چگونگى شکلگیرى خلافت اسلامى
آرشیو
چکیده
پس از رحلت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله سران حزب تیم وعدى از سستى رأى و عدم تصمیمگیرى و اختلافات قبیلهاى انصار سود بردند و محصولِ دانهاى را که انصار کاشته بودند، درو کردند. مهاجران قریشى با طرح مسئله خویشاوندى خود با رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله و رهبرى قریش در سقیفه بنىساعده، مدیریت سیاسى نوینى را در اسلام به نام خلافت شکل دادند. چنین مىنماید که مهاجران به تحریک اشراف قریش و بنىمخزوم در راستاى اهداف خود براى برکنارى خاندان رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله از قدرت سیاسى و تضعیف موقعیت آنان به طراحى کودتایى سیاسى ـ نظامى علیه حقوق قانونى آنان که در قرآن و سخنان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله تصریح شده بود، دست زدند. طرح کودتا با اتحاد سهگانه میان مهاجران قریشى و وارد کردن نیروى نظامى در مدینه منوّره و با گفتمانى همراه با رعب و وحشت و جلوگیرى از اعزام سپاه اسامه و ممانعت از نگارش نامه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در روز پنج شنبه و انکار رحلت آن حضرت از سوى خلیفه دوم و با حمایت گسترده سران قبایل، محقق شد. تصاحب خلافت و مخالفت صحابه قریشى از انتقال نبوت به وصایت و امامت الهى در خاندان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ، حکایت از طرح از پیش برنامهریزى شده آنان دارد. در این مقاله با تأکید بر منابع اصلى، دلایل کودتاى سران قریشى علیه على علیهالسلام اثبات خواهد شد.متن
مقدمه
در مقالهاى که پیش روى شما قرار دارد، چگونگى شکلگیرى خلافت اسلامى بررسى مىشود. روش تحقیق در این مقاله، توصیفى ـ تحلیلى است. علاوه براستناد به منابع درجه اول اهل تشیع و تسنن، از تحقیقات نوین نیز براى دستیابى تحلیلى بهتر سود برده شدهاست. شایان توجه است که در قرن دوم و سوم هجرى کتابهاى مستقلى درباره سقیفه و
(155)
--------------------------------------------------------------------------------
موضوع خلافت اسلامى نگاشته شده بود، ولى این گونه کتابها مفقود شدهاند و امروز در اختیار ما نیستند و محققان ناگزیر هستند از کتب سیره، طبقات و تاریخهاى محلى سود ببرند.
چنین مىنماید که حادثه سقیفه مهمترین واقعهاى بود که مهاجران قریش در آن، با طرح مسئله خویشاوندى خود با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله راه را براى تصرف خلافت هموار ساختند. منابع براى ما روشن مىسازند که انصار به واسطه ترس از دست دادن موقعیّت خود در مسئله جانشینى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و حاکمیّت سران قریش بدون هیچگونه برنامه مدوّن قبلى، خارج از مسجد و همچون دوران جاهلیّت در «سقیفه بنىساعده» به دور رهبران خود سَعد بن عُباده، حُباب بن مُنذِر، بشیر بن سعد خَزرجى و اُسید بن حُضیر اُوسى جمع شدند و سه نفر از مهاجران بعدا به آنان پیوستند.
واقعه سقیفه
در سقیفه، سخنرانان انصار هر کدام در سابقه و فضیلت و برترى انصار در اسلام و همراهى و یارى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ، بدون ذکر خدمات اسلام به آنان در دوران هجرت، داد سخن دادند و بر امارت سعد بن عُباده اتفاق کردند.(1) آنان در بررسى جوانب توافق خویش به خوبى مىدانستند که قریش پذیراى امارت آنان نخواهد بود و خلافت از آنان نیست، زیرا رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در جِعرانه سفارش کرد به نیکو کارشان محبت و از گنهکارشان در گذرید،(2) به همین سبب گروهى از آنان گفتند: «یک امیر از ما و یک امیر از مهاجران انتخاب شود.»(3) در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . تاریخ طبرى، ج 2، ص 455 و ابن قتیبه دینورى، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 5. برخى در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تردید کردند.
2 . ابن هشام، السّیره النّبویّة، ج 2، ص 650 و نهجالبلاغه، خطبه 66، ص 160.0
3 . طبرى، همان، ج 2، ص 456.
(156)
--------------------------------------------------------------------------------
این حال، دو نفر از انصار نزد ابوبکر و عمر آمده و به آنان گفتند: «اگر شما خواهان خلافت هستید پیش از آن که کار انصار سربگیرد خود را به آنها برسانید».(1)
آن دو که انتظار نداشتند انصار، کارى بدون حضور آنان انجام دهند بلافاصله به اتفاق ابوعبیدة بن جرّاح بدون اطلاع خاندان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در سقیفه حضور یافتند. ابوبکر در سخنان خود در میان انصار برشرافت قریش در میان عرب و خویشاوندى با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله و سبقت در اسلام قوم خویش تأکید داشت. سپس وى به شیوه داورِ حق به جانب، حق امارت را به قریش داد(2) و به همراهى و کمک انصار با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله اعتراف کرد و آنان را به تسلیم در برابر امر خدا دعوت نمود و براى این که انصار یک سره مأیوس نشوند آنان را به پست خیالى وزارت امیدوار کرد و گفت: «منّا امیرٌ و منکم وزیر»(3) پس از سخنان ابوبکر سخنگوى انصار، حُباب بن مُنذر تلاش مذبوحانهاى را براى اثبات حقانیّت انصار به عمل آورد. وى با سخنان تکرارى پىدرپى، افتخارات انصار را در دوران هجرت مطرح کرد و برخلاف آن که خود را مرد کارآزموده و سرد و گرمِ روزگار چشیده معرفى کرد، بزرگترین ضربه را با پیشنهاد خود مبنى بر یک خلیفه از ما و یک امیر از ایشان،(4) بر انصار وارد کرد. در همین حال، عمر از سستى رأى انصار بر شرافت نسبى و عصبیت قُریشى و خویشاوندى مهاجران با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله تأکید کرد و گفت: دو شمشیر در یک غلاف نگنجد و عرب به خلافت شما راضى نخواهد شد، ما عشیره و یاران رسولخدا صلىاللهعلیهوآله هستیم، چه کسى با ما در سلطنت آن حضرت مخالفت خواهد کرد؟(5)
در این حال، حباب بن مُنذِر به سابقه خدمات انصار به اسلام پشت پا زد و با بازگشت به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 656.
2 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 263 و 266.
3 . همان، ص 266 و طبرى، همان، ج 2، ص 457.
4 . همان، ص 446 و 457.
5 . همان، ص 457 و ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 8.
