چکیده

سلطان قلی قطب شاه که از بازماندگان قراقویونلوها بود، چندی پس از هجرت به هند و پیوستنش به دستگاه حکومت بهمنیان، توانست در 918 هجری قمری حکومت قطب‌شاهیان را در گلکنده بنیاد نهد. سلطان قلی و جمشید، جانشین او گام‌هایی در راه استواری این حکومت نوپدید برداشتند. اگرچه قلمرو حکومت قطب‏شاهیان در دوره این دو حاکم گسترش یافت، به شایستگی تثبیت نشد؛ چنان‌که پس از مرگ جمشید به آشوب‌های داخلی فراوانی گرفتار آمد و تنها رسیدن ابراهیم به حکومت و دوراندیشی‌های وی، این ناآرامی‏ها را پایان داد. ابراهیم پس از دست‌یابی به حکومت، نیروهای نظامی و دیوانی را دوباره سازمان داد، قلعه گلکنده را نیز باز ساخت و افزون بر اینها، دولت‌مرد برجسته‌ای را به نام مصطفی خان اردستانی، به منصب میرجملگی منصوب کرد. حکومت قطب‌شاهیان، با تلاش‌های سلطان ابراهیم قطب‌شاه و مصطفی خان اردستانی، میرجمله او و پس از دو جنگ با حاکمان بومی دکن و یک جنگ با رامراج، حاکم هندو مذهبِ ویجانگر و شکست خوردن او، به ثباتی درخور دست یافت؛ ثباتی که جانشینان سلطان ابراهیم با بهره‌گیری از آن توانستند دوران زرین حکومت قطب‌شاهیان را بسازند.

متن

برپایی حکومت قطب‌شاهیان
پس از برافتادن حکومت قراقویونلوها به کوشش آق قویونلوها، کودکی قلی نام
و کمابیش دوازده ساله از بازماندگان خاندان قراقویونلو، در 883 هجری همراه
عمویش، الله‌قلی به سوی دکن روانه شد تا در آن‌جا به پشتیبانی بهمنیان زندگی‌اش را
پی بگیرد و پلکان رشد را بالا برود؛ زیرا پیش‌تر از این در سفرهای تجاری با آنان آشنا شده و دانسته بود که آنان، غلامان ترک را برای سامان‌دهی کارهای کشوری و لشکری پاس می‌دارند .
قلی پس از رفتنش به هند، به دربار محمد شاه سوم بهمنی (868-887 ق) رفت و به دلیل اینکه در فن حساب و خوش‏نویسی چیره‌دست و در کارها امانت‌دار بود، نزد درباریان اعتبار و عزّت فراوانی به دست آورد تا اینکه در 901 به پاس سرکوب کردن توطئه‌ای بر ضد سلطان محمود بهمنی (887-924 ق)، به حکومت منطقه تلنگانه  گمارده شد .
سیر نزولی پیوسته قدرت بهمنیان، زمینه استقلال حاکمان تابع را در ایالات فراهم می‌کرد. سلطان قلی نیز همچون دیگر حکومت‌های تابع بهمنیان (نظام‌شاهیان، عادل‌شاهیان و...)، چند سال پس از آنها (918 ق) در گلکنده  استقلال خود را اعلام کرد. وی بی‌درنگ پس از این کار، تشیع را مذهب رسمی قلمرو خود خواند  و به دنبال آن، نام شاه اسماعیل صفوی را نیز در خطبه بر نام خود مقدم ساخت .
دوران پناهندگی ابراهیم قطب شاه (950-957 ق)
ابوالمظفر ابراهیم قلی‌، پسر کوچک‌تر سلطان قلی قطب الملک، بنیادگذار
حکومت قطب‌شاهیان بود. وی در 936 زاده شد  و در اواخر دوران حکومت پدرش،
دِژدار قلعه دیورکنده بود . هنگامی که سلطان جمشید قطب‌شاه پس از کشته شدن
پدرش به حکومت رسید (950 ق) و از سویی قطب‌الدین، برادر بزرگش را کور کرد
و خاطرش از او آسوده شد، در پی دست‌گیری ابراهیم، برادر کوچک‌ترش افتاد تا
زمینه توطئه او را بر ضد سلطنتش، از میان ببرد. از این‌رو، به دست‌گیری وی فرمان
داد. او در آن هنگام در قلعه دیورکنده بود. ابراهیم پس از مشورت با گروهی از
نزدیکانش مانند حمیدخان و دلاورخان، چنین دریافت که برای بر کنار ماندن
از بدخواهی‌های برادرش، به بیدر ، نزد علی‌برید (950-987 ق) برود. از این‌رو، بدان‌جا رفت . هنگامی که به نزدیکی بیدر رسید، علی‌برید گروهی را به استقبالش فرستاد.
وی در روزهای نخست او را بسیار پاس می‌داشت؛ زیرا بودن او را در بیدر، بهانه
خوبی برای حمله به گلکنده و فتح سرزمین‌های قلمرو قطب‏شاه می‌دانست و بنابراین،
در زمان کوتاهی به گرد‌آوری لشکر و ساز و برگ جنگ پرداخت و همراه ابراهیم به
سوی گلکنده روان شد. حکومت جمشید در آن روزگار، هنوز استواری و ثبات نیافته بود
و افزون بر این، بیش‌تر امیران و سپاهیان بر اثر درشت‌گویی و تندخویی جمشید، از او آزرده بودند.
