آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

متن

مقدمه
اجتهاد فقهى، تلاشى است عالمانه در جهت‏به دست آوردن احکام شرعى با اتکاى بر کتاب، سنت، عقل و اجماع، در چارچوب قواعد اصولى. با این حال، شناخت‏بستر تاریخى یک مساله فقهى یا کلامى، مى‏تواند در فهم درست آن کمک شایسته‏اى بنماید. طبیعى است که هر مساله‏اى در زمانى خاص پدید آمده و طى زمانى دراز، با توجه به تحولات مختلف تاریخى و موضوعى، دامنه فروعات آن وسعت‏یافته و همین شرایط تاریخى سبب شده است تا گاه حکم مساله تغییر کند. براى نمونه، حکم نماز جمعه، براساس آیه قرآنى مربوط و احادیث و سیره عملى رسول خدا(ص) کاملا مشخص بوده است; اما تغییراتى که بعدها در اوضاع سیاسى جامعه در باره امامت پدید آمد، سبب شد تا حکم آن در معرض تغییر قرارگیرد و اسباب اختلاف نظر میان فقها شود. شناخت ابعاد این تغییر، منوط به شناخت درست‏شرایط سیاسى و اجتماعى خاصى است که با عنایت‏به آن‏ها، احادیث امامان(ع) درباره حکم نماز جمعه صادر شده است. همین رویه، درباره مساله غنا نیز صادق است; زیرا صدور احادیث مربوط، اعم از تحریم یا تحلیل، در اوضاع خاصى بوده است که براى شناخت تعریف دقیق غنا و تعیین مصادیق آن، لازم است‏به آن اوضاع توجه شود. نتیجه آن که، به هر روى، دانش تاریخ مى‏تواند در این زمینه، کمک شایسته‏اى بنماید، بدون آن که ادعاى آن را داشته باشد تغییرى در مبانى صدور احکام بدهد.
طبعا براى شناخت تاریخ مساله، یکى از کارهاى لازم آن است که آنچه طى زمان، درباره آن مساله گفته شده، گردآورى و بررسى شود. بر این اساس، دوست ارجمند و دانشمند ما جناب استاد رضا مختارى، به همراه تنى چند از محققان و فضلا، مصمم شد تا رسائل و اقوال مربوط به غنا را در منابع شیعه و سنى و براساس ترتیب تاریخى، مدون کند. حاصل این کار انتشار سه جلد کتاب با عنوان میراث فقهى(1): غنا و موسیقى بود که دو مجلد آن به همت مدرسه ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و یک مجلد آن توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، در اختیار عموم گذاشته شده و دائرة‏المعارف جامعى از مباحثى است که در این‏باره صورت گرفته است. وجود این منبع بسیار با ارزش، سبب شد تا نویسنده این سطور، در این اندیشه افتد تا بر اساس آنچه در آن‏جا آمده، نوشتار زیر را درباره تاریخ بحث و گفتگوى فقها از غنا در دوره صفوى فراهم کند.
بحث از غنا در دوره صفوى
در کنار بحث‏هاى گسترده‏اى که در دوره صفوى در باب نماز جمعه و در دایره‏اى محدودتر، درباره مصرف توتون و تنباکو صورت گرفت‏یکى دیگر از مباحث جنجالى دوره صفوى در میان علما، بحث از حکم «غنا» در فقه اسلامى بوده است. برخى چنین گفته‏اند که نخستین بار این مساله را ملامحمد باقر خراسانى معروف به محقق سبزوارى (م‏1090ه.ق) در رساله‏اى مستقل مطرح کرده است. (1) احمد تونى (م‏1083ه.ق) که چند سالى پیش از محقق درگذشته برادر فاضل تونى (م‏1071ه.ق) معاصر دیگر محقق سبزوارى، رساله‏اى مستقل در باب مساله غنا داشته که متن آن برجاى نمانده است. در این که کدام یک از این دو رساله مقدم بر دیگرى بوده است، نمى‏توان سخن گفت; تنها مى‏توان گفت، احتمال آن مى‏رود که تونى پس از آن که محقق سبزوارى مطالبى در این‏باره، در کفایة الاحکام یا رساله‏اى دیگر داشته، آن رساله را نوشته باشد.
آنچه را سبزوارى در کتاب کفایه در این‏باره مطرح کرده و شبیه آن را فیض کاشانى در برخى از آثارش آورده و پیش و پس از آن، شمارى از عالمان عارف مسلک مطرح کرده‏اند و پیش از آن در فقه شیعه سابقه نداشته، آن است که حکم حرمت را روى مطلق غنا نبرده و به همین دلیل با مباح یا مستحب دانستن خواندن قرآن با آواز براساس حدیث «من لم یتغن بالقرآن فلیس منا» غناى حرام را روى آوازى مى‏برد که در زمان صدور احادیث‏حرمت، به مجالس لهو لعب اختصاص داشته و کنیزکان در آن مجالس به آوازه خوانى همراه با آلات موسیقى مى‏پرداخته‏اند.
البته آگاهیم که پیش از آن، اختلاف نظر اجمالى درباره خواندن اشعار مرثیه امام حسین(ع) به غنا و آواز، (2) سر دادن آواز براى حرکت‏شتران یا به اصطلاح «حداء» و همچنین خوانندگى زنان در مجالس عروسى، به شرطى که مردان نشنوند، وجود داشته و آنان که به حلیت این موارد اعتقاد داشته‏اند، طبعا آن‏ها را از حکم حرمت غنا، استثنا مى‏کرده‏اند. آنچه محل بحث است، مواردى جز این‏ها و در درجه نخست، به آواز خواندن آیات قرآن و اشعار عارفانه و اذکار و ادعیه است.
در این‏جا باید گفت، جستجوى ما نشان مى‏دهد، این دیدگاه، ویژه محقق سبزوارى و فیض کاشانى نبوده است; اما از آن‏جا که حملات اصلى از سوى مخالفان به این دو نفر صورت گرفته، چنین تصور شده است که مبدع این نظر، محقق سبزوارى بوده است. آنچه درباره سابقه این نظریه مى‏توان گفت این است که، عالمان عارف شیعه یا صوفى مسلک (3) این زمان (یعنى دوره میانى صفوى و حتى زودتر از آن) به دلیل وجود مساله سماع که در میان صوفیان اهل سنت‏بنیادى مستحکم داشت، و این که به اجبار مى‏بایست راهى شرعى براى توجیه آن میان شیعیان متمایل به تصوف مطرح مى‏شد، روى این نظر حساسیت داشته، آن را نشر مى‏دادند. حتى اگر بحث‏سماع هم مطرح نبود، که البته میان این قبیل عالمان مطرح و مورد حمایت صریح واقع نشد، بحث‏خواندن اشعار عرفانى، در کنار اشعار مرثیه خوانى و غیره، چنین بحث فقهى را مى‏طلبید. بنابراین، طرح مساله غنا، حتى اگر در ظاهر از اظهار نظر محقق سبزوارى و فیض آغاز شد، میان عالمان شیعه، آنان که تمایلات عرفانى داشتند، مطرح بود. ریشه آن دست کم به اعتقاد مخالفان آن‏ها به عقاید سنیان صوفى مسلک برجسته‏اى چون غزالى بر مى‏گشت که البته آن نظر، موافقت مانندى با چندین حدیث موجود در کتاب کافى در باب تلاوت قرآن با صوت حسن داشت; روایاتى که شبیه آن‏ها در منابع سنى هم آمده است. دارابى از صوفیان ذهبى مذهب دوره اخیر صفوى، عقیده به این را که صوت حسن غنا نیست درست‏یا غلط به شیخ طوسى، سید حیدر آملى، ابن ابى جمهور احسائى، ابن فهد حلى، شیخ رجب برسى، شیخ على‏بن هلال جزائرى، ملاعبدالرزاق کاشى، شیخ بهائى، ملاصدراى شیرازى و ملامحمد صالح مازندرانى نسبت داده است. (4) گرایش غالب بر بیشتر این افراد، از همان نوعى است که در مجلسى اول، فیض کاشانى و محقق سبزوارى مى‏توان یافت.
در میان عبارات این قبیل افراد، نخستین فردى که متن صریحى از او در دسترس است، میرصدرالدین محمد دشتکى (زنده در 973ه.ق) است که پس از اشاره به این که «امامیه و شیعه، غنا و آلات آن را به طور مطلق حرام کرده‏اند»، مى‏نویسد:
اما من مى‏گویم: خواندن قرآن و احادیث و اشعارى که مشتمل بر حکمت و موعظه و نصایح و تحمید و تمجید خداوند و وصف رسول و مناقب اهل بیت(علیهم الصلاة والسلام) است، اگر راست‏باشد و براى خدا و کسب ثواب و نصیحت مؤمنان با صداى نیکو خوانده شود و از زن اجنبى یا پسر بچه، که شایبه فسق و شهوت در آن است، صادر نشود، «فلا ارى به باسا بل اراه مستحبة مندوبة الیها لزیادة تاثیرها حینئذ فی القلوب; (5) به نظر من اشکالى ندارد، بلکه مستحب است; چرا که به این صورت، تاثیر بیشترى در دل‏ها مى‏گذارد».