(157)
--------------------------------------------------------------------------------
سنن جاهلى گفت:
اگر از آنچه مىخواهید ابا کردند از شهرتان بیرونشان کنید، نگذارید خلافت بهدستاینان بیفتد، به خدا شما به خلافت سزاوارتر از ایشان هستید، اینان هرگز حاضر به تسلیم در برابر این دین نبودند و از ترس شمشیرهاى شما تسلیم شدند. در مواقع سخت به رأى من پناه ببرید، من چون درخت تناورى هستم که در گردباد حوادث به آن پناه آوردند. و به خدا سوگند ما حاضریم این کار را مانند نخست برگردانیم.(1)
در این هنگام میان عمر و حُباب مجادلهاى لفظى در گرفت(2) که ابوعبیده براى پایان دادن آن گفت:
اى گروه انصار! شما نخستین مردمى بودید که یارى و همراهى کردید، اکنون اولین مردمى نباشید که تغییر و تبدیلى به وجود آورده باشند.(3)
در این هنگام بشیر بن سعد خزرجى به دلیل اختلاف خویشاوندى و حسادتى که با سعد بن عباده داشت بر استحقاق قریش به خلافت و برکنارى انصار از آن تأکید کرد و گفت:
بدانید که محمد صلىاللهعلیهوآله از قریش است و قوم او سزاوارتر هستند که وارث وى شوند.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 2، ص 458.
2 . ابن قتیبه دینورى، الإمامه و السیاسه، ج 1، ص 8.
3 . ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 20.
(158)
--------------------------------------------------------------------------------
در این میان ابوبکر براى بىطرف نشان دادن خود و براى تثبیت موقعیّت خویش و امتحان عمر، یکى از دو رفیق خود را براى خلافت مطرح کرد، ولى عمر بن خطاب، ابوبکر را یار غار و خلیفه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله بر نماز معرفى کرد. ناگهان پیش از وى بشیر بن سعد خزرجى با ابوبکر بیعت کرد و سپس اوسىها به سبب اختلاف قبیلهاى که از پیش از اسلام با خزرجىها داشتند گفتند: «اگر امارت به سعد بن عباده برسد هیچ گاه بهرهاى از آن نصیب اوس نخواهد شد»(1) و با ابوبکر بیعت کردند. در این میان، فریاد هواخواهى گروهى از انصار که گفتند: «ما جز با على بیعت نخواهیم کرد»(2) به جایى نرسید و سعد بن عباده نیز که بیعت نکرد با خشونتى تمام رانده شد.(3) فرداى سقیفه، صبح روز سهشنبه با فعالیت گسترده عمر، در مسجدالنبى با ابوبکر به عنوان خلیفه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله بیعت شد و ابوبکر در سخنرانى خود گفت:
من بر شما امارت پیدا کردم ولى از شما بهتر نیستم.(4)
بدینسان، انصار ناآگاهانه دانهاى را کاشتند که محصول آن را مهاجران قریشى درو کردند و مدیریتِ سیاسى نوینى در اسلام به نام خلافت قریش شکل گرفت و حضور ظاهرى ولایت قدسى که مشروعیت آن مبتنى بر وحى الهى بود، کنار گذاشته شد.
علل شکست انصار در سقیفه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج 1، ص 8.
2 . همان، ص 9.
3 . طبرى، همان، ج 2، ص 443.
4 . همان، ص 459.
5 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 661.
(159)
--------------------------------------------------------------------------------
درباره شکست انصار که خود تشکیل دهندگان سقیفه بودند باید گفت، انصار براساس اخبار و شواهدى که دریافته بودند، روند جانشینى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را به گونهاى دیدند که احتمال دستیابى على علیهالسلام به خلافت ظاهرى ممکن نیست، لذا به واسطه رقابت دیرینهاى که با قریش داشتند و از آنان نیز مىترسیدند در سقیفه، تجمع کردند و برخلافت سعد بن عباده که انگیزههاى ریاستطلبى و برترىطلبى داشت، توافق کردند امّا سستى رأى و عدم تصمیمگیرى واحد یک مرتبه آنان را از ادعاى خلافت به شراکت در آن راضى کرد. ضعف تصمیم، عدم هماهنگى و سازماندهى انصار در گفتار و کردار و اختلاف قبیلهاى و خویشاوندى در میان آنها موجبات شکست آنان را فراهم کرد.
درباره علت پیروزى مهاجران باید گفت: کهولت سن، آرامش، متانت، درایت، کاردانى و هدف دارى ابوبکر زمینههاى تثبیت موقعیت وى در سقیفه بود، ولى ابوبکر بیش از همه برقُریشى بودن خود تأکید داشت، زیرا موقعیت مالى، سیاسى و فرهنگى قریش نسبت به دیگر قبایل از اقتدار، انسجام اجتماعى و عصبیّت و پیوندهاى درونى قوىترى برخوردار بود. البته نفوذ تیم و عدى در میان قریش و در خویشاوندى با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ، خاوندان وى براى امارت سزاوارتر بودند آن گونه که على علیهالسلام استدلال کرد: «به درختى احتجاج کردند که میوه آن را تباه ساختند.(1) این دو حزب قدرت بَنى مَخزوم و بنىامیّه را نداشتند، ولى ابوبکر به سبب خویشاوندى که با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله و موقعیّتى که در اسلام داشت نسبت به دیگر شاخههاى قریش اولویت داشت، زیرا هنوز فضا براى ریاست آل امیّه و بنى مخزوم آماده نبود در این حال، ابوبکر ریاست اتحادیهاى از قبایل را بر عهده داشت که بنا بر سنت دیرینه جاهلى، منافع قبیلهاى و مالى و پیوندهاى درونى براى آن، از اهمیّت خاصى برخوردار بود. در جامعه قبیلهاى، شیوخ قبایل همه کاره بودند و قبیله را تحت فرمان خود داشتند. آنان نخبگان اجتماعى و نظامى بودند که در سطح گروه مرجع برنظر اعضاى قبیله قدرت تصمیمگیرى داشتند. در این صورت، اشرافیت قبیلهاى پذیراى کسى خواهد بود که سلطه اجتماعى، مالى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . نهجالبلاغه، خطبه 66، ص 160 و ابن قتیبه دینورى، الإمامة و السیاسه، ج 1، ص 12.
(160)
--------------------------------------------------------------------------------
فرهنگى شیوخ را بپذیرد و با آنان هماهنگ باشد، نه این که مردم را از پیروى بزرگان و شیوخ خود که بر حَسَب و نَسب خود افتخار کنند، باز دارد. شیوخى که سرافرازى بالاتر از نسب خود مىورزند و پایه و اساس فتنه و شمشیر تیز افتخار جاهلیّت هستند.(1)
طرح قریش براى تصاحب خلافت
چنین مىنماید که تحکیم موقعیّت قریش به رهبرى ابوبکر بیش از همه، مدیون طرحى از پیش برنامهریزى شده بود که قبل از رحلت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله طراحى گردیده بود. شواهد این طرح عبارتاند از:
1 . اتّحاد سه سردمدار متحد : عامل مؤثر در تثبیت موقعیّت ابوبکر اتحاد سه سردمدار متحد، ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح بود که از دوران هجرت روابط نزدیکى با هم داشتند. همکارى مستقیم هر سه نفر با یکدیگر در سقیفه و انتصاب عمر براى خلافت به وسیله ابوبکر و نصب ابوعبیدة بن جَرّاح به فرماندهى سپاهیان شام، واضحترین شاهد این اتحاد و پیوند مىباشد.