از این‌رو، جمشید حضور مستقیم را در برابر لشکر علی‌برید به مصلحت ندانست و در قلعه استوار گلکنده متحصن شد. علی‌برید قلعه را محاصره کرد و هنگامی که خبر محاصره به شاه طاهر، پیشوای برهان نظام‌شاه (915-961 ق) رسید، ماجرا را برای نظام‌شاه چنین بازگفت: علی‌برید قصد دارد بر سراسر دکن حکومت کند و اکنون که به بهانه پشتیبانی از ابراهیم، به فتح گلکنده روان شده است، اگر در این کار توفیق یابد، قدرتش افزایش خواهد یافت. افزون بر این، نظام‌شاه و قطب‌شاه پیش از این، پیمان‌نامه اتحاد امضا کرده بودند. از این‌رو، نظام‌شاه برای کمک به جمشید به گلکنده رفت و در راه، قلعه کوهیر  را گرفت. این قلعه در سرزمین فرمان‌روایی برید شاه بود و هنگامی که این خبر به علی‌برید رسید، وی از این روی که تاب و توان جنگیدن را در دو جبهه در خود نمی‌دید، محاصره گلکنده را رها کرد و به سوی بیدر راه افتاد. وی در همان هنگام می‌خواست اسب و فیل‌هایی را که ابراهیم همراه خود آورده بود، از او بگیرد و خودش را بکشد تا دست کم اگر در فتح گلکنده موفق نشد، از این نبرد سهمی برده باشد. ابرهیم که از این ماجرا آگاهی یافت، با گروهی از همراهانش در میانه راه از علی‌برید جدا شد و به رامراج ، حکم‌ران هندوی ویجانگر پناهنده شد .
هنگامی که وی عازم ویجانگر بود در مرز سرزمین‌های مسلمانان و هندوها، هندویی به نام بامانام پندی که گروهی دزد را دور خود گرد آورده بود، از حضور ابراهیم آگاه شد و در نامه‌ای این موضوع را به جمشید اطلاع داد. جمشید با فرستادن پول و هدایایی به بامانام پندی، از او خواست تا ابراهیم را دست‌گیر کنند و به گلکنده بفرستند.
ابراهیم که با همراهان اندکش نمی‌توانست در برابر بامانام پندی بایستد، در نامه‌ای از رامراج کمک درخواست کرد. رامراج نیز پذیرفت و نامه‌ای تهدیدآمیز برای بامانام پندی فرستاد و به او یادآوری کرد که چنانچه آسیبی به ابراهیم برسد، به‏سختی او را سرکوب خواهد کرد. بنابراین، او به ابراهیم آسیب نرساند و ابراهیم در سلامت به ویجانگر آمد . رامراج او را در آن‌جا به گرمی استقبال و پذیرایی و همه زمینه‌های آسایش را برایش ابراهیم فراهم کرد؛ زیرا ابراهیم شاهزاده‌ای از سرزمین همسایه بود و می‌توانست در آینده برای وی سودمند باشد.
زمانی پس از حضور ابراهیم در ویجانگر، رامراج اقطاع عنبرخان حبشی را از امیران حکومتش که در آن ایام مغضوب پادشاه بود، به ابراهیم داد. پی‌آمد این ماجرا، پیدایی دشمنی میان این دو فرد بود؛ زیرا عنبرخان از این پیش‌آمد خشمگین بود در پی کشتن او برآمد . بر پایه گزارش منابع، روزی ابراهیم به سوی دیوان‌خانه رامراج می‌رفت که عنبرخان راه را بر او بست و به جنگ تن به تن پیش‌نهاد داد و شرط کرد که هر کس در این جنگ پیروز شد، اقطاع از آن وی باشد. عنبرخان در این جنگ کشته شد و برادرش نیز که می‌خواست از ابراهیم انتقام بگیرد، به دست یکی از همراهان او به قتل رسید. رامراج در این روزها از عنبرخان ناخشنود بود و از این‌رو، کشته شدن وی نه تنها پی‌آمد بدی برای ابراهیم نداشت ، که به دلیل از میان بردن یکی از مغضوبان پادشاه، زمینه خشنودی وی را نیز فراهم کرد.
منابع تاریخی درباره زندگی و کارهای ابراهیم در ویجانگر گزارش‌های فراوانی ندارند، اما از گزارش‌های موجود درباره ابراهیم می‌توان گمان زد که او در هفت سال ماندنش در ویجانگر، زبان تلگو را آموخته و همسری هندو گرفته باشد. او و همسرش بعدها در شکل‌گیری فرهنگ جدید دکن بسیار تأثیر گذارند .
