تاریخ اجتماعى شیعیان ایران در نیمه نخست قرن نهم هجرى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ اجتماعى و تحولات مربوط به آن چندى است مورد توجه قرار گرفته است. پژوهش در این باب نهتنها براى شناخت روشها، عوامل، مؤفهها و آراى تاریخى ـ اجتماعى مورخان ضرورى مىنماید، بلکه سبب ایجاد دگرگونىهاى قابل توجهى در نتیجهگیرىهاى صورت گرفته درباره علل ظهور، سقوط، اعتلا و... جوامع گذشته خواهد شد. از این رو مىتوان ادعا کرد تجدیدنظر و حتى بازنویسى بسیارى از موضوعات تاریخى که تاکنون بدون توجه به تاریخ اجتماعى نگارش یافته، ضرورى است.
تحقیق درباره تاریخ اجتماعى عصر اسلامى و بهخصوص تاریخ اجتماعى شیعیان، به سبب پراکندگى آن در منابع متعدد و نبود منابع کهنِ مختص به این موضوع، امر دشوارى به نظر مىرسد.
نوشتارى که در پى مىآید تحقیقى است در مورد برخى عوامل و مؤفههاى تاریخ اجتماعى شیعیان در نیمه نخست قرن نهم (800 ـ 850ق). این دوره، مصادف است با حکومت تیموریان بر سرتاسر ایران و برخى مناطق مسلماننشین اطراف آن، که تحقیق حاضر درصدد پاسخگویى به برخى ابعاد تاریخ اجتماعى آن عصر مىباشد.
واژگان کلیدى: تاریخ اجتماعى، شیعیان، عوامل شکلگیرى، مؤلفهها و تیموریان.
مقدمه
تاریخ اجتماعى به معناى امروزى آن، از غرب وارد علوم ما شده است. برخى گفتهاند: تاریخ اجتماعى، تاریخنگارىاى است که عنصر سیاست در آن دخیل نباشد.2 این تعریف، دقیق نیست، اما محدوده گستردهاى را شامل مىشود. تعریف دیگرى که بیان کردهاند، ویژگىهاى تاریخ اجتماعى را بیان مىکند: تاریخنگارى اجتماعى، تاریخنگارىاى است که نگاه خُرد (نه نگاه کلان) دارد؛ نگاهى از پایین به تاریخ انداختن و به روابط انسانى همه آحاد آن توجه کردن. به بیان دیگر، تاریخ اجتماعى به لایههاى زیرینِ حوادث اجتماعى نگاه مىکند و در مقام تحلیل و تبیین مسائل تاریخ ـ برخلاف شیوه سنتى که به چهرههاى برجسته توجه مىکرده3 ـ به همه اقشار جامعه نگاه مىکند. علاوه بر این، در این تاریخنگارى به جاى توجه به ابعاد شناخته شده، توجه به ابعاد ناشناخته حوادث است. همه توصیف فوق یک معنا را ارائه مىکند:
تاریخ اجتماعى نوعى فهم از تاریخ است که در مقام تحلیل و تبیین حوادث به گرایشهاى فکرى و ویژگىهاى اخلاقى و سبک و سیاق زندگى عامه مردم به عنوان یک عامل اثر گذار بر روند حوادث تکیه مىکند.
محورهاى کلى بحث در تاریخ اجتماعى
الف) عوامل مؤر بر شکلگیرى تاریخ اجتماعى
مهمترین این عوامل عبارتاند از:
1. نژاد: منظور همان توالى نسلها و همبستگى خونى مىباشد. شناخت این عامل، دریچهاى به روى ما باز مىکند که ریشه زندگى اجتماعى آنان را بهتر درک کنیم. براى استفاده از این عامل در بحث تاریخ اجتماعى باید کتابهاى مردمشناسى را مطالعه نمود.
2. دین/ مذهب: اندیشههاى دینى همواره بر شیوه زندگى مردم اثرگذار بودهاند؛ این تأثیر، گاه در حیطه اندیشههاست و گاه در حیطه رفتارها. در بحث دین باید به دو نکته توجه کرد: اول، آنکه برخى مسائل متأثر از آموزههاى دینى هستند؛ یعنى رابطه مستقیم با دین ندارند، بلکه با واسطه، رنگ دینى به خود مىگیرند. به عنوان مثال، تکیه، حسینیه، زینبیه و... دستور دینى مستقلى براى تأسیس آنها در دست نیست، بلکه آنچه وارد شده تکریم شعائر و زنده نگهداشتن اهلبیت علیهمالسلام است که سبب شکلگیرى نهادى خاص در زندگى اجتماعى شده است. این مورد نه دینى خاص است و نه جزء امور لاینفک زندگى مردم، بلکه متأثر از آموزههاى دینى است. دوم، بحث تطبیقپذیرى دین با محیطهاى مختلف و هنجارهاى اجتماعى است. با بررسى دقیق مىتوان روشهاى تطبیقى پیروان یک دین را با محیطهاى مختلف به دست آورد. به عنوان مثال، شیعیان در محیطهاى مختلف به شکلهاى مختلف با گروههاى دیگر تعامل مىکنند، چنانکه شیعیان در هند، پاکستان، افغانستان، ایران، عراق و لبنان هر کدام به گونهاى خاص زندگى مىکنند. بحث تطبیقپذیرى پیروان دین واحد با محیطهاى مختلف اجتماعى از عرصههاى بررسى در تاریخ اجتماعى است.
3. اقلیم/ سرزمین (شرایط آب و هوایى): محیط طبیعى که انسان در شکلگیرى آن اثرگذار نیست بر چگونگى زندگى اجتماعى انسانها اثرگذار است. مثلاً پوشش مردان و زنان، نوع سرپوش، خوراک و نگهدارى آذوقه در محیطهاى پرباران شمال، برفى کوهستانى و کویرى و خشک با هم تفاوت دارد. همچنین نوع ساخت و مهندسى مسکن و مصالح به کار رفته در آن، هنرها و صنایع دستى و همچنین ابزار دفاعى در مناطق مختلف جغرافیایى، با توجه به نیاز آنها متفاوت است. به عنوان مثال، پشتبامها در مناطق برفى و بارانى به صورت شیبدار و در مناطق کویرى، مثل یزد صاف و همراه با بادگیرهاى متعدد است که هر یک به نوبه خود حرفه و هنرمندانى خاص را مىطلبد. بنابراین، تنوع شرایط آب و هوایى باعث تنوع زندگى اجتماعى مىگردد.
4. باورها و اعتقادات: هرچند قسمت عمده باورهاى مردم دینى است، اما پارهاى از باورها منشأ دینى ندارند یا منشأ دینى داشتن آنها محل اختلاف و تشکیک است. مثلاً در بین هندوها مسئله تناسخ وجود دارد که الزاما بحثى دینى نیست.
5. مهاجرت: علم به اینکه افراد ساکن در این منطقه بومى هستند یا مهاجرت کردهاند و به این منطقه آمدهاند براى فهم تاریخ اجتماعى آن منطقه بسیار مهم است، مثل بومى یا مهاجر بودن فاطمیان مصر یا وجود قطعهاى منحصر به فرد که از مختصات هنرى یک منطقه جغرافیایى خاص است، در منطقهاى دیگر مىتواند حاکى از مهاجرت (اختیارى یا اجبارى) هنرمندان و ساکنان آن منطقه به منطقه جدید و تولید آن قطعات هنرى در مکان فعلى باشد.
