آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۷

چکیده

متن


در بخش نخست این مقاله، به معرفی ابن‏قتیبه دینوری و بررسی شخصیت و آثار او پرداختیم. نام و نسب، زادگاه، اعتقاد و مذهب، جایگاه علمی، استادان، شاگردان، آثار و تألیفات و در پایان، تاریخ درگذشت او مطرح و بررسی شد. اینک در بخش دوم، نخست ابوحنیفه دینوری، به همان روال، معرفی شده و سپس این دو مورخ و دانشمند شهیر با هم مقایسه و تأثیرپذیری آن‏ها از یکدیگر و نقش آن دو در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی بررسی می‏شود.
واژگان کلیدی: ابوحنیفه، ابن‏قتیبه، دینوری، بغداد، بصره، کوفه و دینور.
2 . ابوحنیفه دینوری
الف) نام و نسب
ابوحنیفه احمد بن داود بن وَنَنْد دینوری، از دانشمندان بزرگ سده سوم هجری بود. او از محضر عالمان و ادیبان بزرگ بصره و کوفه، به‏ویژه عالم وارسته و ادیب نام‏آور شیعی، ابن‏سکّیت و هم‏چنین پدر ابن‏سکّیت، بهره فراوان برد و به مقام علمی والایی دست یافت. او در علوم و فنون مختلف مهارت پیدا کرد و در رشته‏های گوناگون علمی کتاب‏های بسیاری نوشت.
تاریخ ولادت وی دقیقا معلوم نیست. کارل بروکلمان دهه اول قرن سوم هجری را ترجیح داده است.1 بیشتر محققان معاصر نیز همین تاریخ را ذکر می‏کنند،2 ولی احمدامین مصری، بیست سال اول سده سوم هجری را ایام ولادت او می‏داند.3
درباره مکان ولادت او اختلاف نیست و همه بر این باورند که در دینور به دنیا آمده است. ایرانی بودن او و اجدادش نیز مورد اختلاف نیست. نام جدش «ونند»4 که یک واژه ایرانی است، دلیل ایرانی بودن اجداد اوست.
تاریخ درگذشت او نیز مورد اتفاق نیست. یاقوت حموی تاریخ وفات او را بیست و ششم جمادی‏الاولی سال 280 دانسته، البته به دو قول دیگر که 281 و 282 ق را ذکر می‏کنند نیز اشاره می‏کند.5 سیوطی نیز در کتاب بغیة الوعاة همین سه تاریخ را ذکر می‏کند.6 ذهبی در تاریخ الاسلام و سیر اعلام النبلاء، ماه جمادی‏الاولی سال 282 را تاریخ وفات او می‏داند.7 قفطی شب دوشنبه بیست و ششم جمادی‏الاولی سال 282 را تاریخ وفات او ذکر کرده است.8 ابن‏اثیر و به‏تبع او ابن‏کثیر تاریخ وفات او را سال 282 ق ذکر کرده‏اند.9 منابع متأخرتر نیز معمولاً سال 282ق را ذکر کرده‏اند. بنابراین، می‏توان گفت قول مشهور در تاریخ وفات او ماه جمادی‏الاولی سال 282 است.
ابوحنیفه دینوری دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش دینور سپری کرد. او در دوران جوانی برای کسب علم به عراق، حجاز، شام و نواحی خلیج فارس مسافرت کرد.10 وی در سال 235 ق به اصفهان رفت و مدتی در آن‏جا اقامت کرد و به تحقیق درباره علم نجوم و رصد ستارگان پرداخت و نتایج رصدش را در کتابی ثبت کرد. خانه و ابزار وی برای رصد ستارگان، سالیان زیادی باقی ماند و عبدالرحمن صوفی (م376ق) آن‏ها را مشاهده کرد.11 دینوری سپس به زادگاهش دینور بازگشت و به تحقیق و تألیف مشغول شد و ظاهراً تا پایان عمر در آن‏جا باقی ماند.
ب) محیط زندگی
ابوحنیفه دینوری با ابن‏قتیبه دینوری معاصر بود، لذا مطالبی که درباره محیط زندگی ابن‏قتیبه گفته شد ـ غیر از آن‏چه در مورد بغداد ذکر شد ـ غالباً درباره محیط زندگی ابوحنیفه نیز صادق است. ابوحنیفه دینوری، بغدادی محسوب نمی‏شود، زیرا در بغداد اقامت نداشته است. به همین دلیل، خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، زندگی‏نامه ابن‏قتیبه را بیان کرده، ولی از ابوحنیفه دینوری یاد نکرده است.
گفتنی است که دوران کودکی و نوجوانی و اوایل جوانی ابوحنیفه دینوری مقارن با خلافت مأمون، معتصم و واثق عباسی بود. دوران مأمون، عصر رشد و شکوفایی علمی جهان اسلام و اوج نهضت ترجمه بود. با ترجمه کتاب‏های گوناگون یونانی، ایرانی، هندی و... عقاید و اندیشه‏های گوناگونی وارد جهان اسلام شد و در نتیجه، مباحث کلامی و فلسفی رواج پیدا کرد.12 در این دوران فرقه‏های مختلف کلامی و مذهی در جهان اسلام به‏وجود آمد. معتزله در این دوران به اوج خود رسید و مورد حمایت رسمی خلافت عباسی قرار گرفت. فضای علمی فعال و با نشاطی به‏وجود آمد و دانشمندان بسیاری در این فضای علمی رشد کردند. می‏توان گفت که سده سوم هجری از این جهت ممتاز بود. علوم گوناگون رشد کرد و کتاب‏های علمی، به‏ویژه کتاب‏های تاریخی روش‏مند و ارزش‏مندی در این سده نوشته شد. ابوحنیفه دینوری خود یکی از دانشمندان این قرن است که در زمینه‏های گوناگون از جمله تاریخ، کتاب‏هایی روش‏مند و دارای اسلوب علمی و نظم منطقی، نگاشته است. نمونه بارز این گونه کتاب‏ها، کتاب الاخبار الطوال اوست.
اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دوران زندگی ابوحنیفه دینوری یک‏سان نبود. در این زمان، دستگاه خلافت عباسی دگرگون شد و دینوری بیشتر دوران عمرش را در دوره دوم عباسی سپری کرد. دوران دوم خلافت عباسی که دوران تسلط ترکان بر دستگاه خلافت است، با روی کار آمدن متوکل عباسی در سال 232 ق آغاز شد و تا روی کار آمدن آل بویه در بغداد در سال 334 ق ادامه یافت.13 در این دوران، دستگاه خلافت رسماً از اهل حدیث در مقابل معتزله حمایت کرد. دستگاه خلافت به کمک اهل حدیث به مبارزه با معتزله پرداخت و ستاره بخت معتزله رو به افول نهاد. دستگاه خلافت هم‏زمان شیعیان را نیز سرکوب کرد. هم‏چنین با غلبه ترکان بر دستگاه خلافت، ایرانیان از دستگاه خلافت رانده شدند. به‏رغم نابسامانی‏های سیاسی ـ اجتماعی، فعالیت و نشاط علمی از بین نرفت و تعلیم و تعلم و تحقیق و مناظره علمی هم‏چنان ادامه یافت و دو شهر مهم و علمی جهان اسلام، یعنی بصره و کوفه هم‏چنان فعال بودند و نشاط علمی خود را حفظ کردند. ابوحنیفه دینوری از فضای علمی بصره و کوفه و از دانشمندان این دو شهر، به‏ویژه ابن‏سکّیت بهره بسیار برد.14
ج) جایگاه علمی
ابوحنیفه دینوری در بیشتر علوم و فنون رایج عصر خویش صاحب نظر بود و نوشته‏ای داشت. او در رشته‏های مختلف علمی، مانند ادبیات عرب، علوم قرآن، حدیث، بلاغت، گیاه‏شناسی، نجوم، حساب و هندسه، فقه، تاریخ و جغرافیا کتاب نوشته است. بالغ بر بیست کتاب در موضوعات مذکور برای او ذکر کرده‏اند.15
ابوحنیفه دینوری در میان معاصران خویش صاحب شهرت و آوازه بود. ابوحیان توحیدی در کتاب تقریظ الجاحظ چنین آورده است:
به ابومحمد اندلسی (عبداللّه‏ بن حمود زبیدی) که از نزدیکان و همکاران علمی سیرافی بود، ابوسعید سیرافی بر سر مسئله بلاغت جاحظ و ابوحنیفه دینوری [گفتم: ما در مجلس که صاحب کتاب النبات اختلاف نظر پیدا کردیم و همه به قضاوت تو در این زمینه، راضی شدیم کدام‏یک بلیغ‏تر است را کوچک‏تر از آن ]که تو چه نظر می‏دهی؟ ابومحمد گفت: من خودم می‏شمارم که درباره آن دو قضاوت کنم. گفتم: چاره‏ای نیست، باید نظر بدهی. ابومحمد گفت: ابوحنیفه از جهت ذکر نوادر، برتری دارد، ولی کلام جاحظ حلاوت بیشتری دارد. از طرف دیگر، معانی جاحظ بیشتر بر جان می‏نشیند و بر گوش آسان‏تر است، ولی الفاظ و کلام ابوحنیفه گواراتر و غریب‏تر و با اسلوب عربی سازگارتر است. ابوحیان در ادامه می‏گوید: من معتقدم که در بین تمام متقدمین و متأخرین سه نفر هستند که اگر جن و انس در تأیید و ستایش آنان و نشر فضایلشان در اخلاق و علم و آثار و نوشته‏های آن‏ها ـ تا دنیا دنیاست ـ دست به دست هم دهند و هم‏صدا شوند، نمی‏توانند حق آن‏ها را ادا کنند و آن‏چه را مستحق آن هستند بیان کنند. یکی از این سه نفر همین جاحظ است که این نوشته را درباره او نگاشته‏ایم. یکی دیگر از آن‏ها ابوحنیفه دینوری است که از نادر مردانی است که بین حکمت فلاسفه و بیان عرب، جمع کرده است و در هر علم و فنی دستی داشته و صاحب نظر است. سخن او در کتاب الأنواء حکایت از بهره فراوان او از علم نجوم و اسرار فلک دارد. هم‏چنین کلام او در کتاب النبات در باره نباتات به شیوایی و فصاحت کلام اعراب بدوی و به استواری و قانون‏مندی کلام فصیح‏ترین عرب است. به من گفته شد که او کتابی در باره قرآن (تفسیر) دارد که به سیزده جلد رسیده است و من خودم آن را ندیده‏ام و در روشی که در این کتاب دارد، کسی بر او سبقت نگرفته است. او علاوه بر این (مقام والای علمی) دارای زهد، ورع، جلالت قدر و منزلت بالایی است. سومین نفر از آن‏ها، ابوزید بلخی است که در دوران گذشته کسی مانند او نیامده است.16
یاقوت حموی می‏گوید که در کتاب ابن فُرّجه با عنوان الفتح علی ابی‏الفتح خواندم که ابوالعباس مُبَرَّد برای دیدار با عیسی بن ماهان وارد دینور شد، همین‏که بر عیسی بن ماهان وارد شد، بعد از سلام و احوالپرسی، عیسی از مبرد پرسید که ای شیخ! گوسفند مُجَثَّمه که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از خوردن گوشت آن نهی کرده است، چگونه گوسفندی است؟ مبرد جواب داد: گوسفند کم‏شیر مراد است، گوسفند مجثمه مانند گوسفند لَجْبَه (کم‏شیر) است. گفت: شاهدی برای سخنت داری؟ گفت: آری، قول شاعر عرب که می‏گوید: لَمْ یَبْق مِنْ آلِ الْحُمَیْدِ نَسَمة اِلاّ عُنیزٌ لَجْبَةٌ مُجَثَّمَة
«جان‏داری برای خاندان حُمید، باقی نمانده است، مگر یک بُز کوچک کم‏شیر». در این هنگام دربان وارد شد و برای ابوحنیفه دینوری اجازه ورود گرفت. همین‏که ابوحنیفه وارد شد، عیسی بن ماهان از او پرسید: ای شیخ! گوسفند مجثّمه چگونه گوسفندی است؟ ابوحنیفه گفت: گوسفندی است که پاهایش به زمین فرو رفته و به زمین چسبیده است و او را از پشت گردن سر بریده‏اند. عیسی گفت: چگونه این حرف را می‏زنی و حال آن‏که مبرّد که شیخ عراق است، می‏گوید که مجثّمه مانند لجبه (کم‏شیر) است و شعری را نیز به‏عنوان شاهد ذکر می‏کند؟ گفت: قسم بیعت بر ابوحنیفه لازم گردد، اگر این شیخ چنین تفسیری را شنیده یا خوانده باشد. این شعر را نیز همین‏جا ساخته است. مبرد گفت: ابوحنیفه راست می‏گوید. من کراهت داشتم از این‏که بر شما وارد شوم و از من سؤالی بپرسید و من بگویم نمی‏دانم، با وجود شهرت و آوازه‏ای که پیدا کرده‏ام.
حاضران، این اقرار را از مبرد نیکو دانسته و او را تحسین کردند.17
این جریان، حاکی از آن است که مقام علمی ابوحنیفه دینوری از مبرّد بالاتر است. ابوحیان توحیدی نیز او را در ردیف جاحظ و ابوزید بلخی ستوده است.
بروکلمان از خاورشناسان برجسته می‏گوید: ابوحنیفه دینوری از نظر آگاهی از علوم مختلف و گستردگی دایره معارف و فراوانی آثار علمی، مانند دانشمند هم‏عصرش ابن‏قتیبه دینوری است.18
می‏توان گفت که ابوحنیفه دینوری در مقایسه با دانشمندان هم‏عصرش مانند جاحظ، ابن‏قتیبه و... جامع‏تر بوده و علوم و معارف بیشتری داشت. تخصصی که ابوحنیفه در حساب و هندسه و نجوم و گیاه‏شناسی و جغرافیا و منطق و طب داشت، امثال ابن‏قتیبه و جاحظ نداشتند و کمتر کسی پیدا می‏شد که مانند ابوحنیفه دینوری جامع علوم گوناگون باشد و به قول ابوحیان توحیدی، بین حکمت فلاسفه و بیان عرب جمع کرده باشد. مسعودی درباره او می‏گوید: «ابوحنیفه دینوری از نظر علمی جایگاه عظیمی داشت».19
د) مذهب و اعتقادات
ابوحنیفه دینوری پیرو مذهب رسمی آن زمان، یعنی اهل‏سنت بود. او ظاهراً با معتزله میانه خوبی نداشته، ولی مانند ابن‏قتیبه با آن‏ها درگیر نبود. از سخنان علما درباره او و آن‏چه از آثار او به‏دست می‏آید، چنین استنباط می‏شود که ابوحنیفه دینوری در مقایسه با ابن‏قتیبه، تعصب مذهبی کمتر و تساهل و تسامح بیشتری داشت، از این رو مانند ابن‏قتیبه با معتزله و شعوبیه و دیگر فرقه‏ها درگیری نداشت. نگاه وی به تشیع نیز مثبت‏تر بود، چنان‏که مطالب ناشایسته‏ای که ابن‏قتیبه درباره علی علیه‏السلام نقل کرده بود از ابوحنیفه شنیده نشده است. او در کتاب الاخبار الطوال از علی علیه‏السلام و فرزندانش با احترام یاد کرده و در برخی مواضع به دنبال نام آن‏ها واژه علیه‏السلام را به‏کار برده و اخبار تاریخی مربوط به علی علیه‏السلام را مفصل‏تر آورده است. هم‏چنین وی به‏رغم این‏که حوادث تاریخی دوران بنی‏امیه را بسیار خلاصه نقل کرده، واقعه کربلا و قیام امام حسین علیه‏السلام را مفصل گزارش کرده است.
ابوحنیفه دینوری در فروع فقهی پیرو مذهب ابوحنیفه و حنفی‏مذهب بوده است. ذهبی می‏گوید: «گفته می‏شود که او یکی از بزرگان حنیفه است».20 بغدادی در هدیة العارفین او را حنفی نامیده است.21 در بین متأخران نیز به حنفی معروف است.
ه) آثار و تألیفات
ابوحنیفه دینوری در علوم رایج عصر خویش صاحب نظر بوده و در موضوعات مختلفی، مانند ادبیات عرب، تاریخ، جغرافیا، نجوم، گیاه‏شناسی، ریاضیات، قرآن، حدیث، فقه و دیگر علوم دینی کتاب نوشته است. در منابع مختلف بالغ بر بیست کتاب در زمینه‏های گوناگون به شرح ذیل، برای او ذکر شده است:
1 . الأخبار الطوال: در حال حاضر این تنها اثری است که به‏صورت کتابی مستقل از ابوحنیفه دینوری چاپ شده است. سایر آثار او یا به‏طور کلی از بین رفته و یا قسمتی از آن‏ها در آثار دیگران نقل شده است و خود به‏صورت مستقل در دست‏رس نیستند.
