جلوههایى از زندگى حضرت آیهالله العظمى حاج شیخ محمدتقى آملى(ره)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پدر دودمان او از گذشتهى دور روشن نیست، اما پدرش مرحوم ملامحمد آملىاز رجال علمى مشهور بود که در1263 ق در آمل به دنیا آمد. او، شاعر و ادیببوده و در عهد صفویه مىزیسته است.
مرحوم آملى، در هفده سالگى به تهران آمد و از محضر مرحوم آیهالله حاج شیخمحمدحسن آشتیانى( صاحب بحرالفوائد) و مرحوم آیهالله میرزا ابوالقاسم کلانتر(م1295ق) و سید صادق طباطبایى، فقه و اصول، و از محضر حکیم بزرگ عصر خود،مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (م1314ق) و مرحوم آقاعلى زنورى (م1307ق) حکمتمتعالیه را فرا گرفت و جامع معقول و منقول گردید و تدریس و امامت «مسجد مجد»را در 1320ق برعهده گرفت. در جریان مشروطیت، همگام با شهید آیهالله حاج شیخفضلالله نورى به مبارزه پرداخت. پس از شهادت حاج شیخ فضلالله، به شهرستان نورتبعید شد. پس از تبعید، مجددا به تهران بازگشت و در سال1336ق رحلت کرد و درقبرستان ابن بابویه شهر رى، در ایوان مقبرهى مقدمات و سطوح را از محضر پدر و دیگر عالمان آن شهر، از جمله میرزا حسنکرمانشاهى، آقا شیخ محمد هادى
‹رسث/››ح .)2( ...مدرک عورش لوصا و هقف هبو مدش انشآ هیبدا مولع هب و غراف نآ تامدقم لیصحت زا ،غولب زا لبق رد .تشامگدوب رصع تلاامک نیرتمهم هک- هیبرع مولع ملعت هب ارم و متفای ىیانشآ نآ نتشونو ىسراف ندناوخ هب ىنامز کدنا رد ات تشاد لوذبم مدشر قیرط رد ىفاو ىدج و دومننم تیبرت رد غیلب ىعس و تشاذگ بتکم هب ارم ،ردپ ،مدیسر میلعت تیادب هب نوچ ح<>ح :دیوگ وا دوخ .تخادرپ لیصحت هب اجنامه ردو درک دشر ردپ رانک رد و دمآ ایند هب نارهت رد )ع(اضرلاىسوم نب ىلع ترضح تدلاوزور اب فداصم ق4031 هدعقلاوذ مهدزای هبنشراهچ زور رد ،هل مظعم ح<>ج تلایصحت و تدلاوا ج<>ح . ظافلا ثحابم رد ىتاقیقحتو ،هللالااهلالا هفیرش هملک حرش و علاطم حرش رب هیشاح و رافسا رب هیشاح و دئارفرب هیشاح و دناهدش پاچ هک ضئارفلا صیخلت و ىلمآدمحملام هیشاح مان هب هیسمشحرش رب ىاهیشاح هلمج زا ،تسا ىتافیلات ىاراد ، ناشیا )1( طالقانى و مرحوم آقا سید جلیل و شیخ عبدالحسینهزار جریبى و شیخ رضا نورى مازندرانى و شیخ على نورى و حاج شیخ عبدالنبى نورىفراگرفت و در سال1349ق در عین این که از استادش مرحوم نورى اجازهى اجتهادداشت، براى تکمیل اندوختههاى خود به نجف هجرت کرد و مدت چهارده سال از محضربزرگانى مانند مرحوم آیهالله میرزا حسین نائینى (م1355ق) و مرحوم آیهاللهآقاضیاءالدین عراقى (م1361ق) و مرحوم آیهالله شیخ مهدى نوائى مازندرانى ومرحوم آیهالله سیدابوالحسن اصفهانى(1365ق) استفاده کرد و به درجهى ممتازاجتهاد ارتقا پیدا کرد و از مرحوم آیهالله سید ابوتراب خوانسارى و مرحومآیهالله شیخ اسدالله زنجانى، به دریافت اجازهى روایى مباهى شد.
خود او از دروس اساتید خویش در نجف اینگونه یاد کرده است: ... و مجلس افادهى آقاى آقا ضیاءالدین عراقى را براى خود اختیار کردم تا درآن مدرس محترم، یک دوره اصول، منالبدایه الىالنهایه دیدم، و اسطارى از فقه رابرخوردم و آنچه شنیدم، بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.
تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقاى نائینى پیدا شده، پس از تکمیل دورهى مباحثهآقاى عراقى، به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الى آخر تعادل وتراجیح، و از اول مباحث الفاظ الى رساله برائت، خدمتشان استفاده کردم. و بهمباحثهى آقاى اصفهانى که در آن اوان، اصول منقح خارج مىفرمود، حاضر مىشدم وآنچه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم.
تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت (1348 ه) و چهل و نه (1349) و پنجاه (1350)نه آن که خود را مستغنى دیدم، بلکه ملول شدم، ... و همواره از خستگى ملول و درفکر برخورد; کاملى، وقت مىگذراندم، و به هرکس مىرسیدم، با ادب و خضوع، تجسسىمىکردم که مگر از مقصود حقیقى اطلاعى بگیرم.
و در خلال این احوال، به سالکى ژندهپوش برخوردم و شبها را در حرم مطهر حضرتمولىالموالى، ارواحنافداء عتبته، تاجار حرم با ایشان به سر مىبردم. و او اگرچه کامل نبود، لیکن من از صحبتاش استفاداتى مىبردم. تا آن که موفق به ادراکخدمت کاملى (3) شدم، و به آفتابى در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیهى اوبهرهها بردم و در مسجد کوفه و سهله، شبهایى تنها مشاهداتى کردم. و کمکم بابمراوده با مردم را به روى خود بستم و در مجالس مباحثات حاضر نمىشدم و دروسى راکه خود داشتم، ترک کردم. و چند سال بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشتبهطهران پدید آمد... .
او، در ربیعالاول1353ق به تهران مراجعت کرد و در محلهى حسنآباد مقیم شد و بهافاده و افاضه پرداخت.
اشتغال به هدایت مردم و امامت در مسجد مجدالدوله تهران و تدریس عقاید واحکام، ایشان را از اشتغالات عالىتر باز نداشت. لذا، هم تدریس معقول داشت و همتدریس منقول و هم به تصنیف و تالیف پرداخت و هم در امور اجتماعى دخالت مىکرد.
