بررسی هفتهنامة صور اسرافیل (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مؤثرترین نشریههای دورة قاجاریه و عصر مشروطه هفتهنامه صور اسرافیل بود، این نشریه، ابتدا با مدیریت میرزا جهانگیرخان شیرازی و سرمایة میرزا قاسمخان تبریزی و دبیری و قلم میرزا علیاکبرخان قزوینی (دهخدا) تهیه و منتشر میشد. تندرویها و جسارت به مردم و معتقداتشان، از زبان سرخ صوراسرافیل، سر سبزش را بر باد داد و رفیقش دهخدا را به خارج از کشور فراری داد. بعد از کشته شدن میرزا جهانگیرخان، تمام بار نشریه (نشر سه شماره آخر) بر دوش میرزا علیاکبر دهخدا افتاد و به همت وی در خارج از کشور چاپ میشد. در این نوشتار ضمن بررسی این نشریه، به معرفی اجمالی گردانندگان آن نیز پرداخته میشود.
کلید واژهها: صوراسرافیل، دخو، میرزا جهانگیرخان، مدهشه، میرزا علی اکبرخان دهخدا، میرزا قاسمخان و مشروطهخواهان.
مقدمه
بررسی اسناد و مکتوبات تاریخی، آدمی را تیزبین و دوربین میسازد. تیزبین از لحاظ داشتن دیدگاهی عمیق در مسائل و پدیدههای اجتماعی و فردی و دوربینی از جهت گستردگی افق اندیشه و برد نظر ناظر نسبت به این اسناد تاریخی، به گونهای که چنین کسی که اسناد تاریخ را بررسیده، پایبند و محدود امور جزئی نمیگردد، بلکه هر چیزی را در جای خود میبیند و بر میرسد. وقتی دقتنظر ناظر، دقیقتر میگردد که آن سند و مکتوب تاریخی به دست خود اشخاص نوشته شده باشد و مورد تحقیق و داوری وی قرار گیرد. برای مثال، وقتی کسی نوشتة بیواسطة دهخدا و صور اسرافیل (میرزا جهانگیرخان) را میخواند، به طور شفاف به عقاید، آداب و ادب ایشان دست مییابد. با این وصف، دیگر فراوانی مجلدات فلان کتاب یا قطع و قطر زیاد فلان لغتنامه، موجب انحراف معیار وی نمیگردد، بلکه زحمت آن کتابها را در جای خود ـ با حفظ نقدشان ـ میستاید و از این پس، غبارها را از چهرة سایر مکتوبات و اسناد میزداید یا افشا مینماید.
در این نوشتار، «هفتهنامة صور اسرافیل» بررسی میشود و بدون هیچ واسطهای آداب و ادب، عقاید و افکار ناشران آن نشریه به خوانندگان اندیشمند ابلاغ میگردد.
حیات و ممات سیاسی میرزا جهانگیرخان شیرازی
میرزا علیاکبر دهخدا، یار و همکار میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل درباره او مینویسد:
میرزا جهانگیرخان شیرازی پسر آقا رجبعلی، مدیر روزنامه «صور اسرافیل» به خاطر نام روزنامهاش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملکزاده ترجمه او را چنین آورده است: وی در سنة 1292 ق، در شهر شیراز متولد شد. خانواده او در شیراز
مردمان فقیری بودند. در اوان کودکی، پدرش آقا رجبعلی درگذشت و عمه
وی سرپرستی او را بر عهده گرفت. پنجساله بود که با عمه و جده خود به تهران آمد. چهاردهساله بود که به شیراز بازگشت و در آنجا به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات و منطق و ریاضی را نزد اساتید زمان فرا گرفت. و به سال
1311 ق، با عمه خود به تهران رفت و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیه تهران به تحصیل علوم و فنون جدید پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطهخواهی آغاز شده بود. در انجمنهای سری و مجامع خفایی ایرانیان راه یافت. میرزا جهانگیرخان به همداستانی چند نفر [دهخدا و قاسمخان] روزنامهای موسوم به صور اسرافیل ایجاد کرد. روزنامة صور اسرافیل به مشکلاتی دچار شد؛ چندینبار نویسندة او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامهنویسیاش را فرو پیچیدند. سپس آنان را به باغشاه بردند و روز چهارشنبه 3 تیر / 24 جمادیالاولی 1326 او را خفه کردند.
میرزا جهانگیرخان شیرازی و فامیل او، میرزاقاسمخان صور اسرافیل و چند نفر دیگر، عضو کمیته انقلاب و از اعضای اجتماعیون عامیون و عضو هیئت مدهشه بودند که سه جوقه چهار نفری برای ترور تشکیل داده و زیر نظر حیدرعمو اغلی کار میکردند.
صور اسرافیل طبق قول ملکزاده، عضو کمیتة انقلاب (ترور) به تعبیر خود حیدرخان، «حزب اجتماعیون عامیون تهران» بود. از ترورهای میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل میتوان به ترور نافرجام امینالسلطان اشاره کرد.
طبق نوشتة صور اسرافیل، دهخدا و ملکزاده چندینبار نویسندة او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامه نویسیاش را فرو پیچیدند.
