عدالتخانه؛ از نهضت دینی به سوی نظام سیاسی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
پیش از نهضت و نظام مشروطه، نهضتی به نام نهضت عدالتخانه شکل گرفت که بر کیفیت تکوین مشروطیت ایران تأثیر جدی نهاد. البته الگوی عدالتخانه ـ چنانکه باید و شاید ـ نتوانست به نظامی تمام عیار تبدیل شود. این نهضتِ دینی بیانکننده خواستههای دینی ـ سیاسی ایرانیان در دوران جدیدی بود که استبداد استعمارمدار بیداد میکرد، اما در میانه راه، محتوای این نهضت تغییر یافت. در این میان، مفهوم عدالتخانه نیز دستخوش نزاعهای مختلفی شد که معنای آن در میان الگوهای قضایی، پارلمانی غربی، مجلس نمایندگانِ طبیعی اصناف و گروههای مردم سرگردان شد و هر گروه و هر جریانی تلاش میکرد معنایی بر اساس تمایلها و دیدگاههای خود به آن بدهد. از این رو، سرانجام ظرفیت بومی این مفهوم چندان پذیرای الگوهای غربی نشد و مفهوم مشروطه جایگزین آن شد و مانع از تبدیل نهضت عدالتخواهی به نظام عدالتخانه شد.
واژگان کلیدی: عدالتخانه، مشروطه، تحول معنایی، نزاع معنایی، مجلس و الگوی بومی.
1. درآمد
«عدالتخانه» مفهومی است که ابزار لازم برای مرزبندی دورهای از نهضت موسوم به مشروطیت را فراهم کرده و زمینه را مهیا نموده تا درک روشنتری از خاستگاه وارداتی یا تحمیلی اندیشه و فرایند مشروطیت به دست آوریم. از این رو، بازکاوی مفهوم و نهضت عدالتخانه ضرورت مییابد، بهویژه آنکه مورخان مشروطهخواه از چنین مفاهیم و دقایق مربوط به آن گریزان بوده و میدانی برای بررسی مقولاتی از این دست فراهم نیاورده، بلکه فضا را برای طرح آنها تنگ میکردهاند. با انحراف نهضت عدالتخانه، حتی دستخط تأسیس مجلس شورای اسلامی، به مجلس شورای ملی تحریف شد و به تعبیر ادوارد براون «درخواست تأسیس عدالتخانه بدل به تقاضای مجلس ملی گردید»1 و ماهیت اسلامی و بومی نهضت عدالتخانه به خواستهای وارداتی تبدیل شد. البته عدالتخانه به عنوان الگویی بومی، کاملاً از اذهان زدوده نشد و در معنایی همساز با عقلانیت دینی باقی ماند، گو آنکه بستر ناهمساز زمانه مؤفههای اساسی آن را برنمیتافت.
مفهوم عدالتخانه در بستر خاصی شکل گرفت، زیرا هم اندیشه اساسی عدالتخواهی با دل و جان مردم مسلمان آشنا بود و از عمق باورهای دینی حمایت میشد و هم برخی سازوکارهای قانونی و رسمی از دوران ناصرالدین شاه در نظر گرفته شده بود و با فراز و نشیبها و کاستیهای اساسی میخواست به عطش عدالتخواهی مردم پاسخ گوید. از این رو، درخواست و پذیرش تأسیس عدالتخانه اندکی پیشتر از دوران موسوم به نهضت عدالتخانه و دوران مشروطیت، واقعیت یافته و ذهنیت عمومی با آن آشنایی داشت. بیجهت نیست که آغازین شعلههای نهضت، رنگ و بوی عدالتخواهی داشت و شعار لزوم تأسیس عدالتخانه زبانزد عموم نخبگان و مردم بود. بر این اساس، الگوی عدالتخانه در مراحل مختلفی طرح شده است، چنانکه خردهالگوهای گوناگونی نیز در مراحل مختلف طرح آن به چشم میخورد که معنای آن طیفی از اصلاح دستگاه قضایی تا الگویی مشابه مجلس شورا را در برمیگرفته است.
نکته مهم درباره مفهوم عدالتخانه این است که تأمل کنیم این مفهوم از چه خواسته عینی حکایت میکرد. بر این اساس، سؤالهای متعددی مطرح میشود: 1. الگوی عدالتخانه چگونه بوده و بر چه عناصر عینی تأکید داشته است؟ 2. آیا مفهومی بود که تأسیس ساختار قضایی را حکایت میکرد یا حاکی از ساختاری سیاسی ـ قضایی بود که نیاز به بنیان نوینی برای برنامهریزی اداری ـ سیاسی و قضایی را در اذهان زنده میکرد؟ 3. آیا اساساً طبق برداشتهای متفاوت شکل گرفته و هر گروه، معنا و واقعیتی جدا از خواست دیگران از آن اراده میکردند که در محوریت داشتن عدالت اشتراک داشتند؟ 4. یا آنکه اساساً این مفهوم، حاکی از ساختار خاصی ـ هرچند در صورت کلی ـ نبوده و تنها از همین محور مشترک حکایت میکرده است و فرصت لازم برای روشن کردن معنای آن یا بلکه تعریف آن پیدا نشده است.
برای دستیابی به پاسخ چنین سؤلهای مهمی چارهای جز آن نیست تا همراه با مطالعه سیر برخی از وقایع مربوطه، فضای نهضت عدالتخانه را تحلیل کرده و اشارههایی درباره آن داشته باشیم. بدیهی است دستیابی به معنای مورد نظر در نهضت عدالتخانه تا حدود زیادی میتواند از طریق بازکاوی تعابیر و ادبیات سیاسی باقیمانده از آن دوره ممکن شود. در اینجا این سؤل، مهم مینماید که آیا تنها میتوان از طریق این اشارهها و جملههای تاریخی به کنه مطلب و عمق تاریخ اندیشه سیاسی رسید؟ روشن است که بدون پرداختن به فضای حاکمیت عقلانیت دینی ـ سیاسی در آن دوران نمیتوان بسیاری از ابعاد نهضت و نظام عدالتخانه را دریافت و از سوی دیگر، روشن است که پیش از بررسی این ادبیات سیاسی باید ذهنیت روشنی درباره کلیّت مسئله به دست آوریم، زیرا پیدایی و کاربرد فراوان چنین واژهای، پیش از آنکه به صورت نوینی تعریف شود و فرصت چنین تعریف معنایی را پیدا کند، بر «الگوهای معنایی» عام و شایعی تکیه دارد که بستر لازم برای این کاربردِ گسترده را آماده کردهاند و این الگوهای معنایی نیز نمیتواند خارج از عقلانیت حاکم بر جامعه بوده و بر مؤفههای اساسی آن تکیه نداشته باشد.
در دوران مشروطیت و بهویژه در نهضت عدالتخانه، عقلانیت حاکم بر اندیشه سیاسی ایران رنگی دینی داشت و از این جهت، این آرمانِ عدالتخواهی دینی بود که بنیاد الگوهای معنایی رایج در جامعه و متبلور در مفهوم «عدالتخانه» را شکوفا میکرد. اهمیت این الگوشناسی معنایی در آنجا خود را بازمینماید که به خاستگاه سوسیالیستی جریان منورالفکری توجه کنیم. البته این امر، روشنتر از آن است که محوریت داشتن اندیشههای اشتراکی در میان بسیاری از فعالان و میدانداران روند مشروطیت، بتواند این الگوهای معنایی در آن دوره را از منظر خود قرائت کند، اما به هر حال، تأکید بر محوریت عقلانیت دینی تصویر روشنتری از خاستگاه نهضت عدالتخانه میتواند به دست دهد و حتی ضابطهای کلی در بازاندیشی و بازخوانی ادبیات سیاسی آن دوره ارائه کند، گو آنکه شائبه عدالتخواهی اشتراکی نیز وجود نداشته باشد. بازشناسی عقلانیت دینی ـ سیاسی عصر مشروطیت میتواند فضای بهتری برای آگاهی از الگوهای معنایی و محمولههای معنایی نهفته در کلیدواژهای چون عدالتخانه ارائه دهد.
2. ماجرای طرح عدالتخانه از مهاجرت صغرا تا تأسیس مجلس
نهضت عدالتخواهی را که بعداً به نهضت مشروطیت تغییر نام و بلکه تغییر ماهیت یافت، میتوان در دو سطح کنشها و خواستههای مردم همراه با جریانهای سیاسی مقابل دولت و واکنشهای دستگاه حاکمه پیجست. در بخش نخست، این مسئله به چشم میخورد که کنشها و خواستههای مقابل دولت، فراز و فرودهای خاص خود را داشته و لزوماً توقعات مردم و جریانهای سیاسی همساز با واکنشهای دولتی نبوده است. البته این کنشها و واکنشها، تأثیری دوسویه و دیالکتیک بر یکدیگر داشته و امکان تعریفهای جدیدی را برای دیگری مهیا میکردهاند. کسانی که خواستار تغییر وضع موجود بودند، بحثهای گوناگونی با یکدیگر برای هدفگذاری جنبش سیاسی داشتند. پیجویی این دو ساحت و برخی از این چالشها که گاه از تداخل در بحث از آنها نیز گریزی نیست، سهم این بخش از نوشتار حاضر است.
طبیعی است سیر صعودی این درخواستهای سیاسی بدون توجه به شرایط امکان طرح و تکوین ایدههای آنها ممکن نیست. به راستی چه عنصری جز عقلانیت دینی ـ به عنوان اصلیترین مؤفه تأثیرگذار در مخیله اجتماعی ـ میتوانست شرط یا زمینه ذهنیت جدید تلقی شود و در طرح مؤفهها و نیازهای جدید، آنان را به سمت عدالتخانه سوق دهد؟ آیا عناصر اندیشهای جدیدی چون مشروطه میتوانست خارج از مخیله اجتماعی دینی تکوین یابد؟ بنابراین، به نظر میرسد که نمیتوان از عقلانیت دینی ـ به عنوان بنیاد عدالتخواهی سیاسی ـ غفلت یا تغافل کرد و بهطور نمونه، مطالعه این پدیده اجتماعی را در افق تحلیلهای نسبیتگرایی چون تحلیل گفتمانی رقم زد. بنابراین، میتوان گفت که ذهنیت عمومی که با معنای عدالتجویی خو گرفته بود، نهضت و جنبش سیاسی خود را در صورت و ماهیت الگوی عدالتخانه تعریف کرد، همچنانکه وظیفهشناسی دینی، همراه با استبدادستیزی و ستمسوزی مردم مسلمان، به عنوان حق و بلکه وظیفه ایمانی، آنان را به ارتقای مطالبات سیاسی ترغیب نمود و آشنایی ذهنی با الگوهای جدید که دستکم در محیط غربی از برخی جهات کارآمد تلقی میشد، آنان را به شکلدهی الگوی سیاسی ـ اجتماعی دیگری نوید داد و این امر در کاربست ویژه مفاهیم عدالتخانه، مجلس مبعوثان و مشروطه خود را نشان داد و مردم را نهتنها وارد بازی سیاسی جدیدی کرد، بلکه آنان را وارد بازیهای مفهومی نیز کرد که گریزی از آن نداشتند. این بازی مفهومی، خود میتوانست تأثیر چشمگیری در بازی اجتماعی ـ سیاسی آنان نیز داشته باشد و فرجام آن را با نقشآفرینی ویژه خود پشتیبانی کند.
آنچه در سیر کنشهای سیاسی جریانهای سیاسی مقابل دولت، به چشم میخورد، تلاش عدهای برای دستیابی به مشورتخانهای ملی و دستکم، دستیابی به عدالتخانه است.
مبارزه مردم، علما، بازرگانان، منورالفکران در نهضتی که بعدها به نهضت مشروطه بدل شد و پیش از آن عنوان نهضت عدالتخانه را داشت، فراز و فرودی داشت که در مقطع اول، حول محور عدالتخواهی رقم میخورد.
