چکیده

طبیعت و جلوه های آن از دیر باز در اشعار فارسی با زبانی که بازتاب دهنده پیوند تنگاتنگ جلوه های طبیعت و اندیشه شُعراست، بازتاب داشته اند. شیوه بیان، این رابطه را با توصیف طبیعت، نمادها و تمثیل های برگرفته از آن آشکار می سازد. پیوند انسان و طبیعت بعد از انقلاب صنعتی و تسلط ماشین بر ابعاد مختلف زیستِ بشری دچار تغییر شد؛ انسان در برابر طبیعت دست بالا را گرفت و رابطه متناظر انسان و طبیعت رابطه ای نابرابر و یک سویه گشت. نقد بوم گرا در پی بررسی روابط میان ادبیات و طبیعت اطراف است و منتقدان بوم گرا با رو ش های گوناگون بازتاب طبیعت در متون ادبی را بررسی می کنند. در این مقاله ویژگی های زبانی نیما یوشیج و منوچهر آتشی در بازتاب طبیعت و جلوه های آن بررسی شده است. در نگاه نیما هیچ واژه ای به خودی خود شاعرانه نیست، فقط کاربرد و کارکرد آن تعیین کننده شاعرانگی آن خواهد بود. منوچهر آتشی نیز با بیانی غنی، نیرومند، و لبریز از عواطف گرم اقلیمی؛ تعبیرهای زیبای شاعرانه، ترکیب های تازه، مضامین و استعارات بدیع را در شعر خود وارد کرده که تجلی گاه زندگی مردم جنوب با عناصر زنده آن است. واژه های کهن به زبان او استحکام می بخشند و واژه های عربی آهنگ طبیعی کلامِ محاوره را ظاهر می کنند. هر دو شاعر با بهره گیری از زبان بومی اشعاری نو خلق کرده اند. عناصر طبیعی بازتاب یافته در اشعار نیما نمادی از مفاهیم فرهنگی و اجتماعی هستند؛ اما واژگان بومی در شعر آتشی، آشنایی مخاطب با محیط جنوب و شرایط آن را در پی دارد. در شعر آتشی خشونت بومی و لطافت شاعرانه در کنار هم به کاررفته اند، واژگانی چون سبخ زار، کهره، و تیترموک به نحوی یادآور داروگ و ماخ اولا در شعر نیماست؛ اما دیگر عناصر فضای جنوب را در ذهن مخاطب ترسیم می کند.

Ecocritical Mind and Language of Nimā Yushij and Manuchehr Ātashi

Persian poetry has long reflected nature and its manifestations, using a language that beautifully illustrates the close connection between natural phenomena and poetic thought. The mode of expression in these poems skillfully convey this connection through vivid description of nature, the incorporation of symbolic imagery, and allegories drawn from the natural world. However, the advent of the industrial revolution and the subsequent rise of machinery, which affected various aspects of human existence, significantly altered the bond between humans and nature. As humans positioned themselves as superior to nature, an imbalanced and one-sided relationship ensued. In response, ecocriticism has emerged as a discipline aiming to explore the intricate relationship between literature and the surrounding natural environment. Ecocritical scholars deploy diverse approaches to examine how nature and its manifestations are depicted in literary texts. This article specifically delves into the linguistic features of two notable Persian poets, Nimā Yushij and Manuchehr Ātashi, in their representation of nature and its manifestations. Nimā believes that no word possesses inherent poetic qualities; rather, its usage and function determine its poetic merit. On the other hand, Ātashi employs a rich and evocative language imbued with warm climatic emotions, using beautiful poetic interpretations, fresh expressions, thematic exploration, and novel metaphors that encapsulate the vibrant environment of the southern regions. Ātashi’s poetry incorporates archaic words to convey strength, while the inclusion of Arabic words enhances the natural rhythm of colloquial speech. Both poets showcase innovative styles influenced by their respective local dialects. In Nimā’s poems, natural elements serve as symbols representing cultural and social concepts, whereas Ātashi’s use of regional vocabulary intends to familiarize the readers with the specific characteristics of the southern environment and its conditions. In Ātashi’s poetry, readers encounter a juxtaposition of native violence and poetic delicacy. Words such as sabakhzār, kahareh, and titermuk evoke imagery reminiscent of dārug and mākhulā found in Nimā’s poetry, while simultaneously conjuring up images of the southern landscape in the reader’s mind.

تبلیغات