آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن


تاریخ، آینه‌ای روشن برای دریافت برخی حقایق است و در علم رجال و تراجم نیز بسیار کاربرد دارد. بدون تکیه و استناد به تاریخ نمی‌توان ترجمة افراد را آن‌گونه که هست به دست آورد. در این مقاله به بررسی برخی از افرادی ـ به اشتباه ـ که ادعا شده است در شمار شهیدان کربلا می‌باشند، پرداخته و در پایان به این نتیجه می‌رسیم که برخی از کتب رجالی، دشمن امام حسین? یا اهل‌بیت? را در شمار شهدای کربلا آورده‌اند از این‌رو، باید یک بازنگری جامع و دقیق دربارة تاریخ معصومان? و به‌طور ویژه دربارة داستان کربلا انجام پذیرد.
کلید واژه‌ها: تاریخ، شهیدان کربلا، علم رجال، زیارت رجبیه.

مقدمه
تاریخ، تنها منبع دسترسی به حوادث و رویدادهای گذشته می‌باشد که برای دستیابی به حقیقت، بسیار کار گشاست و در باز کردن گره‌های کور نقش بسیار مؤثری ایفا می‌کند. علم رجال نیز با تکیه بر تاریخ، در شناخت و وثاقت و ضعف و شرح حال افراد توان برطرف کردن و جدا کردن سره از ناسره را عهده‌دار است. رجال‌شناسان با مراجعه به متون تاریخی معتبر در شناخت راویان بسیار بهره برده و می‌برند.
اما با وجود این، به علل مختلف همچون تکیه بر منابع ضعیف، عدم تتبع دقیق و لازم، رجوع نکردن به منابع تاریخی کهن و تکیه بر منابع متاخر و... ، ممکن است در کتب رجالی افرادی یافت شوند که برخلاف حقیقت تاریخی ترجمه شده باشند. در بررسی دربارة برخی از شهیدان کربلا دریافتیم آنچه در برخی کتب رجالی متأخر ذکر شده، بر خلاف گزارش‌های معتبر تاریخی است. در این مقاله به سه دسته از این افراد اشاره می‌کنیم: گروه اول آنان که در کربلای معلی و همراه امام حسین? حضور داشته، اما به شهادت نرسیدند و در میان برخی از رجالیان متأخر در شمار شهدای کربلا قلمداد شده‌اند؛ مانند عقبة‌بن‌سمعان. دسته دوم افرادی که در کربلا حضور داشته، اما علیه سیدالشهدا? وارد جنگ شدند و در برخی از کتب رجالی متأخر، این افراد از شهیدان کربلا قلمداد شده‌اند و نام آنها در روضة حسینی در میان شهیدان کربلا نوشته شده است؛ همانند بکیربن‌حی و ابوالجنوب و برادرش سعیدبن‌حارث، هلال‌بن‌نافع و یحیی‌بن‌هانی. دسته سوم، آن کسانی که اثبات حضور یا عدم حضور آنها در کربلا امری مشکل می‌باشد و فقط در میان کتب متأخرین حضور آنها در کربلا ـ آن هم جزو انصار آن حضرت ـ مسجل شده است؛ اما این افراد چند سال بعد از واقعة کربلا، پا به عرصه سیاست گذاشته و در شمار دشمنان اهل بیت به خدمت ظلم در آمده بودند. در برخی کتب رجالی، این افراد از یاران و شهیدان کربلا به شمار آمده‌اند؛ همانند جبلة‌بن‌عبدالله.
گفتنی است این مطالب نه تنها در برخی کتب رجالی، بلکه در کتبی که دربارة سیدالشهدا و نیز برخی دایرة‌المعارف‌ها به وفور یافت می‌شود؛ اما در این مقاله تنها به کتب رجالی اکتفا شده است، و ان‌شاء‌الله تفصیل بحث در کتابی جداگانه که دربارة «شهدای طف» می‌باشد، مستند بیان می‌شود. در ادامه به تفصیل دیدگاه رجالیان مطرح و سپس به بررسی و نقد آن پرداخته می‌شود.
1.عُقبَة‌بن‌سِمعان
از جمله کسانی که برخی از رجالیان به شهادت وی تصریح کرده‌اند، عقبة‌بن‌سمعان است. با توجه به متون کهن، عقبة‌بن‌سمعان، غلام رَباب بود و از مدینه تا عراق و حتی روز عاشورا همراه امام حسین? بود؛ اما به شهادت نرسید، بلکه اسیر شد و به دست عمربن‌سعد آزاد گردید.
آیت‌الله خویی درباره ایشان می‌نویسند:
عقبة‌بن‌سمعان در رجال شیخ طوسی بدون تصریح بر شهادت وی، ایشان را از اصحاب امام حسین? شمرده که به همراه آن حضرت به شهادت رسید، و در زیارت رجبیه بر ایشان سلام فرستاده شده است؛ اما از برخی مورخان عامه نقل شده که او از معرکه فرار کرد و نجات یافت.
آیت‌الله نمازی نیز می‌نویسند:
عقبة‌بن‌سمعان مولی رباب امروالقیس، از اصحاب امام حسین? بود و همان‌گونه که سید نامش را در زیارت رجبیه و نیمه شعبان ذکر کرده است، به همراه امام حسین? به شهادت رسید.
علامه مامقانی ضمن تصریح بر اسارت وی و عدم به شهادت رسیدن ایشان، دچار شک و ابهام شده و می‌نویسند:
شیخ طوسی در رجال خود وی را از جمله انصار امام حسین? ذکر کرده است؛ طبری و دیگر مورخانی که واقعة کربلا را بیان کرده‌اند نیز این مطلب را ذکر و از آنچه بیان کرده‌اند به دست می‌آید، وی عبد رباب زوجة امام حسین بود و از اسب‌ها نگه‌داری می‌کرد؛ پس هنگامی که امام حسین? به شهادت رسید، عقبه سوار بر اسب شده و فرار کرد؛ اهل کوفه او را اسیر کردند، و گمان کردند که عقبة‌بن‌سمعان غلام رباب، دختر امرو القیس کلبیه، زوجه امام حسین? می‌باشد. از این روی، وی را رها کردند و ایشان از جمله راویان حوادث کربلا شد و برخی از اخبار آن حادثه را نقل می‌کند. با وجود این، حال وی مجهول می‌باشد، بلکه وی از نصرت امام? تخلف کرد و همین باعث می‌شود که راجع به وی دچار شک و تردید شویم.