6. کارکردهاى اجتماعى نهادهاى غیر اجتماعى: مثل اقتصاد، سیاست و... . هیچ نهاد اجتماعى نیست که بتواند تنها در محدوده خودش باقى بماند، بلکه تأثیرى بر دیگر نهادها و مناطق اطراف خودش خواهد داشت.
7. نظام ارتباطى: آسان بودن ارتباط عامه مردم با عالمان و دانشمندان باعث شیوع اندیشهها و شکوفا شدن آنها مىشود، اما عدم ارتباط عالمان و دانشمندان با مردم (مثل رابطه ائمه علیهمالسلام با مردم که در غالب اوقات محدود بود) باعث ایجاد و شیوع انگیزههاى افراطى، تفریطى و... خواهد شد. پس نظام تولید، توزیع و دریافت پیام یکى از وجوه اثرگذار بر زندگى اجتماعى است که مىتوان به جرئت گفت فهم زندگى اجتماعى مکانى بدون توجه به چگونگى تولید، توزیع و دریافت پیام، ممکن نیست. مسئله نظام ارتباطى و ارتقا یا کاستىهاى آن، بهخصوص در جوامع اسلامى اثر خود را بسیار واضحتر نشان مىدهد.
8. حوادث مهم طبیعى و غیر طبیعى: مثل زلزله، سیل، طوفان و جنگ. گاه پس از یک زلزله شدید تمام الگوهاى معمارى به یک باره کاملاً دگرگون و باعث ایجاد تحول در زندگى مىشود یا پس از جنگ با ورود قوم غالب به درون قوم مغلوب، الفاظ، هنجارها، مناصب و حتى گاه بازىها تغییر مىیابد.
البته این عوامل در همه جا یکسان وجود ندارد، بلکه یک عامل در جایى بسیار اثرگذار است و در جایى دیگر اصلاً اثرى ندارد یا اثر آن بسیار کم است.
ب) مؤفههاى تاریخ اجتماعى
برخى از این مؤفهها عبارتاند از:
1. سبک زندگى: مراد الگو یا مجموعه نظاممند کنشهاى مرجح است. مؤفههاى سبک زندگى به اختصار عبارتاند از: 1. شیوه تغذیه (شامل نوع غذاهاى مصرفى و مواد بهکار رفته در آن، شیوه نگهدارى مواد غذایى یا غذاى خاص یک منطقه) 2. خودآرایى (پوشاک، مد و...) 3. نوع مسکن (شامل معمارى، دکور، اثاثیه و...) 4. وسائل حمل و نقل 5. شیوههاى استفاده از اوقات فراغت 6. رفتارهاى اجتماعى (منظور رفتارهایى است که انسان براى بیان احساسات، عواطف و ... انجام مىدهد).
2. نمادهاى غیر زبانى: یعنى نشانههایى که پیامى را به دیگرى منتقل مىکند. نمونههایى از نمادهاى غیر زبانى عبارتاند از: پرچم، لباس و ابزارهاى اطلاعرسانى مثل طبل، شیپور و... . در این مقوله آنچه یک قوم ابداع مىکند حائز اهمیت است، مثل کلاه (یا عمامه) ابداعى ـ اختصاصى قزلباشها که دوازده گره داشته است.
3. نمادهاى زبانى: این مؤفه خود شامل دو قسم کتبى و شفاهى است. نمادهاى زبانى کتبى، مثل متن کتیبهها، نوشته روى سنگ قبرها، مقبرهها، سکهها و... . نمادهاى شفاهى، مانند ضربالمثلها، داستانها، اسطورهها، الفاظ وارداتى و تکه کلامهایى که در مدت کوتاهى رواج پیدا مىکند. اطلاعاتِ شفاهى مربوط به تاریخ اجتماعى در مقایسه با نمادهاى کتبى، بیشتر است، زیرا گوینده، اولاً: چون در تحولات حضور داشته یا با واسطه آن را نقل مىکند و مهارتى در تاریخنگارى ندارد آنچه دیده و فهمیده است بیان مىکند و سعى مىکند فضا را به گونهاى ترسیم کند تا شنونده خوب آن را بفهمد. ثانیاً: سطح فکرى جامعه آن زمان را روشن مىسازد. ثالثاً: بیان کننده سطح مشارکت مردم در وقایع است و... . در مؤلفه شفاهى هرچه گوینده در ردههاى پایینتر و دورتر از چهرههاى اصلى باشد، بهتر مىتواند ما را به تاریخ اجتماعى خود برساند.
4. آداب و رسوم: مثل جشنها، عزادارىها، بازىها، مراسم مراحل مختلف زندگى انسان، مانند تولد، ختنه کردن، مدرسه، جشن تولد، ازدواج و مرگ. همچنین در این بخش مىتوان به آداب پزشکى متداول میان شیعیان اشاره نمود، به عنوان مثال، توسل به اولیا، زیارت و نذر براى شفا گرفتن.
5. حرفهها و مشاغل: برخى حرفهها و مشاغل، خاص هستند؛ بدین معنا که گاه متعلق به جغرافیاى خاصى مىشوند یا اعتقادات دینى مردم منطقهاى باعث ایجاد حرفهاى خاص مىشود که در دیگر نقاط دنیا دیده نمىشود. این حرفه و وسایل مرتبط با آن از ویژگىهاى یک منطقه یا مربوط به برههاى خاص از زمان است. به عنوان مثال، هنر، حرفه و مهندسى ساخت قلعه روى کوههاى صعبالعبور در برههاى خاص توسط اسماعیلیان ایران انجام مىشد.
6. فضاى کالبدى شهرى: نوع پراکندگى خانهها، اماکن، کارگاهها، دانشگاهها، مراکز دولتى و حکومتى، مساجد و... و اینکه در کجاى شهر قرار گرفتهاند در شناخت تاریخ اجتماعى یک منطقه بسیار حائز اهمیت است. به عنوان مثال، آنچه در بازارهاى قدیمى جلب توجه مىکند وجود اماکنى، همچون مسجد، مدارس علمیه و حمام در آنهاست که در بناهاى جدید این اماکن وجود ندارد.
7. نهاد خانواده: این نهاد یکى از مهمترین نهادهاى اجتماعى در دنیا و بهویژه بین مسلمانان مىباشد و از قداست خاصى برخوردار است. بحث حساسیت نسبت به ناموس یکى از ویژگىهاى بارز این مؤفه است. آداب خاص برخى مناطق یا خانوادهها در مراسم خواستگارى، عقد و ازدواج، گاه از ویژگىهاى منحصر به فرد آنها به شمار مىآید و آنها را از سایرین متمایز مىنماید. همچنین اهتمام برخى ادیان یا مذاهب، مثل تشیع به برگزارى مراسمهاى مربوط به ازدواج در اماکن، مثل حرم ائمه علیهمالسلام یا شهر مدینه منوره یا زمانهاى خاص، مثل ایام ولادت معصومان علیهمالسلامو اعیاد شعبانیه و غدیر، قابل توجه مىباشد.
