آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

این, یکى از مهم ترین سوالهایى است که در فلسفه سیاسى مطرح است. پس براى مردم عادى مطرح نیست؟ چرا. این پرسش براى همگان مهم است و مردم کوچه و بازار نیز با زبان خاص خود در صدد یافتن جواب آن هستند. این سوال را به تعبیر روان تر و روشن تر مى توان چنین بیان کرد: آیا براى رسیدن به مطلوب و مقصود خود, مى توانیم هر گونه ابزار و وسیله اى را به کار ببریم؟ به بیان دیگر: اگر هدفمان خوب باشد, آیا مى توان براى رسیدن به آن از وسایل بد و پلید هم استفاده کرد؟ مثلا هدف شخصى آن است که مردم را شاد کند; آیا براى این کار مى تواند از هر روشى مثل دروغ و... بهره بگیرد؟ یا آنکه کسى مى خواهد به قدرت و حکومت برسد; آیا به این جهت مى تواند از نیرنگ و فریب استفاده کند؟ و ...
نظر واقعى و عملکرد بسیارى از سیاستمداران دیروز و امروز چنین بوده و هست که: آرى, هدف وسیله را توجیه مى کند و به کار بردن هر وسیله اى هر چند ضد اخلاق و دین و انسانیت باشد, براى تإمین هدف رواست و ((الغایات تبرر المبادى)) و ((خذ الغایات و اترک المبادى)) .
این نظر بسیار عجیب و تإسف آور است; اما وجود دارد. مثلا ماکیاول در کتاب ((شهریار)) چنین نوشته است: ((.... همگان بر این نکته واقفند که صفاتى مانند وفادارى, حفظ حرمت قول, درستى رفتار و نیالودگى به نیرنگ تا چه پایه در شهریار پسندیده است. اما از آن طرف, در قبال حوادثى که در عصر ما اتفاق افتاده است, خود به چشم مى بینیم که شهریارانى که زیاد پایبند حفظ قول خود نبوده اند ولى در مقابل, رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب مى دانسته اند, کارهاى بزرگ انجام داده اند و وضعشان در آخر کار بهتر از آن کسانى بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستى به خرج داده اند. پس بگذارید همه این را بدانند که براى رسیدن به هدف از دو راه مى توان رفت: یکى از راه قانون و دیگرى از راه زور. از این دو راه, اولى شایسته انسان ها و دومى شایسته حیوان هاست. ولى از آنجا که طریقه اول غالبا بى تإثیر است, تشبث به طریقه دوم ضرورت پیدا مى کند... . بر شهریار واجب است که حیله گرى روباه را براى دفع گزند با صولت شیر براى نشان دادن قدرت توإم سازد.... یک شهریار دور اندیش هرگز نمى تواند ـ و نباید ـ خود را پایبند حفظ قولى که داده است, بشمارد... در نتیجه هر آن شهریارى که در استقرار و حفظ قدرتش کامیاب گردد, مى تواند مطمئن باشد که همگان, از کوچک و بزرگ, بى آنکه درباره خوبى یا بدى وسایلى که وى براى تحصیل هدفش به کار برده است, اندیشه کنند, از آنجا که خود هدف را تصویب کرده اند وسایلش را نیز ـ هر قدر هم پست و ناروا باشد.ـ تصویب خواهند کرد.))(1)
مثال دیگر, سخن چرچیل است. او در کتابى که در تاریخ جنگ جهانى دوم نوشته است, درباره حمله متفقین به ایران مى نویسد: ((اگر چه ما با ایرانى ها پیمان بسته بودیم, قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کارى مى کردیم, ولى این معیارها ـ پیمان و وفاى به عهد ـ در مقیاسهاى کوچک درست است; دو نفر وقتى با یکدیگر قول و قرار مى گذارند, درست است; اما در سیاست وقتى که پاى منافع یک ملت در میان مىآید, این حرفها دیگر موهوم است; من نمى توانستم از منافع بریتانیاى کبیر به عنوان اینکه این کار ضد اخلاق است, چشم بپوشم که ما با یک کشور دیگر پیمان بسته ایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیت است. این حرفها اساسا در مقیاسهاى کلى و در شعاعهاى خیلى وسیع درست نیست.))(2)
نمونه سوم عملکرد معاویه است. او صلح نامه اى را با امام حسن مجتبى(ع) امضإ کرد; اما دیر زمانى نگذشت که همه مواد صلح نامه را نادیده گرفت و نقض کرد و به صراحت گفت که: ((اى مردم! آگاه باشید آن پیمان و شروط در زیر دو پاى من قرار دارد.))(3)
و از این نمونه ها; صفحات تاریخ, ده ها و صدها و بلکه هزارها و میلیون ها سراغ دارد و بسیارند انسانها و سیاستمدارانى که شعار و ادعاى اصول انسانى و حقوق بشر و دین و اخلاق داشته و دارند اما اعمال و رفتار آنها طبق دستور شیطانى ماکیاول است و زشت ترین افعال را براى اهداف مادى و حیوانى خود مرتکب مى گردند. چنان رفتار مى کنند که گویى بویى از انسانیت نبرده اند و حیوانى بیش نیستند و به تعبیر قرآن کریم:(... إولئک کالإنعام بل هم إضل)
نمونه روشن آن در دوران معاصر ; عملکرد خائنانه صدام ـ رئیس جمهور عراق ـ است که در سال 1359 شمسى آشکارا در برابر چشمان حیرت زده جهانیان در پرده تلویزیون عراق ظاهر شد و قرارداد 1975 الجزایر را پاره کرد و عهد و پیمان و قراردادى را که تنها پنج, شش سال از امضاى آن گذشته بود, نادیده گرفت و نقض کرد و بدین وسیله به دست خود, سندى بر رسوایى و پیمان شکنى خود پدید آورد!
