پشتیبانی خواجه نظامالملک از صوفیان بزرگ خراسان
آرشیو
چکیده
گسترش فراوان تصوف بهویژه در خراسان بزرگ، از مهمترین ویژگىهاى جامعه ایرانى در قرن پنجم هجرى است. ظهور صوفیان بزرگ و نامدارى مانند شیخ ابوالحسن خرقانى، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم قشیرى، ابوعلى فارمدى، على بنعثمانهجویرى و خواجه عبدالله انصارى در آنجا، موجب شد که تصوف در خراسان قرن پنجم هجرى از تصوف دیگر منطقههای اسلامى مانند بغداد پیشتر برود. البته عوامل بسیاری مانند پشتیبانی پادشاهان و امیران و سیاستمداران سلجوقى، بر گستره این پدیده در خراسان افزود. به گمان، افرادی مانند خواجه نظامالملک طوسى، وزیر بزرگ سلجوقیان پیوند نیکویی با صوفیان بزرگ خراسان داشته و پشتیبانیها و کمکهاى وی به آنان در رشد تصوف خراسان قرن پنجم بسیار تأثیر گذارده و هرچند پژوهشهای گستردهاى درباره شخصیت و تأثیرش در حکومت سلجوقیان سامان یافته، بهگمان به این ویژگی او به شایستگی پرداخته نشده است. این جستار افزون بر گزارش درباره پیوند خواجه با آن صوفیان بزرگ، علتهای توجه او را بدانان برمیرسد.متن
درآمد
ابوعلى حسن بناسحاق طوسى (م 485 ه)، معروف به خواجه نظامالملک، وزیر بزرگآلپارسلان و ملکشاه سلجوقى در قرن پنجم هجرى بود. وى از بزرگترین وزیران و نظریهپردازان اندیشه سیاسى ایران در دوره اسلامى و نویسنده کتاب معروف سیاستنامه است که طرح سیاسى ـ ادارىاش تا جنبش مشروطهخواهى؛ یعنی آغاز دوران جدید ایران، بنیاد نظام حکومتى این کشور به شمار میرفت . گسترش چشمگیر تصوف، از ویژگیهاى مهم قرن پنجم هجرى؛ یعنی دوران نظامالملک است. تصوف خراسان در این قرن با ظهور صوفیان بزرگى مانند خرقانى، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم قشیرى، ابوعلىفارمدى، هجویرى، خواجه عبدالله انصارى و امام محمد غزالى از دیگر منطقههای اسلامى مانند بغداد پیشى مىگیرد. هرچند اختلافهای مذهبى و فرقهاى در بیشتر کشورهای اسلامى با روى کارآمدن ترکان سلجوقى افزایش یافت و افزون بر مجادلهها و مناظرههای عالمان و فقیهان، زد و خوردها، قتلها و نهب و غارتهایی پدید آمد ، صوفیان به گواهی تاریخ از این جنگهای مذهبى کناره گرفتند و به مباحث خویش سرگرم شدند و به گفته دکتر زرینکوب «در روزگارىکه دنیاى فرمانروایان و شاعرانشان غرق در تعصب و تملق بود، دنیاى صوفیان از هر چه وراى وحدت بود، خالى بود ». حکایتهای بر جای مانده از این قرن مانند داستان دیدار طغرل سلجوقى با باباطاهر عریان در همدان ، اینکه ملکشاه همراه با خواجه نظامالملک هنگام ورود به بغداد (479 ق) قبر معروف کرخى را زیارت کرد، توجه خواجه به صوفیانى مانند ابوسعید ابوالخیر و ابوالقاسم قشیرى بهویژه ابوعلى فارمدى که او را درمحضر خویش پیشتر از همه علما و فقها مىنشاند یا اینکه به نوشته صاحب چهار مقاله از جماعت صوفیه به دیگر طبقهها نمىپرداخت یا کمکها و پشتیبانیهاى دیگر امیران و وزیران سلجوقى مانند سلطان سنجر، توران شاه، احمد دهستانى (عمید خراسان) و ارسلانخان (حاکمسمرقند و بخارا) از صوفیه ، آشکارا گواهی میدهند که مردم، امیران و پادشاهان عصر، مشایخ این گروه را میستودند و تصوف در سایه پشتیبانی آنان و وضع حاکم بر جامعه گسترش مییافت. از اینرو، قرن پنجم را «روز بازار تصوف » یا از «تابندهترین دورههاى تصوف ایران » و خراسان را «مهد تصوف اسلامى » میخوانند و به همین دلیل عنوانهایی مانند «شیخ صوفى» یا «مِن اهل التصوف» بر کتابهای بسیاری از مردان این روزگار مانند التحبیر سمعانی دیده میشود. هجویرى در کشف المحجوب مىنویسد که تنها خود او در منطقه خراسان با بیش ازسیصد پیر دیدار کرده است . بنابراین، پشتیبانی پادشاهان، وزیران و امیران سلجوقی را از صوفیان و رسیدگی آنان را به خانقاههای متصوفان، یکی از عوامل مهم رشد صوفیگری در قرن پنجم هجری و بزرگترین پشتیبان این فرقه را خواجه نظامالملک باید شمرد. هجویری از همین روی خواجه را «صوفىمشرب و بزرگترین حامى تصوف » دانسته که پشتیبانیهایش از صوفیان موجب رونق و اعتبار یافتن این جماعت شده است.
