آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن



این پژوهش چشم‏اندازى است بر اوضاع سیاسى ایران در دوره پس از مؤسس دولت صفوى و مى‏کوشد سیر دگرگونى‏هاى تدریجى در ساخت اولیه دولت صفوى را از درون حوادث جست‏وجو کند. بحران قومیت‏هاى مؤسس و تضاد آنان با تاجیک‏ها و تأثیر عمیق آن بر نهادها و جامعه صفوى و نیز شیوه برخورد شاه طهماسب با دولت‏هاى مسلمان، در این پراکندگى درونى، قابل بررسى است. این پژوهش بازشناسى نوینى از شخصیت شاه طهماسب و به‏ویژه چگونگى بازیافتن و تجدید اقتدار سلطنت ارائه مى‏کند.
واژگان کلیدى: شاه طهماسب، تاجیک‏ها، قزلباش، عثمانى، ازبک، شاملو و تکلو.
مقدمه
در دوران سلطنت شاه طهماسب، سرداران ترک‏نژاد قزلباش همچنان در ایران، فرمانروا بودند. در این دوره، از اعتقاد و علاقه معنوى به «مرشد کامل» یا پادشاه صفوى کاسته شد و شکل دنیوى نهضت صوفیان و علاقه‏مندى به قدرت ظاهرى جاى آن را گرفت. بنیان تعصب‏هاى صوفیانه، با آشنایى بیشتر با فرهنگ و تمدن ایرانى، سستى گرفت. علاقه به مناصب و پست‏هاى دولتى رشته اتحاد و اتفاق را گسست و آنان بر سر مناصب، به جنگ و جدال پرداختند. اندکى پس از جلوس طهماسب بر تخت شاهى، تیر امیران رقیب قزلباش بر تاج شاهى نشست و نشان داد که رابطه مریدى ـ مرادى، پس از شکست اسماعیل اول در چالدران، تا چه حد تنزل یافته و شاه صفوى جنبه ارضى گرفته است. آنان حتى در جنگ با رقیب عمده، یعنى عثمانیان، مرشد کامل را رها کردند و به حریف پیوستند. به طور کلى، در آن روزگار، جامعه به سوى جدایى قدرت‏هاى سیاسى و دینى پیش مى‏رفت. البته با روى کار آمدن شاه عباس اول، این روند تسریع یافت؛ اما بار دیگر، وى به استحکام بنیان‏هاى دولت صفوى پرداخت و انقراض آن را به تأخیر انداخت.
شاه طهماسب وارث مشکلات پیچیده دوران شاه اسماعیل اول بود که آثار آن در مناسبات بیرونى صفویان، به‏ویژه در برخورد با همسایگان قدرتمند سنى در شرق و غرب ایران، بروز یافت؛ پیچیدگى نظام اجرایى و ادارى کشور، تلاقى مردان قلم و مردان شمشیر، استحکام پایه‏هاى فرمانروایى صفویه در داخل مرزهاى سنتى ایران و سپس دفاع از این مرزها در برابر ازبکان و عثمانیان، از مسائل مهم دوره آغازین صفویان است.
شاه طهماسب با دو همسایه مبارزه‏جو، به کشمکش پرداخت؛ یکى سلطان سلیمان‏خان قانونى که سرحدات شمال غربى ایران را مورد تهاجم قرار داد و دیگرى عبیدالله‏خان ازبک، جانشین رهبر و مؤسس قدرتمند دولت شیبانیان در ماوراءالنهر، یعنى محمدخان شیبانى که از قتل و غارت و اغتشاش در نواحى شرقى ایران، فروگذار نکرد. این جانشین پرتوان و قدرتمند که وارث شکستى سنگین در سال 916 ق بود، با پیروزى در ماوراءالنهر در سال 918 ق و قتل یاراحمد اصفهانى، ملقب به امیرنجم ثانى که داراى مقام وزارت اعظم و وکالت نفس همایون و نیابت شخص شاه و قدرتمندترین امیر تاجیک ایرانى بود، نشان داد که مرگ بنیانگذار دولت ازبکان و فروکش کردن ایدئولوژى مذهبى و سیاسى آن، در دربار ماوراءالنهر بى‏تأثیر بوده و آن دولت به ریاست عبیدالله‏خان، دوران نوینى را در حیات سیاسى ازبکان گشوده است. او با گردآوردن عالمان و فقیهانى چون فضل‏الله بن روزبهان خنجى، بر حیات مذهبى پیشین و امیال ناکام شیبانى‏خان تداوم بخشید. بنابراین، در دوران شاه طهماسب، آتش بحران مذهبى و سیاسى در شرق ایران، مشتعل بود.
