جغرافیاى تاریخى داستان حضرت لوط (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
یکى از پیامبران الهى که ماجراى او و قومش به تفصیل در قرآن کریم بیان شده، حضرت لوط(علیه السلام) استکه به گفتة صاحبنظران، خویشاوندى ایشان با حضرت ابراهیم(علیه السلام) نیز قطعى و مسجل است. داستانحضرت لوط(علیه السلام) با اختلاف قابل توجهى در تورات نیز به چشم مىخورد که قطعات زیادى از آن جعلى ودور از شأن این پیامبر عظیمالشأن است.
این مقاله دربارة مبعوث شدن حضرت لوط(علیه السلام) به پیامبرى قوم شهر سدوم، و مسیر مهاجرت آنحضرت، و اقوال گوناگون در این باره، به انضمام ماجراى نقل شده در قرآن کریم و مقایسة اجمالى آن باداستان منقول در کتب عهدین سخن گفته است.
واژگان کلیدى: لوط(علیه السلام)، سدوم، مؤتفکات، تورات، عهدین، همجنسبازى.
مقدمه
در نگاه نخست به متن قرآن کریم، یکى از مواردى که چشمان جستوجوگرِ حقیقت را مجذوب خویش مىسازد،وجود چشمگیرِ داستانهاى انبیاى الهى‰ و سرگذشت اقوام ستمکارشان است که براى صاحبان خرد سراسرموعظه و پند و اندرزند.
از جمله پیامبرانى که سرگذشت ایشان و قومشان در قرآن به تفصیل بیان شده حضرت لوط(علیه السلام) است. آنحضرت با ابراهیم(علیه السلام) نیز رابطة خانوادگى دارند و در میان قومى مبعوث شدند که به عمل زشت همجنسگرایى(لواط و مساحقه) مىپرداختند.
در مقالة حاضر دربارة جغرافیاى تاریخى سرزمین قوم حضرت لوط(علیه السلام) و داستان آن حضرت در قرآن کریمسخن مىگوییم. همچنین این داستان را با داستان منقول در کتب عهدین به اجمال مقایسه مىکنیم.
واژة لوط در معاجم و لغتنامهها
ابن منظور در تعریف این واژه مىنویسد: «لوط نام پیامبرى است... و لاط الشىء لِواطاً و لاوطَ یعنى اینکه کسى عملقوم لوط را انجام داد».2
طریحى نیز در مجمع البحرین ذیل این واژه مىنویسد: «لوط پیامبر» و او نخستین کسى است که به ابراهیم(علیه السلام)ایمان آورد. مىگویند او پسر هاران بن تارخ، و پسر برادر ابراهیم خلیل(علیه السلام) است، و نیز گفتهاند وى پسرخالةابراهیم(علیه السلام) است و ساره، همسر ابراهیم(علیه السلام)، خواهر لوط(علیه السلام) بوده است.3
دهخدا مىنویسد: «نام پیغمبرى است(علیه السلام)، به مؤتفکات».4
مؤلف منتهى الاءرب نیز ایشان را پسر برادر ابراهیم(علیه السلام)، یعنى پسر هاران بن تارخ معرفى مىکند.5
همچنین مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید:
لوط بن هامان بن آزر، برادرزادة ابراهیم که با عمّ خویش از بابل مهاجرت کرد. قوله تعالى: فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقالَ اءِنِّى مُهاجِرٌ اءِلى رَبِّىاءِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (عنکبوت، 26) و از بابل به حرّان رفتند و به شام، و از آنجا به زمین فلسطین رفتند؛ جایى که مؤتفکاتخوانند؛ و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند... . خداى تعالى لوط را پیغامبرى داد بر آن پنج دیه و نام آن]ها[ صنعه وصعوه و عمره و دوما و سدوم ]بود[.6
در کتاب مفردات راغب اصفهانى نیز آمده است: «لوط، نام معروف لوط پیامبر است و اشتقاقش از ـ لاط الشىء بقلبىیلوط لوطا ولیطاً ـ است یعنى وابستگى به دل و جان».7
واژة لوط در قرآن کریم
نام این پیامبر، که در زبان عبرى به معناى «پوشش»8 است، در چهارده سورة قرآن کریم و 27 بار ذکر شدهاست که عبارتاند از: سورههاى انعام، 86؛ اعراف، 80؛ هود، 70، 74، 77، 81 و 89؛ حجر، 59 و 61؛ انبیاء، 71 و74؛ حج، 43؛ شعراء، 160، 161 و 167؛ نمل، 54 و 56؛ عنکبوت، 26، 28، 32 و 33؛ صافات، 132؛ ص، 13؛ ق،12؛ قمر، 33 و 34؛ و تحریم، 10.
لوط در تورات
در تورات نیز داستان حضرت لوط(علیه السلام) به منزلة یکى از انبیاى الهى آمده است؛ ولى تفاوتهایى با داستان نقلشده در قرآن دارد که در جاى خود به آنها خواهیم پرداخت. دربارة واژة لوط در قاموس کتاب مقدس چنین آمده است:«لوط (پوشش) پسر حاران برادر ابرام است که در اورکلدانیان جایى که پدرش درگذشت متولد گردید. پس لوط، ابرام وتارخ را پیروى نموده به اتفاق ایشان به بینالنهرین آمد».9
بر اساس نوشتة قاموس کتاب مقدس لوط پس از رسیدن به بینالنهرین، تصمیم گرفت به سرزمین کنعان یا بهاحتمال قوى مصر مسافرت کند.10
لوط(علیه السلام) از منظر صاحبنظران و مفسران قرآن
میان مفسران قرآن کریم و لغتدانان مشهور است که حضرت لوط(علیه السلام) پسر برادر حضرت ابراهیم(علیه السلام)، و پسرهاران بن تارخ بود. عدهاى نیز گفتهاند که لوط پسر خالة ابراهیم(علیه السلام) بوده، و بنابر این قول، ساره خواهر لوط بودهاست.11 گفتهاند لوط از پیغمبرانى بوده که ختنه شده به دنیا آمده است.12
صاحبنظران بر آناند که حضور لوط(علیه السلام) در کنار حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سفر آن حضرت مسلّم بوده وآن دو در سرزمین فلسطین13 یا اردن14 فرود آمدهاند.
