مقایسه زبدة البیان با کنز العرفان (1)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقایسه زبدة البیان با کنز العرفان (1)
ناصر سلمانى ایزدى
مقدمه
از آنجا که قرآن به عنوان اولین و معتبرترین ادله معارف اسلامى عموما و احکام فقهى خصوصا، مورد قبول همه فرقههاى اسلامى و بویژه شیعه امامیه است، از همان ابتدا، فقها توجه و عنایتخاصى در مورد تفسیر و بیان آن بخش از آیات قرآن که مستقیما مربوط به احکام شرعیه است، از خود نشان دادهاند و در نتیجه این توجه در کنار تفاسیر مجموعهاى و تربیتى قرآن که معمولا از ابتدا تا انتهاى قرآن را مورد بررسى قرار دادهاند، تفاسیر خاصى، ویژه بیان احکام شرعى و فقهى قرآن از طرف عدهاى از فقها، نگاشته شد که به تفاسیر آیات الاحکام مشهور گشت . شاید بتوان این گونه تفاسیر آیات الاحکامى را اولین تفاسیر موضوعى قرآن کریم محسوب کرد که بخشى خاص از آیات قرآن را که مربوط به یک موضوع به عنوان «مباحث فقهى قرآن» است، مورد بحث و بررسى قرار دادهاند، هر چند سایر مفسران هم بعضا در ضمن تفاسیر کلى خود اشاراتى به این گونه مباحث کردهاند ولى از انسجام و پیوستگى لازم برخوردار نیست; زیرا آیات الاحکام در سراسر قرآن پراکنده است و منحصر به یک سوره یا جزء نیست . گفتنى است که بعضى مفسران در تفاسیر خود هیچ گونه اشارهاى به مضامین فقهى این بخش از آیات نکرده و تفاسیر آن آیات را به این نوع کتابهاى آیات الاحکامى واگذار کردهاند، مگر بندرت، آن هم به عنوان تناسب با بحث مطروحه مورد نظرشان .
به هرحال، در این موضوع کتابهاى متعددى نگاشته شده است که از بین آنها چند اثر از جایگاه ویژه و مهمى برخوردار است و مورد استقبال علما و فقها قرار گرفته و مجتهدان براى استنباط مسائل شرعى به آنها رجوع مىکنند . اهم کتب آیات الاحکام شیعه عبارتند از:
1 - فقه القرآن، قطب الدین راوندى متوفاى 573 ق;
2 - کنز العرفان، فاضل مقداد سیورى متوفاى 826 ق;
3 - زبدة البیان، مقدس اردبیلى متوفاى 993 ق;
4 - مسالک الافهام، فاضل جواد کاظمى;
5 - النهایة فى تفسیر الخمسمائة آیة، علامه احمد بن عبدالله بحرانى متوفاى 771 ق;
6 - معارج السؤل ومدارجالمامول، علامه کمالالدین محمداسترآبادىمتوفاى900 ق;
7 - تفسیر شاهى، علامه امیر ابوالفتح حسینى متوفاى 986 ق . که براى سلطان تهماسب صفوى به فارسى نگاشته شده است;
8 - مفاتیح الاحکام، علامه سراج الدین قاسم طباطبائى قهبائى متوفاى 1092 ق;
9 - قلائد الدرر، علامه شیخ احمد جزائرى نجفى متوفاى 1150 ق;
10 - دلایل المرام، علامه حاج ملا محمد استرآبادى - مشهور به شریعتمدار - متوفاى 1263 ق;
11 - درر الایتام، علامه شیخ على شریعتمدار متوفاى 1315 ق;
12 - مقلاد الرشاد، علامه مولى محمد مهدى مراغى حائرى متوفاى 1345 ق . (2)
زبدة البیان و کنزالعرفان
با نگاهى اجمالى به عناوین و فهرست موضوعات دو کتاب مذکور، تفاوتهایى بین آن دو آشکار مىگردد که مىتوان آنها را از امتیازات زبدة البیان محسوب کرد . البته ناگفته نماند که کثرت عناوین و موضوعات کنز العرفان نسبتبه زبدة البیان موضوعى نیست که بتوان آن را نادیده گرفت، یعنى از نظر تقسیمبندى و فصلبندى مباحث، کنز العرفان نسبتبه زبدة البیان گستردهتر و وسیعتر است و این مدعا با مقایسه تعداد عناوین هر یک براحتى ثابت مىشود . زبدة البیان شامل 120 عنوان است در حالى که فهرست کنز العرفان شامل 170 عنوان است . ولى در عین حال، مقدس اردبیلى به مباحث و موضوعاتى در ضمن کتابهاى مختلف فقهى پرداخته است که آن عناوین در کنز العرفان به چشم نمىخورد و یا مؤلف کنز العرفان خیلى جزئى از کنارش رد شده است .
ما به پنج عنوان مهم از عناوین جدیدى که در زبدة البیان مشخصا ذکر شده است ولى در کنز العرفان موجود نیست، اشاره مىکنیم (3) و امتیازات هر یک از آنها را برمىشماریم که البته تکیه اصلى و عمده ما بر روى عنوان «امر به معروف و نهى از منکر» است که نسبتبه سایر موضوعات، هم از اهمیت ویژهاى برخوردار است و هم اینکه این بحث در زبدة البیان کتاب مستقلى را به خود اختصاص داده است، در حالى که در کنز العرفان به عنوان تتمه و ملحقات «کتاب الجهاد» مطرح شده و خیلى خلاصه و سریع بدون ذکر مصادیق و شواهد از آن گذشته است .
پنج موضوعى که به عنوان امتیاز و ویژگى خاص زبدة البیان نسبتبه کنز العرفان مطرح است و ما تفصیلا در مورد هر یک از آنها بحثخواهیم کرد عبارتند از:
1 - بحث ایمان و متعلقات آن ضمن «کتاب الطهارة» ;
2 - بحث ریا و سمعه و عجب ضمن «کتاب الصلاة» ;
3 - بحثشرایط امامت در ضمن «کتاب الطهارة» ;
4 - بحث اجتهاد و تقلید در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» ;
5 - کتاب مستقل و جداگانه در باره مباحث امر به معروف و نهى از منکر .
1 - ایمان و ملحقات آن
از آنجا که صحت و قبولى هر عبادتى متوقف بر ایمان و اعتقاد به خداوند است، پیش از وارد شدن به بیان آیات الاحکام، مناسب استبه پارهاى آیات که در باره نقش ایمان در زندگى انسان است، اشاره شود:
1 - «اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون» . (4)
2 - «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون» . (5)
وجه تکرار کلمه «اؤلئک» ، که اسم اشاره است، به جهت تاکید و مبالغه در هدایت و راهنمایى مؤمنان است . رهبرى و هدایت در این آیات عبارت از کمال مطلوب انسانى است و شامل کسانى مىگردد که از صفات مذکور در این قبیل آیات برخوردار باشند .
دلات این آیات بر یک سلسله احکام
این گونه آیات دلالت دارند بر وجوب هر چیزى که باعث فلاح و رستگارى مىشود از قبیل تقوا، ایمان به غیب، اقامه نماز، روزه، زکات، دورى از محرمات، انفاق به محرومان و . . . .
خلاصه، از آنجا که انجام دادن این گونه امور موجب رستگارى است و خود رستگارى هم واجب است، انجام دادن این اعمال نیز از باب مقدمه واجب است .
مراد از تقوا این است که در هر جایى که خداوند به آن امر کرده استحاضر باشى و از هر جا نهى کرده است دورى جویى . مراد از ایمان به غیب، گاهى تصدیق امور نامحسوس است و گاهى علومى است که از انسان پوشیده است . گاهى نیز تایید اجمالى آن چیزهایى است که از جانب پروردگار به وسیله انبیا نزول یافته است و گاهى هم تصدیق همه واجبات و مستحبات و سایر احکام است و بنابر قولى هم، ایمان به رستاخیز و بهشت و دوزخ است .
معتزله ایمان به غیب را انجام دادن طاعات مىدانند و در مجمع البیان نیز منقول است که مراد از ایمان به غیبت گرویدن با دل و قلب و فعل واجبات و ترک محرمات است .
در کشاف زمخشرى و همچنین تفسیر بیضاوى آمده است که، هر که در اعتقادش خلل باشد منافق است و هر که در اقرارش خلل باشد کافر است و هر که در عملش خلل باشد فاسق است . از نظر شیعه عبادات تماما معطوف به ایمان است و این مطلب، هم در قرآن و هم در روایت مشهور است از قبیل: «و قلبه مطمئن بالایمان» ; (6) «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان» ; (7) «و لما یدخل الایمان فى قلوبکم» ; (8) «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» . (9)
فرقى که بین اسلام و ایمان است همین است که در اسلام، اقرار به زبان و اظهار اعمال ظاهرى ملاک است، ولى در ایمان، مهم قلب و دل است و تصدیق درونى و باطنى ملاک است .
در ادامه بحث ایمان، مقدس اردبیلى به طرح مساله ایمان حضرت على مىپردازد و احادیث فراوانى را از شیعه و سنى نقل مىکند و بحث ولایت را به عنوان تتمه و نتیجه ایمان مطرح مىسازد و از جمله آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لایخافون لومة لائم» (10) را در شان حضرت على علیه السلام
و اصحاب و یاران ایشان مىداند و مراد از مرتد در آیه را خوارج و اصحاب جنگ جمل و صفین مىداند و کلمه «لومة لائم» را اشاره به ملامت و سرزنش مردم نسبتبه حضرت على علیه السلام مىداند که بعد از جنگ صفین و جریان حکمین حتى از طرف نزدیکانش مورد سرزنش قرار گرفت . (11)
در حالى که در کنز العرفان بحث ایمان و کیفیت آن مطرح نشده بلکه تحت عنوان اینکه کافران هم مکلف به فروع شرعیه مىباشند، با اشاره به آیه «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (12) نتیجه مىگیرد که، اسلام شرط قبول اعمال است و اعمال کفار مقبول نیست .
همچنین فایده دومى که به گفته وى از این آیه مستفاد مىگردد این است که، براى مرتد، قضاى آنچه در زمان ارتدادش فوت شده است واجب است، گرچه براى کافر اصلى این قضا واجب نیست . دلیل آن هم اجماع علماست . و همچنین آیه شریفه «قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف» . (13)
2 - ریا، سمعه، عجب
اردبیلى در تتمه کتاب الصلاة با استناد به آیه شریفه:
«قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا» . (14) مىفرماید: مراد از «لایشرک» در این آیه «لایرائی» است; یعنى عملش را براى نمایاندن به دیگران انجام ندهد . منقول است که این آیه آخرین آیهاى است که بر پیامبر اکرم نازل شده و مستحب است موقع خواب قرائتشود .
