برآمدن و بر افتادن «گروس» در ساختار تقسیمات کشوری ایران ( بر مبنای مدل قدرت) (مقاله علمی وزارت علوم)
درجه علمی: نشریه علمی (وزارت علوم)
آرشیو
چکیده
گروس که بسیاری آن را با نام امیرنظام گروسی (دولتمرد دوره قاجار) می شناسند، براساس منابع در دسترس، منطقه ای مشتمل بر 1700 تا 1800 کیلومترمربع و از اجزای اصلی ساختار تقسیمات کشوری غرب ایران از اوایل دوره صفوی تا اواسط دوره پهلوی بوده است. این منطقه گاه تحت حکومت کردستان و در بیشتر موارد با حاکم نشین مستقل اداره می شد. نوشتار حاضر با تکیه بر اسناد و مدارک رسمی و غیررسمی به روش تاریخی- استنادی، درصدد بیان موقعیت این منطقه با تاکید بر نام آن در ساختار تقسیمات کشوری ایران است. نتایج تحقیق نشان می دهد اطلاق رسمی نام گروس به این منطقه، کمی پیش از دوره صفوی تا اواسط دوره پهلوی متداول بوده و پس از آن اگرچه در حافظه فرهنگی باقی مانده اما در پیکره جغرافیایی ایران با نام بیجار شناسایی شده است. نویسنده در این مقاله درصدد بیان مقاطع حضور، اطلاق و حذف رسمی این نام جغرافیایی در میان مکاتبات، مصوبات، اسناد و منابع رسمی و غیررسمی در ساختار تقسیمات کشوری ایران است. به نظر می رسد قدرت گرفتن ایل گروس در دوره صفوی و پس از آن موقعیت امیرنظام گروسی در دوره قاجار، در اطلاق نام گروس و ارتقای این منطقه و افول قدرت ایل، در تغییر نام آن نقش تعیین کننده ای داشته است.Garus rises and falls in the structure of Iran’s administrative divisions (Based on theory of power)
Garus, which many people know by the name of Amir Nizam Garusi (the ruler of the Qajar period), according to the available sources, is an area of 1700 to 1800 square kilometers and one of the main components of the structure of the country divisions of western Iran from the beginning of the Safavid to the middle of the Pahlavi period. This region was sometimes under the rule of Kurdistan and in most times was governed by an independent ruler. The present article, based on official and unofficial documents in a historical-referential method, has sought the position of this region by emphasizing its name in the structure of Iran's administrative divisions.The results show that the official application of the name Garus to this region was common frombefore the Safavid period to the middle of the Pahlavi period and after that, although it remained in the cultural memory, it was identified with the name of Bijar in the geographical structure of Iran. The author tries to express the stages of presence, application and official removal of this geographical name among official and unofficial correspondences, approvals, documents and sources in the structure of Iran's country divisions. It seems that Garus tribe’s power in the Safavid period and after that Amir Nizam Garusi’s position in the Qajar period, in the application of Garus and the promotion of this region and the decline of the tribe’s power played a decisive role in changing its name.