یادآورى این نکته، ضرورى است که در مواردى، از آداب یا سنتهاى مرسوم میان شیعیان یاد مىکنیم که زمان آن مربوط به اواخر قرن هشتم یا نیمه دوم قرن نهم مىباشد که در این گونه موارد نباید اشکال شود که این مسئله مربوط به نیمه نخست قرن نهم نیست، چراکه یک رسم و عادت اجتماعى مثل یک جشن یا یک بازى یا یک حرفه و صنعت، معمولاً براى سالهاى متمادى باقى مىماند، مگر اینکه اتفاق بزرگى، مثل جنگ، زلزله یا... رخ دهد که آنها را تحت تأثیر قرار دهد.
اکنون پس از معرفى اجمالى عوامل و مؤفههاى تاریخ اجتماعى، بحث تفصیلى تاریخ اجتماعى شیعیان ایران در نیمه نخست قرن نهم هجرى را آغاز مىکنیم.
عوامل شکلگیرى تاریخ اجتماعى شیعیان ایران
1. نژاد طبقه حاکم در این دوره
تاریخ اجتماعى این دوره از تاریخ، مقارن است با دوره حکومتى تیموریان. تیمور مؤس این سلسله در شهر کَشّ (به معناى شهر سبز) در نزدیکى سمرقند به دنیا آمد و دوران کودکى و احتمالاً نوجوانى خود را در آنجا سپرى کرد. نژاد تیموریان «قراوناس» نام داشت. این اصطلاح در مورد مغولانى به کار مىرفت که نژاد مختلط (مغولان ترکزاده) داشته و در منطقه مرزى هند و ایران زندگى مىکردند.4
2. دین ـ مذهب تشیع و تطبیقپذیرى آن با هنجارهاى مختلف
تیموریان زمانى حکومت را در دست گرفتند که وضع اجتماعى ـ مذهبى شهرهاى مهم ایران، به نفع شیعیان گرایش یافته بود و مسلماً آنان ناگزیر از توجه به شیعیان و مظاهر و شعائر مذهبى آنان بودند. تیموریان در ابتداى ورود به ایران با حرکتهایى از طرف برخى شیعیان روبهرو شدند که هرچند به پیروزى شیعه و عقبنشینى تیموریان نینجامید، اما نشانهاى از روحیه ظلمستیزانه شیعیان بود5 و در شکلگیرى برخوردهاى بعدى تیمور مؤر واقع شد و تیمور را به انعطاف و ملایمت و مدارا با آنان واداشت. به عنوان نمونه، مىتوان به اهداى کتاب عمده الطالب تألیف ابنعِنَبه که در مورد شیعیان و علویان نوشته شده بود و به تیمور اهدا گردید، اشاره کرد. این نوشته از نظر موضوع و تقدیم آن به تیمور، اهمیت دارد. جرئت اهداى کتابى با موضوع شیعیان و پذیرفته شدن آن توسط تیمور، خود گواهى بر وضع سیاسى ـ مذهبى دوره تیمور و رشد، اعتبار، نفوذ و آزادى شیعیان مىباشد،6 همچنانکه نشان دهنده آن است که تیمور مجبور به پذیرش و احترام شیعیان بوده است.7
از طرف دیگر، شیعیان نیز بر حفظ موقعیت سیاسى ـ مذهبى به دست آمده پاى مىفشردند و در مواردى نیز روى خوش به تیمور و تیموریان نشان مىدادند، چنانکه سربداران به لشکریان تیمور پیوستند و قابلیتى که از خود نشان دادند، موجب توجه و اعتناى ویژه وى به آنان شد.8 علاوه بر این، هنگامى که سپاهیان تیمور به نواحى مرکز تا جنوب ایران هجوم بردند، امیر مجدالدین مظفر کاشى که از طرف سلطان زینالعابدین مظفرى (خواهرزاده خود) فرمانرواى اصفهان و کاشان بود در بدو ورود سپاهیان این مهاجم تازهنفس با حسن سیاست و زیرکى، از قتل و غارت آنها جلوگیرى کرد. هرچند که بعدها بر اثر تجاوزات تاتارها، مردم (سنى مسلک) اصفهان به جان آمده و آنها دست به گریبان شدند و لشکریان تیمور نیز با قتلعام وحشیانه شورش را در هم شکستند، ولى شیعیان کاشان در این مرحله از مخاطرات برکنار و سالم ماندند.9 همچنین خواندمیر از استقبال شیعیان از حکومت تیمور خبر مىدهد و مىنویسد:
سادات عظام واجبالاحترام، مانند افتخار اولاد خیرالانام سید برکه و قدوه احفاد ائمه اثنىعشر خانزاده ابوالمعالى و... از اشراف و اعیان طوائف انسانى که در قبة الاسلام بلخ مجتمع بودند بر سلطنت آن امیر کشورگیر اتفاق نمودند.10
شیعیان در این برهه در مواردى نقش شفاعت کننده و تعدیل کننده ظلم تیموریان را نیز بر عهده داشتند. به گزارش میرخواند، در حمله تیمور به کرمان سلطان اویس و مردم از امیر شمسالدین بمى که از شیعیان بود، خواستند تا به اردوى تیمور رفته، از آنان شفاعت نماید. او چنان کرد و براى مردم کرمان امان گرفت.11
3. نظام ارتباطى و نمادهاى زبانى
حضور شاعران نامور در قرن نهم در شهرهاى نیشابور و سبزوار باعث گسترش تشیع در این مناطق شد. شاعران و اشعار آنها از ابزارهاى مهم تبلیغاتى در عصرهاى گذشته به حساب مىآمد. با کمى اغماض مىتوان شاعران آن زمان را به رسانههاى عمومى امروز تشبیه کرد که نفوذ زیادى داشتند و حوزه ارتباطىشان گسترده بود.
شیخ فخرالدین حمزة بن على بیهقى، متخلص به آذرى، یکى از مشاهیر مشایع و بزرگان شعراى قرن نهم به شمار مىآید. قاضى نوراللّه شوشترى در مورد وى مىنویسد: «اکثر قصیدههاى دیوان شیخ در مناقب اهلبیت علیهمالسلام واقع شده است».12
یکى دیگر از شاعران قرن نهم، شمسالدین محمد بن عبداللّه کاتبى نیشابورى13 بوده است. وى در مناقب ائمه علیهمالسلام، مصائب شهداى کربلا و نیز به صورت موعظه، اشعارى سروده است.14
4. حوادث غیر طبیعى
عاملِ جنگ
تیمور و سپاهیان وى به برخى از شهرهاى شیعهنشین قرن نهم هجوم بردند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود. نکته قابل توجه در تمامى این شهرها عمق ویرانى و فجایع انسانى آنهاست.