سپس مىفرماید: این آیه دلالت دارد بر وجوب اخلاص در نماز و سایر عبادات و از شروط صحت عبادت عدم شرکت غیر در آن است; آن هم به شکلى که حتى بعد از عمل هم نباید عجب و فرح به انسان دست دهد . به عنوان تایید این مطلب، به آیه شریفه «و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا» (15) اشاره مىکند و بعد متذکر مىشود که رعایت این مطلب بسیار مشکل و سخت است، مگر خداوند کمک کند و ببخشد .
همچنین آیه، دلالتبر استقلال در عبادات دارد به نحوى که کمک گرفتن و تکیه بر دیگران در موقع عبادت جایز نیست; مثلا براى وضو کسى نمىتواند دیگرى را وادار کند تا برایش آب بریزد و امثال آن . از کشاف نقل است که: «فمن کان یامل حسن لقاء ربه او فمن کان یخاف سوء لقاء ربه» که مراد از شرک در عبادت، عدم ریا و خودنمایى است و اینکه عملش را جز براى رضاى خدا انجام ندهد و هیچ چیز دیگرى را با آن مخلوط نکند . منقول است که این آیه در مورد جند بن زهیر نازل شده است که به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله عرض کرد:
من کارم را ابتدا براى خدا انجام مىدهم اما وقتى دیگران از آن مطلع مىشوند خوشحال مىشوم . پیامبر فرمود: «خداوند عملى را که دیگران با آن شریک باشند نمىپذیرد» .
البته در این مورد نقل دیگرى هم هست که از نظر اجتماعى و روانى قابل تامل است و آن این است که پیامبر فرمود:
لک اجران اجر السر و اجر العلانیة .
اگر مراد فاعل واقعا عجب و خودنمایى نباشد بلکه به خاطر ارشاد و هدایت دیگران به کار خیر باشد، در این صورت دو پاداش خواهد داشت: یکى به خاطر عمل پنهانى خالص براى خدا و دیگرى براى اعلان و مشخص شدن آن و یادگیرى دیگران .
از آن حضرت نقل است که فرمود: «از شرک اصغر بپرهیزید» . عرض شد مراد چیست؟ فرمود: «ریا» . (16)
شایان ذکر است که در کتاب الطهارة و کتاب الصلاة کنز العرفان، اصلا این آیه مورد استشهاد قرار نگرفته و ذکرى از آن به میان نیامده است هر چند مسلم است که عدم عجب و ریا از مسلمات است . ولى فاضل مقداد عنوان مستقلى براى آن قرار نداده بلکه به همان عمومات نیت و اخلاص بسنده کرده است .
3 - شرایط امامت
علامه محقق، مقدس اردبیلى ذیل آیه شریفه: «و اذابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین» (17) بحثى را گشودهاند به عنوان شرایط امامت که اگر چه مستقیما به طهارت ظاهرى و جسمانى که در نماز شرط است مربوط نمىشود ولى مساله طهارت را از دید معنوى و عرفانى آن مطرح کرده است و عدالت را به عنوان طهارت، و فسق را به عنوان عدم طهارت بیان کرده است که نکته بسیار جالبى است . او بعد از بیان اینکه مراد از ابتلا در آیه، اعمال شاق و سختى است که براى ابراهیم علیه السلام قرار داده شد از قبیل ذبح فرزند و رفتن در آتش و سایر آزمایشها، توضیح مىدهد که چون ظلم فسق است، انسان را از عدالتساقط مىکند و سپس به نقل از کشاف مىفرماید: به این آیه استدلال شده است که عدالت در امامتشرط است و فاسق صلاحیت امامت را ندارد، و چگونه مىتوان امامت کسى را پذیرفت که شهادت و قضاوتش نافذ نیست و خبرش مورد اطمینان نمىباشد و حتى از ابوحنیفه همین معنى نقل شده است و از ابوعیینه نقل شده که ظالم چگونه مىتواند امام باشد در حالى که امامتبراى دفع ظلم تشریع شده است و اگر ظالم امام شود محتواى این ضرب المثل است که عرب مىگوید: «من استرعى الذئب ظلم» ; هر که گرگ را چوپان کند ظلم کرده است .
البته جناب مقدس اردبیلى، در ادامه قایل به این مطلب مىشود که واسطه بین ظلم و عدل ثابت است . بنابراین، از اینکه ظلم مانع امامت است لازم نمىآید که عدل شرط آن است . بنابراین، یا باید قایل به عدم واسطه شویم که بگوییم غیر عادل نمىتواند امامت داشته باشد یا اینکه هر امرى را که براى فاسق جایز نمىدانیم براى غیر عادل هم جایز ندانیم .
آنگاه مىفرماید: اگر چه آیه در باره خلافت و ولایت است، ولى مىتوان از آن براى عدم جواز امامت فاسق براى نماز جماعت هم استفاده کرد; زیرا عنوان امام براى او هم منقول است .
از قاضى نقل است که این آیه دلالتبر عصمت انبیا از گناهان، حتى پیش از بعثت دارد .
توجیه این معنا چنین است که هر فردى، ولو بعضى از ایام عمرش مرتکب کبیره باشد، عنوان ظالم بر او صدق مىکند زیرا او هم فى الجمله ظالم بوده است . و تصدى امامتبه ظالم نمىرسد . چنانکه اگر اطلاق مشتق را کسى که قبلا متصف به صفتى بوده استحقیقتبدانیم، شامل مىشود .
البته این نظر، خلاف راى اشاعره است; زیرا آنها قائل به وقوع حتى گناه کبیره از انبیا هستند و آیه «و عصى آدم ربه . . .» (18) «فتکونا من الظالمین» (19) دلیل بر جواز ارتکاب معاصى براى انبیا مىدانند . به هر حال، نتیجهاى که از این بحث گرفته مىشود این است که عدالتشرط اصلى امامت است و چون ظلم منافات با آن دارد، امامتبه ظالم نمىرسد . (20)
اما فاضل مقداد اگر چه این آیه را در کتاب خود ذکر کرده، ولى آن را در بخش
مستحبات وضو و غسل مطرح کرده است و اصلا اشارهاى به بحث امامت و عدالت نکرده و توجهى به آخر آیه نکرده استبلکه فقط صدر آیه را که مىفرماید: «اذابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن» نقل کرده است و طبق نقلى (که چندان مناسب و در شان امتحان و آزمایش نیست) مراد از کلمات مورد امتحان را امورى از قبیل مضمضه و استنشاق و گرفتن ناخن و تراشیدن موهاى زاید بدن و استنجا با آب و قطع شارب و از این قبیل موارد شمرده و به توضیح و بیان همین موارد پرداخته است . البته باید گفت اگر چه امور مذکور در جاى خود نیک و لازم است، ولى در حدى نیست که خداوند بخواهد پیامبرش را به وسیله آنها امتحان کند و چنانکه از انجام دادن آنها سربلند درآمد، او را لایق منصب امامتبداند; زیرا هر فردى مىتواند از عهده این گونه امور برآید و به عنوان امتیاز و ویژگى محسوب نمىگردد . اگر چه خبر منقول در این معنى ثابت و روشن است، ولى به هر حال شرح و بسط آن در کتاب کنز العرفان مشهود است . (21)
4 - اجتهاد و تقلید
از جمله مباحثى که به عنوان یکى از امتیازات برجسته زبدة البیان نسبتبه کنز العرفان مىتوان به آن اشاره کرد، طرح مبحث اجتهاد و تقلید در آخر کتاب امر به معروف و نهى از منکر است . تا جایى که در کنز العرفان مرور کردیم، حتى در لابلاى سایر مباحث هم، اثرى از این عنوان نیافتیم .
محقق اردبیلى آیاتى از قبیل: «ولکن الذین کفروا یفترون على الله الکذب و اکثرهم لایعقلون» (22) نقل مىکند و مراد از افترا بر خداوند را تحلیل حرام و تحریم حلال مىداند و سپس این حرمت و حلیت را به خداوند نسبت مىدهد . آنگاه این آیه را مطرح مىکند:
«و اذا قیل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباؤنا» .
: وقتى که به آنها گفته مىشود که براى درک و فهم احکام الهى بشتابید به سوى آنچه خداوند نازل فرموده و از رسول او بخواهید، مىگویند: ما را همان راه روشن آبا و اجدادى کفایت مىکند، (و خود را از رجوع به خدا و رسول بىنیاز مىدانند).
«او لو کان آباؤهم لایعقلون شیئا ولایهتدون» . (23)
: آیا حتى اگر پدران آنها گمراه و جاهل باشند و صلاحیت پیروى نداشته باشند، باز هم از اجدادشان پیروى خواهند کرد؟
محقق در این جا مىگوید: استفهام در این آیه انکارى استیعنى نباید این کار را انجام دهند و مفهومش آن است که پیروى از کسى وقتى صحیح است که علم به هدایت و رشد، در او موجود باشد و این هم بجز از طریقه حجتشرعى، حاصل نمىشود .
وى بعد از ذکر آیات فوق، نتیجه مىگیرد که این آیات دلالتبر جواز تقلید فى الجمله مىکند; زیرا تقلید منهى و مذموم در مواردى است که مقلد و متبوع منحرف و گمراه بوده و صلاحیت پیروى نداشته باشد مثل آبا و اجداد قوم مذکور . ولى چنانچه از طریق حجتشرعى اثبات شود که مقلد و مرجع، صلاحیت پیروى را داشته و در تقلید از او رشد و تعالى و هدایت موجود است، از عموم تقلید مذموم خارج مىگردد . بلکه به عبارتى مىتوان گفت از تقلید خارج مىشود زیرا واقعا پیروى از عالم هادى همراه با دلیل است نه بدون دلیل، البته دلیل اجمالى نه تفصیلى، در حالى که در تعریف تقلید مىگویند، پیروى کردن از کسى بدون دلیل .
بنابراین، تقلید از مجتهد واجد شرایط جایز و نیکو، بلکه واجب استبعد از اینکه دلیل محکمى بر ثبوت آن اقامه شود .
زیرا آنجا که خداوند مىفرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم» (24) مراد، تقلید بدون دلیل است و از همین جا فرق بین تقلید مذموم و تقلید ممدوح معلوم مىشود ظن مذموم و ظن ممدوح - زیرا عمل به ظن هم اگر از روى دلیل علمى باشد، جایز و حسن است، ولى اگر به صرف تقلید صورت گیرد ممنوع خواهد بود .