2 . حضور قبیله أَسلم در مدینه منوّره : این قبیله در روز رحلت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله وارد شهر شد و نیروى لازم را براى سرکوب مخالفان در اختیار قریش قرار داد و عمر در این باره گفت: «هنگامى که أَسلم را دیدم و بیعت کردند به پیروزى اطمینان پیدا کردم».(2) عمر به سران اسلم وعده خواربار داد و آنان با چوب و چماق مردم را به زور براى بیعت مىآورند.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . نهجالبلاغه، خطبه 234 (قاصعه)، ص 785.
2 . طبرى، همان، ج 2، ص 459.
(161)
--------------------------------------------------------------------------------
3 . مطلع گردانیدن مهاجران از واقعه سقیفه : خبر رسانان انصار از قبل مىدانستند خلفا برنامهاى براى کسب خلافت دارند، لذا نزد آن دو آمده و اخبار سقیفه را به اطلاع آنها رساندند و گفتند: «پیش از آن که کارشان سر بگیرد خود را به سقیفه برسانید».(1)
4 . آگاهى انصار از طرح سران قریش : انصار از طرح از پیش برنامهریزى شده مهاجران مطلع بودند، زیرا خلیفه دوم خود در سخنرانى عمومى درباره سقیفه گفت: یکى از انصار به ما گفت: «از قوم شما خبرى به ما رسیده که شتاب کرده و مىخواهند حق ما را غصب کنند».(2)
5 . اعتراف خلیفه دوم : این سخن عمر بن خطاب که نباید نبوت و خلافت در یک خانواده جمع شود،(3) به خوبى گویاى طرحى است که براى کسب خلافت ریخته شده است تا خلافت منصوصى به ثبوت نرسد، آن گونه که محققى به نام لامِنْس نیز به آن تصریح دارد.(4)
6 . ایجاد ّجو و حشت و خشونت علیه مخالفان : گفتمان سقیفه به هیچ روى مخالفان را برنمىتافت و به هر صورت ممکن آنان را حذف یا وادار به سکوت مىکرد. آنگونه که خلیفه دوم اعتراف دارد که ما به سعد بن عباده هجوم بردیم، یکى از آنان گفت: او را کشتید! گفتم: «خدا او را بکشد».(5) سعد تا ابوبکر زنده بود بیعت نکرد و در هیچ نمازى نیز شرکت نکرد، ولى پس از خلافت عمر به حوران شام رفت(6) و در سال پانزده هجرى به وسیله فردى که عمر براى گرفتن بیعت از وى، به حوران فرستاده بود، به قتل رسید و شایع کردند بهوسیله جنّىها
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیخ مفید، کتاب الجمل، ص 66.
2 . ابن هشام، همان، ج 2، ص656.
3 . طبرى، همان، ج 2، ص 446.
4 . همان، ج 3، ص 289 و ابوبکر عبدالعزیز جوهرى، السقیفه و فَدَک، ص 52.
5 . به نقل از: حسین جعفرى، تشیع در مسیر تاریخ، ص 44.
6 . طبرى، همان، ج 2، ص 447.
7 . ابن قتیبه دینورى، الإمامه و السیاسه، ج 1، ص 10.
(162)
--------------------------------------------------------------------------------
کشته شد.(1)
7 . حمله به خانه على صلىاللهعلیهوآله : پرسمان سقیفه براى تسلیم مخالفان خود که در خانه على علیهالسلام جمع شده بودند، حملهاى بود که به فرماندهى عمر به آن شد. خلیفه دوم، مصمم بود در صورت عدم خروج على علیهالسلام و متحصنین، آن خانه را تخریب و آتش زند. به وى گفتند: «اینجا خانه فاطمه علیهاالسلام است»، پاسخ داد: «هر چند، چنین باشد.» سپس على علیهالسلام را براى بیعت به مسجد کشیدند. وى به آنان گوشزد کرد خلافت حق من است و آن را به غصب از من مىگیرید.(2) ابوبکر نیز در روزهاى آخر عُمر، پشیمانى خود را از گشودن خانه زهرا علیهاالسلام اعلام کرد.(3)
8 . غصب فَدَک : ابوبکر براى منزوى کردن اهلبیت و تضعیف مشروعیّت آنان و بىاعتبارى حمایتهاى فاطمه زهرا علیهاالسلام از شوهرش و تصرف امکانات مالى آنان، اقدام به غصب فَدَک کرد تا بنیه مالى خاندان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله ضعیف شود و آنان را از هرگونه مخالفتى باز دارند. ابوبکر در مجادله خود با زهرا علیهاالسلام ، به روایتى از رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله استدلال کرد که: «اِنّا معاشر الأنبیاء لانُورَث؛ ما انبیا از خود ارثى باقى نمىگذاریم، آنچه از ما باقى مىماند صدقه است» و شهادت شهود زهرا علیهاالسلام ، على علیهالسلام و امایمن را نیز نپذیرفت.(4) چنین مىنماید که استناد خلیفه با مستندات تاریخى و قرآنى هماهنگى ندارد، زیرا فَدَک سهماللّه و خالصه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله بود که به دخترش بخشید و به همین سبب، عمر بن عبدالعزیز و مأمون فَدَک را به خاندان رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله باز گردانیدند.(5) قرآن نیز اشاره دارد، پیغامبران پیشین همچون زکریا و داود(6)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 291 و ج 2، ص 272.
2 . ابن قتیبه دینورى، الإمامة و السیاسه، ج 1، ص 12. براى اطلاع بیشتر ر.ک: بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 268؛ ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهرى، السقیفه و فَدَک، ص 70؛ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 11 و احمد بن محمد بن عَبدربّه، عقد الفرید، ج 5، ص 13.
3 . طبرى، همان، ج 2، ص 619 و ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، ج 1، ص 18.
4 . ابن شَبّهبصرى، تاریخ المدینة المنوّره، ج 1، ص 196 و بلاذرى، فتوح البلدان، ص 44.
5 . همان، ص 44؛ ابن شبّه بصرى، تاریخ المدینّة المنوّره، ص 198 و ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 152.
6 . مریم(19) آیه 6؛ سوره انبیاء(21) آیه 89 و نمل(27) آیه 16.