سیدابن‌طاووس نیز در زیارت رجبیه، و نیز شهید اول در زیارتی که برای امام حسین? و سایر شهیدان ذکر کرده، نام عقبه را در شمار اسامی دیگر شهیدان بیان کرده است و بر او سلام فرستاده‌اند. این در حالی است که عقبه به شهادت نرسید، بلکه به دست عمر سعد آزاد شد. اگر بگوییم در زیارت رجبیه و زیارت شهید اول، بر غیر شهیدان نیز سلام فرستاده است، چه‌بسا مشکل حل شود. اما این اشکال وارد نیست؛ زیرا در هر دو زیارت آمده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا» و این عبارت یعنی افرادی که در این زیارت به آنها سلام داده شده است جز شهیدان می‌باشند. افزون بر این، در زیارت رجبیه بر جبلة‌بن‌عبدالله و سلیمان‌بن‌عوف حضرمی و در المزار بر سلیمان‌بن‌عوف حضرمی سلام داده شده است و کتب کهن تاریخی و ارباب مقاتل تصریح کرده‌اند سلیمان‌بن‌عوف قاتل سلیمان، مولی حسین‌بن‌علی? می‌باشد؛ همان‌گونه که جبلة‌بن‌عبدالله بعد از حادثه کربلا در شمار دشمنان اهل‌بیت? قلمداد می‌شد.
علاوه بر این، علامه تستری در ترجمه عقبة‌بن‌سمعان بعد از ذکر حوادثی که وی از واقعه کربلا ذکر می‌کند ـ و همه دال بر زنده بودن عقبه بعد از عاشورا می‌باشد ـ می‌نویسند: «غریب اینکه [با وجود زنده بودن نام وی] در زیارت رجبیه آمده سپس به سوی شهدا توجه کن و بگو: السلام علی عقبة‌بن‌سمعان». این در حالی است که عقبه شهید نشده است و ذکر نام وی یا جبلة‌بن‌عبدالله و سلیمان‌بن‌عوف در شمار شهیدان کربلا در زیارت مذکور نه تنها معنا ندارد، بلکه بعید است بتوان برای آن محملی نیز یافت کرد.
ابومخنف و طبری از قول عقبة‌بن‌سمعان نقل می‌کنند: «همراه امام حسین? خارج شدم و از مدینه به مکه و از مکه به عراق با ایشان بودم و از وی جدا نشدم تا اینکه به شهادت رسید، و در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در لشکر هر سخنی که فرمودند، آن را شنیدم». بنابراین، عقبه یکی از راویان حوادث عاشورا می‌باشد که ابی‌مخنف در مقتل خود و طبری در کتاب خود وقایعی از حرکت امام? از مدینه تا روز عاشوار را از ایشان نقل می‌کنند؛ از جمله داستان قصر بنی‌مقاتل و خواب دیدن امام حسین? و اینکه فرزند آن حضرت? خطاب به پدر خود گفتند: مگر ما بر حق نیستیم...؛ یا داستان خروج امام حسین? از مکه و ممانعت رسل عمروبن‌سعیدبن‌عاص که کجا می‌روید و چرا بین مسلمانان اختلاف ایجاد می‌کنید؛ یا وقتی که حربن‌یزید در منزل ذوحسم جلو امام? را می‌گیرد‌، آن حضرت می‌فرمایند: «شما برای ما نامه نوشتید و ما را دعوت کردید»؟ حر پاسخ می‌دهد: از کدام نامه سخن می‌گویی؟ سید‌الشهداء? به عقبة‌بن‌سمعان می‌گوید: دو خورجین نامه را برای حر بیاور... .
تا اینجا مشخص شد که عقبه از کسانی بود که از مدینه همراه امام حسین? بوده و تا روز عاشوار و بعد از آن نیز در قید حیات بود؛ پس کلام آن دسته از رجالیان که می‌گویند: «عقبه در کربلا به شهادت رسید»، قابل خدشه می‌باشد. همچنین اینکه در زیارت رجبیه آمده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا»، سپس بر عقبه و جبله و سلیمان سلام می‌فرستد، نادرست می‌باشد؛ زیرا عقبه برخی از حوادث و وقایع کربلا را بعد از عاشوار نقل می‌کند و جبله و سلیمان از دشمنان می‌باشند.
با تکیه بر متون تاریخی، عقبة‌بن‌سمعان در روز عاشورا اسیر می‌شود و عمر سعد به خاطر غلام بودن وی، او را رها می‌کند. عبارت تاریخ در این مورد چنین است:
عمربن‌سعد عقبة‌بن‌سمعان را دستگیر کرد ـ و او غلام رباب دختر امری‌القیس کلبی و مادر سکینه، دختر حسین بود ـ عمر سعد به عقبه گفت: تو کیستی؟ جواب داد: من غلام مملوک هستم. پس عمر سعد او را رها کرد که برود».
این متن به قبل از سال 157 هجری باز می‌گردد. بنابراین، برخلاف آنچه برخی از کتب رجالی متأخر بیان داشته‌اند، عقبة‌بن‌سمعان به شهادت نرسید و بعد از کربلا در قید حیات بود.
2. بٍٍُکیربن‌حَی التیمی
از دیگر اسامی که به اشتباه در شمار شهیدان کربلا ذکر شده، نام بکیر است. در میان کتب رجالی، می‌توان به دیدگاه علامه مامقانی و آیت‌الله نمازی اشاره کرد. آن بزرگواران در این باره می‌نویسند: «اهل سیره گویند: بکربن‌حی‌بن‌تیم‌الله‌بن‌ثعلبة التیمی، از قبیله بنی‌تیم‌الله، همراه عمر سعد برای جنگ با حسین? خارج شد، تا هنگامی که جنگ به پا خاست، وی به امام? مایل شد و در دفاع از ایشان به شرف شهادت نائل شد». علامه تستری بعد از ذکر این مطلب می‌گوید: «مستند این مطلب معین نشده، تا در آن نگاه شود».
به نظر می‌رسد اولین فردی که بکربن‌حی را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده، فضیل‌بن‌زبیر است با شرحی مختصر در کتاب تسمیة من قتل مع الامام الحسین. وی در این باره نوشته است: «و بکربن‌حی تَیمُلی از بنی تیم‌الله‌بن‌ثعلبة به شهادت رسید». صاحب حدائق الوردیة نیز همین مطلب را ذکر کرده است بعد از ایشان، باب اضافات و نسبت‌ها نه تنها در کتب رجالی، بلکه در دیگر کتب نیز به راه افتاد.