اما در بین سیاستمداران تاریخ ; به ندرت کسانى یافت مى شوند که با اعمال و رفتار خود اخلاق و اصول متعالى انسانى را پاس داشته اند و عملکرد آنان گواهى مى دهد که ((هدف)) هرگز ((وسیله)) را توجیه نمى کند و براى تإمین اهداف عالى و مقدس نیز باید از ابزار و وسیله هاى اخلاقى, انسانى و مشروع استفاده کرد. بى تردید یکى از مهم ترین سیاستمداران جهان و اسوه هاى انسانیت; حضرت امیرالمومنین على(ع) است, در مقاله حاضر در صدد آنیم که نظر و سیره آن بزرگوار را در این موضوع بررسى کنیم. روشن است که تاریخ هیچ موردى را سراغ ندارد که در آن, حضرت على(ع) از روش غیر انسانى و خلاف اخلاق و شرع استفاده کرده باشد. این سخنى است که جملگى بر آنند و دوست و دشمن به آن اعتراف دارند و حتى غیر مسلمانانى چون جرج جرداق مسیحى نیز امیرالمومنین(ع) را اسوه انسانیت مى شمارند و او را ((صداى عدالت انسانى)) مى نامند. این در حالى است که امام على(ع) دشمنان بسیارى داشت و دارد و بلکه از پر دشمن ترین انسانهاى روى زمین است و دشمنان از راه هاى گوناگون سعى در تخریب شخصیت ایشان داشته و دارند; اما با این همه, آن قدر گفتار و رفتار و سیره امیرالمومنین على(ع) پاک و پیراسته و خدایى و اخلاقى بود که تاکنون ـ و بعد از گذشت حدود 14 قرن از عصر ایشان ـ احدى نتوانسته است حتى یک مورد را نشان دهد که در آن امیرالمومنین(ع) براى رسیدن به هدف, از روش و شیوه غیر انسانى و اخلاقى و شرعى استفاده کرده باشد و بلکه در تاریخ موارد فراوانى ذکر شده است که در آن امیرالمومنین(ع) به خاطر مراعات اصول اخلاقى و انسانى و شرعى, دچار محرومیت و مشکلات اجتماعى و.... شده است و هرگز به هیچ زشتى و بدى و شیطنتى آلوده نشده است. همه آنچه گذشت, در حالى است که امیرالمومنین(ع) روشهاى شیطانى را بهتر از هر انسانى مى دانست و به همه چیز آگاهى داشت و به تعبیر خودش:
((و الله ما معاویه بإدهى منى و لکنه یغدر و یفجر و لو لا کراهیه الغدر لکنت من إدهى الناس و لکن کل غدره فجره و کل فجره کفره و لکل غادر لوإ یعرف به یوم القیامه و الله مااستغفل بالمکیده و لا استغمز بالشدیده.))(4)
به خدا قسم! معاویه از من زیرک تر نیست; اما فریبکارى و خیانت و معصیت مى کند. و اگر مکر و فریب ناپسند نبود, من از زیرک ترین مردمان بودم; ولى هر بى وفایى, گناه است و هر گناه, ناسپاسى. و براى هر فریبکارى پرچمى است که با آن در روز قیامت شناخته مى شود. به خدا قسم! من به وسیله مکر غافلگیر نمى شوم و در سختى ها ناتوان و عاجز نمى گردم.