پشتیبانیهای خواجه نظامالملک از صوفیان
خواجه که در شهرهاى بزرگ اسلامى مانند اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات، بصره، بغداد و... بیمارستانها و مدرسههایى به نام «نظامیه» بنیاد کرد و براى هر یک از آنها موقوفات و اموال فراوانی سامان داد، از ساختن خانقاه نیز غفلت نکرد. برای نمونه، وی همچون طغرل در اصفهان خانقاهی ساخت که با نظامیهاش برای فقها در بغداد برابری میکرد . عوفى در اینباره چنین مىنویسد:
نظامالملک خانقاهى کرده بود در شهر اصفهان و امیرسید محمد را که با صفاى وقت شرفِنسب داشت، در آنجا ساکن کرد و عادت چنان بود که هر سال از اطراف عالم مستحقان و اصحاب حوائج از سادات و علما و صوفیان بیامدندى و در آن خانقاه جمع شدندى... .
عوفى و محمد بنمنور میگویند هنگامی که نظامالملک در جوانى بشارت خواجگیاش را از ابوسعید شنید، با خود عهد کرد که تا پایان عمر خدمتگزار این گروه باشد و از همینروی خانقاه اصفهان را ساخت. او هر سال در ماه رجب صوفیان و نیازمندان را اطعام میکرد و اَنعام مىداد. آنان رویداد قتل خواجه را نیز به این مسئله پیوند میدهند و مىگویند نظامالملک در پایان عمرش از پرداخت «مستمرى» و انعام به فقیران و صوفیان غفلت کرد و از اینرو، دچار مرگ شد؛ زیرا ابوسعید به او چنین گفته بود: «هرگاه توفیق کمککردن به صوفیه و فقرا از تو بازگیرند، آخر عمر تو باشد ». هنگامی که ملکشاه به نظامالملک درباره خرجهای فراوان او برای خانقاهها و مسجدها اعتراض کرد، خواجه به به او پاسخ داد:
شاها! تو سرگرم لذات و شهوات هستى. هرچه از تو به آسمان مىرود، جز معصیت نیست. من براى تو، ارتش شبانه تهیه مىبینیم تا شبانگاه که تو و سپاهیانت در خوابى، آنان به دعا برخیزند. ملکشاه از این پاسخ قانع شد .
گمان نمیرود که تنها این پاسخ بىمعنا عامل پشتیبانیهای خواجه از صوفیان و کمکهایش به آنان بوده باشد. بنابراین، دلایل استوارترى براى این پدیده باید یافت. نظامالملک با بیشتر پیران و صوفیان بزرگ خراسان جز خواجه عبدالله انصاری پیوندهای نیکویی داشت و بسیاری از این افراد به دستگاه وی رفت و آمد میکردند و از کمکهایش برخوردار میشدند.
