آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه، خود، یک مکتب ادبی خاصی به عالم اسلام عرضه کردند. سیاستمداران برای مقاصد خویش، زبان مخصوصی دارند، نطقهای خود را نخست می‌نویسند یا می‌دهند برایشان بنویسند و سپس چند نفری هم از این فن ملاحظه می‌کنند، امّا امام با زبان عامه و همه کس فهم سخن گفت. گفته‌اند سخن بلیغ سخنی است که عامه آن را بفهمد و خواص هم از آن ملال نگیرد- یعنی چیزی دستگیرش شود و سخن امام چنین بود. من خود در میان استادان دانشگاه بودم و دیدم که به این شیوه بیان غبطه می‌خوردند. بیان، بدون ابهام و همه کس فهم بود. هر چند به شیوه خاص حوزه‌ها، گاه فعل پیش از فاعل می‌آمد و گاه، الفاظی از قبیل «به اینکه» در لابلای سخن افزوده می‌شد و... اما همه اینها هم طبیعی می‌نمود.
از آنجا که زبان، زبان دینی بود، جامعه، با آن آشنائی داشت و همه ابعاد آن را جز در موارد بسیار فنی، نظیر اصطلاحات عرفانی- خوب می‌فهمیدند و با مجموعه ذخیره قبلی ذهنی خویش آن را پیوند می‌داد و یک کل هماهنگ می‌یافت و همین، مایه تأثیر فراوان می‌شد.
همانطور که می‌دانیم، امام رضوان‌الله علیه، خود یک شاعر بود و با شاعرانی از قبیل ملک‌الشعراء بهار ارتباط داشت. می‌گویند گاهگاهی به بهار می‌فرموده است تازه چه دارید؟ و بهار تازه‌های شعر خود را برای ایشان می‌خوانده است. می‌گویند: فرموده است این که ایرج میرزا، زهره و منوچهر را ناتمام گذاشته برای این بوده که بفهماند، که نمی‌تواند آن را تکمیل کند. علاوه بر این ذوق شعری، ایشان در عرفان و مراحل سلوک سرآمد بودند و بقول عرفا، راه رفته بودند و این ذوق عرفانی به عقیده من بزرگترین خدمت را به ادبیات و زبان فارسی کرد. شما فکر کنید اگر مثلا بجای حضرت امام فلان فقیهی بود که حتی یک بار مثنوی و حافظ را نخوانده و حتی با آنها میانه خوبی ندارد، در آن صورت چه می‌شد؟ خشکه مقدس‌ها او را دستاویز می‌کردند و هر شعر و نثری را که بوی ذوق و عرفان از آن می‌آمد به پشتیبانی وی، مچاله کرده دور می‌ریختند و با طرفداران آنها درگیری شدید پیش می‌آمد و چه جنجالهائی برپا می‌شد و چه واکنش نامطلوبی در میان ادبای داخل و کشورهای خارج داشت و چه واکنش و تأثیر نامطلوب سیاسی به دنبال داشت!! امّا وقتی یک رهبر، یک فقیه طراز اول، یک مرجع که خود اهل عالیترین مرحله تعبّد و تهجد و ولایت و... در عصر خویش است و همه فقها او را به حساسیت در برابر احکام خدا می‌شناسند و خود را در این زمینه، همطراز وی نمی‌دانند- و حتی برخی از فقها تند روش می‌شمارند– غزل عرفانی می‌سراید و از حال و لب و زلف و بت و میکده و.... آنهم در سنین نود سالگی سخن می‌گوید، دیگر هیچکس– حتی بدخواهان وی-جای طعن و طنزی در مضامین عرفانی نمی‌یابند و نهایت کار این می‌شود که خود را از این مباحث بی‌اطّلاع بدانند نه این که آنها را انکار کنند. بیاد بیاوریم که حجةالاسلام عالیقدری مانند مرحوم مجلسی چگونه مرحوم اردستانی را در سرمای زمستان– بخاطر ذوق عرفانی وی- از اصفهان تبعید کرد و کودک چند ماهه اردستانی از سرما در راه تلف شد! اگر چنین بینشی در انقلاب حاکم بود چه مصیباتی داشتیم؟ از سوی دیگر، آن بیرگیها و تنبلیها و بی‌قیدیهای صوفیه به شریعت و آن بوق و من تشا و... که همگی از عوارض عرفان و تصوف منفی است، باخود شخصیت عملی و علمی امام ره منتفی شد و معلوم شد عرفان درست از این عوارض بیگانه است. می‌توان شیعه این ولایت و ملتزم به مناجات شعبانیه و دعای کمیل و عرفه و زیارت جامعه بود و در همان حال، این تحرّک و تلاش و سازندگی و جهاد و به یک سخن: زاهد شب و شیر روز هم بود و همین سبب شد که فقها و دانشمندانی هم که از تصوف و عرفان و عوارض منفی آنها بیمناک بودند، دیگر، دستاویزی نداشته باشند.