قم: شهر قم به دلیل مقاومت در برابر حمله تیمور در آستانه نیمه نخست قرن نهم هجرى چنان ویران شد که آثار آن نهتنها در طول این قرن، بلکه تا اواخر قرن دهم نیز باقى بوده است. فیض در کتاب خود ضمن اشاره به این واقعه و همچنین قتلعام انجام شده توسط تیمور مىنویسد:
تیمور که خود را اهل فضل و کمال مىپنداشت مردم قم را مستوجب قتل مىانگاشت، علاوه در یورشهاى خویش چون با مقاومت مردم مواجه مىگردید پس از تسخیر آن شهر به قتلعام مىپرداخت که از این جهت هم اهل قم را طبق معمولِ خود، لازمالسیاسه مىدانست، زیرا مردم قم دروازهها را بر روى تیموریان ببستند و به حصاردارى پرداختند، پس فرمان داد تا در پناه خرکها نقبهایى تا زیر بارو بزدند و آنها را از باروت پر ساخته منفجر کردند و قسمتى از باره را منهدم گردانید. پس به شهر درآمده به استثناى دانشمندان و هنرمندان، به قتلعام بقیه مردم پرداخت. جان کارترایت سیاح انگلیسى که در سال 1600 میلادى (حدود 984ق) قم را دیدار کرده در یادداشتهاى خود مىنویسد در اثر ویرانىهایى که تیمور لنگ به جاى گذاشته است این شهر زیبا تقریبا تا نصفِ مساحت واقعى خود کوچک شده است.15
به فاصله چند سال پس از این واقعه، بار دیگر شهر قم توسط تیموریان و این بار توسط اسکندر، فرزند عمر شیخ و نوه تیمور مورد هجوم قرار گرفت. اسکندر بارها به قم لشکر کشید، حتى یک بار به مدت دو سال قم را در محاصره خود داشت،16 ولى هر بار با مقاومت مردم و فرمانرواى این شهر به نام خواجه محمد قمى روبهرو شده، بدون دستیابى به نتیجهاى عقب مىنشست. سرانجام با خیانت یکى از معتمدین خواجه محمد قمى به نام مظفر فراهانى این شهر در سال 815ق سقوط کرد و به دست اسکندر تیمورى افتاد و اموال بسیارى را از این شهر به غارت بردند.17
کرمان و اصفهان: این دو شهر نیز در سال 816ق به سبب حملههاى شاهرخ متحمل خرابىهاى زیادى شد.18
رى: از جمله شهرهاى شیعهنشینى که در اثر حمله تیمور ویران شد مىتوان به شهر رى اشاره کرد. رى که در آن زمان شهرى بزرگ و آباد بوده و نواحى اطراف آن نیز به نام رى خوانده مىشد، توسط تیمور به کلى ویران و اهالى آن متوارى یا کشته شدند و به شهرى متروک تبدیل گردید. کلاویخو19 در این باره مىنویسد:
از تهران به راه افتادیم و پس از پیمودن دو فرسخ در جانب راست، بناهاى شهرى عظیم را دیدیم که متروک مانده و ویران گشته بود. این، آثارِ همان شهر رى است.20
کاشان: هرچند شهر کاشان از حمله، تخریب و قتلعام تیموریان در امان ماند، اما پس از رفتن سپاهیان تیمور، امیران محلى به نامهاى شاه منصور و سلطان زینالعابدین به جان هم افتادند و آتش جنگ میان آنان شعلهور و دامنگیر شهر و مردم کاشان شد. این جنگ به شدت تمام ادامه یافت تا آنکه شهر به دست شاه منصور افتاد.21
مؤفههاى تاریخ اجتماعى شیعیان ایران
1. حرفهها و مشاغل
الف ـ تولید پارچه
در زمان حکومت تیمور هرگاه شهرى شورش مىکرد لشکریان وى قتلعام وسیعى را در آن به راه مىانداختند. این قاعده فقط در چند مورد استثنا شده است که شهر یزد یکى از آنهاست. این شهر پس از شورش توانست از انعطاف تیمور بهره گیرد و تیمور دستور داد نه شهر را غارت کنند و نه مالى از آنان بگیرند و حتى مالیاتى را که بر اهالى شهر بسته بودند به مدت دو سال بخشید. برخى علت انعطاف تیمور با اهالى یزد و نجات آنان را از قتلعام، به حرفه و شغل آنان ربط داده و نوشتهاند: «یزد مرکز تولید منسوجات بود و تیمور به صنایع آنان احتیاج داشت».22
ب ـ کاشىکارى و معرقکارى، حرفه و تبلیغ تشیع
قم: شغل کاشىکارى که علاوه بر جنبه حرفهاى و شغلى، ابزار تبلیغاتى نیز به شمار مىرفت، در این قرن وجود داشته است. در این راستا مىتوان به کاشىکارىهاى موجود در امامزاده ابراهیم که تاریخ 805ق روى آنها نصب شده، اشاره نمود.23
یزد: از مشاغل شیعیان این شهر در این دوره مىتوان به معرقکارى اشاره کرد. کاشىهاى معرق که به صورت یک کتیبه و به سال 837ق در بقعه یکى از امامزادههاى یزد به نام ابوجعفر محمد بن على (از سادات عریضى) نصب شده و کتیبه معرق دیگرى شامل اسامى دوازده امام که در ایوان اصلى مسجد جامع یزد به تاریخ 836ق نصب گردیده،24 نشانه وجود چنین شغلى در آن زمان در شهر یزد مىباشد.
قزوین: صندوق منبتکارى شده به تاریخ 806ق روى قبر امامزاده حسین در قزوین نشان دهنده وجود چنین شغلى بین شیعیان (ساکن در این شهر یا دیگر نقاط ایران) در قرن نهم است. این صندوق بنابر آنچه در کتیبه بدنه شرقى آن (پایین پا) دیده مىشود توسط دو برادر به نامهاى استاد على و استاد بایزید، فرزندان بابا خواجه تبریزى ساخته شده است.25
ج ـ تجارت منسوجات دستى و پارچه
آمبروسیو کنتارینى، سفیر ونیز به دربار اوزون حسن که اندکى پس از نیمه نخست قرن نهم هجرى از شهرهاى شیعهنشین قم و کاشان عبور کرده، درباره این دو شهر مىنویسد: قم شهر کوچک، ولى زیبایى است که در دشتى قرار گرفته و بهوسیله دیوارهاى گلى محصور شده است. همه چیز به حد وفور در آن یافت مىشود و داراى بازارهاى خوبى است که مرکز داد و ستد فرآوردههاى دستى و فاستونىهاى آن است... کاشان (هم) داراى حصار و بازارهایى شبیه قم بود، ولى روى هم رفته از قم بهتر بود.26
با توجه به نزدیکى زمان عبور وى از این دو شهر شیعهنشین با نیمه نخست قرن نهم و با ضمیمه کردن این مقدمه که یک شهر به یک باره به مرکز تجارى تبدیل نمىشود، مىتوان مرکز تجارت منسوجات بودن شهر قم را در این برهه از زمان نتیجه گرفت.