الف) ابوسعید ابوالخیر (م 440 ه)
او از صوفیان نامدار قرن پنج هجری و همواره از لطف خواجه نظامالملک برخوردار
بود. صاحب اسرار التوحید دربارهاش مىنویسد: «نظامالملک مرید شیخ و فرزندان
|شیخ بود و مرید جمله متصوفه به سبب شیخ ما... ». نویسنده این کتاب آغاز آشنایى
و ارادت نظامالملک را بهابوسعید، دوران کودکى نظامالملک میداند و با آوردند داستانهاى فراوانی درباره دیدار آنان میگوید: «شیخ در کودکى و نوجوانى بشارت مقام خواجگى
و وزارت خواجه را به اوداده است ». او از زبان خود نظامالملک نیز همین گفته را بازمیآورد: «من هرچه یافتهام از او (ابوسعید) یافتهام و بدین سبب غلام همه صوفیان عالمم ». خواجه همچنین یکبار وام ابوطاهر، پسر ابوسعید را پرداخت . ابنجوزى در اینباره مىنویسد:
در آن سالى که خواجه نظامالملک به بغداد آمد و در جامع مهدى نماز گزارد، ابوسعید در حضور او خطبه خواند و مواعظ راند. خواجه پس از شنیدن موعظههاى شیخ دستور داد تا یکصد دینار به واعظ انعام دهند که شیخ نپذیرفته و مىگوید: «من میهمان امیرالمؤمنین هستم و در ضیافت او به کسى نیاز ندارم .
ب) ابوالقاسم قشیری
او نیز از صوفیان بلند آوازه این عصر و صاحب رساله قشیریه، از متنهای معتبر صوفیه در سده پنجم هجری است که با خواجه مینشست و برمیخاست و به گفته سُبکى و صَفَدَى، استاد نظامالملک به شمار میرفت؛ زیرا خواجه در نیشابور از او حدیث میشنید . قشیرى در دوران وزارت عمیدالملک کندرى (440 ـ 445 ه) همراه بسیارى از دیگر اشعریان، شکنجه و به جلاى وطن مجبور شد و آزار دید ، اما هنگامی که نظامالملک روی کار آمد او را پاس داشت و از وی پشتیبانی کرد و با کمال احترام به خراسان بازش گرداند و قشیری در آنجا ده سال به «افاده» و «افاضه» پرداخت. خواجه شافعی بود در مذهب با او اختلاف داشت، اما قشیری بر پایه مستندات به دستگاه خواجه رفت و آمد میکرد و از لطف و موهبتهای او برخوردار میشد .
ج ) ابوعلی فارمدی (م 477 ه)
نظامالملک، فارمدی را نیز گرامی میداشت و در محضرش او را از همه علما و فقها برتر مىنشاند. او استاد و پیر ابوحامد غزالى (م 505 ه) بود. ابناثیر درباره پیوند ابوعلى با خواجه و علت گرامی داشتن او مىنویسد:
هرگاه امام ابوالقاسم قشیرى و امام ابوالمعالى جوینى بر نظامالملک وارد مىشدند، او جلوى پاى آنها بر پا مىخاست و آنان چون مىنشستهاند او هم در مسند خود مىنشست و چنانچه ابوعلى فارمدى به او وارد مىشد، بر پا مىخاست و او را در جاى خود مىنشاند و خود پیش روى او مىنشست. از نظامالملک در اینباره پرسیدند، گفت: «آن دو (قشیرى و جوینى) و امثال آنان چون بر من وارد مىشوند، به من مىگویند تو چنان و چنین هستى و ستایشها از من مىکنند که در من آنچه مىگویند، نیست و سخن آنان بر خودبزرگبینى و سبکسرى من مىافزاید، ولى این شیخ (فارمدى) چون نزد من مىآید، عیوب مرا بازگو مىکند و از اینکه من در چه ورطهاى از ستمکارى هستم؛ پسنفسم در هم مىشکند و از بسیار کارهاى بد که در آن افتادهام باز مىگردم .
