مهذبالدین و نقش وى در دولت سلاجقه روم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
زمانی که مغولان به فرماندهی جورماغون و بایجو حملاتشان را به منطقه آسیای صغیر آغاز کردند، دولت سلاجقة روم (سلطان غیاثالدین کیخسرو دوم) در برابر این حمله، تسلیم شد و مغولان دست به کشتار مردم و تخریب بلاد روم زدند. در چنین اوضاعی یکی از دولتمردان ایرانی به نام مهذبالدین علی، وزیر سلطان غیاثالدین، که از سالها قبل در خدمت سلاطین سلاجقه روم بود؛ برای آنکه حکومت به طور کلی توسط مغول نابود نشود، با زیرکی، صلح با مغول را پیشنهاد کرد. در اهمیت کار او همین بس، که او توانست با پذیرش تابعیت از مغولان، دولت مذکور را از افتادن در دام سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعویق اندازد. و اقدامات وی نتایج مثبتی را برای دولت مذکور کسب کرد، در این مقاله، شخصیت و اقدامات وی در برابر تهاجم مغولان بررسی شده است.
کلید واژهها
مهذبالدین علی، دولتمرد ایرانی، سلاجقة روم، مغولان و آسیای صغیر.
مقدمه
یکی از شخصیتهای تاریخی گمنام قرن هفتم هجری، مهذبالدین علی است که کمتر کسی از وی نامی برده یا او را میشناسد. این دولتمرد ایرانی در دولت سلاجقه روم خدمات شایانی انجام داد. پسر او معینالدین پروانه ـ کسی که در راه نجات مسلمانان از ظلم و ستم مغولان به بدترین وضعی توسط ایلخانان محکوم به مرگ شد- نیز اگر چه ناشناخته مانده، ولی به گمنامی پدرش نیست.
شایان توجه است که سلاطین سلاجقه روم، علم و ادب را ارج نهاده و ادبا و فضلا و علما را پرورش میدادند. این گروهها که هنگام تهاجم مغول به ایران، به آسیای صغیر روی آورده و با استقبال سلاجقه روبهرو شدند. مهذبالدین علی نیز یکی از همین بزرگمردان بود که بر اثر هجوم مغولان، ایران را ترک کرده و به این منطقه رهسپار شد. او از سوی سلاطین دولت سلاجقه روم حمایت شد و به مقامات بالای سیاسی رسید و طی تهاجم مغول به منطقه آسیای صغیر، سیاست خویش را به مرحلة انجام رسانید. اقدام او برای دولت سلاجقه روم بسیار ارزشمند بود. در این مقاله سعی شده که ضمن معرفی این بزرگمرد، اقدامات او نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. منابع اصلی که به شخصیت و اقدامات او پرداختهاند، بسیار محدود میباشند. نیز درباره وی تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است، با این حال از لابهلای همین منابع، شخصیت و کار مهم او را برجسته شده است. از مهمترین منابعی که به این موضوع در حدّ محدودی پرداختهاند، سلجوقنامه ابن بیبی، العبر ابنخلدون و تاریخ الملک الظاهر از ابن شداد است.
