدهاند . (36)
«و به لحاظ اهمیت و نقش اساسى پول در اقتصاد، شناخت ویژگى، انواع و عملکرد آن از مباحث عمده اقتصاد مدرن تلقى مىشود . »
اما این امر خود بحثى جداگانه را مىطلبد که امید است در فرصتى دیگر و مجالى مناسبتر به آن پرداخته شود .
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد .
به همین دلیل، توجه به ریشهها و شناخت ماهیت اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى - اگر چه به نحو اجمالى - مىتواند راهگشاى مطالعات و بررسىهاى عمیقتر در آینده باشد .
مقاله حاضر، به این منظور، در ابتدا با اشاره به انسان و ابعاد مختلف وى، به بیان لزوم اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى پرداخته و سپس ضمن طرح مباحث گوناگون اقتصادى به ماهیت اقتصاد و مسائل اقتصادى توجه نموده است، و از این رهگذر و در بخش سوم، به تبیین روابط اقتصادى ونظام حاصل از آنها مىگراید، و بالاخره، در بخش پایانى، پس از تشریح مبادله به عنوان یکى از مهمترین فعالیتهاى اقتصادى، به ارائه انواع سیستمهاى مبادلهاى پرداخته، تا در نهایت وضعیت عملکرد اقتصادى نوع بشر، از جهت ماهیت تا اندازهاى روشن گردد .
1 . لزوم اقتصاد و فعالیتهاى اقتصادى
سالیان درازى است که بشر بر روى کره خاکى ساکن شده است . تاریخ مدون و تحقیقات بررسىهاى باستانشناسى در اعماق تاریخ تا به عصر حجر، که سابقه تاریخى آن به پنج هزار سال قبل مىرسد، نشانگر این نکته است که بشر در عین حفظ موجودیت فردى خویش، غالبا به شکل گروهى و جمعى زندگى مىکرده است .
اقتصاد و فعالیت اقتصادى براى فرد و جامعه هردو داراى اهمیت است . براى فرد، از آن رو مهم است که آن را لمس مىکند و خود را با آن درگیر مىبیند .
براى جامعه نیز اهمیت فراوانى دارد; زیرا رشد، شکوفایى، رفاه، سعادت، قدرت، استقلال، عظمت و نیل به کمال مطلوب براى جامعه، همگى متاثر از مسائل اقتصادى است . و البته این مطلب به معناى زیر بنا بودن اقتصاد نمىباشد; بلکه صرفا اهمیتشایان آن را مىرساند .
براى پى بردن به اهمیت فعالیتهاى اقتصادى، توجه به این مطلب لازم است که انسان موجودى دو بعدى است و لذا داراى گرایشهاى گوناگون مادى و معنوى است .
انسان چارهاى ندارد، جز این که با استفاده از اختیار و حق انتخاب خدادادى، گرایشهاى معنوى خود را ضمن تامین گرایشهاى مادى و در وضعیتى متعادل پاسخ گوید و نیل به کمال نهایى و قرب الهى را از رهگذر زندگى مادى به دست آورد .
بنابراین انسان در میان دو نیروى متخاصم قرار گرفته است و با داشتن حق انتخاب، مجبور است مسیر زندگى خود را در دنیا، به سوى آخرت، طى نماید:
یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه (انشقاق (84) ، آیه 6)
«اى آدمى، همانا تو به سوى پروردگارت، سخت کوشنده و روندهاى . پس او را دیدار خواهى کرد .»
وابتغ فیما اتیک الله الدار الاخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا . (قصص (28) ، آیه 77)
«و در آنچه خدا به تو داده است، سراى واپسین را بجوى و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن .»
پس زندگى دنیا، مرحلهاى استبراى پرورش استعدادها و زندگى آخرت مرحله برخوردارى از نتایج زندگى دنیوى است و در نتیجه، دنیا و نعمتهاى آن، وسیلهاى براى آزمایش انسان است و با چنین نگاهى، تمکن و رفاه، نه تنها پذیرفته شده، بلکه براى وصول به آن، تشویق نیز شده است .
درباره اهمیت اجتماعى فعالیتهاى اقتصادى نیز توجه به این مطلب راهگشاست که از گذشتههاى دور تاکنون، بشر در ادامه زندگانى خویش، همواره در تکاپوى تامین خواستههاى خویش بوده است . در این راه به موفقیتهاى چشمگیرى نیز دستیافته است و علت این توفیق، بیش از آن که به فعالیت انفرادى انسان مرتبط باشد، به اشتراک مساعى جمعى مربوط مىشود و از رهگذر تمتع جمعى از برکات و نعمتهاى زندگى، به موجودیت فعلى خویش از لحاظ پیشرفتهاى مادى دستیافته است و همیشه یکى از اهداف مهم جامعه، رفاه اعضا و نیل به حد اعلاى کمال مىباشد .
