چکیده

گسترش فراوان ‏تصوف به‌ویژه در خراسان بزرگ، از مهم‏ترین ویژگى‏هاى جامعه ایرانى در قرن پنجم هجرى است. ظهور صوفیان بزرگ و نام‌دارى مانند شیخ ‏ابوالحسن خرقانى، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم قشیرى، ابوعلى فارمدى، على بن‌عثمان‏هجویرى و خواجه عبدالله انصارى در آن‌جا، موجب شد که تصوف در خراسان قرن پنجم هجرى از تصوف دیگر منطقه‌های اسلامى مانند بغداد پیش‌تر برود. البته عوامل بسیاری مانند پشتیبانی پادشاهان و امیران و سیاست‌مداران سلجوقى، بر گستره این پدیده در خراسان افزود. به گمان، افرادی مانند خواجه نظام‏الملک طوسى، وزیر بزرگ سلجوقیان پیوند نیکویی با صوفیان بزرگ خراسان داشته و پشتیبانی‏ها و کمک‏هاى وی به آنان در رشد ‏تصوف خراسان قرن پنجم بسیار تأثیر گذارده و هرچند پژوهش‌های گسترده‏اى درباره شخصیت و تأثیرش در حکومت سلجوقیان سامان یافته، به‌گمان به این ویژگی او به شایستگی پرداخته نشده است. این جستار افزون بر گزارش درباره پیوند خواجه با آن صوفیان بزرگ، علت‌های توجه او را بدانان برمی‌رسد.

متن

درآمد
ابوعلى حسن بن‏اسحاق طوسى (م 485 ه)، معروف به خواجه نظام‏الملک، وزیر بزرگ‏آلپ‏ارسلان و ملکشاه سلجوقى در قرن پنجم هجرى بود. وى از بزرگ‌ترین وزیران و نظریه‏پردازان اندیشه سیاسى ایران در دوره اسلامى و نویسنده کتاب معروف سیاست‏نامه است که طرح سیاسى ـ ادارى‌اش تا جنبش مشروطه‏خواهى؛ یعنی آغاز دوران جدید ایران، بنیاد نظام حکومتى این کشور به شمار می‌رفت . گسترش چشم‏گیر تصوف، از ویژگی‏هاى مهم قرن پنجم هجرى؛ یعنی دوران نظام‏الملک است. تصوف خراسان در این قرن با ظهور صوفیان بزرگى مانند خرقانى، ابوسعید ابوالخیر، ابوالقاسم قشیرى، ابوعلى‏فارمدى، هجویرى، خواجه عبدالله انصارى و امام محمد غزالى از دیگر منطقه‌های اسلامى مانند بغداد پیشى مى‏گیرد. هرچند اختلاف‌های مذهبى و فرقه‏اى در بیش‌تر کشورهای اسلامى با روى کارآمدن ترکان سلجوقى افزایش یافت و افزون بر مجادله‌ها و مناظره‌های عالمان و فقیهان، زد و خورد‌ها، قتل‌ها و نهب و غارت‌هایی پدید آمد ، صوفیان به گواهی تاریخ از این جنگ‌های مذهبى کناره گرفتند و به مباحث خویش سرگرم شدند و به گفته دکتر زرین‌کوب «در روزگارى‏که دنیاى فرمان‌روایان و شاعرانشان غرق در تعصب و تملق بود، دنیاى صوفیان از هر چه وراى وحدت بود، خالى بود ». حکایت‌های بر جای مانده از این قرن مانند داستان ‏دیدار طغرل سلجوقى با باباطاهر عریان در همدان ، اینکه ملکشاه ‏همراه با خواجه نظام‏الملک هنگام ورود به بغداد  (479 ق) قبر معروف کرخى را زیارت کرد، توجه خواجه به صوفیانى مانند ابوسعید ابوالخیر و ابوالقاسم قشیرى به‌ویژه ابوعلى فارمدى که او را درمحضر خویش پیش‌تر از همه علما و فقها مى‏نشاند  یا اینکه به نوشته صاحب چهار مقاله از جماعت صوفیه به دیگر طبقه‌ها نمى‏پرداخت  یا کمک‏ها و پشتیبانی‏هاى دیگر امیران و وزیران ‏سلجوقى مانند سلطان سنجر، توران شاه، احمد دهستانى (عمید خراسان) و ارسلان‌خان (حاکم‏سمرقند و بخارا) از صوفیه ، آشکارا گواهی می‌دهند که مردم، امیران و پادشاهان عصر، مشایخ این گروه را می‌ستودند و تصوف در سایه پشتیبانی آنان و وضع حاکم بر جامعه گسترش می‌یافت. از این‏رو، قرن پنجم را «روز بازار تصوف » یا از «تابنده‏ترین دوره‏هاى تصوف ایران » و خراسان را «مهد تصوف اسلامى » می‌خوانند و به همین دلیل عنوان‌هایی مانند «شیخ صوفى» یا «مِن اهل التصوف» بر کتاب‌های بسیاری از مردان این روزگار مانند التحبیر سمعانی دیده می‌شود. هجویرى در کشف المحجوب مى‏نویسد که تنها خود او در منطقه خراسان با بیش ازسیصد پیر دیدار کرده است . بنابراین، پشتیبانی پادشاهان، وزیران و امیران سلجوقی را از صوفیان و رسیدگی آنان را به خانقاه‌های متصوفان، یکی از عوامل مهم رشد صوفی‌گری در قرن پنجم هجری و بزرگ‌ترین پشتیبان این فرقه را خواجه نظام‏الملک باید شمرد. هجویری از همین روی خواجه را «صوفى‌مشرب و بزرگ‌ترین حامى تصوف » دانسته‏ که پشتیبانی‏هایش از صوفیان‏ موجب رونق و اعتبار یافتن این جماعت شده است.
پشتیبانی‌های خواجه نظام‌الملک از صوفیان
خواجه که در شهرهاى بزرگ اسلامى مانند اصفهان، نیشابور، بلخ، هرات، بصره، بغداد و... بیمارستان‌ها و مدرسه‏هایى به نام «نظامیه» بنیاد کرد و براى هر یک از آنها موقوفات و اموال فراوانی سامان داد، از ساختن خانقاه نیز غفلت نکرد. برای نمونه، وی همچون طغرل در اصفهان خانقاهی ساخت که با نظامیه‌اش برای فقها در بغداد برابری می‌کرد . عوفى در این‌باره چنین مى‏نویسد:
نظام‏الملک خانقاهى کرده بود در شهر اصفهان و امیرسید محمد را که با صفاى وقت شرفِ‏نسب داشت، در آنجا ساکن کرد و عادت چنان بود که هر سال از اطراف عالم مستحقان و اصحاب حوائج از سادات و علما و صوفیان بیامدندى و در آن خانقاه جمع شدندى... .
عوفى و محمد بن‏منور می‌گویند هنگامی که نظام‌الملک در جوانى بشارت خواجگی‌اش را از ابوسعید شنید، با خود عهد کرد که تا پایان عمر خدمت‌گزار این گروه باشد و از همین‌روی خانقاه اصفهان را ساخت. او هر سال در ماه رجب صوفیان و نیازمندان را اطعام می‌کرد و اَنعام مى‏داد. آنان روی‌داد قتل خواجه را نیز به این مسئله پیوند می‌دهند و مى‏گویند نظام‏الملک در پایان عمرش از پرداخت «مستمرى» و انعام به فقیران و صوفیان غفلت کرد و از این‌رو، دچار مرگ شد؛ زیرا ابوسعید به او چنین گفته بود: «هرگاه توفیق کمک‏کردن به صوفیه و فقرا از تو بازگیرند، آخر عمر تو باشد ». هنگامی که ملکشاه به نظام‏الملک درباره خرج‌های فراوان او برای خانقاه‏ها و مسجدها اعتراض کرد، خواجه به به او پاسخ داد:
شاها! تو سرگرم لذات و شهوات هستى. هرچه از تو به آسمان مى‏رود، جز معصیت نیست. من براى تو، ارتش شبانه تهیه مى‏بینیم تا شبانگاه که تو و سپاهیانت در خوابى، آنان به دعا برخیزند. ملکشاه از این پاسخ قانع شد .