بعد از چاپ مقالهای توهینآمیز به مقدسات در آن نشریه، مرحوم طباطبایی به بهبهانی میگوید: «آقا شما مقاله صور اسرافیل را خواندهاید؟ بهبهانی با خونسردی جواب میدهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت میگوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کردهاند و واجبالقتلاند». طبق اسناد معتبر، بعد از تنبیه آن روزنامهنگار و توقیف روزنامهاش، وزیر علوم در 20 جمادیالثانی توبیخ آنان را به عموم مطبعهها اعلام میکند.
عینالسطنه، در مورد میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل و نشریهاش نوشته است:
این میرزا جهانگری شیرازی یکی از آن لامذهبها است، لاشی محض. تا به حال دو بار روزنامهاش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردنهای سابق باعث ترقی او شده...؛ بالأخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج - شش نسخه روزنامه آنچه میل دارم، دلم میخواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر میکنم و خودم هم مخفی میشوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامهها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است!
همین عینالسلطنه ذیل حوادث سال 1326ق به شهرآشوبی و تخریب مقدسات به وسیلة میرزا جهانگیرخان و نشریهاش مینویسد:
چهارشنبه 24 جمادیالاولی، صبح به اتفاق حاجی افخمالدوله باغ شاه
رفتیم. لدیالورود مسموع شد که ملکالمتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر
مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پی
او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته
تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در کهنهپرستی و دین و مذهب
و تربت حضرت سیدالشهدا? مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دستبردار نیست. برای سی و دو عدد روزنامه خودش را به کشتن داد. اما ملک پولی جمع کرد، افسوس که لذتی از آن نبرد. این دو نفر اگرچه بابی ازلی بودند؛ اما عقیدة بیشتر مردم در لامذهبی آنهاست... خداوند، همه را از سوء اعمال خود حفظ فرماید.
تأثیرپذیری میرزا جهانگیرخان از اندیشههای میرزا آقاخان کرمانی
فریدون آدمیت دربارة یکی از تألیفات میرزا آقاخان کرمانی و چگونگی ارتباط صور اسرافیل با او نکتههایی را بیان کرده است. آدمیت ضمن بیان مقدمهنویسی صور اسرافیل بر رسالة آقاخان و تأثیرپذیری وی از اندیشههای او مینویسد:
... شاید عنوان این جزوه با رسالة در تکالیف ملت نوشتة میرزا آقاخان کرمانی بیارتباط ندانست. میدانیم که میرزا جهانگیرخان نویسندة صور اسرافیل با آثار میرزا آقاخان خوب آشنا بوده و متأثر از او است. مقدمهای هم بر رسالة مورد بحث نگاشته شده، رنگ تفکر میرزا آقاخانی را دارد، گرچه مقدمه از متن اصل رساله جداست. از سوی دیگر، مضمون رسالة میرزا آقاخان به اعتراف خودش انقلابی بوده، حال آنکه رسالة حقوق و وظایف ملت، آهنگ انقلابی ندارد... به نظر ما موضوع رساله با سلسله مقالاتی که به امضای «م. ا. د» (علیاکبر دهخدا ) در روزنامه صور اسرافیل منتشر شده دقیقاً جور میآید.
کفر و الحاد میرزا عبدالحسینخان معروف به آقاخان، فصل مفصلی میطلبد که خارج از تحمل این نوشتار کوتاه است.
دبیر ومدیر نشریه
علیاکبر دَخو، معروف به دهخدا فرزند خان باباخان در 1258 ش متولد شد.
وی تحصیلاتش را در مدرسه سیاسی تهران تمام کرد و مدتی نزدمیرزا ابراهیمخان معاونالدوله کاشی به سر برد و به همراه او عازم بالکان شد و گویا
از آنجا به عنوان منشیگریِ معاونالدوله به رم و سپس به بادکوبه رفت. بعد
از چند ماه به رشت مسافرت کرد. چون این مسافرت او (سال 1323 ق) مصادف با نهضت مشروطه و به تعبیر درستتر، مقارن با نهضت عدالتخانه گردید، او
نیز به تهران آمد و در سال 1325 ق به کمک میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل
و خویش او، میرزا قاسمخان صور اسرافیل، روزنامه صور اسرافیل را تأسیس کرد. پس از انحلال مجلس، دهخدا و جمعی دیگر از دوستانش به سفارت انگلیس رفتند و جان سلامت به در بردند و روانه اروپا شدند. وی در ایوردون سوئیس، مدتی به نشر همان روزنامه پیشگفته پرداخت، به گونهای که برون انگلیسی از او تمجید کرد. درباره دهخدا گفتهاند که «از جمله نجاتیافتگان سفارت انگلیس بود».
پس از فتح تهران در سال 1327 ق به تهران آمد و در دوره دوم، وکیل کرمان شد. نامبرده در هشتم اسفند 1336 در 76 سالگی در تهران، درگذشت.
میرزا علیاکبر دهخدا ـ در زندگانی سیاسیاش ـ فراز و فرود عجیبی دارد؛ یک زمان، او را در صدر مشروطه میبینیم که جزء تندروترین افراد قرار دارد، بهگونهای که به همدستی گروهی، مانند جمال واعظ، مساوات و... قصد از میان برداشتن و ترور یکی از مجتهدان بزرگ پایتخت را مینماید.
