مقدّمه بر ترجمه قرآن
آرشیو
چکیده
متن
1 جمع و تدوین قرآن کریم
الف. جمع آوری قرآن در زمان و به فرمان ابوبکر
روایات فراوانی هست که با همدیگر اختلافات ناچیز دارد، و جملگی حکایت از جمعآوری قرآن در عهد خلافت ابوبکر دارد. بر طبق این روایات(1) عمر بن خطّاب(که در سال دوازدهم هجری به عنوان خلیفه جانشین ابوبکر شد) از این واقعیت نگران شد که در واقعه یمامه، در طی جنگهای رِدّه، بسیاری از قرّاء قرآن کشته شدند. از آن جا که در میان آنان مردانی بودند که بخشهایی از قرآن را از بر داشتند، عمر ترسید که اگر عده بیشتری از آنان بمیرند، بخشی از قرآن به نحوی برگشت ناپذیر و چاره ناپذیر از دست خواهد رفت. لذا در مقام مشورت، به ابوبکر توصیه کرد که قرآن را جمع و تدوین کند. ابوبکر در ابتد تردید داشت که زیر بار کاری برود که هیچ گونه جوازی از حضرت رسول[ص] نیافته بود، ولی سرانجام رضایت داد و زیدبن ثابت را به عنوان سرپرست هیأتی برای به ثمر رساندن این امر
______________________________
1. روایتهای این گزارش در تاریخ قرآن نولدکه، ج 2 / 11-25 بحث شده و ارجاعات مفصل در ص 11 یادداشت شماره 9 داده شده است.
________________________________________
معیّن کرد. زید که از اصحاب و کاتبان حضرت[ص] بود، نیک از دشواریهای این مأموریت خبر داشت، اما در نهایت آن را پذیرفت. چنان که در فصل پیشین اشاره شد، او بر آن شد که قرآن را از روی قطعات قرطاس[= پاپیروس]، سنگها یا الواح صاف، برگهای خرما، استخوانهای کتف و دندههای حیوانات، قطعات چرم و پوست و تکههای چوب و همچنین حافظه حافظان گردآوری کند. آخرین عبارات قرآنی که بدینسان گردآورد، آیات 128 و 129 سوره توبه بود. زید آنچه را که جمع و تدوین کرده بود، بر صفحات یا صُحُف هم اندازه و همشکل نویسانده بود و در پایان آن را به ابوبکر داد. پس از درگذشت ابوبکر، آن صُحُف در اختیار عمر قرار گرفت، و پس از درگذشت عمر در اختیار حفصه که از همسران پیامبر[ص [بود واقع شد.
این حدیث و حکایت از چند وجه قابل انتقاد است. اوّلاً این قول حاکی از آن است که تا زمان درگذشت پیامبر[ص]، هیچ روایت و بازنوشت معتبری از آیات و سورههای وحیانی قرآنی فراهم نشده بوده و هیچ تلاشی برای سروسامان دادن به مکتوبات پراکنده صورت نگرفته بوده است. حال این که پیداست ــ و اشاره هم کردیم ــ که این امر بس بعید و نامحتمل است. ثانیا بین این روایت و سایر روایات، و بین صورتهای مختلف همین حدیث اختلافات عدیده هست. بدین ترتیب اتفاق آرائی در باب مبتکر و سلسله جنبان مسأله جمع و تدوین قرآن کریم وجود ندارد. عموما برآنند که عمر مبتکر بوده است، ولی گاه نیز گفته شده است که ابوبکر به ابتکار خود هیأتی را برای جمع و تدوین قرآن برگماشت. از سوی دیگر حدیثی هست حاکی از این که عمر نخستین گردآورنده قرآن بود، و به کلی ابوبکر را کنار میگذارد.(1) همچنین دلیلی که برای آغاز اقدام به این امر یاد میشود، یعنی مرگ عده بسیاری از قرّاء قرآن در نبرد یمامه، خود مورد مناقشه[ها] قرار گرفته است.
در فهرستهای کسانی که در آن جنگ از پای درآمدند، عده معدودی یاد شدهاند که احتمال حافظ بودن اغلب قرآن ر داشتهاند.(2) شهدای این جنگ غالبا از اسلام آوردههای جدید بودهاند. به علاوه، بر وفق همین حدیث، بخش اعظم قرآن تا آن هنگام به نوعی به کتابت درآمده بود، لذا مرگ کسانی که میتوانستند آن را از حفظ بخوانند، لزوما این نگرانی را
______________________________
1. ابن سعد، طبقات، لیدن، 1904، ج 3 / بخش 1 / 202-208 و به بعد. قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه، ج 2 / 15، یادداشت شماره 2.
2. فریدریش شوالی (در تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی ج 2 / 20) فقط توانسته است اسامی دو نفر از چنین اشخاصی را پیدا کند.
________________________________________
دامن نمیزد که بخشهایی از قرآن از دست رفته است.
شاید قویترین انتقاد وارد بر این حدیث این باشد که جمع و تدوینی رسمی از این دست، میباید ارج و اعتبار بسیاری یافته باشد، ولی ما شاهدی دال بر آن نمییابیم. به نظر میرسد سایر جمع و تدوینهای قرآن در مناطق مختلف همین ارج و اعتبار را یافته بوده است. بحث و جدلهایی که به تدوین قرآن به فرمان و در زمان عثمان منتهی شد، اگر مصحفی رسمی در اختیار خلیفه بود، که میتوانستند به آن مراجعه کنند، لامحاله پدید نمیآمد. همچنین شیوهای که به خود عمر در احادیث دیگر نسبت میدهند که اصرار میورزیده است آیه رجم جزو قرآن است،(1) با این فرض که او جمع و تدوینی رسمی از قرآن در اختیار داشته باشد، سازگار نیست. سخن آخر و مهمتر از همه این که صُحُفی که زید قرآن را روی آن نوشت، در زمانی که تجدید نظر لازم افتاد، در اختیار حفصه بود. حفصه دختر عمر بود، و میتوان استنباط کرد که چون در زمانِ به خلافت رسیدن عمر، زید کارش را تمام کرده بود، صُحُف به او تسلیم شد، و پس از او به دخترش رسید. اگر مجموعه زید، مجموعهای رسمی بود، سخت نامحتمل است که از کنترل مقامات رسمی خارج شود، و به دست دختر خلیفه برسد. این امر که حفصه نسخهای از قرآن را به صورت مکتوب بر صُحُف داشته است، قطعی به نظر میرسد؛ ولی نامحتمل است که آن نسخه، نسخهای رسمی بوده و به شیوهای رسمی که آن حدیث تأکید دارد، تهیه شده باشد.
باری، به دلایل عملی، چنین مینماید که هیچ مجموعه کاملی از قرآن به شیوه رسمی در طی خلافت ابوبکر تهیه نشده بوده است. گزارش مبتنی بر حدیثی که به آن اشاره شد، بی شبهه رفته رفته شکل گرفته و شاخ و برگ یافته است تا تن به این واقعیت نامطلوب ندهند که نخستین جمع و تدوین قرآن، توسط عثمان، که بسیار نامحبوب بوده، فراهم شده است. از سوی دیگر دلیل عقل پسندی نداریم که شک کنیم حفصه نسخهای از قران داشته که بر روی صُحُف نوشته شده بوده است، اعم از این که خودش، یا زید، یا شخص دیگری آن را نوشته باشد.
ب. جمع و تدوین در روزگار عثمان
گزارش سنتی و مبتنی بر احادیث در باب این که چه انگیزهای منتهی به برداشتن گام بعدی در تثبیت شکل و صورت قرآن شد، حاکی از این است که اختلاف قراآت جدی در
______________________________
1. aacute; بخش چهارم همین فصل «اعتبار و کامل بودن قرآن».
________________________________________
نسخههای قرآنی موجود در مناطق مختلف، وجود داشته است. گفته شده است که در طی لشکر کشی به ارمنستان و آذربایجان، در میان سپاهیانی که بعضی از سوریه و بعضی از عراق، به آن جا اعزام شده بودند، در باب نحوه قرائت قرآن بحثها و اختلافاتی پدید آمده بوده است. این بحثها و اختلافات آن قدر جدی بوده است که فرمانده کل، یعنی حذیفه ر واداشت تا مسأله را با خلیفه یعنی عثمان در میان بگذارد، و از او اکیدا بخواهد که اقداماتی برای پایان دادن به این اختلافات انجام دهد. خلیفه با بزرگان صحابه رسول اللّه[ص] مشورت کرد، و سرانجام زید بن ثابت را در رأس هیأتی به جمع و تدوین قرآن برگماشت. سه تن که متعلق به خاندانهای شریف و نجیب مکه بودند، یعنی عبداللّه بن زبیر، سعید بن عاص، و عبدالرحمن بن حارث به همکاری زید تعیین شدند. یکی از اصولی که آنان وضع و مراعات کردند این بود که در موارد دشوار خوان، تلفّظ لهجه قریش، یعنی قبیله پیامبر[ص] را ترجیح دهند. کل قرآن به دقت بازنگری[و بازنگاری] شد و با صُحُف که در اختیار حفصه بود، تطبیق داده شد، و نسخه حفصه را پس از پایان کار، به او بازگرداندند. بدینسان نسخهای معتبر از قرآن فراهم آمد. از این نسخه[ = مصحف امام] چند نسخه تکثیر و به مراکز عمده اسلامی آن زمان گسیل شد. درباره تعداد این نسخههای خطی تکثیر شده معتبر، و جاهایی که این نسخهها به آنها فرستاده شد، روایات مختلف است. ولی محتملتر از همه این است که نسخهای در مدینه نگهداشته شد، و نسخهای به هر یک از شهرهای کوفه، بصره، دمشق، و احتمالاً مکه ارسال گردید. گفتهاند که سپس نسخههای متفرقه پیشین را از بین بردند، تا متن همه نسخهها و استنساخهای بعدی منحصرا از روی این نسخههای معتبر و همسان فراهم گردد.
این روایت سنتی و مبتنی بر حدیث از جمع و تدوین قرآن در زمان و به فرمان عثمان نیز قابل انتقاد است، اگر چه انتقادهای راجع به آن به اندازه انتقادهای مربوط به جمع و تدوین ابوبکر جدی و مهم نیست. جدیترین دشواریها مربوط به صُحُف حفصه است. بعضی از روایات حاکی از آن است که کار هیأتِ گردآورنده، صرفا تدوین یک نسخه پاکیزه از مواد موجود روی صفحهها به لهجه قریش بوده است. پس از انتشار ویرایش بازنگری شده جلد دوم تاریخ قرآن نولدکه به همت فریدریش شوالی در 1919، مواد و اسناد مهمی پدیدار گردیده است. از جمله داستانی هست درباره این که چگونه مروان خلیفه هنگامی که والی مدینه بوده است از حفصه صُحُف او را میخواهد تا از بین ببرد، و سرانجام پس از وفات حفصه از برادرش میخواهد که آن صُحُف را تسلیم کند.(1) مروان نگران بود که مبادا قراآت متفاوتی که در آن صُحُف بوده، باعث اختلاف نظر و اختلاف کلمه در جامعه بشود. در مجموع نامحتمل است که این داستان ساختگی باشد، زیرا حاکی از این است که صُحُف حفصه برای آن که مبنای متن اصلی و رسمی قرار گیرد، نامناسب بوده است. این صفحهها یا صحف را نباید با مصحفی که از روی مصحف امام و رسمی تهیه و به حفصه اهدا شده اشتباه کرد. مقبولترین پاسخ به این مسأله این است که قائل شویم حفصه صفحات یا صحفی داشته است که بر روی آنها بسیاری از سورههای قرآن کتابت شده بوده است. صحف او مصحف رسمی نبوده است. این روایت را میتوان با گزارش مربوط به جمع و تدوین زمان ابوبکر ربط داد. در مجموع گفتنی است که بعید است صُحُف حفصه واجد اهمیت طراز اول بوده باشد. این صحف نمیتواند در بردارنده اغلب سورههایی باشد که در زمان وفات حضرت رسول[ص] به صورت کتاب و مدون درآمده بود. و بسیار بعید است که این صحف، تنها یا عمدهترین متن مبنای مصحف امام یا عثمانی بوده باشد.
سایر انتقادات کم اهمیت تر است. فهرستهای مختلفی از نام اشخاصی که زید را یاری کردهاند، وجود دارد. شوالی نشان داده است که اسامی مشهوری که یاد میشود، اغلب نامحتمل است.(2) او همچنین در مورد این رهنمود که گفته شده بود عبارات قرآنی را [در موارد اختلاف] برطبق لهجه قریش بنویسند، به این دلیل چون و چرا دارد که میگوید قرآن تا حدودی به زبان نوساخته و ادبی بوده است.(3) شاید نقش و وظیفه اعضای هیأت[زید] این بوده است که آیات و عبارات و سورههای قرآنی را از منابعی که برای آنان معلوم بوده است، جمعآوری کنند. شوالی این احتمال را به این دلیل رد میکند که آن هیأت عمدتا در بند آن بود که یک نسخه پاکیزه یا پاکنویس از صُحُف حفصه فراهم آورد؛ ولی چون مدارک و منابع نویافته نشان میدهد که صُحُف حفصه برای آن که مبنای نسخه اصلی و رسمی قرارگیرد، مناسب نبوده است، ایراد شوالی بیاعتبار میگردد. در واقع برای رد و تخطئه دو نکته درگزارش سنتی، دلیلی وجود ندارد. یعنی این دو نکته: 1) اعضای هیأت زید در صدد بودند که همه قطعات مکتوب وحی قرآنی را که میتوانند گرد آورند. 2) در جایی که حافظان قرآن
______________________________
1. آرتور جفری، مواد برای مطالعه متن قرآن، لیدن، 1937، ص 212 به بعد (متن عربی، ص 24 به بعد). کتاب المصاحف ابن ابی داود خود بخشی از این کتاب است.
2. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 50-54.
3. قس aacute; همین فصل، بخش سوم «زبان قرآن».
________________________________________
آیات قرآنی را با تغییر و تفاوتهایی که از نظر لهجه با زبان ادبی داشت، ملزم بودند صورتهای تلفظ مکی را مبنا قرار دهند.
این گردآوری و رسمیسازی متن [مقدس] قرآن در زمان عثمان باید در تاریخی بین سال 650م [= 30-31ق] و سال درگذشت او یعنی 656م [= 36-37ق] صورت گرفته باشد. این رویداد، اوج کمال و شکل یابی نسخه رسمی قرآن است. حال شکل قبلی قرآن هر چه بوده باشد، این نکته مسلم است که کتابی که امروزه در دست ماست اساسا و تماما همان قرآن یا مصحف عثمانی است. هیأت برگماشته از سوی عثمان، تصمیم گرفت که چه چیزهایی باید حفظ شود و چه چیزهایی کنار گذارده شود. همچنین تعداد و توالی سورهها را تثبیت کرد، و سرانجام متنی بدون علائم سجاوندی و نقطه و نشان و حرکات (اِعراب) عرضه داشت. اگر در نظر داشته باشیم که حفظ کوچکترین بخش از وحی اصیل قرآنی امری واجب و قطعی تلقی میشد، باید در مقام داوری گفت که هیأت زید و او کار سترگ شگفت آوری را صورت دادهاند.
