آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن

شهر بُست در شرق سیستان و در کناره رود هیرمند، با شهر زرنگ مرکز سیستان در یک عرض جغرافیایى قرار دارد و در منابع جزء کابل، خراسان و سیستان به شمار آمده است. این شهر که قدمت آن به 500 قبل از میلاد مى‏رسد، مرکز مبادلات بازرگانى بین هند و بلاد اسلامى بوده است. بُست، اول بار توسط غوریان به آتش کشیده شد و پس از آن در دوره صفویان به توپ بسته شد. شهر جدید بُست به نام لشکرگاه، امروزه مرکز ولایت هلمند و یکى از مراکز عمده کشاورزى افغانستان است.
واژگان کلیدى: بُست، لشکرگاه، سیستان، هیرمند و جغرافیاى تاریخى.
درآمد
شهر باستانى بُست در شرق حوزه سیستان، موقعیت استراتژیکى بسیار نیرومندى از نظر اقتصادى، سیاسى و نظامى داشته و نقش بسیار مهمى در تحولات شرق و جنوب شرق خلافت اسلامى ایفا کرده است، هم‏چنان‏که دورى از مرکز خلافت، آن را مکان و مرکزى مناسب براى شورش‏ها و قیام‏هاى خوارج و عیاران قرار داده بود. یکى از اولین دولت‏هاى مستقل اسلامى در همین سرزمین پاگرفت و غازیان، آن‏جا را پایگاه مناسبى براى جهاد علیه کفار مى‏دانستند. با توجه به این ویژگى‏هاست که در متون قدیمى، به خصوص متون جغرافیایىِ عمده، هم‏چون المسالک والممالک ابن خرداذبه، مسالک و ممالک اصطخرى، صورة الارض ابن حوقل و... مطالبى در مورد بُست وجود دارد. البته نوشتار مستقلى در مورد بُست و تاریخ آن نگاشته نشده و در تاریخ‏هاى عمومى‏و مدخل بُست در دایره‏المعارف‏ها، مطالب کلى و مختصرى درباره جریان‏هاى سیاسى و اجتماعى عمده آمده که گاهى حتى در حد آمدن یک اسم بوده است.
در این نوشتار به زوایایى از جغرافیاى تاریخى بُست ـ به عنوان زیربناى مطالعاتىِ بُست ـ تحت موضوعاتى، نظیر موقعیت جغرافیایى بُست، پیشینه تاریخى، توابع و آبادى‏هاى مهم آن، راه‏هاى بازرگانى، محصولات کشاورزى، منابع طبیعى، ویژگى‏هاى انسانى و تحولات سیاسى این خطه پرداخته شده است. دوره زمانى مورد بحث نیز ـ همان‏گونه که در عنوان مقاله قید شده است ـ از آغاز تا دوره معاصر است، جز در مورد جغرافیاى سیاسى ـ تاریخى بُست که به سبب گستردگى مباحث آن، تنها تا پایان امویان پى‏گیرى خواهد شد.

1. واژه بُست
درباره ریشه قدیم نام بُست به تحقیق نمى‏توان چیزى گفت یا از مطالب متون کهن چیزى به دست آورد. البته اسم‏ها و شهرهاى بسیارى داریم که به نام پهلوانان نامى یا رجال تاریخى هستند، مانند مکان‏هاى بسیارى که به نام رستم در افغانستان واقع است یا وادى پشین که با نام کى‏پشین در شاهنامه مشابهت دارد. بر همین اساس، احتمال مى‏رود که نام شهر قدیم بُستِ کنار رود هلمند (هیرمند)، هم با نام اوستایى بُسته وئیرى، ربطى داشته باشد که پسر زریر، برادرزاده گشتاسب بود.175
به عقیده استاد عبدالحى حبیبى این نام در فروزدین یشت بستورى یا بستور بوده که در شاهنامه، اشتباهاً نستور نوشته شده است.176 به هر صورت اگر بنابر رأى برخى از نویسندگان، بُست از بُستور و بُسته وئیرى گرفته شده باشد، سؤال این است که پسوند بُست (وئیرى) چه معنایى داشته و چرا حذف شده است؟
در مورد نام بُست، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه دیدگاه دیگرى دارد. وى بُست را از آبُست دانسته و مدعى است که در بیشتر منابع تاریخى و جغرافیایى آبُست ضبط شده است.177 البته ایشان نامى از منابع نیاورده و معلوم نیست منظور ایشان، کدام کتاب تاریخ یا جغرافیا است؛ ما در کتاب‏هاى تاریخى و جغرافیایى (متون جدید و قدیم) که در دست‏رس است چیزى در این مورد نیافتیم.
هم‏چنین نویسنده‏اى عرب‏زبان سبب نام‏گذارى شهر بُست را آن دانسته که از آن بوى میوه‏ها و باغ‏ها برمى‏خیزد یا بلند است.178
جغرافى‏دانان مسلمان و سیاحان فرنگى بُست را به صورت‏هاى بُست، بِست، قلعه بُست، قلعه بِست و کله بُست و مانند آن ذکر کرده‏اند و جغرافى‏دانان عصر باستان این منزل‏گاه را با نام‏هاى بستیا دزلویتا، بستیگیا دزلنگا، بیسپولیس و بیات مى‏شناختند.179

2 . موقعیت شهر بُست
هم‏اکنون در ساحل چپ رود هیرمند (هلمند)، و در ملتقاى این رود با رود ارغنداب خرابه‏هاى شهر کهن و تاریخى بُست دیده مى‏شود که یکى از مراکز مهم مدنیت قدیم این سرزمین بوده است180 و آثار به‏جا مانده، از عظمت و شکوه بسیار آن در ادوار گذشته، حکایت مى‏کند.
شهر بُست قدیم در طول جغرافیایى 91 درجه و 38 دقیقه و عرض جغرافیایى 32 درجه و 55 دقیقه181 با شهر باستانى زرنج که هم‏اکنون مرکز ولایت نیمروز افغانستان و در منتهى‏الیه جنوب غربى آن واقع مى‏باشد، تقریباً در یک عرض جغرافیایى قرار گرفته و در شرق آن واقع شده است.182 این شهر در مقایسه با تمام توابع شرقى سیستان بزرگ، بزرگ‏ترین شهر بوده است و نهر هیرمند که از پشت کوه‏هاى غور خارج شده و از سرزمین رخج و داور عبور مى‏کند، بر بُست جارى مى‏شود و سپس به سوى مرکز سیستان مى‏رود.183
یاقوت حموى در معجم البلدان، بُست را بین سجستان (زرنج)، غزنین و هرات مى‏داند184 و نویسنده حدود العالم درباره موقعیت شهر بُست مى‏گوید: «بُست شهرى بزرگ است، با باره محکم، بر لب رود هیرمند نهاده و با ناحیتى بسیار».185 مقدسى در احسن التقاسیم نیز این مزیت بُست را یادآور شده که بین دو نهر واقع شده است و آب آن از هیرمند تأمین مى‏شود. این نهر (هیرمند) و نهر دیگرى به نام خردروى (ارغنداب) هر دو در یک فرسخى شهر به هم مى‏پیوندند. در محل تلاقى دو رود پلى از کشتى‏ها و قایق‏ها ساخته شده186 و این پل جلوى دروازه شهر قرار گرفته است و راهى که از زرنج مى‏آید از این پل مى‏گذرد187 و وارد شهر مى‏شود.

3. ساخت و پیشینه تاریخى شهر بُست
نویسنده تاریخ سیستان، ساخت شهر بُست را به جد مادرى گرشاسپ، پدرزن جمشید نسبت مى‏دهد،188 اما نویسنده گمنام شهرستان‏هاى ایران، بنیان شهر بُست را به بُستور، پسر زریر نسبت مى‏دهد. در منابع یونانى رومى‏از بُست ـ همان طور که قبلاً گفتیم ـ با نام‏هاى بُستیاد زلنگا، بیت (بیات) و... یاد شده است.189
کاوش‏هاى باستانى، قدمت و پیشینه تاریخى شهر بُست را به 500 ق م، مى‏رساند. سکه‏هایى متعلق به 500 ق م ـ 500 م، در بُست کشف شده که متعلق به عصرهاى متوالى هخامنشى، اشکانى، کوشانى، ساسانى، شیونى و هفتالى است.190
اردشیر بابکان (226 ـ 241 م) سیستان و از جمله بُست را به قلمرو دولت ساسانیان افزود. البته بُست در طول حیات سیاسى ساسانیان همواره در شمار سرزمین‏هاى این دولت باقى نماند و پس از شکست پیروز، پادشاه ساسانى در سال 484 م به تصرف هفتالیان (هیاطله) درآمد، گرچه بار دیگر در زمان خسرو انوشیروان از هفتالیان بازپس گرفته شد191 و طى اصلاحاتى که در تقسیمات کشورى ساسانى در این دوره انجام گرفت، کشور به چهار کُست تقسیم شد و شهر بُست در جمله شهرهاى کوره سیستان و در کُست نیمروز واقع شد.192
چنین به نظر مى‏آید که در ایام ضعف دولت ساسانى در اواخر قرن 6 م و اوایل قرن 7 م سرزمین‏هاى سیستان و رخج و زابل و داور، یعنى وادى‏هاى هلمند و ارغنداب و ترنک به دست ملوک مقامى که از بقایاى خاندان‏هاى کوشانى، هفتالى و ترکان شمال هندوکش بوده‏اند، افتاده باشد، زیرا در حین فتح این مناطق به دست مسلمانان، مرزبانى به نام ایران بن رستم یا اپرویز193 حکومت مى‏کند و بعد از آن از سواحل هیرمند تا کابل حاکمانى به نام رتبیل (کابلشاه) و غیره با اعراب فاتح مى‏جنگیدند که بعضى از ملوک تا قرن سوم توانستند هم‏چنان مقاومت کرده و به حکومت خویش ادامه دهند.