آغاز تهاجم مغولان به قلمرو دولت سلاجقه روم
به گزارش منابع تاریخی، سلطان غیاثالدین کیخسرو سلجوقی(634ـ 643ق) یکی از بیتدبیرترین سلاطین سلاجقه روم بود. در دوره او مغول تهاجم خویش را به مررزهای آسیای صغیر آغاز کرد. قبل از وی پدرش سلطان علاءالدین کیقباد، آن سرزمین را از تهاجم قوم متجاوز مغول که در پشت مرزهای دولت مذکور کمین کرده بودند، حفظ کرده بود. دوران سلطنت علاءالدین کیقباد اول (616ـ634ق) پررونقترین و باشکوهترین عصر حاکمیت سلجوقیان از نظر سیاست، فرهنگ، اقتصاد و عمران و آبادانی در آناطولی به شمار میرفت. زمانی که سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی در آسیا به سبب حملات مغولان دستخوش ناآرامی و آشوب بود، این سلطان قدرتمند و دوراندیش، برای مقابله با تهاجم احتمالی آنها شهرهایی چون قونیه، قیصریه و سیواس را با برج و باروهای بسیار مستحکم ساخت. دولت سلجوقی پیش از وی به سبب اختلافات میان فرزندان عزالدین قلیج ارسلان دوم(551ـ 584ق) روی به انحلال داشت، اما علاءالدین آب رفته را به جوی باز آورد. او عصیان امیرنشینهای شام را سرکوب، و آنها را تحتالحمایه خویش قرار داد و همچنین در چندین نبرد، سلطان جلالالدین خوارزمشاه را شکست داده و او را از مرزهای شرقی مملکتش بیرون راند. وی اندکی پیش از مرگش (634 ق) ایلی اُکتای (خان مغول) را که سفیری برای به رسمیت شناختن حاکمیت مغول به سوی وی اعزام شده بود، پذیرفت. وی در سال 634ق مجلس بزمی برپا ساخته و دعوتی عظیم کرد و در حالیکه در آن بزم بر خود میبالید و به سلطنتی که در اختیار داشت مباهات میکرد، به ناگهان مسموم شد و از دنیا رفت.
مرگ سلطان علاءالدین در سال 634 ق بنا به نقل ابنخلدون، مقارن است با انقراض دولت سلجوقی در ممالک اسلام واختلال دولت خوارزمشاهی و خروج تاتار. پس از مرگ وی اوضاع آسیای صغیر آشفته شد و مغول جرﺃت حمله به این مناطق را یافت، زیرا سلطان غیاثالدین کیخسرو، سلطان حاکم، تدبیر و سیاستمداری پدرش را در حکومتداری نداشت.
خوشگذرانی
اعتماد وی بر کثرت لشکری که یادگار دوره پدرش بود، وی را به خوشگذرانی کشاند. بنا به نقل برخی منابع آن دوره، وی با مشورت برخی امیران، پدرش سلطان علاءالدین را زهر داده بود. در حالی که مغول ارزنةالروم را اشغال میکرد، سلطان غیاث الدین در دربارش به خوشگذرانی و نوشخواری و لذتجویی روی آورده بود. او آنچنان قدرت نیروهای مغول را نادیده گرفته بود که هنگام تهاجم آنان به منطقه گفته بود: «کمترین غلامانم بفرستم مغل را براند».
یکی از عواملی که فتح ارزنةالروم را برای مغول تسریع ساخت، اختلاف و کینهای بود که در شهر بین سرلشکر و شحنه شهر وجود داشت، چنانکه گفته شده شحنه شهر با بایجو نویان تبانی کرده و دروازههای شهر را به روی لشکر مغول گشوده بود.
این مسائل موجب جسارت مغولان برای تهاجم به این سرزمین شد. زمانی که جنگ در کوسه داغ در شُرف اتفاق بود، ضعف لشکر سلجوقیان بر مغول آشکار شده بود، زیرا زمانی که امرای سلطان غیاثالدین، لشکر مغول را ناچیز انگاشته و بر وقوع جنگ اصرار میورزیدند، یکی از آنها به نام نظامالدین پسر مظفرالدین محمود که سپهدار لشکر بود، گفت: «اگر هزار عنان فرنگ به من دهند، بر مغل برسم و پیروز آیم، اگر چه خدای عزّوجل با ایشان باشد».
نیز در همان حال، نزدیکان سلطان شادی میکردند و میگفتند: چه بسا غنیمت که از مغولان به ما خواهد رسید. زمانی که لشکر دو طرف مقابل هم قرار گرفتند، از روی سخنی که بایجو نویان به جورماغون گفته بود: «لشکر روم را قوت نیست، از راست کردن صف معلوم شد» نابسامانی لشکر سلطان بر امرای مغول معلوم شده بود.
