آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

پدر دودمان او از گذشته‏ى دور روشن نیست، اما پدرش مرحوم ملامحمد آملى‏از رجال علمى مشهور بود که در1263 ق در آمل به دنیا آمد. او، شاعر و ادیب‏بوده و در عهد صفویه مى‏زیسته است.
مرحوم آملى، در هفده سالگى به تهران آمد و از محضر مرحوم آیه‏الله حاج شیخ‏محمدحسن آشتیانى( صاحب بحرالفوائد) و مرحوم آیه‏الله میرزا ابوالقاسم کلانتر(م‏1295ق) و سید صادق طباطبایى، فقه و اصول، و از محضر حکیم بزرگ عصر خود،مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (م‏1314ق) و مرحوم آقاعلى زنورى (م‏1307ق) حکمت‏متعالیه را فرا گرفت و جامع معقول و منقول گردید و تدریس و امامت «مسجد مجد»را در 1320ق برعهده گرفت. در جریان مشروطیت، همگام با شهید آیه‏الله حاج شیخ‏فضل‏الله نورى به مبارزه پرداخت. پس از شهادت حاج شیخ فضل‏الله، به شهرستان نورتبعید شد. پس از تبعید، مجددا به تهران بازگشت و در سال‏1336ق رحلت کرد و درقبرستان ابن بابویه شهر رى، در ایوان مقبره‏ى مقدمات و سطوح را از محضر پدر و دیگر عالمان آن شهر، از جمله میرزا حسن‏کرمانشاهى، آقا شیخ محمد هادى
‹رس‏ث/››ح .)2( ...م‏درک ع‏ورش ل‏وصا و ه‏قف ه‏بو م‏دش انشآ ه‏یبدا م‏ولع ه‏ب و غ‏راف ن‏آ ت‏امدقم ل‏یصحت زا ،غ‏ولب زا ل‏بق رد .ت‏شامگدوب رصع ت‏لاامک ن‏یرتم‏هم ه‏ک- ه‏یبرع م‏ولع م‏لعت ه‏ب ارم و م‏تفای ى‏یانشآ ن‏آ ن‏تشونو ى‏سراف ن‏دناوخ ه‏ب ى‏نامز ک‏دنا رد ات ت‏شاد ل‏وذبم م‏دشر ق‏یرط رد ى‏فاو ى‏دج و دومنن‏م ت‏یبرت رد غ‏یلب ى‏عس و ت‏شاذگ ب‏تکم ه‏ب ارم ،ردپ ،م‏دیسر م‏یلعت ت‏یادب ه‏ب ن‏وچ ح<>ح :دیوگ وا دوخ .ت‏خادرپ ل‏یصحت ه‏ب اجن‏امه ردو درک دشر ردپ رانک رد و دمآ ایند ه‏ب ن‏ارهت رد )ع(اضرلاى‏سوم ن‏ب ى‏لع ت‏رضح ت‏دلاوزور اب ف‏داصم ق‏4031 ه‏دعقلاوذ م‏هدزای ه‏بنشراهچ زور رد ،ه‏ل م‏ظعم ح<>ج ت‏لایصحت و ت‏دلاوا ج<>ح . ظ‏افلا ث‏حابم رد ى‏تاقیقحتو ،ه‏للالااه‏لالا ه‏فیرش ه‏ملک ح‏رش و ع‏لاطم ح‏رش رب ه‏یشاح و رافسا رب ه‏یشاح و دئارفرب ه‏یشاح و دناه‏دش پ‏اچ ه‏ک ض‏ئارفلا ص‏یخلت و ى‏لمآدمحملام ه‏یشاح م‏ان ه‏ب ه‏یسمشح‏رش رب ى‏اه‏یشاح ه‏لمج زا ،ت‏سا ى‏تافیلات ى‏اراد ، ن‏اشیا )1( طالقانى و مرحوم آقا سید جلیل و شیخ عبدالحسین‏هزار جریبى و شیخ رضا نورى مازندرانى و شیخ على نورى و حاج شیخ عبدالنبى نورى‏فراگرفت و در سال‏1349ق در عین این که از استادش مرحوم نورى اجازه‏ى اجتهادداشت، براى تکمیل اندوخته‏هاى خود به نجف هجرت کرد و مدت چهارده سال از محضربزرگانى مانند مرحوم آیه‏الله میرزا حسین نائینى (م‏1355ق) و مرحوم آیه‏الله‏آقاضیاءالدین عراقى (م‏1361ق) و مرحوم آیه‏الله شیخ مهدى نوائى مازندرانى ومرحوم آیه‏الله سیدابوالحسن اصفهانى(1365ق) استفاده کرد و به درجه‏ى ممتازاجتهاد ارتقا پیدا کرد و از مرحوم آیه‏الله سید ابوتراب خوانسارى و مرحوم‏آیه‏الله شیخ اسدالله زنجانى، به دریافت اجازه‏ى روایى مباهى شد.