4. بُست در تقسیمات ولایتى
شهر کهن و قدیم بُست چه جایگاه و موقعیتى در تقسیمات ولایتى و حکومتى داشته است؟
این امر در نزد تاریخ‏نویسان و جغرافى‏دانان ادوار گذشته مورد تردید واقع شده و نظرات مختلفى بیان شده است:
ابن خرداذبه در المسالک و الممالک (نگاشته 250ق)، هنگامى که شهرهاى سیستان را نام مى‏برد، از شهر بُست در بین آن‏ها یاد نمى‏کند194 و در جایى دیگر، بُست را همانند کابل و زخج از اعمال خراسان معرفى مى‏کند. هم‏چنین وى در ضمن یادآور مى‏شود که گاهى بُست را جزء سجستان (سیستان) به حساب مى‏آورند، ولى در ادامه که شهرها و کور خراسان را ذکر مى‏کند در ابتدا بُست را یادآور مى‏شود و آن را جزء خراسان به شمار مى‏آورد.195
نویسنده ناشناخته حدود العالم (نگاشته 372ق) هنگامى که از حدود خراسان و شهرهاى وى سخن مى‏گوید، محدوده جنوبى آن را تا بیابان سند، و شرق آن را تا هندوستان و... پیش مى‏برد196 و بُست را جزء شهرهاى خراسان نام مى‏برد.197
در مقابل ابن خرداذبه و نویسنده حدود العالم، یاقوت حموى در معجم البلدان در مورد بُست مى‏گوید:
بُست شهرى است بین سجستان، غزنین، و هرات، و گمان مى‏کنم از اعمال کابل باشد.198
بنابراین، یاقوت گمان را بر این برده که بُست جزء کابل است. اما سمعانى در کتاب الانساب خویش از گمان یاقوت حموى پا را فراتر گذاشته و گفته «این شهر از بلاد کابل است»199 و با این اوصاف، بُست را جزء کابل شمرده است. مقدسى نیز عقیده بعضى را بر این دانسته و نقل کرده است که عده‏اى دیگر غزنین و بُست را کوره واحدى قرار مى‏دهند و آن را کابلستان مى‏نامند.200 وى شهرها و مُدنى براى بُست مى‏شمارد و در ادامه مى‏گوید:
از این شهرها آن‏چه که به سیستان ملحق مى‏کنند اشتباه است و کمتر کسى تمییزى را که ما داده‏ایم داده است.
مقدسى در ادامه وقتى از شهرهاى سیستان نام مى‏برد شهر بُست را در بین آن‏ها ذکر نمى‏کند. البته یادآور مى‏شود که ابوزید بلخى، بُست را ملحق به سیستان مى‏داند، و به نظر مى‏رسد که نظریه غالب نیز همین باشد.
یعقوبى در کتاب البلدان هنگامى که از کور سجستان (سیستان) نام مى‏برد، کوره بُست را در ابتداى همه ذکر مى‏کند و در ادامه از جوین، رخج، خشک، بلمر، خواش و زرنج نام مى‏برد و بنابراین، بُست را جزء سیستان مى‏داند.201 ابن فقیه نیز شهر بُست را در کنار شهرهاى قرنین، باشتروذ، کرکویه، هیسوم و... جزء سیستان مى‏داند و شهر زرنج را مدینه (مرکز) سیستان مى‏داند.202
اصطخرى در کتاب مسالک و ممالک شهر بُست را از جمله شهرهاى سیستان دانسته است.203 ابن حوقل نیز به الحاق بُست به سیستان تصریح کرده است.204
علاوه بر این نویسندگان ادوار گذشته، بیشتر نویسندگان آثار جدید نیز بُست را جزء سیستان به شمار آورده‏اند، از جمله لسترنج در کتاب جغرافیاى تاریخى سرزمین‏هاى خلافت شرقى که بُست را در قرن چهارم هجرى دومین شهر مهم سیستان دانسته است.205 نگارنده مقاله نیز به الحاق این شهر به سیستان تأکید دارد.

5. بُست و آبادى‏هاى مهم آن
مقدسى مناطق را از بزرگ به کوچک با عناوین اقلیم (شامل چند کوره)، کُوَر یا کوره (شامل چند قصبه) و سپس قصبه تقسیم مى‏کند و هر قصبه را شامل چند مدینه مى‏داند و بُست را در ردیف قصباتى، چون بلخ، غزنى، هرات، زرنج، مرو، صنعاء و... مى‏شمارد.206 وى بُست را شهرى آباد مى‏داند که مسجد جامع در مرکز آن واقع شده و بازارها در اطراف آن قرار گرفته و داراى ربص (حصار بیرونى) یا ارگ مى‏باشد. آب شرب شهر از هیرمند و نهر دیگرى به نام خردروى (ارغنداب کنونى) که هر دو در یک فرسخى شهر به هم مى‏پیوندند، تأمین مى‏شود. در محل تلاقى دو رود، پلى از کشتى‏ها و قایق‏ها ساخته شده است207 و راهى که از زرنج مى‏آید از روى این پل گذشته و وارد شهر مى‏شود.208
شهر بُست دو دروازه داشته یا این‏که دو دروازه آن مهم‏تر از بقیه بوده است، زیرا بنابر داستان منثور و منظوم شیرینى که به زبان پشتو وجود دارد، دو بیت آن چنین معنا مى‏دهد:
قلعه بُست دو دروازه دارد، از یکى پتى‏خان بیرون مى‏رود (به سفر هند مى‏رود) بر دروازه دیگر آن، فریادهاى سوزان مادرش بلند است.209
به گفته مقدسى در نیم فرسخى شهر بُست، شبه‏شهر مانندى است به نام العسکر که محل نزول سلطان است.210 این شهر به نوعى محل و پادگان نظامى‏شهر بُست بوده و به سبب وجود شهر بُست در مرزهاى شرقى اسلام این پادگان‏هاى نظامى اهمیت فوق‏العاده‏اى براى فاتحان اسلامى داشته است.
مقدسى غیر از شهر بُست و العسکر (محل نظامى ـ حکومتى شهر) شهرهاى دیگرى نیز براى شهر بُست مى‏شمارد، مانند جالقان (جهالکان)، بان، قرمه، بوذاد، داور (ارض داور)، سروستان (صروستان)، قریه الجوز، رخود، بکرواذ، بنجوى (بنجواى)، کش، روزان، سفنجاوى و طلقان. وى سپس یادآور مى‏شود که از این شهرها آن‏چه به سجستان منسوب مى‏کنند، اشتباه است و کمتر کسى این را تشخیص مى‏دهد.211 در ادامه به معرفى بعضى از این شهرها مى‏پردازد:
بنجواى: نزدیک جاده معینه، قرار گرفته است، مسجد جامع خوبى دارد و آبش از نهر هیرمند تأمین مى‏شود.
بکرواذ: شهر نسبتاً بزرگى است، مسجد جامع آن در بازار آن واقع شده و مردمش از نهر (هیرمند) مى‏نوشند.
داور: بزرگ و در سرحد غور واقع شده است، قلعه بزرگى دارد که گروهى در آن به حفاظت مشغول‏اند و از آن‏جا تا حد غور یک مرحله فاصله است.212
جالقان: آن را جهالکان،213 زالقان و مالقان نیز نوشته‏اند، در یک منزلى بُست قرار داشته و بیشتر اهالى آن را «جولاهان» تشکیل مى‏داده‏اند و میوه، غله، خرما و آب روان داشته است.214
کَش: کَس هم ذکر شده، در مسیر رود هیرمند به سوى زرنج واقع شده است و به نظر مى‏رسد همان محلى باشد که امروزه به نام کاخ یا کهیج موسوم است.215
داور و صالقان: در دو منزلى شهر بُست قرار دارد و پرنعمت با کشاورزى و میوه بسیار.
هم‏چنین اصطخرى از شهرى کوچک نزدیک بُست به نام طاق خبر مى‏دهد که روستایى دارد و در همه سیستان انگور آن‏جا برند.216
شهر بُست علاوه بر این مُدن، 110 قریه یا روستا نیز داشته217 که به نظر مى‏رسد کشاورزى، باغات و محصولات مربوط به آن‏ها در این روستاها و قریه‏ها به دست مى‏آمده است.

6. بُست و مرکز سیستان
اگر براى مطالعه تاریخ سیستان به کتاب‏هاى تاریخى و منابع مراجعه کنیم، به جمله‏هایى، هم‏چون «بوعاصم نامى‏از بُست با سپاهى بزرگ به سیستان آمد» برمى‏خوریم که مبدأ را بُست و مقصد را سیستان دانسته است یا برعکس. با توجه به این‏که در صفحه‏هاى قبل شهر بُست جزء سیستان شمرده شده پس این تمایز در چیست؟ براى جواب این سؤال، مطالبى در مورد مرکز سیستان، شهر زرنج، شهر سیستان و رام شهرستان آورده مى‏شود.
شهر بزرگ زرنج مرکز ناحیه سیستان بود که بعدها به دست امیر تیمور ویران شد و هنوز خرابى‏هاى آن در سرزمین پهناورى دیده مى‏شود. گفتنى است که نام زرنج با ورود مسلمانان و اعراب، دیگر به کار نرفت و جغرافى‏دانان عرب‏زبان آن را فقط به نام «مدینة سجستان» که از کلمه فارسى سکستان گرفته شده است، شناختند. این شهر هنگام ویرانى به دست تیمور همین اسم شهر سیستان را داشت.218
زرنج یا با تلفظ فارسى زرنگ، در زمان پادشاهان ساسانى شهرى عظیم به شمار مى‏آمد و از آن ضمن اخبار فتوحات اولیه مسلمانان در سال 20ق مکرر یاد شده است. این شهر در حوالى سنارود، از نهرهایى که از هیرمند جدا مى‏شد و به سمت غرب مى‏رفت، واقع بود.219 ولى ـ آن‏چنان‏که از گفته‏هاى جغرافى‏نویسان عرب برمى‏آید ـ شهر زرنج اولین مرکز سیستان نبوده، بلکه قبل از آن شهرى به نام «رام شهرستان» که به آن «ابرشهریار» نیز مى‏گفتند، مرکز سیستان بوده است. محل این پایتخت قدیم سیستان در سه منزلى زرنج در دست چپ مسافرى که از زرنج به کرمان مى‏رود، نزدیک «دارک» مقابل راسک که محل آن‏ها هم نامعلوم است، واقع بوده است.220 در مورد چگونگى تخریب آن گفته شده است که شعبه‏اى از رود هیرمند از رام شهرستان مى‏گذشت که شهر و روستاهاى آن را سیراب مى‏کرد، سد آن شکست و آب شهر را فرا گرفت و مردم مجبور به ترک آن‏جا شدند.221 یا به نقلى دیگر، این رود تغییر مسیر داد و روستاهاى اطراف را به بیابانى مبدل ساخت، مردم ناچار به مهاجرت از آن شدند و شهر زرنج را در سه منزلى آن ساخته،222 در آن ساکن شدند و آن را به مرکز سیستان تبدیل کردند.
محل رام شهرستان به دقت معلوم نشده است، رودلنسن223 محل آن را در رامرود،نزدیک سرچشمه «شلا» که خرابه‏هاى پهناورى وجود دارد دانسته است. وى به وصف آن خرابه‏ها که امروز آن را شهر رستم مى‏نامند، پرداخته است. ساوج لاندر نیز نقشه‏اى از آن خرابه‏ها رسم نموده است.224 هم‏چنین سایکس خرابه‏هاى «نه» راتوصیف کرده است.225
پس با این اوصاف بدانیم که در منابع بایستى بین منطقه و ناحیه سیستان بزرگ و شهر سیستان که منظور همان زرنج مرکز سیستان مى‏باشد، تفاوت قائل شد و آن‏ها را از یکدیگر تمییز داد.