نمونه دیگر آخوند ملا محمد تقى مجلسى (م‏1070ه.ق) است که همین تمایلات را داشت. او نیز روى صوت نیکو در قرائت قرآن تاکید زیادى داشت و در پاسخ پرسشى که از او شد، کوشید تا خواندن قرآن را به صورت زیبا از مصداق غناى حرام خارج کند. وى مى‏نویسد:
بعضى توهم کرده‏اند که هر چه موافق مقامى از مقامات دوازده‏گانه یا بیست و چهار شعبه باشد، آن غناست; و غلط [به معناى اشتباه‏قدس سره کرده‏اند; [چراقدس سره که هر صدایى که از حیوان [نیزقدس سره بر مى آید، موافق مقامى از مقامات است و تحقیقش آن است که بسیار است که آدمى مفتون آواز خوش مى‏شود و او را از حق تعالى باز مى‏دارد و اگر در مقام محبت است، سبب ازدیاد محبت مى‏شود و اگر کسى در این مقام نباشد، نشنیدنش اولى است. (6)
شبیه همین فتوا را از عالم عارف دیگرى در این دوره، با نام محمد على سبزوارى (م‏1078ه.ق) داریم. وى باب دهم کتاب تحفة العباسیه خود را که به شاه عباس دوم (سلطنت 1052-1077ه.ق) تقدیم کرده، به این صورت عنوان گذارى کرده است: «در بیان آواز خوش و در بیان آن که هر آواز خوشى غناى مذموم در شرع نیست‏». وى در این فصل ابراز مى‏دارد که «پس، آوازخوش، از حیثیت‏خوشى حرام نیست‏». وى با استناد به روایاتى که شیخ کلینى در کتاب کافى در باب تلاوت قرآن یا «باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن‏» (7) آورده است، مى‏نویسد:
پس، حرام شدن آواز خوش را سببى باشد که او چون موجود شود، استماع آواز خوش حرام بود. مثل آواز زن نامحرم یا پسرى که شنیدن او موجب انبعاث شهوت شود، یا آواز کسى که با چیزى خواندن، رباب و چنگ و بربط و امثال آن زند; زیرا که اکثر احادیثى که در مذمت غنا واقع شده، دال است‏بر مذموم بودن آواز ،جهت مقارن بودن با ساز.
وى در ادامه به رد این نظر که مطلق غنا با تعریف «کشیدن آواز مشتمل بر وصفین ترجیع و اطراب‏» حرام باشد، مى‏نویسد:
حکم کردن به حرام بودن معانى [ظ:اغانى‏قدس سره مطلقا، منافى است‏با احادیثى که قبل از این مذکور شد; به واسطه آن که احادیث مذکور دالند بر فضیلت آواز خوش. و سرود آواز خوش است.
پس از آن چنین نتیجه مى‏گیرد:
پس آنچه به خاطر فقیر مى‏رسد، آن است که غناى مذموم آوازى است که مشتمل بر لهو و باطل و دروغ [باشدقدس سره و بهشت و آخرت را به خاطر نرساند. (8)
این هم نمونه‏اى دیگر از دیدگاه یک عالم عارف مسلک معاصر مجلسى اول، فیض و محقق سبزوارى است که نشان مى‏دهد زمینه طرح این بحث را به جهت همان گرایش خود طرح کرده‏اند.
محمد باقر سبزوارى و مساله غنا
به هر روى، داستان غنا با ملا محمد باقر معروف به محقق سبزوارى (9) (م‏1090ه.ق)، که موقعیت‏سیاسى‏مذهبى بالایى در اصفهان داشت، مطرح گردید. زمانى که وى این بحث را مطرح کرد، مخالفت زیادى از فقیهان، به ویژه نسلى از فقهاى عرب مقیم اصفهان را که موضع ضد صوفى داشته و این موضع را نسل اندر نسل از زمان محقق کرکى (م‏940ه.ق) به این سوى داشتند برانگیخت; به طورى که رساله‏هاى متعددى در این‏باره نوشته شد. وحید بهبهانى (م‏1206ه.ق) نوشته است:
صاحب کفایه یعنى محقق سبزوارى صاحب کفایة الاحکام غناى در قرآن را استثنا کرده است. شنیدم که شمارى از فضلا، بیش از بیست رساله در رد بر او نوشتند که همه آنان از شاگردان آقا حسین خوانسارى و از برجستگان روزگار بودند. (10)
مشکلى که وجود دارد این است که آیا محقق سبزوارى رساله‏اى در رد تحریم مطلق غنا یا به اصطلاح تحلیل غنا داشته است‏یا نه؟ در این‏باره باید گفت، در حال حاضر، دو متن از محقق درباره غنا در دست است: نخست متنى کوتاه در کتاب کفایة الاحکام [تالیف به سال 1055ه.ق قدس سره (11) که ضمن آن غناى در قرآن را از اصل غنا، استثنا کرده است. دوم رساله مستقلى که عنوان آن رسالة فى تحریم الغناء مى‏باشد. با همه جستجویى که صورت گرفته، (12) تا کنون رساله‏اى در حلیت قسمى از غنا از محقق به دست نیامده است. تنها شاهدى که درباره وجود چنین رساله‏اى در دست است، عبارت محقق سبزوارى در کفایه است:
نزد ما اختلافى در تحریم غنا فى الجمله نیست و اخبار و احادیث مربوط به آن فراوان است... اما شمارى از اخبار، دلالت‏بر جواز آن، بلکه استحباب آن در باب خواندن قرآن دارد... و ما تفصیل این مطلب را در برخى از رسائل خود آورده‏ایم (و فصلناه فی بعض رسائلنا). (13)
این جمله، اشاره به رساله‏اى از مؤلف دارد که این نظر در آن‏جا مورد بحث قرار گرفته است; در حالى که رساله تحریمیه ایشان، چیزى برخلاف دیدگاه موجود در کفایه است.
از رساله تحریمیه او در غنا، دانشمندانى چون میرلوحى (14) (م بعد از 1085ه.ق)، شیخ حر عاملى (15) (م‏1104ه.ق)، میرزا عبدالله اصفهانى افندى (16) (م حدود1129ه.ق) و ملا اسماعیل خواجوئى (17) (م‏1173ه.ق) یاد کرده‏اند. شیخ على عاملى (1013-1104ه.ق) نخستین ردیه نویس محقق سبزوارى، پس از پایان رساله خود مى‏نویسد که، پس از تالیف رساله خود، رساله‏اى از محقق سبزوارى در تحریم غنا دیده است. وى به طعنه مى‏افزاید:
البته تالیف این کتاب، نه از آن بابت است که مجتهد گاه عقیده‏اش تغییر مى‏کند، بلکه چیزى جز آن است! (18)
عاملى گاه در رساله‏اش، اشاراتى به این نکته دارد که افزون بر شنیدنى‏ها، مطالبى را در نوشته‏هاى محقق سبزوارى دیده است. این هم مى‏تواند اشاره فقط اشاره به همان رساله مفقوده باشد. (19)
رساله تحریمیه سبزوارى با تصحیح آقاى على مختارى در مجموعه میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول (ص‏595) به چاپ رسیده است. محتواى این رساله با آنچه محقق در کفایه آورده و گفته است که مطلب را در برخى از رسائل خود تفصیل داده، سازگار نیست; بنابراین دلالت دارد البته در حد احتمال و هیچ شاهد مستقلى غیر از این عبارت بر آن نیست که وى رساله مستقلى در باب غنا داشته و در آن، مفاد مطلب موجود در کفایه را که گرایش به حلیت غناى قرآن دارد شرح کرده بوده است. ملااسماعیل خواجوئى به عکس، باورش این است که محقق ابتدا رساله تحریم غنا را نگاشته و بعد از آن دیدگاهش به حلیت قسمى از غنا تغییر کرده است. خواجوئى که رساله تحریمیه خود را ناظر به سخنان محقق سبزوارى و سید ماجد بحرانى نوشته، تنها مطالبى که نقل و نقد کرده، از کفایه (20) و احیانا ذخیرة المعاد سبزوارى است. وى در میانه رساله خود، مى‏نویسد:
اکنون که این مطالب را نگاشتم، آگاه شدم که محقق سبزوارى رساله‏اى در تحریم غنا نوشته است. وقتى آن را به دست آوردم، دیدم که او در قدیم قائل به تحریم غنا ى قرآنى بوده و پس از آن قائل به اباحه آن، بلکه استحباب شده است. شاهد آن، سخن وى در کفایه است که مى‏گوید: «وفصلناه فی بعض رسائلنا». این سخن او اشاره به همین رساله [یعنى رساله تحریم‏قدس سره است. (21) در حالى که ما پیش از این گمان مى‏کردیم که مقصودش رساله مستقلى بوده که در اباحه نوشته بوده است. (22)
سپس بخش‏هایى از متن رساله تحریمیه سبزوارى را که معتقد است مؤلف داراى «ذهن ثاقب و فکر صائب‏» است، همراه با شرح و توضیح آورده است.
