دموکراسی موضوعی است که همیشه در حال تغییر و تکامل یافتن است. اگرچه، چیزهای وجود دارد که بسیاری معتقدند به دموکراسی مرتبط می باشد، مانند برابری انسان ها در حقوق، آزادی عقیده، آزادی مطبوعات و آزادی بیان و برگزاری انتخابات آزاد که تمام این ها نزد قانون برابر است این نوشته با روش کتاب خانه ای و مطالعات اسنادی انجام شده است و سؤال اصلی در این تحقیق این است که چه نوع ساختار قدرت و نظام سیاسی می تواند به برقراری ثبات سیاسی و نظام سیاسی عادلانه و نیز نهادینه سازی دموکراسی در افغانستان کمک نماید؟ نتیجه آنکه برای مدیریت بحران قومی در افغانستان یا باید به شیوه اقتدارگرایانه عمل کرد یا از شیوه ی دموکراتیک و از نظریه های مهندسی سیاسی مدیریت بحران بهره گرفت. مجموعه شرایط اجتماعی و سیاسی داخلی افغانستان و شرایط بین المللی عملاً امکان کنترل بحران قومی از طریق تسلط اقتدارگرایانه را منتفی می سازد. تجربه طالبان نمونه کاملاً مشخصی برای شکست شیوه اقتدارگرایانه برای کنترل بحران افغانستان است. درباره ی دموکراسی اکثریتی و ناکارآمدی و مخاطرات آن برای افغانستان نیز سخن گفته شد. در رابطه با دموکراسی انجمنی نیز بیان شد که این رویکرد به علت توجه و تکیه ی بیش از اندازه به نخبگان، مناسب جامعه افغانستان نیست و اینکه از این رویکرد در موافقت نامه اسلام آباد بهره گرفته شد که عملاً به شکست انجامید.