جغرافیاى تاریخى شهر بُست از آغاز تا دوره معاصر، بخش اول (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
شهر بُست در شرق سیستان و در کناره رود هیرمند، با شهر زرنگ مرکز سیستان در یک عرض جغرافیایى قرار دارد و در منابع جزء کابل، خراسان و سیستان به شمار آمده است. این شهر که قدمت آن به 500 قبل از میلاد مىرسد، مرکز مبادلات بازرگانى بین هند و بلاد اسلامى بوده است. بُست، اول بار توسط غوریان به آتش کشیده شد و پس از آن در دوره صفویان به توپ بسته شد. شهر جدید بُست به نام لشکرگاه، امروزه مرکز ولایت هلمند و یکى از مراکز عمده کشاورزى افغانستان است.
واژگان کلیدى: بُست، لشکرگاه، سیستان، هیرمند و جغرافیاى تاریخى.
درآمد
شهر باستانى بُست در شرق حوزه سیستان، موقعیت استراتژیکى بسیار نیرومندى از نظر اقتصادى، سیاسى و نظامى داشته و نقش بسیار مهمى در تحولات شرق و جنوب شرق خلافت اسلامى ایفا کرده است، همچنانکه دورى از مرکز خلافت، آن را مکان و مرکزى مناسب براى شورشها و قیامهاى خوارج و عیاران قرار داده بود. یکى از اولین دولتهاى مستقل اسلامى در همین سرزمین پاگرفت و غازیان، آنجا را پایگاه مناسبى براى جهاد علیه کفار مىدانستند. با توجه به این ویژگىهاست که در متون قدیمى، به خصوص متون جغرافیایىِ عمده، همچون المسالک والممالک ابن خرداذبه، مسالک و ممالک اصطخرى، صورة الارض ابن حوقل و... مطالبى در مورد بُست وجود دارد. البته نوشتار مستقلى در مورد بُست و تاریخ آن نگاشته نشده و در تاریخهاى عمومىو مدخل بُست در دایرهالمعارفها، مطالب کلى و مختصرى درباره جریانهاى سیاسى و اجتماعى عمده آمده که گاهى حتى در حد آمدن یک اسم بوده است.
در این نوشتار به زوایایى از جغرافیاى تاریخى بُست ـ به عنوان زیربناى مطالعاتىِ بُست ـ تحت موضوعاتى، نظیر موقعیت جغرافیایى بُست، پیشینه تاریخى، توابع و آبادىهاى مهم آن، راههاى بازرگانى، محصولات کشاورزى، منابع طبیعى، ویژگىهاى انسانى و تحولات سیاسى این خطه پرداخته شده است. دوره زمانى مورد بحث نیز ـ همانگونه که در عنوان مقاله قید شده است ـ از آغاز تا دوره معاصر است، جز در مورد جغرافیاى سیاسى ـ تاریخى بُست که به سبب گستردگى مباحث آن، تنها تا پایان امویان پىگیرى خواهد شد.
1. واژه بُست
درباره ریشه قدیم نام بُست به تحقیق نمىتوان چیزى گفت یا از مطالب متون کهن چیزى به دست آورد. البته اسمها و شهرهاى بسیارى داریم که به نام پهلوانان نامى یا رجال تاریخى هستند، مانند مکانهاى بسیارى که به نام رستم در افغانستان واقع است یا وادى پشین که با نام کىپشین در شاهنامه مشابهت دارد. بر همین اساس، احتمال مىرود که نام شهر قدیم بُستِ کنار رود هلمند (هیرمند)، هم با نام اوستایى بُسته وئیرى، ربطى داشته باشد که پسر زریر، برادرزاده گشتاسب بود.175
به عقیده استاد عبدالحى حبیبى این نام در فروزدین یشت بستورى یا بستور بوده که در شاهنامه، اشتباهاً نستور نوشته شده است.176 به هر صورت اگر بنابر رأى برخى از نویسندگان، بُست از بُستور و بُسته وئیرى گرفته شده باشد، سؤال این است که پسوند بُست (وئیرى) چه معنایى داشته و چرا حذف شده است؟
در مورد نام بُست، محمد حسن خان اعتمادالسلطنه دیدگاه دیگرى دارد. وى بُست را از آبُست دانسته و مدعى است که در بیشتر منابع تاریخى و جغرافیایى آبُست ضبط شده است.177 البته ایشان نامى از منابع نیاورده و معلوم نیست منظور ایشان، کدام کتاب تاریخ یا جغرافیا است؛ ما در کتابهاى تاریخى و جغرافیایى (متون جدید و قدیم) که در دسترس است چیزى در این مورد نیافتیم.
همچنین نویسندهاى عربزبان سبب نامگذارى شهر بُست را آن دانسته که از آن بوى میوهها و باغها برمىخیزد یا بلند است.178
جغرافىدانان مسلمان و سیاحان فرنگى بُست را به صورتهاى بُست، بِست، قلعه بُست، قلعه بِست و کله بُست و مانند آن ذکر کردهاند و جغرافىدانان عصر باستان این منزلگاه را با نامهاى بستیا دزلویتا، بستیگیا دزلنگا، بیسپولیس و بیات مىشناختند.179
2 . موقعیت شهر بُست
هماکنون در ساحل چپ رود هیرمند (هلمند)، و در ملتقاى این رود با رود ارغنداب خرابههاى شهر کهن و تاریخى بُست دیده مىشود که یکى از مراکز مهم مدنیت قدیم این سرزمین بوده است180 و آثار بهجا مانده، از عظمت و شکوه بسیار آن در ادوار گذشته، حکایت مىکند.
شهر بُست قدیم در طول جغرافیایى 91 درجه و 38 دقیقه و عرض جغرافیایى 32 درجه و 55 دقیقه181 با شهر باستانى زرنج که هماکنون مرکز ولایت نیمروز افغانستان و در منتهىالیه جنوب غربى آن واقع مىباشد، تقریباً در یک عرض جغرافیایى قرار گرفته و در شرق آن واقع شده است.182 این شهر در مقایسه با تمام توابع شرقى سیستان بزرگ، بزرگترین شهر بوده است و نهر هیرمند که از پشت کوههاى غور خارج شده و از سرزمین رخج و داور عبور مىکند، بر بُست جارى مىشود و سپس به سوى مرکز سیستان مىرود.183
یاقوت حموى در معجم البلدان، بُست را بین سجستان (زرنج)، غزنین و هرات مىداند184 و نویسنده حدود العالم درباره موقعیت شهر بُست مىگوید: «بُست شهرى بزرگ است، با باره محکم، بر لب رود هیرمند نهاده و با ناحیتى بسیار».185 مقدسى در احسن التقاسیم نیز این مزیت بُست را یادآور شده که بین دو نهر واقع شده است و آب آن از هیرمند تأمین مىشود. این نهر (هیرمند) و نهر دیگرى به نام خردروى (ارغنداب) هر دو در یک فرسخى شهر به هم مىپیوندند. در محل تلاقى دو رود پلى از کشتىها و قایقها ساخته شده186 و این پل جلوى دروازه شهر قرار گرفته است و راهى که از زرنج مىآید از این پل مىگذرد187 و وارد شهر مىشود.
3. ساخت و پیشینه تاریخى شهر بُست
نویسنده تاریخ سیستان، ساخت شهر بُست را به جد مادرى گرشاسپ، پدرزن جمشید نسبت مىدهد،188 اما نویسنده گمنام شهرستانهاى ایران، بنیان شهر بُست را به بُستور، پسر زریر نسبت مىدهد. در منابع یونانى رومىاز بُست ـ همان طور که قبلاً گفتیم ـ با نامهاى بُستیاد زلنگا، بیت (بیات) و... یاد شده است.189
کاوشهاى باستانى، قدمت و پیشینه تاریخى شهر بُست را به 500 ق م، مىرساند. سکههایى متعلق به 500 ق م ـ 500 م، در بُست کشف شده که متعلق به عصرهاى متوالى هخامنشى، اشکانى، کوشانى، ساسانى، شیونى و هفتالى است.190
اردشیر بابکان (226 ـ 241 م) سیستان و از جمله بُست را به قلمرو دولت ساسانیان افزود. البته بُست در طول حیات سیاسى ساسانیان همواره در شمار سرزمینهاى این دولت باقى نماند و پس از شکست پیروز، پادشاه ساسانى در سال 484 م به تصرف هفتالیان (هیاطله) درآمد، گرچه بار دیگر در زمان خسرو انوشیروان از هفتالیان بازپس گرفته شد191 و طى اصلاحاتى که در تقسیمات کشورى ساسانى در این دوره انجام گرفت، کشور به چهار کُست تقسیم شد و شهر بُست در جمله شهرهاى کوره سیستان و در کُست نیمروز واقع شد.192
چنین به نظر مىآید که در ایام ضعف دولت ساسانى در اواخر قرن 6 م و اوایل قرن 7 م سرزمینهاى سیستان و رخج و زابل و داور، یعنى وادىهاى هلمند و ارغنداب و ترنک به دست ملوک مقامى که از بقایاى خاندانهاى کوشانى، هفتالى و ترکان شمال هندوکش بودهاند، افتاده باشد، زیرا در حین فتح این مناطق به دست مسلمانان، مرزبانى به نام ایران بن رستم یا اپرویز193 حکومت مىکند و بعد از آن از سواحل هیرمند تا کابل حاکمانى به نام رتبیل (کابلشاه) و غیره با اعراب فاتح مىجنگیدند که بعضى از ملوک تا قرن سوم توانستند همچنان مقاومت کرده و به حکومت خویش ادامه دهند.