گمان نمی‌رود که تنها این پاسخ بى‏معنا عامل پشتیبانی‌های خواجه از صوفیان و کمک‏هایش به آنان بوده باشد. بنابراین، دلایل استوارترى براى این پدیده باید یافت. نظام‌الملک با بیش‌تر پیران و صوفیان بزرگ خراسان جز خواجه عبدالله انصاری پیوندهای نیکویی داشت و بسیاری از این افراد به دستگاه وی رفت و آمد می‌کردند و از کمک‌هایش برخوردار می‌شدند.
الف) ابوسعید ابوالخیر (م 440 ه)
او از صوفیان نام‌دار قرن پنج هجری و همواره از لطف خواجه نظام‏الملک برخوردار
بود. صاحب اسرار التوحید درباره‌اش مى‏نویسد: «نظام‏الملک مرید شیخ و فرزندان
|شیخ بود و مرید جمله متصوفه به سبب شیخ ما... ». نویسنده این کتاب آغاز آشنایى
و ارادت نظام‏الملک را به‏ابوسعید، دوران کودکى نظام‌الملک می‌داند و با آوردند داستان‏هاى فراوانی درباره دیدار آنان  می‌گوید: «شیخ در کودکى و نوجوانى بشارت مقام خواجگى
و وزارت خواجه را به اوداده است ». او از زبان خود نظام‏الملک نیز همین گفته را بازمی‌آورد: «من هرچه ‏یافته‏ام از او (ابوسعید) یافته‏ام و بدین سبب غلام همه صوفیان عالمم ». خواجه هم‌چنین یک‌بار وام ‏ابوطاهر، پسر ابوسعید را پرداخت . ابن‌جوزى در این‌باره مى‏نویسد:
در آن سالى که خواجه نظام‏الملک به بغداد آمد و در جامع مهدى نماز گزارد، ابوسعید در حضور او خطبه خواند و مواعظ راند. خواجه پس از شنیدن موعظه‏هاى شیخ دستور داد تا یک‌صد دینار به واعظ انعام دهند که شیخ نپذیرفته و مى‏گوید: «من میهمان امیرالمؤمنین هستم و در ضیافت او به کسى نیاز ندارم .
ب) ابوالقاسم قشیری
او نیز از صوفیان بلند آوازه این عصر و صاحب رساله قشیریه، از متن‌های معتبر صوفیه در سده پنجم هجری است که با خواجه می‌نشست و برمی‌خاست و به گفته سُبکى و صَفَدَى، استاد نظام‌الملک به شمار می‌رفت؛ زیرا خواجه در نیشابور از او حدیث می‌شنید . قشیرى در دوران وزارت عمیدالملک کندرى (440 ـ 445 ه) همراه بسیارى از دیگر اشعریان، شکنجه و به جلاى وطن مجبور شد و آزار دید ، اما هنگامی که نظام‏الملک روی کار آمد او را پاس داشت و از وی پشتیبانی کرد و با کمال احترام به خراسان بازش گرداند و قشیری در آن‌جا ده سال به «افاده» و «افاضه» پرداخت. خواجه شافعی بود در مذهب با او اختلاف داشت، اما قشیری بر پایه مستندات به دستگاه خواجه رفت و آمد می‌کرد و از لطف و موهبت‌های او برخوردار می‌شد .