مهاجرت حضرت لوط(علیه السلام)
در باب مهاجرت حضرت لوط(علیه السلام)، این مطلب که او پس از ایمان به حضرت ابراهیم(علیه السلام) با ایشان مهاجرتکرده، مورد اتفاق است، ولى دربارة مکانهایى که آن حضرت از آنها عبور کرده تا به محل قوم لوط رسیده، اختلاف نظروجود دارد.
بنابر نقلى، حضرت لوط(علیه السلام) به همراه حضرت ابراهیم(علیه السلام) از سرزمین بابل به حرّان و از آنجا به شام وسپس به فلسطین رفته است؛15 و بنابر نقلى دیگر، آن حضرت پس از عبور از نهر فرات در عراق، به سوى شامو سپس به کنعان که شامل نواحى سوریه، نهر اردن، بحر المیّت، لبنان و فلسطین است، مهاجرت کردند.16
در منابع دیگر، مسیر سفر آن حضرت از بابل به فلسطین17 یا از مصر به فلسطین18 ذکر شدهاست؛ در حالى که ـ چنانکه گذشت ـ قاموس کتاب مقدس مهاجرت آن حضرت را از اورکلدانیان به بینالنهرین و سپسبه کنعان یا به احتمال قوى به مصر و از آنجا به اردن ذکر کرده است.19
آنچه از مطالعة متون به دست مىآید این است که حضرت لوط(علیه السلام)، پیش از مهاجرت و هنگامى که در بابلبوده، هنوز به پیامبرى مبعوث نشده بود و بعثت ایشان پس از ورود به سرزمین فلسطین یا اردن بوده است.20
مؤتفکات (شهرکهاى قوم حضرت لوط(علیه السلام))
واژة مؤتفکات، محل نهایى مهاجرت حضرت لوط(علیه السلام)، سه بار در قرآن تکرار شده که دو بار آن به صورت جمع ویک بار به شکل مفرد آمده است:
أَلَمْ یَاْتِهِمْ نَبَاُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ اءِبْراهِیمَ وَاَصْحابِ مَدْیَنَ وَالْمُوْتَفِکاتِ؛[21] آیا گزارش ]حال[ کسانىکه پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدیَن و شهرهاى زیر و رو شده، به ایشان نرسیده است؟
وَجاءَ فِرْعَوْنُ وَمَنْ قَبْلَهُ وَالْمُوْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ؛[22] و فرعون و کسانى که پیش از او بودند و ]مردم[ شهرهاى سرنگونشده ]سدوم و عاموره[ مرتکب خطا شدند.
وَاَنَّهُ اَهْلَکَ عاداً الاُْولى * وَثَمُودَ فَما اَبْقى * وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ اءِنَّهُمْ کانُوا هُمْ اَظْلَمَ وَاَطْغى * وَالْمُوْتَفِکَةَ اَهْوى؛[23] و هماوستکه عادیان قدیم را هلاک کرد؛ و ثمود را ]نیز هلاک کرد[ و ]کسى را[ باقى نگذاشت؛ و پیشتر ]از همة آنها[ قوم نوح را، زیراکهآنان ستمگرتر و سرکشتر بودند؛ و شهرها]ى سَدُوم و عاموره[ را فرو افکند.
دربارة موقعیت جغرافیایى مؤتفکات گفتهاند آن، اردن فعلى24 است که بلاد قوم لوط بوده است و زمینِ آن رامقلوبه مىخوانند.25
البته عدهاى، از جمله حمدالله مستوفى قزوینى، بلاد قوم لوط را بنا به اکثر روایات، فلسطین، واقع در جنوب شرقىبیتالمقدس مىدانند. وى مىگوید: «و بلاد قوم لوط به اکثر روایات در فلسطین بوده است، در جنوب بیتالمقدسمایل به شرق...».26
وى همچنین به روایت دیگرى اشاره کرده، مىنویسد: «و ]بنا[ به بعضى روایات این بلاد در مفازه بوده که مابینکرمان و قهستان است، و تمشیت قطاعالطریق، و این روایت ضعیف است».27
ولى قول صحیح همان است که پیشتر بدان اشاره شد؛ یعنى اردن هاشمى در سواحل دریاى میّت.
براى مؤتفکات دو معنا ذکر گردیده که عبارتاند از:
1. بادهایى که از مسیر خود برمىگردند؛28
2. زیر و زبر شده و فرو افکنده.29
دهخدا نیز مؤتفکات را فلسطین فعلى مىداند.30 ولى از آنجا که باستانشناسان، آثار قوم لوط(علیه السلام) رادر اردن پیدا کردهاند، قول اردن صحیح است؛ مگر اینکه بخواهیم این دو قول را به این صورت جمع کنیم که کشوراردن واقع در شرق فلسطین، شاید روزگارى به همراه فلسطین کشورى واحد بوده است.
دربارة سفر حضرت لوط(علیه السلام) به مؤتفکات اقوال مختلفى مطرح شده است که اختلاف بارزى میان داستان آنحضرت در تورات با داستان نقل شده در منابع اسلامى و کتب تفسیرى به چشم مىخورد.