د) خواجه عبدالله انصاری (م 481 ه)
او از صوفیان و عارفان بزرگ و معروف و تنها صوفی بزرگ خراسان است که نظامالملک او را پاس نداشت و ننواخت، بلکه یکبار تبعیدش کرد. شاید مهمترین علت بیاعتنایی نظامالملک به خواجه عبدالله، پافشاری پیر هرات بر مذهب حنبلی باشد؛ تعصبی که بارها موجب درگیری او با مخالفش و فتنه و شورش در هرات شد. برای نمونه، خواجه عبدالله انصارى بر واعظى خشم گرفت؛ زیرا از کلامش بوى فلسفه شنید و با سوزاندن خانه او و راندنش از هرات، به فتنه بزرگى دامن زد. این فتنه بالا گرفت و نظامالملک ناگزیر شیخ را تبعید کرد تا فتنه بخوابد .
دلایل توجه خواجه نظامالملک به صوفیان
ظهور صوفیان بزرگ و متشرعی مانند قشیرى و هجویرى و تلاش آنان برای مشروع نمودن تصوف، موجب گسترش و نفوذ این گرایش و افزایش اهمیت سیاسى ـ اجتماعى این «طریقه» شد و از اینرو، پادشاهان و خلفا نیز با توجه به پذیرش همگانی و فراگیری آن، در پی نزدیکى به صوفیان بر آمدند و کوشیدند که با پاس داشتن مشایخ صوفیه و توجه به خانقاههایشان از تائید و نفوذ معنوى آنان بهره ببرند. سیاستمدار چیرهدستی مانند خواجه نظامالملک بهخوبى مىدانست که بهترین راه نزدیکشدن به صوفیه و برخورداری از نفوذ مشایخ بزرگ آن که بیشترشان از درآمدن به چارچوب سیاست و پیوند با حاکمان و پادشاهان سرمیپیچیدند ، کشاندن پایشان به دربار و واگذاردن جایگاه سیاسی بدانان است. او با آلوده کردن صوفیان به سیاست، آنان را در عمل به ابزارى برای پیشبرد هدفهای حاکمان بدل ساخت. بهگمان، سلطان محمود غزنوی نیز درباره «کرّامیه» چنین کاری سامان داد و پیشتر از او مهدى، خلیفه عباسى در گماشتن سفیان ثورى (م 161 ه) به منصب قضای کوفه که به مخالفت ثوری با آن و فرار وی انجامید، در پی همین کار بود . خواجه نظامالملک در سیاستنامه در توجیه چنین سیاستی مىنویسد:
به هر شهرى نگاه کنند تا آنجا کیست که او را بر دین شفقتى است و از ایزد تعالى ترسان است و صاحبغرض نیست. او را بگویند که امانت این شهر و ناحیت در گردن تو کردیم آنچه ایزد تعالى از ما پرسد از تو پرسیم و اگر کسانى که بدین صفت باشند، امتناع کنند و این امانت نپذیرند ایشان را الزام باید کرد و با اکراه باید فرمود .
از اینرو، عالمان، فقیهان و صوفیان بسیاری به دربارش رفت و آمد میکردند و نظامالمک از جایگاه آنان بهره میبرد. برای نمونه، او بیشتر جاسوسانش را در جامه صوفیان به گوشه و کنار کشور مىفرستاد و میگفت: «باید که همیشه به همه اطراف جاسوسان بروند به سبیل بازرگانان و سیاحان و صوفیان و پیرزىفروشان و درویشان... ». خود خواجه نیز به دست کسی در زىّ صوفیان کشته شد (رمضان 485 ه) و این رویداد بر آگاهی اسماعیله از پیوند خوب خواجه با صوفیان گواهی میدهد؛ زیرا قاتل وى را برای نزدیک شدن و ضربه زدن به او با لباس صوفیه نزدش فرستادند. نظامالملک قشیرى و بیش از او ابوعلى فارمدى را از دیگر مشایخ صوفیه گرامیتر میداشت و با این احترامها و ساختن خانقاهها و دادن کمکهای مالى به صوفیه، بهآرامی زمینههاى رفت و آمد مشایخ این فرقه را به دربار فراهم میآورد.