به هر حال انسان براى بقا و حیات خویش به امورى نیاز دارد که وسیله معاش مىباشند و احتیاجات و خواستههاى مادى وى را شکل مىدهند; مانند غذا، لباس و مسکن، ضمن آن که به امور دیگرى نیز محتاج است که مورد درخواست او مىباشند; مواردى مانند امور خانوادگى، فرهنگى، معنوى، دینى، سیاسى، اجتماعى و . . .
حال این سؤال مطرح مىشود که: خواست و نیاز چیست؟ آیا این دو، یکى هستند، یا با هم متفاوتند؟
روشن است که غالبا «خواست» در مواردى عامتر از «نیاز» به کار مىرود; گرچه گاهى نیز در یک معنا به کار برده مىشوند .
در هر حال خواستهها و احتیاجات بشرى، طبیعى و غیر قابل اجتنابند; ضمن آن که به گونهاىاند که همچنان و هماره تجدید مىشوند . با رفع امروزى آنها، فردا دگر بار، دوباره رخ مىنمایند; همچنان که محدود به احتیاجات اساسى و ضرورى نیز نمىشوند انسان به این موارد قانع نیست; بلکه داراى خواستههایى نامحدود و بى حدو حصر است . همین طور، تامین یک سرى خواستهها، خواستههایى دیگر به دنبال دارند . گرچه در نظر صحیح و صائب، نعمتهاى الهى و منابع بالقوه در اختیار بشر براى زندگى همراه با رفاه انسان و تامین خواستههاى معقول و متعارف او، کافى به نظر مىرسد (البته در وضعیتى که ظلم و کفران نباشد و به شکلى بهینه و کارآمد از موهبتهاى الهى استفاده گردد) لکن خواستههاى نامحدود و نیز عدم فعلیتبسیارى از منابع خدادادى مسئله کمیابى را نمایانتر مىسازد . (1)
راه حل معضل کمیابى چیست؟
عدهاى بر این عقیدهاند که سعادت انسان در سیطره او برخواستههاست و بایستى عنان امیال خویش را در دستبگیرد .
در مقابل، گروهى معتقدند که خوشبختى در تامین خواستهها تا سرحد امکان است . به نظر مىرسد که هردو نظر راه افراط و تفریط را پیمودهاند .
بر همین اساس، دسته سومى، راه میانه را در گزینش خواستهها مىدانند; چه در بعد فردى و چه در اصطکاک با دیگر افراد و جامعه .
بنابراین ما با مانعى به نام کمیابى روبروییم . کمیابى ما را به انتخاب وا مىدارد و انتخاب ما، زندگى حال و آینده ما را رقم مىزند و سعى بشر در این رهگذر، همواره بر این بوده است که براى تامین خواستهها و احتیاجات خود، حداقل تلاش و هزینه را به کار بندد و حداکثر نتیجه را کسب نماید و این خود یک اصل اقتصادى است . (2)
2 . ماهیت اقتصاد و مسائل اقتصادى
امور اقتصادى شامل مسائل و مباحث گوناگونى مىشودو از این جهت نیز، تقسیم بندىهاى مختلفى براى مباحث اقتصادى ارائه گردیده است . (3)
از جمله این موارد، «اقتصاد تحلیلى» یا همان علم اقتصاد است . تلاش دانشمندان اقتصادى در این علم، بر مطالعه رفتارهاى اقتصادى بشر متمرکز است تا بتوانند فعالیتها و حوادث اقتصادى را تجزیه و تحلیل کرده، با علتیابى و کشف ارتباط میان واقعیات اقتصادى، موفق به پیش بینى گردند .
از سوى اقتصاد دانان، تعاریف مختلف و متنوعى در مورد اقتصاد ارائه گردیده است (4) و کم و بیش نیز مورد نقد و بررسى قرار گرفتهاند . (5) ولى شاید رساترین آنها تعریف پل ساموئلسن باشد:
علم اقتصاد، عبارت از بررسى روشهایى است که بشر با وسیله یا بدون وسیله پول براى به کار بردن منابع کمیاب به منظور تولید کالاها و خدمات در طى زمان و همچنین براى توزیع کالاها و خدمات بین افراد و گروهها در جامعه به منظور مصرف در زمان حال و آینده، انتخاب مىکند . (6)
این تعریف هم چندان دقیق نیست و بر آن اشکالاتى نیز وارد شده است . (7) ساموئلسن، خود نیز این چنین به این مطلب اذعان مىنماید:
«به طور خلاصه هیچ کدام از تعاریف علم اقتصاد دقیق نیست و چنین تعریف دقیقى هم ضرورت ندارد» (8) .