در قاموس کتاب مقدس، پس از بیان مسافرت حضرت ابراهیم و لوط‡ به مصر و کنعان آمده است:
و چون (ابراهیم) از مصر مراجعت نمود، اموال و مواشى و حواشى خود و لوط را برون از حوصلة حساب دیده، از لوط درخواستنمود که از وى مفارقت گزیند؛ چه که حوصلة آنجناب جنگ و نزاع شبانان خود را با شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هرجا که به نظرش نیکو آید مخیّر فرمود. بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهاى اردن بود اختیار کرد....[31]
مشابه این داستان را مؤلف کتاب قصص قرآن این گونه روایت مىکند:
ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را در آن سفر همراه برد، و با ثروتى سرشار و اندوختهاى بىشمار به سرزمین فلسطین فرودآمدند، و دیرى نگذشت که آن سرزمین بر اغنام و احشامشان تنگ شد. از این رو لوط از سرمنزل عمویش ابراهیم کوچ کرد ودر قریة «سدوم» منزل گزید.[32]
علامه مجلسىŠ داستان مهاجرت حضرت لوط(علیه السلام) را اینگونه نقل مىکند که مردم ماجراىهمجنسبازى قوم لوط را به حضرت ابراهیم(علیه السلام) خبر دادند و به آن حضرت شکایت کردند، و ایشان حضرتلوط(علیه السلام) را به سوى آنان فرستاد تا ایشان را از عذاب الهى بیم داده، انذارشان کند.33
در جایى دیگر آمده است که حضرت ابراهیم(علیه السلام) پس از ورود به سرزمین شام به سوى کنعان رهسپار گردید وچون متوجه شد مردم شهر سدوم و شهرکهاى اطراف دریاى میّت دچار انحراف جنسى شدهاند، برادرزادة خودلوط(علیه السلام) را ـ که در این سفر همراه ابراهیم(علیه السلام) بود ـ به سوى مردم آن دیار روانه ساخت تا به هدایت و ارشادمردم بپردازد.34
مؤتفکات به چه شهرهایى اطلاق مىشد؟
در باب اطلاق مؤتفکات به شهرها یا شهرکها، اختلاف ناچیزى وجود دارد. برخى آن را چهار شهر و برخى پنج شهر یاولایت مىدانند. در قاموس کتاب مقدس به این مسئله اشاره رفته که عذاب الهى بر شهرهاى سدوم، عموره، ادمه،صبوئیم و بالع که همان صوغر است، نازل شد.35 ملاحظه مىشود که این کتاب پنج ولایت براى مؤتفکاتبرشمرده است.
به نظر مىرسد مؤلف کتاب باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، نظر قاموس کتاب مقدس را تأیید کردهاست؛ با این تفاوت که وى «سدوم» را شهر، و عموره و ادمه و صبوئیم و بالع (صوغر) را شهرکهاى اطراف سدوم ودریاى میّت (دریاى لوط) به شمار آورده است.36
عباس مهرین شوشترى در تعریف مؤتفکات مىنویسد: «مؤتفکات (اشاره به شهرهاى قوم لوط است به نام سدومو گومره Sodom - Gomorrah)».37
یوسف حریرى نیز مىنویسد: «بنابر قصص، سرزمین سدوم مرکب بود از شهرهاى سدوم، عموره، صوغر، صبوئیم(و بالع و یا ادمه)».38
به نظر مىرسد وى مرتکب اشتباهى شده و آن اینکه بر اساس دیگر منابع، بالع همان صوغر است؛ در حالى که وىصوغر را شهرى غیر از بالع مىداند. همچنین وى سرزمین سدوم را متشکل از چهار شهر یاد شده دانسته، در حالى کهبهتر بود به جاى سرزمین سدوم، نام سرزمین مؤتفکات را به کار مىبرد.
آیتالله جعفر سبحانى چنین مىنویسد:
حضرت لوط از کسانى است که به ابراهیم ایمان آورده بود و همزمان با مهاجرت ابراهیم از بابل، او نیز مهاجرت کرد، و هر کدامبه نقطهاى رفتند. لوط به سرزمینى که قرآن از آن به «مؤتفکات» یاد مىکند و از چهار شهر به نامهاى سدوم، عموره، صوغر وصبوئیم تشکیل یافته بود، مهاجرت کرد.[39]
وى سپس به جغرافیاى تاریخى این سرزمین اشاره کرده، مىنویسد:
امروز در سرزمین اردن دریایى است به نام «بحرالمیّت». محل این دریا قبلاً خشکى بوده و به خاطر زلزلهها، در گودى فرو رفتهو آب دریا به آنجا کشیده شده است و اخیراً در ساحل این دریاچه، شهرهاى قوم لوط پیدا شده است.[40]
دهخدا نیز همان گونه که پیشتر اشاره شد، مؤتفکات را پنج پارهدیه اعلام مىکند که البته اسامى این پنج پاره دیهتفاوتهایى با اسامى معروف موجود در دیگر کتب دارد که نام آنها صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوماست.41
به نظر مىرسد اسامى صنعه و صعوه و عمره و دوما که در مجمل التواریخ و القصص و نیز در لغتنامه دهخداآمده،42 همان اسامىاى هستند که امروزه با عناوین عموره، ادمه، صوغر و صبوئیم نامیده مىشوند. شایدعمره همان عموره، دوما، همان ادمه، و صعوه و صنعه همان صوغر و صبوئیم باشند.