خود او از دروس اساتید خویش در نجف این‏گونه یاد کرده است: ... و مجلس افاده‏ى آقاى آقا ضیاءالدین عراقى را براى خود اختیار کردم تا درآن مدرس محترم، یک دوره اصول، من‏البدایه الى‏النهایه دیدم، و اسطارى از فقه رابرخوردم و آن‏چه شنیدم، بنوشتم و آن‏چه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم.
تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقاى نائینى پیدا شده، پس از تکمیل دوره‏ى مباحثه‏آقاى عراقى، به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الى آخر تعادل وتراجیح، و از اول مباحث الفاظ الى رساله برائت، خدمت‏شان استفاده کردم. و به‏مباحثه‏ى آقاى اصفهانى که در آن اوان، اصول منقح خارج مى‏فرمود، حاضر مى‏شدم وآن‏چه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم.
تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت (1348 ه) و چهل و نه (1349) و پنجاه (1350)نه آن که خود را مستغنى دیدم، بلکه ملول شدم، ... و همواره از خستگى ملول و درفکر برخورد; کاملى، وقت مى‏گذراندم، و به هرکس مى‏رسیدم، با ادب و خضوع، تجسسى‏مى‏کردم که مگر از مقصود حقیقى اطلاعى بگیرم.
و در خلال این احوال، به سالکى ژنده‏پوش برخوردم و شب‏ها را در حرم مطهر حضرت‏مولى‏الموالى، ارواحنافداء عتبته، تاجار حرم با ایشان به سر مى‏بردم. و او اگرچه کامل نبود، لیکن من از صحبت‏اش استفاداتى مى‏بردم. تا آن که موفق به ادراک‏خدمت کاملى (3) شدم، و به آفتابى در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیه‏ى اوبهره‏ها بردم و در مسجد کوفه و سهله، شب‏هایى تنها مشاهداتى کردم. و کم‏کم باب‏مراوده با مردم را به روى خود بستم و در مجالس مباحثات حاضر نمى‏شدم و دروسى راکه خود داشتم، ترک کردم. و چند سال بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت‏به‏طهران پدید آمد... .
او، در ربیع‏الاول‏1353ق به تهران مراجعت کرد و در محله‏ى حسن‏آباد مقیم شد و به‏افاده و افاضه پرداخت.
اشتغال به هدایت مردم و امامت در مسجد مجدالدوله تهران و تدریس عقاید واحکام، ایشان را از اشتغالات عالى‏تر باز نداشت. لذا، هم تدریس معقول داشت و هم‏تدریس منقول و هم به تصنیف و تالیف پرداخت و هم در امور اجتماعى دخالت مى‏کرد.