گفتنی است بر اساس منابع اولیه و معتبر، نام فرد مذکور بکیر است نه بکر. در کتب سیره و مقاتل کهن، نام بکیر جزو لشکر عمر سعد ذکر شده است. اهل سیره و مورخانی چون ابی‌مخنف تصریح کرده‌اند:
شمربن‌ذی‌الجوشن که فرماندة جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسین? حمله کرد. در این میان، هانی‌بن‌ثبیت حضرمی و بکیربن‌حی التیمی که از تیم‌الله‌بن‌ثعلبة بود، حمله کردند و کلبی [عبدالله‌ بن‌عمیر کلبی] را که یکی از یاران سیدالشهدا? بود، به شهادت رساندند.
بر اساس نقل مورخان اولیه، بکیربن‌حی از دشمنان امام حسین? بوده و برای جنگ با آن حضرت راهی کربلا شد و چنانکه گفته شد در قتل یکی از یاران باوفای سیدالشهدا? شرکت داشت. بنابراین، وجهی ندارد نام وی در شمار شهیدان کربلا بیاید.
3. ابوالجنوب
از جمله افرادی که در نگاه برخی از رجال‌شناسان به عنوان یکی از یاران سیدالشهدا? معرفی شده است، فردی با نام مذکور می‌باشد،[البته در کتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع این فرد از جمله دشمنان سیدالشهدا? در کربلا بوده و در لشکر عمر سعد خدمت می‌کرد؛ هر چند نامش در شمار شهدا ذکر شده است، اما با تکیه بر متون تاریخی و مقاتل کهن، وی دشمن امام حسین? بوده‌است که به بررسی و اثبات این دیدگاه می‌پردازیم.
علامه مامقانی، راجع به این فرد در تنقیح المقال می‌نویسد:
ابوالحتوف در ترجمه برادرش سعد‌بن حرث‌بن سلمة انصاری عجلانی گذشت، هر دو از شهدای طف می‌باشند «رضوان الله علیهما» و این برای وثاقت آنها کفایت می‌کند.
ایشان در ترجمه سعد‌بن حرث‌بن سلمة نیز بر این مطلب تاکید کرده است.
آیت‌الله نمازی در این باره می‌نویسد:
سعد‌بن حرث برادر ابوالحتوف جعفی می‌باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت‌طلبی امام حسین? و گریه اهل‌بیت ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند یالیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیماً».
محقق تستری می‌نویسد:
ابوالحتوف در [ترجمه] برادرش سعد‌بن حارث انصاری گذشت، که هر دو از شهدای کربلا می‌باشند؛ اما در آنجا متذکر شدم که این کلام مستند ندارد و قابل اعتماد نمی‌باشد
راجع به مطالب ذکر شده باید گفت: آنچه در مورد شمارش او جزء یاران امام حسین? ذکر شده نادرست و برخلاف گزارش معتبر تاریخ می‌باشد و در اینجا توجه به چند نکته لازم است؛
نکته اول: در کتب رجالی و دیگر کتب، نام پدر سعد، حرث ذکر شده‌است
و این بر خلاف گزارش کتاب تسمیة من قتل مع الحسین? تألیف فضیل‌بن
زبیر می‌باشد که منبعی متقدم و مربوط به قرن دوم می‌باشد که در این
کتاب نامش سعد‌بن حارث ذکر شده است، نه سعد‌بن حرث! بنابراین برادری این دو، قابل اثبات نمی باشد، زیرا نام پدر ابوالجنوب حرث و نام پدر سعد، حارث ذکر شده است.
نکته دوم: راجع به ابوالجنوب باید توجه داشت که نام این شخص، عبدالرحمن‌بن زیاد می‌باشد. لذا رابطه برادری میان سعدبن حارث و عبدالرحمن‌بن زیاد وجود ندارد. مضافاً بر اینکه حضور عبدالرحمن در کربلا از مسلمات تاریخ می‌باشد، اما هیچ نامی از سعد‌بن حارث در هیچ یک از کتب معتبر جزء یاران امام حسین? ذکر نشده است. ممکن است اشکال شود که در کتاب تسمیة من قتل مع الامام الحسین? و نیز الحدائق الوردیة نام این فرد در شمار شهدای کربلا ذکر شده است. در پاسخ باید گفت، در کتب رجال و تاریخ بیان شده که سعد‌بن حارث انصاری در جنگ صفین همراه حضرت علی? بود و به شهادت رسید.
نکته سوم: باز راجع به ابوالحتوف می‌باشد؛ در این باره دو بحث مطرح است: یکی راجع به کنیة وی؛ دیگر اینکه آیا آنچه درباره وی گفته‌اند که از یاران امام حسین? بوده، مطابق با واقع می‌باشد یا خیر؟
اما راجع به کنیة وی باید گفت: کنیة او ابوالجنوب می‌باشد نه ابوالحتوف. به نظر می‌رسد منشأ این اشتباه کتاب تسمیة من قتل مع الامام الحسین? می‌باشد که همان داستان فوق را با کمی تفاوت بیان کرده، سپس در کتاب الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، نوشته حمید‌بن احمد، (م652 ق)، مطرح شده و به کتاب‌‌‌‌‌های بعدی از جمله کتب رجالی، سرایت کرده است. بنا بر نقل اهل سیره و کتب کهن تاریخی، فردی که در کربلا حضور داشت و بر ضدّ سالار شهیدان? شمشیر می‌زد، ابوالجنوب می‌باشد.
طبری (م 310 ق)، درباره این فرد، از ابی مخنف، نقل می‌کند: «شمر‌بن ذی الجوشن به همراه حدود ده نفر از افراد پیاده نظام کوفه رو به حسین? آوردند و میان وی و اهل حرم ایشان فاصله انداختند! حسین? فرمود: وای بر شما اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، پس [حداقل] در دنیای خودتان آزادمردانی که دارای نسب هستند باشید؛ اهل حرم و خیمه‌گاه مرا از [گزند] افراد پست و جاهل خودتان در امان نگه دارید!!. پسر ذی الجوشن گفت: خواستة تو بجا است، ای پسر فاطمه! [فعلاً به اهل حرم و خیمة و خرگاه تو کاری نداریم، سپس] با پیاده نظامی که به همراهش بود از جمله ابوالجنوب که نامش عبدالرحمن جعفی بود و قشعم‌بن عمرو‌بن یزید جعفی و صالح‌بن وهب یزنی و سنان‌بن انس نخعی و خولی‌بن یزید اصبحی به طرف حسین? روی آوردند. شمر افراد خود را برای حمله تحریک می‌کرد، سپس از کنار ابوالجنوب که غرق در سلاح بود، عبور کرد، به او گفت: به حسین? حمله کن! او پاسخ داد: چه چیزی مانع شده که خودت حمله نمی‌کنی؟! شمر به او گفت: تو به من این حرف را می‌زنی؟! ابوالجنوب نیز جواب داد: و تو نیز مرا امر به این کار می‌کنی؟!آن دو همدیگر را سب کردند؛ ابوالجنوب که مردی شجاع بود به شمر گفت: به خدا، اراده کردم نیزه را در چشمت فرو می‌کنم؛ شمر از او روی برگرداند و گفت: به خدا اگر قدرت زدن تو را داشتم، حتماً می‌زدم!».
