آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

تذکر در شماره پیشین ذیل عنوان (زن و عرفان) پس از تعریف عرفان نظرى و عملى و نگاه عارفان به زن به مبانى عرفان و سیر و سلوک اشاره شده که با توجه به آن مبانى، زن این استعداد و قابلیت را دارد که در مسیر سلوک گام بر دارد چنان که مردان نیز در مسیر سلوک گام بر مى‏دارند حال سؤال این است که اگر انسانى بخواهد این سیر را آغاز کند نقطه شروع آن سیر کجاست و پایان آن کجا خواهد بود که در این مقاله به این نقطه شروع که همانا نقطه بیدارى و نقطه پایانى که همانا توحید است مى‏پردازد و در پایان نمونه‏هایى از زنانى که در مسیر سلوک طى طریق کرده‏اند و مقاماتى را بدست آورده‏اند معرفى خواهند شد. زن و سلوک عرفانى عرفان کشف و شهود حقیقت است از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجه کامل به امور روحانى و فوق همه این‏ها توجه کامل به مبدأ متعالى و حقیقت هستى. بر اساس این بیان هر انسانى اگر بخواهد مى‏تواند به مقام کشف و شهود حقیقت نایل آید. زیرا همه انسان‏ها قابلیت تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و توجه کامل به خدا را دارند، چه زن باشد و چه مرد. بنابراین اگر زن‏ها نیز بخواهند به این مقام نایل شوند باید منازل و مراحل سلوک را طى کنند. براى طى کردن مسیر سلوک و منازل وصال به حقیقت، عارفان منازل و مقاماتى را تنظیم کرده‏اند که افراد مى‏توانند این منازل را یکى پس از دیگرى به پیمایند و به نهایت سیر برسند و مقام ولایت را کسب نمایند و به عبارت دیگر: زن و مرد در تأمین توشه سفر و نردبان عروج تفاوتى ندارند و در تحصیل مقام خلافت و ولایت میدان براى زن و مرد باز است و هر دو به طور یکسان به دستاورد این سفر الهى دست خواهند یافت. از این جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون.»(1) در روایت دیگرى پیامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالى اختار من النساء اربع: مریم و آسیه و خدیجة و فاطمه»(2) خداى سبحان از بین زنان چهارتن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بر اساس این دو روایت زنان زیادى وارد بهشت مى‏شوند. اما افضل آنان این چهارتن هستند و یا از بین همه زنان این چهار تن را برگزید. اگر کسى بپرسد چرا در بین زنان عالم تنها این چهار تن به این مقام رسیده‏اند گویا همه زنان توان دست یابى به این مقام را ندارند؟
در جواب مى‏گوییم: اولاً بسیارى از زنان هستند که فضائل آن‏ها در تاریخ ثبت نشده است. علاوه ذکر این چهار نفر گویاى انحصار نیست و اگر جامعه رشد کند و شرایط و امکانات ترقى و سعادت در اختیار هر دو صنف قرار دهد زنان مى‏توانند پا به پاى مردان در مسیر سلوک گام بردارند. چنان که ملاحظه مى‏شود دختر عظماى فاطمه زهرا(س) حضرت زینب(س) با همه مصائبى که دیده وقتى در برابر دژخیمى چون عبیداللّه بن زیاد قرار مى‏گیرد و با خطاب که کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدى؟