د ـ سفالسازى
شهرهاى شیعهنشین رى و کاشان در قرن نهم از مراکز بزرگ سفالسازى بودهاند. بزرگى و گستردگى کار آنان تا بدان جاست که برخى نویسندگان خارجى مدعى شهرت آنها در سرتاسر کشورهاى شرقى اسلامى شدهاند. این شهرت تنها مربوط به چند سال یا چند دهه نبوده، بلکه قرنهاى ششم تا نهم هجرى را دربرگرفته و پس از آن نیز تا قرن یازدهم به طور نسبى ادامه یافته است. محصول کارخانههاى این دو شهر شیعى به حدى زیاد بوده است که ظرفهاى سفالین آنها در دسترس طبقات مختلف جامعه بوده و همه از آنها استفاده مىکردهاند.27 زکى محمد حسن مىنویسد:
شهر کاشان در تاریخ صنایع خزفسازى و سفالکارى ایران مقامى خیلى ارجمندتر از آن را که اخیرا مورخین فنون صنایع اسلامى براى آن قائل شدهاند دارد... . خلاصه آنکه شهر کاشان یکى از مراکز بسیار مهم صنعت خزفسازى28 بود و در قرنهاى ششم و هشتم هجرى شهرت کارخانههاى این شهر سراسر کشورهاى شرقى اسلامى را فرا گرفته و حتى در قرن نهم هجرى هم آن شهرت و مقام را از دست نداد و بهترین گواه ما در باقى ماندن شهرت صنعتى کاشان تا قرن نهم، وجود آجرى از کاشى است که فعلاً در موزه متروپولیتان نگهدارى مىشود.29
از سخنان پروفسور پوپ، محقق و دانشمند امریکایى نیز مىتوان رقابت تنگاتنگ دو شهر شیعى رى و کاشان را در قرن نهم در صنعت سفالسازى استفاده نمود. وى مىنویسد:
برخلاف تصور عموم، مرکز سفالسازى ایران کاشان بوده نه رى. کاشان از قرن پنجم تا قرن یازدهم پایتخت این هنر شمرده مىشد. تیله شکستههایى که در آنجا به دست آمده، لااقل پنج برابر جاهاى دیگر است و این خود کثرت تولید صنعت سفالسازى را در آن شهر ثابت مىکند.30
ه ـ فرشبافى
صنعت فرشبافى در ایران از زمان سلاجقه آغاز شد و با رواج آن در بسیارى از شهرها در قرن نهم هجرى دوران جوانى خود را تجربه مىنمود. بهترین انواع قالى ایران در چند شهر، از جمله شهرهاى شیعهنشین قم و کاشان بافته و صادر مىشد.31
2. سبک زندگى
الف ـ تغذیه
کلاویخو، سفیر مسیحى کشور اسپانیا در دربار تیمور، درباره تغذیه مردم خراسان تا سمرقند که شامل مناطق شیعهنشین مشهد و اطراف آن نیز مىگردد، به چگونگى نگهدارى خاص و بسیار جالب خربزه اشاره مىکند. از کلام وى مىتوان علاقه مردم به این محصول کشاورزى و در نتیجه، تولید بسیار زیاد آن توسط کشاورزان آن زمان را بهدست آورد. وى مىنویسد:
خربزه در این سرزمین بسیار زیاد و خوب است و در فصل عید میلاد خربزه و انگور فراوان و بسیار مرغوب است. هر روز شتران با بارهاى خربزه از اطراف مىرسند و به راستى مایه شگفتى است که چه مقدار از آن در بازار فروخته و مصرف مىشود. در همه روستاهاى پیرامون شهر، خربزه به قدرى فراوان است که در فصل بهخصوصى آن را خشک مىکنند و مانند انجیر یک سال نگه مىدارند و به کار مىبرند. خربزه را بدین گونه خشک مىکنند:
آن را پارهپاره و به قاچهاى بزرگ تقسیم مىکنند و پوست آن را مىگیرند و آن گاه در جلوى آفتاب مىگذارند تا خشک شود. به مجرد آنکه این تکهها کاملاً خشک شوند آنها را به هم مىبندند و در سبدهایى مىگذارند و انبار مىکنند و دوازده ماه نگاه مىدارند.32
ب ـ سرپوشِ خاصِ مردان خراسان
کلاویخو در مورد سرپوش مردان خراسان مىنویسد: ایرانیان این حدود، دستارى را که با پیچیدن و تاب دادن تکهاى پارچه مىسازند، بر سر مىگذارند؛33 چیزى شبیه عمامه که هماکنون نیز بین قدیمىهاى خراسان مرسوم است.
ج ـ چگونگى پوشش زنان در جشنها
با توجه به گرایش برخى از خاندان تیمور به تشیع مىتوان بحث «پوشش زنان و شاهزادگان تیمورى» را به عنوان بخشى از جامعه شیعه آن زمان مطرح کرد. کلاویخو در مواردى34 به چگونگى پوشش زنان شاه اشاره کرده و در یک مورد به تفصیل درباره آن مىنویسد:
چون مراسم براى جشن [عروسى یکى از شاهزادگان] آماده شد، دیدیم زن بزرگ اعلىحضرت از یکى از حصارهاى نزدیک که در کنار غرفه شاهى قرار داشت، آمد. جامهها و آرایش او به این شیوه بود:
جامه روى او از پرند سرخ زردوزى شده و بسیار گشاد و با دامنى بلند بود که بر زمین مىکشید. این جامه بىآستین بود و تنها روزنهاى که داشت همان بود که سرش را از آن بیرون کرده بود و نیز دو سوراخى که از آنها بازوانش بیرون مىآمد.
یقه پیراهنش تا بالا بسته بود. پیراهن او پیشسینه جدا نداشت و دامن وى فوقالعاده پهن و عریض بود و دنباله آن را پانزده خانمىکه ملازم او بودند مىکشیدند تا او بتواند راه برود. چهره خانم کاملاً با سفیداب سرب یا چیزى مانند آن آرایش شده بود و چنان مىنمود که گمان مىکردى بر چهره، نقابى سفید دارد... بقیه قسمتهاى سرش شباهت بسیار به «کلاه خود» داشت از آن گونه «خودهایى» که ما مردان به هنگام نیزهبازى در میدان مىپوشیم منتها این «خود» او از پارچه سرخ و دو کنار آن بر روى شانههایش افتاده بود. قسمت پشت «خود» او بسیار بلند و با مرواریدهاى گرد بسیارى که همه از مرواریدهاى خوب شرق بودند، آرایش گشته بود و نیز بر آن، «سنگهاى گرانبها»، «لعل بدخشان» و «فیروزه» با سلیقههاى بسیار دوخته بودند. لبههاى این سرپوش با نخ زرى، گلدوزى شده بود و بر گرد آن «تاج گلى» نهاده بودند از زرِ ناب که با مرواریدهاى درشت و گوهرهاى گرانبها آرایش گشته بود. از اینها گذشته، بر نوک این «روسرى یا خود» برجستگى بود که بر آن سه لعل بدخشان که هر یک به درشتى دو بند انگشت بودند و رنگ روشنى داشتند و در نور مىدرخشیدند، کار گذاشته بودند. بالاى آنها پر سفیدى به بلندى یک گز گذاشته بودند. این پر، چنان به پایین خم گشته بود که برخى از قسمتهاى آن روى او را تا پایین دیدگانش مىپوشاند. این پر با مفتول زرین به هم استوار گشته و در نوک آن دستهاى از پر بود که با مروارید و سنگهاى گرانبها آراسته شده بود.