بنابراین اقتصاد به هماهنگ ساختن امکانات و احتیاجات در ابعاد زمانى و مکانى در حوزهها و چهارچوبهاى واحدهاى اقتصادى، اقتصاد ملى، گروه کشورها و اقتصادهاى منطقهاى و نیز اقتصاد بین المللى مىپردازد . به این شکل که افراد و سازمانهاى جامعه براى تولید، مبادله و مصرف کالاها و خدمات، چگونه منابع کمیاب را به کار مىگیرند تا به نیازها و خواستههاى بشر پاسخ داده شود .
اقتصاد، رفتار و رابطه انسان را با اشیا و امور اقتصادى مورد احتیاج و خواست او، مورد مطالعه قرار مىدهد .
پس اقتصاد، قبل از هر چیز مطالعه رفتار انسانى در تعامل با امور و اشیاى اقتصادى مورد درخواست وى براى زندگى و رفاه، مىباشد و به دلیل اجتماعى بودن انسان، دانشى اجتماعى است .
بر همین اساس، اهمیتبارز مسائل اقتصادى در این واقعیت غیر قابل انکار نهفته است که نوع انسانها و اکثر قریب به اتفاق آنان، در صدد تامین خواستهها و احتیاجات خویش هستند و درک، بیان و پیش بینى رفتار اقتصادى بشر، از طریق مطالعات اقتصادى ممکن مىگردد; زیرا اقتصاد با بررسى عوامل تاثیر گذار بر فعالیتهاى اقتصادى، به توصیف و تحلیل مسائل اقتصادى مىپردازد و با ارائه شیوهها و راههایى در قالب سیاستهاى اقتصادى، در صدد بهبود وضع زندگى اقتصادى بشر است .
از یک سو، به مسائل و امور روزمره زندگى شخصى افراد از لحاظ اقتصادى مىپردازد و از سوى دیگر، به بررسى و تجزیه و تحلیل مباحثسیاسى و عمومى در جنبههاى مختلف اقتصادى اقدام مىنماید و مواردى مانند بازار و کسب و کار را مورد مطالعه قرار مىدهد و خلاصه، اساسىترین مسائلى را که جوامع از جنبه اقتصادى با آنها درگیرند، مورد کنکاش و بررسى قرار مىدهد .
همچنان که در مباحث اقتصادى معروف است، چند سؤال اساسى در اقتصاد مطرح است: چه چیزى؟ چه مقدار؟ چگونه؟ براى چه کسى؟ این سؤالات در حوزههاى گوناگون اقتصادى اعم از تولید، مبادله و مصرف، وجود دارد و از این رهگذر به تجزیه و تحلیل شرایط و روابط و نیز مطالعه و بررسى فعالیتها و روانههاى اقتصادى مىپردازند .
انسان براى پاسخ دادن به نیازها و خواستههاى خویش و در جهتبرطرف نمودن آنها، ناچار دستبه فعالیت مىزندو از این طریق، امور اقتصادى خود را اداره مىنماید . این عمل، فعالیت اقتصادى است . (9)
بنابراین فعالیت اقتصادى بر اساس نیاز و خواست انسان به کالاها و خدمات شکل مىگیرد . در نتیجه مىتوان گفت که فعالیت اقتصادى، هنگامى است که عوامل اقتصادى (افراد یا گروهها)، در صدد تامین احتیاجات و خواستههاى اقتصادى خویش باشند و براى افزایش رفاه خود اقدام نمایند . (10)
عوامل اقتصادى، کسانى هستند که به صورت فردى یا گروهى در فعالیت اقتصادى شرکت مىجویند; مانند تولید کنندگان و مصرف کنندگان . (11)
عملیاتى که عوامل اقتصادى انجام مىدهند، همان فعالیتهاى اقتصادىاند که ممکن استبا پول یا بدون پول صورت پذیرد .
عملیات عمده عوامل اقتصادى و فعالیتهاى اساسى اقتصادى آنان، شامل مواردى مانند تولید، مبادله و مصرف مىگردد . (12)
فعالیتهاى اقتصادى از سوى عوامل اقتصادى، فرآیند گردش فعالیت اقتصادى را موجب مىشود; به صورتى که منابع و عوامل تولید از طرف خانوارها به سمتبنگاهها و مؤسسات جریان پیدا مىکندو در مقابل کالاها و خدمات از سوى بنگاهها و مؤسسات به طرف خانوارها در جریان خواهد بود .