در جایى دیگر، این اسامى به صورتهاى دیگرى آمده است: «و آن (مؤتفکات) بزرگترین بلاد و داراى پنج ولایتبود به نامهاى: صعبه، صغر، غمره، ادماه و سدوم».43
در اینجا نیز به نظر مىرسد صعبه همان صبوئیم، صغر همان صوغر، غمره همان عموره و ادماه همان ادمه باشند.
بنابراین دربارة شهرکهاى مؤتفکات بر روى چهار شهر اتفاق نظر وجود دارد؛ ولى دربارة یک شهر، برخى آن راجزو شهرکهاى مؤتفکات دانستهاند و برخى نه.
سدوم
این شهر همان دیارى است که حضرت لوط(علیه السلام) عازم آن شد تا قوم ستمکارش را از اعمال زشتى که انجاممىدادند، برحذر دارد. دربارة ویژگىهاى این شهر گفتهاند:
نام قریهاى از قریههاى قوم لوط، که قاضیِ آن را «سدوم» مىگفتند، و این دلالت مىکند بر آنکه وى اسم شهر است نه قاضى،ولى قاضى آن شهر مورد مثل گردیده است. در آنْ درختان و چشمههاى بسیار بود، و در این زمان مقلوب است و در زمین آنگیاه و زرع نروید، و زمینش سیاه باشد و مفروش به سنگهاى سیاه، و گویند آن سنگهایى است که بر قوم لوط باریده شدهبود. شهر «سدوم» اکنون «اسدم» نامیده مىشود.[44]
تفاوت داستانهاى قرآن با کتب عهدین
پیش از ورود به مبحث دیگر، که بررسى داستان حضرت لوط(علیه السلام) در قرآن کریم است، مىباید به تفاوت میانداستانهاى قرآن کریم با همان داستانها در کتب عهدین اشارهاى داشته باشیم.
آنچه قرآن کریم را از کتب عهدین متمایز مىسازد، واقعیت، صدق و درستى داستانهاى آن است. قرآن کریم،کتابى است الهى و تحریفناپذیر که هیچ گونه تحریفى در آن صورت نگرفته و این مسئله در میان مسلمانان جهان ومذاهب گوناگون اسلامى مورد اجماع است. شاهد این مدعا، وعدهاى است که خداوند متعال، خود در این باره دادهاست: اءِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَاءِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛45 «بىتردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کردهایم، و قطعاً نگهبان آنخواهیم بود».
شهید آیتالله سیدمحمدباقر حکیمŠ مىنویسد:
آنچه از اخبار و حوادث ]گوناگون[ در قرآن آمده، امور و حقایق ثابتى است که در آنها دروغ، خطا یا اشتباهى راه ندارد؛ ماننداشتباهاتى که در کتب عهدین وجود دارد؛ زیرا قرآن وحیى الهى است، و ذرهاى در آسمان و زمین از چشم خداوند دورنمىماند، و خداوند خیانتها و انحرافهاى چشمها و مکنونات و پوشیدههاى سینهها را مىداند و حال و گذشته و آینده درنزد او یکسان است.[46]
از منظر مرحوم آیتالله معرفتŠ نیز آنچه در کتب عهدین آمده، اولاً، صرفاً جنبة تاریخنگارى دارد و هیچگونه تعهدى در قبال صحت و سقم قضایا در آن وجود ندارد. برعکس، قرآن از تاریخنویسى مىپرهیزد، مگر در جایىکه در هدایت مردم مؤثر باشد؛ ثانیاً، داستانهاى قرآن پاک و منزه است و مقام قداست پیامبران در آنها محفوظ ماندهاست؛ برخلاف قصص کتب عهدین که به انبیاى عظام توهین کرده است.47 نمونههاى بارز این توهینها،توهین به حضرت آدم و حوا‡،48 حضرت نوح(علیه السلام)،49 حضرت ابراهیمعلیهالسلام50 و دیگر پیامبران است. در اینجا، محض نمونه، به گوشههایى از داستان حضرت لوط(علیه السلام) که درکتب عهدین آمده اشاره مىکنیم:
در اصحاح نوزدهم از سفر تکوین دربارة داستان حضرت لوط(علیه السلام) با دو دخترش در کوه آمده است:
و دختر بزرگ به کوچک گفت: پدر ما پیر شده و مردى بر روى زمین نیست که برحسب عادت کلّ جهان به ما درآید * بیا تا پدرخود را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم تا نسلى از پدر خود نگاهداریم * پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدندو دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وى آگاه نشد * و واقع شد که روز دیگر بزرگ بهکوچک گفت اینک دوش با پدرم همخواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وى همخواب شو تا نسلى از پدرخود نگاهداریم * آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر کوچک همخواب وى شد و او از خوابیدن و از برخاستن وىآگاه نشد * پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند * و آن بزرگ پسرى زاییده، او را موآب نام نهاد و او تا امروز پدرموآبیان است * و کوچک نیز پسرى بزاد و او را بن عمّى نام نهاد وى تا به حال پدر بنىعمّون است.[51]
این نمونة کوچکى است از دروغها، خرافات و تحریفات تورات محرَّف فعلى که چنین تهمتهاى ناروایى را در حقپیامبران و دیگر بندگان صالح خداوند روا مىدارد، اما قرآن کریم، که الفاظ و معارفش از جانب خداست، از هر گونهتحریف و نیز نسبتهاى ناروا به پیامبران‰ بهدور است.