ضمن پیش آمدن او این روسرى موج مىزد و پس و پیش مىرفت. گیسوان وى هم چنان آشفته بر شانههایش ریخته بود. رنگ گیسوان وى بسیار سیاه بود، زیرا این رنگى است که نزد آنان بسیار احترام دارد. به دیده آنان موى سیاه از هر موى دیگر زیباتر است و زنان گیسوان خود را رنگ مىکنند تا سیاه بشود. براى نگهدارى این سرپوش و دیگر آرایشهاى سنگین، گروهى از زنهاى ملازم وى در کنارش راه مىپیمودند و برخى دست خویش را بلند کرده و بر آن روسرى نهاده بودند... . آن گاه زنان دیگر اعلىحضرت (و همسر نوه او) با همان آداب و همان ظواهر آمدند.35
نتایج و تحلیل این گزارش را مىتوان بدین صورت ارائه نمود:
1. وجود حرفه زردوزى و آشنایى مردان و زنان این منطقه با هنر دوخت زیورآلات و سنگهاى گرانبها بر روى لباسها؛
2. استفاده از وسایل آرایشى و همچنین وجود حرفه تولید آنها در این منطقه جغرافیایى؛
3. استفاده زنان آن دوران از وسایل آرایشى که البته با توجه به موقعیت اجتماعى آنان مقدار و نوع کالاى آرایشى یقیناً متفاوت بوده است؛
4. مرسوم بودن پوشیدن دامنهاى بلند که قطعاً بلندى آن با توجه به موقعیت اجتماعى، تغییر مىکرده؛
5. استفاده از رنگِ مو و تولید آن.
د ـ مهماننوازى
کلاویخو در مورد مهماننوازى ایرانیان و با توجه به عبور وى از شهرهاى شیعهنشین سبزوار، تبریز، نیشابور و مشهد مىنویسد:
در این کشور، رسم چنین است که در هر منزل سفر، اعم از ده یا شهر به مجرد رسیدن ما فوراً خوراک براى ما و همراهان بیاورند. بنابر این رسم، میوه براى ما و جو براى دواب ما سه برابر بیش از آنچه نیاز ما بود مىآوردند.36
وى در جاى دیگر مىنویسد:
مردم شهر به خوبى از ما پذیرایى کردند و آنچه نیاز ما بود به فراوانى به ما دادند؛ به راستى که این عادت و رسم در همه جاى این سرزمین برین جارى است.37
3. نمادهاى غیر زبانى
الف ـ ضریح طلا و نقرهکارى شده امام رضا علیهالسلام
اهتمام شیعیان به ساخت ضریح مرقد امام هشتم از طلا و نقره را که هماکنون نیز مرسوم است، مىتوان در آن زمان نیز اثبات نمود. کلاویخو در این باره مىنویسد: «وى (امام رضا علیهالسلام)... در تابوتى که در نقره و طلا گرفته شده است، مدفون است».38 جالب آنکه کلاویخو تصور مىکرده قبرى که در وسطِ ضریح قرار دارد، تابوت امام رضا علیهالسلام مىباشد.
از مطالب یاد شده مىتوان وجود منابع مالى تأمینکننده هزینههاى ساخت ضریح، اعم از هدایا، نذورات و موقوفات را بهدست آورد. همچنین وجود حرفههاى قالبریزى، ساخت ضریح، طلاکارى، نقرهسازى و ساخت خشتهاى طلا (جهت نماکارى گنبد) در این عصر را مىتوان نتیجه گرفت.
ب ـ ردیهنویسى
شاید بتوان ردیهنویسى را نیز از مؤفهها و جزء نمادهاى کتبى به شمار آورد. از جمله کتابهاى ردیهاى که در این قرن نوشته شده مىتوان به الانوار البدریه فى رد شبه القدریه اشاره کرد که توسط عزالدین حسن بن شمسالدین محمد بن على مهلبى حلبى نوشته شده است.39
4. فضاى کالبدى شهر
با توجه به فضاى کالبدى شهر اصفهان و استفاده از بحث: اماکن و مسائل متأثر از آموزههاى دینى مثل حسینیه و کنار هم قرار گرفتن این مکان با مساجد و مدارس مىتوان وجود شیعیان و اماکن شیعى و وجود الگوى رفتار جمعى بین آنان را در محدودههاى مرکزى شهر اصفهان نتیجه گرفت. مسائل فوق از عبارتى که در مورد زندگى و محل سکونت شاه علاءالدین محمد (مقتول به سال 850ق) نقل شده به دست مىآید. همچنین مىتوان «نظام ارتباطى شیعیان» آن دوره با حاکمان از طریق «نقبا» را استنتاج نمود. در این باره نوشتهاند:
در مجاورت مسجد جامع، بقعهاى مشرف به حسینیه و مدرسه است به نام بقعه شَهشَهان که نخست، محل اقامت شخصى عارف بوده که برخوردار از مقام نقابت بوده است.40
5. تعامل شیعیان با حاکمان
الف ـ کاشان
ارتباط شیعیان کاشان با دستگاه حکومتى تیموریان در عهد تیمور و شاهرخ را مىتوان به خوبى ارزیابى کرد، چنانکه آوردهاند: تیمور و سپاهیانش متعرض شهر کاشان نشدند ولى در اصفهان قتلعام کردند.41 همچنین شاهرخ به دلیل تمایل اهالى کاشان به شخصى به نام رستم بهادر، حکومت کاشان را که در دستان الیاس نامى بود، از وى گرفته و به رستم بهادر واگذار کرد.42
همسر امیرجهانشان ترکمان قراقیونلو به نام بیگم، هنگام سفر به شیراز و عبور از کاشان به تعمیر و تزیین پارهاى از اماکن خیریه این شهر اقدام نمود و موقوفات فراوانى براى کارهاى فرهنگى و امور خیریه پیشبینى کرد.43
ب ـ مشهد
شیلا اس.بلر و جاناتان ام. بلوم درباره شهر مشهد به نکاتى اشاره مىکنند که حاکى از قدرت روزافزون شیعیان در نیمه اول قرن نهم هجرى است و به همین علت است که شهر مشهد در این زمان تبدیل به مرکزى براى ارائه نوآورىهاى معمارى مىگردد. آنها در این باره مىنویسند:
شاهرخ، خراسان را بنا به خواست همسر قدرتمندش، یعنى گوهرشاد (م1457 میلادى) مرکز نوآورىهاى معمارى و بناهاى جدید در نیمه اول سده پانزدهم میلادى [و نهم هجرى] قرار داد. براى خشنودى و آرام کردن شیعیان که روز به روز قدرتشان در ایران رو به افزایش بود، به دستور گوهرشاد حرم امام رضا علیهالسلام در مشهد به صورت با شکوهى در سالهاى 1416 تا 1418 میلادى بازسازى و نوسازى شد... .44
گوهرشاد، همسر شاهرخ که شاهد افزایش هر روزه زوار حرم امام رضا علیهالسلام بود، دستور داد براى رفاه حال و اقامت آنها، مسجد جامع بزرگى و دو تالار بزرگ محل اجتماع به نامهاى دارالسیاده (خانه سادات) و دارالحفاظ (خانه حافظان قرآن) در کنار آرامگاه امام رضا علیهالسلام بنا کردند.45 ساخت این بنا دوازده سال به طول انجامید و سرانجام در سال 821 ق و 1418م به پایان رسید.46
6. ارزشها و رسمهاى مشترک میان شیعیان
الف ـ زیارت قبور ائمه علیهمالسلام
کلاویخو که قبلاً از او یاد کردیم در این باره، مطالبى نوشته که موارد ذیل را مىتوان از آن بهدست آورد:
ـ شیعیان در این عصر به صورت گسترده براى زیارت امامرضا علیهالسلام به شهر مشهد مىرفتند.