پیش از طرح اجتماعی دو الگوی عدالتخانه و مشروطیت، اندک آشنایی با مقوله مشروطیت، جمهوری و...، وجود داشت که عمدتاً محدود به نخبگان بود و البته با طرح آن در برخی مجامع و نشریهها، بهتدریج آشنایی با این مفهوم و در عین حال مبهم، در برخی اقشار، توسعه یافت و رفتهرفته سخن گفتن از این مقولهها در آستانه نهضت عدالتخانه و مشروطه، رونق فراوانی گرفت. بهطور نمونه، حسن اعظامالوزاره در شرح مسائلی که پس از چوب خوردن حاج محمدرضا مجتهد کرمانی رخ داد میگوید:
ناظمالاسلام و مجدالاسلام2 با [در] دست داشتن پیراهن کتک خورده حاج محمدرضا، شب به خانه آقایان رفته و آنها را برای قیام بر ضد عینالدوله و تشکیل مجلس عدالتخانه آماده مینمودند.
طبق این گزارش، وقتی آنها سراغ مرحوم شیخ فضلاللّه نوری رفتند، او سخن را به موضوع مشروطیت و جمهوری برگردانده و یادآور میشود که:
مشروطه و جمهوری در روزنامه اسم بردن، مثل آن است که انسان مبلّغ فساد و فتنه گردد، دفعشان واجب است.
در مقابل، مجدالاسلام و ناظمالاسلام، نهتنها خود را از چنین خواستهای تبرئه نمیکنند، بلکه به دفاع از الگوی مشروطیت میپردازند، چنانکه مجدالاسلام میگوید:
اینکه ما میگوییم مشروطه، مقصود از مشروطه عمل کردن بر طبق احکام شرع است، زیرا پیغمبر تمام احکام را معین کرده است. ما خواستیم فقط با جنابعالی در امور، مشورت کرده باشیم.
ناظمالاسلام نیز همآوا با او گفت:
مگر مشروطه چه میگوید، مشروطه ظفرالسلطنه حق ندارد حکم شلیک و کشتن جمعی زنان و اطفال مردم را بدهد.
شیخ فضلاللّه بیآنکه آنان سخنی درباره مشروطیت گفته باشند، به لحاظ آنکه به اندیشه آنان آشنایی داشت، با آنان در این رابطه به بحث پرداخت و از همین رو، شیخ ابراهیم لسانی، شیخ را یادآور میشود که آنان برای گفتوگو درباره همراهی در جریان حاج محمدرضا کرمانی آمدهاند و «دیگر در اینجا حرفی از مشروطیت یا جمهوری در میان نبود».3 ظاهر این نوشته کوتاه میرساند که شیخ فضلاللّه اجمالاً نقدهایی را متوجه نظام مشروطه و جمهوری میدانسته است، و این نقد اجمالی نشان میدهد که وی مفهوم بومی عدالتخانه و روشنترِ مجلس را بیشتر میپسندد و مفاهیم وارداتی و مبهم مشروطه و جمهوری را نمیپسندد.
به هر حال، درگیریهایی که شاید میتوانست به صورت مرسوم در ادوار گذشته پایان یابد، به سطح بالاتری صعود کرد و درگیری در جریان مسیو نوز، شکاف سیاسی گستردهای را در جامعه میان مردم و دولت رقم زد، چنانکه شریف کاشانی میگوید:
بعضی از دولتیان هم محرمانه به حجتالاسلام بهبهانی پیغام میدهند که فقره مسیو نوز چندان اهمیتی ندارد. به جهت اصلاح امور مملکت، عدالتخانه بخواهید.4
دستههای چندگانه (منورالفکران، عالمان دینی، بازرگانان، اصناف و کسبه، طلاب و محصلینی که عمدتاً نیز شهرنشین بودند)، از آغاز، با برداشتها و شیوههای گوناگون بر عدالتخواهی و درخواست عدالتخانه پای فشردند.5 به گزارش کسروی در حالیکه درخواستنامه متحصنان در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام، مشتمل بر «بنیاد عدالتخانه در همه جای ایران» بود، در مقطع مهاجرت صغرا «هنوز نام مشروطه و آزادی در میان نمیبود».6 بیتردید، گزارش کسروی درباره عدم طرح مشروطه را باید ناظر به درخواست عمومی بدانیم، زیرا بهطور قطع بخشی از نخبگان با آن آشنا بودند و تا حدودی بخشی از مردم نیز نامی از آن شنیده بودند یا اندک آشنایی با آن داشتند.
هر کدام از گروههای مختلف در کنار کشاکش با دولت، سطوحی از ابهام در هدف و مقصود مورد نظر خویش را به صورتهای مختلف میپسندیدند. تأمل بیشتر در این خواستههایی که در سطح عمومی نسبتاً سیال بود، میتواند نکتههای بیشتری را روشن کند. برخی از سران نهضت، بهویژه اشخاصی مانند مرحوم بهبهانی پس از بازگشت از مهاجرت صغرا تا حدودی تلاش میکردند از به کار بردن نام مجلس پرهیز کنند. هنگامی که نیرالدوله و عینالدوله خواستند سیدجمال واعظ را در دهه محرم از تهران دور کنند، سیدجمال خطاب به سیدعبداللّه بهبهانی این نکته را متذکر شد که «مقصود همه ما فقط این است که شاه مجلس شورا بدهد»؛ اما مرحوم بهبهانی او را بدین صورت برحذر داشت که:
این لفظ هنوز زود است و به زبان نیاورید؛ فقط به همان لفظ عدالتخانه اکتفا کنید تا زمانش برسد.7
گاه سخنانی که بین سران نهضت و دولتیان رد و بدل میشد، موجب آمیخته شدن درخواست تأسیس مجلس با درخواست تأسیس عدالتخانه بود. بهطور نمونه، هنگامی که طباطبایی پس از مهاجرت صغرا عینالدوله را ترغیب میکند و از او میخواهد «چون عمر من و تو گذشته کاری کنید که نام نیکی از شما در جهان بماند و در تاریخ بنویسند بنیادگذار مجلس و عدالتخانه عینالدوله بوده»، عینالدوله در برابر، «پاسخی نگفت و از شنیدن نام مجلس ابروها در هم کشید».8 دو سه ماه بعد که طباطبایی دیداری پنهانی با عینالدوله داشت، عینالدوله نیز در سخنانی دوپهلو، هم از مجلس سخن راند و هم از تلاش برای تأسیس عدالتخانه. او سوگند خورده و قول میدهد که «به همین زودی مجلس تشکیل گردد» و «اینک به شما قول میدهم که همین چند روزه عدالتخانه صحیح برپا شود».9 طباطبایی پس از مدتی در نامهای به عینالدوله به صورت صریحتر این امر را یادآور میشود که:
اصلاح تمام اینها منحصر است به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت، و رجال دولت با علما.10
وی در نامه دیگری که برای رسیدن به شاه از شش طریق برای او میفرستد، دیگر از عدالتخانه سخن به میان نیاورده و اصلاح امور را تنها از طریق مجلس میداند. او بدین شیوه تلاش میکند معنای عدالتخانه را تغییر دهد. وی پس از مقدمهای طولانی مینویسد:
اعلیحضرتا! تمام این مفاسد را مجلس عدالت، یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا در آن مساوی باشند [اصلاح میگردد]. فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه میدانند. مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد.
وی در ادامه، فواید متعدد دیگری برای این مجلس شمرده و سرانجام معنای دستخط شاه را نیز تغییر داده، یادآور میشود:
در زاویه حضرت عبدالعظیم سی روز با کمال سختی گذرانیدیم تا دستخط همایونی در تأسیس مجلس مقصود صادر شد، [... اما] اثری ظاهر نشد؛ همه را به طفره گذرانیده، بلکه صریحاً میگویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس منافی سلطنت است. نمیدانند سلطنتِ صحیحِ بیزوال با بودن مجلس است. بیمجلس، سلطنت بیمعنی و در معرض زوال است.11
رویارویی عملی مردم، نخبگان اجتماعی ـ سیاسی و روحانیت با عینالدوله، از عوامل نزدیک برای شکلگیری نهضت عدالتخانه بود و در این میان شیخ فضلاللّه نوری نیز در جهتدهی و به بار نشستن این نهضت، سهم عمدهای داشت. عدالتخانه در اندیشه شیخ فضلاللّه مهاری قانونمند برای شاه و دستگاه دولت به شمار میآمد، چه آنکه وکلای طبیعی اصناف و طبقات کشور در آن گرد آمده و بیدخالت در حوزه شریعت، دستورالعملهای مناسب برای اداره حکومت مینوشتند و بر حسن اجرای آن نظارت میکردند. شیخ فضلاللّه که میدید تنها تبدیل مهرهها نمیتواند مشکلات سیاسی را به صورت ریشهای حل کند، حمایت از چنین الگوی سیاسیای را به عنوان سیاست دوره نخست مشروطیت برگزید. تاریخنویسان بسیاری بر نقش مؤر ایشان در این مرحله، صحّه گذاردهاند، اما دریغ و افسوس که جریان مشروطه با تلاش سفارت انگلیس و عمّال آن، به انحراف کشیده شد و شعار مبهم و چندپهلوی مشروطه به جای شعار عدالتخانه نشست و با تلاش غربگرایان، حتی قید اسلامی و مشروعه از عنوان نظام جدید حذف شد و آرمان عدالتخانه به مشروطیت بدل گشت و فرجام انحراف در جریان مشروطه چنان شد که شیخ فضلاللّه موضع تحریم مشروطه را پیش گرفت و این امر، در واقع تلاشی برای احیای عدالتخانه بود.12
جریان پرتأثیر و فراگیر روحانیت که در سطوح گوناگونی به ایفای نقش میپرداخت، از یکسو نهضت عدالتخواهی را به راه انداخت و اقشار مختلف جامعه را برای مقصود متعالی خود به صحنه کشاند13 و نیز هنگامی که نهضت در سراشیبی انحراف قرار گرفت، در تلاش بود تا سد مقاومی در برابر آن ایجاد نماید.
به هر حال، آنجا که سخن از مجلس عدالت نیز میشد، الگویی تماماً قضایی در ذهن آنان و از جمله علما نبود و آن را با سازوکار دیگری که مجمعی مشورتی را در خود داشت، قرین میساخت، چنانکه این مسئله در مکاتبه علما با شاه به خوبی نمایان است. آنان در این مکاتبه تصریح میکنند:
از آنجایی که خادمان شریعت مطهره و داعیان بقای دولت قاهره بالقطع و الیقین میدانستیم که به جهت اختلاف و اغتشاشات جاریه در امور مملکت از تجاوزات و تعدیات اولیای امور و عدم اعتنا در اجرای احکام الهیه و اوامر شرعیه و اشاعه فواحش و منهیات و ارتکاب محذورات دینیه در خاطر خطیر همایونی مکنون و مرکوز است که تأسیس مجمع و مجلس عدالت فرمایید که مظهر عدالت و مظهر رأفت پادشاهی نسبت به مملکت و رعیت و مشورت در رفع اختلال و قلع ماده فساد در کلیه امور دولت و ملت باشد، این است که از طرف دعاگویان نیز دو سال است استدعا و ابراز و اجرای این نیت مقدس را از ساحت علیّه سلطانیه خواهان شده و خاطر ملوکانه هم به صرافت طبع و اقتضای میل مبارک، صلاح حال مملکت را منظور و امر به تشکیل آن فرمودید.14
فشار سیاسی برای تأسیس عدالتخانه و تلاش برای رساندن درخواست عمومی به گوش شاه موجب شد که شاه نسبت به این مسئله بیتفاوت نباشد:
کار به جایی میرسد که شاه از اتابک اعظم مؤخذه میکند که چرا در اجرای دستخط کوتاهی داری؟ اتابک میگوید مشغول اقدامات آن هستم. یک روز شاه به تندی به او میگوید تأخیر در اینکار صحیح نیست و عاجلاً باید در تمام ولایات بزرگ ابتدا تأسیس نمایی و بعد به جاهای دیگر بپردازیم. شاه هم سکوت مینماید. اتابک اعظم از اصرار شاه تعجب دارد[، ولی] کمکم عینالدوله میفهمد که در خلوت هم از این صحبتها هست.15
در جریان کشتهشدن سیدعبدالحمید و اجتماع مردم و علما در مسجد جامع، علما خواستار تأسیس عدالتخانه شدند و تهدید به خروج از شهر کردند.16 به گزارش ملکزاده، در مسیر این مبارزه، ملکالمتکلمین و میرزایحیی دولتآبادی برای پیشبرد مقاصد خود و نیز برای جلب حمایت مظفرالدین شاه و رسیدن تقاضایشان به او، با شمسالدین بیگ، سفیر کبیر عثمانی گفتوگو کرده، از او قول مساعدت میگیرند. پس از آن ملکالمتکلمین مبلغ قابل توجهی (از جانب سالارالدوله، حاجی میرزاعلی صراف اصفهانی و جهانیان از تجار معتبر زردشتی) برای ادامه تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم در اختیار متحصنان قرار میدهد، (اگر گفتههای او را حمل بر خودستاییهای کاذب نکنیم) و در جمع خصوصی پیشنهاد درخواست مشروطه از شاه را به سیدین میکند و بدین صورت، توافق آنان و برخی دیگر برای پیگیری این موضوع حاصل میشود. در ادامه، ملکالمتکلمین که تلاش میکرد آنان از این خواسته بزرگ دست برندارند تأکید میکند:
سفیر عثمانی به شرطی این میانجیگری را قبول کرده است که تقاضاهای آقایان جنبه عمومی داشته باشد و در نفع مردم ایران باشد.