(163)
--------------------------------------------------------------------------------
وارث داشتهاند. به همین سبب زهرا علیهاالسلام خطاب به خلیفه گفت: چگونه فرزندانت از تو ارث ببرند، ولى من از پدرم ارث نبرم؟!(1) و در سخنرانى شدید اللحن و پرشورى در مسجد النبى به خلیفه گفت :
شما الآن گمان مىکنید ما ارثى نمىبریم! آیا شما حکم زمان جاهلیّت را برگزیدهاید و کدام حکم خداوند براى اهل یقین نیکوتر خواهد بود(2) واى بر شما اى گروه مهاجران، آیا میراث پدرم را غصب مىکنید؟ اَفى کِتابِ اللّه أَنْ تَرِثَ أَباکَ وَلا أَرِثُ أَبى؟ لَقَدْ جِئتَ شیئا فرِیّا؛ آیا در کتاب خدا هست که تو از پدرت ارث ببرى، ولى من از پدرم ارث نبرم؟ به تحقیق، سخن دروغى را نسبت دادهاى.(3)
همچنین حضرت زهرا علیهاالسلام در ملاقاتى که خلیفه براى عذرخواهى نزد وى رفته بود، اعلام نارضیتى شدید خود را از رفتار خلیفه عنوان کرد(4) و به روایت بخارى از وى ناراحت بود و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت.(5)
9 . جلوگیرى از اعزام سپاه اُسامه : به نوشته منابع، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در اواخر صفر سال یازده هجرى، مصمم شدند اُسامة بن زید هیجده ساله را بر فرماندهى سپاهى که بسیارى از بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت داشتند، به موته و فلسطین بفرستند،(6) ولى برخلاف سفارش مؤکد رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله درباره حرکت اُسامه، سنت کهنسالگرایى و قبیلهگرایى عرب این انتصاب را بر نتافت و سنت شکنى رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله و نصب یک جوان شایسته را نپذیرفت و مانع اعزام
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن شبّه بصیر، همان، ج 1، ص 198.
2 . مائده(5) آیه 50.
3 . ابن طیفور بغدادى، بلاغات النساء، ص 32.
4 . ابن قتیبه دینورى، الإمامة و السیاسه، ج 1، ص 13 و ابن طیفور بغدادى، همان، ص 32.
5 . امام اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ج 5، ص 12، باب غزوه خیبر.
6 . واقدى، مغازى، ج 3، ص 1117؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص 606 و 642 و طبرى، همان، ج 2، ص 429.
(164)
--------------------------------------------------------------------------------
سپاه اُسامه گردید. حضور بزرگان مهاجران و انصار، همچون ابوبکر و عمر و تأکید رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در همراهى آنان با اُسامه و عدم شرکت على علیهالسلام در این سپاه و نصب جوانى هیجده ساله(1) و نرسیدن خبر حمله رومىها به مدینه، همه حکایت از آن دارد که رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در صدد فراهم آوردن شرایط و زمینههاى جانشینى على علیهالسلام بوده است تا برخلاف ارزشها و رسوبات افکار جاهلى و عدم حضور بزرگان مهاجران و انصار امر ولایت على علیهالسلام تحقق پیدا کند.
10 . نامهاى که نگاشته نشد : رسول گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله هنگامى که زمینههاى ظهور اختلاف نظر را در میان یارانش در مسئله جانشینى احساس کرد، براى جلوگیرى از نزاع قدرت و در آخرین پنجشنبه حیات خود در بستر بیمارى از کسانى که پیرامونش بودند درخواست کرد لوح و قلم بیاورند تا براى آنان چیزى بنویسد که پس از وى گمراه نشوند.(2) در این میان عدّهاى، از جمله عمر بن خطاب مانع این کار شد و گفت: «درد بر او غلبه پیدا کرده و حَسبُنا کتاب اللّه؛ قرآن ما را کافى است».(3) رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله نیز براى جلوگیرى از نابودى زحمات 23 ساله خود که هذیان قلمداد نشود، با رنج و اندوه تمام لب فرو بست تا مانع اختلاف میان یارانش و نابودى اصل دین و دعوت وى گردد. راستى چگونه عدّهاى به خود اجازه دادند تا مانع تداوم دعوت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله شوند و به آن حضرت توهین کنند، در حالى که قرآن وى را با صفات بلند «رحمة للعالمین»(4) و «سِراجا مُنیرا»(5) توصیف کرده است؟! بدین سان، اقدام جسورانه و ستیزه گروهى از صحابه، بهویژه عمر براى آن بود تا مکتوبى براى اهلبیت نوشته نشود. عمر بعدها هنگام فوت به اقدام خود اعتراف کرد و به ابن عباس گفت: رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله هنگام بیمارى خود
--------------------------------------------------------------------------------
1 . واقدى، المغازى، ج 3، ص 1119 و بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 115.
2 . ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 2، ص 242؛ امام اسماعیل بخارى، ص 137؛ طبرى، تاریخ، ج 2، ص 436 و ابوبکر عبدالعزیز جوهرى، همان، ص 73.
3 . ابن سعد، همان، ج 2، ص 244 وى در این باره، نه روایت از على علیهالسلام عمر، ابن عباس و جابر بن عبداللّه انصارى آورده است.
4 . انبیاء (21) آیه 107.
5 . احزاب(33) آیه 46.
(165)
--------------------------------------------------------------------------------
در صدد بود به نام على علیهالسلام تصریح کند، ولى من نگذاشتم.(1) بدین سان، عمر با اقدام خود بذر اختلاف و تفرقه را در میان امّت اسلامى افشاند، چنان که ابن حزم اندلسى مىنویسد:
امتناع عمر و هواخواهان وى از تدوین و پذیرش وصیت نامه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله براى همیشه، اختلاف را در میان امّت اسلامى پىریزى کرد و اگر این وصیتنامه نوشته مىشد، اختلاف پیرامون آن براى همیشه بر طرف مىشد و هیچ کس گمراه نمىگشت.(2)
11 . انکار رحلت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله : پس از رحلت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله در ظهر روز دوشنبه، عمر بن خطاب نمىدانست چه کند، زیرا ابوبکر در خانه خود در «سُنح» بود، وى به مسجد آمد و با آه و فغان و گریه زارى گفت:
نشنوم کسى بگوید محمد صلىاللهعلیهوآله مرده است، او همچون موسى عروج کرده و پیش خداست و باز خواهد گشت. اگر کسى بگوید رسولخدا صلىاللهعلیهوآله مرده است او برمىگردد و با این شمشیر پاهایش را قطع مىکند.(3)
عباس نزد وى آمد و گفت: «اى عمر! رسول خدا صلىاللهعلیهوآله حتما مرده است»، ولى باز سکوت نکرد. عمر، مردم مبهوت و سرگردان را مشغول نگاه داشت تا ابوبکر رسید و هنگامى که گفت: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ»(4) همچون آب سردى که بر وى ریزند، او آرام گرفت.(5) بعدها خود
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن ابى الحدید، همان، ج 12، ص 21 و ویلفرد مادلونگ، جانشینى حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله ، ص 97.