براى تبیین منازعات مرزهاى شرقى ایران، ارزیابى جنبه‏هاى اقتصادى و مذهبى چشم‏انداز مهمى به دست مى‏دهد. عبیدالله‏خان ازبک، جانشین محمدخان شیبانى، با در اختیار داشتن فقیهى که طرح حکومت اسلامى را بر مبناى خلافت در «ملوک‏الملاک» تدوین کرده بود، روحیات رزمنده مذهبى و عقیدتى را در قوم خویش حفظ کرد. از سوى دیگر، نخستین هدف یورش‏هاى شرقى علاقه‏مندى به تجملات و عناصر تمدن شهرى از سوى بیابانگردانى بود که به سوى زندگى پیشرفته‏ترى گام نهاده بودند. استقرار در ماوراءالنهر و خراسان که بخشى از یک حوزه تمدنى گسترده و غنى بود نیز در این امر مؤثر بوده است. این تأثیر در شکل مناسبات فرهنگى و اقتصادى بروز نیافت، بلکه به صورت ستیزهاى خونین نظامى ظهور کرد.1 اوج این منازعات در جنگ جام، در سال 935 ق تجلى کرد. بررسى عوامل پیروزى در این جنگ، در تحلیل شخصیت شاه طهماسب که منابع به سادگى از آن چشم مى‏پوشند و آثار بعدى آن در تحولات داخلى حکومت طهماسب، از اهمیت بسیار برخوردار است. ایستادگى طهماسب جوان، به‏رغم گریز سران سپاه قزلباش در جام و شکست دادن ازبکان، افزون بر تثبیت حاکمیت ایران در خراسان، از جنبه داخلى نشان داد که شاه طهماسب توانایى بازیافتن حقوق سلطنت را دارد و اندکى بعد نیز وى اقتدار شاهى را بر امیران قزلباش برقرار ساخت.
در مرزهاى غربى ایران، دولت عثمانى در دوره اوج عظمت خود بود، به طورى که دولت‏هاى بزرگ اروپایى از این قدرت در هراس بودند و آن را تهدیدى جدى ارزیابى مى‏کردند. فتوحات سلطان سلیمان در اروپاى مسیحى، واقعى بودن این تحلیل را نشان داد. مسلّم است که جنگ‏هاى ایران و عثمانى و تضعیف قدرت عثمانیان، براى دولت‏هاى اروپایى بسیار مغتنم بود و از تسلط ترکان بر ممالک اروپایى مجاور عثمانى جلوگیرى کرد.
جنگ جام در زمانى رخ داد که سلطان عثمانى در اروپا، بر ضد دنیاى مسیحى، به فتوحات نظامى پرداخته بود. از این رو، ایران صفوى از یورش ترکان عثمانى مصون ماند. مشکل هم‏زمانى و تقارن حملات ازبکان و عثمانیان از شرق و غرب، همواره مانعى عمده در دفع کامل خان ازبک بود. سلطان عثمانى که در سال 939 ق، پس از صلح با فردیناند و شارل پنجم، به طور موقت، از جنگ‏هاى اروپاى مسیحى رهایى یافته بود، توانست در جهت تداوم سیاست پدرش، سلطان سلیم اول، براى ایجاد مرکزى به منزله پایگاه جهان اسلام گام بردارد. بدین‏سان، در فاصله سال‏هاى 930 تا 940 ق که دولت عثمانى درگیر جنگ در اروپاى مسیحى بود و اتحاد دولت‏هاى اروپایى بر ضد امپراتورى عثمانى شکل گرفته بود، قدرت نظامى ایران توانست در نواحى شرقى متمرکز گردد. پیروزى در جام و تجلى قدرت نظامى ایران، براى امپراتورى عثمانى که به جنگ‏هاى اروپایى اشتغال داشت، خطرناک و هشدار دهنده بود.
اوضاع سیاسى ایران
تا اینجا، تصویرى کلى از موقعیت سیاسى و مذهبى ایران و رابطه آن با دولت‏هاى مسلمان مجاور ترسیم گردید. براى تبیین اوضاع داخلى ایران در دوره شاه طهماسب، بررسى چند موضوع حایز اهمیت است:
الف) قدرت‏طلبى امیران قزلباش
با بر تخت نشستن شاه طهماسب، قزلباش‏ها بى‏درنگ، براى به دست گرفتن قدرت و ایفاى نقشى برجسته‏تر در نظام سیاسى کشور، به رقابت پرداختند. کشمکش قزلباش‏ها و تاجیک‏ها و رقابت دیرین طوایف گوناگون قزلباش بر سر مناصب عالى کشور، همچنان ادامه یافت. اسکندر بیک ترکمان تصویر روشنى از ابتداى حکومت شاه طهماسب به دست مى‏دهد: در این هنگام، میان امرا و ارکان دولت، به جهت امر وکالت و «تعصب اویماقیت» منازعه پدید آمد و شیرازه کشور را از هم پاشید و شاه به جهت «حداثت سن، در امور دولت تغافل ورزید».2
از سوى دیگر، قزلباش‏ها از این وضعیت، براى بازگرداندن روند واگذارى سهم بیشترى در اداره کشور به ایرانیان، بهره بردند. این امر ناشى از سیاست شاه اسماعیل اول، از سال 915 ق به بعد، در تحدید قدرت قزلباش‏ها بود. اصرار در گماردن تاجیک‏ها به امر وکالت و نیابت سلطنت و واگذارى مقام امیرالامرایى به صاحب‏منصبان گمنام قزلباش، سیاستى بود که به تضعیف قدرت قزلباش‏ها انجامید. عزل حسین بیگ‏اللّه‏ شاملو از مقام امیرالامرایى و نصب محمد بیک سفره‏چى، ملقب به چایان سلطان نمونه این سیاست است.