در همین دوره بود که به اروپا گریخت. اما یک زمانی دیگر (مشروطه دوم) نیز دهخدا را مییابیم که از حزب تندرو به حزب «اعتدالیون» پیوسته، بهگونهای که به ناسزاهایی که در روزنامهها علیه او مینویسند، پاسخ تفصیلی نمیدهد! پس از درگذشت جهانگیرخان، مجدداً انتشار این نشریه به وسیلة علیاکبر دهخدا در شهر ایوردون از بلاد سوئیس ادامه یافت.
ابراهیم صفایی ذیل عنوان «تندروی مخالفان» مینویسد:
مشروطهخواهان و مخالفان شاه، کار هتاکی و ناسزاگویی را به حد بیشرمی رسانده بودند. دهخدا با امضاهای مستعار در روزنامه صور اسرافیل، حملات زننده و ناروایی به شاه مینمود.
میرزا علیاکبر دهخدا اگر قبلاً در ایران فقط به دین و عالمان اهانت میکرد؛ ولی بعد از رفتن به خارج، شروع به تخریب و هتک حرمت مردم ایران نمود. دخو این جسارتهایش را یک عادت میداند که ترکش موجب مرض است. او در نخستین شمارة روزنامهاش از ایوردون در ستون «چرند پرند» مینویسد:
الان درست پنجاه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه بود که من [به جهت] بعضی ملاحظات چرند پرند ننوشته بودم؛ یعنی این عادت یکسال و نیم خودم را ترک کرده بودم و چنانکه همه ایرانیها میدانند ترک عادت هم موجب مرض است. یعنی همان طور که یکصدوهشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیردست چهارده پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگن گذار حکومت نباشند، ناخوش میشوند... . همانطور که خاقان مغفور فتحعلی شاه روزی دو ساعت... ناخوش میشد و همانطور که اگر مهد علیا مادر ناصرالدین شاه شبها... . ناخوش میشد. و همانطور که ام خاقان زن حاج نصیرالسلطنه اگر شبها با محمدعلیشاه ملاقات نمیکرد ناخوش میشد و همانطور که محمدعلی میرزا اگر در سال اول سلطنت هر روز عمه[؟!] خود تاجالسلطنه را نمیدید ناخوش میشد و همانطور که اعلی حضرت... و همانطور... نزدیک بود من هم ناخوش بشوم... و من بعد از پنج ماه و پنج روز و پنج ساعت و پنج دقیقه انتظار داغ دلی از چرند پرند بگیرم.. همان طور که گاو وزیر داخله، وزیر داخله گاوهاست.
پیشتر اشاره شد که ابراهیم صفایی و فریدون آدمیت نیز به این مطلب تصریح دارند، چنانکه صفایی، دهخدا و بیشرمیهای او را باعث قتل میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل میدانسته و نگاشته است:
... بیچاره جهانگیرخان، جوان پرشور و بیتجربه، فدای بیآزرمی و تندرویهای دهخدا گردید که در روزنامة صور اسرافیل به شاه و درباریان [و مقدسات دینی] بیپروا توهین میکرد و ناسزا میگفت.
صفایی در کتاب دیگرش مینویسد:
دهخدا در طهران سردبیر و نویسنده مقالات اساسی صور اسرافیل بود و تندرویها و بیپرواییهای او، میرزا جهانگیرخان را به کشتن داد و خود از معرکه گریخت.
دهخدا نویسنده ثابت صور اسرافیل، در جایجای نشریه بهروشنی نوشته که اعتقاد چندانی به اسلام ندارد و رو به سوی غرب و ملکمخان و فروغی نهاده است. او گاهی نوشته است:
من آن وقتها همین حرفها را میخواندم و بهمان اعتقاد قدیمیها که خیال میکردند هرچه توی کتاب نوشته صحیح است، من هم گمان میکردم این حرف هم صحیح است، اما الان که کمی چشم و گوشم وا شده، حالا که سر و گوشم قدری میجنبد و حالا که سری توی سرها داخل کردهام میبینم که بیشتر از آن حرفهایی که توی کتاب نوشتهاند پر پای قرصی ندارد. بیشتر آن مطالب هم که ما قدیمیها محض همین که توی کتاب نوشته شده ثابت و مدلل میدانستیم پاش به جایی بند نیست.
میرزا قاسمخان صور اسرافیل، از مدیران صور اسرافیل و سرمایهگذار آن
میرزا قاسمخان صور اسرافیل پسر میرزا حسنخان، معروف به تبریزی (گویا اصالتاً از فارس) بوده است. در ابتدا در دورة مظفرالدین شاه، پیشکار امین حضرت تبریزی در امورات بناخانه بود. در دورة مشروطیت به سرمایة او روزنامة صور اسرافیل تأسیس و او جزء مشروطهطلبان گردید و وکیل و وزیر گشت و مدافع رضاخان و مخالف مدرس شد.