ناآرامی‌های داخلی پس از مرگ جمشید و حاکم شدن ابراهیم قطب‌شاه
امیران و بزرگان حکومت پس از مرگ جمشید قطب‌شاه (957 ه.ق)، به سه دسته تقسیم شدند و آشفتگی بزرگی در سرزمین تلنگانه پدید آمد. گروهی از آنان به پشتیبانی از سبحان قلی، پسر هفت‌ساله جمشید پرداختند و بی‌درنگ پس از مردن جمشید، او را به حکومت گماردند. سبحان قلی خردسال بود و از این‌رو، مادرش منصب وکالت و پیشوایی  حکومت را به سیف‌خان عین‌الملک سپرد که پیش‌تر از این، از جمشید رنجیده و به احمدنگر  رفته بود. وی نامه‌هایی برای سیف‌خان فرستاد و همه کارهای حکومت را به او واگذار کرد.
گروه دیگری از آنان که بیش‌تر سرداران سپاه بودند و از سرداری هندو مذهب به نام جکدیور فرمان می‌گرفتند، چنین دریافتند که سبحان قلی خردسال است و نمی‌تواند حکومت را بچرخاند و از این‌رو، دولت‌خان فرزند بزرگ‌تر جمشید را به حکومت برگزیدند. آنان، وی را از قلعه بهونگیر  برآوردند و چند قلعه دیگر را نیز گرفتند.
گروه سوم که دسته‌ای دیگر از امیران و سرداران سپاه بودند، از ابراهیم، برادر جمشید پشتیبانی می‌کردند. بنابراین، جنگی میان گروه نخست (پیروان سبحان قلی) و پشتیبانان دولت‌خان روی داد و سیف‌خان عین‌الملک، پیشوای سبحان‌قلی موفق شد که دولت‌خان را شکست دهد و او را در قلعه بهونگیر و جکدیوراو را در گلکنده زندانی کند. پس یکی از مدعیان حکومت از میان رفت و حکومت قطب شاهی در دوره‌ای به دست سبحان قلی و پشتیبانان وی افتاد.
خودکامگی و غرور فراوان سیف‌خان عین‌الملک در اجرای کارهای حکومتی، موجب رنجیدگی و ناخرسندی بسیاری از امیران و پیوستن آنان به حامیان ابراهیم شد. پیروان ابراهیم نامه‌ها و نمایندگانی به طلب ابراهیم فرستادند. او در ویجانگر نزد رامراج بود و رامراج نخست به دلیل جلوگیری از آسیب رسیدن به وی، مانع رفتنش شد، اما ابراهیم به‌رغم خواست رامراج برای رفتن آماده شد و حتی لشکری را که رامراج برای پشتیبانی از او فراهم کرده بود، از وی نپذیرفت؛ زیرا بر این بود که بدون کمک دیگری و با نیروی خود باید به حکومت برسد تا پس از پیروزی‌اش، در کار حکومت خود از دیگری فرمان نگیرد. بنابراین، از همان آغاز حرکت به سوی گلکنده، به گرد‌آوری سپاه می‌پرداخت و امیران و سرداران قطب‏شاهی یک یک یا گروه گروه به او می‌پیوستند. هنگامی که به قلعه پانکل  در شرق گلکنده رسید و خبر آمدنش به قلمرو قطب‌شاهی پخش شد، کمابیش سه هزار سوار و پنج هزار پیاده به لشکر او پیوستند. قلعه‌داران گلکنده نیز پنهانی پیغام فرستادند که اگر ابراهیم به آن‌جا برود، قلعه را به وی خواهند سپرد. سیف‌خان که اوضاع را چنین دید، گروهی را از سرداران خود مانند حاجی‌خان و بحیرخان در قلعه گلکنده گذاشت و خود با شماری دیگر از سردارانش، به جنگ با ابراهیم روانه شد، اما هنوز به میانه راه نرسیده بود که از آزادی جکدیوراو با هم‌دستی زندان‌بانان آگاه شد و سرهای حاجی‏خان و بحیرخان، سرداران سیف‌خان را در گلکنده جدا کرد و آنها را همراه با خزانه سلطنت برای ابراهیم فرستاد و سبحان‌قلی را نیز زندانی کرد. سیف‌خان که پس از این روی‌داد به ماندن در قلمرو قطب‌شاهیان امید نداشت، دوباره به سوی احمدنگر روان شد. وی پیش‌تر؛ یعنی در دوره جمشید نیز به آن‌جا رفته بود. بر پایه گزارش برخی از منابع، وی نامه‌ای نیز برای گرفتن امان از ابراهیم برای او فرستاد، اما ابراهیم به او امان نداد. بنابراین، ابراهیم در دوازدهم رجب 957 به گلکنده آمد و بر تخت شاهی نشست و حکومت چند ماهه سبحان قلی به پایان رسید .
کارهای داخلی سلطان ابراهیم برای تثبیت حکومت قطب‌شاهیان
ابراهیم قطب‌شاه، نخست امیران پیرو خود را نواخت و آنان را به مقامات بالا منصوب کرد. برای نمونه، مصطفی‌خان اردستانی را که در جلوس وی مؤثر بود، به میرجملگی  گمارد و خواهرزاده‌اش را نیز به همسری او درآورد .