در چنین وضعیتی، تنها کسانی که مایل به جنگ نبوده و عواقب آنرا موجب خرابی شام و روم میدانستند، صاحب مهذبالدین، وزیر سلطان و یکی دیگر از امیران به نام ظهیرالدوله ولد گرجی بود. زمانیکه صاحب مهذبالدین که «وزیری عاقل بود»، نظام الدین را به سبب سخنان ناشایستی که بر زبان رانده بود، سرزنش کرد، نظامالدین، وی را به بیلیاقتی متهم کرد که تو همانا به غیر حساب و کتاب، نمیتوانی کار دیگری را انجام دهی. اینگونه رفتارها باعث شد که مهذّبالدین دیگر سکوت اختیار کند تا منتظر وقایع شود. جنگ در محرم سال 641 در کوسه داغ، در نواحی ارزنجان شروع شد و با اینکه تعداد نفرات لشکر سلجوقی بسیار بیشتر از سپاه مغول بود، لشکر سلطان سلجوقی شکست خورد و بسیاری از امرا کشته شدند. «قتلی شد که کوه و دشت و دره و دوله پر از کشته شد». یکی از نویسندگان در اینباره نیز مینویسد: «وحشیگری مغولان در آن جنگ چنان زیاد بود که اشک انسان را درمی آورد، و نه فقط برای انسانها، بلکه حتی برای حیوانات و نیز کوهها و دشتها».
سلطان با مشاهده این وضع با دارایی و اموال و خانوادهاش، از قیصریه به توقات گریخت. مغولان با هزیمت لشکر سلجوقی، حملات خود را به شهرهای آسیای صغیر ادامه دادند. آنها در پیشروی به سوی قلمرو داخلی آناطولی به سیواس رسیدند. ولی سیواس از کشتار عمومی نجات یافت، زیرا قاضی آن شهر، نجمالدین قیرشهری که زمان استیلای مغول بر شهر خوارزم و نکبت سلطان محمد خوارزمشاهی را از نزدیک دیده بود، با هدایایی از بایجو استقبال کرد. شهر نیز توسط بایجو پس از تاراج و تخریب باروهای آن، به وی بخشوده شد. لشکر مغول پس از تاراج و غارت آن شهر، به سبب «کثرت غنایم و عدم توانایی در گشودن شهر قیصریه، عزم بازگشت داشت و آن را به سال آینده محوّل کرده بود، ولی با خیانت حسامالدین ارمنی الأصل، پسر خاژوک که نقش اَکدَشباشی(بلدیه/ شهرداری) را داشت، و ایاز اعرج، سوباشی، شهر قیصریه نیز به تسخیر مغول درآمد، و سپس قتل و غارت در آن شروع شد.
مهذّبالدین علی وزیر کیست؟
قتل و کشتار و غارت و تاراج شهر قیصریه، پایتخت سلطان غیاثالدین، توسط لشکر مغول به رهبری بایجو تداوم داشت و سلطان و امرایی که از جنگ جان سالم به در برده، گریخته بودند، و دیگر از دست سلطان کاری بر نمیآمد. در این هنگام صاحب مهذبالدین وزیر، در اندیشه نجات مملکت روم از شر تهاجم در حالِ گسترش مغول بود و عزم داشت به این کشتار و تاراجها و تخریب شهرهای روم پایان دهد. وی که از دوره سلطان علاءالدین کیقباد اول، وارد امور دولتی شده و عمری در خدمت به نظام حکومتی سلاجقه روم به سرکرده و نیز شکوه، عمارت و آبادانی سلطنت و کشور روم در دوره حاکمیت سلطان علاءالدین قدرتمند را به چشم خود مشاهده کرده بود، اکنون پریشانی اوضاع کشور و زوال قدرت دولت سلجوقی و تخریب مملکت با تاخت و تاز قوم وحشی و ویرانگر مغول، برایش سخت و گران بود.