اسماعیل رائین دربارة دست داشتن میرزا قاسمخان در کمیتة ترور و تأسیس گروه ضربت مینویسد:
یکی از مأموریتهای مأمور اعزامی (از مرکز حزب در بادکوبه) این بود که او بتواند تصمیمات مهم کمیته مرکزی را از بادکوبه به تهران برساند و به شعبه حزب در تهران تسلیم کند و راههای اجرای خط مشی اصلی را در وضع پیدا شده به آنان بفهماند... برای انتخاب چنین مأموریت مهم و خطرناک، من به ابتکار خود پدرم، میرزا علیاکبر افشار را پیشنهاد کردم. پیرمرد با کمال میل و داوطلبانه، آن مسافرت خطرناک را پذیرفت. علاوه بر آن، او موفق شد همراه انقلابی معروف ایران، میرزا قاسمخان صور اسرافیل که از اعضاء کمیته حزب سوسیال دموکرات بود، گروه ضربت را تشکیل دهد. این گروه برای محمدعلی شاه آماده میشد. برای اینکه کار گروه ضربت سریع و مطمئن به نتیجه برسد، پدرم با کمک کمیتة انقلاب یک کالسکه مجلل و دو رأس اسب قشنگ یورغه به رنگ خاکستری خالدار خریداری کرد و... متأسفانه در سازمان سرّی گروه ضربت، خائنی به نام نورالدین مانع اجرای فکر ترور شد.
شکل ظاهری و مشخصات نشریه
بعد از اشارة کوتاهی به مدیر و دبیر نشریه، اکنون به طور خلاصه به شکل و محتوای آن اشارهای میشود. این هفتهنامه، در 35 شماره منتشر شد که 32
شماره آن در تهران پخش گردید. نخستین شمارهاش در 17 ربیعالاول 1325 و آخرین شمارهاش در شنبه 20 جمادیالاولی 1326، یعنی سه روز قبل از کشته شدن میرزا جهانگیرخان منتشر شد. سه شمارة آن نیز در ایوردون سوئیس تنها به کوشش علیاکبر دخو (دهخدا) و سرمایة مالی معاضدالسلطنه پیرنیا تهیه شد و انتشار یافت. هفتهنامة صور اسرافیل در تهران به صورت هفتگی چاپ و منتشر گردید. در تهران از 17 ربیعالثانی 1325 تا 20 جمادیالاول سال 1326، و در ایوردون (Iverdon) از اول محرم 1327 تا 15 صفر همان سال انتشار یافت.
بالای صفحة هفتهنامه، مصور است به یک نقاشی تخیلی؛ فرشتهای که (به شکل آدمی با دو بال) شیپوری بر دهان دارد که در آن دمیده و بر روی امواج صدای آن، شعارهای گردانندگان هفتهنامه، نقش بسته است؛ یعنی «حریت»، «مساوات» و «اخوت». بر صدر صفحة آن آیة 51 سورة یس نقش بسته که کلمة صور در آن است. و ذیل تصویرها و آغاز نوشتارش، بخشی از آیة 101 مؤمنون که باز کلمة مبارک صور در آن هست. تمام 35 شماره، هر کدام هشت صفحه میباشند، حتی دو شمارة 7 و 8 را که بعد از توقیف کوتاهی با هم چاپ نموده، شانزده صفحه شده است؛ یعنی باز هر شماره، هشت صفحه دارد.
این روزنامه چندین بار، به خاطر جسارت به مقدسات دینی و شخصیتهای دینی و حاکمان، توقیف شد و از طرف مرحوم طباطبایی حکم تکفیر نویسندگان آن داده شد.
طبق اسناد موجود (خود روزنامه) و ادعای خود دهخدا، قلمزن اصلی آن از اولین شماره تا آخرین آن، دهخدا بوده است؛ به نوشتة کسروی میرزا علیاکبر دهخدا، نویسنده گفتارهای صور اسرافیل بوده است. صور اسرافیل طرف توجه همة مشروطهطلبان تندرو بود و میرزا جهانگیرخان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و میرزا قاسمخان تبریزی مدیر و آقای دهخدا سردبیر و مقالات اساسی و «چرند پرند»های این هفته نامه نیز به قلم ایشان بود.
بیان نظر و مشاهدة شاهدان در مورد نشریه
1. عینالسلطنه: نشریه صور، دست از یقة شریعت برنمیدارد
یکی از شاهدان عینی در مورد آن نشریه و نویسنده چرند پرند آن نوشته است:
روزنامة صور اسرافیل اگر دست از یقة شریعت و اوهامات بردارد، از همه بهتر است، خصوصاً چرند پرند آن... .
پیشتر گفته شد که عینالسلطنه، در مورد صور اسرافیل و نشریهاش مینویسد:
این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبها... یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... بعد از هزار و سیصد سال دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازهای برای ما درست کنند!
2. کسروی: از کفریات آن روزنامهها، جسارتهای عجیب صور اسرافیل به دین خاتم است
کسروی از قول یک شاهد عینی که در هفتم رجب 1325 سخنرانی میکرد، چنین نقل نمود که گفت:
... ای برادر دینی! مجلس کجا و مذهب کجا. تو رفتی مجلس برای تعدیل امور دولت فراهم کنی یا اظهار مذهب که این روزنامجات را محرک شده... مردم را به شورش و غوغا آورند. اگر از کفریات آن روزنامجات سؤال کنی میگویم از جمله... در روزنامه «صور اسرافیل»، دین پیامبر را بازیچه خبر داده... .