ابن اثیر در ذیل نام «ناجی» می‌نویسد:
... و همچنین است نسب ناجیة‌بن مالک‌بن حریم‌بن جعفی. آنگاه می‌افزاید: از جمله [افراد این طایفه] ابوالجنوب لعنه‌الله می‌باشد که نامش عبد الرحمن‌بن زیاد‌بن زهیر‌بن خنساء‌بن کعب‌بن حارث‌بن سعد‌بن ناجیة است، که شاهد قتل حسین? بود. او [بعد از عصر عاشورا] یکی از شتر‌‌‌‌های حسین? را به غارت برد و با آن آب حمل می‌کرد و نام این شتر را حسین گذاشته بود.
بنابراین نام این فرد عبدالرحمن‌بن زیاد جعفی و کنیه‌اش ابوالجنوب می‌باشد، نه ابوالحتوف، آن گونه که در کتب رجالی فوق آمده است.
نکته دیگر اینکه، بعد از آنکه امام حسین? روز عاشورا در کربلا به زمین می‌افتد، شمر ملعون دستور حمله ‌داد، ابن شهر آشوب م588 در این باره می‌نویسد:
شمر خطاب به یاران خود گفت: چرا ایستاده‌اید! و دربارة این مرد [سید الشهدا?]؟! منتظر چه هستید در حالی که جراحت و زخم‌ها، وی را ضعیف کرده است؛ مادرانتان به عزای شما بنشینند!!. از هر طرف به او حمله کنید! پس ابوالحتوف جعفی تیری به پیشانی وی زد و حصین‌بن نمیر تیری به دهان ایشان انداخت و ابوایوب غنوی تیری به گلوی وی زد! در این هنگام امام فرمود: بسم الله و لا حول و لا قوة الا بالله.
خوارزمی (م568 ق)، نیز در مقتل خود نقل می‌کند که ابوالحتوف تیری به پیشانی امام زد... بسیاری از متقدمین و اهل سیره نیز این داستان را نقل کرده‌اند و نام برخی از افراد فوق را ذکر کرده‌اند ولی از ابوالحتوف نامی نبرده‌اند. در وجه جمع‌بندی بحث، می‌توان گفت: با توجه به برخی از منابع معتبر اولیه که گزارش کرده‌اند ابوالجنوب در عصر عاشورا همراه شمر بود و با وی بگو مگو کرد و یا شاهد قتل امام بود و با تامل در کتبی که نام وی را ذکر نکرده‌اند، می‌توان گفت: ابوالجنوب شاهد قتل امام بوده است و با تکیه به آنچه از کتب سیره نقل شده، بدست می‌آید: ابوالجنوب از جمله دشمنان سیدالشهدا? می‌باشد که درست نیست نامش در شمار اسامی شهدای کربلا، ذکر شود و به عنوان فدایی و جان باخته حسین‌بن علی? ثبت شود؛ فلذا آنچه در برخی کتب رجالی ذکر شده، نیازمند باز نگری جدی است.
4. سعید‌بن حارث انصاری
مامقانی در ترجمه سعد‌بن حرث‌بن سلمة می‌نویسد:
این دو برادر[سعد و ابوالجنوب] در کوفه و از خوارج بودند؛ با عمر‌بن سعد برای جنگ با [امام] حسین? خارج شدند، اما وقتی صدای یاری طلبیدن امام و ناله و ضجه زنان و کودکان را شنیدند، به هدایت رسیدند و توفیق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما می‌گوییم، حکم فقط مال خداوند است نباید از عصیانگر اطاعت کرد و این حسین، فرزند دختر پیامبر ما محمد، می‌باشد، و ما امید شفاعت جد او را در روز قیامت داریم؛ پس چگونه به جنگ با او پردازیم و او در این حال است، که هیچ یاور ویاوری ندارد؛ پس این دو برادر با شمشیرشان بر دشمنان امام حمله کردند و نزدیک آن حضرت شروع به جنگیدن کردند، و عده‌ای را به قتل رساندند و گروه دیگری را مجروح ساختند و هر دو در یک مکان به شهادت رسیدند رضوان الله علیهما.
آیت‌الله نمازی نیز در این باره می‌نویسند:
سعد‌بن حرث برادر ابوالحتوف جعفی می‌باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت‌طلبی امام حسین? و گریه اهل‌بیت? ایشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسیدند یالیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیماً.
باید متذکر شد طبق گزارش تسمیة من قتل مع الحسین، که اولین منبع در این زمینه است، نام این فرد سعد‌بن حارث می‌باشد، نه سعد‌بن حرث که برخی از بزرگان بر آن تصریح کرده‌اند. از این گذشته، همان‌گونه که گذشت ابوالجنوب در کربلا حاضر بود و بر علیه امام حسین? می‌جنگید؛ اما اینکه آیا سعد نیز در کربلا حاضر بوده یا نه؟ و اینکه آیا با سید الشهدا? بود یا جزء دشمنان آن حضرت، در تاریخ کهن و معتبر مطلبی یافت نشد. تنها در تسمیة من قتل ذکر شده است که متفرد است و از این رو نمی‌توان به آن اعتماد کرد مؤلف الحدائق الوردیه نیز از او اخذ کرده است. علاوه بر اینها، گفتیم که این دو، با هم برادر نبودند.
به گواهی تاریخ، تنها یک فرد - در این مقطع از زمان- به نام سعد‌بن
حارث انصاری وجود داشت که در جنگ صفین به همراه حضرت علی? بود
و به شهادت رسید. ابن سعد (م 230 ق) ضمن بیان نسب سعد‌بن حارث در
این باره تصریح می‌کند: «و سعد‌بن حارث با علی‌بن ابی‌طالب در جنگ
صفین کشته شد».