7. راه‏هاى بازرگانى
یکى از جنبه‏هاى مهم که باعث به وجود آمدن شهر بُست مى‏باشد، جنبه و وجهه اقتصادى این شهر است. این مسئله بیشتر به سبب موقعیت سوق‏الجیشى و تجارى آن و واقع شدن در کنار ملتقاى رودهاى بزرگ هیرمند و ارغنداب مى‏باشد، زیرا از دوران باستان، تجارت بین سرزمین‏هاى اطراف از طریق این شهر صورت مى‏گرفت. این مسئله را مى‏توان از یافته‏هاى کاوش‏هاى باستانى در منطقه بُست، مانند مهرهاى حکاکى شده226 به خوبى دریافت که یکى از ابزارهاى مهم تجارت در منطقه بوده است.227
جنبه اقتصادى شهر بُست از دید فاتحان اسلامى‏نیز به دور نمانده بود، آن‏ها علاوه بر استفاده از موقعیت سوق‏الجیشى این منطقه، براى بسط فتوحات در هند و درگیرى با رتبیل که در شرق بُست قدرت داشت، به اهمیت بازرگانى و تجارى آن پى بردند و براى ارتباط سرزمین‏هاى اسلامى با هند از طریق این شهر، توجه بسیار داشتند، از این رو در همان اوایل فتح، همراهى بازرگانان را با سپاهیان مسلمان مشاهده مى‏کنیم.228
در قرن‏هاى اولیه اسلامى‏تجارت داخلى سرزمین‏هاى شرق اسلامى‏در بازارهاى ثابتى متمرکز بود. شمارى از این بازارها محلى بودند، ولى تعدادى دیگر مثل بازارهاى اصفهان، نیشابور، هرات و بنادر بزرگ در حیات اقتصادى نقش مهمى داشتند. هم‏چنین شهرهاى دیگرى در تجارت بین‏المللى سرزمین‏هاى اسلامى در شرق نقش داشتند، مانند خوارزم، سمرقند، بخارا، کابل، غزنه. شهر بُست229 که دروازه هند به شمار مى‏رفت، در مرکز (شاهراه) بین خراسان، سیستان و بلوچستان و هند قرار داشت و تجارت در این شهر بسیار رونق داشت و روى دریاى هلمند (هیرمند) پلى از کشتى‏ها ساخته بودند که قافله‏هاى تجارى از روى آن عبور مى‏کردند و وارد شهر بُست مى‏شدند.230
شهر بُست در مقایسه با توابع شرقى سیستان بزرگ‏ترین شهر بود و کالاهاى تجارى هند در آن‏جا عرضه مى‏گردید و از آن‏جا به دیگر نقاط ترانزیت مى‏شد و غالباً تجارى در این شهر ساکن بودند که با هند رابطه تجارى داشتند. در اطراف شهر، بازارهاى وسیعى بود که بسیار بزرگ بود، با این حال به سبب کثرت کالاهاى تجارى، آن‏ها را روى هم مى‏ریختند.231 ابن حوقل در این باره گوید:
اهل آن‏جا (بُست) مثل اهل عراق زندگى مى‏کنند و از روى انصاف و مروت و راستى، و در آن‏جا مال‏هاى بسیار (متاجر) براى بلاد هند است.232
هم‏چنین نویسنده گمنام حدود العالم گوید:
بُست شهرى بزرگ است با باره محکم بر لب رود هیرمند نهاده تا ناحیتى بسیار و در هندوستان است و جاى بازرگانان است و... .233
از سرزمین پهناور هندوستان کالاهایى، هم‏چون پارچه‏هاى پنبه‏اى، نیل براى رنگرزى،234 روسرى و لباس‏هاى کتانى، انواع دستمال و حوله، کنف، ابریشم، نخود، گندم، جو و ارزن به بازار بُست وارد مى‏شود و از طریق آن به دیگر نقاط سرزمین‏هاى اسلامى‏ترانزیت مى‏شد و هند در قبال این کالاها، کالاهایى هم‏چون لباس‏هاى زرهى و سلاح‏هاى خوب235 و البته برده (از سرزمین‏هاى شمالى)236 دریافت مى‏کرد.
به منظور ترانزیت کالاهاى هندى به سرزمین‏هاى اسلامى و برعکس، چند راه و جاده تجارى در شهر بُست وجود داشت:
راه اول از زرنج به بُست مى‏آمد. این راه از زرنج به سمت مشرق به دهکده حرورى در کنار رود خواش مى‏رفت و از آن‏جا به طور مستقیم از کویر گذشته، طى پنج روز به شهر بُست مى‏رسید.237 این مسیر که از طریق زرنج، شهر بُست را به شهرهاى شمالى‏تر چون فراه و هرات مربوط مى‏ساخت، مهم‏ترین راه تجارى شهر به سوى سرزمین‏هاى اسلامى به شمار مى‏آمد.
راه دوم که از شهر بُست به سوى غزنه مى‏رفت، ابتدا در مسیر به رخج مى‏رسید و سپس از تگین‏آباد، خرسانه و دیه‏جومه مى‏گذشت تا این‏که به رباط هزار دهى در نزدیکى غزنه و سپس به شهر غزنى مى‏رسید و در ادامه به سمت کابل و اطراف آن مى‏رفت. راه غزنى تا بُست در شش مرحله طى مى‏شد. ابن‏حوقل در صورة الارض و اصطخرى در مسالک والممالک به تفصیل در مورد منزل‏گاه‏هاى این دو راه تجارى شهر بُست، پرداخته‏اند و یکایک مراحل و منازل آن را ذکر کرده‏اند.238
در مسیر این راه‏هاى تجارى، کاروان‏سراها و رباط‏هایى براى استفاده کاروان‏ها تعبیه شده بود که کاروان‏ها در آن‏ها به استراحت پرداخته و از امنیت موجود در آن‏ها استفاده مى‏کردند و گاهى به داد و ستد در این رباط‏ها نیز مى‏پرداختند.
در راه بُست به زرنج، رباط‏هایى، هم‏چون رباط عبداللّه‏، رباط قهستان، رباط کرودین و رباط دهک وجود داشت که بیشتر در مسیر بیابانى واقع شده بودند. در راه بُست به غزنه، رباط‏هایى چون رباط فیروزقند، رباط ماخون، رباط کبیر، رباط اوقل، رباط جنگل‏آباد و رباط هزار دهى وجود داشت.239
راه سوم، راه آبى بود که در موسم طغیان آب هیرمند کشتى‏ها بین بُست و زرنج حرکت مى‏کردند.

8. کشاورزى
کشاورزى در بُست مدیون و مرهون وجود رود هیرمند در کنار آن و البته ارغنداب است. رود هیرمند که از کوه‏هاى بابا در شصت کیلومترى غرب کابل و نزدیکى بامیان سرچشمه مى‏گیرد، از شمال شرقى به جنوب غربى جارى شده، از نواحى هزاره‏جات و زمین‏داور عبور کرده و نزدیک شهر بُست با رود ارغنداب که از قندهار سرچشمه مى‏گیرد، یکى مى‏شود و در همان جهت به سوى مرز جنوب غربى میان ایران و افغانستان جارى مى‏گردد.240 شهر بُست اولین شهر سیستان است که از این رودخانه سیراب مى‏شود.241 مقدسى در مورد کشاورزى و محصولات در بُست در سایه وجود هیرمند و ارغنداب مى‏گوید:
این قصبه (بُست) بین دو نهر واقع شده است، میوه‏ها و آب و هواى گرمسیر و سردسیر، هر دو را دارا مى‏باشد... بُست داراى رطب خوب، انگور فراوان و سدر و ریحان مى‏باشد.
هم‏چنین مقدسى در جایى دیگر، توصیف ابا منصور، فقیه سجستان را از شهر بُست آورده است:
من شهرى را که در اندازه‏هاى بُست باشد و سرسبزتر و داراى میوه‏ها و نعمت بیشتر از آن باشد ندیدم الّا این‏که در این قصبه باد، زیاد است.242
ابن‏حوقل نیز از نخل‏ها و اعناب شهر بُست یاد مى‏کند و آن را جداً سرسبز مى‏داند.243 نویسنده گمنام حدودالعالم نیز آن را داراى میوه‏هاى بسیار مى‏داند که آن‏ها خشک مى‏کنند و به جاهاى دیگر مى‏برند.244
انگورستان شهر بُست، معروف بود و از زمان قبل از اسلام نیز وجود داشت. در عصر سامانیان، شراب بُست از بهترین مشروبات بود که فردوسى در شاهنامه در وقایع قبل از اسلام از آن یاد کرده است.245 دیگر میوه‏ها و اشجار موجود در این شهر، زردآلو، شکرپاره، خربزه، تربزه، سیب، گلابى و گیاهان صنعتى، چون زعفران بود.246