به نظر مى‏رسد، دلیل اصلى آوردن این متن آن است تا نشان دهد، نظر قدیم محقق سبزوارى که به اعتقاد خواجوئى تحریم بوده، درست‏تر از نظر بعدى او در کفایه است که به تحلیل گرایش دارد. خواجوئى درست مانند شیخ على عاملى که به طعنه گفته است، تغییر عقیده محقق از تحلیل به تحریم (23) نه از بابت عوض شدن راى اجتهادى مجتهد است، مى‏نویسد:
این که شاهد هستید وى بعد از رساله تحریم، مطالب دیگرى را در کفایه آورده که داراى «اختلاطات عجیبه و اختلافات غریبه‏» است، «لیست مما یوجبه تجدد رای المجتهد; ناشى از تغییر راى اجتهادى مجتهد نیست، بلکه ناشى از مخالفت‏با ادله است‏». (24)
آنچه مهم است این که ما از تاریخ تالیف کفایه که سال 1055 است آگاه هستیم; اما از تاریخ تالیف رساله تحریم غناى او آگاهى نداریم تا بدانیم کدام یک زودتر تالیف شده است. از آن‏جا که شیخ على رساله تحریم غناى خود را در رد بر محقق در ربیع‏الاخر سال 1087 نگاشته و در پایان آن اظهار داشته که رساله تحریم غناى محقق را پس از تدوین رساله‏اش دیده، به نظر مى‏رسد، فعلا مى‏توان پذیرفت که، محقق ابتدا بر عقیده تحلیل بوده و پس از آن رساله تحریم را نگاشته است. مساله دیگرى که زمان این دو نظر را تا اندازه‏اى به هم نزدیک مى‏کند آن است که استفتایى که از محقق در باب خوانندگى و غناى رایج میان صوفیان شده و وى در آن قائل به حرمت‏شده و نوشته است: «فرقى نیست که غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر»، مربوط به پیش از سال‏1060 هجرى قمرى بوده است; زیرا این پاسخ را سید محمد میرلوحى در اواسط همین سال در کتاب سلوة الشیعة درج کرده است. (25)
مهم آن است که محقق در مقام عالمى برجسته و صاحب منصب دینى در شهر اصفهان، در کفایه خود که متن مهمى در فقه بوده عقیده خاصى را مطرح کرده که با عقیده محمد تقى مجلسى (م‏1070ه.ق) و فیض کاشانى (م‏1091ه.ق) همسانى دارد. وى حرمت را روى مفهوم غناى بدون قید و شرط، نبرده، بلکه غناى حرام را غنایى مى‏داند که در زمان صدور روایات، در قالب مجالس لهو، توسط کنیزکان و آوازه‏خوانان زن در مجالس فسق و فجور عرضه مى‏شده است و مردان در آن حاضر مى‏شده‏اند. (26) آشکار است که این استدلال، زمینه را براى توسعه مصادیق غناى حلال فراهم کرده و البته دامنه آن به قرآن محدود نگشته، بلکه شامل موارد دیگرى نیز مى‏شود. فیض کاشانى این توسعه را با راحت‏بیشترى بیان کرده است:
و على هذا فلا باس بسماع التغنی بالاشعار المتضمنة ذکر الجنة و النار و التشویق الى دار القرار و وصف نعم الله الملک الجبار و ذکر العبادات و الترغیب فی الخیرات و الزهد فی الفانیات و نحو ذلک; (27)
بدین ترتیب شنیدن آوازى که در آن اشعارى در باب یادآورى بهشت (28) و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمت‏هاى الهى و یادآورى عبادات و ترغیب در کارهاى نیک و زهدورزى در دنیا و امثال آن، ایرادى ندارد.
عبدالحى رضوى (م‏بعد از 1141ه.ق) نیز عین عبارت فیض کاشانى را در رساله خود آورده است. (29)
ابراز این عقیده توسط محقق و احیانا پیش از او توسط مجلسى اول و فیض سبب بر آشفتن مخالفان شده است. اگر محقق رساله تحریم را پس از کفایه نوشته باشد، مى‏توان گفت، وى به دلیل تغییر راى اجتهادى‏اش و یا به قصد آرام کردن گرد و خاکى که توسط مخالفان برپا شده بوده، رساله تحریمیه را نگاشته و از آنچه در کفایه یا رساله‏اى مستقل که به دست نیامده تالیف کرده، برگشته است.
محقق سبزوارى در رساله تحریم غنا، پس از ارائه ادله حرمت غنا، از خواندن قرآن یاد کرده و روال بحث را در تحریم ادامه داده است. شگفت‏ترین بخش آن، بخش پنجم است که ضمن آن به وضعیت زمان خود و آواز خوانى رایج میان صوفیه اشاره و از آن انتقاد کرده است. وى مى‏نویسد:
در میان جماعتى از مردم روزگار ما، خواندن قرآن با آوازه و نغمه رایج گشته است; همین طور خواندن و شنیدن دعاها و اذکار; گاه این وضعیت‏به خواندن اشعار متصوفه و مانند آن با آواز، سرایت کرده و از دایره عوام فراتر رفته، به خواص از اهل علم و دیانت و افرادى که منسوب به تقوا و عدالت هستند، رسیده است. این افراد این‏گونه استدلال مى‏کنند که خواندن آنچه در قرآن، دعاها و اشعار مشتمل بر حکمت و موعظه آمده است، غنا نیست; بلکه غنا، چیزى است که مردمان اهل لهو و فجور در مجالس گناه و شراب و غیره به آن مى‏پردازند.... گاه نیز به این مطلب استدلال مى‏کنند که عرف این قبیل موارد را غنا نمى‏داند و بنابراین حرام نیست. گاه نیز گفته مى‏شود که حقیقت غنا مجهول بوده و ثابت نیست که این قبیل موارد غنا باشد و از آن‏جا که اصل اباحه است، تا دلیل کافى نباشد، نمى‏توان این موارد را حرام دانست. (30)
محقق سبزوارى، سپس به بیان جواب این اشکالات پرداخته و با توجه به این که غنا واژه‏اى عربى است، دخالت دادن عرف عجمى را در آن ناصواب مى‏شمرد. وى مى‏گوید که در لغت، به همه این موارد غنا گفته مى‏شود; کما این که اهل موسیقى نیز لفظ غنا را شامل همه این موارد مى‏دانند. وى تاکید دارد که حتى عرب امروز نیز غنا را شامل همه این موارد مى‏داند. در نهایت مى‏نویسد:
آنچه شایسته افراد متقى و متدین، به ویژه اهل علم و فقه است، آن است که از این قبیل موارد پرهیز کرده، در کار دین، رعایت احتیاط داشته، به اصحاب اهوا نگروند، از تمایلات نفسانى و لذت‏هاى طبیعى، پرهیز کنند. در این زمان، بهتر آن است تا در کار دین احتیاط و تنها بر امور یقینى تکیه کنند، درست همان طور که ائمه اطهار(ع) دستور داده‏اند [رفتار کنند;قدس سره چرا که اشتباه و اشکال در مسائل و ادله فراوان بوده و شبهات و اختلافات و رسوخ هواى نفس در اظهار نظرها فراوان است.... (31)
وى در پاسخ استفتاى دیگرى که از وى در باره به آواز خواندن آیات قرآنى شده، بار دیگر نظر خود را دایر بر تحریم تاکید کرده است. وى مى‏نویسد:
خلافى میان علماى امامیه (رضوان الله علیهم اجمعین) نیست در این که غنا و سرود حرام است و از احادیث متعدده ظاهر مى‏شود که کبیره است; فرقى نیست که غنا در قرآن باشد یا شعر یا غیر آن. و فتواى بعضى از علماى سابق به تحریم رقص و تصفیق به نظر رسیده و فتواى کسى به اباحت آن به نظر نرسیده است. کتبه الفقیر محمد باقر السبزواری. (32)
این پاسخ، ما را با مشکل بیشترى درباره دیدگاه محقق سبزوارى رو به رو مى‏کند. دشوارى این است که چگونه است محقق با داشتن رساله تحریمیه و این پاسخ صریح، آن‏چنان از ناحیه دانشمندان ضد صوفى این دوره، مورد حمله واقع شده است؟ به نظر مى‏رسد براى مخالفت، انگیزه‏هاى دیگرى هم در کار بوده است.
فیض کاشانى و مساله غنا
فقیه دیگرى که تمایلاتى از هر جهت مشابه محقق سبزوارى داشت، بلکه به مراتب در این مساله از او صریح‏تر بود، ملامحسن فیض کاشانى (م‏1091ه.ق) است. وى نه تنها در گرایش فقهى خود همانند وى مى‏اندیشید و این خط تا صاحب مدارک (محمد بن على موسوى عاملى (م‏1009ه.ق) و از آن‏جا تا مکتب فقهى مقدس اردبیلى ادامه مى‏یابد (33) بلکه در مبحث نماز جمعه و از جمله همین بحث غنا نیز همان عقیده سبزوارى را داشت. به علاوه، وى نیز همانند محقق، شخصیت‏سیاسى داشت و مدتى منصب امامت جمعه اصفهان را عهده‏دار بوده و با شاه عباس دوم (1052-1077ه.ق) و سپس شاه سلیمان (1077-1105ه.ق) ارتباط داشت. در برابر این خط، مخالفان متعددى قرار داشتند که بسا در مساله نماز جمعه و غنا و گاه صرفا در مساله غنا، با محقق سبزوارى و فیض کاشانى سخت درگیر مى‏شدند.