افزون بر این، شیخهای صوفیه از نفوذ در تودههای گسترده مردم برخوردار بودند و از اینرو، کارهایشان در دید حکمرانان و سیاستمداران سلجوقی مانند خواجه نظامالملک مهم مینمود؛ زیرا تعارض آنان به حکومت آسیب میرساند. کشتن حلاج در قرن سوم هجری، مشکلات بسیاری پدید نیاورد؛ زیرا وی را به حکم ارتداد اعدام کردند و به اتهام خارج شدنش از دین و سنت، توانستند بدنامش کنند و سرانجام او را بکشند ، اما دست انداختن به آزادی و زندگی شیخی مؤمن که از چارچوب سنت فراتر نمیرفت، کار آسانی نمینمود و پیآمدهای ناگواری برای حکمرانان داشت. حتی برخی از رفتارهای صوفیان مانند نرفتن شیخ ابوالحسن خرقانی و شیخ ابوسعید ابوالخیر به حج، افزون بر توجیههای عرفانی، دلایلی مانند مخالفت سیاسی با حکومت میتوانست داشته باشد؛ زیرا خلفا و جانشینانشان «امیرالحاج» شمرده میشدند و از اینرو، رفتن به حج به معنای پذیرش و تأیید حکومت آنان بود.
شاید دیگر عامل توجه خواجه به صوفیان، مقدس بودن پیران صوفیه نزد اهل تصوف و توده باشد. این نگرش میتوانست به از میان رفتن تقدس پادشاهان و حاکمان مستبد بیانجامد که خود را با این ترفند در «پناه دین» از هر گزندی پاس میداشتند و از سوی دیگر برای پادشاهان سلجوقی که با قدرت نظامی بر مردم چیره شده بودند، اما پایگاه مشروعی نداشتند، مشروعیت به دنبال بیاورد. پادشاهان سلجوقی این مشروعیت را از خلافت میگرفتند، اما بیشترشان میکوشیدند که نیاکان خود را به طرزی به شاهان پیش از اسلام؛ یعنی دارندگان «فرّة ایزدی» بپیوندند. بنابراین، شاید پشتیبانی سیاستمداری مانند نظامالملک یا پادشاهان سلجوقی مانند طغرل از مشایخ صوفیه که نزد مردم بهویژه مریدانشان از تقدس و مشروعیت برخوردار و تا اندازهای با فقیهان مخالف بودند و پیوند گستردهای با خلافت نداشتند، به انگیزه کسب مشروعیت برای سلطنت بوده باشد. برای نمونه، طغرل سلجوقی در راه بغداد به همدان به دستان باباطاهر بوسه زد و پیش از گرفتن مشروعیت از خلیفه، از باباطاهر عریان مشروعیت گرفت. همچنین، افرادی مانند قشیری و هجویری همه حقوق تسنن را در این قرن به تصوف دادند و از اینرو، نظامالملک و پادشاهان سلجوقی برای کسب مشروعیت از مشایخ صوفیه به آنان توجه کردند.
نتیجه
هرچند به دینداری و باورمندی نظامالملک شافعی و متعصب نمیتوان بدگمان شد، اعتقادش را از جغرافیای زمانه و مصلحتاندیشیهای سیاسی متأثر باید دانست. شاید دلبستگی او به شافعیه، بیشتر برآمده از مصلحتهای سیاسی نه بوده باشد؛ زیرا مصلحتهای سیاسی و پیوند نیروهای سیاسی نزد خواجه برتر از مسائل مذهبی و اعتقادی بود و بنابراین، نمیتوان پذیرفت که توجه و لطف وی به صوفیان نیز از سر خواست قلبیاش یا عرفاندوستی و صوفیپروری بوده باشد. گسترش تصوف و ظهور صوفیان پر آوازهای مانند ابوسعید ابوالخیر، قشیری، هجویری، فارمدی و خواجه عبدالله انصاری در خراسان (قرن پنجم هجری) و تلاش برخی از آنان در مشروع ساختن تصوف و پیوستن آن به تسنن، موجب گرایش مردم به این طریقه شد و خواجه نظامالملک و پادشان و امیران سلجوقی را به پیوند با این طریقه و بهرهبرداری از آن برانگیخت.