2 مصحفهای پیش از مصحف عثمانی
در عین حال که کوشش عثمان در توحید نص یا یگانه سازی متن کامل و مقدس قرآن در عهد خلافت او در عمل موفق از آب درآمد، ولی قراآت غیر رسمی نیز فراموش و مهجور نگردید. اغلب تفسیرهای بزرگ قرآنی از جمله تفسیر طبری و زمخشری گاه گاه به این قراآت غیر رسمی اشاره دارند. یک دو تن از علمای مسلمان در اوایل قرن دهم میلادی / سوم چهارم هجری، تحقیق خاصی درباره مصاحف اولیه انجام دادهاند. یکی از این گونه آثار کتاب المصاحف ابن ابی داود(متوفی 928م / 316ق) است که محفوظ مانده و در سال 1937 [به همت آرتور جفری] تصحیح و طبع و نشر یافته است. این اثر توضیحی در این باب دارد که مؤلف مصحف را به معنای قرائت یا قراآت به کار میبرد، و ویراستار و چاپگر امروزین آن، یعنی آرتور جفری، بر آن است که این قول توسع و مسامحه دربردارد؛ و وقتی که مؤلف از مصحف «ن» سخن میگوید، مرادش مصحف یا نسخه خطی مکتوب و موجودی است.(1) جفری بر مبنای اطلاعاتی که ابن ابی داود به دست میدهد و نیز منابع دیگر، فهرستی از پانزده مصحف اولیه، و تقریبا به همین تعداد مصحف ثانویه عرضه داشته است و از اغلب این
______________________________
1. جفری، مواد، ص 13 و یادداشت شماره 1 در صفحه قبل.
________________________________________
مصاحف، لااقل چند قرائت غیر رسمی جمع کرده است. پیش فرض او این است که در همان صدر اول، بعضی از مسلمانان [همعصر رسول اللّه(ص)] کتابت هر مقدار از قرآن را که میتوانستند آغاز کرده بودهاند. در ابتدا این مجموعههای مکتوب لزوما مورد اعتنا و تعلق خاطر مسلمانان نبود، چرا که مردانی که با سیطره سنت شفاهی انس یافته بودند، به کتابت بدگمان و شکاک بودند؛ همچنین بعضی از علمای مسلمان چنین اظهار نظر کرده بودند که عبارت «جمع قرآن»، صرفا به معنای از حفظ داشتن کل قرآن بوده است. در گذر زمان، به هر حال بعضی از این مجموعههای مکتوب در مراکز مختلف و مهم اسلامی اعتباری خاص یافتهاند. از جمله مجموعه [یا مصحف] عبداللّه بن مسعود، در کوفه احترام و اعتباری معتنابه پید کرده بود، و مجموعه اُبی بن کعب در اغلب نواحی سوریه یا شام.(1)
هیچ نسخهای از مجموعههای کهن باقی نمانده است؛ ولی فهرست اختلاف قراآت دو مجموعه اخیر مفصل است و مجموعا به هزار مورد یا بیشتر میرسد. ابن مسعود(32 ق) یک چند خادم حضرت محمد[ص] بود. او سرانجام در کوفه ماندگار شد و از رهگذر تعلق خاطری که به مسائل شرعی و فقهی داشت و به برکت مصاحبت نزدیکش با رسول اللّه[ص [در آن جا مرجع امور و مسائل شرعی شد. اُبی بن کعب مسلمانی از اهالی مدینه و در آغاز مدتها کاتب حضرت[ص] بود. اختلاف قراآت مجموعههای این دو تن، عمدتا مربوط به مصوتها و سجاوندی است، ولی گاه اختلاف آنها در کلمات صامت دار است. از هر دوی آن مجموعهها فهرست سورهها موجود است، و گفتنی است که ترتیب و توالی نام سورهها در آنها متفاوت است، همچنین با ترتیب و توالی نام سورهها در مصحف عثمانی فرق دارد. نام سورهها عمدتا همانند است، هر چند در بسیاری موارد، نامهای علی البدل نیز وجود دارد(که شرحش در فصل بعد خواهد آمد). البته قابل تصور است که این همانندی و یکنواختی در نامهای سورهها، از ناحیه استنساخ کنندگان بعدی بوده است که نامهای معمول و مشهور را جانشین نامهای غیر مشهور کردهاند. همچنین هیچ راهی برای مطمئن شدن از یکسانی و همسانی محتویات سورههای همنام وجود ندارد. ولی از سوی دیگر هیچ اشارهای هم دال بر اختلاف محتویات آنها، جز در مورد اختلاف قراآت یاد شده در دست نیست.
_____________________________
1. پیشین، ص 7؛ تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 27-30. گفتنی است که در احادیث متأخر جمع و تدوین مقداد (بن عمرو) بن الاسود مطرح شده است، اگر چه محققان قدیم که درباره متن قرآن تحقیق کردهاند، چیزی در این باب نگفتهاند.
________________________________________
مسائل مربوط به افزود و کاست سورهها نیز در مورد این دو مجموعه نخستین قابل بحث و بررسی است. فهرستهایی که ترتیب و توالی سورهها را نشان میدهند، کامل نیستند، ولی این استنباط روا نیست که بگوییم سورههایی که نامشان در این فهرستها نیامده است، خودشان هم در این مجموعهها نیامدهاند. روایات صریحی هست دال بر این که ابن مسعود دو سوره آخر را از مجموعه خود انداخته بوده است، یعنی سورههای معوّذتین را که در ترتیب مصحف عثمانی، سورههای صد و سیزدهم و صد و چهاردهماند.[زیرا بر آن بوده است که] اینها دعاهایی برای تعویذ هستند و نباید جزو سورههای قرآنی محسوب شوند. همچنین این نکته مورد تردید است که آیا مجموعه یا مصحف ابن مسعود سوره اوّل یعنی سوره فاتحه را دربرداشته بوده است، یا نه. این سوره هم محتوای دعایی دارد و بیشباهت به دعای «پروردگار ما» در مسیحیت نیست. بعضی از محققان چنین بحث و احتجاج کردهاند که اگر این سوره جزو قرآن بود، میبایست [مانند چند سوره پایانی قرآن] با کلمه «قل» شروع شده باشد، و این کلمه اجازه میدهد که سوره را بتوان دعا تلقی کرد. اُبی در مجموعه یا مصحف خود، هم این سه سوره را وارد کرده است، و هم دو «سوره» ادعایی دیگر را که در مصحف رسمی نیست. متن این سورههای ادعایی را بعضی از محققان مسلمان در آثار خود حفظ کردهاند. اینها دعاهای کوتاهاند، و مانند سوره فاتحه، در مورد آنها هم انتظار میرود که باید به کلمه «قل» شروع میشدند. این سورههای ادعایی هر چند کوتاهاند، چند فقره کاربرد زبانی دارند که در قرآن سابقه ندارد. شوالی با در نظر داشتن این نکته، این اختلاف زبانی را به خود حضرت محمد[ص] نسبت میدهد،(1) ولی مسأله و توجیه او به کلی مشکوک است. این نکته قابل تصور است که ممکن است آن چند واژه یا عبارت تک افتاده، در زمان حضرت رسول[ص] و در تداول مردم معمول بوده، ولی در قرآن به کار نرفته است. محذوفات بخشهایی از متن به دلایل عقیدتی ماهیت دیگر دارد. ادعای فرقه فرعی منشعب از خوارج، یعنی میمونیه، که میگفتند سوره یوسف جزو قرآن نیست، از این دست است.(2) دلیلشان برای این مدعا ظاهرا این بوده است که شایسته نیست یک داستان عشقی جزو قرآن باشد. اما این ادعا کمکی به شناخت ما از تاریخ متن قرآن نمینماید.
بدینسان در مجموع اطلاعاتی که درباره مصاحف یا مجموعههای پیش از مصحف امام عثمانی به ما رسیده است حاکی از آن است که تفاوت عظیمی در محتویات واقعی قرآن در
______________________________
1. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 33-38.
2. شهرستانی، ملل. طبع Cureton، ص 95؛ قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 94.
________________________________________
دوره بلافاصله پس از رحلت رسول اللّه[ص]، وجود نداشته است. ترتیب و توالی سورهها، ظاهرا تثبیت نشده بوده است. همچنین اختلاف قراآت متعدد ولی جزئی در کار بوده است، اما از تفاوتهای دیگر دلیل و مدرکی نداریم. محققان امروزین که با شیوههای معمول در متنپژوهی و تصحیحهای انتقادی متون در سیر تصحیح متون ادبی اوّلیه اروپایی، آشنا هستند، دوست دارند که در مورد قرآن هم به چیزی شبیه با آنها برخورد کنند. ولی برای این امر، اطلاعات موجود، کافی نیست، مگر در مورد رابطه مجموعهها یا مصاحف ثانوی با مجموعهها یا مصاحف اوّلیه.
3 کتابت قرآن و مطالعات متن پژوهی نخستین
انتشار مصاحف عثمانی هرچند گام بزرگی در جهت رسیدن به توحید نص یا یگانهسازی قرآن بود، ولی چه بسا به سادگی در مورد اهمیت آن مبالغه شده باشد. یک دلیلش این است که شناخت قرآن در میان مسلمانان عمدتا و بیشتر مبتنی بر حفظ و حافظه بود تا کتابت. دیگر آن که خطی که در ابتدا قرآن را به آن کتابت میکردند خطی بیمصوت و بیحرکات و اِعراب Scriptio defectiva بود، بر خلاف خط با مصوت و با حرکات و اِعراب Scriptio plena که در[اعصار بعد و] عصر جدید قرآن ر به آن نوشتهاند. ماهیت خطوط و کتابتهای نخستین، از مطالعه قرآنهای کهن و قطعات بازمانده در بعضی کتابخانههای بزرگ، به روشنی معلوم است.(1) در نمونههای اوّلیه فقط صامتها را به کتابت در میآوردهاند، و حتی حروف صامت هم به قدر کافی از همدیگر متمایز نبودهاند، چرا که یک شکل کتبیِ واحد گاه حاکی از دو حرف صامت بوده است. به یک تعبیر میتوان گفت که این کتابت به خط بیمصوت و بیحرکات، کما بیش در حکم وسیله مددکار حفظ و حافظه بوده است. یعنی آن متون اوّلیه تا حدودی شباهت با متن اصلی[شفاهی] داشته است. به این شرح که کسی که هیچ علم و آشنایی نسبت به قرآن نداشت، ولی آن خط ابتدایی را خوب میشناخت، برای کشف رمز از آن خط و کتابت دشواری عظیمی داشت، البته نه به اندازه کسی که از ساختار کلمات عربی بیخبر باشد. در هر حال، قطعا پشتوانه مفصلی از حفظ و حافظه وجود داشته است، و این زمینه اصلاح خط و کتابت و پیدایش مطالعات متنشناختی گردیده است. طبقهای از علما، به نام قرّاء وجود داشتند که در حفظ یعنی از برداشتن متن
______________________________
1. قس aacute; ر. بلاشر، در آستانه قرآن، پاریس، 1947 (بهویژه ص 177).
________________________________________
مقدس قرآن تخصص داشتند. با گذشت قرنها، خصلت اجتماعی آنان تغییر یافت و سرانجام به این نتیجه میرسیم که متن پژوهی عمدتا وابسته به فقه اللغه و بخش ثابتی از تحصیلات عالیه در علوم اسلامی است.
در روزگار خلافت عبدالملک(685 ـ 705 م / 66-86ق)، نارسایی خط موجود برای علمای پیشروی اسلامی روشن شده و اصلاحاتی آغاز گردیده بود. همچنین به مسأله استنساخ نادرست از خط معیوب [بیمصوت و بیحرکات] نیز توجه میشد. روایتهای احادیث در مورد راه بردن به خط مصوتدار و حرکت دار با همدیگر همخوان نیست. همچنین ب یافتههای دیرین شناسی خط. این مسأله فی الواقع مسلم است که خط مصوت دار و حرکت دار، یکباره به وجود نیامد، بلکه به تدریج و به مدد یک سلسله تغییرات و تحولات تجربی. یکی از روایات مبتنی بر احادیث که احتمال صحت صدورش بیشتر است، آغاز کاربرد نقط و اعجام و علامات مصوتها را به اقدام حجّاج، احتمالاً در دوران ولایتداری عراق (694 ـ 714 م / 75-96ق) نسبت میدهد. گفته میشود که کار عملی و واقعی را نصر بن عاصم (م 707 م / 89ق) و یحیی بن یعمر (م 746 م / 129ق) انجام دادهاند. به سختی میتوان این احتمال را پذیرفت که گاه میگویند خط مصوت دار و حرکت دار ر یکباره ابوالأسود دئلی (م 688 م / 69ق) ساخته و پرداخته است. نسخههای کهن موجود قرآن نمایانگر شیوههای مختلف برای رفع و رجوع کژیها و کاستیهای خط است؛ فی المثل گذاردن نقطههای رنگی مختلف برای مصوتها به جای علائمی که اکنون رایج است. مسائل عمدهای که به آنها پرداختهاند عبارتند از: الف) فرق گذاردن بین حروف صامتی که شکل واحد دارند؛ ب) نشان گذاری مصوتهای بلند، که سرانجام غالبا با افزودن حروف الف، واو، و یاء تحقق پیدا کرد؛ پ) نشان گذاری مصوتهای کوتاه؛ ت) مسائل خاص دیگر نظیر تکرار صامتها و فقدان مصوت پس از یک صامت.
روند اصلاح خط در حوالی اواخر قرن سوم هجری تکمیل شد. اکنون این امر امکان پذیر بود که یکدستی و یکسانی بیشتر از حد قابل تصور در مورد خط اصلی مصحف اعمال گردد. در این صورت شگفتآور نیست که دریابیم در اوایل قرن چهارم هجری اقداماتی برای جامه عمل پوشاندن به یکدستی و یکسانی انجام گرفته است. این اقدامات عمدتا با نام ابن مجاهد(859 ـ 935م / 245-324ق) پیوند دارد.(1) البته او نخستین فردی نبود که به مسأله کار بست یکدستی و یکسانی در متن مصحف پرداخت. مالک بن انس (م 795 م / 79ق) دانشمند و فقیه بزرگ مدینه و مؤسس مذهب فقهی مالکی، بالصراحه گفته بود که نمازگزاردن در پشت سر کسی که قرائت ابن مسعود را به کار میبرد، روا نیست.(2) در هر حال خط دقیقتر به ابن مجاهد امکان داد که قواعد دقیقتری بسازد. او نتیجه تحقیقاتش را در کتابی به نام القراآت السبع گردآورد. اساس کار او در این کتاب بر [شرح] حدیثی بود به این مضمون که حضرت رسول[ص] قرائت قرآن را به اَحْرُفِ سبعه ــ یعنی هفت سلسله از قراآت ــ تعلیم دادهاند. البته احرف لغتا جمع حرف است.(3) نتیجه گیری او این بود که سلسله قراآت هر یک از قرّاء سبعه قرن دوم به یکسان معتبر است، و فقط همین هفت سلسله از قراآت اعتبار دارد و بس. نتیجه گیریهای این دانشمند ب عملکرد و حمایت دربارها قوّت و تأیید یافت.