2 . ابن حزم، الاِحکام فى اصول الاَحکام، ج 2، ص 495.
3 . ابن هشام، همان، ج 2، ص 655؛ ابن سعد، همان، ج 2، ص 267 و طبرى، تاریخ، ج 2، ص 443.
4 . زمر (39) آیه 30.
5 . ابن سعد، همان، ج 2، ص 268؛ شمس الدین محمّد ذهبى، سِیَرُ اَعلام النُّبَلاء، ج 1، ص 434.
(166)
--------------------------------------------------------------------------------
وى گفت:
ترسیدم بر سر امامت فتنهاى ایجاد شود و انصار و غیر انصار امامت را به دست گیرند یا از اسلام برگردند.(1)
12 . حمایت گسترده بزرگان قریش از ابوبکر : اشرافیت قریش به خوبى مىدانست که پس از رحلت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله جایگاهى براى آنان در جامعه اسلامى نیست و باید از جریانى حمایت و پشتیبانى کند که آداب و سنن و امتیازهاى اجتماعى اشراف قبیلهاى را باور داشتهباشد تا در گردونه نوین قدرت موقعیّت آنان حفظ شود. به همین سبب، حمایت گسترده خود را از حزب تیم و عدى اعلام کردند، زیرا مىدانستند حضور خاندان رسالت در ساخت قدرت سیاسى اسلام به معناى حذف کامل آنان و تداوم اجراى عدالت و مساوات در جامعه اسلامى خواهد بود. اشرافیّت قریش همچون سهیل بن عمرو عامرى، دیپلمات ورزیده و سخنگوى قریش، خالد بن ولید، عکرمة بن ابى جهل مخزومى و حارث بن هشام مخزومى در حمایت از ابى بکر بن ابى قحافه و استقرار خلافت وى را هرگونه تلاشى دریغ نکردند تا آنجا که در منابع، خالد به شیعه ابوبکر و از مخالفان و دشمنان على علیهالسلام شناخته شدهاست.(2) سران قُریش نسبت به انصار که از على علیهالسلام حمایت مىکردند، شدیدا اظهار دشمنى مىکردند.(3) ابوبکر نیز ناگزیر بیشتر کادر نظامى خود را از قریش، بهویژه شاخه نظامى آن، بنى مخزوم انتخاب کرد، و از انصار که به آنان پست وزارت را پیشنهاد داده بود، جز یک مورد استفادهاى نکرد. به همین سبب مىتوان گفت که سران قریش در برنامهریزى و سازمان دهى و شکلگیرى خلافت قریش بیشترین سهم را داشتند و محرّک حزب تیم وعدى، آنان بودند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن ابى الحدید، همان، ج 2، ص 42.
2 . زبیر بن بکّار، الاخبار الموفقیات، ص 581.
3 . همان، ص 583.
(167)
--------------------------------------------------------------------------------
در این میان، موضع ابوسفیان اهداف سران قریش را بر ما روشن مىکند. وى که در آغاز در صدد بود تحت پوشش حمایت از على علیهالسلام حاکمیّت فرزندان عبد مناف را (که در واقع به قدرت رسیدن بنى امیّه بود) مستقر کند با تحقیر على علیهالسلام به وى پیشنهاد کمک نظامى و پر کردن مدینه از اسبان و مردان را داد.(1) وى به تحریکات خود علیه ابوبکر ادامه داد تا هنگامى که خلیفه، مال و وعده مقام براى فرزندش یزید داد،(2) ساکت شد.
از آن چه گفته شد در مىیابیم پس از حادثه غدیر خم و انتصاب على علیهالسلام به ولایت قدسى از سوى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ، به آرامى طرح و برنامهاى براى کسب خلافت و غصب فَدَک بهوسیله برخى مهاجران به تحریک اشراف قُریش ریخته شد و با رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در قالب کودتایى، حاکمیّت ابوبکر را تثبیت کرد. این طرح و کودتا بر محققان اهل سنت(3) و مستشرقان(4) پوشیده نمانده و بر آن تصریح کردهاند. چنین مىنماید که تشکیل سقیفه به وسیله انصار(5) با شتاب و عجله بدون برنامهریزى و هدف مشخص براى خنثى سازى این طرح بوده است تا موقعیّت خود را از دست ندهند.
طرح هواداران اهل بیت براى خنثى سازى کودتا
طرح خنثى سازى کودتاى عمر به نفع ابوبکر از سوى هواداران اهلبیت در دستور کار قرار
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 2، ص 449 و بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 271.
2 . ابن سعد، همان، ج 4، ص 98.
3 . عبدالفتاح عبدالمقصود، السقیفه و الخلافه، ص 388.
4 . ویلفرد مادلونگ، همان، ص 83 و فیلیپ حِتّى، تاریخ عرب، ص 180.
5 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 260.
(168)
--------------------------------------------------------------------------------
گرفت، آنگونه که دستهاى از اصحاب کِبار رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله اجتماعى شبانه در محلّه بنىبیاضه تشکیل دادند تا صبح سهشنبه در مسجد مانع بیعت با خلیفه گردند. اعضاى این جلسه عبارت بود از: عَمّار، مقداد، سلمان، ابوذر، عُبادة بن صامت، حُذیفة بن یمان، ابوالهَیثم بن تَیِّهان و بَراء بن عازب.(1) عمّار گفت:
تیم را چه حقى در این کار است، زمام دارى خلق، حق رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله بود اکنون هم حق برترین مردم پس از سولخدا صلىاللهعلیهوآله است.(2)
ظاهرا فشار نظامى و شدّت عمل هواداران خلیفه، مانع اقدام عملى آنان شد و به جمع متحصنین در خانه على علیهالسلام پیوستند.(3) مدّتى بعد عمّار به نمایندگى از سوى هواداران اهلبیت، ابوبکر را ملاقات کرد و خواهان کنارهگیرى وى شد و گفت:
حقّى را که خداوند براى دیگرى قرار داده براى خودت قرار نده و نخستین کس مباش که گفته رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را درباره اهلبیت او نادیده گرفته است، حق را به صاحب آن بده و بار خویش را سبک گردان تا وقتى با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله روبهرو شدى از تو خشنود باشد و نزد خداوند سرافراز باشى.(4)
سلمان فارسى نیز در میان مردم گفت:
کرداذ و ناکرداذ؛ یعنى کردید و نکردید، انتخاب کردید، ولى انتخاب صحیحى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوبکر عبدالعزیز جوهرى، همان، ص 46.
2 . عبدالفتاح عبدالمقصود، الامام على بن ابى طالب علیهالسلام ، ص 281.
3 . یعقوبى، همان، ج 2، ص 125 و بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 264.
4 . شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 464.