ج ) ابوعلی فارمدی (م 477 ه)
نظام‌الملک، فارمدی را نیز گرامی می‌داشت و در محضرش او را از همه علما و فقها برتر ‏مى‏نشاند. او استاد و پیر ابوحامد غزالى (م 505 ه) بود. ابن‏اثیر درباره پیوند ابوعلى با خواجه و علت گرامی داشتن او مى‏نویسد:
هرگاه امام ابوالقاسم قشیرى و امام ابوالمعالى جوینى بر نظام‏الملک وارد مى‏شدند، او جلوى پاى آنها بر پا مى‏خاست و آنان چون مى‏نشسته‏اند او هم در مسند خود مى‏نشست و چنان‌چه ابوعلى فارمدى به او وارد مى‏شد، بر پا مى‏خاست و او را در جاى خود مى‏نشاند و خود پیش روى او مى‏نشست. از نظام‏الملک در این‌باره پرسیدند، گفت: «آن دو (قشیرى و جوینى) و امثال آنان چون بر من وارد مى‏شوند، به من مى‏گویند تو چنان و چنین هستى و ستایش‏ها از من مى‏کنند که در من آن‌چه مى‏گویند، نیست و سخن آنان بر خودبزرگ‏بینى و سبک‌سرى من مى‏افزاید، ولى این شیخ (فارمدى) چون نزد من مى‏آید، عیوب مرا بازگو مى‏کند و از اینکه من در چه ورطه‏اى از ستم‌کارى هستم؛ پس‏نفسم در هم مى‏شکند و از بسیار کارهاى بد که در آن افتاده‏ام باز مى‏گردم .
د) خواجه عبدالله انصاری (م 481 ه)
او از صوفیان و عارفان بزرگ و معروف و تنها صوفی بزرگ خراسان است که نظام‌الملک او را پاس نداشت و ننواخت، بلکه یک‌بار تبعیدش کرد. شاید مهم‌ترین علت بی‌اعتنایی نظام‌الملک به خواجه عبدالله، پافشاری پیر هرات بر مذهب حنبلی باشد؛ تعصبی که بارها موجب درگیری او با مخالفش و فتنه و شورش در هرات شد. برای نمونه، خواجه عبدالله انصارى بر واعظى خشم گرفت؛ زیرا از کلامش بوى فلسفه شنید و با سوزاندن خانه او و راندنش از هرات، به فتنه بزرگى دامن زد. این فتنه بالا گرفت و نظام‏الملک ناگزیر شیخ‏ را تبعید کرد تا فتنه بخوابد .
دلایل توجه خواجه نظام‏الملک به صوفیان
ظهور صوفیان بزرگ و متشرعی مانند قشیرى و هجویرى و تلاش آنان برای مشروع نمودن تصوف، موجب گسترش و نفوذ این گرایش و افزایش اهمیت سیاسى ـ اجتماعى ‏این «طریقه» شد و از این‌رو، پادشاهان و خلفا نیز با توجه به پذیرش همگانی و فراگیری آن، در پی نزدیکى به صوفیان بر آمدند و کوشیدند که با پاس داشتن مشایخ صوفیه‏ و توجه به خانقاه‏هایشان از تائید و نفوذ معنوى آنان بهره ببرند. سیاست‏مدار چیره‏دستی مانند خواجه نظام‏الملک به‌خوبى ‏مى‏دانست که بهترین راه نزدیک‏شدن به صوفیه و برخورداری از نفوذ مشایخ بزرگ آن که بیش‌ترشان از درآمدن به چارچوب سیاست و پیوند با حاکمان و پادشاهان سرمی‌پیچیدند ، کشاندن پایشان به دربار و واگذاردن جایگاه سیاسی بدانان است. او با آلوده کردن صوفیان به سیاست، آنان را در عمل به ابزارى برای پیش‌برد هدف‌های حاکمان بدل ساخت. به‌گمان، سلطان محمود غزنوی نیز درباره «کرّامیه» چنین کاری سامان داد و پیش‌تر از او مهدى، خلیفه عباسى در گماشتن سفیان ثورى (م 161 ه) به منصب قضای کوفه که به مخالفت ثوری با آن و فرار وی انجامید، در پی همین کار بود . خواجه نظام‏الملک در سیاست‏نامه در توجیه چنین سیاستی مى‏نویسد:
به هر شهرى نگاه کنند تا آنجا کیست که او را بر دین شفقتى است و از ایزد تعالى ترسان است و صاحب‌غرض نیست. او را بگویند که امانت این شهر و ناحیت در گردن تو کردیم آن‌چه ایزد تعالى از ما پرسد از تو پرسیم و اگر کسانى که بدین صفت باشند، امتناع کنند و این امانت نپذیرند ایشان را الزام باید کرد و با اکراه باید فرمود .