در سال 934م/ 323ق دانشمندی به نام ابن مِکثم مجبور شد این نظرگاهش را رها کند که میگفت رواست انسان هر یک از قراآت را که با دستور زبان توافق دارد و دارای معنی معقول است بپذیرد.(4) این حکم برابر با این تأکید بود که فقط هفت قرائت معتبر است. در آوریل 935م/ 324ق (در حدود چهار ماه پیش از درگذشت ابن مجاهد) دانشمند قرائت شناس دیگر به نام ابن شنبوذ، به همین ترتیب محکوم و مجبور شد که از این رأیش بازگردد که میتوان از قرائت ابن مسعود و ابیّ بن کعب تبعیت کرد. تا این زمان بعضی از علما ظاهرا این عادت را پیدا کرده بودند که در تفسیرشان یا اظهارنظرشان درباره بعضی کلمات و عبارات قرآنی از این قراآت استفاده کنند. ابن مجاهد حتی قرائت منسوب به علی بن ابی طالب[ع] را کنار گذارده بود.
هفت سلسله قرائتی که ابن مجاهد پذیرفته بود، نمایانگر نظامهای قرائت شایع یا غالب در مناطق مختلف بود. یک قرائت متعلق به مدینه، یکی متعلق به مکه، یکی دمشق، و یکی بصره، و سه قرائت متعلق به کوفه بود. برای هر قرائت دو روایت بود که میتوان همه را [که به
______________________________
1. نام کامل او: ابوبکر احمد بن موسی. قس aacute; بلاشر، ص 127-130؛ تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 110-123؛ لویی ماسینیون، مصائب... حلاج، پاریس، 1922، ج 1 / 241-243.
2. قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 108.
3. برای ارجاعات آن aacute; المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ونسینک، لیدن، 1927، ص 130. تفسیر احرف به عنوان «لهجات» مورد قبول نیست (aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1 / 51).
4. یا ابن مُکثم، که به ابوبکر العطّار هم معروف است. قس aacute; یاقوت، ارشاد، لندن (سلسله اوقاف گیب)، 1923، ج 6 / 498-501. نیز aacute; تاریخ قرآن نولدکه شوالی، ج 3 / 122 به بعد.
________________________________________
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
اصطلاح چهارده روایت را تشکیل میدهند] در جدول زیر بیان کرد.(1)
ناحیه\قاری\راوی اوّل\راوی دوم
مدینه\نافع(م 169ق)\وَرْش(م197ق)\قالون(م220ق)
مکه\ابن کثیر(م120ق)\بَزّی(م243ق)\قُنْبُل(م291ق(
دمشق\ابن عامر(م118ق)\هشام(م245ق)\ابن ذکوان(م242ق)
بصره\ابو عمرو بصری(م154ق)\دوری(م246ق)\سوسی(م261ق)
کوفه\عاصم(م128ق)\حفص(م180ق)\شعبه(م194ق)
کوفه\حمزه(م156ق)\خلف(م229ق)\خلاّد(م220ق)
کوفه\کسائی(م189ق)\دوری(م246ق)\لیثبن خالد(م240ق)
در حالی که نظام پیشنهادی ابن مجاهد در باب قراآت هفتگانه پس از مدتی نظرا قبول عام یافت، فقط یک روایت از چهارده روایت، یعنی روایت حفص از عاصم، امروز وسیعا در عمل به کار میرود. مصحف رسمی طبع قاهره[در عهد ملک فؤاد اول] این قرائت را بازسازی و اِعمال کرده، و بدینسان به آن تفوق رسمی و قانونی خاصی بخشیده است. اکتفای انحصاری به قرّاء سبعه بلافاصله مورد قبول و تصویب همه علمای اسلام واقع نشد. بعضی از قراآت عشره(دهگانه) (هریک دارای دو روایت) و بعضی از قراآت چهارده گانه سخن میگفتند، اگر چه از لااقل چهار قاری اخیر، هر کدام، یک روایت موجود بود. سه قرائت پس از قراآت هفتگانه از قرار زیر است:
مدینهابوجعفر(م747م / 130ق)
بصرهیعقوب الحضرمی(م820م / 205ق)
کوفهخَلَف(که راوی حمزه هم بود)(م843م / 229ق)
چهار قرائت پس از قراآت دهگانه به قرار زیر است:
مکهابن مُحَیصِن(م 740م / 123ق)
بصرهیزیدی(م 817م / 202ق)
______________________________
1. برای تفصیل بیشتر aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 186-189؛ و بلاشر، ص 118-123. در آن جا تاریخهای مختلفی برای این علما یاد شده است.
________________________________________
بصرهحسن بصری(م 728م / 110ق)
کوفهاعمش(م 765م / 148ق)
این فهرستهای مختلف بازتاب مناقشات حاد در میان علمای مذاهب و مکاتب مختلف و کشاکش گرایشهای متباعد در جامعه اسلامی است؛ ولی تاریخچه تفصیلی این مطالب از نظرگاه جدید باید نگاشته شود. محققان مسلمانی بودهاند که به خاطرِ دانستن هفت قرائت قرآنی به خود میبالیدهاند. وجود اختلاف قراآت، هر چه هست، در اعصار جدید، نامناسب شمرده شده است. مسلمان عادی امروزی از وجود قرآات هفتگانه بیخبر است؛ و یک فرقه مبتدعه به نام احمدیه[= قادیانیه]، در تبلیغاتشان حتی منکر وجود اختلاف قرآات مصاحف پیش از مصحف عثمانیاند.
4 اعتبار و کامل بودن قرآن
اگر کسی بپرسد که چه تضمینی هست که قرآن جمع و تدوین شده در عهد خلافت عثمان، ثبت و ضبط دقیق و درست تمامی وحیی است که بر حضرت محمد[ص] نازل شده و ایشان قرائت کردهاند، محقق جدید پاسخش را ابتدا از قرآن میجوید و از مقایسه محتویات آن با حقایقی که از زندگی حضرت رسول[ص] به نحو قطعی و یقینی معلوم است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که بازنگاری و بازنگری عثمان مبتنی بر اسناد و مدارکی بود که از قبل موجود بود. جمع و تدوین رسمی منسوب به دستور و نظارت ابوبکر، امروز هم مانند گذشته، تا حدودی مشکوک است.
آنچه مسلم است این است که انبوهی از مدارک مکتوب در اختیار حفصه [دختر عمر [محفوظ بوده است. اگر این فرض ر که آنها جمع و تدوین رسمی زید بوده، رد کنیم، باید توجیه و تبیین دیگری پیدا کنیم که آنها چه بوده است. این نکته روشن است که [معاصران حفصه] آنها را معتبر و مبنای جمع و تدوین مصحف عثمانی میشمردهاند. مجموعهها یا جمع و تدوینهای دیگری نیز از قرآن، وجود داشت و میباید عده معتنابهی از مردم این مجموعهها یا بخشی از آنها را از برداشته بوده باشند. اگر تغییر مهمی اعم از افزایش، کنار گذاشتن، یا تبدیل صورت میگرفت، قهرا و بدون تردید مناقشه بزرگی بر پ میشد؛ ولی از این مقوله، شواهد ناچیزی در دست است. عثمان بسیاری از مسلمانان متشرع را رنجانده بود و سرانجام هم در میان مردم بدون محبوبیت شد. مع الوصف در میان اتهاماتی که به او میزدند، مثله کردن یا تغییر و تبدیل دادن قرآن مشاهده نمیشود، و این مسأله هرگز مطرح نبوده است. شیعه همواره بر آن بوده است که قرآن تحریف یافته و بسیاری از آیاتی که راجع به حضرت علی[ع] و اهل بیت پیامبر[ص [بوده حذف شده است. این اتهام مستقیما متوجه عثمان نبود، بلکه عمدتا متوجه به دو خلیفه اول بود که نخستین مجموعه جمع و تدوین قرآن، علی المشهور با نظر و نظارت آنان انجام گرفته است. این مدعا چندان بر استنباطهای جزمی استوار است که جاذبهای برای نقد و ناقدان جدید نداشته است.(1) لذا بر پایه دلایل و شواهد عام باید پذیرفت که بازنگاری و بازنگری و جمع و تدوین عثمانی، دقیق و درست انجام گرفته و قرآن کریم تا آن جا که در طاقت بشری مسؤولان آن بوده، نزدیک به متنی بوده است که بر حضرت محمد[ص] وحی شده و او برای مسلمانان قرائت[و املاء] کرده است.
قرآن پژوهی جدید در واقع چون و چرای جدی در باب اعتبار قرآن نکرده است. سبک بخشهای مختلف قرآن مختلف است، ولی تقریبا اشتباه ناپذیر است. یکدستی و یکنواختی آیات و عبارات قرآن چنان روشن است که جایی برای تردید در اصالت آن باقی نمیگذارد. البته اعتبار چند آیه معدود مورد چون و چرا قرار گرفته است. سیلوستر دوساسی، دانشمند بزرگ فرانسوی، در اصالت آیه 144 سوره آل عمران [و ما محمّدٌ الا رسولٌ...] تردید کرده است.(2) این آیه از احتمال فوت حضرت محمد[ص] سخن میگوید، و حدیث معروفی هست قائل به این که وقتی عمر خبر درگذشت پیامبر[ص] را، اندکی پس از وفات او، انکار کرد، و از قبول واقعیت درگذشت حضرت محمد[ص] امتناع ورزید، ابوبکر این آیه را قرائت [و او را قانع] کرد. گوستاو ویل Gustav Weil این تردید را به سایر آیات و عبارات قرآنی که متضمن بیان میرایی پیامبر[ص] است، تعمیم داده است، یعنی آیات 185 سوره آل عمران، 35 سوره انبیاء، 57 سوره عنکبوت و سیام سوره زمر.(3) بسیار بعید است که ابوبکر آیه 144 سوره آل عمران را برای پیشبرد بحث در آن موقعیت، از پیش خود جعل کرده باشد. همچنین این که بعضی گفتهاند عمر ادعا کرده است که هرگز چنین آیهای نشنیده است، اعتباری ندارد. چرا که کل قرآن به هیأت مکتوب در میان حلقه پیروان و اصحاب او [: پیامبر [تداول نداشته است که شخصا مطالعه کنند، و یک آیه نازل شده، چه بسا به آسانی در طی
______________________________
1. این برداشت که شیعه قائل به تحریف قرآن است، با آن که به کلی واهی نیست، ولی نظرگاه رسمی قدیم و جدید شیعه نیست و ائمه اطهار(ع) و بزرگان شیعه همواره مصحف عثمانی را کامل دانسته و تأیید کردهاند. نک: مقاله «تحریف ناپذیری قرآن» نوشته بهاء الدین خرمشاهی، در دائرة المعارف تشیع و قرآن پژوهی.(م)
2. Journal des Savants, 1832, 536.
3. Historisch-Kritische Einleitung in der Koran, second edn, Bielefeld, 1878, 52.
________________________________________
سالها حتی از خاطر کسی که آن را شنیده بود، محو میشده است. اگر آیه درست در این زمینه جا نمیافتد، احتمالاً از این جهت است که به نوعی جانشین و هم مضمون با آیه بعدی است، و سجعها یا «فاصلهها»ی پایانی آیهها هم مؤید [درستی جای] آن است. این آیه به نحو تحسین انگیزی با زمینه تاریخی نزول آن تناسب دارد. زیرا معنای آن اشاره به خطابهای دارد که پیش از آغاز غزوه اُحد بیان شده، و پس از شکست [مسلمانان در آن غزوه] هم بار دیگر القا گردیده است، و اشاره به شایعهای دارد که در طی جنگ شایع شد و راه را برای این خبر [نا درست] هموار کرد که بگویند حضرت محمد[ص] کشته شده است. در این صورت دلیلی ندارد که در صحت و اصالت آیهای که این همه با زمینه و زمانه انطباق دارد، چون و چر کنیم.
در مورد سایر آیاتی که اشاره به میرایی حضرت رسول[ص] دارد، شوالی تصریح کرده است که یکایک آنها با زمینههایشان ربط و تناسب دارند، و با بقیه [آیات و سور] قرآن نیز همخوانی و هماهنگی دارند.(1) انسان بودن یعنی تأکید بر بشریت و میرایی حضرت رسول[ص] بخشی از معارضات او با مخالفانش بود، و خارج از قرآن شمردن آن، برابر با کنار گذاردن اصیلترین بخشهای آن است.
ویل(2) نیز در مورد صحت و اصالت آیه مشهوری که به سیر شبانه [ = اسراء [حضرت[ص [به بیت المقدس اشاره دارد، یعنی آیه اول سوره اسراء چون و چرا دارد. او احتجاج میکند که هیچ اشاره دیگری به این سیر شبانه یا اسراء در قرآن نیست، و از سوی دیگر این امر با مدعای متعارف و همیشگی پیامبر[ص] که میگفت صرفا پیامآور است، و نه معجزه آور، تضاد دارد. و از آن جا که در مورد این «افسانه» در زندگی حضرت[ص] زمینه واقعی وجود دارد، باید آن را صرفا یک راز بینی شهود آمیز یا رؤیا به شمار آورد، و آن آیه ربط و پیوندی با آنچه در واقع رخ داده باشد، ندارد. شاید بتوان گفت که این احتجاجات خالی از وجه نیست، ولی قوّت برهانی ندارد. اگر خود آیه را فی نفسه در نظر بگیریم، یعنی با قطع نظر از ساختار افسانهای که بعد بر مبنای آن بنا شده، در آن چیزی که بیارتباط و بیتناسب با سایر پدیدههای شگرف منتسب به حضرت رسول[ص] باشد، وجود ندارد. همچنین چه بسیار آیات تک افتاده، و بدون مشابه و مترادف در قرآن هست که ما نمیتوانیم این امر را دستاویز و دلیلی بر ضد این مورد خاص بسازیم.
______________________________
1. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 82.