(169)
--------------------------------------------------------------------------------
نکردید اگر خلافت را در اهلبیت قرار مىدادید حتى دو نفر با شما مخالفت نمىکردند و از نعمت آن بهرهمند مىشدند.(1)
هواداران اهلبیت نه تنها عدّهاى از مهاجران و انصار و یاران کِبار رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله بودند، بلکه در میان یمنىها نیز رهبرى خاندان رسولخدا صلىاللهعلیهوآله طرفدارانى داشت که به نمایندگان خلیفه که براى سرکوب آنان اعزام شده بودند گفتند:
ما اهلبیت رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله را اطاعت خواهیمکرد، چرا آنان را از خلافت بازداشتید.(2)
بدینسان با غصب فَدَک و کودتا علیه اهلبیت علیهمالسلام نظریه خلافت قریش با عنوان خلیفه رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله شکل گرفت، و نظریه امامت اهلبیت که قرآن و سخن رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله برآن تصریح مىکند و ریشه در ذات اسلام دارد به وسیله کودتایى، از صحنه سیاسى اسلام بیرون شد.
علل بر کنارى على علیهالسلام از حاکمیّت سیاسى اسلام
1 . بر کنارى على علیهالسلام از حاکمیّت، بر خلاف فضایل وى که هیچ یک از صحابه نداشتند،(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 274 و جوهرى، همان، ص 43.
2 . واقدى، کتاب الرّده، ص 176.
3 . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 3، ص 51؛ ابن عساکر شافعى، ترجمه امام على من تاریخ دمشق، ج 3، ص 83 و حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 19.
(170)
--------------------------------------------------------------------------------
ناشى از کینههایى بود که قریش نسبت به على علیهالسلام داشت. على علیهالسلام در پیکارهاى رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله با انگیزه الهى و دینى، بسیارى از بزرگان آنان را کشته بود و به همین سبب، اشراف قریش کینههاى سختى از وى داشتند، آنگونه که اُمّ الخیر به معاویه یادآور شد.(1)
اشرافیّت قبیلهاى به خوبى مىدانست بُن مایههاى تربیتى و اعتقادى على علیهالسلام با آداب و سنن جاهلى در تضاد است و على علیهالسلام را برنمىتافتند.(2)
2 . امر دیگرى که مانع حاکمیّت على علیهالسلام شد، سنت پیرگرایى عرب بود. قریش از مدیریت فرد جوانى همچون على علیهالسلام ناخشنود بود به همین سبب به وى گفت: «تو کم سن هستى و اینان بزرگان قوم تو هستند.»(3) قریش با طرح دیدگاههاى جاهلى جوانى على علیهالسلام دلیل بربىتجربهگى وى مىدانست.
3 . یکى دیگر از عوامل باز دارنده خلافت على علیهالسلام حسد بود زیرا عظمت این مقام از یک سو و حرص و طمع که همه انسانها به آن مبتلا هستند از سوى دیگر، افرادى همچون خالد بن ولید را وامىداشت که به شدّت با على علیهالسلام دشمنى کنند زیرا فضایل و افتخارات و دلاورىهاى آن حضرت در اعماق وجود آنها آتش کینه و حسادت را نسبت به وى شعلهور ساخته بود، آن گونه که على علیهالسلام اعتراف دارد: «این امتیازى بود که حسد عدّهاى را برانگیخت که سخت به آن حرص ورزیدند و عدّهاى سخاوتمندانه از آن گذاشتند.»(4) ابن عباس نیز در ملاقات با خلیفه دوّم به این نکته تصریح دارد که: «خلافت را از روى حسد و ستم از مرکز خود منحرف ساختند».(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . عباس بن بکّار ضبّى، اخبار الوافدات من النّساء، ص 29.
2 . نهج البلاغه، خطبه 126، ص 389.
3 . ابن قتیبه، الإمامة و السیّاسة، ج 1، ص 12.
4 . نهجالبلاغه، خطبه 161، ص 517.
(171)
--------------------------------------------------------------------------------
ایستار على علیهالسلام در برابر کودتاى سقیفه
على علیهالسلام پس از شکلگیرى خلافت و غصب فَدَک، میان دو مسئله گرفتار شده بود:
1 . سکوت و از دست رفتن حق تقدم وى برخلافت، بنا بر نص قرآن (که مسئله جانشینى را در خاندان پیغامبران قرار داده است) و وصایت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله (که جانشین خود را على علیهالسلام قرار داده بود).
2 . مبارزه گسترده براى به دست گرفتن خلافت از دست رفته خود که نتیجه آن، ایجاد شکاف و اختلاف میان مسلمانان و نابودى اصل اسلام بود.
امام على بن ابىطالب علیهالسلام راه نخست را برگزید و مهم را فداى اهم و خلافت ظاهرى را فداى اصل اسلام کرد، زیرا وى به خوبى مىدانست با از میان رفتن حاکمیّت ظاهرى وى اساس و پایه دین اسلام وولایت قدسى وى حفظ مىشود. اگر او اقدام عملى براى خلافت غصب شده خود مىکرد اختلاف و درگیرى در مدینه منوّره کمترین نتیجه آن بود، زیرا عمر گفته بود:
به خدا ما هیچ کارى را بهتر و نیرومندتر از بیعت ابوبکر ندیدیم، زیرا ترسیدیم از مردم جدا شویم و کار بیعت را یک سره نکنیم، بیعت دیگرى انجام دهند، آنگاه ما ناگزیر خواهیم بود از چیزى که مورد قبول ما نباشد اطاعت کنیم و یا با آن مخالفت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 3، ص 289 و ابن ابى الحدید، همان، ج 12، ص 53.
(172)
--------------------------------------------------------------------------------
کنیم، آن وقت فساد بر پا گردد.(1)
دراین صورت، على علیهالسلام نهالى را که 23 سال براى رشد و بارور شدن آن مبارزه کرده بود، از دست مىداد. وى از دنیا تنها به دو قرص نان و دو جامه کهنه اکتفا کرده بود.(2) و هیچ طلایى نیندوخته بود و از غنیمتهاى آن چیزى ذخیره نکرده بود. آن حضرت در نامهاى به عثمان بن حنیف نوشت:
آرى از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فَدَک در دست ما بود که مردمى بر آن بُخل ورزیده و مردمى دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند.(3)
على علیهالسلام که حاکمیّت سیاسى را براى اجراى احکام اسلامى و برپا داشتن عدالت مىطلبید، چگونه مىتوانست قدرت سیاسى را به قیمت نابودى اصل اسلام طلب کند. او موقعیّت حساس اسلام و خطر دشمنان آن را به درستى درک کرده بود به همین سبب پس از درگذشت فاطمه علیهاالسلام همسر گرامىاش هنگامى که پیامبران دروغین ظهور کردند و برخى از اعراب از دین بگشتند، عثمان نزد وى آمد و گفت: «اى پسر عمو! تا توبیعت نکنى، هیچ کس به پیکار این دشمن نمىرود.» عثمان او را نزد ابوبکر برد و على علیهالسلام با وى بیعت کرد و مسلمانان خرسند شدند و براى پیکار با مرتدان همّت کرده و لشکریان ارسال شدند.(4)
بدین سان على علیهالسلام ناگزیر، از روى اکراه بیعت کرد تا آن که گروهى از اعراب علیه اسلام قیام کردند تا دین خدا را از میان بردارند، در این هنگام ترسید که اگر اسلام را یارى نکند در آن
--------------------------------------------------------------------------------
1 . طبرى، همان، ج 2، ص 447.