فعالیتهاى اقتصادى و عملیات عوامل اقتصادى و در نتیجه گردش فعالیت اقتصادى، منجر به ایجاد روابطى بین آنها مىگردد و از همین رو، وجود روابط و مناسبات اقتصادى ضرورى مىنماید .
3 . روابط و نظام اقتصادى
همان طور که گفته شد، در جریان فعالیتهاى اقتصادى که بین انسانها با یکدیگر و نیز در میان انسانها و سازمانهاى مختلف یا بین سازمانها با همدیگر صورت مىگیرد، روابط اقتصادى به وجود مىآید .
محدوده روابط اقتصادى به میزان گستردگى و وسعت اجتماعات بشرى، پیشرفت جوامع، تنوع فعالیتها، پیچیدگى روابط و دیگر عوامل بستگى دارد .
در هر اجتماعى، تقسیم کار ممکن نیست مگر آن که فعالان و عوامل اقتصادى مختلف، داراى روابط نزدیک با یکدیگر باشندو هر یک محصول کار و فعالیتخود را در دسترس سایرین قرار دهد و هر قدر جامعه پیشرفت و نشو و نماى بیشترى کند تقسیم کار بیشترى خواهد داشت .
پیدایش روابط اقتصادى، به تقسیم کار و تخصص کمک مىکند; ضمن آن که هرچه تقسیم کار و تخصص نیز بیشتر گردد، بر توسعه روابط اقتصادى مىافزاید . همچنان که روابط بیشتر بین عوامل و فعالان اقتصادى، منجر به احتیاج بیشتر آنها به یکدیگر و تقسیم کار و تخصص بیشتر خواهد شد .
اما روابط بین افراد، گروهها و سازمانها، شکل دهنده سیستم و نظام اجتماعى است . شهید صدر در این باره مىنویسد:
مردم در زندگانى اجتماعى خویش با دو کار مختلف سرو کار دارند: یکى از آن دو کار، عمل تولید و دیگرى عمل توزیع است . تودهها از یک طرف درگیر جنگ با طبیعت، به خاطر مهار کردن آن و برآوردن نیازهاى خویش مىشوند . در این جنگ، تودهها تا آن جا که اطلاعات و تجربههایشان اجازه مىدهد، به ابزار تولید، مجهز و مسلح مىگردند، و از طرفى دیگر این تودهها میان خویش پیوند و روابط معینى را به وجود مىآورند که طبق این روابط، رابطه افراد با یکدیگر در شؤون مختلف زندگى مشخص مىگردد و همین روابط است که ما آن را سیستم اجتماعى مىنامیم . بنابراین افراد در کار تولید نیازهاى خویش را از طبیعتبرآورده مىسازندو طبق نظام حاکم بر اجتماع که روابط را بین آنان معین مىکنند، آن بهرهها را میان خویش تقسیم مىکنند . (13)
سیستم اجتماعى خود مشتمل بر اجزایى است که از جمله آنها، سیستم اقتصادى است و متشکل از روابط اقتصادى مىباشد .
بنابراین نظام اقتصادى را چنین مىتوان تعریف کرد:
«مجموعه هماهنگ از نهادهاى حقوقى و اجتماعى که در بطن آن برخى وسایل سازمانیافته به پیروى از برخى از انگیزههاى برتر به منظور برقرارى تعادل اقتصادى مورد استفاده قرار گرفته است .» (14)
و در عباراتى دیگر، چنین تعریف شده است:
«مراد ما از نظام اقتصادى، کلیه ابزارهاى نهادى است که از طریق آنها منابع ملى براى پاسخ گویى به خواستهاى بشرى به کار گرفته مىشود . مقصود ما از نهادها، اساسا قوانین کشور و نیز عادات، اخلاق و عرف جامعه است . (15)
در این جا در صدد نقد و بررسى تعریفها نیستم و صرفا به همین مقدار آشنایى با سیستم اقتصادى بسنده مىکنیم .