امام رضوان‌الله علیه، سبب شد که گذشته پربار عرفانی این سرزمین، که در اواخر عصر پهلوی به افول و پژمردگی گرائیده بود، بار دیگر کاملاً احیا شود و عرفان هم بهترین زمینه رشد ادبیات و زبان است– بخصوص زبان و ادبیات فارسی با آن گذشته اسلامی پر بار خویش- اکنون سری به کتابفروشیهای روبروی دانشگاه تهران بزنید و ببینید چه تحوّلی پدید آمده و چگونه ده‌ها کتابفروشی، از آثار ادب و عرفان فارسی سرشار است؟ و چگونه اینها به شبه قاره هند و پاکستان و تاجیکستان و... راه می‌یابد؟ در صورتی که اگر بجای این زمینه عرفانی، مثلاً فقه و فلسفه می‌بود چنین کشش وجود نداشت.
این را هم باید بدانیم که یک غیرمسلمان، آنقدر که از راه عرفان جذب اسلام می‌شود، از هیچ طریق دیگری جذب نمی‌شود، مگر اعجاز و تأثیر مستقیم ائمه معصومین(ع) که از دسترس افراد متداول این تبلیغ بیرون است.
همین گرایش عرفانی و روح قوی عرفانی موجود در شخص حضرت امام، منشأ آن عبارات زیبا در زمان جنگ بود. که عبارت کم نظیر که: «من بر آن بازوان قدرتمند شما که بیگمان دست خدا بر بالای آنها است از دور بوسه می‌زنم و بر این بوسه افتخار می‌کنم «جز از کسی که با روح عرفان و ادب عرفانی تربیت شده باشد صادر نمی‌شود. کدام فقیه معمولی است که این هنر را داشته باشد؟ اصلاً ادبیات جبهه ما، عموماً برخاسته از همین تعابیر عرفانی و ادبی حضرت امام بود و همین ادبیات جبهه، خود نقش عظیمی در دگرگون‌سازی زبان و ادب این کشور داشته است.
اصولاً، امام اعلی‌الله درجاته، بنائی برای عرفان پی‌افکنده‌اند که اگر ما‌ها، حامیان خوبی برای میراث آن حضرت باشیم، قرنها از دستبرد تجاوزگران و تحریف‌کنندگان علمی و عملی آن، مصون خواهد ماند، زیرا با فکر و عمل و هر دو، آن را از هر آلودگی پیراستند و این خدمت بزرگ او غیر مستقیمی به ادبیات و زبان فارسی هم بوده و خواهد بود و این زبان، از این راه قرنها نه تنها بیمه شده بلکه مایه رشد و گسترش جهانی آن رسم فراهم شده است. این کار را با صرف میلیاردها بودجه نمی‌شد به این پرمایگی انجام داد.