2 . نهج البلاغه، نامه 45.
3 . همان، نامه 45، ص 967.
4 . بلاذرى، انساب الاشراف، ج 2، ص 270.
(173)
--------------------------------------------------------------------------------
شکافى پدید آید که اساس آن را واژگون کند که مصیبت آن از غصب خلافت مهمتر باشد.(1)
وى در نامهاى به مردم مصر علل سکوت خود را بازگشت از اسلام دانسته است که اگر اسلام و مسلمانان را یارى نمىکرد رخنهاى در دین به وجود مىآمد که مصیبت دستدادن حاکمیت، در برابر آن ناچیز بود.(2) آن حضرت بیش از هر کس دیگرى مىباید مراقب فرزند دلبند خود مىبود و ترس از اختلاف و دودستگى و انهدام دین و بازگشت کفر، او را ناگزیر به سکوت کرد. علاوه براین، حضور منافقان، شیوخ قبایل نو مسلمان که ایمان واقعى نداشتند و تنها تسلیم شده بودند، امپراطورى روم شرقى که در این دوران در اوج قدرت و برترى نظامى قرار داشت از دیگر خطرهایى بود که اسلام را تهدید مىکرد.
از آنچه گذشت برمىآید على علیهالسلام که حامل نور نبوت و میراث نبوى بود بیش از هر کس دیگرى باید از مصالح اسلام و مسلمانان، مراقبت مىکرد. وى براى حفظ و نگهدارى دین و بقاى امّت اسلامى به دور از هرگونه تشتت و اختلاف و قدرتطلبى، از روى کراهت با خلیفه اول بیعت کرد، زیرا او مدافع راستین اسلام حافظ وحدت مسلمانان بود و به همین سبب پیشنهاد بیعت ابوسفیان را رد کرد و به وى گفت: «جز فتنه، هدفى ندارى به خدا براى اسلام جز بدى نمىخواهى ما را به نصیحت تو حاجت نیست»،(3) «و اللّهِ لاَبْنُ أَبِیطالِبٍ انَسُ بِالَمُوتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ اُمِّهِ؛(4) به خدا اُنس پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از اُنس کودک به پستان مادرش مىباشد». دراین صورت، هنگامى که شرایط اجتماعى براى حاکمیّت وى فراهم نشد و خطرها از سوى داخل و خارج متوجه اصل اسلام بود وى از خلافت ظاهرى کنارهگیرى و براى اتحاد جامعه اسلامى سکوت کرد(5) و با خلیفه بیعت نمود، ولى هیچگاه از ادعاى حق الهى خود براى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابواسحاق ابراهیم ثقفى کوفى، الغارات، ص 202.
2 . نهجالبلاغه، نامه 62، ص 1048.
3 . طبرى، همان، ج 2، ص 449.
4 . نهجالبلاغه، خطبه 5، ص 57.
5 . همان، خطبه 73، ص 171.
(174)
--------------------------------------------------------------------------------
حاکمیّت و تقدّم و شایستگى خود نسبت به دیگران دست برنداشت و همواره در خطبهها و نامهها برآن تأکید مىکرد. وى بارها بر حدیث غدیر، حتى در شوراى شش نفره و در دوران خلافت خود تأکید مىکرد.(1)
على علیهالسلام در خطبه مشهور به «شقشقیه» اعتراض خود را به ابن ابى قُحافه براى به تن کردن جامه خلافت، اعلام مىدارد در حالى که وى مىدانسته محور اساسى خلافت على علیهالسلام است و اشاره مىکند راه بردبارى را پیشه کرده در حالى که در چشمانش خاشاک، و در گلویش استخوان بوده و حق وى به یغما رفته است.(2) در فقره دیگرى به حقوق از دست رفته خود اشاره دارد که جز اهلبیت علیهمالسلام یاورى نداشته است و نخواسته که آنان را به کام مرگ فرو برد. پس از آن مىگوید:
دیده فرو بستم با آن که در چشم خار داشتم و در گلویم استخوان شکسته بود و شرنگ نامرادى نوشیدم و خشم خود را فرو بردم.(3)
در جاى دیگر، از قریش و همراهانشان به خداوند شکایت مىبرد که آنان خویشاوندى مرا قطع کردند و بزرگى مقام مرا کوچک شمردند و در غصب حق من با یکدیگر هم داستان شدند.(4) در خطبهاى دیگر نیز به قریش اعتراض مىکند که خلافت را به واسطه خویشاوندى با رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله از انصار گرفتید، در این صورت من بر آنان تقدّم بیشترى دارم.(5) اعتراض
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن عساکر دمشقى، ترجمه امیرمؤمنان على علیهالسلام من تاریخ دمشق، ج 2، ص 8؛ ابن قتیبه دینورى، المعارف، ص 580؛ ذیل نام انس بن مالک؛ ابن مغازلى، مناقب الامام على بن ابىطالب، ص 71؛ خوارزمى، مناقب، شماره 185 و ص 157؛ ابن اثیر، أسد الغابه، ج 4، ص 28 و ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، ج 1، ص 304، شماره 1567، ذیل نام حبیب بدیل.
2 . نهجالبلاغه، خطبه 3، ص 46.
3 . همان، خطبه 26، ص 92 و ابواسحاق ابراهیم ثقفى، الغارات، ص 204.
4 . نهجالبلاغه فیض الاسلام، خطبه 171، ص 555 و خطبه 208، ص 689.
5 . همان، خطبه 66، ص 160؛ ابن قتیبه دینورى، الإمامة و السیّاسة، ج 1، ص 11 و نصر بن مُزاحم منقرى، وقعة صفین، ص 91 و 201.
(175)
--------------------------------------------------------------------------------
على علیهالسلام بدان سبب بود که عمر شرافت قرابت را فقط به انحصار قریش در آورد و براى قرابت بنىهاشم حقّى قایل نشد.
نتیجه
بدین سان روشن مىشود که سران حزب تیم و عدى براى دست یابى به قدرت سیاسى اسلام به طراحى کودتایى سیاسى ـ نظامى علیه اهلبیت علیهمالسلام دست زدند و در سقیفه بنىساعده با طرح مسئله خویشاوندى خود با رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله مدیریت سیاسى نوینى را برخلاف نظریه وصایت الهى به نام خلافت قریش شکل دادند. طرح کودتاى اشراف و مهاجران قریشى با وارد کردن نیروى نظامى به مدینه منوّره و با گفتمان رعب و وحشت و با حمایت گسترده سران قبایل به مرحلهعمل در آمد.