2. Einleitung, 74.
________________________________________
مورد آخر این که ویل(1) در مورد آیه 15 سوره احقاف چون و چرا دارد و دلیلش این است که بعضی روایات آن را سخن ابو بکر میدانند، و احتمال هم میرود که آن را به نام او جعل کرده باشند.[به این تصور که مایه افتخاری برای او باشد].
هر کس که با احادیث تفسیری مربوط به قرآن آشنا باشد، کمترین وقعی به این گفته نمیگذارد. احادیث، سرشار از حدس و گمان درباره افراد خاصی هستند که ممکن است آیهای راجع به ایشان یا با اشاره به ایشان نازل شده باشد. این آیه خیلی عام است و حکمی که در آن هست، چندبار دیگر در قرآن سابقه و نمونه دارد.
هرشفلد در مورد صحت و اصالت چند آیه خاص دیگر که در آنها نام «محمد» آمده است، چون و چرا کرده است، و استدلالش این است که این نام، نام حقیقی حضرت رسول[ص [نیست، بلکه بعدها به ایشان اطلاق گردیده است.(2) اگر چه ممکن است که در چنین نامی، که معنایش ستوده است، و موسوم بودن حضرت[ص] به آن،تردید روا باشد، ولی حتی اگر این لقبی بعدی بوده باشد[و نه اسم اصلی]، ممکن است که در زمان حیات ایشان معمول شده باشد. زیرا این نام نه فقط در قرآن آمده، بلکه در اسنادی هم هست که در دل احادیث محفوظ مانده و به دست ما رسیده است، و از همه مهمتر در قانونْ نامه مدینه،(3) و عهدنامه حدیبیّه. در مورد سند اخیر گفتهاند که مشرکان قریش به کاربرد کلمه «رسول اللّه» و «الرّحمن» به عنوان نام خداوند اعتراض کردهاند، اما چون و چرایی درباره نام «محمّد» نکردهاند. به علاوه شواهدی در دست است حاکی از این که کلمه «محمد» به عنوان نام خاص پیش از زمان حضرت رسول[ص] به کار میرفته است، اگر چه شایع نبوده است. در این صورت دلیلی برای تشکیک در این که این نام، نام اصلی ایشان بوده است، باقی نمیماند.
جدیترین حمله به وثاقت قرآن و اعتقاد درست تدوین کنندگان آن از سوی پل کازانوا Paul Casanova دانشمند فرانسوی، در کتابش تحت عنوان محمد و آخر الزمان Mohammed et la fin du monde(پاریس، 1911 ـ 1924) به عمل آمده است. نظریه او تکمیل و توسعه این نظر است که حضرت محمد[ص] با تصوری که از اندیشه فرا رسیدن آخر الزمان و آخرت و قیامت برایش پیش آمده بوده، مأموریت و رسالت خود را پیش میگیرد. به نظر کازانوا او میباید تحت تأثیر بعضی فرقههای مسیحی که اعتقاد راسخی به فرارسیدن پایان
______________________________
1. پیشین، ص 76.
2. پژوهشهای جدید در باب جمع و تدوین و تفسیر قرآن، لندن، 1902، ص 138 به بعد.
3. ابن هشام، ص 341-343؛ وات، محمد در مدینه، ص 221-225؛ اندیشه سیاسی اسلامی، ص 130-134.
________________________________________
جهان داشتهاند، قرار گرفته باشد. او بر آن است که این اثر پذیری و این مضمون، محتوای اصلی گفتههای اولیه پیامبر ر شکل داده است و بخش اصلی و اساسی پیام او از آغاز تا انجام فعالیت رسالت او بوده است. ولی از آن جا که هیچ حادثهای رخ نداد که پیش بینی او را جامه عمل بپوشاند، زعمای صدر اول اسلام، قرآن را به نحوی دستکاری کردند که این نظریه را از آن خارج سازند، یا لااقل برجستگی آن را پنهان کنند.
این نظریه با اقبال چندانی مواجه نشد، و ضرورتی ندارد که آن را جزء به جزء و تفصیلاً رد کنیم. ایراد عمدهای که متوجه آن است این است که بیشتر مبتنی بر پژوهش در مسائل فرعی تاریخ صدر اول اسلامی است، تا مطالعه خود قرآن. از این منظر که بنگریم، قرآن همچنان ارج و اهمیت خود را داراست. وقتی هم که کازانوا، به خود قرآن میپردازد، سخنان او نمایانگر شرح و تفسیر نادرست، و ناتوانی در بازشناسی تکامل تاریخی تعالیم قرآن است. در مورد نظریه اصلیاش، البته درست است که قرآن صلای نزدیک بودن قیامت و پایان جهان را در میدهد. و درست است که درباره امکان حلول قیامت در بعضی آیات از جمله آیه اول سوره انبیاء، و 71 سوره نمل تصریح شده است، ولی علم به زمان وقوع آن از دسترس انسان خارج شمرده شده است. همچنین در مورد فوریت این امر که در این نظریه اعلام گردیده است، در بخشهای مختلف قرآن، اختلافهای بسیاری هست. اگر در نظر داشته باشیم که قرآن نمایانگر مسائل و مشکلات شخصی زندگی حضرت رسول[ص] و نیز دشواریهایی است که حضرت[ص] در راه ایفای نقش رسالتش با آن مواجه بوده است، همه اینها کاملاً طبیعی است. نظریه کازانوا اعتنای اندکی به تحولاتی دارد که در برداشتهای حضرت محمد[ص] در طی بیست سال در اوضاع و احوالی دائم التغییر پیش آمده است. پذیرفتن قرآن به عنوان متنی معتبر و اصیل، مبتنی بر این گونه استنباطها نیست که همه اجزای آن انسجام دارد و همخوان است، زیرا این نکته مطمح نظر نیست؛ بلکه مبتنی بر این واقعیت است که هر قدر دریافت تفصیلی آن دشوار باشد، این اثر در مجموع با یک تجربه تاریخی واقعی انطباق دارد، که در ورای آن شخصیتی معقول و دارای ویژگیهای برجسته وجود دارد که به قول معروف «دیدار مینماید و پرهیز میکند».
این مسأله که آیا قرآن موجود و رسمی امروز در بردارنده تمامی وحیی است که بر حضرت محمد[ص] شد؟ پاسخش دشوار است. پاسخ منفی دادن مشکل است. و در عین حال ما نمیتوانیم قطع و یقین داشته باشیم که هیچ بخشی از قرآنی که بر او وحی شده است، از دست نرفته است.
خود قرآن از این امکان سخن میگوید که ممکن است خداوند باعث شود که حضرت محمد[ص] بخشی از عبارات ی آیات قرآنی را فراموش کند(سوره اعلی، آیه 6). علاوه بر این میگوید وقتی که آیات یا عباراتی فراموش شد، آیات دیگری که به همان خوبی است یا بهتر، جانشین آنها خواهد شد(بقره / 106). باید خاطر نشان کرد که بعضی از مسلمانان قبول چنین تفسیری را در مورد آیه 106 سوره بقره، دشوار یافتهاند، و کوشیدهاند با توسل به سایر قراآت و تفاسیر از آن پرهیز کنند.(1) و به نظر میرسد که این طریقه دلیل موجهی برای ردّ قرائت رسمی و مقبول و تفسیر آشکار آن نیست. چرا که همین هم این فایده را دارد که اطمینان و تضمین میدهد که هیچ بخش ارجمند و معتنابه از وحی، حذف نشده است. همچنین حدیثی هست حاکی از این که حضرت محمد[ص] شنید که مردی در مسجدی قرآن میخواند، و عباراتی را از قرائت او بازشناخت که دارای آیه(یا آیاتی) بود که خود [پس از وحی و املاء به کاتبان وحی] فراموش کرده بود.(2)
همچنین بعضی احادیث در بردارنده «آیاتی» هستند که متعلق به قرآن بوده، ولی در جمع و تدوین رسمی موجود نیامده است.(3) مشهورترین اینها «آیه رجم» است که رجم (سنگسار کردن) را برای پیرانی که مرتکب زنا شدهاند روا میشمارد. گفتهاند که خلیفه عمر نظرگاه مثبتی داشت که این آیه در قرآن ثبت شود، تا آن که متقاعدش کردند چون شواهدی برای تأیید آن نیست، باید حذف شود. این آیه متعلق به سوره 24(نور) یا 33 (احزاب) مینماید؛ ولی آهنگ آن با سوره احزاب نمیخواند. و در عین حال تجویز رجم یا سنگسار با آیه دوم سوره نور تعارض دارد که در آن جا برای زناکاران تازیانه زدن مقرر شده است. در مجموع بعید است که مجازات رجم هرگز در قرآن [از طریق وحی]، توصیه شده باشد. زیرا در بعضی قبایل در روزگار جاهلیت، صورتهای بیدر و پیکری از چند همسری معمول و متعارف بوده، و تمایز نهادن میان بعضی از آنها و «زنا» دشوار بوده است. داستان راجع به عمر و احادیث معینی راجع به خود حضرت[ص] احتمالاً تلاشهایی است که بعضی به عمل آوردهاند تا با این انتقاد مقابله کنند که چرا قرآن از این جهت با عهد عتیق [که در آن مجازات
______________________________
1. گلدزیهر، Koranusleguny (فصل دهم، یادداشت 1)، ص 24؛ تفسیر بیضاوی ذیل تفسیر آیه.
2. البخاری، الشهادات، ج 2؛ مسلم، فضائل القرآن، ص 2؛ قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1/47.
3. شرح کشافی در این باره در تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1 / 234-261 آمده است.
________________________________________
رجم هست] فرق دارد.(1) این افزایش[ادعایی] هم در آیه دوم سوره بَیّنه طبق قرائت اُبَی، قابل توجه است که میخوانده است: «ان الدین عند اللّه الحنیفیة السهلة»[ / السمحة].(2) شایان ذکر است که در آیه نوزدهم سوره آل عمران: «ان الدین عند اللّه الاسلام»، ابن مسعود به جای «الاسلام»، «الحنیفیة» میخوانده است.(3) از آن جا که ظاهرا در زمانی به پیرو حضرت محمد[ص] «حنیف»، و دینش «حنیفیه» گفته میشده است، شاید این قرائتها حاکی از صورت کهنتری از متن[قرآن[ باشد.(4) از «آیات» [ادعایی] محفوظ مانده در حدیث، دو یا سه فقره صرفا قرائت بدیل یا اختلاف قرائت نسبت به متن اصلی و رسمی است، ولی جدا از این اختلاف قراآت، دلیل موجهی برای این مدعا وجود ندارد که «آیات» [ادعایی] مندرج در حدیث، در اصل متعلق به قرآن بوده است. حال آن که دلیل عکس آن وجود دارد.
آیات به اصطلاح «شیطانی» از مقولهای دیگرند. طبق مشهور اینها دو یا سه عبارت یا «آیه»اند که پس از آیه 19 سوره نجم ـ طبق ادعای مدعیان ـ در حوالی کعبه در مکه «نازل» شدهاند. گفتهاند که حضرت محمد[ص] در امید و انتظار نزول وحیی بود که باعث شود تاجران مکه دین او را بپذیرند، و در چنین زمینهای بود که اینگونه نازل شد: افرأیتم اللات والعزّی. ومنوة الثالثة الاخری. تلک الغرانیق العُلی. وان شفاعتهن لترتجی.(5)
بعدا ـ معلوم نیست چه مدت بعد ـ حضرت محمد[ص] پی برد که اینها جزو وحی نیست. زیرا وحی اصلی را از نو دریافت کرد که به جای این «آیات» [ادعایی] در آن جا آمده بود: «الکم الذکَر وله الانثی. تلک اذا قسمة ضیزی»[سوره نجم، آیات 21 و 22].
آیات معروف به «آیات شیطانی»، قائل به جواز شفاعت خدایان قومی بود که آنها را شبیه به موجودات فرشتهوار میانگاشتند که میتوانستند برای پرستندگانشان در نزد خداوند شفاعت کنند. آنچه بعدا جانشین آنها شد نوعی استدلال اقناعی و ناظر به من قال بود که این گمان را که میپنداشتند این موجودات «دختران خداوند» هستند، رد و تخطئه و چنین شفاعتی را ناممکن اعلام میکرد. علی الاصول شاید این افسانه [که به افسانه غرانیق معروف است] به نوعی واقعیت داشته است، زیرا هیچ مسلمانی چنین افسانهای را درباره حضرت[ص] جعل نمیکرد. آیه 52 سوره حج مؤید واقعیت امکان اختلال در وحی است که
______________________________
1. قس #225; وات، Integration، ص 192؛ ژ. شاخت، مقاله «زنا» در دائرة المعارف اسلام (انگلیسی) [طبع اول].
2. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1/242 به بعد؛ مواد، ص 198.
3. جفری، مواد، ص 32.
4. قس #225; وات، محمد در مدینه، ص 304؛ همچنین مقاله «حنیف» در دائرة المعارف اسلام، طبع 2.
5. قس #225; وات، محمد در مکه، ص 102.
________________________________________
میفرماید: «پیش از تو هیچ رسول یا نبی نفرستادیم مگر آنکه چون قرائت[وحی را] آغاز کرد، شیطان در خواندن او اخلال میکرد، آنگاه خداوند اثر القای شیطان را میزداید، و سپس آیات خویش را استوار میدارد و خداوند دانای فرزانه است».
هر نظری درباره جمع و تدوین قرآن اتخاذ شود، این احتمال همچنان باقی است که ممکن است بخشهایی از قرآن از دست رفته باشد[که دلایل و مستندات، خلاف آن را نشان میدهد]. اگر چنان که احادیث حاکی است، زید در جمع قرآن متکی بر نوشتههای اتفاقی و حافظههای انسانی عمل کرده باشد، به آسانی ممکن است، بخشهایی فراموش شده باشد. همچنین کم ارتباطی بین بعضی آیات در قرآن حاکی از آن است که تدوین کنندگان، هر چه را که به آن بر میخوردند و دلیلی داشتند که جزو قرآن است، حفظ و جمع و تدوین میکردند. این فرضیه که حضرت محمد[ص] طریقهای برای دستیابی به صورت مهذّب آیات و عبارات وحیانی داشته است، محقق را به این اندیشه میاندازد که تصور کند چه بسا او صور قدیمی ر کنار میگذاشته [و از بین میبرده] است. و آیه قرآنی که حاکی از این است که خداوند میتواند آیات و عباراتی را نسخ یا از خاطر حضرت[ص] فراموش کند، حمل بر این گونه معانی میشود. در هر حال دلیلی در دست نیست که فکر کنیم چیز مهم و معتنابهی از قرآن از دست رفته است. همین واقعیت که عبارات متغایر و حتی متعارض همچنان محفوظ ماندهاند، اقوی دلیل بر این است که ما همه آنچه را که به حضرت محمد[ص] وحی شده است، در دست داریم.