و آیاتى از قبیل: «ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» (25) دلالتبر عدم جواز عمل به ظن در اصول اعتقادات دارد نه در فروع شرعیه که مبناى آنها بر ظن و احتمال است; زیرا این گونه آیات در مورد شریک قرار دادن براى خداوند به دست مشرکان وارد شده است . همچنین، این آیات دلالتبر عدم جواز تقلید از جاهل و مفضول دارد; زیرا مىفرماید:
«افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى» . (26)
که با استفهام انکارى مىخواهد بگوید مسلم و روشن است پیروى از کسى که خودش هادى و راهنماستسزاوارتر و شایستهتر است از پیروى از کسى که دیگرى باید او را هدایت کند; یعنى پیروى باید از منبع هدایتباشد، از جایى که هدایت ذاتى و ویژگى آن است نه از کسى که خودش محتاج هدایت دیگران است و بدون آن هدایت، در گمراهى و ضلالت است .
سپس، مقدس اردبیلى مىفرماید: ممکن است از آیه چنین استفاده کنیم که پیروى فقط از خداوند جایز است و از مخلوق جایز نیست . همچنین پیروى از عالم جایز است و از جاهل جایز نیست . همچنین پیروى از افضل جایز است و از مفضول جایز یستخصوصا جایى که تعلم و یادگیرى مفضول از همان افضل باشد .
همچنین در تفسیر آیه: «قالوا لبثنا یوما او بعض یوم» (27) مقدس اردبیلى به نقل از کشاف مىفرماید: دلالتبر جواز اجتهاد و قول به ظن غالب از این آیه استفاده مىشود بدین معنى که همیشه علم و قطع صد درصد لازم نیستبلکه همین که احتمال قوى داده شد کافى است و جزء کذب محسوب نمىگردد اگر چه خطا و اشتباه باشد . البته به شرطى که مقدمات آن قول به ظن، صحیح و مقبول باشد .
در ادامه مىفرماید: اگر چه ظاهر آیاتى از قبیل «ما یتبع اکثرهم الا ظنا ان الظن لایغنى من الحق شیئا» . (28) ممکن است این توهم را ایجاد کند که عمل به ظن مطلقا جایز نیست; زیرا متبادر از این گونه آیات، عموم ظن است (اگر چه بحث این گونه آیات راجع به معتقدات و اصول دین کفار است) ولى باید گفت این ظاهر، در صورتى کاربرد دارد و حجت است که با دلیل اقوا یا حداقل مساوى با خودش تعارض نداشته باشد در حالى که عمل به ظن مقبول در مورد فروعات، اجتهادا و تقلیدا، عقلا و نقلا ثابت و مستدل است . از جمله لزوم عسر و حرج و ضرر یقینى و تکلیف مالایطاق و تعطیل بسیارى از احکام و هرج و مرج دینى را مىتوان به عنوان ادله جواز عمل به ظن در فروعات ذکر کرد . حتى مىتوان ادعاى اجماع بر جواز تقلید و عمل به ظنون در فروعات کرد; زیرا قول به اینکه اجتهاد، واجب عینى است و تقلید جایز نیست، از اقوال باطل و منقرض است .
البته براى توجیه آیه، مطالب دیگرى هم ذکر شده از قبیل اینکه:
ممکن است مراد از ظن در آیه، همان ظن خاص متقدم کفار بوده باشد . بنابراین، الف و لام در «الظن» عهد ذهنى است .
یا اینکه مراد آیه موردى است که فقط علم و یقین مطلوب است و مىخواهد بگوید هر جا نیاز به علم است، جایگزینى ظن به جاى علم، صحیح نیست .
به هر حال، بر فرض که این توجیهات صحیح باشد، باز با اصل مطالب مذکور در
مورد جواز تقلید از عالم و عمل به ظن در فروعات منافاتى ندارد . (29)
5 - امر به معروف و نهى از منکر
اگر چه بحث امر به معروف و نهى از منکر در کتاب کنز العرفان مطرح شده است ولى به عنوان تتمه کتاب الجهاد به طور خیلى مختصر و با اشاره به چند آیه محدود بیان شده است، بدون ذکر مصادیق و شواهد امر به معروف و نهى از منکر .
براى آشنایى با آیات مذکور، به طور اجمال آنها را مرور مىکنیم، سپس، به بررسى «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» ، زبدة البیان مىپردازیم .
البته چون قرار است همین آیات را مفصلا از زبدة البیان مورد بررسى قرار دهیم، از تکرار مطالب خوددارى مىکنیم .
1 - «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون» . (30)
در اینجا فاضل مقداد با اشاره به این نکته که اصل امر به معروف و نهى از منکر از اصول مسلم است و مایه دوام و قوام حیات دینى است، به شرایط و لوازم اجراى این فریضه اشاره مىکند که ناهى و آمر البته باید خودش عارف و بصیر به موارد معروف و منکر باشد، تا در اجراى آن مرتکب خلاف و اشتباه نگردد .
2 - «کنتم خیر امة اخر جت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» . (31)
این آیه هم صراحتا به بیان نقش امر به معروف و نهى از منکر در سعادت و نیکى و بهترین بودن امت مىپردازد، جمله «تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» چون نقل وصفى یا به قولى حالى براى اسم «کنتم» دارد، چنین نتیجه مىگیریم که در صورتى مخاطبان آیه که همان مؤمنان و مسلمانان هستند مصداق خیر امت و برترین مردم قرار مىگیرند، که داراى آن وصف مذکور براى خیریتباشند; و آن وصف هم چیزى جز امر به معروف و نهى از منکر نیست .
نکتهاى که فاضل مقداد به آن اشاره مىکند، مراعات مراحل اجراى این دستور است که ابتدا باید با انکار قلبى شروع شود . بعد، با کلام نرم و لین صورت پذیرد . اگر اثر نکرد، کلام شدید و محکمتر گردد . و در صورت عدم تاثیر، مستقیما وارد عمل مىشود، در صورت امن از ضرر و توان انجام دادن آن، با رعایت «الایسر فالایسر» در رفع آن منکر مىکوشد .
اما «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» زبدة البیان با آیه شریفه 104 سوره آلعمران، که قبلا ذکر شد، شروع مىشود .
ایشان معتقد است که «من» در آیه براى تبعیض است و شامل گروهى از امت مىشود و علت مذکر آمدن فعل «یدعون» این است که «امت» در آیه، ناظر به گروهى از ذکور مسلمین است در عین حالى که نساء هم داخل آنها مىباشند و از باب تغلیب مذکر آمده است .
و مراد از «خیر» در آیه، دین و مطلق امور حسنه است، هم شرعا هم عقلا، و اگر چه امر شامل وجوب و ندب هر دو مىگردد، ولى محتمل است در اینجا حمل بر واجبات و محرمات گردد . بنابراین، مختص وجوب خواهد شد .
اما تفصیل وجوب و شرایط معتبر آن، در کتب فقهیه مذکور است و ظاهر آیه دال بر این است که وجوب کفایى است; زیرا غرض از آیه، منع و رد از قبیح و تشویق به طاعت است . و هیچ دلیل عقلى بر وجوب این مطلب نیست . البته مىتوان وجوب آن را فىالجمله عقلى دانست . به هر حال آیه مذکور به عنوان یکى از آیات اساسى در مساله امر به معروف و نهى از منکر مطرح است .
محقق اردبیلى آیه 110 آلعمران را نیز مطرح کرده است . به نظر او، مراد آیه این است که، شما از عرصه عدم به حوزه وجود، آمدید تا امر به معروف و نهى از منکر
کنید . پس، معلوم مىشود امت فقط به جهت آمر به معروف بودن و ناهى از منکر بودن امت است .
3 - «ان الله یامر بالعدل والاحسان و ایتائ ذى القربى» . (32)
علامه مقدس اردبیلى مىفرماید: مراد از عدل در این آیه، انصاف و رعایتحد وسط در جمیع اعتقادات و افعال و کردار و اقوال است; یعنى نه افراط نه تفریط که همان اعتدال مقبول شارع است . راجع به خداوند و پیامبر و امام و همچنین عبادات، باید به دستورات واقعى شرع بسنده کرد و از دایره آنها خارج نگشت .
کلمه «ایتائ ذی القربى» تخصیص استبعد از تعمیم; یعنى اگر چه داخل در همان عنوان عام احسان است، ولى به خاطر اهمیت مطلب، تاکیدا ذکر شده است و مراد از آن این است که راجع به اقارب و نزدیکان آنچه به آن محتاج و نیازمند هستند، باید به آنها کمک کرد .
بعضى هم گفتهاند: مراد از «ذی القربى» در آیه، «قرابة الرسول» است که در آیات دیگرى هم مثل «الا المودة فی القربى» (33) یا «لذی القربى» (34) به آن اشاره شده است .
و مراد از «فحشا» در این آیه، افراط در پیروى از قوه شهوانى است که همان زنا و امثال آن باشد . ذکر «منکر» در آیه به عکس مورد بالا تعمیم بعد از تخصیص است; زیرا منکر، شامل جمیع معاصى و محرمات است و فحشا نمونهاى از منکر است .
و مراد از «البغی» تسلط و زورگویى بر مردم و تکبر و جباریتبه مخلوقات الهى است که به منزله کفر خواهد بود .
بعضى گفتهاند: «فحشا» عمل زشتى است که انسان مخفیانه انجام دهد .
ولى منکر، عمل زشتى است که علنى انجام دهد . چنانکه، عدل به معناى مساوى بودن ظاهر و باطن انسان است، ولى احسان به معناى این است که باطن انسان از ظاهرش بهتر باشد .
از ابنعباس منقول است که، این آیه جامعترین آیات قرآن کریم راجع به اعمال خیر و حسنات است . همچنین از کشاف منقول است که: عدل به معناى وجوب و احسان به معناى مستحب و فاحشه به معناى آنچه از حدود الهى تجاوز کند و منکر به معنى آنچه عقل آن را قبیح مىشمارد، است . همچنین نقل است: آن هنگامى که عمر بن عبدالعزیز لعن بر على علیه السلام را ممنوع کرد، این آیه به جاى آن قرار گرفت زیرا آن لعن مصداق بارز فاحشه و منکر محسوب مىشد . جناب مقدس اردبیلى از همین بیان صاحب کشاف و موارد دیگر، استفاده مىکند که او معتقد به عدالت معاویه نبوده و جنگ وى با على علیه السلام براساس اجتهادش نبوده است و در آن معذور نیستبلکه طبق بیان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که فرمود «و عاد من عاداه» مورد لعن و غضب خداوند است .
4 - «و سارعوا الى مغفرة من ربکم» . (35)
مقدس اردبیلى مىفرماید: مراد از «مغفرة» در این آیه، عبادات و اعمالى است که موجب و سبب مغفرت مىباشند . همچنین آیه دلالت دارد بر سرعت گرفتن در عبادات مثل نماز و خواندن اول وقت آنها بدون سستى و تهاون . نیز از این آیه مستفاد مىگرددکه غرض اصلىاز خلق بهشت، داخل شدن متقیان و مطیعان خدا و رسول در آن است، همان طور که غرض از خلق آتش هم داخل شدن کفار و فساق در آن است .