گفتنى است دربارة کلیات ماجراى قوم لوط نیز اختلافاتى میان تورات و قرآن کریم وجود دارد که از باب نمونه بهمواردى از آن اشاره مىکنیم:
در کتاب تورات ماجراى ازدواج دختران حضرت لوط(علیه السلام) با مردم آن شهر مطرح شده است52 درحالى که قرآن کریم به صراحت این مطلب را رد مىکند؛ چراکه وقتى حضرت لوط(علیه السلام) تزویج دختران خود را بهقومش پیشنهاد داد، آنان با بىشرمى هرچه تمامتر گفتند: لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِى بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَاءِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ؛53 «توخوب مىدانى که ما را به دخترانت حاجتى نیست و تو خوب مىدانى که ما چه مىخواهیم» که این آیه نشان مىدهدقوم لوط با پیشنهاد آن حضرت مخالفت کردند.
علامه طباطبایىŠ موارد پرشمارى از اختلافات موجود میان قرآن کریم و تورات را در داستان حضرتلوط(علیه السلام) بیان مىکند که ذکر پارهاى از آنها خالى از وجه نیست. وى مىنویسد:
در تورات آمده که فرشتگان مرسل براى بشارت دادن به ابراهیم و براى عذاب قوم لوط دو فرشته بودند،[54] ولىقرآن از آنان به «رُسُل» تعبیر کرده[55] که صیغة جمع است و اقلّ جمع سه نفر است... .
در تورات آمده که لوط دو دختر داشت[56] ولى قرآن تعبیر به لفظ «بنات» کرده[57] که صیغة جمع است وگفتیم که اقلّ جمع سه نفر است.
و در تورات آمده که ملائکه لوط را بیرون بردند و قوم را چنین و چنان عذاب کردند و زن او ستونى از نمک شد و جزئیاتى دیگرکه قرآن از اینها ساکت است.
و در تورات به طور صریح نسبت تجسم به خداى تعالى داده و نسبت زناى با محرم آن هم با دختران را به یک پیامبر داده، ولىقرآن کریم، هم خداى سبحان را منزه از تجسم مىداند و هم انبیا و فرستادگان خداى را از ارتکاب گناه برى دانسته و ساحتآنها را از این آلودگىها پاک مىداند.[58]
داستان حضرت لوط(علیه السلام) در قرآن کریم
حضرت لوط(علیه السلام) در میان قومى به پیامبرى مبعوث شد که برخلاف بیشتر قومهایى که داستانشان در قرآن کریمآمده و بتپرست و مشرک بودند، اعمال قبیحى چون همجنسبازى (لواط و مساحقه) انجام مىدادند، و طبیعى استکه تذکرات حضرت لوط(علیه السلام) در این زمینه باشد. آن حضرت مردم سرزمین سدوم را مخاطب قرار داده،مىفرماید: ... اَتَاْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ * اءِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ؛59«... آیا آن کار زشت]ى[ را مرتکب مىشوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است؟ شما از روىشهوت، بهجاى زنان با مردان درمىآمیزید، آرى شما گروهى تجاوزکارید».
اما پاسخ قوم در مقابل موعظههاى حضرت لوط(علیه السلام) پاسخى بود همانند واکنش اقوام گذشته؛ یعنى تکذیب،انکار، تهدید، تمسخر و تقاضاى عذاب: وَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ اءِلاّ اَنْ قالُوا اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ اءِنَّهُمْ اُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ؛60 «ولىپاسخ قومش جز این نبود که گفتند: "آنان را از شهرتان بیرون کنید، زیرا آنان کسانىاند که به پاکى تظاهر مىکنند"». آنانحضرت لوط و دخترانش را تهدید به اخراج از شهر و دیارشان کردند؛ زیرا ایشان تنها کسانى بودند که در آن شهر طلبپاکى و تقوا مىکردند. آنان حتى به جاى طلب رحمت و مغفرت، از حضرت لوط(علیه السلام) درخواست کردند که اگرراست مىگوید عذاب الهى را که وى آنها را از آن مىترساند، برایشان فرو فرستد:
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ اءِلاّ اَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللهِ اءِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ * قالَ رَبِّ انْصُرْنِى عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ؛61 «و]لى[ پاسخقومش جز این نبود که گفتند: "اگر راست مىگویى عذاب خدا را براى ما بیاور". ]لوط[ گفت: "پروردگارا، مرا بر قومفسادکار غالب گردان"».
حضرت لوط(علیه السلام) هنگامى که از ایمان آوردن قوم خویش ناامید گشت و قطعى شد که تبلیغ وى در آنها تأثیرىندارد، بهناچار از خداوند متعال یارى و نصرت خواست تا او را بر قوم اسرافکارش پیروز گرداند، و در این هنگام،فرشتگان مأمور عذاب الهى وارد سرزمین سدوم شدند.
هنگامى که فرشتگان به صورت جوانانى خوشسیما وارد شهر سدوم شدند، حضرت لوط(علیه السلام) از آمدن آنهادلتنگ و ناراحت شد؛ چراکه مىدانست قومش با شنیدن خبر ورود عدهاى جوان خوشسیما به شهر، رهایشاننخواهند کرد. از این روى ناراحتى خود را چنین بیان فرمود که امروز، روز بسیار سختى است: وَلَمّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِىءَبِهِمْ وَضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ * وَجاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ اءِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هوُلاءِ بَناتِى هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوااللهَ وَلا تُخْزُونِ فِى ضَیْفِى اَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ * قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِى بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ وَاءِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ * قالَ لَوْ اَنَّ لِى بِکُمْ قُوَّةً اَوْ آوِى اءِلى رُکْنٍشَدِیدٍ؛62 «و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ]آمدن[ آنان ناراحت، و دستش از حمایت ایشان کوتاه شد وگفت: "امروز، روزى سخت است". و قوم او شتابان به سویش آمدند، و پیش از آن کارهاى زشت مىکردند. ]لوط[ گفت:"اى قوم من، اینان دختران مناند. آنان براى شما پاکیزهترند. پس از خدا بترسید و مرا در کار مهمانانم رسوا مکنید. آیادر میان شما آدمى عقلرس پیدا نمىشود؟"گفتند: "تو خوب مىدانى که ما را به دخترانت حاجتى نیست و تو خوبمىدانى که ما چه مىخواهیم". ]لوط[ گفت: "کاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم یا به تکیهگاهى استوار پناهمىجستم"».