چند خاطره از دوران تحصیل
مرحوم استاد علامه طباطبایى و شهید علامه مرتضى مطهرى، نقل کرده‏اند که‏هنگامى که مرحوم آملى در نجف اشرف مشغول تحصیل بودند، یک شب به خاطر خستگى به‏بالشى که پشت‏سرشان بوده تکیه داده و قرآن تلاوت کردند. فردا که خدمت استاداخلاق‏شان (مرحوم میرزا على آقاى قاضى رضوان‏الله علیه مى‏روند، استاد بى مقدمه‏مى‏فرماید: «موقع «مى‏دانى چه چیز را از دست دادى؟». عرض کردم: «خیر». فرمود:
‹رس‏ث/››ح :دومرف .»؟ت‏سین ب‏حتسم لاصا ،م‏لاسه‏س رگم و .دوب ى‏بحتسم زامن !اقآ« :م‏تفگ !ى‏داد م‏لاس ک‏ی ارچ :دنتفگ ن‏م ه‏ب ،دندوبه‏تسشن ن‏م ى‏ولهپ ه‏ک ى‏یاقآ .م‏داد م‏لاس ک‏ی ،دهشت زا دعب ،م‏دناوخى‏م ب‏حتسم زامن)ع(ن‏ینمؤملاریما ت‏رضح رهطم م‏رح ق‏اور رد« :دومرف .»!م‏شچ« :م‏درک ض‏رع » .ن‏کنل‏قن ى‏سک ى‏ارب م‏اه‏دنز ات ن‏کل ،م‏یوگى‏م م‏ه وت ه‏ب ،م‏اه‏تفگ ى‏رفن دنچ ه‏ب« :دومرفن‏م س‏امتلا و ش‏هاوخ ه‏ب ابیرقت »؟دراد ى‏صاخت‏هج ;دییامرفى‏م دیکات !اقآ« ح<>ح :م‏درک ض‏رع »!ن‏کمافتکا رخآ م‏لاس ه‏ب و ن‏ک ادا ار م‏لاس ه‏س ،امتح ،ب‏حتسم و ب‏جاو ى‏اهزامن رد !م‏زیزع« ح<>ح :دومرف ن‏م ه‏ب .دندوب ه‏تسشن ى‏سرک ریز ،ن‏اتسمز ى‏اهزور زا ى‏کی دنلب رهظزادعبح<>ح :درک ل‏قن ن‏اشیا م‏رتحم ن‏اگداون زا ى‏کیح<>ح .)خ»4(
«بالا را نگاه کن!». سر را بالا کردم قصرى سفید با درختانى سبز و نهر آبى‏شفاف و گل‏هایى فراوان دیدم. وقتى به خود آمدم همه چیز عادى بود.».
هم ایشان گوید:
بنده جوانى حدود بیست‏ساله بودم که در اتاق منزل مرحوم آقا، در محضر ایشان‏خدمت مى‏کردم; یعنى، جواب تلفن‏ها را مى‏دادم و پذیرایى آقایانى که به دیدن آقامى‏آمدند را مى‏کردم.
روزهاى اولى که افتخار خدمت آقا را داشتم، به من فرمودند! «عزیزم! تکیه‏کلام‏ایشان به نزدیکان خود هرگز در جواب تلفن یا مراجعه‏ى آقایان و ... مراآیه‏الله یا جناب و یا القاب دیگر مگو! فقط به آقاى آملى اکتفا کن! حدود دو سال‏در خدمت آقا بودم. روزى شخصى حدود پنجاه ساله، حضور آقا آمد و گفت: «دیشب،مرحوم صاحب عروه را خواب دیدم. به من فرمود: «به آقا شیخ محمدتقى آملى بگوشرح کتاب عروه‏الوثقى را زودتر تمام کند.». آقا به آن شخص فرمود:
«شما مى‏دانى که من مشغول نوشتن مصباح هستم؟». او در جواب گفت: «اصلا اطلاعى‏نداشتم و ندارم‏». من، این روز را فراموش نکردم تا زمانى که کتاب مصباح به آخر رسید. ساعتى بعددر حال وضو گرفتن جهت نماز شب، دارفانى را وداع کرد.
مبارزات
الف) درجریان انجمن‏هاى ایالتى و ولایتى، هنگامى که اعلامیه‏اى به امضاى‏مراجع تهران رسید، مردم قیام کردند. آن بزرگان عبارت بودند از مرحوم آیه‏الله‏سیداحمد خوانسارى (م‏1405ق)، مرحوم آیه‏الله شیخ محمدرضا تنکابنى (م‏1385ق)،مرحوم آیه‏الله میرزا احمد آشتیانى (م‏1395ق)، مرحوم آیه‏الله شیخ محمدتقى آملى.
ب) در جریان تاریخى سال 42 یکى از مراجعى که فتوا به مرجعیت‏حضرت امام‏خمینى(ره) داد تا ایشان مصونیت داشته باشند، مرحوم آقاى آملى بود.