9. صنایع و منابع طبیعى
در شهر بُست کارگاه‏هاى صنعتى ـ همان‏گونه که تا ایام جدید معمول بود ـ در محوطه نزدیک بازارها وجود داشت که یکى از انواع این کارگاه‏ها، کارگاه‏هاى ابریشم‏بافى بود.247 صنعت مسگرى که از زمان صفاریان رونق گرفته بود نیز موجود بود248 و مکان‏هایى براى خشک کردن میوه‏ها وجود داشت.249 علاوه بر این صنایع، نمک استحصال شده، کرباس و صابون نیز در کارگاه‏ها تولید مى‏شد.250
شهر بُست، دارالضرب نیز بوده و سکه‏هایى از 500 ق م ـ 500 م در آن کشف شده251 و بعد از اسلام نیز در پاره‏اى از زمان‏ها سکه در آن ضرب شده است، مانند زمانى که خلف بن احمد در غیاب امیر سبکتگین این شهر را تصرف کرد و در آن شهر سکه به نام خویش ضرب نمود.252 روشن است که مى‏بایست کارگاه‏هایى براى ضرب سکه در این شهر وجود داشته که با استفاده از آن‏ها خلف بن احمد موفق به ضرب سکه مى‏شود. هم‏چنین در زمان شاهرخ بن تیمور (850 ـ 807) سکه به نام وى در بُست ضرب شد.253
اقوام ترکى که در این منطقه مى‏زیستند گوسفندان بسیارى داشتند254 و بنابراین ساختن البسه نمدى نیز در این شهر رایج بود که نوع دراز آن را کوسَى، و کوتاه آن را کوچى مى‏گفتند.255 پس مى‏توان گفت که دامدارى و محصولات مشتق از آن، از دیگر صنایع این شهر بوده است.
در قرن‏هاى اولیه اسلامى و پیش از آن، در اطراف شهر بُست در بیشه‏ها و کنار رودها شیر وجود داشت256 و امروزه نیز حیواناتى، هم‏چون گرگ، روباه سرخ، شغال، شنگ یا سگ آبى، خارپشت و خرگوش وجود دارد. در بیابان‏هاى اطراف شهر، دوزیستان و خزندگانى، هم‏چون سمندر، غوک، وزغ، لاک‏پشت، سوسمار (از جمله سوسمار قفقازى)، بزمجه، مارهاى جعفرى و کبرى (سمى)، کور مار (غیر سمى) و در خرابه‏ها خفاش به وفور یافت مى‏شود. در رودها و نهرها نیز انواع کپور ماهیان وجود داشته و دارد.257
جالب توجه آن‏که در قرن‏هاى اولیه اسلامى و پیش از آن در بُست و زمین داور، نوعى طاووس محلى وجود داشت که گویند چون امیرمحمود غزنوى تمام سیستان را تصرف کرد، والى زمین داورى 130 طاووس نر و ماده براى امیرمحمود پیش‏کش آورده بود و گفت: «خانه زادند به زمین داور». در خانه‏ها طاووس وجود داشت و در گنبدهاى خانه‏ها زاد و ولد مى‏کردند.258

10. نژادها و اقوام ساکن بُست
ساکنان شهر بُست و اطراف آن را در قرن‏هاى اولیه اسلامى‏مى‏توان به سه گروه تقسیم کرد: ساکنان بومى، ترک‏ها و عرب‏هاى مهاجر.
الف) ساکنان بومى (فارس‏ها)
ساکنان بومى که از زمان ساخت شهر بُست به دست گودرز،259 در آن ساکن شده بودند، در دوره قبل از ورود مسلمانان، به زبان درى سخن مى‏گفتند، حتى با ورود اعراب و ترویج زبان عربى توانستند زبان خویش را حفظ کرده260 و بعدها در زمان صفاریان بدان حیات دوباره ببخشند.261 این گروه که ما آن‏ها را فارس‏ها مى‏نامیم، اولین ساکنان این منطقه و دیار مى‏باشند.

ب) ترک‏ها
به گزارش نویسنده گمنام حدود العالم، ترکان خُلُّج یا خَلَج در غزنین و شهرهاى سرحدى خراسان، بلخ و تخارستان، بُست و گوزگانان جاى داشتند. این ترکان مردمان دام‏دار و کوچ‏نشین بودند و گوسفند بسیار داشتند.262 البته ابن‏حوقل در مقایسه مردم زابلستان با بُست مى‏گوید: «زى و لباس مردم خلج زابلستان و نواحى غور مانند ترکان بود، ولى البسه و زى مردم بُست مانند اهل عراق بود».263 بنابراین، ترکان خَلَج را به زابلستان در شرق شهر بُست منتسب مى‏کند و مردم بُست را جدا از آنان مى‏داند یا این‏که فقط زى و چگونگى البسه آن دو مکان را مقایسه مى‏کند.
در هر صورت، بنا به نوشته حدود العالم ترکان خلج مردمانى کوچ‏نشین بوده و به صورت فصلى به اطراف شهر بُست رفت و آمد مى‏کردند و حضور کم‏رنگ و کم‏اثرى در شهر بُست داشتند. ظاهراً همین وضعیت موجب شده تا ابن‏حوقل قبایل ترک خلج را که در اطراف بُست در آمد و شد بودند، به حساب نیاورد، در حالى که شهر بُست از قدیم مسکون و مردمانى یک‏جانشین داشته است. بنابراین تا عصر ابن‏حوقل (قرن 4ق) ترکان خلج جزء ساکنان یک‏جانشین بُست نبوده و در اطراف شهر بُست به کار دام‏دارى و کوچ‏نشینى مشغول بوده‏اند. در منابع از سرنوشت ترکان خلج در این منطقه در دوره‏هاى بعد سخنى به میان نیامده است، گمان مى‏رود که این قبایل ترک به مناطق غربى، از جمله خلجستان قم مهاجرت نموده یا در مناطق اطراف بُست، یک‏جانشین و ساکن شده باشند و هزاره‏هاى موجود در اطراف بُست از اعقاب آنان باشند که به مرور زمان، فرهنگ و زبان خویش را تغییر داده‏اند.

ج) عرب‏ها
ساکنان دیگر بُست در قرن‏هاى اولیه اسلامى‏که هم‏زمان با حمله اعراب و فتح شهر بُست به دست آن‏ها به این منطقه آمدند و در آن‏جا ساکن شدند، اعراب بودند. بیشتر این اعرابِ ساکن بُست از دو قبیله بنوتمیم و بکر بن وائل بودند264 که از قدیم رقابت شدیدى با هم داشتند. این رقابت آن‏ها گاهى باعث تشنج و شورش نیز مى‏شد و بیشتر حکّامى که مستقیم و غیرمستقیم از سوى خلافت به این منطقه اعزام مى‏شدند، با مخالفت یکى از دو قبیله یاد شده روبه‏رو مى‏شدند. البته در شهر بُست از قبیله بکر بن وائل تعداد بیشترى حضور داشتند و در مقایسه با قبیله دیگر در اکثریت بودند. این در حالى بود که در مرکز سیستان، یعنى شهر زرنج، اکثریت از آنِ قبیله بنوتمیم بود.265
امروزه بیشتر جمعیت شهر بُست جدید (لشکرگاه) را پشتون‏ها تشکیل مى‏دهند و پس از آن‏ها اقلیت بزرگ تاجیک‏هاىِ هرات قرار دارند و اقلیت‏هاى دیگر مانند هزاره‏ها و... در اطراف شهر پراکنده‏اند.

11. دین و مذهب در بُست
الف) ادیان در بُست قبل از اسلام
نویسنده گمنام تاریخ سیستان پس از آن‏که تاریخ بناى شهر بُست را به زمان جد مادرى گرشاسب، گودرز که پدرزن جمشید بوده است، مى‏رساند در ادامه، گرشاسب و نبیره‏گان او را تا فرامرز بن رستم، همه را به طریقت و دین حضرت آدم علیه‏السلام مى‏داند و درباره چگونگى أعمال و تکالیف و روش دینشان مى‏گوید:
بامداد و به وقت زوال و شبان‏گاه نماز مى‏خواندند و ایزد را پرستش مى‏کردند و اگر مى‏خواستند به شغل و کار دنیایى، چه کوچک و چه بزرگ بپردازند، ابتدا نماز مى‏خواندند و سپس به دنبال آن کار مى‏رفتند. زنا و لواط و دزدى و خون ناحق ریختن میانشان حرام بود و مردار نمى‏خوردند تا آن‏که آن را ذبح کنند. صدقه بسیار مى‏دادند و میهمان را گرامى مى‏داشتند و دختر، مادر و خواهر را به زنى نمى‏گرفتند.266
وى جنگ میان رستم و اسفندیار را به این سبب مى‏داند که زرتشت ظهور کرد و دین مزدیسنان را آورد، رستم آن را منکر شد و نپذیرفت و به دین اجداد خود باقى ماند و به آن سبب از پادشاه کشتاسب سرکشید و هرگز ملازمت تخت وى را نکرد.267 بنابراین، دومین دین حاکم در شهر و مناطق اطراف بُست و دیگر جاهاى حکومت کشتاسب پس از طریقت حضرت آدم، دین زرتشتى شد.
زرتشت مدعى بود که آیین خود را از اهورا مزدا دریافت کرده تا جهان را از تیرگى‏ها پاک کند و آن را به سوى نیکى و روشنایى رهنمون شود. این دین به نام‏هاى دیگرى، هم‏چون گبر، مجوسى و پارسى نیز خوانده مى‏شود و بیشتر علماى اسلام، زرتشتیان را از اهل کتاب دانسته‏اند. این دین در ادامه حیات خویش حدود یک قرن قبل از میلاد تحول یافت و آن صورت تحول‏یافته را آیین مزدیسنا مى‏نامند که در لغت به معناى پرستش مزداست.268
امروزه نیز به واسطه مطالعات جدید و کاوش‏هاى باستان‏شناسى، وجود این دین در شهر بُست و مناطق اطراف آن ثابت شده است. از جمله این مطالعات، مطالعات کرادو نیولى است که با بررسى روایت‏هاى ایسیدوروس خاراکسى ص 71 و شواهد روى نقشه راه‏هاى روم (توماسک 1883 ص 207 و 208) و دیگر منابع باستانى، وجود جماعات زرتشتى را در سیستان و خصوصاً در شهر بُست اثبات کرده است.269
یکى دیگر از ادیان قبل از اسلام در بُست، دین بودایى بود که توسط "گوتاما شاکیا مونى" که لقب "بودا" به معناى "بیدار" گرفت، بنیان گذاشته شد.270 دین بودایى یکى از شاخه‏هاى دین هندوست که از هندوستان بیرون آمده و سراسر مناطق خاورى را درنوردیده است و بنابر بررسى‏هاى تراسدیل 1363/ 1984م که در زاغه‏هاى مسکونى و مقدس خانه گوهر در بُست انجام داده است، این زاغه‏ها به همراه برجى در قندهار در شرق بُست، نشانه دورترین نقطه غربى حوزه نشر آیین بودایى، در قبل از اسلام است.271 این دین امروزه به علت داشتن اندیشه‏هاى عرفانى لطیف، گسترش بسیارى داشته است و در مناطق پرجمعیت جهان پیروان زیادى دارد و اخیراً حتى به اروپا و امریکا نیز سرایت کرده است.272
از دیگر ادیان موجود در شهر بُست در قبل از اسلام که از آن سخن به میان آمده، دین مسیحیت است که هرچند وجود جماعات مسیحى به طور قطع در بُست ثابت نشده، اما شخصى به نام بازورث مطالبى درباره جامعه مسیحى نسطورى (آشورى) ساکن در آن‏جا گرد آورده273 که قابل تأمل است.