4. بُست در تقسیمات ولایتى
شهر کهن و قدیم بُست چه جایگاه و موقعیتى در تقسیمات ولایتى و حکومتى داشته است؟
این امر در نزد تاریخنویسان و جغرافىدانان ادوار گذشته مورد تردید واقع شده و نظرات مختلفى بیان شده است:
ابن خرداذبه در المسالک و الممالک (نگاشته 250ق)، هنگامى که شهرهاى سیستان را نام مىبرد، از شهر بُست در بین آنها یاد نمىکند194 و در جایى دیگر، بُست را همانند کابل و زخج از اعمال خراسان معرفى مىکند. همچنین وى در ضمن یادآور مىشود که گاهى بُست را جزء سجستان (سیستان) به حساب مىآورند، ولى در ادامه که شهرها و کور خراسان را ذکر مىکند در ابتدا بُست را یادآور مىشود و آن را جزء خراسان به شمار مىآورد.195
نویسنده ناشناخته حدود العالم (نگاشته 372ق) هنگامى که از حدود خراسان و شهرهاى وى سخن مىگوید، محدوده جنوبى آن را تا بیابان سند، و شرق آن را تا هندوستان و... پیش مىبرد196 و بُست را جزء شهرهاى خراسان نام مىبرد.197
در مقابل ابن خرداذبه و نویسنده حدود العالم، یاقوت حموى در معجم البلدان در مورد بُست مىگوید:
بُست شهرى است بین سجستان، غزنین، و هرات، و گمان مىکنم از اعمال کابل باشد.198
بنابراین، یاقوت گمان را بر این برده که بُست جزء کابل است. اما سمعانى در کتاب الانساب خویش از گمان یاقوت حموى پا را فراتر گذاشته و گفته «این شهر از بلاد کابل است»199 و با این اوصاف، بُست را جزء کابل شمرده است. مقدسى نیز عقیده بعضى را بر این دانسته و نقل کرده است که عدهاى دیگر غزنین و بُست را کوره واحدى قرار مىدهند و آن را کابلستان مىنامند.200 وى شهرها و مُدنى براى بُست مىشمارد و در ادامه مىگوید:
از این شهرها آنچه که به سیستان ملحق مىکنند اشتباه است و کمتر کسى تمییزى را که ما دادهایم داده است.
مقدسى در ادامه وقتى از شهرهاى سیستان نام مىبرد شهر بُست را در بین آنها ذکر نمىکند. البته یادآور مىشود که ابوزید بلخى، بُست را ملحق به سیستان مىداند، و به نظر مىرسد که نظریه غالب نیز همین باشد.
یعقوبى در کتاب البلدان هنگامى که از کور سجستان (سیستان) نام مىبرد، کوره بُست را در ابتداى همه ذکر مىکند و در ادامه از جوین، رخج، خشک، بلمر، خواش و زرنج نام مىبرد و بنابراین، بُست را جزء سیستان مىداند.201 ابن فقیه نیز شهر بُست را در کنار شهرهاى قرنین، باشتروذ، کرکویه، هیسوم و... جزء سیستان مىداند و شهر زرنج را مدینه (مرکز) سیستان مىداند.202
اصطخرى در کتاب مسالک و ممالک شهر بُست را از جمله شهرهاى سیستان دانسته است.203 ابن حوقل نیز به الحاق بُست به سیستان تصریح کرده است.204
علاوه بر این نویسندگان ادوار گذشته، بیشتر نویسندگان آثار جدید نیز بُست را جزء سیستان به شمار آوردهاند، از جمله لسترنج در کتاب جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى که بُست را در قرن چهارم هجرى دومین شهر مهم سیستان دانسته است.205 نگارنده مقاله نیز به الحاق این شهر به سیستان تأکید دارد.
5. بُست و آبادىهاى مهم آن
مقدسى مناطق را از بزرگ به کوچک با عناوین اقلیم (شامل چند کوره)، کُوَر یا کوره (شامل چند قصبه) و سپس قصبه تقسیم مىکند و هر قصبه را شامل چند مدینه مىداند و بُست را در ردیف قصباتى، چون بلخ، غزنى، هرات، زرنج، مرو، صنعاء و... مىشمارد.206 وى بُست را شهرى آباد مىداند که مسجد جامع در مرکز آن واقع شده و بازارها در اطراف آن قرار گرفته و داراى ربص (حصار بیرونى) یا ارگ مىباشد. آب شرب شهر از هیرمند و نهر دیگرى به نام خردروى (ارغنداب کنونى) که هر دو در یک فرسخى شهر به هم مىپیوندند، تأمین مىشود. در محل تلاقى دو رود، پلى از کشتىها و قایقها ساخته شده است207 و راهى که از زرنج مىآید از روى این پل گذشته و وارد شهر مىشود.208
شهر بُست دو دروازه داشته یا اینکه دو دروازه آن مهمتر از بقیه بوده است، زیرا بنابر داستان منثور و منظوم شیرینى که به زبان پشتو وجود دارد، دو بیت آن چنین معنا مىدهد:
قلعه بُست دو دروازه دارد، از یکى پتىخان بیرون مىرود (به سفر هند مىرود) بر دروازه دیگر آن، فریادهاى سوزان مادرش بلند است.209
به گفته مقدسى در نیم فرسخى شهر بُست، شبهشهر مانندى است به نام العسکر که محل نزول سلطان است.210 این شهر به نوعى محل و پادگان نظامىشهر بُست بوده و به سبب وجود شهر بُست در مرزهاى شرقى اسلام این پادگانهاى نظامى اهمیت فوقالعادهاى براى فاتحان اسلامى داشته است.
مقدسى غیر از شهر بُست و العسکر (محل نظامى ـ حکومتى شهر) شهرهاى دیگرى نیز براى شهر بُست مىشمارد، مانند جالقان (جهالکان)، بان، قرمه، بوذاد، داور (ارض داور)، سروستان (صروستان)، قریه الجوز، رخود، بکرواذ، بنجوى (بنجواى)، کش، روزان، سفنجاوى و طلقان. وى سپس یادآور مىشود که از این شهرها آنچه به سجستان منسوب مىکنند، اشتباه است و کمتر کسى این را تشخیص مىدهد.211 در ادامه به معرفى بعضى از این شهرها مىپردازد:
بنجواى: نزدیک جاده معینه، قرار گرفته است، مسجد جامع خوبى دارد و آبش از نهر هیرمند تأمین مىشود.
بکرواذ: شهر نسبتاً بزرگى است، مسجد جامع آن در بازار آن واقع شده و مردمش از نهر (هیرمند) مىنوشند.
داور: بزرگ و در سرحد غور واقع شده است، قلعه بزرگى دارد که گروهى در آن به حفاظت مشغولاند و از آنجا تا حد غور یک مرحله فاصله است.212
جالقان: آن را جهالکان،213 زالقان و مالقان نیز نوشتهاند، در یک منزلى بُست قرار داشته و بیشتر اهالى آن را «جولاهان» تشکیل مىدادهاند و میوه، غله، خرما و آب روان داشته است.214
کَش: کَس هم ذکر شده، در مسیر رود هیرمند به سوى زرنج واقع شده است و به نظر مىرسد همان محلى باشد که امروزه به نام کاخ یا کهیج موسوم است.215
داور و صالقان: در دو منزلى شهر بُست قرار دارد و پرنعمت با کشاورزى و میوه بسیار.
همچنین اصطخرى از شهرى کوچک نزدیک بُست به نام طاق خبر مىدهد که روستایى دارد و در همه سیستان انگور آنجا برند.216
شهر بُست علاوه بر این مُدن، 110 قریه یا روستا نیز داشته217 که به نظر مىرسد کشاورزى، باغات و محصولات مربوط به آنها در این روستاها و قریهها به دست مىآمده است.
6. بُست و مرکز سیستان
اگر براى مطالعه تاریخ سیستان به کتابهاى تاریخى و منابع مراجعه کنیم، به جملههایى، همچون «بوعاصم نامىاز بُست با سپاهى بزرگ به سیستان آمد» برمىخوریم که مبدأ را بُست و مقصد را سیستان دانسته است یا برعکس. با توجه به اینکه در صفحههاى قبل شهر بُست جزء سیستان شمرده شده پس این تمایز در چیست؟ براى جواب این سؤال، مطالبى در مورد مرکز سیستان، شهر زرنج، شهر سیستان و رام شهرستان آورده مىشود.
شهر بزرگ زرنج مرکز ناحیه سیستان بود که بعدها به دست امیر تیمور ویران شد و هنوز خرابىهاى آن در سرزمین پهناورى دیده مىشود. گفتنى است که نام زرنج با ورود مسلمانان و اعراب، دیگر به کار نرفت و جغرافىدانان عربزبان آن را فقط به نام «مدینة سجستان» که از کلمه فارسى سکستان گرفته شده است، شناختند. این شهر هنگام ویرانى به دست تیمور همین اسم شهر سیستان را داشت.218
زرنج یا با تلفظ فارسى زرنگ، در زمان پادشاهان ساسانى شهرى عظیم به شمار مىآمد و از آن ضمن اخبار فتوحات اولیه مسلمانان در سال 20ق مکرر یاد شده است. این شهر در حوالى سنارود، از نهرهایى که از هیرمند جدا مىشد و به سمت غرب مىرفت، واقع بود.219 ولى ـ آنچنانکه از گفتههاى جغرافىنویسان عرب برمىآید ـ شهر زرنج اولین مرکز سیستان نبوده، بلکه قبل از آن شهرى به نام «رام شهرستان» که به آن «ابرشهریار» نیز مىگفتند، مرکز سیستان بوده است. محل این پایتخت قدیم سیستان در سه منزلى زرنج در دست چپ مسافرى که از زرنج به کرمان مىرود، نزدیک «دارک» مقابل راسک که محل آنها هم نامعلوم است، واقع بوده است.220 در مورد چگونگى تخریب آن گفته شده است که شعبهاى از رود هیرمند از رام شهرستان مىگذشت که شهر و روستاهاى آن را سیراب مىکرد، سد آن شکست و آب شهر را فرا گرفت و مردم مجبور به ترک آنجا شدند.221 یا به نقلى دیگر، این رود تغییر مسیر داد و روستاهاى اطراف را به بیابانى مبدل ساخت، مردم ناچار به مهاجرت از آن شدند و شهر زرنج را در سه منزلى آن ساخته،222 در آن ساکن شدند و آن را به مرکز سیستان تبدیل کردند.