الف. جمع آوری قرآن در زمان و به فرمان ابوبکر
روایات فراوانی هست که با همدیگر اختلافات ناچیز دارد، و جملگی حکایت از جمعآوری قرآن در عهد خلافت ابوبکر دارد. بر طبق این روایات(1) عمر بن خطّاب(که در سال دوازدهم هجری به عنوان خلیفه جانشین ابوبکر شد) از این واقعیت نگران شد که در واقعه یمامه، در طی جنگهای رِدّه، بسیاری از قرّاء قرآن کشته شدند. از آن جا که در میان آنان مردانی بودند که بخشهایی از قرآن را از بر داشتند، عمر ترسید که اگر عده بیشتری از آنان بمیرند، بخشی از قرآن به نحوی برگشت ناپذیر و چاره ناپذیر از دست خواهد رفت. لذا در مقام مشورت، به ابوبکر توصیه کرد که قرآن را جمع و تدوین کند. ابوبکر در ابتد تردید داشت که زیر بار کاری برود که هیچ گونه جوازی از حضرت رسول[ص] نیافته بود، ولی سرانجام رضایت داد و زیدبن ثابت را به عنوان سرپرست هیأتی برای به ثمر رساندن این امر
______________________________
1. روایتهای این گزارش در تاریخ قرآن نولدکه، ج 2 / 11-25 بحث شده و ارجاعات مفصل در ص 11 یادداشت شماره 9 داده شده است.
________________________________________
معیّن کرد. زید که از اصحاب و کاتبان حضرت[ص] بود، نیک از دشواریهای این مأموریت خبر داشت، اما در نهایت آن را پذیرفت. چنان که در فصل پیشین اشاره شد، او بر آن شد که قرآن را از روی قطعات قرطاس[= پاپیروس]، سنگها یا الواح صاف، برگهای خرما، استخوانهای کتف و دندههای حیوانات، قطعات چرم و پوست و تکههای چوب و همچنین حافظه حافظان گردآوری کند. آخرین عبارات قرآنی که بدینسان گردآورد، آیات 128 و 129 سوره توبه بود. زید آنچه را که جمع و تدوین کرده بود، بر صفحات یا صُحُف هم اندازه و همشکل نویسانده بود و در پایان آن را به ابوبکر داد. پس از درگذشت ابوبکر، آن صُحُف در اختیار عمر قرار گرفت، و پس از درگذشت عمر در اختیار حفصه که از همسران پیامبر[ص [بود واقع شد.
این حدیث و حکایت از چند وجه قابل انتقاد است. اوّلاً این قول حاکی از آن است که تا زمان درگذشت پیامبر[ص]، هیچ روایت و بازنوشت معتبری از آیات و سورههای وحیانی قرآنی فراهم نشده بوده و هیچ تلاشی برای سروسامان دادن به مکتوبات پراکنده صورت نگرفته بوده است. حال این که پیداست ــ و اشاره هم کردیم ــ که این امر بس بعید و نامحتمل است. ثانیا بین این روایت و سایر روایات، و بین صورتهای مختلف همین حدیث اختلافات عدیده هست. بدین ترتیب اتفاق آرائی در باب مبتکر و سلسله جنبان مسأله جمع و تدوین قرآن کریم وجود ندارد. عموما برآنند که عمر مبتکر بوده است، ولی گاه نیز گفته شده است که ابوبکر به ابتکار خود هیأتی را برای جمع و تدوین قرآن برگماشت. از سوی دیگر حدیثی هست حاکی از این که عمر نخستین گردآورنده قرآن بود، و به کلی ابوبکر را کنار میگذارد.(1) همچنین دلیلی که برای آغاز اقدام به این امر یاد میشود، یعنی مرگ عده بسیاری از قرّاء قرآن در نبرد یمامه، خود مورد مناقشه[ها] قرار گرفته است.
در فهرستهای کسانی که در آن جنگ از پای درآمدند، عده معدودی یاد شدهاند که احتمال حافظ بودن اغلب قرآن ر داشتهاند.(2) شهدای این جنگ غالبا از اسلام آوردههای جدید بودهاند. به علاوه، بر وفق همین حدیث، بخش اعظم قرآن تا آن هنگام به نوعی به کتابت درآمده بود، لذا مرگ کسانی که میتوانستند آن را از حفظ بخوانند، لزوما این نگرانی را
______________________________
1. ابن سعد، طبقات، لیدن، 1904، ج 3 / بخش 1 / 202-208 و به بعد. قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه، ج 2 / 15، یادداشت شماره 2.
2. فریدریش شوالی (در تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی ج 2 / 20) فقط توانسته است اسامی دو نفر از چنین اشخاصی را پیدا کند.
________________________________________
دامن نمیزد که بخشهایی از قرآن از دست رفته است.
شاید قویترین انتقاد وارد بر این حدیث این باشد که جمع و تدوینی رسمی از این دست، میباید ارج و اعتبار بسیاری یافته باشد، ولی ما شاهدی دال بر آن نمییابیم. به نظر میرسد سایر جمع و تدوینهای قرآن در مناطق مختلف همین ارج و اعتبار را یافته بوده است. بحث و جدلهایی که به تدوین قرآن به فرمان و در زمان عثمان منتهی شد، اگر مصحفی رسمی در اختیار خلیفه بود، که میتوانستند به آن مراجعه کنند، لامحاله پدید نمیآمد. همچنین شیوهای که به خود عمر در احادیث دیگر نسبت میدهند که اصرار میورزیده است آیه رجم جزو قرآن است،(1) با این فرض که او جمع و تدوینی رسمی از قرآن در اختیار داشته باشد، سازگار نیست. سخن آخر و مهمتر از همه این که صُحُفی که زید قرآن را روی آن نوشت، در زمانی که تجدید نظر لازم افتاد، در اختیار حفصه بود. حفصه دختر عمر بود، و میتوان استنباط کرد که چون در زمانِ به خلافت رسیدن عمر، زید کارش را تمام کرده بود، صُحُف به او تسلیم شد، و پس از او به دخترش رسید. اگر مجموعه زید، مجموعهای رسمی بود، سخت نامحتمل است که از کنترل مقامات رسمی خارج شود، و به دست دختر خلیفه برسد. این امر که حفصه نسخهای از قرآن را به صورت مکتوب بر صُحُف داشته است، قطعی به نظر میرسد؛ ولی نامحتمل است که آن نسخه، نسخهای رسمی بوده و به شیوهای رسمی که آن حدیث تأکید دارد، تهیه شده باشد.
باری، به دلایل عملی، چنین مینماید که هیچ مجموعه کاملی از قرآن به شیوه رسمی در طی خلافت ابوبکر تهیه نشده بوده است. گزارش مبتنی بر حدیثی که به آن اشاره شد، بی شبهه رفته رفته شکل گرفته و شاخ و برگ یافته است تا تن به این واقعیت نامطلوب ندهند که نخستین جمع و تدوین قرآن، توسط عثمان، که بسیار نامحبوب بوده، فراهم شده است. از سوی دیگر دلیل عقل پسندی نداریم که شک کنیم حفصه نسخهای از قران داشته که بر روی صُحُف نوشته شده بوده است، اعم از این که خودش، یا زید، یا شخص دیگری آن را نوشته باشد.
ب. جمع و تدوین در روزگار عثمان
گزارش سنتی و مبتنی بر احادیث در باب این که چه انگیزهای منتهی به برداشتن گام بعدی در تثبیت شکل و صورت قرآن شد، حاکی از این است که اختلاف قراآت جدی در
______________________________
1. aacute; بخش چهارم همین فصل «اعتبار و کامل بودن قرآن».
________________________________________
نسخههای قرآنی موجود در مناطق مختلف، وجود داشته است. گفته شده است که در طی لشکر کشی به ارمنستان و آذربایجان، در میان سپاهیانی که بعضی از سوریه و بعضی از عراق، به آن جا اعزام شده بودند، در باب نحوه قرائت قرآن بحثها و اختلافاتی پدید آمده بوده است. این بحثها و اختلافات آن قدر جدی بوده است که فرمانده کل، یعنی حذیفه ر واداشت تا مسأله را با خلیفه یعنی عثمان در میان بگذارد، و از او اکیدا بخواهد که اقداماتی برای پایان دادن به این اختلافات انجام دهد. خلیفه با بزرگان صحابه رسول اللّه[ص] مشورت کرد، و سرانجام زید بن ثابت را در رأس هیأتی به جمع و تدوین قرآن برگماشت. سه تن که متعلق به خاندانهای شریف و نجیب مکه بودند، یعنی عبداللّه بن زبیر، سعید بن عاص، و عبدالرحمن بن حارث به همکاری زید تعیین شدند. یکی از اصولی که آنان وضع و مراعات کردند این بود که در موارد دشوار خوان، تلفّظ لهجه قریش، یعنی قبیله پیامبر[ص] را ترجیح دهند. کل قرآن به دقت بازنگری[و بازنگاری] شد و با صُحُف که در اختیار حفصه بود، تطبیق داده شد، و نسخه حفصه را پس از پایان کار، به او بازگرداندند. بدینسان نسخهای معتبر از قرآن فراهم آمد. از این نسخه[ = مصحف امام] چند نسخه تکثیر و به مراکز عمده اسلامی آن زمان گسیل شد. درباره تعداد این نسخههای خطی تکثیر شده معتبر، و جاهایی که این نسخهها به آنها فرستاده شد، روایات مختلف است. ولی محتملتر از همه این است که نسخهای در مدینه نگهداشته شد، و نسخهای به هر یک از شهرهای کوفه، بصره، دمشق، و احتمالاً مکه ارسال گردید. گفتهاند که سپس نسخههای متفرقه پیشین را از بین بردند، تا متن همه نسخهها و استنساخهای بعدی منحصرا از روی این نسخههای معتبر و همسان فراهم گردد.
این روایت سنتی و مبتنی بر حدیث از جمع و تدوین قرآن در زمان و به فرمان عثمان نیز قابل انتقاد است، اگر چه انتقادهای راجع به آن به اندازه انتقادهای مربوط به جمع و تدوین ابوبکر جدی و مهم نیست. جدیترین دشواریها مربوط به صُحُف حفصه است. بعضی از روایات حاکی از آن است که کار هیأتِ گردآورنده، صرفا تدوین یک نسخه پاکیزه از مواد موجود روی صفحهها به لهجه قریش بوده است. پس از انتشار ویرایش بازنگری شده جلد دوم تاریخ قرآن نولدکه به همت فریدریش شوالی در 1919، مواد و اسناد مهمی پدیدار گردیده است. از جمله داستانی هست درباره این که چگونه مروان خلیفه هنگامی که والی مدینه بوده است از حفصه صُحُف او را میخواهد تا از بین ببرد، و سرانجام پس از وفات حفصه از برادرش میخواهد که آن صُحُف را تسلیم کند.(1) مروان نگران بود که مبادا قراآت متفاوتی که در آن صُحُف بوده، باعث اختلاف نظر و اختلاف کلمه در جامعه بشود. در مجموع نامحتمل است که این داستان ساختگی باشد، زیرا حاکی از این است که صُحُف حفصه برای آن که مبنای متن اصلی و رسمی قرار گیرد، نامناسب بوده است. این صفحهها یا صحف را نباید با مصحفی که از روی مصحف امام و رسمی تهیه و به حفصه اهدا شده اشتباه کرد. مقبولترین پاسخ به این مسأله این است که قائل شویم حفصه صفحات یا صحفی داشته است که بر روی آنها بسیاری از سورههای قرآن کتابت شده بوده است. صحف او مصحف رسمی نبوده است. این روایت را میتوان با گزارش مربوط به جمع و تدوین زمان ابوبکر ربط داد. در مجموع گفتنی است که بعید است صُحُف حفصه واجد اهمیت طراز اول بوده باشد. این صحف نمیتواند در بردارنده اغلب سورههایی باشد که در زمان وفات حضرت رسول[ص] به صورت کتاب و مدون درآمده بود. و بسیار بعید است که این صحف، تنها یا عمدهترین متن مبنای مصحف امام یا عثمانی بوده باشد.
سایر انتقادات کم اهمیت تر است. فهرستهای مختلفی از نام اشخاصی که زید را یاری کردهاند، وجود دارد. شوالی نشان داده است که اسامی مشهوری که یاد میشود، اغلب نامحتمل است.(2) او همچنین در مورد این رهنمود که گفته شده بود عبارات قرآنی را [در موارد اختلاف] برطبق لهجه قریش بنویسند، به این دلیل چون و چرا دارد که میگوید قرآن تا حدودی به زبان نوساخته و ادبی بوده است.(3) شاید نقش و وظیفه اعضای هیأت[زید] این بوده است که آیات و عبارات و سورههای قرآنی را از منابعی که برای آنان معلوم بوده است، جمعآوری کنند. شوالی این احتمال را به این دلیل رد میکند که آن هیأت عمدتا در بند آن بود که یک نسخه پاکیزه یا پاکنویس از صُحُف حفصه فراهم آورد؛ ولی چون مدارک و منابع نویافته نشان میدهد که صُحُف حفصه برای آن که مبنای نسخه اصلی و رسمی قرارگیرد، مناسب نبوده است، ایراد شوالی بیاعتبار میگردد. در واقع برای رد و تخطئه دو نکته درگزارش سنتی، دلیلی وجود ندارد. یعنی این دو نکته: 1) اعضای هیأت زید در صدد بودند که همه قطعات مکتوب وحی قرآنی را که میتوانند گرد آورند. 2) در جایی که حافظان قرآن
______________________________
1. آرتور جفری، مواد برای مطالعه متن قرآن، لیدن، 1937، ص 212 به بعد (متن عربی، ص 24 به بعد). کتاب المصاحف ابن ابی داود خود بخشی از این کتاب است.
2. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 50-54.
3. قس aacute; همین فصل، بخش سوم «زبان قرآن».
________________________________________
آیات قرآنی را با تغییر و تفاوتهایی که از نظر لهجه با زبان ادبی داشت، ملزم بودند صورتهای تلفظ مکی را مبنا قرار دهند.
این گردآوری و رسمیسازی متن [مقدس] قرآن در زمان عثمان باید در تاریخی بین سال 650م [= 30-31ق] و سال درگذشت او یعنی 656م [= 36-37ق] صورت گرفته باشد. این رویداد، اوج کمال و شکل یابی نسخه رسمی قرآن است. حال شکل قبلی قرآن هر چه بوده باشد، این نکته مسلم است که کتابی که امروزه در دست ماست اساسا و تماما همان قرآن یا مصحف عثمانی است. هیأت برگماشته از سوی عثمان، تصمیم گرفت که چه چیزهایی باید حفظ شود و چه چیزهایی کنار گذارده شود. همچنین تعداد و توالی سورهها را تثبیت کرد، و سرانجام متنی بدون علائم سجاوندی و نقطه و نشان و حرکات (اِعراب) عرضه داشت. اگر در نظر داشته باشیم که حفظ کوچکترین بخش از وحی اصیل قرآنی امری واجب و قطعی تلقی میشد، باید در مقام داوری گفت که هیأت زید و او کار سترگ شگفت آوری را صورت دادهاند.
