آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن

یکى از مسائل مهم و اختلافى در تاریخ اسلام مسئله مطرح شده در آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم است که در آن از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد چرایى تحریم حلالى از حلال هاى خداوند سؤال مى شود. این مسئله به قدرى مهم بوده که چند آیه از آیات قرآن کریم بدان اختصاص یافته است. البته قرآن کریم درباره موضوع حلالِ حرام شده و علت آن سکوت مى کند تا جایى که مفسران شیعه و سنى دیدگاه هاى مختلفى درباره آن ارائه کرده اند که در این بین، برخى اغراض سیاسى نیز به عنوان تأیید مذهبى خاص، پشت این مسئله قرار مى گیرد.
در این مقاله و براى بررسى این موضوع، به تفاسیر مختلفى از شیعه و اهل سنت مراجعه شده که در مجموع از دیدگاه شیعه به شش قول و از دیدگاه اهل سنت نیز به شش قول موجود اشاره شده است.
واژگان کلیدى: پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، همسران پیامبر، راز، افشا، شیعه و اهل سنت.
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَکَ تَبْتَغِى مَرْضاتَ أَزْواجِکَ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * قَدْ فَرَضَ اللهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ وَاللهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ * وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ؛ به نام خداوند بخشاینده مهربان. اى پیغمبر گرامى براى چه آن را که خدا بر تو حلال فرمود تو بر خود حرام کردى تا زنانت را از خود خشنود سازى در صورتى که خدا آمرزنده و مهربان است. خدا حکم کرد براى شما که سوگندهاى خود را (به کفّاره) بگشایید و او مولاى شما بندگان (و حکمش نافذ) است و هم او به هر چیز عالم دانا و به حکمت از تمام امور خلق آگاه است. وقتى پیغمبر با بعضى زنان خود ... به راز گفت ... آن زن چون خیانت کرده و دیگرى (یعنى عایشه) را بر سرّ پیغمبر آگه ساخت خدا به رسولش خبر داد و او بر آن زن برخى را اظهار کرد (و برویش آورد) و برخى را از کرم، پرده دارى نمود و اظهار نکرد. آن زن گفت: رسولا تو را که واقف ساخت... رسول گفت: مرا خداى داناى آگاه (از همه اسرار عالم) خبر داد.
بررسى دیدگاه مفسران شیعه
با اندک تأمّلى در دیدگاه هاى مفسّران شیعه و سنّى، روشن مى شود که بیشتر شأن نزول هاى این آیات، از منابع کهن اهل سنّت نقل شده و شیعه به صورت مستقل غیر از روایتى از امام باقر(علیه السلام) نظرى در این باره نداشته است و هرچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه مى شود، گردآورى و نقل قول محدثان و مفسران اهل سنت مى باشد.
براى بررسى دیدگاه مفسران شیعه از تفسیر على بن ابراهیم قمى، تفسیر المیزان، مجمع البیان، تفسیر نمونه و البرهان فى تفسیر القرآن استفاده شده است و در این مجال، بایستى از دو منظر دیدگاه آنان را بررسى کنیم:
الف این که آیات اول و دوم اشاره به چه موضوعى دارند که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)آن را بر خود حرام کرده است؟
ب این که آن رازى که حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) با یکى از همسرانش در میان گذاشت چه بوده است؟
اما این که این آیات در شأن چه موضوعى نازل شده اند، مفسران شیعى چندین نظر را در تفاسیر خود آورده اند:
1ـ عسل خوردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در منزل حفصه و نقشه عایشه در این باره با بیان این مطلب که از دهان پیامبر(صلى الله علیه وآله) بوى «مغافیر» به مشام مى رسد و سوگند پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر عسل نخوردن؛
2ـ عسل خوردن پیامبر در منزل ام سلمه و اجراى نقشه مذکور توسط سایر همسران پیامبر؛
3ـ عسل خوردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در منزل زینب بنت جحش و اجراى نقشه مذکور توسط عایشه و حفصه و سوگند پیامبر بر این که هرگز عسل ننوشد؛
4ـ عسل خوردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در منزل سوده و اجراى نقشه مذکور توسط عایشه و حفصه و سوگند پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر عسل نخوردن؛
5ـ دیدار پیامبر(صلى الله علیه وآله) با ماریه در غیاب حفصه و درشتى کردن حفصه با پیامبر(صلى الله علیه وآله)و سوگند پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر کناره گیرى از ماریه؛
6ـ دیدار پیامبر(صلى الله علیه وآله) با ماریه در غیاب عایشه و اطلاع یافتن حفصه از این ماجرا و سوگند پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر حرام کردن ماریه بر خود.