محل رام شهرستان به دقت معلوم نشده است، رودلنسن223 محل آن را در رامرود،نزدیک سرچشمه «شلا» که خرابههاى پهناورى وجود دارد دانسته است. وى به وصف آن خرابهها که امروز آن را شهر رستم مىنامند، پرداخته است. ساوج لاندر نیز نقشهاى از آن خرابهها رسم نموده است.224 همچنین سایکس خرابههاى «نه» راتوصیف کرده است.225
پس با این اوصاف بدانیم که در منابع بایستى بین منطقه و ناحیه سیستان بزرگ و شهر سیستان که منظور همان زرنج مرکز سیستان مىباشد، تفاوت قائل شد و آنها را از یکدیگر تمییز داد.
7. راههاى بازرگانى
یکى از جنبههاى مهم که باعث به وجود آمدن شهر بُست مىباشد، جنبه و وجهه اقتصادى این شهر است. این مسئله بیشتر به سبب موقعیت سوقالجیشى و تجارى آن و واقع شدن در کنار ملتقاى رودهاى بزرگ هیرمند و ارغنداب مىباشد، زیرا از دوران باستان، تجارت بین سرزمینهاى اطراف از طریق این شهر صورت مىگرفت. این مسئله را مىتوان از یافتههاى کاوشهاى باستانى در منطقه بُست، مانند مهرهاى حکاکى شده226 به خوبى دریافت که یکى از ابزارهاى مهم تجارت در منطقه بوده است.227
جنبه اقتصادى شهر بُست از دید فاتحان اسلامىنیز به دور نمانده بود، آنها علاوه بر استفاده از موقعیت سوقالجیشى این منطقه، براى بسط فتوحات در هند و درگیرى با رتبیل که در شرق بُست قدرت داشت، به اهمیت بازرگانى و تجارى آن پى بردند و براى ارتباط سرزمینهاى اسلامى با هند از طریق این شهر، توجه بسیار داشتند، از این رو در همان اوایل فتح، همراهى بازرگانان را با سپاهیان مسلمان مشاهده مىکنیم.228
در قرنهاى اولیه اسلامىتجارت داخلى سرزمینهاى شرق اسلامىدر بازارهاى ثابتى متمرکز بود. شمارى از این بازارها محلى بودند، ولى تعدادى دیگر مثل بازارهاى اصفهان، نیشابور، هرات و بنادر بزرگ در حیات اقتصادى نقش مهمى داشتند. همچنین شهرهاى دیگرى در تجارت بینالمللى سرزمینهاى اسلامى در شرق نقش داشتند، مانند خوارزم، سمرقند، بخارا، کابل، غزنه. شهر بُست229 که دروازه هند به شمار مىرفت، در مرکز (شاهراه) بین خراسان، سیستان و بلوچستان و هند قرار داشت و تجارت در این شهر بسیار رونق داشت و روى دریاى هلمند (هیرمند) پلى از کشتىها ساخته بودند که قافلههاى تجارى از روى آن عبور مىکردند و وارد شهر بُست مىشدند.230
شهر بُست در مقایسه با توابع شرقى سیستان بزرگترین شهر بود و کالاهاى تجارى هند در آنجا عرضه مىگردید و از آنجا به دیگر نقاط ترانزیت مىشد و غالباً تجارى در این شهر ساکن بودند که با هند رابطه تجارى داشتند. در اطراف شهر، بازارهاى وسیعى بود که بسیار بزرگ بود، با این حال به سبب کثرت کالاهاى تجارى، آنها را روى هم مىریختند.231 ابن حوقل در این باره گوید:
اهل آنجا (بُست) مثل اهل عراق زندگى مىکنند و از روى انصاف و مروت و راستى، و در آنجا مالهاى بسیار (متاجر) براى بلاد هند است.232
همچنین نویسنده گمنام حدود العالم گوید:
بُست شهرى بزرگ است با باره محکم بر لب رود هیرمند نهاده تا ناحیتى بسیار و در هندوستان است و جاى بازرگانان است و... .233
از سرزمین پهناور هندوستان کالاهایى، همچون پارچههاى پنبهاى، نیل براى رنگرزى،234 روسرى و لباسهاى کتانى، انواع دستمال و حوله، کنف، ابریشم، نخود، گندم، جو و ارزن به بازار بُست وارد مىشود و از طریق آن به دیگر نقاط سرزمینهاى اسلامىترانزیت مىشد و هند در قبال این کالاها، کالاهایى همچون لباسهاى زرهى و سلاحهاى خوب235 و البته برده (از سرزمینهاى شمالى)236 دریافت مىکرد.
به منظور ترانزیت کالاهاى هندى به سرزمینهاى اسلامى و برعکس، چند راه و جاده تجارى در شهر بُست وجود داشت:
راه اول از زرنج به بُست مىآمد. این راه از زرنج به سمت مشرق به دهکده حرورى در کنار رود خواش مىرفت و از آنجا به طور مستقیم از کویر گذشته، طى پنج روز به شهر بُست مىرسید.237 این مسیر که از طریق زرنج، شهر بُست را به شهرهاى شمالىتر چون فراه و هرات مربوط مىساخت، مهمترین راه تجارى شهر به سوى سرزمینهاى اسلامى به شمار مىآمد.
راه دوم که از شهر بُست به سوى غزنه مىرفت، ابتدا در مسیر به رخج مىرسید و سپس از تگینآباد، خرسانه و دیهجومه مىگذشت تا اینکه به رباط هزار دهى در نزدیکى غزنه و سپس به شهر غزنى مىرسید و در ادامه به سمت کابل و اطراف آن مىرفت. راه غزنى تا بُست در شش مرحله طى مىشد. ابنحوقل در صورة الارض و اصطخرى در مسالک والممالک به تفصیل در مورد منزلگاههاى این دو راه تجارى شهر بُست، پرداختهاند و یکایک مراحل و منازل آن را ذکر کردهاند.238
در مسیر این راههاى تجارى، کاروانسراها و رباطهایى براى استفاده کاروانها تعبیه شده بود که کاروانها در آنها به استراحت پرداخته و از امنیت موجود در آنها استفاده مىکردند و گاهى به داد و ستد در این رباطها نیز مىپرداختند.
در راه بُست به زرنج، رباطهایى، همچون رباط عبداللّه، رباط قهستان، رباط کرودین و رباط دهک وجود داشت که بیشتر در مسیر بیابانى واقع شده بودند. در راه بُست به غزنه، رباطهایى چون رباط فیروزقند، رباط ماخون، رباط کبیر، رباط اوقل، رباط جنگلآباد و رباط هزار دهى وجود داشت.239
راه سوم، راه آبى بود که در موسم طغیان آب هیرمند کشتىها بین بُست و زرنج حرکت مىکردند.
8. کشاورزى
کشاورزى در بُست مدیون و مرهون وجود رود هیرمند در کنار آن و البته ارغنداب است. رود هیرمند که از کوههاى بابا در شصت کیلومترى غرب کابل و نزدیکى بامیان سرچشمه مىگیرد، از شمال شرقى به جنوب غربى جارى شده، از نواحى هزارهجات و زمینداور عبور کرده و نزدیک شهر بُست با رود ارغنداب که از قندهار سرچشمه مىگیرد، یکى مىشود و در همان جهت به سوى مرز جنوب غربى میان ایران و افغانستان جارى مىگردد.240 شهر بُست اولین شهر سیستان است که از این رودخانه سیراب مىشود.241 مقدسى در مورد کشاورزى و محصولات در بُست در سایه وجود هیرمند و ارغنداب مىگوید:
این قصبه (بُست) بین دو نهر واقع شده است، میوهها و آب و هواى گرمسیر و سردسیر، هر دو را دارا مىباشد... بُست داراى رطب خوب، انگور فراوان و سدر و ریحان مىباشد.
همچنین مقدسى در جایى دیگر، توصیف ابا منصور، فقیه سجستان را از شهر بُست آورده است:
من شهرى را که در اندازههاى بُست باشد و سرسبزتر و داراى میوهها و نعمت بیشتر از آن باشد ندیدم الّا اینکه در این قصبه باد، زیاد است.242
ابنحوقل نیز از نخلها و اعناب شهر بُست یاد مىکند و آن را جداً سرسبز مىداند.243 نویسنده گمنام حدودالعالم نیز آن را داراى میوههاى بسیار مىداند که آنها خشک مىکنند و به جاهاى دیگر مىبرند.244
انگورستان شهر بُست، معروف بود و از زمان قبل از اسلام نیز وجود داشت. در عصر سامانیان، شراب بُست از بهترین مشروبات بود که فردوسى در شاهنامه در وقایع قبل از اسلام از آن یاد کرده است.245 دیگر میوهها و اشجار موجود در این شهر، زردآلو، شکرپاره، خربزه، تربزه، سیب، گلابى و گیاهان صنعتى، چون زعفران بود.246
9. صنایع و منابع طبیعى
در شهر بُست کارگاههاى صنعتى ـ همانگونه که تا ایام جدید معمول بود ـ در محوطه نزدیک بازارها وجود داشت که یکى از انواع این کارگاهها، کارگاههاى ابریشمبافى بود.247 صنعت مسگرى که از زمان صفاریان رونق گرفته بود نیز موجود بود248 و مکانهایى براى خشک کردن میوهها وجود داشت.249 علاوه بر این صنایع، نمک استحصال شده، کرباس و صابون نیز در کارگاهها تولید مىشد.250
شهر بُست، دارالضرب نیز بوده و سکههایى از 500 ق م ـ 500 م در آن کشف شده251 و بعد از اسلام نیز در پارهاى از زمانها سکه در آن ضرب شده است، مانند زمانى که خلف بن احمد در غیاب امیر سبکتگین این شهر را تصرف کرد و در آن شهر سکه به نام خویش ضرب نمود.252 روشن است که مىبایست کارگاههایى براى ضرب سکه در این شهر وجود داشته که با استفاده از آنها خلف بن احمد موفق به ضرب سکه مىشود. همچنین در زمان شاهرخ بن تیمور (850 ـ 807) سکه به نام وى در بُست ضرب شد.253
اقوام ترکى که در این منطقه مىزیستند گوسفندان بسیارى داشتند254 و بنابراین ساختن البسه نمدى نیز در این شهر رایج بود که نوع دراز آن را کوسَى، و کوتاه آن را کوچى مىگفتند.255 پس مىتوان گفت که دامدارى و محصولات مشتق از آن، از دیگر صنایع این شهر بوده است.