مهذبالدین علی بن محمد، پدر معینالدین پروانه، تباری ایرانی داشت. اصلیت این بزرگمرد، به استناد بعضی منابع، دیلمی، و برخی دیگر، کازی/ کاشی (کاشانی)» بود. منابع به فاضل و عالم بودن وی اذعان کردهاند. به گفته ابنخلدون، وی به طلب علم پرداخت و در آن، استادی یافت. عالم علم عربی و حافظ قرآن شد. در حمله مغول به عراق عجم (کاشان جزء عراق عجم بود) از آنجا خارج و راهی روم (آسیای صغیر) شد. او در آنجا برای بعضی از دراویش جلسههایی ترتیب داده و قرائت قرآن تدریس میکرد. در همانجا بود که توسط سعدالدین (معینالدین مستوفی)، در دربار علاءالدین کیقباد به معلّمی فرزندانش پذیرفته شد.
سعدالدین پس از مشاهده علم، تدبیر و ذکاوت مهذبالدین، دخترش را به ازدواج او درآورد. از این دختر، معینالدین سلیمانزاده شد. نویسنده مجهول کتاب تاریخ آل سلجوق در آناطولی برای مهذبالدین پسر دیگری را به نام عزالدین ذکر کرده است. مهذبالدین پس از آنکه در علم عربی به مهارت کامل رسید، به درخواست مستوفی، نزد وی به یادگیری علم حِساب مشغول شد. مستوفی در این زمینه به وی گفته بود«برای تو بهتر میباشد از جهت کسب مقام و روزی، اگر علم حساب را یاد بگیری». و چون در این علم نیز به تبحر کامل دست یافت، مستوفی از سلطان طلب استعفا میکرد و اظهار میداشت که قدرت بیناییش کم شده است، ولی سلطان تن به این امر نمیداد. سرانجام سلطان به عزل مستوفی رضا داد و پس از عزل او، مهذبالدین به مقام استیفا دست یافت. سلطان علاءالدین پس از مدتی چون کفایت و کاردانی وی را مشاهده نمود، به وزارتش رسانید. بدین ترتیب، منزلتش افزون شد و مورد توجه خاص سلطان قرار گرفت و سلطان همه امورش را به وی سپرد. امر وزارت در زمان سلطان غیاث الدین نیز پس از مرگ سعدالدین کوپک در سال637 ق به وی سپرده شد. و «به نیابت حضرت(غیاث الدین) موسوم گردید».
مولانا در نامهای به وی، او را با عنوان«امیر اجل، عالم عادل، محسن امجد اسعد، مهذّبالدوله و الدین» خطاب کرده و از وی درخواستی داشته است.
اقدام سیاسی مهذبالدین
از فعالیتهای مهذبالدین در دوره سلطان جدید تا جنگ کوسه داغ، در منابع تاریخی آن دوره، چیزی گزارش نشده است. ظاهراً او فعالیتهایش را از جریان جنگ کوسه داغ آغاز کرد. وی مخالف جنگ کوسه داغ بود، گرچه تلاشش در بازداشتن امرای سلطان غیاثالدین از نبرد، ثمری نداشت. او که گرفتار بیتدبیری و زخم زبانهای آنان شده بود، در جریان واقعه هولناک تصرف قیصریه، در آماسیه حضور داشت و فخرالدین، قاضی آماسیه را در جهت تدارک عوامل صلح با مغول تشویق کرد. صاحب به فخرالدین چنین میگوید: اگر در تدارک کار اهمال رود، نوعی از کفران باشد، ]چرا که[ کار سلطنت به سبب جوانی و نادانی سلطان بدین منزلت سافله رسید.
سپس قاضی به همراه مهذبالدین، با پیشکشیهای گوناگون، قدم در راه صلح با مغول مینهند. آنها زمانی که با بایجو در مورد صلح گفتوگوهایی انجام میدهند، بایجو با اینکه از جسارتشان در این زمینه متعجب شده بود، آنها را با دلجویی و مهربانی پذیرا شده، با خود به مغان ، نزد جورماغون میبرد. صاحب مهذبالدین در خدمت بایجو و جورماغون، پس از آنکه از جنگ کوسه داغ و تعداد کشته شدگان طرفین سخن میگوید، از وفور و کثرت سپاهیان سلجوقی در اطراف ممالک روم خبر میدهد و تأکید میکند که اگر لشکر روم «اتفاق کنند، به لشکر روم هیچ لشکر مقاومت نمیتواند کردن».