ـ مراسم استقبال از زائران در آن زمان، رایج بوده به حدى که براى یک فرد غیر شیعه و حتى غیر مسلمان جلب توجه مىکرده است.
ـ بوسیدن گوشه قباى زائران مشهد مقدس از رسوم رایج میان شیعیان آن زمان بوده است.
ـ تعصبى براى جلوگیرى از زیارت یا مشاهده قبر امام (نسبت به پیروان سایر ادیان) اعمال نمىشده است. این عدم تعصب، حتى در میان توده مردم نیز دیده مىشد که به زائر قبر امام رضا علیهالسلام احترام مىگذاشتند، اگرچه آن زائر از پیروان دیگر ادیان باشد.
ـ اوج قداست این مکان در اذهان ایرانیان را مىتوان از مطالب فوق نتیجه گرفت.
عبارت کلاویخو چنین است:
مشهد شهر عمده زیارتى همه این حوالى است و سالانه گروه بىشمارى به زیارت آن مىآیند. هر زائرى که به آنجا رفته باشد، چون بازگردد، همسایگانش نزد او مىآیند و لبه قباى او را مىبوسند، چون دریافتهاند که وى از زیارت چنین محل محترمى بازگشته است. چون به این شهر [مشهد] رسیدیم ما را براى زیارت این مکان مقدس و آرامگاه بردند. سپس چون در ایران راه مىپیمودیم و بر سر زبانها افتاده بود که ما به زیارت مشهد مشرف شده و آن مکان مقدس را دیدهایم، مردم همه مىآمدند و لبه قباى ما را بوسه مىزدند، به این بهانه که ما از گروهى هستیم که فیض زیارت مرقد و بارگاه قدیس بزرگ خراسان را درک کردهایم.47
ب ـ سنت عزادارى
از جمله آداب اجتماعى شیعیان در آن دوره، مسئله عزادارى براى امام حسین علیهالسلام است. در دوره حکومت سلسله تیموریان و بهویژه پس از مرگ تیمور، عزادارى براى امامحسین علیهالسلام که میان اهلسنت نیز جا باز کرده بود، به تدریج گسترش یافت و حتى به دربار تیموریان نیز راه یافت.48 در این باره برخى نوشتهاند:
برابر اسناد موجود، مراسم عزادارى از همان آغاز سلطنت، بهویژه در زمان یکى از مهمترین آنان، یعنى شاهرخ میرزا (810 ـ 850 ق) به دربار سلاطین تیمورى سنىمذهب راه یافت. شاهرخ میرزا و اسلاف وى افزون بر استماع سخنان سخنوران معروف، همچون شاه نعمتاللّه ولى (730 ـ 827 ق)، قاسم انوار تبریزى (م 835 ق)... و شرکت در جلسات سخنرانى، وعظ و مرثیهخوانى، مجالسى را به طور اختصاصى تشکیل داده، به عزادارى مىپرداختند.49
نتیجه
تاریخ اجتماعى شیعیان در نیمه نخست قرن نهم هجرى مصادف است با حکومت مغولان ترکزادهاى که به تیموریان شهرت یافتند. هرچند برخوردهاى اولیه آنان با شیعیان بسیار تند و همراه با قتلعام و تخریب شهرها بود، اما پس از گذشت چندى به انعطاف وملایمت تبدیل شد. علل این تغییر رویه را مىتوان در موارد ذیل جستوجو نمود:
1. تطبیقپذیرى شیعیان با هنجارهاى مختلف و استفاده مناسب از موقعیتهاى سیاسى محدود بهوجود آمده؛
2. پافشارى آنان بر حفظ آیینهاى خاص مذهب تشیع، همچون عزادارى و زیارت امام رضا علیهالسلام در مشهد. شدت و اهتمام شیعیان بر حفظ این آیینها را مىتوان از ساخته شدن مسجد گوهرشاد (براى رفاه حال و اقامت شیعیان) و بازسازى و نوسازى حرم مطهر توسط تیموریان به دست آورد. همچنین برپایى مراسم عزادارى براى امام حسین علیهالسلام در دربار سلاطین تیمورى، همچون شاهرخ میرزا (810ـ850ق) از دیگر شواهد این مدعا است؛
3. حضور دانشمندان، مشاهیر و شاعران نامور در این عصر. این دسته با استفاده از علم و شعر خود که ابزار مهم تبلیغاتى عصرهاى گذشته به شمار مىآمد، باعث گسترش و نفوذ تشیع در بین سایر مسلمانان و حتى تیموریان گردیدند؛
4. در اختیار داشتن برخى از حرفهها و مشاغلى که مورد نیاز تیموریان بود یا به آن علاقه داشتند، همچون تولید منسوجات و تجارت آنها و معمارى.
در مجموع مىتوان حرکت رو به رشد تشیع را در این دوران نتیجه گرفت؛ حرکتى که سرانجام با فراگیر شدن مذهب تشیع در ایران همراه بود.
منابع
1. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تاریخ طبرستان، تصحیح میترا مهرآبادى، چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1373.
2. بلر، شیلا اس. وبلوم، جاناتان ام، هنر و معمارى اسلامى در ایران و آسیاى مرکزى دوره ایلخانان و تیموریان، ترجمه محمدموسى هاشمى گلپایگانى، چاپ اول: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، سازمان چاپ و انتشار، 1382.
3. ترکمنىآذر، پروین، تاریخ سیاسى شیعیان اثنى عشرى در ایران، تهران، مؤسسه شیعهشناسى، 1383.
4. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج 2 و 3، قم، انصاریان، 1375.
5. حبیبى، عبدالحى، هنر عهد تیموریان و متفرعات آن، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 2535.
6. خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، تهران، خیام، [بىتا].
7. دهخدا، علىاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1347.
8. رویمر، «تیمور در ایران»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ترجمه یعقوب آژند، چاپ اول: تهران، جامى، 1378.
9. رویمر، «جانشینان تیمور»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ترجمه یعقوب آژند، چاپ اول: تهران، جامى، 1378.
10. زکى محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمدعلى خلیلى، [بىجا]، کتابفروشى و چاپخانه اقبال،1320.
11. سمرقندى، دولتشاه، تذکرة الشعراء، به کوشش محمد رمضانى، چاپ دوم: تهران، انتشارات پدیده، 1366.