همچنین این آیه دلالتبر مدح سخاوت و ذم خست دارد; زیرا بعد از ذکر متقیان، آنها را به انفاق و بخشش در راه خدا متصف مىکند و در حدیث از على علیه السلام است: «الجنة دارالاسخیاء» و از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل است: «السخاء شجرة فی الجنة» .
بنابراین، در این آیه به بعضى مصادیق معروف اشاره شده و سرعت و امر به آنها
تشویق شده است که عبارت باشد از تقوا، انفاق، کظم غیظ، عفو و گذشت نسبتبه مردم، احسان به همنوعان که همه این موارد را عقل تشخیص مىدهد و نقل هم تایید مىکند .
5 - «سابقوا الى مغفرة من ربکم» . (36)
ترتیب استدلال به این آیه هم، مشابه بیان آیه پیش است، با این فرق که در آنجا «اعدت للمتقین» داشت ولى اینجا «اعدت للذین آمنوا» دارد . مرحوم علامه مقدس اردبیلى از این تفاوت در تعبیر نتیجه مىگیرد که نظر کسانى که معتقدند بهشت فقط جاى متقیان است، باطل است; زیرا دیگران را هم ممکن استبه وجوهى دیگر از قبیل عفو الهى (کظم غلیظ الهى) توبه گناهکاران و جاهل بودن آنها و سایر موارد، شامل شود; زیرا رحمت و مغفرت خداوند گستردهتر از آن است که بهشت را منحصر به افراد معدودى بداند بلکه خداوند به طرق و بهانههاى مختلف انسانها را، تا جایى که امکان داشته باشد، داخل بهشتخواهد کرد .
6 - «و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا على ما فعلوا و هم یعلمون» . (37)
مقدس اردبیلى مىفرماید: ظاهر آیات، دلالت دارد براینکه چنانچه شخصى کار زشتى انجام دهد و سپس توبه کند و بر آن اصرار نورزد، باعثخروج از عدالت نیست و نیازى به نهى از منکر ندارد و بر کسى هم واجب نیست او را نهى از کارش بنماید مگر اینکه احتمال عمد و بازگشت از حالت موجود باشد . بلکه حتى بعضى فقها گفتهاند که یادآورى آن کار قبیح به عنوان نهى از منکر، خودش کار درستى نیست و مرتکب آن، گناهکار است . نکته مهمى که مرحوم مقدس اردبیلى در مورد نهى از منکر به آن اشاره مىفرماید این است که، نهى از منکر نباید باعث اذیت و آزار کسى شود، بلکه باید ملاحظه همه جوانب بشود و قصد قربت و رضاى خداوند ملاک باشد نه تشفى نفس و عمل بر طبق هواى نفس، همان طور که در سایر عبادات هم این شروط لازم است . ولى متاسفانه در جامعه ما بعضا مشاهده مىشود که برخى امر به معروفها و نهى از منکرها داراى شرایط لازم نیست و طبعا نتیجه معکوسى هم خواهد داد .
7 - «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» . (38)
در این آیه هم، به نمونهاى از معروف که همانا حسن خلق و بردبارى و مداراى با مردم باشد، اشاره و تاکید شده است که این امتیاز فقط با لطف و عنایت پروردگار براى کسى حاصل مىشود . اگر چه این آیه خطاب به پیامبر است، ولى اختصاص به شخص پیامبر ندارد و دستور شامل همه مؤمنان است که باید در برخورد با اطرافیان اعم از همدینان و حتى غیر مسلمین، به نرمى و ملاطفت رفتار کنند و از تندخویى و عصبانیت و بد اخلاقى بپرهیزند .
معناى دیگرى که احتمال دارد براى لین بودن و نرم خویى از آیه فهمیده شود، این است که در صورت ارتکاب خلاف و اشتباه از طرف اطرافیان، از آنها بگذرد و انتقام نگیرد و عفو کند .
به هر حال، آیه دلالت دارد بر معروف بسیار حیاتى و مهم که عبارت باشد از سعه صدر و شکیبایى و مدارا با خلق .
8 - «و قد نزل علیکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزئ بها فلاتقعدوا معهم حتى یخوضوا فی حدیث غیره» . (39)
این آیه هم اشاره به مصداقى از منکر دارد و مؤمنان را از آن باز مىدارد . آن عبارت است از مجالست و همنشینى مؤمنان با معاندان و کفار به هنگام اظهار عناد و استهزا و تمسخر آیات الهى به دست آنها، و هشدار مىدهد که چنانچه به
هنگام صدور افعال کفرآمیز شما هم با آنها هماهنگى کنید و در مجالس آنها حاضر شوید، از جمله آنها محسوب مىشوید و در گناه و مسخره با آنها شریک خواهید بود .
مرحوم مقدس اردبیلى مىفرماید: بعید نیست که بتوان از این آیه استفاده کرد که مجالستبا هر فاسقى هنگام صدور فسق از او، حرام است . بنابراین، نهى از منکر در این گونه موارد، کنارهگیرى و دورى از مجلس گناه است، اگر توان جلوگیرى از آنها را ندارد .
همچنین ظاهر آیه بر جواز و اباحه مجالست و همنشینى با کفار (در صورتى که داخل استهزا و انکار نباشند) دلالت مىکند، اگر چه ممکن استبعضى هم بگویند: عدم مجالست مطلق است; به دلیل اینکه باعث تشویق آنها بر فعل خلافشان مىگردد .
9 - «یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلکم» . (40)
در این آیه، خطاب به مؤمنان مىفرماید: در سؤال و پرسش از رسول الله صلى الله علیه وآله زیاده روى نکنید; زیرا با این سؤالها مسائل و احکامى بر شما آشکار مىگردد که چون توان انجام دادن آنها را ندارید، موجب مشقت و ناراحتى شما گردیده و از آن سرپیچى مىکنید . آیه گرچه راجع به سؤال از پیامبر است، ولى مورد مخصص نیستبلکه به عنوان یک دستورالعمل زندگى است که در امر به معروف و نهى از منکر هم ما باید طبق همان ظواهر رفتار کنیم نه اینکه با سؤال و پرسش بخواهیم منکرى را آشکار کنیم و سپس از آن نهى کنیم بلکه وظیفه ما این است که مادام که امکان دارد ظواهر را حمل بر صحت کنیم و حق سؤال و جستجو از امور دیگران را نداریم . بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر شامل بررسى و فحص از کارهاى دیگران نمىشود .
10 - «ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» . (41)
این آیه از روشنترین آیات تعیین روش امر به معروف و نهى از منکر است و بخوبى بیانگر این مطلب است که امر به معروف و نهى از منکر که نمونهاى از دعوت و فراخوانى به سوى پروردگار است، با خشونت و زور و اجبار همراه نیست، بلکه باید به روش معقول و پسندیده اجرا گردد; اعم از ارائه برهان و استدلال یا پند و اندرز و مباحثات علمى، تا موجب جلب نظر و تشویق دیگران به سوى اسلام شود و از هر عاملى که موجب تنفر و انزجار از مسلمین مىگردد، باید پرهیز شود . مرحوم مقدس اردبیلى از مجمع البیان نقل کرده که مراد از «حکمت» در آیه مذکور، ممکن است دین الله یا قرآن کریم یا برهان منطقى و اقامه دلیل رافع شبهات باشد .
همچنین، این آیه دلالتبر این مطلب دارد که هدایت و ضلالت واقعى به دستخداوند است و مکلفان در برابر گمراهان وظیفه خاصى دارند که اگر آن را انجام دادند، از عهده آنها ساقط است و نباید براى هدایت دیگران به راههاى غیر معروف و غیر معقول متوسل شوند . حتى در بحث و مناظره نباید تحکم و زورگویى کرد . اگر کسى لایق و آماده هدایتباشد، به همین روش معروف متاثر مىشود و چنانچه لایق هدایت نباشد، دنیا هم که جمع شوند در او اثر نخواهد کرد . این آیه مىتواند نمونه عالى آزادى اندیشه و فکر در اسلام باشد و اینکه اسلام هیچ گاه نخواسته دیگران را به زور و اکراه وادار به پذیرش اسلام کند .
پىنوشت:
1) لازم است متذکر شویم که براى انجام دادن این مقایسه از کنز العرفان (انتشارات مرتضوى، چاپ سوم به تحقیق استاد شریفزاده، 1365) و نیز زبدة البیان (تهران، انتشارات مرتضوى، با تحقیق استاد محمد باقر بهبودى بدون ذکر سال چاپ) استفاده شده است و آدرسها همگى از این دو چاپ داده شده است .
2) کتبمذکور رابراساسمقدمهمرحومآیةاللهمرعشىنجفىقدس سرهبرمسالکالافهامفاضلجواد ذکر کردیم .
3) اصولا محقق اردبیلى در نگارش زبدة البیان، به کنز العرفان نظر داشته و در بسیارى موارد، به رد نظریات فاضل مقداد پرداخته است . جهت آگاهى بیشتر رجوع شود به مقاله آقاى محمد على برزنونى در همین شماره . پیام حوزه
4) بقره (2) : 5 .
5) بقره (2) : 3 .
6) سوره نحل (16) : 106 .
7) سوره مجادله (58) : 22 .
8) سوره حجرات (49) : 14 .
9) سوره انعام (6) : 82 .
10) سوره مائده (5) : 54 .
11) زبدة البیان، ص 7 - 16 .
12) سوره بقره (2) : 21 .
13) سوره انفال (8) : 38 . کنز العرفان، ص 168 .
14) سوره کهف (18) : 110 .
15) سوره آلعمران (3) : 188 .
16) زبدة البیان، ص 133 - 137 .
17) بقره (2) : 124 .
18) سوره طه (20) : 121 .
19) سوره بقره (2) : 35 .
20) زبدة البیان، ص 47 - 51 .
21) کنز العرفان، ص 55 .
22) سوره مائده (5) : 103 .
23) بقره (2) : 170 .
24) سوره اسراء (17) : 36 .
25) سوره انعام (6) : 116 .
26) سوره یونس (10) : 35 .
27) سوره کهف (18) : 19 .
28) سوره یونس (10) : 36 .
29) زبدة البیان، ص 342 - 535 .
30) سوره آلعمران (3) : 104 .
31) سوره آلعمران (3) : 110 .
32) سوره نحل (16) : 90 .
33) سوره شورى (42) : 23 .
34) سوره انفال (8) : 41 .
35) سوره آلعمران (3) : 133 .
36) سوره حدید (57) : 21 .
37) سوره آلعمران (3) : 135 .
38) سوره آلعمران (3) : 159 .
39) سوره نساء (4) : 140 .
40) سوره مائده (5) : 101 .
41) سوره نحل (16) : 125 .