به‏رغم مخالفت‏هاى قزلباش‏ها، شاه اسماعیل به گماردن ایرانیان به مقام وکالت ادامه داد و با مرگ میرزا شاه حسین اصفهانى، ایرانى دیگرى را به نیابت سلطنت برگزید. تحدید قواى قزلباش سیاست درازمدت وى بود و در دوران جانشینان اسماعیل اول، با قدرت بیشترى تداوم یافت. شاه عباس اول کوشاترین و مصرترین آنان است. البته راه‏کارهاى این سیاست کوتاه‏مدت بود و بذر زوال زودهنگام را در بطن خود پرورش مى‏داد. ظهور «نیروى سوم» از عناصر نژادى جدید، یعنى گرجى‏ها و تشکیل ارتش دائمى از آنان، مشکل عاجل تحدید قدرت قزلباش‏ها را حل کرد؛ اما به تضعیف قدرت نظامى کشور انجامید. همچنین تبدیل ولایات ممالک به ولایات خاصه، مشکل عاجل حقوق این ارتش دائمى را حل کرد؛ اما در درازمدت، این سیاست، افزون بر سایر پى‏آمدهاى آن، به افزایش فشار مالیاتى و کاهش کیفیت اداره این ولایات انجامید. این عوامل در تحلیل سقوط صفویان، از اهمیت بسیار برخوردار است.
طبیعى بود که سلطنت طهماسب جوان با نزاع و رقابت آغاز گردد. دوران فترت پس از مرگ اسماعیل و تجدید اقتدار سلطنت پس از یک دهه توسط طهماسب، دوران صف‏آرایى تاجیک‏ها و قزلباش‏ها، از یک سو و جاه‏طلبى‏هاى درونى سران قزلباش، از سوى دیگر بود. امیرالامرا و وکیل‏السلطنه نمایندگان دو قومیت عمده بودند که در حیات دولت صفوى، نقش عمده‏اى داشتند و نمونه رقابت قزلباش و تاجیک، در درون نظام حاکم به‏شمار مى‏آمدند. دیوسلطان روملو و خواجه جلال‏الدین محمد خواند امیر تبریزى، دو نمونه عینى این کشاکش قومى و فرهنگى در جامعه صفوى هستند. دیوسلطان مرکز و کانون توطئه بر ضد خواجه تبریزى بود و زمانى که توانست زمام امور را در دست گیرد، فرمان سوزاندن خواجه را صادر کرد. در زمینه دستاویز این اقدام، بیشتر منابع این دوران «انجام امور قبایح» را علت اصلى قتل خواجه تبریزى مى‏دانند؛ اما عبدى‏بیک شیرازى یک گزارش انحصارى دارد: «کشف تصرفات و تقلبات او، در اندک زمانى که صاحب اختیار شده بود».3
به‏رغم تلاش‏هاى دیوسلطان براى راندن تاجیک‏ها از مناصب و مقامات عالیه، شاه جوان همچنان نظارت دواوین دولتى و امر صدارت را بر عهده بزرگان ایرانى باقى نهاد. قاضى جهان حسنى سیفى قزوینى که جانشینى میرزا شاه حسین اصفهانى و خواجه تبریزى را بر عهده داشت، به نظارت دواوین دولتى منصوب گشت و کار صدارت به‏صورت مشترک، بر عهده میرقوام‏الدین حسین نقیب اصفهانى و امیر جمال‏الدین محمد قرار گرفت.4
تعصب شدید ایلى و کوشش مشترک قبایل قزلباش در برابر خطر قدرت‏یابى عنصر تاجیک، نتوانست بر جاه‏طلبى سران قبایل نسبت به یکدیگر فایق آید. دیوسلطان روملو در مجمع طوایف قزلباش، با استناد بر وصیت شاه اسماعیل، خود را امیرالامرا و لله شاه طهماسب جوان خواند. این امر واکنش استاجلویان، به رهبرى کپک سلطان را برانگیخت. تدبیر نایب‏السلطنه دیو سلطان موجب اتحادى سه‏گانه، متشکل از خودش و چوهه سلطان تکلو و کپک سلطان استاجلو گردید. در نهایت، کوشش براى تضعیف استاجلویان، موجب جنگ داخلى و شکست آنان گردید.