در قرنهاى اولیه اسلامى و پیش از آن، در اطراف شهر بُست در بیشهها و کنار رودها شیر وجود داشت256 و امروزه نیز حیواناتى، همچون گرگ، روباه سرخ، شغال، شنگ یا سگ آبى، خارپشت و خرگوش وجود دارد. در بیابانهاى اطراف شهر، دوزیستان و خزندگانى، همچون سمندر، غوک، وزغ، لاکپشت، سوسمار (از جمله سوسمار قفقازى)، بزمجه، مارهاى جعفرى و کبرى (سمى)، کور مار (غیر سمى) و در خرابهها خفاش به وفور یافت مىشود. در رودها و نهرها نیز انواع کپور ماهیان وجود داشته و دارد.257
جالب توجه آنکه در قرنهاى اولیه اسلامى و پیش از آن در بُست و زمین داور، نوعى طاووس محلى وجود داشت که گویند چون امیرمحمود غزنوى تمام سیستان را تصرف کرد، والى زمین داورى 130 طاووس نر و ماده براى امیرمحمود پیشکش آورده بود و گفت: «خانه زادند به زمین داور». در خانهها طاووس وجود داشت و در گنبدهاى خانهها زاد و ولد مىکردند.258
10. نژادها و اقوام ساکن بُست
ساکنان شهر بُست و اطراف آن را در قرنهاى اولیه اسلامىمىتوان به سه گروه تقسیم کرد: ساکنان بومى، ترکها و عربهاى مهاجر.
الف) ساکنان بومى (فارسها)
ساکنان بومى که از زمان ساخت شهر بُست به دست گودرز،259 در آن ساکن شده بودند، در دوره قبل از ورود مسلمانان، به زبان درى سخن مىگفتند، حتى با ورود اعراب و ترویج زبان عربى توانستند زبان خویش را حفظ کرده260 و بعدها در زمان صفاریان بدان حیات دوباره ببخشند.261 این گروه که ما آنها را فارسها مىنامیم، اولین ساکنان این منطقه و دیار مىباشند.
ب) ترکها
به گزارش نویسنده گمنام حدود العالم، ترکان خُلُّج یا خَلَج در غزنین و شهرهاى سرحدى خراسان، بلخ و تخارستان، بُست و گوزگانان جاى داشتند. این ترکان مردمان دامدار و کوچنشین بودند و گوسفند بسیار داشتند.262 البته ابنحوقل در مقایسه مردم زابلستان با بُست مىگوید: «زى و لباس مردم خلج زابلستان و نواحى غور مانند ترکان بود، ولى البسه و زى مردم بُست مانند اهل عراق بود».263 بنابراین، ترکان خَلَج را به زابلستان در شرق شهر بُست منتسب مىکند و مردم بُست را جدا از آنان مىداند یا اینکه فقط زى و چگونگى البسه آن دو مکان را مقایسه مىکند.
در هر صورت، بنا به نوشته حدود العالم ترکان خلج مردمانى کوچنشین بوده و به صورت فصلى به اطراف شهر بُست رفت و آمد مىکردند و حضور کمرنگ و کماثرى در شهر بُست داشتند. ظاهراً همین وضعیت موجب شده تا ابنحوقل قبایل ترک خلج را که در اطراف بُست در آمد و شد بودند، به حساب نیاورد، در حالى که شهر بُست از قدیم مسکون و مردمانى یکجانشین داشته است. بنابراین تا عصر ابنحوقل (قرن 4ق) ترکان خلج جزء ساکنان یکجانشین بُست نبوده و در اطراف شهر بُست به کار دامدارى و کوچنشینى مشغول بودهاند. در منابع از سرنوشت ترکان خلج در این منطقه در دورههاى بعد سخنى به میان نیامده است، گمان مىرود که این قبایل ترک به مناطق غربى، از جمله خلجستان قم مهاجرت نموده یا در مناطق اطراف بُست، یکجانشین و ساکن شده باشند و هزارههاى موجود در اطراف بُست از اعقاب آنان باشند که به مرور زمان، فرهنگ و زبان خویش را تغییر دادهاند.
ج) عربها
ساکنان دیگر بُست در قرنهاى اولیه اسلامىکه همزمان با حمله اعراب و فتح شهر بُست به دست آنها به این منطقه آمدند و در آنجا ساکن شدند، اعراب بودند. بیشتر این اعرابِ ساکن بُست از دو قبیله بنوتمیم و بکر بن وائل بودند264 که از قدیم رقابت شدیدى با هم داشتند. این رقابت آنها گاهى باعث تشنج و شورش نیز مىشد و بیشتر حکّامى که مستقیم و غیرمستقیم از سوى خلافت به این منطقه اعزام مىشدند، با مخالفت یکى از دو قبیله یاد شده روبهرو مىشدند. البته در شهر بُست از قبیله بکر بن وائل تعداد بیشترى حضور داشتند و در مقایسه با قبیله دیگر در اکثریت بودند. این در حالى بود که در مرکز سیستان، یعنى شهر زرنج، اکثریت از آنِ قبیله بنوتمیم بود.265
امروزه بیشتر جمعیت شهر بُست جدید (لشکرگاه) را پشتونها تشکیل مىدهند و پس از آنها اقلیت بزرگ تاجیکهاىِ هرات قرار دارند و اقلیتهاى دیگر مانند هزارهها و... در اطراف شهر پراکندهاند.
11. دین و مذهب در بُست
الف) ادیان در بُست قبل از اسلام
نویسنده گمنام تاریخ سیستان پس از آنکه تاریخ بناى شهر بُست را به زمان جد مادرى گرشاسب، گودرز که پدرزن جمشید بوده است، مىرساند در ادامه، گرشاسب و نبیرهگان او را تا فرامرز بن رستم، همه را به طریقت و دین حضرت آدم علیهالسلام مىداند و درباره چگونگى أعمال و تکالیف و روش دینشان مىگوید:
بامداد و به وقت زوال و شبانگاه نماز مىخواندند و ایزد را پرستش مىکردند و اگر مىخواستند به شغل و کار دنیایى، چه کوچک و چه بزرگ بپردازند، ابتدا نماز مىخواندند و سپس به دنبال آن کار مىرفتند. زنا و لواط و دزدى و خون ناحق ریختن میانشان حرام بود و مردار نمىخوردند تا آنکه آن را ذبح کنند. صدقه بسیار مىدادند و میهمان را گرامى مىداشتند و دختر، مادر و خواهر را به زنى نمىگرفتند.266
وى جنگ میان رستم و اسفندیار را به این سبب مىداند که زرتشت ظهور کرد و دین مزدیسنان را آورد، رستم آن را منکر شد و نپذیرفت و به دین اجداد خود باقى ماند و به آن سبب از پادشاه کشتاسب سرکشید و هرگز ملازمت تخت وى را نکرد.267 بنابراین، دومین دین حاکم در شهر و مناطق اطراف بُست و دیگر جاهاى حکومت کشتاسب پس از طریقت حضرت آدم، دین زرتشتى شد.
زرتشت مدعى بود که آیین خود را از اهورا مزدا دریافت کرده تا جهان را از تیرگىها پاک کند و آن را به سوى نیکى و روشنایى رهنمون شود. این دین به نامهاى دیگرى، همچون گبر، مجوسى و پارسى نیز خوانده مىشود و بیشتر علماى اسلام، زرتشتیان را از اهل کتاب دانستهاند. این دین در ادامه حیات خویش حدود یک قرن قبل از میلاد تحول یافت و آن صورت تحولیافته را آیین مزدیسنا مىنامند که در لغت به معناى پرستش مزداست.268
امروزه نیز به واسطه مطالعات جدید و کاوشهاى باستانشناسى، وجود این دین در شهر بُست و مناطق اطراف آن ثابت شده است. از جمله این مطالعات، مطالعات کرادو نیولى است که با بررسى روایتهاى ایسیدوروس خاراکسى ص 71 و شواهد روى نقشه راههاى روم (توماسک 1883 ص 207 و 208) و دیگر منابع باستانى، وجود جماعات زرتشتى را در سیستان و خصوصاً در شهر بُست اثبات کرده است.269
یکى دیگر از ادیان قبل از اسلام در بُست، دین بودایى بود که توسط "گوتاما شاکیا مونى" که لقب "بودا" به معناى "بیدار" گرفت، بنیان گذاشته شد.270 دین بودایى یکى از شاخههاى دین هندوست که از هندوستان بیرون آمده و سراسر مناطق خاورى را درنوردیده است و بنابر بررسىهاى تراسدیل 1363/ 1984م که در زاغههاى مسکونى و مقدس خانه گوهر در بُست انجام داده است، این زاغهها به همراه برجى در قندهار در شرق بُست، نشانه دورترین نقطه غربى حوزه نشر آیین بودایى، در قبل از اسلام است.271 این دین امروزه به علت داشتن اندیشههاى عرفانى لطیف، گسترش بسیارى داشته است و در مناطق پرجمعیت جهان پیروان زیادى دارد و اخیراً حتى به اروپا و امریکا نیز سرایت کرده است.272
از دیگر ادیان موجود در شهر بُست در قبل از اسلام که از آن سخن به میان آمده، دین مسیحیت است که هرچند وجود جماعات مسیحى به طور قطع در بُست ثابت نشده، اما شخصى به نام بازورث مطالبى درباره جامعه مسیحى نسطورى (آشورى) ساکن در آنجا گرد آورده273 که قابل تأمل است.