ناصر سلمانى ایزدى
مقدمه
از آنجا که قرآن به عنوان اولین و معتبرترین ادله معارف اسلامى عموما و احکام فقهى خصوصا، مورد قبول همه فرقههاى اسلامى و بویژه شیعه امامیه است، از همان ابتدا، فقها توجه و عنایتخاصى در مورد تفسیر و بیان آن بخش از آیات قرآن که مستقیما مربوط به احکام شرعیه است، از خود نشان دادهاند و در نتیجه این توجه در کنار تفاسیر مجموعهاى و تربیتى قرآن که معمولا از ابتدا تا انتهاى قرآن را مورد بررسى قرار دادهاند، تفاسیر خاصى، ویژه بیان احکام شرعى و فقهى قرآن از طرف عدهاى از فقها، نگاشته شد که به تفاسیر آیات الاحکام مشهور گشت . شاید بتوان این گونه تفاسیر آیات الاحکامى را اولین تفاسیر موضوعى قرآن کریم محسوب کرد که بخشى خاص از آیات قرآن را که مربوط به یک موضوع به عنوان «مباحث فقهى قرآن» است، مورد بحث و بررسى قرار دادهاند، هر چند سایر مفسران هم بعضا در ضمن تفاسیر کلى خود اشاراتى به این گونه مباحث کردهاند ولى از انسجام و پیوستگى لازم برخوردار نیست; زیرا آیات الاحکام در سراسر قرآن پراکنده است و منحصر به یک سوره یا جزء نیست . گفتنى است که بعضى مفسران در تفاسیر خود هیچ گونه اشارهاى به مضامین فقهى این بخش از آیات نکرده و تفاسیر آن آیات را به این نوع کتابهاى آیات الاحکامى واگذار کردهاند، مگر بندرت، آن هم به عنوان تناسب با بحث مطروحه مورد نظرشان .
به هرحال، در این موضوع کتابهاى متعددى نگاشته شده است که از بین آنها چند اثر از جایگاه ویژه و مهمى برخوردار است و مورد استقبال علما و فقها قرار گرفته و مجتهدان براى استنباط مسائل شرعى به آنها رجوع مىکنند . اهم کتب آیات الاحکام شیعه عبارتند از:
1 - فقه القرآن، قطب الدین راوندى متوفاى 573 ق;
2 - کنز العرفان، فاضل مقداد سیورى متوفاى 826 ق;
3 - زبدة البیان، مقدس اردبیلى متوفاى 993 ق;
4 - مسالک الافهام، فاضل جواد کاظمى;
5 - النهایة فى تفسیر الخمسمائة آیة، علامه احمد بن عبدالله بحرانى متوفاى 771 ق;
6 - معارج السؤل ومدارجالمامول، علامه کمالالدین محمداسترآبادىمتوفاى900 ق;
7 - تفسیر شاهى، علامه امیر ابوالفتح حسینى متوفاى 986 ق . که براى سلطان تهماسب صفوى به فارسى نگاشته شده است;
8 - مفاتیح الاحکام، علامه سراج الدین قاسم طباطبائى قهبائى متوفاى 1092 ق;
9 - قلائد الدرر، علامه شیخ احمد جزائرى نجفى متوفاى 1150 ق;
10 - دلایل المرام، علامه حاج ملا محمد استرآبادى - مشهور به شریعتمدار - متوفاى 1263 ق;
11 - درر الایتام، علامه شیخ على شریعتمدار متوفاى 1315 ق;
12 - مقلاد الرشاد، علامه مولى محمد مهدى مراغى حائرى متوفاى 1345 ق . (2)
زبدة البیان و کنزالعرفان
با نگاهى اجمالى به عناوین و فهرست موضوعات دو کتاب مذکور، تفاوتهایى بین آن دو آشکار مىگردد که مىتوان آنها را از امتیازات زبدة البیان محسوب کرد . البته ناگفته نماند که کثرت عناوین و موضوعات کنز العرفان نسبتبه زبدة البیان موضوعى نیست که بتوان آن را نادیده گرفت، یعنى از نظر تقسیمبندى و فصلبندى مباحث، کنز العرفان نسبتبه زبدة البیان گستردهتر و وسیعتر است و این مدعا با مقایسه تعداد عناوین هر یک براحتى ثابت مىشود . زبدة البیان شامل 120 عنوان است در حالى که فهرست کنز العرفان شامل 170 عنوان است . ولى در عین حال، مقدس اردبیلى به مباحث و موضوعاتى در ضمن کتابهاى مختلف فقهى پرداخته است که آن عناوین در کنز العرفان به چشم نمىخورد و یا مؤلف کنز العرفان خیلى جزئى از کنارش رد شده است .
ما به پنج عنوان مهم از عناوین جدیدى که در زبدة البیان مشخصا ذکر شده است ولى در کنز العرفان موجود نیست، اشاره مىکنیم (3) و امتیازات هر یک از آنها را برمىشماریم که البته تکیه اصلى و عمده ما بر روى عنوان «امر به معروف و نهى از منکر» است که نسبتبه سایر موضوعات، هم از اهمیت ویژهاى برخوردار است و هم اینکه این بحث در زبدة البیان کتاب مستقلى را به خود اختصاص داده است، در حالى که در کنز العرفان به عنوان تتمه و ملحقات «کتاب الجهاد» مطرح شده و خیلى خلاصه و سریع بدون ذکر مصادیق و شواهد از آن گذشته است .
پنج موضوعى که به عنوان امتیاز و ویژگى خاص زبدة البیان نسبتبه کنز العرفان مطرح است و ما تفصیلا در مورد هر یک از آنها بحثخواهیم کرد عبارتند از:
1 - بحث ایمان و متعلقات آن ضمن «کتاب الطهارة» ;
2 - بحث ریا و سمعه و عجب ضمن «کتاب الصلاة» ;
3 - بحثشرایط امامت در ضمن «کتاب الطهارة» ;
4 - بحث اجتهاد و تقلید در «کتاب امر به معروف و نهى از منکر» ;
5 - کتاب مستقل و جداگانه در باره مباحث امر به معروف و نهى از منکر .
1 - ایمان و ملحقات آن
از آنجا که صحت و قبولى هر عبادتى متوقف بر ایمان و اعتقاد به خداوند است، پیش از وارد شدن به بیان آیات الاحکام، مناسب استبه پارهاى آیات که در باره نقش ایمان در زندگى انسان است، اشاره شود:
1 - «اولئک على هدى من ربهم و اولئک هم المفلحون» . (4)
2 - «الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة و مما رزقناهم ینفقون» . (5)
وجه تکرار کلمه «اؤلئک» ، که اسم اشاره است، به جهت تاکید و مبالغه در هدایت و راهنمایى مؤمنان است . رهبرى و هدایت در این آیات عبارت از کمال مطلوب انسانى است و شامل کسانى مىگردد که از صفات مذکور در این قبیل آیات برخوردار باشند .
دلات این آیات بر یک سلسله احکام
این گونه آیات دلالت دارند بر وجوب هر چیزى که باعث فلاح و رستگارى مىشود از قبیل تقوا، ایمان به غیب، اقامه نماز، روزه، زکات، دورى از محرمات، انفاق به محرومان و . . . .
خلاصه، از آنجا که انجام دادن این گونه امور موجب رستگارى است و خود رستگارى هم واجب است، انجام دادن این اعمال نیز از باب مقدمه واجب است .
مراد از تقوا این است که در هر جایى که خداوند به آن امر کرده استحاضر باشى و از هر جا نهى کرده است دورى جویى . مراد از ایمان به غیب، گاهى تصدیق امور نامحسوس است و گاهى علومى است که از انسان پوشیده است . گاهى نیز تایید اجمالى آن چیزهایى است که از جانب پروردگار به وسیله انبیا نزول یافته است و گاهى هم تصدیق همه واجبات و مستحبات و سایر احکام است و بنابر قولى هم، ایمان به رستاخیز و بهشت و دوزخ است .
معتزله ایمان به غیب را انجام دادن طاعات مىدانند و در مجمع البیان نیز منقول است که مراد از ایمان به غیبت گرویدن با دل و قلب و فعل واجبات و ترک محرمات است .
در کشاف زمخشرى و همچنین تفسیر بیضاوى آمده است که، هر که در اعتقادش خلل باشد منافق است و هر که در اقرارش خلل باشد کافر است و هر که در عملش خلل باشد فاسق است . از نظر شیعه عبادات تماما معطوف به ایمان است و این مطلب، هم در قرآن و هم در روایت مشهور است از قبیل: «و قلبه مطمئن بالایمان» ; (6) «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان» ; (7) «و لما یدخل الایمان فى قلوبکم» ; (8) «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» . (9)
فرقى که بین اسلام و ایمان است همین است که در اسلام، اقرار به زبان و اظهار اعمال ظاهرى ملاک است، ولى در ایمان، مهم قلب و دل است و تصدیق درونى و باطنى ملاک است .
در ادامه بحث ایمان، مقدس اردبیلى به طرح مساله ایمان حضرت على مىپردازد و احادیث فراوانى را از شیعه و سنى نقل مىکند و بحث ولایت را به عنوان تتمه و نتیجه ایمان مطرح مىسازد و از جمله آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لایخافون لومة لائم» (10) را در شان حضرت على علیه السلام
و اصحاب و یاران ایشان مىداند و مراد از مرتد در آیه را خوارج و اصحاب جنگ جمل و صفین مىداند و کلمه «لومة لائم» را اشاره به ملامت و سرزنش مردم نسبتبه حضرت على علیه السلام مىداند که بعد از جنگ صفین و جریان حکمین حتى از طرف نزدیکانش مورد سرزنش قرار گرفت . (11)
در حالى که در کنز العرفان بحث ایمان و کیفیت آن مطرح نشده بلکه تحت عنوان اینکه کافران هم مکلف به فروع شرعیه مىباشند، با اشاره به آیه «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون» (12) نتیجه مىگیرد که، اسلام شرط قبول اعمال است و اعمال کفار مقبول نیست .
همچنین فایده دومى که به گفته وى از این آیه مستفاد مىگردد این است که، براى مرتد، قضاى آنچه در زمان ارتدادش فوت شده است واجب است، گرچه براى کافر اصلى این قضا واجب نیست . دلیل آن هم اجماع علماست . و همچنین آیه شریفه «قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف» . (13)
2 - ریا، سمعه، عجب
اردبیلى در تتمه کتاب الصلاة با استناد به آیه شریفه:
«قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعبادة ربه احدا» . (14) مىفرماید: مراد از «لایشرک» در این آیه «لایرائی» است; یعنى عملش را براى نمایاندن به دیگران انجام ندهد . منقول است که این آیه آخرین آیهاى است که بر پیامبر اکرم نازل شده و مستحب است موقع خواب قرائتشود .