در این هنگام، عبیداللّه‏ خان و کوجم خان ازبک به خراسان آمدند و دیوسلطان به بهانه دفع ازبکان و براى آرایش نظامى، به ییلاق لار رفت و حاکمان نواحى دیگر نیز مأمور یارى وى شدند.5 خطر اتحاد امیران قزلباش در پایتخت و نزدیکى تبریز به گرجستان که در تیول طایفه استاجلو قرار داشت، دیوسلطان را براى خروج از کانون خطر و برپایى اردو در لار رهنمون گردید و هنگام خروج از تبریز، به ناچار به کپک‏سلطان، منصب وکالت داد. به‏رغم گرد آمدن حاکمان نواحى مختلف در اردوى جنگى، دیوسلطان از ییلاق لار فراتر نرفت و در جنگ با ازبکان شرکت نکرد. ییلاق لار به کانون توطئه و مرکز تجمع طوایف تکلو و ذوالقدر و روملو، یعنى طرفداران دیوسلطان در برابر طوایف مخالف و در رأس آنان، طایفه استاجلو درآمده بود. اسکندربیک ترکمان ملاحظات سیاسى دیوسلطان در لار را جلب قلوب و حمایت بزرگان لشکر مى‏داند تا «در گرفتن منصب وکالت از کپک‏سلطان، او را یارى کند».6 حسن‏بیک روملو، با بیان دلایل دشمنى دیوسلطان و کپک‏سلطان، موضوع مهم را منصب وکالت مى‏داند.7
سرانجام، کپک‏سلطان منصب مورد منازعه را به دیوسلطان واگذار کرد. بى‏تردید، این امر ناشى از ناتوانى و ضعف سیاسى وى در برابر اتحاد سه‏گانه بود. دیوسلطان پس از قدرت‏یابى مجدد، براى استحکام مبانى قدرت خویش، به تقویت نقش روملویان و متحدان آنان در ساختار سیاسى کشور پرداخت. وى براى این کار، مى‏بایست از قدرت قومیت رقیب مى‏کاست و واکنش آنان در برابر این تدبیر، به جنگ‏هاى ویرانگر داخلى انجامید. در نخستین اقدام احتیاط‏آمیز از سوى وکیل، ایل استاجلو به جنگ گرجستان فرستاده شدند تا از خطرات احتمالى حضور آنان در پایتخت کاسته شود و اندکى بعد، تیول آنها در گرجستان قطع گردید. عزل قاضى جهان سیفى قزوینى از وزارت دواوین دولتى و گماردن میرجعفر ساوجى از روملویان و قتل ملازمان کپک‏سلطان، بر پیچیدگى روابط میان دو رقیب قدرتمند افزود. سرانجام، استاجلویان به سال 932ق در سلطانیه، از دو قومیت روملو و تکلو شکست خوردند و به جنگل‏هاى گیلان پناه بردند و کپک‏سلطان در آخرین نبرد، در شرور کشته شد. این نزاع‏هاى داخلى زمانى است که به دنبال محاصره شهر طوس به دست ازبکان، مردم به دلیل فقدان آذوقه، از چرم و خون اسبان خویش تناول مى‏کردند؛8 در حالى که در پایتخت، سپاه ایران براى جاه‏طلبى به‏کار گرفته شده بود.
به‏رغم قتل‏عام استاجلویان و نابودى امیران آنان، نه‏تنها اوضاع آرام نگردید، بلکه همچنان دامنه اختلافات داخلى فزونى یافت. چوهه‏سلطان که در نزاع‏هاى داخلى قدرت‏نمایى کرده بود، درصدد برآمد به‏صورت مستقل، وکالت سلطنت را بر عهده گیرد و به طهماسب چنین القا کرد که نایب‏السلطنه دیوسلطان موجد اصلى اختلاف میان قزلباش‏هاست. با گذشت یک ماه، دومین امیر قدرتمند کشته شد. آن‏گاه، چوهه‏سلطان تکلو وارث اتحاد سه‏گانه گردید و بر مسند وکالت نشست.
در همین سال، ازبکان هرات، دومین تختگاه صفویان را در محاصره طولانى قرار دادند و هرج و مرج و خیانت داخلى در پایتخت، مانع از هرگونه توجه به شرق ایران گردید. حسین‏خان شاملو، به جهت مسامحه در فرستادن سپاه به خراسان، رهسپار اصفهان شد و به نوشته اسکندربیک ترکمان، در همان زمان، شاه طهماسب از زیاده‏روى تکلویان ناراضى بود. پیوستن رهبر شاملویان فرصتى فراهم کرد تا شاه از موقعیت برتر آنان در قدرت بکاهد و اشتباه سیاسى چوهه‏سلطان در سوء قصد به جان خان شاملو، این فرصت را مهیا کرد.