کتاب الأخبار الطوال یکی از منابع مهم تاریخی و از کتاب‏های معتبر و دست اول تاریخ اسلام محسوب می‏شود. دینوری در این کتاب، اخبار انبیا، عرب بائده، اخبار پادشاهان فارس، فتوحات اسلامی در دوران خلفا، دوران خلافت علی علیه‏السلام، اخبار دولت امویان و اخبار دولت عباسیان را تا دوران معتصم عباسی (227 ق) نقل کرده، اما زندگانی و سیره پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را بیان نکرده است. شاید دلیل آن، وجود کتاب‏هایی مانند سیره ابن‏هشام و مغازی واقدی و طبقات ابن‏سعد بوده است.
دینوری در نگارش این کتاب، سبک ویژه خود را دارد. او مانند هیثم بن عدی، خلیفة بن خیاط و طبری بر اساس حولیات و سال وقوع حوادث، تاریخ‏نگاری نکرده، بلکه روی‏دادها را با رعایت تقدم و تأخر تاریخی و بر اساس موضوعات، تنظیم و بیان کرده است. او هنگام گزارش روی‏دادی تاریخی که طولانی بوده و بیش از یک سال ادامه داشته است، در پایان سال متوقف نمی‏شود و روی‏داد را به‏طور پیوسته تا پایان ذکر می‏کند، حال آن‏که افرادی مانند طبری اگر روی‏داد طولانی باشد و ادامه آن به سال بعدی کشیده شده باشد، آن را در حوادث سال بعدی ذکر می‏کنند. بنابراین، اخبار تاریخی دینوری طولانی‏تر از اخبار دیگران است، زیرا او اخبار را منقطع نکرده است. شاید به همین دلیل کتابش را الأخبار الطوال نامیده است. پیوسته بودن نقل اخبار تاریخی موجب روانی و شیوایی کتاب او شده و آن را از دیگر کتاب‏های تاریخی آن دوران، متمایز ساخته است.
معمولاً دینوری مصادر را ذکر کرده، ولی سلسله سند را نیاورده است. مثلاً می‏گوید: «قال الهیثم...»، «قال الکلبی...»، «قال الأصمعی...» و... و گاهی به لفظ «قال» اکتفا کرده است. حذف سلسله سند، کتاب را کم‏حجم، روان و شیوا کرده است.
نظم و ترتیب منطقی کتاب نیز به روانی و شیوایی آن کمک کرده است. منابع و مصادری که دینوری از آن‏ها نقل کرده، غالباً از بین رفته‏اند، از جمله الانساب ابن‏کیّس و الملوک و اخبار الماضی عبید بن شریّه جرهمی که دینوری در کتابش به آن‏ها اشاره کرده است. او علاوه بر این دو کتاب، از 21 راوی نیز نام برده است. در بین این 21 نفر، بیش از همه از هیثم بن عدی نقل کرده و خواه ناخواه از این طریق بر روایت شعبی اعتماد کرده است. شعبی محدثی کثیرالروایه و جلیل‏القدر است. او عالم به فقه، مغازی و روایت شعر بوده است.22 دینوری از اصمعی نیز زیاد روایت کرده است. اصمعی از پیشوایان در اخبار و نوادر و صاحب نظر در نحو و لغت عربی بوده است.23
دینوری از نصر بن مزاحم منقری نیز بهره برده است، زیرا در الأخبار الطوال از زید بن وهب جهنی و قعقاع ظفری در نقل روی‏دادهای جنگ صفین روایت کرده است. نصر بن مزاحم نیز در کتاب وقعة صفین بسیار به روایت این دو نفر، به‏ویژه زید بن وهب تکیه کرده است. بنابراین، دینوری از طریق نصر بن مزاحم به روایت آن دو دست یافته و از آنان نقل کرده است. البته به سبب ملاحظات سیاسی، واسطه را که نصر بن مزاحم باشد ذکر نکرده است، زیرا نصر بن مزاحم شیعه بود و در آن دوران به‏سبب ملاحظات سیاسی و تعصبات مذهبی، روایت شیعیان را متروک می‏دانستند. بر این اساس، اگر کسی روایتی را از شیعه‏ای نقل می‏کرد، برای آن‏که روایتش متروک نشود از ذکر واسطه در نقل، خودداری می‏کرد. دینوری نیز به همین دلیل نام نصر بن مزاحم را نیاورده است.24
دینوری با استفاده از منابع و مصادر معتبر و با سبکی خاص و واقع‏نگری و دوری از تعصبات بی‏جا، اثر تاریخی ارزش‏مند و ماندگاری خلق کرده است.
2 . النبات: این کتاب درباره نباتات و موضوع آن، گیاه‏شناسی است. النبات در نوع خود و در عصر خود بی‏نظیر بوده است. متأسفانه اصل کتاب از بین رفته است، البته بخش‏هایی از آن را ابن‏سیده در کتاب المخصص و ابن‏بیطار در مفردات آورده‏اند.25 زرکلی می‏گوید از جزء سوم و قسمتی از جزء پنجم آن، با عنایت دکتر محمد حمیداللّه‏ چاپ شده است.26
ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمد، معروف به ابن‏انباری (م 577 ق) درباره کتاب النبات می‏گوید: «در این موضوع، کتابی مانند آن تألیف نشده است».27
ابن‏ندیم می‏گوید: «در تألیف این کتاب علما به وی برتری داده‏اند».28
ذهبی می‏گوید: «النبات کتاب بزرگ و جامعی است».29
بیشتر کسانی که از ابوحنیفه دینوری سخن گفته‏اند، او را با عنوان «صاحب کتاب النبات» معرفی کرده‏اند و او غالباً با کتاب النبات شناخته می‏شد، چنان‏که احمدامین درباره او می‏گوید: «با نوشتن کتابی درباره نباتات مشهور شد».30
در واقع این کتاب، بررسی لغوی آثار شعرای گذشته است و غرض از تألیف آن شرح نباتات فراوانی است که این شاعران در آثار خود ذکر کرده‏اند. البته نویسنده فقط به نقل از آثار گذشتگان و شعر شاعران اکتفا نکرده است، بلکه او بیشتر بر ملاحظات شخصی خود و معلوماتی که شخصاً به‏دست آورده یا از عرب‏های صحرا گرفته، تکیه کرده است.
دینوری در این کتاب، اوصاف گیاهان گوناگون را همراه با شواهدی از شعر شاعران عرب آورده و مباحث لغوی و تاریخی این شواهد را نیز ذکر کرده است. او به توصیف تفصیلی اقسام خاک‏ها و سرزمین‏های عربی و ترکیب آن‏ها و حالات مکان‏ها و سرزمین‏های مختلف و توزیع آب در آن‏ها و حالات عمومی لازم برای رشد گیاهان پرداخته، سپس اوصاف عمومی گیاهان و ترکیب هر گیاه را به‏طور جداگانه توصیف کرده و گیاهان را به سه قسم عمومی تقسیم کرده است:
1. گیاهانی که به‏منظور تهیه خوراک برای انسان‏ها کشت می‏شوند، 2. گیاهان بیابانی و وحشی، 3. گیاهانی که ثمره خوراکی دارند. سپس قسم دوم را برحسب مکان وجود و برحسب طبیعت و هم‏چنین ارزش اقتصادی آن‏ها بررسی کرده است.31
احمدامین در این باره می‏گوید: نویسنده در این کتاب به نباتات عرب اکتفا نکرده و نباتات دیگری را که در سرزمین‏های دیگر نیز می‏رویند، ذکر کرده است. بین آن‏چه لغویین عرب درباره نباتات گفته‏اند و آن‏چه امت‏های دیگر درباره آن کتاب نوشته‏اند، جمع کرده و از بلاغتش برای توصیف نیکو و زیبای گیاهان بهره گرفته است. مثلاً می‏گوید: «الخُزامی عُشبةٌ طویلة العیدان، صغیر الورق، حمراء الزهرة، طیبة الریح، لها نور کنور بنفسج؛ خزامی گیاهی است با ساقه‏ای بلند، برگی کوچک، گلی سرخ، بویی خوش و درخششی مانند درخشش بنفشه». این توصیف همان‏طوری که پیداست، توصیفی دقیق و ظریف است... . او هم‏چنین جو سرزمین‏های گوناگون را توصیف می‏کند. مثلاً جو عربی، جو عراقی، جو حبشی و... . او درباره گیاهان [سرزمین‏های] عربی و غیر عربی دیدگاهی وسیع و تخصصی دقیق دارد.32
3 . الأنواء: این کتاب نیز از آثار برجسته ابوحنیفه دینوری بوده است. برخی دانشمندان هنگام معرفی ابوحنیفه دینوری، او را صاحب کتاب الانواء معرفی کرده‏اند که نشانه اهمیت و ارزش این کتاب است. تردیدی نیست که کتاب الانواء را ابوحنیفه دینوری تألیف کرده است. در منابع معتبر از جمله الفهرست ابن‏ندیم کتاب الانواء به ابوحنیفه دینوری نسبت داده شده است.33
این کتاب درباره نجوم، شناخت آسمان و ستارگان، منشأ وزش بادها، تفصیل زمان‏ها و چیزهایی از این قبیل است.34
ابوحیان توحیدی می‏گوید:
سخنان ابوحنیفه دینوری در کتاب الانواء بر بهره فراوان او از علم نجوم و اسرار فلک دلالت دارد.35
عبدالرحمن صوفی ستاره‏شناس بزرگ قرن چهارم هجری در کتاب صور الکواکب در این باره می‏گوید:
هرچند ما در علم انواء کتاب‏ها دیده‏ایم، اما تمام‏ترین و کامل‏ترین آن‏ها که در این فن دیده‏ام، کتاب ابوحنیفه دینوری است.36
متأسفانه این کتاب از بین رفته و در دست‏رس نیست و تنها بخشی از آن را ابن‏سیده در کتاب المخصص آورده است.37
4 . الفصاحه: این کتاب درباره بلاغت است و در منابع معتبر از جمله الفهرست ابن‏ندیم از آن یاد شده است.