اما در خصوص شناخت روابط اقتصادى به بیان مطلبى که شهید مطهرى در این ارتباط مطرح نموده، مىپردازیم:
روابط اقتصادى مانند سایر روابط اجتماعى، امور قراردادى است . در روابط اجتماعى مفاهیمى از قبیل ریاست و مرئوسیت و زوجیت و وجوب اطاعت و غیره، به میان مىآید و در روابط خاص اقتصادى، مفاهیمى از قبیل مالکیت، مملوکیت و حق و مبادله و غیره، به میان مىآید; یعنى همین که اشتراک مساعى و تقسیم کار ضرورت پیدا کرد، یک سلسله اعتبارات و مفاهیم اعتبارى و قانونى ضرورت پیدا مىکند . آن سلسله از مفاهیم اعتبارى که مربوط استبه تولید و تقسیم و توزیع ثروت و و سایل معاش، روابط اقتصادى نامیده مىشود . (16)
وى براى توضیح بیشتر موضوع، مىافزاید:
چون تولید نیز معمولا انفرادى نیست، اشتراکى و تعاونى است، قهرا روابط و مقررات خاصى را ایجاب مىکند . پس روابط اقتصادى و قانونى به روابطى که در باب تقسیم و توزیع و مصرف وسایل معاش ضرورت پیدا مىکند، منحصر نیست . یک سلسله روابط نیز خواه و ناخواه در تولید، میان افراد برقرار مىشود; مانند رابطه مزدبگیرى و فروش کار و مزارعه و غیره . پس روابط اقتصاد، از طرفى به واسطه تولید، و از طرفى به واسطه تقسیم و توزیع ثروت برقرار مىشود; یعنى چون ثروت غالبا در اول باید تولید، و سپس تقسیم و توزیع شده و همه به آن احتیاج دارند و وافر و رایگان نیست، قهرا روابط اقتصادى به میان مىآید . ولى روابط تولیدى مربوط استبه ارزش کار، و ارزشکار اختصاص ندارد به کارهایى که در تولید انجام مىگیرد . کارهاى غیر تولیدى، یعنى کارهاى فرهنگى و سیاسى - اجتماعى نیز ارزش دارد . در آن جا نیز روابط خاص اقتصادى به میان مىآید .» (17)
در زمینه انواع روابط اقتصادى نیز مىنویسد «روابط اقتصادى، دو نوع است: روابط تکوینى و طبیعى، و روابط اعتبارى و قانونى به عبارت دیگر، دو نوع اقتصاد داریم: اقتصاد طبیعى و اقتصاد برنامهاى .» (18)
با صرف نظر از اصطلاحات طبیعى، اعتبارى، تکوینى و برنامهاى و این نکته که این کلمات کاربردهاى متفاوت دارند، به توضیحى که شهید مطهرى در خصوص این دو نوع از روابط اقتصادى ارائه مىدهند، مىپردازیم:
روابط طبیعى عبارت است از یک سلسله روابط على و معلولى که خواه ناخواه در امور اقتصادى پیش مىآید; مثل روابط مربوط به عرضه و تقاضا و بها در اقتصاد آزاد و مبادلهاى، تورم پول، افزایش و کاهش قیمتها، بیکارى، بحران اقتصادى، سود، ضرر، مالیات، و امثال اینها اما روابط اعتبارى و قراردادى، عبارت است از قوانین مربوط به حقوق و مالکیتهاى شخصى یا اشتراکى . (19)
در کلمات و عبارات پارهاى از اقتصاد دانان نیز همین نظر به چشم مىخورد . از جمله مىتوان به این نمونه اشاره کرد که با اندکى تفاوت، در این خصوص چنین نظر خویش را ارائه مىنماید:
«اگر از قوانین اخلاقى در موضوع قیمت عادله، سود عادله، مزد منصفانه . . . بگذریم، قوانین اقتصادى را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
یک دسته قوانین و نظامات اقتصادى مخلوق اراده هیات اجتماعیه است که مجموعه قواعد حقوقى است در زمینه اقتصادى مثل قانون تثبیت قیمتها، قانون جلب سرمایههاى خارجى، قانون اصلاحات ارضى، مقررات مربوط به صادرات و واردات، قانون مربوط به حداقل مزد و غیره .»
«دسته دیگر قوانین و نظامات طبیعى و روابط منظم بین پدیدههاست که عقل آنها را کشف و منطق و تجربه آنها را تایید مىکند; مانند قانون نزولى بودن مطلوبیت نهایى، قانون جانشینى، قانون وحدت بها، قانون گرشام، قانون انگل، قانون عرضه و تقاضا، قانون بازارهاى ژان باتیستسه .» (20)
4 . مبادله و انواع آن
همان طور که قبلا بیان گردید، فعالیتهاى اقتصادى مختلفى وجود دارد; مانند تولید، توزیع و مصرف . از جمله فعالیتهاى اقتصادى، مبادله است . در خصوص مبادلات، هر دو نوع روابط اقتصادى که در گفتار قبلى بیان گردید، مطرح است .
در جوامع اولیه که تولید اصولا در جهت تامین مصارف شخصى صورت مىپذیرفت و احتیاجات انسانى در نهایتسادگى و ساطتبود، نیازى به مبادله کالاها و خدمات احساس نمىشده است و لذا داد و ستدى هم انجام نمىگرفته است .