صاحب در ادامه چنین اظهار میدارد: ملک روم جز به سلاطین سلجوق منظوم نمیگردد و رعایا را جز بر انقیاد ایشان اطمینان بال نمیشود. در آخر، حکم نهایی را بر عهده نویانان مغول میگذارد.
بایجو، چون این سخنان را میشنود از طریق «افهام کلام» به توسط خاتونش، جورماغون را از جریان آگاه میکند. در این زمان «بر مزاج جُرماغون نوین، افلاج راه یافته» بود. جورماغون بنا به دلایلی، چون عادات و اخلاق سلطان علاءالدین کیقباد اول را بسیار شنیده بود و نمیخواست به ملک و قلمرو پسر او گزندی برسد، یا به دلیل ترس و توهّم از کثرت لشکر سلجوقی، درخواست صلح آنها را به شرط پرداخت خراج سالانه میپذیرد. نویانان مغول طی این مذاکرات آنچه مهذبالدین، از «زر و اسب و استر و مادیان و گاو و گوسفند» در قلم آورده و مجدداً بر مقدار آنها افزوده بود، میپذیرند.
تدبیر و سیاست صاحب مهذبالدین در تعیین کیفیت خراج و آگاهی بر نوع نیازمندیهای قوم مغول، مجدداً خود را نشان داد، زیرا نیک میدانیم که موارد یادشده از مهمترین نیازمندیهای مغول برای لشکرکشی بود.
مهذبالدین پس از«تأکید عهد و پیمان» با نویانان به دربار سلطان برگشت. تا کار ارزشمند خویش (نجات روم از فاجعه هلاکت) را به ثمر برساند، اما چنانکه باید، از اعمال وی در دربار سلطان غیاثالدین، تمجید به عمل نیامد، چرا که وقتی به بلاد روم آمد، مقام وزارتش به صاحب شمسالدین محوّل شده بود. البته گویا سلطان در حق او لطف کرده و با اعلام اینکه «به اعتزال او مثال فرمودن ثواب نباشد»، مجدّداً مقام وزارت را به وی میسپارد و سپس صاحب شمسالدین را به نیابت دولت انتخاب میکند. سلطان با توجه به کار ارزشمند مهذبالدین، به او و نیز به شمسالدین اقطاعات فراوان میبخشد، ولی مهذبالدین به جز مقداری، بقیه را در حوزه تصرف خویش در نمیآورد. او اندک مدتی پس از آن، در سال642 ق از دنیا میرود. به گزارش صاحب گمنام سلجوقنامه، وی در آقشر بیمار شده و چون عزم قونیه میکند، در مسیر راه در ناحیه آبگرم از دنیا میرود.
نتیجه
مغول در شرایطی به منطقه آسیای صغیر، یعنی قلمرو تحت حاکمیت سلاجقه روم حملهور شد که نه تنها سلطانی سیاستمدار و مدبّر در منطقه حکومت نمیکرد و سلطان حاکم، یعنی غیاثالدین کیخسرو بیش از حکومتداری در فکر خوشگذرانی بود، بلکه امرای وی نیز راهکار صحیح مقابله با تهاجم مغول را نمیفهمیدند و تنها راه حل این مسئله را جنگ میدانستند. این عمل نتیجه نداد و باعث فرار سلطان، کشتار سربازانش و تخریب منطقه تحت نفوذ آنان شد. نیز افراد سلطان غیاث الدین، خیانت به خود سلطان را در پیش گرفته و دروازههای پایتخت (قیصریه) را به روی نیروهای دشمن گشودند. در چنین شرایطی مهذبالدین وزیر با تدبیر سلطان غیاثالدین که از سالها قبل در خدمت سلاطین سلاجقه روم بود، برای آنکه حکومت به طور کلی توسط مغول نابود نشود، با زیرکی، صلح با مغول را پیشنهاد کرد و خود در این راه بسیار تلاش کرد. در اهمیت کار او همین بس که توانست با پذیرش تابعیت از مغولان، دولت مذکور را از سقوط نجات داده و سقوط آن را به مدت چند دهه به تعویق اندازد.