ج) در دوره‏ى تبعید حضرت امام خمینى(ره) و پس از آن، طلاب و سخنرانان را به‏ترویج افکار انقلابى ایشان تشویق و ترغیب مى‏فرمود.
آثار علمى معظم له
دو دسته تالیف داشته‏اند، دسته‏اى تقریرات دروس اساتیدش‏بوده و دسته‏اى هم نتیجه‏ى افکار بلند خود او است.
1- التعلیقه على مکاسب المرحوم‏العلامه‏الانصارى (ره); این کتاب تقریر درس مرحوم‏علامه حاج میرزا حسین نائینى است که حاوى مباحث مکاسب محرمه تا اشتراط قدرت برتسلیم است. کتاب مذکور، در دو جلد در تهران به سال 1372-1374ق چاپ شده است.
2- کتاب الصلاه; این کتاب، تقریر بحث استادش مرحوم آیه‏الله میرزا حسین نائینى‏است که در سه جلد در تهران به سال 1371ق چاپ شده است. این کتاب مشتمل است‏برجمیع مباحث نماز، جز نماز جمعه; زیرا، استاد، مبحث نماز جمعه را متعرض نشده‏است.
3- منتهى الوصول الى غوامض کتابه‏الاصول; این کتاب تقریر بحث مرحوم‏آیه‏الله سیدابوالحسن اصفهانى است که در تهران چاپ شده است.
4- حاشیه بر کفایه و ادله‏ى عقلیه; این کتاب، تقریر بحث مرحوم آیه‏الله‏آقاضیاءالدین عراقى است.
5- تقریر بحث‏هاى استاد خود، مرحوم محقق نائینى در مباحث الفاظ علم اصول.
6- شرح بر بخش حکمت و فلسفه‏ى منظومه‏ى حکیم الهى مرحوم حاج‏ملاهادى سبزوارى.
بنا به گفته‏ى استاد شهید آیه‏الله مطهرى این کتاب، مهم‏ترین اثر او در فلسفه‏است.
7- رساله‏اى در احکام رضاع (مخطوط).
8- شرح بر اشارات.
9- شرح عروه به‏نام مصباح‏الهدى در دوازده جلد که به چاپ رسیده و مهم‏ترین اثرایشان در فقه است.
10- حیات جاوید; این کتاب، مجموعه درس هاى اخلاق ایشان است که در تهران، دردو جلد به سال 1335 چاپ شده است.
11- مجموعه‏اى از قاعده‏ى تجاوز و فراغ و قاعده‏ى ید و اماریت آن‏ها براى ملکیت(مخطوط).
12- رساله‏اى در رهن (مخطوط).
13- رساله‏اى در وقف (مخطوط).
14- اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایده‏آلیسم، چاپ تهران، 1371ق.
15- خداشناسى، چاپ تهران، 1370ق.
16- رساله فى‏قاعده لاضرر.
17- رساله فى‏الرضاع .
18- خلاصه‏ى مذاکرات راجع به اصول‏الدین، چاپ تهران، 42 صفحه.
19- رساله‏اى در جفر; طبق اظهار یکى از نوادگان آن مرحوم، این رساله، در حال‏حاضر، در اختیار استاد حسن‏زاده آملى، مدظله‏العالى، است.
تشرف به محضر ولى عصر، عجل‏الله تعالى فرجه‏الشریف
مرحوم حاج میرزا على قاضى، استاد ایشان فرموده است: بعضى از افراد زمان ما،مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده‏اند و به خدمت‏اش شرفیاب شده‏اند.
یکى از آن‏ها، در مسجد سهله در مقام آن حضرت -که به مقام صاحب‏الزمان معروف است‏مشغول دعا و ذکر بوده است. ناگهان آن حضرت را مى‏بیند که در میان نورى بسیارشدید به او نزدیک شده و چنان ابهت و عظمت آن نور، او را مى‏گیرد که نزدیک بوده‏قبض روح شود، نفس او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخرمانده بود که جان دهد، امام عصر را به اسماى جلالیه خداوند متعال قسم مى‏دهد که‏دیگر به او نزدیک نگردند، بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول‏ذکر بوده امام زمان(ع) بر او ظاهر مى‏شوند و مراد خود را مى‏یابد و به شرف‏ملاقات مى‏رسد.