3. طباطبایی: نویسندگان مقاله در صور، کافرند و واجب القتل
ملکزاده نیز به آن سخن کسروی (مبنی بر جسارت آن نشریه به دین خاتم) و تکفیر گردانندگان آن هفتهنامه از سوی مرحوم طباطبایی تصریح مینماید؛ اما با اندکی تحریف و وارونه سازی! او از قول دهخدا، حکایتی نقل میکند که به قول خودشان «پایه تقوا و علاقهمندی» ادارهکنندگان روزنامه صور اسرافیل را به مشروطیت میرساند: «در یکی از نمرههای صور اسرافیل، مقاله تندی بر ضد روحانیون نوشته بود...».
مرحوم طباطبایی... به بهبهانی میگوید:
آقا شما مقاله صور اسرافیل را خواندهاید؟ بهبهانی با خونسردی جواب میدهد: بلی. طباطبایی با عصبانیت میگوید: نویسندگان این مقاله کافرند و به اسلام توهین کردهاند و واجب القتلاند.
در پی این حکم مرحوم طباطبایی، میرزا قاسمخان صور اسرافیل بعد از توقیف و رفع آن، نامهای به مرحوم طباطبایی نوشت تا خود و همکارانش را تبرئه کند.
جسارت این نشریه، در بین مردم مسلمان بازتابی تند یافت و شخصیتی چون سیدمحمد طباطبایی را آزرده و برآشفته ساخت.
4. سیدعبدالله بهبهانی: وزیر علوم! صور اسرافیل را توقیف و تنبیه کنید!
سیدعبدالله بهبهانی، پیشوای دیگر مشروطه نیز طی نامهای به مخبرالسلطنه، وزیر علوم، خواستار توقیف روزنامه و تنبیه مدیر آن گردید:
... امروز جمعی از اهل علم و غیره، جریده صور اسرافیل را ارائه به داعی کرده
و بعضی امور غیرلایقه در آن درج بود، دیدم. علاوه بر اینکه حقیقتاً درج این گونه مطالب در روزنامه و نشر آن، با لوازم اسلامیت سازش ندارد. گمان دارم
این مطالب به همین زودی موجب فساد عظیمی در دارالخلافه و سایر بلاد
شود. آخر خودتان ملاحظه بفرمایید که اگر بنا باشد در روزنامه[ای] که در
پایتخت اسلام طبع میشود، صریحاً نوشته شود که هزار و سیصد سال کسی
پیدا نشده است که در مقابل نصارا سخن حسابی بگوید...، دیگر برای اسلام چه باقی میماند؟! و اینچنین تعرض به علمای اعلام به طوری که موجب توهین [به] نوع است و به تمام اهل علم برمیخورد...؛ جداً از جناب اجل عالی میخواهم که فوراً این روزنامه توقیف، و مدیر آن را هر کس است به سیاست لازمه، تنبیه بفرمایید. خیلی فوری این اقدام را فرموده و داعی را مستحضر دارید...
26 جمادیالاولی 1325 ق.
گزارشی اجمالی از محتوا و مبانی هفتهنامة صور اسرافیل
پرداختن به تمام مطالبی که در صور اسرافیل نوشته شده، فرصتی دیگر میطلبد، اما به طور گذرا به محتوای آن نشریه و اندیشة نویسندگان و گردانندگان آن اشاره میشود.
به طور کلی اندیشة گردانندگان هفتهنامه، یعنی میرزا علیاکبرخان دهخدا، میرزا جهانگیرخان شیرازی، معروف به صور اسرافیل و دیگر همکارشان میرزا قاسمخان و چاپ آن نشریه، بر مدار زیر بود:
1. دینستیزی، تخریب، تحریف دین، شبهافکنی و هتاکی
هفتهنامة صور اسرافیل، شرع و مشروعهخواهی و مشروعهخواهان را خرافه، اوهام، مضحک، مزخرفات و کهنهپرستی نامیده است. گاهی به کنایه و گاهی هم صریح علیه اعتقادات مردم قلم زده و گاهی هم خیلی راحت به بهانة جسارت به علما، در حقیقت به خدا و قرآن ایراد گرفته و به حکم روشن اسلام تعرض کرده است.
2. اهانت به حکما، فقیهان و دانشمندان مسلمان
هفتهنامة صور اسرافیل، به تمام علما، حکما و دانشمندان ایرانی جسارت نمود. صوراسرافیل در یکی از شمارههای خود، مقالهای را به چاپ رساند که در واقع، ادعانامهای تند علیه تمامی حکما و متکلمان بزرگ مسلمان کشورمان بود! او بود که چنین نوشت:
حکمت و کلام ما، معجونی است مضحک از خیالات بنگیهای هند، افکار بتپرستهای یونان، اوهام کاهنهای کلده، و تخیلات رهابین یهود. پیشوایان پرستندگان گَنگ، علمای عابدین لاما و رؤسای عناصرپرستان هند، هر یک اقلاً یک یا دو کتاب مختصر و مفصل در فلسفه مذهب باطل خود نوشته در میان ملت و امت خویش انتشار میدهند، اما در هزار و سیصد سال، شهوت ریاست، لذت اصوات نِعال و حرص قُربِ سلطان، به علمای ما فرصت نداد که فلسفه اسلامی را از این مزخرفات جدا کرده و یک رساله مختصر مشتمل بر حکمت طریقه حقه خودشان به زبان عوام، نوشته، منتشر کنند... .