چند خاطره از دوران تحصیل
مرحوم استاد علامه طباطبایى و شهید علامه مرتضى مطهرى، نقل کردهاند کههنگامى که مرحوم آملى در نجف اشرف مشغول تحصیل بودند، یک شب به خاطر خستگى بهبالشى که پشتسرشان بوده تکیه داده و قرآن تلاوت کردند. فردا که خدمت استاداخلاقشان (مرحوم میرزا على آقاى قاضى رضوانالله علیه مىروند، استاد بى مقدمهمىفرماید: «موقع «مىدانى چه چیز را از دست دادى؟». عرض کردم: «خیر». فرمود:
‹رسث/››ح :دومرف .»؟تسین بحتسم لاصا ،ملاسهس رگم و .دوب ىبحتسم زامن !اقآ« :متفگ !ىداد ملاس کی ارچ :دنتفگ نم هب ،دندوبهتسشن نم ىولهپ هک ىیاقآ .مداد ملاس کی ،دهشت زا دعب ،مدناوخىم بحتسم زامن)ع(نینمؤملاریما ترضح رهطم مرح قاور رد« :دومرف .»!مشچ« :مدرک ضرع » .نکنلقن ىسک ىارب ماهدنز ات نکل ،میوگىم مه وت هب ،ماهتفگ ىرفن دنچ هب« :دومرفنم سامتلا و شهاوخ هب ابیرقت »؟دراد ىصاختهج ;دییامرفىم دیکات !اقآ« ح<>ح :مدرک ضرع »!نکمافتکا رخآ ملاس هب و نک ادا ار ملاس هس ،امتح ،بحتسم و بجاو ىاهزامن رد !مزیزع« ح<>ح :دومرف نم هب .دندوب هتسشن ىسرک ریز ،ناتسمز ىاهزور زا ىکی دنلب رهظزادعبح<>ح :درک لقن ناشیا مرتحم ناگداون زا ىکیح<>ح .)خ»4(
«بالا را نگاه کن!». سر را بالا کردم قصرى سفید با درختانى سبز و نهر آبىشفاف و گلهایى فراوان دیدم. وقتى به خود آمدم همه چیز عادى بود.».
هم ایشان گوید:
بنده جوانى حدود بیستساله بودم که در اتاق منزل مرحوم آقا، در محضر ایشانخدمت مىکردم; یعنى، جواب تلفنها را مىدادم و پذیرایى آقایانى که به دیدن آقامىآمدند را مىکردم.
روزهاى اولى که افتخار خدمت آقا را داشتم، به من فرمودند! «عزیزم! تکیهکلامایشان به نزدیکان خود هرگز در جواب تلفن یا مراجعهى آقایان و ... مراآیهالله یا جناب و یا القاب دیگر مگو! فقط به آقاى آملى اکتفا کن! حدود دو سالدر خدمت آقا بودم. روزى شخصى حدود پنجاه ساله، حضور آقا آمد و گفت: «دیشب،مرحوم صاحب عروه را خواب دیدم. به من فرمود: «به آقا شیخ محمدتقى آملى بگوشرح کتاب عروهالوثقى را زودتر تمام کند.». آقا به آن شخص فرمود:
«شما مىدانى که من مشغول نوشتن مصباح هستم؟». او در جواب گفت: «اصلا اطلاعىنداشتم و ندارم». من، این روز را فراموش نکردم تا زمانى که کتاب مصباح به آخر رسید. ساعتى بعددر حال وضو گرفتن جهت نماز شب، دارفانى را وداع کرد.
مبارزات
الف) درجریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى، هنگامى که اعلامیهاى به امضاىمراجع تهران رسید، مردم قیام کردند. آن بزرگان عبارت بودند از مرحوم آیهاللهسیداحمد خوانسارى (م1405ق)، مرحوم آیهالله شیخ محمدرضا تنکابنى (م1385ق)،مرحوم آیهالله میرزا احمد آشتیانى (م1395ق)، مرحوم آیهالله شیخ محمدتقى آملى.
ب) در جریان تاریخى سال 42 یکى از مراجعى که فتوا به مرجعیتحضرت امامخمینى(ره) داد تا ایشان مصونیت داشته باشند، مرحوم آقاى آملى بود.
ج) در دورهى تبعید حضرت امام خمینى(ره) و پس از آن، طلاب و سخنرانان را بهترویج افکار انقلابى ایشان تشویق و ترغیب مىفرمود.
آثار علمى معظم له
دو دسته تالیف داشتهاند، دستهاى تقریرات دروس اساتیدشبوده و دستهاى هم نتیجهى افکار بلند خود او است.
1- التعلیقه على مکاسب المرحومالعلامهالانصارى (ره); این کتاب تقریر درس مرحومعلامه حاج میرزا حسین نائینى است که حاوى مباحث مکاسب محرمه تا اشتراط قدرت برتسلیم است. کتاب مذکور، در دو جلد در تهران به سال 1372-1374ق چاپ شده است.
2- کتاب الصلاه; این کتاب، تقریر بحث استادش مرحوم آیهالله میرزا حسین نائینىاست که در سه جلد در تهران به سال 1371ق چاپ شده است. این کتاب مشتمل استبرجمیع مباحث نماز، جز نماز جمعه; زیرا، استاد، مبحث نماز جمعه را متعرض نشدهاست.
3- منتهى الوصول الى غوامض کتابهالاصول; این کتاب تقریر بحث مرحومآیهالله سیدابوالحسن اصفهانى است که در تهران چاپ شده است.
4- حاشیه بر کفایه و ادلهى عقلیه; این کتاب، تقریر بحث مرحوم آیهاللهآقاضیاءالدین عراقى است.
5- تقریر بحثهاى استاد خود، مرحوم محقق نائینى در مباحث الفاظ علم اصول.
6- شرح بر بخش حکمت و فلسفهى منظومهى حکیم الهى مرحوم حاجملاهادى سبزوارى.
بنا به گفتهى استاد شهید آیهالله مطهرى این کتاب، مهمترین اثر او در فلسفهاست.
7- رسالهاى در احکام رضاع (مخطوط).
8- شرح بر اشارات.
9- شرح عروه بهنام مصباحالهدى در دوازده جلد که به چاپ رسیده و مهمترین اثرایشان در فقه است.
10- حیات جاوید; این کتاب، مجموعه درس هاى اخلاق ایشان است که در تهران، دردو جلد به سال 1335 چاپ شده است.
11- مجموعهاى از قاعدهى تجاوز و فراغ و قاعدهى ید و اماریت آنها براى ملکیت(مخطوط).
12- رسالهاى در رهن (مخطوط).
13- رسالهاى در وقف (مخطوط).
14- اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایدهآلیسم، چاپ تهران، 1371ق.
15- خداشناسى، چاپ تهران، 1370ق.
16- رساله فىقاعده لاضرر.
17- رساله فىالرضاع .
18- خلاصهى مذاکرات راجع به اصولالدین، چاپ تهران، 42 صفحه.
19- رسالهاى در جفر; طبق اظهار یکى از نوادگان آن مرحوم، این رساله، در حالحاضر، در اختیار استاد حسنزاده آملى، مدظلهالعالى، است.
تشرف به محضر ولى عصر، عجلالله تعالى فرجهالشریف
مرحوم حاج میرزا على قاضى، استاد ایشان فرموده است: بعضى از افراد زمان ما،مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کردهاند و به خدمتاش شرفیاب شدهاند.
یکى از آنها، در مسجد سهله در مقام آن حضرت -که به مقام صاحبالزمان معروف استمشغول دعا و ذکر بوده است. ناگهان آن حضرت را مىبیند که در میان نورى بسیارشدید به او نزدیک شده و چنان ابهت و عظمت آن نور، او را مىگیرد که نزدیک بودهقبض روح شود، نفس او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخرمانده بود که جان دهد، امام عصر را به اسماى جلالیه خداوند متعال قسم مىدهد کهدیگر به او نزدیک نگردند، بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغولذکر بوده امام زمان(ع) بر او ظاهر مىشوند و مراد خود را مىیابد و به شرفملاقات مىرسد.