سپس آنان توافقنامهای در این رابطه امضا کردند، اما پس از طرح پیشنهاد درخواست از شاه برای برقراری «مشروطیت و تأسیس مجلس مبعوثان» در جمع برگزیدگان متحصنان در 9 ذیقعده 1323، برخی از متحصنین نسبت به طرح مشروطه اعتراض میکنند:
عدهای از آن جماعت که از طول تحصن خسته شده بودند و میخواستند زودتر به شهر برگردند و تا آن زمان لفظ مشروطه به گوششان نرسیده بود و معنی مجلس مبعوثان را نمیدانستند، فریاد کردند که دیگر مشروطه چیست که یک دفعه این میان پیدا شده [است]؟ چرا هر روز سنگی در میان راه میگذارید و تقاضاهای نوظهور میکنید و نمیخواهید مردم راحت شوند و پی کار و کسب خودشان بروند. ملکالمتکلمین در اطراف کلمه مشروطیت و مجلس مبعوثان توضیحات داد، ولی استماع این الفاظ هنوز برای گوش آن مردم ثقیل بود و اکثراً به مخالفت پرداختند و حتی زمزمهای بلند شد که اینها میخواهند ایران را جمهوری کنند. این بود که سران نهضت به حکم اجبار از آنچه که پیشنهاد شده بود، صرفنظر کردند و برای منظوری که در پیش داشتند با تقاضای عدالتخانه موافقت کردند.
طبق این گزارش، برخی رجال منورالفکر کوتاه نیامده و پیام سفیر عثمانی به «تلقین سران آزادیخواهان» را مبنی بر اینکه او تنها برای انتقال خواستههای عمومی وساطت میکند، متذکر شدند و پس از گفتوگوهای طولانی ماده هفتم درخواستنامه را که خواستار «اصلاح در کلیه امور با رعایت حقوق علما» بود، بدین صورت توضیح دادند:
مراد از قرارداد در اصلاح کلیه امور، تأسیس دیوان عدالت است بر طبق شرع مقدس اسلام از روی کتاب، و تشکیل یک مجلس مشورتخانه ملی برای اجرای قانون مساوات در تمام نقاط ایران که فرق میان وضیع و شریف گذارده نشود و هر ذیحقی به حق خود برسد.
پس از ارسال درخواست متحصنان به شاه، دو نفر از رجال منورالفکر شبانه نزد سیدمحمد طباطبایی به حضرت عبدالعظیم میروند و از او میخواهند:
حیله دولتیان را در خصوص عدالتخانه حالی نمایند تا دولتیان دستخط را عوض نموده، دستخط خوبی که مطلوب است، صادر نمایند.
رجال منورالفکر بر این باور بودند که:
باید از طرف شاه تأسیس مجلس مبعوثان ملت در دستخط تصریح شود، ولی طباطبایی و بهبهانی با اینکه قلباً با آن نظر موافق بودند اظهار داشتند که هرگاه ما در این موقع سخت تقاضاهای سختتر از مظفرالدین شاه بکنیم بهطور یقین قبول نخواهد کرد [و عینالدوله به شاه القا خواهد کرد که] مقصود و منظور ملاها و کسانی که متحصن شدهاند، از میان بردن قدرت و اختیارات پادشاه است و در نتیجه، شاه از ما ظنین خواهد شد و کار به کلی خراب میشود17] و [بهتر است از کلمه مبعوثان ملت فعلاً صرفنظر بکنیم و به همان تقاضای عدالتخانه قناعت نماییم.18
به گزارش یحیی دولتآبادی گفتوگوی یاد شده با سفیر کبیر عثمانی که با او دوستی داشت تنها توسط او و در دو سه مرحله انجام شد. البته یادآور میشود که پیش از آن سیدعبداللّه بهبهانی نیز نامهای به سفیر نوشته بود. او هفت خواسته متحصنان را از طریق برادرش دریافت کرده و نزد شمسالدین بیگ میبرد، اما چون آن موارد را اموری جزئی میبیند، تقاضای هفتم را تغییر داده و به صورت «قراردادی در اصلاح کلیه امور با رعایت حقوق علما» مینویسد. البته عینالدوله تقاضای آنان را از طریق دیگری نیز تحصیل میکند که تغییر یاد شده در آن نبود و پیگیری درخواست مذکور را دشوار میکند، گو آنکه مشیرالدوله نیز در جلسهای از تأسیس عدالتخانه حمایت میکند.19 در نهایت، در نامه متحصنان به شاه در 27 جمادیالاولی 1324، «مجلس معدلت» درخواست شده بود.20 سرانجام این مبارزات نتیجه داد، چنانکه ادوارد براون مینویسد:
در دسامبر 1905 آنگاه که جمیع علما شهر را ترک و در شاه عبدالعظیم به اعتراض بست نشستند، نارضایی به اوج خود رسید. پس از شش هفته اقامت در آنجا، با دادن وعده تأسیس عدالتخانه از آنها خواسته شد به شهر بازگردند.21
اما نکته مهم، چگونگی شکلگیری و چارچوب فکری مفهوم عدالتخانه بود. در این راستا، هاشم محیط مافی این نکته را یادآور میشود که متحصنان سفارت پس از گفتوگو با رجال دولتی، پیشنویس درخواست خود را به سفیر نشان دادند، اما از طرف سفیر این نکته به حاضران گفته میشود که عدالتخانه «مفهومی قانونی ندارد» و از این رو، هرگاه سلطان میلش کشید میتواند مجلس عدالت را به هم بزند. حال آنکه کنستیتوسیون مفهومی است که پذیرش آن توانمندی حقوقی بیشتری در اختیار قرار میدهد و «وقتی کنستیتوسیون را به شما داد، دیگر اختیارات از او سلب و ملت دارای حکومت میشود».22
تحقق عینی اهدافی که تحولخواهان در پی آن بودند، به شرایط مختلفی بستگی داشت، زیرا اهداف جمعی، لزوماً با خواست یا تبلیغ جمع خاصی صورت عینی به خود نمیگیرد، بلکه فشارهای آنها ظرفیت محدودی از تأثیرگذاری دارد. البته فشارهای عصر مشروطیت، ناگزیر درجهای از ابهام را به صورت عملی و عینی زدود و خواستها را وحدت بخشید. این فشارهای جمعی چنان بود که بهطور نمونه، 25 جمادیالاولی 1324، یک روز پس از آغاز تحصن در سفارت انگلیس، متحصنان در پاسخ به این مطلب که «مستدعیات شما را شاه قبول میکند، جز عزل عینالدوله و افتتاح عدالتخانه»، آقایان به اختصار گفتند:
عزل عینالدوله و تأسیس عدالتخانه موقعی بود که ما مهاجرت نکرده بودیم، دیگر جای توقف نخواهد بود.
سپس فردای آن روز حاجآقا حسین امینالضرب و برخی دیگر که از طرف عینالدوله برای گفتوگو با متحصنان به سفارتخانه آمده بودند، این توضیح را به او میدهند که:
این حرفها نیست، مطلب روی مشروطه و مجلس دور میزند.23
البته نمیتوان این رویکرد را در این مقطع، بیانگر رویکرد غالب دانست، بلکه به تدریج در ذهنیت عمومی بازیگرانِ مخالف دولت پررنگ شد. در مقابل، برخی از روایتهای حاکی از ذهنیت دولتمردان نیز هنوز بر همین مدار میچرخید، چنانکه بر اساس این ذهنیت، «تمام افراد رعیت دانسته و میدانند که مکنونات و ارادات صمیمیه و مقاصد و نیات مقدسه و توجهات خاطر معدلت مظاهر ملوکانه سالیان دراز است که معطوف بر ترتیب این امر مشروع ]تأسیس عدالتخانه] اسلامی بوده، چنانکه فرمایشات و اوامر ملوکانه و نطقهای خسروانه در مواقع رسمیه و غیر رسمیه شاهد این مدعاست».24
در مجموع، اهداف مختلفی برای جنبش سیاسی مورد بحث طرح میشد و در عمل نیز هدف عدالتخواهی به ساحت مشروطهخواهی تغییر مسیر داد، چنانکه شیخ ابراهیم زنجانی میگوید:
اول، عنوان عدالتخانه در زبانها دوران داشت... و بالأخره به القای انگلستان و پارهای مردمان آزادی و وطنخواه، عنوانِ طلب مشروطیت دولت و قانون و مجلس شورای ملی و انتخابات و قانون اساسی به بیان آمد و این زمزمه و هیاهو به سایر بلاد سرایت کرد.25
در تغییر عدالتخواهی به مشروطهخواهی، افراد گوناگونی تأثیرگذار بودند، چنانکه گفته شده است:
مرتضی قلیخان صنیعالدوله که خود از دانشآموختگان دارالفنون بود و بعد تحصیلات خود را در آلمان به اتمام رسانده بود نیز پس از بازگشت به ایران در صحنه تغییر اوضاع عدالتخانه به مشروطه نقش مهمی ایفا کرد.26
همچنین گزارشهای تاریخی نیز حاکی از آن است که:
همسر کاردار انگلیس در ایام تحصن نزد متحصنین آمد و به آنها گفت: آقایان شما برای چه به اینجا آمدهاید؟ یک نفر روضهخوان... در جواب خانم گفت: ما آمدهایم اینجا یک مجلس عدالت میخواهیم. گفت: نمیدانم مجلس عدالت چیست؟ گفت: یک مجلس که دانشمندان و ریش سفیدانمان بنشینند نگذارند حکّام و سلاطین به ما ظلم کنند. گفت: پس شما یقین، مشروطه میخواهید. این اولین دفعه بود که لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم [... .] پس از صحبت همسر سفیر، طولی نکشید که یکی فریاد میکرد: ما مشربه میخواهیم. یکی فریاد میزد: ما شرطه میخواهیم و آن روحانینما نیز فریاد میکرد: بگویید آنچه را که خانم گفت، ما مشروطه میخواهیم.27
در مجموع، این درخواستهای سیاسی در قالبهای مختلفی به جامعه تلقین میشد، چنان که ملکزاده در گزارش خود آورده است:
هر شب در تهران شبنامهای منتشر میشد و تأسیس عدالتخانه را میخواستند و از فساد دستگاه دولت تذکراتی میدادند. علما هم در مجالسی که داشتند از بیاعتنایی دولت به وعدهای که داده بود و تأخیر تأسیس عدالتخانه اظهار نگرانی میکردند و به وسایل ممکنه به عینالدوله فشار میآوردند.28
با تأخیری که در امتثال فرمان تأسیس عدالتخانه صورت گرفت، روز به روز فشار عمومی برای اجرای آن تشدید میشد. از این رو، پنج نفر از علمای طبقه اول تهران به خانه عینالدوله رفتند و اجرای تعهدی را که شاه و دولت کرده بودند، از او خواستار شدند. به گفته ملکزاده:
طباطبایی برای اینکه عینالدوله را متقاعد کند، به او گفته بود که تأسیس عدالتخانه دکان ما علما را میبندد و به ضرر ما تمام میشود و به نفع دولت است، چنانکه شما همیشه شکایت داشتید که ملاها در کارها مداخله میکنند و نمیگذارند دولت به امور خود برسد، حال باید از خدا بخواهید که در دکان ملاها از راه تأسیس عدالتخانه بسته شود.29