پس از مدتى که قوم از ورود جوانان خوشسیما باخبر شدند، با سرعت خود را به منزل حضرت لوط(علیه السلام)رساندند. حضرت لوط(علیه السلام) که چنین وضعیتى را مشاهده کرد، از قومش خواست تا از این کار دست بردارند، وبدین منظور، ازدواج با دختران خود را به آنان پیشنهاد داد؛ ولى آنها پیشنهاد حضرت را رد کرده، گفتند: تو خود نیکمىدانى که ما با دختران تو کارى نداریم و به چه منظورى بدینجا آمدهایم. لوط(علیه السلام) پس از اینکه با چنین پاسخىمواجه گردید، با حسرت هرچه تمامتر گفت: اى کاش نیرو یا تکیهگاهى مىداشتم تا با شما مبارزه مىکردم.
فرشتگان که ناراحتى حضرت لوط(علیه السلام) را دیدند و تا آن هنگام نیز خود را معرفى نکرده بودند به وى گفتند:ناراحت مباش، ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. هرگز دست آنان به تو نخواهد رسید. پس خانوادة خود، بهجزهمسرت را شبانه از شهر خارج کن و کسى از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ زیرا که هنگام نزول عذاب، صبح است ووقت تنگ، و اگر کسى برگردد و به پشت سرش نظرى بیفکند، چهبسا نتواند تا صبح خود را از محل نزول عذاب دورکند: قالُوا یا لُوطُ اءِنّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا اءِلَیْکَ فَاَسْرِ بِاَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ اَحَدٌ اءِلاَّ امْرَاَتَکَ اءِنَّهُ مُصِیبُها ما اَصابَهُمْ اءِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُاَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛63 «گفتند: "اى لوط، ما فرستادگان پروردگار توییم. آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت.پس، پاسى از شب گذشته خانوادهات را حرکت ده ـ و هیچ کس از شما نباید واپس بنگرد ـ مگر زنت، که آنچه به ایشانرسد به او ]نیز[ خواهد رسید. بىگمان، وعدهگاه آنان صبح است. مگر صبح نزدیک نیست؟"»
در این مقام دو مطلب شایان توجه به چشم مىخورد: نخست اینکه مراد فرستادگان الهى از ذکر این جمله که بهلوط(علیه السلام) گفتند: «دست آنان به تو نخواهد رسید» این بود که دسترسى به میهمانان نوعى اهانت به لوط(علیه السلام)بود و چنین شرى به ایشان نخواهد رسید که این مژده ملازم این بود که قوم لوط به ایشان نیز دست نخواهندیافت؛64
دوم اینکه «اءِلاَّ امْرَاَتَکَ» استثنایى است که به جمله اول یعنى «فَاَسْرِ بِاَهْلِکَ» بازمىگردد نه جملة دوم؛ یعنى «وَلایَلْتَفِتْ مِنْکُمْ»؛ زیرا در سورة عنکبوت آمده است: اءِنّا مُنَجُّوکَ وَاَهْلَکَ اءِلاَّ امْرَاَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ؛65 «ما تو وخانوادهات، جز زنت را که از باقىماندگان ]در خاکستر آتش[ است، حتماً مىرهانیم». از این رو بعید به نظر مىرسد کهاستثنا مربوط به جملة دوم باشد.66 برخى، استثنا را به جمله دوم مربوط دانستهاند و داستانى شبیه به مطلبنقل شده در تورات ساختهاند:
در حینى که فرار مىنمودند زوجة لوط به عقب خود نگریسته چون این مطلب خلاف امر الهى بود به ستون نمک مبدلگردید.[67]
و این تفسیر درست نیست. ولى به هر حال به دستور فرشتگان، آن شب لوط به همراه دخترانش از شهر خارج شدند تاعذاب الهى به هنگام صبح بر سر قوم ستمکارش فرود آید.
چگونگى عذاب قوم لوط
در آیات قرآن به چند نوع عذاب اشاره شده که خداوند متعال قوم لوط را به آنها گرفتار کرد:
1. سنگباران: وَاَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ؛68 «و بر سر آنها بارانى (از سنگ) باراندیم. پس بد بارانى بودباران بیمداده شدگانِ (بىاعتنا به هشدار)».
در جاى دیگر نوع این سنگ را بارانى از سنگ و گِلِ نشاندار شده مىداند.69
2. زمینلرزة شدید: فَلَمّا جاءَ اَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها؛70 «پس چون فرمان ما آمد، آن شهر را زیر و رو کردیم».