12. سمرقندى، کمالالدین عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایى، چاپ اول: تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى ،1383.
13. فقیه ایمانى، مهدى، تاریخ تشیع اصفهان از دهه سوم قرن اول تا پایان قرن دهم، چاپ اول: ناشر: مؤف، 1374.
14. فیض، گنجینه آثار قم، چاپ اول: قم، مهر استوار، 1349.
15. کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374.
16. کنتارینى، آمبروسیو، سفرنامه آمبروسیو کنتارینى، ترجمه قدرتاللّه روشنى، تهران، امیرکبیر، 1349.
17. گولد، جولیوس و کولب، ویلیام ل، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه گروهى از مترجمان، چاپ اول: تهران، انتشارات مازیار، 1376.
18. مدرسى طباطبایى، سیدحسین، برگى از تاریخ قزوین، قم، انتشارات کتابخانه حضرت آیتاللّه مرعشى نجفى، 1361.
19. ــــــــــــ، سیدحسین،تربت پاکان، قم، چاپخانه مهر، 1355.
20. ــــــــــــ، سیدحسین،قم نامه، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى،1364.
21. مؤسه شیعهشناسى، سنت عزادارى و منقبتخوانى در تاریخ شیعه امامیه، چاپ اول: تهران، مؤسه شیعهشناسى، 1384.
22. میرخواند، روضة الصفا، تهران، پیروز، 1339.
23. نراقى، حسن، تاریخ اجتماعى کاشان، تهران، مؤسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى، 1345.
--------------------------------------------------------------------------------
1 نکته مهمى که جاى دارد در ابتداى این مقاله به آن اشاره شود، تشکر از زحمات استاد ارجمند حجتالاسلام و المسلمین دکتر الویرى است که با بیان دقیق مفاهیم بنیادین، عوامل و مؤفههاى تشکیل دهنده تاریخ اجتماعى در کلاس درس «تاریخ اجتماعى شیعیان» راهگشاى ارائه این مقاله گردیدند. امورى که یافتن، ارائه، تحلیل و توضیح درباره آنها به دلیل نوظهور بودن این علم قطعاً کارى دشوار و مستلزم صرف زمان بسیار بوده است.
2. جولیوس گولد و ویلیام ل کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ص202، ذیل عنوان تاریخ اجتماعى.
3. برخى نویسندگان غربى، تاریخ اجتماعى و تاریخ اقتصادى را واکنشى علیه تاریخ محدود سیاسى، بهخصوص تاریخ حکومت و سیاستمدارى مىدانند، ر.ک: جولیوس گولد و ویلیام ل کولب، همان، ص201.
4. رویمر، «تیمور در ایران»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ص 52ـ53.
5. ر.ک: کمالالدین عبدالرزاق سمرقندى، مطلعالسعدین و مجمعالبحرین، ج 1 از دفتر 2، ص653ـ654 و محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تاریخ طبرستان، ص 258.
6. با دقت در برخوردهاى اولیه تیمور با شیعیان این مسئله بیشتر روشن مىگردد. طبق نقل کمالالدین عبدالرزاق سمرقندى، پس از آنکه تیمور موفق به شکست حصار قلعه «ماهانه سر» شد ابتدا دو تن از بزرگان آنان به نامهاى سید کمالالدین و سید رضىالدین و فرزندان آنان بیرون آمدند. در ابتداى ملاقات به واسطه عقاید بدى تشیع که به ایشان نسبت مىدادند، امیر تیمور سخنهاى درشت به آنان گفت و... سپس به آنان فرمود: مىباید معتقدات پدرانشان را ترک کرده، بر طریقت سنت و جماعت زندگانى کنند. اما برخورد تیمور با دیگر شیعیان این قلعه چنین نبود، بلکه دستور داد که تمامى آنان را از دم تیغ گذراندند (مطلع السعدین و مجمع البحرین، ج1 از دفتر 2، ص 654ـ655).
7. پروین ترکمنىآذر، تاریخ سیاسى شیعیان اثنىعشرى در ایران، ص310.
8. ر.ک: رویمر، «تیمور در ایران»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ص 102.
9. حسن نراقى، تاریخ اجتماعى کاشان، ص71.
10. خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، ج3، ص419.
11. میرخواند، روضة الصفا، ج6، ص637.
12. دولتشاه سمرقندى، تذکرة الشعراء، ص 300.
13. برخى او را محمد کاتبى ترشیزى مىخوانند.
14. دولتشاه سمرقندى، همان، ص 288.
15. فیض، گنجینه آثار قم، ج1، ص169-170.
16. سیدحسین مدرسى طباطبایى، قم نامه، ص30.
17. همان، ص29-33.
18. رویمر، «جانشینان تیمور»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ص 112.
19. سفیر و جهانگرد دربار پادشاه اسپانیا به دربار تیمور.
20. کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ص 176.
21. حسن نراقى، تاریخ اجتماعى کاشان، ص74.
22. رویمر، «تیمور در ایران»، تاریخ ایران دوره تیموریان، ص 65 ـ 66. از دیگر شهرهایى که در این دوره صاحب چنین صنعتى بودند مىتوان به اصفهان، کاشان و تبریز اشاره نمود. دکتر زکى محمد حسن معتقد به صادر شدن منسوجات این شهرها به اطراف و اکناف عالم اسلامى است، ر.ک: زکى محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ص239.
23. سیدحسین مدرسى طباطبایى، تربت پاکان، ج 2، ص 74.
24. همان، ص 743.
25. همو، برگى از تاریخ قزوین، ص 42.
26. سفرنامه آمبروسیو کنتارینى، ص 38.
27. زکى محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ص214.
28. به فارسى آن را سفال گویند لغتنامه دهخدا، ج21، 517ـ518.
29. زکى محمد حسن، همان، ص 204 و 210.
30. حسن نراقى، تاریخ اجتماعى کاشان، ص200.
31. زکى محمد حسن، صنایع ایران بعد از اسلام، ص156.
32. سفرنامه کلاویخو، ص 283.
33. همان، ص 195.
34. به عنوان نمونه، ر.ک: همان، ص273.
35. همان، ص 258 ـ 260.
36. همان، ص 194.
37. همان، ص 304.
38. همان، ص 192.
39. رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج2، ص799 به نقل از: موقف الشیعه من هجماتالخصوم، ص 38.
40. فقیه ایمانى، تاریخ تشیع اصفهان از دهه سوم قرن اول تا پایان قرن دهم، ص336.
41. حسن نراقى، تاریخ اجتماعى کاشان، ص 73.
42. همان، ص 74.
43. همان.
44. شیلا بلر و جاناتان بلوم، هنر و معمارى اسلامى در ایران و آسیاى مرکزى دوره ایلخانان و تیموریان، ص 65.
45. همان، ص 68.
46. عبدالحى حبیبى، هنر عهد تیموریان و متفرعات آن، ص 93.
47. سفرنامه کلاویخو، ص 192.
48. ر.ک: مؤسه شیعهشناسى، سنت عزادارى و منقبتخوانى در تاریخ شیعه امامیه، ص 95.
49. همان، ص 104.