ب) ادیان در بُست پس از ورود اسلام
پیامبر اسلام حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در سال 570 م به دنیا آمد و در سال 610 م دین اسلام را آشکار نمود و توانست در مدت 22 سال قسمتى از عربستان را فتح کند. ایشان با ارسال نامه به شاهان روم شرقى، ایران، حبشه و امراى یمامه، بحرین و غسانى، آنان را به پذیرش اسلام دعوت نمود. آن حضرت که در سال 622 م به شهر مدینه هجرت کرده بود در سال 631م شهر مکه را فتح کرد و سپس در سال 632 م با زندگى وداع نمود274 و از خود آیینى بزرگ و جهانى به یادگار گذاشت.
جانشینان پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله توانستند قلمرو حکومت اسلامى را توسعه دهند و از غرب به روم و شمال افریقا، و از شرق به مرزهاى هندوچین و سرزمین افغانستان دست یابند. فرمانده اسلامى ربیع بن زیاد توانست براى اولین بار شهر بُست را در اوایل قرن اول هجرى تصرف کند. از آن پس بود که دین اسلام در بین مردم بُست گسترش یافت و بیشتر مردمش به آیین حیات‏بخش اسلام ایمان آوردند و دین اسلام دین حاکم در شهر بُست شد، هرچند که حاکمان بعدى این حکومت بزرگ اسلامى کمتر به شیوه سلف خود عمل مى‏کردند، و به گفته رتبیل چون عاملان بنى‏امیه را چنان گستاخ و طماع دید، به تأسف بانگ برآورد و گفت:
کجایند آن قوم که از این پیش به این‏جا مى‏آمدند؟ آن قوم که شکم‏هایشان به پشت چسبیده بود و چهره‏هاشان از بس بر خاک سوده بودند سیاه گشته بود؛ آن قوم که خویشتن را از برگ خرما پاتابه مى‏ساختند، هرچند شما به دیدار آن قوم خوشترید، اما آن‏ها بهتر از شما پیمان نگه مى‏داشتند و بهتر از شما نیز جنگ مى‏کردند.275
این سخن درست بود، زیرا از همان روزگار بنى‏امیه، اعراب دیگر همان فاتحان قادسیه و تیسفون نبودند، بلکه فساد و جور و رشوه آن‏ها را دگرگون کرده بود.
همین عملکرد عاملان حاکمان اموى بود که حتى قیام‏ها و جنبش‏هایى براى تجدید ادیان گذشته، در این مناطق به پا خاست و از آن جمله، جنبشى است که تاریخ سیستان، در حوادث سال 150ق از آن یاد کرده276 که به احتمال قوى مربوط به انقلاب استادسیس است. البته در مورد انقلاب استادسیس در دیگر منابع، هم‏چون تاریخ یعقوبى، طبرى، العبر، الکامل، زین الاخبار و... نیز گزارش‏هایى آمده است.
استادسیس نام پیشواى جنبشى عصیان‏گر در خراسان و سیستان، در قرن دوم هجرى است. این جنبش بر ضد حکومت عباسیان در بادغیس (شمال غرب افغانستان کنونى) که چند بار صحنه شورش شده بود و «به‏آفرید» به آن‏جا پناه برده بود و هنوز هم پیروانش در آن‏جا مى‏زیستند، شروع شد و به زودى نواحى بزرگى از خراسان و سیستان را فرا گرفت.277
مسئله مهم در این‏جا، ارتباط قیام و انقلاب استادسیس با جنبشى در شهر بُست است ـ در بخش اوضاع سیاسى بدان اشاره مى‏شود ـ که در آن، رئیس شورشیان شهر بُست مردى بود از لغئریان (فرقه‏اى از مجوسیان) به نام محمد بن شداد که آذریه مجوسى و مرزبان مجوسى (ظاهراً از سران نام‏دار مزدیسنان) با گروهى بسیار به او پیوستند و چون قدرت گرفت قصد زرنج، حاکم‏نشین سیستان را نمود.278
ابن مطهر مقدسى در ذکر مذاهب و شرایع مجوس، (زرتشتى) لغئریه را از جمله فرقه‏هاى مجوس نام برده که به نظر مى‏رسد شکل عربىِ همان نام است که در تاریخ سیستان، لغئریان برده شده است، مقدسى دو فرقه دیگر مجوس، یعنى «به‏آفریدیه» و «خرمیه» را نیز نام برده است.279
بنابر این اطلاعات، قیامى را که محمد بن شداد (از فرقه لغئریه مجوسى) در بُست رهبرى مى‏کرده و با جنبش استادسیس نیز از نظر عقیدتى و سیاسى هماهنگى داشته است، مى‏بایست طرف‏داران بسیارى براى آن در شهر بُست و اطراف آن تصور کرد. این مسئله نشانه آن است که حتى تا نیمه قرن دوم هجرى در شهر بُست و اطرافش، زرتشتیان حضور و جماعتى چشم‏گیر داشته که توانسته‏اند دست به قیام بزنند.
به غیر از دو دین اسلام و مجوس، گزارش‏هایى از وجود ادیان دیگر نیز در بُست رسیده است، از جمله مسعودى در گزارشى مى‏گوید:
به سال دویست و هشتاد و سوم از جانب عمرولیث صفار، هدیه‏ها رسید... بتى روئین نیز همراه آنان بود که به شکل زنى ساخته بودند و چهار دست داشت و دو حمایل نقره، مرصع به جواهر سرخ و سپید بر آن آویخته بود و در مقابل این مجسمه بتان کوچک بود که دست و صورت داشت و زینت و جواهر بر آن بود. این مجسمه بر گاوى بود که به اندازه طبیعى ساخته شده بود و جمازه‏ها آن را مى‏کشید. این همه را به خانه معتضد بردند، آن‏گاه مجسمه را به محل شرطه در ناحیه شرقى فرستاد و سه روز براى تماشاى مردم آن‏جا بود، سپس آن را به خانه معتضد باز بردند و این به روز پنج‏شنبه چهارم ماه ربیع‏الاخر همان سال بود و مردم این مجسمه را شغل نامیدند که در آن روزها از کارهاى خود وامانده و به دیدن آن مشغول بودند. عمرولیث این بت را از شهرهاى هندوستان که گشوده بود و از کوهستان‏هاى مجاور بُست و معبر و دیار داور که اکنون به سال 333 در بند است گرفته بود... .
یکى از پژوهشگران ضمن نقل این گزارش در مقاله‏اى به نام «هند از دیدگاه مسعودى» این چنین نتیجه مى‏گیرد:
ناگفته پیداست که این گزارش مى‏تواند بیان‏گر این واقعیت باشد که در آن روزگار هندوان در شهرهایى چون بُست، معبر و داور بت مى‏پرستیده‏اند.280
البته چنین نسبت دادن پرستش بت به ساکنان شهرهاى بُست، معبر و داور، دور از واقعیت است و فقط مى‏توان با این اسناد به بت‏پرستى مناطقى دوردست در کوهستان‏هاى اطراف شهرهاى یاد شده، نه در خود شهرها پى برد.

ج) تشیع در بُست
شهر بُست به علت این‏که معبر بسیارى از مسافران، بازرگانان، جهادگران با عقاید گوناگون، دانشمندان، علما و متکلمان بوده، مذاهب و مکاتب گوناگونى داشته است، از جمله مذهب شافعى (که ابوالفتح پیرو آن بود) و مذهب زیدى (که ابوالقاسم بُستى پیرو آن بود) و خوارج که بسیار بودند و با فرقه‏هاى گوناگون ازارقه و عطویه و... در آن‏جا حضور داشتند.
یکى از مذاهب موجود در شهر بُست، مذهب تشیع بوده است. مهم‏ترین مدرک در این باره، حدیثى است که شیخ کلینى آن را نقل کرده است:
مردى از بنى‏حنیفه که اهل بُست و سجستان بود، گفت که در نخستین سفر امام جواد علیه‏السلام در اول خلافت معتصم، همراه امام بودم. زمانى بر سر سفره، خدمت امام عرض کردم که والى ما از محبان شماست و من خراجى به دیوان بدهکار هستم، فدایت شوم! اگر صلاح مى‏بینى، نامه‏اى به او بنویس تا به ما احسان کند و از خراج ما درگذرد. پس آن حضرت کاغذى گرفت و نوشت. هنگامى که من با آن نامه وارد سجستان شدم خبر نامه قبل از من به حسین بن عبداللّه‏ نیسابورى که والى ما بود رسیده بود و دو فرسخ از شهر خارج شده و به استقبال من آمده بود و من نامه را به او دادم، نامه را گرفت، بوسید و بر چشمان خویش قرار داد، سپس پرسید: حاجتت چیست؟... سپس نه‏تنها خراج را مادام‏العمر به من بخشید، بلکه تا زمانى که زنده بود صله‏اى نیز به من مى‏پرداخت.281
حریز بن عبداللّه‏ سجستانى که از اصحاب امام صادق علیه‏السلام بوده و به تجارت روغن مشغول بوده، رفت و آمد بسیارى به سجستان داشته و در جنگ علیه خوارج شرکت مى‏کرده است.282 وى قاعدتاً به منظور تجارت یا مقابله با خوارج به شهر بُست نیز رفت و آمد داشته، و مانند وى در شهر بُست بسیار بوده است.
مسئله دیگر که در این‏جا قابل تأمل است، واکنش مردم بُست در مقابل واقعه عاشوراست که هم‏صدا با بقیه شهرهاى سیستان دست به شورش زدند و عباد بن زیاد، برادر عبیداللّه‏ بن زیاد که حاکم سیستان بود، اوضاع را آشفته دید و حکومت را رها کرد و گریخت و تا زمانى که یزید بن معاویه زنده بود هیچ حاکمى نتوانست از طرف وى بر سیستان و شهر بُست حکم براند.283 مشهور است مردم شهر بُست و سیستان هیچ‏گاه حضرت على علیه‏السلام را بر منابر لعن نکردند.
یکى از محققان شهر بُست را از شهرهایى دانسته که امامان معصوم در آن وکیل و نایب داشته‏اند.284
درباره وضعیت تشیع در دوره‏هاى بعدى، در منابع به مطلبى دست نیافتیم، جز آن که قلعه شهر بُست در زمان شاه عباس دوم به دست صفویان فتح شد.285 ممکن است که صفویان بنابر سیاست همیشگى‏شان به ترویج مذهب و فرهنگ تشیع در این خطه نیز پرداخته باشند. اما امروزه اکثریت با اهل سنت است و اقلیت شیعه در اطراف شهر بُست پراکنده‏اند.