در گذشته دور و آن زمان که اجتماعات به صورت فامیلى بوده، کوشش انسان بر این بود تا آنچه را که براى زندگى شخصى خویش نیاز دارد، مانند پوشاک، مسکن و غذا، به طور مستقیم و بدون واسطه از طبیعتبه دست آورد . به تدریج که زندگى بشر رو به پیچیدگى گذاشت و اجتماعات پیشرفتهتر شکل گرفت و نیازها از تنوعى بالاتر برخوردار گشت، تخصصى شدن امور و تقسیم کار امرى اجتنابناپذیر گردید و از این طریق مبادله مطرح گردید . به گونهاى که تخصص، بدون وجود مبادله و داد و ستد، امرى دست نایافتنى بود . و مبادله و داد و ستد نیز بدون تخصص امرى لغو، زائد و بیهوده مىنمود .
این چنین بود که مبادله به عنوان مکمل تخصص و تقسیم کار وارد عرصه زندگى بشرى گردید و شایع گشت . هرکسى تولید خاصى را انجام مىداد و در آن کار، محصولاتى بیش از نیاز شخصى خویش تولید مىنمود و محصول مازاد خویش را با محصولات مازاد دیگران براى رفع سایر احتیاجات، مبادله مىنمود . بدین ترتیب تنوع و کثرت احتیاجات و نیز تقسیم کار و تخصصى شدن امور، مبادله را در مقیاسى وسیع پدید آورد .
در خصوص این مطلب، نویسندهاى، این گونه به موضوع مىپردازد:
«پس از آن که نیازهاى گوناگون پدید آمد و کالاهاى متنوع تولید گشت، مسئله مباده مطرح مىشود . بدیهى است که هیچ کس نمىتواند به تنهایى تمام حوایجخویش را برآورده سازد . لهذا در هر اجتماعى کارها بین افراد تقسیم مىشود . افراد و اصناف مختلف هریک حرفه بخصوصى را انتخاب مىنمایند . سپس هر کسى، کالاهاى مازاد بر مصرف خویش را که تولید نموده است، در اختیار دیگران مىگذارد و از کالاهاى تولیدى دیگران استفاده مىکند . بدین ترتیب تولید کننده و مصرف کننده به وسیله مبادله با یکدیگر ارتباط برقرار مىنمایند و بسیارى از مشکلات زندگى از میان برداشته مىشود .» (21)
ساموئلسن در این خصوص، چنین مىگوید:
بدون مبادله، تقسیم کار نمىتواند به میزان زیادى توسعه یابد . (22)
و در جایى دیگر، این موضوع را به این صورت مورد بحث قرار مىدهد:
«مبادلات پایاپاى، حاکى از بهبود کلى در وضعى است که در آن هرکس مجبور است همه کاره و هیچ کاره باشد . ما همگى مدیون آن دو بشر اولیه هستیم که ناگهان به ذهنشان رسید اگر یکى از آن دو از کالاى خویش، قسمتى به دیگرى بدهد و در مقابل قسمتى از کالاى او را بگیرد، کار و بار هردوشان بهتر مىگردد .» (23)
البته مبادله، خود، کارى اقتصادى است و مانند تولید و مصرف، فعالیت اقتصادى جداگانهاى به شمار است . شهید صدر در خصوص اهمیت مبادله و پیدایش تاریخى آن، چنین بحث مىکند:
گردش (مبادله) یکى از پایههاى اساسى امور اقتصادى مىباشد و از نظر اهمیت کمتر از تولید و توزیع نمىباشد; ولى از نظر تاریخى پس از آن دو قرار دارد; زیرا وجود تاریخى تولید و توزیع همیشه با وجود اجتماعى انسان مقترن بوده است، بدانسان که هر وقتیک اجتماع پدید مىآمد، لازم مىبود که براى آن که به حیات خود ادامه دهد و احتیاجات زندگى را برآورده سازد، با نوعى از انواع گوناگون تولید سروکار پیدا کند و ثروت تولید شده را با هر اسلوب توزیعى که روى آن توافق مىکرد، توزیع کند . به همین علت، حیات اجتماعى تودهها بدون تولید و توزیع غیرممکن است . اما مبادله به سان تولید و توزیع نمىباشد و لازم نیست که از روز نخست، حتما در حیات جامعه وجود داشته باشد; زیرا جوامع در اوان پیدایش خویش، غالبا بر اساس یک اقتصاد ابتدایى در بسته زندگانى مىکردندو آن عبارت از اقتصادى است که هر خانوادهاى در جامعه، همه نیازهاى خویش را، بدون کمک گرفتن از کوششهاى دیگران، برآورده مىسازد . این نوع اقتصاد تا آن گاه که هر تولیدکنندهاى با تولید خویش همه نیازهاى خود را مرتفع مىسازد، و به کالاهایى که تولید