همچنین طباطبایی در نامهای به عینالدوله یادآور میشود که اصلاح تمام خرابیهای مملکت و استیصال ملت «منحصر است به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما» و او را در برابر این پرسش قرار میدهد که «چه شد قرآن؟ چه شد؟ عهد و پیمان ما برای این کار، یعنی تأسیس مجلس بود والاّ مابهالاشتراک نداشتیم».30
گو آنکه سخن از عدالتخانه میرفت، اندکاندک معنای مشروطه نیز در آن اشراب میشد و این دو خواسته به صورت آمیخته با یکدیگر، طرح میشد. به گزارش ملکزاده:
تا آن زمان [تجمع در مسجد جامع] صحبت از مشروطه و مجلس منتخبین ملت در میان عوام نبود و فقط گفتوگو از عدالتخانه میشد، ولی در تحت تأثیر این انقلاب، خواستگاری مشروطه عمومیت پیدا کرد و در کوچه و بازار صحبت از مشروطه میشد و از منافع آن سخن میگفتند.31
نقطه آشنایی بخشی از مردم با لفظ و محتوای مشروطه را میتوان به دوران تحصن در سفارت انگلیس در زمان تحصن مردم و علما در قم، از طریق جهتدهی برخی رجال منورالفکر به متحصنان سفارت مانند صنیعالدوله (به گزارش سفارت بریتانیا)،32 خطدهی کاردار سفارت و همسرش در تبریز، راهنمایی شارژ دافر و همسر او33 یا دیگران، بازگرداند، اما نمیتوان آغاز آشنایی دیگر مردمان (و نه صرفاً جریان منورالفکر) را به آن مقطع محدود کرد، چنانکه برخی از سخنان عمومی که پیشتر به برخی از آن موارد اشاره شد، میتواند مؤد این معنا باشد. به همین سبب ملکزاده این نظر کسروی را نمیپسندد که متحصنان در سفارت انگلیس ابتدا خواهان مشروطه نبوده و تنها خواستار عدالتخانه و بازگشت مهاجران از قم بودند. وی بر این باور است که:
متحصنین از همان روز اول به قصد به دست آوردن مشروطیت به سفارت رفتند و اندیشهای جز به دست آوردن مشروطیت و عزل عینالدوله و مراجعت مهاجرین نداشتند.34
البته کلیگویی این نظر را نمیپسندیم و نمیتوانیم باور کنیم که همه متحصنان از قبل، این خواسته را داشتند، ولی تا حدودی آشنایی گستردهتر بود. برخی با استناد به خاطرات حاج محمدتقی بنکدار (از ارکان برپا کنندگان تحصن در سفارت انگلیس) این تحلیل را ارائه میکنند که متحصنان غیر از آنچه مطرح بوده، حرف جدی برای درخواست مجلس شورا نداشتند، یکی از رفقای بنکدار از «طایفه صنیعالدولهایها»، درخواست کنستیتوسیون را سفارش میکند، شخص دیگری درخواست «مجلس شورای ملی» را به او توصیه میکند و آن را همان کنستیتوسیون، اما «روشنتر» از آن میداند و سرانجام وی درخواست مجلس شورای ملی را به سفارت اعلام میکند.35
چنانکه اشاره شد، پیگیری درخواستها را میتوان در قالب دوگانه عدالتخانه ـ مجلس مبعوثان (و در نهایت سلطنت مشروطه) تحلیل کرد و در مجموع، تمایل عدهای به مجلس مبعوثان (که البته لزوماً با مشروطیت قانونی شاه نیز همراه نیست و میتواند در طول قدرت قانونی شاه تعریف شود) درخواستهای عمومی را به این قالبِ دوگانه نزدیک میکرد. بهطور نمونه، برخی تجار در ایام تحصن در سفارت انگلیس، به دیدار شاه رفته و پس از آن تلاش کردند تا با گفتوگو با عینالدوله و متحصنان، اوضاع را آرام کنند. در این پیگیری عینالدوله میگوید: «ما که قرار مجلس عدالت دادیم». معینالتجار بوشهری در پاسخ میگوید: «آنها مجلس مبعوثان میخواهند، از همان مجلس که در تمام دنیا هست».36
بنابراین، یکی از نکتههایی که باید به آن توجه خاص داشت، چالشی است که به صورت نیمهپنهان بر سر معنا و مقصود از عدالتخانه وجود داشت و هر طرف میخواست آن را به صورت مورد نظر خود تعریف کرده و جا اندازد؛ یعنی همان گونه که برخی فعالان نهضت میخواستند الگوی عدالتخانه به صورت نهادی مردمی ـ دولتی تعریفی شود، برخی دولتیان تلاش میکردند که الگوی تماماً دولتی از آن به مردم ارائه دهند. این امر در جریان مهاجرت کبرا و تحصن مردم در سفارت انگلیس قابل توجه است. در چهارمین موردِ درخواستی از پنج درخواست متحصنان در سفارت انگلیس «افتتاح عدالتخانه که از طبقه علما و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات شرکت در او داشته باشند»، اشاره شده بود.37 پاسخ سربالای دولت درباره عدالتخانه این بود:
سالهاست عدالتخانه باز و در انجام امور ساعی، مخصوصاً این ایام حضرت لاشرف والا شعاعالسلطنه رئیس دیوانخانه مبارکه مقرر شدهاند که به عرض عارضین رسیدگی کامل شود. هیچوقت در ایران مرسوم نبوده که از طبقات رعایا شرکت در دیوانخانه مبارکه داشته باشند.38
در پی اوضاع جدید ـ افزایش شمار متحصنان در سفارت انگلیس، و به صحنه آمدن علما و مردم در تبریز و حتی حمایت محمدعلی میرزا از درخواست مردم ـ درخواست مذکور به درخواست صریحتر و انقلابیتر «افتتاح دارالشوری» تغییر یافت.39 شاه نیز با اطلاع بیشتر از اوضاع سیاسی، پس از تغییر صدارت عظمی در 14 جمادیالاولی1324/13 مرداد 1385، فرمان تأسیس مجلس شورا را صادر کرد.40
چالشها و گفتوگوهای مختلفی درباره هدف نهضتِ مورد بحث، همچنان ادامه داشت و مدتی از فرمان شاه برای تأسیس عدالتخانه گذشت، اما از تأسیس عدالتخانه و تدوین نظامنامه آن خبری نبود. در جلسهای که اول ربیعالاول 1324 برای بررسی همین امر در دربار منعقد شده بود، سخنانی بر زبانها جاری شد که گویا عدالتخانه همان مشروطیت سلطنت تلقی میشد. احتشامالسلطنه از پیگیری آن حمایت کرد. در مقابل، به گزارش اعظامالوزاره برخی مانند امیربهادر وزیر دربار، حاجبالدوله و ناصرالملک وزیر مالیه آن را به صلاح ندیدند. دیدگاه حاجبالدوله درباره عدالتخانه این بود:
اگر عدالتخانه برپا شود، سلطنت منقرض خواهد گردید.
ناصرالملک نیز سخن او را تأیید کرد:
بلی، چنین است. امروز صلاح نیست و هنوز در ایران وقت تأسیس عدالتخانه که منافی با اساس سلطنت است، نیست.41
سیدمحمد طباطبایی هنگامی که در پی تأخیر اجرای دستخط شاه به او درخواستنامهای نوشت، از «مجلس عدالت» به عنوان «انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم» نام میبرد که «در آن انجمن به دادِ عامه مردم برسند» و «شاه و گدا در آن مساوی باشند». از منظر او، چنین مجلسی میتواند این ظلمها را رفع نماید و خرابیها را آباد نماید و دیگر، دولتهای خارجی به این مملکت، طمع نخواهند کرد و رفاه عمومی را به ارمغان خواهد آورد. او که در متن نامه مفصل خود، دولتخواهی و دوستداری علما و مردم را در مورد شاه یادآور میشود، در آخر نامه، طفره رفتن از اجرای فرمان شاهی را به این بهانه میداند که «صریحاً میگویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس منافی سلطنت است». اما خود او بر این باور بود که:
نمیدانند سلطنت صحیحِ بیزوال با بودن مجلس است. بیمجلس، سلطنت بیمعنا و در معرض زوال است.
و مطلب را با این تعبیر تند ادامه میدهد که:
اعلیحضرتا! سی کرور نفوس را که اولاد پادشاهاند، اسیر استبداد یک نفر نفرمایید؛ به خاطر یک نفر مستبد چشم از سی کرور فرزندان خود نپوشید.42
به نظر میرسد با گذشت زمان و آشنایی یکباره و جهشگونه عمومی با مقوله مجلس در غرب، و پیروزی تحولخواهان، تا حدود زیادی معادل همان نظام پارلمانتاریسم غربی در ذهن مردم جای گرفته بود و طبیعی است که در فضای اسلامی، این مجلس میبایست رنگ و بویی دینی داشته باشد، همچنین به لحاظ محوریت بحث ظلمستیزی، مفهوم عدالتخواهی در عنوان آن به کار گرفته میشد و بدان نام خوانده میشد تا محور کار آن روشن باشد. مؤد این برداشت، این است که در ایامی که برپایی عدالتخانه به تأخیر افتاده و مردم از آن ناخرسند بودند، عینالدوله ناچار در خانه خود جلسهای برای مشورت منعقد کرد. در آن جلسه این مطلب مطرح شد که:
اخیراً طباطبایی در بالای منبر در ضمن نطق، مقصود خود را به لفظ مشروطیت ادا کرده است و تاکنون سابقه در بیانات آقایان نبوده است و باید هرچه زودتر جلوگیری کرد.
همچنین در این جلسه مقرر شد تا همراه با اقدامات دیگر، نظامنامه عدالتخانه تنظیم شده و طبع و منتشر گردد «تا مردم اطمینان نمایند که دولت درصدد تشکیل عدالتخانه میباشد» و پس از نوشتن آن، در روزنامه ایران چاپ شد.43
هنگامی که سیدعلی یزدی برای گفتوگو با مظفرالدین شاه میرود، شاه به بدگویی از علما میپردازد. شاه که حساب سیدمحمد طباطبایی را از دیگران جدا میداند، یادآور میشود:
بلی یک نفر میرزا سیدمحمد است که مایل به جمهوریت است. او هم امری را خواهان است که در ایران امکانپذیر نیست. بر ذمّه شاهان است که مملکت را منظم [دارند].44
طباطبایی در ایام فاطمیه، این اتهام را از خود دور ساخت و بر منبر گفت:
میگویند ما شاه را نمیخواهیم [و] ما مشروطهطلب و جمهوریخواهیم و با اینها میخواهند شاه را از ما برنجانند.
وی در ادامه سخنان خود، معنای خاصی از عدالتخانه را که با بخشی از الگوی مشروطه، همسازی داشت، در اذهان القا کرد و گفت:
ما تنها عدالتخانه میخواهیم، [یعنی] مجلسی که جمعی در آن باشند و به درد مردم و رعیت برسند.