سپس مىفرماید: این آیه دلالت دارد بر وجوب اخلاص در نماز و سایر عبادات و از شروط صحت عبادت عدم شرکت غیر در آن است; آن هم به شکلى که حتى بعد از عمل هم نباید عجب و فرح به انسان دست دهد . به عنوان تایید این مطلب، به آیه شریفه «و یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا» (15) اشاره مىکند و بعد متذکر مىشود که رعایت این مطلب بسیار مشکل و سخت است، مگر خداوند کمک کند و ببخشد .
همچنین آیه، دلالتبر استقلال در عبادات دارد به نحوى که کمک گرفتن و تکیه بر دیگران در موقع عبادت جایز نیست; مثلا براى وضو کسى نمىتواند دیگرى را وادار کند تا برایش آب بریزد و امثال آن . از کشاف نقل است که: «فمن کان یامل حسن لقاء ربه او فمن کان یخاف سوء لقاء ربه» که مراد از شرک در عبادت، عدم ریا و خودنمایى است و اینکه عملش را جز براى رضاى خدا انجام ندهد و هیچ چیز دیگرى را با آن مخلوط نکند . منقول است که این آیه در مورد جند بن زهیر نازل شده است که به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله عرض کرد:
من کارم را ابتدا براى خدا انجام مىدهم اما وقتى دیگران از آن مطلع مىشوند خوشحال مىشوم . پیامبر فرمود: «خداوند عملى را که دیگران با آن شریک باشند نمىپذیرد» .
البته در این مورد نقل دیگرى هم هست که از نظر اجتماعى و روانى قابل تامل است و آن این است که پیامبر فرمود:
لک اجران اجر السر و اجر العلانیة .
اگر مراد فاعل واقعا عجب و خودنمایى نباشد بلکه به خاطر ارشاد و هدایت دیگران به کار خیر باشد، در این صورت دو پاداش خواهد داشت: یکى به خاطر عمل پنهانى خالص براى خدا و دیگرى براى اعلان و مشخص شدن آن و یادگیرى دیگران .
از آن حضرت نقل است که فرمود: «از شرک اصغر بپرهیزید» . عرض شد مراد چیست؟ فرمود: «ریا» . (16)
شایان ذکر است که در کتاب الطهارة و کتاب الصلاة کنز العرفان، اصلا این آیه مورد استشهاد قرار نگرفته و ذکرى از آن به میان نیامده است هر چند مسلم است که عدم عجب و ریا از مسلمات است . ولى فاضل مقداد عنوان مستقلى براى آن قرار نداده بلکه به همان عمومات نیت و اخلاص بسنده کرده است .
3 - شرایط امامت
علامه محقق، مقدس اردبیلى ذیل آیه شریفه: «و اذابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین» (17) بحثى را گشودهاند به عنوان شرایط امامت که اگر چه مستقیما به طهارت ظاهرى و جسمانى که در نماز شرط است مربوط نمىشود ولى مساله طهارت را از دید معنوى و عرفانى آن مطرح کرده است و عدالت را به عنوان طهارت، و فسق را به عنوان عدم طهارت بیان کرده است که نکته بسیار جالبى است . او بعد از بیان اینکه مراد از ابتلا در آیه، اعمال شاق و سختى است که براى ابراهیم علیه السلام قرار داده شد از قبیل ذبح فرزند و رفتن در آتش و سایر آزمایشها، توضیح مىدهد که چون ظلم فسق است، انسان را از عدالتساقط مىکند و سپس به نقل از کشاف مىفرماید: به این آیه استدلال شده است که عدالت در امامتشرط است و فاسق صلاحیت امامت را ندارد، و چگونه مىتوان امامت کسى را پذیرفت که شهادت و قضاوتش نافذ نیست و خبرش مورد اطمینان نمىباشد و حتى از ابوحنیفه همین معنى نقل شده است و از ابوعیینه نقل شده که ظالم چگونه مىتواند امام باشد در حالى که امامتبراى دفع ظلم تشریع شده است و اگر ظالم امام شود محتواى این ضرب المثل است که عرب مىگوید: «من استرعى الذئب ظلم» ; هر که گرگ را چوپان کند ظلم کرده است .
البته جناب مقدس اردبیلى، در ادامه قایل به این مطلب مىشود که واسطه بین ظلم و عدل ثابت است . بنابراین، از اینکه ظلم مانع امامت است لازم نمىآید که عدل شرط آن است . بنابراین، یا باید قایل به عدم واسطه شویم که بگوییم غیر عادل نمىتواند امامت داشته باشد یا اینکه هر امرى را که براى فاسق جایز نمىدانیم براى غیر عادل هم جایز ندانیم .
آنگاه مىفرماید: اگر چه آیه در باره خلافت و ولایت است، ولى مىتوان از آن براى عدم جواز امامت فاسق براى نماز جماعت هم استفاده کرد; زیرا عنوان امام براى او هم منقول است .
از قاضى نقل است که این آیه دلالتبر عصمت انبیا از گناهان، حتى پیش از بعثت دارد .
توجیه این معنا چنین است که هر فردى، ولو بعضى از ایام عمرش مرتکب کبیره باشد، عنوان ظالم بر او صدق مىکند زیرا او هم فى الجمله ظالم بوده است . و تصدى امامتبه ظالم نمىرسد . چنانکه اگر اطلاق مشتق را کسى که قبلا متصف به صفتى بوده استحقیقتبدانیم، شامل مىشود .
البته این نظر، خلاف راى اشاعره است; زیرا آنها قائل به وقوع حتى گناه کبیره از انبیا هستند و آیه «و عصى آدم ربه . . .» (18) «فتکونا من الظالمین» (19) دلیل بر جواز ارتکاب معاصى براى انبیا مىدانند . به هر حال، نتیجهاى که از این بحث گرفته مىشود این است که عدالتشرط اصلى امامت است و چون ظلم منافات با آن دارد، امامتبه ظالم نمىرسد . (20)
اما فاضل مقداد اگر چه این آیه را در کتاب خود ذکر کرده، ولى آن را در بخش
مستحبات وضو و غسل مطرح کرده است و اصلا اشارهاى به بحث امامت و عدالت نکرده و توجهى به آخر آیه نکرده استبلکه فقط صدر آیه را که مىفرماید: «اذابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن» نقل کرده است و طبق نقلى (که چندان مناسب و در شان امتحان و آزمایش نیست) مراد از کلمات مورد امتحان را امورى از قبیل مضمضه و استنشاق و گرفتن ناخن و تراشیدن موهاى زاید بدن و استنجا با آب و قطع شارب و از این قبیل موارد شمرده و به توضیح و بیان همین موارد پرداخته است . البته باید گفت اگر چه امور مذکور در جاى خود نیک و لازم است، ولى در حدى نیست که خداوند بخواهد پیامبرش را به وسیله آنها امتحان کند و چنانکه از انجام دادن آنها سربلند درآمد، او را لایق منصب امامتبداند; زیرا هر فردى مىتواند از عهده این گونه امور برآید و به عنوان امتیاز و ویژگى محسوب نمىگردد . اگر چه خبر منقول در این معنى ثابت و روشن است، ولى به هر حال شرح و بسط آن در کتاب کنز العرفان مشهود است . (21)
4 - اجتهاد و تقلید
از جمله مباحثى که به عنوان یکى از امتیازات برجسته زبدة البیان نسبتبه کنز العرفان مىتوان به آن اشاره کرد، طرح مبحث اجتهاد و تقلید در آخر کتاب امر به معروف و نهى از منکر است . تا جایى که در کنز العرفان مرور کردیم، حتى در لابلاى سایر مباحث هم، اثرى از این عنوان نیافتیم .
محقق اردبیلى آیاتى از قبیل: «ولکن الذین کفروا یفترون على الله الکذب و اکثرهم لایعقلون» (22) نقل مىکند و مراد از افترا بر خداوند را تحلیل حرام و تحریم حلال مىداند و سپس این حرمت و حلیت را به خداوند نسبت مىدهد . آنگاه این آیه را مطرح مىکند:
«و اذا قیل لهم تعالوا الى ما انزل الله و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه آباؤنا» .
: وقتى که به آنها گفته مىشود که براى درک و فهم احکام الهى بشتابید به سوى آنچه خداوند نازل فرموده و از رسول او بخواهید، مىگویند: ما را همان راه روشن آبا و اجدادى کفایت مىکند، (و خود را از رجوع به خدا و رسول بىنیاز مىدانند).
«او لو کان آباؤهم لایعقلون شیئا ولایهتدون» . (23)
: آیا حتى اگر پدران آنها گمراه و جاهل باشند و صلاحیت پیروى نداشته باشند، باز هم از اجدادشان پیروى خواهند کرد؟
محقق در این جا مىگوید: استفهام در این آیه انکارى استیعنى نباید این کار را انجام دهند و مفهومش آن است که پیروى از کسى وقتى صحیح است که علم به هدایت و رشد، در او موجود باشد و این هم بجز از طریقه حجتشرعى، حاصل نمىشود .
وى بعد از ذکر آیات فوق، نتیجه مىگیرد که این آیات دلالتبر جواز تقلید فى الجمله مىکند; زیرا تقلید منهى و مذموم در مواردى است که مقلد و متبوع منحرف و گمراه بوده و صلاحیت پیروى نداشته باشد مثل آبا و اجداد قوم مذکور . ولى چنانچه از طریق حجتشرعى اثبات شود که مقلد و مرجع، صلاحیت پیروى را داشته و در تقلید از او رشد و تعالى و هدایت موجود است، از عموم تقلید مذموم خارج مىگردد . بلکه به عبارتى مىتوان گفت از تقلید خارج مىشود زیرا واقعا پیروى از عالم هادى همراه با دلیل است نه بدون دلیل، البته دلیل اجمالى نه تفصیلى، در حالى که در تعریف تقلید مىگویند، پیروى کردن از کسى بدون دلیل .
بنابراین، تقلید از مجتهد واجد شرایط جایز و نیکو، بلکه واجب استبعد از اینکه دلیل محکمى بر ثبوت آن اقامه شود .
زیرا آنجا که خداوند مىفرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم» (24) مراد، تقلید بدون دلیل است و از همین جا فرق بین تقلید مذموم و تقلید ممدوح معلوم مىشود ظن مذموم و ظن ممدوح - زیرا عمل به ظن هم اگر از روى دلیل علمى باشد، جایز و حسن است، ولى اگر به صرف تقلید صورت گیرد ممنوع خواهد بود .