از آن پس، در ساختار سیاسى و ادارى کشور، تحولاتى در شرف تکوین بود. شاه طهماسب شورش تکلوها را سرکوب کرد و کوشید حقوق سلطنت را در برابر امراى قزلباش حفظ کند. حسین‏خان شاملو، قدرتمندترین رئیس قزلباش و وارث مقام وکالت، حقوق سلطنت را رعایت نکرد و با کشتن امیرجعفر ساوجى وزیر، در سال 40 ـ 939 ق و نیز به جهت سوء ظن در تغییر شاه و به تخت نشاندن سام‏میرزا و قصد پیوستن به عثمانیان، خشم شاه را برانگیخت و کشته شد. این دوره به برقرارى سلطه مجدد شاه و تنزل جایگاه قزلباش و افزایش نقش ایرانیان و عمدتاً وزیر مى‏انجامد.
ب) شورش شاملویان در هرات
قرار گرفتن ایالات در تیول سران قزلباش و قبایل قدرتمند ترکمن که خود را تاج‏بخشان و فرمانروایان واقعى ایران دوره صفوى مى‏انگاشتند، پیآمدهایى دشوار و پایدار براى دولت صفویه در پى داشت؛ حکومت ولایات مختلف، به شکل تیول، به سران قزلباش اختصاص مى‏یافت و حاکمان ولایات مى‏توانستند از بخش اعظم عایدات استفاده کنند؛ به شرط آنکه در هنگام لزوم، تعداد معینى سپاه به دستور شاه اعزام دارند. این ولایات «ممالک» خوانده مى‏شد و شورش شاملویان در شرق ایران، پدیده این شیوه اداره کشور بود. بنابراین، شورش سال 932 ق مى‏تواند در ارزیابى نظام ایالات در دوره صفوى، بر حقایقى تأکید ورزد.
شاه عباس اول گام‏هایى براى حل این مشکل برداشت. تبدیل املاک ممالک به خاصه و اداره آن توسط یک ممیز یا ناظر شاه، هرچند از تعداد حکام قزلباش کاست و در کوتاه‏مدت، مشکلات را حل کرد؛ اما در درازمدت، ایرادهاى جدى بر آن وارد بود. ویرانى اقتصاد ولایات به دلیل دریافت مالیات و عوارض گوناگون که موجب تنزل سطح زندگى در ولایات شد و نیز تضعیف کشور به لحاظ نظامى، از پیآمدهاى آن به‏شمار مى‏آمد.
شورش هرات در نتیجه ضعف بنیان اقتصادى خراسان، به دلیل حدود سى سال لشکرکشى‏هاى ویرانگر در منازعات ازبکان و صفویان روى داد.9 سوزاندن مزارع و از بین بردن سرزمین‏هاى حاصلخیز، نظام کشاورزى خراسان را مختل کرد و غارت شهرها از رونق اقتصادى و تجارى خراسان کاست. از این رو، عایدات ولایت کاهش یافت و به تعویق افتادن حقوق سپاهیان مستقر در خراسان، به سبب تهى بودن خزانه، از عواقب ظاهرى شورش سال 932 ق در هرات است.10
قبایل شاملو در هرات، تحت حکومت حسین‏خان شاملو، لله سام میرزا، برادر شاه طهماسب، از طریق مرسومات و انعام‏هاى دریافتى که عاملى مهم براى استحکام ارتباط قومى و نژادى میان قزلباش‏ها و خان قبیله بود، زندگى مى‏کردند. عدم دریافت مواجب، در درازمدت، به شورش و خیانت انجامید و منجر به قتل خواجه حبیب‏اللّه‏ ساوجى، وزیر حسین‏خان شاملو شد. فرمانى که خواجه حبیب‏اللّه‏ ساوجى به مهر خویش، درباره آزاد کردن شورشیان از نوکرى صادر کرد، نشانگر تهى بودن خزانه و آثار اقتصادى منازعات بر حکومت خراسان است.
ج) شورش در بغداد
در تحلیل حوادث درونى و بیرونى این دوران، موضوع نزاع امیران قزلباش باید به‏صورت اصلى پنهان و آشکار، مورد ارزیابى قرار گیرد. در سال 934 ق، هنگامى که شاه صفوى براى حل مشکل ازبکان، رهسپار هرات گردید، بار دیگر پراکندگى قزلباش‏ها بروز یافت. این تلاطم‏هاى سیاسى و بحران قومیت‏ها در پایتخت، که پدیده‏اى نوظهور نبود، با گذشت چهار دهه از اتحاد سیاسى قبایل ترکمن و پیدایش دولت صفوى، از عوامل بازدارنده حل نهایى نزاع عقیدتى و سیاسى در خراسان و ماوراءالنهر بود.