مرحوم قاضى مى‏فرمود: این شخص، (مرحوم) شیخ محمدتقى آملى بوده است.
شاگردان
آن فقیه فرزانه، در طى عمر شریف و با برکت‏خود، شاگردان زبر دست و والامقامى‏تربیت کرد. بعضى از شاگردان ایشان عبارت‏اند از:
1- مرحوم آیه‏الله میرزا جوادآقا تهرانى
2- آیه‏الله حسن حسن‏زاده آملى
3- آیه‏الله عبدالله جوادى آملى
4- آیه‏الله آقا سیدرضى شیرازى
5- آیه‏الله سید حسین شمس
6- مرحوم حجه‏الاسلام والمسلمین سید حسن موسوى دهسرخى
7- حجه‏الاسلام والمسلمین شیخ مصطفى مسجد جامعى
8- مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطورى
9- دکتر مهدى محقق
10- رضا اصفهانى.
الولد سرابیه
یکى از فرزندان معطم‏له، حضرت آیه‏الله آقاضیاءالدین آملى است که‏تحصیلات ابتدایى را نزد پدر و اساتید محترم دیگر در زادگاه خود، تهران، به‏انجام مى‏رساند و سپس راهى نجف اشرف شده و از محضر مرحوم آیات عظام‏آقاضیاءالدین عراقى و سیدابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ کاظم شیرازى و میرزاابوالحسن مشکینى و دیگر اساطین علم، استفاده مى‏کند و به مرحله‏ى رفیع اجتهادنایل مى‏آید. ایشان، مدتى به نمایندگى مرحوم آیه‏الله حکیم و یک‏بار به نمایندگى‏از طرف مرحوم آیه‏الله بروجردى، در مصر اقامت مى‏گزیند و رهبرى شیعیان آن کشوررا بر عهده مى‏گیرد و پس از تیره شدن روابط ایران و مصر،به ایران باز مى‏گردد ومدتى در آمل ساکن مى‏شود و پس از آن، براى همیشه ساکن تهران مى شود و به ترویج‏و تدریس و اقامه‏ى جماعت در مسجد پدر بزرگوار خود مى‏پردازد تا این که اجل محتوم‏او فرا مى‏رسد و به ملکوت اعلا مى‏پیوندد.
جناب ایشان، داراى اجازاتى از اساتید خود بود و افتخار دامادى حضرت آیه‏الله‏حاج آقا حسین قمى(ره) هم نصیب‏اش شده بود.
او، در پنجاه سالگى به حفظ قرآن مشغول مى‏شود و ظرف چهار سال قرآن را حفظمى‏کند.
یار دیرینه‏اش حجه‏الاسلام والمسلمین سید احمد شهرستانى درباره‏ى او مى‏گوید:
بسیار مرد مهذب و متقى و در راه تحصیل، خیلى جدى و با ورع و تقوا بود و ازسربازان کارى امام عصر(ع) محسوب مى‏شد.
زندگى را خیلى با قناعت‏به سر مى‏برد و در عین این که خود عیال‏وار بود، ولى ازرسیدگى به وضع دیگران غافل نبود و ایثار مى‏کرد و حرصى بر مال دنیا نداشت و ازمال دنیا، چیزى جز مقدارى کتاب از او باقى نماند. وى کثیرالزیاره بود و درروضه زیاد شرکت مى‏کرد.
ناگفته نماند که آیه‏الله عبدالله جوادى آملى نیز مقدارى در محضر او تلمذکرده‏اند.
فرزند دیگر ایشان، دکتر کاظم آملى است. و یکى از دامادهاى آن مرحوم، آل‏احمدطالقانى و داماد دیگرش، نوه‏ى مرحوم آقاى کافى بوده است.