بزرگان دیگری نیز تصریح کرده‌اند: سعد‌بن حارث پیامبر را درک کرد و در جنگ صفین کشته شد. بنابراین دیگر معنی ندارد، بگوییم: سعد‌بن حارث انصاری برادر عبدالرحمن‌بن زیاد (ابوالجنوب) می‌باشد؛ چرا که سعد در جنگ صفین به شهادت رسید. البته ممکن است گفته شود که احتمال دارد مراد از سعد،فردی بنام سعید‌بن حارث انصاری باشد؛این مطلب نیز صحیح نیست، زیرا سعید‌بن حارث انصاری از مشاهیر تابعین بود و عمری طولانی داشت و در حدود سال 120 هجری از دنیا رفت. نتیجه آن که گزارش تسمیة من قتل و مؤلفاتی که از آن پیروی کرده‌اند، منبی بر اخوت وی با ابوالحتوف (ابوالجنوب)، حضورش در کربلا، متحول شدنش و... نادرست است و شمارش او جزء یاران امام حسین? صحت ندارد.
5. یحیی‌بن‌هانی
برخی از رجال‌شناسان متأخر، بدون استناد به منبع مشخص، یحیی را از جمله شهیدان کربلا شمرده‌اند. اما این مطلب خلاف متون کهن تاریخ می‌باشد. علامه مامقانی در این باره می‌نویسند:
یحیی‌بن‌هانی‌بن‌عروة مرادی عطیفی منسوب به بنی‌عطیف از قبیله مراد می‌باشد؛ اهل سیره بیان کرده‌اند: وقتی که هانی همراه مسلم‌بن‌عقیل به شهادت رسید، فرزندش یحیی از معرکه فرار کرد و از ترس ابن‌زیاد نزد قومش مخفی شد. هنگامی که شنید [امام] حسین? در کربلا رحل انداختند، به ایشان ملحق گشته و همواره همراه آن حضرت بود تا آنکه شعله جنگ بر افروخت. وی وارد معرکه شد و افراد زیادی از قوم عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شد. رضوان الله علیه.
آیت‌الله نمازی با استناد به قول علامه مامقانی می‌نویسد: «یحیی‌بن‌هانی‌بن‌عروة مرادی از شهیدان طف می‌باشد؛ همان‌گونه که علامه مامقانی بیان کرده‌اند».
اما وقتی به کتب کهن مراجعه می‌شود، درمی‌یابیم که یحیی نه تنها به شهادت نرسیده، بلکه یکی از راویان حوادث کربلا می‌باشد؛ افزون بر این، در کربلا
علیه امام حسین? و در لشکر مقابل بود. در کتب فریقین، ایشان از جمله
راویان احادیث نبوی می‌باشد و برخی از وقایع کربلا همانند
کارزار نافع‌بن‌هلال را بیان و یا برخی حوادث قیام مختار ثقفی را نقل کرده است. بنابراین، نمی‌توان یحیی‌بن‌هانی را در شمار شهیدان کربلا آورد. افزون بر اینکه اثبات این امر که وی فرزند همان هانی‌بن‌عروة معروف باشد، نیاز به دقت و تامل بیشتری دارد.
6. هلال‌بن‌نافع
آیت‌الله نمازی می‌نویسند:
رجالیان نام وی را ذکر نکرده‌اند، اما او از شهدای کربلا می‌باشد. آن‌گونه که
سید نقل کرده است، در روز دوم از محرم، هلال این کلمات را به امام حسین? گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نیاتنا و بصائرنا». بنا بر نقل مناقب،
این کلمات دلالت بر کمال و بزرگی گوینده آن می‌باشد. وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبن‌حجاج گفت‌وگویی کرد. او جزو کسانی است که امام حسین? در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همان‌گونه که ابومخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است. البته این فرد غیر از هلال‌بن‌نافع می‌باشد که در لشکر عمر سعد بود و از عمر درخواست کرد که برای امام آب ببرد و این فرد کیفیت جان دادن امام را ذکر کرده است.
ابن‌نما حلی دربارة حرکت امام می‌نویسند:
امام حسین? در راه کربلا به چند سوار که از کوفه می‌آمدند برخورد کردند؛ از جملة آنها هلال‌بن‌نافع و عمروبن‌خالد بودند که خبر شهادت مسلم‌بن‌عقیل را به سیدالشهدا? دادند و همان جملة معروف شمشیرها بر علیه شما و دل‌ها با شما می‌باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.
در داستان کربلا نیز هلال‌بن‌نافع در لشکر عمربن‌سعد شرکت داشته و همان کسی است که داستان شهادت امام حسین? در قتگاه را نقل می‌کند و می‌گوید: «من در لشکر عمربن‌سعد ایستاده بودم که فردی فریاد بر آورد که بشارت تو را‌ ای امیر، حسین به قتل رسید ... وقتی آن حضرت را در قتلگاه دیدم، به خدا هیچ چهره‌ای نورانی‌تر از او ندیدم و نور صورت و جمال هیبتش مرا از فکر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در این هنگام طلب آب کرد! مردی گفت: به خدا آب نمی‌نوشی تا وارد حامیه و آتش جهنم گردی!!...».
این مطلب را در کتب تاریخی چون طبری نیافتیم، اما این مطلبی است که ابن‌نما حلی و سیدبن‌طاووس ذکر کرده‌اند و اگر بنا بر قبول یکی از این دو قول باشد، از نظر ما، قول این بزرگان نسبت به قول دیگر نویسندگان از اعتبار بیشتری برخوردار است.
نکته قابل تأمل دیگر در کلام آیت‌الله نمازی، استناد به یک کلام و یا به عبارت واضح‌تر، روضه‌ای می‌باشد که سال‌ها بعد از کربلا ساخته و به سیدالشهدا? نسبت داده شده است و آن چیزی نیست جز روضة انتصار سیدالشهدا?.
نسبتی نادرست به سید الشهداء?
برخی همانند آیت‌الله نمازی مطلبی را به سیدالشهداء? نسبت داده‌اند که بیشتر شبیه روضه است تا متن و حقیقت تاریخی. یکی از ادله‌ای که وی برای شهادت هلال‌بن‌نافع به آن استناد می‌کند، چنین است: «و او جزو کسانی است که امام حسین? در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همان‌گونه که ابومخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است».