5 . القبلة و الزوال: این کتاب درباره تشخیص قبله و زوال خورشید و مسائل آن است و ظاهراً مشتمل بر مسائل نجومی نیز بوده است. در منابع معتبر، هم‏چون الفهرست ابن‏ندیم از آن یاد شده است.
6 . الرد علی رصد الاصبهانی: این کتاب درباره نجوم و رصد ستارگان است. دینوری این کتاب را در رد نظریات ابوعلی اصفهانی که از منجمان معاصر او بوده، نوشته است. در منابع معتبر از جمله الفهرست ابن‏ندیم آمده است.
7 . الکسوف: برخی محققان، از جمله یاقوت حموی به نقل از ابن‏ندیم این کتاب را به ابوحنیفه دینوری نسبت داده‏اند، ولی در خود کتاب الفهرست که هم‏اکنون در دست‏رس است، نیامده است. شاید نسخه موجود با نسخه‏ای که در اختیار یاقوت بوده، فرق داشته باشد.
کراچکوفسکی می‏گوید: که این کتاب همان کتاب رصدی است که دینوری در اصفهان در سال 235ق نوشت.38
8 . حساب الدور: از این کتاب در منابع معتبر، از جمله الفهرست ابن‏ندیم یاد شده است.39 موضوع آن یکی از مسائل فقهی ارث به‏نام «عول» است. موضوع عول، اجزاء ماترک و مال الارثی است که به وارثان اصلی برمی‏گردد. این در جایی است که سهم‏های تعیین شده به همه ورثه نمی‏رسد. حاجی‏خلیفه بدون ذکر عنوان در فصل مربوط به علم‏الحساب، به علم حساب الدور و الوصایا پرداخته و در پایان گفته است: این علم به علم جبر و مقابله برمی‏گردد و ابوحنیفه دینوری در این موضوع کتاب ظریف و لطیفی دارد.40
9 . الوصایا: در بسیاری از منابع به نقل از الفهرست ابن‏ندیم به این کتاب اشاره شده است. ظاهراً کتاب مذکور، کتابی فقهی بوده است.
10 . البحث فی حساب الهند: موضوع آن ریاضیات بوده و در بسیاری از منابع به آن اشاره شده است.
11 . الجبر و المقابله: در بسیاری از منابع معتبر، از جمله الفهرست ابن‏ندیم ذکر شده است.41
12 . نوادرالجبر: موضوع آن، ریاضیات بوده و در بیشتر منابع، از جمله الفهرست ابن‏ندیم به آن اشاره شده است.
13 . کتاب الجمع و التفریق: این کتاب درباره بلاغت بوده42 و در بیشتر منابع از آن یاد شده است.
14 . الشعر و الشعراء: در منابع معتبر از جمله الفهرست ابن‏ندیم ذکر شده است. این کتاب به شیوه کتاب‏های تراجم نوشته شده و شباهت زیادی به کتاب الشعر و الشعرای ابن‏قتیبه دارد.43
15 . مایلحن فیه العامد: موضوع آن، غلط‏های مشهور است و در منابع معتبر، از جمله الفهرست ابن‏ندیم ذکر شده است.
16 . کتاب الباه: در برخی منابع از جمله نزهة الألباء ابن‏انباری، بغیة الوعاة سیوطی و معجم‏الأدباء یاقوت به نقل از الفهرست ابن‏ندیم از آن یاد شده است. موضوع این کتاب، مسائل زناشویی بوده است.
17 . جواهرالعلم: این کتاب، دایره‏المعارف کوچکی درباره خواص دقیق مباحث علوم بوده است.44 حاجی‏خلیفه در کشف الظنون آن را به دینوری نسبت داده است.45
18 . البیان: بعد از آن‏که «گازیری» نسخه‏های خطی کتابخانه اسکوریال اسپانیا را بررسی کرد و سپس به‏وسیله «ابن العوام» فهرستی درباره نام مؤلفان فراهم شد، این کتاب به ابوحنیفه دینوری نسبت داده شد. ذهبی می‏گوید که این کتاب شصت جلد بوده است. کراچکوفسکی می‏گوید که این کتاب تألیف ابوحنیفه دینوری نیست، بلکه از تألیفات عبدالقادر گیلانی است. کتابی که گازیری دیده به احتمال قوی النبات بوده که ممکن است به علت شباهت حروف با البیان اشتباه شده باشد.46
19 . رساله‏ای درباره طب: این رساله چند ورق بیشتر نبوده و شهرتی پیدا نکرده است.47
20 . تفسیر القرآن: ابوحیان توحیدی به آن اشاره کرده و می‏گوید که من این کتاب را ندیده‏ام و در نوع خود بی‏سابقه است.48 این کتاب حدود سیزده جلد بوده و حاجی‏خلیفه نیز به آن اشاره کرده است.49
21 . اصلاح المنطق: بسیاری از محققان، از جمله یاقوت در معجم‏الأدباء، صفدی در الوافی بالوفیات، سیوطی در بغیه‏الوعاة، حاج خلیفه در کشف‏الظنون و بغدادی در هدیه‏العارفین، از آن یاد کرده‏اند. حاجی‏خلیفه بعد از ذکر کتاب اصلاح المنطق ابن‏سکیت و یادآوری شروح مختلفی که بر آن نوشته شده است، کتابی با همین نام برای ابوحنیفه دینوری ذکر می‏کند و می‏گوید که این کتاب را ابوالقاسم حسین بن علی، معروف به وزیر مغربی (م 418 ق) تهذیب کرده است.50
گفتنی است که موضوع کتاب اصلاح المنطق، ادبیات است نه منطق، برخلاف تصور برخی شرق‏شناسان که آن را رساله‏ای در منطق دانسته‏اند.51
خوانساری در کتاب روضات الجنات در این باره می‏گوید:
اما اصلاح المنطق: از دو ادیب کامل چنین اثری برجای مانده است. نفر اول که مقدم و مشهورتر است و اگر به‏طور مطلق [و بدون قید] اصلاح المنطق ذکر شود، منصرف به اوست و کتاب او به ذهن می‏آید، همان یعقوب بن سکیت امامی و لغوی معروف است. شخص دوم، همان شاگرد رشید او، یعنی احمد بن داود بن ونند، معروف به ابوحنیفه دینوری است... بله احتمال دارد در این نسخه‏ای که از البغیه در نزد ماست کلمه «اصلاح» دیگری بوده که حذف شده و اشتباه از جانب ناسخین بوده است. در واقع، نام این کتاب اصلاح اصلاح المنطق بوده است.52
می‏توان از سخن خوانساری نتیجه گرفت که کتاب اصلاح المنطق را ابن‏سکیت نوشته است و دینوری آن را شرح یا نقد کرده و نام آن را اصلاح المنطق گذاشته است.