مىکند، اکتفا مىورزد، زمینهاى براى مبادله ندارد . بلکه نقش فعال مبادله در سطح اقتصادى وقتى آغاز مىشود که نیازهاى انسان پیوسته متنوع باشد و رشد کند، و کالاهایى که در زندگانى خویش بدان نیاز دارد، متنوع باشد . بدین سان هر فردى، دیگر به تنهایى نمىتواند همه آن کالایى که بدان نیاز دارد و داراى انواع و اشکال مختلفى است، تولید کند . لذا جامعه مجبور مىشود که کار را بین افراد خود تقسیم کند و با این ترتیب هر تولید کنندهاى یا هر دستهاى از تولید کنندگان، در تولید یکى از کالاهاى مختلف، که مىتواند بهتر از کالاهاى دیگر تولید کند، تخصص پیدا مىکند . از طرفى نیازهاى دیگر خویش را با مبادله کالاى اضافى خویش که تولید کرده با کالاهایى که دیگران تولید کردهاند، مرتفع مىسازد . از این رهگذر، مبادله در حیات اقتصادى، به علت این که وسیلهاى براى برآوردن نیازهاى تولید کنندگان است، رواج پیدا مىکند . به وسیله مبادله، دیگر این اجبار از بین مىرود که مىباید هر تولید کنندهاى همه نیازهاى خویش را مستقیما با تولیدى که مىکند، مرتفع سازد . بدین سان، مبادله براى گشایش ورفاه زندگى و پاسخ گویى به گسترش نیازها و ره سپردن تولید به سوى تخصص و تکامل، به وجود مىآید .» (24)
آنچه مطرح شد، اشاره به اهمیت مبادله در بدو پیدایش آن بود . امروزه با پیچیدگىهاى بسیار زیاد امور زندگانى و تنوع زاید الوصف احتیاجات و خواستههاى بشرى و تقسیم کار و تخصص در حد نهایت امور اقتصادى، مبادله از اهیمت درخور، قابل توجه و غیر قابل انکارى برخوردار است . مطلب ذیل به این موضوع مىپردازد:
در قرن حاضر، سیستم اقتصاد و جریان تولید کالاها و خدمات و نحوه مصرف درآمدهاى حاصل شده از آن، روز به روز پیچیدهتر مىگردد . در شکل توسعه یافته این جریان هر شخص تمام احتیاجات و نیازهاى مادى خود را به تنهایى تامین نمىنماید . او طى یک فرایند تولید - در آمد - مصرف، همواره از تولید دیگران استفاده مىکند و در این راستا خود را به عنوان یک عامل تولید به سیستم تولیدى کشور ارائه مىدهد . (25)
ساموئلسن به این مطلب، چنین اذعان مىنماید:
«در اجتماعات اقتصادى جدید، این جریان به توان n مىرسد . هیچ کس در این اجتماعات نیست که ذرهاى از آنچه مصرف مىکند، خودش ساخته باشد» . (26)
اما در خصوص انواع مبادله، به طور کلى و در یک تقسیم بندى اولیه، دو نوع سیستم ذکر مىشود:
1 . سیستم مبادله تهاترى یا پایاپاى; 2 . سیستم مبادله نقدى و بر اساس پول . (27)
مبادله تهاترى: داد و ستد کالاها و خدمات با یکدیگر استبدون اینکه واسطهاى به نام پول وجود داشته باشد . از نظر تاریخى، این نوع مبادله، قدیمىترین شکل داد و ستد است و شرایطى دارد که در بیان ذیل آمده است:
«براى انجام معامله تهاترى، دو شرط لازم است: اولا وجود شخصى که در مکانى مستقر و مالک کالاى خاص مورد نیازى باشد و دیگر این که این شخص در قبال کالاى عرضهشده مایل به مبادله کالاى خود باشد .» (28)
چنین دادوستدى یعنى مبادله تهاترى، قادر به این نبود که تسهیلات چندانى در زندگى اقتصادى انسان بهوجود آورد و همه نیازها را برطرف سازد ولذا با گذشت زمان و پیشرفتبشر، افزایش تخصص و تقسیم کار و تنوع نیازها، گردش و دادوستد نیز مشکلتر و پیچیدهتر گردید; به نحوى که مبادله تهاترى و پایاپاى با چندین مشکل عمده روبرو گردید . این مشکلات در عبارات ذیل چنین مطرح شده است:
این نوع معامله، چند اشکال دارد:
اول . هرچه کارها تخصصىتر گردد و نیازها تنوع یابد، هماهنگ بودن نیاز فروشنده و خریدار مشکلتر صورت مىگیرد . چهبسا کسى که گندم تولید نموده و مىخواهد با کالایى دیگر تعویض نماید، کالاى مورد نیاز خویش را نزد کسى بیابد که او نیازى به گندم او ندارد و هکذا .