از این‌رو، عالمان، فقیهان و صوفیان بسیاری به دربارش رفت و آمد می‌کردند و نظام‌المک از جایگاه آنان بهره می‏برد. برای نمونه، او بیش‌تر جاسوسانش را در جامه صوفیان به گوشه و کنار کشور مى‏فرستاد و می‌گفت: «باید که همیشه به همه اطراف جاسوسان بروند به سبیل بازرگانان و سیاحان و صوفیان و پیرزى‌فروشان و درویشان...  ». خود خواجه نیز به دست کسی در زىّ صوفیان کشته شد (رمضان 485 ه)  و این روی‌داد بر آگاهی اسماعیله از پیوند خوب خواجه با صوفیان گواهی می‌دهد؛ زیرا قاتل وى را برای نزدیک شدن و ضربه زدن به او با لباس صوفیه نزدش فرستادند. نظام‏الملک قشیرى و بیش از او ابوعلى فارمدى را از دیگر مشایخ صوفیه گرامی‌تر می‏داشت و با این احترام‌ها و ساختن خانقاه‌ها و دادن کمک‌های مالى به صوفیه، به‌آرامی زمینه‏هاى رفت و آمد مشایخ این فرقه را به دربار فراهم می‌آورد.
افزون بر این، شیخ‌های صوفیه از نفوذ در توده‌های گسترده مردم برخوردار بودند و از این‌رو، کارهایشان در دید حکم‏رانان و سیاست‌مداران سلجوقی مانند خواجه نظام‏الملک مهم می‌نمود؛ زیرا تعارض آنان به حکومت آسیب می‏رساند. کشتن حلاج در قرن سوم هجری، مشکلات بسیاری پدید نیاورد؛ زیرا وی را به حکم ارتداد اعدام کردند و به اتهام خارج شدنش از دین و سنت، توانستند بدنامش کنند و سرانجام او را بکشند ، اما دست انداختن به آزادی و زندگی شیخی مؤمن که از چارچوب سنت فراتر نمی‌رفت، کار آسانی نمی‌نمود و پی‌آمدهای ناگواری برای حکم‌رانان داشت. حتی برخی از رفتارهای صوفیان مانند نرفتن شیخ ابوالحسن خرقانی و شیخ ابوسعید ابوالخیر به حج، افزون بر توجیه‌های عرفانی، دلایلی مانند مخالفت سیاسی با حکومت می‌توانست داشته باشد؛ زیرا خلفا و جانشینانشان «امیرالحاج» شمرده می‌شدند و از این‌رو، رفتن به حج به معنای پذیرش و تأیید حکومت آنان بود.