برای روشن شدن حقیقت امر، باید گفت عده‌ای از متأخرین بر این باورند که: «امـام حـسـین?، آن‌گاه که در روز عاشورا به راست و چپ نگریست و هیچ یک از یاران خود را ندید صدا زد: «... ‌ای مـسلم‌بن‌عقیل!... ‌ای هلال‌بن‌نافع... ‌ای دلاورمردان پایدار! ‌ای سواران عرصة پیکار! چرا شما را صدا می‌کنم و پاسخم نمی‌دهید و فرا می‌خوانم و از من نمی‌شنوید». این مطلب در هیچ یک از کتب معتبر و کهن بیان نشده است و بنابر آنچه یافتیم، منشأ آن کتاب ناسخ‌التواریخ نوشتة میرزا محمدتقی سپهر (م 1297) می‌باشد؛ مولف این کتاب بدون استناد این مطلب به منبعی حتی ضعیف، از قول امام حسین? و در ذیل عنوان «استغاثه حسین از شهیدان زنده‌دل» می‌نویسد:
آن‌گاه از یمین و شمال نگران شد، اصحاب را کشته دید و برادران و فرزندان را در خاک و خون آغشته نگریست. پس ندا در داد که: یا مسلم‌بن‌عقیل، و یا هانی‌بن‌عروه، و یا حبیب‌بن‌مظاهر، یا زهیر‌بن‌قین، یا یزیدبن‌مظاهر، یا یحیى‌بن‌کثیر، یا هلال‌بن‌نافع، یا ابراهیم‌بن‌حصین، یا عمیربن‌مطاع، یا أسد کلبی، یا عبدالله‌بن‌عقیل، یا مسلم‌بن‌عوسجه، یا داودبن‌طرماح، یا حر ریاحی و یا علی‌بن‌حسین، ای دلاورمردان صفا، ‌ای سوارکاران میدان جنگ، مرا چه شده، شما را ندا می‌کنم، اما شما پاسخ مرا نمی‌دهید؟! دعوتتان می‌کنم اما به دعوتم گوش نمی‌دهید؟ شما خواب هستید تا امید به بیداریتان داشته باشم؟یا اینکه از محبت امامتان دست برداشته‌اید که او را یاری نمی‌کنید؟ این بانوان رسول اکرم? هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان شده‌اند علاهن‌النحول ‌ای بزرگواران! از خواب خود برخیزید و از حرم رسول خدا، این پست‌مردمان را دفع کنید! و لکن صرعکم ریب المنون و روزگار خیانت‌پیشه با شما به خدعه رفتار کرد، و الا شما هرگز از دعوت من کوتاهی نمی‌کردید! و از یاریم کناره نمی‌گرفتید! پس بدانید که ما بر شما عزاداریم و به شما ملحق می‌شویم! همه ما از خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم».
اما قول مرحوم سپهر نه تنها در این مورد، بلکه در بیشتر آنچه که نقل می‌کند، طبق ادله‌ای که بیان می‌شود، غیرقابل اعتماد است:
1. عدم دقت نویسنده در ضبط اسامی؛ برای مثال، عبیدالله‌بن‌حر را عبدالله حر ثبت کرده است.
2. عدم ارجاع به منبع در مواردی از جمله همین مورد؛
3. ثبت نکاتی که در تاریخ معتبر ذکر نشده است؛
4. مؤلف ناسخ‌التواریخ در اینجا نوشته: امام حسین? اصحاب را در خاک و خون دید و خطاب به آنها فرمود: چرا جواب من را نمی‌دهید؛ این در حالی است که مسلم‌بن‌عقیل و هانی‌بن‌عروه در کوفه به شهادت رسیدند و عبارت «مالی أنادیکم فلا تجیبونی، وأدعوکم فلا تسمعونی؟! أنتم نیام أرجوکم تنتبهون»، دربارة این دو شهید معنا ندارد؛ زیرا این خطاب به کسانی است که در کربلا به خاک و خون غلطیده‌اند.
5. بنا بر این نقل، حضرت سیدالشهداء? خطاب به شهیدان به خاک افتاده فرمود: «وغدر بکم الدهر الخؤون»؛ روزگار خیانت پیشه با شما به خدعه رفتار کرد»؛ این در حالی است که شأن و صبر امام بسیار بالاتر از آن است که روزگار را به خیانت متهم کند.
6. مرحوم سپهر در کتاب خود اشتباه دیگری را مرتکب شده و هلال‌بن‌نافع را در شمار شهیدان کربلا آورده است؛ در حالی که هلال‌بن‌نافع جزو لشکر عمرسعد بود و برخی از حوادث کربلا را او نقل می‌کند.غرض اینکه در متن بالا، نویسندة ناسخ‌التواریخ، هلال‌بن‌نافع را ـ به زعم اینکه در شمار شهیدان کربلاست ـ مورد خطاب قرار داده است که بلند شو و سیدالشهدا را یاری کن. پس این متن را نمی‌توان به امام حسین? نسبت داد؛ هر چند زبان حال خوبی است، به شرطی که افرادی همانند هلال‌بن‌نافع را حذف کرد.
دلیل دیگر آیت‌الله نمازی این است که هلال‌بن‌نافع «وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس? برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبن‌حجاج گفتگویی کرد». در حالی که طبق نقل معتبر تاریخ، آن کسی که با حضرت عباس? به شریعه رفت، نافع بن هلال است، نه هلال‌بن‌نافع که بعد از حادثة کربلا زنده بود و شاهد جان دادن حضرت سیدالشهدا? نیز بود. از این روی، قول برخی از رجالیان مبنی بر شهادت هلال‌بن‌نافع در لشکر امام حسین? غیرقابل قبول می‌باشد.
7. جبلة‌بن‌عبدالله
برخی از رجال‌شناسان متأخر، با استناد به زیارت رجبیه، نام جبلة‌بن‌عبدالله را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده‌اند. در برخی از کتب رجالی بیان شده است: جبلة‌بن‌عبدالله «جان خود را فدای امام زمانش، ریحانة رسول‌الله? کرده و سزاوار است که وی را در اعلی مراتب وثاقت و جلالت شمرد». منبع اصلی و اولیة این مطلب، سلامی است که در زیارت رجبیه این‌گونه به او داده شده است: «السَّلامُ عَلی جَبَلَةِ‌بْنِ‌عَبْدِاللّه».
در نگاه این نویسندگان رجالی، جبلة‌بن‌عبدالله در شمار دوستداران اهل‌بیت? و شهیدان کربلا قلمداد شده است. اما این مطلب نادرست، و بر خلاف متون معتبر تاریخی می‌باشد و به دو دلیل این ادعا قابل خدشه است:
دلیل اول دربارة متن و منبع اولیة این ادعا ـ یعنی زیارت رجبیه ـ می‌باشد. تنها سندی که متأخرین با استناد به آن نام دشمن اهل بیت را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده‌اند، زیارت رجبیه است؛ همان‌طور که تمام نویسندگان مذکور با تکیه بر زیارت رجبیه این دیدگاه را ارائه کرده‌اند.