بهرهگیری از از نفوذ معنوی مشایخ صوفیه برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی سلجوقیان، استفاده ابزاری از این طریقه مانند فرستادن جاسوسان به گوشه و کنار کشور در جامه صوفیان و استفاده از ویژگی آشتیگرایانه تصوف برای همبستگی فرقههای اهلسنت در برابر تشیع و اسماعیلیه، از مهمترین دلایل پشتیبانی نظامالملک از این طریقه به شمار میروند. سیاستمداری مانند خواجه نظامالملک بهخوبی میدانست که ارزش سَرِ اِبریق شکسته کسانی مانند باباطاهر عریان، در عالم سیاست از تاج کیانی کمتر نیست و این سیاست خواجه که بهآرامی پای صوفیان را به چارچوب سیاسی حاکم باز کرد، هم به رفو شدن دوباره مشروعیت و نفوذ دستگاه خلافت و سلطنت و گسترش نفوذ مادی و معنوی خلیفه و سلطان انجامید و هم زمینه را برای صوفیان فراهم کرد تا با بهرهگیری از قدرت پادشاه و نزدیکی به دربار، نفوذ تصوف را در نهادهای سیاسی بگسترند و به طرز پایداری به حاکمان بپیوندند.
کتابشناسی
1. ابناثیر، عزالدین على (1351ش)، تاریخ کامل بزرگ ایران و اسلام، ترجمه على هاشمىحائرى، تهران، شرکت سهامى و انتشارات کتب ایران.
2. ابنجوزی، عبدالرحمن، (1368ش)، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، دانشگاه تهران.
3. ابنخلکان، شمسالدین احمد بن محمد، (1978م)، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباسى، بیروت، دارصادر.
4. آن لمبتن (1372ش)، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر نی.
5. بندارى اصفهانى، فتح بن على (2536)، زبدة النصر و نخبة العصره، ترجمه حسین جلیلى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
6. خرقانى، ابوالحسن (1372ش)، نورالعلوم، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، تهران، بهجت.
7. راوندى، محمد بنعلى بنسلیمان (1333ش)، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، امیرکبیر.
8. راوندى، مرتضى (1357ش)، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر.
9. زرینکوب، عبدالحسین (1357ش)، جستوجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر.
10. ــــ (2536)، ارزش میراث صوفیه، تهران، بینا.
11. سُبکى، تاجرالدین ابننصر عبدالوهاب (64 ـ1976م)، طبقات الشافعیه الکبری، به کوششمحمد الحلو و محمود محمد الطناحى، قاهره، بینا.
12. صَفَدى، صلاحالدین خلیل (بیتا)، الوافی بالوفیات، به کوشش رمضان عبدالوهاب، ویسبادن، فرانز شتانیر.
13. طباطبایى، جواد (1375ش)، خواجه نظامالملک، تهران، طرح نو.
14. عطار نیشابورى، فریدالدین (1382ش)، تذکرة الاولیاء، چاپسوم، تهران، مالیا.
15. عنصر المعالى کیکاووس (1352ش)، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفى، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
16. عوفى، سدیدالدین محمد (2535)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، تصحیح محمد معین، دانشگاه تهران.
17. غزالى، محمد بنمحمد (1323ش)، کیمیای سعادت، چاپسوم، تصحیح احمد آرام، بىجا، بىنا.
18. قشیرى، ابوالقاسم (1345ش)، ترجمه رساله قشیریه، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، بنگاهترجمه و نشر کتاب.
19. کیانى، محسن (1369ش)، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، کتابخانه طهورى.
20. ماسینیون، لویی (1373ش)، قوس زندگی منصور حلاج، چاپ پنجم، ترجمه فرهادی، تهران، منوچهری.
21. محمد بنمنور (1376ش)، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابوسعید، چاپ چهارم، تصحیح محمدرضا شفیعىکدکنى، تهران.
22. نظامالملک طوسى، ابوعلى حسن (1374ش)، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ دوم، تصحیح هیوبرت دارک، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
23. نظامى عروضى سمرقندى، احمدبن على بنعلى (1333ش)، چهار مقاله، به کوشش محمد معین، تهران، زوار.
24. نیشابورى، ظهیرالدین (1332ش)، سلجوقیانه، تصحیح اسماعیل افشار، تهران، کلاله خاور.
25. هجویرى، على بنعثمان (174ش)، کشف المحجوب، به کوشش محمد حسین تسبیحى، اسلامآباد، مرکز تحقیقات ایران و پاکستان.
26. همایى، جلالالدین (1342ش)، غزالینامه، چاپ دوم، تهران، فروغى.