ستایش دانشمندان از ایشان
حضرت استاد جوادى آملى، درباره‏ى استاد خود گوید:
ایشان سعى مى‏کرد هر وقت‏حضورشان مى‏رفتیم مجلس شان آموزنده باشد، گاهى داستانى‏ذکر مى‏کردند که حکایت از آن مى‏کرد که انسان، راهى جز تهذیب نفس ندارد. گاهى‏مى‏فرمودند:
«من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است و به من پرخاش مى‏کند. من ناچار شدم‏که دست او را بگیرم و دست‏اش را گاز گرفتم و بغتتا از شدت درد بیدار شدم. دیدم‏دست‏ام در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم دشمن من، خودم هستم و کسى به سراغ من‏نمى‏آید. این نفس است که دشمن من است; ما از بیرون آسیب نمى‏بینیم; هرچه مى‏بینیم‏از درون است. ». بار دیگر فرمودند: «من خواب دیدم دشمن به من حمله کرده است ومن هم به او پرخاش کرده‏ام و دست‏برده‏ام چشم او را بکنم و از شدت درد بیدارشدم، دیدم که دست‏ام‏در چشم خودم است. باز من در عالم رویا آموختم که دشمن انسان‏خود انسان است; اعدى عدوک نفسک التى بین جنبیک‏». (5]خ)
فرزند دانشمنداش درباره‏ى پدر نوشته است:
آن جناب، حقا از اعاظم علماى معاصر و جامع معقول و منقول و مجتهد در فروع واصول بود، چنان که حایز منقبتین
‹رس‏ث/››ح :دسیونى‏م ى‏لمآ ه‏دازن‏سح ه‏للاه‏یآ داتسا ح<>ح )خ»6( علم و عمل بود. هم در مراقبت، حظى وافر داشت‏که داراى (ربتت عندیت‏بود، و هم در سلوک الى الله نصیب اوفى داشت، و هم درتصنیف ید طولى. آن جناب را بر راقم، حق عظیم است. رفع‏الله درجاته و جزاه خیرجزاءالمعلمین.
بعد از رحلت آیه‏الله حاج سید حسین آقا بروجردى(ره) بسیارى از امامیه، به‏آیه‏الله آقا سیدمحسن حکیم(ره) رجوع مى‏نمودند و شهرت مرجعیت، با آن جناب بود.
در همان اوایل امر که روزى این کم‏ترین، در محضر مبارک استاد آیه‏الله حاج میرزاابوالحسن شعرانى در تهران تشرف داشته است، تنى چند از طلاب مدارس به حضورش‏رسیدند و عرض کردند: « ما، به چه کسى رجوع کنیم؟» در جواب فرمودند: «به‏آقاى حاج شیخ محمدتقى آملى; چه اگر ایشان از آقاى حکیم بیش‏تر نداشته باشد،کم‏تر ندار (7]خ) ... پس از مراجعت‏اش از نجف اشرف به تهران، تا زمان ارتحال‏اش‏که در حدود 38 سال است، بیت‏الشرف آن جناب در تهران، همواره بیت‏المعمور تدریس وتصنیف و تکمیل نفوس مستعده بوده است. انسان، معناى واقعى عشق به علم و معارف‏را از سیرت حسنه‏ى او مشاهده مى‏کرد. و او را از مصادیق بارز حدیث‏شریف: قال‏الحواریون لعیسى: یا روح‏الله! من نجالس؟ قال:
فرمودند: «در حدود چهل سال سن داشتم که رفتم قم. روز عاشورا بود و در صحن‏مطهر حضرت معصومه،(س) روضه
‹رس‏ث/››ح . ت‏سا ن‏اشیا ى‏ونعم دعب رگتیاکح ه‏ک دندرک ل‏قن ام ى‏ارب ار ى‏نایرج ،رمع رخاوارد .دندرکن ار راک ن‏یا ،ع‏ضاوت ى‏زور زا ى‏لو ،دندرکى‏م دیلقت ود ن‏آ زا ،ى‏دایزى‏ه‏دع ،دندادى‏م ه‏لاسر رگا ه‏ک دندوب ى‏دح رد ،ى‏نایتشآ دمحا ازریم ى‏اقآ و ن‏اشیام‏ان‏ئمطم ن‏م .دسیونب ه‏لاسر دشن رضاح ى‏لو ،دوبت‏قو ع‏جارم ف‏یدر رد ه‏کن‏یا ابح<>ح .دوب ى‏عضاوتم درم ى‏ل ،ى‏لمآ ى‏قتدمحم خ‏یش ه‏للاه‏یآ م‏وحرم ح<>ح :دیوگى‏م دوخ داتسا ى‏ه‏رابرد ى‏زاریش ى‏ضر دیس اقآ ه‏للاه‏یآ ح<>ح .)خ»9( ن‏وسفانتملا س‏فانتیلف ک‏لذى‏ف و .ت‏فایى‏م)خ»8( مى‏خواندند. خیلى متاثر شدم و زیاد گریه کردم. بعداز آن آمدم قبرستان شیخان و زیارت اهل قبور و «السلام على اهل لااله االاالله...» را خواندم. در این هنگام دیدم تمام ارواح، روى قبرهایشان نشسته‏اند وهمگى گفتند: علیکم السلام. شنیدم زمزمه‏اى داشتند مثل این که درباره‏ى امام‏حسین(ع) و عاشورا بود (10]خ).