شاید دیگر عامل توجه خواجه به صوفیان، مقدس بودن پیران صوفیه نزد اهل تصوف و توده باشد. این نگرش می‏توانست به از میان رفتن تقدس پادشاهان و حاکمان مستبد بیانجامد که خود را با این ترفند در «پناه دین» از هر گزندی پاس می‌داشتند و از سوی دیگر برای پادشاهان سلجوقی که با قدرت نظامی بر مردم چیره شده بودند، اما پایگاه مشروعی نداشتند، مشروعیت به دنبال بیاورد. پادشاهان سلجوقی این مشروعیت را از خلافت می‌گرفتند، اما بیش‌ترشان می‌کوشیدند که نیاکان خود را به طرزی به شاهان پیش از اسلام؛ یعنی دارندگان «فرّة ایزدی» بپیوندند. بنابراین، شاید پشتیبانی سیاست‌مداری مانند نظام‏الملک یا پادشاهان سلجوقی مانند طغرل از مشایخ صوفیه که نزد مردم به‌ویژه مریدانشان از تقدس و مشروعیت برخوردار و تا اندازه‌ای با فقیهان مخالف بودند و پیوند گسترده‌ای با خلافت نداشتند، به انگیزه کسب مشروعیت برای سلطنت بوده باشد. برای نمونه، طغرل سلجوقی در راه بغداد به همدان به دستان باباطاهر بوسه زد  و پیش از گرفتن مشروعیت از خلیفه، از باباطاهر عریان مشروعیت گرفت. هم‌چنین، افرادی مانند قشیری و هجویری همه حقوق تسنن را در این قرن به تصوف دادند و از این‌رو، نظام‏الملک و پادشاهان سلجوقی برای کسب مشروعیت از مشایخ صوفیه به آنان توجه کردند.
نتیجه
هرچند به دین‌داری و باورمندی نظام‌الملک شافعی و متعصب نمی‌توان بدگمان شد، اعتقادش را از جغرافیای زمانه و مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی متأثر باید دانست. شاید دل‌بستگی او به شافعیه، بیش‌تر برآمده از مصلحت‌های سیاسی نه بوده باشد؛ زیرا مصلحت‌های سیاسی و پیوند نیروهای سیاسی نزد خواجه برتر از مسائل مذهبی و اعتقادی بود و بنابراین، نمی‌توان پذیرفت که توجه و لطف وی به صوفیان نیز از سر خواست قلبی‌اش یا عرفان‌دوستی و صوفی‌پروری بوده باشد. گسترش تصوف و ظهور صوفیان پر آوازه‌ای مانند ابوسعید ابوالخیر، قشیری، هجویری، فارمدی و خواجه عبدالله انصاری در خراسان (قرن پنجم هجری) و تلاش برخی از آنان در مشروع ساختن تصوف و پیوستن آن به تسنن، موجب گرایش مردم به این طریقه شد و خواجه نظام‏الملک و پادشان و امیران سلجوقی را به پیوند با این طریقه و بهره‏برداری از آن برانگیخت.
بهره‌گیری از از نفوذ معنوی مشایخ صوفیه برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی سلجوقیان، استفاده ابزاری از این طریقه مانند فرستادن جاسوسان به گوشه و کنار کشور در جامه صوفیان و استفاده از ویژگی آشتی‌گرایانه تصوف برای هم‌بستگی فرقه‌های اهل‌سنت در برابر تشیع و اسماعیلیه، از مهم‌ترین دلایل پشتیبانی نظام‏الملک از این طریقه به شمار می‌روند. سیاست‌مداری مانند خواجه نظام‏الملک به‌خوبی می‌دانست که ارزش سَرِ اِبریق شکسته کسانی مانند باباطاهر عریان، در عالم سیاست از تاج کیانی کم‌تر نیست و این سیاست خواجه که به‌آرامی پای صوفیان را به چارچوب سیاسی حاکم باز کرد، هم به رفو شدن دوباره مشروعیت و نفوذ دستگاه خلافت و سلطنت و گسترش نفوذ مادی و معنوی خلیفه و سلطان انجامید و هم زمینه را برای صوفیان فراهم کرد تا با بهره‌گیری از قدرت پادشاه و نزدیکی به دربار، نفوذ تصوف را در نهادهای سیاسی بگسترند و به طرز پایداری به حاکمان بپیوندند.