ابراهیم در سال‌های نخستین حکومتش، از شرکت گسترده در درگیری‌ها و پیمان‌های نظامی میان حاکمان بومی دکن خودداری کرد و بیش‌تر به ایجاد امنیت داخلی و اصلاح دستگاه دیوانی‌اش پرداخت. او در این کار به اندازه‌ای توفیق یافت که در ارزیابی کارش می‌توان گفت سلطان‌قلی، پادشاهی قطب‌شاهیان را در گلکنده بنیاد گذارد، اما ابراهیم قطب‏شاه بنیادهای این پادشاهی را به‌رغم آشفتگی‌ها و نا آرامی‌های سیاسی موجود در دکن استوار ساخت.
ابراهیم قطب‌شاه، مدیری توانا بود که در دوره حکومت پدرش شیوه کشورداری را آموخت و در هفت سالی که در ویجانگر ماند، تجربه‌های فراوانی در این زمینه اندوخت. وی به جای دیوانیان و دبیران قدیم، نیروهای تازه را در دستگاه حکومتی خود به خدمت گرفت و برای آگاهی از وضع پیروان (اتباع) خود در پایتخت و ولایت‌های دور و نزدیک، شبکه خبرچینی و جاسوسی توان‌مندی سامان داد تا کوچک‌ترین خبرها را در هر نقطه از مملکت، به‌تندی به او برسانند. افزون بر این، سامانه‌ای قضایی با جریمه‌های بسیار سنگین پدید آورد که بر پایه آن، کوچک‌ترین تاوان مجرمان، کشیدن ناخن آنان یا قطع اعضا بدنشان بود . همین سیاست قاطعانه و بدون چشم‌پوشی، امنیت را برای تلنگانه به دنبال آورد؛ چنان‌که به گفته خانزمان‌خان، مؤلف گلزار آصفیه، کسی در آن‌جا که «به سرزمین دزدان معروف بود، کسی حتی جرأت نداشت نام دزدی را به زبان آورد تا چه رسد به اینکه بخواهد دزدی کند ».
ابراهیم قطب‌شاه، سپاه را نیز دوباره سازمان داد و سربازان تازه‌ای به خدمت گرفت. وی هم‌چنین قلعه گلکنده را به کمک مصطفی‌خان بازسازی کرد و حصاری تازه و بزرگ‌تر از پیش، برای آن ساخت . امنیت نسبی کشور در دوره سلطنت او موجب رشد و شکوفایی بازرگانی در تلنگانه شد؛ چنان‌که به نوشته فرشته «در روزگار سلطان عادل ابراهیم قطب‌شاه، تلنگانه مانند مصر بازار عالم بود و تجار ترکستان و عربستان و ایران بدان‌جا روی می‌آوردند ».
کارهای خارجی سلطان ابراهیم برای تثبیت حکومت قطب‌شاهیان
الف) جنگ‌های سلطان ابراهیم با حاکمان بومی دکن در دوره نخست (965-972 ق)
عادل‌شاهیان و نظام‌شاهیان، پیوسته بر سر گرفتن قلعه‌های مرزی با یک‌دیگر می‌جنگیدند و گاهی با بستن پیمان اتحاد با دیگر حکومت‌های دکن، آنها را نیز به این نبردها می‌کشاندند. علی عادل‌شاه (965-987ق) در این زمان قلعه کلیانی  را از متصرفات حسین نظام‌شاه (961-972 ق) به قلمرو خود درآورد و از این‌رو، نظام‌شاه پیوسته در پی این بود که عادل‌شاه را شکست دهد و این قلعه را باز پس بگیرد.
مصطفی‌خان اردستانی، میرجمله ابراهیم قطب‌شاه و قاسم بیک، از وزیران نظام‌شاه میان دو حکومت پیمان اتحادی بستند (965 ق) که بر پایه آن، ابراهیم قطب‌شاه و حسین نظام‌شاه می‌بایست برای گرفتن قلعه گلبرگه  و بیدر که در قلمرو عادل‌شاهیان بود، به لشکرکشی می‌پرداختند و پس از پیروزی، گلبرگه و پیرامون آن را به نظام‌شاه و بیدر و پیرامونش را به قطب شاه وامی‌گذاردند.
قطب‌شاه، قلعه گلبرگه را محاصره کرد و نزدیک بود آن قلعه را فتح کند، اما عادل‌شاه که برای رویارویی با آنان توانی نداشت، از رامراج، حاکم ویجانگر کمک خواست. او نیز به طمع گرفتن باج، به این درخواست پاسخ گفت و به گلبرگه روان شد. هنگامی که به نزدیکی گلبرگه رسید، نامه‌ای به ابراهیم قطب‌شاه نوشت و دشمنی کهنه نظام‌شاه و عادل‌شاه و دوستی قدیم میان خود و ابراهیم را که هفت سال نزد رامراج در ویجانگر پناهنده بود، به وی یادآوری کرد و از او خواست که متحد خود را رها کند و به گلکنده بازگردد. قطب‌شاه پس از مشورت با افرادش چنین دریافت که اگر گلبرگه تسخیر شود و به قلمرو نظام‌شاه بپیوندد، او قدرت‌مندتر از خودش خواهد شد و شاید در آینده او را تهدید کند. از سوی دیگر، قلمرو قطب‌شاه با قلمرو متصرف رامراج، هم‌مرز بود و قطب‌شاه در آن هنگام، در قلمرو خود نبود. پس گمان می‌رفت که رامراج، گروهی را از لشکریانش برای تسخیر قلمرو او بفرستد. بنابراین، قطب‌شاه این را شایسته و به صلاح نمی‌دانست که بیش از این با متحد خود (نظام‌شاه) هم‌کاری کند. از این‌رو، وی را تنها گذاشت و به گلکنده رفت. نظام‌شاه نیز که به تنهایی نمی‌توانست با رامراج و عادل‌شاه بجنگد، محاصره را رها کرد و ناکامیاب به سوی احمدنگر رفت .