مرحوم قاضى مىفرمود: این شخص، (مرحوم) شیخ محمدتقى آملى بوده است.
شاگردان
آن فقیه فرزانه، در طى عمر شریف و با برکتخود، شاگردان زبر دست و والامقامىتربیت کرد. بعضى از شاگردان ایشان عبارتاند از:
1- مرحوم آیهالله میرزا جوادآقا تهرانى
2- آیهالله حسن حسنزاده آملى
3- آیهالله عبدالله جوادى آملى
4- آیهالله آقا سیدرضى شیرازى
5- آیهالله سید حسین شمس
6- مرحوم حجهالاسلام والمسلمین سید حسن موسوى دهسرخى
7- حجهالاسلام والمسلمین شیخ مصطفى مسجد جامعى
8- مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطورى
9- دکتر مهدى محقق
10- رضا اصفهانى.
الولد سرابیه
یکى از فرزندان معطمله، حضرت آیهالله آقاضیاءالدین آملى است کهتحصیلات ابتدایى را نزد پدر و اساتید محترم دیگر در زادگاه خود، تهران، بهانجام مىرساند و سپس راهى نجف اشرف شده و از محضر مرحوم آیات عظامآقاضیاءالدین عراقى و سیدابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ کاظم شیرازى و میرزاابوالحسن مشکینى و دیگر اساطین علم، استفاده مىکند و به مرحلهى رفیع اجتهادنایل مىآید. ایشان، مدتى به نمایندگى مرحوم آیهالله حکیم و یکبار به نمایندگىاز طرف مرحوم آیهالله بروجردى، در مصر اقامت مىگزیند و رهبرى شیعیان آن کشوررا بر عهده مىگیرد و پس از تیره شدن روابط ایران و مصر،به ایران باز مىگردد ومدتى در آمل ساکن مىشود و پس از آن، براى همیشه ساکن تهران مى شود و به ترویجو تدریس و اقامهى جماعت در مسجد پدر بزرگوار خود مىپردازد تا این که اجل محتوماو فرا مىرسد و به ملکوت اعلا مىپیوندد.
جناب ایشان، داراى اجازاتى از اساتید خود بود و افتخار دامادى حضرت آیهاللهحاج آقا حسین قمى(ره) هم نصیباش شده بود.
او، در پنجاه سالگى به حفظ قرآن مشغول مىشود و ظرف چهار سال قرآن را حفظمىکند.
یار دیرینهاش حجهالاسلام والمسلمین سید احمد شهرستانى دربارهى او مىگوید:
بسیار مرد مهذب و متقى و در راه تحصیل، خیلى جدى و با ورع و تقوا بود و ازسربازان کارى امام عصر(ع) محسوب مىشد.
زندگى را خیلى با قناعتبه سر مىبرد و در عین این که خود عیالوار بود، ولى ازرسیدگى به وضع دیگران غافل نبود و ایثار مىکرد و حرصى بر مال دنیا نداشت و ازمال دنیا، چیزى جز مقدارى کتاب از او باقى نماند. وى کثیرالزیاره بود و درروضه زیاد شرکت مىکرد.
ناگفته نماند که آیهالله عبدالله جوادى آملى نیز مقدارى در محضر او تلمذکردهاند.
فرزند دیگر ایشان، دکتر کاظم آملى است. و یکى از دامادهاى آن مرحوم، آلاحمدطالقانى و داماد دیگرش، نوهى مرحوم آقاى کافى بوده است.
ستایش دانشمندان از ایشان
حضرت استاد جوادى آملى، دربارهى استاد خود گوید:
ایشان سعى مىکرد هر وقتحضورشان مىرفتیم مجلس شان آموزنده باشد، گاهى داستانىذکر مىکردند که حکایت از آن مىکرد که انسان، راهى جز تهذیب نفس ندارد. گاهىمىفرمودند:
«من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مىکند. من ناچار شدمکه دست او را بگیرم و دستاش را گاز گرفتم و بغتتا از شدت درد بیدار شدم. دیدمدستام در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم و کسى به سراغ مننمىآید. این نفس است که دشمن من است; ما از بیرون آسیب نمىبینیم; هرچه مىبینیماز درون است. ». بار دیگر فرمودند: «من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است ومن هم به او پرخاش کردهام و دستبردهام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدارشدم، دیدم که دستامدر چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسانخود انسان است; اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک». (5]خ)
فرزند دانشمنداش دربارهى پدر نوشته است:
آن جناب، حقا از اعاظم علماى معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع واصول بود، چنان که حایز منقبتین
‹رسث/››ح :دسیونىم ىلمآ هدازنسح هللاهیآ داتسا ح<>ح )خ»6( علم و عمل بود. هم در مراقبت، حظى وافر داشتکه داراى (ربتت عندیتبود، و هم در سلوک الى الله نصیب اوفى داشت، و هم درتصنیف ید طولى. آن جناب را بر راقم، حق عظیم است. رفعالله درجاته و جزاه خیرجزاءالمعلمین.
بعد از رحلت آیهالله حاج سید حسین آقا بروجردى(ره) بسیارى از امامیه، بهآیهالله آقا سیدمحسن حکیم(ره) رجوع مىنمودند و شهرت مرجعیت، با آن جناب بود.
در همان اوایل امر که روزى این کمترین، در محضر مبارک استاد آیهالله حاج میرزاابوالحسن شعرانى در تهران تشرف داشته است، تنى چند از طلاب مدارس به حضورشرسیدند و عرض کردند: « ما، به چه کسى رجوع کنیم؟» در جواب فرمودند: «بهآقاى حاج شیخ محمدتقى آملى; چه اگر ایشان از آقاى حکیم بیشتر نداشته باشد،کمتر ندار (7]خ) ... پس از مراجعتاش از نجف اشرف به تهران، تا زمان ارتحالاشکه در حدود 38 سال است، بیتالشرف آن جناب در تهران، همواره بیتالمعمور تدریس وتصنیف و تکمیل نفوس مستعده بوده است. انسان، معناى واقعى عشق به علم و معارفرا از سیرت حسنهى او مشاهده مىکرد. و او را از مصادیق بارز حدیثشریف: قالالحواریون لعیسى: یا روحالله! من نجالس؟ قال:
فرمودند: «در حدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحنمطهر حضرت معصومه،(س) روضه
‹رسث/››ح . تسا ناشیا ىونعم دعب رگتیاکح هک دندرک لقن ام ىارب ار ىنایرج ،رمع رخاوارد .دندرکن ار راک نیا ،عضاوت ىزور زا ىلو ،دندرکىم دیلقت ود نآ زا ،ىدایزىهدع ،دندادىم هلاسر رگا هک دندوب ىدح رد ،ىنایتشآ دمحا ازریم ىاقآ و ناشیامانئمطم نم .دسیونب هلاسر دشن رضاح ىلو ،دوبتقو عجارم فیدر رد هکنیا ابح<>ح .دوب ىعضاوتم درم ىل ،ىلمآ ىقتدمحم خیش هللاهیآ موحرم ح<>ح :دیوگىم دوخ داتسا ىهرابرد ىزاریش ىضر دیس اقآ هللاهیآ ح<>ح .)خ»9( نوسفانتملا سفانتیلف کلذىف و .تفایىم)خ»8( مىخواندند. خیلى متاثر شدم و زیاد گریه کردم. بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور و «السلام على اهل لااله االاالله...» را خواندم. در این هنگام دیدم تمام ارواح، روى قبرهایشان نشستهاند وهمگى گفتند: علیکم السلام. شنیدم زمزمهاى داشتند مثل این که دربارهى امامحسین(ع) و عاشورا بود (10]خ).