وی در ادامه با نکوهش خودکامگی و استبداد، درمان آن را «شور و مشورت» خواند و درخواست عدالتخانه را با درخواست مجلس توأم کرد:
اگر یک سال یا ده سال طول بکشد، ما عدل و عدالتخانه میخواهیم. ما اجرای قانون اسلام را میخواهیم. ما مجلسی میخواهیم که در آن مجلس، شاه و گدا در حدود قانون مساوی باشند.45
از این رو، ناصرالملک که روح سخنان طباطبایی را دریافته بود، تلاش کرد در نامهای مفصل او را از «تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریت و عدالت کامله (آنطوریکه در تمام ملل متمدنه سعادتمند وجود دارد)» بازدارد و بهانه نداشتن نیروی کارآمد و آگاه را برای تأخیر در ترتیب مجلس بزرگ کند و به تعبیر خود «میخواهم این اقدامات از راه صحیح باشد».46
ناصرالملک نامه بسیار مفصلی به سیدمحمد طباطبایی نوشت که میتواند تا حدودی ذهنیت حاکم بر بسیاری را روشن کند، گو آنکه ناصرالملک خود همواره نوعی محافظهکاری خاصی را در سر داشت و در عمل آن را پیاده میکرد. به نظر میرسد وی برپایی مجلس، همانند پارلمانهای اروپایی را خواسته طباطبایی دانسته و او را به پرهیز از شتاب و رعایت ظرفیت ایران دعوت میکند که او بر این امر تأکید میکند که باید به تدریج گام برداشت و نمیتوان بیمار بیحال را به یک باره مداوا کرد و به او اعتراض میکند که:
[چرا] یک ران شتر نیمپخته به دهانش فرو میکنید [... و] امروز تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریت و عدالت کامله ـ آن طوری که در تمام ملل متمدنه سعادتمند وجود دارد ـ در ایران همان حکایت تازیانه زدن و ران شتر تپاندن است.
او تأکید میکند:
مسلماً پادشاهان ممالک در همه جا برای رعایای خود حالت پدر را دارند. بصیرتشان به حال رعیت و ملت از افراد آن قوم بیشتر و مهر و محبتشان در حق آنها از خودشان زیادتر است [... .] پس این حرفها که در همه جای دنیا عصاره سعادت و شرافت و افتخار است، به عقیده بنده در ایران امروز مایه هرج و مرج و خرابی و ذلت و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد بود، زیرا که برای استقرار و اجرای ترتیبات جدیده هنوز علم و استعداد نداریم.
وی به تفصیل برای او استدلال میکند که فعلاً افراد ذیصلاح برای نمایندگی مجلس نداریم، چه آنکه دانستن تمام اشعار عرب و عجم برای عضویت مجلس کافی نیست:
بلکه اشخاصی باید باشند که وقتی از ایشان بپرسند چه جهت دارد که روز به روز پول ما در تنزل است و حال آنکه نقرهاش از نقره فرانک و مارک و شلینگ و ین و روپیه بیشتر بار دارد، جهت صحیحاش را بگویند و چارهاش را هم بدانند یا از سایر شعبات سیاسی و مالیاتی و تجارتی و فلاحتی و نظامی، آنچه امروز به کار زندگی و ترقی یک ملتی میخورد، همه را بتواند به مطرح مذاکره و حل و عقد بیاورند.
او در ادامه تنها مقصود خود را راهنمایی به راه صحیحی میداند که واقعاً بتواند مشکلات کشور را حل کند. او بر این مطلب پای میفشارد که تنها طریق ممکن، کسب دانش است47 و مردم میتوانند در برابر خدا چنین احتجاج کنند که «وسیله تعلیم علوم در دست آقایان علما بود، لاغیر!». او در ادامه، سرّ پیشرفت میکادو موتسوای تو امپراتور ژاپن را مسافرت به اروپا میداند و میگوید:
شیفته وضع و ترتیبات و تربیت آنها شد. به دقت و غوررسی، این نکته را درک کرد که تمام آن ترقیات به واسطه اتحاد ملت و دولت و عدم استبداد است [...]، ولی به خوبی ملتفت شد که به یک ملت وحشی بیعلم و تربیتی نمیتوان آزادی داد.
از این رو، به سرعت برنامه گستردهای برای آموزش فراگیر را تدارک دید و پس از فراهم شدن زمینه، اعلام مشروطیت کرد:
در سنه 1889م که هفده سال قبل باشد، دید ملت قدری عالم شده است که میتواند از عهده امورات خود برآید، فوراً اعلان و حکم مشروطیت و آزادی داد. این است که در ظرف شانزده ـ هفده سال خود را به جایی رسانده که دولت روس را بدان روز انداخت که ملاحظه فرمودید.
وی با تأکید بر اینکه مظفرالدین «در احساسات قلبیه و افکار تمدن به مراتب بالاتر از میکادو است» و از آغاز سلطنت «کمال جدّ و جهد در تأسیس مدارس و نشر معارف و تعمیم علوم به عمل آورده، کاری از پیش نبردهاند»، تنها چاره را اصلاح برنامههای آموزشی و توسعه آموزشهای جدید میداند و موفقیت برنامه پیشنهادی خود را در سطحی بالا پیشبینی میکند و میگوید:
دوازده سال نمیگذرد که دو طبقه شاگردهای فارغالتحصیل از این مدارس بیرون خواهد آمد، آن وقت مملکت ایران به قدر کفایت، آدم عالم خواهد داشت که بتواند این حرفهایی [را ]که امروز میزنند ـ و ابداً ثمر و فایده ندارد ـ از روی علم و بصیرت به موقع اجرا بگذارند.
البته او موفقیت مذکور را به «میل و اتفاق علما» مشروط میکند.48
تلقی مشروطهخواهی از اندیشهها و مواضع سیدمحمد طباطبایی، محدود به منورالفکرانی چون ناصرالملک نبود و ذهنیت شاه نیز نسبت به او نیز چنین بسته شده بود، چه آنکه دستکم با تغییر محتوای عدالتخانه به مجلس مبعوثانی که ماهیتی مردمی داشت، نمیتوانست با انکار واژه مشروطه و جمهوری از اذهان مخالفاندیش، زدوده شود و قراین محتوایی فراموش شود، چنانکه شیخ فضلاللّه نیز که خود پیشتر از آن، تأمل در محتوای الگوی سیاسی جدید را در تحصن قم میان خود و طباطبایی و دیگران دامن زده بود، در این ذهنیت جدید واژگان سیاسی را به کار گرفت. او در اوان تأسیس مجلس دارالشورای ملی، در تلگرافی به مرحوم آیتاللّه آقا سیدعلی آیتاللهی موسوی در کرمان، تعبیر «معدلتخانه» را همردیف و به همراه «مجلس دارالشورای ملی» آورده و با لحنی که از شعف او به این نهاد و برنامه جدید حکایت میکند، معتقد است که با تأسیس مجلس «در این اوان سعادتاقتران، کوکب بخت و اقبال ملت نجیبه ایران چهره نموده» است و این نهاد را دارای چنین شأَنی میداند که «ماحی آثار ظلم، و رافع لوای عدل است» و بدین منظور با اشتیاق یادآور این معنا میشود:
البته جنابعالی و سایر علمای اعلام را سزد که در این موقعِ خوشبختی و سعادت، عواطف ملوکانه همایونی را به کافه اهالی ابلاغ داشته، از این مرحمت معدلتقرین، متشکر و دعاگو باشند.49
این تعابیر، گذشته از آنکه همراهی شیخ را بدان حد معرفی میکند که وی به کرمان تلگراف کرده و آنان را به قدردانی و دعاگویی فرامیخواند، تا حدودی میرساند که اساس مجلس جدید را اجرای همان طرح عدالتخانه میبیند و از این روست که دارالشورا را «معدلتخانه» میخواند.
جدا از ذهنیت پویا و جریانساز نخبگان، بهویژه علما، معنای عدالتخانه را توسعه داد و با «غنیسازی معنایی» آن تا آستانه «دلالت بر مجلس مبعوثان»، مفهومپردازی نوینی کرد. البته در این میان، زمینههای اجتماعی ـ سیاسی گوناگونی نیز برای طرح واژه «مشروطه» و محتوای غربی آن، تأثیر چشمگیری داشت. ورود این مفهوم جدید، تا حدودی تغییر مفهوم عدالتخانه را متوقف کرد و به لحاظ ظرفیت محدودی که این واژه برای معناپردازی و غنیسازی معنایی داشت، تا آستانه نقشآفرینی اجتماعی ـ سیاسی مفهوم جدید به فعالیت پرداخت و پس از آن به حاشیه رفت، هرچند تا آستانه دلالت بر معنای مجلس مبعوثان، غنیسازی شده بود. اما معنای مجلس مبعوثان، گو آنکه مفهوم نمایندگی را در خود داشت، لزوماً محدودیت قدرت شاه را در برنداشت. در این میان، واژه مشروطه که در کاربست فارسی معنای شرط را تداعی میکرد، میتوانست به معنای دوپهلو، کلی و شناور مشروط بودن عملکردها به قانون، اعم از قانون اسلام و عرف یا مشروط بودن قدرت شاه را تداعی کند و استمرار بازی سیاسی را تا آستانه تحدید قدرت شاه، دربار و دولتیان پشتیبانی کند. به هر حال، این بازی معنایی که در صحنه زبان اجتماعی و ذهنیت عمومی رخ داد، نیازمند زمینههای اجتماعی ـ سیاسی خاصی بود که توسعه جنبش سیاسی عدالتخانه ـ مشروطه، آنها را تمهید کرد. فرجام این بازی قدرت، به صورتی رقم خورد که شناخت بیشتر آن در گرو تأمل در سازوکارهای این نهاد جدید و ماهیت ساختاری آن است.
3. الگوی ساختاری در نظام عدالتخانه
عدالتخانه الگویی است که پیش از طرح مرموز و هدفمندِ مشروطیت، با اقبال عمومی روبهرو بود. از این الگو با عناوینی، چون مجلس عدالتخانه و مجلس معدلت نیز یاد میشد. نهضت عدالتخانه، تنها در سطح خواسته آرمانی از لزوم عدالتگستری باقی نمانده و عدالتباوری در چهره لزوم شکلگیری طرح و ساختار خاصی خود را نشان داده است.
درباره ماهیت عدالتخانه آرای گوناگونی طرح شده است، اما فهم دقیق مفهوم و ماهیت این الگوی عدالتخانه توضیح بیشتری میخواهد که به طور نمونه، آیا ماهیت عدالتخانه به صورت محاکم عدلیه تعریف میشد یا در سطحی فراتر و با کارکرد نظارتی و تقنینی و برنامهریزی، طرح میشد؟ آیا درخواست آنان حاوی درخواست عدالتخانه دولتی بود یا نیمهدولتی و نیمهملی؟
از یک سو، برخی ماهیت آن را قضایی معرفی کردهاند، اما قراین مخالف فراوانی در برابر آن صفآرایی میکنند، چنانکه کسروی معتقد است:
عدالتخانه همان است که امروز عدلیه مینامند؛ ادارهای که در آن، داورانی به دادخواهیهای مردم رسند و داوری نمایند.