چندی پس از این روی‌داد، رامراج و عادل‌شاه و برید شاه به درخواست عادل‌شاه، در برابر نظام‌شاه هم‌داستان شدند و از قطب‌شاه نیز خواستند که با آنان هم‌پیمان شود و به احمدنگر، پایتخت حکومت نظام‌شاه برود. ابراهیم نیز به گروه قوی‌تر پیوست با نیروهای متحد همراهی کرد. هنگامی که احمدنگر فتح شد، متحدان به‌ویژه نیروهای رامراج شهر را غارت کردند و بی‌بی آمنه خاتون، مادر نظام‌شاه در همین زمان، در نامه‌ای به ابراهیم قطب‌شاه، از او خواست که دست سربازان کافر (سربازان رامراج) را از غارت اموال و ریختن آبروی مسلمانان کوتاه کند. این نامه حس مذهبی (حمیّت) قطب‌شاه را برانگیخت. از این‌رو، وی به بهانه تجدید قوا از رامراج خواست که بازگردد. اگرچه عادل‌شاه در آغاز با این درخواست مخالفت کرد، با پافشاری قطب‌شاه، متحدان احمدنگر را ترک کردند و به ولایات خود بازگشتند .
قطب شاه در 971 با حسین نظام‌شاه از در دوستی درآمد و برای استوار ساختن
این دوستی، از بی‌بی جمال دختر وی خواستگاری کرد، اما بر پایه گزارش منابع، نظام‌شاه هنوز در آرزوی تصرف قلعه کلیانی بود و از این‌رو، این اتحاد و ازدواج را به فتح
قلعه کلیانی مشروط کرد. بنابراین، دو حاکم با لشکریانشان به کنار قلعه کلیانی آمدند و پس از برگزاری آیین ازدواج و عروسی، به محاصره قلعه پرداختند. عادل‌شاه این بار از رامراج و علی برید (950-987 ق) کمک خواست و خود نیز برای جنگیدن آماده شد. نظام‌شاه و قطب‌شاه با دیدن این اوضاع، از محاصره دست کشیدند و به ولایاتشان رفتند، اما نیروهای عادل‌شاه و رامراج، آنان را دنبال کردند و در ولایات آنان ویرانی‌های بسیار پدید آوردند .
جکدیوراو، از سرداران پیشین ابراهیم قطب‌شاه، فرمانده رامراج در این حمله‌ها در ولایت تلنگانه بود که ابراهیم بر او خشم گرفت و او به رامراج پناهنده شد . وی پیش از این، از قلعه‌داران قطب‌شاه به شمار می‌رفت و با فرماندهان قلعه‌های کویلکنده، کنپور و پانکل خویشی داشت و بنابراین، با وعده‌های گوناگونی آنان را به بزرگی‌های رامراج امیدوار ساخت و بسیاری از قلعه‌ها بدین شیوه از آن دشمن شد.
باری، با تلاش‌های فراوان مصطفی‌خان اردستانی، قرارداد صلحی میان آنان و مهاجمان به امضا رسید و بر پایه آن، قلعه کنپور و پانکل که از گذشته‌های دور از ولایت ویجانگر به شمار می‌آمد و سلطان‌قلی آن را گرفته بود، همچنان در دست رامراج ماند و دیگر قلعه‌ها به قطب‌شاه پس داده شد .