22 . المجالسه: بروکلمان از قول سیوطی در شرح شواهد مغنی، این کتاب را ذکر کرده است.53
23 . الدّرة الفریده فی الدروس المفیده: از این کتاب نیز بروکلمان در تاریخ الادب العربی یاد کرده است،54 ولی در منابع دیگر نامی از آن نیست.
24 . البلدان: این کتاب در بسیاری از منابع ذکر شده و ابن‏ندیم در الفهرست به آن اشاره کرده و با عنوان «کتاب کبیر» از آن یاد کرده است.55
حاجی‏خلیفه این کتاب را با عنوان تاریخ ابی‏حنیفه آورده و سخن مسعودی در مروج الذهب را یادآوری کرده که می‏گوید: این اثر، کتاب بزرگی بوده است که ابن‏قتیبه آن‏چه را ابوحنیفه ذکر کرده است، گرفته و به نام خودش ثبت کرده است.56 گفتنی است که حاجی‏خلیفه در این‏جا درباره نام کتاب اشتباه کرده است. او می‏خواهد بگوید که تاریخ ابی‏حنیفه به نام ابن‏قتیبه ثبت شده است و آن‏چه تحت عنوان تاریخ ابن‏قتیبه وجود دارد در واقع، نوشته ابوحنیفه است. البته این‏چنین نیست، زیرا آن‏چه به نام تاریخ ابن‏قتیبه در الظاهریه دمشق نگهداری می‏شود، همان المعارف ابن‏قتیبه است. ابوحنیفه کتابی به نام تاریخ ابی‏حنیفه ندارد و کتاب تاریخی او همان الأخبار الطوال است و کتابی که در موضوع جغرافیای تاریخی نوشته همان البلدان بوده که متأسفانه از بین رفته است. بنابراین، کتابی که مسعودی از آن یاد کرده، یا درباره جغرافیا بوده و یا درباره نجوم، زیرا موضوع بحث مسعودی «تأثیر نیّرین در این جهان» بوده است، و این بحث، هم با جغرافیا مرتبط است و هم با نجوم. مسعودی در این مبحث مطالبی راجع به کره زمین و ربع مسکون و اقلیم‏های هفت‏گانه ذکر کرده و گفته است:
این مطالب را قبلاً در همین کتاب، در آن‏جایی که زمین و اقالیم هفت‏گانه را ذکر کرده‏ام، آورده‏ام. عدد شهرها به نظر صاحب کتاب جغرافیا چهار هزار و دویست شهر است. اما درباره قبله، مشرق و مغرب و تیمن و جنوبی مطالبی در کتاب اخبارالزمان ذکر کرده‏ام و ابوحنیفه دینوری آن را در کتاب خود بیان کرده است، ولی ابن‏قتیبه این مطالب را ربوده و به کتاب‏های خود منتقل کرده و به نام خودش قرار داده است. ابن‏قتیبه این کار را با بسیاری از آثار ابوحنیفه انجام داده است.57
بروکلمان در این باره می‏گوید:
اما طعنی که مسعودی در مروج الذهب متوجه ابن‏قتیبه کرده که او به تألیفات ابوحنیفه دینوری دست‏برد زده است، چه بسا مربوط به کتاب الانواء باشد.58
سخن بروکلمان بی‏وجه نیست، زیرا هر دو دینوری کتابی به‏نام الأنواء دارند که درباره علم نجوم است. مطالبی که مسعودی ضمن آن به مسئله سرقت علمی اشاره کرده، مرتبط با علم نجوم است، زیرا موضوع بحث او، قبله مشرق و مغرب و شمال و جنوب است و تعیین قبله و جهت‏های مختلف با علم نجوم ارتباط دارد. عنوان اصلی بحث نیز «تأثیر نیّرین بر جهان» است که با نجوم ارتباط مستقیم دارد. نکته دیگر این‏که مسعودی بعد از ذکر این مطالب، نام تعدادی از دانشمندان را ذکر کرده است که در علم نجوم و هیأت صاحب نظر بوده‏اند و در پایان می‏گوید: «... و غیر این‏ها از کسانی که عنایتی به علوم هیأت داشته‏اند».59
از این مطالب می‏توان استنباط کرد که ظاهراً منظور مسعودی از کتاب ابوحنیفه دینوری، همان کتاب الأنواء است و ابن‏قتیبه از این کتاب سرقت علمی کرده است. چنین کتابی نمی‏تواند از ابن‏قتیبه باشد، زیرا او در علم نجوم صاحب نظر نبوده و در این زمینه شهرتی نداشته است، در حالی که ابوحنیفه منجم بوده و رصدخانه نیز داشته است. بنابراین می‏توان گفت که چنین کتابی در اصل مال ابوحنیفه دینوری بوده و ابن‏قتیبه دینوری از آن سرقت علمی کرده و آن را به نام خود ثبت کرده است.
و) استادان و شاگردان
کسانی که شرح حال ابوحنیفه دینوری را بیان کرده‏اند، مطلب قابل توجهی درباره استادان و شاگردان او بیان نکرده‏اند. بیشتر آن‏ها از ابن‏سکیت به‏عنوان استاد ابوحنیفه دینوری یاد کرده‏اند.60 برخی از آن‏ها علاوه بر ابن‏سکیت، از پدر ابن‏سکیت نیز به‏عنوان استاد دینوری نام برده‏اند.61
البته استادان و شاگردان دینوری قطعاً منحصر در ابن‏سکیت و پدر او نیست. دینوری در نحو و لغت عربی شاگرد ابن‏سکیت و پدرش بوده است، ولی در موضوعات دیگری مانند ریاضیات، نجوم، هندسه، گیاه‏شناسی، تاریخ، جغرافیا، فقه، علوم قرآن و حدیث، استادان دیگری داشته است که از آن‏ها ذکری به میان نیامده است. تنها به‏صورت سربسته و اجمالی گفته‏اند که او از بصریون و کوفیون علم فرا گرفته است.62 هم‏چنین درباره شاگردان او نیز اطلاع دقیقی در دست نیست.
در این‏جا این سؤال مطرح است که چرا درباره استادان و شاگردان دینوری و هم‏چنین درباره دیگر ابعاد زندگی او اطلاعات قابل توجهی وجود ندارد؟ این امر، دلایل متعددی می‏تواند داشته باشد که برخی از آن‏ها بر ما پوشیده مانده است. به هر حال، چند نکته را می‏توان به‏عنوان دلیل ذکر کرد:
1 . ابوحنیفه دینوری مورد غفلت یا تغافل قرار گرفته است، زیرا او در دوران سلطه ترکان بر خلافت عباسی می‏زیست که در آن دوران، عنصر ایرانی مطرود دستگاه خلافت و مورد غضب خلیفه عباسی و ترکان بود. ترکان در آن دوران با ایرانیان رقابت داشتند و به‏سبب سلطه‏ای که بر دستگاه خلافت پیدا کرده بودند، توانستند ایرانیان را از دستگاه خلافت دور کنند. ابوحنیفه دینوری نیز چون ایرانی بود، جاذبه‏ای برای خلیفه و دستگاه خلافت و ترکان حاکم بر دستگاه خلافت نداشت.
2 . در آن دوران، شعوبی‏گری اوج گرفته بود و بیشتر مروجان و طرف‏داران شعوبی‏گری ایرانیان بودند. شعوبی‏گری تهدید بزرگی برای دستگاه خلافت عباسی بود و دستگاه خلافت به‏شدت با شعوبی‏گری مقابله می‏کرد و از کسانی که با شعوبی‏گری مقابله و مخالفت می‏کردند، حمایت می‏نمود. ابوحنیفه دینوری برخلاف ابن‏قتیبه خود را درگیر مبارزه و مقابله با شعوبیه نکرده بود. شاید بتوان گفت که گرایش ایرانی نیز داشت، زیرا در کتاب الأخبار الطوال عنایت خاصی به تاریخ ایران قبل از اسلام دارد. البته این به معنای شعوبی‏گری نیست. به هر حال، دینوری از این جهت نیز مطلوب دستگاه خلافت و حامیان آن نبود.
3 . دستگاه خلافت در آن دوران به‏شدت با معتزله مقابله می‏کرد و از کسانی که با معتزله مبارزه می‏کردند حمایت می‏نمود. یکی از این قبیل افراد ابن‏قتیبه بود. ولی ابوحنیفه دینوری از این جهت نیز مطلوب دستگاه خلافت نبود، زیرا درگیری چندانی با معتزله نداشت.