علامهى متتبع حاج شیخ آقابزرگ تهرانى دربارهى ایشان مىنویسد:
عالم فقیه، و حکیم فاضل، من وجوه علما طهران و مراجعالاموربها.
مولف محترم معجم رجال الفکر و الادب فىالنجف خلال الف عام (ج1، ص75) او رااینگونه ستوده است:
عالم فقیه حکیم فاضل من اساتذه الفقه و الاصول.
استاد محترم شیخ محمد امامى کاشانى در نماز جمعهى تهران مورخهى 14/7/68 ضمنتجلیل از معظم له فرمودند:
اوایلى که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بسترى هستند. بهعیادتاش رفتم و احوالاش را پرسیدم.
فقط مىفرمود: «الحمدلله» و هیچ شکوه وصحبتى بیش از این نداشت. نویسندهى محترم دانشمندان و رجال مازندران دربارهى ایشان مىنویسد:
از اعاظم مجتهدین عصر مىباشند که اگر به قم یا به عتبات سکونت مىفرمود، شایداز حیث مرجعیت، مقدم بر دیگران بود.
ایشان علاوه بر فقه واصول و حکمت، نسبتبه معاصرین، ممتاز و منحصرند، ولى چونگوشهگیر و منزوى هستند، در انظار عامه، آنطور که مىبایستشناخته نشدند. هک ىناحور درف ودلاس نیا رد« :دندومرف ىئابطابط ىاقآ ،مدوب ىئابطابط هملاع ضیف رپ رضحم رد ،دوبهتشذگ ىهلا ىاقآ توف زا بش ود هک 1352 تشهبیدرا 27هبنشجنپ بش رد :دسیونىمىاهشمق ىهلامیکح لاوحا ىهمجرت رد ىلمآ هدازنسح نسح ىاقآ ام مرتحم داتسا ح‹›ح (خ»11) لى بر روحانیت آنها ایمان داشتم از دست ایران بهدر رفت!
یکى مرحوم آقاى آملى، و دیگرى مرحوم آقاى قمشهاى (12) .
مولف منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام ص 318 مىنویسد:
تالیفات استاد ما علامه آیهالله آملى که تاکنون در حدود پانزده جلد آن دررشتههاى معارف اسلامى چاپ و منتشر شده است، از کتابهاى مورد توجه استادان عالماسلامى است. وجودش از افتخارات مذهب جعفرى و ایران است.
وفات و مدفن
سرانجام، پس از عمرى تلاش و کوشش و خدمتبه اسلام و مسلمین، در شب29 شوال1319ق مطابق با27/9/1350 خ چراغ پر فروغ حیاتاش خاموش گردید و چشم ازجهان فانى فرو بست و براساس وصیتاش در باغ رضوان، نزدیک قبر مرحوم سید میرزاحسین سبزوارى و در جوار رحمت امام على بن موسىالرضا(ع) دفن شد.
استاد محقق جلالالدین همایى در رثاى ایشان، ماده تاریخى سروده که در ذیلمىخوانید:
آیت عظماى دین، شیخ تقى کز وى آیات خدا شد منجلى پاسدار شرع پاک مصطفى افتخار شیعهى آل على آملى،کاندر علوم عقل و نقل بود جامع، چون بهاء عاملى نادر افتد دین و دانش رابه هم کسى چنو در جامعى و کاملى بس تهى دستان طالب علم را کز افاضاتاش غنى کرد و ملى داعى حق را به جان لبیک گفت شد خرامان در جنان با مقبلى عطلت ایامنا یاویلنا من عیونالفضل کانوا کالحلى خواستم تاریخ فوتاش از سنا کش ارادت داشت در صافى دلى بهر تاریخاش شمسى گفت:«آه! رفت از دنیا تقى آملى»
1350 هجرى خورشیدى
فعاش سعیدا و مات حمیدا و ابقى الذکر الجمیل و الاثارالحسنه و المولفاتالقیمه.
کتابنامه
آیتحسنجشننامه بزرگداشت استاد حسنزاده آملىاختران فروزان رى و تهران یا تذکرهالمقابرشیخ محمد شریف رازىاظهارات برخى از شاگردان محترم ایشاناعیانالشیعه، سیدمحسن امینتاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدرالمتالهین، منوچهر صدوق سهاتجلى تقوا و علمدفتر اول، زیر نظر آیهالله احمدى فقیه یزدىتذکرهالحکماء، شیخ مرتضى گیلانىچراغ تجربه، به اهتمام جعفرپژومخدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرىدانشمندان و رجال مازندران، اسماعیل مهجورىدایرهالمعارف تشیعراهنماشناسى، محمدتقى مصباحیزدىسیماى فرزانگان، رضا مختارىطبقات اعلامالشیعه، آقابزرگ تهرانىکیهان اندیشه، ش54کیهان فرهنگى، سال دوم، ش9، آذر64، مصاحبه با آیهالله جوادى آملىگنجینهى دانشمندان، محمد شریف رازىگنجینه یا کشکول، سیاحمعجم رجالالفکر و الادب فىالنجف، دکتر محمدهادى امینىمولفین کتب چاپى، خان بابامشارمقدمه دررالفوائد، چاپ دوممقدمه مصباحالهدىمعارف اسلام، سال اول، ش2، اسفند 1345منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضى مدرسىمنظومه معرفت، گلى زوارهوفیاتالعلماء یا دانشمندان اسلامى، جلالى شاهرودى.
پى نوشت ها:
1- رک: گنجینه دانشمندان، ج3، ص 371، دانشمندان و رجال مازندران، ص 84;در آسمان معرفت، ص179; کیهان اندیشه، ش54، مقالهى استاد حسنزادهآملى; چراغتجربه، صص 18-25.
2- مجله معارف اسلام، س 1، ش 2، اسفند 1345.
3- منظور، جناب حاج سید على آقاى قاضى طباطبایى تبریزى(ره) است.
4- راهنما شناسى، محمدتقى مصباح یزدى.
5- کیهان فرهنگى، س2، ش9.
6- مقدمهى مصباحالهدى فى شرحالعروهالوثقى.
7- در آسمان معرفت، ص217.
8- اربعین شیخ بهائى، حدیث 18.
9- در آسمان معرفت، ص222.