دیدگاه فیض کاشانى آن‏چنان که در برخى از آثار او آمده حرمت غنایى است که در زمان امویان و عباسیان معهود بوده و جز آن، حرمتى ندارد. گذشت که محقق سبزوارى تنها در مورد تحلیل غنا در خواندن قرآن بحث کرده بود; هر چند آن استثنا، در اصل به نفى حرمت مطلق غنا برگشته و این راه را براى دیگر استثناها نیز فراهم کرده بود. در این‏جا فیض، شاید حتى مقدم بر او، در این‏باره سخن گفته است. این تقدم از آن روست که وى بحث غنا را در کتاب مفاتیح الشرایع خود که آن را به سال 1042 هجرى قمرى به اتمام رسانده مطرح و این نظر خود را در آن‏جا بیان نموده است. وى پس از اشاره کوتاهى به اقوالى که در باب حرمت غنا آمده است، مى‏نویسد:
آنچه از مجموع اخبار وارده به دست مى‏آید، آن است که حرمت غنا و آنچه متعلق به اجرت و تعلیم و شنیدن و خرید و فروش و همه این‏ها مى‏شود، اختصاص به صورتى از غنا دارد که معهود و متعارف در زمان امویان و عباسیان بوده و در مجالس آمیخته از زن و مرد، که سخنان باطل و لهو و لعب به وسیله آلات موسیقى در آن وجود داشته، بوده است; یعنى آن چیزى که مشتمل بر فعل حرام باشد. (34)
فیض در ادامه، با احتیاط مى‏نویسد:
البته گفتنى است که انجام دادن برخى از کارها، حتى اگر مباح باشد، سبت‏به اصحاب مروت سزاوار نبوده و جز در مواردى که هدف حقى در کار باشد، نباید آن‏ها را انجام داد. (35)
وى همین عبارت را در کتاب محجة البیضاء (36) نیز که تهذیب و تلخیص کتاب احیاء علوم الدین غزالى است آورده است. این مطلب، احتمال آن را که راى وى در باب غنا آن‏گونه که برخى از مخالفان گفته‏اند متاثر از غزالى باشد، تقویت مى‏کند.
فیض، بیست و شش سال بعد از تالیف کتاب مفاتیح، در کتاب وافى که آن را در سال 1068 هجرى قمرى به پایان برده در ادامه چند حدیث، همان مطالبى را که در مفاتیح‏الشرایع آورده، تکرار مى‏کند; (37) و این نشان مى‏دهد که عقیده‏اش تغییر نکرده است. در آن‏جا مى‏افزاید:
شنیدن تغنى به اشعارى که متضمن یاد از بهشت و جهنم و تشویق به بهشت و وصف نعمت‏هاى الهى و یاد از عبادات و ترغیب در کارهاى خیر و زهدورزى در دنیاست، اشکالى ندارد. (38)
بنابراین باید گفت، فیض کاشانى در این مساله، موضع صریح‏ترى از محقق سبزوارى داشته است.
این فتاوا، همراه با شایعاتى که انتشار مى‏یافت، سخت موقعیت فیض را به مخاطره مى‏انداخت و سبب مى‏شد تا اشخاصى مانند ملامحمد طاهر قمى (م‏1098ه.ق) که شدیدا ضد صوفیه بود به وى حمله کنند. صوفیانى هم که پى فرصت مى‏گشتند، بر دامنه این شایعات مى‏افزودند. از جمله یکى از این صوفیان، با نام ملامحمد على صوفى مقرى از مشهد به اصفهان نزد فیض رفت و در بازگشت‏به مشهد، به دیگران گفت: اعمال و امورى را که صوفیان انجام مى‏دهند، فیض تجویز کرده و حتى در مجلس و محضر خود او انجام مى‏شود. مقصود از این قبیل اعمال، سماع و مانند آن بود. متن کامل این سؤال و جواب در کتاب هدایة العوام که وصف آن را در مقالى دیگر آورده‏ایم (39) آمده. از جمله، درباره خواندن «اشعار عاشقانه و وجد نمودن و رقصیدن و حیوانى نخوردن و چله داشتن‏» سؤال شده و فیض نوشته است، به چیزى که از ائمه معصومین(ع) روایت نشده باشد، هیچ‏گونه تعبدى ندارد.
موضع گیرى بر ضد دیدگاه تقسیم غنا به حرام و حلال
ردیه نویسى بر کسانى که فتواى به غناى حرام و حلال مى‏داده‏اند، صرفا ردیه نویسى بر ضد یک راى فقهى نبوده است. از آنچه گذشت، دریافتیم که این نظر بیشتر از آن کسانى بود که تمایلات عارفانه و صوفیانه داشتند; از این روست که مبارزه بر ضد این راى، در واقع نوعى مبارزه با تصوف بود. خواهیم دید که شیخ على عاملى (م‏1104ه.ق) نه تنها جداگانه رساله‏اى در باب غنا نوشت و در آن‏جا صوفیه را عامل رواج آن نظر معرفى کرد، بلکه دو فصل از کتاب السهام المارقه خود را که در رد بر صوفیه بود به بحث غنا اختصاص داد. شیخ حر عاملى نیز در رساله مستقل خود، ریشه اصلى این فتوا را غزالى دانسته و در کتاب رد صوفیه خود نیز مبحث غنا را آورده است. همچنین با مطالعه رساله بسیار مهم سلوة الشیعه و قوة الشریعه از سید محمد میرلوحى، عالم معارض با مجلسى اول، درمى‏یابیم که اصل بحث غنا با بحث صوفیه دقیقا پیوند خورده و مبارزه با غنا و آوازه‏خوانى و رقص [صوفیانه‏قدس سره دقیقا در جهت مبارزه با تصوف بوده است. در برابر، شاه محمد دارابى هم در رساله مقامات السالکین خود نشان داد که گرایشش به حلیت غنا، بدون تردید، به علایق صوفیانه‏اش بر مى‏گردد.
آنچه شگفت است این که اوج این مبارزات، حرکتى است که از سوى برخى از علماى عرب مقیم اصفهان بر ضد محقق سبزوارى که تمایلات عارفانه و فیلسوفانه داشت آغاز شد; گرچه پیش از آن، میرلوحى، زمینه را فراهم کرده و در آثار خود که شرحى از آن‏ها را در جاى دیگرى آورده‏ایم به جنبه‏هاى مختلف این مبارزه پرداخته بود. در این‏جا نگاهى بر چندین رساله‏اى که در این‏باره، از سوى موافقان و مخالفان تحریم غنا نوشته شده، خواهیم داشت. بدون تردید، اگر مجموعه میراث فقهى(1) غنا و موسیقى نبود، امکان تدوین این مقاله، دست کم به این صورت وجود نداشت.
رساله شیخ على عاملى در رد محقق سبزوارى
على بن محمد بن حسن بن زین‏الدین (1013-1104ه.ق) نبیره شهید ثانى و نواده صاحب معالم‏الدین، از علماى عرب مقیم اصفهان است و در مدرسه میرزا جعفر مشهد مقدس به خاک سپرده شد. (40) وى چند کتاب با عناوین الدرالمنثور، الدرالمنظوم شرح کافى، حاشیه شرح لمعه و نیز رساله‏اى با عنوان تنبیه الغافلین و تذکیر العاقلین در تحریم غنا متن این رساله به کوشش آقاى حسین شفیعى به چاپ رسیده است. (42) صاحب روضات، گزیده این مطالب را در کتاب خود، در ذیل شرح حال محقق سبزوارى آورده است. (43)
شیخ على، معاصر محقق سبزوارى، این رساله را در رد بر نظر محقق سبزوارى (یعنى همان که در کفایة الاحکام آمده) نگاشته است.
بخش اصلى رساله، به بحث فقهى‏روایى درباره غنا پرداخته شده و ضمن آن کوشش شده است تا حرمت مطلق غنا را، بدون هرگونه شرط و قیدى، ثابت کند. ابتدا روایات حرمت را آورده و سپس به بررسى روایاتى که بوى جواز آن به مشام مى‏رسد، پرداخته است. وى این رساله را در ربیع‏الآخر سال 1087 نگاشته است.