ب) پیوند حاکمان مسلمان دکن در برابر رامراج
همه حکومت‌های بومی مسلمان دکن (گلکنده، بیجاپور، احمدنگر، بیدر)، در 972 در برابر رامراج، حاکم هندوی ویجانگر به میدان جنگ آمدند. اتحاد آنان را پی‌آمد عواملی زیر می‌توان برشمرد:
1. عادل‌شاه در هنگامه جنگ میان علی عادل‌شاه و حسین نظام‌شاه، به این شرط از رامراج کمک خواست که در صورت پیروزی نیروهای متحد، سربازان هندو مذهب وی، در قلمرو نظام‌شاه به مسلمانان آسیب نرسانند، اسیر نگیرند، مسجدها را ویران نکنند و به ناموس آنان دست نگشایند، اما سربازان رامراج پس از شکست نظام‌شاه، به‌رغم پیمان متحدان با یک‏دیگر رفتار کردند؛ زیرا با مرکب‌هایشان به مسجدها درآمدند، مقدسات مذهبی مسلمانان را سبک شمردند و شمار بسیاری را از مسلمانان کشتند ؛
2. رامراج به حاکمان مسلمانان و نمایندگان آنان بسیار فخر می‌فروخت؛ چنان‌که بر پایه گزارش برخی از منابع، به‌رغم شیوه رایج در آن دوره، به‌آسانی به نمایندگان آن حاکمان برای دیدار با خود اجازه نمی‌داد و آنان ناگزیر برای دیدار با رامراج، ساعت‌ها و گاهی روزها منتظر می‌ماندند و هنگامی که اجازه می‌داد، آنان نمی‌بایست در محضر سلطان می‌نشستند و چون او بر اسب سوار می‌شد، آنان ناچار بودند راه درازی را پیاده بروند و او را همراهی کنند . گویی او می‌خواست با این کار قدرت خود و ضعف آنان را بنماید. این کار ناخرسندی فراوان حاکمان مسلمان منطقه را به دنبال آورد و عامل مهمی در اتحاد آنان در برابر رامراج بود؛
3. رامراج از مدت‌ها پیش از این قصد داشت قلمرو حاکمان مسلمان دکن را آرام آرام بگیرد و به قلمرو خود بپیوندد. فتح قلعه‌های کنپور و پانکل (971 ق) که در قلمرو قطب‌شاهیان بودند، درآمد نقشه توسعه‌طلبانه وی به شمار می‌رفت . بنابراین، حاکمان مسلمان دکن برای جلوگیری از رسیدن وی بدین هدف، ناگزیر بودند که با یک‌دیگر متحد شوند و در حمله به او پیش‌دستی کنند؛
4. دشمنی دینی نیز از عوامل مهم این اتحاد شمرده می‌شد؛ زیرا همه حاکمان بومی دکن مسلمان بودند، اما رامراج هندو و از دید آنان، کافر و دشمن مشترکشان بود. از این‌رو، انگیزه جنگیدن (غزا و جهاد) با وی نیز عامل مهمی در اتحاد سپاهیان مسلمان و بازیابی انگیزه‌هایشان به شمار می‌رفت.
دولت‌مردان برجسته‌ای مانند مصطفی‌خان اردستانی، از بزرگان دربار ابراهیم قطب‌شاه و حکیم قاسم بیک از وزیران نظام‏شاه، بر پایه عوامل پیش‌گفته و به انگیزه از میان بردن تیرگی‌ها میان حسین نظام‌شاه (961-972 ق) و علی عادل‌شاه (965-987 ق)، به کوشش‌های سیاسی گسترده‌ای دست زدند و سرانجام حاکمان مسلمان دکن در 972 در برابر رامراج با یک‌دیگر متحد شدند.
شاید پیوندهای خانوادگی دودمان نظام‌شاهی و عادل‌شاهی نیز برای استوار کردن همین اتحاد صورت پذیرفته باشد؛ چنان‌که جاندبی‌بی، دختر نظام‌شاه به همسری علی عادل‌شاه درآمد و قلعه شولاپور  در مرز قلمرو نظام‌شاهیان و عادل‏شاهیان که موضوع دشمنی‌های دیرینه آنان بود، به جهاز وی بدل شد و شاهزاده مرتضی نظام‌شاه، بی‌بی هدیه سلطان، خواهر عادل‌شاه را به زنی گرفت. حاکمان مسلمان پس از آن در بیستم جمادی‌الثانی 972، برای جنگ با رامراج در کنار دژ شولاپور اردو زدند.
نیروهای متحد مسلمان که ابراهیم قطب شاه و علی برید بر جناح چپ آنان فرمان می‌راند، سپاه ویجانگر را در نبرد تالیکوته  شکست دادند. رامراج در این نبرد کشته شد و مسلمانان ویجانگر و پیوست‌های (مضافات) آن را گرفتند و لشکر حسین نظام‌شاه، بُت‏خانه‌ها و عمارت‌های آن‌جا را به تاوان ویران‌گری‌های لشکر رامراج در احمدنگر ویران کردند .
آنان پس از این پیروزی، سر رامراج را برای عمادشاه، حاکم مسلمان برار (939-982ق)  فرستادند که به مسلمانان نپیوست و در پشتیبانی از رامراج به قلمرو نظام‌شاه حمله کرد. او نیز هنگامی که از مرگ رامراج آگاه شد، از حمله دست کشید و به برار بازگشت. عادل‌شاه و قطب‌شاه، قلعه‌ها و شهرهای خود را که پیش از این رامراج آنها را گرفته بود، باز پس گرفتند و پس از شش ماه از ویجانگر به قلمروهای خود بازگشتند .
پس از شکست خوردن رامراج در 972، مصطفی‌خان اردستانی به فرمان قطب‌شاه، عنایت‌الله به فرمان نظام‌شاه و کشورخان به فرمان عادل‌شاه، برای فتح کردن مدگل  و رایچور  از قلعه‌های رامراج، روان شدند و هنگامی که آنها را گرفتند، بدون آگاهی و رضایت قطب‌شاه و نظام‌شاه، کلید آنها را به کشورخان، نماینده عادل‌شاه سپردند و چون این خبر به قطب‌شاه رسید، افرادش که به مقام و جایگاه مصطفی‌خان حسد می‌ورزیدند، فرصت را مغتنم شمردند و از سلطان خواستند که وی را به دلیل این کار بکشد، ابراهیم قطب‌شاه به دلیل خدمات ارزنده مصطفی‌خان، از جان او گذشت و اجازه داد با همه اموالش به سفر حج برود. مصطفی‌خان به جای حج گزاردن، با همه دارایی خود به علی عادل‌شاه پیوست و زمانی در آن دیار در جایگاه پیشوایی نشست تا اینکه پس از مرگ علی عادل‌شاه (988 ق)، گروهی از مفسدان بیجاپور  او را کشتند .‌
ج) دوره دوم جنگ‌های ابراهیم قطب‌شاه با حاکمان بومی دکن (972-988ق)
اندکی پس از اینکه نیروهای متحد مسلمان، رامراج را شکست دادند و به قلمروهای خود بازگشتند، وحدتشان را از دست دادند و دوباره همچون گذشته به جنگ با
یک‌دیگر پرداختند. حسین نظام‌شاه در ذی‌القعده 972 درگذشت و پسرش مرتضی
نظام‌شاه به حکومت رسید و پس از جلوس حکم‌ران جدید، اوضاع درونی احمدنگر مدتی آشفته شد.