4 . ابوحنیفه دینوری ظاهراً فرزند یا نوه عالم و دانشمندی که بتواند آثار او را حفظ کند، نداشته است، برخلاف ابن‏قتیبه که از این نعمت برخوردار بود. شاید یکی از دلایل از بین رفتن آثارش همین مسئله باشد.
5 . ابوحنیفه دینوری در بغداد ساکن نبود و غالب ایام عمر خود را در دینور سپری کرد. دینور شهر کوچکی بود و مانند بغداد پایتخت و مرکز علمی جهان اسلام نبود. امکاناتی که در بغداد برای حفظ و ترویج آثار علمی وجود داشت در دینور یافت نمی‏شد، لذا آثار ابوحنیفه دینوری بیشتر در معرض زوال و نابودی قرار گرفت.
6 . دینوری شاگرد ابن‏سکیت بود. او یکی از عالمان برجسته شیعه بود که در نحو و ادبیات عرب صاحب نظر و متخصص بود. ابن‏سکیت استاد خصوصی فرزندان متوکل عباسی بود. او به‏علت دفاع سرسختانه از اهل‏بیت علیهم‏السلام به دستور متوکل عباسی کشته شد.63 بنابراین، دینوری از آن جهت که شاگرد ابن‏سکیت بود نیز نمی‏توانست مطلوب دستگاه خلافت و علمای متعصب اهل‏سنت باشد.
7 . ابوحنیفه دینوری دنبال شهرت و پست و مقام نبود و شاید مهم‏ترین دلیل دوری او از دستگاه خلافت همین ویژگی باشد.64
بنابراین با توجه به دلایل یاد شده می‏توان گفت که ابوحنیفه دینوری مورد توجه و عنایت دستگاه خلافت و عالمان متعصب اهل‏سنت، به‏ویژه اهل حدیث نبود، از این رو آثارش از بین رفت و خودش نیز تاحدودی گمنام ماند.
البته هرچند دینوری مورد بی‏توجهی واقع شد و به همین جهت ما اطلاعات کمتری راجع به او، استادان، شاگردان و آثارش داریم، ولی با همین اندک اطلاعاتی که در دست است و با توجه به کتاب ارزش‏مند الأخبار الطوال و مطالب پراکنده‏ای که از برخی کتاب‏های دیگرش در آثار دیگران آمده است، می‏توان به مقام علمی او پی برد.
3 . مقایسه شخصیت و آثار ابن‏قتیبه و ابوحنیفه دینوری
در این باره چند پرسش مطرح است:
الف ـ کدام‏یک از این دو شخصیت افضل است؟
ب ـ آیا بین این دو نفر ارتباط علمی وجود داشته است؟
ج ـ آیا یکی از آن دو از دیگری استفاده علمی یا سرقت علمی کرده است؟
پاسخ پرسش اول: با یک نگاه سطحی و اجمالی به کتاب‏های تاریخ و تراجم و با توجه به تعداد آثار باقی‏مانده از این دو، می‏توان به افضل بودن ابن‏قتیبه حکم کرد، زیرا کتاب‏های تاریخ و تراجم، مطالب بیشتری درباره ابن‏قتیبه نوشته‏اند، علاوه بر این، تعداد آثار باقی‏مانده از ابن‏قتیبه نیز بیشتر از ابوحنیفه دینوری است.
البته با بررسی دقیق شخصیت و آثار این دو نفر و تأمل و دقت در مطالبی که دیگران درباره این دو گفته‏اند، قضاوت به گونه‏ای دیگر خواهد بود و افضل بودن ابوحنیفه دینوری تقویت خواهد شد. برای روشن شدن مطلب، یادآوری چند نکته لازم است:
1 . کم بودن آثار باقی‏مانده از ابوحنیفه دینوری به‏علت کم‏توجهی به او و آثارش بوده است که به برخی از دلایل آن اشاره شد. پس کمی آثار ابوحنیفه دینوری و زیاد بودن آثار باقی‏مانده از ابن‏قتیبه نمی‏تواند دلیل افضل بودن ابن‏قتیبه باشد. از این گذشته، آن‏چه عالم بودن و فاضل بودن افراد را ثابت می‏کند، دقیق و عمیق بودن آثار است، نه کثرت آثار.
2 . گستردگی دایره علوم و تخصص‏های ابوحنیفه دینوری بیشتر از ابن‏قتیبه بوده است. کتاب‏های تاریخ و تراجم، علوم و تخصص‏هایی را که برای ابن‏قتیبه ذکر کرده‏اند، غالباً برای ابوحنیفه دینوری نیز بیان کرده‏اند، ولی علومی برای ابوحنیفه ذکر کرده‏اند که ابن‏قتیبه از آن علوم بی‏بهره بوده است، از جمله ریاضیات، هندسه، نجوم، جغرافیا، گیاه‏شناسی، منطق، فلسفه و حتی طب. کتاب النبات ابوحنیفه در گیاه‏شناسی، بی‏نظیر و شاه‏کاری بوده است. در کتاب معارف و معاریف از قول «لکلرک» آمده است که ابوحنیفه دینوری بزرگ‏ترین گیاه‏شناس مشرق‏زمین بوده است و از این‏که ابن ابی اصیبعه از شرح حال او غفلت کرده است، تعجب می‏کند. او می‏گوید:
ابن‏بیطار نزدیک به پنجاه نبات را که قدما بر آن اطلاع نداشتند، از ابوحنیفه نقل می‏کند، و در همه‏جا مشهود و هویداست که دینوری به نقل اکتفا نکرده و خود بنفسه انواع گیاهان مشروحه کتاب خود را دیده و فحص و تتبع کرده است.65
کار ابوحنیفه در زمینه گیاه‏شناسی و نجوم، بسیار قابل توجه و بی‏نظیر یا دست‏کم کم‏نظیر بوده است. او در اصفهان مدتی به فعالیت نجومی اشتغال داشت. در آن‏جا مکانی به‏عنوان رصدخانه با ابزار و آلات لازم برای رصد فراهم کرد و نتیجه رصد ستارگان را ثبت و ضبط می‏کرد. از سخن بروکلمان در این باره برمی‏آید که ابوحنیفه در دینور نیز رصدخانه‏ای داشته که تا چند قرن بعد از مرگ او هم‏چنان باقی بوده است.66
3 . مطالبی که محققان و تراجم‏نگاران درباره این دو شخصیت گفته‏اند، می‏تواند افضل بودن ابوحنیفه دینوری را اثبات کند.
ابوحیان توحیدی، ابوحنیفه دینوری را یکی از سه نفری می‏داند که هرچه در تأیید و ستایش آن‏ها گفته شود، حق آن‏ها ادا نخواهد شد. هم‏چنین مسئله مقایسه او با جاحظ که صاحب‏نظران آن زمان، حتی در ادبیات عرب نمی‏توانند جاحظ را بر ابوحنیفه دینوری ترجیح دهند.67
دینوری در ادبیات عرب و فقه چنان متبحر بود که وقتی مبرّد از جواب سؤال عیسی بن ماهان عاجز می‏ماند و برای رهایی از سؤال، شعری از خودش می‏سازد و جوابی ساختگی و نادرست به سؤال می‏دهد، ابوحنیفه جواب درست می‏دهد و متوجه ساختگی بودن شعر مبرّد نیز می‏شود و مبرّد به آن اقرار می‏کند.68
ابوحنیفه دینوری در راست‏گویی نیز مشهور بوده است. ابن‏ندیم درباره او می‏گوید:
در آن‏چه روایـت کرده، ثـقه و مـورد اطـمینان بوده و به راسـت‏گویی مـعروف اسـت.69
ذهبی نیز درباره او می‏گوید: «او بسیار راست‏گو، دایره علمی‏اش وسیع، کریم و توان‏مند بوده است».70 در جای دیگری می‏گوید: «...مورد اطمینان، برجسته در ادب و صاحب فنون بسیار بود».71 سیوطی نیز می‏گوید: «او راوی ثقه، با ورع و زاهد است».72
ابوحیان توحیدی نیز در کتاب تقریظ الجاحظ درباره او می‏گوید:
او از نادر مردانی است که بین حکمت فلاسفه و بیان عرب جمع کرده و در تمام فنون، دستی داشته است... و همه این‏ها را به‏همراه ورع، زهد و جلالت قدر و منزلت داشته است.73
اما ابن‏قتیبه به این مقدار به چنین اوصافی متصف نشده است، علاوه بر این، قدح و جرحی که به ابن‏قتیبه وارد شده، درباره ابوحنیفه بیان نشده است. ابن‏انباری، حاکم، بیهقی، دارقطنی و ابن‏تغری بردی مطالبی در قدح و جرح ابن‏قتیبه نقل و او را به دروغ‏گویی، بدزبانی، انحراف از عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، مشبهه و مجسمه و کرّامی بودن متهم کرده‏اند، اما چنین اتهاماتی درباره ابوحنیفه دینوری نقل نشده است.