12. اخلاق و آداب و رسوم مردم بُست
مقدسى صاحب احسن التقاسیم مردم بُست را چنین معرفى مى‏کند:
بُست قصبه‏اى است بزرگ و مردم آن اهل دین و مروت و راستى و داراى نعمت و داراى آیین و خوى خوش هستند.286
ابن‏حوقل نیز مردم بُست را داراى انصاف و مروت و راستى مى‏داند و مى‏گوید که اهل بُست مانند اهل عراق زندگى مى‏کنند و لباس و البسه آنان را نیز مانند اهل عراق مى‏داند.287
نویسنده حدود العالم، بُست را علاوه بر این‏که جاى بازرگانان مى‏داند، آن‏ها را مردمانى جنگى و دلاور نیز مى‏داند288 و شجاعت آن‏ها را برجسته مى‏داند.
خصلت دیگرى که براى آن مردمان مى‏شمرند، سخاوت است، زیرا رسم بر این بود که به مستمندان به طور منظم و در مناسبت‏هاى مختلف چون روز جمعه، رمضان، ... پول یا کالا مى‏بخشیدند.289 هم‏چنین مایه مباهات بود که کسى بتواند بگوید روزانه فلان مقدار کلان را براى امور عام‏المنفعه وقف کرده است.290 غلامان نیز در شهر بُست در خانه توانگران به وفور وجود داشتند و بر اساس اشتغال در خانه یا خارج آن به عنوان غلام سراى یا غلام بیرونى متمایز مى‏شدند.291
از همه این توصیفات که بگذریم، شهر بُست، شهر انگورستان بود و شراب آن از عصر ساسانیان معروف و از بهترین مشروبات آن زمان بود.292 پس از ورود اسلام نیز نوشیدن آن در بُست البته به مقدار کم، رواج داشت، حتى اعراب نیز از نوشیدن آن مشعوف مى‏شدند.293 ابوجعفر صفارى که مدتى در بُست حضور و قدرت داشت و بسیار عادل، لایق و باهوش و باسخاوت وصف شده است، شب و روز با شراب همدم بود.294 در بُست نوعى شراب تهیه مى‏شد به نام سیکى (یا سه یکى) که درصد الکل آن بسیار افزایش مى‏یافت و واقعاً خطرناک بود295 و اثر سکرآورى این شراب به حدى بود که آگاهانه براى ربودن مخالفان به کار مى‏رفت.296
درباره چگونگى مجازات مجرمان باید گفت که دست‏ها و پاهاى مجرمان و نیز اسیران را قطع مى‏کردند.297 هم‏چنین در سال 302ق در سیستان بینى و گوش را بریده‏اند.298 متداول‏ترین نوع اعدام، اعدام با شمشیر بود که به صورت‏هاى مختلف اجرا مى‏شد. مثلاً بدن فرد اعدامى را به دو نیم مى‏کردند299 و گاهى نیز سر جنازه را مى‏بریدند و براى درس عبرت دیگران به نمایش مى‏گذاشتند300 یا براى نشان دادن پیروزى و یا علامت براى دیگرى بفرستند.301
براى ازدواج، قانون اسلامى رعایت مى‏شد که هم‏زمان از گرفتن چهار زن دائمى‏فراتر نمى‏رفت. البته در کنار آن، ارتباط با کنیزان امکان داشت و ازدواج فقط در بین افراد قبیله مجاز بود و خارج از آن با مشکلات فراوانى روبه‏رو بود که ریشه‏کن کردن آن در سرزمین سیستان در قرن 3 و4 مشکلات فوق‏العاده ایجاد کرد.302
مردم بُست از نظر خوراک و تغذیه، علاوه بر آن‏چه در بُست به دست مى‏آمد، مانند گوشت، شیر و محصولات کشاورزى و باغات که در بخش اقتصادى به آن‏ها اشاره شد، نوعى غذا در بین مردم منطقه رواج داشت که غذایى شیرین بود و از خاکه قند و بادام به شیوه بغدادى تهیه مى‏شد. هم‏چنین به مصرف فراوان انقوزه (به عربى خلیث) بها داده مى‏شد که در اطراف منطقه مى‏رویید و هم‏اینک نیز مى‏روید.303
رسم دیگرى که یادکرد از آن خالى از لطف نیست، آن است که در بُست عقایدى در بین مردم و حتى دبیران و دیوان‏سالاران رایج بود و آن فال زدن بود، حتى ابوالفتح بُستى کتابى از ادب همراه داشت که قبل از اقدام به هر کارى، با آن فال مى‏زد.304

13. تخریب بُست
بُست با همان عظمت قدیم خود تا اواخر دوره غزنویان باقى بود.305 بناهاى سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوى و رجال آن دوره در اطراف و نواحى آن، مانند دشت لکان و میوند دیده مى‏شد و شهر دوم حکومت غزنوى به شمار مى‏رفت.306
از فجایعى که در اواسط قرن پنجم هجرى بر اثر برخورد دو خاندان غزنوى و غورى، در مملکت روى داد، غزنه، پایتخت زیباى غزنویان و شهر بُست سوخت و ویران شد و دیگر بعد از آن به شوکت و عظمت قبلى خود نرسید. مورخ همان عصر، منهاج سراج جوزجانى گوید:
... بهرام شاه کرت سیوم حشم غزنین و خلق شهر و پیاده بسیار جمع کرد و سیوم کرت مصاف شد طاقت مقاومت نیاورد و دو شکسته شد و علاءالدین به قهر شهر غزنین بگرفت و هفت شبانه‏روز غزنین را آتش زد و بسوخت و مکابره فرمود، که در این هفت شبانه‏روز از کثرت سواد دود چنان هوا مظلم گردید که شب را مانستى و شب از شعله‏هاى آتش که در شهر غزنین مى‏سوخت هوا چنان مى‏نمود که به روز مانستى... چون هفت روز گذشت و شب هشتم شد شهر تمام خراب گشت و سوخته شد... از غزنین بر بُست و بلاد داور، بُست کوچ کرد و چون به شهر بُست رسید، قصور و عمارت محمودى که در آفاق مثل آن نبود تمام خراب کرد و ویران گردانید و بغور باز آمد... .307
برخى تخریب بُست را حدود 550ق به دست سلطان علاءالدین جهانسوز غورى مى‏دانند.308 البته تخریب و فتح غزنى به دست جهانسوز سال 545ق اتفاق افتاده است309 و در این صورت باید قصور و عمارات بُست که در آفاق مثل آن نبود هم در این سال ویران شده باشد، ولى این تخریب شاید به طور کامل نبوده، زیرا منهاج سراج مى‏گوید که قصور و عمارات محمودى را ویران کرد.
یاقوت حموى حدود 627ق از آبادانى بُست حرف مى‏زند، گرچه مى‏گوید که ویرانى در آن آشکار است.310 در پایان قرن هشتم بر اثر لشکرکشى تیمور، شهر بُست و هم‏چنین زرنج و اطراف آن ویران شد و ضمن این لشکرکشى، بند عظیم هیرمند نیز که بند رستم نام داشت، خراب شد. این بند، تمام روستاهاى باختر سیستان را مشروب مى‏کرد. البته یکى از محققان مى‏گوید که سکه شاهرخ بن تیمور (850 ـ 807 ق) را که در بُست ضرب شده بود، دیده است،311 و این ثابت مى‏کند که در این زمان شهر بُست، ساکنانى حضور داشته و معتبر و دارالضرب بوده و به کلى از بین نرفته است. قلعه شهر بُست در زمان صفویه و حکومت شاه عباس دوم نیز پس از محاصره به توپ بسته شد. در این باره در قصص خاقانى چنین آمده است:
چون انیس‏الدوله مرادخان توپچى باشى، توپخانه صاحب قرانى را به قلعه بُست رسانید، موازى دو توپ قلعه کوب، که موسوم به اژدها و ببربیان و به عهده اهتمام محمد بیگ و جماعت توپچیان فرنگى بود؛ مقرر فرمود؛ که بر دیوار شیرحاجى آن حصار ببندند... آندو توپ پرآشوب را بر دیوار حصار بُسته کرةً بعد اولى و مرةً بعد اخرى پر نموده مى‏انداختند، تا آنکه در عرض چند روز شرفات بروج حصار را به زمین شیرحاجى برابر نمودند.312
پس از آن خود را به خندق قلعه رسانیدند و سعى کردند خندق را پر نموده و براى عبور خویش به درون قلعه، راهى باز نمایند ولى با بودن آب بسیار، در خندق به سختى توانستند از آن گذشته و با حرارت و سختى بسیار و صرف وقت و تلفات بسیار آن قلعه را فتح کنند.313
در سال 1150ق هنگامى‏که این شهر در مقابل نادر افشار مقاومت کرد، بار دیگر تخریب شد314 و شاید این آخرین تخریب شهر بُست باستانى باشد که بعد از آن، مرکز قواى حکومتى در عصر سدوزائیان به گریش (گرشک) انتقال داده شد و تا حدود315 1325 یا 1330ش که وادى هلمند و لشکرگاه (بُست جدید) به واسطه سد هلمند و احیاى مجدد نهر، زندگى دوباره یافت، در آن‏جا تمرکز داشت.316
14. لشکرگاه یا شهر جدید بُست
شهر جدید بُست به نام لشکرگاه، که نام آن از روستاى لشکرگاه بازار در آن نزدیکى گرفته شده، در نزدیک ویرانه‏هاى شهر باستانى بُست واقع شده است و بر روى زمین‏هاى آبرفتى ساحل چپ هیرمند، زیر نظر سازمان عمران دره هیرمند ـ ارغنداب در سال 1325ش بنا شده است. این شهر که با هدف توسعه منطقه هیرمند طراحى شد با تمام شهرهاى دیگر افغانستان از نظر طبیعى، اجتماعى و اقتصادى تفاوت اساسى دارد. این شهر با طراحى مهندسان امریکایى و به شکل دو مستطیل در دو سوى یک ربع دایره، شامل منطقه وسیعى است که کمربند سبزى اطراف آن را فراگرفته است. هم‏چنین ساختمان‏هاى دولتى و اماکن عمومى‏در کنار رودخانه و مساجد در مرز بین منطقه مسکونى با این منطقه قرار گرفته است. مرفه‏ترین محلات نیز در کنار رودخانه واقع شده و در اطراف شهر، خانه‏هایى ساده‏تر که به صورت جدا از هم یا ردیفى و یا به صورت آپارتمان وجود دارد.
چیزى که در این شهر جلب توجه مى‏کند این است که باغچه محصور که از ویژگى‏هاى شهرهاى افغانستان مى‏باشد، در این شهر وجود ندارد و چنین احساس مى‏شود که شهر به سبک امریکایى با خانه‏هایى در میان چمن‏هاى باز است. البته چند باغچه را مى‏توان پیدا نمود که با نى محصور شده‏اند تا نشانه‏اى از بازگشت به فرهنگ شرقى و ویژگى‏هاى شهرهاى افغانستان باشد.
اما بازار این شهر در سال 1352ش شامل 655 باب مغازه مى‏شد و در امتداد بلوار اصلى، در جهت جنوب شرقى ساخته شده که در محیط افغانستان بسیار غیر عادى به نظر مى‏رسد. دکان‏ها و عرصه آن مانند مناطق مسکونى ملک افراد نیست، بلکه به انجمن شهر، شرکت‏هاى ملى یا نیمه ملىِ وابسته به سازمان عمران تعلق دارد. از سوى دیگر به علت سطح بالاى زندگى ساکنان، ترکیب بسیار خاصى از پیشه‏ها رایج است و فروشگاه‏هاى بزرگ و خوراک‏سراهاى جدید خودنمایى مى‏کنند و اثرى از مراکز فروش لباس‏هاى سنتى (مثل دستار و غیره) نیست.
در جنوب شرقى شهر، ناحیه‏اى صنعتى که شامل کارخانه‏هاى روغن‏کشى، شرکت‏هاى صنایع چوب و مرمر و کارگاه‏هاى مختلف مربوط به تعمیرات سازمان عمران وجود دارد.
اوضاع اجتماعى شهر نیز متفاوت است. بیشتر ساکنان شهر کارکنان سازمان عمران و مقامات مختلف‏اند. سطح بالاى تحصیلى، میانگین سنى پایین و برترى جمعیتى مردان، از ویژگى‏هاى شهر است. شمار خانوارها در مقایسه با دیگر شهرها کمتر است. غیر از خارجى‏ها که شامل امریکایى‏ها و جمع بسیارى هندى و فیلیپینى است که در رده‏هاى پایین و میانه سازمان عمران مشغول کارند، جمعیت پشتون‏ها در رده‏هاى بالا و هم‏چنین در بخش توسعه کشاورزى بر دیگران غلبه دارد ولى در رشته بازرگانى ظاهراً عده تاجیک‏هاى هرات بیشتر است.
شهر لشکرگاه از رشد سریعى برخوردار بوده و در سال‏هاى اخیر (تا قبل از جنگ‏هاى داخلى و...) توسعه یافته است، اما در پى روى کار آمدن طالبان این شهر به یکى از مراکز مهم کشت و فرآورى خشخاش تبدیل شد و هم‏اکنون با وجود دولت تحت حمایت جامعه ملل و حضور نیروهاى ایساف، از جمله نیروهاى انگلیسى در این منطقه، شهر بُست و ولایت هلمند عمده‏ترین تولید کننده مواد مخدر در افغانستان، بلکه جهان است.