به گزارش قاضى احمد قمى، زوجه شاه اسماعیل براى جلوگیرى از شدت اختلافات امراى قزلباش در پایتخت، از والى بغداد خواست نقشى ایفا کند.11 آثار آشفتگى در پایتخت، از دو جنبه قابل بررسى است؛ یکى اینکه دعوت از والى بغداد، بر اساس قرابت خونى و قبیله‏اى صورت گرفت و دیگر اینکه آثار زیانبارى در جنگ‏هاى شرقى ایران بر جاى نهاد.
با حضور والى بغداد در تبریز، برادرزاده او در پى تصرف بغداد برآمد. هرچند عمل او «جنون و جهالت»12 قلمداد شده است؛ اما عواملى در دولت صفویه وجود داشت که این شورش را قدرت بخشید؛
1. نفاق و عناد عمیق امراى قزلباش که زمینه شورش را در نواحى گوناگون فراهم مى‏ساخت؛
2. بحران در شرق ایران و حضور ارتش ایران در نواحى دور از پایتخت که به مخالفان فرصت خودنمایى مى‏داد؛
3. حضور شاه طهماسب و نایب‏السلطنه در اردوى جنگى، به سبب اهمیت خراسان و ماوراءالنهر.
اگرچه شورشیان توانستند به بغداد دست یابند؛ اما در نهایت، چوهه‏سلطان، نایب‏السلطنه کشور بعد از رهایى از جنگ‏هاى خراسان، به‏سوى بغداد رهسپار شد و شورشیان را قتل‏عام کرد و حکومت بغداد تحت اختیار صفویان باقى ماند.
نکته جالب ارتباط شورشیان بغداد و واگذارى شهر به عثمانیان سنى‏مذهب است که باید در بررسى شورش بغداد در دوره شاه طهماسب، مورد توجه قرار گیرد. به گزارش منابع ترک، ذوالفقارخان، برادرزاده والى بغداد پس از به قدرت رسیدن در بغداد، باب مراوده را با سلطان سلیمان قانونى گشود و کلیدهاى شهر را براى سلطان عثمانى فرستاد و این امیر قزلباش، با خواندن خطبه به نام عثمانیان، سر به اطاعت آنان نهاد.13
د) رویارویى شاملویان و تکلویان
در سال 936 ق، شعله جنگ میان قبایل قزلباش زبانه کشید. سیاست خشن تکلویان در درون حکومت نسبت به سران دیگر قبایل، به رهبرى چوهه‏سلطان، موجب صف‏آرایى شاملویان به رهبرى حسین‏خان شاملو، در برابر این جاه‏طلبى گردید. در دوران حاکمیت چوهه‏سلطان، موقعیت تکلویان از طریق عزل و حتى قتل امراى طوایف دیگر، تثبیت گردید. در این راه، طوایف روملو و استاجلو در هم شکسته شده بودند؛ اما تهدید احتمالى از جانب حسین‏خان شاملو، لله سام میرزا در هرات ارزیابى گردید. از سوى دیگر، رابطه سببى حسین‏خان با خاندان صفوى، این نگرانى را افزایش داد. بنابراین، با سعایت چوهه‏سلطان، حکومت خراسان در اختیار تکلویان قرار گرفت و از طایفه شاملو خلع ید شد.14 افزون بر آن، تحولات خراسان در سال 935 ق و مصالحه حسین‏خان شاملو با عبیداللّه‏ خان ازبک براى واگذارى هرات، عامل دیگرى بود که شاه طهماسب را براى خلع وى مصمم گرداند. در این سال، هرات براى چندمین بار، در محاصره عبیدخان ازبک قرار گرفت. چوهه‏سلطان، تنها به دلیل غرض‏ورزى با حسین‏خان شاملو، از اعزام نیروى امدادى سر باز زد و خان شاملو با تسلیم هرات، به همراه سام میرزا و شمارى از شیعیان هرات، رهسپار دربار شدند. این اقدام که شاه طهماسب آن را عملى «خودسر»15 مى‏دانست، وى را نسبت به اهداف آنان بدبین ساخت و توطئه‏اى براى به سلطنت رساندن سام میرزا قلمداد گردید.
خان شاملو به سبب سوء ظن به وکیل‏السلطنه، پس از دریافت امان‏نامه، به حضور شاه طهماسب رسید. اگرچه این اقدام تحریک‏آمیز بود؛16 لیکن تهدید موقعیت برجسته وکیل‏السلطنه با رسیدن قدرتمندترین امیر شاملو به پایتخت و استقبال گرم طهماسب از وى، موجب گردید که چوهه‏سلطان خطرات احتمالى توطئه به قتل رسانیدن خان شاملو را متحمل شود. او در تکمیل توطئه و با وعده واگذارى تیولى بهتر از خراسان، خان شاملو را به یک میهمانى فرا خواند؛ اما تحلیل تیزبینانه حسین‏خان شاملو و یورش او به اردوى قزلباش در گندمان، موجب پناه بردن خان تکلو به خیمه شاهى گشت و سرانجام، به دست طایفه ذوالقدر، از متحدان شاملویان کشته شد.17
جسارت تکلویان و قدرت فزاینده آنان شاه را به‏سوى اویماقات دیگر قزلباش متمایل کرد. در نهایت، با قتل‏عام طایفه تکلو به فرمان شاه طهماسب، حسین‏خان شاملو منصب امیرالامرایى یافت. تکلویان همچنان مى‏کوشیدند موقعیت برجسته خود را بازیابند و الامه‏سلطان تکلو که امیرالامراى آذربایجان بود، براى به‏دست آوردن منصب امیرالامرایى طغیان کرد. ناکامى در حصول به این مقام، موجب پناهنده شدن وى به امپراتورى عثمانى شد و او سلطان ترک را در آن شرایط حساس، در حمله به ایران ترغیب کرد. یکى از عوامل تهاجم‏هاى عثمانیان به ایران، خیانت امیران برتافته از صفویان در دربار عثمانى بود.