با شهامت بگوید: «ما رأیت الّا جمیلاً» من غیر از زیبایى و جمال از خدا چیزى ندیدم خداى سبحان براى آن‏ها شهادت را مقرر فرموده و آنان به خوابگاه ابدى خود شتافتند.(3) اگز زینب(ع) در مقام سلوک به مقام وصال نرسیده بود چنین جمله بلندى را نمى‏گفت که من جز جمال و زیبایى چیزى ندیدم البته در ادامه از زنانى یاد مى‏شود که مقام سلوک را طى کرده و به ولایت رسیده‏اند. حال اگر زنى بخواهد مقام سلوک را طى کند همانند مردان باید از کجا آغاز کند. عارفان مى‏گویند در سیر و سلوک عرفانى در آغاز باید مانع زدایى کرد و شرائط لازم سلوک را فراهم نمود. مهمترین مانع سلوک غفلت از سفر و مسافر بودن است زیرا اگر کسى عازم سفر است ولى نداند که مسافر است و راهزن در کمین اوست مى‏خوابد و دچار رهزن مى‏شود در حالى که اگر بداند مسافر است قهراً به فکر حرکت و تحصیل زاد و توشه هماهنگ با مسیر و مقصد خواهد بود. اگر انسانى بخواهد با غفلت مبارزه کند باید بیدار باشد از این رو یقظه و بیدارى شرط لازم تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است. انسان وقتى بیدار شد و فهمید که مسافر است و باید به سیر بپردازد در جهت مانع زدایى تلاش مى‏کند براى مانع زدایى ابتداء باید توبه کند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه کار خود قرار دهد و براى رسیدن به مقام زهد و ترک وابستگى به دنیا باید اهل ریاضت و تمرین باشدو در مسائل اخلاقى به تمرین بپردازد و در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانى از خویشتن اقدام کند و پیوسته از خود محاسبه و حسابرسى داشته باشد تا به تقوا برسد که نتیجه تقوا همانا منع از ورود غیر خدا به دل است. مقامات عارفان‏ انسانى که مانع زدایى کرد و دل را از غیر خدا زدود حال باید به سیر باطنى و عمودى بپردازد تا به حق واصل شود اولین مقام سیر و سلوک پس از مانع زدایى ایمان به خدا و قیامت و راهى است که او را به بهشت خواهد رساند البته این ایمان زمانى نیست که آدمى به زبان بگوید: من خدا و قیامت را قبول دارم بلکه ایمان قلبى است که در پرتو آن به اطمینان دست یابد و بداند جهان مبدأى دارد به نام خدا و پایانى دارد به نام معاد و رهبرانى مانند انبیاى الهى و کتابى به نام قرآن دارد. مؤمن کسى است که وقتى نام خدا برده مى‏شود دل‏هاى آن‏ها به شوق مى‏تپد و آن گاه مى‏آرمد. «انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و على ربهم یتوکّلون؛الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقاً، لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم»(4) مؤمنان تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى‏گردد و هنگامى که آیات او بر آن‏ها خوانده مى‏شود، ایمانشان افزون‏تر مى‏شود و تنها بر پروردگارشان توکل مى‏کنند. آن‏ها که نماز را بر پاى مى‏دارند و از آن چه به آن‏ها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند، آرى مؤمنان حقیقى آن‏ها هستند. براى آنان درجاتى نزد پروردگارشان است و براى آن‏ها آمرزش و روزى بى نقص و عیب خواهد بود. ثبات و استوارى‏ مرحله دوم سیر و سلوک ثبات و استوارى است. تنها ایمان براى سیر و سلوک کافى نیست بلکه سالک باید به مقام ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. قرآن کریم یکى از اوصاف برجسته سالکان کوى حق را ثبات مى‏داند و مى‏فرماید:
«یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فى الحیوة الدنیا و فى الآخرة»(5) خداوند کسانى را که ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار مى‏دارد هم در این جهان و هم در سراى دیگر. نیت‏ نیت روح عمل است و ممکن است انسانى ثابت قدم باشد ولى کار را بدون روح آن انجام دهد از این رو رسول اکرم(ص) فرمود: «فانما لکل امرء مانوى»(6) هر کسى باندازه نیتى که دارد طرفى مى‏بندد. نیت از اعمال باطنى و از روزى‏هاى معنوى انسان است. صدق‏ مرحله چهارم سلوک صدق و راستى است البته صدق فقط در گفتار نیست بلکه