نتیجه گیرى
در تبیین شرایط و موقعیت جغرافیایى شهر بُست دست‏کم دو جنبه، اهمیت دارد: جنبه اول، مسئله نظامى و فتوحات مى‏باشد. این شهر دروازه هند (سند)، زابلستان و غور به شمار مى‏رفت و دست یافتن به آن مناطق غیر مسلمان، مستلزم تسلط بر این شهر بود. به همین سبب، شاهد حضور چشم‏گیر مطوعه و غازیان در این شهر پس از فتح آن هستیم. جنبه دیگر که مى‏توان آن را دلیل اصلى به وجود آمدن این شهر دانست، جنبه اقتصادى آن است. این مسئله بیشتر به سبب موقعیت تجارى آن و واقع شدن در کنار ملتقاى رودهاى بزرگ هیرمند و ارغنداب است. از دوران باستان از طریق این شهر تجارت بین سرزمین‏هاى اطراف برقرار بوده و این شاخصه را مى‏توان از یافته‏هاى کاوش‏هاى باستانى، مانند مهرهاى حکاکى شده317 که یکى از عوامل و ابزار مهم تجارت در منطقه بوده است، به خوبى دریافت.318 جنبه اقتصادى شهر بُست از دید فاتحان اسلامى نیز به دور نمانده بود و آن‏ها علاوه بر استفاده از موقعیت سوق‏الجیشى این منطقه و شهر بُست، براى بسط فتوحات در هند و درگیرى با رتبیل که در شرق بُست قدرت داشت، به اهمیت بازرگانى و تجارى آن، براى ارتباط سرزمین‏هاى اسلامى با هند از طریق این شهر، توجه بسیار داشته‏اند. به همین سبب است که در همان اوایل فتح، همراهى بازرگانان را با سپاهیان مسلمان مشاهده مى‏کنیم.319

••• پى‏نوشت
منابع
ـ ابن بلبان، علاءالدین على بن بلبان الفارسى، (محمد بن حبان بن احمد)، صحیح ابن حبان، به ترتیب ابن بلبان، ج1، چاپ اول: مؤسسه الرساله، 1414 ق.
ـ ابن حوقل نصیبى، ابى‏القاسم، صورة الارض، قسمت دوم، چاپ دوم: بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1938م.
ـ ابن خرداذبه، المسالک والممالک، بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1889م.
ـ ابن فقیه، ابى‏بکر بن احمد بن محمد همذانى، مختصر کتاب البلدان، بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1302ق.
ـ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج2، ترجمه مریم میراحمدى، چاپ چهارم: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379.
ـ ـــــــــــــــ، «تجارت سرزمین‏هاى شرقى در سده‏هاى نخستین اسلامى»، ترجمه یعقوب آژند، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره اول، سال دوم، بهار1380.
ـ اصطخرى، ابواسحاق ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمه قرن 5 و 6، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1368.
ـ اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، تطبیق لغات جغرافیاى قدیم و جدید ایران، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ اول: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363.
ـ بیهقى دبیر، ابوالفضل، تاریخ بیهقى، ویرایش جعفر مدرس صادقى، چاپ اول: تهران، نشر مرکز، 1377.
ـ توفیقى، حسین، آشنایى با ادیان بزرگ، چاپ چهارم: تهران، سمت و قم، مؤسسه طه و مرکز جهانى علوم اسلامى، 1380.
ـ جرفادقانى، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاریخ یمینى، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.
ـ جوزجانى، منهاج سراج، طبقات ناصرى، ج1، تصحیح مقابله و تحشیه عبدالحى حبیبى، تهران، دنیاى کتاب، 1363.
ـ حبیبى عبدالحى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، چاپ دوم: تهران، دنیاى کتاب، 1363.
ـ ـــــــــــــــ، جغرافیاى تاریخى افغانستان، چاپ دوم: پیشاور، مرکز نشراتى میوند، 1378.
ـ حداد عادل، غلامعلى، دانشنامه جهان اسلام، ج3، چاپ دوم: تهران، بنیاد دائره‏المعارف اسلامى، 1378.
ـ حموى، یاقوت، معجم البلدان، ج1، بیروت، دار الکتب العلمیه، بى‏تا.
ـ دائره‏المعارف آریانا، ج4، کابل، انجمن دائره‏المعارف افغانستان، مطبعه دولتى، میزان، 1331 ق.
ـ رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، چاپ سوم: قم، انتشارات انصاریان، 1380.
ـ زرین‏کوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، چاپ دهم: تهران، انتشارات سخن، 1378.
ـ زورقى، ناصر، «هیرمند: رژیم حقوقى و نقش آن در جابجایى تمدن‏هاى باستان»، اسوه، سال هفتم، ش 8 / پیاپى 83، آبان 83.
ـ سمعانى، عبدالکریم بن محمد بن منصور، کتاب الانساب، ج1، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1419 ق.
ـ شاملو، ولى قلى بن داود قلى، قصص الخاقانى، پاورقى سیدحسن سادات ناصرى، چاپ اول: تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376.
ـ صدیقى، غلامحسین، جنبش‏هاى دینى ایرانى (در قرن 2 و 3 ق)، چاپ دوم: تهران، انتشارات پاژنگ، 1375.
ـ صفا، ذبیح‏اللّه‏، تاریخ ادبیات در ایران، ج1، تهران، انتشارات فردوس، 1363.
ـ غلام‏محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، قم، احسانى، بى‏تا.
ـ قلقشندى، احمد بن على، جغرافیاى تاریخى ایران در قرن نهم هجرى، برگرفته از کتاب صبح الاعشى فى صناعة الانشاء، ترجمه محجوب زویرى، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت خارجه، 1380.
ـ کلینى، کافى، تحقیق على‏اکبر غفارى، ج5، چاپ سوم: تهران، دارلکتب الاسلامیه، 1376.
ـ گروهى از پژوهشگران، افغانستان (مجموعه مقالات)، ترجمه سعید ارباب شیرانى، هوشنگ اعلم، تهران، بنیاد دایره اسلامى، 1376.
ـ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمین‏هاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364.
ـ مارکوارت، یوزف، ایرانشهر بر مبناى جغرافیاى موسى خورنى، ترجمه مریم میراحمدى، چاپ اول: تهران، انتشارات اطلاعات، 1373.
ـ محرمى، غلامحسن، تاریخ تشیع، چاپ دوم: قم، انتشارات ناصح، 1382.
ـ مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، چاپ اول: بیروت، مؤسة العربیه للدراسات و النشر و ابوظبى، دار السویدى للنشر و التوزیع، 2003 م.
ـ منتظرى‏مقدم، حامد، «هند از نگاه مسعودى»، فصلنامه علمى ـ تخصصى نامه تاریخ پژوهان، سال یکم، ش 2، تابستان 1384.
ـ موسوى بجنوردى، کاظم، دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج12، چاپ اول: تهران، مرکز دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، 1383.
ـ میرى، مهدى و حمید حسنعلى‏پور، پیشینه تجارت در شهر سوخته، چاپ اول: افغانستان، دانشگاه زابل، 1382.
ـ ناجى، محمدرضا، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، تهران، انتشارات مجمع علمى تمدن و فرهنگ سامانیان، 1378.
ـ نجاشى، تهذیب المقال فى تنقیم الرجال، ج 2، به اهتمام سیدمحمدعلى الموحد الابطحى، نجف اشرف، 1390 ق.
ـ نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، تصحیح ملک‏الشعراى بهار، چاپ دوم: تهران، انتشارات پدیده خاور، 1366.
ـ نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ترجمه میرحسین شاه، چاپ اول: تهران، دانشگاه الزهراء علیهاالسلام، 1373.
ـ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، البلدان، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422 ق.