اکنون به بررسى این موارد مى پردازیم:
نظریه اول و دوم فقط در تفسیر مجمع البیان طبرسى آمده است.2
نظریه سوم، علاوه بر تفسیر مجمع البیان طبرسى،3 به عنوان شأن نزول مورد وثوق مفسّر تفسیر نمونه به شرح ذیل آمده است:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) گاه که نزد زینب بنت جحش (یکى از همسرانش) مى رفت زینب او را نگاه مى داشت و از عسلى که تهیه کرده بود خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آورد. این سخن به گوش عایشه رسید و بر او گران آمد، عایشه مى گوید: من با حفصه (یکى دیگر از همسران پیامبر) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر نزد یکى از ما آمد فوراً بگوییم آیا صمغ «مغافیر» خورده اى؟ (مغافیر، صمغى بود که یکى از درختان حجاز به نام عرفط (بر وزن هرمز) تراوش مى کرد و بوى نامناسبى داشت) پیامبر(صلى الله علیه وآله) مقید بود که هرگز بوى نامناسبى از دهان یا لباسش شنیده نشود، بلکه به عکس اصرار داشت همیشه خوشبو و معطر باشد! به این ترتیب، روزى پیامبر نزد حفصه آمد و او این سخن را به پیامبر گفت. حضرت فرمود: من مغافیر نخورده ام؛ بلکه عسلى نزد زینب بنت جحش نوشیدم،و من سوگند یاد مى کنم که دیگر از آن عسل ننوشم (نکند زنبور آن عسل روى گیاهى نامناسب و احتمالاً مغافیر نشسته باشد).4
نقد و بررسى دیدگاه هاى موجود در . . .
اما دیدگاه چهارم فقط در تفسیر المیزان آمده است که مفسر گران قدر این تفسیر، آن را از الدرّ المنثور به این شکل نقل مى کند:
و در در منثور است که ابن منذر، و ابن ابى حاتم، و طبرانى، و ابن مردویه، به سندى صحیح از ابن عباس روایت کرده اند که گفت: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هر وقت به خانه همسرش سوده مى رفت، در آن جا شربتى از عسل مى نوشید. روزى از منزل سوده درآمد و به خانه عایشه رفت، عایشه گفت: من از تو بویى مى شنوم، از آن جا به خانه حفصه رفت، او هم گفت: من از تو بویى مى شنوم. حضرت فرمود: بگمانم بوى شربتى باشد که من در خانه سوده نوشیدم، و والله دیگر نمى نوشم.5
دیدگاه پنجم تقریباً مورد اتفاق همه این مفسران (جز مفسّر تفسیر نمونه) است، گرچه این داستان به شکل هاى گوناگونى نقل شده است. به عنوان نمونه، علامه طباطبایى به نقل از قمى از ابن سیار از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که عایشه و حفصه در روزى که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) در خانه ماریه قبطیه بود، به گوش نشستند و بعد به ایشان اعتراض کردند که چرا به خانه ماریه رفتى؟ و حضرت سوگند خورد که والله دیگر نزدیک او نمى شوم. «خدایتعالى در این آیه، آن جناب را عتاب کرده که چرا حلال خدا را بر خود حرام کردى، کفاره قسم را بده و هم چنان به همسرت سر بزن».6
اصل این موضوع در تفسیر قمى بدین شکل آمده است:
أخبرنا احمد بن ادریس قال حدّثنا أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن ابن سیار عن ابى عبد الله(علیه السلام) فى قوله تعالى (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللهُ لَکَ) الآیة، قال اطلعت عائشة وحفصة على النبی(صلى الله علیه وآله) و هو مع ماریة، فقال النبی(صلى الله علیه وآله) و الله ما أقربها، فأمره الله أن یکفر یمینه.7
در تفسیر على بن ابراهیم قمى شأن نزول این آیات این گونه عنوان مى شود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به خانه بعضى از همسرانش مى رفت و ماریه قبطیه در خدمت ایشان بود و به ایشان خدمت مى کرد و در آن روز در خانه حفصه بود و حفصه به سبب حاجتى بیرون رفته بود. پس پیامبراکرم با ماریه نزدیکى کرد و حفصه از این ماجرا مطلع شد و با حالتى خشمناک رو به سوى پیامبر کرد و گفت: اى رسول خدا! شما این کار را در نوبت من و در خانه و بستر من انجام دادید؟ پس پیامبراکرماز حفصه حیا کرده، خجالت کشید و فرمود: کافى است، زیرا من ماریه را بر خودم حرام ساختم و بعد از این هرگز با وى نزدیکى نخواهم کرد.8
علامه طباطبایى این داستان را به همین شکل در تفسیر خود به نقل از طبرانى و ابن مردویه آورده است.9 علامه طبرسى نیز این داستان را همین گونه در مجمع البیان ذکر کرده است.10 هم چنین علامه بحرانى نیز این قضیه را در البرهان به نقل از تفسیر قمى آورده است.11
اما دیدگاه ششم فقط در تفسیر مجمع البیان آمده و به نظر مى رسد که مفسّر، این شأن نزول را هم چنان که خواهیم دید به نقل از کشّاف زمخشرى در تفسیر خود آورده است.12
اما این که آن راز حضرت رسول با یکى از همسرانش، چه بوده، این راز با شأن نزول هاى شش گانه یادشده از دیدگاه مفسران شیعى ارتباطى تنگاتنگ دارد که عبارت اند از:
1. سوگند پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بر عسل نخوردن؛ این مطلب در تفسیر مجمع البیان13 و تفسیر نمونه آمده است. در تفسیر نمونه آمده است که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به حفصه گفت:
این سخن را به کسى مگو (مبادا به گوش مردم برسد، و بگویند چرا پیامبر حلالى را بر خود تحریم کرده؟ و یا از کار پیامبر در این مورد و یا مشابه آن تبعیّت کنند، و یا به گوش زینب [بنت جحش] برسد و او دل شکسته شود.14
نیز چنین تعبیرى در المیزان (البته عسل خوردن در منزل سوده بوده) آمده است.152. سوگند پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مبنى بر این که دیگر به خانه زینب نخواهد رفت. این مطلب نیز فقط در مجمع البیان طبرسى آمده است.16
3. سوگند پیامبر مبنى بر حرام کردن ماریه به خود به سبب جلب رضایت حفصه یا عایشه. این مطلب تقریباً مورد تأیید بیشتر مفسران است که در مجمع البیان و المیزان و البرهان به آن اذعان شده است با این تفاوت که علامه طباطبایى بر این مطلب، نقدى دارند که در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.17
4. رازى که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) با حفصه در میان گذاشت این بود که بعد از ایشان، ابوبکر و عمر، زمامدار مسلمانان مى شوند. این مطلب یکى از جنجالى ترین بحث هاى تفسیرى است که در تفاسیر قمى و المیزان و البرهان فى تفسیر القرآن به آن اشاره شده است و البته علامه طباطبایى نقدى بر آن دارد که در جاى خود بحث خواهد شد.18 به هر حال، مسلماً پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) این راز را به حفصه گفته و او این راز را به عایشه انتقال داده است. علامه طباطبایى مى فرماید:
تمامى روایات اتفاق دارند بر این که منظور از آن دو زن حفصه و عایشه دو همسر رسول خدایند.19
آیت الله مکارم شیرازى مى فرماید:
منظور از همسر غیر رازدارش در این آیه، حفصه بود که او این سخن را شنید و به عایشه بازگو کرد.20
هم چنین ماجراى بسیار مفصلى به نقل از ابن عباس در تفاسیر مختلف وجود دارد که ابن عباس به نقل از عمر بن خطاب، آن دو زن را حفصه و عایشه معرفى کرده است.21
با وجود این تفاصیل، علامه طباطبایى معتقد است که آیات شریفه تصریح نکرده اند که آن چه پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) بر خود حرام کرده، چیست؟ و جمله (تَبْتَغِى مَرْضاتَ أَزْواجِکَ) اشاره بر این مطلب دارد که آن چه را آن جناب بر خود حرام کرده عملى از اعمال حلال بوده که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) آن را انجام مى داده است و بعضى از همسران آن حضرت از انجام آن عمل ناراضى بودند و حضرت را در مضیقه قرار مى دادند و اذیت مى کردند تا این که آن حضرت ناگزیر شد سوگند بخورد که دیگر آن عمل را انجام ندهد.22

ماجراى زمامدارى ابوبکر و عمر پس از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)
یکى از مواردى که در برخى تفاسیر شیعى به آن پرداخته شده و به عنوان راز پیامبر با حفصه، مطرح گردیده است، ماجراى زمامدارى ابوبکر و عمر پس از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)است که برخى مفسران شیعى نیز آن را پذیرفته اند.
قمى این ماجرا را این گونه نقل مى کند:
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به حفصه فرمود: من رازى را با تو در میان مى گذارم که اگر آن را فاش سازى، لعنت خدا و فرشتگان و تمامى مردم بر تو باشد. حفصه سؤال کرد: آن راز چیست؟ فرمود: ابوبکر پس از من خلافت را به دست مى گیرد و پس از او عمر، پدرت، خلیفه مى شود. حفصه سؤال کرد: چه کسى این خبر را به تو داده است؟ فرمود: خداوند این خبر را به من داده است. آن گاه حفصه این خبر را همان روز به عایشه رساند و عایشه نیز ابوبکر را با خبر کرد. پس ابوبکر نزد عمر آمد و به او گفت: عایشه از حفصه خبرى به من داده که من نمى توانم به قول او اطمینان کنم، تو (اى عمر) از حفصه آن را بپرس. عمر نزد حفصه آمد و به او گفت: آن چه عایشه از تو نقل کرده، چیست؟ حفصه آن را انکار کرد و گفت: من چیزى نگفته ام. عمر به او گفت: اگر این مسئله درست باشد، به ما خبر ده تا خود را آماده سازیم. حفصه گفت: بلى، این مطلب را رسول خدا فرموده است.23
تا این جاى ماجرا در کتاب هاى روایى و تفسیرى شیعه و سنى آمده است، اما آن چه فقط در کتاب تفسیر على بن ابراهیم قمى مشاهده مى شود و در کتاب هاى روایى و تفسیرى اهل سنت وجود ندارد، جمله زیر است:
فاجتمع أربعة على أن یَسُمّوا رسول الله فنزل جبرئیل على رسول الله(صلى الله علیه وآله) بهذه السورة... .24
هم چنین على بن ابراهیم قمى در تفسیر این بخش از آیه سوم سوره مبارکه تحریم که مى فرماید: (وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) مى نویسد: پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) به آن ها اطلاع نداد که از نیت شوم آن ها مبنى بر قتل پیامبر، خبر دارد.25
وى هم چنین در تفسیر (وَأَظْهَرَهُ اللهُ عَلَیْهِ) مى نویسد:
یعنى أظهر الله نبیه على ما أخبرت به وهمّوا به من قتله... .26
اما علامه طباطبایى این ماجرا را با اندک تفاوتى این گونه توضیح مى دهد:
طبرانى و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده اند که در تفسیر آیه (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ...) گفتند: حفصه در خانه خودش به درون اطاق رفت و دید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در حجره او با کنیزش ماریه عمل زناشویى انجام مى دهد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)به حفصه فرمود: جریان را به عایشه خبر مده تا من به تو بشارتى بدهم، و آن بشارت این است که پدرت بعد از من و بعد از ابى بکر زمامدار مسلمانان مى شود. حفصه بلافاصله خبر را به عایشه رساند. عایشه از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)پرسید: چه کسى به تو خبر داد که پدر من و پدر حفصه بعد از تو زمامدار مى شوند؟ فرمود: خداى علیم وخبیر. عایشه گفت: من دیگر به روى تو نظر نمى کنم تا ماریه را بر خود حرام کنى. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)هم او را بر خود حرام کرد. و این جا بود که آیه شریفه (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ...) نازل شد.27
در این میان، روایتى نیز وجود دارد که در تفسیر المیزان و البرهان به آن اشاره شده است، این روایت مى تواند مؤیدى بر قول سوم (راز حرام کردن ماریه) باشد. روایت این است که کلینى در کافى به سند خویش از زراره از امام باقر(علیه السلام)روایت کرده که ایشان در پاسخ به سؤال زراره که آیا این آیه، کفاره را واجب کرده است، فرمودند:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) ماریه را در عین این که همسرش بود بر خود حرام کرد و سوگند خورد که به او نزدیک نشود، و کفاره اى که بر آن جناب واجب شد کفاره سوگند بود، نه کفاره تحریم.28
بررسى دیدگاه مفسران اهل سنت
در بررسى آیات یادشده، از تفاسیر چهار مفسر نامى اهل سنت (طبرى، زمخشرى، فخر رازى و آلوسى) استفاده شده است. اقوال مفسران اهل سنت در تفسیر این آیات، همان اقوالى است که مفسّران شیعه نیز به آن اشاره کرده اند و در قسمت قبل، آن ها را بررسى کردیم.
به طور مختصر اقوال مفسران سنى مذهب در باب شأن نزول آیات و رازى که پیامبر با یکى از همسرانش در میان گذاشت عبارت است از:
1 نزدیکى پیامبر با ماریه در نوبت عایشه و باخبر شدن حفصه و درخواست پیامبر از حفصه مبنى بر باخبر نشدن عایشه از این ماجرا و سوگند پیامبر مبنى بر تحریم ماریه بر خود؛ 2 نزدیکى پیامبر با ماریه در نوبت عایشه و مطلع شدن حفصه و درخواست پیامبر از حفصه مبنى بر باخبر نشدن عایشه و این که ابوبکر و عمر پس از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)زمامدار مسلمانان مى شوند؛ 3 نزدیکى پیامبر با ماریه در نوبت حفصه و خواست پیامبر بر راضى کردن وى و درخواست ایشان بر مخفى ماندن موضوع و افشاى آن توسط حفصه...؛ 4 عسل خوردن پیامبر در منزل زینب بنت جحش و توطئه عایشه و حفصه بر این که بوى مغافیر از دهان پیامبر مى آید و سوگند پیامبر بر عسل نخوردن؛ 5 عسل خوردن پیامبر در منزل سوده...؛ 6 نزدیکى پیامبر با ماریه در خانه حفصه و تندخویى حفصه با پیامبر و تحریم ماریه توسط پیامبر بر خود.
اکنون به بررسى دیدگاه هاى یادشده مى پردازیم:
دیدگاه اول در تفسیر طبرى آمده است. وى مى گوید:
و یک شب دیگر به مدینه نوبت عایشه رضى الله عنها بود، و پیغامبر(علیه السلام)چون در خانه شد، عایشه رضى الله عنها به خانه نبود، و آن کنیزک که ملک حبشه او را فرستاده بود آن جا بود. پیغامبر(علیه السلام) با آن کنیزک گرد آمد، و پیش از آن که عایشه رضى الله عنها آمد حفصه دختر عمر بن الخطاب رضى الله عنها به خانه عایشه رضى الله عنها اندر آمد، و از آن احوال پیغامبر(علیه السلام) و آن کنیزک خبر یافت. پیغامبر(علیه السلام) مر حفصه را گفت که: نباید که این احوال مر عایشه رضى الله عنها را گویى که من سوگند خوردم که این کنیزک را بر خود حرام کردم.29
دیدگاه دوم، مورد اعتماد زمخشرى در کشاف و فخر رازى در التفسیر الکبیر است. البته این دو قائل اند که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)دو راز را با حفصه در میان گذاشت:1ـ ماجراى تحریم ماریه، 2ـ امامت و زعامت شیخین.30
نظریه سوم، تنها در کشاف و التفسیر الکبیر به آن اشارت شده و آن این است که پیامبر در نوبت حفصه، با ماریه خلوت کرد و پیامبر خواست تا حفصه را راضى کند و از او خواست که موضوع را کتمان کند، ولى او رازِ پیامبر را فاش کرد و پیامبر او را طلاق داد و از همسرانش دورى کرد و 29 شب در خانه ماریه ماند. و روایت شده که عمر به وى گفت: «لو کان فى آل الخطاب خیر لما طلقک» پس جبرئیل نازل شد و گفت: اى پیامبر به وى (حفصه) رجوع کن که او از همسران تو در بهشت خواهد بود.