 
کتاب‌شناسی
1. ابن‏اثیر، عزالدین على (1351ش)، تاریخ کامل بزرگ ایران و اسلام، ترجمه على هاشمى‏حائرى، تهران، شرکت سهامى و انتشارات کتب ایران.
2. ابن‏جوزی، عبدالرحمن، (1368ش)، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، دانش‌گاه تهران.
3. ابن‏خلکان، شمس‌الدین احمد بن محمد، (1978م)، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباسى، بیروت، دارصادر.
4. آن لمبتن (1372ش)، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نشر نی.
5. بندارى اصفهانى، فتح بن على (2536)، زبدة النصر و نخبة العصره، ترجمه حسین جلیلى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
6. خرقانى، ابوالحسن (1372ش)، نورالعلوم، به کوشش عبدالرفیع حقیقت، تهران، بهجت.
7. راوندى، محمد بن‌على بن‌سلیمان (1333ش)، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، امیرکبیر.
8. راوندى، مرتضى (1357ش)، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیرکبیر.
9. زرین‌کوب، عبدالحسین (1357ش)، جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر.
10. ــــ (2536)، ارزش میراث صوفیه، تهران، بی‌نا.
11. سُبکى، تاجرالدین ابن‏نصر عبدالوهاب (64 ـ1976م)، طبقات الشافعیه الکبری، به کوشش‏محمد الحلو و محمود محمد الطناحى، قاهره، بی‌نا.
12. صَفَدى، صلاح‌الدین خلیل (بی‌تا)، الوافی بالوفیات، به کوشش رمضان عبدالوهاب، ویسبادن، فرانز شتانیر.
13. طباطبایى، جواد (1375ش)، خواجه نظام‏الملک، تهران، طرح نو.
14. عطار نیشابورى، فریدالدین (1382ش)، تذکرة الاولیاء، چاپ‏سوم، تهران، مالیا.
15. عنصر المعالى کیکاووس (1352ش)، قابوس‏نامه، به کوشش غلامحسین یوسفى، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
16. عوفى، سدیدالدین محمد (2535)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، تصحیح محمد معین، دانش‌گاه تهران.
17. غزالى، محمد بن‌محمد (1323ش)، کیمیای سعادت، چاپ‏سوم، تصحیح احمد آرام، بى‏جا، بى‏نا.
18. قشیرى، ابوالقاسم (1345ش)، ترجمه رساله قشیریه، تصحیح بدیع‏الزمان فروزانفر، تهران، بنگاه‏ترجمه و نشر کتاب.
19. کیانى، محسن (1369ش)، تاریخ خانقاه در ایران، تهران، کتابخانه طهورى.
20. ماسینیون، لویی (1373ش)، قوس زندگی منصور حلاج، چاپ پنجم، ترجمه فرهادی، تهران، منوچهری.
21. محمد بن‌منور (1376ش)، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابوسعید، چاپ چهارم، تصحیح محمدرضا شفیعى‏کدکنى، تهران.
22. نظام‏الملک طوسى، ابوعلى حسن (1374ش)، سیرالملوک (سیاست‌نامه)، چاپ دوم، تصحیح هیوبرت دارک، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
23. نظامى عروضى سمرقندى، احمدبن على بن‌على (1333ش)، چهار مقاله، به کوشش محمد معین، تهران، زوار.
24. نیشابورى، ظهیرالدین (1332ش)، سلجوقیانه، تصحیح اسماعیل افشار، تهران، کلاله خاور.
25. هجویرى، على بن‌عثمان (174ش)، کشف المحجوب، به کوشش محمد حسین تسبیحى، اسلام‏آباد، مرکز تحقیقات ایران و پاکستان.
26. همایى، جلال‌الدین (1342ش)، غزالی‌نامه، چاپ دوم، تهران، فروغى.

تبلیغات