علامه‏ى متتبع حاج شیخ آقابزرگ تهرانى درباره‏ى ایشان مى‏نویسد:
عالم فقیه، و حکیم فاضل، من وجوه علما طهران و مراجع‏الاموربها.
مولف محترم معجم رجال الفکر و الادب فى‏النجف خلال الف عام (ج‏1، ص‏75) او رااین‏گونه ستوده است:
عالم فقیه حکیم فاضل من اساتذه الفقه و الاصول.
استاد محترم شیخ محمد امامى کاشانى در نماز جمعه‏ى تهران مورخه‏ى 14/7/68 ضمن‏تجلیل از معظم له فرمودند:
اوایلى که به تهران آمده بودم، شنیدم ایشان سخت مریض و بسترى هستند. به‏عیادت‏اش رفتم و احوال‏اش را پرسیدم.
فقط مى‏فرمود: «الحمدلله‏» و هیچ شکوه وصحبتى بیش از این نداشت. نویسنده‏ى محترم دانشمندان و رجال مازندران درباره‏ى ایشان مى‏نویسد:
از اعاظم مجتهدین عصر مى‏باشند که اگر به قم یا به عتبات سکونت مى‏فرمود، شایداز حیث مرجعیت، مقدم بر دیگران بود.
ایشان علاوه بر فقه واصول و حکمت، نسبت‏به معاصرین، ممتاز و منحصرند، ولى چون‏گوشه‏گیر و منزوى هستند، در انظار عامه، آن‏طور که مى‏بایست‏شناخته نشدند. ه‏ک ى‏ناحور درف ودل‏اس ن‏یا رد« :دندومرف ى‏ئابطابط ى‏اقآ ،م‏دوب ى‏ئابطابط ه‏ملاع ض‏یف رپ رضحم رد ،دوبه‏تشذگ ى‏هلا ى‏اقآ ت‏وف زا ب‏ش ود ه‏ک 1352 ت‏شهبیدرا 27ه‏بنشج‏نپ ب‏ش رد :دسیونى‏مى‏اه‏شمق ى‏هلام‏یکح ل‏اوحا ى‏ه‏مجرت رد ى‏لمآ ه‏دازن‏سح ن‏سح ى‏اقآ ام م‏رتحم داتسا ح‹›ح (خ»11) لى بر روحانیت آن‏ها ایمان داشتم از دست ایران به‏در رفت!
یکى مرحوم آقاى آملى، و دیگرى مرحوم آقاى قمشه‏اى (12) .
مولف منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام ص 318 مى‏نویسد:
تالیفات استاد ما علامه آیه‏الله آملى که تاکنون در حدود پانزده جلد آن دررشته‏هاى معارف اسلامى چاپ و منتشر شده است، از کتاب‏هاى مورد توجه استادان عالم‏اسلامى است. وجودش از افتخارات مذهب جعفرى و ایران است.
وفات و مدفن
سرانجام، پس از عمرى تلاش و کوشش و خدمت‏به اسلام و مسلمین، در شب‏29 شوال‏1319ق مطابق با27/9/1350 خ چراغ پر فروغ حیات‏اش خاموش گردید و چشم ازجهان فانى فرو بست و براساس وصیت‏اش در باغ رضوان، نزدیک قبر مرحوم سید میرزاحسین سبزوارى و در جوار رحمت امام على بن موسى‏الرضا(ع) دفن شد.