_ Murray, M.A; Encyclopedia International; New York, 1967, vol 7.
_ Monkhouse, F. J; A Dictionary of Geography; London, 9691.

--------------------------------------------------------------------------------

173. جغرافیاى تاریخى Historical Geography)) به مطالعه و بیان توزیع پدیده‏ها در گذشته تاریخى مى‏پردازد؛ بدین‏سان که تغییرات متوالى را به ترتیب تاریخى نشان مى‏دهد... .(M.A.Murray, Encyclopedia International; New York, 1967, vol 7, p 510.)بنابر تعریفى دیگر، جغرافیاى تاریخى شامل بازسازى محیط‏هاى گذشته به شیوه بررسى سلسله وقایع در یک زمان یا ارزیابى آن‏ها با توجه به تحولات تاریخى گذشته است.
(F. J. Monkhouse, A Dictionary of Geography; London,1969, p 176.)در برآیند این دو تعریف، در تعریف سومى مى‏توان گفت که در جغرافیاى تاریخى به پدیده‏هاى تاریخى در ادوار مختلف با توجه به عوامل تأثیرگذار در تاریخ، مانند طبیعت، انسان‏ها، اقتصاد، سیاست و... پرداخته مى‏شود. گفتنى است که چون مباحث مربوط به محور سیاسى جغرافیاى تاریخى بُست تا دوران معاصر، شامل دوره‏هاى فتح، امویان، عصر اول عباسى، طاهریان، صفاریان، غزنویان و... مى‏باشد، از این رو پرداختن به آن‏ها ضمن یک مقاله به صورت تفصیلى غیر ممکن است. در صورت امکان در بخش‏هاى بعدى این مقاله به محور سیاسى توجه خواهد شد.
174. کارشناس ارشد تاریخ تمدن. تاریخ دریافت: 5/4/87 ـ تاریخ پذیرش: 26/5/87.
175. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص186.
176. همان.
177. محمدحسن‏خان اعتمادالسلطنه، تطبیق لغات جغرافیاى قدیم و جدید ایران، ص46.
178. علاءالدین على بن بلبان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، پاورقى ص8.
179. غلامعلى حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
180. دائره‏المعارف آریانا، ج 4، ص 135.
181. احمد بن على قلقشندى، جغرافیاى تاریخى ایران در قرن نهم هجرى، ص 66.
182. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمین‏هاى خلافت شرقى، ص 368.
183. ابن حوقل، صورة الارض، ص417.
184. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 492.
185. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
186. محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسیم فى المعرفة الاقالیم، ص 365.
187. لسترنج، همان، ص369.
188. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص24.
189. کاظم موسوى بجنوردى، دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 108.
190. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص380.
191. یوزف مارکوارت، ایرانشهر بر مبناى جغرافیاى موسى خورنى، ص 82 ـ 83.
192. همان، ص 62.
193. همان، ص 83.
194. ابن خرداذبه، المسالک والممالک، ص 50.
195. همان، ص 243.
196. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 317.
197. همان، ص 320.
198. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج1، ص 492.
199. سمعانى، کتاب الانساب، ج 1، ص 248.
200. مقدسى، همان، ص 261.
201. یعقوبى، البلدان، ص 102.
202. ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، ص 208.
203. ابواسحاق ابراهیم اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192.
204. ابن‏حوقل، همان، ص 414.
205. لسترنج، همان، ص 369.
206. مقدسى، همان، ص 72.
207. همان، ص 265.
208. لسترنج، همان، ص369 و دائره‏المعارف آریانا، ج 4، ص 153.
209. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
210. مقدسى، همان، 265.
211. همان، ص 161.
212. همان، ص 265.
213. همان، ص 261.
214. لسترنج، همان، ص 369.
215. همان، ص 368.
216. اصطخرى، همان، ص 198.
217. مقدسى، همان، ص 261.
218. لسترنج، همان، ص 359.
219. همان.
220. همان، ص 364.
221. اصطخرى، همان، ص 194.
222. ابن‏حوقل، همان، ص 417.
2231. j.R.G.S
2242. savage Landor ,Across coverted Lands, 2, P.27.
225. لسترنج، همان، پاورقى ص 365، به نقل از: Saikx, Persia, P.513.
226. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
227. مهدى میرى و حمید حسنعلى‏پور، پیشینه تجارت در شهر سوخته، ص 25.
228. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 85.
229. برتولد اشپولر، «تجارت سرزمین‏هاى شرقى در سده‏هاى نخستین اسلامى»، ترجمه دکتر یعقوب آژند، فصلنامه تاریخ اسلام، ش اول، سال دوم، بهار 1380، ص 194.
230. دائره‏المعارف آریانا، ج 4، ص 153.
231. همان.
232. ابن حوقل، همان، ص 419.
233. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
234. برتولد اشپولر، «تجارت سرزمین‏هاى شرقى در سده‏هاى نخستین اسلامى»، ص 194.
235. برتولد اشپولر، «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى»، ج 2، ص 226.
236. برتولد اشپولر، تجارت سرزمین‏هاى شرقى در سده‏هاى نخستین اسلامى، ص 194.
237. اصطخرى، همان، ص 422.
238. همان، ص 199 ـ 200 و ابن‏حوقل، همان، ص 418.
239. همان.
240. ناصر زورقى، «هیرمند: رژیم حقوقى و نقش آن در جابجایى تمدن‏هاى باستان»، اُسوه، سال هفتم، ش هشتم / پیاپى 83، آبان 83، ص 34 و 35.
241. لسترنج، همان، ص 363.
242. مقدسى، همان.
243. ابن حوقل، همان، ص 419.
244. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
245. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 680.
246. دائره‏المعارف آریانا، ج 4، ص 153.
247. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج 2، ص 210.
248. همان، ص 215.
249. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص320.
250. همان.
251. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
252. ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانى، ترجمه تاریخ یمینى، ص 202.
253. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخ افغانستان، ص 194.
254. محمدرضا ناجى، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، ص 664.
255. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 626.
256. ابوالفضل بیهقى دبیر، تاریخ بیهقى، ص 57.
257. گروهى از پژوهشگران، افغانستان مجموعه مقالات، ص 35 ـ 45.
258. ابوالفضل بیهقى دبیر، همان، ص 46.
259. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 24.
260. ذبیح‏اللّه‏ صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 1، ص 147.
261. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 209 ـ 210.
262. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 312 و 325.
263. ابن‏حوقل، همان، قسمت دوم، ص 419.
264. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 132.
265. همان، ص 131.
266. همان، ص 33.
267. همان، ص 33 ـ 34.
268. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 62.
269. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
270. حسین توفیقى، همان، ص 45.
271. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
272. حسین توفیقى، همان، ص45.
273. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
274. غلام‏محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 154.
275. عبدالحسین زرین‏کوب، دو قرن سکوت، ص 321.
276. نویسنده نا معلوم، تاریخ سیستان، ص 142.
277. غلامحسین صدیقى، جنبش‏هاى دینى ایرانى در قرن 2 و 3 ق، ص 194.
278. نویسنده نا معلوم، تاریخ سیستان، ص 142.
279. غلامحسین صدیقى، همان، ص 194 ـ 205.
280. حامد منتظرى مقدم، «هند از نگاه مسعودى»، فصلنامه علمى ـ تخصصى نامه تاریخ پژوهان، سال یکم، ش 2، تابستان 1384، ص 191.
281. شیخ کلینى، کافى، ج5، ص111 ـ 112 و نجاشى، تهذیب المقال فى تنقیم الرجال، ج 2، ص 414.
282. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 226.
283. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 100.
284. غلامحسن محرمى، تاریخ تشیع، ص 127.
285. ولى قلى بن داود قلى شاملو، قصص الخاقانى، ج1، ص 352 ـ 371.
286. مقدسى، همان، ص 264 ـ 265.
287. ابن‏حوقل، همان، ص 419.
288. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
289. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 31 به بعد.
290. همان، ص 263.
291. همان، ص 207.
292. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 680.
293. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 125.
294. همان، ص 315.
295. همان، ص 316، با پاورقى 4.
296. همان، ص 315.
297. همان، ص 175.
298. همان، ص 306.
299. همان، ص 370.
300. همان، ص 207.
301. همان، ص 117.
302. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج 2، ص 181.
303. همان، ص 404.
304. محمدرضا ناجى، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، ص 676.
305. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 192.
306. همان، ص 193.
307. منهاج السراج جوزجانى، طبقات ناصرى، ج 1، ص 354.
308. دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 110.
309. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 193 و 194.
310. یاقوت حموى، همان، ص 492.
311. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
312. ولى قلى بن داود قلى شاملو، همان، ج 1، ص 352.
313. همان، ص 352 ـ 371.
314. دائره‏المعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 110.
315. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 381.
316. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
317. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
318. مهدى میرى و حمید حسنعلى‏پور، همان، ص 25.
319. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 85.

تبلیغات