10- مجلهى حوزه، ش 51 50، ص 31 و 32.
11- دانشمندان و رجال مازندران، ص 84 و 85.
12- تجلى تقوا و علم ، دفتر اول، ص79.
مرحوم آملى، در هفده سالگى به تهران آمد و از محضر مرحوم آیهالله حاج شیخمحمدحسن آشتیانى( صاحب بحرالفوائد) و مرحوم آیهالله میرزا ابوالقاسم کلانتر(م1295ق) و سید صادق طباطبایى، فقه و اصول، و از محضر حکیم بزرگ عصر خود،مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (م1314ق) و مرحوم آقاعلى زنورى (م1307ق) حکمتمتعالیه را فرا گرفت و جامع معقول و منقول گردید و تدریس و امامت «مسجد مجد»را در 1320ق برعهده گرفت. در جریان مشروطیت، همگام با شهید آیهالله حاج شیخفضلالله نورى به مبارزه پرداخت. پس از شهادت حاج شیخ فضلالله، به شهرستان نورتبعید شد. پس از تبعید، مجددا به تهران بازگشت و در سال1336ق رحلت کرد و درقبرستان ابن بابویه شهر رى، در ایوان مقبرهى مقدمات و سطوح را از محضر پدر و دیگر عالمان آن شهر، از جمله میرزا حسنکرمانشاهى، آقا شیخ محمد هادى
‹رسث/››ح .)2( ...مدرک عورش لوصا و هقف هبو مدش انشآ هیبدا مولع هب و غراف نآ تامدقم لیصحت زا ،غولب زا لبق رد .تشامگدوب رصع تلاامک نیرتمهم هک- هیبرع مولع ملعت هب ارم و متفای ىیانشآ نآ نتشونو ىسراف ندناوخ هب ىنامز کدنا رد ات تشاد لوذبم مدشر قیرط رد ىفاو ىدج و دومننم تیبرت رد غیلب ىعس و تشاذگ بتکم هب ارم ،ردپ ،مدیسر میلعت تیادب هب نوچ ح<>ح :دیوگ وا دوخ .تخادرپ لیصحت هب اجنامه ردو درک دشر ردپ رانک رد و دمآ ایند هب نارهت رد )ع(اضرلاىسوم نب ىلع ترضح تدلاوزور اب فداصم ق4031 هدعقلاوذ مهدزای هبنشراهچ زور رد ،هل مظعم ح<>ج تلایصحت و تدلاوا ج<>ح . ظافلا ثحابم رد ىتاقیقحتو ،هللالااهلالا هفیرش هملک حرش و علاطم حرش رب هیشاح و رافسا رب هیشاح و دئارفرب هیشاح و دناهدش پاچ هک ضئارفلا صیخلت و ىلمآدمحملام هیشاح مان هب هیسمشحرش رب ىاهیشاح هلمج زا ،تسا ىتافیلات ىاراد ، ناشیا )1( طالقانى و مرحوم آقا سید جلیل و شیخ عبدالحسینهزار جریبى و شیخ رضا نورى مازندرانى و شیخ على نورى و حاج شیخ عبدالنبى نورىفراگرفت و در سال1349ق در عین این که از استادش مرحوم نورى اجازهى اجتهادداشت، براى تکمیل اندوختههاى خود به نجف هجرت کرد و مدت چهارده سال از محضربزرگانى مانند مرحوم آیهالله میرزا حسین نائینى (م1355ق) و مرحوم آیهاللهآقاضیاءالدین عراقى (م1361ق) و مرحوم آیهالله شیخ مهدى نوائى مازندرانى ومرحوم آیهالله سیدابوالحسن اصفهانى(1365ق) استفاده کرد و به درجهى ممتازاجتهاد ارتقا پیدا کرد و از مرحوم آیهالله سید ابوتراب خوانسارى و مرحومآیهالله شیخ اسدالله زنجانى، به دریافت اجازهى روایى مباهى شد.
خود او از دروس اساتید خویش در نجف اینگونه یاد کرده است: ... و مجلس افادهى آقاى آقا ضیاءالدین عراقى را براى خود اختیار کردم تا درآن مدرس محترم، یک دوره اصول، منالبدایه الىالنهایه دیدم، و اسطارى از فقه رابرخوردم و آنچه شنیدم، بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.
تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقاى نائینى پیدا شده، پس از تکمیل دورهى مباحثهآقاى عراقى، به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الى آخر تعادل وتراجیح، و از اول مباحث الفاظ الى رساله برائت، خدمتشان استفاده کردم. و بهمباحثهى آقاى اصفهانى که در آن اوان، اصول منقح خارج مىفرمود، حاضر مىشدم وآنچه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم.
تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت (1348 ه) و چهل و نه (1349) و پنجاه (1350)نه آن که خود را مستغنى دیدم، بلکه ملول شدم، ... و همواره از خستگى ملول و درفکر برخورد; کاملى، وقت مىگذراندم، و به هرکس مىرسیدم، با ادب و خضوع، تجسسىمىکردم که مگر از مقصود حقیقى اطلاعى بگیرم.
و در خلال این احوال، به سالکى ژندهپوش برخوردم و شبها را در حرم مطهر حضرتمولىالموالى، ارواحنافداء عتبته، تاجار حرم با ایشان به سر مىبردم. و او اگرچه کامل نبود، لیکن من از صحبتاش استفاداتى مىبردم. تا آن که موفق به ادراکخدمت کاملى (3) شدم، و به آفتابى در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیهى اوبهرهها بردم و در مسجد کوفه و سهله، شبهایى تنها مشاهداتى کردم. و کمکم بابمراوده با مردم را به روى خود بستم و در مجالس مباحثات حاضر نمىشدم و دروسى راکه خود داشتم، ترک کردم. و چند سال بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشتبهطهران پدید آمد... .
او، در ربیعالاول1353ق به تهران مراجعت کرد و در محلهى حسنآباد مقیم شد و بهافاده و افاضه پرداخت.
اشتغال به هدایت مردم و امامت در مسجد مجدالدوله تهران و تدریس عقاید واحکام، ایشان را از اشتغالات عالىتر باز نداشت. لذا، هم تدریس معقول داشت و همتدریس منقول و هم به تصنیف و تالیف پرداخت و هم در امور اجتماعى دخالت مىکرد.