از عرفان که بگذریم، زبان دینی و مرثیه‌سرائی و بیان حقائق تاریخی–بخصوص تاریخ ائمّه معصومین‌ع و مخصوصاً تاریخ امام حسین‌ع- است که امام در این باب هم زمینه نوینی پدید آوردند و علاوه بر عمق معنی ادب بیان را بر گنجینه پیشین ما افزودند. درست امت، انقلاب، اسلامی است و خود بخود از فرهنگ دینی تغذیه می‌شود، اما دادن الگو، آنهم با تعابیری دلنشین، از شخصیتی همچون امام، نمونه‌گیران را جرئت می‌دهد تا پیرامون حضرت زهرا(ع)، زینب، امیر المؤمنین... هر کدام مقاله و کتاب بنویسند یا نمایشنامه تهیه و اجرا کنند.
از لحاظ هنری، امام حقاً یک هنرمند و هنرشناس بود. من تنها شیوه نگارش و خط و رسم‌الخّط ایشان را تذّکر می‌دهم، زیرا سالها با آن مأنوس بوده‌ام و برخی از آثار فقهی دستنویس ایشان را شخصاً استنساخ کرده‌ام. این خط که بارها در روزنامه‌ها و مجلّات کلیشه یا زیراکس آن را دیده‌ایم، ببینید چه تأثیری در بیننده و خواننده داشت؟ چگونه یادآور خطوط زیبای علمای گذشته ما بود که همواره به آنها می‌بالیدیم و اکنون هم نمونه نوشتار آنها را بی‌هیچ خط خوردگی، یک قلم، در برابر چشم خاص، و عام می‌دیدیم؟ چه شاهد صدقی بهتر از این؟ در برابر فقهائی که اصلاً خط نداشته‌اند یا خط خوش ندارند یا استادان و دانشجویانی که پرورده فرهنگ پهلویند و خطوط بی‌ارزشی دارند که خودشان هم از آن، متنفرند!
از میان آثار عرفانی حضرت امام، من بیش از همه، شیفته آن چند جلسه تفسیر ایشان بوده‌ام هر چند اشعار عرفانی هم مؤثّر بوده است– بخصوص که می‌دانسته‌ام از دل پر سوز و راه رفته‌ای برخاسته و تصنعی در آن نیست.
یکی از خصوصیات هر نوشته، این است که بازتاب روح نویسنده است. کتاب کشف اسرار حضرت امام که نشان دهنده صلابت و شجاعت روحی ایشان است، حدود 38 سال پیش، تأثیری بس شگرف در من نهاد. در آن زمان بروجرد بودم و مقدمات و احتمالاً شرح لمعه می‌خواندم. این کتاب با آن صلابت بیان و محتوای مستند، خط فکری خوبی به من داد به گونه‌ای که ناآگاهانه و آگاهانه، همواره تحت تأثیر آن، بوده‌ام و اشکالات معترضان را بیمایه می‌دانسته‌ام و بخصوص نسبت به رژیم گذشته از همان آغاز طلبگی، خط فکری خودم را برگزیده‌ام.
آثار فلسفی‌، بخصوص فلسفه الهی، همواره مبنای تفکر در همه زمینه‌ها، بخصوص در زمینه ادبی بوده است حضرت امام رضوان‌الله علیه، از آنجهت که خود سالها استاد این رشته بوده‌اند و در قالب آن می‌اندیشیده‌اند و حتّی احتمالاً راه ایشان به عرفان از همین جا بوده است، با قبول و تبلیغ این فلسفه، زمینه خوبی برای رشد ادبیات و زبان فارسی فراهم آوردند. باز هم فکر کنیم که اگر بجای حضرت ایشان، فقیهی ناآگاه از فلسفه فرمانروا بود چه می‌شد؟ تکفیر و تکفیر بازی و... آغاز می‌شد، یا دست کم می‌گذاشتند فلسفه به حیات کم رمق خود ادامه بدهد و یا حتی پژمرد و فرو میرد– چنانکه اگر مخالفت حاج میرزا مهدی اصفهانی را هنوز در حوزه مشهد می‌بینیم و می‌بینم گرفتن جشنواره برای حکیم مقاله سبزواری را با دشواری مواجه ساخته‌اند! در آن صورت چه پیش می‌آمد؟ یک نظام بدون تعقل و بدون منطق و بیمناک از برخورد با افکار و آراء استدلالی شرق و غرب، داشتیم، با فقهای فراوان اما بدون استاد و دانشجوی جدی در فلسفه و منطق و در نتیجه، در معرض تهاجم فکری دیگران– اما هم‌اکنون، هر ساله گروه زیادی در حوزه‌ها فلسفه اسلامی و حتی غربی می‌خوانند و بی‌پروا با آن (فلسفه غربی) درگیر می‌شوند و نقاط ضعف و قوت آن را در می‌یابند و این خود علاوه بر ایجاد روح شجاعت در برخورد با بیگانه، طلب را دیگر استدلال و منطق بار می‌آورد و برای رشته‌های دیگر حتی فقه و اصول تیم سودمند است. در برابر بیاد بیاوریم که همین حضرت ایةالله اراکی دام بقائه پیش از انقلاب خودم پای خطبه نماز جمعه‌اش بودم و شنیدم که یک خطبه را حداقل به اعتراض‌های تند و شدید نزدیک به تکفیر، به ابن سینا اختصاص می‌داد، بی آن که آن دهاتی عامی نماز جمعه‌خوان، بداند محتوای سخن چیست؟ چرا به این ابن‌سینا که مایه مباهات کشور است این همه اعتراض می‌شود؟ این است تفاوت افق امام رضوان‌الله علیه و افق دیگران!
دانشجویان فراوانی هم همه ساله از دانشگاه در رشته فلسفه– اسلامی و غربی– فارغ‌التّحصیل می‌شوند که اکثر آنها– بخصوص فوق لیسانس و بالاترشان– متأله و عامل به احکامند و این هم نیست مگر از آن بینش همه جانبه و تفکرپرور و تمعّق آفرین حضرت امام. نامه ایشان به گورباچف و دعوت به فراگیر فلسفه سهروردی و صدرا و... را به یاد داریم و بیاد داریم که بر پاره‌ای از فقیهان و متفقهان چه مایه سنگین و جانکاه افتاده بود و اسلام را در خطر می‌دیدند که از سهروردی و صدرا تعریف شده اما اینان بار و بر فرهنگی و ادبی آن غافل بودند و نمی‌دانستند که این گستره عظیم فرهنگی که برای این نظام مقدس حاصل شده مولود آن گسترش عظیم بصیرت و بینش بلند پایه مردی بود که خود وارد یکایک این میدانها شده بود و پیروزمند از معرکه در آمده بود و آزموده بود که اسلام و فرهنگ اسلامی اقیانوس است و همه چیز را نه تنها در خود حل می‌کند بلکه آنها را تطهیر هم می‌کند و سره را از ناسره باز می‌نماید. انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها... فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی‌الارض.
باید عرض کنم که اینجانب چند سالی شاگرد حضرت امام بوده‌ام و نیز مقلد ایشان، اما حقیقت این است که اگر آن وسعت نظر و فراخ نظری را در ایشان نمی‌دیدم، از همان آغاز می‌دانستم که ممکن است انقلاب کامیاب نگردد. یعنی صرف دلبستگی شاگرد به استاد و یا پیروی مقلد از مقلد، باعث تبعیت از ایشان در انقلاب نشده، بلکه حقائق دیگر نیز در ایشان یافته‌ام– و یافته‌اند– که با اعتقاد راسخ، به این تبعیت پرداخته‌ایم– ولله الحمد والشکر– باری این اقیانوس گونگی حضرت امام و عنایت به عرفان، فلسفه، تاریخ، هنر، سنت دینی، مرثیه، نوحه، فقه، اصول... موجب پیدایش ادبیاتی مخصوص، فراگیر، دلنشین، عرفانی، فلسفه، توأم با هنر و... شده است که تنها نشأت گرفته از شخص حضرت امام است و آنهم بیشتر از بعد عرفانی و فلسفه الهی ایشان، جزاه‌الله عن رسوله و اولیائه و عن امة الاسلام خیر جزاء المحسنین و رفع درجته و حشره فی الجوار محمّد و الائمة المعصومین(ع)
ا

تبلیغات