این روایت از دو طریق نقل شده است: یکى از طریق حسن ابن ابى جعفر از ثابت از انس... و دیگرى طبرانى از حسن از عاصم از عمار که راوى مشترک (حسن بن ابى جعفر) طبق گفته فخر رازى ضعیف است.31
دیدگاه چهارم در تفاسیر زمخشرى، فخر رازى و آلوسى آمده است. زمخشرى مى گوید:
و روى أنّه شرب عسلا فى بیت زینب بنت جحش، فتواطأت عائشة وحفصة فقالتا له: إنا نشمّ منک المغافیر، وکان رسول الله یکره التفل، فحرّم العسل.32
دیدگاه پنجم فقط در تفسیر آلوسى ذکر شده است.33
دیدگاه ششم نیز در تفسیر آلوسى آمده است. وى به مسئله عتاب کردن حفصه به پیامبر اشاره مى کند که پیامبر براى راضى کردن وى ماریه را بر خود حرام مى سازد. هم چنین به روایتى اشاره مى کند که این ماجرا در خانه حفصه بوده، لکن در نوبت عایشه.34
نکته هاى جالب توجه در تفاسیر اهل سنت
مفسران سنى مذهب در تفسیر (بَعْضِ أَزْواجِهِ) اتفاق نظر دارند که منظور، حفصه مى باشد. زمخشرى مى گوید:
(بَعْضِ أَزْواجِهِ) حفصة، والحدیث الذى أسر الیها حدیث ماریة و إمامة الشیخین.35فخر رازى مى گوید:
وقوله تعالى (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ) الى بعض ازواجه حدیثاً، یعنى ما أسرّ إلى حفصة من تحریم الجاریة على نفسه واستکتمها ذلک.36
آلوسى که در کنایه زدن به شیعه ید طولایى دارد با انتقاد از شیعیان مى نویسد:
إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً هى حفصة على ما علیه عامة المفسرین، وزعم بعض الشیعة أنها عائشة ولیس له فى ذلک شیعة.37
اما همان گونه که گذشت هیچ کدام از علماى برجسته شیعى چنین چیزى را عنوان نکرده اند.
هم چنین در تفسیر (عَـرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْـرَضَ عَنْ بَـعْض) دیدگاه هاى جالبى نقل شده اسـت:
زمخشرى و فخر رازى گویند:
(عَرَّفَ بَعْضَهُ) أعلم ببعض الحدیث تکرماً.38
فخر رازى هم چنین مى گوید:
(وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) لم یخبرها أنّکِ أخبرتِ عائشة على وجه التکرم والإغضاء، والذى أعرض عنه ذکر خلافة أبى بکر و عمر.39
آلوسى نیز مى نویسد:
(عَرَّفَ) اى النبى(صلى الله علیه وآله) حفصة (بَعْضَهُ) اى الحدیث اى أعلمها وأخبرها ببعض الحدیث الذى أفشته... قیل هو قوله لها: «کنت شربت عسلا عند زینب ابنة جحش فلن أعود».40 (وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) هو على ما قیل قوله علیه الصلوة والسلام: «وقد حلفت» فلم یخبرها به تکرماً لما فیه من مزید خجلتها حیث أنه یفید مزید اهتمامه(صلى الله علیه وآله)بمرضاة أزواجه وهو لا یحب شیوع ذلک.41
گفتنى است آلوسى با وجود این که قول مشهور را ماجراى ماریه مى داند مطلبى را از خفاجى نقل مى کند که جاى تأمل دارد. وى مى گوید:
قال الخفاجی: قال النووى فى شرح مسلم: الصحیح ان الآیة فى قصة العسل لا فى قصة ماریة المرویة فى غیر الصحیحین ولم تأت قصة ماریة فى طریق صحیح. ثم قال الخفاجى نقلا عنه ایضاً: الصواب أن شرب العسل کان عند زینب رضى الله تعالى عنها وقال الطیبى فیما نقلناه عن الکشاف: ما وجدته فى الکتب المشهورة والله تعالى أعلم.42
این سخنى است که نووى در شرح مسلم آورده که ماجراى ماریه با وجود اتفاق نظر اکثر مفسران اهل سنت بر آن از طریق صحیحى نقل نشده و در صحیحین بخارى و مسلم نیز نیامده است، لذا معتبر نمى باشد.