چند خاطره از دوران تحصیل
مرحوم استاد علامه طباطبایى و شهید علامه مرتضى مطهرى، نقل کردهاند کههنگامى که مرحوم آملى در نجف اشرف مشغول تحصیل بودند، یک شب به خاطر خستگى بهبالشى که پشتسرشان بوده تکیه داده و قرآن تلاوت کردند. فردا که خدمت استاداخلاقشان (مرحوم میرزا على آقاى قاضى رضوانالله علیه مىروند، استاد بى مقدمهمىفرماید: «موقع «مىدانى چه چیز را از دست دادى؟». عرض کردم: «خیر». فرمود:
‹رسث/››ح :دومرف .»؟تسین بحتسم لاصا ،ملاسهس رگم و .دوب ىبحتسم زامن !اقآ« :متفگ !ىداد ملاس کی ارچ :دنتفگ نم هب ،دندوبهتسشن نم ىولهپ هک ىیاقآ .مداد ملاس کی ،دهشت زا دعب ،مدناوخىم بحتسم زامن)ع(نینمؤملاریما ترضح رهطم مرح قاور رد« :دومرف .»!مشچ« :مدرک ضرع » .نکنلقن ىسک ىارب ماهدنز ات نکل ،میوگىم مه وت هب ،ماهتفگ ىرفن دنچ هب« :دومرفنم سامتلا و شهاوخ هب ابیرقت »؟دراد ىصاختهج ;دییامرفىم دیکات !اقآ« ح<>ح :مدرک ضرع »!نکمافتکا رخآ ملاس هب و نک ادا ار ملاس هس ،امتح ،بحتسم و بجاو ىاهزامن رد !مزیزع« ح<>ح :دومرف نم هب .دندوب هتسشن ىسرک ریز ،ناتسمز ىاهزور زا ىکی دنلب رهظزادعبح<>ح :درک لقن ناشیا مرتحم ناگداون زا ىکیح<>ح .)خ»4(
«بالا را نگاه کن!». سر را بالا کردم قصرى سفید با درختانى سبز و نهر آبىشفاف و گلهایى فراوان دیدم. وقتى به خود آمدم همه چیز عادى بود.».
هم ایشان گوید:
بنده جوانى حدود بیستساله بودم که در اتاق منزل مرحوم آقا، در محضر ایشانخدمت مىکردم; یعنى، جواب تلفنها را مىدادم و پذیرایى آقایانى که به دیدن آقامىآمدند را مىکردم.
روزهاى اولى که افتخار خدمت آقا را داشتم، به من فرمودند! «عزیزم! تکیهکلامایشان به نزدیکان خود هرگز در جواب تلفن یا مراجعهى آقایان و ... مراآیهالله یا جناب و یا القاب دیگر مگو! فقط به آقاى آملى اکتفا کن! حدود دو سالدر خدمت آقا بودم. روزى شخصى حدود پنجاه ساله، حضور آقا آمد و گفت: «دیشب،مرحوم صاحب عروه را خواب دیدم. به من فرمود: «به آقا شیخ محمدتقى آملى بگوشرح کتاب عروهالوثقى را زودتر تمام کند.». آقا به آن شخص فرمود:
«شما مىدانى که من مشغول نوشتن مصباح هستم؟». او در جواب گفت: «اصلا اطلاعىنداشتم و ندارم». من، این روز را فراموش نکردم تا زمانى که کتاب مصباح به آخر رسید. ساعتى بعددر حال وضو گرفتن جهت نماز شب، دارفانى را وداع کرد.
مبارزات
الف) درجریان انجمنهاى ایالتى و ولایتى، هنگامى که اعلامیهاى به امضاىمراجع تهران رسید، مردم قیام کردند. آن بزرگان عبارت بودند از مرحوم آیهاللهسیداحمد خوانسارى (م1405ق)، مرحوم آیهالله شیخ محمدرضا تنکابنى (م1385ق)،مرحوم آیهالله میرزا احمد آشتیانى (م1395ق)، مرحوم آیهالله شیخ محمدتقى آملى.
ب) در جریان تاریخى سال 42 یکى از مراجعى که فتوا به مرجعیتحضرت امامخمینى(ره) داد تا ایشان مصونیت داشته باشند، مرحوم آقاى آملى بود.
ج) در دورهى تبعید حضرت امام خمینى(ره) و پس از آن، طلاب و سخنرانان را بهترویج افکار انقلابى ایشان تشویق و ترغیب مىفرمود.
آثار علمى معظم له
دو دسته تالیف داشتهاند، دستهاى تقریرات دروس اساتیدشبوده و دستهاى هم نتیجهى افکار بلند خود او است.
1- التعلیقه على مکاسب المرحومالعلامهالانصارى (ره); این کتاب تقریر درس مرحومعلامه حاج میرزا حسین نائینى است که حاوى مباحث مکاسب محرمه تا اشتراط قدرت برتسلیم است. کتاب مذکور، در دو جلد در تهران به سال 1372-1374ق چاپ شده است.
2- کتاب الصلاه; این کتاب، تقریر بحث استادش مرحوم آیهالله میرزا حسین نائینىاست که در سه جلد در تهران به سال 1371ق چاپ شده است. این کتاب مشتمل استبرجمیع مباحث نماز، جز نماز جمعه; زیرا، استاد، مبحث نماز جمعه را متعرض نشدهاست.
3- منتهى الوصول الى غوامض کتابهالاصول; این کتاب تقریر بحث مرحومآیهالله سیدابوالحسن اصفهانى است که در تهران چاپ شده است.
4- حاشیه بر کفایه و ادلهى عقلیه; این کتاب، تقریر بحث مرحوم آیهاللهآقاضیاءالدین عراقى است.
5- تقریر بحثهاى استاد خود، مرحوم محقق نائینى در مباحث الفاظ علم اصول.
6- شرح بر بخش حکمت و فلسفهى منظومهى حکیم الهى مرحوم حاجملاهادى سبزوارى.
بنا به گفتهى استاد شهید آیهالله مطهرى این کتاب، مهمترین اثر او در فلسفهاست.
7- رسالهاى در احکام رضاع (مخطوط).
8- شرح بر اشارات.
9- شرح عروه بهنام مصباحالهدى در دوازده جلد که به چاپ رسیده و مهمترین اثرایشان در فقه است.
10- حیات جاوید; این کتاب، مجموعه درس هاى اخلاق ایشان است که در تهران، دردو جلد به سال 1335 چاپ شده است.
11- مجموعهاى از قاعدهى تجاوز و فراغ و قاعدهى ید و اماریت آنها براى ملکیت(مخطوط).
12- رسالهاى در رهن (مخطوط).
13- رسالهاى در وقف (مخطوط).
14- اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایدهآلیسم، چاپ تهران، 1371ق.
15- خداشناسى، چاپ تهران، 1370ق.
16- رساله فىقاعده لاضرر.
17- رساله فىالرضاع .
18- خلاصهى مذاکرات راجع به اصولالدین، چاپ تهران، 42 صفحه.
19- رسالهاى در جفر; طبق اظهار یکى از نوادگان آن مرحوم، این رساله، در حالحاضر، در اختیار استاد حسنزاده آملى، مدظلهالعالى، است.
تشرف به محضر ولى عصر، عجلالله تعالى فرجهالشریف
مرحوم حاج میرزا على قاضى، استاد ایشان فرموده است: بعضى از افراد زمان ما،مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کردهاند و به خدمتاش شرفیاب شدهاند.
یکى از آنها، در مسجد سهله در مقام آن حضرت -که به مقام صاحبالزمان معروف استمشغول دعا و ذکر بوده است. ناگهان آن حضرت را مىبیند که در میان نورى بسیارشدید به او نزدیک شده و چنان ابهت و عظمت آن نور، او را مىگیرد که نزدیک بودهقبض روح شود، نفس او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخرمانده بود که جان دهد، امام عصر را به اسماى جلالیه خداوند متعال قسم مىدهد کهدیگر به او نزدیک نگردند، بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغولذکر بوده امام زمان(ع) بر او ظاهر مىشوند و مراد خود را مىیابد و به شرفملاقات مىرسد.