ب) ادیان در بُست پس از ورود اسلام
پیامبر اسلام حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله در سال 570 م به دنیا آمد و در سال 610 م دین اسلام را آشکار نمود و توانست در مدت 22 سال قسمتى از عربستان را فتح کند. ایشان با ارسال نامه به شاهان روم شرقى، ایران، حبشه و امراى یمامه، بحرین و غسانى، آنان را به پذیرش اسلام دعوت نمود. آن حضرت که در سال 622 م به شهر مدینه هجرت کرده بود در سال 631م شهر مکه را فتح کرد و سپس در سال 632 م با زندگى وداع نمود274 و از خود آیینى بزرگ و جهانى به یادگار گذاشت.
جانشینان پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله توانستند قلمرو حکومت اسلامى را توسعه دهند و از غرب به روم و شمال افریقا، و از شرق به مرزهاى هندوچین و سرزمین افغانستان دست یابند. فرمانده اسلامى ربیع بن زیاد توانست براى اولین بار شهر بُست را در اوایل قرن اول هجرى تصرف کند. از آن پس بود که دین اسلام در بین مردم بُست گسترش یافت و بیشتر مردمش به آیین حیاتبخش اسلام ایمان آوردند و دین اسلام دین حاکم در شهر بُست شد، هرچند که حاکمان بعدى این حکومت بزرگ اسلامى کمتر به شیوه سلف خود عمل مىکردند، و به گفته رتبیل چون عاملان بنىامیه را چنان گستاخ و طماع دید، به تأسف بانگ برآورد و گفت:
کجایند آن قوم که از این پیش به اینجا مىآمدند؟ آن قوم که شکمهایشان به پشت چسبیده بود و چهرههاشان از بس بر خاک سوده بودند سیاه گشته بود؛ آن قوم که خویشتن را از برگ خرما پاتابه مىساختند، هرچند شما به دیدار آن قوم خوشترید، اما آنها بهتر از شما پیمان نگه مىداشتند و بهتر از شما نیز جنگ مىکردند.275
این سخن درست بود، زیرا از همان روزگار بنىامیه، اعراب دیگر همان فاتحان قادسیه و تیسفون نبودند، بلکه فساد و جور و رشوه آنها را دگرگون کرده بود.
همین عملکرد عاملان حاکمان اموى بود که حتى قیامها و جنبشهایى براى تجدید ادیان گذشته، در این مناطق به پا خاست و از آن جمله، جنبشى است که تاریخ سیستان، در حوادث سال 150ق از آن یاد کرده276 که به احتمال قوى مربوط به انقلاب استادسیس است. البته در مورد انقلاب استادسیس در دیگر منابع، همچون تاریخ یعقوبى، طبرى، العبر، الکامل، زین الاخبار و... نیز گزارشهایى آمده است.
استادسیس نام پیشواى جنبشى عصیانگر در خراسان و سیستان، در قرن دوم هجرى است. این جنبش بر ضد حکومت عباسیان در بادغیس (شمال غرب افغانستان کنونى) که چند بار صحنه شورش شده بود و «بهآفرید» به آنجا پناه برده بود و هنوز هم پیروانش در آنجا مىزیستند، شروع شد و به زودى نواحى بزرگى از خراسان و سیستان را فرا گرفت.277
مسئله مهم در اینجا، ارتباط قیام و انقلاب استادسیس با جنبشى در شهر بُست است ـ در بخش اوضاع سیاسى بدان اشاره مىشود ـ که در آن، رئیس شورشیان شهر بُست مردى بود از لغئریان (فرقهاى از مجوسیان) به نام محمد بن شداد که آذریه مجوسى و مرزبان مجوسى (ظاهراً از سران نامدار مزدیسنان) با گروهى بسیار به او پیوستند و چون قدرت گرفت قصد زرنج، حاکمنشین سیستان را نمود.278
ابن مطهر مقدسى در ذکر مذاهب و شرایع مجوس، (زرتشتى) لغئریه را از جمله فرقههاى مجوس نام برده که به نظر مىرسد شکل عربىِ همان نام است که در تاریخ سیستان، لغئریان برده شده است، مقدسى دو فرقه دیگر مجوس، یعنى «بهآفریدیه» و «خرمیه» را نیز نام برده است.279
بنابر این اطلاعات، قیامى را که محمد بن شداد (از فرقه لغئریه مجوسى) در بُست رهبرى مىکرده و با جنبش استادسیس نیز از نظر عقیدتى و سیاسى هماهنگى داشته است، مىبایست طرفداران بسیارى براى آن در شهر بُست و اطراف آن تصور کرد. این مسئله نشانه آن است که حتى تا نیمه قرن دوم هجرى در شهر بُست و اطرافش، زرتشتیان حضور و جماعتى چشمگیر داشته که توانستهاند دست به قیام بزنند.
به غیر از دو دین اسلام و مجوس، گزارشهایى از وجود ادیان دیگر نیز در بُست رسیده است، از جمله مسعودى در گزارشى مىگوید:
به سال دویست و هشتاد و سوم از جانب عمرولیث صفار، هدیهها رسید... بتى روئین نیز همراه آنان بود که به شکل زنى ساخته بودند و چهار دست داشت و دو حمایل نقره، مرصع به جواهر سرخ و سپید بر آن آویخته بود و در مقابل این مجسمه بتان کوچک بود که دست و صورت داشت و زینت و جواهر بر آن بود. این مجسمه بر گاوى بود که به اندازه طبیعى ساخته شده بود و جمازهها آن را مىکشید. این همه را به خانه معتضد بردند، آنگاه مجسمه را به محل شرطه در ناحیه شرقى فرستاد و سه روز براى تماشاى مردم آنجا بود، سپس آن را به خانه معتضد باز بردند و این به روز پنجشنبه چهارم ماه ربیعالاخر همان سال بود و مردم این مجسمه را شغل نامیدند که در آن روزها از کارهاى خود وامانده و به دیدن آن مشغول بودند. عمرولیث این بت را از شهرهاى هندوستان که گشوده بود و از کوهستانهاى مجاور بُست و معبر و دیار داور که اکنون به سال 333 در بند است گرفته بود... .
یکى از پژوهشگران ضمن نقل این گزارش در مقالهاى به نام «هند از دیدگاه مسعودى» این چنین نتیجه مىگیرد:
ناگفته پیداست که این گزارش مىتواند بیانگر این واقعیت باشد که در آن روزگار هندوان در شهرهایى چون بُست، معبر و داور بت مىپرستیدهاند.280
البته چنین نسبت دادن پرستش بت به ساکنان شهرهاى بُست، معبر و داور، دور از واقعیت است و فقط مىتوان با این اسناد به بتپرستى مناطقى دوردست در کوهستانهاى اطراف شهرهاى یاد شده، نه در خود شهرها پى برد.
ج) تشیع در بُست
شهر بُست به علت اینکه معبر بسیارى از مسافران، بازرگانان، جهادگران با عقاید گوناگون، دانشمندان، علما و متکلمان بوده، مذاهب و مکاتب گوناگونى داشته است، از جمله مذهب شافعى (که ابوالفتح پیرو آن بود) و مذهب زیدى (که ابوالقاسم بُستى پیرو آن بود) و خوارج که بسیار بودند و با فرقههاى گوناگون ازارقه و عطویه و... در آنجا حضور داشتند.
یکى از مذاهب موجود در شهر بُست، مذهب تشیع بوده است. مهمترین مدرک در این باره، حدیثى است که شیخ کلینى آن را نقل کرده است:
مردى از بنىحنیفه که اهل بُست و سجستان بود، گفت که در نخستین سفر امام جواد علیهالسلام در اول خلافت معتصم، همراه امام بودم. زمانى بر سر سفره، خدمت امام عرض کردم که والى ما از محبان شماست و من خراجى به دیوان بدهکار هستم، فدایت شوم! اگر صلاح مىبینى، نامهاى به او بنویس تا به ما احسان کند و از خراج ما درگذرد. پس آن حضرت کاغذى گرفت و نوشت. هنگامى که من با آن نامه وارد سجستان شدم خبر نامه قبل از من به حسین بن عبداللّه نیسابورى که والى ما بود رسیده بود و دو فرسخ از شهر خارج شده و به استقبال من آمده بود و من نامه را به او دادم، نامه را گرفت، بوسید و بر چشمان خویش قرار داد، سپس پرسید: حاجتت چیست؟... سپس نهتنها خراج را مادامالعمر به من بخشید، بلکه تا زمانى که زنده بود صلهاى نیز به من مىپرداخت.281
حریز بن عبداللّه سجستانى که از اصحاب امام صادق علیهالسلام بوده و به تجارت روغن مشغول بوده، رفت و آمد بسیارى به سجستان داشته و در جنگ علیه خوارج شرکت مىکرده است.282 وى قاعدتاً به منظور تجارت یا مقابله با خوارج به شهر بُست نیز رفت و آمد داشته، و مانند وى در شهر بُست بسیار بوده است.
مسئله دیگر که در اینجا قابل تأمل است، واکنش مردم بُست در مقابل واقعه عاشوراست که همصدا با بقیه شهرهاى سیستان دست به شورش زدند و عباد بن زیاد، برادر عبیداللّه بن زیاد که حاکم سیستان بود، اوضاع را آشفته دید و حکومت را رها کرد و گریخت و تا زمانى که یزید بن معاویه زنده بود هیچ حاکمى نتوانست از طرف وى بر سیستان و شهر بُست حکم براند.283 مشهور است مردم شهر بُست و سیستان هیچگاه حضرت على علیهالسلام را بر منابر لعن نکردند.
یکى از محققان شهر بُست را از شهرهایى دانسته که امامان معصوم در آن وکیل و نایب داشتهاند.284
درباره وضعیت تشیع در دورههاى بعدى، در منابع به مطلبى دست نیافتیم، جز آن که قلعه شهر بُست در زمان شاه عباس دوم به دست صفویان فتح شد.285 ممکن است که صفویان بنابر سیاست همیشگىشان به ترویج مذهب و فرهنگ تشیع در این خطه نیز پرداخته باشند. اما امروزه اکثریت با اهل سنت است و اقلیت شیعه در اطراف شهر بُست پراکندهاند.