علی عادل‌شاه، حاکم بیجاپور که از زمانی پیش جنگی میان وی و نظام‌شاهیان بر پا بود، فرصت را مغتنم دانست و در پی دست‌اندازی به قلمرو نظام‌شاه برآمد و کشورخان لاری، سردار خود را بدین کار گماشت. نظام‌شاه که نمی‌توانست در برابر نیروهای عادل‌شاه بایستد، از ابراهیم قطب‌شاه و عمادشاه (939-982 ق)، حاکم برار کمک خواست و آنان نیز به او کمک کردند و حکمرانان متفق به بیچاپور آمدند. عادل‌شاه که اوضاع را چنین دید، از شاه ابوالحسن پیشوای خود خواست تا چاره‌ای در این‌باره بیندیشد و او را از این گرفتاری برهاند. شاه ابوالحسن با فرستادن هدیه‌ها و پول فراوان برای نظام‏شاه و یادآوری دوستی کهنه‌اش با او ، توانست نظام‌شاه را از این جنگ بازدارد و به جای آن، به نبرد با قطب‌شاه برانگیزد. نظام‌شاه که برای کمک به قطب‌شاه آمده بود، بر این شد که به او خیانت کند و از این‌رو، ناگهانی و شبانه بر لشکر او تاخت. سلطان ابراهیم که چاره‌ای جز گریختن نداشت، همراه با پانصد سوار به سوی گلکنده رفت و این خیانت، خسارات فراوانی برای وی در پی آورد .
نظام‌شاه، در اواخر عمر ابراهیم قطب‌شاه، بار دیگر با عادل‌شاه جنگید و از قطب‌شاه در این‌باره کمک خواست. قطب‌شاه امیرتقی‌الدین اصفهانی، معروف به شاه‌میر طباطبایی را که پس از برکناری مصطفی‌خان اردستانی به منصب میرجملگی رسیده بود ، با دَه‌هزار سوار برای کمک به نظام‌شاه فرستاد . هنگامی که شاه‌میر طباطبایی در این جنگ همراه نظام‌شاه به محاصره قلعه نلدرک ، از قلعه‌های قلمرو عادل‌شاه سرگرم بود، سلطان ابراهیم بیمار شد و در ربیع‌الثانی 988 در 51 سالگی پس از 32 سال حکم‌رانی درگذشت . امیران و بزرگان حکومت قطب‌شاهی پس از مرگ ابراهیم، فرزند پانزده ساله‌‌اش محمدقلی را به حکومت برگزیدند.
حکومت قطب‌شاهی را سلطان‌قلی بنیاد نهاد. این حکومت پس از مرگ جمشید قطب‌شاه به آشوب و اختلافات درونی فراوانی گرفتار آمد و ابراهیم قطب‌شاه، با دوراندیشی و ریزبینی و به کمک وزیران شایسته‌اش آن را توان‌مند گرداند و از دیگر حکومت‌های بومی دکن فراتر برد؛ چنان‌که حاکمان قطب‌شاهی پس از او، از آسایش و امنیت و ثبات پدید آمده بهره‌مند شدند و دوران طلایی حکومت قطب‌شاهیان را رقم زدند.
 

 


نقشه قلمرو حکومت قطب‌شاهیان و شماری از قلعه‌های مهم و راه‌های اصلی آنان  
 
نتیجه‌گیری
حکومت قطب‌شاهیان در 918 قمری در منطقه دکن تأسیس شد و همچون دیگر حکومت‌ها روند تثبیت و اقتدار را پیمود. با توجه به تاریخ کمابیش دویست ساله حکومت قطب‌شاهیان در گلکنده و حیدرآباد، روزگار فرمان‌روایی ابراهیم قطب‌شاه را دوره تثبیت این حکومت می‌توان خواند. سلطان قلی قطب‌شاه، مؤسس این سلسله در دوره حکومت خود پیوسته به جنگ با همسایگانش به‌ویژه هندو مذهبان سرگرم بود. قلمرو قطب‌شاهیان در این دوره کمابیش به اندازه دیگر حکومت‌های محلی دکن گسترش یافت، اما همواره به بحران دچار بود؛ زیرا این حکومت پس از دیگر جانشینان بهمنیان در دکن استقلالش را اعلام کرد و سلطان قلی در دوران حکومت خود تنها به کشور‌گشایی پرداخت و در اندیشه اداره این قلمرو نبود.