اما آلوسى براى اثبات سخن خود در باب خلافت صحابه (ابوبکر و عمر) بعد از پیامبر، روایتى ذکر کرده که آن را ابن عدى و ابو نعیم در فضائل الصدیق، و ابن مردویه از طرقى از على(علیه السلام)و ابن عباس نقل مى کند که این دو گفته اند:
إن أمارة أبى بکر وعمر لفى کتاب الله (وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً) قال لحفصة: «أبوکِ وأبو عائشة والیا الناس بعدى فإیّاکِ أن تخبرى أحداً».43
حال این طرقى که آلوسى نام مى برد، چه کسانى هستند بر ما پوشیده است و شاید بر خود وى پوشیده نباشد. هم چنین وى از بزرگان و علمایى از شیعه و سنى نقل مى کند که راز پیامبر را به حفصه، ماجراى زمامدارى ابوبکر و عمر پس از پیامبر مى دانند. این افراد عبارت اند از: ابو نعیم در فضائل الصحابه، ابن ابى حاتم از میمون بن مهران، طبرسى در مجمع البیان از اجلّ علماى شیعه از زجّاج، عیاشى از عبدالله بن عطاء مکى از امام باقر(علیه السلام).44
نکته قابل توجه، تعبیرى است که درباره طبرسى به کار مى برد و او را با «من أجل علماء الشیعه» وصف مى کند، و البته این در جایى است که مطلب نقل شده از علامه طبرسى با اهداف مورد نظر آلوسى، هماهنگى کامل دارد.
اما آن چه دردناک است این است که برخى علماى شیعه، از جمله علامه طبرسى بدون دلیل و مدرک معتبرى این گونه اقوال را بیان مى کنند که باعث خدشه دار شدن اعتقادات شیعه امامیه مى شود.
به اعتقاد نگارنده، این گونه شأن نزول ها ساخته و پرداخته افرادى است که مى خواهند دلیل موجهى براى حقانیت خلافت ابوبکر و عمر بتراشند و در این راه از راه هاى گوناگون، از جمله جعل حدیث استفاده کرده اند. این گونه است که آلوسى با کنایه هاى معنادار خود، شیعه را به دادگاه مى کشاند.
وإذا سلم الشیعة صحة هذا لزمهم أن یقولوا بصحة خلافة الشیخین لظهوره فیها کما لا یخفى. ثم انّ تفسیر الآیة على هذه الأخبار أظهر من تفسیرها على حدیث العسل لکن حدیثه أصح، والجمع بین الأخبار مما لا یکاد یتأتى.45
این در حابلى است که خود آلوسى هم اقرار مى کند که حدیث عسل صحیح تر مى باشد، ولى براى اثبات نیت شوم خود، جمع بین اخبار را ممکن مى داند و در این راه براى اثبات حقانیت گفته هاى خویش از گفته هاى عیاشى و طبرسى نیز مایه مى گذارد.

نقد علامه طباطبایى(قدس سره) بر شأن نزول ها
علامه طباطبایى(قدس سره) در تفسیر شریف المیزان، ذیل آیات ابتدایى سوره مبارکه تحریم و پس از ذکر شأن نزول هاى مختلف نقل شده براى این آیات، تمام آن ها را نقد وبررسى مى کند. مهم ترین دلیل ایشان در نقد برخى شأن نزول ها، عدم سازگارى و تطبیق با آیه شریفه (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) است.
ایشان در نقد روایت ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى و ابن مردویه با سند صحیح از ابن عباس که گفته اند رسول خدا(صلى الله علیه وآله)هر وقت به منزل سوده مى رفت در آن جا شربت عسل مى نوشید، و با اشاره به توطئه حفصه و عایشه مى نویسد:
این حدیث به طرق مختلفه و الفاظى مختلف نقل شده، لکن به روشنى با آیات مورد بحث که همه در یک سیاق قرار دارند تطبیق نمى شود.46
هم چنین ایشان به روایت موجود درباره نزدیکى پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) با کنیزش در منزل حفصه در نوبت عایشه و تحریم کردن کنیز پیامبر توسط ایشان براى رضایت همسرانش مى نویسد:
این روایت هم آن طور که باید به روشنى با آیات مورد بحث و مخصوصاً با جمله (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض)، نمى سازد، زیرا ظاهر این عبارت این است که خداى تعالى بعضى از خلافکارى هاى آن دو زن را بیان کرد و همه را بیان نکرد، و ظاهر عبارت (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ) این است که همه آن اسرار را براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فاش ساخت، و به آن جناب عتاب کرد که چرا چیزى را که پروردگارت برایت حلال47کرده بر خود حرام مى کنى.48
هم چنین ایشان با ذکر روایت طبرانى و ابن مردویه از ابن عباس درباره ماجراى نزدیکى پیامبر با ماریه در حجره حفصه، و درخواست پیامبر بر مخفى نگه داشتن این موضوع از عایشه و اعلام راز زمامدارى ابوبکر و عمر پس از پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، بیان مى دارد:
روایت در این باب، بسیار زیاد و بسیار مختلف است و در بیشتر آن ها آمده که ماریه را به خاطر کلام حفصه بر خود حرام کرد، نه به خاطر کلام عایشه، و گوینده (مَنْ أَنْبَأَکَ هذا) حفصه بود، نه عایشه، و منظور حفصه از این سؤال این بود که چه کسى به تو خبر داد که من جریان ماریه را به عایشه رساندم.49
ایشان هم چنین در ادامه نقد خود بر روایت مذکور مى نویسد:
و این روایت با همه کثرتش در عین حال، ابهامى را که در جمله (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض) هست برطرف نکرده و روشن نکرده که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)براى چه کسى بعضى از داستان را تعریف کرد و از بعضى دیگرش صرف نظر کرد. بله در روایتى که ابن مردویه از على(علیه السلام) نقل کرده که هیچ انسان بزرگوارى به خود اجازه نمى دهد ته و توى یک ماجرا را درآورد، براى این که خداى عز و جل درباره رسول گرامى اش مى فرماید: (عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض...) و نیز در روایتى که ابن ابى حاتم از مجاهد و ابن مردویه از ابن عباس نقل کرده اند، آمده که آن قسمتى را که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)پى گیرى و کشف کرد مسئله ماریه بود، و آن چه را از پى گیرى اش صرف نظر کرد، مسئله زمامدارى ابى بکر و عمر بعد از رحلت خود بود، چون ترسید اشاعه پیدا کند. اشکالى که متوجه این دو روایت است این است که کجاى این کار کرامت و بزرگوارى است؟ آیا افشا کردن ماجراى ماریه (که یک مسئله خانوادگى است) بزرگوارى است؟! و یا پنهان کردن زمامدارى ابى بکر و عمر بزرگوارى است؟ یا این که اگر کرامتى باشد در عکس این قضیه است؟ یک انسان بزرگوار همواره مسائل خانوادگى و ناموسى خود را پنهان مى دارد و مسائل اجتماعى را در اطلاع همه مى گذارد.50
علامه طباطبایى پس از ذکر داستان معروفِ سخنان عمر بن خطاب با ابن عباس درباره سؤالى که ابن عباس در مورد آیه (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللهِ) از وى مى کند، این گونه این داستان را نقد مى کند:
این داستان از عمر بن خطاب به طور مختصر و مفصّل به چند طریق نقل شده،و لکن... این روایت هیچ سخنى درباره سرّى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به بعضى از همسرانش سپرده بود چه بوده، ندارد و نیز در آن نیامده که آن چه افشا کرد چهبوده، و آن چه از افشایش اعراض فرمود چه بوده، با این که مهم به دست آوردن این معانى است. و در عین حال از ظاهر این روایت برمى آید که مراد به تحریم حلال در آیه شریفه این است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)تمامى زنان خود را بر خود حرام کرده بود، بااین که آیه شریفه غیر این را مى فرماید، چون آیه شریفه دلالت دارد بر این که آن جناب درصدد تحصیل رضاى همسرانش بوده، و به خاطر دلخوشى آنان چیزى را بر خود حرام کرده، علاوه بر این که در این روایات نیامده که چرا مسئله توبه را به دو نفر از زنان آن حضرت اختصاص داد و فرمود: (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللهِ فَقَدْ صَغَتْقُلُوبُکُما وَإِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ)... .51
نتیجه
با اندک تأمّلى در گفته هاى مفسّران شیعه و سنّى درباره این آیات، روشن مى شود که بیشتر شأن نزول هاى این آیات از منابع اهل سنّت نقل شده است و شیعه به صورت مستقل غیر از روایتى از امام باقر(علیه السلام)که بدان اشاره شد نظرى در این باره ندارد و هرچه در منابع تفسیرى شیعه ملاحظه مى شود، گردآورى و نقل قول از محدثان و مفسران اهل سنت است.
از سوى دیگر، بیشتر این شأن نزول ها بر اساس دیدگاه هاى اهل سنّت از درجه اعتبار ساقط اند، زیرا فقط یک شأن نزول در صحیح بخارى آمده52 و آن هم ماجراى عسل نوشیدن پیامبر در منزل زینب بنت جحش است، و چون از نظر اهل تسنن روایتى که در صحیحین آمده باشد، اعتبار بیشترى دارد، این روایت باید از دیدگاه اهل سنت معتبرتر باشد، ولى بیشتر مفسران نامى اهل سنت، ماجراى ماریه و زمامدارى شیخین را بنا به دلایل سیاسى پذیرفته اند، در صورتى که طبق گفته خفاجى به نقل از نووى در شرح صحیح مسلم، داستان ماریه از طریق صحیحى نقل نشده، ولى ماجراى عسل از طرق صحیحه نقل شده و در صحیحین نیز موجود است.
آن چه مشخص است، هیچ کس؛ اعم از شیعه و سنى ماجراى آزار و اذیّت هاى همسران پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)را انکار نکرده اند، زیرا علاوه بر سوره مبارکه تحریم، بخشى از آزارهاى آنان در سوره مبارکه احزاب نیز آمده است. البته برخلاف سوره مبارکه احزاب که شأن نزول مشخصى دارد، این سوره، شأن نزول خاصّى ندارد و باید از میان شأن نزول هاى وارده، یکى را انتخاب کرد.
نگارنده بهترین وجه را همان مى داند که در تفسیر نمونه و نیز برخى از تفاسیر دیگر به آن اشاره شده است و تا حدودى با سیاق آیات نیز موافقت و همخوانى دارد و برخلاف آن چه علامه طباطبایى فرموده اند، این تفسیر مى تواند متقن تر و با ثبات تر از تفاسیر دیگر باشد و هیچ گونه سوء استفاده هاى سیاسى به نفع فرقه خاصى نیز نمى توان از آن برداشت کرد، برخلاف ماجراى زمامدارى ابوبکر و عمر که اهل سنت با جعل روایاتى در این زمینه و ذیل آیات سوره مبارکه تحریم با تاختن به شیعه، سعى در اثبات حقانیت مذهب خود کرده اند که متأسفانه برخى مفسران شیعه هم این نظر را پذیرفته اند.