استاد محقق جلال‏الدین همایى در رثاى ایشان، ماده تاریخى سروده که در ذیل‏مى‏خوانید:
آیت عظماى دین، شیخ تقى کز وى آیات خدا شد منجلى پاسدار شرع پاک مصطفى افتخار شیعه‏ى آل على آملى،کاندر علوم عقل و نقل بود جامع، چون بهاء عاملى نادر افتد دین و دانش رابه هم کسى چنو در جامعى و کاملى بس تهى دستان طالب علم را کز افاضات‏اش غنى کرد و ملى داعى حق را به جان لبیک گفت شد خرامان در جنان با مقبلى عطلت ایامنا یاویلنا من عیون‏الفضل کانوا کالحلى خواستم تاریخ فوت‏اش از سنا کش ارادت داشت در صافى دلى بهر تاریخ‏اش شمسى گفت:«آه! رفت از دنیا تقى آملى‏»
1350 هجرى خورشیدى
فعاش سعیدا و مات حمیدا و ابقى الذکر الجمیل و الاثارالحسنه و المولفات‏القیمه.
کتابنامه
آیت‏حسن‏جشن‏نامه بزرگداشت استاد حسن‏زاده آملى‏اختران فروزان رى و تهران یا تذکره‏المقابرشیخ محمد شریف رازى‏اظهارات برخى از شاگردان محترم ایشان‏اعیان‏الشیعه، سیدمحسن امین‏تاریخ حکماء و عرفاء متاخر بر صدرالمتالهین، منوچهر صدوق سهاتجلى تقوا و علم‏دفتر اول، زیر نظر آیه‏الله احمدى فقیه یزدى‏تذکره‏الحکماء، شیخ مرتضى گیلانى‏چراغ تجربه، به اهتمام جعفرپژوم‏خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرى‏دانشمندان و رجال مازندران، اسماعیل مهجورى‏دایره‏المعارف تشیع‏راهنماشناسى، محمدتقى مصباح‏یزدى‏سیماى فرزانگان، رضا مختارى‏طبقات اعلام‏الشیعه، آقابزرگ تهرانى‏کیهان اندیشه، ش‏54کیهان فرهنگى، سال دوم، ش‏9، آذر64، مصاحبه با آیه‏الله جوادى آملى‏گنجینه‏ى دانشمندان، محمد شریف رازى‏گنجینه یا کشکول، سیاح‏معجم رجال‏الفکر و الادب فى‏النجف، دکتر محمدهادى امینى‏مولفین کتب چاپى، خان بابامشارمقدمه دررالفوائد، چاپ دوم‏مقدمه مصباح‏الهدى‏معارف اسلام، سال اول، ش‏2، اسفند 1345منتخبى از تاریخ فلاسفه اسلام، مرتضى مدرسى‏منظومه معرفت، گلى زواره‏وفیات‏العلماء یا دانشمندان اسلامى، جلالى شاهرودى.
پى نوشت ها:
1- رک: گنجینه دانشمندان، ج‏3، ص 371، دانشمندان و رجال مازندران، ص 84;در آسمان معرفت، ص‏179; کیهان اندیشه، ش‏54، مقاله‏ى استاد حسن‏زاده‏آملى; چراغ‏تجربه، صص 18-25.
2- مجله معارف اسلام، س 1، ش 2، اسفند 1345.
3- منظور، جناب حاج سید على آقاى قاضى طباطبایى تبریزى(ره) است.
4- راهنما شناسى، محمدتقى مصباح یزدى.
5- کیهان فرهنگى، س‏2، ش‏9.
6- مقدمه‏ى مصباح‏الهدى فى شرح‏العروه‏الوثقى.
7- در آسمان معرفت، ص‏217.
8- اربعین شیخ بهائى، حدیث 18.
9- در آسمان معرفت، ص‏222.
10- مجله‏ى حوزه، ش 51 50، ص 31 و 32.
11- دانشمندان و رجال مازندران، ص 84 و 85.
12- تجلى تقوا و علم ، دفتر اول، ص‏79.

تبلیغات