حکومت کوتاه جمشید قطب‌شاه نیز نتوانست پایه‌های این حکومت نوپا را استوار سازد. شماری از افراد، جمشید را قاتل پدرش می‌دانستند و می‌گفتند او برای رسیدن به فرمان‌روایی، پدرش را کشته است. افزون بر این، بحران جانشینی او پایه‌های حکومت قطب‌شاهیان را بیش از پیش لرزاند. رسیدن ابراهیم قطب‌شاه به حکومت، روی‌داد مهمی در تاریخ حکومت قطب‌شاهیان به شمار می‌رفت؛ زیرا وی در آغاز حکومت‌داری خود از شرکت در درگیری‌های خارجی خودداری کرد و به اصلاح نظام اداری قطب‌شاهیان پرداخت. مدیریت هوش‌مندانه او در این زمینه به‌ویژه برپایی سامانه خبررسانی، موجب شد که او بر همه کارهای حکومتی چیره شود و با گستراندن امنیت، رفاهی اجتماعی و اقتصادی در قلمرو حاکمیت قطب شاهیان پدید آورَد. ابراهیم قطب‌شاه پس از سامان‌دهی کارهای داخلی با بررسی اوضاع منطقه و عضو شدن در گروه‌های سیاسی و نظامی، توانست در دو دوره جنگ با حاکمان بومی مسلمان در آن منطقه و شکست دادن رامراج هندو مذهب در نبرد تالیکوته، قدرت قطب‌شاهیان را در برابر حکومت‌های منطقه تثبیت کند؛ چنان‌که جانشینانش با بهره‌گیری از این دست‌آورد، به دوران زرین حکومت قطب‌شاهیان گام نهادند.
کتاب‌شناسی
1. اطهر رضوی، عباس (1376)، شیعه در هند، ترجمه مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه.
2. اکبر، رضیه (بی‌تا)، نظم ونثر فارسی در زمان قطب شاهی، بی‌جا، حیدرآباد دکن.
3. بی‌نا، تاریخ سلطان محمد قطب شاه، به خط نظام بن‌عبدالله شیرازی، نسخه خطی شماره 3885، کتابخانه ملی ملک.
4. خانزمان خان، غلامحسین خان (1377)، تاریخ آصف جاهیان(گلزار آصفیه)، به اهتمام محمدمهدی توسلی، اسلام آباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
5. رای بند رابن پسر رای بهارمال، لب التواریخ هند (تاریخ لب‌الباب هند)، نسخه خطی شماره 5347، کتابخانه مرکزی دانش‌گاه تهران.
6. رویمر، رهانس روبرت (1380)، ایران در راه عصر جدید، تاریخ ایران از سال 1350 تا1750میلادی، ترجمه آذر آهنچی، تهران، دانش‌گاه تهران.
7. زبیری، میرزا ابراهیم (بی‌تا)، تاریخ بیجاپور مُسمّا به بساتین السلاطین، از ابتدای دولت عادل‌شاهیه تا انقراض دولت موصوف، حیدرآباد دکن.
8. طباطبا، سید علی عزیزالله (1355ق)، برهان مآثر، دهلی، جامعه دهلی.
9. فزونی استرآبادی، میرهاشم بیک، فتوحات عادل‌شاهی، نسخه خطی شماره 5289، کتابخانه مرکزی دانش‌گاه تهران.
10. محمد هاشم خان / خافی‌خان نظام‌الملکی (1925م)، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، تصحیح سر ولزلی هیگ، بی‌جا، انجمن آسیایی بنگاله ـ کلکته.
11. مقیم هروی، نظام‌الدین احمد بن‌محمد (بی‌تا)، طبقات اکبری، تصحیح و تنقیح بی.دس.آئی.اس و محمد هدایت حسین، بی‌جا، سوسیتی بنگاله.
12. منشی قادر خان (1306 ق)، تاریخ قطب‌شاهی، به اهتمام سید برهان‌الدین احمد، چاپ سنگی، حیدرآباد دکن، بی‌نا.
13. میرابوالقاسم رضی‌الدین بن نورالدین / میرعالم (1309ق)، حدیقه العالم، به اهتمام سید عبد الطیف شیرازی، حیدرآباد دکن، بی‌نا.
14. هندوشاه، محمد بن‌قاسم (1301ق)، گلشن ابراهیمی (تاریخ فرشته)، بی‌جا، چاپ سنگی.
15. صادقی علوی، محمود (1385)، قطب‌شاهیان (تاریخ سیاسی و فرهنگی ـ مذهبی)، به راهنمایی آذر آهنچی، پایان‏نامه کارشناسی ارشد تاریخ اسلام، دانش‌گاه تهران.
16. ــ (بهار 1385)، «تأسیس حکومت شیعی قطب‌شاهیان در هند»، نامه تاریخ‌پژوهان، شماره پنجم.
17. Eaton.r.m, kutb shahi, the encyclopaedia of islam ,new edition,1986.
18. Minorsky.v, the qara-qoyunlu and qutb-shahs, bulltin of the school of oriental and African studis.volum 17,1995.
19. Shervani.h.k, history of the qutb shahi dynasty, new delhi. 1974.

تبلیغات