به هر حال، با توجه به مطلبى که مفسّر تفسیر نمونه از سیّد قطب نقل مى کند که در برخى روایات آمده که پیامبر(صلى الله علیه وآله)پس از این ماجرا یک ماه از همسران خود کناره گیرى کرد و حتى شایعه تصمیم آن حضرت مبنى بر طلاق آن ها نیز منتشر گردید، به طورى که همسران پیامبر سخت به وحشت افتاده و از کار خویش پشیمان شدند،53 این وجه اطمینان آورتر به نظر مى رسد.
کتاب نامه
1. قرآن کریم.
2. بحرانى، سید هاشم، البرهان فى تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1419 ق / 1999 م.
3. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ترجمه على کرمى، تهران، انتشارات فراهانى، 1380.
4. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر القمى، تصحیح سید طیب موسوى جزائرى، نجف اشرف، منشورات مکتبة الهدى، 1387 ق.
5. طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى، قم، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى با همکارى مرکز نشر فرهنگى رجاء و مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1363.
6. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1368.
7. آلوسى بغدادى، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت، دار احیاء التراث العربى، [بى تا].
8. زمخشرى، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق / 1987م.
9. فخر رازى، التفسیر الکبیر، بیروت، دار الکتب العلمیه، [بى تا].
10. طبرى، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبرى، تصحیح حبیب یغمائى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1344.

--------------------------------------------------------------------------------
1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
2. طبرسى، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 14، جزء 27 و 28، ص 1065 1068.
3. همان.
4. ناصر مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 24، ص 271 272.
5. سید محمد حسین طباطبایى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 19، ص 681.
6. همان، ص 680.
7. على بن ابراهیم قمى، تفسیر القمى، ج 2، ص 375.
8. همان، ص 375 376.
9. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 682.
10. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
11. سید هاشم بحرانى، البرهان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 50.
12. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
13. همان.
14. تفسیر نمونه، ج 24، ص 271 272 و 275.
15. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 81.
16. طبرسى، همان، ج 14، ص 1065 1068.
17. همان، ص 1065 1068 و سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 682 و سید هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 49 و 50 به نقل از: کلینى، کافى، ج 6، ص 134، ح 1.
18. قمى، همان، ج 2، ص 375 و 376؛ سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 682 و 683 و سید هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 50 به نقل از: تفسیر القمى.
19. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 667.
20. ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 24، ص 275.
21. «قال ابن عباس: فسألت عمر بن الخطاب من اللتان تظاهرتا على رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟ فقال: حفصة و عائشة» (سید هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 51، به نقل از: الأمالى، ج 1، ص 150).
22. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 665.
23. قمى، همان، ج 2، 375 376.
24. همان، ص 376 و سید هاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 51 به نقل از: تفسیر القمى.
25. همان.
26. همان.
27. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 682-683.
28. همان، ص 680 و سیدهاشم بحرانى، همان، ج 8، ص 49-50 به نقل از: کلینى، کافى، ج 6، ص 134، ح 1.
29. محمد بن جریر طبرى، ترجمه تفسیر طبرى، ج 7، ص 1896 1897.
30. محمود بن عمر زمخشرى، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التأویل، ج 4، ص 562 565؛ فخر رازى، التفسیر الکبیر، ج 30، ص 43. فخر رازى این مسئله را با استناد به روایتى از ابن عباس بیان مى کند.
31. زمخشرى، همان، ج 4، ص 562 563 و فخر رازى، همان، ج 30، ص 41، به نقل از: کشاف زمخشرى.
32. زمخشرى، همان، ج 4، ص 563؛ فخر رازى، همان، ج 30، ص 41؛ به نقل از: کشاف زمخشرى.
33. آلوسى بغدادى، روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 28، ص 146 و 147.
34. همان، ص 146-147.
35. زمخشرى، همان، ج 4، ص 565.
36. فخر رازى، همان، ج 30، ص 43.
37. آلوسى، همان، ج 28، ص 150.
38. زمخشرى، همان، ج 4، ص 565 و فخر رازى، همان، ج 30، ص 41 به نقل از: زمخشرى، الکشاف.
39. فخر رازى، همان، ص 43.
40. آلوسى، همان، ج 28، ص 150.
41. همان، ص 150.
42. همان، ص 147.
43. همان، ص 151.
44. همان، ص 151.
45. همان.
46. سید محمدحسین طباطبایى، همان، ج 19، ص 681.
47. مترجم محترم تفسیر شریف المیزان یا ناشر این کتاب، به اشتباه این کلمه را «حرام» آورده است که «حلال» صحیح است.
48. همان، ص 682.
49. همان، ص 682-683.
50. همان، ص 683-684.
51. همان، ص 687.
52. ناصر مکارم شیرازى، همان، ج 24، ص 272؛ به نقل از: صحیح، بخارى، ج 16، ص 194.
53. همان، ص 272؛ به نقل از: تفسیر قرطبى و فى ظلال القرآن.

تبلیغات