3. تخریب عالمان و روحانیان و اهانتهای عجیب به علمای مشروطهخواه
از جمله رسالتهای این هفتهنامه، جسارت و تخریب علمای دین، بهویژه عالمان مشروطهخواه، مانند مرحوم کنی، مرحوم میرزاحسن آشتیانی، شهید شیخ فضلالله نوری، محمد آملی، ابوطالب زنجانی، سیدعلی آقا یزدی، میرزاهاشم تبریزی، میرزاحسن مجتهد تبریزی و مرحوم آخوند ملاعباس بود. این تخریبها در غالب آن 35 شماره به چشم میخورد.
میرزا جهانگیرخان و دهخدا در آن نشریه، این گونه لب به جسارت میگشایند و خطاب به همة مردم ایران مینویسند:
... اگر همه اهل ایران با شما کهنهپرستان همعقیده باشند جمعیتتان بالغ بر سی کرور نخواهد شد. سه هزار و یکصد کرور آدمهای دنیا که تمام با عقاید ما شریکاند، شما را خوا نا خوا [خواه، ناخواه]، مجبور به قبول این اصول مسلمه خواهد کرد... . عنقریب سیل این خیالات تازه، اراضی مقدسه شما را گرفته، لوث این اوهام و خرافات مندرسه شما را از روی زمین خواهند شست.
همین نشریه و گردانندگان و گردان آنها به بانگ بلند، فریاد برمیدارد که:
قوانینی که به تأیید مجتهد بخواهد باشد، آن قانون به کلی بیمصرف و به قدر ذرهای، معنی نخواهد داشت.
نشریه صور اسرافیل، در یک تهمت عظیمی پا را از این هم فراتر گذاشته و
نوشته است:
علت جایگاه و پایگاه داشتن علما نزد مردم ایران، دو امر بیشتر نیست: یکی جهل، دیگری عادت به تعبد. در مدت هزار و سیصد سال... چنان ما را به تعبد و قبولِ کورکورانه اصول و فروع خودمان نمودند و چنان راه غور و تأمل و توسعه افکار را بر روی ما سد نمودند که... .
نشریه، جسارت به سید میرزا ابوطالب موسوی، معروف به میرزا ابوطالب زنجانی را چنین با تمسخر یاد کرده است:
بقیه سال نامه و هم درین سال جناب عالم بما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری، یعنی آقا سیدابوطالب زنجانی که چند دفعه در زمانهای پیش، شیخ فضلالله را تکفیر کرده[؟!] دوباره به صحت عقاید شیخ معتقد شده و در لوطیبازی...، درست مثل میمونهای هند، تقلید شیخ را بیرون میآورد.
میرزا ابوطالب به صدق و صفا و علم و تقوا معروف بود به گونهای که مُهر او و شیخ نزد قضات دادگستری، ارج و اعتبار خاصی داشت به گونهای که تا مدتها بعد نیز هر جا مهر آن پاکان را بر پای سندی میدیدند، قضات میگفتند که کار ما آسان شد، زیرا که مهر شیخ و ابوطالب، ناسخ و منسوخ ندارد. تفصیل این مسائل را در مقالهای دربارة میرزا ابوطالب آوردهایم.
هفتهنامه، خطاب به علما و مراجع دینی مینویسد:
...سیدعلی آقا و شیخ فضلالله و عاملی[آملی] و رستمآبادی و سیدمحمد تفرشی و حاج میرزا ابوطالب زنجانی و نقیبالسادات و پسرش و اکبرشاه و حاج میرزا لطفالله روضهخوان و سلطانالعلماء و جمعی دیگر از سید و آخوند را... پلوهای چرب پر ادویه و قرابههای عرق محله همه را گرم کار کرد.
ناظمالاسلام کرمانی، ثقةالاسلام تبریزی، فریدون آدمیت و... نوشتهاند که صور اسرافیل و یارانشان، منبع فساد و عناد و آشوب و خرابی و ترور بودند؛ نه شیخ فضلالله و دیگر علما.
4. ترویج اندیشههای ماسونی و غربی
معرفی و تبلیغ کتابهای میرزا ملکمخان و افکار ماسونیها در نشریة صور اسرافیل، جلوهای خاص دارد که نشانه گرایش نویسندگان این روزنامه به افکار غربی و ماسونی است. صور اسرافیل گاهی با تیتر «مژده» و زمانی با عنوان «بشارت» ـ در اینجا به کنایه، مردم ایران را مردههای چند هزار ساله گورستانهای غفلت و نادانی میداند که تنها با خواندن و عمل به کتابهای ملکمخان، بیدار میشوند! تا بستری برای تبلیغ نوشتههای ملکمخان ارمنی فراهم سازد! ـ و بارها هم در قالب «اطلاعیه» برای کتابها، روزنامهها و مجموعه آثار (کلیات) ملکمخان، تبلیغ فروش آنها را میکردند.
نشریه صور اسرافیل مینویسد: «... همان انجمن (ماسونیک) است که موجب آبادی دنیا و رفع خرافات و اوهام باطله میباشد».