شیخ على نه تنها به محقق سبزوارى حمله کرده، با فیض کاشانى نیز درگیر شده است. صاحب روضات مى‏نویسد که وى مانند همان برخوردى که با سبزوارى داشته، بلکه به مراتب بدتر و تندتر، بر ضد فیض داشته و متقابلا فیض با او داشته است; به طورى که نقل شده است فیض او را براى این که نسل چهارم از شهید ثانى بوده، به طعنه، هضم رابع لقب مى‏داده است. (44)
شیخ على در رساله السهام المارقه نیز دو فصل را به بحث غنا اختصاص داده و در آن‏جا ضمن انکار غناى در قرائت قرآن، آن را با کار اهل فسوق و کبایر مقایسه مى‏کند. وى مى‏نویسد که نظریه تحلیل قسمى از غنا، از ملاحده و صوفیه‏اى مانند غزالى به این سوى سرایت کرده است. (45)
رساله شیخ حر عاملى
شیخ محمد بن حسن معروف به حر عاملى (1033-1104ه.ق) پس از گذراندن دوره‏هاى تحصیلى خود در جبل عامل، به سال 1073 عازم ایران شده در مشهد اقامت گزید و همان‏جا در گذشت. وى صاحب آثار ارجمندى است که مشهورترین آن‏ها کتاب وسائل الشیعة الى تحصیل مسائل الشریعة و امل الآمل در شرح حال علماى جبل عامل و دیگر دانشمندان شیعه است. (46) وى با دربار صفوى نیز رفت و شد داشت (47) و گفته شده است در مشهد، منصب شیخ الاسلامى هم داشته است. (48)
شیخ حر در سال 1073 رساله‏اى درباره غنا نگاشته و پس از آن، در کتابى که با عنوان الاثنا عشریه فی الرد على الصوفیه تالیف کرد، بابى را به این مساله اختصاص داد. همین طور در کتاب الفوائد الطوسیة نیز فصلى را به مساله غنا پرداخت که خلاصه‏اى از همین رساله غنائیه اوست. (49)
رساله شیخ، در حدود چهارده سال پیش از تالیف رساله شیخ على نگارش یافته; اما به هر روى نظرش، ناظر به نظرى است که به نام محقق سبزوارى و فیض شهرت یافته است. البته در این رساله، نامى از محقق برده نشده و تنها مطالبى از وى بدون ذکر نام آمده است. رساله حاضر که تنها از آن یک نسخه بر جاى مانده، به وسیله استاد رضا مختارى تصحیح و به چاپ رسیده است. (50) به رغم آن که شیخ حر این رساله را پیش از رساله شیخ على نوشته، اما در رساله خود تصریح مى‏کند که در شرح حدیث معروف در باب خواندن نیکوى قرآن از مطالب «بعض المحققین من مشایخنا المعاصرین‏» استفاده کرده است. محقق محترم نوشته‏اند که مقصود رساله السهام المارقه من اغراض الزنادقه است که اصل همان مطلب هم ابتدا در کتاب الدر المنثور او بوده و پس از آن به صورت مستقل در این رساله آمده است. (51)
شیخ حر در آغاز این رساله، از شبهه‏اى یاد مى‏کند که در این زمان، بر برخى از مردم غالب آمده است (شبهة غلبت على بعض اهل الزمان). گروهى از آنان، از این شبهه نجات یافته، اهل تقوا و ایمان گشته‏اند; گروهى هم به سوى دیگر در غلتیده، وضعیت‏بدى پیدا کرده‏اند. اصل شبهه، ناشى از روایتى است در کتاب کلینى آمده و در آن بر صوت زیبا در خواندن قرآن تکیه شده است. شیخ حر، دوازده دلیل (52) براى عدم صحت استناد به این حدیث‏براى غناى قرآنى اقامه کرده است. از برخى اشارات موجود در کتاب، چنین به دست مى‏آید که به هر حال، وى در رد کسى یا نوشته‏اى سخن مى‏گوید; اما این که این شخص به درستى چه کسى است، دست کم از نقل‏هاى موجود روشن نمى‏شود. سهل است که وى عبارتى هم از رساله محقق سبزوارى در تحریم غنا نقل کرده است! (53) که به احتمال این تردید را بیشتر مى‏کند که وى رساله‏اش را در رد بر او نوشته باشد.
شیخ حر که از عالمان معروف ضد تصوف است در ضمن دلیل پنجم خود در رد دیدگاهى که غناى قرآنى را پذیرفته، با اشاره به حرمت مطلق غنا بدون تخصیص حرمت آن به مجالس لهو و لعب مى‏نویسد:
و هذا التخصیص مذهب بعض الملاحدة و الصوفیة من المخالفین کالغزالی و اضرابه، فانه خصه بما یعمل فی مجالس الشرب; (54)
این تخصیص اختصاص به مذهب ملاحده و صوفیه از سنیان دارد; مانند غزالى و امثال او. آنان تحریم را مختص غنایى مى‏دانند که اختصاص به مجالس شرب خمر دارد.
[و در جاى دیگر مى‏نویسد:قدس سره والعجب من استدلال بعض الصوفیة به على اختصاص تحریم الغناء بما یقع فی مجالس الشرب تقلیدا لبعض العامة; (55)
شگفت از برخى از صوفیان [شیعه مذهب‏قدس سره است که به پیروى از سنیان به این قبیل روایات [که اشاره به مجالس لهو و لعب و غناى آن‏ها داردقدس سره استناد کرده‏اند که غنایى حرام است که مختص مجالس شراب‏خوارى باشد.
وى بر این باور است که این نظر آنان به میان برخى از شیعیان که شیطان آنان را فریب داده وارد شده است. (56) وى در فصل پنجم، به تبیین منشا اصلى این شبهه پرداخته و ریشه قضیه را خواندن غنایى اذکار و اشعار توسط برخى از منسوبان به زهد و تدین که متمایل به تصوف هستند مى‏داند. اینان با تمسک به عرف، چنین ابراز مى‏کنند که به جز آنچه در مجالس لهو و لعب است، عرف، غنایى را نمى‏شناسد و تنها همان را مصداق غنا مى‏داند. به علاوه بر این باورند که دست کم حکم غنا مشکوک بوده و اصل بر اباحه است. شیخ حر ضمن پاسخگویى به این مطالب، اصل این ادعاها را برگرفته از آثار غزالى (57) مى‏داند که در بحث غناى کتاب احیاء علوم الدین [ج‏2، ص‏306300قدس سره نوعى از غنا را «غناء المحبین العارفین لاجل تهییج الشوق والوجد» مى‏داند. شیخ حر از تاثیر پذیرى علماى شیعه از آثار سنیان سخن گفته و با این که انگیزه آنان را در مرتبه اول استفاده علمى از آثار آنان مى‏داند، بر این باور است که به مرور، این آثار روى آنان تاثیر گذاشته است. وى در این‏باره، به تفصیل سخن گفته و به روایات چندى استناد کرده است.
همو در فصل دهم تصریح کرده است که وى مخالف استفاده علمى از آثار مخالفان نیست; بلکه تاثیر پذیرى از دیدگاه‏ها مورد نظر اوست. (58) به اعتقاد وى، این تاثیرپذیرى، به ویژه در جهت تحلیل نوع خاصى از غنا، توسط شیعیان صوفى مسلک صورت گرفته و همین امر سبب شده است تا شیخ حر، به اجمال، ردى بر صوفیان نیز داشته باشد و احادیثى را در مذمت آنان در فصل دوازدهم رساله تحریم غنا بیاورد. وى به ویژه به تمسخر صوفیان در رسیدن به مقام کشف و شهود اشاره کرده و از این در شگفت است که چگونه است که برخى از اینان، در وقت مکاشفه، بطلان مذهب شیعه و روافض را کشف مى‏کنند. (59)
همان‏گونه که گذشت، شیخ حر، دو فصل از کتاب الاثنا عشریة را نیز به مساله غنا اختصاص داده است. وى در آن‏جا نیز به ادله حرمت غنا و این که نظریه تحلیل از آن مخالفان بوده که به شیعیان سرایت کرده، سخن گفته و در آن‏جا هم از رساله السهام المارقه استفاده کرده است. (60)
رساله محمد هادى میرلوحى
جز آنچه گذشت، دست کم سه رساله دیگر در دوره صفوى درباره غنا نوشته شد که یکى به موازات رساله شیخ على و شیخ حر و دو نمونه دیگر، در تایید دیدگاهى است که به فیض و محقق سبزوارى البته در کتاب کفایه مربوط است.
نخستین رساله از سید محمد هادى فرزند سید محمد میرلوحى است که پدرش در چندین مساله با مجلسى اول درگیر شد و پیرامون مساله ابو مسلم نامه خوانى، غنا و تصوف، جدال‏هایى با مخالفانش داشت. شرح حال وى را در نوشتار دیگرى آورده‏ایم. (61)
سید محمد هادى (م‏1113) رساله‏هاى چندى دارد که یکى از آن‏ها همین رساله اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن والدعاء است که آن را به فارسى نگاشته و در مجموعه میراث فقهى غنا و موسیقى به کوشش آقاى رضا مختارى و محسن صادقى به چاپ رسیده است. (62) وى رساله خود را در سال 1087هجرى قمرى (سالى که شیخ على عاملى رساله‏اش را در رد بر محقق سبزوارى نگاشته) تالیف کرده است. (63) وى نیز آن‏چنان که مصحح رساله بیان کرده باید رساله‏اش را در برابر سبزوارى یا فیض یا مجلسى اول نوشته باشد; زیرا در مقدمه مى‏نویسد:
در این اوقات از برخى از دوستان...چنین استماع افتاد که بعضى از افاضل تالیفى کرده و در آن بیان کرده که غنا کردن و خوانندگى نمودن در قرآن جایز، بلکه سنت است. (64)
آنچه جالب است، متن ادبى و زیباى این کتاب است که نشان از مهارت ادبى نویسنده دارد. نکته دیگرى که وى بیان کرده آن است که پدر او، یعنى سید محمد میرلوحى نیز رساله‏اى در غنا داشته، که بسیار مختصر بوده است. (65) از این رساله، جز اشاره فرزندش (66) خبرى به دست نیامده، اما در سلوة الشیعه او، مطالبى درباره غناى صوفیان آمده است.
میرلوحى به دو بحث نماز جمعه و غنا که هر دو از مباحث جنجالى دوره صفوى است توجه کرده و آن‏ها را مصداق دو نوع از احکامى مى‏داند که قسم اول، مانند نماز جمعه در شمار مسائل خلافى است و قسم دوم (یعنى حرمت غنا) از مسائل متفق علیه مذهب اهل بیت(ع) است که هر کسى بر خلاف آن فتوا دهد، اهل بدعت است و بر «ارباب علم‏» است که «در ازاله آن سعى نمایند». (67) بنابراین، برخورد او با نظریه تحلیل قسمى از غنا، برخورد با نظریه‏اى اجتهادى نیست، بلکه برخورد با بدعت است; چرا که به نظر وى، حکم حرمت غنا اجماعى و مسلم بوده و اساسا «حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد»; (68) بنابراین هرگونه نظرى جز آن بدعت است.
