حکومت ومصلحت از دیدگاه صاحب جواهر (2) (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در مقاله شماره پیشین اشاره شد که موضوع پژوهش در این سلسله از مقالات، مصلحتبه معنى ضابطه ومبناى صدور احکام حکومتى است . در آن مقاله تفاوت میان معانى گونه گون مصلحتبررسى شد وسیر تطور آن به گونهاى فشرده تا زمان محمد بن مکى عاملى معروف به شهید اول (م 786 ق). فرار وى خوانندگان نهاده شد، وچکیدهاش بدین سان بود که شیخ مفید (م 413 ق) مصلحت را بنیان نهاد وشاگرد دانشورش شیخ طوسى (م 460) ابعاد گونه گون آن را باز شناخت وباز شناساند وعلامه حلى (م 726 ق) در ادامه کوششهاى در خور تحسین محقق اول (م 676 ق) کاستىهاى نظریه شیخ را زدود و آن را به مصادیق جدید دیگرى تعمیم داد در نقد واصلاح نظریه شیخ تلاشهاى مؤثر و سودمندى داشتبا این همه از قلمرو نظریه شیخ چندان فاصله نگرفتبل از نظریه او پا فراتر ننهاد و در واقع همان دیدگاه شیخ را با مقتضیات زمان خود منطبق ساخت وبدان، نظم، سامان، انسجام وپختگى بخشید .
شمس الدین محمد بن مکى عاملى (م 786 ق) معروف به شهید اول، نخستن کسى است که طرحى نسبتا جامع درباره مسائل مرتبط با مصلحت در انداخت، وى مصلحت را در مرحله اول در زمره قواعد فقهى بررسى کرد ودر آثار فقهى خود در مرحله استنباط احکام شرعى از آن بهره برد واز سویى پیوند آن را با احکام حکومتى به احتمال بسیار در متن تعریف حکم حکومتى یاد آور شد و از طرفى ضابطه شناختحکومتى بودن ومصلحتى بودن روایات حکومتى و مصلحتى را از دیگر روایات مطرح ساختبا این حال - همان طور که آوردیم - نظریه شهید کاستىهایى دارد که به مهمترین آنها اشاره شد، این مقاله در پى آن است که تطور مصلحت را پس از شهید با تکیه بر دیدگاه صاحب جواهر وتا زمان ایشان بررسى کند; از این رو پیش از مطالعه نظریه صاحب جواهر دیدگاههاى فقیهانى متقدم بر او بطور فشرده آورده مىشود .
مصلحت از نگاه صاحب جواهر
ظهور سلطنت صفویان در قرن دهم هجرى قمرى تحولات مهمى را در ایران پدید آورد که دگرگونى در اوضاع واحوال جامعه تشیع در زمره مهمترین آنها قرار دارد . در این دوران از سویى کوششهاى فقیهان پیشین زمینه را براى گسترش فقه فراهم آورده بود واز طرفى، ارتباط تنگاتنگ فقیهان ودانشوران شیعه با دستگاه سلطنت صفوى وظهور سلسلهاى از شاهان قدرتمند که خود را رسما شیعه مىدانستند وتشیع را به عنوان مذهب رسمى کشور اعلام کردند، روحانیتشیعه را با موضوعات نو پیدایى رویا رو ساخت که باید بدانها پاسخ مىداد و در مقابل آنها موضع مىگرفت (1) .
در قرن دهم سه فقیه عظیم الشان شیعه، محقق کرکى، شهید ثانى و محقق اردبیلى پا به عرصه حیات گذاشتند وفقه شیعه را به میزان قابل ملاحظهاى گسترانیدند . (2)
توسعه وگسترش فقه واستدلالهاى دقیقتر وعمیقتر از این دوره وطرح مساله ولایت فقیه ودیگر مسائل مربوط بدان از ویژگىهاى مهم فقه شیعه در این دوره است (3) ومساله مصلحت از هر دو ویژگى بى نصیب نبودهاست، چه از سویى در سخنان این فقیهان به گونهاى مشروحتر آمده واز طرفى گاه با ولایت فقیه پیوند خورده است .