12. اخلاق و آداب و رسوم مردم بُست
مقدسى صاحب احسن التقاسیم مردم بُست را چنین معرفى مىکند:
بُست قصبهاى است بزرگ و مردم آن اهل دین و مروت و راستى و داراى نعمت و داراى آیین و خوى خوش هستند.286
ابنحوقل نیز مردم بُست را داراى انصاف و مروت و راستى مىداند و مىگوید که اهل بُست مانند اهل عراق زندگى مىکنند و لباس و البسه آنان را نیز مانند اهل عراق مىداند.287
نویسنده حدود العالم، بُست را علاوه بر اینکه جاى بازرگانان مىداند، آنها را مردمانى جنگى و دلاور نیز مىداند288 و شجاعت آنها را برجسته مىداند.
خصلت دیگرى که براى آن مردمان مىشمرند، سخاوت است، زیرا رسم بر این بود که به مستمندان به طور منظم و در مناسبتهاى مختلف چون روز جمعه، رمضان، ... پول یا کالا مىبخشیدند.289 همچنین مایه مباهات بود که کسى بتواند بگوید روزانه فلان مقدار کلان را براى امور عامالمنفعه وقف کرده است.290 غلامان نیز در شهر بُست در خانه توانگران به وفور وجود داشتند و بر اساس اشتغال در خانه یا خارج آن به عنوان غلام سراى یا غلام بیرونى متمایز مىشدند.291
از همه این توصیفات که بگذریم، شهر بُست، شهر انگورستان بود و شراب آن از عصر ساسانیان معروف و از بهترین مشروبات آن زمان بود.292 پس از ورود اسلام نیز نوشیدن آن در بُست البته به مقدار کم، رواج داشت، حتى اعراب نیز از نوشیدن آن مشعوف مىشدند.293 ابوجعفر صفارى که مدتى در بُست حضور و قدرت داشت و بسیار عادل، لایق و باهوش و باسخاوت وصف شده است، شب و روز با شراب همدم بود.294 در بُست نوعى شراب تهیه مىشد به نام سیکى (یا سه یکى) که درصد الکل آن بسیار افزایش مىیافت و واقعاً خطرناک بود295 و اثر سکرآورى این شراب به حدى بود که آگاهانه براى ربودن مخالفان به کار مىرفت.296
درباره چگونگى مجازات مجرمان باید گفت که دستها و پاهاى مجرمان و نیز اسیران را قطع مىکردند.297 همچنین در سال 302ق در سیستان بینى و گوش را بریدهاند.298 متداولترین نوع اعدام، اعدام با شمشیر بود که به صورتهاى مختلف اجرا مىشد. مثلاً بدن فرد اعدامى را به دو نیم مىکردند299 و گاهى نیز سر جنازه را مىبریدند و براى درس عبرت دیگران به نمایش مىگذاشتند300 یا براى نشان دادن پیروزى و یا علامت براى دیگرى بفرستند.301
براى ازدواج، قانون اسلامى رعایت مىشد که همزمان از گرفتن چهار زن دائمىفراتر نمىرفت. البته در کنار آن، ارتباط با کنیزان امکان داشت و ازدواج فقط در بین افراد قبیله مجاز بود و خارج از آن با مشکلات فراوانى روبهرو بود که ریشهکن کردن آن در سرزمین سیستان در قرن 3 و4 مشکلات فوقالعاده ایجاد کرد.302
مردم بُست از نظر خوراک و تغذیه، علاوه بر آنچه در بُست به دست مىآمد، مانند گوشت، شیر و محصولات کشاورزى و باغات که در بخش اقتصادى به آنها اشاره شد، نوعى غذا در بین مردم منطقه رواج داشت که غذایى شیرین بود و از خاکه قند و بادام به شیوه بغدادى تهیه مىشد. همچنین به مصرف فراوان انقوزه (به عربى خلیث) بها داده مىشد که در اطراف منطقه مىرویید و هماینک نیز مىروید.303
رسم دیگرى که یادکرد از آن خالى از لطف نیست، آن است که در بُست عقایدى در بین مردم و حتى دبیران و دیوانسالاران رایج بود و آن فال زدن بود، حتى ابوالفتح بُستى کتابى از ادب همراه داشت که قبل از اقدام به هر کارى، با آن فال مىزد.304
13. تخریب بُست
بُست با همان عظمت قدیم خود تا اواخر دوره غزنویان باقى بود.305 بناهاى سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوى و رجال آن دوره در اطراف و نواحى آن، مانند دشت لکان و میوند دیده مىشد و شهر دوم حکومت غزنوى به شمار مىرفت.306
از فجایعى که در اواسط قرن پنجم هجرى بر اثر برخورد دو خاندان غزنوى و غورى، در مملکت روى داد، غزنه، پایتخت زیباى غزنویان و شهر بُست سوخت و ویران شد و دیگر بعد از آن به شوکت و عظمت قبلى خود نرسید. مورخ همان عصر، منهاج سراج جوزجانى گوید:
... بهرام شاه کرت سیوم حشم غزنین و خلق شهر و پیاده بسیار جمع کرد و سیوم کرت مصاف شد طاقت مقاومت نیاورد و دو شکسته شد و علاءالدین به قهر شهر غزنین بگرفت و هفت شبانهروز غزنین را آتش زد و بسوخت و مکابره فرمود، که در این هفت شبانهروز از کثرت سواد دود چنان هوا مظلم گردید که شب را مانستى و شب از شعلههاى آتش که در شهر غزنین مىسوخت هوا چنان مىنمود که به روز مانستى... چون هفت روز گذشت و شب هشتم شد شهر تمام خراب گشت و سوخته شد... از غزنین بر بُست و بلاد داور، بُست کوچ کرد و چون به شهر بُست رسید، قصور و عمارت محمودى که در آفاق مثل آن نبود تمام خراب کرد و ویران گردانید و بغور باز آمد... .307
برخى تخریب بُست را حدود 550ق به دست سلطان علاءالدین جهانسوز غورى مىدانند.308 البته تخریب و فتح غزنى به دست جهانسوز سال 545ق اتفاق افتاده است309 و در این صورت باید قصور و عمارات بُست که در آفاق مثل آن نبود هم در این سال ویران شده باشد، ولى این تخریب شاید به طور کامل نبوده، زیرا منهاج سراج مىگوید که قصور و عمارات محمودى را ویران کرد.
یاقوت حموى حدود 627ق از آبادانى بُست حرف مىزند، گرچه مىگوید که ویرانى در آن آشکار است.310 در پایان قرن هشتم بر اثر لشکرکشى تیمور، شهر بُست و همچنین زرنج و اطراف آن ویران شد و ضمن این لشکرکشى، بند عظیم هیرمند نیز که بند رستم نام داشت، خراب شد. این بند، تمام روستاهاى باختر سیستان را مشروب مىکرد. البته یکى از محققان مىگوید که سکه شاهرخ بن تیمور (850 ـ 807 ق) را که در بُست ضرب شده بود، دیده است،311 و این ثابت مىکند که در این زمان شهر بُست، ساکنانى حضور داشته و معتبر و دارالضرب بوده و به کلى از بین نرفته است. قلعه شهر بُست در زمان صفویه و حکومت شاه عباس دوم نیز پس از محاصره به توپ بسته شد. در این باره در قصص خاقانى چنین آمده است:
چون انیسالدوله مرادخان توپچى باشى، توپخانه صاحب قرانى را به قلعه بُست رسانید، موازى دو توپ قلعه کوب، که موسوم به اژدها و ببربیان و به عهده اهتمام محمد بیگ و جماعت توپچیان فرنگى بود؛ مقرر فرمود؛ که بر دیوار شیرحاجى آن حصار ببندند... آندو توپ پرآشوب را بر دیوار حصار بُسته کرةً بعد اولى و مرةً بعد اخرى پر نموده مىانداختند، تا آنکه در عرض چند روز شرفات بروج حصار را به زمین شیرحاجى برابر نمودند.312
پس از آن خود را به خندق قلعه رسانیدند و سعى کردند خندق را پر نموده و براى عبور خویش به درون قلعه، راهى باز نمایند ولى با بودن آب بسیار، در خندق به سختى توانستند از آن گذشته و با حرارت و سختى بسیار و صرف وقت و تلفات بسیار آن قلعه را فتح کنند.313
در سال 1150ق هنگامىکه این شهر در مقابل نادر افشار مقاومت کرد، بار دیگر تخریب شد314 و شاید این آخرین تخریب شهر بُست باستانى باشد که بعد از آن، مرکز قواى حکومتى در عصر سدوزائیان به گریش (گرشک) انتقال داده شد و تا حدود315 1325 یا 1330ش که وادى هلمند و لشکرگاه (بُست جدید) به واسطه سد هلمند و احیاى مجدد نهر، زندگى دوباره یافت، در آنجا تمرکز داشت.316
14. لشکرگاه یا شهر جدید بُست
شهر جدید بُست به نام لشکرگاه، که نام آن از روستاى لشکرگاه بازار در آن نزدیکى گرفته شده، در نزدیک ویرانههاى شهر باستانى بُست واقع شده است و بر روى زمینهاى آبرفتى ساحل چپ هیرمند، زیر نظر سازمان عمران دره هیرمند ـ ارغنداب در سال 1325ش بنا شده است. این شهر که با هدف توسعه منطقه هیرمند طراحى شد با تمام شهرهاى دیگر افغانستان از نظر طبیعى، اجتماعى و اقتصادى تفاوت اساسى دارد. این شهر با طراحى مهندسان امریکایى و به شکل دو مستطیل در دو سوى یک ربع دایره، شامل منطقه وسیعى است که کمربند سبزى اطراف آن را فراگرفته است. همچنین ساختمانهاى دولتى و اماکن عمومىدر کنار رودخانه و مساجد در مرز بین منطقه مسکونى با این منطقه قرار گرفته است. مرفهترین محلات نیز در کنار رودخانه واقع شده و در اطراف شهر، خانههایى سادهتر که به صورت جدا از هم یا ردیفى و یا به صورت آپارتمان وجود دارد.