میرلوحى از ادله قرآنى آغاز کرد و در ادامه، احادیث‏حرمت غنا را که به نظر وى دلالت‏بر آن دارد که «خوانندگى کردن حرام است مطلقا» یک به یک، متن عربى و ترجمه فارسى آن‏ها را آورده است. به همین دلیل است که حرمت غنا، به غیر قرآن اختصاص ندارد، بلکه «در قرآن حرمتش بیشتر» است. (69)
رساله شاه محمد دارابى
یکى از رساله‏هاى بسیار مفصل و پر مطلب غنائیه که از موضع صوفیانه و طبعا خالفت‏با حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالکین از محمد بن محمد دارابى (زنده در 1130ه.ق) از اقطاب سلسله ذهبیه و از اساتید قطب‏الدین نیریزى (م‏1173ه.ق) صاحب فصل‏الخطاب و رساله طب الممالک است. وى که مذاق صوفیانه دارد، ضمن این رساله فارسى، با احتیاط و ظرافت تمام کوشیده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن یا صداى نیکو را از دایره غنا خارج کند. تاریخ تالیف رساله، براساس آنچه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجرى قمرى است; روزگارى که فشار بر صوفیان رو به فزونى بوده و بازار تکفیر و تفسیق صوفیان، رواج داشته است.
وى بحث را با تحریر محل نزاع آغاز مى‏کند که اصولا «غناى حرام مذموم کدام است وصوت حسن ممدوح به احادیث در چه مقام؟». مقدمه در تعریف غناست; فصل اول در نقل و تحلیل احادیثى است که در حرمت غنا وارد شده; و فصل دوم درباره احادیثى است که «دلالت دارد بر این که صوت حسن، غیر غناست‏». تعریفى که وى انتخاب مى‏کند، مناسب با نظر اوست:
هر صوت حسنى که با آلات لهو و یا صوت زنى که مرد بشنود یا شهوت‏انگیز باشد و نفس بهیمى را به حرکت درآورد، یا کلام کذب و لاطائلى باشد، مسما به غناست و حرام است و هر صوت حسنى که مقابل این باشد... مسما به صوت حسن است نه غنا. (70)
بنابراین وى، در تعریف غنا با برخى دیگر، اختلاف نظر داشته و بر این باور است که اگر غنا بودن چیزى ثابت‏شود، بى‏تردید حرام است:
و مؤلف را اعتقاد این است که غنا حرام است، اگرچه در قرآن و ذکر و مرثیه باشد; اما بالفعل آنچه قاریان و ذاکران مى‏خوانند، غنا نیست; چه در عرف آن را غنا نمى‏خوانند. (71)
طبعا خود وى گاه از زبان «فرقه ثانیه‏»، صوت حسن را از روى تسامح غنا مى‏نامد و در اختلاف نظر موجود، مى‏گوید که دو عقیده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جمیع افراد غنا» و دیگر قول مقابل آن که غناى در «قرآن را مستحب مى‏دانند». تا آن‏جا که به اعتقاد خود او مربوط مى‏شود و تا اندازه‏اى با عقیده فرقه ثانیه متفاوت است، جمیع افراد غنا را حرام مى‏داند، اما صوت حسن را غنا نمى‏داند. (72)
نخستین فصل، ارائه روایات حرمت غناست که هر چند حرمت فى‏الجمله آن، «احتیاج به دلیل ندارد» و اجماعى است; اما مؤلف از روى تیمن و تبرک چند آیه و 25 حدیث مى‏آورد. وى اشکالى به این اجماع وارد کرده و ضمن پاسخگویى به آن، تصریح دارد که قائلین به قول دوم(یعنى غنایى نبودن صوت حسن که ممکن است از روى تسامح غنا هم خوانده شود) معتقدند «اجماع بر حرمت غنا فى‏الجمله واقع است، نه بر حرمت جمیع افراد غنا». (73)
دارابى در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظرى که درباره تفسیر غنا وجود دارد، معیار را فهم عرف گرفته و مى‏نویسد:
اگر کسى به غلام خود بگوید که مغنى براى من بطلب; قارى و ذاکر و مرثیه خوان را نمى‏طلبد!
به نظر وى «حلیت صوت حسن اشهر و اقوا از آن است که محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فى‏الجمله‏».
در ادامه، دارابى 27 حدیث را از زوایاى مختلف در تایید صوت حسن، آورده است. (74) بحث‏هاى وى در اطراف روایاتى که آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسى است; در عین حال، جهت‏گیرى او روشن است; چرا که مى‏کوشد تا دیدگاه فرقه ثانیه را ثابت کند.
پس از بحث از احادیث صوت حسن، مبحثى را با عنوان «تنبیه‏» باز کرده و در آن مناظره‏اى میان فرقه اول و دوم، که یکى قائل به حرمت تمام مصادیق غنا و دیگرى قائل به حرمت فى‏الجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غناى در قرآن و آنچه به خدا نزدیک کند» را جایز مى‏داند، آورده است. ضمن این مناظره، بحث‏هاى حاشیه‏اى، سندى و اصولى و اخبارى و غیره نیز آمده است. از جمله در بخشى از بحث، به مناسبت، این مطلب را مى‏آورد که «از بعضى از اکابر دین، که شک و شبهه‏اى در عدالت او نیست، انکار بعض ضروریات دین نقل کرده‏اند». پس از آن براى نمونه، به انکار معاد نفس ناطقه توسط شیخ مفید، اعتقاد به سهو انبیا توسط شیخ صدوق، پذیرفتن قیاس نادرست توسط ابن جنید، انکار بداء توسط خواجه نصیر و میرداماد، اشاره کرده است. (75) وى همچنین بحثى را درباره روش قدما، که مسلک اخبارى داشتند و عموم احادیث را فقط در صورت مخالفت صریح با اصول مذهب مى‏پذیرفتند، و روش متاخرین، که معتقدند «تا تصحیح سند نکنیم نزد ما حجیت ندارد»، مطرح کرده و روش قدما را مى‏پذیرد تا بتواند به 27 روایت‏خود در باب صوت حسن، استناد کند. به علاوه به نظر وى، رد کردن‏27 روایت «به عنوان حکم به ضعف یا به تکلف در تاویل تا آن که حرمت غناى مطلق‏» ثابت‏شود «نهایت تعسف است‏».
دارابى با تاکید بر این که غناى ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، مى‏نویسد:
«مولانا محمد باقر خراسانى (76) (سبزوارى) و فاضل کاشى و قمى [؟قدس سره و غیر ایشان از فضلا... جمع کرده‏اند به این وجه که غنا دو قسم است: حرام، آن که مقارن معصیتى باشد، و حلال، آن که از اسباب معصیت‏خالى باشد، بلکه مذکر خدا و جنت‏باشد. (77)
دارابى از افراط فرقه اولى در اثبات حرمت مطلق غنا، از این که اینان «قاریان قرآن به صوت حسن و ذاکران و مرثیه خوانان را جلا، بل کلا فاسق دانند» اظهار شگفتى کرده و آن را خلاف احتیاط دانسته است. حال که سخن از احتیاط شد، باید این نکته جالب را هم از زبان دارابى گفت که وى قائلان به احتیاط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است که فقیه باید تابع دلیل شرعى بوده، تکلیف را مشخص کند، نه آن که با احتیاط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [کندقدس سره که مبادا به حرام افتند». (78)
به هر روى، به اعتقاد این مجتهد صوفى مسلک «هرگاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعت‏خدا نزدیک کند و دل را از معصیت دور کند و بهشت و حور و قصورى که براى پرهیزکاران مهیاست، به یاد دهد و همچنین نعیم مقیم و جنات نعیم که براى اولیاء الله، حق تعالى آماده کرده و آن درجات رفیعه و مقامات شریفه به یاد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالى بپردازد که موجب وصول به سعادت اخروى باشد، شنیدن همچو آوازى، حرام نخواهد بود، بلکه مستحب خواهد بود». (79)
در ادامه به بحث‏شعر و شاعرى و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در هایت‏به عشق و عاشقى هم مى‏رسد و از آن نیز گفتگو مى‏کند و به تدریج‏به دفاع از تصوف مى‏پردازد و به صراحت انتساب حدیقة الشیعه را به مقدس اردبیلى انکار کرده و آن را از ملا معزاى اردستانى دانسته است. (80) در خاتمه، نمونه‏هایى از سماع شیخ صفى‏الدین اردبیلى نیز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث و رساله را از صورت فقهى آن خارج کرده است. حاصل کلام، باز در انتها به صورتى مختصر اما مفید آمده است. (81)
رساله سید ماجد بحرانى
این رساله، آخرین رساله‏اى است که می‏توان گفت در دوره صفوى نگاشته شده است. وى به خلاف دو همنام خود، که یکى در 1028هجرى قمرى و دیگرى پیش از 1104هجرى قمرى در گذشته‏اند، (82) در سال 1152هجرى قمرى زنده بوده و به نام سید ماجد بحرانى کاشانى شناخته مى‏شود. رساله وى در مساله غنا ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین نامبردار شده و پس از وى، مورد نقد و ایراد چندین رساله دیگر قرار گرفته است. وى جانبدار نظریه حرمت مطلق نیست و مى‏کوشد تا نشان دهد که هر صوت نیکو و غنایى که البته در تعریف وى به هیچ روى خالى از ترجیع نیست‏حرام نیست.
