هر ساختار نظری در جهت حفظ میراث فرهنگی باید بتواند به سؤال «چگونگی» ادامه حیات بناها و محوطه های تاریخی پاسخ دهد و از آن جایی که مدرنیته بندهای ارتباطی ما با سنت و گذشته خود را قطع کرده، ساختار ارائه شده جدید باید تلاشی برای برقراری این ارتباط از دست رفته باشد. به همین دلیل پژوهش پیش رو تلاشی است در جهت ارائه ساختاری جدید در زمینه حفاظت از بناها و بافت های تاریخی تا بتوان با کمک آن به این میراث، حیاتی دوباره بخشید. در این پژوهش بیان می شود که رویکرد روایت گری چگونه می تواند با استفاده از توانایی خود در برقراری ارتباط بین گذشته، حال و آینده، وضعیتی از وجود و ماندگاری را به این میراث اعطا کند که نه تنها بتوانند به زندگی خود ادامه دهند، بلکه از نقش خود به عنوان عنصری منفعل در جامعه جدا شده و به شخصیتی تأثیرگذار در زمینه خود تبدیل شوند و با هویتی مستقل به زیست خود ادامه دهند در حالی که هم زمان برای حفظ بقاء با «تغییرات» زمانه نیز خود را منطبق می کنند. درنهایت بیان می شود که استفاده از این رویکرد به صورت ساختارمند و یا مکملی در کنار دیگر رویکردها می تواند به نتایج پایداری در زمینه حفاظت منتهی شود. در همین راستا در پژوهش پیش رو رویکرد روایت گری در نوشته های افرادی چون پل ریکور، هانس گئورگ گادامر، هایدگر و نایجل والتر کنکاش می شود.