چیزى که در این شهر جلب توجه مىکند این است که باغچه محصور که از ویژگىهاى شهرهاى افغانستان مىباشد، در این شهر وجود ندارد و چنین احساس مىشود که شهر به سبک امریکایى با خانههایى در میان چمنهاى باز است. البته چند باغچه را مىتوان پیدا نمود که با نى محصور شدهاند تا نشانهاى از بازگشت به فرهنگ شرقى و ویژگىهاى شهرهاى افغانستان باشد.
اما بازار این شهر در سال 1352ش شامل 655 باب مغازه مىشد و در امتداد بلوار اصلى، در جهت جنوب شرقى ساخته شده که در محیط افغانستان بسیار غیر عادى به نظر مىرسد. دکانها و عرصه آن مانند مناطق مسکونى ملک افراد نیست، بلکه به انجمن شهر، شرکتهاى ملى یا نیمه ملىِ وابسته به سازمان عمران تعلق دارد. از سوى دیگر به علت سطح بالاى زندگى ساکنان، ترکیب بسیار خاصى از پیشهها رایج است و فروشگاههاى بزرگ و خوراکسراهاى جدید خودنمایى مىکنند و اثرى از مراکز فروش لباسهاى سنتى (مثل دستار و غیره) نیست.
در جنوب شرقى شهر، ناحیهاى صنعتى که شامل کارخانههاى روغنکشى، شرکتهاى صنایع چوب و مرمر و کارگاههاى مختلف مربوط به تعمیرات سازمان عمران وجود دارد.
اوضاع اجتماعى شهر نیز متفاوت است. بیشتر ساکنان شهر کارکنان سازمان عمران و مقامات مختلفاند. سطح بالاى تحصیلى، میانگین سنى پایین و برترى جمعیتى مردان، از ویژگىهاى شهر است. شمار خانوارها در مقایسه با دیگر شهرها کمتر است. غیر از خارجىها که شامل امریکایىها و جمع بسیارى هندى و فیلیپینى است که در ردههاى پایین و میانه سازمان عمران مشغول کارند، جمعیت پشتونها در ردههاى بالا و همچنین در بخش توسعه کشاورزى بر دیگران غلبه دارد ولى در رشته بازرگانى ظاهراً عده تاجیکهاى هرات بیشتر است.
شهر لشکرگاه از رشد سریعى برخوردار بوده و در سالهاى اخیر (تا قبل از جنگهاى داخلى و...) توسعه یافته است، اما در پى روى کار آمدن طالبان این شهر به یکى از مراکز مهم کشت و فرآورى خشخاش تبدیل شد و هماکنون با وجود دولت تحت حمایت جامعه ملل و حضور نیروهاى ایساف، از جمله نیروهاى انگلیسى در این منطقه، شهر بُست و ولایت هلمند عمدهترین تولید کننده مواد مخدر در افغانستان، بلکه جهان است.
نتیجه گیرى
در تبیین شرایط و موقعیت جغرافیایى شهر بُست دستکم دو جنبه، اهمیت دارد: جنبه اول، مسئله نظامى و فتوحات مىباشد. این شهر دروازه هند (سند)، زابلستان و غور به شمار مىرفت و دست یافتن به آن مناطق غیر مسلمان، مستلزم تسلط بر این شهر بود. به همین سبب، شاهد حضور چشمگیر مطوعه و غازیان در این شهر پس از فتح آن هستیم. جنبه دیگر که مىتوان آن را دلیل اصلى به وجود آمدن این شهر دانست، جنبه اقتصادى آن است. این مسئله بیشتر به سبب موقعیت تجارى آن و واقع شدن در کنار ملتقاى رودهاى بزرگ هیرمند و ارغنداب است. از دوران باستان از طریق این شهر تجارت بین سرزمینهاى اطراف برقرار بوده و این شاخصه را مىتوان از یافتههاى کاوشهاى باستانى، مانند مهرهاى حکاکى شده317 که یکى از عوامل و ابزار مهم تجارت در منطقه بوده است، به خوبى دریافت.318 جنبه اقتصادى شهر بُست از دید فاتحان اسلامى نیز به دور نمانده بود و آنها علاوه بر استفاده از موقعیت سوقالجیشى این منطقه و شهر بُست، براى بسط فتوحات در هند و درگیرى با رتبیل که در شرق بُست قدرت داشت، به اهمیت بازرگانى و تجارى آن، براى ارتباط سرزمینهاى اسلامى با هند از طریق این شهر، توجه بسیار داشتهاند. به همین سبب است که در همان اوایل فتح، همراهى بازرگانان را با سپاهیان مسلمان مشاهده مىکنیم.319
••• پىنوشت
منابع
ـ ابن بلبان، علاءالدین على بن بلبان الفارسى، (محمد بن حبان بن احمد)، صحیح ابن حبان، به ترتیب ابن بلبان، ج1، چاپ اول: مؤسسه الرساله، 1414 ق.
ـ ابن حوقل نصیبى، ابىالقاسم، صورة الارض، قسمت دوم، چاپ دوم: بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1938م.
ـ ابن خرداذبه، المسالک والممالک، بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1889م.
ـ ابن فقیه، ابىبکر بن احمد بن محمد همذانى، مختصر کتاب البلدان، بیروت، دار صادر، طبع لیدن، 1302ق.
ـ اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج2، ترجمه مریم میراحمدى، چاپ چهارم: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1379.
ـ ـــــــــــــــ، «تجارت سرزمینهاى شرقى در سدههاى نخستین اسلامى»، ترجمه یعقوب آژند، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره اول، سال دوم، بهار1380.
ـ اصطخرى، ابواسحاق ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمه قرن 5 و 6، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1368.
ـ اعتمادالسلطنه، محمد حسن خان، تطبیق لغات جغرافیاى قدیم و جدید ایران، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ اول: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1363.
ـ بیهقى دبیر، ابوالفضل، تاریخ بیهقى، ویرایش جعفر مدرس صادقى، چاپ اول: تهران، نشر مرکز، 1377.
ـ توفیقى، حسین، آشنایى با ادیان بزرگ، چاپ چهارم: تهران، سمت و قم، مؤسسه طه و مرکز جهانى علوم اسلامى، 1380.
ـ جرفادقانى، ابوالشرف ناصح بن ظفر، ترجمه تاریخ یمینى، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.
ـ جوزجانى، منهاج سراج، طبقات ناصرى، ج1، تصحیح مقابله و تحشیه عبدالحى حبیبى، تهران، دنیاى کتاب، 1363.
ـ حبیبى عبدالحى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، چاپ دوم: تهران، دنیاى کتاب، 1363.
ـ ـــــــــــــــ، جغرافیاى تاریخى افغانستان، چاپ دوم: پیشاور، مرکز نشراتى میوند، 1378.
ـ حداد عادل، غلامعلى، دانشنامه جهان اسلام، ج3، چاپ دوم: تهران، بنیاد دائرهالمعارف اسلامى، 1378.
ـ حموى، یاقوت، معجم البلدان، ج1، بیروت، دار الکتب العلمیه، بىتا.
ـ دائرهالمعارف آریانا، ج4، کابل، انجمن دائرهالمعارف افغانستان، مطبعه دولتى، میزان، 1331 ق.
ـ رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج1، چاپ سوم: قم، انتشارات انصاریان، 1380.
ـ زرینکوب، عبدالحسین، دو قرن سکوت، چاپ دهم: تهران، انتشارات سخن، 1378.
ـ زورقى، ناصر، «هیرمند: رژیم حقوقى و نقش آن در جابجایى تمدنهاى باستان»، اسوه، سال هفتم، ش 8 / پیاپى 83، آبان 83.
ـ سمعانى، عبدالکریم بن محمد بن منصور، کتاب الانساب، ج1، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1419 ق.
ـ شاملو، ولى قلى بن داود قلى، قصص الخاقانى، پاورقى سیدحسن سادات ناصرى، چاپ اول: تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376.
ـ صدیقى، غلامحسین، جنبشهاى دینى ایرانى (در قرن 2 و 3 ق)، چاپ دوم: تهران، انتشارات پاژنگ، 1375.
ـ صفا، ذبیحاللّه، تاریخ ادبیات در ایران، ج1، تهران، انتشارات فردوس، 1363.
ـ غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج1، قم، احسانى، بىتا.
ـ قلقشندى، احمد بن على، جغرافیاى تاریخى ایران در قرن نهم هجرى، برگرفته از کتاب صبح الاعشى فى صناعة الانشاء، ترجمه محجوب زویرى، چاپ اول: تهران، انتشارات وزارت خارجه، 1380.
ـ کلینى، کافى، تحقیق علىاکبر غفارى، ج5، چاپ سوم: تهران، دارلکتب الاسلامیه، 1376.
ـ گروهى از پژوهشگران، افغانستان (مجموعه مقالات)، ترجمه سعید ارباب شیرانى، هوشنگ اعلم، تهران، بنیاد دایره اسلامى، 1376.
ـ لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364.
ـ مارکوارت، یوزف، ایرانشهر بر مبناى جغرافیاى موسى خورنى، ترجمه مریم میراحمدى، چاپ اول: تهران، انتشارات اطلاعات، 1373.
ـ محرمى، غلامحسن، تاریخ تشیع، چاپ دوم: قم، انتشارات ناصح، 1382.
ـ مقدسى، محمد بن احمد، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، چاپ اول: بیروت، مؤسة العربیه للدراسات و النشر و ابوظبى، دار السویدى للنشر و التوزیع، 2003 م.
ـ منتظرىمقدم، حامد، «هند از نگاه مسعودى»، فصلنامه علمى ـ تخصصى نامه تاریخ پژوهان، سال یکم، ش 2، تابستان 1384.