روش وى در بحث، با رساله‏هاى دیگر که نوعا به سبک اخبارى است، متفاوت است. وى بحث را با دو اصل اصولى، یک اصل فلسفى و پس از آن شرحى کوتاه درباره دانش موسیقى آغاز مى‏کند و نشان مى‏دهد که به موازات فقه، در حکمت و اصول نیرومند بوده و با آثارى که در علم موسیقى نوشته شده، آشنایى داشته است. وى پس از اشاره به تعریف علم موسیقى که شناخت مناسبات عددى موجود در ماده صوت است، یک برداشت اجتماعى نیز از تعریفى که بر اساس داده‏هاى علم موسیقى و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، مى‏کند و آن این که وقتى این مناسبات عددى میان اصوات، این‏چنین صداهاى نیکویى مى‏سازد، مى‏توان ارزش مؤالفت و وحدت میان اعضاى جامعه را هم دریافت. به همین دلیل است که شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تاکید دارد تا ائتلاف میان امت‏برقرار بماند. یا وقتى غیبت کردن را از زنا بدتر مى‏داند، از آن روست که الفت میان جامعه را از میان مى‏برد. (83)
وى در ابتدا از دشوارى موجود در این بحث‏براى «الظاهرین المتفقهة‏» که تنها اکتفاى بر تعلیم فروع دارند و طبعا از دانش‏هاى دیگر بى‏بهره‏اند، یاد کرده و در ادامه، تعریف لغوى غنا را بر اساس کتاب‏هاى لغت ارائه مى‏دهد که البته معناى وسیعى دارد.
پس از آن، تحت عنوان «تبصرة‏» تاریخچه‏اى از آوازه‏خوانى در جاهلیت و عصر نخست اسلامى ارائه مى‏دهد و از آموزش کنیزکان براى خواندن و نواختن سخن مى‏گوید و این که اینان به صورت حرفه‏اى براى این کار آماده مى‏شدند از پگاه تا شامگاه به این کار مى‏پرداختند. این وضعیت در دوره اموى و عباسى فزونى گرفته و مردم به پیروى از خلفا به این کار روى آوردند، به طورى که قیمت‏برخى از این کنیزکان تا سه هزار دینار و بالاتر رسید. وى داستان‏هایى از این افراد گویا به نقل از اغانى آورده است. این وضعیت‏سبب شد تا مفهوم لغوى غنا، به طور خاص بر این وضعیت اطلاق شود. بنابر این، کاربرد غنا در روایات، به معناى غناى لغوى نیست، بلکه غناى عرفى آن زمان است که شامل صداهاى خوشى است که همراه با آلات موسیقى نواخته مى‏شده و در مجالس عیش و عشرت اجرا مى‏گشته است. اما آنچه در احادیث مباح دانسته شده، غناى لغوى است. این چیزى است که مؤلف در این رساله، در صدد اثبات آن است. (84)
تا این‏جا مقدمه کتاب بود. اما مؤلف در مقصد اول، به بررسى احادیثى که درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستین روایاتى که آورده، آن‏هاست که به تعبیر او، اشاره به تحلیل غناى لغوى دارد: امام باقر(ع) به ابو بصیر مى‏فرماید: «رجع بالقرآن; فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن‏».
بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عید فطر و قربان و ایام شادى سؤال مى‏شود، مى‏فرماید:«لاباس به ما لم یعص به‏». و روایاتى دیگر.
به نظر وى صوت حسن بدون ترجیع نیست و هر کجا که باشد، نامش به لحاظ لغوى غناست و بر اساس این احادیث‏حلال است. آنچه حرام است مصداق غناى عرفى‏زمان صدور احادیث است که اسباب لهو و لعب و تهییج‏شهوات و غیره مى‏باشد. وى بسیارى از روایاتى را که اشاره به خرید و فروش کنیزکان آوازه‏خوان دارد، مؤید همان مطلبى مى‏داند که ضمن تبصره بیان کرده که مربوط به حرمت غناى عرفى است.
بحرانى مقصد دوم رساله خود را بر این فرض بنا کرده است که اگر غناى وارده در تمامى روایات، غناى لغوى باشد; در این صورت چه مى‏توان گفت.
به نظر وى، هر معنایى که براى غنا در نظر گرفته شود، بایست در تمامى احادیث اعم از روایات تحریم و تحلیل در یک مورد و معنا و در چارچوبه مبدا اشتقاق اسمى و فعلى آن باشد. طبعا غناى حرام بر صوت ترجیع‏دار فرح‏انگیز اطلاق مى‏شود و غناى حلال بر صوت ترجیع‏دار حزن‏انگیز. در این صورت، چگونه مى‏توان از روایات موجود، تحریم مطلق غنا را ثابت کرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره این موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام کاظم(ع) در این باره که در هر مساله غیر قطعى دینى لازم است تا قائل به آن، از کتاب و سنت و عقل دلیلى بیاورد و تا وقتى نیاورد، خواص و عوام مى‏توانند در آن تردید داشته باشند، مى‏نویسد:
تردیدى نیست که حرمت غنا [به صورت مطلق‏قدس سره از مسائل ضرورى دین نیست و الا اختلافى در آن صورت نمى‏گرفت; آن هم در میان مجتهدان برجسته. (85)
این رساله داراى سبک و دیدگاهى تازه بود که چندان رنگ صوفیانه هم نداشت. به همین دلیل، قائلان به حرمت‏باید براى رد آن جدیت مى‏کردند. به همین دلیل است که چهار رساله در رد بر رساله سید ماجد بحرانى نوشته شد. (86) نخست رساله تحریم الغناء میرزا ابراهیم اصفهانى خوزانى (مقتول به سال 1160ه.ق) که مع‏الاسف، تا کنون نسخه‏اى از آن یافت نشده است. دوم رسالة فی الغناء از محمد رسول کاشانى، سوم رسالة فی الغناء و عظم اثمه از ملا اسماعیل خواجوئى، و چهارم ذریعة الاستغناء از ملاحبیب الله شریف کاشانى. سه رساله اخیر در میراث فقهى: غنا و موسیقى ،دفتر اول چاپ شده است.
کتاب‏نامه
افندى، میرزا عبدالله: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سید احمد حسینى، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم 1406ق.
ایرانى، اکبر: موسیقى در سیر تلاقى اندیشه‏ها، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، تهران‏1374ش.
بحرانى کاشانى، سید ماجد: «ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین‏»، تحقیق على مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
خواجوئى: «رسالة فی الغناء»، تصحیح على مختارى و سید رسول کاظمى نسب، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
خوانسارى اصفهانى چهارسوقى، محمدباقر: روضات الجنات، مکتبة اسماعیلیان، قم 1391ق.
دارابى، سید محمد بن محمد: «مقامات السالکین‏»، تحقیق سید جعفر نبوى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
رضوى، عبدالحى: حدیقة الشیعة، نسخه مرعشى، ش‏1124.
زراقط، عبدالمجید: «الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا» مجلة المنهاج، ش‏11، سال 1988م.، ص‏138-180.
سبزوارى: «رسالة فی تحریم الغناء»، تحقیق على مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
سبزوارى، محمد على: تحفة العباسیة، شیراز، کتابخانه احمدى، 1326ق.
عاملى، شیخ حر: امل الامل، تصحیح سید احمد حسینى، مطبعة الآداب، نجف‏1385ق.
: «رسالة فی الغناء»، تحقیق رضا مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
عاملى، شیخ حسن: الدر المنثور من الماثور و غیر الماثور، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم‏1398ق.
:«رسالة فی الغناء»، تحقیق حسین شفیعى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
فاضل، محمود: فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، آستان قدس رضوى، مشهد1371ش.
کرکى، محقق: جامع المقاصد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم‏1410ق.
مجلسى، محمد تقى: «رساله مسؤولات‏»، تصحیح ابوالفضل حافظیان، میراث اسلامى ایران، دفتر سوم، 1374ش.
مختارى، رضا و محسن صادقى: میراث فقهى(1): غنا و موسیقى، دفتر اول و دوم (قم، مدرسه ولى عصرع) دفتر سوم (دفتر تبلیغات اسلامى، قم‏1377ش).
مدرسى طباطبائى، سید حسین: فقه شیعه، ترجمه آصف فکرت، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد1368ش.
مهدوى، مصلح الدین: خاندان شیخ الاسلام اصفهان، اصفهان، 1372ش.
میر لوحى، سید محمد: «سلوة الشیعة و قوة الشریعة‏»، تصحیح احمد عابدى، میراث اسلامى ایران، دفتر دوم، 1373ش.
میرلوحى، محمد هادى: «اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن و الدعاء»، تحقیق محسن صادقى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
نجومى، مرتضى: رسالة الغناء، از انتشارات کنگره شیخ انصارى.
ولى قلى شاملو: قصص الخاقانى، تصحیح حسن سادات ناصرى، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1374ش.
پى‏نوشت‏ها:
1. رضا مختارى و محسن صادقى، میراث فقهى(1): غنا و موسیقى، ج‏1، مقدمه، ص‏44.
2. نگ: محقق کرکى، جامع المقاصد، ج‏4، ص‏23. گویا این نخستین بارى است که بحث از مرثیه خوانى و ارتباط آن با بحث غنا در یک کتاب فقهى مطرح شده است. پس از آن در شرح لمعه و سپس در آثار بعدى که درباره غنا نوشته شده، این مساله مورد توجه قرار گرفته است.