پاسخ پرسش دوم: درباره ارتباط ابوحنیفه و ابن‏قتیبه با یکدیگر، مطلب قابل توجهی در کتاب‏های تاریخ و تراجم نیامده است. ظاهراً این دو نفر ارتباط استاد شاگردی یا همکاری در مسائل علمی و مانند این‏ها با همدیگر نداشته‏اند، حتی مناظره علمی و رد و نقد نظرات همدیگر، چه شفاهی و چه کتبی با همدیگر نداشته‏اند یا دست‏کم در منابع موجود نقل نشده است.
ابن‏قتیبه مدت قابل توجهی در دینور اقامت داشته و قاضی آن‏جا بوده است. احتمالاً در این مدت، ابوحنیفه نیز در دینور حضور داشته است. بعید به‏نظر می‏رسد که بگوییم ابوحنیفه در تمام این مدت از دینور دور بوده و در آن‏جا حضور نداشته است. به هر حال، در این مورد نیز منابع ساکت‏اند و چیزی در زمینه ارتباط این دو با هم در دینور نقل نشده است.
پاسخ پرسش سوم: مسعودی مورخ و دانشمند بزرگ قرن چهارم هجری، مسئله سرقت علمی ابن‏قتیبه را از ابوحنیفه دینوری مطرح کرده است. مسعودی در ایام اواخر عمر ابن‏قتیبه و ابوحنیفه دینوری به‏دنیا آمده و مدت قابل توجهی از ایام عمر خود را در قرن سوم گذرانده و از نظر زمانی بسیار به دوران زندگانی آن دو نزدیک بوده است. بنابراین، مسعودی به مسائل زمان آن‏ها و حال و هوای آن دوران آشنا بوده است. با توجه به نزدیکی زمانی مسعودی با این دو نفر و جایگاه علمی والای او نمی‏توان به آسانی از کنار روایت او رد شد؛ به بیان دیگر، نقل مسعودی قابل اعتماد است و نمی‏توان آن را بدون دلیل رد کرد، چنان‏که هیچ‏یک از صاحب‏نظران، قاطعانه قول او را رد نکرده‏اند. ظاهراً محققان معاصر نیز این قول را پذیرفته‏اند.74
حاجی‏خلیفه به این مطلب اشاره کرده و کتاب تاریخ ابی‏حنیفه را مصداق سرقت علمی ابن‏قتیبه از ابی‏حنیفه دینوری دانسته است.75 بروکلمان نیز به این مسئله اشاره کرده و کتاب الانواء را نمونه سرقت علمی ابن‏قتیبه از ابوحنیفه ذکر کرده است. پیش از این در مبحث آثار ابوحنیفه به این مطلب اشاره شد و در آن‏جا گفتیم که کتاب الأنواء درباره نجوم بوده و نویسنده آن نمی‏تواند ابن‏قتیبه باشد، بلکه ابوحنیفه بوده است، زیرا ابوحنیفه منجم بوده است نه ابن‏قتیبه.
شرح حال نگاران، کتاب الأنواء را با اوصاف مشترک، هم به ابن‏قتیبه نسبت داده‏اند و هم به ابوحنیفه. ظاهراً کتاب الانواء یکی بوده و ابوحنیفه آن را نوشته است، ولی ابن‏قتیبه آن را به خود نسبت داده و به‏نام خود ثبت کرده است. این کتاب نمی‏تواند از ابن‏قتیبه باشد، زیرا شرح حال نگاران، ابن‏قتیبه را عالم به علم نجوم معرفی نکرده‏اند. محمدرمضان جربی به نقل از جندی در کتاب اعلام العرب می‏گوید: «به نظر من ابن‏قتیبه از عالمان به فلک محسوب نمی‏شود».76 در کتاب الأنواء به هیچ‏یک از آثار ابن‏قتیبه اشاره نشده است،77 در حالی که ابن‏قتیبه معمولاً در کتاب‏هایش به دیگر آثار خود اشاره می‏کند.
درباره کتاب الشعر و الشعراء نیز می‏توان همین احتمال را مطرح کرد، زیرا کتابی با همین نام به هر دو نسبت داده شده است. البته این احتمال ضعیف است، زیرا صرف تشابه اسمی احتمال سرقت علمی را اثبات نمی‏کند. سخن مسعودی که احتمال سرقت علمی درباره بسیاری از آثار ابوحنیفه را مطرح کرده بود، احتمال سرقت علمی درباره کتاب الشعر و الشعراء را به ذهن القا می‏کند.
گفتنی است که سخن مسعودی بیان‏گر سرقت علمی در خصوص یک اثر خاص به تنهایی نیست، بلکه بسیاری از آثار ابوحنیفه را مشمول سرقت علمی می‏داند.
به هر حال احتمال سرقت علمی قوی است و نمی‏توان به‏راحتی آن را رد کرد. و در صورت اثبات این مسئله، می‏توان آن را دلیل دیگری بر افضل بودن ابوحنیفه دینوری نسبت به ابن‏قتیبه دانست. حتی طرح این مسئله و صرف احتمال آن نیز می‏تواند دلیل افضل بودن ابوحنیفه باشد.
نتیجه
در بررسی شخصیت و آثار ابن‏قتیبه و ابوحنیفه دینوری، به این نتیجه رسیدیم که ابوحنیفه، ایرانی و متولد دینور بوده است، اما ابن‏قتیبه هرچند ایرانی است و پدر او نیز ایرانی محسوب می‏شود، ولی اجداد او، عرب و از قبیله باهله بوده‏اند. البته از آن‏جا که سالیان مدیدی در دینور ساکن و به کار قضاوت مشغول بوده، او را دینوری گفته‏اند.
هم‏چنین گفته شد که با مقایسه این دو شخصیت و بررسی سطحی و اجمالی زندگی این دو، و نگاه اجمالی به منابع، ابتدا به این نتیجه می‏رسیم که ابن‏قتیبه، افضل است، اما با دقت و تأمل بیشتر در منابع و شرح حال این دو، افضل بودن ابوحنیفه ثابت شد.
در مسئله سرقت علمی نیز به این نتیجه رسیدیم که احتمال سرقت علمی ابن‏قتیبه از ابوحنیفه بسیار قوی است و به راحتی نمی‏توان آن را رد کرد.
به هر حال، این دو شخصیت از دانشمندان و مورخان بزرگ قرن سوم هجری بوده و نقش مؤثری در تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی داشتند. آنان جزء اولین کسانی هستند که به تدوین تاریخ و نگارش کتاب‏هایی در زمینه‏های گوناگون اقدام کردند. فعالیت‏های علمی آن‏ها و تربیت شاگردان، نقش مؤثری در رشد علمی و فرهنگی جهان اسلام داشت. تحقیقات نجومی و تأسیس رصدخانه، یکی از آثار تمدنی ابوحنیفه دینوری بوده است.
فهرست منابع
1 . ابن‏اثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ چهارم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1414ق.
2 . ابن‏الأنباری، نزهة الالباء فی طبقات الأدباء، تحقیق ابراهیم سامرایی، بغداد، مکتبة الأندلس، 1970م.
3 . ابن‏خلکان، وفیات الأعیان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم: قم، افست منشورات شریف رضی، 1364.
4 . ابن‏عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق عبدالقادر الأرناؤوط، چاپ اول: بیروت، دار ابن‏کثیر، 1408ق.
5 . ابن‏کثیر، البدایه و النهایه، تحقیق مکتب تحقیق التراث، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1413ق.
6 . ابن‏ندیم، الفهرست، تحقیق ابراهیم رمضان، چاپ چهارم: بیروت، دار المعرفه، 1415ق.
7 . ابن‏ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، چاپ سوم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1366.
8 . احمدامین، ضحی‏الاسلام، چاپ دهم: بیروت، دار الکتب العربی، [بی‏تا].
9 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، مترجم: عبدالحلیم نجار، چاپ دوم: قم، دار الکتاب الاسلامی، [بی‏تا].
10 . بغدادی، اسماعیل‏پاشا، هدیة العارفین (اسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون)، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
11 . جربی، محمدرمضان، ابن‏قتیبه ومقاییسه البلاغیة والادبیة والنقدیه، چاپ اول: طرابلس، النشأة العامة للنشر والتوزیع والاعلان، 1984م.