اسماعیل رائین در مورد فراماسونها مینویسد: ماسونیها نهتنها برای ایران نکبت به بار آوردند، بلکه برای انگلیس نیز هم. او در آخر جلد اول کتابش، به اشارهای معنادار با این عبارت «پوزش و تأسف» از خرابکاریهای ماسونرها و خرابی ایران به دست آنها با تأسف و تأثر یاد کرده است. همین نویسنده در عبارتی کوتاه و گویا نوشته است:
کاری که فراماسونهای انگلیسی و ایرانی عالماً و عامداً با میهن ما کردند، عواقب نکبتباری داشت که بدبختی آن بعدها دامنگیر خود انگلیسیها نیز گردید.
5. جسارتهای ناموسی و خلاف ادب به ایرانیان و تحقیر ملت
سردبیر سابق و همهکارة کنونی نشریه، بعد از آنکه از طریق سفارت انگلیس به خارج از کشور فرار داده میشود، به شهر ایوردون در سوئیس میرود و در یکی از ستونهای همان «چرند پرندِ» صور اسرافیل مینویسد:
... یکصد و هشتاد هزار نفر اهل رشت اگر همیشه زیردست چهارده پانزده نفر فراش و پیشخدمت و مشت و مال چی و آفتابه لگنگذار حکومت نباشند، ناخوش میشوند. همانطور که اهالی رشت، شیراز، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، کرمانشاهان، لرستان، عراق، کردستان و یزد، اگر سالی چندین صد دختر باکره و هزارها طفل امرد برای اندرون آبدارخانههای حکام ندهند، ناخوش میشوند. و همانطور...؛ ای ادبای ایران[!] الان شما یک سال و نیم است به چرند و پرند نوشتن دخو عادت کردهاید و خوب میدانید چرند و پرند نوشتن یعنی چه.... به بینید[ببینید] من هرگز در تمام عمر باین [به این] چرند و پرندی نوشتهام یا شما در عمرتان خواندهاید.
6. اهانت به شعائر دینی
نشریه و انتشاردهندگانش، به بهانههای مختلف به مسخره کردن و تخریب حجره و حوزة درس و عالمان و دیگر شعائر و مظاهر دینی مردم پرداخته است.
7. ترویج باستانگرایی
نشریة صور اسرافیل، به طور صریح و بیپرده به ترویج باستانگرایی میپرداخت و از مزدک و مجوس و کاوه و کامبیز و نادر و دیگر سلاطین! آن هم بدون نامی از اسلام یا خدمات متقابل ایران و اسلام تعریف میکرد!
این هفتهنامه، سراسیمه و تناقضگویان، منتشر میشد و به قول کسروی «با نفاق و دورویی». گاهی ـ همان طور که پیشتر دیدیم ـ از باستانپرستی قلم میزد و زمانی از غربگرایی! نشریة صور اسرافیل ـ در اواخر کار ـ بیپردهتر از قبل مینوشت. در یکی مانده به آخرین شمارهاش دربارة یکی از مهمترین دستورها و نشانههای اسلام، یعنی تقسیم کار در خانواده و ریش مردان و نیز به طور ضمنی به تمسخر دعا و نیایش میپردازد و مینویسد:
حالا من صریح میگویم و وجدان تمام وزرا و وکلا و اولیای امور را شاهد میگیرم که اصل خرابی مملکت و بدبختی اهل ایران همان اعتقاد کاملی است که...؛ دیگر عقل من به جایی نمیرسد بروند ختم عمن یجیب بگیرند... این اولش و این هم آخرش دخو
8. ترویج آزادی مطلق؛ بدون قید شرع و عقل
نشریة صور و گردانندگان سه گانهاش، برای دستیابی به آزادی مورد نیازشان به انبیا نیز افترا بستند و به آرامی دست وحی را از زندگی اجتماعی و تعیین آزادی کوتاه کردند. آنان میگفتند که چون نوع بشر بر اساس طبیعتش در تشخیص کمال، قادر است! حد و مرزی برای محدود کردن آزادی ندیدهاند؛ مگر ضرر به آزادی دیگران! عین قول و قلم آنها را بنگریم که خود گویا و روشن است. آنان نوشتهاند:
معنی آزادی که تمام انبیا و حکما و علمای دنیا مستقیم یا غیرمستقیم برای تکمیل معنی آن کوشیدهاند... همین است که مدعیان تولیت قبرستان ایران کمال انسان را به معرفیهای حکیمانة خودشان محدود نکرده و اجازه فرمایند تا نوع بشر به همان وسائل خلقتی در تشخیص کمال و پیروی آن بدون هیچ دغدغة خاطر ساعی باشند. معنی آزادی چیست؟... [ابتدا مینویسد]: آزادی رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه. آیا سرحدی برای این رفتار دلخواه هست؟ سرحد این رفتار دلخواه تنها آزادی دیگران است... یعنی سرحد این آزادی تا آنجا منبسط میشود که به آزادی دیگران صدمه[ای] نرساند. حدود آزادی هر فرد هیئت دیوار آزادی فرد دیگر است.
نتیجه
در این مقال پس از اشاره به احوال نشریه و ناشرانش، بر اساس سند و مکتوب بیواسطه، که در کمال آزادی و اوج اختیار و قدرت آن را نگاشتهاند، ناشران نشریة طلوع مشروطیت ایران به هیچ خط قرمزی اعتقاد نداشتند. از همه بد میگفتند و مخالف همه چیز بودند، بازار را آشفته میکردند دم از قانون و ترقی میزدند ولی به منطق جنگل عمل میکردند؛ به گونهای که نهتنها مردم را به خود، بلکه به مشروطه هم بدگمان و متنفر میکردند.