نیم‌نگاهی به زیارت رجبیه
به احتمال قوی، سیدابن‌طاووس? (م 664) برای اولین بار در کتاب اقبال‌الاعمال این زیارت را ذکر کرده است، ولی این زیارت را به هیچ امام یا راوی مستند نمی‌کند. ایشان تصریح می‌کند: «این زیارت، از جمله زیاراتی است که امام حسین? با آن زیارت می‌شود». علامه مامقانی در ذیل نام عبیدالله‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب این زیارت را به امام نسبت داده، در این باره می‌نویسد: «امام در زیارت رجبیه بر وی سلام فرستاده است»؛ اما به نظر می‌رسد این مطلب نادرست است؛ زیرا سیدبن‌طاووس? این زیارت را نه تنها به امام، بلکه به هیچ کسی نسبت نداده است و از زبان خود، زیارت مرسوم زمان خود را نقل کرده و گوید: «فیما نذکره من لفظ زیارة الحسین? فی نصف شعبان اقول: ان هذه الزیارة مما یزار بها الحسین? اول رجب ایضا؛ در آن چیزهایی که از لفظ زیارت امام حسین? در نیمة شعبان ذکر می‌کنیم، می‌گویم: این زیارتی است که با آن امام حسین? در اول رجب نیز زیارت می‌شود».
همان‌گونه که بیان شد، سید این زیارت را به هیچ امام یا ناحیه‌ای نسبت نداده‌اند و به احتمال قوی، الفاظ این زیارت همان‌گونه که بیان فرمودند: «مما یزار بها الحسین»، از افواه گرفته شده است. به همین دلیل آیت‌الله خویی در ذیل نام «سعد‌بن‌عبدالله» وی را در شمار اصحاب امام حسین? آورده و بیان می‌کنند: «... و در زیارت رجبیه نام سعیدبن‌عبدالله الحنفی آمده، که سند آن ضعیف است». اما در نگاه ما این زیارت اصلاً سندی ندارد تا نوبت به این برسد که درباره ضعف و قوت آن بحث شود. از طرف دیگر، در این زیارت که بر شهیدان کربلا سلام فرستاده است، بر عقبة‌بن‌سمعان نیز سلام فرستاده شده است و حال آنکه وی در کربلا شهید نشد و عمرسعد وی را بخشید و رها کرد؛ یا بر برخی از دشمنان اهل‌بیت? همانند جبلة‌بن‌عبدالله و سلیمان‌بن‌عوف سلام فرستاده شده است؛ از این قبیل سهو قلم یا زبان در این زیارت زیاد به چشم می‌خورد که برای بحث جای دیگری را می‌طلبد. تا اینجا مشخص شد که این زیارتی نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و اسامی شهیدان کربلا را به دست آورد؛ هرچند در این زیارت تصریح شده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا».
دلیل دوم اینکه با مراجعه به کتب تاریخی کهن و معتبر می‌توان به دست آورد: «جبلة‌بن‌عبدالله در عصر امام حسین? و امام سجاد? می‌زیسته و بر خلاف آنچه ادعا کرده‌اند، وی نه تنها از یاران امام حسین? و شهدای کربلا نمی‌باشد، بلکه بعد از حادثه کربلا، در قیام توابین به رهبری سلیمان‌بن‌صرد، از طرف عبیدالله فرماندة لشکر بود. جبلة‌بن‌عبدالله که فرماندهی میمنه لشکر را بر عهده داشت، در جمادی‌الاولی سال 65 هجری، به همراه حصین‌بن‌نمیر، شرحبیل‌بن‌ذی الکلاع حمیری، ادهم‌بن‌محرز باهلی و ربیعة‌بن‌مخارق غنوی که همه از دشمنان سرسخت اهل‌بیت? بودند، تحت فرماندهی ابن‏زیاد، در منطقة «عین‌الوردة» با نیروهای توابین مواجه شده، به نبرد با یکدیگر پرداختند. گفتنی است که با اضافه کردن پسوند خثعمی به نام جبلة‌بن‌عبدالله نمی‌توان میان جبلة‌بن‌عبدالله با جبلة‌بن‌عبدالله خثعمی تفاوت گذاشت و جبلة‌بن‌عبدالله خثعمی را در شمار شهیدان کربلا و دوست‌داران اهل بیت آورد، ولی جبلة‌بن‌عبدالله را از دشمنان سر سخت اهل بیت بیان کرد؛ زیرا مورخ بزرگی همچون طبری در ذیل حوادث سال 65 هجری، هنگام بیان داستان توابین و سرنوشت آنها، در یک جا نام جبله را با پسوند خثعمی ذکر کرده و در چند صفحة بعد، نام این فرد را بدون پسوند بیان می‌کند؛ ابن‌اثیر نیز در حوادث همین سال یک جا نام جبله را با پسوند خثعمی و دو صفحه بعد نامش را بدون پسوند ذکر می‌کند. بنابراین، جبلة‌بن‌عبدالله با پسوند یا بدون پسوند خثعمی، در شمار دشمنان خاندان رسالت بوده است، نه جزو شهیدان کربلا. این فرد چندین سال بعد از واقعه کربلا نیز زنده بود و با خدمت به دشمنان اهل‌بیت?، امرار معاش می‌کرد. اما دربارة زیارت رجبیه باید گفت رجال‌شناسان نمی‌توانند بر این زیارت که برخی از آن بزرگواران نیز بر ضعف سند آن تصریح کرده‌اند و در منبع اولیه نیز به هیچ امامی نسبت داده نشده، تکیه کنند و نام این دشمن اهل بیت را در شمار شهیدان کربلا آورند. افزون بر اینکه، تاریخ تصریح دارد این فرد در سال 65 هجری در شمار دشمنان اهل بیت خدمت می‌کرد. از این روی، آنچه برخی گفته‌اند: «... سزاوار است که وی [جبلة‌بن‌عبدالله] را در اعلی‌مراتب وثاقت و جلالت شمرد»، غیرقابل قبول و توجیه می‌باشد.