ـ موسوى بجنوردى، کاظم، دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج12، چاپ اول: تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، 1383.
ـ میرى، مهدى و حمید حسنعلىپور، پیشینه تجارت در شهر سوخته، چاپ اول: افغانستان، دانشگاه زابل، 1382.
ـ ناجى، محمدرضا، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، تهران، انتشارات مجمع علمى تمدن و فرهنگ سامانیان، 1378.
ـ نجاشى، تهذیب المقال فى تنقیم الرجال، ج 2، به اهتمام سیدمحمدعلى الموحد الابطحى، نجف اشرف، 1390 ق.
ـ نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، تصحیح ملکالشعراى بهار، چاپ دوم: تهران، انتشارات پدیده خاور، 1366.
ـ نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ترجمه میرحسین شاه، چاپ اول: تهران، دانشگاه الزهراء علیهاالسلام، 1373.
ـ یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، البلدان، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422 ق.
_ Murray, M.A; Encyclopedia International; New York, 1967, vol 7.
_ Monkhouse, F. J; A Dictionary of Geography; London, 9691.
--------------------------------------------------------------------------------
173. جغرافیاى تاریخى Historical Geography)) به مطالعه و بیان توزیع پدیدهها در گذشته تاریخى مىپردازد؛ بدینسان که تغییرات متوالى را به ترتیب تاریخى نشان مىدهد... .(M.A.Murray, Encyclopedia International; New York, 1967, vol 7, p 510.)بنابر تعریفى دیگر، جغرافیاى تاریخى شامل بازسازى محیطهاى گذشته به شیوه بررسى سلسله وقایع در یک زمان یا ارزیابى آنها با توجه به تحولات تاریخى گذشته است.
(F. J. Monkhouse, A Dictionary of Geography; London,1969, p 176.)در برآیند این دو تعریف، در تعریف سومى مىتوان گفت که در جغرافیاى تاریخى به پدیدههاى تاریخى در ادوار مختلف با توجه به عوامل تأثیرگذار در تاریخ، مانند طبیعت، انسانها، اقتصاد، سیاست و... پرداخته مىشود. گفتنى است که چون مباحث مربوط به محور سیاسى جغرافیاى تاریخى بُست تا دوران معاصر، شامل دورههاى فتح، امویان، عصر اول عباسى، طاهریان، صفاریان، غزنویان و... مىباشد، از این رو پرداختن به آنها ضمن یک مقاله به صورت تفصیلى غیر ممکن است. در صورت امکان در بخشهاى بعدى این مقاله به محور سیاسى توجه خواهد شد.
174. کارشناس ارشد تاریخ تمدن. تاریخ دریافت: 5/4/87 ـ تاریخ پذیرش: 26/5/87.
175. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص186.
176. همان.
177. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، تطبیق لغات جغرافیاى قدیم و جدید ایران، ص46.
178. علاءالدین على بن بلبان، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، پاورقى ص8.
179. غلامعلى حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
180. دائرهالمعارف آریانا، ج 4، ص 135.
181. احمد بن على قلقشندى، جغرافیاى تاریخى ایران در قرن نهم هجرى، ص 66.
182. لسترنج، جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى، ص 368.
183. ابن حوقل، صورة الارض، ص417.
184. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج 1، ص 492.
185. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
186. محمد بن احمد مقدسى، احسن التقاسیم فى المعرفة الاقالیم، ص 365.
187. لسترنج، همان، ص369.
188. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص24.
189. کاظم موسوى بجنوردى، دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 108.
190. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص380.
191. یوزف مارکوارت، ایرانشهر بر مبناى جغرافیاى موسى خورنى، ص 82 ـ 83.
192. همان، ص 62.
193. همان، ص 83.
194. ابن خرداذبه، المسالک والممالک، ص 50.
195. همان، ص 243.
196. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 317.
197. همان، ص 320.
198. یاقوت حموى، معجم البلدان، ج1، ص 492.
199. سمعانى، کتاب الانساب، ج 1، ص 248.
200. مقدسى، همان، ص 261.
201. یعقوبى، البلدان، ص 102.
202. ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، ص 208.
203. ابواسحاق ابراهیم اصطخرى، مسالک و ممالک، ص 192.
204. ابنحوقل، همان، ص 414.
205. لسترنج، همان، ص 369.
206. مقدسى، همان، ص 72.
207. همان، ص 265.
208. لسترنج، همان، ص369 و دائرهالمعارف آریانا، ج 4، ص 153.
209. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
210. مقدسى، همان، 265.
211. همان، ص 161.
212. همان، ص 265.
213. همان، ص 261.
214. لسترنج، همان، ص 369.
215. همان، ص 368.
216. اصطخرى، همان، ص 198.
217. مقدسى، همان، ص 261.
218. لسترنج، همان، ص 359.
219. همان.
220. همان، ص 364.
221. اصطخرى، همان، ص 194.
222. ابنحوقل، همان، ص 417.
2231. j.R.G.S
2242. savage Landor ,Across coverted Lands, 2, P.27.
225. لسترنج، همان، پاورقى ص 365، به نقل از: Saikx, Persia, P.513.
226. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
227. مهدى میرى و حمید حسنعلىپور، پیشینه تجارت در شهر سوخته، ص 25.
228. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 85.
229. برتولد اشپولر، «تجارت سرزمینهاى شرقى در سدههاى نخستین اسلامى»، ترجمه دکتر یعقوب آژند، فصلنامه تاریخ اسلام، ش اول، سال دوم، بهار 1380، ص 194.
230. دائرهالمعارف آریانا، ج 4، ص 153.
231. همان.
232. ابن حوقل، همان، ص 419.
233. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
234. برتولد اشپولر، «تجارت سرزمینهاى شرقى در سدههاى نخستین اسلامى»، ص 194.
235. برتولد اشپولر، «تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى»، ج 2، ص 226.
236. برتولد اشپولر، تجارت سرزمینهاى شرقى در سدههاى نخستین اسلامى، ص 194.
237. اصطخرى، همان، ص 422.
238. همان، ص 199 ـ 200 و ابنحوقل، همان، ص 418.
239. همان.
240. ناصر زورقى، «هیرمند: رژیم حقوقى و نقش آن در جابجایى تمدنهاى باستان»، اُسوه، سال هفتم، ش هشتم / پیاپى 83، آبان 83، ص 34 و 35.
241. لسترنج، همان، ص 363.
242. مقدسى، همان.
243. ابن حوقل، همان، ص 419.
244. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
245. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 680.
246. دائرهالمعارف آریانا، ج 4، ص 153.
247. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج 2، ص 210.
248. همان، ص 215.
249. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص320.
250. همان.
251. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
252. ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانى، ترجمه تاریخ یمینى، ص 202.
253. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخ افغانستان، ص 194.
254. محمدرضا ناجى، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، ص 664.
255. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 626.
256. ابوالفضل بیهقى دبیر، تاریخ بیهقى، ص 57.
257. گروهى از پژوهشگران، افغانستان مجموعه مقالات، ص 35 ـ 45.
258. ابوالفضل بیهقى دبیر، همان، ص 46.
259. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 24.
260. ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 1، ص 147.
261. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 209 ـ 210.
262. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 312 و 325.
263. ابنحوقل، همان، قسمت دوم، ص 419.
264. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 132.
265. همان، ص 131.
266. همان، ص 33.
267. همان، ص 33 ـ 34.
268. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 62.
269. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
270. حسین توفیقى، همان، ص 45.
271. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
272. حسین توفیقى، همان، ص45.
273. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
274. غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 154.
275. عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت، ص 321.
276. نویسنده نا معلوم، تاریخ سیستان، ص 142.
277. غلامحسین صدیقى، جنبشهاى دینى ایرانى در قرن 2 و 3 ق، ص 194.
278. نویسنده نا معلوم، تاریخ سیستان، ص 142.
279. غلامحسین صدیقى، همان، ص 194 ـ 205.
280. حامد منتظرى مقدم، «هند از نگاه مسعودى»، فصلنامه علمى ـ تخصصى نامه تاریخ پژوهان، سال یکم، ش 2، تابستان 1384، ص 191.
281. شیخ کلینى، کافى، ج5، ص111 ـ 112 و نجاشى، تهذیب المقال فى تنقیم الرجال، ج 2، ص 414.
282. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 226.
283. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 100.
284. غلامحسن محرمى، تاریخ تشیع، ص 127.
285. ولى قلى بن داود قلى شاملو، قصص الخاقانى، ج1، ص 352 ـ 371.
286. مقدسى، همان، ص 264 ـ 265.
287. ابنحوقل، همان، ص 419.
288. نویسنده نامعلوم، حدود العالم من المشرق الى المغرب، ص 320.
289. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 31 به بعد.
290. همان، ص 263.
291. همان، ص 207.
292. عبدالحى حبیبى، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، ص 680.
293. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 125.
294. همان، ص 315.
295. همان، ص 316، با پاورقى 4.
296. همان، ص 315.
297. همان، ص 175.
298. همان، ص 306.
299. همان، ص 370.
300. همان، ص 207.
301. همان، ص 117.
302. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ج 2، ص 181.
303. همان، ص 404.
304. محمدرضا ناجى، تاریخ و تمدن اسلامى در قلمرو سامانیان، ص 676.
305. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 192.
306. همان، ص 193.
307. منهاج السراج جوزجانى، طبقات ناصرى، ج 1، ص 354.
308. دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 110.
309. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 193 و 194.
310. یاقوت حموى، همان، ص 492.
311. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
312. ولى قلى بن داود قلى شاملو، همان، ج 1، ص 352.
313. همان، ص 352 ـ 371.
314. دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 12، ص 110.
315. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 381.
316. عبدالحى حبیبى، جغرافیاى تاریخى افغانستان، ص 194.
317. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 380.
318. مهدى میرى و حمید حسنعلىپور، همان، ص 25.
319. نویسنده نامعلوم، تاریخ سیستان، ص 85.