مجموعه عملکرد آنان موجب به فعلیترسیدن استبداد محمدعلی شاه و انزوا و اعدام علما گردید. سرانجام، آنان به دامن بیگانه پناه بردند و در کنار پهلوی قرار گرفتند و بنیانگذار حکومت استبدای رضاخان شدند. اینان دم از ترقی خود و تحجر علما میزدند!
منابع
ـ آدمیت، فریدون، فکر آزادی و مقدمه مشروطیت، تهران، سخن، مهرماه 1340.
ـ آدمیت، فریدون، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، (ج 2، مجلس اول و بحران آزادی)، تهران، روشنگران، بیتا.
ـ ابوالحسنی منذر، علی، «مشروطه و رژیم پهلوی؛ پیوندها و گسستها» تاریخ معاصر ایران، ش 15 و 16، زمستان 1379.
ـ استادی، رضا، بررسی لغتنامه دهخدا، قم، فرا نشر، 1377
ـ اعظام قدسی، حسن (اعظامالوزاره)، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، تهران، نشر کارنگ، 1379 ش.
ـ اقبال، عباس، مجله یادگار، سال سوم، شماره 2 و 8.
ـ احمدیخواه، علی «فقیه فداکار» گلشن ابرار، قم، چ نشر نورالسجاد?، 1386.
ـ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران، زوّار، 1347ش.
ـ ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها و... ، چ مهتاب، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، [بیتا].
ـ ثقةالاسلام تبریزی، میرزا شفیع، مجموعه آثار قلمی ثقةالاسلام، به کوشش نصرتالله فتحی، تهران، انجمن آثار ملی، 1354.
ـ دولتآبادی، میرزا یحیی، حیات یحیی، تهران، کتابفروشی ابنسینا، چاپ تهران مصور، [بیتا].
ـ دهخدا، میرزا علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چ دوم از دوره جدید، 1337.
ـ رابینو، ه. ل، روزنامههای ایران از آغاز تا سال 1329 ق / 1289 ش. (برداشتی از فهرست رابینو، ترجمه و تدوین جعفر خمامی زاده)، تهران، اطلاعات، 1372 ش.
ـ رائین، اسماعیل، اسناد و خاطرههای حیدر عمو اغلی (جلد دوم)، بیجا، بینا، 1358.
ـ ـــــــــ ، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ سپهر، چ چهارم، 1357 ش.
ـ رئیسینیا، حیدر عمو اغلی گذر از طوفانها، بیجا، انتشارات دنیا، فروردین 1360.
ـ رضازاده ملک، رحیم، چکیدة حیدرخان عمو اغلی، تهران، دنیا، 1352 ش.
ـ زاهد زاهدانی، سیدسعید، بهائیت در ایران، با همکاری محمدعلی سلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ سوم، 1384.
ـ شریف کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، تهران، چاپ نقش جهان، 1362 ش.
ـ شیفته، نصرالهس، رجال بدون ماسک ایران، تهران، چاپ تابان، بینا، بهمن 1331.
ـ صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه(دورة اول)، تهران، چاپ محمدحسن علمی، انتشارات جاویدان، چ دوم، خرداد1362.
ـ ـــــــــ ، ده نفر پیشتاز، تهران، شرق، بیتا.
ـ ـــــــــ ، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، تهران، ایرانیاران، 1381.
ـ عینالسلطنه، قهرمان میرزا (سالور)، روزنامه خاطرات، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1377 ش.
ـ کرمانی، محمد ناظمالاسلام: تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، آگاه، چ چهارم، 1362.
ـ کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، چ پنجم، 1340.
ـ مجلس شورای اسلامی، همایش یکصدمین سالگرد نهضت مشروطیت، (خبرنامه شمارة 1) مجلس شورایاسلامی، تهران، 14 و 15 مرداد 1385.
ـ گوبینو، کونت، «امیرکبیر 1 و 2 و 3»، مجله محیط (به انضمام خاطرات مطبوعاتی استاد سیدمحمدمحیط طباطبایی)، به کوشش و با مقدمه سیدفرید قاسمی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، 1374.
ـ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجار، تهران، علمی، 1324.
ـ ملکزاده، مهدیخان، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، سخن، 1383.
ـ مؤسسه قدر ولایت، تاریخ تهاجم فرهنگ غرب (نقش روشنفکران وابسته)، ناشر مؤسسه قدر ولایت، بیجا، چاپ سهند، 1374.
ـ میرزا علیاکبر دهخدا و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل، صور اسرافیل (دوره کامل؛ مجموعه متون و اسناد تاریخی، کتاب پنجم) قاجاریه، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361 و 1403 ق.
ـ ولایتی، علیاکبر، مقدمه فکری نهضت مشروطیت، بیجا، نشر فرهنگ اسلامی، تابستان 1368.
ـ هدایت، مهدی قلیخان (مخبرالسلطنه)، طلوع مشروطیت، به کوشش امیر اسماعیلی، بیجا، نشر جام، 1363.