نتیجه
بر اساس آنچه بیان شد می‌توان گفت علم رجال، علمی تخصصی است و هر که قصد گام نهادن در این وادی را دارد، باید افزون بر کسب مقدمات لازم برای این علم، به منابع کهن و متعدد اولیه و نیز منابع معتبر و قوی، رجوع کند و با تتبع دقیق ترجمة افراد را بیان دارد. به نظر می‌رسد در ترجمة افراد، تکیه بر منابع متأخر نه تنها کافی نیست، بلکه در برخی موارد مشکل‌ساز هم می‌شود. آنچه تا کنون بیان شد، دربارة شهیدان کربلا می‌باشد، اما علم رجال به بررسی افراد از صحابه گرفته تا قرن‌ها بعد از هجرت می‌پردازد. این اشکالات و خطاها در مورد صحابة نبی اکرم نیز می‌باشد؛ همان‌گونه که علامه عسکری?، کتابی به نام یکصد و پنجاه صحابه ساختگی نوشته‌اند. دست‌کم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر هیمن منوال می‌باشد و این تتبعی وسیع و دقیق را می‌طلبد. به هر حال، تاریخ در بیشتر مواقع آینة تمام‌نمای افراد می‌باشد و در ترجمة افراد و علم رجال بسیار موثر و گره‌گشا است. بنابراین، رجالیان قبل از شروع به کتاب تراجم، باید به تاریخ نیز توجهی گسترده و عمیق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزلة شهید کربلا ضبط نگردد و نامش در برخی از زیارات منقوله نیاید و نیز در روضه حسینی نصب نگردد. سخن پایان آنکه واقعیت امر بسیار مشکل و فراتر از آن است که ما فکر کرده و در طلب آنیم؛ با اندکی تأمل در آنچه بیان شد به دست می‌آید این دسته از رجالیان محترم، به خاطر تکیه بر منابع ضعیف همچون زیارت رجبیه، و صرف استناد به برخی کتب رجالی متأخر و عدم رجوع به کتب تاریخ، این مطالب را بیان داشته‌اند.

منابع
ـ ابن جریر طبری، محمد، ذیل المذیل من تاریخ الصحابة و التابعین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1939.
ـ ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی‌محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1426.
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
ـ ابن عبد البر، الاستیعاب، تحقیق: علی‌محمد البجاوی، بیروت، دار الجلیل، 1412.
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق: سیدابراهیم الحویطی، مصر، دار الیقین للنشر و التوزیع، 1428.
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408،
ـ ابن‌اثیر جوزی، عزالدین، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دار صادر، بی تا.
ـ ابن‌اثیر، علی‌بن‌ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر و دار بیروت، 1965.
ـ ابن‌اثیر، عمادالدین، م774، البدایه و النهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408.
ـ ابن‌احمد، حمید، الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، دمشق، دار اُسامة، 1405ق.
ـ ابن‌اعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
ـ ابن‌حاتم، یوسف، الدرالنظیم، قم، موسسة النشر الاسلامی، بی‌تا.
ـ ابن‌شهر آشوب، محمدبن‌علی، مناقب آل ابی طالب، تحقیق لجنة من اساتذة النجف الاشرف، نجف اشرف، المطبعة الحیدریة، 1376ق.
ـ ابن‌طاووس، علی‌بن‌موسی، الاقبال بالاعمال الحسنة، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1416ق.
ـ ابن‌مکی عاملی(شهید اول)، محمد، المزار، تحقیق مدرسة امام مهدی?، قم، موسسة امام مهدی?، 1410.
ـ ابوالفرج اصفهانی، علی‌بن‌الحسین، مقاتل الطالبین، تحقیق سیداحمد صقر، مصر، القاهره، 1368ق.
ـ ابی‌مخنف، لوط‌بن‌یحیی، مقتل الحسین?، تحقیق حسین الغفاری، قم، بی جا.
ـ ابی‌مخنف، لوط‌بن‌یحیی، وقعة الطف، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، قم، موسسة نشر اسلامی، 1367.
ـ اسدی، فضیل‌بن‌زبیر، تسمیة من قتل مع الامام الحسین?، تراثنا، ج2، تحقیق سیدمحمدرضا حسینی، قم، موسسة آل‌البیت? لاحیاء التراث، 1406.
ـ امیرنجفی، عبدالحسین، الغدیر، فی الکتاب و السنة و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، 1977.
ـ بخاری، محمدبن‌اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
ـ پژوهشکده تحقیقات سپاه، شهدای کربلای، بی‌جا، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بی‌تا.
ـ تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، موسسة نشر اسلامی، 1410ق.
ـ جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قم، منشورات مکتبة المحلاتی، 1417.
ـ حائری، محمد‌مهدی، شجرة طوبی، نجف، مکتبة الحیدری، 1385 هجری.
ـ خوارزمی، موفق‌بن‌احمد، مقتل الحسین?، تحقیق محمد سماوی، بی‌جا، انوارالهدی، 1418.
ـ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، نجف‌الاشرف، مطبعة الآداب، 1974.
ـ ذهبی، محمدبن‌احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنووط، بیروت، موسسة الرسالة، 1429.
ـ ذهنی تهرانی، سیدمحمدجواد، مقتل از مدینه تا مدینه، بی‌جا، کانون انتشارات پیام حق، سال بی‌تا.
ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام: قاموس تراجم لاشهر الرجال والنساء من العرب والمستغربین والمستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، 1986.
ـ سجستانی الازدی، سلیمان‌بن‌الاشعث، سنن ابی‌داود، تحقیق: محمدبن‌محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
ـ سحاب، ابوالقاسم، زندگانی حضرت خامس آل‌عبا?، بی‌جا، کتابفروشی دانش، بی‌تا.
ـ شیخ مفید، محمدبن‌محمدبن‌نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق موسسة آل البیت لاحیاء التراث، بی‌جا، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413.
ـ طبرسی، فضل‌بن‌الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، بی جا، دار الکتب الاسلامیة، بی‌تا.
ـ طبری، محمدبن‌جریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، مطبعة الاستقامة بالقاهرة، 1939.
ـ طوسی، محمدبن‌حسن، رجال الطوسی، نجف الاشرف، الحیدریة، 1381 ق.
ـ عسکری، سیدمرتضی، یکصد و پنجاه صحابه ساختگی، ترجمه عطاء‌محمد سردارنیا، بی‌جا، نشر کوکب، 1361.
ـ عسکری، مرتضی، معالم المدرستین، القاهرة، مکتبة مدبولی، 1414.
ـ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، المطبعة المرتضویة، 1352.
ـ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بی‌جا، المکتبة الاسلامیة، 1398ق.
ـ مرکز تحقیقات باقرالعلوم?، موسوعة کلمات الامام حسین?، قم، دار المعروف، 1416.
ـ مهتدی بحرانی، عبدالعظیم، من أخلاق الامام الحسین?، قم، شریف الرضی، 1421.
ـ نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، قم، موسسةنشر اسلامی، 1426.

 

تبلیغات