محقق کرکى (م 940 ق) ضمن تاکید بر ولایت فقیه ونسبت دادن آن به دانشوران وفقیهان بزرگ پیش از خود، مانند سید مرتضى، خواجه نصیر طوسى وعلامه حلى (4) وتوضیح معنى مصلحت از رهگذر بیان مصادیق آن، (5) بر مصلحتبه عنوان مبنا و ضابطه احکام حکومتى تاکید مىورزد (6) وتصمیمها واحکام ولى را هر گاه بر پایه مصلحت نباشد، مردود وفاقد اعتبار شمرده ونوشته است: (7)
«ولایت فقیه نوعى ولایتبر مصالح است، به عنوان نمونه اگر کسى مکانى را براى مسجد یا مقبره وقف کند قبض به دو صورت محقق مىشود . . . صورت دوم قبض حاکم شرع است .»
در استدلال بر این حکم چنین نوشته است:
«. . . ولان الوالى للمصالح العامة هو فیعتبر قبضه .» (8)
شهید ثانى (م 966 ق) در این باره نوشته است:
«المراد بالفقیه حیثیطلق على وجه الولایة الجامع لشرایط الفتوى . . . فانه منصوب للمصالح .» (9)
«مراد از فقیه، در مواردى که ولى به او اطلاق مىشود جامع شرایط فتوا است . . . او براى حفظ مصالح عمومى از سوى امامعلیه السلام گمارده شده است .»
شهید ثانى (م: 966 ق) نیز در ابواب مختلف فقه در معنى مصلحت وضابطه بودن آن براى احکام صادر شده از سوى مقام ولایت دیدگاهى مشابه محقق کرکى داشت، (10) این فقیه بزرگ که شارح توانمند لمعه شهید است، دیدگاههاى او را در این باره گسترانید وگاه مستدل ساخت . (11)
محقق اردبیلى (998 ق) ضمن اعتقاد به ولایت فقیه (12) توضیحات مناسبى درباره سخنان علامه درباره مصلحت داشت; به عنوان نمونه اردبیلى در این مساله که چرا مال پیدا شده را به حاکم مىتوان سپرد، نوشته است:
«چون حاکم «نایب» فرد غایب است وبراى مصالح جامعه ومردم نصب شده است . . . حاکم این مال را نگهدارى واگر مصلحتبداند به فروش مىرساند .» (13)
پیش از این به احکام فقهى جزیه ولزوم مراعات مصلحت در آنها اشاره شد، لیکن ظاهر مطالب فقیهان نشان مىددهد که این احکام را درباره زمان حضور امامعلیه السلام فرمودهاند ودرباره زمان غیبتسکوت کردهاند که آیا در زمان غیبت هم مىتوان احکام جزیه را جارى ساختیا این احکام ویژه زمان حضور امامعلیه السلام است . محقق اردبیلى در این باره نوشته است:
«در زمان حضور حکم جزیه آشکار است . امام آن گونه که مصلحتبداند مصرف مىکند . . . ولى در زمان غیبت مشکل است . ممکن است گفته شود حاکم شرع که نایب امام معصومعلیه السلام است مىتواند جزیه بگیرد وآن را در زمره بیت المال مسلمانان قرار دهد ودر راه مصالح مسلمانان صرف کند . . .» (14)
بدین سان محق اردبیلى به رابطه مصلحتبا ولایت فقیه اشاره مىکند که پیش از وى به نظر ایشان مطرح نبوده است . محقق اردبیلى در همین سخن بدان اشاره مىکند واز این فقیهان پیشین به مسایلى از این دست نپرداخته وحکم این گونه مسایل را تنها در زمان حضور بیان کردهاند و حال آن که در زمان غیبت مورد نیاز وابتلا است، گلایه کرده و نوشته است:
«با این حال مساله، روشن نیست که آیا غیر از امام معصومعلیه السلام کسى چنین اختیارى دارد؟ چه این که براى این حکم نه دلیلى یافتهام و نه در سخنان فقیهان شیعه مطلبى دیدهام، بلکه عبارات آنان در این باره گنگ ومجمل است . شگفتا که آنان چرا احکام مربوط به عصر حضور امامعلیه السلام را مطرح مىکنند واین گونه مباحث را [که مردم بدان نیاز دارند] رها مىکنند . شاید بدین دلیل باشد که به مستند وحجتى درباره آن دست نیافتهاند . لیکن سزامند است که به صراحت این نکته را بگویند تا ذهن امثال من روشن شود وشبههها رختبربندد .» (15)
بدین سان اندیشههاى این سه فقیه ارجمند در عصر صفوى دریچههاى نوینى براى فقیهان بعدى در بحث مصلحت گشود وراه را براى برداشتن گامهاى بعدى در این مساله هموار کرد اما دیرى نپایید که نهضت اخباریان بخش گستردهاى از جهان تشیع را در بر گرفت و به طور کلى زمینه وریشه مسایلى از این دست را خشکانید .
محمد باقر بن محمد اکمل، وحید بهبانى (م: 1205 ق) افزون بر دفاع سر سختانه از استوارى وصحت ضوابط وقواعد اصولى، واحیا دوباره روش فقیهان پیشین به صراحت، ولى فقیه وحاکم شرع را نایب امام معصوم دانست (16) وزمینه را براى روشن شدن مساله مصلحت در عصر غیبت فراهم آورد .
جعفر بن خضر جناحى نجفى (کاشف الغطاء) (م: 1228 ق) از شاگردان بر جسته وحید بهبهانى کتاب کشف الغطاء را در زمان جنگهاى ایران وروسیه نگاشت ودر باب جهاد این اثر ارزنده به مسایل مصلحتبیشتر از فقیهان پیشین پراخت ونیز رابطه مصلحت را با حکومت در زمان غیبت روشنتر ساخت . (17)
نراقى (م: 1245 ق) نیز افزون بر بررسى مشروح ولایت فقیه پیوندى روشنتر میان مساله ولایت ومصلحتبرقرار کرد . (18)
مصلحت در جواهر الکلام
محمد حسن بن محمد باقر نجفى (م: 1266 ق) که از شاگردان کاشف الغطاء واحتمالا از شاگردان وحید بهبهانى، (19) با نگارش کتاب ارزنده وجامع فقهى خود جواهر الکلام در شرح وبسط ومستدلتر کردن مصلحت کوشید و پیوند آن را با ولایت فقیه در عصر غیبت روشنتر ساخت .
صاحب جواهر - همانند فقیهان پیش از خود - باب مستقلى را به مصلحت اختصاص نداد بلکه در لا به لاى مسایل مختلف فقهى احکام آن را بیان کرد .
تعریف مصلحت
صاحب جواهر به مناسبتهاى مختلف مصادیق متعددى از مصلحت را بیان کرده واز مجموع مواردى که وى این واژه را بر آنها اطلاق کرده چنین به دست مىآید که مصلحتبه معنى منفعت است ومصلحتى که ضابطه تصمیمگیرى حاکم وولى است، منفعتى است که به نحوى به عموم مردم وجامعه بازگردد . (20)
مصلحت ضابطه احکام حکومتى
به همان سان که از مطالب مختلف ایشان به روشنى به دست مىآید که احکام مقام ولایتبر استوانه مصلحت مبتنى است، از نگاه او به طور کلى ولایتبر مسلمانان اقتضا مىکند که والى همواره مصلحتهاى آنان را مراعات کند . (21) به عبارت دیگر، همه جا بر ولى واجب است مصالح موالى علیهم را در همهتصمیمهایى که درباره آنان مىگیرد، (22) در نظر داشته باشد . این نکته درباره وصى که مسؤولیت اموال وصیت کننده را به عهده دارد (23) ودرباره ولى کودکان ودیوانگان ودرباره کسى که مسؤولیت ولایتبر مسلمانان را دارد، (24) یکسان است، تفاوت آنها در گستره ولایت است .
وى در باب زکات، جهاد، (25) جزیه، (26) هدنه، (27) خراج، (28) مقاسمه غنیمت، (29) نکاح، (30) وصیت، (31) قضاء (32) و . . . (33) بارها وبارها در لابهلاى مطالب خود و به مناسبت تاکید کرده است که هر گونه حکم صادر شده از سوى ولى باید با مراعات مصلحتباشد .
مطالب صاحب جواهر نشان مىدهد که او بر مراعات اهم ومهم تاکید داشته (34) ونیز مصلحتى را معتبر مىدانسته است که در چهار چوب احکام شرعى در نظر گرفته شود . (35)
آنچه را تا اینجا به گونهاى فهرست وار از صاحب جواهر گزارش کردم بانکتههایى که فقیهان پیش از او آوردهاند چندان تفاوتى ندارد وتنها تفاوت در آن است که وى مطالب را شرح وبسط بیشترى داده، وآنها را یا مستدل ویا مستدلتر کرده است . بدین سان که اقوال فقیهان پیشین را نقل وگاه نقد کرده وروایات را به عنوان مستند ودلیل سخنان خود آورده وگاهى به بررسى معنى وسند آنها پرداخته است . (36)
ولایت و مصلحت
تنها موضوعى که در مطالب ایشان در این باره جدید است و افقهاى نوینى را براى شیفتگان . این گونه موضوعات گشوده است، مساله پیوند ولایت فقیه ومصلحت است . صاحب جواهر از سویى مساله ولایت فقیه را اصلى مسلم دانسته ودرباره آن نوشته است ولایت فقیه از امور مسلم وقطعى، (37) ضرورى وروشنى است که نیاز به دلیل ندارد . (38) استوانههاى مذهب بدان حکم کردهاند، (39) وفقیهان در موارد متعددى آن را ذکر کردهاند، (40) ومنکر ولایت فقیه طعم شیرین فقه را نچشیده و به راز سخنان امام معصومعلیه وهمو مصداق اولى الامر است واطاعت از وى واجب . (43) از سویى درپارهاى از موارد که فقیهان پیشین مراعات مصلحت را درباره امامعلیه السلام گفتهاند به ولى فقیه نیز تعمیم مىدهد . بدین سان از دیدگاه او در بسیارى از مواردى که امامعلیه السلام به عنوان ولى امر و رهبر جامعه اسلامى باید بر طبق مصلحت تصمیم بگیرد درباره ولى فقیه نیز چنین است، به عنوان نمونه فقیهان شیعه معتقدند که خراج ومنافع زمینهاى موات را امامعلیه السلام باید در مصالح مسلمانان هزینه کند وهر تصمیمى که درباره چگونگى هزینه آنها مىگیرد باید بر پایه مصلحت جامعه اسلامى باشد .
یک نمونه از پیوند ولایت و مصلحت:
اکنون این پرسش مطرح است که در زمان غیبت وظیفه چیست؟ فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند - به دلیل روایات موجود در این باره - که هر گاه کسى از سر ناچارى زمینى را که مربوط به امامعلیه السلام است از سلطان جائر اجاره کند وخراج آن را به وى بدهد، مرتکب گناه نشده ودر آمد حاصل از آن حلال است . اگر در زمان غیبت امام عصر - روحى له الفداء - کسى اجاره این زمینها را به ولى فقیه بدهد چه حکمى دارد؟ صاحب جواهر به تفصیل از آن بحث کرده و با نقل و نقد مطالب فقیهان پیشین و به طور مستدل معتقد است مىتواند آن را به فقیه تحویل دهد; زیرا او نماینده امامعلیه السلام است وهمان منصب امام را در این باره دارد، وى در این باره چنین نوشته است:
«نهایتسخن آن که جایز استخراج را به حاکم ستمگر داد . اما این سخن که تنها باید به وى داد واگر به فقیه داده شود مجزى نیست، سخنى استباطل . در همه حال پرداختخراج به فقیه کفایت مىکند; زیرا ادله ولایت فقیه مطلق است . . .» (44) صاحب جواهر در این جا با این پرسش مواجه مىشود که اگر چنین است چرا فقیهان هیچ اشارهاى بدان نکردهاند ودر کتابهاى فقیهان نیامده است که پرداختخراج به ولى فقیه مجزى است؟
ایشان در پاسخ چنین نوشته است:
«اما این که فقیهان تنها از پرداختخراج به سلطان ستمگر بحث کردهاند واز پرداختخراج به فقیه سخنى به میان نیاوردهاند، بدین سبب است که پرداختخراج به حاکم ستمگر در مقام منع است، اما درستى پرداختخراج به فقیه پر واضح است; زیرا دست او دست امام ومنصب امام است وفقیهان با اتکال بر همین مطلب (که منصب فقیه مانند منصب امام است) که آن را در جاى دیگر ذکر کردهاند، در این جا بدان اشاره نکردهاند ومقصود آنان تنها بیان حکم پرداختخراج به سلطان ظالم بوده است که در مظان ممنوع بودن است . از این روى که غاصب وستمگر است . . . و شاید این نکته (جایز بودن پرداختخراج به فقیه) در زمره مسایلى باشد که با کمترین تامل فقیه مىتواند به یقین بدان دستیابد . محقق کرکى در این باره پس از آن که ادعاى اجماع بر جایز بودن پرداختخراج به سلطان جائر مىکند، نوشته است:
پس اگر پرسیده شود آیا فقیه جامع الشرایط که نیابت از امام دارد مىتواند متولى خراج شود؟ مىگوییم: فقیهان شیعه در این باره به صراحت چیزى نگفتهاند . ولى کسى که براى فقیهان در دوران غیبت، اجراى حدود ودیگر آثار وپیامدهاى مقام امامت را جایز دانسته، این را باید به طریق اولى بپذیرد; زیرا اخذ خراج وسرپرستى آن خطر کمترى دارد . به ویژه مستحقان این حق در هر عصرى وجود دارند واختصاص به قاضیان مجاهدان ندارد و اگر کسى از روى انصاف سیره بزرگان علماى شیعه چون: سید مرتضى، شیخ طوسى وعلامه حلى را مطالعه کند در مىیابد این راه را پیمودهاند واین شیوه را برگزیدهاند ودر نوشته هایشان، آن چه را به صحت و درستى آن باور داشتهاند، آوردهاند .» (45)
وى پس از نقل سخن کرکى نوشته است:
«پیش از این آوردیم که سزامد نیست کسى در جایز بودن دادن خراج به ولى فقیه شک کند . از این روى مىتوان خراج را به فقیه پرداخت کرد هر گاه با تقیه منافات نداشته باشد .» (46)
سخن صاحب جواهر در این باره عام است وشامل ولى فقیهى که به قدرت دسته یافته باشد و آن که به حقش نرسیده باشد، مىشود . ظاهر سخن کرکى نیز همین نظر را نشان مىدهد . لیکن از عبارات استاد فقیهان کاشف الغطاء استفاده مىشود که وى دادن خراج را تنها به فقیهى جایز مىدانسته است که مبسوط الید باشد وهر گاه چنین نباشد نباید خراج به وى داده شود .
صاحب جواهر در این باره نوشته است:
«لیکن در شرح استاد . . . در این باره چنین آمده است: و در صورت نبودن سلطان ستمگر مرجع در همه امور مربوط به مسلمانان فقیه امین است واین نظر که در این فرض مؤمنان مىتوانند همه منافع زمینهاى خراجى را برگیرند قول قوىترى است .» (47)
صاحب جواهر به نقد سخنان استاد خود پرداخته نوشته است:
«ظاهر این سخن آن است که پرداختخراج به ولى فقیه مترتب استبر نبودن سلطان ستمگر به همان سان که ظاهر آن ساقط شدن وظیفه پرداختخراج است . این هر دو به روشنى نادرست مىنماید ومطلب دوم استاد گر چه در خصوص انفال شواهدى دارد . . . اما درباره زمینهاى خراجى که از آن همه مسلمانان است . هیچ دلیلى بر آن نیست وخراج آن از کسى که از آنها بهره مىبرد، ساقط نمىشود . از این روى جایز است آن زمینها را از دستسلطان ستمگر تحویل گرفت واگر تقیه اقتضاء کند منافع آن را به سلطان ستمگر دهد، مانعى ندارد وذمه او برى مىشود واگر تقیهاى در کار نباشد آن را باید به حاکم شرع تحویل دهد که آن را در مصارف تعیین شده مصرف مىکند واین ادعا که هر گاه سلطان جائر حکومت کند حاکم شرع ولایت ندارد - گر چه تقیه در این فرض اقتضا مىکند خراج به وى داده نشود - بطلان آن پر واضح است . همان طور که در مطالب پیش آوردیم افزون بر آن که بى هیچ شکى هر گاه امام معصومعلیه السلام مبسوط الید نباشد مىتواند خراج را دریافت کند - همان طور که برخى از روایات به صراحت آن را بیان کرده است - و هر اختیارى که در این موارد امامعلیه السلام داشته باشد، نایب او که از طرف او منصوب شده است نیز دارد .» (48)
صاحب جواهر این مطلب را هم چنان پى مىگیرد وروایات معارض با آن را بررسى کرده ودوباره یاد آور مىشود . در این حکم نباید تردید داشت ودر مطلب بعدى نوشته استخراج ومقاسمه مقدار معینى ندارد بلکه امامعلیه السلام بر طبق ملاحظه مصلحت همه مسلمانان با مراعات با مراعات زمان ومکان اندازه آن را تعیین مىکند، آن گاه به روایتى از امام علىعلیه السلام اشاره کرده که آن حضرت نیز به این مضمون اشاره کرده ودر تعریف خراج نوشته است:
«وحینئذ فالخراج مقاسمة کان او غیره اجرة الارض على حسب مقتضى المصلحة الجامعه بین الطرفین .» (49)
«بر پایه آنچه آوردیم خراج چه مقاسمه باشد و چه غیر مقاسمه اجاره بهاى زمین استبر طبق مصلحت میان دو طرف .»
مجدد براى چندمین بار ضمن شرح مسایل دیگر خراج تاکید مىورزد که دادن آن به ولى فقیه بلامانع است ودر پایان از چگونگى مصرف خراج سخن مىگوید ودر واقع وظیفه حاکم شرع را بیان کرده و نوشته است:
«اگر خراج به دستحاکم برسد او باید آن را تنها در مصالح عمومى مسلمانان هزینه کند مصالحى از قبیل ساختن پلها، حفاظت از راهها، کمک به مجتهدان وامثال آن .» (50)
وى در پایان پس از نقل دیدگاه شیخ، کرکى وعلامه نوشته است آنچه در این جا آوردیم افزون بر خراج، جزیه وامثال آن را، یعنى هر مالى که به همه مسلمانان تعلق داشته وحق گرفتن وتصرف در آن از آن امامعلیه السلام بوده وسلطان ظالم آن را غصب کرده باشد، در بر مىگیرد . (51)
این گزارش طولانى از روش صاحب جواهر ودیدگاه او درباره یکى از احکام مبتنى بر مصلحت از آن روى آورده شده که ادعاهاى مربوط به دیدگاه او بى مستند نباشد . به طور فشرده این سخن که در متن جواهر الکلام نزدیک به 21 صفحه است . نکتههاى زیر را درباره مصلحت در جواهر الکلام نشان مىدهد:
1 - نخستین تحولى که صاحب جواهر در این باره آفرید آن است که وى مطالب مربوط به مصلحت را به گونهاى مشروح ومستدل آورده است . مقصود ما از مستدل آن است که دلایل فقهى آن از قبیل آیات، روایات واجماع را نقل و بررسى کرده است .
این روش پیش از صاحب جواهر دست کم درباره مصلحتبه این گستردگى نبوده است، ومشروح بودن مطالب او بدین معنى است که وى افزون بر توضیح مطلب به نقل ونقد وبسط نظریههاى مختلف در این باره پرداخته، وآنها را تحلیل کرده است .
2 - با مبتنى ساختن این مساله بر ولایت فقیه به عنوان یکى از ثمرات آن، مشکل مسایلى از این دست را در زمان غیبتحل کرده وبدین سان پاسخى به گلایه امثال محقق اردبیلى که چرا فقیهان فروعات مبتلى به را در این باره بررسى کردهاند، داده است . (52) به نظر مىرسد این مهمترین دستاوردى است که پیش از صاحب جواهر در فقه رسوخ یافته ولیکن او آن را سامان داده، مستدل ساخته وزمینه را براى استنباطهاى بعدى در این باره فراهم آورده است .
3 - لازم استیاد آورى شود این تنها موردى نیست که وى احکام حکومت را بر بنیاد مصلحت مبتنى ساخته است، بلکه در موارد دیگرى نیز وى همین راه را پیموده است .
به عنوان نمونه درباره ارث کسى که وارثى ندارد پس از نقل ونقد انظار مختلف وبررسى گروهى از روایات نوشته است .
«اولى آن است که میراث کسى را که وارث ندارد به دست نایب غیبت که امین باشد، برسانند و او آن را بر طبق آن چه به نظر او مصلحتسید ومولاى اوست، مصرف کند .» (53)
نگاهى به دیدگاه صاحب جواهر:
همان طور که پیش از این آوردیم صاحب جواهر درباره مصلحت تحول چشمگیرى پدید نیاورده استبلکه همان دیدگاه محقق را در شرایع شرح وبسط داده ومستدل کرده است . بدین سان که:
اولا - اقوال را نقل و نقد کرده است .
ثانیا - هر گاه لازم دانسته است مفاهیم وموضوع مورد بحث را توضیح داده است .
ثالثا - استدلال هر قول را بررسى وخود نیز براى دیدگاه هایش استدلال کرده است و به همین دلیل آیات وروایات هر بخش را طرح وبه لحاظ فقه الحدیث وگاه به لحاظ سند بررسى کرده است .
رابعا - از آن جا که وى از طرفداران سر سخت ولایت فقیه است و ولایت فقیه ارتباط تنگاتنگى با مصلحت دارد تا آن جا که مىتوان آن را ولایتبر مصالح نامید، در برخى موارد صاحب جواهر مصلحت را با تکیه بر نظریه ولایت فقیه بررسى کرده است واز این رهگذر توانسته است رابطه مصلحت را با حکومت اسلامى در زمان غیبتبه گونهاى بنیادین بررسى کند ونظریه مصلحت را از فروع ولایت وحکومتبداند .
به نظر مىرسد این مهمترین نکتهاى است که در جواهر الکلام به چشم مىخورد . نکتهاى که بذر آن را شهید اول پاشید وکرکى آن را در زمینههاى آماده فقه شیعه کاشت . وصاحب جواهر آن را شکوفا ساخت . اما نباید از نظر دور داشت که در این مرحله هنوز فقه شیعه تا به ثمر رسیدن این نهال نو پا فاصله بسیار دارد وتا رسیدن به یک طرح جامع از مصلحت راهى دراز . وچون بسیارى از کاستىهایى که در دیدگاه شهید اول بود در دیدگاه صاحب جواهر نیز هست از تکرار آنها چشم پوشیده و به این جمله بسنده مىکنیم که ابعاد مختلف مساله مصلحت که در روزگار ما حکومت اسلامى بدان نیازمند است واگر در زمان صاحب جواهر هم حکومت اسلامى بر پا بود، تا حد قابل ملاحظهاى بدانها نیازمند بود، بیان نشده است.
پىنوشتها:
1) ر . ک: رسول جعفریان، صفویه از ظهور تا زوال، ص371 - 398 .
2) ر . ک: حسین مدرسى، مقدمهاى بر فقه شیعه، ص55 - 57; جعفر سبحانى، تاریخ الفقه الاسلامی وادواره، ص 355 - 359، محمد هادى یوسفى غرورى، مقدمه ریاض المسائل، ص85 - 92 .
3) مقدمهاى بر فقه وشیعه، ص55 - 56 .
4) على بن الحسین الکرکى، رسائل المحق الکرکى، با تحقیق محمد حسون، رساله صلوة الجمعة، قم انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى، ج1، ص142، رساله قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج، ص270 .
5) ر . ک: همان، رساله الخراجیات، ص28، 42، 46، 47، 60، 74، 149، 174، 180، 185 و ج1، ص244; على بن حسین کرکى، جامع المقاصد، ج5، ص72 .
6) همان .
7) جامع المقاصد، ج4، ص87 .
8) همان، ج9، ص24 - 25 .
9) زین الدین بن على جبل العاملى، مسالک الافهام، ج1، ص48 .
10) مسالک الافهام، ج1، ص108، 155، 281 و ج2، ص81، 273 و 285 .
11) زین الدین بن على جبلى عاملى، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج3، ص72، وج2، ص399 و 401، 399 - 400، 403، 397 - 398 .