و آیاتى از قبیل: «ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون» (25) دلالتبر عدم جواز عمل به ظن در اصول اعتقادات دارد نه در فروع شرعیه که مبناى آنها بر ظن و احتمال است; زیرا این گونه آیات در مورد شریک قرار دادن براى خداوند به دست مشرکان وارد شده است . همچنین، این آیات دلالتبر عدم جواز تقلید از جاهل و مفضول دارد; زیرا مىفرماید:
«افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لایهدى الا ان یهدى» . (26)
که با استفهام انکارى مىخواهد بگوید مسلم و روشن است پیروى از کسى که خودش هادى و راهنماستسزاوارتر و شایستهتر است از پیروى از کسى که دیگرى باید او را هدایت کند; یعنى پیروى باید از منبع هدایتباشد، از جایى که هدایت ذاتى و ویژگى آن است نه از کسى که خودش محتاج هدایت دیگران است و بدون آن هدایت، در گمراهى و ضلالت است .
سپس، مقدس اردبیلى مىفرماید: ممکن است از آیه چنین استفاده کنیم که پیروى فقط از خداوند جایز است و از مخلوق جایز نیست . همچنین پیروى از عالم جایز است و از جاهل جایز نیست . همچنین پیروى از افضل جایز است و از مفضول جایز یستخصوصا جایى که تعلم و یادگیرى مفضول از همان افضل باشد .
همچنین در تفسیر آیه: «قالوا لبثنا یوما او بعض یوم» (27) مقدس اردبیلى به نقل از کشاف مىفرماید: دلالتبر جواز اجتهاد و قول به ظن غالب از این آیه استفاده مىشود بدین معنى که همیشه علم و قطع صد درصد لازم نیستبلکه همین که احتمال قوى داده شد کافى است و جزء کذب محسوب نمىگردد اگر چه خطا و اشتباه باشد . البته به شرطى که مقدمات آن قول به ظن، صحیح و مقبول باشد .
در ادامه مىفرماید: اگر چه ظاهر آیاتى از قبیل «ما یتبع اکثرهم الا ظنا ان الظن لایغنى من الحق شیئا» . (28) ممکن است این توهم را ایجاد کند که عمل به ظن مطلقا جایز نیست; زیرا متبادر از این گونه آیات، عموم ظن است (اگر چه بحث این گونه آیات راجع به معتقدات و اصول دین کفار است) ولى باید گفت این ظاهر، در صورتى کاربرد دارد و حجت است که با دلیل اقوا یا حداقل مساوى با خودش تعارض نداشته باشد در حالى که عمل به ظن مقبول در مورد فروعات، اجتهادا و تقلیدا، عقلا و نقلا ثابت و مستدل است . از جمله لزوم عسر و حرج و ضرر یقینى و تکلیف مالایطاق و تعطیل بسیارى از احکام و هرج و مرج دینى را مىتوان به عنوان ادله جواز عمل به ظن در فروعات ذکر کرد . حتى مىتوان ادعاى اجماع بر جواز تقلید و عمل به ظنون در فروعات کرد; زیرا قول به اینکه اجتهاد، واجب عینى است و تقلید جایز نیست، از اقوال باطل و منقرض است .
البته براى توجیه آیه، مطالب دیگرى هم ذکر شده از قبیل اینکه:
ممکن است مراد از ظن در آیه، همان ظن خاص متقدم کفار بوده باشد . بنابراین، الف و لام در «الظن» عهد ذهنى است .
یا اینکه مراد آیه موردى است که فقط علم و یقین مطلوب است و مىخواهد بگوید هر جا نیاز به علم است، جایگزینى ظن به جاى علم، صحیح نیست .
به هر حال، بر فرض که این توجیهات صحیح باشد، باز با اصل مطالب مذکور در
مورد جواز تقلید از عالم و عمل به ظن در فروعات منافاتى ندارد . (29)
5 - امر به معروف و نهى از منکر
اگر چه بحث امر به معروف و نهى از منکر در کتاب کنز العرفان مطرح شده است ولى به عنوان تتمه کتاب الجهاد به طور خیلى مختصر و با اشاره به چند آیه محدود بیان شده است، بدون ذکر مصادیق و شواهد امر به معروف و نهى از منکر .
براى آشنایى با آیات مذکور، به طور اجمال آنها را مرور مىکنیم، سپس، به بررسى «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» ، زبدة البیان مىپردازیم .
البته چون قرار است همین آیات را مفصلا از زبدة البیان مورد بررسى قرار دهیم، از تکرار مطالب خوددارى مىکنیم .
1 - «ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون» . (30)
در اینجا فاضل مقداد با اشاره به این نکته که اصل امر به معروف و نهى از منکر از اصول مسلم است و مایه دوام و قوام حیات دینى است، به شرایط و لوازم اجراى این فریضه اشاره مىکند که ناهى و آمر البته باید خودش عارف و بصیر به موارد معروف و منکر باشد، تا در اجراى آن مرتکب خلاف و اشتباه نگردد .
2 - «کنتم خیر امة اخر جت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» . (31)
این آیه هم صراحتا به بیان نقش امر به معروف و نهى از منکر در سعادت و نیکى و بهترین بودن امت مىپردازد، جمله «تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» چون نقل وصفى یا به قولى حالى براى اسم «کنتم» دارد، چنین نتیجه مىگیریم که در صورتى مخاطبان آیه که همان مؤمنان و مسلمانان هستند مصداق خیر امت و برترین مردم قرار مىگیرند، که داراى آن وصف مذکور براى خیریتباشند; و آن وصف هم چیزى جز امر به معروف و نهى از منکر نیست .
نکتهاى که فاضل مقداد به آن اشاره مىکند، مراعات مراحل اجراى این دستور است که ابتدا باید با انکار قلبى شروع شود . بعد، با کلام نرم و لین صورت پذیرد . اگر اثر نکرد، کلام شدید و محکمتر گردد . و در صورت عدم تاثیر، مستقیما وارد عمل مىشود، در صورت امن از ضرر و توان انجام دادن آن، با رعایت «الایسر فالایسر» در رفع آن منکر مىکوشد .
اما «کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر» زبدة البیان با آیه شریفه 104 سوره آلعمران، که قبلا ذکر شد، شروع مىشود .
ایشان معتقد است که «من» در آیه براى تبعیض است و شامل گروهى از امت مىشود و علت مذکر آمدن فعل «یدعون» این است که «امت» در آیه، ناظر به گروهى از ذکور مسلمین است در عین حالى که نساء هم داخل آنها مىباشند و از باب تغلیب مذکر آمده است .
و مراد از «خیر» در آیه، دین و مطلق امور حسنه است، هم شرعا هم عقلا، و اگر چه امر شامل وجوب و ندب هر دو مىگردد، ولى محتمل است در اینجا حمل بر واجبات و محرمات گردد . بنابراین، مختص وجوب خواهد شد .
اما تفصیل وجوب و شرایط معتبر آن، در کتب فقهیه مذکور است و ظاهر آیه دال بر این است که وجوب کفایى است; زیرا غرض از آیه، منع و رد از قبیح و تشویق به طاعت است . و هیچ دلیل عقلى بر وجوب این مطلب نیست . البته مىتوان وجوب آن را فىالجمله عقلى دانست . به هر حال آیه مذکور به عنوان یکى از آیات اساسى در مساله امر به معروف و نهى از منکر مطرح است .
محقق اردبیلى آیه 110 آلعمران را نیز مطرح کرده است . به نظر او، مراد آیه این است که، شما از عرصه عدم به حوزه وجود، آمدید تا امر به معروف و نهى از منکر
کنید . پس، معلوم مىشود امت فقط به جهت آمر به معروف بودن و ناهى از منکر بودن امت است .
3 - «ان الله یامر بالعدل والاحسان و ایتائ ذى القربى» . (32)
علامه مقدس اردبیلى مىفرماید: مراد از عدل در این آیه، انصاف و رعایتحد وسط در جمیع اعتقادات و افعال و کردار و اقوال است; یعنى نه افراط نه تفریط که همان اعتدال مقبول شارع است . راجع به خداوند و پیامبر و امام و همچنین عبادات، باید به دستورات واقعى شرع بسنده کرد و از دایره آنها خارج نگشت .
کلمه «ایتائ ذی القربى» تخصیص استبعد از تعمیم; یعنى اگر چه داخل در همان عنوان عام احسان است، ولى به خاطر اهمیت مطلب، تاکیدا ذکر شده است و مراد از آن این است که راجع به اقارب و نزدیکان آنچه به آن محتاج و نیازمند هستند، باید به آنها کمک کرد .
بعضى هم گفتهاند: مراد از «ذی القربى» در آیه، «قرابة الرسول» است که در آیات دیگرى هم مثل «الا المودة فی القربى» (33) یا «لذی القربى» (34) به آن اشاره شده است .
و مراد از «فحشا» در این آیه، افراط در پیروى از قوه شهوانى است که همان زنا و امثال آن باشد . ذکر «منکر» در آیه به عکس مورد بالا تعمیم بعد از تخصیص است; زیرا منکر، شامل جمیع معاصى و محرمات است و فحشا نمونهاى از منکر است .
و مراد از «البغی» تسلط و زورگویى بر مردم و تکبر و جباریتبه مخلوقات الهى است که به منزله کفر خواهد بود .
بعضى گفتهاند: «فحشا» عمل زشتى است که انسان مخفیانه انجام دهد .
ولى منکر، عمل زشتى است که علنى انجام دهد . چنانکه، عدل به معناى مساوى بودن ظاهر و باطن انسان است، ولى احسان به معناى این است که باطن انسان از ظاهرش بهتر باشد .
از ابنعباس منقول است که، این آیه جامعترین آیات قرآن کریم راجع به اعمال خیر و حسنات است . همچنین از کشاف منقول است که: عدل به معناى وجوب و احسان به معناى مستحب و فاحشه به معناى آنچه از حدود الهى تجاوز کند و منکر به معنى آنچه عقل آن را قبیح مىشمارد، است . همچنین نقل است: آن هنگامى که عمر بن عبدالعزیز لعن بر على علیه السلام را ممنوع کرد، این آیه به جاى آن قرار گرفت زیرا آن لعن مصداق بارز فاحشه و منکر محسوب مىشد . جناب مقدس اردبیلى از همین بیان صاحب کشاف و موارد دیگر، استفاده مىکند که او معتقد به عدالت معاویه نبوده و جنگ وى با على علیه السلام براساس اجتهادش نبوده است و در آن معذور نیستبلکه طبق بیان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که فرمود «و عاد من عاداه» مورد لعن و غضب خداوند است .
4 - «و سارعوا الى مغفرة من ربکم» . (35)
مقدس اردبیلى مىفرماید: مراد از «مغفرة» در این آیه، عبادات و اعمالى است که موجب و سبب مغفرت مىباشند . همچنین آیه دلالت دارد بر سرعت گرفتن در عبادات مثل نماز و خواندن اول وقت آنها بدون سستى و تهاون . نیز از این آیه مستفاد مىگرددکه غرض اصلىاز خلق بهشت، داخل شدن متقیان و مطیعان خدا و رسول در آن است، همان طور که غرض از خلق آتش هم داخل شدن کفار و فساق در آن است .