و این گونه است که پس از بیعت مردم مدینه در سال 35 هجرى, امام امیرالمومین(ع) در اولین سخنرانى, با کمال صداقت و صراحت و قاطعیت مى فرماید: ((ذمتى بما اقول رهینه و إنابه زعیم ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. الا و ان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیه(ص) و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و إعلاکم إسفلکم و لیسبقن سابقون کانوا قصروا و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا. والله ما کتمت وشمه و لا کذبت کذبه و....))(5)
ذمه من گرو سخنانى است که مى گویم و تمام آن را ضامنم, کسى که عبرت هاى روزگار, مسائل و پیشآمدهاى آینده را برایش آشکار سازد, تقوا او را از فرورفتن در گرداب شبهه ها باز مى دارد. بدانید که بلاى شما بازگشته است; مانند آن امتحانى که در روز بعثت رسول الله(ص) بود. قسم به آن کسى که او را به حق مبعوث کرد, به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین ترین; بالاترین و بالاترین; پایین ترین شود و جلو خواهند افتاد, مقدماتى که عقب مانده اند و عقب خواهند ماند, موخراتى که جلو افتاده اند. به خدا قسم! هرگز حقیقتى را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغى نگفتم....
چنانچه ملاحظه مى فرمایید, امام امیرالمومنین(ع)از همان آغاز زمامدارى, صادقانه و آشکارا, برنامه آینده خود را بیان مى دارد و به هیچ وجه حاضر نیست که مانند مدعیان سیاست و کیاست و ذکاوت, مردم را فریب دهد و با وعده هاى دروغین, آنان را جذب کند و بلکه حق را آن گونه که هست, باز مى گوید و انتخاب را به مردم وا مى گذارد; با آنکه بهتر از هر کسى مى داند که مردم چه برخوردى خواهند کرد و ((ناکثین)) و ((قاسطین)) و ((مارقین)) چه نقشه و عملکردى خواهند داشت. امیرالمومنین على(ع) به نیکى مى داند که سرانجام و فرجام کار چیست; اما چون عبد خداست, همان راهى را مى پیماید که خدا مى پسندد و خود را مإمور به تکلیف شرعى مى داند و نگران آن نیست که نتیجه چه مى شود و این و آن مى پسندند یا نه؟
آرى; این تقواى الهى و رعایت اخلاق و انسانیت بود که او را از به کارگیرى شیطنت ها و حیله ها و نیرنگ ها و ارتکاب زشتى ها و بدىها باز داشت و این یاد خدا و روز قیامت بود که او را پاک و پیراسته ساخت.
و به دلیل همین خدا پرستى و تقواى الهى است که با شگفتى مى پرسد: ((إتإمرونى إن إطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه؟! و الله لااطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فى السمإ نجما...))(6); آیا مى خواهید پیروزى را به وسیله ستم بر رعیت تإمین کنم؟! هرگز نمى شود. به خدا قسم! تا روز و شب باقى است و ستاره اى در آسمان مى درخشد, چنین روشى پیشه نخواهم کرد... هرگز از ابزار نامشروع استفاده نخواهم کرد.
یعنى چنین نیست که براى رسیدن به پیروزى, استفاده از هر وسیله و و روشى روا باشد; بلکه تنها و تنها باید از روش خدا پسندانه و ابزار مشروع بهره گرفت.
بنابراین برخلاف نظر ماکیاول; از دیدگاه امیرالمومنین على(ع) هدف هرگز وسیله را توجیه نمى کند. عملکرد امیرالمومنین على(ع) در طول زندگى, شاهدى صادق برادعاى مذکور است که آن را به بهترین صورت ثابت مى کند. از جمله دقت و تإمل در شوراى شش نفره خلافت و نظر خاص امیرالمومنین على(ع) در این زمینه, درسى آموزنده است. در حساس ترین لحظه نیز حضرت على(ع) بر راستگویى و صداقت پایدار و استوار است و هرگز در فکر دروغ و حیله گرى نیست. عبدالرحمن بن عوف به امیرالمومنین(ع) عرض مى کند: اگر قول مى دهى که به سیره شیخین ـ ابوبکر و عمرـ عمل کنى, من به شما رإى مى دهم.
امام على(ع) مى داند که با رإى عبدالرحمن بن عوف مى تواند به خلافت برسد, اما براى به دست آوردن رإى عبدالرحمن هرگز راه دروغ و ناجوانمردى را پیش نمى گیرد و به هیچ وجه حاضر نیست براى رسیدن به قدرت و حکومت, به فریب و خدعه آلوده شود و به این جهت بى هیچ تردید و شبهه اى تصریح مى کند که تنها به کتاب خدا و سنت رسول اکرم(ص) و اجتهاد خودش عمل مى کند و شرط عبدالرحمن بن عوف را با قاطعیت مردود مى داند.(7)
چنین رفتارى در نزد سیاستمداران عادى, نوعى ساده لوحى و ضعف سیاسى شمرده مى شود اما در نظر سیاستمداران الهى ـ که هدفى عالى و برتر از لذت و شهوت و معیشت و شهرت دارند.ـ امرى شایسته و ستودنى و بلکه ضرورى و لازم و مطابق با اهداف متعالى و اصول انسانى است و نهایت فطانت و بصیرت را نشان مى دهد.