وی در توضیح اینکه چرا عدهای از علما با تحمل دشواریهای فراوان خواستار آن بودند، چند دلیل را متذکر میشود و معتقد است که اولاً: «در آن زمان در ایران عدلیهای نمیبود» و آنچه به عنوان عدلیه خوانده میشود به سبب آنکه اساسش مانند دیگر کارهای جامعه «از روی خودکامگی» بود و در آن «هرچه خواستندی گفتندی و به کار بستندی»، «در آن عدلیه شناخته نبودی» و از سوی دیگر، محاکم شرعی و تلاش «ریشسفیدان و سرانکویها»، توان لازم را برای مقابله با بیدادگری «درباریان و دیگران» نداشتند، «آقایان در میان درخواستهای دیگر خود، بودن چنین ادارهای را هم میخواستند و آن را در بایست میشماردند». ثانیاً: دولت برای برپا کردن عدلیه «ناگزیر شدی که قانونی بگذارد و این خود، گامی در راه قانونی شدن کشور میبود». ثالثاً: برای خاتمه دادن آبرومندانه به تحصنی که بیم آن میرفت با طولانی شدنش «بسیاری از کوچندگان دلسرد و نومید گردند و رو به پراکندگی آورند» و نیز اختلافهایی میان سران آنها رخ دهد، «این زمان به نتیجهای بالاتر از عدالتخانه امید نتوانستندی بست» و البته بعدها «خواستِ آخرینِ خود را که مجلس میبود، آشکار گردانیدند».50
کسروی میگوید که وقتی خبر این پیشآمد به روزنامههای اروپا رسید، آنان «داستان را بسیار بزرگتر از آنچه بوده میفهمیدند» و آن را به عنوان «شورش علما بر دولت» و برچیده شدن «دستگاه خودکامگی از ایران» تلقی کردند و همچنین «عدالتخانه را پارلمان یا مجلس شوری معنی میکردند». علاءالسلطنه، سفیر ایران در لندن نیز که خواست در نوشتهای تلقی آنان را عوض کرده و بگوید این اتفاق تنها «اندک رنجشی میانه دولت با علما» بوده و شورش نبوده است، «دادن دارالشوری و قانون و آزادی خامه و برپا کردن عدلیه» را آرزوی دیرین شاه دانست و بدینسان او نیز تلقی درستی از دستاورد مهاجرت صغرا نداشت. به گزارش کسروی حبلالمتین نیز چنین تلقی نادرستی پیدا کرد.51
ابراهیم صفایی در این رابطه معتقد است که:
مقصود از عدالتخانه تأسیس سازمانی بود که بایستی در هر شهر با شرکت نمایندگان تمام اصناف برای رسیدگی به شکایات مردم از ادارات و مأمورین دولت برپا میشد.52
چنانکه بر اساس برخی دیگر از اسناد وزارت خارجه انگلیس، یکی از آرمانها و اهداف نهضت عدالتخانه، برکناری عناصر فاسد از ریاست محاکم عدلیه بود.53
از سوی دیگر، دولتی یا ملی بودن این نهاد نیز جای سؤل است. برخی گفتهاند:
آنچه که در درخواست عبدالعظیم مطرح شد، یک عدالتخانه نیمهدولتی و نیمهملی بود، بهطوریکه به نحوی نمایندگان مردم نیز در آن حضور داشته باشند.54
تصریح برخی عبارتهای چالشکنندگان با دولت، درخواست عدالتخانه را در شکل دولتی آن معرفی میکند.
دستیابی به شفافیت لازم در الگوی نوین و مناسبِ ایران، اندکاندک برای ایرانیان شکل گرفت، و بلکه در بسیاری از ابعاد، بخشی از مخیله پیشین اجتماعی نیز با ورود عناصر جدید فکری، دستخوش مشکلاتی شد و در مجموع، ابهامهایی پدید آمد. ادوارد براون در گزارشی تحلیلی، گونهای از این آشفتگی را گزارش میکند:
آنگاه که در مقر سفارت بریتانیا در تهران بودم، آنها به دیدارم آمده از کیفیت پیدایش قانون اساسی ما میپرسیدند و آنچنان سادهلوحی بروز میدادند که تقریباً رقتآور بود. ایشان هدف خود را به روشنی فراروی دارند، اما در مورد شیوه اکتساب آن سخت گیج و سردرگم هستند. بیتردید سنوات بسیار طول خواهد کشید تا این مجلس بتواند به واقع مؤر افتد. اما بسیاری از رهبران قیام که یک بابی برجسته هم در زمره ایشان است، واقعاً درک روشنی از آنچه نیاز است، دارند.55
آنچه میتوانست از این آشفتگی بکاهد، دستکم تجربههایی بود که آنان از گذشته، در تأسیس الگوهای جدید ـ هرچند با الهامهایی سرگردان میان اقتباسهای بنیادین و جزئی از غرب ـ داشتند.
3 ـ 1. عدالتخانه؛ محکمه قضایی یا مشورتخانه ملی؟
ماهیت عدالتخانه در تب و تاب بازی سیاسی به صورتهای مختلفی میتوانست تعریف شود و روایتهای متنوعی از این امر نیز وجود داشته است. برخی از تعابیری که در متون تاریخی وجود دارد، عدالتخانه را به معنای محکمه قضایی تلقی کرده یا آنکه دستکم محتوای آنها قرابت بیشتری با این معنا را میرسانند و از دلالت بر معنای مشورتخانه ملی تن میزنند. به طور نمونه، مهاجران به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام در عریضه خود به شاه آورده بودند که:
استدعا داریم که مزیداً لطولالعمر و رضای خاتمالنبیین ـ صلّیاللّه علیه و آله الطاهرین ـ قانون معدلت اسلامی بر طبق مذهب شیعه جعفری در تمام اقطار و بلاد مملکت علّیه ایران، بین تمام اصناف من دون استثنا جاری شود که احدی خارج از آن قانون احکاماً و حدوداً نباشد و موجب مباهات و مفاخرت بندگان اعلیحضرت شهریاری بر تمام سلاطین وجهالارض باشد.
هنگامی که عینالدوله برخی از تقاضاهای متحصنان را در عریضه خود به شاه از قلم انداخت، این درخواست را به عنوان چهارمین و آخرین درخواست آنان مطرح ساخت که:
برای رسیدگی به عرایض کلیه رعایا و مظلومین از جانب سنیالجوانب همایونی، ترتیبی در امر عدالتخانه داده شود که رفع ظلم از مظلوم حقاً و عدلاً به عمل آید و در اجرای عدل، ملاحظه از احدی نشود.56
به هر حال، درخواست تأسیس عدالتخانه در سراسر کشور به روشنی در مهاجرت صغرا وجود داشت، چنانکه به گزارش ناظمالاسلام از جمله تقاضاهای کسانی که به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام مهاجرت کرده بودند، این بود که:
بنای عدالتخانهای در ایران که در هر بلدی از بلاد ایران یک عدالتخانه برپا شود که به عرایض و تظلمات رعیّت رسیدگی شود و بهطور عدل و مساوات رفتار کند.57
در برخی از تعابیر دولتمردان، تنها عنوان عدالتخانه، بدون اشاره به ماهیت آن ذکر شده است که گاه نیز به معنای قضایی آن تمایل دارند. مظفرالدین شاه پس از بازگشت آقایان از مهاجرت صغرا، در ملاقات با آنان اظهار نمود:
من سابق بر این، با مستدعیات شما مایل بودم به افتتاح عدالتخانه، و خودم در نیمه شعبان که روز مبارکی میدانم به نظامالملک گفته بودم ترتیب عدالتخانه را بدهد.58
محتوای دستخط مظفرالدین شاه خطاب به علما برای تأسیس عدالتخانه نیز آن را در ماهیتی مایل به محکمه عدلیه معرفی میکند و دولتی خواندن عدالتخانه نیز در این متن، میتواند مؤدی بر این مسئله باشد، چه آنکه اگر شاه از عدالتخانه معنای نهادی جدید و برای مشورت یا برنامهریزی را اراده میکرد و امکان دخالت غیر دولتیان را در امور نمیداد، نمیتوانست ماهیت آن را به صورت کاملاً دولتی تعریف کند:
جناب اشرف اتابک اعظم! چنانکه مکرر این نیت خودمان را اظهار فرمودهایم، ترتیب و تأسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرعِ مطاع و آسایش رعیت، از هر مقصود مهمی واجبتر است و این است که بالصراحه مقرر میفرماییم برای اجرای این نیت مقدس، قانون معدلت اسلامیه که عبارت از تعیین حدود و اجرای احکام شریعت مطهره، باید در تمام ممالک محروسه ایران عاجلاً دایر شود، بر وجهی که میان هیچ یک از طبقات رعیت مطلقاً فرقی گذاشته نشود و در اجرای عدل و سیاسات بهطوری که در نظامنامه این قانون اشاره خواهیم کرد، ملاحظه اشخاص و طرفداریهای بیوجه قطعاً جداً ممنوع باشد. البته به همین ترتیب کتابچه نوشته مطابق قوانین شرع مطاع، فصول آن را مرتب و به عرض برسانید تا در تمام ولایات دایر، و ترتیبات مجلس آن هم بر وجه صحیح داده شود و البته این قبیل مستدعیات علمای اعلام که باعث مزید دعاگویی ماست، همه وقت مقبول خواهد بود. همین دستخط ما را هم به عموم ولایات ابلاغ کنید. شهر ذیالقعده 1323ق.59
محوریت یافتن مفهوم عدالتخانه چنان گسترده بود که در گزارش سفارت نیز این امر منعکس شد و گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس مسئله را به صورت زیر برای سرادوارد گری وزیر کشور انگلیس گزارش میکند:
محترماً، ترجمه دستخطی که از طرف شاه به عنوان علما و صدر اعظم درباره تشکیل عدالتخانه در سراسر کشور صادر شده است، به پیوست تقدیم است. از تشکیل خانههای عدالت در اینجا سخن بسیار میرود.60
این محتوا بهرغم آنکه احتمالاً به معنای محاکم قضایی، مورد نظر کاردار است، اما از جهت معنا و ماهیت «خانههای عدالت»، ابهام دارد. به هر حال، نمیتوان این مسئله را از نظر دور داشت که یکی از احتمالات درباره الگوی عدالتخانه از نظر عدالتخواهان، تشکیل محاکم عدلیه بوده است و برداشت این گزارشگران نیز همان بوده است، چنانکه این معنا در برخی گزارشهای تاریخی دیگر از گرانت داف، کاردار سفارت انگلیس نیز انعکاس یافته است. او در گزارش خود درباره آغاز تحصن در سفارت و خواسته متحصنان مینویسد:
به محض اینکه از ورود پناهندگان مطلع شدم، یکی از کارمندان را فرستادم تا مقصود آنها را استفسار کند... آنها خواستار تشکیل محاکم عدلیه میباشند که اداره آن در دست مقامات فاسد نباشد.61
با توجه به آنچه در سیر معنایی عدالتخانه آوردیم، به نظر میرسد مفهوم عدالتخانه که ظهور بیشتری در الگوی قضایی دارد، بیشتر به ذهنیت عمومی نزدیک بوده و تلقی بسیاری از مردم و درباریان نیز همین بوده است. اما بازی سیاسیای که به حاکمیت الگوی مشروطیت منجر شد، پیش از طرح جدی مفهوم مشروطیت، از طریق توسعه معنای عدالتخانه و گره زدن معنا و واژه آن به مفهوم مجلس مبعوثان و مفاهیم مشابه، بازی معنایی ـ سیاسیای را سامان داد که پس از مدتی، دیگر در ذهنیت عمومی، برداشت مردم و محافل سیاسی از واژه عدالتخانه، دیگر معنای محدود آن نبود و سرانجام نیز با به میدان آمدن واژه مشروطیت، مهر تأییدی بر معنای نسبتاً (و نه مطلقاً گسترده عدالتخانه) زد. البته به صورت طبیعی، محموله معناییای که واژه عدالتخانه به همراه داشت، از دلالت بر الگوهای عنانگسیخته غربی تن میزد و از همین رو، این ظرفیت را داشت تا مخالفان مشروطه عنانگسیخته و غیر بومی غربی، تلاش کنند آن را بار دیگر به خدمت گیرند و البته در این استعمال نیز معنای لغوی آن را قصد نمیکردند که تنها بر الگوی قضایی دلالت میکرد، بلکه همان معنای توسعه داده شده را به کار میبردند که از آفتهای معنایی واژه مشروطیت به دور بود. روشن است که سلطه ذهنیت غربگرایان و به دست گرفتن نهادهای سیاسی ـ اجتماعی در ادوار متأخرتر مشروطیت، دیگر مجالی برای طرح این معنای بومی نداشت و البته ذهنیت غربگرایانه مشروطیت نیز با عقلانیت دینی ـ سیاسی ایرانیان که ذهنیت عمومی را پشتیبانی میکرد، سازگاری نداشت و از همین رو، مقبولیت اجتماعی ـ سیاسی خود را از دست داد و در عصر پهلوی، دیگر کسی به مشروطیت رسمی سلطنت بهایی نمیداد و آن را جز آرایهای بر سلطنت اقتدارگرا تلقی نمیکرد.