همچنین این آیه دلالتبر مدح سخاوت و ذم خست دارد; زیرا بعد از ذکر متقیان، آنها را به انفاق و بخشش در راه خدا متصف مىکند و در حدیث از على علیه السلام است: «الجنة دارالاسخیاء» و از پیامبر صلى الله علیه وآله نقل است: «السخاء شجرة فی الجنة» .
بنابراین، در این آیه به بعضى مصادیق معروف اشاره شده و سرعت و امر به آنها
تشویق شده است که عبارت باشد از تقوا، انفاق، کظم غیظ، عفو و گذشت نسبتبه مردم، احسان به همنوعان که همه این موارد را عقل تشخیص مىدهد و نقل هم تایید مىکند .
5 - «سابقوا الى مغفرة من ربکم» . (36)
ترتیب استدلال به این آیه هم، مشابه بیان آیه پیش است، با این فرق که در آنجا «اعدت للمتقین» داشت ولى اینجا «اعدت للذین آمنوا» دارد . مرحوم علامه مقدس اردبیلى از این تفاوت در تعبیر نتیجه مىگیرد که نظر کسانى که معتقدند بهشت فقط جاى متقیان است، باطل است; زیرا دیگران را هم ممکن استبه وجوهى دیگر از قبیل عفو الهى (کظم غلیظ الهى) توبه گناهکاران و جاهل بودن آنها و سایر موارد، شامل شود; زیرا رحمت و مغفرت خداوند گستردهتر از آن است که بهشت را منحصر به افراد معدودى بداند بلکه خداوند به طرق و بهانههاى مختلف انسانها را، تا جایى که امکان داشته باشد، داخل بهشتخواهد کرد .
6 - «و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصروا على ما فعلوا و هم یعلمون» . (37)
مقدس اردبیلى مىفرماید: ظاهر آیات، دلالت دارد براینکه چنانچه شخصى کار زشتى انجام دهد و سپس توبه کند و بر آن اصرار نورزد، باعثخروج از عدالت نیست و نیازى به نهى از منکر ندارد و بر کسى هم واجب نیست او را نهى از کارش بنماید مگر اینکه احتمال عمد و بازگشت از حالت موجود باشد . بلکه حتى بعضى فقها گفتهاند که یادآورى آن کار قبیح به عنوان نهى از منکر، خودش کار درستى نیست و مرتکب آن، گناهکار است . نکته مهمى که مرحوم مقدس اردبیلى در مورد نهى از منکر به آن اشاره مىفرماید این است که، نهى از منکر نباید باعث اذیت و آزار کسى شود، بلکه باید ملاحظه همه جوانب بشود و قصد قربت و رضاى خداوند ملاک باشد نه تشفى نفس و عمل بر طبق هواى نفس، همان طور که در سایر عبادات هم این شروط لازم است . ولى متاسفانه در جامعه ما بعضا مشاهده مىشود که برخى امر به معروفها و نهى از منکرها داراى شرایط لازم نیست و طبعا نتیجه معکوسى هم خواهد داد .
7 - «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» . (38)
در این آیه هم، به نمونهاى از معروف که همانا حسن خلق و بردبارى و مداراى با مردم باشد، اشاره و تاکید شده است که این امتیاز فقط با لطف و عنایت پروردگار براى کسى حاصل مىشود . اگر چه این آیه خطاب به پیامبر است، ولى اختصاص به شخص پیامبر ندارد و دستور شامل همه مؤمنان است که باید در برخورد با اطرافیان اعم از همدینان و حتى غیر مسلمین، به نرمى و ملاطفت رفتار کنند و از تندخویى و عصبانیت و بد اخلاقى بپرهیزند .
معناى دیگرى که احتمال دارد براى لین بودن و نرم خویى از آیه فهمیده شود، این است که در صورت ارتکاب خلاف و اشتباه از طرف اطرافیان، از آنها بگذرد و انتقام نگیرد و عفو کند .
به هر حال، آیه دلالت دارد بر معروف بسیار حیاتى و مهم که عبارت باشد از سعه صدر و شکیبایى و مدارا با خلق .
8 - «و قد نزل علیکم فى الکتاب ان اذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزئ بها فلاتقعدوا معهم حتى یخوضوا فی حدیث غیره» . (39)
این آیه هم اشاره به مصداقى از منکر دارد و مؤمنان را از آن باز مىدارد . آن عبارت است از مجالست و همنشینى مؤمنان با معاندان و کفار به هنگام اظهار عناد و استهزا و تمسخر آیات الهى به دست آنها، و هشدار مىدهد که چنانچه به
هنگام صدور افعال کفرآمیز شما هم با آنها هماهنگى کنید و در مجالس آنها حاضر شوید، از جمله آنها محسوب مىشوید و در گناه و مسخره با آنها شریک خواهید بود .
مرحوم مقدس اردبیلى مىفرماید: بعید نیست که بتوان از این آیه استفاده کرد که مجالستبا هر فاسقى هنگام صدور فسق از او، حرام است . بنابراین، نهى از منکر در این گونه موارد، کنارهگیرى و دورى از مجلس گناه است، اگر توان جلوگیرى از آنها را ندارد .
همچنین ظاهر آیه بر جواز و اباحه مجالست و همنشینى با کفار (در صورتى که داخل استهزا و انکار نباشند) دلالت مىکند، اگر چه ممکن استبعضى هم بگویند: عدم مجالست مطلق است; به دلیل اینکه باعث تشویق آنها بر فعل خلافشان مىگردد .
9 - «یا ایها الذین آمنوا لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن تبدلکم» . (40)
در این آیه، خطاب به مؤمنان مىفرماید: در سؤال و پرسش از رسول الله صلى الله علیه وآله زیاده روى نکنید; زیرا با این سؤالها مسائل و احکامى بر شما آشکار مىگردد که چون توان انجام دادن آنها را ندارید، موجب مشقت و ناراحتى شما گردیده و از آن سرپیچى مىکنید . آیه گرچه راجع به سؤال از پیامبر است، ولى مورد مخصص نیستبلکه به عنوان یک دستورالعمل زندگى است که در امر به معروف و نهى از منکر هم ما باید طبق همان ظواهر رفتار کنیم نه اینکه با سؤال و پرسش بخواهیم منکرى را آشکار کنیم و سپس از آن نهى کنیم بلکه وظیفه ما این است که مادام که امکان دارد ظواهر را حمل بر صحت کنیم و حق سؤال و جستجو از امور دیگران را نداریم . بنابراین، امر به معروف و نهى از منکر شامل بررسى و فحص از کارهاى دیگران نمىشود .
10 - «ادع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» . (41)
این آیه از روشنترین آیات تعیین روش امر به معروف و نهى از منکر است و بخوبى بیانگر این مطلب است که امر به معروف و نهى از منکر که نمونهاى از دعوت و فراخوانى به سوى پروردگار است، با خشونت و زور و اجبار همراه نیست، بلکه باید به روش معقول و پسندیده اجرا گردد; اعم از ارائه برهان و استدلال یا پند و اندرز و مباحثات علمى، تا موجب جلب نظر و تشویق دیگران به سوى اسلام شود و از هر عاملى که موجب تنفر و انزجار از مسلمین مىگردد، باید پرهیز شود . مرحوم مقدس اردبیلى از مجمع البیان نقل کرده که مراد از «حکمت» در آیه مذکور، ممکن است دین الله یا قرآن کریم یا برهان منطقى و اقامه دلیل رافع شبهات باشد .
همچنین، این آیه دلالتبر این مطلب دارد که هدایت و ضلالت واقعى به دستخداوند است و مکلفان در برابر گمراهان وظیفه خاصى دارند که اگر آن را انجام دادند، از عهده آنها ساقط است و نباید براى هدایت دیگران به راههاى غیر معروف و غیر معقول متوسل شوند . حتى در بحث و مناظره نباید تحکم و زورگویى کرد . اگر کسى لایق و آماده هدایتباشد، به همین روش معروف متاثر مىشود و چنانچه لایق هدایت نباشد، دنیا هم که جمع شوند در او اثر نخواهد کرد . این آیه مىتواند نمونه عالى آزادى اندیشه و فکر در اسلام باشد و اینکه اسلام هیچ گاه نخواسته دیگران را به زور و اکراه وادار به پذیرش اسلام کند .
پىنوشت:
1) لازم است متذکر شویم که براى انجام دادن این مقایسه از کنز العرفان (انتشارات مرتضوى، چاپ سوم به تحقیق استاد شریفزاده، 1365) و نیز زبدة البیان (تهران، انتشارات مرتضوى، با تحقیق استاد محمد باقر بهبودى بدون ذکر سال چاپ) استفاده شده است و آدرسها همگى از این دو چاپ داده شده است .
2) کتبمذکور رابراساسمقدمهمرحومآیةاللهمرعشىنجفىقدس سرهبرمسالکالافهامفاضلجواد ذکر کردیم .
3) اصولا محقق اردبیلى در نگارش زبدة البیان، به کنز العرفان نظر داشته و در بسیارى موارد، به رد نظریات فاضل مقداد پرداخته است . جهت آگاهى بیشتر رجوع شود به مقاله آقاى محمد على برزنونى در همین شماره . پیام حوزه
4) بقره (2) : 5 .
5) بقره (2) : 3 .
6) سوره نحل (16) : 106 .
7) سوره مجادله (58) : 22 .
8) سوره حجرات (49) : 14 .
9) سوره انعام (6) : 82 .
10) سوره مائده (5) : 54 .
11) زبدة البیان، ص 7 - 16 .
12) سوره بقره (2) : 21 .
13) سوره انفال (8) : 38 . کنز العرفان، ص 168 .
14) سوره کهف (18) : 110 .
15) سوره آلعمران (3) : 188 .
16) زبدة البیان، ص 133 - 137 .
17) بقره (2) : 124 .
18) سوره طه (20) : 121 .
19) سوره بقره (2) : 35 .
20) زبدة البیان، ص 47 - 51 .
21) کنز العرفان، ص 55 .
22) سوره مائده (5) : 103 .
23) بقره (2) : 170 .
24) سوره اسراء (17) : 36 .
25) سوره انعام (6) : 116 .
26) سوره یونس (10) : 35 .
27) سوره کهف (18) : 19 .
28) سوره یونس (10) : 36 .
29) زبدة البیان، ص 342 - 535 .
30) سوره آلعمران (3) : 104 .
31) سوره آلعمران (3) : 110 .
32) سوره نحل (16) : 90 .
33) سوره شورى (42) : 23 .
34) سوره انفال (8) : 41 .
35) سوره آلعمران (3) : 133 .
36) سوره حدید (57) : 21 .
37) سوره آلعمران (3) : 135 .
38) سوره آلعمران (3) : 159 .
39) سوره نساء (4) : 140 .
40) سوره مائده (5) : 101 .
41) سوره نحل (16) : 125 .