3. صیحة آسمانى به همراه دو عذاب یاد شده: فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ؛71 «پس به هنگام طلوع آفتاب، فریاد]مرگبار[ آنان را فرو گرفت».72
پناهگاه حضرت لوط و همراهانش
در قاموس کتاب مقدس آمده است فرشتگان به اصرار فراوان حضرت لوط(علیه السلام)، به ایشان اجازه دادند تا بهقصبهاى کوچک به نام «بالع» فرار کند؛ قصبهاى که بعدها به صوغر تغییر نام یافت. پس از آن، لوط از صوغر رفت و درکوهستان موآب سکونت گزید.73
بنابر برخى قصص، شهر صوغر از عذاب الهى در امان ماند و حضرت لوط(علیه السلام) پس از هجرت از سدوم،رهسپار آنجا شد.74
بر اساس نظریات باستانشناسان، حضرت لوط(علیه السلام) و همراهانش، پس از خروج از شهر سدوم، به غارى درغور الصافى اردن پناه بردند که امروزه آن غار توسط موزة بریتانیا با همکارى وزارت سیاحت و باستانشناسى اردنکشف شده است.75
در پایان، حسن ختام مقاله را مزین مىکنم به حدیثى از امام جعفر صادق(علیه السلام) که مىفرماید:
ما من عبد یخرج من الدنیا یستحلّ عمل قوم لوط اءلاّ رماه الله کبده من تلک الحجارة تکون منیته فیها ولکنّ الخلق لا یرونه؛[76]هیچ بندهاى از دنیا بیرون نمىرود که حلال شمارد عمل قوم لوط را مگر آنکه خدا سنگى از سنگها بر جگر او مىزند کهمرگش در آن است و لیکن خلق آن را نمىبینند.
و در جایى دیگر مىفرمایند:
والعامل بها من الرجل... وهم بقیة سدوم، أما أنى لست أعنى بقیتهم أنهم ولده ولکن من طینتهم؛[77] و مرتکب این عمل... از بقیة سدوم است؛ نمىگویم که از فرزندان ایشان است و لیکن از طینت ایشان است.
نتیجهگیرى
از مباحث مطرح شده در این بحث به نتایج کلى زیر مىرسیم:
لوط(علیه السلام) بنابر نظر مشهور، برادرزادة حضرت ابراهیم(علیه السلام) بوده و هنگام سفر حضرت ابراهیم(علیه السلام)همسفر ایشان بوده است؛
. حضرت لوط(علیه السلام) پس از ایمان به حضرت ابراهیم(علیه السلام) با ایشان مهاجرت کرده و در پایان این سفر و بههنگام وصول به اردن یا فلسطین به پیامبرى برگزیده شد؛
. دربارة مسیر حرکت آن حضرت اختلافنظرهایى وجود دارد؛ ولى این مسیر در خاتمه به اردن یا فلسطین ختمشده است؛
. از آنجا که باستانشناسان بقایاى محل سکونت قوم لوط را در اردن فعلى کشف کردهاند، مىتوان گفت قوم آنحضرت در مؤتفکات (مکانى که هماینک اردن نامیده مىشود) سکونت داشتهاند؛
. نام شهرى که حضرت لوط(علیه السلام) براى انذار قومش بدان عازم شد، سدوم بوده است که یکى از شهرکهاىمؤتفکات به شمار مىآمد؛
. اختلافات فراوان موجود در مقایسة داستان حضرت لوط(علیه السلام) در قرآن کریم با داستان آن حضرت در کتبعهدین نشاندهندة تحریف شدن این داستان در تورات است و این داستان به صورتى که در تورات آمده، بنا به ادلةنقلى و عقلى، مردود، و بهدور از شأن انبیا‰ است؛
. حضرت لوط(علیه السلام) و همراهانش پس از خروج از شهر سدوم وارد غارى شدند در قصبهاى به نام بالع (صوغر)،که این غار در اردن توسط موزة بریتانیا و با همکارى وزارت سیاحت و باستانشناسى اردن کشف شده است.
کتابنامه
. قرآن کریم.
. ابن بابویه، محمد بن على بن حسین، علل الشرایع، ج 2، دار الحجة للثقافة، ]بىجا[، 1416 ه. ق.
. راغب اصفهانى، حسین، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 3، انتشارات مرتضوى، تهران، 1372.
. افریقى مصرى، جمالالدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج 7، دار صادر، بیروت، ]بىتا[.
. انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمة انجمن کتاب مقدس، چاپ فرهنگ، تهران،1987 م.
. بىآزار شیرازى، عبدالکریم، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1380.
. حریرى، یوسف، فرهنگ اصطلاحات قرآنى، انتشارات هجرت، قم، 1378.
. حکیم، سیدمحمدباقر، القصص القرآنى، نشر المرکز العالمى للعلوم الاسلامیة، قم، 1377.
. دهخدا، علىاکبر، لغتنامه، ج 13، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1377.
. رضایى، زهرا، اماکن جغرافیایى در قرآن، انتشارات پارسایان، قم، 1379.
. سبحانى، جعفر، منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج 11، نشر مؤسسة الامام الصادق(علیه السلام)،
قم، ]بىتا[.
. صدر بلاغى، صدرالدین، قصص قرآن، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1345.
. صفىپور، عبدالرحیم بن عبدالکریم، منتهى الاءرب فى لغة العرب، ج 3 و 4، انتشارات کتابخانة سنائى، ]بىجا[، ]بىتا[.
. طباطبایى، سید محمدحسین، ترجمة تفسیر المیزان، ترجمة حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمدباقر موسوى همدانى، ج 10، دفتر انتشاراتاسلامى، قم، ]بىتا[.
. طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 4، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 1985 م.
. قرشى، سید علىاکبر، قاموس قرآن، ج 6، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1372.
. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمى، تصحیح و تعلیق سیدطیب موسوى جزائرى، ج 1، مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر، قم، 1404 ه. ق.
. مجلسى، محمدباقر، حیوة القلوب (تاریخ پیامبران)، ترجمة سیدعلى امامیان، ج 1، انتشارات سرور، قم، 1378.
. مؤلفان نامعلوم قرن ششم، مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانى، ]بىجا[، ]بىنا[، ]بىتا[.
. هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، انتشارات اساطیر، تهران، 1377.
. مستوفى، حمدالله، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحیح گاى لیسترانج، دنیاى کتاب، تهران، 1362.
. معرفت، محمدهادى، علوم قرآنى، انتشارات سمت، تهران، 1379.
. مهرین شوشترى، عباس، فرهنگ کامل لغات قرآن، انتشارات گنجینه، تهران، 1374.
--------------------------------------------------------------------------------
1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
2 . جمالالدین محمد بن مکرم بن منظور افریقى مصری، لسان العرب، ج 7، ص 396، ذیل واژه «لوط».
3 . فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 272، ذیل واژه «لوط».
4 . علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 19820، ذیل واژه لوط.
5 . عبدالرحیم بن عبدالکریم صفىپور، منتهى الإرب فى لغة العرب، ج 3 و 4، ص 1158، ذیل ل و ط.
6 . مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، ص 192.
7 . حسین راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 3، ص 171، کتاب اللام.
8 . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 283، ذیل واژه «لوط».
9 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771.
10 . همان.
11 . ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانی، ج 10، ص 532؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 272، ذیل واژه «لوط».
12 . محمدباقر مجلسی، تاریخ پیامبران (حیوة القلوب)، ج 1، سیدعلى امامیان، ص 415.
13 . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74.
14 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771.
15 . علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 19821.
16 . عبدالکریم بىآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 167.
17 . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284.
18 . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74.
19 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771.
20 . سیدعلىاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، ص 216.
21 . توبه(9)، 70.
22 . حاقه(69)، 9.
23 . نجم (53)، 50 - 53.
24 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج 11، ص 297.
25 . زهرا رضایی، اماکن جغرافیایى در قرآن، ص 121.
26 . حمداللَّه مستوفی، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحیح گاى لیسترانج، ص 271.
27 . همان.
28 . عبدالکریم بىآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 169.
29 . عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص 441، ذیل واژه مؤتفکات.
30 . علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 19821، ذیل واژه لوط.
31 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771، 772.
32 . صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74.
33 . محمدباقر مجلسی، حیوة القلوب، ج 1، ص 417.
34 . عبدالکریم بىآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 167، 168.
35 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772.
36 . عبدالکریم بىآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 167.
37 . عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص 441، ذیل واژه مؤتفکات.
38 . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284، ذیل واژه لوط.
39 . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 297.
40 . همان.
41 . علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 19820؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص 190 - 192.
42 . مجمل التواریخ و القصص، ص 191؛ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ج 13، ص 19820؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص 190 - 192.
43 . زهرا رضایی، اماکن جغرافیایى در قرآن، ص 121.
44 . همان، ص 135.
45 . حجر (12)، 9.
46 . «فما ورد فى القرآن من أخبار وحوادث هى أمور وحقائق ثابتة لیس فیها کذب أو خطأ أو اشتباه، کما حصل فى کتب العهدین؛ لأن القرآن وحیٌ إلهیٌ، واللَّه لا یعزب عن علمه ذرّة فى السماء والأرض، ویعلم خائنة الأعین وما تخفى الصدور، والحاضر والماضى والمستقبل عنده سواءٌ. ویؤکد هذه الحقیقة ما ورد فى الآیة السابقة من قوله تعالی: ...ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى... (یوسف، 111)». السید محمدباقر الحکیم، القصص القرآنی، ص 25.
47 . محمدهادى معرفت، علوم قرآنی، ص 289.
48 . ر.ک: انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه انجمن کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سوم و چهارم، ص 4، 5.
49 . ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب نهم، ص 12، که به نوشیدن شراب و مست شدن آن حضرت و عریان شدن ایشان پس از مستى اشاره دارد.
50 . ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب سیزدهم، ص 16، که بنا به نقل آن، ساره، همسر حضرت ابراهیمعلیهالسلام، در حضور آن حضرت به عقد و نکاح فرعون مصر درمىآید.
51 . همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 25، 26.
52 . در تورات آمده است: پس لوط بیرون رفته با دامادان خود که دختران او را گرفتند مکالمه کرده گفت برخیزید و از این مکان بیرون شوید زیرا خداوند این شهر را هلاک مىکند؛ اما به نظر دامادان مسخره آمد (ر.ک: همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771).
53 . هود (11)، 79.
54 . ر.ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24.
55 . ر.ک: هود (11)، 77.
56 . ر.ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24.
57 . ر.ک: هود (11)، 78.
58 . سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 536، 537.
59 . اعراف (7)، 80، 81.
60 . اعراف (7)، 82.
61 . عنکبوت (29)، 3029.
62 . هود (11)، 77 - 80.
63 . هود (11)، 81.
64 . ر.ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 312.
65 . عنکبوت (29)، 33.
66 . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ص 313.
67 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772. این گونه ترجمه را در کتاب باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، نوشته دکتر عبدالکریم بىآزار شیرازی، ص 172 مىتوان مشاهده کرد.
68 . شعراء (26)، 173.
69 . وَأَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ...؛ «و سنگپارههایى از [نوع] سنگ گِلهاى لایه لایه، بر آن فرو ریختیم. [سنگهایى] که نزد پروردگارت نشان زده بود... » (هود (11)، 82، 83).
70 . هود (11)، 82.
71 . حجر (15)، 73.
72 . جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 316، 317.
73 . جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772.
74 . یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284.
75 . عبدالکریم بىآزار شیرازی، باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص 172، 175.
76 . على بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق سیدطیب موسوى جزائری، ج 1، ص 336.
77 . ر.ک: محمد بن على بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج 2، ص 273.