مغیره بن شعبه از سیاستمداران معروف عرب است; اما سیاستمدارى شیطانى است و نه سیاستمدار الهى; به این جهت, مثل ماکیاول اعتقاد دارد که هدف وسیله را توجیه مى کند و برآن اساس عمل مى کند و به دیگران نیز توصیه مى نماید. وى در آغاز خلافت و امامت امیرالمومنین على(ع) به نزد ایشان آمد و گفت: من اعتقاد دارم که بهتر است اکنون درباره معاویه هیچ سخنى نگویى و هیچ اقدامى ننمایى; بگذار فعلا باقى باشد, وقتى که حکومتت خوب استقرار یافت, آن وقت مى توانى او را عزل کنى.
امیرالمومنین على(ع) با قاطعیت این نظر را رد کرد و فرمود: معناى این کار ـ سکوت ـ آن است که در این مدت محدود, معاویه را صالح و شایسته مى دانم; در حالى که چنین نیست و من هرگز او را صالح نمى دانم و نمى توانم دروغ بگویم.(8)
استفاده از روش نامشروع به هیچ قیمتى درست نیست و به بیان امیرالمومنین على(ع): ((... والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها على إن اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته...))(9); به خدا قسم! اگر اقلیم هاى هفت گانه با هر آنچه در زیر آسمانهایش دارد, به من داده شود تا خدا را معصیت کنم و پوست جوى را از مورچه اى بگیرم; هرگز نمى پذیرم و چنین کارى را نمى کنم...
محدث عالیقدر, مرحوم حاج میرزا حسین نورى ـ رضوان الله علیه ـ به خوبى توضیح داده است که قول به ((جواز استفاده از دروغ در مقام عزادارى)) خلاف ضرورت دین و مذهب است و اگر چنین امرى درست باشد, سبب آن مى گردد که بسیارى از محرمات الهى تبدیل به مباح و بلکه مستحب شود! در حالى که حرمت افعالى چون غیبت و... ابدى است و تا قیامت باقى است. و از سویى دیگر طاعت و عبادت الهى را هرگز نمى توان با چیزى که سبب غضب و سخط خداست, به دست آورد و استحباب در جایى مىآید که اصل عمل جایز و مباح باشد. و بنابر آنچه گذشت, براى سوگوارى و عزادارى بر شهادت حضرت سیدالشهدإ(ع) نیز نمى توان از روش نامشروع مثل دروغ و... استفاده کرد.(10) در کتاب حماسه حسینى; گریه و گریاندنى ارزش دارد و سبب قرب الهى است که از راه درست و شرعى و مباح صورت پذیرد و هرگز با گناه نمى توان به خداى تعالى تقرب جست و بامعصیت نمى توان به فضیلتى دست یافت.
پاسخ به سوالى که در آغاز مقاله مطرح شد و جمع بندى و نتیجه گیرى از فرمایشات و سیره حضرت امیرالمومنین(ع) چنین مى شود که: هدف, هرگز وسیله را توجیه نمى کند و باید براى رسیدن به اهداف, از ابزار و روش هاى مباح و مشروع و مجاز استفاده کرد و طاعت و قرب و رضاى الهى را هرگز نمى توان با معصیت و گناه تحصیل نمود.
پى نوشتها:
1 ـ خداوندان اندیشه سیاسى; مایکل ب. فاستر, ترجمه دکترجواد شیخ الاسلامى; شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, ویراسته دوم, چاپ اول, تهران, 1373 ش, ج 1, ص 527ـ531.
2 ـ بنابرنقل استاد شهید مرتضى مطهرى در سیرى در سیره نبوى, انتشارات صدرا, چاپ دوم, 1366 ش, ص 92.
3 ـ الفتوح لابن اعثم الکوفى, ج 4, ص 163 و صلح امام حسن(ع), شیخ راضى آل یاسین, ترجمه حضرت آیت الله سیدعلى خامنه اى; انتشارات آسیا, چاپ اول, 1348 ش, ص 407.
4 ـ نهج البلاغه صبحى صالح و دشتى, خطبه 200 و فیض الاسلام, خطبه 191.
5 ـ همان, خطبه 16.
6 ـ همان, خطبه 126.
7 ـ حیات فکرى وسیاسى امامان شیعه, رسول جعفریان, انتشارات انصاریان, چاپ اول, 1376 ش, ص 59.
8 ـ مروج الذهب, ج 2, ص 354ـ356 و نیز سیرى در سیره نبوى, ص 132.
9 ـ نهج البلاغه, خطبه 224.
10 ـ لولو و مرجان, ص 183ـ187 و نیز ر.ک: حماسه حسینى, شهید مطهرى, ج 1, ص 19ـ52.

تبلیغات