3 ـ 2. عدالتخانه؛ نهادی دولتی یا نیمهدولتی ـ نیمهملی؟
عدالتخانه نهادی نسبتاً جدید بود که تعریف عینی ساختارش در بازی قدرت رقم میخورد؛ هم میتوانست ساختاری دولتی بیابد و هم میتوانست به صورت کاملاً ملی تصویر شود و هم میتوانست به صورت نیمهدولتی ـ نیمهملی تعریف شود. توضیحات پیشین برای آگاهی از تعریف آن به صورت الگوی سوم، کافی است. اما در اینجا به برخی از ابعاد آن بیشتر میپردازیم.
در نامهای از علمای متحصن در قم نیز درخواست عدالتخانهای به معنای عام و نیمهدولتی ـ نیمهملی درخواست شده بود که در این صورت، وظیفه فراگیری نیز برای این «مجلس عدالت مظفریه»، مقصود بود که به کار برنامهریزی برای ادارات بپردازد و البته میزان دولتی بودن آن نیز به این حد بود که «تحت نظارت و ریاست و فرمانفرمایی شخص شخیص پادشاه اسلام»، تعریف شده بود:
استدعای دولتخواهانه جماعت دعاگویان و قاطبه علمای اعلام و رعایای پادشاه اسلام این است که امر و اجازه سنیه ملوکانه صادر شود به تأسیس و تشکیل مجلس که اعضای آن مرکب باشد از جمعی از وزرا و امنای بزرگ دولت که در امور مملکت با ربط و از اغراض نفسانی بری باشند، و جمعی از تجار محترم که در تجارت و صناعت با اطلاع و از مصالح دولت و ملت مستحضر، و برای مشاورت صالح باشند و چند نفر از [منتخبین] علمای عاملین که بیغرض و با بصیرت باشند، و جمعی از عقلا و فضلا و اشراف و اهل بصیرت و اطلاع. در این مجلسِ عدالت مظفریه که مرکب از امنای پادشاه است در تحت نظارت و ریاست و فرمانفرمایی شخص شخیص پادشاه اسلام که پدر رئوف و خیرخواه است، حاکم و ناظر بر تمام ادارات دولتی و مراتب انتظام و اصلاح امور مملکتی از تعیین حدود وظایف و تشخیص دستور و تکالیف تمام دوایر مملکت، و اصلاح نواقص داخله و خارجه و مالیه و بلدیه و تعیین حدود احکام و امور، و ترتیب سایر شعب امور ملکیه و مهام خلقیه و منع ارتکاب منهیات و منکرات الهیه و امر به معروف واجبات شرعیه، و ترتیب مقاولات و مقابلات و معاملات داخله و خارجه به میزان احکام شرعیه و تحریر فصول و ابواب و ترتیب کتابچه و اوراق آنها به وسیله نظارت و اهتمام و مراقبت این مجلس مظفریه تمام حدود و حقوق و تکالیف عموم طبقات رعیت معین و محفوظ، احقاق حقوق ملهوفین و مجازات مخالفین، و اصلاح امور مسلمین بر طبق قانون مقدس اسلام و احکام متقن شرع مطاع که قانون رسمی و سلطنتی مملکت است، معلوم و مجری شود.62
این وظایف گسترده که تنها در شکل نیمهدولتی ـ نیمهملی (و بهویژه از جهت ریاست شاه بر آن)، در درخواستهای مکرر دیگر نیز مجال بروز مییافت، چنانکه در درخواست دیگری بر این نکته تأکید داشتند که:
دعاگویان به متابعت و موافقت نیت مقدسه ملوکانه، تشکیل مجلس را عاجلاً در روز معین استدعا میکنیم که انشاءاللّه تعالی به حسن نیت پادشاه اسلامپناه این مجلس که مظهر عدالت شاهانه است به نظارت بر امور مملکت و اعمال مساوات بین طبقات رعیت در اجرای احکام مقدس اسلام، اصلاح نواقص حالیه و رفع اختلافات جاریه را نموده، باعث مزید قوت و شوکت دولت و ملت و آبادی و اصلاح و حفظ حدود و ثغور مملکت و استحکام دوام سلطنت اسلامیه گردد.63
این بخش از ماهیتپردازی برای الگوی نوین سیاسی، تنها کنشی بود که در آینه واکنشهای متناسب با خود میتوانست خواسته خود را به رنگ واقعیت درآورد. اما واکنشهای دربار و دولت در گام نخست، تصویر خاصی از الگوی پیشنهادی را میپذیرفت. از این رو، پس از درگیری جریانهای مخالف دولت با نظام حاکم، سرانجام فرمان «ترتیب و تأسیس عدالتخانه دولتی» صادر شد64 و این تلقی نیز با تلقی قضایی از نهاد جدید، توأمان بود. به هر حال، شاه بهرغم قیافه همدردی و همسویی با مردم و جریانهای مخالف، دولتی بودن عدالتخانه را از ابتدا تصریح کرد:
جناب اشرف اتابک اعظم! چنانکه مکرر این نیت خودمان را اظهار فرمودهایم، ترتیب و تأسیس عدالتخانه دولتی برای اجرای احکام شرع مطاع و آسایش رعیت از هر مقصود مهمی واجبتر است... شهر ذیالقعده 1323ق.65
این معنای عدالتخانه، با ویژگی فراگیر بودن عدالتخانه و تأسیس آن در سراسر کشور نیز بیشتر سازگار است، مگر آنکه تأسیس سراسری عدالتخانه را به معنای تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی در نظر بگیریم که همین امر بعدها نیز در شهرهای فراوان به انجام رسید و میتوان آن را محصول تغییر مسیر از تأسیس عدالتخانه صرفاً قضایی، به تأسیس مشورتخانههای نیمهدولتی ـ نیمهملی دانست. با توجه به آنچه در بسیاری از گزارشها، بیانیهها و نامههای تاریخی، بهطور نمونه در سخنان مرحوم طباطبایی ـ طبق گزارش ناظمالاسلام ـ آمده است، تنها وکلای مردمی در آن مشارکت نمیکنند، بلکه افرادی نیز از جانب شاه در آن شرکت میکنند. بنابراین، در چنین تصوراتی از آن، الگویی نیمهانتخابی ـ نیمهانتصابی مورد نظر بوده است.
در نهایت، بهرغم دوگانگیهای خواستهای مردم، علما، گروههای پرتنوع منورالفکر، دربار و عدم صراحت در درخواست نهایی برخی از گروهها، میتوان گفت که نوع تمکین شاه، ماهیت مجلس را به صورت نیمهدولتی ـ نیمهملی رقم زد، چنانکه، در دستخط 14 جمادیالاخر 1324 مظفرالدین شاه برای «تأسیس مجلس ملی»، این ماهیت دوگانه جدید، صورت عینی به خود گرفت و خواسته عمومی، ناچار در سطح خواسته برخی نخبگان تعریف عینی شد. البته لزوماً این تعریف عینی از مجلس عدالتخانه در سطح مشروطیت، به معنای غربی آن نبود، بلکه قدمهای بعدی مجلس را بدان سو کشانید:
چنان مصمم شدیم که مجلس از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاّکین و تجار و اصناف و منتخبات طبقات مرقومه، در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در موارد لازمه در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازم را به عمل آورده و به هیئت وزرای ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد، اعانت و کمک لازم را بنمایند.66
این مفهوم، گو آنکه در اذهان بسیاری موجود بود و همگان یا بسیاری درباره آن سخن میگفتند، اما طرح آن در شرایط و در بستر مناسب زمانی، اهمیت داشت. به گزارش عبدالحسین نوایی، لفظ مشروطه اولین بار توسط تقیزاده در ششم ذیقعده 1324 به کار رفت.67 تحولات فزاینده، اصلاحگرایی را پررنگتر ساخته و حتی ذهنیت عمومی نیز به سمتی رفته بود که مظفرالدین شاه نیز در نطق خود برای افتتاح مجلس، درباره سابقه اصلاحگرایی خود داد سخن میدهد.68 در این میان، از آنجا که در فرمان مظفرالدین شاه تعبیر مشروطه و کنستیتوسیون نیامده و به تأسیس مجلس بسنده شده بود، راه فراری از پذیرش آن وجود داشت. اما مخبرالسلطنه به بهانههایی، شاه را به پذیرش مشروطه (به جای مشروعه) راضی کرد. در این راستا، حتی محمدعلی شاه نیز خود را برای دفع شبهات، ناگزیر دید تا فرمان تأسیس مجلس توسط مظفرالدین شاه را نیز به معنای پذیرش الگوی مشروطه بخواند. در این میان، تغییراتی که در الگوی سیاسی داده شد، مورد پسند کانونهای استعماری بود، چنانکه ادوارد براون میگوید:
اگر اصلاحاتی که مردم با مدد ایشان [روحانیون ]در راه کسب آن جنگیدهاند تحقق یابد، تقریباً تمامی اقتدار روحانیون از بین خواهد رفت.69
جمعبندی
نهضت عدالتخانه، مجموعهای از کنشها و واکنشهای رفتاری بود که تنها در سطح بازیهای عادی سیاسی رقم نخورد. یکی از مهمترین مسائلی که در تکوین ماهیت عدالتخانه اهمیت داشت، معنا و محتوای عدالتخانه بود که در مسیر شدن، معنای آغازین خود را در بستر عقلانیت دینی ـ سیاسی یافت و دستیابی به گوهر عدالت را مقصود نهضت دینی ـ سیاسی قرار داد. تلاشهای سیاسی برای توسعه خواستههای عدالتخواهانه، به دنبال سازوکاری بود که عدالتخواهی را نهتنها در عینیتی سامانمند و نهادینه تعریف کند، بلکه در پی دستیابی به سامانی سیاسی ـ اجتماعی بود که نظام دولت را تعریف جدیدی کند.
در این میان، آشنایی و الگوگیری از تجربه نظام پارلمانی در غرب جدید، توسعه الگوی بومی عدالتخانه را تا آستانه الگوی مشروطیت خواستار بود. این اصلاحطلبی و توسعهخواهی ساختاری، بازیگران سیاسی را در میدان بازی معنای نوینی وارد کرد که الگوی عدالتخانه را نه صرفاً در معنای قضایی، بلکه در معنای مشورتخانه ملی تعریف میکردند. الگوی عدالتخانه در هر دو معنای مذکور، میتوانست سابقه خود را تا خردهالگوهای اصلاح ساختاری در دوران اصلاحات ناصرالدین شاه سراغ گیرد.
توسعه یاد شده، لزوماً به معنای محدودیت رسمی شاه نبود و میتوانست مشورتخانه ملی را تحت نظر شاه تعریف حقوقی کند، اما به هر حال، ورود نمایندگان مردم و طبقات میتوانست حداقلی از کارکرد خاص خود را در بستر زمان پیدا کند که اگر سلطنت را مشروطه نمیکرد، دستکم سطحی از مداخله رسمی در امور دولتی برای مردم فراهم آورد. از این رو، درخواستهای مردم و جریانهای مقابل دولت، بدین سو تمایل داشت که در سطحی فراتر از عدالتخانه قضایی تعریف شود. در هر حال، در این مرحله، معدل واکنش دربار و دولت در این جهت بود که آن را در تعریف محدودتر و آن را به عنوان «عدالتخانه دولتی» و عمدتاً در سطح عدالتخانه قضایی، بپذیرد. سیر وقایع و افزونطلبیهای سیاسی که جهتدهیها و دخالتهای بیگانه و عوامل داخلی آنها نیز بر آن دامن میزد، سرانجام معنایی از عدالتخانه را طلب کرد که دخالت مردم در سطح متوسط، یعنی دخالت در برنامهریزی دولت و نظارت بر دولتمردان، و پس از آن در سطح بالاتر، محدودیت سلطنت را به صورت رسمی در پی داشت. این معنا، دیگر لزوماً در ظرفیت معنایی عدالتخانه نمیگنجید و از جهت مفهومی، نیازمند جایگزینی آن با واژه دیگری بود که ظرفیت بیشتری برای کاربست سیاسی آن در بازی قدرت داشته باشد. این جایگزین، واژه مشروطه بود که البته ظرفیت معنایی واژه عدالتخانه را که بر عقلانیت دینی ـ سیاسی مردم تکیه داشت و از آن سیراب میشد، نداشت. این معنا واژه سیاسی زمام امرش در میدان بازی معنایی، تنها در دست نیروهای غربباور نبود و دینباوران، اعم از مشروطهخواه، مشروعهخواه و طیف میان این دو، گفته یا ناگفته، آگاهانه یا نیمهآگاهانه در معنای آن نیز تصرف کرده و مشروطیت سلطنت و زمامداران را در چارچوب مشروطیت قوانین به ضوابط شرعی تعریف کردند و تا حدودی در این تصرف معنایی موفق بودند، گرچه شرایط اجتماعی ـ سیاسی نتوانست آن را کاملاً در افق معنای دینپسندی تعریف عینی کند. البته بازی معنایی تنها بخشی از بازی سیاسی بود، به گونهای که غلبه مشروطهخواهان تندرو، اعم از دینستیزان و افراد بیتفاوت ضعیفالایمان، این تصرف معنایی را تا مقطع زمانی خاصی میتوانست تحمل کند. از این رو معنای مشروطه دوم، در معنایی بازتعریف شد که از خواسته نهضت عدالتخانه به دور بود.