در نیت و عمل نیز هست از این رو خدا از کسانى که به عهدشان وفا مى‏کنند به عنوان صادق یاد مى‏کند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(7) از مؤمنان مردانى هستند که در رعایت و عهد و پیمانشان صادق‏اند. اخلاص‏ مرحله دیگر سلوک اخلاص است که آدمى قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز مقلّب القلوب در حرم دل او راه نیابد خداى سبحان فرمود: «و ما امروا الّا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء»(8) مردم هیچ مأموریتى ندارند جز آن که دستورهاى دین را مخلصانه براى خدا انجام دهند یعنى فهمشان و عملشان براى خدا باشد و محصول اخلاص نیز لقاء بهشت است البته این مسیر باید تا رسیدن به مقام توحید ادامه یابد. مقام توحید یکى از منازل سلوک مقام توحید است در این مقام انسان سالک مى‏یابد که چیزى را مالک نیست و چیزى ندارد که آن را به خدا بسپرد، به جایى مى‏رسد که مى‏گوید: «لا یملک لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحیوةً و لانشوراً»(9) یعنى به جایى مى‏رسد که به خوبى مى‏یابد مالک سود و زیان و زندگى و مرگ و حشر و نشر خود نیست. خدا نه تنها مالک آسمان‏ها و زمین است مالک انسان است، مالک ملک و سلطنت و نفوذ هم هست به هر که بخواهد این نفوذ را اعطا مى‏کند و از هر که بخواهد آن را مى‏ستاند. توحید داراى دو مرحله است. در ابتدا توحید یکى گفتنى است یعنى مؤمن مى‏گوید:
 لا اله الّا اللّه و به آن‏ها ایمان دارد و غیر خدا را موجودى شایسته عبادت نمى‏داند اما بالاتر از آن یکى کردن و آن این که بداند جز خدا مالک چیزى نیست و اگر انسان بداند جز خدا مالکى نیست به طور طبیعى خود را مالک چیزى نمى‏داند و چون خود را مالک چیزى نمى‏داند خود را تسلیم او مى‏کند و از این جا فقر او ظهور مى‏کند. چون همه کمالات نفسانى و اخلاقى انسان بر اساس توحید صحیح تنظیم مى‏شود محور اصلى نزاهت روح را توحید ناب تأمین مى‏کند. راه‏هاى رسیدن به توحید براى راهیابى به مقام والاى توحید راه‏هاى فراوانى وجود دارد، دین براى استحکام توحید در جان موحّد سالک حدودى را معین کرده است، حدود الهى یعنى امور ممنوعه، و این امور ممنوعه براى عدّه‏اى محرمات و معاصى است و براى عدّه‏اى دیگر که بالاترند علاوه بر محرمات و معاصى مشتبهات و امور شبهه ناک است و براى عدّه‏اى که از این وارسته‏ترند مباحات است و این حدود براى رسیدن به توحید است و بهترین راه براى پیمودن این راه عبودیت و بنده خالص خدا بودن است و بنده خالص خدا پیوند خود را با غیر خدا قطع مى‏کند. یکى از راه‏هاى رسیدن به این مقام نزدیک شدن به کسانى است که به آن منزلت راه یافته‏اند به گونه‏اى که ولایت آن‏ها را در دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه انبیاء و اولیاء الهى هستند که انسان پس از شناخت آنان باید آن‏ها را الگوى خود قرار دهد و به آن‏ها اقتدا کند و از این راه مقام توحید را در خود تثبیت نماید. نمونه هایى از زنان عارف‏ ناگفته این مراحلى که براى سلوک ذکر شد که برخى تا صد منزل و برخى تا هزار منزل ذکر کرده‏اند هم مردان مى‏توانند این منازل را طى کنند و هم زنان مى‏توانند این مراحل را طى کنند و در تاریخ فراوانند زنانى که داراى ذوق عرفانى بوده‏اند و آن ذوق را در خود شکوفا کرده‏اند. 1- رابعه عدویه‏ رابعه از اهل بصره بود و از کسانى که مسیر سلوک را طى کرده و به مقاماتى نایل آمده است. یکى از کسانى که با او مراوده داشت واز موعظه و دعاى او بهره مى‏برد سفیان بود. روزى سفیان بر او وارد شد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم انى اسئلک السلامة» خدا از تو سلامت مسئلت و درخواست مى‏کنم. رابعه به گریه افتاد. سفیان به او گفت سبب گریه تو چیست؟ گفت: تو مرا به گریه وادار کردى، سفیان گفت چرا؟ رابعه گفت: نمى‏دانى سلامت از دنیا در ترک دنیاست و تو به آن آلوده‏اى. این سخن در واقع معرّف مقام زهد است که انسان باید با رسیدن به این مقام از تعلق و وابستگى به دنیا و آلوده شدن به آن خود را سالم نگهدارد. سخن دیگرى از او نقل شده است که وى گفت:
 هر چیزى را ثمره و میوه‏اى است و ثمره و میوه معرفت روى به خداى متعالى آوردن است. وى گفت: «استغفر اللّه من قلّة صدقى من استغفر اللّه» از خدا استغفار مى‏کنم از کمى صداقتم در استغفار از خدا. در واقع این معرفت بلندى است که آدمى کار خوب عبادى و غیر عبادى خود را خوب مى‏داند، خیال مى‏کند که کارى کرده است و نمى‏داند که به برکت لطف الهى این توفیق براى او حاصل شده است. روزى سفیان از او پرسید: بهترین چیزى که بنده به آن به خداى تعالى تقرب جوید کدام است؟ در جواب گفت: آن که بداند از دنیا و آخرت غیر وى را دوست نمى‏دارد. در واقع فقط خدا را دوست داشته باشد.(10) 2- مریم بصریه‏ این زن نیز از اهل بصره و همزمان با رابعه مى‏زیست و با وى نیز ارتباط داشت: جمله‏اى از وى نقل شده است که گفت: از وقتى که این آیه را شنیده‏ام که: «وفى السماء رزقکم و ماتوعدون»(11) روزى شما در آسمان است و آن به شما وعده داده مى‏شود هرگز غم روزى نخوردم و در طلب آن رنج نکشیدم. انسانى که به مقام یقین رسیده و مى‏داند روزى انسان در خزانه الهى است که او باید نازل کند و او وعده داده است که انسان را تأمین کند پس چرا آدمى باید غم و غصّه بخورد و این غم و غصّه او را به خود مشغول کند و وى مرا وادار به رنج طلب کند.(12) 3- معاذه عدویه‏ معاذه یکى از اقران رابعه بود که مى‏گویند: چهل سال روى خود را به آسمان نکرد و هرگز در روز چیزى نخورد و در شب خواب نکرد به او گفتند: به نفس خود زیاد ضرر و زیان وارد مى‏کنى: در جواب گفت: هیچ به خود ضرر نمى‏رسانم زیرا به جاى شب روز را مى‏خوابم و به جاى خوردن در روز، شب غذا مى‏خورم. در واقع این زن دائم در سجده بود و دعا و از کسانى بود که شب‏ها به شب زنده دارى مى‏پرداخت و روزها را روزه مى‏گرفت.(13) 4- زنى بود از شاگردان سرّى سقطى از عارفان معروف که آن زن پسرى داشت و پیش معلّمى درس مى‏خواند، روزى آن معلم پسر را به آسیا فرستاد اما وى به آب افتاد و غرق شد، معلم از آن واقعه سرّى را با خبر کرد وى گفت: برخیزید و با من بیایید تا پیش مادر او برویم. آن‏ها پیش مادر او رفتند و با او به سخن گفتن پرداختند و از مقام صبر و رضا سخن گفتند، زن گفت:اى معلم مقصودتان از بیان صبر و رضا چیست؟
گفت پسر تو غرق شده است. زن گفت پسر من را خداى سبحان غرق نکرده است، اما شیخ باز در صبر و رضا سخن گفت. زن گفت: برخیزید و با من بیایید، برخاستند و با وى رفتند تا به جوى آب رسیدند. پرسید در کجا غرق شده است محل غرق شدن را به او نشان دادند وى به آن جا رفت و فرزندش محمّد را صدا زد و او جواب دادو آن زن به آب رفت و دست پسر را گرفت و از آب بیرون آورد و به خانه برد شیخ به جُنید گفت: این چیست؟ جُنید گفت: این زن هرچه را که خداى بر وى واجب گرداند مراعات مى‏کند و هرکه چنین باشد، هیچ حادثه و رویدادى نسبت به وى ایجاد نمى‏شود جز آن که آن را به وى اعلام کنند و چون او را به فوت پسر اعلام نکردند و دانست که آن حادثه رخ نداده است از این رو انکارکرد و گفت: خدا پسر مرا غرق نکرده است.