مرحوم قاضى مىفرمود: این شخص، (مرحوم) شیخ محمدتقى آملى بوده است.
شاگردان
آن فقیه فرزانه، در طى عمر شریف و با برکتخود، شاگردان زبر دست و والامقامىتربیت کرد. بعضى از شاگردان ایشان عبارتاند از:
1- مرحوم آیهالله میرزا جوادآقا تهرانى
2- آیهالله حسن حسنزاده آملى
3- آیهالله عبدالله جوادى آملى
4- آیهالله آقا سیدرضى شیرازى
5- آیهالله سید حسین شمس
6- مرحوم حجهالاسلام والمسلمین سید حسن موسوى دهسرخى
7- حجهالاسلام والمسلمین شیخ مصطفى مسجد جامعى
8- مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطورى
9- دکتر مهدى محقق
10- رضا اصفهانى.
الولد سرابیه
یکى از فرزندان معطمله، حضرت آیهالله آقاضیاءالدین آملى است کهتحصیلات ابتدایى را نزد پدر و اساتید محترم دیگر در زادگاه خود، تهران، بهانجام مىرساند و سپس راهى نجف اشرف شده و از محضر مرحوم آیات عظامآقاضیاءالدین عراقى و سیدابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ کاظم شیرازى و میرزاابوالحسن مشکینى و دیگر اساطین علم، استفاده مىکند و به مرحلهى رفیع اجتهادنایل مىآید. ایشان، مدتى به نمایندگى مرحوم آیهالله حکیم و یکبار به نمایندگىاز طرف مرحوم آیهالله بروجردى، در مصر اقامت مىگزیند و رهبرى شیعیان آن کشوررا بر عهده مىگیرد و پس از تیره شدن روابط ایران و مصر،به ایران باز مىگردد ومدتى در آمل ساکن مىشود و پس از آن، براى همیشه ساکن تهران مى شود و به ترویجو تدریس و اقامهى جماعت در مسجد پدر بزرگوار خود مىپردازد تا این که اجل محتوماو فرا مىرسد و به ملکوت اعلا مىپیوندد.
جناب ایشان، داراى اجازاتى از اساتید خود بود و افتخار دامادى حضرت آیهاللهحاج آقا حسین قمى(ره) هم نصیباش شده بود.
او، در پنجاه سالگى به حفظ قرآن مشغول مىشود و ظرف چهار سال قرآن را حفظمىکند.
یار دیرینهاش حجهالاسلام والمسلمین سید احمد شهرستانى دربارهى او مىگوید:
بسیار مرد مهذب و متقى و در راه تحصیل، خیلى جدى و با ورع و تقوا بود و ازسربازان کارى امام عصر(ع) محسوب مىشد.
زندگى را خیلى با قناعتبه سر مىبرد و در عین این که خود عیالوار بود، ولى ازرسیدگى به وضع دیگران غافل نبود و ایثار مىکرد و حرصى بر مال دنیا نداشت و ازمال دنیا، چیزى جز مقدارى کتاب از او باقى نماند. وى کثیرالزیاره بود و درروضه زیاد شرکت مىکرد.
ناگفته نماند که آیهالله عبدالله جوادى آملى نیز مقدارى در محضر او تلمذکردهاند.
فرزند دیگر ایشان، دکتر کاظم آملى است. و یکى از دامادهاى آن مرحوم، آلاحمدطالقانى و داماد دیگرش، نوهى مرحوم آقاى کافى بوده است.
ستایش دانشمندان از ایشان
حضرت استاد جوادى آملى، دربارهى استاد خود گوید:
ایشان سعى مىکرد هر وقتحضورشان مىرفتیم مجلس شان آموزنده باشد، گاهى داستانىذکر مىکردند که حکایت از آن مىکرد که انسان، راهى جز تهذیب نفس ندارد. گاهىمىفرمودند:
«من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مىکند. من ناچار شدمکه دست او را بگیرم و دستاش را گاز گرفتم و بغتتا از شدت درد بیدار شدم. دیدمدستام در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم و کسى به سراغ مننمىآید. این نفس است که دشمن من است; ما از بیرون آسیب نمىبینیم; هرچه مىبینیماز درون است. ». بار دیگر فرمودند: «من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است ومن هم به او پرخاش کردهام و دستبردهام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدارشدم، دیدم که دستامدر چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسانخود انسان است; اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک». (5]خ)
فرزند دانشمنداش دربارهى پدر نوشته است:
آن جناب، حقا از اعاظم علماى معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع واصول بود، چنان که حایز منقبتین
‹رسث/››ح :دسیونىم ىلمآ هدازنسح هللاهیآ داتسا ح<>ح )خ»6( علم و عمل بود. هم در مراقبت، حظى وافر داشتکه داراى (ربتت عندیتبود، و هم در سلوک الى الله نصیب اوفى داشت، و هم درتصنیف ید طولى. آن جناب را بر راقم، حق عظیم است. رفعالله درجاته و جزاه خیرجزاءالمعلمین.
بعد از رحلت آیهالله حاج سید حسین آقا بروجردى(ره) بسیارى از امامیه، بهآیهالله آقا سیدمحسن حکیم(ره) رجوع مىنمودند و شهرت مرجعیت، با آن جناب بود.
در همان اوایل امر که روزى این کمترین، در محضر مبارک استاد آیهالله حاج میرزاابوالحسن شعرانى در تهران تشرف داشته است، تنى چند از طلاب مدارس به حضورشرسیدند و عرض کردند: « ما، به چه کسى رجوع کنیم؟» در جواب فرمودند: «بهآقاى حاج شیخ محمدتقى آملى; چه اگر ایشان از آقاى حکیم بیشتر نداشته باشد،کمتر ندار (7]خ) ... پس از مراجعتاش از نجف اشرف به تهران، تا زمان ارتحالاشکه در حدود 38 سال است، بیتالشرف آن جناب در تهران، همواره بیتالمعمور تدریس وتصنیف و تکمیل نفوس مستعده بوده است. انسان، معناى واقعى عشق به علم و معارفرا از سیرت حسنهى او مشاهده مىکرد. و او را از مصادیق بارز حدیثشریف: قالالحواریون لعیسى: یا روحالله! من نجالس؟ قال:
فرمودند: «در حدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحنمطهر حضرت معصومه،(س) روضه
‹رسث/››ح . تسا ناشیا ىونعم دعب رگتیاکح هک دندرک لقن ام ىارب ار ىنایرج ،رمع رخاوارد .دندرکن ار راک نیا ،عضاوت ىزور زا ىلو ،دندرکىم دیلقت ود نآ زا ،ىدایزىهدع ،دندادىم هلاسر رگا هک دندوب ىدح رد ،ىنایتشآ دمحا ازریم ىاقآ و ناشیامانئمطم نم .دسیونب هلاسر دشن رضاح ىلو ،دوبتقو عجارم فیدر رد هکنیا ابح<>ح .دوب ىعضاوتم درم ىل ،ىلمآ ىقتدمحم خیش هللاهیآ موحرم ح<>ح :دیوگىم دوخ داتسا ىهرابرد ىزاریش ىضر دیس اقآ هللاهیآ ح<>ح .)خ»9( نوسفانتملا سفانتیلف کلذىف و .تفایىم)خ»8( مىخواندند. خیلى متاثر شدم و زیاد گریه کردم. بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور و «السلام على اهل لااله االاالله...» را خواندم. در این هنگام دیدم تمام ارواح، روى قبرهایشان نشستهاند وهمگى گفتند: علیکم السلام. شنیدم زمزمهاى داشتند مثل این که دربارهى امامحسین(ع) و عاشورا بود (10]خ).