در مجموع، مفهوم عدالتخانه مفهومی بود که در میدان سیاست که خواهان توسعه معنایی آن بود، دستخوش کنشهای سیاسی شد و واکنشهایی را در پی داشت که معنایی مضیق از آن را میپسندید. از منظر دیگری، این واکنشها خود کنشهایی بودند که کنشهای جریان مقابل دولت را تحت تأثیر قرار میدادند. معدل این تعامل دیالکتیکی سرانجام مفهوم عدالتخانه را میان دو الگوی بومی (در شکل انتخاباتی صنفی و طبقاتی، بهویژه در سطح دینباوری و التزام نسبی به آموزههای دینی) و الگوی مشورتخانه ملی (در ساختاری که به نظام مشروطیت نزدیک بود) تعریف کرد و سرانجام با غلبه الگوی پارلمانتاریسم و مشروطیت سلطنت، جای خود را به مفهوم مشروطه داد.
فهرست منابع
1. آفاری، ژانت، انقلاب مشروطه ایران 1906 ـ 1911م /1285 ـ 1290ق، ترجمه رضا رضایی، تهران، نشر بیستون، 1379.
2. ابوالحسنی (منذر)، علی، «از عدالتخانه تا مشروطه؛ راهها و بیراههها»، زمانه، ش11.
3. ، اندیشه سبز، زندگی سرخ زمان و زندگی شیخ فضلاللّه نوری، تهران، عبرت، 1380.
4. ، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری، پرسشها و پاسخها، تهران، عبرت، 1380.
5. اعظام قدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، ج1، چاپ اول: تهران، نشر کارنگ، اردیبهشت 1379.
6. براون، ادوارد، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهری قزوینی، چاپ دوم: تهران، انتشارات کویر، 1380.
7. ترکمان، محمد، رسائل و اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضلاللّه نوری در مشروطیت، تهران، مؤسسه خدماتی فرهنگی رسا، 1362.
8. ، مکتوبات، اعلامیهها،... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضلاللّه نوری در مشروطیت، ج2، تهران، مؤسه خدمات فرهنگی رسا، 1363.
9. تکمیل همایون، ناصر، مشروطهخواهی ایرانیان، چاپ اول: تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1383.
10. جعفریان، رسول، بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، چاپ اول: قم، انتشارات طوس، 1369.
11. حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح و تصحیح سیفاللّه گلکار، چاپ دوم: تهران، امیرکبیر، 1356.
12. خراسانی، محمدحسن (ادیب هروی)، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، چاپ دوم: مشهد، شرکت چاپخانه خراسان، [بیتا].
13. دولتآبادی، یحیی، حیات یحیی، ج2، چاپ ششم: تهران، انتشارات عطار و انتشارات فردوس، 1371.
14. زنجانی، شیخ ابراهیم، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح، تهران، کویر، 1379.
15. شریف کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، چاپ اول: تهران، نشر تاریخ ایران، 1362.
16. صفایی، ابراهیم، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، چاپ اول: تهران، انتشارات یاران، 1381.
17. ، رهبران مشروطه، دوره اول، چاپ سوم: تهران، انتشارات جاویدان، 1363.
18. کرمانی، ناظمالاسلام، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علیاکبر سعیدی سیرجانی، بخش اول، چاپ پنجم: تهران، پیکان، 1376.
19. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، چاپ نوزدهم: تهران، مؤسات انتشارات امیرکبیر، 1378.
20. مجله اطلاعات ماهانه، س2، ش8، آبان 1328.
21. مجله دانشمند، شماره مسلسل 190.
22. مجله یادگار، شماره پنجم از جلد چهارم، بهمن 1326.
23. محیط مافی، هاشم، مقدمات مشروطیت، به کوشش جواد جانفدا، مجید تفرشی، تهران، انتشارات فردوسی، 1363.
24. مستوفی، عبداللّه، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه یا شرح زندگانی من، ج1، چاپ اول: تهران، انتشارات زوار، 1360.
25. معاصر، محمدحسن، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران (مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس)، ج1، تهران، انتشارات ابنسینا، 1353.
26. ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1، 2 و 3، چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمی،[بیتا].
--------------------------------------------------------------------------------
1. ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ص127.
2. گزارش حسن اعظام قدسی از این جهت اهمیت دارد که در این کار با آنان همکاری میکرده و از خواستههای آنان آگاهی داشته است: «چون خانه ناظمالاسلام، گذر وزیر دفتر، مقابل خانه وزیر دفتر واقع در محله نگارنده بود، غالباً با آقایان ملاقات داشته و در این واقعه هم برای کمک ایشان قدمهایی برمیداشتم» حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، ج1، ص 131.
3. محمد ترکمان، رسائل و اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضلاللّه نوری در مشروطیت، ص 130 ـ 131.
4. محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ص20.
5. ناصر تکمیل همایون، مشروطهخواهی ایرانیان، ص22.
6. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص 67ـ68.
7. همان، ص 77 ـ 88.
8. همان، ص 76.
9. همان، ص 79.
10. همان، ص 81.
11. همان، ص 85 ـ 86.
12. ابعاد مختلف این بحث به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است: علی ابوالحسنی منذر، اندیشه سبز، زندگی سرخ زمان و زندگی شیخ فضلاللّه نوری.
13. همان، ص 115.
14. محمد ترکمان، رسائل و اعلامیهها، مکتوبات،...، ص129 و حسن اعظام قدسی، همان، ص 163 ـ 164.
15. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج2، ص40.
16. ژانت آفاری، انقلاب مشروطه ایران 1906 ـ 1911م 1285 ـ 1290ق، ص82.
17. مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج1، 2 و 3، ص292.
18. همان، ص303.
19. برای دیدن گزارش او در این زمینه، ر.ک: یحیی دولتآبادی، همان، ص 19 ـ 29.
20. ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بخش اول، ص 512 ـ 513.
21. ادوارد براون، همان، ص126.
22. هاشم محیط مافی، مقدمات مشروطیت، ص 99 ـ 100 به نقل از: رسول جعفریان، بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص268.
23. حسن اعظام قدسی، همان، ص161 ـ 162.
24. محمد ترکمان، رسائل و اعلامیهها، مکتوبات،...، ص131 و حسن اعظام قدسی، همان، ص 164.
25. شیخ ابراهیم زنجانی، خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، ص205.
26. ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، ج1، ص126.
27. محمدحسن خراسانی ادیب هروی، تاریخ انقلاب طوس یا پیدایش مشروطیت ایران، ص 136 ـ 137 به نقل از: علی ابوالحسنی (منذر)، اندیشه سبز، زندگی سرخ زمان و زندگی شیخ فضلاللّه نوری، ص 117 ـ 118.
28. مهدی ملکزاده، همان، ج1، 2 و 3، ص317.
29. همان، ص320.
30. همان، ص 321 ـ 322.
31. همان، ص361.
32. محمدحسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، مستخرجه از اسناد محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس، ج1، ص134 و 146.
33. حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، ص561.
34. مهدی ملکزاده، همان، ج1، 2 و 3، ص374.
35. رسول جعفریان، بررسی و تحقیق در جنبش مشروطیت ایران، ص267 و 349 ـ 351 به نقل از: مجله دانشمند، شماره مسلسل 190، ص158.
36. همان، ص376.
37. احمد کسروی، همان، ص110.
38. همان، ص112.
39. همان، ص113.
40. همان، ص118.
41. حسن اعظام قدسی، همان، ص 144 ـ 145.
42. همان، ص145.
43. همان، ص147.
44. همان، ص158.
45. احمد کسروی، همان، ص90.
46. همان، ص 90 ـ 95.
47. البته معلوم نیست این فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد و دارای نشان رسمی از انگلیس تا چه اندازه این سخنان را از عمق باور خود بیان کرده است. حسن اعظامالوزاره این نکته را شاهد بر سیاسی بودن پیشنهاد ناصرالملک میآورد که «همین آدم در مدت ریاست و نایبالسلطنهای خود یک قدم در راه اصلاح مدرسه سپهسالار که به عهده شخص ایشان بود و تکلیف شرعی و عرفی و سلطنتی او به تنظیم و مرتب نمودن دروس [بوده]،... برنداشته، بلکه یک خشت بر تعمیر و مرمت بنا تا زمان تولیت مدرس، روی هم نگذارد» (حسن اعظام قدسی، همان، ص152).
48. همان، ص 147 ـ 152.
49. محمد ترکمان، مکتوبات، اعلامیهها،... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضلاللّه نوری در مشروطیت، ج2، ص 40 ـ 41.
50. احمد کسروی، همان، ص 72 ـ 73.
51. همان، ص 74 ـ 76.
52. ابراهیم صفایی، تاریخ مشروطیت به روایت اسناد، پاورقی ص231.
53. محمد حسن معاصر، همان، ص91.
54. رسول جعفریان، همان، ص264.
55. ادوارد براون، همان، ص127.
56. احمد کسروی، همان، ص 69 ـ 71.
57. ناظمالاسلام کرمانی، همان، ص358.
58. حسن اعظام قدسی، همان، ص 143 و مهدی ملکزاده، همان، ج1، 2 و 3، ص309.
59. احمد کسروی، همان، ص 71 ـ 72؛ حسن اعظام قدسی، همان، ص 141 ـ 142 و مهدی ملکزاده، همان، ص 306 ـ 308.
60. محمد حسن معاصر، همان، ص 44.
61. همان، ص 91.
62. محمد ترکمان، رسائل و اعلامیهها، مکتوبات،...، ص 130 ـ 131 و حسن اعظام قدسی، همان، ص164.
63. محمد ترکمان، همان، ص 131 و حسن اعظام قدسی، همان.
64. یحیی دولتآبادی، همان، ص 31 ـ 32.
65. احمد کسروی، همان، ص71 ـ 72؛ حسن اعظام قدسی، همان، ص 141 ـ 142 و مهدی ملکزاده، همان.
66. حسن اعظام قدسی، خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، ج1، ص165.
67. عبدالحسین نوایی، «چگونگی تدوین قانون اساسی و متمم آن»، مندرج در: ناصر تکمیل همایون، مشروطهخواهی ایرانیان، ص 344 ـ 345 به نقل از: مجله یادگار، شماره پنجم از جلد چهارم، بهمن 1326.
68. عبدالحسین نوایی، «جریان گشایش اولین مجلس شورای ملی»، مندرج در: ناصر تکمیل همایون، مشروطهخواهی ایرانیان، ص 324 ـ 327 به نقل از: مجله اطلاعات ماهانه، س2، ش8، آبان 1328.
69. ادوارد براون، همان، ص128.