چکیده

در پدیدارشناسیِ هوسرل بیش از آنکه از جهتِ موضوعیّت داشتن در آگاهی به سوژه نگریسته شود، به آن به صورت یک اصلِ مسلّم یا شهود نگریسته شده، و این نکته مغفول مانده است که سوژه خودش به عنوانِ محتوای شناختِ ما چه جایگاهی دارد؛ آیا ما خود را صاحبِ سوژه می دانیم؟ یا خودمان را سوژه ای می دانیم که مقابل نهادِ ابژه است؟ این دو ایده هایی گمراه کننده اند! ما نه سوژه ایم و نه صاحب آن؛ ما یک عنصرِ میانِ مفاهیم را برگزیده ایم و بر آن نامِ سوژه نهاده ایم، این امری تصادفی نیست بلکه تنها جدا کردنِ یک «مجموعه ی ارجاع» از دیگر «ارجاع» ها است که ما آن را به درونِ خویش می کشیم؛ دال هایِ محض بی آنکه «چیزی» یا «حتی» مفهومی، مدلول آن ها باشند و به لحاظِ محتوا به تنهایی التفاتِ تهی اند، صرفِ حساسیتِ ما را به کار می اندازد بی آنکه چیزی ارائه کنند. در این مقاله ما جهت نگرش مان را تغییر می دهیم، یعنی از اولویت سوژه، به سوی عاملیت شیء در آگاهی به مثابه حوزه مالکیت، میان ما و دیگر اشیاء و یا دیگر اذهان تغییر جهت می دهیم.

تبلیغات