ه) بازیافتن قدرت و تجدید حقوق سلطنت
منازعات طوایف قزلباش، اگرچه به قتل‏عام امیران مقتدر انجامید و آثار ناگوارى بر حیات سیاسى ایران نهاد؛ لیکن نابودى سران قزلباش زمینه قدرت‏یابى و تجدید اقتدار مقام سلطنت را فراهم آورد. خان شاملو به منزله وارث جنگ قدرت قزلباشان، حقوق سلطنت را رعایت نکرد و با قتل میرجعفر ساوجى، حتى در پى قتل مرشد کامل برآمد تا سام میرزا را بر تخت سلطنت بنشاند و امور پادشاهى به نام او و به کام خودش باشد.18 این سوء ظنى بود که در شاه طهماسب، اثرى شگرف نهاد. با آشکار شدن توطئه دو تن از طایفه شاملو، آن دو به ماوراءالنهر گریختند و حسین‏خان شاملو نیز در پى آن بود که به سلطان عثمانى پناه برد.19
شاه طهماسب که از جاه‏طلبى‏هاى شاملویان به تنگ آمده بود و در جنگ قدرت تکلو و شاملو در سال 936 ق، دو تیر بر تاج شاهى نشانده بود، فرمان قتل خان شاملو و پایان قدرت طایفه شاملویان را صادر کرد. شورش ناموفق شاملویان در هرات، در سال 940 ـ 941 ق و تلاش براى تصرف قندهار، با قتل رهبر شاملوها به دست بابریان و اظهار ندامت سام میرزا به دربار صفوى به پایان رسید. این تحولات نشان از برقرارى سلطه مجدد شاه و تنزل جایگاه امیرالامرا و قدرت‏یابى رئیس دیوان‏سالارى، یعنى ایرانیان است.
حاصل سخن
به هنگام بر تخت نشستن طهماسب، پایتخت درگیر نفاق امراى قزلباش براى دست‏یابى به نقش برتر در دستگاه حکومتى بود و پریشانى در روابط با ازبکان در خراسان، بر دامنه پیچیدگى سیاسى دولت صفویه افزود. تهاجم‏ها به ایران، در دورانى صورت گرفت که طهماسب جوان نقشى در اداره کشور نداشت و نیرویى که توانایى مقابله با این حملات را داشت، در آتش جنگ خانمانسوز داخلى مى‏سوخت. مهم این بود که جنگ با ازبکان به مثابه حربه‏اى در دست رقیبان قرار داشت و در راه منافع قبیله‏اى به‏کار گرفته مى‏شد. این تقدم منافع قومى بر منافع ملى کشور، از ساختار قبیله‏اى و ایلاتى دولت صفوى نشئت مى‏گرفت.
بدین سان، حکومت صفویه در اغتشاش‏هاى داخلى دوران اولیه حکومت شاه طهماسب، ثبات و انسجام خود را از دست داده بود. افزایش بحران‏هاى داخلى امرا و شاه جوان را از توجه به خطرهایى که از سوى همسایگان سنى‏مذهب شرق و غرب، حکومت صفویان را تهدید مى‏کرد، بازداشت. آنان زمانى از این سیاست‏هاى توسعه‏طلبانه و ویران کننده عثمانیان و ازبکان آگاه شدند که هرات، جانشین بلافصل پایتخت به تصرف ازبکان درآمده بود و تبریز، پایتخت سابق صفویان در دست عثمانیان قرار داشت.