منابع
ـ ابن بیبی المنجمه، ناصر الملّه و الدین یحیی بن محمد حسینی، مختصر سلجوقنامه، چاپ شده در: اخبار سلاجقه روم، به اهتمام محمد جواد مشکور، کتابفروشی تهران، 1350.
ـ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، 1973م.
ـ ابن شداد، عزالدین محمد بن علی، تاریخ الملک الظاهر، به کوشش احمد حطیط، بیروت، دارالنشر فرانز شتاینر بقیسبادان، 1403ق/ 1983م.
ـ ابن عبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، مختصر تاریخ الدول، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1377.
ـ ابن عماد حنبلی، ابی فلّاح عبدالحی، شذرات الذهب فی اخبار من ذَهَب، ج 5، دارالفکر، بیروت، لبنان، 1409 ق / 1988م.
ـ ابن فوطی، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، تحقیق محمدکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1415.
ـ ابن واصل، جمال الدین محمد بن سالم، تاریخ ایوبیان (مفرّج الکروب فی أخبار بنی ایوب)، ترجمه پرویز اتابکی، تهران، علمی و فرهنگی، 1383، چ دوم.
ـ ابنخلدون، عبدالرحمن، العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
ـ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمة محمود میر آفتاب، تهران، علمی و فرهنگی،
1380، چ هفتم.
ـ آقسرائی، محمود بن محمد، تاریخ سلاجقه یا مسامرة الاخبار و مسایرة الأخیار، به اهتمام و تصحیح عثمان توران، تهران، اساطیر، 1362، چ دوم.
ـ اوزون چارشی لی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمة ایرج نوبخت، تهران، کیهان،
1377، چ دوم.
ـ بناکتی، فخرالدین ابو سلیمان داود بن تاج الدین ابوالفضل محمد، روضة اولی الألباب فی معرفة التاریخ و الانساب، به کوشش جعفر شعار، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1378، چ دوم.
ـ توران، عثمان، تاریخ اسلام کمبریج، «آناطولی در دوره سلجوقی و بیگها»، ترجمة تیمور قادری، تهران، امیر کبیر، 1383.
ـ ذهبی، ابی عبدالله شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر الأعلام، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1426ق/ 2005م.
ـ سراج، قاضی منهاج، طبقات ناصری (تاریخ کامل ایران و اسلام)، تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب 1363.
ـ شبانکارهای، محمد بن علی بن محمد، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1363.
ـ صفدی، صلاحالدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش بیرند راتکه، بیروت، دارالنشر فرانز شتاینر بقیسبادان، 1418.
ـ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه جهانگیر میرزا قاجار، تصحیح میر هاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1373.
ـ گالستیان، ا.گ، «فتح ارمنستان به دست اردوی مغول»، پیمان، ترجمه از روسی رابرت بدروسیان، برگردان از انگلیسی، محسن جعفری مذهب، شمارههای 15، 16 و 17، 1380.
ـ لسترنج، گای، جغرافیای تاریخ سرزمینهای خلافت شرقی بین النهرین، ترجمه محمود عرفان، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1364.
ـ مستوفی، حمدالله بن ابی بکر احمد بن نصر قزوینی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، 1362، چ دوم.
ـ ــــــــــــــ ، نزهة القلوب، به کوشش سیدمحمددبیر سیاقی، تهران، سه، 1378، چ سوم.
ـ مولانا جلال الدین رومی، مکتوبات، تصحیح توفیق سبحانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371.
ـ میرخواند، محمد بن خاوندشاه بن محمود، تاریخ روضة الصّفا فی سیرة الأنبیاء و الملوک والخلفا، تصحیح جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، 1380.
ـ نویسنده نامعلوم، تاریخ آل سلجوق در آناطولی، مقدمه و تصحیح و تعلیقات نادره جلالی، تهران، میراث مکتوب، 1377.