علامهى متتبع حاج شیخ آقابزرگ تهرانى دربارهى ایشان مىنویسد:
عالم فقیه، و حکیم فاضل، من وجوه علما طهران و مراجعالاموربها.
مولف محترم معجم رجال الفکر و الادب فىالنجف خلال الف عام (ج1، ص75) او رااینگونه ستوده است:
عالم فقیه حکیم فاضل من اساتذه الفقه و الاصول.
استاد محترم شیخ محمد امامى کاشانى در نماز جمعهى تهران مورخهى 14/7/68 ضمنتجلیل از معظم له فرمودند:
اوایلى که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بسترى هستند. بهعیادتاش رفتم و احوالاش را پرسیدم.
فقط مىفرمود: «الحمدلله» و هیچ شکوه وصحبتى بیش از این نداشت. نویسندهى محترم دانشمندان و رجال مازندران دربارهى ایشان مىنویسد:
از اعاظم مجتهدین عصر مىباشند که اگر به قم یا به عتبات سکونت مىفرمود، شایداز حیث مرجعیت، مقدم بر دیگران بود.
ایشان علاوه بر فقه واصول و حکمت، نسبتبه معاصرین، ممتاز و منحصرند، ولى چونگوشهگیر و منزوى هستند، در انظار عامه، آنطور که مىبایستشناخته نشدند. هک ىناحور درف ودلاس نیا رد« :دندومرف ىئابطابط ىاقآ ،مدوب ىئابطابط هملاع ضیف رپ رضحم رد ،دوبهتشذگ ىهلا ىاقآ توف زا بش ود هک 1352 تشهبیدرا 27هبنشجنپ بش رد :دسیونىمىاهشمق ىهلامیکح لاوحا ىهمجرت رد ىلمآ هدازنسح نسح ىاقآ ام مرتحم داتسا ح‹›ح (خ»11) لى بر روحانیت آنها ایمان داشتم از دست ایران بهدر رفت!
یکى مرحوم آقاى آملى، و دیگرى مرحوم آقاى قمشهاى (12) .
مولف منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام ص 318 مىنویسد:
تالیفات استاد ما علامه آیهالله آملى که تاکنون در حدود پانزده جلد آن دررشتههاى معارف اسلامى چاپ و منتشر شده است، از کتابهاى مورد توجه استادان عالماسلامى است. وجودش از افتخارات مذهب جعفرى و ایران است.
وفات و مدفن
سرانجام، پس از عمرى تلاش و کوشش و خدمتبه اسلام و مسلمین، در شب29 شوال1319ق مطابق با27/9/1350 خ چراغ پر فروغ حیاتاش خاموش گردید و چشم ازجهان فانى فرو بست و براساس وصیتاش در باغ رضوان، نزدیک قبر مرحوم سید میرزاحسین سبزوارى و در جوار رحمت امام على بن موسىالرضا(ع) دفن شد.
استاد محقق جلالالدین همایى در رثاى ایشان، ماده تاریخى سروده که در ذیلمىخوانید:
آیت عظماى دین، شیخ تقى کز وى آیات خدا شد منجلى پاسدار شرع پاک مصطفى افتخار شیعهى آل على آملى،کاندر علوم عقل و نقل بود جامع، چون بهاء عاملى نادر افتد دین و دانش رابه هم کسى چنو در جامعى و کاملى بس تهى دستان طالب علم را کز افاضاتاش غنى کرد و ملى داعى حق را به جان لبیک گفت شد خرامان در جنان با مقبلى عطلت ایامنا یاویلنا من عیونالفضل کانوا کالحلى خواستم تاریخ فوتاش از سنا کش ارادت داشت در صافى دلى بهر تاریخاش شمسى گفت:«آه! رفت از دنیا تقى آملى»
1350 هجرى خورشیدى
فعاش سعیدا و مات حمیدا و ابقى الذکر الجمیل و الاثارالحسنه و المولفاتالقیمه.
کتابنامه
آیتحسنجشننامه بزرگداشت استاد حسنزاده آملىاختران فروزان رى و تهران یا تذکرهالمقابرشیخ محمد شریف رازىاظهارات برخى از شاگردان محترم ایشاناعیانالشیعه، سیدمحسن امینتاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدرالمتالهین، منوچهر صدوق سهاتجلى تقوا و علمدفتر اول، زیر نظر آیهالله احمدى فقیه یزدىتذکرهالحکماء، شیخ مرتضى گیلانىچراغ تجربه، به اهتمام جعفرپژومخدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرىدانشمندان و رجال مازندران، اسماعیل مهجورىدایرهالمعارف تشیعراهنماشناسى، محمدتقى مصباحیزدىسیماى فرزانگان، رضا مختارىطبقات اعلامالشیعه، آقابزرگ تهرانىکیهان اندیشه، ش54کیهان فرهنگى، سال دوم، ش9، آذر64، مصاحبه با آیهالله جوادى آملىگنجینهى دانشمندان، محمد شریف رازىگنجینه یا کشکول، سیاحمعجم رجالالفکر و الادب فىالنجف، دکتر محمدهادى امینىمولفین کتب چاپى، خان بابامشارمقدمه دررالفوائد، چاپ دوممقدمه مصباحالهدىمعارف اسلام، سال اول، ش2، اسفند 1345منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضى مدرسىمنظومه معرفت، گلى زوارهوفیاتالعلماء یا دانشمندان اسلامى، جلالى شاهرودى.
پى نوشت ها:
1- رک: گنجینه دانشمندان، ج3، ص 371، دانشمندان و رجال مازندران، ص 84;در آسمان معرفت، ص179; کیهان اندیشه، ش54، مقالهى استاد حسنزادهآملى; چراغتجربه، صص 18-25.
2- مجله معارف اسلام، س 1، ش 2، اسفند 1345.
3- منظور، جناب حاج سید على آقاى قاضى طباطبایى تبریزى(ره) است.
4- راهنما شناسى، محمدتقى مصباح یزدى.
5- کیهان فرهنگى، س2، ش9.
6- مقدمهى مصباحالهدى فى شرحالعروهالوثقى.
7- در آسمان معرفت، ص217.
8- اربعین شیخ بهائى، حدیث 18.
9- در آسمان معرفت، ص222.
10- مجلهى حوزه، ش 51 50، ص 31 و 32.
11- دانشمندان و رجال مازندران، ص 84 و 85.
12- تجلى تقوا و علم ، دفتر اول، ص79.