دوم . دشوارى دیگر در توافق و تناسب اشیاى مورد مبادله است . مثلا اسب و مرغ، هرگز با یکدیگر تناسب ندارند . کسى که نیاز به یک مرغ دارد، نمىتواند براى خریدن مرغ، اسب خود را در ازاى آن بپردازد .
سوم . مشکل دیگر، تعیین ارزش کالاهاى مورد مبادله است . (29)
در بیانى دیگر، به مشکلات موجود در معاملات پایاپاى، به نحوى کاملتر پرداخته شده است .
«عمدهترین معایب و دشوارىهاى اقتصاد پایاپاى را مىتوان در نه گروه کلى به شرح زیر طبقهبندى نمود:
1 . نیاز متقابل; 2 . تعدد مبادلات غیرلازم; 3 . حمل و نقل کالاها; 4 . غیرقابل تقسیم بودن برخى کالاها; 5 . دشوارى مبادله برخى خدمات; 6 . فسادپذیرى برخى کالاها; 7 . محدودیت در تقسیم و تخصیص کار; 8 . محدودیت تولید و بازار; 9 . محدودیت در مبادله نسیه .» (30)
وجود چنین مشکلاتى و نظایر آن، بهتدریج انسان را به فکر استفاده از وسیلهاى به نام پول رهنمون ساخت و از آن به بعد، مبادله نوع دوم، یعنى معامله نقدى و بر اساس پول، شکل گرفت و آغاز گردید . در این وضعیت، تمامى معضلات ناشى از معاملات پایاپاى برطرف گردید . بیان ذیل، به این مطلب، تصریح مىنماید:
«جانشین شدن پول، در گردش معاملات به جاى کالا، همه معضلاتى را که از نوع معاملات تهاترى پدید مىآمد، حل کرد و مشکلات را مرتفع ساخت .» (31)
ساموئلسن، این موضوع را تایید کرده، مىافزاید:
«بدون استفاده از پول، تقسیم کار به نحوى که در حال حاضر وجود دارد، غیرممکن خواهد بود .» (32)
و در ادامه مىنویسد:
«معاملات بر اساس پایاپاى ساده، آنقدر اشکال بهوجود مىآورد که تقسیم کار دقیق و پیشرفته بدون استفاده از یک وسیله مهم یعنى پول، اساسا قابل تصور نیست .» (33)
بنابراین، گریزى از وسیلهاى به نام پول و انجام مبادلات بر اساس آن نبوده، همچنان که در گفتار ذیل به آن اشاره گردیده است:
زندگى اقتصادى چون به سطح توسعه معین برسد، توسل همهسویه به پول الزامى مىشود . تقسیم کار و تخصص فعالیتها، لزوما موجب مبادله مىشود . اما این مبادله، به نوبه خود مسئله عدم تلاقى آرزوها، میان اطراف مبادله را مطرح مىسازد . . . اقتصاد چون به توسعه گرایش پیدا کند، چندجانبه مىشود; ولى به دخالت ابزار واسطه مبادلات یعنى پول، نیازمند مىشود . (34)
نقشآفرینى پول به همینجا ختم نگردید; بلکه سیستمى جدید و دورهاى نوین را باعث گردید که همان سیستم اعتبارى و دوره اقتصاد اعتبارى است . این امر در بیان ذیل، مورد تصریح قرار گرفته است:
«برخى دیگر از اندیشمندان اقتصادى، تاریخ اقتصاد را از نظر اهمیت نقش پول به سه دوره تقسیم کردهاند:
1 . دوره اقتصاد پایاپاى: . . . پول در دادوستد روزمره جامعه، نقشى ندارد .
2 . دوره اقتصاد پولى: . . . پول به عنوان وسیله مبادله وارد زندگى اقتصادى بشر شده است .
3 . دوره اقتصاد اعتبارى: دورهاى است که نه فقط پول در زندگى روزمره انسان وارد شده، بلکه مناسبات پیچیده اعتبارى، دادوستد را به یک هنر ظریف و فن دقیق مبدل کرده است .» (35)
از همین رو است که بعضى از اندیشمندان، پول را پدیده تمدن نامیدهاند . (36)
«و به لحاظ اهمیت و نقش اساسى پول در اقتصاد، شناخت ویژگى، انواع و عملکرد آن از مباحث عمده اقتصاد مدرن تلقى مىشود . »
اما این امر خود بحثى جداگانه را مىطلبد که امید است در فرصتى دیگر و مجالى مناسبتر به آن پرداخته شود .
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد .