آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۸

چکیده

متن

قسمت اول
چند و چون و چه سانى تصمیم‏هاى رهبرى جامعه سهم عظیمى در موفقیت و پیش‏رفت آن جامعه خواهد داشت، اگر رهبرى حکومت‏بتواند قوانین، دستورالعمل‏ها، برنامه‏ریزى‏هاى خرد و کلان، عزل ونصب کارگزاران و دیگر احکام حکومتى را سخته، پخته و دقیق به انجام رساند، جامعه از پیچ وخم مشکلات فزاینده و رویایى با طوفان‏ها و رخدادهایى پیاپى که هر جامعه‏اى همواره گرفتار آن است، خواهد گذشت و سرافرازانه در مقابل مشکلات با قامت استوار خواهد ایستاد .
ضوابط ومبانى احکام حکومتى از مهم‏ترین عواملى است که مى‏تواند زمینه درستى و سودمندى آن‏ها را فراهم آورد; چه این که در واقع به پایه‏ها و بنیادهایى ماننده است که این احکام بر آن‏ها خواهد ایستاد و استوارى و اتقان این پایه‏ها زمینه‏ساز تاثیر فراوان و ماندگار احکام حکومتى در بستر جامعه خواهد بود . از این رو، بسى شایسته ودرخور مى‏نماید که پژوهندگان معارف اسلامى درباره ضوابط و معیارهاى تصمیم‏هاى رهبرى حکومت اسلامى کاوش کنند وابعاد گوناگون آن را بازشناسند و بازشناسانند . متاسفانه على‏رغم اهمیت آن به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى آن گونه که انتظار مى‏رفت درباره آن کاوش نشده است .
برپایه تتبع انجام شده، مصلحت‏یکى از مهم‏ترین ضوابط احکام حکومتى است که از دیرباز فقیهان بدان پرداخته‏اند، آنان گرچه بابى مستقل را به این موضوع اختصاص نداده اما به مناسبت ودر گوشه و کنار لابه‏لاى سخنان خود از آن سخن گفته‏اند و آن را از ضوابط تصمیم‏هاى مربوط به بیت‏المال و حکومت دانسته‏اند و در واقع، سقف حکومت را برپایه مصلحت استوار ساخته‏اند .
در سال‏هاى اخیر گروهى از پژوهندگان حوزه علوم اسلامى در پى شرح وتبیین این مساله برآمده‏اند وکوشیده‏اند مفهوم مصلحت، رابطه آن با حکومت و اجراى احکام شرعى را بنمایانند . (1)
در این پژوهش‏ها کوشش شده است تا در پرتو بازسازى و نوسازى مصلحت مرسله، که در فقه اهل سنت‏به عنوان یکى از منابع استنباط حکم شرعى مطرح است، تعریفى از مصلحت ارائه شود و طرحى براى حل تزاحم آن در برخى مواردى که با احکام شرعى ناسازگارى دارد ، ارائه شود .
به نظر مى‏رسد نخست لازم است‏یک خانه‏تکانى گسترده در فقه به عمل آید ومصلحت در بستر تاریخى آن بررسى شود و در سایه دستاورد آن، هم معنى مصلحت مشخص شود و هم رابطه آن با حکومت و هم حل تزاحم آن با احکام شرعى و . . . . اصولا سیر تطور مساله مصلحت در فقه و تحلیل مراحل تاریخى آن مى‏تواند روزنه‏ها بلکه دریچه‏هایى به روى محققان این مساله بگشاید، به گونه‏اى که از سویى صبغه فقهى آن را حفظ کند و از طرفى مسیر نزدیک‏تر ودرست این مساله را بنمایاند و از سویى سهم هر یک از فقیهان را در شرح وتفصیل آن روشن سازد .
این مقاله در پى آن است که رابطه مصلحت و حکومت را از دیدگاه فقیهان شیعه بررسى کند و از این رهگذر از طرفى کاستى‏هاى نظریه مصلحت را در فقه بشناساند و از سویى پاسخ فقیهان را به پرسش‏هاى مرتبط با آن بدهد .
مفهوم مصلحت
مصلحت از ماده صلح، به معنى نیکى، منفعت وضد فساد است . (2)
یکى از محققان معاصر در این باره نوشته است:
«تتبع در آثار لغت‏پژوهان نشان مى‏دهد که مصلحت‏به دو معنى استعمال مى‏شود;
1- مصلحت همانند منفعت است هم در لفظ وهم در معنى و در این فرض یا مصدر میمى است‏به معنى صلاح به همان سان که منفعت مصدر میمى و به معنى نفع است .
2- مصلحت‏به کارى گفته مى‏شود که به منفعت و سود بینجامد . در این فرض، مصلحت مجازا استعمال شده و از باب اطلاق مسبب بر سبب; تازیان مى‏گویند: «تجارت مصلحت است .» و «در طلب علم مصلحت‏است .»
«چه، تجارت و طلب علم هر دو پدید آورنده مصلحت‏اند و نه خود آن و مصلحت‏به این معنى ضد مفسده است و آن دو نقیض هم‏اند و غیر قابل جمع .» (3)
انواع مصلحت
الف: مصلحت ، فلسفه تشریع احکام الهى
مصلحت در معارف اسلامى به معانى مختلفى استعمال شده است . بر طبق یک معنى - که در دانش کلام درباره آن گفت‏وگو ونزاع است - مصلحت و مفسده، فلسفه جعل احکام شرعى به شمار مى‏آیند و برپایه نظریه شیعیان و معتزلیان در پشت پرده هر واجب و حرام مصلحت و مفسده‏اى قرار دارد که به سبب آن، وجوب و حرمت جعل شده است . (4) در مقابل، اشعریان این نظر را نپذیرفته وحسن وقبح عقلى را انکار کرده‏اند وعلت جعل احکام شرعى را مفسده ومصلحت ندانسته‏اند .
ب: مصلحت ، دلیلى براى استنباط احکام شرعى
بسیارى از فقیهان اهل سنت مصلحت را دلیلى براى استنباط احکام شرعى دانسته‏اند . آنان معتقدند هرگاه نص، اجماع و قیاسى در کار نباشد و شارع مصلحت را ردع و الغا نکرده باشد، مى‏توان به آن مصلحت استناد جست و حکم شرعى را از آن استنباط کرد . (5) فقیهان اهل سنت درباره حجیت مصالح مرسله اختلاف نظر فراوان دارند و کوشش دسته‏اى از آنان که در پى ایجاد وفاق و آشتى میان چهار مذهب اهل سنت‏برآمده‏اند به جایى نرسیده و این اختلاف نظر هم‏چنان رخ مى‏نمایند . به طور خلاصه مى‏توان گفت که مالکیان و شافعى در برخى از اقوالش و گروهى از حنبلیان آن را حجت (6) دانسته‏اند .
لازم به یادآورى است که آنان هماهنگ بودن با مقاصد شریعت را از شرایط مصلحت مرسل دانسته‏اند . (7) آن گاه در پى تبیین مقاصد شرع برآمده وآن را در حفظ دین، جان، عقل ، نسل ومال منحصر دانسته‏اند . به همان سان که آن را داراى سه مرتبه قرار داده‏اند . یعنى ضروریات (مصالحى که حیات دینى ودنیایى مردم بر آن‏ها توقف دارد). (8)
حاجیات (مرتبه‏اى از مصالح که بدون آن‏ها اساس مقاصد پنج گانه به مخاطره نمى‏افتد) و تحسینیات (مصالحى که در واقع زینت‏بخش زندگى است و عدم وجود آن‏ها هیچ مشقت و مشکلى را پدید نخواهد آورد).
شایان ذکر است که تمسک به مصالح مرسل براى استنباط احکام شرعى بى حد و مرز نیست و کسى نمى‏تواند به گونه‏اى دل خواه مصلحتى را تشخیص و حکمى را از آن استنباط کند . برپایه تتبع برخى از محققان معاصر حجیت مصالح مرسله مشروط است‏به ضوابط زیر:
1- مندرج بودن در مقاصد کلى شرع;
2- عدم مخالفت‏با قرآن;
3- عدم مخالفت‏با سنت;
4- عدم مخالفت‏با قیاس;
5- رعایت مساله اهم ومهم در مصلحت‏ها .
بدین سان در صورتى مى‏توان به مصالح مرسله استناد جست و از آن‏ها احکام شرعى را استنباط کرد که شرایط یاد شده را دارا باشند در غیر این صورت، این مصالح حجیت نخواهند داشت . (9)
لازم به یادآورى است اصولیان اهل سنت در چند وچون ضوابط مصلحت اختلاف نظر دارند . (10)
از تتبع در آثار اصول وفقهى اهل سنت و بررسى آن‏ها در باره مصالح مرسل نکته‏هاى زیر به دست مى‏آید:
1- از خود ائمه مذهب‏هاى چهارگانه مطلب خاصى درباره مصالح مرسل نرسیده و مطالب مربوط به آن، غیر مستقیم از آنان نقل شده است و این پیروان این مذاهب‏اند که بعدها در نفى و اثبات آن کوشیدند و به شرح سخن گفتند;
2- فقیهان این مذهب‏ها درباره تعریف مصلحت مرسله و حدود و قلمرو آن اختلاف نظر دارند;
3- درباره حجیت و اعتبار مصالح مرسله اختلاف نظر جدى وجود دارد . از این روى، تلاش گروهى از معاصران براى اثبات اعتبار آن از دیدگاه همه مذهب‏ها صحیح به نظر نمى‏آید;
4- آنان این گونه مصلحت را به عنوان منبع و منشا احکام الهى مى‏دانستند که فقیه بر طبق آن احکام شرعى را استنباط کرده و دیگران از او تقلید مى‏کنند;
5- بسیارى از آنان براى حجیت مصلحت ضوابط و شرایطى قایل‏اند که با فقدان هر یک از آن‏ها، مصلحت فاقد اعتبار خواهد بود .
در فقه شیعه مصلحت مرسل فاقد اعتبار است و نمى‏توان با آن حکم شرعى را استنباط کرد مگر این که به گونه‏اى به سنت و یا ملازمات عقلى بازگردد که در این فرض با مصالح مرسل یاد شده متفاوت است . (11)
ج: مصلحت، مبنا وضابطه احکام حکومتى
نتیجه آن چه آوردیم آن شد که مصلحت، در اصطلاح به سه معنى به کار مى‏رود:
اول: علت جعل احکام شرع و مصلحت دایمى آن‏ها;
دوم: مصلحت‏به عنوان حجت و دلیل شرعى;
سوم: معنى مصلحت که در این پژوهش در پى تبیین احکام و زوایاى مختلف آن و تحلیل دیدگاه‏هاى فقیهان شیعه هستیم، مصلحت‏به عنوان ضابطه و مبناى احکام حکومتى است .
همان طور که به شرح در بخش دوم این مقالات خواهد آمد، مصلحت از نگاه فقیهان شیعه، بلکه بسیارى از فقیهان اهل سنت‏به عنوان یکى از ضوابط احکام حکومتى شمرده شده است . حال باید دید معنى این مصلحت چیست و چه تفاوتى با مصلحت‏به معنى دوم دارد؟ و آیا مى‏توان همان مصلحت را به عنوان مبناى احکام حکومتى و نه منبع استنباط حکم شرعى قرار داد؟ اگر پاسخ منفى است چه راهى را براى وصول به مقصود فقیهان امامیه از این مصلحت‏باید پیمود؟
مصلحت ضابطه احکام حکومتى
آوردیم که مصلحت در لغت‏به معنى منفعت ومصالح به معنى منافع است . مصلحتى که مبنا و ضابطه احکام حکومتى است نیز به همین معنى است، صد البته با ملاحظه شرایط، حدود و قیدهایى در آن بدین سان که وقتى انسان در پى انجام کارى بر مى‏آید نتیجه‏هاى آن را بررسى مى‏کند و زیان‏ها، سودها و پیامدهاى آن را مى‏سنجد و هرگاه معتقد شد سودمندى‏هاى آن از ضررهاى آن افزون‏تر است انجام آن را در ذهن ترجیح مى‏دهد و بدان دست مى‏یازد . از این روى، در واقع، علت غایى هر فعل، مصلحت آن است که نخست در ذهن آدمى پدید مى‏آید و در مرحله بعد از فعل او نشات مى‏گیرد .
علامه طباطبایى - رحمة الله علیه - در این باره نوشته است:
«حرکت‏هاى متنوع و روزمره‏اى که از ما سر مى‏زند هرگاه از اراده ما برخیزد "فعل" نامیده مى‏شود . بدین ترتیب به سلامتى، مریضى و دیگر اعمال انسان که از سر اختیار و اراده نیست، نمى‏توان عنوان فعل را اطلاق کرد و بدیهى است که هنگامى انسان در پى انجام کارى برمى‏آید که به رجحان آن معتقد شود و آن را زمینه‏ساز کمال خود بداند; یعنى انجام آن را بهتر از ترکش و منفعت آن را بیشتر از زیانش بداند . نتیجه‏هاى سودمند هر کار است که انگیزه انجام آن را در ما پدید مى‏آورد و این همان است که آن را هدف فاعل و مقصود انجام دهنده (علت غایى) مى‏نامیم و پژوهش‏هاى فلسفى روشن ساخته است که هر فعل به معنى اثرى که از فاعل صادر مى‏شود - چه ارادى باشد و چه غیرارادى - نمى‏تواند بدون علت غایى باشد .
سودمندى‏ها و منافعى که از فعل به دست مى‏آید مصلحت آن فعل نامیده مى‏شود . بدین سان آن مصلحتى را که عقلا - از این روى که اهل زندگى اجتماعى‏اند - مصلحت‏بدانند، انسان را به انجام کارها وامى‏دارد و این مصلحت پیش از تصمیم‏گیرى وجود علمى و ذهنى دارد نه وجود خارجى . . . .» (12)
همان طور که علامه طباطبایى نوشته است، مصلحت، همان نتیجه‏هاى سودمند هر فعل است که وجود ذهنى آن، در آدمى انگیزه انجام کار را مى‏آفریند و او را به سمت و سوى تحقق آن مى‏کشاند و این همان چیزى است که در عرف بدان منافع شخصى مى‏گویند، (13) لیکن همان طور که هر انسان نیازهایى دارد و براى دست‏یابى بدان‏ها مى‏کوشد و فعلى که برآورنده آن نیازها باشد، فعل داراى مصلحت نامیده مى‏شود .
عموم مردم نیز نیازهایى دارند که رهبران جامعه باید طرح‏ها و برنامه‏هایى بریزند و آن‏ها را به مرحله اجرا درآورند تا آن نیازها برآورده شود و هر اقدامى که برآورنده آن نیازها باشد و منافع آن براى جامعه بر زیان‏هایش بچربد، فعل داراى مصلحت است .
بدین سان مصلحت‏به عنوان ضابطه احکام حکومتى به معنى منفعت است و تفاوتش با مصلحت‏خودى در آن است که در آن منافع عموم مردم و جامعه در نظر گرفته مى‏شود و نه شخص و حتى ممکن است گاه منافع شخصى، خانوادگى و یا گروهى مجریان خود را نیز به خطر اندازد .
نتیجه آن شد که مقصود از مصلحت‏به این معنى، منافع ملى و عمومى است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به همه افراد جامعه بر مى‏گردد .
بدین سان مصلحتى که ضابطه احکام حکومتى است در مرحله اجرا سه تفاوت با منافع شخصى دارد; نخست این که رهبران جامعه نباید منافع شخصى، خانوادگى و حزبى خود را در تصمیم‏هاى حکومتى در نظر بگیرند بلکه مى‏باید تنها مصالح عمومى و منافع ملى را ملاحظه کرده و بر مبناى آن‏ها تصمیم بگیرند . دو دیگر آن که رهبران جامعه - مانند سایر مردم - در برآوردن منافع شخصى خود آزاداند; مى‏توانند بکوشند و آن‏ها را فراچنگ آورند و مى‏توانند از دستیابى بدانان چشم پوشند لیکن در مصالح ملى و عمومى این گونه نیست و رهبران مجاز نیستند تسامح و تساهل ورزند و مى‏باید با همه توان در به دست آوردن منافع ملى بکوشند . سه دیگر آن که در طرح و برنامه‏هایى که براى رسیدن به منافع عمومى ریخته مى‏شود، هیچ گونه سهل‏انگارى روا نیست و باید این برنامه‏ریزى‏ها در کمال پختگى و سختگى و دقت‏باشد برخلاف برنامه‏ریزى‏هایى که براى وصول به منافع شخصى طراحى مى‏شود که چنین الزامى درباره آن‏ها - جز در پاره‏اى از موارد - وجود ندارد .
تفاوت این مصلحت‏با مصالح مرسله
پیش‏تر اشاره شد که گروه زیادى از فقیهان اهل سنت هرگاه در موضوعى به نص، اجماع و قیاس دست نیابند، مصالح مرسله را حجت دانسته و به آن عمل مى‏کنند . بدین سان مصالح مرسله مبنا و منبع کشف حکم شرعى و دایمى است و هرگاه حکمى از آن استنباط شد، مؤمنان غیرمجتهد باید از آن تقلید کنند و به عنوان حکم خدا بدان گردن نهند . همان طور که به تفصیل آوردیم آن چه موضوع بحث و اختلاف نظر است مصالح بدین معنى است . این مساله در زمره مسایل بسیار مهم علم اصول قرار دارد و جاى بررسى آن نیز دانش اصول است و همان گونه که یادآور شدیم اصولیان شیعه مصالح مرسله را مردود شمرده‏اند و جز در اندکى از موارد آن را معتبر نمى‏دانند . مقایسه میان مصالح مرسله و مصلحتى که ضابطه و مبناى احکام حکومتى قرار مى‏گیرد، چندان صحیح به نظر نمى‏رسد، چه این که در آن جا بحث‏بر سر این است که آیا «مصالح مرسل‏» مى‏تواند به عنوان مستند استنباط و منبع استخراج احکام شرعى قرار گیرد؟ در پاسخ مناسب مى‏نماید که تحت نظریه فقیهان مذهب‏هاى چهارگانه بررسى شود، آن گاه دیدگاه آنان با اصولیان شیعه مقایسه شود .
موضوع مورد نظر یک مساله فقهى است که حاکم و ولى امر باید در همه احکام حکومتى خود مصلحت را در نظر بگیرد، در این جا مصلحت‏به عنوان مبنا و ضابطه صدور حکم است و به هنگام صدور همه مردم حتى دیگر مجتهدان باید از آن اطاعت کنند برخلاف آن جا که مصالح حجت و منبع استنباط احکام شرعى است . در آن جا آن چه امام مالک را واداشت مصالح مرسله را جت‏بداند آن بود که در پاره‏اى از موضوع‏هاى احکام شرعى نص، قیاس و اجماعى نمى‏یافت و در برخى موارد استناد به آن‏ها مشکل مى‏آفرید . وى با بهره‏گیرى از دستاوردهاى فقه ابوحنیفه آن را حجت دانست و در این باره پیروان او با چالش‏هایى مواجه شدند . یکى آن که مصالح فراوانى وجود داشت که برخلاف نص بود . دو دیگر آن که گاه این مصالح با قیاس متعارض مى‏نمود . سه دیگر آن که اگر لجام گسیخته به مصالح مرسل عمل شود ، استناد احکام به دست آمده از آن ، به شرع مقدس مشکل مى‏نماید . از این روى گروهى از طرفداران این نظریه تعریف دیگرى از آن ارائه دادند و معتقد شدند هر مصلحتى که مندرج در عنوان کلى و عام نصوص نباشد حجیت ندارد . از این روى باید در مقاصد عام شریعت (دین، نفس، عقل، نسل و مال) داخل باشد و از سویى ناگزیر باید مراتب و درجات مصلحت را نیز تعیین مى‏کردند و بدین دلیل بود که آن را به ضرورى، حاجى وتحسینى تقسیم کردند و به طور خلاصه عنوان «ضوابط مصلحت‏» را در این باره گشودند و کوشیدند با بهره‏ورى از آن‏ها، این اصل را سامان دهند .
در باب مصلحت‏به عنوان ضابطه احکام حکومتى نیازى به مسایلى از این دست نیست; چه این که خود مصلحت، مبنا و ضابطه براى احکام حکومتى است و آن احکام ضوابطى دارد که عدالت، ملاحظه و اجراى احکام شرعى از آن‏هاست و مصلحت در کنار آن‏ها به عنوان جزء یک مجموعه در نظر گرفته مى‏شود و ولى امر و رهبر مشروع جامعه اسلامى باید با بررسى همه ضوابط احکام حکومتى به صدور آن دست‏یازد . چه این که مصلحت همان گونه که یادآور شدیم - معنى روشنى دارد و به خوبى مى‏تواند مورد اشاره حسى قرار گیرد و مصداق‏هایى که فقیهان براى آن آورده‏اند این واقعیت را به روشنى نشان مى‏دهد . اما در تعریف مصلحت مرسل همان طور که اشاره شد اختلاف نظر است‏برخى گفته‏اند هر گونه مصلحتى است که شارع آن را نه الغا و نه تایید کرده باشد و گروهى بر آن قید «نص خاص‏» را افزوده‏اند و این با تعریف مصالح به مصالح عمومى و منافع ملى که به لحاظ زمان و مکان در حال تغییر است، تفاوت جوهرى دارد . افزون بر این که در باب مصالح مرسل برخى بر این باور بودند که باید مصلحت در مرحله ضرورى باشد و برخى مصلحت‏حاجى را نیز مشمول آن مى‏دانستند لیکن در این جا آن چه در شمار منفعت عمومى باشد - . گرچه در زمره مصالح تحسینى و حاجى قرار گیرد - مى‏تواند منشاء صدور احکام حکومتى باشد . به عنوان نمونه: اگر وضع قوانین و دستورالعمل‏هایى سبب برآوردن نیازهاى رفاهى تحسینى شود، صدور حکم درباره آن‏ها ضرورى و لازم خواهد بود و رهبر جامعه نمى‏تواند بدین دلیل که این مصلحت ضرورى و حاجى نیست، از آن صرف‏نظر کند .
نقد نظریه برخى از معاصران
از آن چه آوردیم روشن شد که بازسازى نظریه مصالح مرسله اهل سنت و بازشناسى حدود و ثغور و ضوابط آن براى سامان‏دهى ابعاد مفهوم مصلحتى که ضابطه حکم حکومتى است داراى مشکلاتى است و بر فرض بتوان آن‏ها را برطرف ساخت، نیازمند تلاش فراوان و طولانى کردن این بحث است . افزون بر این که بازسازى این نظریه روشى مناسب براى دستیابى به مفهوم مصلحت نیست و روش بهتر آن است که دیدگاه فقیهان شیعه در این باره بررسى شود و مصادیقى که از مصلحت ارائه داده‏اند و سخنان پراکنده‏اى که در این باره داشته‏اند، تهذیب و تعمیم داده شود و از این رهگذر تعریفى انتزاع گردد . افزون بر این که اثبات انحصار مقاصد کلى شریعت در «دین، عقل، نفس، نسل و مال‏» نیز بسى مشکل مى‏نماید و طرفداران این نظریه نیز جز استقرا دلیلى ارائه نداده‏اند . به یقین شرع مقدس اهداف دیگرى نیز دارد که در باب احکام حکومتى بسیار حایز اهمیت است . به عنوان نمونه: گسترانیدن عدالت در هسته ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و در تمامى گستره جامعه از اهداف شریعت و بعثت پیامبران و رسولان است، گسترش دانش و خردورزى در جامعه و تقویت معنویت در جان‏هاى مردم از دیگر اهداف مهم دین است که نمى‏توان آن‏ها را نادیده گرفت و در چگونگى صدور احکام حکومتى مى‏تواند بسیار مؤثر باشد .
نظریه فقیهان اهل سنت درباره مصلحت‏به عنوان ضابطه احکام حکومتى
بررسى دیدگاه‏هاى فقیهان اهل سنت نیز نشان مى‏دهد براى آگاهى از نظریه فقیهان اهل سنت هم نمى‏توان به این از طریق مصالح مرسله دست‏یافت، بلکه باید در باب‏هاى مختلف فقه جست‏وجو کرد و به کتاب‏هاى مربوط به فقه سیاسى مراجعه کرد و بررسى فتواهاى آنان در منابع یاد شده نشان مى‏دهد آنان نیز این مصلحت را به همان معنایى مى‏دانسته‏اند که از فقیهان شیعه گزارش شد و نه آن گونه که در مصالح مرسل تفسیر کرده‏اند .
به عنوان نمونه، درباره جواز رهن دادن مال صبى، مجنون، سفیه و یا مفلس از ناحیه ولى شرعى مانند جد، پدر و یا حاکم شرع گفته‏اند: صحت این رهن منوط به وجود ضرورت و یا
مصلحت در آن است . (14) در باب حجر گفته‏اند: فقیهان مذهب‏هاى چهارگانه اتفاق‏نظر دارند که بر ولى صبى واجب است در اموال او با در نظر گرفتن مصلحت او تصرف کند و از مثال‏هایى که در این باره زده‏اند و توضیحاتى که داده‏اند به روشنى استفاده مى‏شود مقصود آنان از مصلحت صبى، منفعت اوست . (15) دو مثال یاد شده مربوط به مطلق ولایت است اعم از ولایت‏حاکم و یا جد پدرى و پدر، در موضوع‏هایى که تنها در قلمرو ولایت رهبرى جامعه است نیز به صراحت همین نظریه را ابراز کرده‏اند . به مثل در باب فیئى نوشته‏اند: امام و رهبر جامعه باید با در نظر گرفتن مصلحت در آن تصرف کند و با ملاحظه آن درباره آن تصمیم بگیرد . (16)
از دیگر مواردى که مصلحت درفقه اهل‏سنت‏به‏همین معنى آمده، عبارت است از امان دادن به برخى از نیروهاى دشمن، (17) آتش بس، (18) محل مصرف سهم مصالح از خمس، (19) چگونگى برخورد با اسیران وجواز و یا عدم جواز قتل آنان (20) در برخى از موارد، که بررسى آن‏ها در این فشرده نمى‏گنجد و پژوهشى درخور مى‏طلبد .
همان طور که اشاره شد بى‏هیچ تردیدى در فقه اهل سنت، مصلحت‏به عنوان ضابطه احکام حکومتى، به همان معنایى است که در فقه شیعه ملاحظه شده است و مهم‏ترین ویژگى آن عمومى بودن و شمول آن نسبت‏به منافع دینى و معنوى است .
خلاصه آن چه آوردیم آن شد که مصلحت‏به عنوان ضابطه حکم حکومتى در فقه شیعه و اهل سنت‏به یک معنى‏است و مصالح مرسل ربطى به‏این مصلحت ندارد و خود مقوله‏اى جداگانه است و بازسازى آن براى تعمیم به این مصلحت افزون بر این که نیازى بدان نیست‏با مشکلات جدى مواجه است .
خلاصه مطالب مربوط به تعریف مصلحت‏به عنوان ضابطه احکام حکومتى آن شد که:
1- مصلحت‏به معنى منفعت است;
2- این مصلحت‏باید عمومى باشد، حتى اگر درباره یک فرد باشد، نتیجه‏اش به عموم برگردد;
3- این مصلحت قابل اشاره حسى در خارج است و مفهوم آن غالبا - به لحاظ تطبیق بر مصادیق - شفاف است;
4- مصلحت (منفعت) اعم از منافع دینى ودنیایى و مادى و معنوى است;
5- باید در مقام صدور حکم حکومتى اهم و مهم ملاحظه شود;
6- مصلحت‏به این معنى با مصالح مرسل به لحاظ جوهرى مغایر است، چه آن براى کشف حکم شرعى و این براى اجراى احکام شرعى و ضابطه حکم حکومتى است و . . . ;
7- تتبع در سخنان فقیهان اهل سنت نشان مى‏دهد که آنان نیز این مصلحت را به همین معنى مى‏دانسته و اصولا آن را - مانند فقیهان شیعه - نیازمند تعریفى نمى‏دانسته‏اند .
بدین سان ضرورى مى‏نماید دیدگاه فقیهان درباره مصلحت‏بررسى و تحلیل شود . اما پیش از آن اشاره‏اى به تفاوت مصلحت در اسلام و اندیشه سیاسى مغرب زمین سودمند به نظر مى‏آید . اسلام به مصلحت تنگ نظرانه نمى‏نگرد و آن را تنها در چهارچوب منافع مادى به اسارت نمى‏کشد بلکه مصلحت در اسلام اعم از منافع مادى و معنوى، دینى و دنیایى است، برخلاف مصلحت در عرف سیاسى امروز مغرب زمین که تنها بر منافع مادى و دنیایى اطلاق مى‏شود . به عبارت دیگر، بر طبق این دیدگاه بیشترین غلبه لذت‏ها و سودهاى مادى بر دردها و زیان‏هاى مادى، ملاک درستى و انتخاب هر عمل است . (21)
از سویى، اسلام مصلحت را در چهارچوب احکام شرعى در نظر مى‏گیرد; به عنوان مثال اگر زمانى ربا در شکوفایى اقتصاد جامعه مؤثر باشد و یا هم جنس‏بازى براى قشر جوان آرامش را به ارمغان آورد واین دو عمل نکوهیده دربردارنده مصلحت‏هایى باشد، این مصلحت‏ها نمى‏تواند منشا حکم و تصمیم رهبران جامعه اسلامى در این باره شود; چه این که برخلاف شرع است .
تحلیلى بر دیدگاه فقیهان امامیه درباره مصلحت
مصلحت از دیدگاه شیخ مفید
ریشه‏هاى مساله مصلحت را باید در سیره پیامبر خدا و امامان معصوم علیهم السلام جست . آنان در بسیارى از موارد بر طبق مصلحت احکام حکومتى صادر کرده‏اند . از آیات قرآن، روایات و سیره عملى پیامبر خدا و معصومان علیهم السلام که بگذریم نخستین فقیهى که در فقه شیعه این مساله را در قالب مسایل فقهى بنیان نهاد، شیخ مفید (م 413 ق) بود . وى براى نخستین بار در موارد مختلفى از کتاب ارزنده و گران‏قدر خود المقنعة این موضوع را یادآور شد و زمینه را براى شیفتگان و دلدادگان به این گونه مسایل فراهم ساخت .
شیخ مفید از سویى جمود حاکم بر مکتب و شیوه اهل حدیث که بر سرتاسر جهان تشیع سایه افکنده بود، ویرانگر مى‏دانست و در پى پالایش اندیشه شیعه از آن بود، چه این که به خوبى دریافته بود که تشیع با این اندیشه و با این شیوه نمى‏تواند در برابر مذهب‏هاى دیگر، که عالمان و دانشوران آن‏ها در بغداد حضور داشتند، جلوه کند و از سویى، حکومت آل بویه به دلیل گرایشات عقیدتى ویژه خود زمینه را براى تبلیغ و تبیین دیدگاه‏هاى وى فراهم ساخته بود و شیخ با دستگاه حکومتى آنان ارتباط نسبتا مناسبى داشت و از طرفى وى مهم‏ترین وظیفه خود را دفاع از کیان تشیع از طریق استوارسازى کلام، فقه، اصول و حدیث‏شیعه مى‏دانست و در برابر امواج پیاپى و سهمگین هجوم‏هاى عقیدتى که بخشى از آن‏ها را مى‏توان در زمره واکنش عالمان اهل سنت‏به روش آل بویه دانست، به دفاع برخیزد . این‏ها و جز این‏ها سبب شد شیخ مفید با انتخاب روش کلامى و عقلى خاص به خود کلام و فقه شیعه را در آستانه تحولى عظیم قرار دهد، تحولى که پس از هزار سال آثار آن هم‏چنان پابرجا است .
شیخ مفید در رویایى با مشکلات یاد شده از سویى به نقد دیدگاه‏هاى محدثان پرداخت واز سویى (22) عقاید کلامى شیعه را در آثار خود به روشى نوین سامان داد (23) و از طرفى با مذهب‏هاى مختلف به طور مشروح گفت وشنود علمى کرد و از سمتى تحولى گسترده در شیوه فقهى و استنباط پدید آورد که تا حدودى از ابن ابى عقیل عمانى و ابوالقاسم جعفر بن محمد بن ابن قولویه قمى (24) (م 369 ق) متاثر بود و واکنشى بود به فضاى فرهنگى، اجتماعى وسیاسى آن زمان و پاسخى به نیازهاى جامعه تشیع که رهبرى مذهبى و معنوى آن به عهده او بود .
به احتمال قوى شرایط اجتماعى، زمانى ومکانى در بررسى مسایلى از قبیل مصلحت‏بى‏تاثیر نبود; چه این که حکومت آل بویه با موضوع‏هایى مانند مالیات، جزیه و . . . رو به رو بود و از این روى مساله مصلحت‏اندیشى در تصمیم‏گیرى‏هایشان مطرح بود و مسایلى از این دست، مصلحت وامثال آن را تا حدودى در زمان شیخ مفید و در حد گسترده‏ترى در زمان سیدمرتضى و سیدرضى و شیخ طوسى به یک مساله مبتلى به تبدیل کرده بود و نیز در فقه و اصول اهل سنت مساله مصلحت مطرح بود . به هر روى، شیخ مفید را همان گونه مى‏توان بنیان‏گذار تدوین فقه
شیعه نامید، عنوان پدید آورنده مساله مصلحت در فقه شیعه جامه‏اى است که بر تن او مى‏سزاید . شیخ مفید درباره درآمد به دست آمده از زمین‏هاى مفتوحة عنوه نوشته است:
«ویاخذ الباقى بعد ذلک ویکون ارزاق اعوانه على دین الله عز و جل وفى مصلحة ماینویه من تقویة الاسلام واقامة الدین وفى وجوه الجهاد وغیر ذلک مما فیه مصلحة العامة لیس لنفسه من ذلک قلیل ولا کثیر .» (25)
«بقیه درآمدها را مى‏تواند به عنوان حقوق همکارانش که در اعتلاى دین اسلام او را مدد مى‏رسانند و نیز در راه مصلحت‏هایى که در نظر دارد; از قبیل تقویت واستوارسازى اسلام، امور مربوط به جهاد با دشمنان وهر اقدام دیگرى که در بردارنده مصلحت عمومى باشد به مصرف برساند .»
لزوم رعایت مصلحت از دیدگاه شیخ مفید به عنوان مبنا و ضابطه تصمیمات واحکام رهبرى جامعه اسلامى به زمین‏هاى مفتوحة عنوه محدود نمى‏شود بلکه افزون بر این که تامل در عبارت یاد شده نشانگر این واقعیت است، شیخ مفید در موارد دیگرى از قبیل واحتکار (28) به صراحت از این نکته یاد مى‏کند . برپایه آن چه شیخ مفید درباره جزیه آورده است تعیین اندازه آن به عهده رهبرى است و همو باید با در نظر گرفتن مصلحت‏ها و اوضاع و احوال اقتصادى اهل ذمه مقدار جزیه را مشخص سازد و روایاتى که از امیرمؤمنان على علیه السلام درباره اندازه جزیه آمده است، حکومتى و مصلحتى دانسته است .
از تتبع وتامل در سخنان شیخ مفید و اوضاع و احوال سیاسى و . . . روزگار او و موقعیت‏شیخ مفید نکته‏هاى زیر درباره مصلحت‏به دست مى‏آید:
1- شیخ مفید بنیان‏گذار مصلحت در فقه شیعه است;
2- به احتمال بسیار قوى شرایط و اوضاع و احوال سیاسى، اجتماعى و فرهنگى روزگار او در طرح مساله مصلحت تاثیر داشته است;
3- مصلحت‏به معنى منفعت است و منافع مادى و معنوى را در بر مى‏گیرد;
4- مصلحت در موضوع‏هایى از قبیل جزیه، احتکار و زمین‏هاى مفتوحة عنوه باید به عنوان ضابطه احکام حکومتى در نظر گرفته شود;
5- تامل بیشتر در سخنان او نشان مى‏دهد که ضابطه و مبنا بودن مصلحت‏باید در همه حوزه‏هاى تصمیم‏گیرى رهبرى جامعه اسلامى تعمیم یابد .
مصلحت از دیدگاه شیخ طوسى
ابو جعفر محمد بن حسن بن طوسى (385- 460 ق) معروف به شیخ طوسى در اوضاع و احوال و شرایطى مشابه روزگار استادش شیخ مفید، قرار گرفته بود، با این تفاوت که تشیع در زمان او در پى تلاش‏هاى شیخ مفید، سیدمرتضى و . . . جایگاه نسبتا درخور وشایسته‏اى یافته بود اما تا سر منزل مقصود راهى دراز در پیش داشت .
شیخ طوسى از سویى در فضاى اجتماعى و سیاسى خاصى قرار گرفته بود و طبعا در برابر آن احساس مسؤولیت مى‏کرد و مى‏بایست متناسب با آن فضا پژوهش‏هاى خود را دست کم تا حدى هماهنگ کند . از سویى در پى حل تعارض روایات بود تا طعن‏ها و بدگویى‏هاى مخالفان خود را در این باره بى‏پاسخ نگذاشته باشد (29) و از طرفى درصدد بود کمیت فقه شیعه را به گونه‏اى بگستراند و بر فروع آن به اندازه‏اى بیفزاید که زمینه هرگونه تحقیر آن را از بین برود و بزرگ جلوه کند و قابلیت عرض اندام در برابر فقه اهل سنت داشته باشد بلکه بر آن برترى یابد . (30) بدین سان بود که آن فقیه بى‏بدیل در فقه، اصول و حدیث مساله مصلحت را پى گرفت . (31)
معنى مصلحت
همان طور که در تحلیل سخنان شیخ مفید آوردیم، شیخ طوسى نیز مصلحت را به معنى منفعت مى‏داند . بى‏شک انسان نیازهایى دارد و براى برآورده شدن آن‏ها دست‏به اعمالى مى‏زند . نتیجه این اعمال عبارت است از منفعت . شیخ طوسى در ابواب مکاتبه، (32) بیع، (33) رهن، (34) حجر، (35) اجاره، (36) قصاص، (37) نکاح، (38) وقف، (39) زکات، (40) و . . . (41) این واژه را در معنى منفعت‏به کار برده است . به عنوان نمونه در باب سبق و رمایه نوشته است:
«وان اراد اخراجه من بیت المال جاز ایضا للخبر ولان فیه مصلحة للمسلمین . . . وقال بعضهم لا یجوز لانه من المعاونة على الجهاد ولیس ذلک الا للامام والاول اقوى لان فیه نفعا للمسلمین .» (42)
در متن یاد شده شیخ طوسى مصلحت را همان منفعت دانسته بلکه به جاى واژه مصلحت، کلمه «نفع‏» را به کار برده است . ایشان در موارد یاد شده مصلحت فرد را به معنى منفعت فرد دانسته است، لیکن مصلحتى که رهبرى جامعه و ولى امر در احکام حکومتى در نظر مى‏گیرد، مصلحت عمومى است . یعنى منافعى است که به شخص یا گروه خاصى تعلق ندارد و به نحوى ولو غیرمستقیم سود آن به همه افراد جامعه مى‏رسد . همان طور که در عبارت یاد شده و عبارت‏هاى مختلف دیگرى که در آثار شیخ آمده و برخى از آن‏ها را نقل خواهیم کرد این مطلب آمده است .
شایان ذکر است که از نگاه شیخ این مصلحت‏ها در منافع مادى منحصر نیست‏بلکه سودهاى معنوى و دینى نیز در زمره آن است . از این روى، رهبرى جامعه مى‏باید مصلحت‏ها را در چهارچوب احکام شرعى در نظر گیرد و مسایل دینى را نصب‏العین خود سازد و اگر از این قلمرو پا فراتر نهد، تصمیمات او فاقد اعتبار خواهد بود . به عنوان نمونه شیخ طوسى مقدار جزیه و تعیین آن بر اراضى و یا بر افراد را از اختیارات حاکم مى‏داند و همان نظر استادش شیخ مفید را دارد و نوشته است: حاکم باید احکام شرعى و وظایف دینى را همدوش و هم‏سنگ مصلحت‏ها بسنجد ودر نظر گیرد . (43)
همان طور که از شیخ مفید گزارش شد، شیخ طوسى نیز مصلحت را ضابطه ومبناى احکام حکومت مى‏داند و سخن او در باب‏هایى مانند: حجر، (44) لقطه، (45) جهاد (غنایم جنگى، (46) جزیه، (47) اسراى جنگى، (48) زمان آغاز عملیات جنگى، (49) وجوب عینى جهاد، (50) استعانت (51) از مشرکان، عقد امان (52) ، پیمان آتش‏بس (53) ) و . . . (54) به روشنى نشان‏گر این مطلب است .
شیخ طوسى تاکید مى‏کند که مصلحت‏ها باید در چهارچوب احکام شرعى در نظر گرفته شوند (55) و نیز مساله اهم ومهم مراعات گردد (56) و مهم‏ترین مصلحت را که همه مصلحت‏ها باید در آستان او در صورت لزوم قربانى شوند «حفظ اصل اسلام‏» (57) مى‏داند . گرچه شیخ طوسى - همان طور که گزارش شد در موارد فراوانى سخن گفته است و بعید نمى‏نماید از آن‏ها یک قاعده کلى در فقه سیاسى استنتاج شود، لیکن این پرسش هم‏چنان رخ مى‏نماید که اگر نظر شیخ آن است که
در همه تصمیم‏ها و احکام حکومت‏باید مصلحت مبنا و ضابطه باشد، چرا در پاره‏اى از موارد - که توجیه آن بسیار دشوار مى‏نماید - شیخ در عمل این قاعده را زیر پا مى‏گذارد و اصل مصلحت را در مسایلى از این دست نادیده مى‏گیرد . (58) به عنوان نمونه: در مساله مهادنه که شیخ مصلحت را در بسیارى از مسایل آن مبنا قرار داده، در چند موضوع نیز بدان وقعى ننهاده است . (59)
مصلحت در فقه شیعه از شیخ طوسى تا شهید اول
شیخ طوسى در این مساله - همانند بسیارى از مسایل دیگر فقهى - تاثیرى شگرف بر فقه شیعه داشت و تا صدها سال فقیهان پس از او راه وى را ادامه دادند و نکته‏هاى سرنوشت‏ساز و تحول‏آفرینى در فقه پدید نیاوردند و تا زمان محقق حلى (م: 676 ق) توان گفت تغییرهایى که در نظریه شیخ درباره مصلحت پدید آمده است، بسیار اندک وناچیز مى‏نماید .
محقق حلى که سهمى به سزا در سامان‏دهى و تنظیم فقه شیعه و تحریر و تهذیب اصول فقه دارد، دیدگاه شیخ را در این مساله تنقیح و تهذیب کرد و در پاره‏اى از موضوع‏ها آن را گسترانید . به عنوان نمونه: در باب مهادنه آوردیم که دیدگاه ایشان کاستى‏هاى نظریه شیخ را ندارد . (60)
نظریه علامه حلى
جمال الدین، حسن بن یوسف بن على بن مطهر حلى (648- 726 ق) در زمره متکلمان و فقیهان بزرگ شیعه قرار دارد . وى از سویى به اصول فقه اهتمام ویژه‏اى داشت وآثار ارزنده‏اى درباره این دانش مؤثر در استنباط احکام فقهى از خود به جاى گذاشت و از سویى با نگاشتن کتاب‏هاى متعدد و مختلفى درباره فقه تطبیقى، تحقیقى و تفریعى توانست در ادامه کوشش‏هاى محقق حلى در گسترانیدن، سخته وپخته کردن، انسجام بخشیدن و سامان دادن فقه شیعه گام‏هاى مؤثرى بردارد و از سویى، با ارائه دیدگاه‏هاى نوین و کارسازى در رجال و تقسیم احادیث‏به «صحیح، حسن، موثق وضعیف‏» از این زاویه نیز در فقه تاثیر گذارد . (61) وى در چهارچوب روش‏هاى حوزه علمیه حلة - که نه تنها از هجوم مغولان در امان مانده بود بلکه در روزگار علامه در پرتو ارتباطات او و استادش با حاکمان مغول به ویژه الجایتو، از حمایت‏هاى آنان بهره برد- (62) کوشید فقه را احیا کند و اجتهاد شیعه را به گونه‏اى منظم وبالنده درآورد ودر این باره به موفقیت‏هاى بزرگى دست‏یافت .
علامه حلى را گرچه در مساله مصلحت - و دیگر مسایل فقهى - تا حدودى مى‏توان از میراث‏بران و پیروان شیخ طوسى دانست اما سهم وى را در گسترانیدن، زدودن کاستى‏ها، نقد به هنگام ودقیق دیدگاه‏هاى شیخ و دفاع از او در برابر برخى از انتقادات ابن ادریس نمى‏توان نادیده انگاشت . (63)
از آن جا که بسیارى از موضوع‏هایى را که علامه در آن‏ها از مصلحت‏سخن گفته است پیش از این از شیخ گزارش کردیم در بررسى دیدگاه‏هاى علامه تنها بدان‏ها اشاره مى‏کنیم .
مفهوم مصلحت
از سخنان مختلف علامه در ابواب فقهى استفاده مى‏شود که وى مصلحت را به معنى منفعت، ومنفعت را اعم از دینى ودنیایى مى‏داند . (64)
مصلحت مبناى صدور احکام حکومتى
تتبع در فتواهاى علامه در کتاب‏هاى مختلفش نشان مى‏دهد که وى معتقد بوده است‏باید حاکم و ولى امر احکام خود را بر استوانه مصلحت‏بنیان نهد . نمونه‏هایى از فتواهاى علامه در این باره به شرح زیر است:
1- فقیهان شیعه فتوا داده‏اند که جهاد واجب کفایى است اما به نظر علامه هرگاه ولى امر مصلحت‏بداند شخص خاصى در جهاد شرکت کند، شرکت در جهاد بر او واجب مى‏شود . این حکم به وجوب جهاد بر فرد معین، باید بر طبق مصلحت‏باشد; (65)
2- پیشتر آوردیم که ولى امر مخیر است‏بر اسیران جنگى منت نهد و آن‏ها را آزاد کند یا آنان را در مقابل فدیه (سربها) رها کند و یا آنان را به بردگى بگیرد، لیکن انتخاب هر کدام از موارد یاد شده باید بر طبق مصلحت‏باشد; (66)
3- درباره عقد مهادنه، هم اصل بستن پیمان صلح وآتش بس و هم سقف زمانى آن - چه در صورتى که مسلمانان از قوت واقتدار برخوردار باشند و چه در این فرض که در موضع ضعف باشند - باید بر طبق مصلحت‏باشد; (67)
4- ولى امر درباره زمین‏هاى مفتوحه عنوة مى‏تواند با در نظر گرفتن مصالح مسلمانان تصرف کند; (68)
5- دادن غنیمت‏به افرادى که استحقاق آن را ندارند - مانند کودکان، زنان و سفیهان - با در نظر گرفتن مصلحت جایز است; (69)
6- ولى امر مى‏تواند به همه دشمنان و یا به هر گروه و هر کس با در نظر گرفتن مصلحت امان بدهد; (70)
7- هرگاه مسلمانان دشمنان را به محاصره درآوردند و آنان حکمیت‏شخصى خاص را بپذیرند، آن شخص باید از مصالح مسلمانان آگاه باشد تا بتواند با در نظر گرفتن مصالح آنان تصمیم‏گیرى کند; (71)
8- جزیه مقدار معینى ندارد و ولى امر هر اندازه مصلحت‏بداند بر اهل ذمه تعیین مى‏کند;
9- اگر اهل ذمه بخواهند جزیه را به نام صدقه (زکات) بدهند اگر مصلحت مسلمانان را تامین کند ولى امر مى‏تواند آن را بپذیرد; (72)
10- امیرمؤمنان على علیه السلام در تعیین جزیه بر اهل ذمه بر طبق مصلحت عمل کرد . از این روى لازم نیست جزیه به اندازه‏اى باشد که آن حضرت معین فرمود بلکه باید با رعایت مصلحت تعیین شود; (73)
11- هرگاه ولى امر از دنیا برود و وى زمان جزیه خاصى را که براى اهل ذمه تعیین کرده بود، مطلق گذاشته باشد; ولى امر پس از او، مى‏تواند با در نظر گرفتن مصلحت آن را تغییر دهد; (74)
12- ولى امر مى‏تواند براى سرکوبى آشوب‏گران داخلى و آنان که علیه وى به پا خاسته‏اند از کافران استعانت جوید; (75)
13- هرگاه پس از قرارداد آتش‏بس‏زن مسلمانى از قلمرو حکومت دشمنان به کشور اسلامى مهاجرت کند و یا زن غیرمسلمانى هجرت کند و بعد اسلام را به عنوان دین خود برگزیند و شوهر او خواهان استرداد او باشد، بازگرداندن و اخراج او جایز نیست و اگر مهریه‏اش را همسرش طلب کند از بیت‏المال به او داده مى‏شود، چه این که بیت‏المال باید در مصلحت‏ها مصرف شود و ولى امر آن را با در نظر گرفتن مصالح هزینه کند; (76)
14- اجراى حد جلد بر مریض و مستحاضه جایز نیست و باید تا زمانى که زن پاک شود و مریض بهبودى یابد، اجراى آن به تاخیر افتد، لیکن اگر قاضى مصلحت را در اجراى حد بداند مى‏تواند با به هم پیوستن شلاق‏ها حد را با یک ضربه اجرا کند; (77)
15- اندازه تعزیرات را قاضى با در نظر گرفتن مصلحت‏ها تعیین مى‏کند; (78)
16- از مصادیق روشن احکام حکومتى عزل ونصب صاحب منصبان است، بى‏شک باید ولى امر به مقدار نیاز قاضى ودیگر مسؤولانى که به رتق وفتق امور بپردازند و رهبرى مردم را هر یک در قلمرو وظایف خود به عهده گیرند، نصب کند و نیز هرگاه شایستگى وشرایط لازم براى احراز مسؤولیت‏خود را از دست دادند، آن‏ها را از کار برکنار کند . (79) اما در این جا دو مساله دیگر رخ مى‏نماید; یکى آن که اگر کسى جامع شرایط احراز پستى باشد آیا ولى امر مى‏تواند او را عزل کند؟ دوم آن که اگر کسى شایستگى مسؤولیتى را نداشته باشد; به مثل، کسى شرایط قضاوت را ندارد، آیا ولى مى‏تواند او را به عنوان قاضى منصوب کند؟
علامه حلى و فرزند دانشورش فخرالمحققین در این باره سخن درخور ستایش و دقیق دارند که بررسى آن فرصتى فراخ‏تر وپژوهشى مستقل مى‏طلبد . اجمالا در عزل و نصب کارگزاران جز مصلحت جامعه اسلامى را نباید در نظر گرفت . (80)
تحلیلى فشرده بر دیدگاه علامه
از مقایسه آن چه در کلام شیخ طوسى درباره عدالت آوردیم و نکته‏هاى علامه در این باره با در نظر گرفتن مطالب محقق حلى چنین به دست مى‏آید که علامه راه محقق را در تنظیم، سامان‏دهى، نقد، پخته و سخته کردن و انسجام بخشیدن به روش شیخ طوسى ادامه داد و کوشش‏هاى درخور تحسین و بسیار مؤثر و ماندگارى در این باره داشت‏به ویژه آن که دیدگاه‏هاى شیخ در مساله مصلحت در فقه گسترانید و بسیارى از کاستى‏هاى آن را زدود . (81) با این همه نباید از یاد برد که علامه تحولى خاص و چشمگیر در آن پدید نیاورد بلکه تنقیح، تحریر، توسعه و نقد همان دیدگاه‏هاى فقه را در کتاب‏هاى مختلف فقهى خود ارائه داد . علامه در عمل نیز به مصلحت پاى‏بند بود و رابطه او را با اولجایتو مى‏توان در پرتو این مساله به خوبى و بى‏هیچ اشکالى تفسیر کرد . بدین سان گرچه علامه در ادامه حرکت محقق حلى گام‏هایى براى رسیدن به طرحى جامع درباره مساله مصلحت‏برداشت اما هم چنان تا رسیدن به این مقصود راهى دراز در پیش فقیهان پس از او باقى ماند .
نظریه شهید اول درباره مصلحت
نتیجه آن چه آوردیم آن شد که شیخ مفید (م: 413 ق) مساله مصلحت را در فقه شیعه بنیان نهاد و شاگرد دانشورش شیخ طوسى (م: 460 ق) ابعاد گوناگونى از آن را بازشناخت وبازشناساند وعلامه حلى (م: 726 ق) در ادامه کوشش‏هاى درخور تحسین محقق اول (م: 676 ق) کاستى‏هاى نظریه شیخ را زدود و آن را به مصادیق جدید دیگرى تعمیم داد و دیدگاه‏هاى شیخ را نقد و اصلاح کرد اما از قلمرو روش شیخ و نظریه او چندان فاصله نگرفت و پا فراتر ننهاد و در واقع همان دیدگاه‏شیخ را با مقتضیات زمان خود منطبق ساخت و بدان نظم، سامان وانسجام وپختگى خاصى بخشید .
شمس الدین محمد بن مکى عاملى (م: 786 ق) معروف به شهید اول نخستین کسى است که طرحى نسبتا جامع درباره مصلحت ارائه داد . آن فرزانه در واقع بسیارى از مسایل مربوط به مصلحت را در مرحله اول به عنوان قواعدى کلى در شمار قواعد فقه گنجانید و در مرحله افتا واستنباط احکام شرعى در آثار فقهى خود آورد ودر مرتبه عمل در مواردى برپایه مصلحت تصمیم‏گیرى‏هاى مهمى داشت .
مفهوم مصلحت
شهید همانند فقیهان پیش از خود مصلحت را به معنایى منفعت مادى و معنوى و اخروى و دنیوى مى‏دانست . وى در این باره افزون بر ارائه نمونه‏هاى مختلفى از مصلحت در آثار فقهى خود، انواع مصالح را در کتاب القواعد والفوائد مطرح ساخته وضمن بررسى جامعى از مفهوم آن‏ها، آن را در قالب قواعد کلى تبیین کرد . (82)
3- مصلحت مبنا وضابطه احکام حکومتى
پیش‏تر آوردیم که از سخنان پراکنده فقیهان در ابواب مختلف فقه نشان مى‏دهد که آنان مصلحت را مبنا وضابطه احکام صادر شده از ولى مى‏دانسته‏اند و این مطلب را درباره ولى یتیم ومجنون، قاضى و ولى امر تعمیم داده‏اند، شهید نیز در ابواب مختلف فقه، مانند جهاد، (83) جزیه، (84) مهادنه، (85) اراضى مفتوحة عنوه، (86) وقف، (87) بیع، (88) زکات، (89) قضاء (90) و . . . (91) آورده است .
لیکن همان طور که پیش از این آوردیم فقیهان دیگر نیز در ابواب فقه به صورت پراکنده و انسجام نیافته این مطلب را آورده‏اند، اما در بابى خاص و به صورت ضابطه کلى آن را بررسى نکرده‏اند، اما شهید آن را به صورت ضابطه کلى در قواعد فقهى طرح کرده است . وى در تعریف احکام حکومتى نوشته است: احکام صادر شده از ولى امر باید با در نظر گرفتن مصلحت مردم باشد . (92)
در جاى دیگر به مناسبت‏بررسى این مساله که آیا مراعات مصلحت‏بر ولى واجب است‏یا اگر مفسده‏اى در کار نباشد کفایت مى‏کند، نوشته است:
«وعلى کل تقدیر لو ظهر فى الحال الاصلح والمصلحة لم یجز العدول عن الاصلح .»
«به هر حال اگر مصلحت و مصلحت‏بیشتر در کار باشد جایز نیست از مصلحت‏بیشتر صرف‏نظر شود .» (93)
پیش از این گزارش کردیم که در عزل قاضى وکارگزار باید مصلحت در نظر گرفته شود; شهید اول این مساله را به عنوان قاعده فقهى درآورده ودر آن مصادیق مصلحت‏هایى را که مى‏تواند منشا مشروعیت عزل قضات باشد، بیان کرده و احتمالات مختلف را در برخى از آن‏ها آورده وبررسى کرده است . (94)
ظاهر تعریف ایشان از قضاوت «وهو ولایة شرعیة على الحکم فى المصالح العامه (95) » نشان مى‏دهد که ولایت‏شرعى قضاوت که از مهم‏ترین شاخه‏هاى ولایت و حکومت اسلامى است، چنان ارتباط تنگاتنگى با مصالح دارد به گونه‏اى باید در این ولایت مصلحت‏ها در نظر گرفته شود که شهید آن را به ولایت‏بر حکم در مصالح تعریف کرده است; یعنى حکمى که نشات گرفته از مصالح است و یا حکمى که تنها در قلمرو مصالح اعتبار دارد .
بدین سان تحولى که شهید در این باره آفرید آن است که اولا رابطه مصلحت را با احکام حکومتى بیان کرد و ثانیا ضابطه بودن آن را براى احکام حکومتى به عنوان قاعده فقهى وعمومى . در واقع، شهید از میان این نکته‏هاى پراکنده‏اى که فقیهان پیشین درباره مبنا وضابطه بودن احکام حکومتى بیان کرده بودند، چند قاعده کلى انتزاع کرد وآن را در زمره دیگر قواعد فقهى قرار داد و بدین ترتیب عام بودن آن‏ها را روشن ساخت .
4- معیار شناخت روایات حکومتى
پیش از شهید به صورت پراکنده ودر لابه‏لاى مسایل فقهى و یا شرح احادیث فقیهان ومحدثان به حکومتى بودن برخى از روایات اشاره مى‏کردند ولى شهید این مساله را قاعده‏مند کرد و معیارى براى بازشناسى روایات حکومتى از قضایى و غیرحکومتى ارائه داد . (96)
5- مراعات اصل اهم ومهم
از مسایل دیگرى که شهید اول به‏صراحت‏بیشترى از آن سخن گفته‏است، رعایت اصل‏اهم و مهم است; گرچه او در این باره میراث‏بان سلف صالح خود بوده است لیکن دو نکته جدید در مطالب او در این باره وجود دارد; یکى آن که با صراحت‏بیشتر و به گونه‏اى روشن‏تر این مطلب را آورده است، (97) دوم آن که اصل اهم و مهم را نیز در ضمن قواعد فقهى و به گونه‏اى عام در ارتباط با مصلحت‏بررسى کرده است . (98) افزون بر این که ایشان مساله «اخف المفسدتین‏» را مطرح کرده (99) و نیز کوشیده است نمونه‏هاى مختلفى از مصادیقى که مصلحت آن‏ها بر مفسده‏شان غلبه دارد و یا به عکس آن است و یا مصلحت و مفسده آن‏ها مساوى است ارائه دهد . (100)
تحلیلى بر نظریه شهید درباره مصلحت
شهید اول افزون بر طرح مسایل فقهى مربوط به مصلحت همانند فقیهان پیش از خود و پیرایش آن‏ها از اختلاط با دیدگاه‏هاى اهل سنت، ابعاد دیگرى از این موضوع را در قالب قواعد فقهى بررسى کرد و از این رهگذر بدان‏ها حالت کلى و عام بخشید و براى نخستین بار مصلحت را در ذیل عنوان مستقل مطرح کرد . وى گام‏هاى جدیدى در راه بازشناسى مفهوم مصلحت وتقسیم آن به انواع مختلف برداشت و رابطه آن را با احکام حکومتى در قالب قواعد فقهى بیان کرده و مصلحت را به عنوان مبنا و ضابطه احکام حکومتى دانست و بر مراعات اهم و مهم و اجراى احکام شرعى نیز تاکید داشت و نیز براى نخستین بار مقاصد شرع را به (حفظ نفس، دین، عقل، نسل و مال) تقسیم کرده ومصلحت را از زاویه‏اى دیگر داراى سه نوع (ضرورى، حاجى وکمالى) دانست . شهید معتقد بود مصلحت ضرورى بر حاجى و حاجى بر کمالى مقدم است .
در صحنه عمل نیز اقداماتى از قبیل ارتباط با نهضت‏سربداران ایران و کوشش براى به قدرت رسانیدن شیعیان در جنوب لبنان و سامان دادن نمایندگان مرجعیت‏شیعه و پدید آوردن شبکه‏اى نسبتا منظم از نمایندگان خود در مناطق شیعه‏نشین که نخستین بار به دست تواناى او سامان یافت، از اعمال مصلحت‏آمیزى بود که بدان‏ها دست‏یازید . (101)
وقتى به نکته‏هاى یاد شده نظریه شهید را در مساله ولایت فقیه که با مصلحت ارتباط تنگاتنگى دارد افزون گردد، (102) توان فت‏شهید اول در این باره نظریه‏اى نسبتا جامع ارائه داده است .
با این همه نباید از نظر دور داشت که شهید در تقسیم مقاصد و اهداف دین و مسایلى از این دست در القواعد والفوائد از اهل سنت متاثر بوده است و در توضیح مفهوم مصلحت در آغاز این فصل آوردیم که این نظریه در فقه شیعه به کار نمى‏آید . افزون بر این که دلیل آن استقراست و دلیل دیگرى ندارد و استقرا در آن، استقرا ناقص است ونتیجه‏ایى یقینى ویا اطمینان‏بخش به گونه‏اى که حجت‏باشد در پى ندارد . در باب قاعده معیار تشخیص روایات حکومتى و قضایى از تبلیغى نیز، معیار مورد نظر شهید صحیح نمى‏نماید که بحث مشروح آن مربوط به فصل بررسى روایات حکومتى است . افزون بر این که روش شهید بر فشرده‏نویسى بوده است و این روش سبب شده است هم پاره‏اى از مصادیق مهم مصلحت‏به گونه‏اى مبهم ذکر شود و هم اصل قواعد مربوط به آن . گرچه شهید مساله ولایت فقیه و تا حدودى به ارتباط آن با مصلحت اشاره کرده است اما هم چنان از سخنان او به طور روشن استفاده نمى‏شود که در زمان غیبت این مساله چه حکمى دارد وفقیه ویا مؤمن عادل در چه قلمرو و حدودى مى‏توانند به مصلحت عمل کنند؟ این‏ها و جز این‏ها - که در ادامه این بحث همه آن‏ها بررسى خواهد شد - زمینه را فراهم مى‏کند که بگوییم نظریه شهید کاستى‏هاى چشم‏گیرى دارد و هنوز با مقصد فاصله‏اى دراز . گرچه بى‏شک تحولى است در این موضوع . افزون بر این که این سؤال هم چنان رخ مى‏نماید که به چه دلیل باید احکام مقام ولایت‏بر ستون مصلحت‏بنیان نهاده شود و نیز چه رابطه‏اى مصلحت‏با عدالت دارد و . . . . ادامه این بحث را در شمارهاى آینده پى مى‏گیریم .
پى‏نوشت‏ها:
1) به عنوان نمونه: ر . ک: سیف الله صرامى، احکام حکومتى ومصلحت .
2) خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ق، ج 3، ص 1001; سعید خورى شرتوتى، اقرب الموارد، بیروت، مکتبة اللبنان، چاپ دوم، 1992م، ج 1، ص 565; فخرالدین طریحى، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضویه، چاپ دوم، 1395ق، ج 2، ص 389; ر . ک: یوسف حامد العالم، المقاصد العامة للشریعة الاسلامیة، المعهد العالمى للفکر الاسلامى، چاپ دوم، 1415ق، ص 133; دکتر حسین حامد حسان، نظریة المصلحة فى الفقه الاسلامى، قاهرة، مکتبة المتنبى، 1981م، ص 6; دکتر رفیق عجم، موسوعة مصطلحات اصول الفقه عند المسلمین، بیروت، مکتبة ناشرون، چاپ اول، 1988م، ج 2، ص 1443; ابوحامد محمد غزالى، المستصفى، بیروت، مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1417، ج 1، ص 286; شفاء الغلیل، ص 102 .
3) نظریة المصلحة فى الفقه الاسلامى، ص 4- 5; المقاصد العامة للشریعة، ص 123 .
4) ر . ک: حر عاملى، وسایل الشیعة، تحقیق ربانى شیرازى، ج 16، ص 310; على بن الحسین الموسوى البغدادى، الشریف المرتضى، الذخیرة فى علم الکلام، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1412ق، ص‏187- 190; سدید الدین محمد حمصى رازى، المنقذ من التقلید، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1412 ق، ص 40- 51; حسن بن یوسف حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن‏زاده آملى، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ چهارم، 1413ق، ص 318 و319 .
5) شاطبى در تعریف مصالح مرسل چنین نوشته است: «مصالح مرسله آن است که نص خاصى بر الغا واعتبار آن از شارع نرسیده است . اما با تصرفات شارع هماهنگى داد . بدین سان که شارع جنس آن را اجمالا در ضمن مجموعه‏اى از ادله غیرمعین معتبر دانسته است واین استدلال مرسل به نام مصالح مرسل مشهور شده است .» ر . ک: ابراهیم بن موسى شاطبى، الموافقات، مصر، مکتبة التجاریة الکبرى، بى‏تا، ج 1، ص 39; الاعتصام، مصر، المنار، ج 2، ص 115; احمد ریسونى، اهداف دین از نگاه شاطبى، مترجمان سیدحسن اسلامى وسید محمدعلى ابهرى، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1376ش، ص 301; محمد غزالى، المستصفى، ج 1، ص 284; شفاء الغلیل، ص 102; دکتر یعقوب باحسین، رفع الحرج فى الشریعة الاسلامیة، المملکة العربیة السعودیة، دارالنشر الدولى، 1995م، ص 245 .
6) شاطبى، الاعتصام، ج 1، ص 351; محمد بن على شوکانى، ارشاد الفحول الى تحقیق الحق من علم الاصول، بیروت، دارالمعرفة، ص 225; موسوعة مصطلحات اصول الفقه عند المسلمین ج 2، ص 1437 .
7) ر . ک: ضوابط المصلحة، ص 272- 115; نظریة المصلحة فی الفقه الاسلامی، ص 23; سیف الدین آمدى، الاحکام فى اصول الاحکام، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405 ق، ج 4، ص 237 .
8) همان .
9) سعید رمضان البوطى، ضوابط المصلحة، ص 115- 272 .
10) ر . ک: الاحکام فى اصول الاحکام، ج 4، ص 237; علم اصول الفقه، ص 86- 87; نظام الدین عبدالحمید، مفهوم الفقه الاسلامى، ص 228- 229 .
11) محمدرضا المظفر، اصول الفقه، نجف، دارالنعمان، چاپ دوم، 1286 ق، ج 4، ص 205 .
12) علامه طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 14، ص 272- 277 .
13) درباره مصادیق «مصلحت‏شخصى و فردى‏» در فقه ر . ک: ابن براج، المهذب، ج 10، ص 349 .
14) دکتر وهبه زحیلى، الفقه الاسلامى وادلته، ج 5، ص 184 . فقیهان شیعه نیز همین فتوا را داده‏اند . ر . ک: حسن بن یوسف مطهر حلى (علامه حلى)، تبصرة الاحکام (الینابیع)، ج‏37 ، ص‏107 .
15) همان، ص 427 و428 و430 و432 . در فقه شیعه به عنوان نمونه ر . ک: مسایل ابن طى، الینابع، ج 36، ص‏179 .
16) همان ، ص‏536 .
17) الفقه الاسلامی وادلته، ج 6، ص 434 .
18) همان، ص 440- 442; قاضى ابویوسف، کتاب الخراج، ص 267 .
19) همان، ص 462 .
20) همان، ص‏469 و474; کتاب الخراج، ص 68 .
21) ر . ک: ضوابط المصلحة، ص 44- 70; ویلیام کى فرانکنا، فلسفه اخلاق، مترجم هادى صادقى، قم، مؤسسه فرهنگى طه، چاپ اول، 1376ش، ص 85- 86; فریدریک کاپلستون، تاریخ فلسفه غرب، مترجم، بهاءالدین خرمشاهى، ج 8، ص 14 برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، مترجم دریابندى نجف‏آبادى، ص 842 .
22) محمد بن محمد بن نعمان عکبرى بغدادى، تصحیح اعتقادات الامامیه، قم، کنگره جهانى هزارمین سال وفات شیخ مفید، چاپ اول، 1371; ر . ک: حسین مدرسى طباطبایى، مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى 1368ش، ص 46; احمد پاکتچى دایرة المعارف بزرگ اسلامى، مقاله اسلام، ج 8 ، ص 452; شیخ على کاشف الغطاء، کتاب ادوار علم الفقه واطواره، بیروت، دارالزهراء، ص 228; دکتر ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه وفقهاء، تهران، سمت، چاپ اول، 1375ش، ص 136; محمدمهدى الاصفى، تاریخ فقه شیعه، چاپ شده در مقدمه اللمعة الدمشقیة، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق، ج‏1، ص‏54; محمدهادى یوسفى غروى، تاریخ فقه شیعه، چاپ شده در مقدمه ریاض المسائل، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، 1412 ق، ج 1، ص 36- 42 .
23) همان .
24) حسین مدرسى طباطبایى، مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ص 46; ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه وفقهاء، ص 136 .
25) تصحیح اعتقادات الامامیة، ص 288 .
26) همان، ص 274 .
27) همان، چاپ شده در سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 12، ص 18 .
28) همان، ج 5، ص 50 .
29) شیخ طوسى مقدمه تهذیب الاحکام، ج 1، ص 1 . شیخ در این مقدمه به تفصیل از طعن‏ها ونکوهش‏هاى مخالفان در این باره یاد مى‏کند و هدف خود را از نگاشتن تهذیب پاسخ‏گویى به آن مى‏داند .
30) شیخ طوسى، مقدمه مبسوط، ج 1، ص 1 .
31) روشن است که در این پژوهش تنها «مصلحت‏» را در فقه به عنوان ضابطه احکام حکومتى پى مى‏گیریم .
32) شیخ طوسى، المبسوط، سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 32، ص 347 . «لان فى ذالک مصلحة للعب .» ; الجمل والعقود، ص 387 . «. . . لانه من مصلحته وله صرف المال الذى فى یده فیما یتعلق بمصلحته .» ; خلاف، ج 1، ص 352; مبسوط، ج 8، ص 152 .
33) همان، ج 35، ص 190 . «احدهما کما مصلحة له لحفظ رطوبته .» ، ص 225 و239 و 260 .
34) همان، ج 37، ص 93 .
35) همان، ص 190 .
36) النهایه، ج 17، ص 286; المقنع، ج 17، ص 274; الانتصار، ص 276 .
37) المبسوط، ج 32، ص 335 .
38) همان، ج 38، ص 143 .
39) همان، ج 12، ص 62 .
40) همان، ج 29، ص 195 .
41) مانند ارث، نهایه، ج 12، ص 67; کتاب الغیبة، ص 9، مانند لقطه، مبسوط، ج 8، ص 96 .
42) همان، ج 31، ص 260 .
43) شیخ طوسى، المبسوط، با تصحیح على اکبر غفارى، کتاب الجزایا، ج 2، ص 52 .
44) همان، ج 35، ص 239، همان، ج 38، ص 143 در این باره ر . ک: همان، کتاب رهن ص 98 .
45) همان، ج 33، ص 98 .
46) شیخ طوسى، النهایة فى مجرد الفقه الفقه والفتوى، ص 149; المبسوط، ج 2، ص 29; الجمل والعقود، ص 203; کتاب الخلاف، ج 5، ص 534، مساله 23، وج 1، ص 98; تهذیب الاحکام، تصحیح على‏اکبر غفارى، ج 4، ص 141 .
47) کتاب الخلاف، ج 5، ص 544; المبسوط، ج 2، ص 38; الاقتصاد، چاپ شده در سلسله الینابیع الفقهیه ، ج‏31 ، صفحه 4 ; الجمل والعقود چاپ شده در الرسائل العشر، ص 242; تهذیب الاحکام، ج 4، ص 120، حدیث 343- 3 و استبصار، باب مقدار الجزیه، ج 2، ص 53 .
48) المبسوط، ج 2، ص 20; کتاب الخلاف، ج 4، ص 190 و 188; النهایه، ص 296 .
49) شیخ طوسى، النهایة، ص 296 .
50) همان، ص 289 .
51) المبسوط، ج 2، ص 8 و 4; تفسیر تبیان، ج 5، ص 175 .
52) همان، ص 17 .
53) همان، ج 2، ص 51- 50 و 293 .
54) مانند نقل ، همان ، ص‏298 ; الخلاف ، ج‏5 ص‏519 .
55) المبسوط، ج 1، ص 50 و51 .
56) همان، ج 2، ص 275- 273; النهایة، ص 293 .
57) همان، ج 2، ص 62 وص‏11 وص‏12; النهایة، ص 293 .
58) همان، ص 52- 50 . در این باره ر . ک: علامه حلى، منتهى الاحکام، ج 2، ص 974; جواهر الکلام، ج 21، ص 297 .
59) همان، ر . ک: کتاب الخلاف . چاپ شده در سلسلة الینابیع الفقهیة، ج 36، ص 286- 284، مسایل 8، 9، 10، 11 و12 .
60) ر . ک: جعفر بن حسن حلى، المختصر النافع (الینابیع)، ج 5، ص 384 وج 12، ص 333; شرایع الاسلام، ج 12، ص 295 و296 وج 9، ص 215 وص 206 وص 318 و . . . .
61) ر . ک: احمد پاکتچى، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص 453; جعفر السبحانى، تاریخ الفقه الاسلامى وادواره، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، 1419 ق، ص 324- 327; دکتر ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه وفقهاء، ص 221- 224; محمدهادى یوسفى غروى، مقدمه ریاض المسائل، ج 1، ص 55- 63; حسین مدرسى طباطبایى، مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ص 52 .
62) رسول جعفریان، از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، مؤسسه فرهنگى دانش واندیشه معاصر، چاپ اول، 1371، ص 105- 111; شیرین بیانى (اسلامى ندوشن)، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چاپ اول، 1371، ج 2، ص 639 وص 604 .
63) ر . ک: حسین مدرسى طباطبایى، مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ص 52 .
64) علامه حلى، قواعد الاحکام، (الینابیع)، ج 5، ص 426 وج 10، ص 243 وج 11، ص 370; ارشاد الاذهان (الینابیع)، ج 29، ص 232 وج 34، ص 115; تلخیص المرام (الینابیع)، ج 34، ص 131; تبصرة المتعلمین (الینابیع)، ج 37، ص 107 وج 29، ص 219 .
65) قواعد الاحکام، ج 9، ص 244 .
66) همان، ص 244; تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 426; منتهى المطالب، ج 2، ص 928; جامع المقاصد در این باره نوشته است: «هذا التخییر اجتهاد فى المصلحة لا تخییر شهوة کما صرح به المصنف فى التذکرة والمنتهى لانه ولى المسلمین ووکیلهم فلابد من تحرى المصلحة لهم .» ، ج 3، ص 392 .
67) همان، ص 264; زین الدین الشهید الثانى، فوائد القواعد، به کوشش سید ابوالحسن مطلبى، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ص 495- 496 . متن قواعد در این اثر به چاپ رسیده است و از آن روى نظر علامه را نیز از آن منبع نقل کردیم که شهید ثانى حاشیه سودمندى بر لزوم در نظر گرفتن مصلحت در این باره دارد .
68) همان، ص 251; ارشاد الاذهان (الینابیع)، ج 31، ص 195; تلخیص المرام (الینابیع)، ج 31، ص 210 .
69) همان، ص 253 .
70) همان، ص 256 . ر . ک: على بن الحسین الکرکى، جامع المقاصد، ج 3، ص 429- 430 .
71) همان، ص 258; محقق کرکى، جامع المقاصد، ج 3، ص 438; علامه حلى، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 418; منتهى المطالب، ج 2، ص 94; تحریر الاحکام، ج 1، ص 136 .
72) همان، ص 261; ر . ک: فوائد القواعد، ص 492; محمد بن الحسن الحلى، (فخرالمحققین)، ایضاح الفوائد فى شرح القواعد، قم، مؤسسه مطبوعات اسماعیلیان، چاپ دوم، 1363 ش، ج 1، ص 388 . وى نوشته است: «لان الجزیة وضعت لمصلحة المسلمین .»
73) همان، ص 261 .
74) همان، ص 262 .
75) همان، ارشاد الاذهان، ج 31، ص 199 .
76) همان، قواعد الاحکام، ج 9، ص 265 .
77) ایضاح الفوائد فی شرح القواعد، ج 4، ص 482 .
78) به عنوان نمونه درباره قاضى ر . ک: همان، ص 298 .
79) همان، ص 302 .
80) ر . ک: القواعد، چاپ شده در سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 11، ص 7- 396; ایضاح القواعد، ج 4، ص 304 .
81) به عنوان نمونه رابطه ولایت فقیه و مصلحت را شفاف‏تر مطرح کرد . ر . ک: قواعد الاحکام (الینابیع)، ج 9، ص 243 و245 و255 و266; به عنوان مثال مساله وجوب مهادنه در صورت اقتضاى مصلحت، همان، ص 264 و . . . .
82) محمد بن مکى عاملى، القواعد والفوائد، ج 1، ص 38- 26 وص 139- 138; الدروس الشرعیة، ج 2، ص 45 .
83) غایة المراد، ج 1، ص 473 و474 و482 و485; والدروس الشرعیه، ج 2، ص 30 و37 .
84) همان، ج 1، ص 497; الدروس الشرعیة، ج 2، ص 34; محمد بن مکى عاملى، اللمعة الدمشقیة، قم، دارالناصر، چاپ اول، 1406 ق، ص 87 .
85) همان، ج 1، ص 483; الدروس الشرعیة، ج 2، ص 33; اللمعة، ص 88 .
86) همان، ج 1، ص‏488; الدروس الشرعیه، ج 2، ص 36 و37 .
87) همان، ج 1، ص 427 و432 .
88) همان، ج‏2، ص 452 وج 2، ص 24; الدروس الشرعیه، ج 2، ص 67 .
89) همان، ج 1، ص 285; دروس، ج 1، ص 241 .
90) همان، الدروس الشرعیه، ج 2، ص 65 و68 .
91) ر . ک: همان، ص 40; غایة المراد، ج 1، ص 489 و493; باب رهن، الدروس الشرعیه، ج 3، ص 318 و403 .
92) القواعد والفوائد، ج 1، ص 320، قاعده 114 .
93) همان، ص 352; همان، ج 1، ص 214 .
94) همان، ص‏405، ذیل قاعده 147 .
95) الدروس الشرعیة ، ج‏2 ، ص‏65 .
96) همان، ج 1، ص 214 .
97) همان، ج 1، ص 352 و 144; الدروس الشرعیة، ج 2، ص 72 و30; غایة المراد، ج 1، ص 481 .
98) همان، ج 1، ص 352 و144 و405 و407 .
99) همان، ص 141- 146 .
100) همان، ص 141- 146 .
101) ر . ک: شیرین بیانى، پیشین، ص 791- 792; رضا مختارى، مقدمه غایة المراد، ص 164- 168; شهید ثانى، الروضة البهیة فى شرح للمعة الدمشقیة، به کوشش سید محمد کلانتر ، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403، ج 1، ص 23- 24 .
102) اللمعة الدمشقیة، ص 90 و94، 37; الدروس الشرعیة، ج 2، ص 47 و48 وج 1، ص 186 و262; غایة المراد، ج 1، ص 164 .

 

تبلیغات