3. این دو اصطلاح تفاوت چندانى با هم نداشته و بیشتر در دو سه قرن اخیر است که میان صوفى و عارف تفاوتى گذاشته مى‏شود. به نظر مى‏رسد تفاوت آنان تنها در آن است که صوفى عنصرى تشکیلاتى و عارف داراى شخصیت فردى است.
4. دارابى، مقامات السالکین، ص‏323-324.
5. دشتکى، الذکرى، به نقل از رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1595.
6. محمد تقى مجلسى، «رساله مسؤولات‏»، ص‏704.
7. کلینى، کافى، ج‏2، ص‏615-616.
8. محمد على سبزوارى، تحفة العباسیة، ص‏1606-1611.
9. درباره شرح حال او و اولاد و اعقابش نگ: مصلح الدین مهدوى، خاندان شیخ الاسلام.
10. مرتضى نجومى، رسالة الغناء، ص‏37.
11. مصلح الدین مهدوى،همان، ص‏98.
12. این جستجو را استاد مختارى و دوستانشان براى تدوین میراث فقهى: غنا و موسیقى انجام داده‏اند.
13. رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1634.
14. سید محمد میرلوحى، «سلوة الشیعة و قوة الشریعة‏»، میراث اسلامى ایران دفتر دوم، ص‏353. در آن‏جا ضمن اشاره به رساله‏هایى که درباره تحریم نوشته شده مى‏نویسد: یکى از آن رساله‏ها، رساله‏اى است که مولانا محمد باقر خراسانى تالیف کرده.
15. شیخ حر عاملى، امل الامل، ج‏2، ص‏250.
16. افندى، ریاض العلماء، ج‏5، ص‏45.
17. خواجوئى، رسالة فى الغناء، ص‏611.
18. رضا مختارى، همان، دفتر اول، ص‏100.
19. همان، دفتر اول، ص‏84:«و حیث نقل عن محلل الغناء و رایته بعد النقل فی کلامه ان السید المرتضى (رضوان الله علیه) موافق له على ذلک....».
20. خواجوئى، همان، ص‏629-630، 633.
21. مصحح نوشته است که بدون تردید مقصود محقق در این عبارت، رساله تحلیلیه است نه تحریمیه.
22. خواجوئى، همان، ص‏611.
23. شگفت آن که شیخ على، در ردیه خود بر محقق، مى‏نویسد که او سال‏ها قائل به تحریم بوده و پس از آن به خاطر انگیزه‏هایى از جمله تکثیر سواد، به تحلیل غنا روى آورده است (به مباحث‏بعدى توجه فرمایید).
24. خواجوئى، همان، ص‏619.
25. سید محمد میرلوحى، همان، ص‏357.
26. مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1633-1642 (این صفحات بخشى از کتاب کفایة الاحکام در باب مساله غناست).
27. فیض کاشانى، الوافى، ج‏17، ص‏223.
28. یادآورى بهشت، مى‏تواند اشاره به حدیثى باشد که اشاره به جواز خریدن کنیز صاحب صدایى است که انسان را به یاد بهشت مى‏اندازد: «ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة‏». نگ: صدوق، من لایحضره الفقیه، ج‏4، ص‏60، ح‏5097.
29. عبدالحى رضوى، حدیقة الشیعة، برگ‏63.
30. سبزوارى، رسالة فى تحریم الغناء، ج‏1، ص‏44.
31. همان، ص‏51.
32. سید محمد میرلوحى، همان، ص‏375.
33. مدرسى طباطبائى، مقدمه‏اى بر فقه شیعه، ص‏56-57. مکتب فقهى مقدس اردبیلى، یکى از مکتب‏هاى فقهى نیرومند این دوره است; البته این به معناى آن نیست که هر فتوایى که متاخرین این مکتب دارند، متاخرین آن‏ها نیز باید داشته باشند. مهم روش‏هاست که تا اندازه‏اى یک‏سان بوده و نوعى سنت‏شکنى در برابر اقوال گذشته، یکى از مسائلى است که در این مکتب وجود دارد.
34. فیض کاشانى، مفاتیح الشرایع، ج‏2، ص‏20-21; مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1655.
35. مختارى، همان، ص‏22.
36. فیض کاشانى، المحجة البیضاء، ج‏5، ص‏226-227، مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1656.
37. فیض کاشانى، الوافى، ج‏17، ص‏221-222; مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1653.
38. فیض کاشانى، الوافى، ج‏17، ص‏1654.
39. ر.ک: نوشتار فیض و تصوف در مجموعه «صفویه در عرصه دین، سیاست و فرهنگ‏».
40. در ذیل وقایع الاعوام و السنین (ص‏539) در وقایع سال 1098 از شیخ على بن شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ زین‏الدین شهید ثانى، یاد کرده و مى‏نویسد: و شیخ مزبور (متع‏الله المسلمین بطول حیاته و دوام برکاته) هشتاد و سه سال دارد.
41. وى شرح حالش را در کتابش: الدر المنثور (ج‏2، ص‏238) آورده است.
42. مختارى، همان، دفتر اول، ص‏63-100.
43. خوانسارى، روضات الجنات، ج‏2، ص‏71-77.
44. خوانسارى، همان، ج‏4، ص‏391.
45. مختارى، همان، دفتر 3، ص‏65-16.
46. در این باره نگ: وسائل الشیعة، چاپ مؤسسه آل‏البیت(ع)، مقدمه; عبدالمجید زراقط، الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا، ص‏138-180.
47. وى در رساله‏اى که درباره استعمال توتون نگاشته، از مذاکره شاه سلیمان با خود درباره حکم توتون یاد کرده است. این رساله، ضمن مقاله «آراء فقها درباره توتون و تنباکو در دوره صفوى‏» به چاپ رسیده است.
48. محمود فاضل، فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، ج‏4، ص‏1885.
49. رضا مختارى، همان، دفتر اول، ص‏105.
50. همان. حق آن بود که به دلیل تقدم این کتاب از نظر زمانى بر کتاب شیخ على، در مجموعه میراث فقهى، ابتدا رساله شیخ حر و سپس رساله شیخ على عاملى به چاپ مى‏رسید. البته تقدیم و تاخر رساله‏ها بر پایه سال درگذشت مؤلفان بوده است.
51. شیخ حسن عاملى، رسالة فى الغناء، ص‏131.
52. شیخ حر از مؤلفانى است که مى‏کوشد تا آن‏جا که ممکن است‏براساس عدد دوازده، فصول و ادله خود را ارائه دهد. نمونه‏اى دیگر از آن در همین رسالة فی الغناء در فصل ششم آمده است. همچنین کتاب الاثنا عشریه و ابواب داخلى آن نیز شاهد بر همین تمایل است.
53. همان، ص‏151
54.همان، ص‏129.
55. همان، ص‏157.
56. همان، ص‏129.
57. شیخ حر پس از این، سخت‏به غزالى و مطالبى که بر ضد شیعه دارد، حمله کرده است: همان، ص‏174-177.
58. همان، ص‏1730160.
59. همان، ص‏182-183.
60. رضا مختارى، همان، دفتر سوم، ص‏1683-1688.
61. ر.ک: نوشتار قصه‏خوانى در ایران دوره صفوى و نیز رویارویى فقیهان و صوفیان در دوره صفوى، در مجموعه «صفویه در عرصه دین، سیاست و فرهنگ‏».
62. رضا مختارى، همان، دفتر اول، ص‏195-282.
63. محمد هادى میرلوحى، اعلام الاحباء، مقدمه، ص‏191.
64. همان، ص‏198.
65. همان، ص‏204.
66. وى در معناى لغوى غنا، مطالبى از کتاب‏هاى لغت آورده و فهرستى از کتاب‏هاى لغت مورد استفاده پدرش داده، که بسیار فهرست جالب و بلند بالا و قابل تاملى است.
67. به عکس شاه محمد دارابى در مقامات السالکین (ص‏417) که معتقد است‏بحث غنا نیز مانند نماز جمعه اختلافى است و «چنان که شخصى که نماز جمعه را حرام مى‏داند، تفسیق آن که واجب مى‏داند، نمى‏کند، سزاوار است که کسى که تمام افراد غنا را حرام مى‏داند، تفسیق آن که بعض افراد، مثل غنا در قرآن خواندن و ذکر خدا را مباح مى‏داند، به طریق اولى نکند».
68. محمد هادى میرلوحى، همان، ص‏200.
69. همان، ص‏214.
70. دارابى،مقامات السالکین، ص‏323.
71. همان، ص‏337.
72. همان، ص‏427.
73. همان، ص‏359.
74. همان، ص‏362.
75. همان، ص‏402.
76. طبعا مقصود دارابى، نظر محقق در کفایه است، کما این که در جاى دیگرى از رساله خود (ص‏453) باز به کفایة الاحکام استناد مى‏کند.
77. همان، ص‏407.
78. همان، ص‏441.
79. همان، ص‏451.
80. همان، ص‏463.
81. همان، ص‏491.
82. این مطلبى است که مصحح رساله نوشته‏اند. خاتون آبادى (وقایع السنین، ص‏535) در ذیل حوادث سال 1090هجرى قمرى نوشته است: فوت سید ماجد ولد سید محمد بحرانى قاضى اصفهان در کمال اعتبار در سال یک هزار و نود هجرى است: و له من العمر چهل و سه سال. تاریخ در یک هزار و نود و یک.
83. سید ماجد بحرانى، ایقاظ النائمین، ص‏511-512.
84. همان، ص‏516.
85. همان، ص‏531.
86. همان، مقدمه، ص‏503.

تبلیغات