پیروزى در جنگ جام و آثار درازمدت آن به استحکام دولت ایران در خراسان انجامید. خطرناک‏تر از پنج تهاجم ویرانگر عبیداللّه‏ خان ازبک به خراسان، چهار تهاجم عمده عثمانیان به ایران در سال‏هاى 939 ـ 960 ق بود که به رهبرى سلطان سلیمان کبیر، در اوج قدرت بودند. نکته قابل توجه این نیست که در این یورش‏ها، صفویان اراضى بسیارى از دست دادند، بلکه این است که شاه طهماسب، به‏رغم اختلاف‏هاى عمیق امیران و خیانت‏هاى آنان و خاندان شاهى، توانست دولت صفویه را بیش از نیم قرن، یک‏پارچه نگاه دارد. قدرت رهبرى طهماسب در پیروزى جام و جسارت او در قتل‏عام دو امیر قدرتمند قزلباش و تکلویان، تصویر دیگرى از شخصیت جانشین بنیان‏گذار دولت صفوى است. این امر بیانگر یکى از این دو نکته ـ یا شاید بخشى از هر دو ـ است: یا چارچوب تشکیلات اولیه صفویه که به دست شاه اسماعیل پى‏ریزى شد، از استحکام کافى براى حفظ کشور برخوردار بود، یا اینکه شاه طهماسب داراى ویژگى‏هایى بود که منابع غربى و شرقى، به سادگى از آن گذشته‏اند.
منابع
1 . ترکمان، اسکندربیک، تاریخ عالم‏آراى عباسى، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، 1344.
2 . حقى اوزون چارش‏لى، اسماعیل، تاریخ عثمانى، ترجمه ایرج نوبخت، تهران، کیهان، 1369.
3 . روملو، حسن‏بیک، احسن‏التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، انتشارات بابک، 1357.
4 . سفرنامه‏هاى ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیرى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1349.
5 . شاه طهماسب صفوى، تذکره شاه طهماسب، به کوشش امراللّه‏ صفرى، تهران، انتشارات شرق، 1363.
6 . عبدى‏بیک شیرازى، تکمله‏الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، نشر نى، 1369.
7 . غفارى کاشانى، احمد بن محمد، تاریخ جهان‏آرا، تهران، کتابفروشى حافظ، 1343.
8 . قمى، قاضى احمد منشى، خلاصه‏التواریخ، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1359.
9 . مجهول، جهانگشاى خاقان، به کوشش اللّه‏ دتا مضطر، اسلام‏آباد، مرکز تحقیقات فارسى ایران و پاکستان، 1986 م.

--------------------------------------------------------------------------------

1. مسافران ونیزى که ناظر این روابط خونین نظامى بودند، «جاه‏طلبى و هم‏چشمى» را منشأ جنگ ارزیابى مى‏کنند ر.ک: سفرنامه‏هاى ونیزیان در ایران، ترجمه منوچهر امیرى، ص 257.
2. اسکندربیک ترکمان، تاریخ عالم آراى عباسى، ج 1، ص 46.
3. عبدى‏بیک شیرازى، تکمله‏الاخبار، تصحیح عبدالحسین نوایى، ص 60.
4. حسن‏بیک روملو، احسن التواریخ، تصحیح عبدالحسین نوایى، ج 12، ص 242.
5. شاه طهماسب در تذکره خویش، این رویداد را بیان مى‏کند. ر.ک: تذکره شاه طهماسب، به کوشش امراللّه‏ صفرى، ص 4.
6. اسکندربیک ترکمان، ج 2، ص 47.
7. روملو، همان، ج 12، ص 246.
8. همان، ص 256.
9. تاریخ‏نویس گمنام عصر شاه اسماعیل اول آثار زیانبار اقتصادى تهاجم‏هاى نظامى به خراسان را تصویر مى‏کند. ر.ک: جهان‏گشاى خاقان، به کوشش اللّه‏ دتا مضطر، ص 516.
10. روملو، احسن‏التواریخ، ج 12، ص 258. براى شرح شورش شاملویان ر.ک: قاضى‏احمد منشى قمى، خلاصه‏التواریخ، ج 1، ص 175ـ176.
11. این مورخ جزئیات شورش ذوالفقاربیک و دخالت ابراهیم‏خان موصلو را در حوادث پایتخت صفوى آورده است. ر.ک: خلاصة التواریخ، ج 1، ص 175 ـ 176.
12. روملو، همان، ج 12، ص 272.
13. اسماعیل حقى اوزون چارش‏لى، تاریخ عثمانى، ترجمه ایرج نوبخت، ج 2، ص 375.
14. قاضى احمد بن محمد غفارى کاشانى،تاریخ جهان‏آراء، ص 285.
15. تذکره شاه طهماسب، ص 14.
16. عبدى‏بیک شیرازى دلایل خشم چوهه‏سلطان را بیان مى‏دارد. ر.ک: تکملة الاخبار، ص 67 ـ 68.
17. شاه طهماسب دلیل مخالفت ذوالقدرها و دیگر طوایف ترکمان را بیان مى‏کند: «امراى استاجلو و ذوالقدر و افشار چون مدت‏ها تسلط طایفه تکلو را کشیده بودند، تاب نیاوردند و بنیاد عربده را در خفیه مى‏کردند». ر.ک: تذکره شاه طهماسب، ص 15.
18. روملو، همان، ج 12، ص 332.
19. همان.

تبلیغات