12 . حاجی‏خلیفه، کشف‏الظنون، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
13 . حسینی‏دشتی، سیدمصطفی، معارف و معاریف، قم، چاپ صدر، 1376.
14 . حموی، یاقوت، معجم‏الأدباء، بیروت، دار احیاء التراث العربی، [بی‏تا].
15 . خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، چاپ اول: قم، انتشارات اسماعیلیان، 1390ق.
16 . دایره‏المعارف الاسلامیة، مترجم: احمد شنتناوی و همکاران، به اهتمام دکتر محمدمهدی علام، دار الفکر، [بی‏تا، بی‏جا]، مدخل دینور، مقاله بروکلمان.
17 . دهخدا، لغت‏نامه، چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
18 . دینوری، ابوحنیفه، اخبار طوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی.
19 . ، الأخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، چاپ مصر، چاپ اول: قم، افست منشورات شریف رضی، 1409ق.
20 . ، الأخبار الطوال، تحقیق عصام محمد حاج‏علی، چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیة، 1421ق.
21 . ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم: بیروت، درالکتب العربی، 1415ق.
22 . ، سیر أعلام النبلاء، تحقیق شعیب ارنؤوط، چاپ دهم: بیروت، مؤسسة الرسالة، 1414ق.
23 . زرکلی، خیرالدین، الاعلام، چاپ هشتم: بیروت، دار العلم للملایین، 1989م.
24 . سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین والنحاة، چاپ اول: مصر، مطبعة السعادة، 1326ق.
25 . شاکر مصطفی، التاریخ العربی والمورخون، چاپ سوم: بیروت، دار العلم للملایین، 1983م.
26 . صفدی، الوافی بالوفیات، زیر نظر س. دیدرینگ، جمعیت مستشرقین آلمانی، 1982م.
27 . طقّوش، محمدسهیل، دولت عباسیان، مترجم: حجت‏اللّه‏ جودکی، چاپ اول: قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380.
28 . عبدالباقی، احمد، من اعلام العلماء العرب فی القرن الثالث الهجری، چاپ اول: بیروت، مرکز دراسات الوحدة العربیة، 1190م.
29 . قفطی، علی بن یوسف، انباه الرواة علی انباه النحاة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار الکتب المصریه، 1369ق.
30 . محجوب، فاطمه، الموسوعة الذهبیه للعلوم الاسلامیه، قاهره، دار الغد العربی، [بی‏تا].
31 . مسعودی، مروج‏الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محی‏الدین عبدالحمید، چاپ‏چهارم: مصر، 1384ق.

--------------------------------------------------------------------------------

1 . کارل بروکلمان، دایره‏المعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
2 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «و»؛ همان، مقدمه مترجم مهدوی دامغانی، ص 12.
3 . احمدامین، ضحی‏الاسلام، ج 1، ص 406.
4 . ونند نام یکی از ستارگان نسر واقع است لغت‏نامه دهخدا.
5 . یاقوت حموی، معجم‏الأدباء، ج 3، ص 26.
6 . سیوطی، بغیة الوعاة، ص 132.
7 . ذهبی، تاریخ‏الاسلام، ج 22، ص 57 و همو، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
8 . قفطی، انباه الرواة، ج 1، ص 41.
9 . ابن‏اثیر، الکامل، ج 4، ص 578 و ابن‏کثیر، البدایه و النهایه، ج 11، ص 83.
10 . شاکر مصطفی، التاریخ العربی والمورخون، ج 1، ص 247.
11 . احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
12 . طقّوش، دولت عباسیان، مترجم: حجت‏اللّه‏ جودکی، ص 137ـ139.
13 . همان، ص 40.
14 . ابن‏ندیم، الفهرست،ص 106.
15 . احمدامین، ضحی الاسلام، ج 1، ص 406 ـ 408 و ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ط».
16 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26، به نقل از: ابوحیان، تقریظ الجاحظ.
17 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
18 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 230.
19 . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 217.
20 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
21 . بغدادی، هدیة العارفین، ج 1، ص 52.
22 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ش».
23 . همان.
24 . ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، مقدمه عصام محمد حاج علی، ص 25.
25 . بروکلمان، دایره‏المعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
26 . زرکلی، الأعلام، ج 1، ص 123.
27 . ابن‏انباری، نزهة الألباء فی طبقات الأدباء، ص 180.
28 . ابن‏ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، ص 132.
29 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
30 . احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
31 . بروکلمان، دایره‏المعارف الاسلامیه، ج 9، ص 376.
32 . ضحی‏الاسلام، همان، ج 1، ص 406.
33 . ابن‏ندیم، همان، ص 106.
34 . حاجی‏خلیفه، کشف الظنون، ج 2، ص 1399.
35 . یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 3، ص 28، به نقل از کتاب: تقریظ الجاحظ.
36 . دینوری، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مقدمه مترجم.
37 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 232.
38 . ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «م».
39 . ابن‏ندیم، همان، ص 106.
40 . حاجی‏خلیفه، همان، ج 1، ص 663 ـ 664.
41 . ابن‏ندیم، همان، ص 106.
42 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ی».
43 . همان.
44 . همان.
45 . حاجی‏خلیفه، همان، ج 1، ص 614.
46 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، مقدمه عبدالمنعم عامر، ص «ل».
47 . همان.
48 . یاقوت حموی، معجم‏الأدباء، ج 3، ص 29، به نقل از: ابوحیان، تقریظ الجاحظ.
49 . حاجی‏خلیفه، همان، ج 1، ص 447.
50 . همان، ص 108.
51 . ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، عبدالمنعم عامر، مقدمه، ص «ی».
52 . خوانساری، روضات الجنات، ج 5، ص 107.
53 . بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، ص 230.
54 . بروکلمان، همان.
55 . ابن‏ندیم، همان، ص 106 و صفدی، الوافی بالوفیات، ج 6، ص 379.
56 . حاجی خلیفه، همان، ج 1، ص 280.
57 . مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 217.
58 . بروکلمان، تاریخ الأدب العربی، ج 2، ص 230.
59 . مسعودی، همان، ج 2، ص 217.
60 . ابن‏ندیم، همان، ص 106؛ قفطی، همان، ص 41؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422 و سیوطی، همان، ص 132.
61 . ابن‏ندیم، همان؛ قفطی، همان و احمدامین، همان، ج 1، ص 406.
62 . ابن‏ندیم، همان؛ قفطی، همان؛ سیوطی، همان، و یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
63 . ابن‏خلکان، وفیات‏الاعیان، ج 6، ص 395 و ابن عماد، شذرات الذهب، ج 3، ص 203.
64 . شاکر مصطفی می‏گوید: او از نزدیکان دربار عباسی و از خواص موفق عباسی برادر معتمد عباسی بود التاریخ العربی والمورخون، ج 1، ص 247. البته در منابع قدیمی مطلب قابل توجهی در این باره نمی‏توان یافت، مگر سخن ابوحیان توحیدی که می‏گوید: «موفق از ابوحنیفه دینوری اطلاع یافت و از او سؤالاتی کرد و او را اکرام نمود» (یاقوت حموی، معجم الادباء، ج 3، ص 26)، ولی این سخن نمی‏تواند ارتباط او را با دربار عباسی اثبات کند.
65 . سیدمصطفی حسینی‏دشتی، معارف و معاریف، ج 1، ص 376.
66 . بروکلمان، دایره‏المعارف الاسلامیه، ج 9، ص 375.
67 . یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 3، ص 26.
68 . همان.
69 . ابن‏ندیم، همان، ص 106.
70 . ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 422.
71 . همو، تاریخ الاسلام، ج 22، ص 57.
72 . سیوطی، همان، ص 132.
73 . یاقوت حموی، همان، ج 3، ص 26.
74 . احمد عبدالباقی، ضمن پذیرفتن این مسئله، درصدد دفاع برآمده و این کار را طبیعی و بی‏اشکال دانسته است من اعلام علماء العرب فی القرن الثالث الهجری، ص 163.
75 . حاجی‏خلیفه، کشف الظنون، ج 1، ص 280.
76 . محمدرمضان جربی، ابن‏قتیبه و مقاییسه البلاغیة والادبیة والنقدیه، ص 44، به نقل از: جندی، اعلام العرب، ص 132.
77 . همان، به نقل از: جندی، همان، ص 129.

تبلیغات