2 مصحفهای پیش از مصحف عثمانی
در عین حال که کوشش عثمان در توحید نص یا یگانه سازی متن کامل و مقدس قرآن در عهد خلافت او در عمل موفق از آب درآمد، ولی قراآت غیر رسمی نیز فراموش و مهجور نگردید. اغلب تفسیرهای بزرگ قرآنی از جمله تفسیر طبری و زمخشری گاه گاه به این قراآت غیر رسمی اشاره دارند. یک دو تن از علمای مسلمان در اوایل قرن دهم میلادی / سوم چهارم هجری، تحقیق خاصی درباره مصاحف اولیه انجام دادهاند. یکی از این گونه آثار کتاب المصاحف ابن ابی داود(متوفی 928م / 316ق) است که محفوظ مانده و در سال 1937 [به همت آرتور جفری] تصحیح و طبع و نشر یافته است. این اثر توضیحی در این باب دارد که مؤلف مصحف را به معنای قرائت یا قراآت به کار میبرد، و ویراستار و چاپگر امروزین آن، یعنی آرتور جفری، بر آن است که این قول توسع و مسامحه دربردارد؛ و وقتی که مؤلف از مصحف «ن» سخن میگوید، مرادش مصحف یا نسخه خطی مکتوب و موجودی است.(1) جفری بر مبنای اطلاعاتی که ابن ابی داود به دست میدهد و نیز منابع دیگر، فهرستی از پانزده مصحف اولیه، و تقریبا به همین تعداد مصحف ثانویه عرضه داشته است و از اغلب این
______________________________
1. جفری، مواد، ص 13 و یادداشت شماره 1 در صفحه قبل.
________________________________________
مصاحف، لااقل چند قرائت غیر رسمی جمع کرده است. پیش فرض او این است که در همان صدر اول، بعضی از مسلمانان [همعصر رسول اللّه(ص)] کتابت هر مقدار از قرآن را که میتوانستند آغاز کرده بودهاند. در ابتدا این مجموعههای مکتوب لزوما مورد اعتنا و تعلق خاطر مسلمانان نبود، چرا که مردانی که با سیطره سنت شفاهی انس یافته بودند، به کتابت بدگمان و شکاک بودند؛ همچنین بعضی از علمای مسلمان چنین اظهار نظر کرده بودند که عبارت «جمع قرآن»، صرفا به معنای از حفظ داشتن کل قرآن بوده است. در گذر زمان، به هر حال بعضی از این مجموعههای مکتوب در مراکز مختلف و مهم اسلامی اعتباری خاص یافتهاند. از جمله مجموعه [یا مصحف] عبداللّه بن مسعود، در کوفه احترام و اعتباری معتنابه پید کرده بود، و مجموعه اُبی بن کعب در اغلب نواحی سوریه یا شام.(1)
هیچ نسخهای از مجموعههای کهن باقی نمانده است؛ ولی فهرست اختلاف قراآت دو مجموعه اخیر مفصل است و مجموعا به هزار مورد یا بیشتر میرسد. ابن مسعود(32 ق) یک چند خادم حضرت محمد[ص] بود. او سرانجام در کوفه ماندگار شد و از رهگذر تعلق خاطری که به مسائل شرعی و فقهی داشت و به برکت مصاحبت نزدیکش با رسول اللّه[ص [در آن جا مرجع امور و مسائل شرعی شد. اُبی بن کعب مسلمانی از اهالی مدینه و در آغاز مدتها کاتب حضرت[ص] بود. اختلاف قراآت مجموعههای این دو تن، عمدتا مربوط به مصوتها و سجاوندی است، ولی گاه اختلاف آنها در کلمات صامت دار است. از هر دوی آن مجموعهها فهرست سورهها موجود است، و گفتنی است که ترتیب و توالی نام سورهها در آنها متفاوت است، همچنین با ترتیب و توالی نام سورهها در مصحف عثمانی فرق دارد. نام سورهها عمدتا همانند است، هر چند در بسیاری موارد، نامهای علی البدل نیز وجود دارد(که شرحش در فصل بعد خواهد آمد). البته قابل تصور است که این همانندی و یکنواختی در نامهای سورهها، از ناحیه استنساخ کنندگان بعدی بوده است که نامهای معمول و مشهور را جانشین نامهای غیر مشهور کردهاند. همچنین هیچ راهی برای مطمئن شدن از یکسانی و همسانی محتویات سورههای همنام وجود ندارد. ولی از سوی دیگر هیچ اشارهای هم دال بر اختلاف محتویات آنها، جز در مورد اختلاف قراآت یاد شده در دست نیست.
_____________________________
1. پیشین، ص 7؛ تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 27-30. گفتنی است که در احادیث متأخر جمع و تدوین مقداد (بن عمرو) بن الاسود مطرح شده است، اگر چه محققان قدیم که درباره متن قرآن تحقیق کردهاند، چیزی در این باب نگفتهاند.
________________________________________
مسائل مربوط به افزود و کاست سورهها نیز در مورد این دو مجموعه نخستین قابل بحث و بررسی است. فهرستهایی که ترتیب و توالی سورهها را نشان میدهند، کامل نیستند، ولی این استنباط روا نیست که بگوییم سورههایی که نامشان در این فهرستها نیامده است، خودشان هم در این مجموعهها نیامدهاند. روایات صریحی هست دال بر این که ابن مسعود دو سوره آخر را از مجموعه خود انداخته بوده است، یعنی سورههای معوّذتین را که در ترتیب مصحف عثمانی، سورههای صد و سیزدهم و صد و چهاردهماند.[زیرا بر آن بوده است که] اینها دعاهایی برای تعویذ هستند و نباید جزو سورههای قرآنی محسوب شوند. همچنین این نکته مورد تردید است که آیا مجموعه یا مصحف ابن مسعود سوره اوّل یعنی سوره فاتحه را دربرداشته بوده است، یا نه. این سوره هم محتوای دعایی دارد و بیشباهت به دعای «پروردگار ما» در مسیحیت نیست. بعضی از محققان چنین بحث و احتجاج کردهاند که اگر این سوره جزو قرآن بود، میبایست [مانند چند سوره پایانی قرآن] با کلمه «قل» شروع شده باشد، و این کلمه اجازه میدهد که سوره را بتوان دعا تلقی کرد. اُبی در مجموعه یا مصحف خود، هم این سه سوره را وارد کرده است، و هم دو «سوره» ادعایی دیگر را که در مصحف رسمی نیست. متن این سورههای ادعایی را بعضی از محققان مسلمان در آثار خود حفظ کردهاند. اینها دعاهای کوتاهاند، و مانند سوره فاتحه، در مورد آنها هم انتظار میرود که باید به کلمه «قل» شروع میشدند. این سورههای ادعایی هر چند کوتاهاند، چند فقره کاربرد زبانی دارند که در قرآن سابقه ندارد. شوالی با در نظر داشتن این نکته، این اختلاف زبانی را به خود حضرت محمد[ص] نسبت میدهد،(1) ولی مسأله و توجیه او به کلی مشکوک است. این نکته قابل تصور است که ممکن است آن چند واژه یا عبارت تک افتاده، در زمان حضرت رسول[ص] و در تداول مردم معمول بوده، ولی در قرآن به کار نرفته است. محذوفات بخشهایی از متن به دلایل عقیدتی ماهیت دیگر دارد. ادعای فرقه فرعی منشعب از خوارج، یعنی میمونیه، که میگفتند سوره یوسف جزو قرآن نیست، از این دست است.(2) دلیلشان برای این مدعا ظاهرا این بوده است که شایسته نیست یک داستان عشقی جزو قرآن باشد. اما این ادعا کمکی به شناخت ما از تاریخ متن قرآن نمینماید.
بدینسان در مجموع اطلاعاتی که درباره مصاحف یا مجموعههای پیش از مصحف امام عثمانی به ما رسیده است حاکی از آن است که تفاوت عظیمی در محتویات واقعی قرآن در
______________________________
1. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 33-38.
2. شهرستانی، ملل. طبع Cureton، ص 95؛ قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 94.
________________________________________
دوره بلافاصله پس از رحلت رسول اللّه[ص]، وجود نداشته است. ترتیب و توالی سورهها، ظاهرا تثبیت نشده بوده است. همچنین اختلاف قراآت متعدد ولی جزئی در کار بوده است، اما از تفاوتهای دیگر دلیل و مدرکی نداریم. محققان امروزین که با شیوههای معمول در متنپژوهی و تصحیحهای انتقادی متون در سیر تصحیح متون ادبی اوّلیه اروپایی، آشنا هستند، دوست دارند که در مورد قرآن هم به چیزی شبیه با آنها برخورد کنند. ولی برای این امر، اطلاعات موجود، کافی نیست، مگر در مورد رابطه مجموعهها یا مصاحف ثانوی با مجموعهها یا مصاحف اوّلیه.
3 کتابت قرآن و مطالعات متن پژوهی نخستین
انتشار مصاحف عثمانی هرچند گام بزرگی در جهت رسیدن به توحید نص یا یگانهسازی قرآن بود، ولی چه بسا به سادگی در مورد اهمیت آن مبالغه شده باشد. یک دلیلش این است که شناخت قرآن در میان مسلمانان عمدتا و بیشتر مبتنی بر حفظ و حافظه بود تا کتابت. دیگر آن که خطی که در ابتدا قرآن را به آن کتابت میکردند خطی بیمصوت و بیحرکات و اِعراب Scriptio defectiva بود، بر خلاف خط با مصوت و با حرکات و اِعراب Scriptio plena که در[اعصار بعد و] عصر جدید قرآن ر به آن نوشتهاند. ماهیت خطوط و کتابتهای نخستین، از مطالعه قرآنهای کهن و قطعات بازمانده در بعضی کتابخانههای بزرگ، به روشنی معلوم است.(1) در نمونههای اوّلیه فقط صامتها را به کتابت در میآوردهاند، و حتی حروف صامت هم به قدر کافی از همدیگر متمایز نبودهاند، چرا که یک شکل کتبیِ واحد گاه حاکی از دو حرف صامت بوده است. به یک تعبیر میتوان گفت که این کتابت به خط بیمصوت و بیحرکات، کما بیش در حکم وسیله مددکار حفظ و حافظه بوده است. یعنی آن متون اوّلیه تا حدودی شباهت با متن اصلی[شفاهی] داشته است. به این شرح که کسی که هیچ علم و آشنایی نسبت به قرآن نداشت، ولی آن خط ابتدایی را خوب میشناخت، برای کشف رمز از آن خط و کتابت دشواری عظیمی داشت، البته نه به اندازه کسی که از ساختار کلمات عربی بیخبر باشد. در هر حال، قطعا پشتوانه مفصلی از حفظ و حافظه وجود داشته است، و این زمینه اصلاح خط و کتابت و پیدایش مطالعات متنشناختی گردیده است. طبقهای از علما، به نام قرّاء وجود داشتند که در حفظ یعنی از برداشتن متن
______________________________
1. قس aacute; ر. بلاشر، در آستانه قرآن، پاریس، 1947 (بهویژه ص 177).
________________________________________
مقدس قرآن تخصص داشتند. با گذشت قرنها، خصلت اجتماعی آنان تغییر یافت و سرانجام به این نتیجه میرسیم که متن پژوهی عمدتا وابسته به فقه اللغه و بخش ثابتی از تحصیلات عالیه در علوم اسلامی است.
در روزگار خلافت عبدالملک(685 ـ 705 م / 66-86ق)، نارسایی خط موجود برای علمای پیشروی اسلامی روشن شده و اصلاحاتی آغاز گردیده بود. همچنین به مسأله استنساخ نادرست از خط معیوب [بیمصوت و بیحرکات] نیز توجه میشد. روایتهای احادیث در مورد راه بردن به خط مصوتدار و حرکت دار با همدیگر همخوان نیست. همچنین ب یافتههای دیرین شناسی خط. این مسأله فی الواقع مسلم است که خط مصوت دار و حرکت دار، یکباره به وجود نیامد، بلکه به تدریج و به مدد یک سلسله تغییرات و تحولات تجربی. یکی از روایات مبتنی بر احادیث که احتمال صحت صدورش بیشتر است، آغاز کاربرد نقط و اعجام و علامات مصوتها را به اقدام حجّاج، احتمالاً در دوران ولایتداری عراق (694 ـ 714 م / 75-96ق) نسبت میدهد. گفته میشود که کار عملی و واقعی را نصر بن عاصم (م 707 م / 89ق) و یحیی بن یعمر (م 746 م / 129ق) انجام دادهاند. به سختی میتوان این احتمال را پذیرفت که گاه میگویند خط مصوت دار و حرکت دار ر یکباره ابوالأسود دئلی (م 688 م / 69ق) ساخته و پرداخته است. نسخههای کهن موجود قرآن نمایانگر شیوههای مختلف برای رفع و رجوع کژیها و کاستیهای خط است؛ فی المثل گذاردن نقطههای رنگی مختلف برای مصوتها به جای علائمی که اکنون رایج است. مسائل عمدهای که به آنها پرداختهاند عبارتند از: الف) فرق گذاردن بین حروف صامتی که شکل واحد دارند؛ ب) نشان گذاری مصوتهای بلند، که سرانجام غالبا با افزودن حروف الف، واو، و یاء تحقق پیدا کرد؛ پ) نشان گذاری مصوتهای کوتاه؛ ت) مسائل خاص دیگر نظیر تکرار صامتها و فقدان مصوت پس از یک صامت.
روند اصلاح خط در حوالی اواخر قرن سوم هجری تکمیل شد. اکنون این امر امکان پذیر بود که یکدستی و یکسانی بیشتر از حد قابل تصور در مورد خط اصلی مصحف اعمال گردد. در این صورت شگفتآور نیست که دریابیم در اوایل قرن چهارم هجری اقداماتی برای جامه عمل پوشاندن به یکدستی و یکسانی انجام گرفته است. این اقدامات عمدتا با نام ابن مجاهد(859 ـ 935م / 245-324ق) پیوند دارد.(1) البته او نخستین فردی نبود که به مسأله کار بست یکدستی و یکسانی در متن مصحف پرداخت. مالک بن انس (م 795 م / 79ق) دانشمند و فقیه بزرگ مدینه و مؤسس مذهب فقهی مالکی، بالصراحه گفته بود که نمازگزاردن در پشت سر کسی که قرائت ابن مسعود را به کار میبرد، روا نیست.(2) در هر حال خط دقیقتر به ابن مجاهد امکان داد که قواعد دقیقتری بسازد. او نتیجه تحقیقاتش را در کتابی به نام القراآت السبع گردآورد. اساس کار او در این کتاب بر [شرح] حدیثی بود به این مضمون که حضرت رسول[ص] قرائت قرآن را به اَحْرُفِ سبعه ــ یعنی هفت سلسله از قراآت ــ تعلیم دادهاند. البته احرف لغتا جمع حرف است.(3) نتیجه گیری او این بود که سلسله قراآت هر یک از قرّاء سبعه قرن دوم به یکسان معتبر است، و فقط همین هفت سلسله از قراآت اعتبار دارد و بس. نتیجه گیریهای این دانشمند ب عملکرد و حمایت دربارها قوّت و تأیید یافت.