تصاحب فَدَک و خلافت با یک طرح از پیش برنامهریزى شده بر ما ثابت مىکند، فَدَک با مسئله وصایت و انتقال نبوت به امامت، رابطهاى تنگاتنگ دارد، آن گونه که در مقاله اشاره شد. سکوت على علیهالسلام نه به معناى پذیرش نظریه خلافت در برابر امامت الهى وى بود، بلکه ایشان همواره از ادعاى اولویت خویش براى خلافت و محرومیّت از حق الهى خود، خوددارى نکرد، ولى به واسطه وحدت جامعه اسلامى و جلوگیرى از نابودى اسلام سکوت کرد و ثابت نمود بزرگترین منادى وحدت اسلامى است.
(176)
--------------------------------------------------------------------------------
بدینسان اگر چه على علیهالسلام به واسطه وحدت جامعه اسلامى و جلوگیرى از نابودى اسلام با خلیفه اول بیعت کرد، ولى همواره از ادعاى اولویت خویش براى خلافت و محرومیّت خویش از حق الهى خوددارى نکرد. ایشان در عمل ثابت کرد که بزرگترین منادى وحدت مسلمانان است. بدیهى است فرقههاى اسلامى در این روزگار حساس که خطر تجدید امپراطورى روم از سوى امریکا و صهیونیسم متوجه اسلام است، باید روش آن حضرت را اُسوه خود قرار دهند و از اختلاف و دو دستگى بپرهیزند.
(177)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
73 . نهج البلاغه، ترجمه و شرح على تقى فیض الاسلام، تهران، [بىتا] .
74 . ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، منشورات مکتبه آیةالعظمى المرعشى النجفى، 1404ق .
75 . ابن اثیر، اسد الغابة فى معرفة الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بىتا] .
76 . ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارالفکر، 1398 ق .
(178)
--------------------------------------------------------------------------------
77 . ابن بکّار، زبیر، الاخبار الموفقیّات، تحقیق سامى مکى العانى، بغداد، مطبعه العانى، [بىتا] .
78 . ابن حجر عَسْقَلانى، الإصابة فى تمییز الصّحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربى، [بىتا] .
79 . ابن حزم، الاِحکام فى أُصول الاَحکام، به کوشش زکریا على یوسف، قاهره، 1970م .
80 . ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، [بىتا] .
81 . ابن شبّه نمیرى بصرى، تاریخ المدینة المنوّره، تحقیق فهیم محمد شلتوت، قم، دارالفکر، 1410ق .
82 . ابن عبدالبر، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بىتا] .
83 . ابن عبدربّه، احمد بن محمّد اندلسى، العقد الفرید، تحقیق و شرح احمد امین، احمد زبى، ابراهیم ابیارى، قاهره، مطبعة اللجنه و التألیف و الترجمه و النشر، 1363ق .
84 . ابن عبد ربّه، العقد الفرید، تحقیق محمّد سعید عریان، بیروت، دارالفکر، 1372ق .
85 . ابن عساکر دمشقى شافعى، ترجمه الإمام على بن أبى طالب من تاریخ دمشق، تحقیق شیخ محمّدباقر محمودى، بیروت، مؤسسه المحمودى، 1398ق .
86 . ابن مغازلى، مناقب الإمام على بن ابى طالب، بیروت، دارالأضواء، 1412ق .
(179)
--------------------------------------------------------------------------------
87 . ابن هشام، عبدالملک، السیرة النّبویّه، تحقیق مصطفى سقا و دیگران، مصر، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، 1375ق .
88 . بخارى، اسماعیل، صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر، [بىتا] .
89 . بغدادى، ابن طیفور، بلاغات النساء، تحقیق برکات یوسف هبّود، بیروت، المکتبة العصریه، 1421ق .
90 . بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر، أنساب الأشراف، تحقیق سهیلزکّار و ریاض زرکلى، بیروت، دارالفکر، 1424ق .
91 . بلاذرى، فتوح البلدان، تحقیق رضوان محمّد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیّه، 1398ق .
92 . ثقفى کوفى ابواسحاق ابراهیم بن محمّد، الغارات، تحقیق عبدالزهراء حسینى، دارالأضواء، 1407ق .
93 . جعفرى حسین، تشیع در مسیر تاریخ، تهران، نشر فرهنگ اسلامى، 1359 .
94 . جوهرى، ابو بکر احمد بن عبدالعزیز، السقیفه و فَدَک، روایة عزّالدین بن ابى الحدید، تحقیق محمّدهادى امینى، تهران، مکتبة نینوى الحدیثه، [بىتا] .
95 . حاکم حسکانى نیشابورى، عبیداللّه بن عبداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، تحقیق محمّدباقر
(180)
--------------------------------------------------------------------------------
محمودى، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، [بىتا] .
96 . حتّى فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات آگاه، 1366 .
97 . دینورى، ابن قتیبه، الإمامة و السیاسه، مصر، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، 1388 .
98 . دینورى، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکّاشه، قاهره، دارالمعارف، [بىتا] .
99 . ذهبى شمس الدین، سیر أعلام النُّبَلاء، تحقیق محب الدین أبى سعید عمروى، بیروت، دارالفکر، 1417ق .
100 . شیخ صدوق، الخصال، تصحیح علىاکبر غفارى، قم، منشورات جامعة المدرسین، 1403ق .
101 . شیخ مفید، محمد بن محمّد بن نعمان، کتاب الجمل، تحقیق سیدعلى میرشریفى، قم، مکتبة الأعلام الإسلامى، 1413ق .
102 . طبرى، محمّد بن جریر، تاریخ، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1409ق .
103 . عبدالمقصود، عبدالفتاح، الإمام على بن ابى طالب علیهالسلام ، ترجمه سیّدمحمود طالقانى، تهران، شرکت انتشار، 1378ق .
(181)
--------------------------------------------------------------------------------
104 . عبدالمقصود، عبدالفتاح، السّقیفة و الخلافه، ترجمه سیدحسن افتخارزاده، تهران، نشر آفاق، 1376 .
105 . مادلونگ، ویلفرد، جانشینى حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله ، ترجمه گروه مترجمان، مشهد، انتشارات آستان قدس، 1377 .
106 . مِنْقَرى، نصر بن مُزاحم، وقعة صفّین، تحقیق عبدالسّلام، محمّد هارون، بیروت، دارالجیل، 1410ق .
107 . واقدى، محمّد بن عمر، المغازى، تحقیق مارسدن جونز، بیروت، مؤسسة الأعلمى للمطبوعات، 1409ق .
108 . واقدى، محمد بن عمر، کتاب الرِّده، تحقیق یحیى جبورى، بیروت، دارالغرب الاسلامى، 1410ق .
109 . یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ، بیروت، مطبعة دارصادر و دار بیروت، 1370ق .
(182)