(14) این قصه نشان مى‏دهد که اگر کسى واجبات الهى را رعایت کند و وظیفه‏اش را در برابر خداوند به درستى انجام دهد رویداد تلخى براى او پیش نمى‏آید و یا از وقوع آن حادثه و رویداد مطلع مى‏گردد. 5 - فاطمه نیسابورى‏ یکى از زنان بزرگ عارف فاطمه نیسابورى است که در مکّه مجاور بود و گاه به بیت المقدس مى‏رفت و به مکه باز مى‏گشت روزى وى براى ذوالنون مصرى چیزى فرستاد امّا او قبول نکرد و گفت: پذیرش چیزى از زنان مذلّت و کاستى است. فاطمه در جواب گفت: در دنیا هیچ عارفى بهتر و بزرگتر از آن نیست که وسیله و واسطه در بین مشاهده نکند و دهنده واقعى را ببیند در واقع اعطا کننده خداست و تو خدا را نمى‏بینى و واسطه را که یک زن است مى‏بینى و چنین سخن مى‏گویى پس باید معطى واقعى یعنى خداى سبحان را بنگرى و فرستاده او را بپذیرى. ابویزید نیز گفت: در عمر خود فقط یک مرد و یک زن دیدم و آن زن همانا فاطمه نیسابورى بود که همه غیب‏ها براى او عیان و آشکار بود. یکى از افراد از ذوالنون پرسید: چه کسى از عارفان را بزرگ دیدى؟ در جواب گفت: در مکّه زنى بود که او را فاطمه نیسابورى مى‏گفتند که در فهم معانى قرآن سخن مى‏گفت که شگفتى مرا بر مى‏انگیخت و مى‏گفت: هر که خاطرش با خدا نباشد به هر میدانى پاى مى‏نهد و به هر زبانى سخن مى‏گوید و آن که خاطرش با خدا باشد او زبانش را از هر سخنى جز راستى فرو بندد و وى را بر آزرم داشتن از او و اخلاص وا مى‏دارد. همو گفته است: صادق متقى امروز در دریایى است که امواجش را به کام مى‏کشد و او چون غرقه شدگان خدا را مى‏خواند و از او خلاص و نجات مى‏خواهد. بازوى گفت: هر که عمل براى خدا مى‏کند و او را مى‏بیند عارف است و هر که عمل براى خدا مى‏کند و تنها او را ناظر خویش مى‏داند مخلص است.(15) 6- رابعه دختر اسماعیل‏ در شرح حال این زن آمده است: گاهى حالى براى او پیش مى‏آمد که اهل بهشت را مى‏دید و مى‏گفت: «رأیت اهل الجنة یذهبون و یجیئون و ربما رأیت حورالعین یستترن منى باکما مهنّ» اهل بهشت را دیدم که در بهشت رفت و آمد مى‏کردند و چه بسا حورالعین را دیدم که با آستینهایشان خود را از من مى‏پوشاندند.(16) چنان که مردانى هستند که خود را از ائمه مستور مى‏دارند این زنان که نامبرده شده، نمونه‏اى از سالکان واصل‏اند که نشان مى‏دهد زن و مرد مى‏توانند در مسیر سلوک حرکت کنند و به کمالاتى نایل شوند. نتیجه‏گیرى‏ سیر و سلوک و حرکت در مسیر تهذیب نفس براى همه انسان‏ها میسّر است خواه زن باشد و خواه مرد ولکن افرادى در این مسیر قرار مى‏گیرند که بیدار شوند و غفلت زدایى بکنند زاد و توشه سفر بردارند و اراده کنند و مراحل سلوک را یکى پس از دیگرى طى کنند تا به مقام توحید نایل شوند چه توحید ذاتى و چه توحید صفاتى و چه توحید افعالى و چه توحید عبادى.
 پى‏نوشت‏ها:

1. نورالثقلین، ج 5. 2. بحارالانوار، ج 43، ص 19. 3. الملهوف، ص 67. 4. سوره انفال، آیه 2 - 3 - 4. 5. سوره ابراهیم، آیه 27. 6. بحار، ج 67، ص 186. 7. سوره احزاب، آیه 22. 8. سوره بیّنه، آیه 5. 9. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر. 10. نفحات الانس، ص 613 - 614. 11. سوره ذاریات، آیه 22. 12. نفحات الانس، ص 614- 615. 13. همان، ص 615. 14. همان، ص 622. 15. همان، ص 618 - 619. 16. درّالمنثور فى طبقات ربّات الحذور، ص 203.

 

تبلیغات