در سال 934م/ 323ق دانشمندی به نام ابن مِکثم مجبور شد این نظرگاهش را رها کند که میگفت رواست انسان هر یک از قراآت را که با دستور زبان توافق دارد و دارای معنی معقول است بپذیرد.(4) این حکم برابر با این تأکید بود که فقط هفت قرائت معتبر است. در آوریل 935م/ 324ق (در حدود چهار ماه پیش از درگذشت ابن مجاهد) دانشمند قرائت شناس دیگر به نام ابن شنبوذ، به همین ترتیب محکوم و مجبور شد که از این رأیش بازگردد که میتوان از قرائت ابن مسعود و ابیّ بن کعب تبعیت کرد. تا این زمان بعضی از علما ظاهرا این عادت را پیدا کرده بودند که در تفسیرشان یا اظهارنظرشان درباره بعضی کلمات و عبارات قرآنی از این قراآت استفاده کنند. ابن مجاهد حتی قرائت منسوب به علی بن ابی طالب[ع] را کنار گذارده بود.
هفت سلسله قرائتی که ابن مجاهد پذیرفته بود، نمایانگر نظامهای قرائت شایع یا غالب در مناطق مختلف بود. یک قرائت متعلق به مدینه، یکی متعلق به مکه، یکی دمشق، و یکی بصره، و سه قرائت متعلق به کوفه بود. برای هر قرائت دو روایت بود که میتوان همه را [که به
______________________________
1. نام کامل او: ابوبکر احمد بن موسی. قس aacute; بلاشر، ص 127-130؛ تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 110-123؛ لویی ماسینیون، مصائب... حلاج، پاریس، 1922، ج 1 / 241-243.
2. قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 108.
3. برای ارجاعات آن aacute; المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ونسینک، لیدن، 1927، ص 130. تفسیر احرف به عنوان «لهجات» مورد قبول نیست (aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1 / 51).
4. یا ابن مُکثم، که به ابوبکر العطّار هم معروف است. قس aacute; یاقوت، ارشاد، لندن (سلسله اوقاف گیب)، 1923، ج 6 / 498-501. نیز aacute; تاریخ قرآن نولدکه شوالی، ج 3 / 122 به بعد.
________________________________________
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
اصطلاح چهارده روایت را تشکیل میدهند] در جدول زیر بیان کرد.(1)
ناحیه\قاری\راوی اوّل\راوی دوم
مدینه\نافع(م 169ق)\وَرْش(م197ق)\قالون(م220ق)
مکه\ابن کثیر(م120ق)\بَزّی(م243ق)\قُنْبُل(م291ق(
دمشق\ابن عامر(م118ق)\هشام(م245ق)\ابن ذکوان(م242ق)
بصره\ابو عمرو بصری(م154ق)\دوری(م246ق)\سوسی(م261ق)
کوفه\عاصم(م128ق)\حفص(م180ق)\شعبه(م194ق)
کوفه\حمزه(م156ق)\خلف(م229ق)\خلاّد(م220ق)
کوفه\کسائی(م189ق)\دوری(م246ق)\لیثبن خالد(م240ق)
در حالی که نظام پیشنهادی ابن مجاهد در باب قراآت هفتگانه پس از مدتی نظرا قبول عام یافت، فقط یک روایت از چهارده روایت، یعنی روایت حفص از عاصم، امروز وسیعا در عمل به کار میرود. مصحف رسمی طبع قاهره[در عهد ملک فؤاد اول] این قرائت را بازسازی و اِعمال کرده، و بدینسان به آن تفوق رسمی و قانونی خاصی بخشیده است. اکتفای انحصاری به قرّاء سبعه بلافاصله مورد قبول و تصویب همه علمای اسلام واقع نشد. بعضی از قراآت عشره(دهگانه) (هریک دارای دو روایت) و بعضی از قراآت چهارده گانه سخن میگفتند، اگر چه از لااقل چهار قاری اخیر، هر کدام، یک روایت موجود بود. سه قرائت پس از قراآت هفتگانه از قرار زیر است:
مدینهابوجعفر(م747م / 130ق)
بصرهیعقوب الحضرمی(م820م / 205ق)
کوفهخَلَف(که راوی حمزه هم بود)(م843م / 229ق)
چهار قرائت پس از قراآت دهگانه به قرار زیر است:
مکهابن مُحَیصِن(م 740م / 123ق)
بصرهیزیدی(م 817م / 202ق)
______________________________
1. برای تفصیل بیشتر aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 3 / 186-189؛ و بلاشر، ص 118-123. در آن جا تاریخهای مختلفی برای این علما یاد شده است.
________________________________________
بصرهحسن بصری(م 728م / 110ق)
کوفهاعمش(م 765م / 148ق)
این فهرستهای مختلف بازتاب مناقشات حاد در میان علمای مذاهب و مکاتب مختلف و کشاکش گرایشهای متباعد در جامعه اسلامی است؛ ولی تاریخچه تفصیلی این مطالب از نظرگاه جدید باید نگاشته شود. محققان مسلمانی بودهاند که به خاطرِ دانستن هفت قرائت قرآنی به خود میبالیدهاند. وجود اختلاف قراآت، هر چه هست، در اعصار جدید، نامناسب شمرده شده است. مسلمان عادی امروزی از وجود قرآات هفتگانه بیخبر است؛ و یک فرقه مبتدعه به نام احمدیه[= قادیانیه]، در تبلیغاتشان حتی منکر وجود اختلاف قرآات مصاحف پیش از مصحف عثمانیاند.
4 اعتبار و کامل بودن قرآن
اگر کسی بپرسد که چه تضمینی هست که قرآن جمع و تدوین شده در عهد خلافت عثمان، ثبت و ضبط دقیق و درست تمامی وحیی است که بر حضرت محمد[ص] نازل شده و ایشان قرائت کردهاند، محقق جدید پاسخش را ابتدا از قرآن میجوید و از مقایسه محتویات آن با حقایقی که از زندگی حضرت رسول[ص] به نحو قطعی و یقینی معلوم است.
از سوی دیگر باید توجه داشت که بازنگاری و بازنگری عثمان مبتنی بر اسناد و مدارکی بود که از قبل موجود بود. جمع و تدوین رسمی منسوب به دستور و نظارت ابوبکر، امروز هم مانند گذشته، تا حدودی مشکوک است.
آنچه مسلم است این است که انبوهی از مدارک مکتوب در اختیار حفصه [دختر عمر [محفوظ بوده است. اگر این فرض ر که آنها جمع و تدوین رسمی زید بوده، رد کنیم، باید توجیه و تبیین دیگری پیدا کنیم که آنها چه بوده است. این نکته روشن است که [معاصران حفصه] آنها را معتبر و مبنای جمع و تدوین مصحف عثمانی میشمردهاند. مجموعهها یا جمع و تدوینهای دیگری نیز از قرآن، وجود داشت و میباید عده معتنابهی از مردم این مجموعهها یا بخشی از آنها را از برداشته بوده باشند. اگر تغییر مهمی اعم از افزایش، کنار گذاشتن، یا تبدیل صورت میگرفت، قهرا و بدون تردید مناقشه بزرگی بر پ میشد؛ ولی از این مقوله، شواهد ناچیزی در دست است. عثمان بسیاری از مسلمانان متشرع را رنجانده بود و سرانجام هم در میان مردم بدون محبوبیت شد. مع الوصف در میان اتهاماتی که به او میزدند، مثله کردن یا تغییر و تبدیل دادن قرآن مشاهده نمیشود، و این مسأله هرگز مطرح نبوده است. شیعه همواره بر آن بوده است که قرآن تحریف یافته و بسیاری از آیاتی که راجع به حضرت علی[ع] و اهل بیت پیامبر[ص [بوده حذف شده است. این اتهام مستقیما متوجه عثمان نبود، بلکه عمدتا متوجه به دو خلیفه اول بود که نخستین مجموعه جمع و تدوین قرآن، علی المشهور با نظر و نظارت آنان انجام گرفته است. این مدعا چندان بر استنباطهای جزمی استوار است که جاذبهای برای نقد و ناقدان جدید نداشته است.(1) لذا بر پایه دلایل و شواهد عام باید پذیرفت که بازنگاری و بازنگری و جمع و تدوین عثمانی، دقیق و درست انجام گرفته و قرآن کریم تا آن جا که در طاقت بشری مسؤولان آن بوده، نزدیک به متنی بوده است که بر حضرت محمد[ص] وحی شده و او برای مسلمانان قرائت[و املاء] کرده است.
قرآن پژوهی جدید در واقع چون و چرای جدی در باب اعتبار قرآن نکرده است. سبک بخشهای مختلف قرآن مختلف است، ولی تقریبا اشتباه ناپذیر است. یکدستی و یکنواختی آیات و عبارات قرآن چنان روشن است که جایی برای تردید در اصالت آن باقی نمیگذارد. البته اعتبار چند آیه معدود مورد چون و چرا قرار گرفته است. سیلوستر دوساسی، دانشمند بزرگ فرانسوی، در اصالت آیه 144 سوره آل عمران [و ما محمّدٌ الا رسولٌ...] تردید کرده است.(2) این آیه از احتمال فوت حضرت محمد[ص] سخن میگوید، و حدیث معروفی هست قائل به این که وقتی عمر خبر درگذشت پیامبر[ص] را، اندکی پس از وفات او، انکار کرد، و از قبول واقعیت درگذشت حضرت محمد[ص] امتناع ورزید، ابوبکر این آیه را قرائت [و او را قانع] کرد. گوستاو ویل Gustav Weil این تردید را به سایر آیات و عبارات قرآنی که متضمن بیان میرایی پیامبر[ص] است، تعمیم داده است، یعنی آیات 185 سوره آل عمران، 35 سوره انبیاء، 57 سوره عنکبوت و سیام سوره زمر.(3) بسیار بعید است که ابوبکر آیه 144 سوره آل عمران را برای پیشبرد بحث در آن موقعیت، از پیش خود جعل کرده باشد. همچنین این که بعضی گفتهاند عمر ادعا کرده است که هرگز چنین آیهای نشنیده است، اعتباری ندارد. چرا که کل قرآن به هیأت مکتوب در میان حلقه پیروان و اصحاب او [: پیامبر [تداول نداشته است که شخصا مطالعه کنند، و یک آیه نازل شده، چه بسا به آسانی در طی
______________________________
1. این برداشت که شیعه قائل به تحریف قرآن است، با آن که به کلی واهی نیست، ولی نظرگاه رسمی قدیم و جدید شیعه نیست و ائمه اطهار(ع) و بزرگان شیعه همواره مصحف عثمانی را کامل دانسته و تأیید کردهاند. نک: مقاله «تحریف ناپذیری قرآن» نوشته بهاء الدین خرمشاهی، در دائرة المعارف تشیع و قرآن پژوهی.(م)
2. Journal des Savants, 1832, 536.
3. Historisch-Kritische Einleitung in der Koran, second edn, Bielefeld, 1878, 52.
________________________________________
سالها حتی از خاطر کسی که آن را شنیده بود، محو میشده است. اگر آیه درست در این زمینه جا نمیافتد، احتمالاً از این جهت است که به نوعی جانشین و هم مضمون با آیه بعدی است، و سجعها یا «فاصلهها»ی پایانی آیهها هم مؤید [درستی جای] آن است. این آیه به نحو تحسین انگیزی با زمینه تاریخی نزول آن تناسب دارد. زیرا معنای آن اشاره به خطابهای دارد که پیش از آغاز غزوه اُحد بیان شده، و پس از شکست [مسلمانان در آن غزوه] هم بار دیگر القا گردیده است، و اشاره به شایعهای دارد که در طی جنگ شایع شد و راه را برای این خبر [نا درست] هموار کرد که بگویند حضرت محمد[ص] کشته شده است. در این صورت دلیلی ندارد که در صحت و اصالت آیهای که این همه با زمینه و زمانه انطباق دارد، چون و چر کنیم.
در مورد سایر آیاتی که اشاره به میرایی حضرت رسول[ص] دارد، شوالی تصریح کرده است که یکایک آنها با زمینههایشان ربط و تناسب دارند، و با بقیه [آیات و سور] قرآن نیز همخوانی و هماهنگی دارند.(1) انسان بودن یعنی تأکید بر بشریت و میرایی حضرت رسول[ص] بخشی از معارضات او با مخالفانش بود، و خارج از قرآن شمردن آن، برابر با کنار گذاردن اصیلترین بخشهای آن است.
ویل(2) نیز در مورد صحت و اصالت آیه مشهوری که به سیر شبانه [ = اسراء [حضرت[ص [به بیت المقدس اشاره دارد، یعنی آیه اول سوره اسراء چون و چرا دارد. او احتجاج میکند که هیچ اشاره دیگری به این سیر شبانه یا اسراء در قرآن نیست، و از سوی دیگر این امر با مدعای متعارف و همیشگی پیامبر[ص] که میگفت صرفا پیامآور است، و نه معجزه آور، تضاد دارد. و از آن جا که در مورد این «افسانه» در زندگی حضرت[ص] زمینه واقعی وجود دارد، باید آن را صرفا یک راز بینی شهود آمیز یا رؤیا به شمار آورد، و آن آیه ربط و پیوندی با آنچه در واقع رخ داده باشد، ندارد. شاید بتوان گفت که این احتجاجات خالی از وجه نیست، ولی قوّت برهانی ندارد. اگر خود آیه را فی نفسه در نظر بگیریم، یعنی با قطع نظر از ساختار افسانهای که بعد بر مبنای آن بنا شده، در آن چیزی که بیارتباط و بیتناسب با سایر پدیدههای شگرف منتسب به حضرت رسول[ص] باشد، وجود ندارد. همچنین چه بسیار آیات تک افتاده، و بدون مشابه و مترادف در قرآن هست که ما نمیتوانیم این امر را دستاویز و دلیلی بر ضد این مورد خاص بسازیم.
______________________________
1. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 2 / 82.