12) مولى احمد اردبیلى، مجمع الفائدة والبرهان، ج8، ص160، وج9، ص168 و ج4، ص161 و ج9، ص231 و ج4، ص406 و ج12، ص27 - 29، 11 و ج8، ص160 و . . .
13) همان، ج10، ص434 - 438 .
14) همان، ج7، ص518 و 519 . «واما فی زمن الغیبة فمشکل ویمکن جواز اخذها للحاکم النایب له - علیه السلام - وجعلها فی مصالح المسلمین، مثل بیت المال المسلمین . . .»
15) همان .
16) محمد باقر بن محمد اکمل (وحید بهبهانى)، الفوائد الحائریة، قم، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ اول، 1415 ق، ص501 - 503 .
17) جعفر بن خضر جناحى نجفى (کاشف الغطاء)، کشف الغطاء، ص404، 413، 394، 397، 401 و 413، شرح قواعد الاحکام، نسخه خطى کتابخانه آیت الله نجفى مرعشى، شماره مسلسل 4996، ص35 - 36 .
18) احمد بن محمد مهدى نراقى، عوائد الایام، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، ص566، 557، 560، 564 و 580 . وى در «عائدة» مربوط به ولایت نوشته است: «در ولایت ایتام وسفها رعایت مصلحت لازم است .»
19) برخى او را از شاگردان وحید بهبهانى نیز دانستهاند ومعتقدند مدت کوتاهى در درس او شرکت کرده است . ر . ک: محمد رضا مضفر، مقدمهاى بر جواهر الکلام، ج1، ص22، حسین مدرسى مقدمه بر فقه شیعه، ج49 . تامل در تاریخ وفات این دو فرزانه، این باور را بعید مىنماید .
20) جواهر الکلام، ج15، ص380 و ج16، ص10 و ج19، ص136 و ج21، ص117 و ج25 ص 352 و ج28، ص35 و 112 و ج35 ص 433 و ج40، ص 127 .
21) همان، ج21، ص181 .
22) همان، ج15، ص380 .
23) همان، ج29، ص191 .
24) همان، ص213 .
25) همان، ج15، ص380 و ص423 .
26) همان، ج21، ص245 - 251 .
27) همان، ص292 - 296 .
28) همان، ص163 .
29) همان، ص197 .
30) همان، ج29، ص191 و 213 .
31) همان، ج28، ص353 .
32) همان، ج40 ص9 .
33) ج28، ص35 و ج22، ص141، 192، ص191 و 258 و ج35، ص423 و ج37، ص268 .
34) همان، ج22، ص192، و ج21، ص298، 92 - 80 .
35) همان، ج21، ص66 - 68، 305 - 300 .
36) به عنوان نمونه در بحث از جزیه، مهادنه اسراء وامان دادن به کفار ومنافع اراضى مفتوحه عنوة به تفصیل ومستدل مساله مصلحت را بررسى کرده است . همان، ج21، کتاب جهاد .
37) همان، ج40، ص19 .
38) همان، ج16، ص178 .
39) همان، ج21، ص397 - 398 .
40) همان، ج15، ص422 .
41) همان، ج21، ص395 - 397 .
42) همان، ج22، ص195 .
43) همان، ج15، ص421 . ر . ک: مقاله «انظار فقیهان در ولایت فقیه» به قلم نگارنده، فصلنامه کاوشى نو در فقه، سال اول، زمستان 1372، شماره 1، ص196 - 202 .
44) همان، ص196 .
45) درباره این سخن کرکى ر . ک سید على حسینى، «انضار فقیهان در ولایت فقیه» فصلنامه فقه; همان، ص196 .
46) همان .
47) همان .
48) همان، ص198 . پیش از این در مقدمه این پژوهش تعریف منتخب از احکام حکومتى به گونهاى بود که احکام صادر شده از ولى امر و رهبر مشروعى که مبسوط الید نیست، نیز در بر مىگرفت .
49) همان، ص199 .
50) همان، ص200 .
51) همان، ص201 .
52) جالب استبدانیم صاحب جواهر خود در کتاب جهاد درباره جزیه در زمان غیبت چنین نظرى ندارد، لیکن در این کتاب که بعدها نوشته شده این نظر را مىدهد .
53) همان، ص263 .