2. Einleitung, 74.
________________________________________
مورد آخر این که ویل(1) در مورد آیه 15 سوره احقاف چون و چرا دارد و دلیلش این است که بعضی روایات آن را سخن ابو بکر میدانند، و احتمال هم میرود که آن را به نام او جعل کرده باشند.[به این تصور که مایه افتخاری برای او باشد].
هر کس که با احادیث تفسیری مربوط به قرآن آشنا باشد، کمترین وقعی به این گفته نمیگذارد. احادیث، سرشار از حدس و گمان درباره افراد خاصی هستند که ممکن است آیهای راجع به ایشان یا با اشاره به ایشان نازل شده باشد. این آیه خیلی عام است و حکمی که در آن هست، چندبار دیگر در قرآن سابقه و نمونه دارد.
هرشفلد در مورد صحت و اصالت چند آیه خاص دیگر که در آنها نام «محمد» آمده است، چون و چرا کرده است، و استدلالش این است که این نام، نام حقیقی حضرت رسول[ص [نیست، بلکه بعدها به ایشان اطلاق گردیده است.(2) اگر چه ممکن است که در چنین نامی، که معنایش ستوده است، و موسوم بودن حضرت[ص] به آن،تردید روا باشد، ولی حتی اگر این لقبی بعدی بوده باشد[و نه اسم اصلی]، ممکن است که در زمان حیات ایشان معمول شده باشد. زیرا این نام نه فقط در قرآن آمده، بلکه در اسنادی هم هست که در دل احادیث محفوظ مانده و به دست ما رسیده است، و از همه مهمتر در قانونْ نامه مدینه،(3) و عهدنامه حدیبیّه. در مورد سند اخیر گفتهاند که مشرکان قریش به کاربرد کلمه «رسول اللّه» و «الرّحمن» به عنوان نام خداوند اعتراض کردهاند، اما چون و چرایی درباره نام «محمّد» نکردهاند. به علاوه شواهدی در دست است حاکی از این که کلمه «محمد» به عنوان نام خاص پیش از زمان حضرت رسول[ص] به کار میرفته است، اگر چه شایع نبوده است. در این صورت دلیلی برای تشکیک در این که این نام، نام اصلی ایشان بوده است، باقی نمیماند.
جدیترین حمله به وثاقت قرآن و اعتقاد درست تدوین کنندگان آن از سوی پل کازانوا Paul Casanova دانشمند فرانسوی، در کتابش تحت عنوان محمد و آخر الزمان Mohammed et la fin du monde(پاریس، 1911 ـ 1924) به عمل آمده است. نظریه او تکمیل و توسعه این نظر است که حضرت محمد[ص] با تصوری که از اندیشه فرا رسیدن آخر الزمان و آخرت و قیامت برایش پیش آمده بوده، مأموریت و رسالت خود را پیش میگیرد. به نظر کازانوا او میباید تحت تأثیر بعضی فرقههای مسیحی که اعتقاد راسخی به فرارسیدن پایان
______________________________
1. پیشین، ص 76.
2. پژوهشهای جدید در باب جمع و تدوین و تفسیر قرآن، لندن، 1902، ص 138 به بعد.
3. ابن هشام، ص 341-343؛ وات، محمد در مدینه، ص 221-225؛ اندیشه سیاسی اسلامی، ص 130-134.
________________________________________
جهان داشتهاند، قرار گرفته باشد. او بر آن است که این اثر پذیری و این مضمون، محتوای اصلی گفتههای اولیه پیامبر ر شکل داده است و بخش اصلی و اساسی پیام او از آغاز تا انجام فعالیت رسالت او بوده است. ولی از آن جا که هیچ حادثهای رخ نداد که پیش بینی او را جامه عمل بپوشاند، زعمای صدر اول اسلام، قرآن را به نحوی دستکاری کردند که این نظریه را از آن خارج سازند، یا لااقل برجستگی آن را پنهان کنند.
این نظریه با اقبال چندانی مواجه نشد، و ضرورتی ندارد که آن را جزء به جزء و تفصیلاً رد کنیم. ایراد عمدهای که متوجه آن است این است که بیشتر مبتنی بر پژوهش در مسائل فرعی تاریخ صدر اول اسلامی است، تا مطالعه خود قرآن. از این منظر که بنگریم، قرآن همچنان ارج و اهمیت خود را داراست. وقتی هم که کازانوا، به خود قرآن میپردازد، سخنان او نمایانگر شرح و تفسیر نادرست، و ناتوانی در بازشناسی تکامل تاریخی تعالیم قرآن است. در مورد نظریه اصلیاش، البته درست است که قرآن صلای نزدیک بودن قیامت و پایان جهان را در میدهد. و درست است که درباره امکان حلول قیامت در بعضی آیات از جمله آیه اول سوره انبیاء، و 71 سوره نمل تصریح شده است، ولی علم به زمان وقوع آن از دسترس انسان خارج شمرده شده است. همچنین در مورد فوریت این امر که در این نظریه اعلام گردیده است، در بخشهای مختلف قرآن، اختلافهای بسیاری هست. اگر در نظر داشته باشیم که قرآن نمایانگر مسائل و مشکلات شخصی زندگی حضرت رسول[ص] و نیز دشواریهایی است که حضرت[ص] در راه ایفای نقش رسالتش با آن مواجه بوده است، همه اینها کاملاً طبیعی است. نظریه کازانوا اعتنای اندکی به تحولاتی دارد که در برداشتهای حضرت محمد[ص] در طی بیست سال در اوضاع و احوالی دائم التغییر پیش آمده است. پذیرفتن قرآن به عنوان متنی معتبر و اصیل، مبتنی بر این گونه استنباطها نیست که همه اجزای آن انسجام دارد و همخوان است، زیرا این نکته مطمح نظر نیست؛ بلکه مبتنی بر این واقعیت است که هر قدر دریافت تفصیلی آن دشوار باشد، این اثر در مجموع با یک تجربه تاریخی واقعی انطباق دارد، که در ورای آن شخصیتی معقول و دارای ویژگیهای برجسته وجود دارد که به قول معروف «دیدار مینماید و پرهیز میکند».
این مسأله که آیا قرآن موجود و رسمی امروز در بردارنده تمامی وحیی است که بر حضرت محمد[ص] شد؟ پاسخش دشوار است. پاسخ منفی دادن مشکل است. و در عین حال ما نمیتوانیم قطع و یقین داشته باشیم که هیچ بخشی از قرآنی که بر او وحی شده است، از دست نرفته است.
خود قرآن از این امکان سخن میگوید که ممکن است خداوند باعث شود که حضرت محمد[ص] بخشی از عبارات ی آیات قرآنی را فراموش کند(سوره اعلی، آیه 6). علاوه بر این میگوید وقتی که آیات یا عباراتی فراموش شد، آیات دیگری که به همان خوبی است یا بهتر، جانشین آنها خواهد شد(بقره / 106). باید خاطر نشان کرد که بعضی از مسلمانان قبول چنین تفسیری را در مورد آیه 106 سوره بقره، دشوار یافتهاند، و کوشیدهاند با توسل به سایر قراآت و تفاسیر از آن پرهیز کنند.(1) و به نظر میرسد که این طریقه دلیل موجهی برای ردّ قرائت رسمی و مقبول و تفسیر آشکار آن نیست. چرا که همین هم این فایده را دارد که اطمینان و تضمین میدهد که هیچ بخش ارجمند و معتنابه از وحی، حذف نشده است. همچنین حدیثی هست حاکی از این که حضرت محمد[ص] شنید که مردی در مسجدی قرآن میخواند، و عباراتی را از قرائت او بازشناخت که دارای آیه(یا آیاتی) بود که خود [پس از وحی و املاء به کاتبان وحی] فراموش کرده بود.(2)
همچنین بعضی احادیث در بردارنده «آیاتی» هستند که متعلق به قرآن بوده، ولی در جمع و تدوین رسمی موجود نیامده است.(3) مشهورترین اینها «آیه رجم» است که رجم (سنگسار کردن) را برای پیرانی که مرتکب زنا شدهاند روا میشمارد. گفتهاند که خلیفه عمر نظرگاه مثبتی داشت که این آیه در قرآن ثبت شود، تا آن که متقاعدش کردند چون شواهدی برای تأیید آن نیست، باید حذف شود. این آیه متعلق به سوره 24(نور) یا 33 (احزاب) مینماید؛ ولی آهنگ آن با سوره احزاب نمیخواند. و در عین حال تجویز رجم یا سنگسار با آیه دوم سوره نور تعارض دارد که در آن جا برای زناکاران تازیانه زدن مقرر شده است. در مجموع بعید است که مجازات رجم هرگز در قرآن [از طریق وحی]، توصیه شده باشد. زیرا در بعضی قبایل در روزگار جاهلیت، صورتهای بیدر و پیکری از چند همسری معمول و متعارف بوده، و تمایز نهادن میان بعضی از آنها و «زنا» دشوار بوده است. داستان راجع به عمر و احادیث معینی راجع به خود حضرت[ص] احتمالاً تلاشهایی است که بعضی به عمل آوردهاند تا با این انتقاد مقابله کنند که چرا قرآن از این جهت با عهد عتیق [که در آن مجازات
______________________________
1. گلدزیهر، Koranusleguny (فصل دهم، یادداشت 1)، ص 24؛ تفسیر بیضاوی ذیل تفسیر آیه.
2. البخاری، الشهادات، ج 2؛ مسلم، فضائل القرآن، ص 2؛ قس aacute; تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1/47.
3. شرح کشافی در این باره در تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1 / 234-261 آمده است.
________________________________________
رجم هست] فرق دارد.(1) این افزایش[ادعایی] هم در آیه دوم سوره بَیّنه طبق قرائت اُبَی، قابل توجه است که میخوانده است: «ان الدین عند اللّه الحنیفیة السهلة»[ / السمحة].(2) شایان ذکر است که در آیه نوزدهم سوره آل عمران: «ان الدین عند اللّه الاسلام»، ابن مسعود به جای «الاسلام»، «الحنیفیة» میخوانده است.(3) از آن جا که ظاهرا در زمانی به پیرو حضرت محمد[ص] «حنیف»، و دینش «حنیفیه» گفته میشده است، شاید این قرائتها حاکی از صورت کهنتری از متن[قرآن[ باشد.(4) از «آیات» [ادعایی] محفوظ مانده در حدیث، دو یا سه فقره صرفا قرائت بدیل یا اختلاف قرائت نسبت به متن اصلی و رسمی است، ولی جدا از این اختلاف قراآت، دلیل موجهی برای این مدعا وجود ندارد که «آیات» [ادعایی] مندرج در حدیث، در اصل متعلق به قرآن بوده است. حال آن که دلیل عکس آن وجود دارد.
آیات به اصطلاح «شیطانی» از مقولهای دیگرند. طبق مشهور اینها دو یا سه عبارت یا «آیه»اند که پس از آیه 19 سوره نجم ـ طبق ادعای مدعیان ـ در حوالی کعبه در مکه «نازل» شدهاند. گفتهاند که حضرت محمد[ص] در امید و انتظار نزول وحیی بود که باعث شود تاجران مکه دین او را بپذیرند، و در چنین زمینهای بود که اینگونه نازل شد: افرأیتم اللات والعزّی. ومنوة الثالثة الاخری. تلک الغرانیق العُلی. وان شفاعتهن لترتجی.(5)
بعدا ـ معلوم نیست چه مدت بعد ـ حضرت محمد[ص] پی برد که اینها جزو وحی نیست. زیرا وحی اصلی را از نو دریافت کرد که به جای این «آیات» [ادعایی] در آن جا آمده بود: «الکم الذکَر وله الانثی. تلک اذا قسمة ضیزی»[سوره نجم، آیات 21 و 22].
آیات معروف به «آیات شیطانی»، قائل به جواز شفاعت خدایان قومی بود که آنها را شبیه به موجودات فرشتهوار میانگاشتند که میتوانستند برای پرستندگانشان در نزد خداوند شفاعت کنند. آنچه بعدا جانشین آنها شد نوعی استدلال اقناعی و ناظر به من قال بود که این گمان را که میپنداشتند این موجودات «دختران خداوند» هستند، رد و تخطئه و چنین شفاعتی را ناممکن اعلام میکرد. علی الاصول شاید این افسانه [که به افسانه غرانیق معروف است] به نوعی واقعیت داشته است، زیرا هیچ مسلمانی چنین افسانهای را درباره حضرت[ص] جعل نمیکرد. آیه 52 سوره حج مؤید واقعیت امکان اختلال در وحی است که
______________________________
1. قس #225; وات، Integration، ص 192؛ ژ. شاخت، مقاله «زنا» در دائرة المعارف اسلام (انگلیسی) [طبع اول].
2. تاریخ قرآن نولدکه ـ شوالی، ج 1/242 به بعد؛ مواد، ص 198.
3. جفری، مواد، ص 32.
4. قس #225; وات، محمد در مدینه، ص 304؛ همچنین مقاله «حنیف» در دائرة المعارف اسلام، طبع 2.
5. قس #225; وات، محمد در مکه، ص 102.
________________________________________
میفرماید: «پیش از تو هیچ رسول یا نبی نفرستادیم مگر آنکه چون قرائت[وحی را] آغاز کرد، شیطان در خواندن او اخلال میکرد، آنگاه خداوند اثر القای شیطان را میزداید، و سپس آیات خویش را استوار میدارد و خداوند دانای فرزانه است».
هر نظری درباره جمع و تدوین قرآن اتخاذ شود، این احتمال همچنان باقی است که ممکن است بخشهایی از قرآن از دست رفته باشد[که دلایل و مستندات، خلاف آن را نشان میدهد]. اگر چنان که احادیث حاکی است، زید در جمع قرآن متکی بر نوشتههای اتفاقی و حافظههای انسانی عمل کرده باشد، به آسانی ممکن است، بخشهایی فراموش شده باشد. همچنین کم ارتباطی بین بعضی آیات در قرآن حاکی از آن است که تدوین کنندگان، هر چه را که به آن بر میخوردند و دلیلی داشتند که جزو قرآن است، حفظ و جمع و تدوین میکردند. این فرضیه که حضرت محمد[ص] طریقهای برای دستیابی به صورت مهذّب آیات و عبارات وحیانی داشته است، محقق را به این اندیشه میاندازد که تصور کند چه بسا او صور قدیمی ر کنار میگذاشته [و از بین میبرده] است. و آیه قرآنی که حاکی از این است که خداوند میتواند آیات و عباراتی را نسخ یا از خاطر حضرت[ص] فراموش کند، حمل بر این گونه معانی میشود. در هر حال دلیلی در دست نیست که فکر کنیم چیز مهم و معتنابهی از قرآن از دست رفته است. همین واقعیت که عبارات متغایر و حتی متعارض همچنان محفوظ ماندهاند، اقوی دلیل بر این است که ما همه آنچه را که به حضرت محمد[ص] وحی شده است، در دست داریم.